سه حوزه تلاش عالمان دینى در عصر نراقى ها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


دوره حکومت فتح على شاه قاجار از دوره هاى پرفراز و نشیب سرنوشت ساز تاریخ ایران است. در این دوره در کنار رویکرد عامیانه پادشاهان قاجار به دین و پدیده هاى دینى عالمان دین از سویى مجال مناسبى براى حضور در عرصه سیاست و فرهنگ جامعه یافتند و بار دیگر فقه سیاسى شیعه مورد بحث و گفت وگو قرار گرفت و از دیگر سوى رویاروى دشمن خارجى قرار گرفتند و توانستند در عرصه عمل نیز خود را بیازمایند و تجربه بیندوزند.

 

و همزمان ناگزیر شدند با گروه هاى کژ اندیش و فاسدگر باور و عقیده: اخباریان وهابیّت و شیخیّه که کم کم با ظهور وهابیّت و تلاشهاى پردامنه تبلیغى میرزا محمد اخبارى و ورود شیخ احمد احسائى به ایران جاى پا باز

 

( 51 )

مى کردند و پا مى گرفتند به چالش درونى بپردازند. بر این اساس ما براى باز نمایاندن رویدادهاى سیاسى و فرهنگى عصر نراقى ها کارکرد کارنامه عالمان دینى را در سه حوزه: سیاست دین و علم و پژوهش بررسى مى کنیم:

 

نقش علما در آغاز پیدایش قاجار

 

پس از برافتادن زندیه که با کشمکشهاى بسیارى بین اینان و قاجاریه همراه بود آغامحمدخان قاجار در سال 1210 هجرى پس از به چنگ گرفتن تفلیس و چیرگى بر قفقاز بر سریر پادشاهى نشست و تاجگذارى کرد. در این زمان جز شاهرخ شاه افشار و فرزندش نادر میرزا مدعى دیگرى نسبت به سلطنت قاجار در ایران وجود نداشت.

اقتدار سیاسى آغا محمد خان سبب شد تا در آ خرین سالهاى حکومت با ناسازگاریها و سرکشیهاى جدى روبه رو شود. جنگ هرات و طغیان آقا محمد خان محلاتى در این زمان رخ داد. پس از قتل او در 1213 فتح على شاه قاجار به سلطنت رسید. نشانه هاى سرکشى و شورش در گوشه و کنار و در گوناگون ناحیه هاى ایران علیه فتح على شاه فرمانرواى جدید آغاز شد.

فتح على شاه از آغاز حکومت سیاست دینى عوام پسندى را پیش گرفت و به بزرگداشت از بزرگان علما و به ساخت و ساز و بازسازى بقاع پیشوایان و مدرسه هاى دینى و بنیان گذارى مدرسه هاى دینى همت گماشت. و در آغاز حکومتش ملا اسماعیل مازندرانى را به مقام قاسم الصدقات برگماشت. و هر ساله صد هزار تومان هدیه نقدى و بیش از صدهزار خروار هدیه جنسى به دستور او بین ارباب وظایف از سادات و علما پخش مى شد.1

او جز این پرداختها مرتب در سراسر دوران فرمانروایى خود هدایایى را به علما مى پرداخت.2 با این حال علما بر اساس اصل حق نبودن کل دستگاه دولت 3 از حضور در عرصه هاى حاکمیت خوددارى مى ورزیدند و بیش تر به میانجى گرى میان مردم و نظام حاکم بسنده مى کردند و تلاش مى ورزیدند گره از کار بسته مردمان بگشایند.

 

 

( 52 )

علما در دستگاه حکومت فتح على شاه جایگاه والایى داشتند و از احترام برخوردار بودند تا آن جا که براى آماده سازى زمینه حکومت خویش در آغاز پادشاهى از شیخ جعفر نجفى اجازه سلطنت گرفت و او به شاه اجازه سلطنت داد و او را نایب خود قرار داد.4 شاید سخنان فتح على شاه خطاب به میرزا مهدى مجتهد در گاه محاصره مشهد که گفت:

(سلطنت ما نیابت مجتهدین عهد و ما را به سعادت خدمت ائمه هادین مهتدین سعى و جهد است.)5

حاکى از همین مسأله باشد.

خود وى به میرزا ابوالقاسم قمى ارادت داشت و میرزا که ادعاى او را همراه با اخلاص یافته بود در کتاب ارشاد نامه اندرزى دراز دامن به او نوشت.6

صاحب قصص العلما از ارادت شاه به سید محمد طباطبایى نیز گزارش مى کند.7

وى با ملا على نورى حاج محمد ابراهیم کلباسى و حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى از علماى برجسته اصفهان پیوند نزدیک و دوستانه داشت.

 

سر به فرمانى شاه در برابر عالمان در چگونگى برخورد وى با ملا احمد نراقى بیش تر خود را مى نمایاند.

از جمله نوشته اند:

ملا احمد حاکم کاشان را که به مردم ستم روا مى داشت از شهر بیرون راند.

شاه ملا احمد را به حضور فرا خواند و او را بر این کار سرزنش کرد.

نراقى بى درنگ دست به سوى آسمان بلند کرد و با چشمان اشک آلود گفت:

(بار خدایا این سلطان ظالم حاکمى ظالم بر مردمان قرار داد و من رفع ستم نمودم و این ظالم بر من متغیّر است.)

شاه قاجار از او پوزش خواست و به خواست او بها داد و حاکم جدید را به کاشان فرستاد.8

نیک رفتارى شاه با ملا احمد و بها دادن

 

( 53 )

به خواسته هاى او و دیگر عالمان در گره گشایى از کار بسته مردم و میدان دادن به تلاشهاى تبلیغى و احیا و نشر معارف اسلامى سبب گردید که وى معراج السعاده را براى او به فارسى بنگارد.9

کاشف الغطا نیز کتاب کشف الغطا را پیش از ملا احمد به نام فتح على شاه نوشته بود.

ملا احمد که پس از مرگ کاشف الغطا بیش از علماى دیگر مورد توجه شاه قرار گرفته بود و مرجع شاه در مسائل دینى بود; از این روى محقق نراقى رساله وسیلة النجاة را در دو جلد براى او نگاشت.10

در این عصر با توجه به نقش آفرینى علما در همه عرصه هاى سیاسى علمى و دینى کشور پس از کندو کاو در منابع تاریخى سه حوزه جداى از هم را که عالمان دین در آنها بیش ترین نقش را داشته و نقش آنان بنیادین و سرنوشت ساز و براى این مرز و بوم عزت آفرین بوده مى نمایانیم.

 

الف. حوزه سیاست

 

 

قاجاریان تنها با پیوندهاى ایلى آشنایى داشتند و هرگز با دیگر زاویه هاى اجتماعى بستگى و پیوند نداشتند.از این روى آنان نتوانستند به لایه هاى دیگر اجتماع: علما زمینداران بازرگانان و… به گونه درخور خدمت کنند. گفته اند: از جمله دلیلهایى که به شورشهاى گوناگون انجامید و بعدها سبب شد نهضت مشروطه پا بگیرد همین امر است. چون قاجار نه نماینده یک طبقه بود و نه در خدمت طبقه ویژه اى قرار داشت. علما آرمانهایى داشتند که قاجار هرگز به آنها جامه عمل نپوشاند.

 

درست در چنین گسستگى سه قدرت جهان غرب متوجه ایران شدند:

1.روسها: روسها که بنیانگذار نوین آن پتر کبیر بود به نوگرایى غربى توجه نداشتند اساس سیاست خارجى زمامداران روسیه بر بورژوازى تجارى استوار بود و روسها در مسیر پیاده کردن تجارت خارجى راههاى گوناگونى را مى آزمودند. آنها براى دستیابى به شبکه

 

( 54 )

تجارت بین المللى متوجه ایران شدند. پُتر روى ایران و پدید آوردن جنگهاى داخلى در آن و دستیابى به هند اهمیت بسیارى مى داد و اندیشه چنگ اندازى به ایران و زیر نگین قدرت خود در آوردن آن به عنوان یکى از هدفهاى استراتژیک در آسیاى غربى در روزگار پتر کبیر و واپسین روزهاى عهد صفویان بود.ولى ظهور نادرشاه افشار به حقیقت پیوستن هدفهاى پُتر را ناکام گذاشت.

در فَتْرَتِ در گذشت کریم خان تا تاجگذارى آغا محمد خان کاترین دوم سیاستهاى ویژه اى را در راستاى چیره شدن بر قفقاز دنبال مى کرد که فریفتن حاکمان گرجستان از آن جمله بود.

قتل عام گنجه در زمان پادشاهى فتح على شاه به دست سیسیانف سردار روس که از سوى دربار رومانف مأموریت دست یازى به تمام قفقاز را داشت شاه ایران را متوجه سیاستهاى کلان همسایه شمالى کرد. و در 27 ذیحجه سال 1218 عباس میرزا را به آذربایجان فرستاد تا سپاهى فراهم سازد و به رویارویى با سیسیانف برخیزد.

وى که نایب السلطنه نیز بود در 14 صفر 1219 به سوى ایروان حرکت کرد و با اشاره او ایل کنگرلو و قاجار نیز به سوى ایروان حرکت داده شدند. در ربیع الاول سال 1219 جنگ اوچ کلیسا نخستین نبرد ایران و روسیه رخ داد.

2. انگلیس: در این برهه انگلیس بر هند چیره بود و به عنوان یکى از سه قدرت آن روز جهان سست کردن پایه هاى دولت مرکزى ایران را به عنوان هدف اساسى دنبال مى کرد. هدف انگلیس این بود که ایران توانایى دفاع از خود و گسترش قدرت نداشته باشد. بر این اساس تجزیه ایران یکى دیگر از هدفهاى آن کشور بود که براى دستیابى به هدف نخستین دنبال مى شد.

تجزیه ایران بویژه در شرق سبب مى شد که افزون بر سست کردن پایه هاى قدرت مرکزى دیوار دومى براى دفاع از منافع انگلیس در برابر روسیه به وجود آید.

یکى دیگر از هدفهاى انگلیس راه پیدا کردن دولت ایران براى جلوگیرى

 

( 55 )

از راهیابى دولتهاى دیگر بود که از سوى سیاحان پزشکان و دیپلماتها صورت مى گرفت. در این زمان است که سیل سیاحان انگلیسى به ایران سرازیر شد.

3. فرانسه:فرانسه به عنوان سومین قدرت جهان آن روز غرب به دلیل انقلاب کبیر در اندیشه دنیایى بود که در قالب ملیتاریسم رسیدن به آن ممکن است و ناپلئون بناپارت نماینده این بینش شمرده مى شد.

ناپلئون مى کوشید یک امپراتورى مقتدرى را پدید آورد. او فرمانده نظامى بود که به عنوان ابزار بورژوازى عمل مى کرد و تلاش مى ورزید با محدود ساختن نیروى عمل انگلیس به منافع ثروت در جهان شرق دست یابد.

در جریان جنگهاى ده ساله ایران و روس که از سال 1219 آغاز و تا 1228 هـ.ق. ادامه یافت شاه اریان پیکهایى به دربار ناپلئون که او نیز در جنگ با روس به سر مى برد فرستاد. و میرزا محمد رضا قزوینى براى بستن پیمان با فرانسه در پاریس حضور یافت. این مأموریت به پیمان فین کن شتاین انجامید. عهدنامه فین کن شتاین در صفر 1222 مه 1807 بین نمایندگان ایران و فرانسه به امضا رسید در این زمان چهار سال بود که از تجاوز دست اندازى و دست یازى روسها به خاک ایران مى گذشت.

برابر این پیمان ایران متعهد شد که لشکر فرانسه را به گذر از درون کشور خود به سوى هند یارى دهد و هر چه زودتر پیمان سیاسى و تجارى خود را با انگلیس به هم بزند و حتى به آن کشور اعلان جنگ دهد. فرانسه نیز قبول کرد که سازماندهى نظامى ارتش بى سامان ایران را به عهده گیرد و متخصصان نظامى خود را به همراه سلاح راهى ایران کند.11

فتح على شاه این پیمان را پذیرفت و ژنرال گاردان را که حامل پیام بود نواخت و به او عنوان خانى داد و عسگرخان افشار ارومى را که از فرماندهان سپاه بود با جواب نامه و هدایا به نزد ناپلئون فرستاد.12

کار ژنرال گاردان آموزش سپاه ایران بود. او و فرستادگان دیگر ناپلئون توانستند به سپاه ایران سامانى نوین بدهند.13

 

 

( 56 )

در 8 رمضان 1222هـ.ق. میرزا رضا قزوینى سفیر ایران در فرانسه از نزد ناپلئون بازگشت و ژنرال گاردان به نمایندگى از سوى ناپلئون با نایب السلطنه دیدار کرد.14 و قرارداد فین کن شتاین پس از سى و چهار روز به فراموشى سپرده شد و دلیل آن شکست روسها از سپاه فرانسه و بستن پیمان مصالحه روس و فرانسه بود که سبب شد تا گاردان در جهت منافع روسها گام بردارد و این امر آثار زیان بارى را براى ایران در پى داشت.

گودویچ فرمانده روس با خدعه صلح توانست بار دیگر به ایران بتازد و در سال 1223 هجرى مأمورین عالى رتبه ناپلئون به کشور خود بازگشتند وعسگر خان سفیر ایران نیز در این سال به ایران آمد.15 و شاه قاجار که سودى از پیمان با فرانسه نبرده بود به سوى انگلیس روى آورد و نمایندگانى را به شبه قاره هند که آن روزها مستعمره انگلیس بود فرستاد. بویژه که امضاى پیمان تیلسیت میان ناپلئون و الکساندر به اتحاد روسیه و انگلستان پایان داده بود.

 

نفوذ سیاسى انگلیس:

 

 

ایران که خود قربانى سیاست فرانسه در آسیا بود گام در راه تازه اى گذاشت و آن پذیرش نفوذ استعمار انگلیس بود. شاه قاجار در سال 1223هـ.ق به سرهار فورد جونز سفیر فوق العاده ى دربار لندن اجازه ورود به ایران داد و این در حالى بودکه شاه پیش از این با ورود سرجان ملکون به ایران به دلیل

 

 

( 57 )

وفادارى به اتحاد با فرانسه مخالفت کرده بود. 16

با ورود جونز به تهران عهدنامه ایران و انگلیس بسته شد. در این قرارداد پرداخت سالى دوازده هزار لیره براى هزینه سپاه آذربایجان تا مدتى که آن سپاه در کار جنگ با روسیه باشد و فراهم آوردن و آماده سازى توپ و تفنگ به اندازه کافى براى ایران و تربیت و آموزش سربازان ایران به وسیله افسران انگلیسى 17 گنجانده شده بود. مفادى بود که انگلیس در برابر واگذارى جزیره خارک از سوى ایران به این کشور و گشایش کنسولخانه در شهرهاى شیراز اصفهان یزد قزوین و تبریز متعهد شد.

انگلیسیها بر خلاف مواد پیمان نامه هیچ شتابى در اجراى مفاد آن و کمک مالى و فراهم ساختن سازو سلاح لشکر ایران از خود نشان ندادند و این امر سبب استوار شدن موضعها و پایگاه هاى روسها شد. با این حال در جنگ گنجه در سال 1224 فرمانده روسى از ایران شکست خورد و بار دیگر خدعه صلح را پیش کشید که با فشارهایى که سپسها وارد شد زمینه صلح گلستان فراهم گردید.

در سال 1224 هـ.ق. حاج میرزا ابوالحسن خان از سوى دربارایران به عنوان سفیر به لندن رفت و سوغات زیادى را با خود برد. 18 گسیل دانشجویان و تحصیل کردگان به انگلیس به پیشنهاد ابوالحسن خان ایلچى انجام گرفت.

میرزا ابوالحسن در 22 ربیع الاول 1224هـ.ق. روانه دربار انگلیس شد و در جمادى الآخر 1225هـ.ق.همراه سرگور اُزلى سفیر جدید انگلیس به ایران بازگشت و در 29 شوال 1228هـ.ق.21 اکتبر 1813 پیمان صلح گلستان میان حکومت قاجار و روسیه تزارى به امضاء رسید. و سرزمینهایى چون قره باغ گنجه شکى شیروان بادکوبه و تمامى داغستان از ایران جدا شد و سرزمین مستقل گرجستان به تصرف روسیه تزارى در آمد و این امر سبب سرشکستگى مردم و در هم شکستن روحیه ملت ایران گردید.

 

 

( 58 )

 

اعلان جهاد

 

 

دست درازیها و دست اندازیهاى روسها به مردمان مرزنشین ایران سبب شد به غرور ملى مردم ایران صدمه وارد آید و حالت نفرت و انزجار شدیدى از دولتمردان و شاه قاجار در مردم پدیدار گردد و از آن سوى دولت از دریوزگیهاى خود در دربارها بهره اى نبرده بود و هر یارى خواهى او را بى پاسخ گذاشته بودند و ناخشنودیهاى مردم از دربار و طبقه حاکم کم کم اوج مى گرفت از این روى دربار که سخت احساس نیاز به پایگاه هاى اجتماعى و یارى رسانیهاى مردمى مى کرد براى بسیج کردن مردم و بهره از توان بى کران آنان چاره کار را در بازگشت به پایگاه هاى اجتماعى دید که عرصه دار آنها علماى دین بودند. با نیاز تمام به آنان روى آورد. و علما در راستاى سریان دادن فهم خود از دین در این هنگامه هاى حساس به مردم که در قالب یک حرکت انقلابى مى توانست کارآیى خود را نشان دهد در پاسخ به درخواست گردانندگان نظام به نگارش کتابهاى جدیدى پرداختند که ادبیات دینى ـ انقلابى این عصر را به وجود آورد.

 

اولین کتابى که نوشته شد به احتمال رساله جهادیه حاج ملا محمد رضا همدانى بود. نگارش این کتاب به درخواست میرزا بزرگ فراهانى شروع شد و در سال 1226هـ.ق. پایان یافت.

حاج ملا محمدرضا همدانى در بیان انگیزه خود از نگارش کتاب نوشته است:

(از پاره اى مى شنوم که مى گویند: حال جهاد واجب نیست و موقوف است به وجود پیغمبر یا امام یا نا ئب خاص… این سخن مبنى بر اشتباه و التباس وعدم رؤیت اخبار و فتاوى کبار از فقها و علماى اخیار است…الحال مقاتله با کفار جهاد است نه دفاع.)19

اثر دیگرى که نگارش یافت در سال 1228هـ.ق. به قلم محمدبن على طباطبایى مشهور به آقا سیدمحمد مجاهد بود. این کتاب به زبان عربى و به

 

( 59 )

درخواست عباس میرزا نایب السلطنه نوشته شد. سید محمد مجاهد کتاب را به همین دلیل (جهاد العباسى) نام نهاد. شیوه نوشتارى این کتاب به شکل پرسش و پاسخ و در بردارنده پرسشهاى فقهى نظامى تبلیغى و حتى اقتصادى است.

سید محمد مجاهد روى دست اندازى کافران و دفاع از مسلمانان از کیان و سرزمین اسلامى تأکید مى کند و واپس راندن روسها از سرزمینهاى اشغالى را جهاد مى داند و آن را امرى واجب مى شمارد.20

نگارش کتابهاى جهادى پس از قرارداد گلستان در سال 1228هـ.ق. اوج گرفت. این کتابها و رساله ها در طول سیزده سال و میان دو جنگ اول و دوم ایران و روس نوشته شد. دست درازیها و دست اندازیهاى روسها آقا سید محمد اصفهانى مجتهد کربلا را برانگیخت. وى ابتدا ملارضا قلى را به نمایندگى خود به تهران فرستاد تا نظر شاه قاجار را درباره صدور اعلان جهاد بپرسد.21

پاسخ مثبت بود و شاه به میرزا بزرگ قائم مقام فرمان داد تا از علما فتوا بگیرد و او حاج ملا باقر سلماسى و صدرالدین محمد تبریزى را براى گرفتن فتوا و حل مسائل و تحقیق مدعا از شیخ جعفر نجفى معروف به کاشف الغطا (م: 1228هـ.ق.) و میرزا ابوالقاسم جاپلقى و آقا سید على مجتهد به عتبات روانه ساخت و نامه نگاریهایى نیز در این باره با علماى اصفهان یزد و کاشان مانند: حاج محمد حسین امام جمعه اصفهان ملا على اکبر ایجى و آخوند ملا احمد نراقى صورت گرفت.22

 

حاج ملا احمد نراقى که بزرگ فضلاى ایران بود شیخ جعفر آقا سید على میرزا ابوالقاسم حاج میرزا محمد حسین سلطان العلما امام جمعه اصفهان و دیگر علما و فقهاى ایران هر یک رساله اى نگاشتند و مهر زدند و یادآور شدند:

(مجادله و مقاتله با روسها جهاد شمرده مى شود و کوچک و بزرگ را واجب است که براى رواج دین و حفظ ثغور

 

( 60 )

مسلمانان خویشتن دارى نکنند وروسها را از مداخله در حدود ایران باز دارند.)23

 

آخوند ملا احمد نراقى در فتواى خود یادآور شده بود:

(وجوب جهاد و مقاتله با طایفه روسیه محل شبهه و نزاع نیست چون از قصد ایشان به ولایت اسلام و تصدى به تسخیر بعضى محال مسلمین خوف بر بیضه اسلام ظاهر و تسلط آنها بر برخى از بلاد اهل ایمان و زبونى و زیردستى جمع کثیرى از مسلمین در حکومت آنها و استیصال بسیارى از اهل اسلام در دست جفاى آنها معلوم است. و با وجود این مراتب براى متتبع اخبار و عارف کلمات علماى اخیار جهاد با این طایفه محل تأمل نه و حرمت تقاعد از قتال ایشان جاى تشکیک نیست.)24

پس از رسیدن رسائل جهادیه به دربار میرزا عیسى قائم مقام فراهانى صدر دولت به مطالعه آنها پرداخت و رساله احکام الجهاد و اسباب الرشاد را نگاشت. شاه پس از این مرحله در دعوت نامه اى از آقا سید محمد خواست که او خود فرماندهى سپاهیان را به عهده بگیرد.

آقا سید محمد اصفهانى که دریافته بود شاه از خشم مردم در هراس است و بیم آن دارد که خشم مردم برانگیخته شود; از این روى راه جهاد را در پیش گرفته بر آن شد که خود براى سر و سامان دادن به اوضاع و بسیج مردم به ایران بیاید.

وى در 15 شوال 1241 به تهران آمد. 25 و به علماى شهرهاى گوناگون نامه نوشت و از آنان خواست که مردم را درباره واجب بودن جهاد موعظه کنند و در پایتخت به او بپیوندند.26

روز جمعه 17 ذیقعده سال 1241 هـ.ق. آقا سید محمد اصفهانى ملا محمد جعفر استرآبادى آقا سید نصراللّه استرآبادى حاج ملا محمد تقى برغانى سید عزیز اللّه تالشى و جمعى دیگر از علما وارد لشکر گاه شدند و

 

( 61 )

شاهزادگان و امرا آنان را پذیرا گشتند و دومین گروه علما که ملا احمد نراقى کاشانى بزرگ از آنان بود به نشانه آماده بودن براى جهاد و شهادت در حالى که کفن پوشیده بودند به اردوى شاه پیوستند.27

همه مجتهدان فتوا دادند:

 

(هر کس از جهاد با روسها پا نشیند از اطاعت یزدان سر برتافته و مطابعت شیطان کرده است.)

در میان رجال سیاسى معتمد الدوله و میرزا عبدالوهاب و حاج میرزا ابوالحسن خان وزیر دول خارجه جنگ با روسیه جنگ طلب سرکش تجاوزگر و تباهى آفرین را به مصلحت نمى پنداشتند.

علما به آنان پیام فرستادند:

 

(اگر شما در کیش خود کاستى ندارید چگونه جهاد با کافران را مکروه مى شمارید.)28

عالمان دین شور و نشور در مردم مى انگیختند و کانون انگیزش احساسهاى دینى بودند و دستورهاى آنان از آن جا که به دفاع از اسلام بود بى درنگ از سوى مردم دیندار و اسلام دوست اجرا مى شد. سفیر روس وقتى به جایگاه علما در نزد مردم پى برد کوشید تا با آنان دیدار کند و آنان را از اندیشه ى جنگ باز دارد ولى مجتهدان در پاسخ گفتند:

(در شریعت ما با کفار از در مهر و حفاوت سخن کردن گناهى بزرگ باشد. و اگر روسیان از حدود ایروان نیز بیرون شدند هم جهاد را با ایشان واجب دانیم.)29

شاه سفیر روس را خواست و گفت:

(اکنون کار بر حسب مبانى شریعت است.)30

و به او اجازه بازگشت داد و پس از آن همه آهنگ جنگ کردند ولى این جریان ادامه نیافت و آقا سید محمد مجاهد هر چند در آغاز با عباس میرزا همراهى کرد و سپاه ایران به پیروزیهایى نیز دست یافت ولى از آن جا که عباس میرزا بیم داشت که پیروزى هاى رزمى او را از آن سید محمد اصفهانى بدانند به گونه اى با او رفتار کرد که دل آزرده شد و

 

( 62 )

از عرصه کارزار کناره گرفت.

در جنگ دوم ایران و روسیه (1241 و1242) از آن جا که مردم با فتواى عالمان و مجتهدان به صحنه نبرد آمده بودند و سپاهیان از پشتوانه دینى و مردمى برخوردار بودند رشیدانه مقاومت کردند ولى کارشکنیها خیانتها و بى بهره بودن سپاه ایران از فرماندهى کارآزموده و همه سونگر سپاه ایران را از ابتکار عمل بازداشت و این سبب گردید سپاه روس که از توانایى برخورداربود زمام جنگ را به دست بگیرد و سپاه ایران از هم گسسته را زمین گیر و به سوى تهران پیشروى کند.

 

نتیجه این عقب نشینى ذلت بار بسته شدن عهدنامه ى ترکمان چاى در سال 1243هـ1828/ م بود. و در همین سال روز دوشنبه دوم شعبان در پى گریختن کنیزکان گرجى و مسلمان آصف الدوله به خانه گریبایدوف مردم تهران به رهبرى حاج میرزا مسیح تهرانى به خانه وى یورش بردند او را کشتند و سال 1244 هـ.ق.دولت ایران ناگزیر شد براى عذرخواهى سفیرى به روس بفرستد و میرزا مسیح به سفارش حاج محمد ابراهیم کلباسى به عتبات رخت بکشد.31

علما در روابط سیاسى ایران و عراق که آن روزها در زیر بیرق عثمانى بود نقش آفرین بودند. ایران بنا به سابقه تا

 

( 63 )

حدى حق داشت که والیان بغداد را به کار گمارد و این امر به درگیرى همیشگى ایران در امور آن ناحیه مى انجامید. هنگامى که برخوردهاى ایران به جنگ انجامید علما به گونه اثرگذار به صحنه آمدند. در سال 1219هـ.ق. که سپاه ایران به سوى بغداد پیش مى راند على پاشا حاکم شهر به شیخ جعفر نجفى پیغام داد که به دیدار محمد على میرزا فرمانده سپاه ایران برود و او را از ادامه جنگ باز دارد. ایشان چنین کرد و با تلاش به کامیابیهایى دست یافت. وى در سال 1227هـ.ق. نیز وظیفه همانندى را به عهده گرفت و در سال 1234 میان سلیمان پاشا حاکم بغداد ومحمد میرزا میانجى گرى کرد. 32 این کشمکشها سبب بسته شدن عهدنامه ارزنه الروم در سال 1239 شد.

در دوره قاجار اداره محاکم شرع در اختیار روحانیون بود ولى پس از معاهده ترکمان چاى و اجراى اصل کاپیتولاسیون زمینه هاى جدایى محاکم عرف از محاکم شرع فراهم شد و دیوان خانه هاى دولتى که اجزاى دستگاههاى دولتى به شمار مى رفتند بخشى از کارهاى محاکم شرع را عهده دار شدند.

این محاکم پیش از این چون از نفوذ حکومت و دولت خارج بودند گاهى پناه مردم به شمار مى رفتند. بعدها با توسعه دستگاههاى دولتى توسط میرزا ابوالقاسم فراهانى و سپس میرزا تقى خان امیر کبیر از قدرت محاکم شرع کاسته شد.

 

ب. حوزه دین

 

 

از دیگر ویژگیهاى عصر نراقى ها برخوردها و رویاروییهاى اصولیان با اخباریان است و نیز پیدایش چند فرقه کژاندیش از جمله شیخیّه و وهابیّت.

 

در این عصر رویاروییها و برخوردهاى دو جریان اخبارى و اصولى به اوج خود رسید. اختلاف این دو جریان که به عرصه ى قراءت هاى دینى و روش فهم از منابع دین مربوط مى شد از سده هاى نخستین هجرى به وجود آمد.

اخباریان ریشه در اندیشه ها و

 

( 64 )

برداشتهایى داشتند که از اجتماع و مسائل اجتماعى و حکومتى مردم را پرهیز مى دادند و براى فهم شریعت عقل را به کار نمى بستند و به آنچه از ظاهر روایات مى فهمیدند بسنده مى کردند. براى آنها ظاهر روایات ملاک بود و هیچ گونه استدلال و استنباط و عقل گرایى را بر نمى تابیدند . این جریان در هر سده و دوره اى به گونه اى خود را نمایاند تا این که جریانى بزرگ تند و سخت گیرانه و واپس گرایانه اى دگر شد و راه را بر هر نوآورى ابتکار نواندیشى و اجتهاد و بالندگى بست.

عنوان اخبارى نخستین بار در کتاب عبدالجلیل قزوینى عالم شیعى اهل رى که نزدیک سال 565 هجرى نگاشته شده است دیده مى شود.33

دامن گسترى جدید اخبارى گرى با نام محمد امین استرآبادى(م: 1033هـ.ق.) در آمیخت.

او مى گفت: نباید به هیچ روى در مباحث دینى و مسایل شریعت از عقل یارى جست چون تنها سرچشمه دین احادیث و اخبار معصومان است و باید در همه مسائل زندگى به این سرچشمه ها بازگشت.

او به ظاهر آنها عمل مى کرد و نخستین کسى بود که باب طعن بر مجتهدان را گشود و امامیه را به دو بخش اخباریان و مجتهدان (اصولیان) تقسیم کرد.

محمد امین استرآبادى آموزه هاى خود را در کتابى به نام الفوائد المدنیه گنجاند و نشر داد. و عبداللّه بن صالح بن جمعه صاحب منیه الممارسین شیخ یوسف بحرانى و ابواحمد جمال الدین محمد بن عبدالنبى محدث نیشابورى استرآبادى معروف به میرزا محمد اخبارى اندیشه او را پرو بال دادند و به اوج رساندند.

جریان اخبارى گرى با علم اصول و جریان اصولى درافتاد و شعله هاى مقدس بحثها و مقوله هاى علمى را که دانش اصول بر آنها استوار بود خاموش و از گردونه حوزه ها خارج کرد.

اختلاف اصولیان و اخباریان به چهل مسأله رسید که خوانسارى در روضات الجنات به آنها اشاره کرده است.

 

 

( 65 )

رویارویى شدید اخباریان و اصولیان در دوران صفویان حل نشده ادامه یافت. برافتادن صفویان سبب شد که بسیارى از علما به عراق هجرت کنند و در آن جا رویارویى قطعى و سرنوشت ساز اخبارى و اصولى شکل گرفت. در آغاز اخباریانى مانند عبداللّه بن حاج صالح بحرانى و عبدالعلى بحرانى حالت تهاجمى به خود گرفتند و مکتب اخبارى با تمام توان تلاش مى ورزید که وظیفه مجتهد را انکار و نقش علما را محدود کند. تا این که آقا محمد باقر بهبهانى (م: 1117 ـ 1207هـ.ق.)پا به عرصه دانش گذاردو با توانایى در اصول و بهره هوشى بالا و اشراف دقیق به مبانى اسلام کفه ترازو را به سود اصولیان سنگین کرد و ورق را با دانش و تلاش خود به سود جبهه اصول برگرداند.

علامه بهبهانى با تدبیر دوراندیشى به دور از هیاهو در پنهانى و خفاى تمام دانش اصول را با متن قراردادن معالم شکوفاند. و شاگردان برجسته اى را پروراند و با تلاش و پشت کار در آن روزگار تاریک توانست تفکر شیعه را از رکود به در آورد و حیات نو به آن بخشد.گروه زیادى از مجتهدانى که در دوره حکومت فتح على شاه در ایران نفوذ یافتند از درس آموختگان مکتب او بودند. دو فرزند او: آقا محمد على و آقا عبدالحسین و علماى دیگر چون ملامهدى نراقى میرزا ابوالقاسم قمى شیخ جعفر نجفى حاج محمد ابراهیم کلباسى سید مهدى بحرالعلوم ملا على نورى و سید محمد باقر شفتى همگى مستقیم یا غیر مستقیم از مکتب اصولى بهبهانى اثر پذیرفته بودند.

آقاى قاضى طباطبایى در مقدمه انیس الموحدین مى نویسد:

(میان شاگردان استاد کل وحید بهبهانى میرزا مهدى نراقى در ردیف اولین کسانى به شمار مى رود که علیه مکتب اخبارى گرى قیام کرده اند.)

شاگردان بهبهانى به طور کلى در شکل گیرى فضاى معنوى آغاز دوران قاجار بسیار نقش آفرین بودند.

 

میرزا محمد اخبارى:

 

 

میرزا محمد ابواحمد جمال

 

 

( 66 )

الدین(م: 1178 ـ 1232هـ.ق.) فرزند عبدالنبى فرزند عبدالصانع نیشابورى استرآبادى در اکبرآباد هند دیده به جهان گشود. در حدود 20 سالگى به سفر حج رفت و پس از مناسک چندى در نجف و سپس در کربلا ماند و سرانجام در کاظمین سکنى گزید و از محضر آقا محمد على بهبهانى میرزا مهدى شهرستانى و شیخ موسى بحرینى بهره برد و در کنار علوم رایج حوزه علوم غریبه را نیز آموخت و به مهارت رسید.

وى در رواج اندیشه هاى اخبارى کوشید. بین او و شیخ جعفر نجفى بحثهایى رد و بدل مى شد و گاه از حال عادى خارج مى شد و این جریان در بین پیروان به رویاروییهاى نابخردانه و ناشایستى مى انجامید.

میرزا احمد از او و مجتهدانى چون: میرزا ابوالقاسم قمى شیخ جعفر نجفى کاشف الغطاء میر سید على طباطبایى سید محمد باقر حجت الاسلام اصفهانى و محمد ابراهیم کلباسى به زشتى یاد مى کرد.34

شیخ جعفر کاشف الغطاء در رساله اى با عنوان کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدوالعلماء که در رد آموزه هاى میرزا محمد نوشت او را متهم کرد که وى مى خواهد از حرمت علما در نزد شاه بکاهد.35

شدت هتاکى میرزا محمد به علما آنها را علیه وى برانگیخت شیخ جعفر به خاطر عقایدى که وى داشت او را مشرک خواند.36

میرزا محمد از آن جا که توان رویارویى با اصولیان را نداشت راه ایران را در پیش گرفت و مدتى را در مشهد و شهرهاى دیگر گذراند بعد در تهران رحل اقامت افکند.

 

میرزا محمد به شاه قاجار متوسل شد. شیخ جعفر از این که محمد اخبارى به دربار راه یافته بود نگران شد; زیرا احتمال مى داد که ذهن شاه را خراب کند و با پشتیبانى و کمک و میدان دادن او اندیشه هاى سخیف خود را در ایران بپراکند. از این روى یک نسخه کتاب خود را که در آن خطاهاى عقیدتى میرزا محمد را بر شمرده بود براى شاه

 

( 67 )

فرستاد و او را از اندیشه هاى میرزا محمد پرهیز داد.37

درگیرى میان اصولیان و اخباریان بالا گرفت تا جایى که شیخ یوسف بحرانى هر جا که مناسب مى دید اخباریان را از ادامه این روش ناپسند پرهیز مى داد و سید نعمت اللّه جزایرى شوشترى با این که اخبارى بود در تأیید مجتهدان و ارج نهادن به دیدگاه هاى آنان اهتمام داشت.

میرزا محمد به امید این که توجه شاه را به اندیشه خود جلب کند گفت: مى تواند بهره گیرى از علوم غریبه سیسیانف (ابشپخدر) فرمانده نیروى روس که باکو را در حلقه سپاه خود به بند کشیده و شهر را به محاصره در آورده بکشد 38 به این شرط که اگر در این امر پیروز شد شاه مذهب اخبارى را در کشور رسمیت ببخشد39 شاه پیشنهاد او را پذیرفت و میرزا محمد چهل روز در حرم شاه عبدالعظیم زاویه نشست و در آخرین روز سرِ سیسیانف را به تهران آوردند.40

شاه بر خلاف قول خود میرزا محمد را به عراق تبعید کرد و او از ترس مخالفان به بغداد رفت.41و  سپس در کاظمین سکنى گزید و با این حال از در افتادن و ابراز عقیده علیه اصولیان خوددارى نورزید و همین امر سبب شد تا حکم قتل او توسط علمایى چون سید محمد مجاهد 42 شیخ موسى سید عبداللّه سنبر و شیخ اسداللّه کاظمینى43 صادر شود. و در پى آن گروهى به خانه او هجوم بردند و او را همراه فرزندش احمد و یکى از شاگردانش به قتل رساندند.44

پیکر میرزا محمد را با بستن ریسمان به پاى وى در کوچه و بازار گردانیدند.45 دختر میرزا محمد همسرملا هادى سبزوارى بود میرزا محمد بالغ بر 80 کتاب و رساله نوشت از جمله: آیینه عباسى ایقاظ النبیه دوائر العلوم ابرهان فى التکلیف و البیان فتح الباب مصادر الانوار الاجتهاد و الاخبار حرمة التنباک و القهوه رساله اى در رد عقاید صوفیه و منیة الفحول در رد بر عقاید اصولیه نوشت.

وى این رساله را در پاسخ پرسش

 

( 68 )

سید بحرالعلوم فراهم آورد و مجالى را در رد ملا على نورى تدوین کرد.

 

ظهور وهابیّت:

 

 

جریان تباهى آفرین دیگرى که همزمان با گسترش نفوذ اخباریان به وجود آمد وهابیّت بود. این آیین را محمد بن عبدالوهاب نجدى(م:1201 ـ 1115هـ.ق.) بنیان گذارد. وى از اعراب بادیه بود و به بصره سفر کرد و نزد یکى از علماى این شهر دانش آموخت. بعد به ایران آمد و در اصفهان ماند و نزد علماى این شهر به فراگیرى ادبیات و اصول پرداخت.

 

او به نقل میرزا محمد تقى لسان الملک سپهر:

(بسیار چیز را بدعت دانست از جمله بناى قباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء و تذهیب بقاع به زر و سیم و موقوف داشتن اشیاى نفیس در مضاجع متبرک و طواف مرقد آنان و تقبیل عتبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان برابر نهاد.)46

او با این عقاید از اصفهان به زادگاه خود برگشت و عبدالعزیز را با خود همداستان کرد و او از فرزند خود مسعود خواست تا به نجف بتازد و زائرین این شهر را به عنوان بت پرست از پاى در آورد.

او در این لشکرکشى و یورش نتوانست نجف را به تصرّف خود درآورد از این روى آهنگ کربلا کرد و بامداد روز غدیر سال 1216هـ.ق.پنج هزار تن از مرد و زن شیعى این شهر را از دم تیغ گذراند و همه اموال آنها را به یغما برد و حرم حسینى را به ویرانه اى بدل کرد و در سال 1221 به نجف و در سال 1222 به حلّه حمله برد.

در هجوم وهابیان به رهبرى عبدالعزیز بن سعود به کربلا و کشتار شیعیان این شهر کاشف الغطاء از جمله فقیهان بود که در سه جبهه به دفاع از کیان اسلام پرداخت:

1. برانگیختن مردم علیه وهابیان و نقد عالمانه و دقیق اندیشه هاى سخیف و واپس گرایانه آنان.

2. برانگیختن پادشاه ایران و مردم

 

( 69 )

علیه محمد اخبارى و تلاش عالمانه و فنى در نقد اندیشه هاى بى پایه و اساس او.

3. شرکت در جنگهاى دوره اى علیه روس و تلاش براى بسیجیدن مردم و روحیه دادن به سپاهیان ایران.

وهابیان مدام رو به توسعه بودند و قدرت آنان روز به روز دامن مى گستراند و کم کم از نجد فراتر رفتند و تا بحرین را جولانگاه تاخت و تاز خود قرار دادند. کارگزاران بحرین که از اتباع ایران شمرده مى شدند مشکل خود را با شاهزاده حسن على میرزا فرمانرواى فارس در میان نهادند و به دستور او صادق خان دولوى قاجار با سپاه خود به مسقط تاخت و سپاه وهابیان را از هم فروپاشاند. مژده این فتح روز دوشنبه بیستم ربیع الثانى سال 1226 هجرى به تهران رسید.47

 

پیدایش شیخیّه

 

 

شیخیّه نیز جریان دیگرى بود که در این عصر از سوى شیخ احمد احسایى (م:1156 ـ 1242هـ.ق) پایه گذارى شد. وى مدتى را در احساء در انزوا زیست و به کسب علم و اعمال عبادى مشغول بود. بعد به نجف رفت و در شمار شاگردان آقا باقر بهبهانى و سید مهدى بحرالعلوم درآمد و در دانشهاى روزگار خود اعم از فقه اصول نجوم ریاضیات حکمت کلام ادب رجال و طب به کمال رسید. و در سال 1221هـ.ق براى زیارت حرم امام رضا(ع) به ایران آمد.48 در یزد مورد توجه علما قرار گرفت. او سه مرتبه به مشهد سفر کرد و علماى این شهر از جمله: میرزا هدایت اللّه میرزا داوود میرزا عبدالجواد ودایى آنان آقا ابومحمد و میرزا معصوم با او پیوند دوستانه داشتند.49 و آوازه او به گوش فتح على شاه رسید. شاه میرزا محمد ندیم را با نامه اى نزد وى فرستاد و شیخ احمد را به تهران دعوت کرد. شیخ به اتفاق میرزا علیرضا مجتهد معروف یزد به تهران رفت.

 

شیخ احمد به درخواست فتح على شاه خانواده خود را نیز به ایران آورد و در طول اقامت در ایران با دانشوران

 

( 70 )

شهرهاى بزرگ ایران حشر و نشر داشت و عموم آنان دانش و تقواى او را تأیید مى کردند و در کرمانشاه مورد استقبال بزرگان قرار گرفت. از جمله آقا محمد جعفر آقا احمد آقا محمد اسماعیل و آقا محمود اولاد آقا محمد على فرزند آقا محمد باقر بهبهانى او را تکریم کردند. و در زمان حضور ایشان در کرمانشاه علماى بزرگ عراق به دیدار او مى آمدند; از جمله: میر سید على طباطبایى سید على مجد شیخ حسن فرزند شیخ محمد على سلطان شیخ جعفر سید رضا شبر و سید عبداللّه شبّر50 و ایشان از سید مهدى طباطبایى بحرالعلوم میرزا مهدى شهرستانى شیخ جعفر نجفى شیخ حسین آل عصفور سید على طباطبایى صاحب ریاض و حاجى کلباسى صاحب کتاب اشارات اجازه اجتهاد دریافت کرد.51

کم کم آثار شیخ احمد احسائى در همه شهرهاى ایران و عراق نشر یافت و سخنهایى از اندیشه ها و انگاره هاى او بر سر زبانها افتاد که با مبانى شریعت سازگار نبود و همخوانى و هماهنگى با اندیشه هاى ناب شیعى نداشت; از این روى فقیهان متکلمان و فلاسفه بزرگ به مخالفت با اندیشه هاى او برخاستند و در محفلها و مجلسهاى علمى هر گروهى از برجستگان دانش از زاویه اى به نقد پندارها و انگاره هاى او پرداختند. از جمله در سفرى که به قزوین داشت محمد تقى برغانى فقیه و عالم بزرگ شهر جلسه مناظره اى تشکیل داد و فلاسفه محدثان و متکلمان شهر را فرا خواند تا به مناظره با شیخ احمد احسائى بپردازند.

در این جلسه آخوند ملا آقاى حکمى قزوینى آخوند ملایوسف حکمى از فیلسوفان الهى و دیگر علماى فن حدیث و فقاهت به رهبرى محمد تقى برغانى با احسائى به مناظره پرداختند و او را محکوم کردند با این حال از عقاید خود دست نکشید و بر آنها اصرار ورزید. از این روى محمد تقى برغانى وقتى اصرار او را دید و دریافت که اندیشه ها و عقاید او تباهى آفرین است و مردمان بسیارى را به وادى

 

( 71 )

گمراهى مى کشاند. راه را و چاره کار را در تکفیر او دید و او را تکفیر کرد تا مسلمانان از دور او پراکنده شوند و باورها گمانها و پندارهاى زهرآگین او به آلوده سازى جامعه و مردم نینجامد. از حکم و فتواى وى علماى ایران و عراق پیروى کردند و مردم از دور او پراکنده شدند.

آقا سید جلال الدین آشتیانى در باره شیخ احمد احسائى و اندیشه هاى او و کسانى که با وى مناظره و او را محکوم کرده اند مى نویسد:

 

(ملا آقاى قزوینى م:1282هـ.ق همان شخصى است که در مجلس بحث و مناظره حاج ملامحمد تقى برغانى با شیخ احمد احسائى مؤسس طریقه شیخیّه و منشأ پیدایش فتنه هاى متعدد پى در پى در شهر قزوین شیخ احمد احسائى را در مناظره محکوم نمود. یکى از علل مخالفتِ اتباع احسائى با ملاصدرا همین قضیه مى باشد.

شیخ احمد شروح و تعلیقاتى بر برخى از آثار ملاصدرا به عنوان رد و مناقشه و انتقاد نوشته است و مبانى او را به خیال خود رد نموده است.

 

حقیر به دقت آثار او را چندین بار مکرر به دقت مطالعه کرده است و به جرأت مدعى است که شیخ احمد براى نمونه یک قاعده از قواعد فلسفه و عرفان را درک ننموده است و من حیث لایشعر در جمیع مبانى فلسفى قلم فرسائى نموده است. نعوذ باللّه من الغوایة واستعیذ به من متابعة النفس والهوى.

آخوند ملا اسماعیل درب کوشکى نیز در مجلس مناظره اى که در اصفهان تشکیل شد با شیخ احمد مباحثه طولانى نمود و شیخ احمد را در جدل علمى منکوب نمود. روى همین مناظره مفصل و مجاب شدن احسائى حاج ملاهادى سبزوارى نوشته است:

 

 

( 72 )

(علم شیخ احمد در مقابل علم علماى اصفهان نمودى نکرد ولى در زهد بى نظیر بود.) و گرنه احسائى در علوم نقلى از اکابر عصر بود و آثارى از او در نقلیات در دست است که حاکى از تسلط و تبحر او مى باشد ولى در علم فلسفه بسیار راجل و کم مایه و ناوارد بوده است. مطالب مضحک وبى اساس که مبتنى بر هیچ اصلى نیست در آثار او فراوان است.

بعد از بحث و جدل علمى ملاآقا با شیخ در محضر ملامحمد تقى برغانى و مجاب شدن شیخ برغانى شیخ را تکفیر نمود و چون ملا محمد تقى در علمیت و صلاح و سداد مورد تصدیق فقهاى عصر خود بود در این حکم علماى عراق و ایران از ملا محمد تقى تبعیت نمودند شیخ احمد ناچار به وطن خود احساء و قطیف به قصد زیارتِ مکه مراجعت نمود. اگر چه به واسطه این کار برغانى جان خود را از دست داد و اتباع و مریدان تبعه شیخ احمد به تحریک شخصى به نام حسن بابى او را در محراب عبادت بین الطلوعین در حال سجده با وضعى فجیع به قتل رسانیدند.

هوا وهوس این آخوند پرگوى عرب عده زیادى را گمراه و جماعتى را به دیار عدم فرستاد و دنباله فتنه آن هنوز هم در صحنه جهان جریان دارد.

 

همه تحقیقات احسائى را مى توان در دو سطر خلاصه نمود خلاصه اى بى معنى که خود آن مرحوم شاید از آن سر در نمى آورد و فقط دستخوش الفاظ با رعد و برق شده بود:

پیغمبر در معراج از کره خاک که گذشت عنصر خاکى را رها نمود و از کره آتش که گذشت عنصر نارى را به جاى گذاشت و از کره هوا که مرور نمود عنصر هوائى را به اهلش سپرد….)

 

 

( 73 )

خیال مى کرد اجزاء مرکب اگر منحل شود مرکب باقى مى ماند و یا عناصرى که مزاج از آن ترکیب مى شود ترکیب و انحلال آن امر اختیارى است و نظیر کفش و کلاه مى باشد که انسان از خود دور کند.

ترکیب بدن و نفس ترکیب طبیعى ناشى از سیر استکمالى ماده و عناصر اولیه است و از این استکمالات نفس موجود مى شود و به مقامات اصلى خود واصل مى گردد.

 

احسائى در آثار خود مکرر ذکر کرده است:

(در معاد انسان با جسم هور قلیائى محشور مى شود….)

از این قبیل هفوات که واقعاً ارزش نداشت که منشأ گمراهى هزاران نفوس و علت فناى صدها خانواده گردد. همان رطب و یابسهاى شیخ احمد و شاگرد او سید کاظم رشتى منجر به ظهور و پیدایش بابیه و بهائیه شد طلوع شیخ احمد در زمانى اتفاق افتاد که مملکت عزیز ما وضع خوبى نداشت. مردم بلکه زمامداران آن در بى خبرى از اوضاع دنیا به سر مى بردند و بدیهى است که بیگانگان در آن زمان به این قبیل از سروصداها که موجب تفرقه در عقاید و افکار مردم مى شود و نفاق و آشفتگى اوضاع به وجود مى آورد اهمیت مى دادند. و به این قبیل از فتنه ها که آتش خانمان سوز آن چه بسا مملکتى را دچار اضطراب نموده و حتى موجب سقوط کشورى گردد دامن مى زند و این قبیل از مسالک را توسط ایادى خود تأیید و تقویت مى نمودند.)52

 

ج. حوزه علم و پژوهش

 

 

در عصر نراقى ها ما با چند رهیافت به لحاظ علمى و کند و کاو عالمانه در حوزه ها رو به رو هستیم:

 

1. مطالعه در ادیان و مذاهب: در عصر نراقى ها کسب معارف ملل و

 

( 74 )

نحل دیگر در حوزه کارى علماى دین بود و وظیفه آنان شمرده مى شد. ملا مهدى نراقى به مطالعه کتابهاى علمى و دینى یهود و نصارا اهمیت مى داد و با خط و زبان عبرى و لاتین آشنایى داشت.53

2. نقد اندیشه: نقد اندیشه ها و نگارش کتاب و رساله براى روشن گرى بیان معارف و شبهه زدایى و پاسخ به شبهه افکنان از رویکردهاى علمى این عصر بود. کتاب الشهاب الثاقب در رد فاضل بخارى از آثار ملامهدى نراقى54 از این گونه آثار است.

3. مناظره هاى دینى: سید بحرالعلوم استاد ملامهدى نراقى که از کاملان فاضلان و برجستگان بود در ذیحجه 1211هـ.ق. با علماى یهود به مناظره نشست.55

 

در این روزگار هنرى مارتین مبلّغ انگلیسى از هند به شیراز آمد و وانمود کرد که مسلمان شده است و در مدارس شیراز به فراگیرى علوم دینى پرداخت. سپس ماهیت خود را آشکار ساخت و رساله اى جدلى در نقد اسلام نوشت و نشر داد.

این حرکت ملا احمد نراقى را واداشت تا ده تن از خاخامهاى کاشان را دعوت کرد تا بخشهایى از عهد عتیق و آثار مربوط به مذهب یهود و نصارا را به فارسى برگرداند. و خود رساله اى فراهم ساخت زیر عنوان: سیف الامه و به نقد دعاوى هانرى مارتین پرداخت.56

رساله هاى دیگرى نیز به قلم ملاعلى نورى57 ملاعلى اکبر فرزند محمد باقر اصفهانى58 حاج ملاتقى برغانى سید محمد کربلایى ملا ابراهیم کلباسى حاج ملاموسى نجفى و میرزا محمد اخبارى نگارش شد.59 حاج ملا رضا همدانى نیز رساله اى در رد مارتین به دستور فتح على شاه نوشت.60

 

 

4. شکوفایى فقه: در این عصر فقه شیعه شکوفا شد. وحید بهبهانى (م:1205 ـ 1117هـ.ق) مبانى اصول را استوار ساخت و شیخ مرتضى انصارى (م:1281هـ.ق) تحولى بزرگ در فقه و اصول آفرید و شیخ محمد حسن شریف اصفهانى با نگارش کتاب جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام فقه استدلالى شیعه را به بهترین وجه سامان داد.

 

 

( 75 )

از ویژگیهاى علماى بزرگ معاصر نراقى ها جامع بودن آنان است. چهره هاى این عصر به همه دانشها و فنهاى زمانى خود عالم بوده و افزون بر آن از برتریها و شایستگیها و اخلاق ملکوتى بهره مند بوده اند. در این عصر هر چند فقه نسبت به دانشهاى دیگر روبه فربه شدن بود ولى هنوز در حوزه اصفهان در کنار فقه حدیث و تفسیر به اصول فقه و حکمت و علوم ریاضى اعم از هیأت و نجوم و استخراج تقویم و حساب و هندسه و نیز علم طب و کلام و ادبیات توجه مى شد. ملامهدى و ملا احمد نراقى در شمار اندک کسانى قرار داشتند که به چنین جامع بودن دست یافته بودند.

نراقى ها براى رسیدن به جایگاه والا و کمال علمى از تعصبهاى دروغین و اندیشه هاى سطحى به دور بودند.

ملامهدى نراقى در زمانى که رویارویى بین علماى اخبارى و اصولى به اوج خود رسیده بود از گفت وگوهاى علمى هر دو گروه بهره مى جست.

 

او با این که در صف علماى اصولى قرار داشت در درس شیخ یوسف بحرانى و نیز شیخ محمد مهدى فتونى که از پیشوایان علماى اخبارى بودند شرکت مى کرد.

5. اهمیت دادن به فقه سیاسى: میرزا مهدى و میرزا احمد نراقى میرزاى قمى و دیگر علماى هم روزگار آنان به گونه به بحثهاى بنیادین در فقه سیاسى اهمیت داده اند. میرزاى قمى در جامع الشتات و نوشته ها و رساله ها به این مسائل پرداخته است.61

ملااحمد نراقى نخستین کسى است که به بحث روایى ولایت فقیه توجه نشان داد و امام خمینى در آثار خود به این نکته اشاره کرده است.

 

6. نشر فرهنگ تعادل: ملامهدى نراقى در جاى جاى کتاب جامع السعادات با بهره گیرى از کتاب و سنت و با بیان عقلى بر درستى فرهنگ تعادل تأکید مى ورزد. ایشان در آغاز کتاب جامع السعادات یادآور مى شود که نگهداشت اصل تعادل نه تنها در قلمرو اخلاق بلکه در همه زوایاى فرهنگى مانند بحثهاى علمى فلسفى و اعتقادى بایسته است.62

 

 

 
( 76 )
 
پى نوشتها:
 
1. روضة الصفاى ناصرى ج105/10.
 
2. قصص العلما20/.
3. همان104/.
4. قصص العلما141/.
5. روضة الصفاى ناصرى ج109/9.
6. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تبریز شماره بیستم سال 383/1348 ـ 345.
7. قصص العلما93/.
8. همان93/ ـ 94.
9. همان93/.
10. الکرام البرره ج116/1.
11. ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه ج167/1.
12. همان ج168/1.
13. همان ج168/1.
14. همان ج167/1.
15. همان ج183/1.
16. خاطرات مأموریت ژنرال گاردان در ایران گاردان آلفرد ترجمه عباس اقبال آشتیانى به کوشش همایون شهیدى 193/ ـ 194 انتشارات گسترش فرهنگ و تاریخ ایران تهران.
17. ایران در دوره سلطنت قاجار على اصغر شمیم51/.
18. ناسخ التواریخ سلاطین قاجار ج187/1 ـ 186.
19. رساله جهادیه حاج ملامحمد رضا همدانى نسخه خطى کتابخانه ملى شماره 900.
20. جهاد العباسى نسخه خطى کتابخانه آستان قدس12/ ـ 13 شماره 2346.
21. روضة الصفاى ناصرى ج642/9.
22. مآثر سلطانیه عبدالرزاق دنبلى 145/ و 146.
23. ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه ج184/1.
24. احکام الجهاد واسباب الرشاد میرزا عیسى قائم مقام فراهانى تصحیح و مقدمه دکتر غلام حسین زرگرى نژاد 339/ ـ 340 بقعه تهران.
25. روضة الصفاى ناصرى ج642/9.
26. همان ج9 642/.
27. همان ج645/9.
28. ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه ج359/1.
29. همان.
 
 
( 77 )
30. همان.
31. همان ج27/2 و 33.
32. همان ج137/1; ج169/1; منتظم ناصرى ج119/3.
33. دین و دولت در ایران حامد الگار ترجمه ابوالقاسم سرى 66/ توس تهران.
34. روضات الجنات 127/7.
35. همان153/.
36. همان55/.
37. همان152/.
38. قصص العلما132/.
39. همان.
40. ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه ج80/1; قصص العلما132/.
41. قصص العلما132/.
42. صنیع الدوله ج167/3.
43. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج158/7.
44. معلم ج942/3.
45. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج158/7.
46. ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه ج119/1.
47. همان ج206/1.
48. شیخ احمد احسایى مرتضى مدرسى چهاردهى7/ تهران 1344.
49. دلیل المتحیرین39/ چاپ دوم کرمان.
50. دلیل المتحیرین46/.
51. همان50/.
52. الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه صدرالدین شیرازى تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانى/110 ـ 113 دانشگاه مشهد.
53. شرح الهیات من کتاب شفاء ملامهدى نراقى به اهتمام دکتر مهدى محقق مقدمه 31/.
54. همان. مقدمه23/.
55. فوائد الرجالیه49/.
56. قصص العلما93/ 94.
57. همان122/.
58. روضات الجنات416/.
59. دین و دولت در ایران168/.
60. همان196.
61. نامه اى از میرزاى قمى به آقا محمد خان قاجار حسین مدرس طباطبایى مجله وحید 1352.
62. جامع السعادات ج82/1.