حوزه علمیه نجف لبالب از شور و نشور

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


ماندگارى, سعادت و حیات جاودانه, به موج آفرینى است.

از رکود به دَرآمدن, ایستایى را به پویایى دگر کردن, همه گاه و همه دَم, زندگى را مى شکوفاند.

رویارویى همه آن, با دشواریها, تاریکیها, سیاهیها, گشایش مى آفریند و سپیده را مى گشاید.

ستیزه با شب, طلسم شب را مى شکند و سپیده را از تیره شب بر مى دمد.

رَخوت را باید از جامعه و ساحَت زندگى و آستان فکر و اندیشه تاراند.

بانگ باید زد, نفیر باید انگیخت, تا هنگامه بلند شود, توفان به پا شود و موج برخیزد ز موج.

دریاى زندگى, بى تازیانه هاى خشم آگین توفان, غرّشها و خروشها, بر هم خوردن موجها, تندبادها و بارانها, طوفانها, که آن را از درون به جنبش درآورند, حیات به کالبد آن بدمانند, زلالى بر زلالى بیفزایند و آب را بر آب ببارند, به مرداب دگر مى شود.

دریایى که نه از درون, حرکت, جنبش و پویش دارد و نه از بیرون, نهرها, رودها و جویبارها تشنگى اش را فرو مى نشانند و کامش را تازه مى دارند و نه آسمان چشمه هاى خود را به سوى آن جارى مى کند و جانش را صفا مى دهد, مى میرد, حیات از آن رخت مى بندد و نمک زارى از آن به جاى مى ماند.

جامعه نیز, به مانند دریاست. حیات آن بستگى به انقلاب دارد که به تمامى زوایاى آن, بتوفد و تمام لایه هاى آن را به پویش وادارد و با غریو و خیزاندن موجها, آن چه در زیر است به روى آورد و آن چه در روى است به زیر برد.

جامعه انسانى, بسان دریاست, با همان قانونها, آیینها و ترازها. مى میرد, به لجن زارِ بویناکى دگر مى شود, اگر دمادَم با طوفان و توفان, با باد و باران, با غریو و برخورد موجها, درنیامیزد و هر آن, جان خود را با چشمه هاى همیشه جارى آسمانى صفا ندهد و شاداب نسازد و غبار را از تَنِ جان نشوید.

جامعه انسانى, باید با نهرها, جویبارها و چشمه هاى زلال فکرى در پیوند باشد, تا ببالد, بپوید, کران تا به کران دامن بگستراند و از تنگناى خاک به درآید و بسترى بشود سبز و خرم, براى رویش و به شکوفه نشستن گوناگون نهال هاى اندیشه.

جامعه مى خشکد, از حیات تُهى مى گردد, هرچه جاندار و ذى حیاتى است, از آن مى کوچند, یا تن به مرگ مى سپرند, اگر ابرهاى باران زا بر آسمان آن سایه نگسترانند و باران به نزم نبارد و چشمه هاى حیات به روى آن آغوش نگشایند و ساغر به دستان, ساغر ساغر آب حیات بر کام آن نچکانند.

توفانها و طوفانها, غریوها و خشم و خروش موجها, نغمه هاى حیاتند و دماندگان روح به کالبد دریا. دریاى زندگى هم باید پر از نغمه هاى حیات باشد و مسیحانى با دَمهاى رحمانى که دمادَم روح بدمند و از اندیشه هاى نوى سرشار که آن به آن به سینه جامعه جارى سازند.

جامعه اى مى تواند خوش بدرخشد, شاداب بزید, سر به گردون افرازد, شعله انگیزد, که در آن به اندیشه هاى نو, مجال رشد داده شود و زمینه هایى فراهم آید که اندیشه هاى نو و دیرپا, جدید و سنتى, به رویارویى باهم برخیزند, تا هریک منطقى است و برهانى, کارامد, برآورنده نیازهاى جامعه و هماهنگ با فطرت, بماند و هرکدام بى ساز و برگ منطق و برهان, ناکارامد و ناهماهنگ با فطرت انسانى از میدان به در رود. و این جریان, همیشه و همه گاه, ادامه یابد, تا جامعه در غبار تاریکى و فراموشى فرو نرود و از یادها و خاطره ها برود.

جامعه اسلامى, بر همین پایه و بنیاد, شالوده ریزى شده است. شرط ماندگارى, سرزندگى, قدافرازى و شکوفانى آن, در بارانها, تندبادها, غریوها, بانگها و جویبارهاى فکرى است که همه گاه آن را برمى انگیزانند, به حرکت درمى آورند, مى افرازند و در دشت سینه آن جارى مى شوند.

آیه آیه قرآن, زندگى ساز, حیات بخش و شور و نشور آفرینند.

قرآن, به زیباترین بیان, پرشکوه ترین سخن, با موسیقى خوش, نغمه هاى دلکش, واژگان و جمله هاى زیر و زَبَرکننده و انگیزاننده, به شور و نشور, خردورزى, میان دارى و میدان دارى, حماسه آفرینى, تلاش و تکاپو و پرهیز از هر حرکت و رفتارى که به سنگواره و مُرداب شدن مى انجامد, فرامى خواند.

قرآن, سراسر شور است و نشور, حماسه است و رستاخیز. با بیان شورانگیز, سخنان شعله گون و آتشناک, پیروان خود را برمى انگیزاند و آنان را به جنبش و خیزش, آفرینندگى, پیشاهنگى در عرصه هاى: اندیشه, خرد, آبادانى, دانش, عدالت, بنیان گذارى جامعه نمونه, درافتادن با ستم, ریشه کن کردن بیداد و… وامى دارد.

قرآن, از تیره رأیى پرهیز مى دهد. تیره رأیى, تیره روزگارى را درپى دارد. هر جامعه اى که از اندیشه هاى روشن و آفتاب گون, پرتو نگیرد و روشن اندیشان, در هر کوى و برزن, در هر کومه و کوشک, شعله نیفروزند و از تاریکى پرهیز ندهند و به روشنایى فرا نخوانند, در تیرگى و تاریکى فرو خواهد رفت.

تیره رأیى, زمانى دامن مى گسترد و بختک وار خود را به روى جامعه مى افکند که جامعه در خواب باشد و هیچ روزنى به روشنایى گشوده نباشد و تیره اندیشان, مجال یابند, اندیشه هاى تیره, بازدارنده و رَخوت آور خود را بپراکنند.

قرآن, به روشنایى فرامى خواند. روشنایى آفرینان را مى ستاید, آنان که تلاش مى ورزند از تنگناى جهل, به فراخناى خرد, راه یابند و جامعه خود را با چراغ خرد و در روشنایى ره بنمایند.

جامعه قرآنى, در پرتو آیه هاى روشنایى آفرین قرآن, پیاپى, شبان و روزان, به روشنایى و روشن آفرینى و دامن گرفتن از تاریکى و سیاهى مى اندیشد. چاره اندیشى مى کند چسان, اندیشه هاى روشنایى آفرین را در قبله گاه جامعه قرار دهد, فراروى مردمان و اندیشه هاى تاریکى آفرین را از اَریکه به زیر آور و از ساحَت خود بتاراند.

قرآن, براى در امان ماندن مدینه هایى که براساس معیارهاى قرآنى بنا شده اند از هر گزندى, ترازهایى ارائه داده و تأکید ورزیده برابر آن ترازها, کارها سامان بیابد و چرخه زندگى بگردد. وگرنه بى گمان, برابر سنتهاى الهى, تار و پود مدینه اسلامى از هم فرو مى گسلد و زمینه براى چیرگى دشمنان تیز چنگ و خشم آگین فراهم مى آید.

دریاى قرآن, آن به آن, در دل خود, گوهرها و شبچراغهایى را مى پروراند که در گاه هجوم موجهاى سیاه, هنگامه هاى تاریکى آگین, نور افشانند, روشنایى پراکنند, تا مردمان, در پرتو این نورها و روشناییها, راه از بى راه باز شناسند.

تا راه ایمان را پیش بگیرند و از راه هایى که به بى ایمانى پایان مى پذیرند و جان انسان را از پرتوگیرى از آفتاب وحى باز مى دارند, بپرهیزند و دامن گیرند.

تا راه فرداى روشن را در چشم انداز خود قرار دهند. فردایى که خود آنان سازنده آنند. اگر امروز, فرداى خود را نسازند, به زیباترین و باشکوه ترین وجه, فردا در بیغوله جاى خواهند داشت و سالها سال از کاروان نور, واپس.

ملتها و امتهایى که عزت مندانه به پیش مى روند و در برج عزت مى زیند و تاج عزت بر سر دارند, دیروز بناى استوار و سر به آسمان سوده آن را از دلِ خاک بیرون آورده اند.

انسانى را که قرآن در مکتب خود به اوجِ آگاهى, دانش و بینش روشن مى رساند و رایت هدایت مردمان را به او مى سپارد, همیشه و همه آن, دغدغه فردا را دارد و در این اندیشه است, چگونه فردا را بسازد که روشن باشد و از سیاهى و تباهى و ننگ و نفرت به دور. با چه ساز و برگى گام به فردا بگذارد که بتواند ایمان خود و ایمان مردمانى که در زیر رایت او گرد آمده اند, از گزندها و یورشها در امان بدارد و مشعل آن را بر بام گیتى برافروزد.

رسالتِ باورمندان, خداباوران و قرآن مداران, تنها در امان نگه داشتن ایمان خود و یاران از گزندها, آفتها و آسیبها نیست که گستراندن و برافراشتن رایتِ آن بر هر بام و بوم است.

انجام این مهم و رسالت سنگین, کار هر دستار به سرى نیست. مرد این میدان, باورمند راستینى است که به ژرفاى دانش و آگاهى دست یافته و از بینش والا و نگاه همه سویه برخوردار است. فردا را در آیینه امروز مى بیند و افزون بر افق نمایى براى امروز و ارائه اندیشه ها و نقشه هاى راهبُردى, براى فردا و آینده زندگى در پرتو دین نیز برنامه ریزى مى کند و تلاش مى ورزد, جامعه خود را آگاهانه وارد فردا کند و به مردم خود به درستى بنمایاند فردا به کدام سمت و سو در حرکت است, چه زیباییها و چه زشتیهایى دارد, چه اندیشه ها و فرهنگهایى در عرصه اند و میدان دار و میان دار و چه اندیشه ها و فرهنگهایى برکنارند. جنگ تمدنها بر جهان سایه مى افکند و یا گفت وگوى تمدنها. جهان به سوى جنگ, ستیز, کشمکش به پیش مى رود, یا به سوى صلح, دوستى و برادرى. جهان آینده, جهان ایمان است و باور به خدا و معاد و یا جهان بى ایمانى و ناباورى به خدا و معاد. پنجره زندگى, به کدام چشم انداز گشوده مى شود.

عالم بیدار و آشناى به رسالتهاى دینى و قرآنى خود, ساز و برگ حرکتِ در جاده هاى دشوارگذر فردا را براى خود و کاروانیان آماده ساخته است. براى او راه هاى فردا روشن است و به روشنى مى داند در هر منزلى به چه زاد و توشه اى, خود و همراهان نیاز دارند و کدام بینش, نگرش و اندیشه, مى تواند چراغ راه باشد و طلسم شب را بشکند و سپیده را پدید آورد و نیل را بشکافد و مردمان تشنه و شیداى آزادى را از نیل بگذراند و از دست فرعونیان برهاند.

عالم آینده نگر, چون فردا را مى شناسد و از رویدادهایى که ممکن است روى دهد, آگاهى دارد و از چند و چون قضایا باخبر است و همه چیز فردا را به درستى رصد مى کند, نیازها را مى داند و یک یک آسیبها و آفتهایى که اسلام و جامعه اسلامى با آنها, شاید روبه رو شود, مى شناسد و از امروز, براى درافتادن عالمانه و خردمندانه با این دست از آسیبها و آفتها, مى اندیشد و دغدغه خاطر دارد و این دغدغه را به امت اسلامى نیز سریان مى دهد و امت اسلامى را امت پر دغدغه و هشیارى به بار مى آورد و به گونه اى آنان را تربیت مى کند و بر کالبد تک تک مردمان مسلمان, روح بیدارى مى دمد که آنان خود, با شتاب دست به کار ساختن آینده مى شوند. این, یعنى انتظار فرج. تلاش براى فرداى بهتر. فردایى که ستم پیشگان زمین گیر باشند و خردمندان, بلند اندیشگان, مهرورزان خداباور, شایستگان و کاردانان, به رهبرى آن عزیز پرده نشین و ذخیره خداوندى, فرمانروا و بر اَریکه فراز.

امتى که در انتظار فرج است, رهبران و رایَت بانان آن, نمى توانند دست روى دست بگذارند و هیچ طرح, اندیشه و انگاره راهبُردى براى اداره, رهبرى و هدایت جهان و جهانیان در آینده نداشته باشند و راه هایى را نیازموده باشند.

امتى که در انتظار فرج است و چشم به راه والا مردى که بنیانى ترین اندیشه ها را دارد و برابر قرآن و سنت نبوى پایه هاى مدینه مهدوى را پى مى ریزد, و سخنان, اندیشه ها, پیامها و شعارهاى او چنان جاذبه آفرین, پر کشش, پر فروع و رخشان و درخشان است که همه اندیشه ها و پیامها و شعارها را, زیر پرتو خود مى گیرد و به محاق مى برد, باید اندیشه هاى رهبران فکرى آن, هر بامدادان در مشرق جانها, طلوع کنند و شعله افروزند. و چنان بدرخشند, پرتو گسترند و روشنایى آفرینند که همگان, دست کم کسانى که در اندیشه فرداى بهترند و از امروز و جهان پر بلا و درد کنونى به تنگ آمده اند و جان شان به لب رسیده است, عاشقانه, با شور و نشور, در آرزوى پرتوگیرى از آنها باشند و در پى آن که جام جان شان را از آن چشمه هاى همیشه جوشان لبالب سازند.

امتى که خود را چشم به راه والامردى مى داند که مى آید, برکت, روشنایى, مهربانى و مهرورزى, برادرى و برابرى را با خود مى آورد و دنیا را با اندیشه هاى تابناک خود غرق در نور مى کند, زیبایى را مى افرازد و زشتى را مى تاراند, عدل و داد را مى گستراند و دامنه بیداد را برمى چیند, طرح نو درمى افکند و انگاره هاى کارگشا و سعادت آفرین براى اداره جامعه انسانى ارائه مى دهد, عالمان و اندیشه وران آن, باید در زمان خود سرآمد اندیشه وران باشند و از نظر اندیشه و انگاره, داراى چنان جایگاهى که هرگاه مجال دست داد, بتوانند مدینه آرمانى خود را بنیان بگذارند و توانایى آن را داشته باشند که در هر زمان و در هر مکان, نمونه اى از آن را فراروى خردورزان و انگاره پردازان قرار دهند. این توانایى, امید مى آفریند, شور و نشور مى انگیزد, آینده را روشن مى نمایاند و به روح و روان مردم شادابى مى بخشد و آرزومندان فرداى روشن, از روى خرد و عشق, ایمان مى آورند طلوع مدینه مهدوى در هر بامدادى, ممکن است.

ما بر این باور بوده و هستیم و در جاى جاى نشریه حوزه نمایانده ایم که عالمان شیعه, آنان که به خدا و معاد, از ژرفاى جان باور دارند, اسلام را دین زندگى مى دانند, در هیچ آموزه اى از آموزه هاى آن دو دل نیستند, جهان را مى شناسند, نیازهاى آن را مى دانند, از روى دانش, آگاهى و در اوج و فرودها و فراز و نشیبهاى مبارزه با ستم و بیداد, به این باور رسیده اند که مى توان حکومت عدل اسلامى را بنیاد گذارد, از آن توانایى, هم در عرصه اندیشه و هم در عرصه عمل, برخوردارند که براى امت اسلامى در جهان کنونى و در فرداى جهان, دنیاى نوى را پى بریزند. این را با دقت و درنگ روى اندیشه هاى راه گشا و بنیادین, سیره, کارکرد و کارنامه پیشینیان, پسینیان و هم روزگاران خود مى گوییم.

عالمان, اندیشه وران, بیداران و آگاهانِ روشن اندیش حوزه نجف, در عصر مشروطه, که در این دفتر سخن از زوایاى اندیشه هاى روشنایى آفرین آنان به میان آمده, با اندیشه هاى ناب خود که نسیم دلاویز آنها, هنوز به مشام مى رسد, ثابت کردند, توانایى آن را دارند که چراغ حکومت دینى را در هنگامه هاى سخت هراس انگیز و درگاه وزش و توفیدن بادهاى صَرصَر که همه چیز را خاکستر مى کنند و به باد فنا مى سپارند, روشن نگه دارند و از دین و آیین دینى, به گونه منطقى, برهانى, دقیق, روشنگرانه و خردپسندانه سخن بگویند و انگاره حکومت دینى را عرضه بدارند.

این همان حوزه لبالب از شور و نشورى است که در برهه اى خوش درخشید و انقلاب سترگى را بنیان گذاشت و چراغ راه براى حرکتهاى بنیادین پسین شد.

اما باید همه فرهیختگان و اندیشه ورانِ امت اسلامى دست به دست هم بدهند, با تلاش, انگیختن موج بیدارى, مبارزه بى باکانه و به دور از هرگونه هراس با جهل, خرافه, خرافه پراکنان و جهل گستران, عرصه را براى میان دارى و میدان دارى روشن اندیشانِ شجاع و باریک اندیشانِ حکیم آماده سازند و به استبداد دینى مجال ندهند, تا با داسِ خرافه و جهل, بدرود, هر گل و گیاهى را که برزیگران و باغبانانِ آگاه, بیدار و زمان شناس, با خونِ دل و هزاران هزار گرفتارى, رنج و درد, بذرش را افشانده و از دل زمین رویانده اند.

خرافه پرستان, از نعمت خرد, بى بهره اند و به هیچ روى, خردورزى را برنمى تابند و با اندیشه هاى زلال, بى آمیغ و ره گشا, میانه اى ندارند که کارگاه اندیشه و ذهن انباشته از خرافه و روایتهاى جعلى, هر چه زیبایى, شکوه, نور و زلالى است, وامى زند.

بسیارى از ذهنهاى آگنده از خرافه, برداشتهاى نارسا, ناسازگار با فرهنگ و آموزه هاى دینى, به دور از زلال وحى و سنت راستین نبوى, چون زیر باران وحى قرار نگرفته و دمادَم بر آنها آبِ اندیشه هاى ناب افشانده نشده و اندیشه هاى زلال, بر کام این ذهنها, جرعه جرعه فرو چکانده نشده, به سنگواره دگر شده اند.

در این روزگار و همه روزگاران, اگر عالمان دینى برآنند که جامعه و امت اسلامى را از باتلاق جهل برهانند و گرد و غبار ذلت را از چهره آن بزدایند و آن را به اوج عزت برسانند, باید زنجیرهاى خرافه را از دست و پاى مسلمانان باز کنند, تا بتوانند روح عزت, پیشاهنگى و جلودارى را به کالبد آنان بدمند و جام جان شان را لبالب از عشق به جانان کنند که تنها راه رهایى است.

امت اسلامى وقتى خرافه ها را بشناسد و خود را از تار عنکبوتى آنها برهاند و سینه سیناى خود را با آیه آیه قرآن صفا دهد و شهد سنت و سیره نبوى و سخن و سیره علوى و اندیشه هاى پا ک و زلال امامان را, به کام جانش بچشاند, زندگى جاودانه خواهد یافت و از هر گزندى در امان خواهد ماند.

این رسالتى است بزرگ بر دوش عالمان دینى و روشن اندیش که بى باکانه به پا خیزند و نگذارند, خرافه پرستان عرصه فکر و اندیشه را بگیرند.

دقیق و همه سونگرانه, قد افرازند, میدان و عرصه اندیشه را به دست بگیرند و به روشن اندیشان میدان بدهند, تا براى امروز امت اسلامى و فرداى آن, برابر قرآن و سنت, چاره اندیشند و درها و پنجره هاى زندگى را به سوى چشم اندازهاى جدید بگشایند.