رهنمودهاى آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى در دیدار با نویسندگان مجله حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حوزه: بسم الله الرحمن الرحیم. با کمال تشکر از حضرت عالى که این مجال را به ما دادید تا گزارشى از دو دهه فعالیت مجلّه حوزه خدمت تان ارائه بدهیم و از رهنمودهایى که مى فرمایید, بهره مند شویم. پس از پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى, ضرورت اقتضا مى کرد مجله اى از حوزه براى حوزه نشر یابد, تا به گونه هدف مند یکسرى مسائل مورد نیاز, ضرورى و بایسته حوزه هاى علمیه را به بوته بررسى بنهد, از جمله:

1. بررسى آموزه ها و معارف اسلامى و موضوعات سیاسى ـ اجتماعى که احساس مى شد در رشد فکرى, عقیدتى و آگاهى هاى سیاسى ـ اجتماعى حوزویان اثرگذار است و مى تواند آنان را از مرحله اى به مرحله اى دیگر گذر دهد و دگرگونى در اندیشه ها پدید آورد.

2. بیان تواناییهاى حوزه هاى علمیه, به باور ما حوزه هاى علمیه, بویژه حوزه علمیه قم, داراى تواناییهاى شگفتى است که اگر این تواناییها و ظرفیتها, به درستى نموده شود و از آنها در راه نشر دین و آموزه هاى عزت بخش آن, بهره برداریهاى لازم انجام گیرد, بسیار کارساز خواهد بود و به بسیارى از نیازهاى فکرى جامعه و نظام, پاسخ درخور داده خواهد شد.

3. بیانِ کاستیها و ناتواناییهاى حوزه هاى علمیه در عصر جدید و چاره اندیشى براى از میان برداشتن کاستیها و درمان ناتواناییها, به کمک اندیشه وران دقیق اندیش, عالمان آگاه و آشناى به دردها و درمانها و فضلا و طلاب روشنفکر.

4. دفاع از روحانیت اصیل, آگاه, شورآفرین و حماسه ساز در طول تاریخ, بویژه دوران معاصر و پاسخ به تهمتها و سخنان نارواى روشنفکران قلم بمزد, وابسته, کینه توز و یا ناآگاه و تاریخ نگاران وارونه نویس, تحریف گر, و خلاف گویى که شکوه و عظمت روحانیت را برنتابیده و برنمى تابند و بر آن بوده و هستند که این دژ استوار در برابر استعمار و استبداد را بشکنند و با تحریف و وارونه نویسى و سخنان خلاف واقع, پایگاه مردمى آن را ویران کنند.

5. مبارزه با آفتها و آسیبها. هر جویبار زلال و مزرعه شاداب, ممکن است با آلودگیها, آفتها و آسیبهایى دست به گریبان شود و آسیبها و آفتهایى هستى و کیان آن را به خطر اندازند.

حوزه علمیه هم, از این قاعده مستثنى نیست و هر آن ممکن است, آسیبها و آفتها به آن هجوم بیاورند و تباهش سازند. اگر تاکنون مانده و پوییده, به خاطر پرتوافشانى و تلاش گسترده عالمان روشن ضمیر پرهیزگار, پاک سرشت و روشن اندیش بوده است که از جان مایه گذاشته اند تا این جویبار زلال و این مزرعه شاداب بماند. این رسالت, امروز, با توجه به دگرگونیهاى پدید آمده, بسیار سنگین تر است و نیاز به یک حرکت جدّى دارد که مجله حوزه گامى کوچک در این راه برداشته است و پاره اى از آفتها و آسیبها را شناخته و شناسانده و از تمام ظرفیتهاى خود بهره برده تا به گونه اى با این پدیده هاى شوم, با کمک از آگاهان و اندیشه هاى والاى آنان, که در مقاله و مصاحبه ها بازتاب یافته است, به مبارزه برخیزد.

6. بازسازى تاریخ حوزه ها. هیچ منبع تاریخى, به درستى و روشنى, تاریخ حوزه ها را بیان نکرده و نقش این نهادهاى مقدس, روحانیت و علماى آگاه شیعه را در استقلال ایران, عراق, لبنان و… بازتاب نداده است مبارزه با استبداد و استعمار, برانگیزاندن مردم مسلمان علیه یغماگران, هدایت گرى و راهبرى و رهاندن آنان از تاریکیها و سرنوشت شومى که در هر برهه اى در انتظارشان بود, رویارویى منطقى و روشنگرانه با فرقه هاى استعمار ساخته و تباهى آفرین و شبهه افکنان, جزء جدایى ناپذیر تاریخ حوزه ها و روحانیت به شمار مى آید, امّا تاریخ مکتوب, یا از کنار آنها گذشته و از این گونه مقوله ها سخنى به میان نیاورده, و یا اگر سخنى به میان آورده, به گونه اى دست به تحریف زده و در بدنام کردن روحانیت, سنگ تمام گذاشته است. از این روى, مجله حوزه, براى روشن کردن بخشهایى از تاریخ روحانیت, بویژه در دوران معاصر, نیاز دید با اهل اطلاع و عالمانى که در جریان رویدادها بودند و دقیقه هاى تاریخى را خوب به یاد داشتند و یا از پیشینیان شنیده و به درستى ضبط کرده بودند, به گفت وگو بنشیند و تاریخ پرفراز و نشیب و مبارزات پر شکوه و نقش آفرینیهاى برجسته آنان را بشنود و براى آگاهى حوزویان و علاقه مندان, بازتاب دهد. تاکنون بیش از یک صد مصاحبه با علما و اندیشه وران و آگاهان حوزوى به همین منظور و طرح دیدگاه هاى اصلاحى, تربیتى و الگوهاى اخلاقى, علمى و مبارزاتى, انجام گرفته است.

7. برهه ها و بُرشهایى از تاریخ, از حساسیت ویژه اى برخوردار است, هم به لحاظ اوضاع سیاسى و اجتماعى کشور و هم به لحاظ نقش آفرینیهایى که عالمى بزرگ و مرجعى نامور در آن برهه داشته است. از این روى, مجله حوزه, به تلاش برخاست و یادنامه هایى براى ناموران نقش آفرین در برهه هاى خاص, سامان داد. در این یادنامه ها, هم از جایگاه علمى, اخلاقى و سیاسى آن عالمان بزرگ, آثارى که برجاى گذارده و شاگردانى که تربیت کرده و نقشى که در تعالى و رشد حوزه ها داشته اند و اندیشه هاى روشن, راهگشا, ابتکارى و نوِ آنان سخن به میان آمده و هم اوضاع سیاسى ـ اجتماعى روزگار آنان بررسى شده است.

در این بررسیها, بخش مهم, بخشى است که اثرگذارى و نقش آفرینى این علماى بزرگ در اوضاع سیاسى اجتماعى و مهار بحرانها, به بوته بررسى نهاده شده و دستان آلوده تحریف گر و وارونه نویس, رو شده است. تاکنون, زندگى 64 شخصیت و عالم بزرگ, در 72 شماره, از همین زاویه و چشم انداز, با تکیه بر مدارک و اسناد و گفت وگو با آگاهان, نزدیکان و شاگردان آنان بررسى و کالبدشکافى شده است. از جمله: میرزاى شیرازى, میرزاى نائینى, سید جمال الدین اسدآبادى, آیت اللّه بروجردى, امام خمینى, فاضلین نراقى, خوانساریها, شیخ مفید, شهید سید محمدباقر صدر, شهید مطهرى, آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائرى و….

افزون بر زندگى شخصیتها, موضوعاتى هم, به خاطر برخوردارى از حساسیتهاى ویژه, در کانون توجه اصحاب مجله حوزه قرار گرفته است, از جمله: مهدویت, مرجعیت, حوزه و نظام, مشروطیت, اصلاحات علوى, قیام امام حسین و حقوق بشر.

بارى, افزون بر مصاحبه ها و ویژه نامه ها, در مجموع, از 123 شماره اى که تاکنون چاپ و عرضه شده, 28000 صفحه آن به 1188 مقاله کوتاه و بلند ویژه شده است. پاره اى از مقاله ها, در حدّ یک رساله است, صد صفحه.

اکنون که وارد دهه سوم شده ایم, خدمت حضرت عالى رسیدیم, تا با نگاهى به گذشته و کارنامه بیست ساله مجله حوزه, ما را از رهنمودها و تجربیات ارزنده و راهگشاى خود بهره مند سازید.

استاد: بسم الله الرحمن الرحیم. از شما متشکرم. توضیحات بسیار خوبى دادید. ارقام و آمارى که دادید, نشان مى دهد: نشریه حوزه, در حال پیشرفت بوده است و از حرکت باز نایستاده و کار خود را ادامه داده است.

من, با توجه به پنجاه سال کار مطبوعاتى و سر و کار داشتن با مجله و کتاب, مطالبى را دریافته ام و تجربیاتى دارم که به شما عرض مى کنم:

1. مجله باید از نظر محتوا, غنى باشد. اگر از نظر محتوا غنى باشد, کارآیى زیادى خواهد داشت. شما با مجله درسهایى از مکتب اسلام آشنا هستید. این مجله را ما در دوران طاغوت منتشر مى کردیم و کسانى چون: مرحوم مطهرى, مرحوم دکتر بهشتى, امام موسى صدر و جمعى از مراجع فعلى در آن مقاله مى نوشتند. در آن زمان, تیراژ نشریات پایین بود; اما تیراژ مجله مکتب اسلام را ما به 100 تا 120 هزار رساندیم. بسیار اثربخش بود. اکنون, بسیارى از شخصیتها را مى بینیم که مى گویند: بسیارى از مسائل دینى شان را از این مجله دریافت کرده اند.

حالا الحمدلله, علاوه بر مجله مکتب اسلام, مجله هاى فراوانى در حوزه منتشر مى شود. ولى در آن زمان, چراغى بود در ظلمات.

از آن دوران بود که من فهمیدم مجله اگر از غناى محتوایى برخوردار باشد, خیلى مى تواند نقش آفرین باشد و کارهاى زیادى بکند.

از این که خداوند در قرآن کریم, به قلم سوگند مى خورد,1 یا در روایات, قلمِ علما, از خون شهیدان برتر شمرده مى شود,2 به روشنى درمى یابیم که نوشتن, خیلى اهمیت دارد. انقلاب اسلامى ایران, به وسیله اعلامیه ها و نوشته هاى امام خمینى(ره) به ثمر نشست و تداوم انقلاب و نظام جمهورى اسلامى, به وسیله قلم و بیان بود.3 در درجه اول قلم بود.

قلم, بسیار نقش دارد, هم در هدایت مردم و هم در گمراهى آنان.

اکنون, قدرتهاى بزرگ, با قلم دنیا را به سود خود مى چرخانند. دشمنان اسلام, با قلمهاى مسموم شان علیه اسلام کار مى کنند.

ما باید سعى کنیم در یادگیرى قلم. از یادگیرى قلم و به کار بستن آن غفلت نکنیم. از این مسأله عقب نمانیم. با این که ابزار جدیدى اختراع شده و براى گسترش فرهنگ, سیاست, اعتقادات و… از آنها استفاده مى شود, مانند: ماهواره, سایتهاى اینترنتى و… ولى هیچ کدام نتوانسته جاى قلم را بگیرد. آنها در جاى خود کاربرد دارند: اما قلم چیز دیگرى است و هیچ چیز نمى تواند, کاربرد قلم را داشته باشد.

2. شما اهل قلم هستید و از نقش قلم آگاهى دارید و در این مدت, نقش آن را دیده و شاهد بوده اید, طلاب را تشویق کنید, تا با قلم آشنا شوند. حوزه ما باید با شمشیر قلم, با شمشیر زبان, به دفاع از اسلام برخیزد. ما اگر به این دو سلاح, مجهز باشیم, پیش مى رویم.

در حوزه هاى علمیه, اهل فکر بسیار داریم. استعدادهاى درخشان و محققان خوبى داریم که اگر پرورش بیابند و با قلم آشنایى دقیق بیابند, خیلى مى توانند کارایى داشته باشند و کارهاى بزرگ انجام دهند.

شما با روشهاى گوناگونى مى توانید نویسنده تربیت کنید, از جمله:

الف. برگذارى مسابقه مقاله نویسى و گزینش مقاله هاى برتر و دادن جایزه به برترینها.

ب. باز کردن ستونى در مجله براى کسانى که تازه مى خواهند دست به قلم ببرند. یعنى در عمل طلاب را در کار خود شریک کنید. آنان وقتى ببینند, مجله به نوشته آنان بها مى دهد و آن را در جاى مناسب چاپ مى کند, تشویق مى شوند که دنبال کار را بگیرند و به نویسندگى روى بیاورند.

بهترین راه براى ترویج فرهنگ و تفکر, نوشتن مقاله و انتشار مجله است. عالمى که نه اهل بیان باشد و نه اهل قلم, در هیچ زمانى کارایى ندارد.

3. شما باید در مجله حوزه فصلى را براى شبهه زدایى داشته باشید, زدودن شبهات, از مهم ترین کارهاست.

اخیراً براى من جزوه اى آورده اند که پاره اى از شبهه افکنیهاى دشمن در آن انعکاس یافته است.

در این جزوه, چهار صفحه اختصاص داشت به شبهات یکى از روزنامه هایى که در کشور منتشر مى شود, آن هم مربوط به شش ماه! شبهات بسیار بد, زشت و زننده اى بود. این شبهات, منحصر به همان روزنامه نیست. روزنامه هایى هستند که کارشان شبهه افکنى و خراب کردن ذهنهاست.

بنابراین, وظیفه ماست و وظیفه مجله حوزه که در برابر شبهه افکنیها بایستد و به شبهه زدایى بپردازد. لازم نیست, شبهه ها را با تمام جزئیات نقل کرد و آدرس داد و… تا موجب استفاده ناآگاهان قرار بگیرد و مشکل از آن چه هست, بدتر شود, بلکه مى بایست شبهه را به گونه مختصر و بدونِ نام و نشان ذکر کرد و پاسخ داد.

دشمن که سخت در پى شبهه افکنى است و ما هم باید به تلاش برخیزیم و به شبهه زدایى بپردازیم.4

4. نکته چهارم را که مى خواهم یادآورى کنم ـ مى دانم که شما عزیزان زحمت کش و موفق, مراقب هستید ـ این است که: همیشه و در هر حال, مراقب غرب زدگان باشید. در میان نویسندگان, کسانى هستند که غرب زده اند و به غرب و اندیشه هاى غربى گرایش دارند.

اینها, گاهى به مجله هاى داخلى حوزه هم راه مى یابند. این گونه افراد, با این افکار تقلیدى, خطرناک هستند. اگر نمونه هایش را بخواهید مى توانم بگویم جمع آورى کنند و در اختیار شما بگذارند.

بعضى از نویسندگان در حوزه علمیه, از اینان اثر پذیرفته و به اندیشه هاى غربى, گرایش یافته اند و چیزهایى مى نویسند که دانسته, یا ندانسته , آب به آسیاب دشمن مى ریزند.5

امام درباره فقه, تعبیرى داشت, مى فرمود:

(این جانب معتقد به فقه جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى دانم. اجتهاد, به همان سبک صحیح است.)6

ییعنى اصول را نباید فراموش کنیم. اگر اصول را از یاد ببریم وارد مرحله دیگرى مى شویم.

ـ کسى مى گوید: امام امیرالمؤمنین(ع) تنها عالم به مسائل شرع بود. امام نبود. بعدها امام شد.

ـ یا ائمه دیگر, چون حکومتى در دست نداشتند, امام نبودند, بلکه عالم به مسائل شرع بودند!

اگر مراقب نباشیم غرب زدگان, یک وقتى, در کارهاى ما هم نفوذ مى کنند7 و سخن و نظر آنان, سند مى شود. اینان اگر سخن و دیدگاه خود را در روزنامه ها و مجله هاى غیر حوزوى بزنند, گرچه آخوندهاى شناخته شده اى باشند, سخن شان سند نمى شود; اما در نشریه و مجله حوزوى اگر بتوانند راه یابند و سخن شان را طرح کنند, مى گویند: ببینید خودشان چنین مى گویند. خود حوزویان این حرف را زده اند

5. آخرین مطلب لازم, به نظر من, مجله, از سه چیز ناگزیر است:

الف. محتوا. محتوا خیلى مهم است. مجله از نظر محتوایى, باید غنى باشد.

ب. چاپ. مسأله چاپ را باید جدّى گرفت. چاپ خوب, جذاب و چشم نواز, خواننده را جذب مى کند.

ج. نشر و توزیع دقیق. مجله باید به دست افراد, خوانندگان و علاقه مندان به آسانى برسد. هرکس خواست به راحتى به آن دسترسى داشته باشد. اگر ما از مجله اى برخوردار باشیم, برخوردار از محتواى عالى و خوب, چاپ زیبا و فنّى; اما توزیع خوبى نداشته باشد و به دست کسى نرسد و در مقابل, غرب زدگان مجله ها و روزنامه هایشان را با تیراژ خیلى بالا توزیع کنند, راه به جایى نمى بریم و عقب مى مانیم.

براى داشتن یک مجله خوب, باید هزینه کرد. راهکارهایى که گفتم, هم خرج دارد و هم فکر و تلاش مى خواهد و هم برنامه ریزى.

این سه کار در مجله لازم است. اینها را به تجربه دریافته ام. هرکدام از اینها نباشد, مجله کارایى لازم را نخواهد داشت.

امیدوارم در کارى که مدتهاست پیش گرفته اید, بیش از پیش موفق باشید. الآن موفق هستید, دعا مى کنم موفق تر باشید و پیشرفت بیش ترى در کارهاى تان داشته باشید و بتوانید به جاى دو ماه یک بار, مجله را هر ماه منتشر کنید و کم کم کار را به جایى برسانید که بتوانید مجله را هر هفته به دست خوانندگان و علاقه مندان برسانید. دو ماه به دو ماه دیر است. زیرا مجله هایى که با فاصله زیاد نشر مى یابند, ناگزیرند, روى کلیات کار کنند و به مسائل روز, کم تر دامن بزنند. مسائل, تا سه ماه کهنه مى شوند. اما اگر زود به زود مجله را منتشر کنید, مى توانید در زمان حضور داشته باشید و به مسائل جدید هم بپردازید و تنها به کلیات اکتفا نکنید.

 

1. ن والقلم وما یسطرون. قلم,1
ن. سوگند به قلم و آن چه را با قلم مى نویسند.
در تفسیر نمونه, که زیر نظر آیت اللّه مکارم شیرازى نوشته شده و سامان یافته, ذیل این آیه شریفه آمده است:
(چه سوگند عجیبى. در واقع آن چه به آن در این جا سوگند یاد شده است, ظاهراً موضوع کوچکى است: یک قطعه نى و یا چیزى شبیه به آن و کمى ماده سیاه رنگ و سپس سطورى که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده مى شود.
اما در واقع, این همان چیزى است که سرچشمه پیدایش تمام تمدنهاى انسانى و پیشرفت و تکامل علوم و بیدارى اندیشه ها و افکار و شکل گرفتن مذهبها و سرچشمه هدایت و آگاهى بشر است. تا آن جا که دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسیم مى کند:
دوران تاریخ.
دوران قبل از تاریخ.
دوران تاریخ بشر, از زمانى شروع مى شود که خط اختراع شد و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش کند. یا به تعبیر دیگر, دورانى است که انسان دست به قلم گردید و از او (مایسطرون) یادگار ماند.
عظمت این سوگند, هنگامى آشکارتر مى شود که توجه داشته باشیم, آن روزى که این آیات نازل گشت, نویسنده و ارباب قلمى در آن محیط وجود نداشت و اگر کسانى, مختصر سواد خواندن و نوشتن داشتند, تعداد آنها در کل سرزمین مکه, که مرکز عبادى و سیاسى و اقتصادى حجاز بود, به بیست نفر نمى رسید.
آرى, سوگند به قلم یاد کردن, در چنین محیطى, عظمت خاصى دارد. و جالب این که: در نخستین آیاتى که در (جبل النور) و غار (حرا) بر قلب پاک پیامبر(ص) نازل شد نیز, به مقام والاى قلم, اشاره شده آن جا که مى فرماید:
اقرأ باسم ربک الذى خلق.
خلق الانسان من علق.
اقرأ و ربک الاکرم
الذى علّم بالقلم
علم الانسان ما لم یعلم
علق, 1ـ 5
بخوان به نام پروردگارت که مخلوقات را آفرید. و انسان را از خونِ بسته اى ایجاد کرد. بخوان به نام پروردگار بزرگت, هم او که انسان را به وسیله (قلم) تعلیم داد و آن چه را نمى دانست به او آموخت.
و از همه جالب تر این که همه این سخنان, از زبان کسى تراوش مى کند که خودش درس نخوانده بود و هرگز به مکتب نرفت و خط ننوشت و این هم دلیل بر آن است که چیزى جز وحى آسمانى نیست) تفسیر نمونه, ج24/368ـ370
2. (قال رسول الله, صلى الله علیه وآله وسلم, یُوزَن یوم القیامةِ مدادُ العلماء و دماءُ الشهداء فیَرجَح مداد العلماء على دماء الشهداء.)
و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمود:
(وزن حِبرُ العلماء بِدَم الشهدا فَرَجح علیه.)
و در روایت دیگر مى فرماید:
(یوزن مداد العلماء و دم الشهداء یَرجَحُ مداد العلماء على دَم الشهداء.)
و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:
(اذا کان یوم القیامة جمع اللهُ عزوجل الناس فى صَعیدٍ واحد و وُضِعَتِ الموازین, فیوزَنُ دِماءُ الشهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء على دماء الشهداء.) میزان الحکمه, ج6/457
3. امام خمینى, عالمى بود ادیب و بلیغ. اهل فکر بود, آگاهیها و دانشهاى بسیار داشت و راه عرضه فکر را خوب مى دانست. خوب دریافته بود که اگر آن چه را مى داند و از آن چه آگاهى دارد, نتواند به وجه نیک و درخور, عرضه کند, نقشى نخواهد آفرید. آن چه آموخته, کارایى نخواهد داشت و در یک غربت و انزواى سخت جانکاهى, آفتاب عمرش فرو خواهد نشست; بسان بسیار عالمان, اندیشه وران و آگاهان و دانایانِ نابهره مند از توان عرضه فکر, که چه گمنامانه کوچ کردند و از دنیا رخت بربستند, بى هیچ یادگارى و اثر انگشتى و طنین صدایى زیر گنبد بلند دنیا.
امام, عنصر (کلمه), جایگاه و نقش آن را, که استوانه دانایى است, خوب و دقیق و همه سویه مى شناخت.
همین شناخت, رمز پیروزى او بود و حماسه اى که آفرید. حماسه او, از این شناخت سرچشمه مى گرفت. اگر این شناخت نبود, آن حماسه نبود و آن شور و نشور پدید نمى آمد و اقیانوس انسانهاى مؤمن و آگاه, قد برنمى افراشت و رایَتِ عزت انسان مسلمان, بر بام گیتى بال نمى گشود.
او, (کلمه) را شناخت و از کلمه, کلامها پدید آورد, سیل دَمان. این سیل دَمان, که از نوک نى درون تهى جارى بود, درون تهى بودنِ حکومت فرعونى را که بر این سرزمین چنگ انداخته بود, بر همگان نمایاند. روستایى و شهرى, پیر و جوان, زن و مرد, همه و همه, حتى دورترین مردمان از مرکز, آنان که صداها و رویدادهاى سیاسى, اجتماعى و فرهنگى, خیلى خیلى دیر به گوش شان مى رسید و شاید هیچ گاه نمى رسید, شگفتا, که صداى نى درون تهى امام را, که اسلام را به بوم زمان نقش مى زد, شنیدند و با جان و دل, با آن همنوا شدند و آسیمه سر و شتابان به نیستان پیوستند و پیوسته (کلمه) را فریاد زدند که کلمه است استوانه دانایى: البیان عمادُ العلم.
در پرتو خورشید دانایى, که از چَکاد نوک قلم طلوع کرده بود, به قله هاى روشنایى دست یافته و خود خورشید شدند و جهان و جهانیان را در پرتو خود گرفتند و دامنه روشنایى و بیدارى را گستراندند.
این هنگامه و غوغا, شور و رستاخیز, در برهه اى روى داد که امام, هیچ ابزار و وسیله اى نداشت که پیامهاى خود را بپراکند و با آن, بذر آگاهى بیفشاند, نه رسانه اى, نه روزنامه اى که همه را از او دریغ داشته بودند. او فقط قلم داشت, وسیله و ابزارى کوچک که به چشم نمى آمد. اما او مى دانست که آن وسیله به ظاهر کوچک, چه عظمتى دارد و چه نقشى در بیدارگرى و آگاهى بخشى به مردمان و بنیانگذارى تمدنها و از همه مهم تر چه جایگاه والایى در نزد خداوند و در عرش برین دارد که به آن سوگند یاد مى کند.
علامه طباطبایى, در چرایى این سوگند مى نویسد:
(از این جهت این سوگند را یاد کرده که قلم و نوشته از عظیم ترین نعمتهاى الهى است که خداى تعالى, بشر را به آن هدایت کرده, به وسیله آن حوادثِ غایب از انظار و معانى نهفته در درون دلها را ضبط مى کند و انسان به وسیله قلم و نوشتن, مى تواند هر حادثه اى را, که در پس پرده مرورِ زمان و بُعدِ مکان قرار گرفته, نزد خود حاضر سازد (مثل این که حادثه قرنها قبل, همین الآن دارد اتفاق مى افتد و حوادث هزاران فرسنگ آن طرف تر در همین جا دارد رخ مى دهد.) پس قلم و نوشتن هم, در عظمت دست کمى از کلام ندارد. و در عظمت این دو نعمت همین بس که خداى بر انسان منت نهاده که وى را به سوى کلام و قلم, هدایت کرده و طریق استفاده از این دو نعمت را به او یاد داده. و درباره کلام فرمود: خلق الانسان علّمه البیان.
و درباره قلم فرمود:
علّم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم.) المیزان, ترجمه, ج19/616
امام خمینى از این دو نعمت بزرگ: بیان و قلم, برخوردار بود. خداوند, بنده صالح, باورمند, پرهیزگار و رنج کشیده خود را شایسته دیده بود که از این دو نعمت بزرگ بهره مندش سازد و به سوى این سرچشمه هاى روشنایى هدایتش کند. و به او آموزانده بود که چگونه از بیان و قلم بهره برد و در هدایت مردم آنها را به کار بندد و دستان فتنه گر را رو کند, دشمنان اسلام و مسلمانان و نقشه هاى اهریمنى و یغماگریهاى آنان را آشکار سازد و اسلام ناب, حرکت آفرین را بشناساند و نغمه بیدارى بنوازد.
امام خمینى, به پاس این هدایت بزرگ و نعمت گرانبهایى که خداوند به او بخشیده بود, آنى آرام نگرفت, در پرتو آن دو مشعل فروزان, موج بلندى از بیدارى آفرید که آن به آن دامن گسترانید و موجهاى دیگرى پدید آورد.
4. شبهه, بسان موریانه است. کار موریانه را انجام مى دهد. وقتى به درون چیزى راه یابد آن را تباه مى سازد و پوسته اى از آن به جاى مى گذارد که با کوچک ترین تکان, فرو مى افتد.
موریانه, یا چوب خوارک, با چوب تر و تازه و بهره مند از حیات و داراى تواناییهاى درونى, نمى تواند درافتد. به چوبى هجوم مى آورد که خشک و از چرخه حیات برکنار و بى حرکت و بدون نیروى مراقب و رها شده باشد.
سلیمان نبى, تا وقتى که حیات داشت, چوب خشکى که از آن به عنوان عصا و تکیه گاه استفاده مى کرد و با آن, از این سوى به آن سوى مى رفت و به کارش مى بست, بى استفاده رها نبود و آن به آن به کار بسته مى شد, موریانه به داخل آن راه نیافت; اما همین که هوشیار مردى که مراقب آن بود و آن را به کار مى بست, چشم از دنیا فرو بست و از حرکت باز ایستاد و حیات جسم اش را ترک کرد, چوبدست او نیز از حرکت باز ماند و در هنگام بى حرکتى و ایستایى, دچار آفت شد و هجوم موریانه ها به آن آغاز شد.
اندیشه نیز چنین است. اگر از درون شاداب, تازه و لبالب از حیات باشد, موریانه شبهه نمى تواند به درون آن بخلد, نفوذ کند و از درون نابودش سازد. هر شبهه اى, پیش از آن که به اندیشه سرشار از حیات آسیب برساند, خود از پاى درمى آید و این, به خاطر عنصر حیات و نیروى دفاعى قوى است که در برج و باروى آن, کامل یراق ایستاده و با هر نیروى مهاجم خارجى درمى افتد. و این مبارزه و ستیز و حرکت دفاعى که دَم به دًم انجام مى گیرد, سبب نیرومندى و شادابى بیش تر اندیشه سرشار از حیات مى گردد.
اسلام, چنین است, دین همیشه شاداب, زنده, پویا و سرشار از حیات. از توان و نیروى درونى شگفتى برخوردار است که هر شبهه اى با سینه صخره وش آن برخورد کند, از هم فرو مى پاشد. چشمه هاى همیشه جوشان, سرزندگى, تازگى و شادابى را همه دَم در آن فرو مى ریزانند و این هنگامه و جوشش درونى سبب مى گردد, کهنگى و فرسودگى به آن راه نیابد.
خداوند, در اسلام نیروها و عنصرهایى قرار داده که اگر هوشیارانه, عالمانه, دقیق به کار بسته شوند و از آنها بهره بردارى گردد, هیچ شبهه اى توان آن را ندارد که به پاى اسلام بپیچد و آن را از حرکت باز دارد.
براى این که از عنصرها و نیروهاى شاداب کننده اسلام, آن به آن بهره بردارى شود و این چشمه هاى همیشه جوشان بى استفاده نمانند, خداوند جانشینان معصومى را براى پیامبر(ص) قرار داده که سالهاى متمادى در بین امت اسلامى باشند و راه هاى بهره برى و استفاده از عنصرهاى حیات بخش را بیاموزانند و کسانى را در دامن و مکتب خود تربیت کنند, تا این روش بپاید و ادامه بیابد و دین شادابى خود را از دست ندهد و همیشه و همه آن برداشتهاى نو, برابر معیارهاى دقیق, از سوى تربیت شدگان مکتب اهل بیت, عرضه شود, تا پاسخ گوى نیازهاى جدید مردمان در هر عصر و مکان باشد.
روشن است که اگر آنى, آموزه ها و احکام دین از این چرخه برکنار مانند و دانایان تربیت شده مکتب اهل بیت, از تلاش باز بمانند و یا نتوانند آن تلاش بایسته و درخور زمان و نیازهاى زمان و مردمان را انجام دهند و از به کارگیرى نو به نو عنصرها و نیروهاى شاداب کننده درونى دین ناتوان باشند, غبار مرور زمان, چهره دین را مى پوشاند و آموزه ها و احکام آن کهنه مى نماد و در چنین زمینه و بسترى است که موریانه شبهه سر برمى آورد, جان مى گیرد, رشد مى کند و شبیخون مى زند.
5. هوشیارى, شرط کار در حوزه دین و فرهنگ است. هرکس که روزنامه, هفته نامه, ماهنامه, فصلنامه به راه مى اندازد و یا مؤسسه فرهنگى و انتشاراتى بنیان مى نهد و یا بنیادى براى بررسى اندیشه هاى شخصیتى بزرگ, عالم, متفکر و مصلح پى مى ریزد, یا دانشگاهى, مدرسه علمى و… در مرحله نخست, باید از شرایط ویژه براى انجام این گونه کارها برخوردار باشد. افزون بر علم و آگاهى و آشنایى با اسلام, سیاستهاى فرهنگى روز و اندیشه هاى مطرح در دنیا و جهانِ اسلام را بشناسد و به رصد بنشیند و هوشیارانه از نفوذ و رخنه اندیشه هاى ناسازگار با زیرسازهاى مکتب اسلام, جلوگیرى کند و اگر بناست دیدگاه و اندیشه اى که بیرون از چارچوب اندیشه اسلامى است, در حوزه دین و نشریات دینى طرح شود, ناگزیر باید شناسنامه آن را به گونه دقیق بیاورد, تا با اندیشه هاى اسلامى درنیامیزد و به نام دین عرضه نشود که این درهم آمیختگى و التقاط, بسیار خطرناک خواهد بود و سبب گمراهى و سرگردانى کسانى خواهد شد که با اسلام و آموزه هاى آن آشنایى ندارند.
ما در برابر موجهایى که از اندیشه متفکران غربى و شرقى جهان, با ساحل اندیشه اسلامى برخورد مى کند, سه گونه رفتار و برخورد مى توانیم داشته باشیم:
الف. این اندیشه ها را, اندیشه هاى یأجوج و مأجوجى بدانیم و براى در امان ماندن از یورشهاى پیاپى آنها به دروازه شهر دین, سدّى عظیم بنیان نهیم. در حقیقت دیوار فکرى پدید بیاوریم و اهل فکر خود را از آن چه در جهان اندیشه مى گذرد و از متفکران و فیلسوفان و نظریه پردازان غرب دور کنیم و آنان را از هرگونه نشست و برخاست و گفت وگو و تبادل فکر با اندیشه وران آن سوى مرزها و یا کسانى که اندیشه شان در آن چهارچوب ساخته شده, پرهیز دهیم.
این نگرش و حرکت در این راستا, شاید به مذاق عده اى خوش آید و بپندارند جامعه فکرى ما, در این صورت از هر گزندى در امان خواهد ماند و ساحَت فکرى جامعه اسلامى جولانگاه اندیشه ها اندیشه پردازان غربى, که کیان اندیشه اسلامى را آماج تیرهاى زهرآگین خود قرار داده اند, نخواهد بود.
اما اگر اندکى روى این نگرش و اندیشه هاى جهانى که پر شتاب دامن مى گسترد, درنگ شود, به روشنى به دست مى آید که عملى کردن و به کار بستن چنین فکر و نگرشى, پیامدهاى بسیار خطرناکى در پى دارد:
نخست آن که: یک نوع احساس امنیت کاذب به ما دست خواهد داد. ما با این پندار که جامعه فکرى و اسلامى ما, با این دیوارها و حصارهایى که پدید آورده ایم, از هر گزندى و یورشى در امان خواهد بود, به فکر تجدید قوا و تواناسازى حوزه اندیشه نمى افتیم و این کارکرد سبب مى گردد که به دست خودمان اندیشه اسلامى را از توانایى رویارویى با دیگر اندیشه ها باز بداریم.
دو دیگر: تجربه ثابت کرده که اندیشه اسلامى در رویارویى, بارور مى شود و شاخ و برگ مى گستراند ورشد مى کند و تواناییهاى گوناگونى به دست مى آورد. اندیشه اسلامى هرگاه با دیگر اندیشه ها به رویارویى برخاسته و در آوردگاه هاى سخت و پر هراس, پنجه در پنجه اندیشه هاى ناسازگار و معارض درافکنده, تواناتر و باشکوه تر جلوه گر شده و زمینه گرایش مردمان را به خود پدید آورده است.
سه دیگر: در چنین هنگامه ها و درگاه این گونه رویاروییهاست که نیروهاى خبره و کارامد, اندیشه وران قوى و تیزنگر و متکلمان هنگامه آفرین, سر برمى آورند و پا به عرصه مى گذارند و بر شتاب دامن گسترى دین مى افزایند.
چهار دیگر: اقیانوس موّاج و بى کران اندیشه اسلامى اگر از رودهاى همیشه جارى اندیشه و خرد بشرى, بهره مند نگردد, و آن به آن, آبشار اندیشه بشرى به سینه اش جارى نشود و آن چه را مفید مى داند در خود هضم نکند و آن چه را زیان آور, از خود نراند و دیگر دریاها را از زلال خود بهره مند نسازد و در بده بستان و دادوستد فکرى بزرگ بشرى, بى نقش و بى جایگاه باشد, با همه عظمتى که دارد, به مرور خواهد خشکید و به مردابى سخت آزاردهنده بدل خواهد گردید.
پنج دیگر: این نگرش, خود به خود این پندار را به ذهنها القا مى کند که اندیشه اسلامى و اندیشه وران, متکلمان و عالمان اسلامى, در برابر موجهاى سنگین اندیشه هاى غربى, توانایى لازم و براى رویارویى و گفت وگو, سازو برگ کافى را ندارند. وقتى این فکر به ذهنها راه یافت, بسیارى از اهل فکر, براى خیزش بزرگ, اعتماد به نفس خود را از دست مى دهند.
ب. رفتار دوم, در برابر موج اندیشه هاى غربى, این که: اندیشه اسلامى را ناکارامد, ناتوان و کهنه بینگاریم و دستها را به علامت تسلیم بالا ببریم و هرچه از غرب به سوى ما سرازیر مى شود, خردمندانه, کارامد و توانا بپنداریم و از اندیشه هاى خودى دست بشوییم.
ییا این که پاره اى از فکر خود را از اسلام بگیریم و پاره اى را از غرب.
ییا این که به برابرسازى اندیشه ها و آموزه هاى اسلامى با اندیشه هاى اندیشه ورانِ غربى بپردازیم.
هر سه جریان خطرناک است, شاید خطر دومى و سومى بیش تر باشد; زیرا تکلیف جامعه اسلامى در برابر جریان نخست روشن است. جریانى است که از اسلام بریده است و اسلام را در خور پیاده شدن نمى داند و رو به سوى قبله غرب دارد. البته ممکن است افرادى از این جریان, اعمال عبادى فردى را انجام بدهند; اما این که بتوان جامعه را براساس آموزه هاى اسلام اداره کرد, هرگز قبول ندارند.
اما جریان دوم و سوم, اگر سطح هوشیارى جوانان, تحصیل کردگان, دانشجویان و حتى طلاب جوان را در برابر آن, بالا نبریم, آفتها, آسیبها و ویران گریهایى خواهد داشت.
این گونه اندیشه ورزى, غرب زدگى است. مانند سِن زدگى, آفت گندم. این آفت, گندم را از درون مى پوساند; اما پوسته آن را سالم مى گذارد!
ج. برخورد سومى که مى توانیم با اندیشه هاى غربى داشته باشیم, برخورد نقدگرایانه است. جامعه اى که دستگاه فکرى اش سالم است و درست مى اندیشد, هر اندیشه اى را ناخوانده و ناسنجیده و بدون غربال گرى و سره از ناسره شناسى, به هاضمه خود فرو نمى برد. چون سالم است. در برابر هر اندیشه اى واکنش نشان مى دهد و مدتى روى آن درنگ مى ورزد و به مطالعه همه سویه آن مى پردازد و ریشه ها و سرچشمه ها و خاستگاه ها و پیامدهاى آن را وامى رسد, سپس آن چه را مفید و راهگشا و غیر ناسازگار با اندیشه خود مى یابد, مى گیرد و آن چه را زیان آور, یا غیر مفید و مبهم تشخیص مى دهد, وامى نهد.
روشن است که فن غربال گرى را هرکسى ندارد. کسانى در حوزه دین مى توانند به غربال گرى اندیشه ها بپردازند که هم دقیق و همه سویه, به دقیقه هاى آموزه ها و معارف اسلامى آشنا باشند و هم غرب و اندیشه هاى غربى را بشناسند. اگر غیر از این باشد; یعنى فردى که به عنوان ناقد, دست به قلم مى برد, از یکى از این دو ویژگى بى بهره باشد و یا از هر دو! آن چه از نوکِ قلم او مى تراود, مایه شرمندگى جامعه فکرى و علمى اسلامى خواهد بود و دستاویزى براى دشمنان.
6. صحیفه نور, ج21/289, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى. امام خمینى در ادامه مى گوید:
(… ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام, پویا نیست. زمان و مکان, دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله اى که در قدیم, داراى حکمى بوده است, به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام, ممکن است حکم جدیدى پیدا کند, بدان معنى که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى, همان موضوع اول, که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است, واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مى طلبد…….)
امام در وصیتنامه سیاسى ـ الهى خود مى نویسد:
(با کمال جِد و عجز از ملتهاى مسلمان مى خواهم… دست از فقه سنتى, که بیانگر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتهاست, چه احکام اولیه و چه ثانویه, که هر دو مکتب فقه اسلامى است, ذرّه اى منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند, قدمى انحرافى, مقدمه سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومتِ عدلِ الهى است.) همان/399ـ400
7. امام خمینى, همیشه این نگرانى و دغدغه را داشت که مبادا به خاطر بى توجهى مسؤولان و دست اندرکاران حوزه هاى علمیه, بویژه حوزه علمیه قم, ناهوشیارى علما و طلاب, کسانى در آن نفوذ کنند و مایه تباهى و فساد آن نهاد مقدس شوند:
(من چنانچه سابقاً نیز گفته ام, راجع به حوزه علمیه, عقیده ام بر این است که باید به آن بیش تر از همه چیز توجه کرد; چرا که حوزه علمیه اگر درست بشود, ایران درست مى شود. و اگر ـ خداى ناخواسته ـ در حوزه علمیه فسادى به وجود آید ـ ولو در درازمدت ـ در سرتاسر ایران آن فساد پیدا مى شود و آنها که همیشه در فکر بوده اند که در حوزه علمیه نفوذ کنند, به همین خاطر است. نفوذ آنها, نفوذ ظاهرى نیست که معلوم باشد فلان آقا نفوذى است. چه بسا بیش تر از شما اظهار دیانت بکند, مع ذلک در موقع مناسب کارش را انجام دهد. اینها از مشکلات حوزه است.) صحیفه نور, ج20/190
 
20/190
 
پی نوشت :
 
* زمان دیدار 26 دى 1383