سهم حوزه ها در تمدن اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده



 گفت وگو از تمدن اسلامى بدون کاووش از سهم حوزه ها در آن سخنى است ناتمام.

کانونهاى علمى هماره انگیزاننده و مایه شادابى جامعه هاى اسلامى بوده و در پویایى مدنیّت و رشد و تعالى مردم نقش نخست و بنیادین را بر عهده داشته اند. از این روى اوج و فرود این کانونها در فراز و نشیب تمدن اسلامى نقش آفرین بوده است.

بدین جهت بایسته مى نماد که بدانیم تمدن چیست و کارشناسان چه شاخصه هایى را براى جامعه متمدن بر شمرده اند و نشانه هاى آن در چه برشگاههایى از تاریخ اسلام برجسته تر بوده است و در چه برهه هایى کم رنگ و بى اثر گشته است؟ و اکنون چه خط سیرها و زاویه هایى از آن شایسته پیمودن ادامه دادن و بهره بردارى است؟ و دیگر آن که حوزه ها که هماره چراغ و راهبر کاروان امت بوده اند چه نقشهایى را در حرکتهاى بنیادین و افتخارآفرین تاریخ اسلامى آفریده اند و اکنون وظیفه کانونهاى علمى درباره بازسازى تمدن اسلامى کدام است؟ و چگونه مى توانند خط سیر پیشینیان خود را

 

 

( 243 )

دنبال کنند و براساس آن مسلمانان در جایگاه برتر جهانى بنشینند؟

پى جویان کاروان تمدن بشرى توجه به علم و فرهنگ قانون بِه سامانى آفرینندگى سازندگى نظام و حکومت آزادى و توسعه زبان و شهرنشینى را از ترازها و معیارهاى اساسى مدنیّت و جامعه سالم و انسانى بر شمرده اند.1

پژوهندگان دوره هاى طولانى از تاریخ بویژه قرنهاى دوم تا چهارم را روزگار تمدن طلایى مسلمانان شمرده اند و بسیارى نیز تا زمان صفویان را ادامه تمدن اسلامى شمرده و رگه هایى از نمودهاى مدنیّت را در آن نشان داده اند.2

کانونهاى علمى در گذشته و اکنون از پیشاهنگانِ اصلى مدنیت بوده و در مقایسه با دیگر انگیزه ها و سببهاى اجتماعى و جغرافیایى نقش اساسى در حرکت تاریخ و جامعه را بر دوش داشته و دارند. مشعلداران تمدن ایران یونان باستان روم اسلام انقلاب صنعتى اروپا دانشمندان بوده اند.

در تمدن اسلامى حوزه ها کانونهاى جوشان و پویاى علمى بودند که همه دانشهاى مورد نیاز جامعه در آن آموخته مى شد و در کنار الهیات و فقه دانشهاى کاربردى چون: طب هندسه ریاضیات نجوم و… نیز از درسهاى اصلى آن بود و دانشمندان بزرگى چون: شیخ طوسى ابن سینا فارابى ابن مسکویه خواجه نصیر شیخ بهاء ملاصدرا دست پروردگان حوزه ها بودند و از مَدْرسهاى مدرسه هاى دینى ارزنده ترین و کاراترین دانشها را تقدیم جامعه داشته اند.

در پیشاهنگى مسلمانان در دانش فراگیرى آموزاندن و به کارگیرى آن جاى هیچ گفت وگو نیست. از همان قرنهاى نخست هجرى شهرهاى بزرگ اسلامى چون: مدینه بغداد نیشابور بخارا رى و اندلس شاهد و جلوه گاه تکاپوهاى گرم و کانونهاى شاداب و پرشور علمى و کتابخانه هاى باشکوه و انباشته از گوناگون کتابها و رساله ها بوده اند.

مسلمانان در نگارش که از جلوه هاى اصلى تمدن به شمار مى رود سرامد پیشتاز و در اوج بودند و بیش ترین استفاده را از کاغذ در بین ملتها و امتها مى بردند و

 

 

( 244 )

کاغذ از شرق به سوى غرب سرازیر مى شد.3 رحله هاى علمى گواهى پویایى شادابى و سرزندگى فرهنگى جامعه هاى اسلامى است.

این که در سال 200 هجرى بیش از بیست و چهار هزار اهل دانش و اهل قلم و علاقه مند به حدیث و محدّث براى شنیدن و نگاشتن سخنان امام رضا(ع) در نیشابور گردآمدند4 نمایان گر توجه مردم به دانش شادابى مردم در فراگیرى و علاقه به گسترش آن و ثبت و ضبط سخنان مفید و رهگشاست.

هدفها شیوه ها و فضاهاى آموزشى در تمدن اسلامى ویژگیها و برجستگیهایى داشت که نقش دانش را در مدنیت و پویایى جامعه دو چندان مى کرد. از جمله:

1. خدامحورى: آموزاندن و آموختن براى خدا: درحوزه هاى علمى که رکن مدنیت و تمدن به شمار مى آمدند طالب علمان نه براى نان و نام که براى معرفت و آگاهى دانش مى آموختند و مى آموزاندند. علم آموزى براى نان و نام را دون همتى مى دانستند و موجب خوارى و پستى علم. از باب نمونه در تاریخ آمده است:

(وقتى خبر تشکیل مدارس نظامیه به علماى ماوراء النهر رسید که در آن امکانات حکومتى به دانشجویان داده مى شود و چه بسا کسانى براى دستیابى به پُستهاى دولتى در آن وارد شوند براى علم ماتم گرفتند و گفتند: تاکنون صاحبان همت عالى و نفوس پاک به جهت شرف و کمال عمل به علم اشتغال مى ورزیدند; ولى حالا که براى تعلیم و تربیت اجرت و مزد تعیین گردیده دون همتان و نعمت طلبان بدان روى مى آورند و این موجب خوارى و پستى علم مى گردد.)5

استادان با تقوا و اهل معرفت به شاگردان سفارش مى کردند مدرسه اى را براى سکونت برگزینند که وقف کننده آن به تقوا نزدیک تر و از بدعت ورزى به دور باشد و از سکنى گزیدن در مدرسه اى که زورمندان آن را بنا کرده و از اموال شبهه سامان یافته بپرهیزند.6

استادان خلوص شاگردان را مى آزمودند تا از میان انبوه داوطلبان گوهر دانش

 

 

( 245 )

را در نزد خداترسان به ودیعت بگذارند.

(… یکى از بزرگان سمنان به نام سرخاب (سهراب) سه سال نزد ابن هیثم ریاضى دان قرن چهارم شاگردى کرد و استاد هر ماه صددینار از او مى گرفت. اما چون درس به انجام رسید ابن هیثم همه آنچه را گرفته بود به سرخاب پس داد و یادآور شد: مراد او از این کار آزمایش خلوص دانش آموزى بوده است.)7

 

2. احترام به استاد و بزرگان علم: از ویژگیهاى تمدن اسلامى پیوند مهرورزانه بین استاد و شاگرد در کانونها و مرکزهاى علمى بوده است. استاد با شاگرد خویش بمانند فرزند برخورد مى کرده و شاگرد با استاد بسان پدر. بزرگداشت و حق شناسى و احترام به استاد افزون بر این که بار معنوى داشت و به شاگرد اوج مى داد و او را به کمال مى رساند سبب جذب مردمان به این کانونهاى مهر که از مهرورزى و صفا و دوستى آکنده بودند مى شد و همین علاقه مندى آنان را به کانونهاى تربیت و الگوگیرى آنان از مشى با صفا و مردانه درس آموختگان این کانونها در پى داشت و جامعه بزرگ اسلامى بدین گونه از صفا و صمیمیت عطرآگین مى شد.

از باب نمونه نوشته اند:

(خسروشاهى فیلسوف معروف پس از آن که به شهرت رسید و استاد مدرسه دمشق شد روزى نسخه هایى را بر وى عرضه کردند. او ناگاه آن را بوسید و برسرگذاشت و گفت: ضمن مطالعه کتاب متوجه شدم که این نسخه به خط استادم ابن الخطیب است و این بزرگداشت را سبب آن بود.)8

در وقتى دیگر یکى از فقهاى بغداد نامه اى به او داد آن را بوسید و گفت: به خط استادم فخر رازى است.9 طلاب برابر آموزه هاى دینى به استاد احترام مى گذاشتند در محضرش آداب دقیق استاد شاگردى را نگه مى داشتند و با کرنش

 

 

( 246 )

درنزد او زانو مى زدند با دست به او اشاره نمى کردند با پرسشهاى بى سرانجام او را به رنج نمى افکندند و در آشکار و نهان پاس حرمت او مى داشتند.

استاد نیز به نوبت خود شاگردان را چون فرزندانى شفیق مى پروراند و آنان را به فراگیرى دانش و پیمودن راه نیکان و سالکان حق تشویق مى کرد.10

 

3. آزادى علم آموزى: در تمدن اسلامى همگان حق تحصیل دانش داشتند. برخلاف شیوه ساسانیان و… همان منزلتى که امیرزاده اى در سایه دانش مى توانست به دست آورد دهقان زاده نیز در به دست آوردن آن آزاد بود. بسیارى از عالمان قاضیان دادرسان بزرگ امامان جمعه وزراء و… در دوره هاى شکوفایى تمدن اسلامى از میان طبقات کشاورز و روستایى و پایین جامعه بودند.

در تمدن اسلامى زنان نیز حق آموزش داشتند. زنان فرزانه بسیارى در ادوار گوناگون تاریخ اسلامى در عرصه علم و ادب درخشیده اند.11

 

4. خردگرایى: از جمله مقوله هایى که نقش مهمى در پویایى تمدن اسلامى داشته و آن را برجسته و ممتاز ساخته و بر دیگر تمدنها پیش داشته توجه پیروان این دین و مشعلداران تمدن اسلامى به تفکر و پرورش نیروى عقل و خرد بوده است. و همپاى آن به روحیه ایمان گرایى برادرى و کشف حقائق و تلاش براى رسیدن به واقعیتها اهمیت داده مى شده است. پیروان اهل بیت و معتزلیان پیشاهنگ این شیوه دانش بوده اند. در برابر آنان جریان خردگریز اشاعره قرار داشته که در مدارى بسته حرکت مى کرده و اندیشه هاى پیشینیان را اصل مى شمردند و حق نقد و بررسى آن را به خود نمى دادند.

خردگرایان مسلمان در فرهنگ سازى و پیش برد دانش در جهان نقش مهمى ایفا کردند. آنان بر این باور بودند پیامهاى قرآن و احادیث خردمندانه است و سنت گرایى و نواندیشى بایستى همپاى یکدیگر پیش رود. در این دیدگاه دین براساس هدفها و

 

 

( 247 )

مصالح خدایى تشریع شده و در همه دستورهاى آن روح حقیقت و سعادت و کمال انسان جارى است و اندیشه سالم و بى شائبه راهنماى دریافت و فهم آن است. اگر قانونى با این مصالح اساسى و دریافت عقل سلیم رویاروى گردد از شریعت نیست. متکلمانى چون هشام بن حکم یونس بن عبدالرحمن شیخ مفید و سید مرتضى با جمود گرایانى که این اندیشه را بر نمى تافتند درگیر بودند. آنان که به عدلیه شهرت یافتند. گفته ها را به بوته نقد مى گذاشتند روایات را غربال مى کردند و گزارشهاى تاریخى را با ترازوى منطق و خرد مى سنجیدند و سره را از ناسره جدا مى ساختند.12

این شیوه دامنه و عرصه دانش را مى گستراند و به پژوهش و حقیقت جویى رونق مى بخشید و تعصب و خرافه و یک سو نگرى را از میان مى برد.

فیلسوفان و حکیمان نیز با این گروه از متکلمان همراه بودند. در واقع یکى از مهم ترین پشتوانه تمدن اسلامى روح عقلانیتى بود که با اندیشه پرتوان فیلسوفانى چون: فارابى ابن سینا و ابن مسکویه پا گرفت و به دست خواجه نصیر و ملاصدرا تحریر و نهادینه شد.

روح فلسفى و نقادى و سره از ناسره شناسى اندیشه ها توانست بنیان مدنیت اسلامى را پایدار سازد و اندیشه هاى دینى را در طول قرنها در برابر امواج سهمگین اندیشه هاى وارداتى نگهدارد و در برابر امواج مخالف پایدارى کند خوبیهاى آن را در خود جذب کند و نادرستیها را از حوزه خویش براند.

ابوالحسن عامرى استاد ابن مسکویه بر آن بود که احکام دینى هماهنگ با عقل و خرد تشریع شده و میان فلسفه و دیانت همخوانى کامل وجود دارد. و این که شمارى گفته اند: علوم دینى جز قراردادهایى اصطلاحى چیزى نیست سخنى است بى پایه و ناتمام.

زیرا دین بر باورها عبادتها دادوستدها و حدود استوار است و ماهیت آنها عقلانى است. و تا هنگامى که دنیا از سرشت آدمى آبادان است دین در زندگى بشر ضرورى است و عقل صریح روا نمى دارد خردمندان عبادت را ترک کنند و یا با یکدیگر

 

 

( 248 )

با بهترین صورت دادوستد نکنند. و در واقع از دید خرد دین براى گشودن مشکلات بشر دستور وضع کرده است.

عامرى دین صحیح و ناب و عقل به دور از اوهام را کلید گشایش مشکلات شمرده و در نگاه او حقایق دینى حدیث و تاریخ بدون همراهى عقل مفید و اثرگذار نیستند چنان که خرد نیز بدون همراهى نقل کارآیى ندارد.

عامرى آثار زیر را از برکتهاى خردورزى شمرده است:

1. انس به کامل کردن فضائل انسانى از راه دستیابى به حقائق.

2. دست یافتن به حکمت خداوند با اندیشیدن در تدابیر حکیمانه خداوند.

3. توانائى بر سنجش دعاوى برمعیار برهان و رهایى از ننگ تقلید و پیروى فرقه هاى بى اساس.13

دیگر فیلسوفان اسلامى چون: شیخ اشراق خواجه نصیر و فیلسوفان حوزه اصفهان چون: میرداماد فندرسکى و بویژه ملاصدرا نیز این راه را دنبال کردند.

ملاصدرا در پى آن بود که میان عقل و نقل به عنوان دو منبع فرهنگ ساز همزیستى مسالمت آمیز برقرار کند14 و خرد را از فشار ضربه هاى مهلکى که توسط عقل ستیزانى چون: ابوالحسن اشعرى به آن وارد شد برهاند و با کمک آن به رشد و پویایى جامعه اسلامى کمک کند و تمدن اسلامى را بر محور عقلانیت از نابودى و ناکارآمدى برهاند و این مشعل فروزانى که هزاران متکلم فیلسوف و فقیه به شفافیت زینت آن مدد رسانده اند هم چنان افروخته نگهدارد.

آزادى اندیشه در محیط علمى این نتیجه را به دست داده بود که دانش پژوهان در گزینش استاد و کتابهاى درسى محدود نباشند و بتوانند از اندیش وران شایسته و مورد علاقه خود استفاده کنند.

جریان خردگرایى در قلمرو تمدن اسلامى تا آن جا پیش رفته بود که عالمان مسلمان با شور و شوق هر جا و در نزد هر کس اندیشه هاى حکمى مى یافتند فروتنانه زانو مى زدند. در نهضت فلسفى قرن دوم پاره اى از کتابهاى حکمت یونان باستان به خامه

 

 

( 249 )

مسیحیان و یهودیان به عربى برگردانده شد و مسلمانان از آن استفاده کردند.

در حیات فکرى بغداد در قرن چهارم و پنجم مسلمانان از دانشمندان غیر مسلمان استفاده مى کردند. فارابى و یحیى بن عدى از فیلسوف نسطورى ابوبشر متى بن یونس فلسفه آموختند.

فارابى منطق را در نزد یوحنا بن میلان مسیحى آموزش دید.

ییهودیان و مسیحیان نیز از محضر استادان مسلمان بهره مى بردند. در مجلس درس یحیى بن عدى در بغداد از پیروان ادیان مختلف شرکت مى جستند. وهب بن یعیش و ابوالخیر داود مسیحى از اعضاى مجلس علمى سجستانى بودند.15

این دادوستدفکرى افزون بر رشد علوم اسلامى اقلیتهاى دینى را به اسلام علاقه مند ساخت. در دوره آل بویه 24 هزار زرتشتى در شیراز مسلمان شدند16 و اصولاً در همه دوران تمدن اسلامى حکیمان و ریاضیدانان بزرگى با استفاده از فضاى آزاد پژوهشى و فکرى جامعه اسلام را برگزیده اند.17

بین عالمان شیعه و سنى نیز دوستى و دادوستد علمى برقرار بود چه بسیار استادان شیعى داراى شاگردانى از دیگر فرقه ها و مذهبها بودند. چه بسیار استادان سنى که شاگردان شیعى از دانش آنان بهره مى بردند خواجه نصیرطوسى شاگردان شافعى و حنبلى و حنفى بسیار داشت و دانشمندان دیگر فرقه ها در نزد او از جایگاه والایى برخوردار بودند. در سفرى که خواجه به تبریز داشت با قاضى بیضاوى مفسر قرآن و از بزرگان مذهب شافعیه روبه رو گردید نوشته اند: در این دیدار:

(خواجه در میان جمعیت رکاب قاضى را از روى فروتنى گرفت تا سوار شود. از خواجه پرسیدند سبب این کرنش نسبت به قاضى از چه بود؟

گفت: همیشه در خاطرم بود که این تخلق از من نسبت به بزرگى واقع شود هر چند ملاحظه کردم کسى را جز قاضى نیافتم که سزاوار این باشد بنابراین این تواضع نسبت به وى واقع شد.)18

 

 

 

( 250 )

علم الدین حنفى تاریخدان در نزد خاندان خواجه محترم بوده19 خواجه از دانشوران مذهبها و فرقه هاى اسلامى جانبدارى مى کرد و آنان را در حوزه نظارت خود به کار و تدریس مى گماشت.

در این برهه از تمدن اسلامى حق جویى و آزاد اندیشى به جایى رسیده بود که گاه طالب علم همزمان با قراءت صحیح بخارى و دریافت اجازه نقل آن در نزد استادى دیگر نهج البلاغه مى خواند.20 دانشجویان غیر مسلمان براى فهم متون دینى خود از استادان مسلمان چون کمال الدین موصلى استفاده مى کردند. این پیوند و دادوستد علمى زمینه انتقال علم و دانش از جهان اسلام به دنیاى غرب را فراهم آورد.21

پیوند و دادوستد علمى میان مسلمانان و دیگران در دوره صفویه و قاجار نیز دیده مى شود. در زمان فتح على شاه ملااحمد نراقى براى پاسخِ به شبهه هاى هنرى مارتین از علماى یهود و ترسا کمک گرفت و با بحث و کاوش گروهى در کتابهاى مقدس توانست پاسخى درخور به مارتین ارائه دهد.22

 

4. مناظره هاى علمى: آزادى اندیشه درحوزه تمدن اسلامى مباحثه و مناظره هاى علمى را در بین اندیشه وران فرقه هاى اسلامى به دنبال داشت. بویژه از قرن دوم هجرى بازار گفت وگو و مناظره در کانونهاى علمى و مسجدها گرم بود. صاحبان اندیشه با شرکت در محافل مناظره از اندیشه ها و دیدگاه هاى خود دفاع مى کردند. امام صادق(ع) و یاران در صدها مناظره و گفت و گوى علمى شرکت جستند و از این راه بسیارى از مخالفان را با خود همراه ساختند.23

امام رضا(ع) نیز با استفاده از این زمینه ها نشستهاى گوناگونى با رهبران مذاهب درحجاز و خراسان داشت. این نشستها سبب شد بسیارى از اندیشه وران و فرهیختگان به حق گردن نهند و راه درست را از نادرست بازشناسند.24

مناظره کلامى میان مسلمانان و دیگران براساس اصولى درست و خردمندانه و با آداب جامعه متمدن انجام مى گرفت. گفت وگوها مؤدبانه و خویشتن دارانه بود و از

 

 

( 251 )

تندى و لجاجت برکنار. مناظره ها به دور از فخرفروشى بود که به طور معمولى به رفع ابهامها مى انجامید. فاطمیان مصر زمینه را براى مباحثه هاى دو جانبه ترسایان و مسلمانان فراهم کرده بودند و این آزادى مذهبى برخلاف گفته آدام متز نه نخستین بار و برخاسته از گرایش نظرى کیش اسماعیلى25 که از روح فرهنگ و تمدن اسلامى سرچشمه گرفته بود و در ادامه سیرت گذشته مسلمانان انجام مى گرفت.

اسماعیل بن عباد وزیر دانشمند فخرالدوله دیلمى به مجالس مناظره دلبسته بود و در آن شرکت مى کرد. در مجلسى با رأس الجالوت از سران یهود درباره تقلیدناپذیرى قرآن مناظره کرد و بر او پیروز شد.26

عیسى بن زرعه با ابوالخیر از بزرگان یهود مناظره کرد. مسعودى مورخ نیز با ابوکثیر یهودى در اردن و فلسطین درباره نسخ شرائع و در رقّه نیز با ابن ابى الثناء صائبى درباره آفرینش و انسان به مناظره پرداخت. ابوالحسن عامرى در همین موضوع با مافى مجوسى گفت وگوهایى داشت.27

ابن قبه رازى در سده چهارم با متکلمان بزرگ معاصر خود مناظره هاى کلامى فراوان برقرار کرد. از جمله پرسش و پاسخ و بحث مکاتبه اى و دورا دور او با استادش

 

 

( 252 )

ابوالقاسم بلخى مشهور است که دستاورد این نقدونظرهاى علمى چندین رساله نغز و شگفت پیرامون امامت است.28

در این جا یاد کنیم از گفت وگوهاى شورانگیز ابوعلاء معرى و سید مرتضى درباره آفرینش و دین باورى و مناظره هاى گوناگون شیخ مفید با رهبران مذاهب مانند احمد بن سیار و ورثانى درباره آزادى و اختیار انسان و امامت و رهبرى.29

دربار حمدانیان در حلب عرصه رقابت علمى ادیبان و دانشمندان برجسته بود. در حضور سیف الدوله حمدانى علما مناظره مى کردند. دراین میان مناظره ابوعلى فارسى و متنبى معروف است.30

نقش مناظره در شکوفایى اندیشه ها و پدید آمدن اندیشه هاى نو چنان بود که عالمان دینى خود محفلهاى ویژه اى را براى این کار ترتیب مى دادند.

شیخ مفید عالم شیعى پرآوازه بغداد درمنزلش در کوى رباحِ بغداد جایگاهى را براى مناظره ترتیب داده بود.

منزل سید مرتضى نیز از مکانهایى بود که صاحبان آرا وعقاید در آن جا گرد مى آمدند و دیدگاه هاى خود را آزادانه بیان مى کردند و با رقیبان خود به گفت وگو مى پرداختند.

ابن ابى طیّ نیز در منزل خویش اهل آراء و اندیشه را گرد مى آورد تا به گفت وگو بپردازند.31

عضدالدوله در سراى خود جایى را نزدیک به خویش به انجمن حکیمان و فیلسوفان ویژه کرد تا به گفت وگوهاى علمى بپردازند. ابوعلى مسکویه از اعضاى برجسته آن انجمن بود. وى کتاب تجارب الامم را در این فضاى آزاد علمى به نام عضدالدوله نوشت.32

سامانیان نیز به نقد و نظر علاقه مند بودند. فرمانروایان و پادشاهان سامانى در روزهاى جمعه در بخارا حلقه هاى بحث و نظر تشکیل داده و خود در آن شرکت مى جستند. در یکى از این نشستها بیش از ده نفر از ادیبان فقهاى نامور مانند ابوالحسن لحّام ابن مطران ابونصر هرثمى ابوالقاسم دینورى و ابوعلى خوافى

 

 

( 253 )

شرکت داشتند.33

این رویه در سده هاى هفتم به بعد نیز ادامه داشت. گفت وگوها و نامه نگاریها مانند مکاتبات شهاب الدین حکیم و فخررازى34 و دادوستدهاى علمى ابن میثم و خواجه نصیرطوسى از آن جمله است.35

 

6. دین شناسى تطبیقى: خردورزى و حقیقت جوئى در تمدن اسلامى دین شناسى تطبیقى را در پى داشت. هشام بن حکم (م:176هـ.) و معاصرش مؤمن طاق از نخستین کسانى هستند که به نقد تطبیقى آراى مخالفان در عرصه مهم ترین پرسش روزگار امامت و زمامدارى پرداخته اند. سپس در افق گسترده ترى این روش دنبال شد. و کتاب الانصاف ابن قبه رازى و کتاب الاستیفاء ابوسهل نوبختى و الاراء والدیانات ابومحمد نوبختى در مقایسه تطبیقى آرا ومذاهب نوشته شد. سعد بن عبدالله اشعرى (م:301) کتاب المقالات و الفرق را نوشت وگزارشى دراز دامن و گسترده از شمار فرقه ها و باورهاى حوزه اسلام ارائه کرد.

مسعودى (م:334) که تاریخ نگار جغرافیدان بود در سطح گسترده ترى به مطالعه ادیان پرداخت. وى در کتاب الاراء و الدیانات و کتاب (الابانه عن اصول الدیانه) از مذهبها و فرقه هاى جهان بحث کرده و در کتاب تاریخى مروج الذهب نیز آراى غیرمسلمانان را یادآور شده است.36

ابوریحان بیرونى (م:440) عالمانه در دین شناسى تطبیقى قدم گذاشت. وى به روش مشاهده و استقراء در احوال و باورهاى دیگر ملل به کندوکاو پرداخت. وى در سفر هند به همراه محمود غزنوى ابتدا زبان هندیان را یاد گرفت و با اصطلاحات فرهنگى آنان آشنا شد و سپس به مطالعه اندیشه هاى آنان پرداخت.

بیرونى در مقدمه رساله تحقیق ماللهند نوشته است:

(من این نوشته را به هدف مجادله با دشمن ننوشتم و هدفم ارائه بى طرفانه باورهاى دیگران است. زیرا به نظر من اگر آدمى از نزدیک با

 

 

( 254 )

دیدگاه هاى مخالفان روبه رو نشود نمى تواند در درستى و نادرستى آن داورى کند.)

وى نوشته در مجلس استاد ابوسهل تفلیسى بر اندیشه هاى معتزلیان خرده گرفته شد. من به استاد گفتم:

(کسانى که درباره دشمنان و مخالفان خود به گفت وگو مى پردازند به ندرت از این خاصیت مبرا و از این روش برکنارند. و این گونه سخنان اگر درباره مذاهبى که در یک دین یا یک نحله واحد گردآمده اند گفته شود نادرستى و بطلان آن آشکارتر است; زیرا این مذاهب به یکدیگر نزدیک و با هم آمیخته اند; امّا اگر درباره ادیان جداگانه و مختلف خاصه آنها که در اصول و فروع با یکدیگر اشتراکى ندارند گفته شود پى بردن به چگونگى آن دشوارتر است; زیرا که این ادیان از هم دور و بیگانه اند و طریق شناخت آنها پوشیده و پنهان است.)37

بیرونى همان جا از ابوالعباس ایرانشهرى فیلسوف یاد مى کند که بدون پیش داورى سخنان مخالفان را در کتاب خود گزارش کرده سپس نوشته است:

(ابوسهل مرا بر آن داشت آنچه درباره دیانت هندوان مى دانم در کتابى بنویسم تا کسانى که قصد مباحثه با آنان دارند و یا مى خواهند با هندوان معاشرت کنند از آن بهره گیرند.)

ابوالفتح شهرستانى نیز در زمینه ادیان و مذاهب جهانى کاووش کرده است. او در کتاب الملل والنحل همه مکتبهاى فلسفى و مذهبهاى وحیانى را با همه شعبه ها گزارش کرده و ارزیابى آنها را برعهده خواننده گذاشته است. هر چند پاره اى از گزارشهاى او درباره پاره اى از فرقه هاى شیعه نادرست است که چه بسا از نبود منابع اصلى بدان راه رفته ولى در مجموع این اثر در روزگار خود بى سابقه بوده است.38

ابوالمعالى علوى کتاب: بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلام را

 

 

( 255 )

نوشت. وى در این نوشته از منابع گوناگونى که پیش از آن درباره ادیان و مذاهب نوشته شده بهره گرفته است.39

حسنى رازى از علماى سده ششم نیز در تبصرة العوام با نثرى زیبا پاره اى از باورهاى ملل معاصر و گذشته خود را گزارش کرده است.40

در قرن دهم و پس از آن نویسندگان مسلمان هندى مانند: ابوالفضل علامى و محمد دار شکوه با همراهى دانشمندان هند و مذهب پاره اى از کتابهاى فلسفى هندوان را ترجمه کردند و مسلمانان را با باورهاى دینى همسایگان خود آشنا کردند.41

جغرافیدانان مسلمان مانند: یعقوبى اسطخرى ابودلف ابن حوقل مقدسى ابن خرداد به ابن بلخى و سمعانى نیز آگاهیهاى سودمندى از شرایط سیاسى و مذهبى سرزمینهاى گوناگون به دست داده اند. این رحّالان کوله بردوش قلم بر کف با تحمل سختیها و گذار از گذرگاه هاى دشوار شرق و غرب دنیاى اسلام را در مى نوردیدند42 و افزون بر گزارش ویژگیهاى جغرافیایى و تاریخى ملتها پرچمداران فرهنگ و تمدن اسلامى بودند و با جابه جا کردن دانش و باورهاى ملل به رشد و تحول اندیشه ها کمک کرده اند. چه بسیار مفسران فقیهان و متکلمان بدون تعصب و پیش داورى آراى دیگران را گزارش کرده و سپس عقیده خود را یادآور شده اند. نوشته هاى شیخ طوسى شیخ مفید سید رضى و سید مرتضى شیخ طبرسى و صدها نفر دیگر از بزرگان علم و ادب بر این منوال است.

شیخ طوسى چنان آراى مخالفان خود را بیان کرده که باورمندان به آن مذهبها و فرقه ها و صاحب نظران در آنها اگر مى خواستند بیان کنند بهتر از شیخ بیان نمى کردند.

شیخ عبدالحمید سلیم حنفى رئیس پیشین الازهر گفته است:

(چه آن موقع که مفتى سرزمین مصر بودم و چه بعد که عضو لُجنه افتاء الازهر بودم هرگاه مى خواستم به کمسیون فتوا بروم حتما قبل از رفتن کتاب المبسوط را مطالعه مى کردم.)43

 

 

 

( 256 )

فخررازى نیز در کتاب (المأخذ) این راه را دنبال کرده چنانکه شمارى بر او خرده گرفته اند:

(او شبهه هاى مخالفان مذهب را به نیکوترین وجه بیان مى کند و سپس عقیده اهل سنت را با سستى مطرح مى سازد.)44

شمارى این را شاهد بر تشیع فخررازى شمرده اند. ولى دیگران پاسخ داده اند: استفاده از روش درست تحقیق این را ایجاب کرده است.

 

7. پیوند نظریه عمل: از دیگر ویژگیهاى کانونهاى علمى در تمدن اسلامى پیوستگى دین دانش و عمل بود. شمارى از فلاسفه غیر مسلمان بر این نظر بودند که انسان خردمند نیازى به اقتباس دانش براى انجام کارهاى نیک ندارد و تنها براى سالم ماندن از وحشت نادانى نیاز به دانش پیدا مى کند و به تعبیر امروزین علم را براى علم باید آموخت.

شمارى دیگر از دانشمندان با تجربه علم تنها پاره اى از دانشها را دینى شمرده و آموختن آن را به مردم توصیه مى کردند مانند الهیات.

اندیشه وران مسلمان هر دو مقوله را به چالش کشیدند و در هماهنگ کردن مقوله هاى علمى و عملى تلاش کردند نشان دهند دانش به تنهایى کارساز نیست و به خاطر کاربرد و استفاده آن در هدایت انسان و پیشرفت زندگى آموخته مى شود چنانکه کارهاى سودمند و شایسته تنها کارهایى است که بر پایه بررسیهاى علمى استوار باشد.

ابوالحسن عامرى در نقد نظریه علم براى علم مى نویسد:

(… به عقیده ما هر کس چنین نظرى داشته باشد دچار خطایى بزرگ شده است; چرا که علم منشأ عمل است و عمل حالت تام و کمال علم است. بدیهى است که انگیزه روآوردن به علوم چیزى جز اعمال صالح نیست. اگر ادعا شود که خداوند متعال طبع بشر را تنها محدود به تحصیل علم و بدون عمل آفریده است پس نیروى عملى انسان باید زائد باشد و یا در مرحله دوم و تبعى و در هر دو صورت

 

 

( 257 )

باید چنان باشد که نیروى عملى در آبادسازى شهرها و اداره امور سیاسى مردم خللى وارد نیاورد…)45

درحوزه هاى قدیم همه دانشهاى مربوط به دو جهان آموخته مى شده دانشهاى دین و دنیا در پیوند با یکدیگر پیش مى رفتند. در کنار الهیات دانشهاى: کیهان شناسى ریاضیات زمین شناسى آداب و اخلاق شیوه اداره شهرها آموزش داده مى شد. دانشمندان مسلمان در دانشهاى پزشکى و زراعت و صناعت داراى نظریه ها و شیوه هاى نوین عملى بودند. در بسیارى از دانشهایى که امروز غربیان خود را جلودار آن مى دانند در گذشته ابتکار آنها در دست علماى مسلمان بوده و راویان با انصاف تاریخ علم آن را پذیرفته اند.46

هرگاه مشکلى در نظر و یا عمل براى جامعه پیش مى آمد حوزه ها با نشستهاى علمى و کاووش گروهى مسأله را روشن مى کردند و دیدگاه هاى کارشناسانه خود را درباره آن ارائه مى دادند. از باب نمونه:

1. مشکل توزیع آب خراسان: خراسان داراى هزاران کاریز بوده است. در سده سوم احکام مربوط به کاریز و شیوه تقسیم آب و مرز قناتها مشکلاتى را براى مردم به بار آورده بوده که علما با تشکیل جلسه هاى رایزنى علمى ثمربخش این گره را گشوده اند. به نوشته گردیزى در زین الاخبار:

(… به روزگار عبدالله بن طاهر… پیوسته درباب کاریزها نزاع مى کردند و در کتب فقه و اخبار رسول (ص) چیزى در باب کاریز و احکام مربوط به تقسیم آب نیامده بود. پس عبدالله همه فقهاى خراسان و عده اى از فقهاى عراق را جمع کرد تا در احکام کاریز کتابى ساختند.)47

 

2. مبارزه با مواد مخدر: در سده سوم به کاربردن مواد مخدر گسترش یافت و به خاطر نبود نص روشن روایى در حلال و حرام بودن آن میان مردم اختلاف بود. سرانجام با گسترش مصرف افیون در خراسان فقیهان و عالمان دین در ماوراء النهر

 

 

( 258 )

اجتماع کردند و در باب حلال و حرام بودن آن به بحث پرداختند و سرانجام به اتفاق آراء حکم به حرام بودن آن صادر کردند.

(و فتوا دادند: هر جا پیدا شود… آن را بسوزانند و فروشندگان آن را مجازات کنند و برخورنده آن سخت بگیرند….)48

این فتوا درجامعه تأثیر به سزایى گذاشت و تا مدتها کسى جرأت نزدیک شدن به افیون و بنگ را نداشت. در دوره صفویه با رونق گرفتن مصرف تنباکو و ناتوانى دولت از کنترل آن علماء در نشستهایى در زیان و خسارت آن گفت وگو کردند و گروهى مصرف آن را زیانبار و به حرام بودن آن فتوا دادند.49

 

3. دفاع عقلانى از دین: در اوائل قرن هشتم هجرى ایلجایتوى مغول که با گروهى از سپاهیان خود مسلمان شده بود میان پاره اى از علماى فرقه هاى اسلامى در پاره اى از مسائل فقهى اختلاف پدید آمد و هواداران دو فرقه از مذهبهاى اسلامى به بدگویى از مذهب یکدیگر برخاستند. این پدیده در میان نومسلمانان مغولى پیامدهاى ناخوشایندى برجاى گذاشت و نزدیک بود آنان گروهى اسلام را ترک کنند.

علامه حلّى احساس خطر کرد و در محفلى با شرکت علماى فرقه ها و مذهبهاى اسلامى مسائل مورد نظر به گفت وگو گذاشته شد. علامّه در این جلسه به طور مستدل نظر اهل بیت را بیان کرد و به اختلاف فقهى پایان داد.50

 

4. نشست بغداد: در قرن نهم با پدید آمدن زمینه اجراى احکام اسلام در زمامدارى قره قویونلوها ضرورت ایجاب مى کرد جایگاه و مرزهاى مسائل اجتماعى اسلام چون شیوه اجراى حدود شرعى قضا و دادرسى نماز جمعه و جماعت شفاف تر گردد. در این جهت مباحثه دامنه دارى میان ابن فهد حلى و شاگردش محمد بن فلاح در حوزه حله جریان یافت. ابن فهد در گردهمایى که به ابتکار اسپند میرزا در بغداد تشکیل یافت شرکت کرد و بحثهاى یاد شده در جلسه به گفت وگو گذاشته شد.51

 

 

 

( 259 )

 

نشاط علمى عصر صفوى

در دوره صفوى با پیوند حکومت و دین علما در عرصه هاى اجتماعى حضور فعال داشتند و هر زمان در عرصه مسائل نظرى و یا عملى مشکلى پیش مى آمد بزرگان حوزه با پا نهادن در میان عمل و کار آن را بر طرف مى کردند.

1. در زمان شاه سلیمان صفوى شیخ على خان زنگنه جلسه اى براى بررسى نماز جمعه تشکیل داد که علماى بسیارى در آن شرکت کردند و گروهى نیز با فرستادن رساله دیدگاههاى خود را ارائه دادند.

2. بررسى مسأله خراج و دیدگاههاى شرعى درباره خراج و مالیات اراضى مفتوح العنوه.

3. بررسى مسأله اعتکاف و شب زنده دارى در شبهاى اعتکاف.

4. بررسى مسأله حلال و یا حرام بودن شرب توتون و تنباکو.

5. بررسى مسأله غنا و موسیقى.

6. جلسه بررسى کتاب کشف الغمه اثر ابى الحسن اربلى از کتابهاى ارزنده سده هفتم. و تصحیح و نشر آن.

7. بزرگداشت علامه محمد بن على اردبیلى به سبب نگارش کتاب پر مایه جامع الرواة. سى نفر از علماى بنام در این جلسه شرکت کردند.

8. مسأله تعیین زاد روز ولادت امیرمؤمنان(ع).53

و….

 

حوزه و نهادینه کردن ارزشها و آداب انسانى:

جلوه فرهنگ و تمدن یک ملت افزون بر کانونهاى علمى در روابط اجتماعى در چگونگى رفتار با بیگانگان در تلاش براى عزّت و سربلندى ملّت در حساس بودن در برابر بیدادگران در مبارزه با جهل و… نمایان مى گردد.

 

 

 

( 260 )

بهداشت پاکیزگى رفتار مناسب با زندانیان کمک به بیچارگان درماندگان در راه ماندگان بى سرپرستان و دیگر ارزشهاى انسانى نمایانگر مدنیت مردم و نقش و هدایت حکومتها بر آنان است. از کارهاى زشت غربیان غرض ورز در سده هاى اخیر بدجلوه دادن فرهنگ و تمدن مسلمانان است. آنان با تبلیغات مسلمانان بویژه ایرانیان را مردمانى بى گذشت و غریب ستیز و خرافاتى جلوه داده اند و گفته اند: این خصلتها برخاسته از رسوب آموزه هاى دینى آنان است.

جیمز موریه وابسته سفارت انگلیس در تهران در سال 1239هـ.ق. در نوشته اى به نام حاجى بابا درباره ایرانیان از روى بى انصافى قلم زده و با انتقادهاى نیش دار و بزرگ نمایى زشتیها و چشم پوشى از خوبیهاى زیبا و ارزشى انسانى ایرانیان آنان را در چشم بیگانگان کوچک کرده است. چنان که کسى با فرهنگ اسلامى این دیار از نزدیک آشنا نباشد با خواندن رمان حاجى بابا این قوم را مردمى خرافاتى و پست و به دور از آیین انسانیت خواهد انگاشت.53

با نگاهى به فرهنگ اسلامى و ایرانى که هنوز جلوه هایى از آن در میان جامعه رواج دارد به روشنى در مى یابیم ویژگیها و خصال برجسته مسلمانان در کم تر مردمانى از دیگر فرهنگها و تمدنها دیده مى شود. در کدام مردم از مردم جهان مانند مسلمانان ایثار برادرى صفا و صمیمیت روحیه مهمان نوازى کمک به بیگانگان و بیچارگان و بینوایان را سراغ داریم؟

آزادى غیرمسلمانان در سرزمینهاى اسلامى بیش از آزادى و احترام آنان در اروپا بوده و در طول تاریخ ترسایان و یهودیان در کنار مسلمانان با مسالمت زندگى کرده اند و در مراکز عالیه اقتصادى و سیاسى آنان حضور داشته اند.54 حتى در دوران جنگهاى صلیبى مسیحیان همجوار و ساکن در سرزمینها و شهرهاى اسلامى بیش از گرایش به همکیشان خود با مسلمانان همدردى و همکارى مى کردند55 و برخلاف رفتار غیرانسانى اروپائیان مهاجم پس از اشغال اورشلیم مسلمانان پس از پیروزى بر فرنگیان با آنان برادرانه رفتار کردند. در دوران صفویه و قاجار نیز هزاران یهودى و ترسا در کنار ایرانیان

 

 

( 261 )

زندگى مى کردند و تا پیش از تشکیل دولت غاصب اسراییل شهرهاى: اصفهان همدان مشهد و رى از مراکز عمده سکونت یهودیان بود.56 و اکنون نیز آزادى اقلیتهاى دینى در اروپا با آزادى غیرمسلمانان در ایران قابل مقایسه نیست.

جهانگردان در گشت وگذار در سرزمینهاى اسلامى از خصلتهاى برجسته مسلمانان و پاى بندى آنان به ارزشهایى مانند راستگویى و خیراندیشى یاد کرده اند. ناصرخسرو از جهانگردان قرن چهاردهم در توصیف بازار مصر نوشته است:

(اهل بازار مصر هر چه فروشند راست گویند و اگر کسى به مشترى دروغ گوید او را بر اُشترى نشانند و زنگى به دست او دهند تا در شهر مى گردد و زنگ مى جنباند و منادى مى کند که: من خلاف گفتم ملامت مى بینم و هر که دروغ گوید سزاى او ملامت باشد.)57

ابن بطوطه جهانگرد مشهور قرن هشتم که سى سال در سیر و سفر بوده از مهربانى و مدارا و مردمدارى شیعیان و سنیان ماجراها دارد. وى در توصیف یکى از مراکز علمى نجف نوشته است:

(از باب حضرت وارد مدرسه بزرگى مى شود که طلاب و صوفیان شیعه در آن سکونت دارند. در این مدرسه از هر مسافر تازه وارد تا سه روز پذیرایى مى شود و هر روز دوبار غذایى مرکب از نان و گوشت و خرما به مهمانان مى دهند.)58

او در شرح آداب و رسوم شامیان از موقوفات گسترده و پیش دستى مردم در کمک به فرودستان از جمله: وقف براى تهیه جهیزه دختران فقیر وقف براى آزاد کردن بندیان و در راه ماندگان وقف براى راهسازى وقف براى جبران ظروفى که در دست کودکان و یا کنیزکان بشکند با شگفتى یاد کرده است.59

ایران که حلقه هاى مهمى از تمدن اسلامى در آن شکل گرفته است داراى فرهنگى غنى و انسانى بوده و در گسترش مکارم اخلاق در جهان پیشاهنگ بوده است.

شاردن جهانگرد فرانسوى دوره صفوى که مدت درازى در ایران به سر برده

 

 

( 262 )

درخاطرات خود هماره از ویژگیهاى برجسته ایرانیان به شایستگى یاد کرده و فلسفه اخلاق و پاى بندى ایرانیان را به حکمت زیربناى همه دانشها و ارزشهاى آنان مى شمرد:

(ایرانیان… از همه اقوام و ملل دیگر بیش تر به اصول اخلاقى پاى بندند. و چون به مقدرات و سرنوشت و حکمت رب جلیل… اعتقاد راسخ دارند دربرابر نزول سخت ترین بلاها و دردناک ترین دردها سر تسلیم فرود مى آورند… هم چنین مى توان گفت که: همین فضائل اخلاقى و انسانى مایه تحکیم بسیارى از صفتهاى نیکو مانند: شکیبایى نیرومندى میانه روى در نهاد ایشان مى شود. ایرانیان بر اثر تجلى همین فضائل و مظاهر متعالى از آزمندى و طمع ورزى به شدت بیزارى مى جویند. از میهمان نوازى دلشان شاد مى شود. شیفته و دلباخته دادگرى و انصافند.)60

بررسى گزارشهاى تاریخ نگاران بى طرف این نکته را به دست مى دهد که باید به خبرهایى که تاریخ نگاران ارمنى درباره فرهنگ ایرانیان زمان صفوى درجهان نشر داده اند به دیده تردید نگریست.61

در کشورهاى اسلامى مردم احساس شخصیت مى کردند و روحیه ذلت پذیرى و پستى در مردمان نبود. در ایران صفوى تکدى گرى وجود نداشت و اندک مردم دریوزه که آبروى فقر و قناعت مى بردند در نظر مردم نفرت انگیز بودند.

شاردن مى نویسد:

(سه دیگر این که: مردم مشرق برخلاف ما اروپاییان گدایان را به صدقه عادت نمى دهند و چون اصولا مردم مشرق زمین به سادگى هرچه تمام تر زندگى مى کنند و احتیاجات شان زیاد نیست. در اجتماع ایشان افراد نیازمند و گدا بسیاراندک است.)62

گزارشهاى تاریخى گواه پاکیزگى شهرها و مردم در دوره تمدن اسلامى است. در

 

 

( 263 )

دوره اى که در اروپا پاکى و بهداشت ناپسند شمرده مى شود در شهرهاى اسلامى هزاران گرمابه عمومى دایر بوده و خیابانها سنگ فرش و مردم در محیط سالم و بهداشتى مى زیسته اند.63

این فرهنگ انسانى و آداب مدنیت به برکت آموزه هاى اسلام و مربیان و مبلغان فرهیخته اى چون علما و برخاستگان از حوزه ها به وجود آمد و این دانشمندان دینى بودند که با مردم همراه و دمساز بوده و با گفتار و کردار به مردم درس مهرورزى آداب اخلاق و مدنیت مى دادند.

علما با زبان وعظ و اندرز جمله هاى حکیمانه نغز و سرشار از زیبایى را بر مردم مى خواندند و با ضرب المثل ها و نکته هاى تاریخى شیرین و تلخ گذشتگان دقائق اخلاقى و اجتماعى را بیان مى کردند و با اندرزها بر زخم هاى روحى مرهم مى نهادند و امید صبر فروتنى گذشت قناعت و دهها خصال نیک را در تاروپود جامعه جاى مى دادند.

تربیت شدگان حوزه ها در طول تاریخ هزاران کتاب و رساله سودمند با نثرى شیرین و روان در این باره نگاشته و نشر داده اند.

اندرزهاى حکیمانه خواجه طوسى شیخ مصلح الدین سعدى و بوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصارى و… از برازنده ترین و اثرگذارترین ابزار فرهنگ سازى است. پندهاى ریشه گرفته از قرآن و حدیث چون آبى زلال جانهاى تشنه را سیراب مى سازند و انسانهاى دل ناشاد و دل خسته را شاد و امیدوار مى کنند.

سعدى در روزگارى که هیچ کس دیگرى را بر نمى تابید به مردم درس ایثارگرى و جوانمردى مى داد که دیگران را از یاد نبرند و غریب آشنا باشند و همگان را برادر بشمرند و از رنج و درد بنى آدم به رنج آیند و براى یکدیگر گره گشایى کنند.64

در دوره صفوى کتابهایى چون: روضةالانوار سبزوارى نوشته هاى شیخ بهائى علامه مجلسى آقا جمال خوانسارى و… در رواج ارزشها بسیار با اثر و مفید بودند.

روضةالانوار در ادامه سلسله آثارى به وجود آمد که در زمینه حکمت عملى درمجموعه فرهنگ و تمدن اسلامى تدوین گشت; چه سبزوارى در این نوشته

 

 

( 264 )

آرمانهاى سیاسى و اجتماعى را بر اصول اخلاقى بنا کرده و با بهره گیرى از قرآن و حدیث و تجربه هاى امتهاى پیشین مردم و حاکمان را به آرمانهاى والا و مبارزه باپستى ها سوق مى دهد.65

معراج السعاده علامه نراقى نیز در دوران قاجار تاکنون در فضاسازى ارزشى جامعه ایران نقشى بى رقیب داشته است. نکته مهم این که: عالمان در قالب اندرزنامه سلوک الملوک نصیحة الملوک تهذیب الاخلاق و داستانهاى تاریخى افزون بر بیان معانى بلند با زبان ساده هنرى در پى آن بودند با روش مناسب داروى تلخ نهى از منکر را به حاکمان خود خواه بخورانند; چه در برهه ها و دوره هایى از تاریخ اسلام پادشاهان بودند که خود را مالک جان و مال مردمان مى دانستند و نمى شد که بى پرده و صریح با آنان سخن گفت و از رفتار زشت و ناهنجار بازشان داشت و به حق و معروف فراخواندشان; از این روى مى باید در قالب داستان شعر و طنز از بدیها بازشان داشت و به خوبیها فراخواندشان.

(… در چنین شرایط و احوال هیچ مصلحت اندیش و خیرخواهى از بیم برانگیختن خشم شاه و صدر اعظم و دیگر جاه مندان جرأت نمى کند که آن مغرورانِ غره به جاه و مقام را به راه خیر و انصاف دلالت کند. ناچار دانایان خیراندیش جباران را از طریق آوردن افسانه ها و داستانهاى عبرت انگیز به ترک بیدادگرى و جان ستانى و آزار کردن خلق مستمند مى خوانند.)66

بیش از اندرز نامه رفتار و کردار انسانى عالمان دین به مردم درس نوع دوستى و مهرورزى مى داد و سنگینى زندگى را بر فرودستان و بینوایان آسان مى کرد. پیشاهنگى عالمان دین در خدمتگزارى توانگران و دولت مندان را به گذشت و درویش نوازى بر مى انگیخت.

زهد و ساده زیستى شیخ مفید مردم و زمامدارى چون عضدالدوله دیلمى را به مهربانى با رعیت وا مى داشت.67

پرکارى و قناعت پیشگى ابوریحان بیرونى امیران را به اندیشه فرو مى برد.68

 

 

 

( 265 )

سخاوت و مردمدارى ابوسعد نیشابورى توانگران را بر مى انگیخت تا به یارى درماندگان قیام کنند:

(ابوسعد نویسنده کتاب شرف المصطفى عالمى بود زاهد و پارسا براى طلب دانش شهرهاى گوناگون را در نوردیده بود و جان و مالش را براى انسانهاى دور از وطن و مستمندان فدا کرد.

او خانه اى را براى بیماران بنا کرد و گروهى از یارانش را مأموریت داد تا تیماردارى کنند و براى آنها آذوقه ببرند.)69

زندگى ساده و بى ریاى حاج سید اسدالله مجتهد اصفهانى دکتر بروکش سفیر آلمان در دوره ناصرى را مجذوب مى کند که چگونه این عالم دینى با خانه اى محقر در دل مردم جاى دارد و در جامعه لطف و مهربانى مى پراکند و چگونه مردم براى عرض حاجت و التماس دعا دسته دسته در آستانه درگاهش صف بسته اند.70

امام امت در نقش دست پروردگان حوزه ها و زندگى ساده علما و رفتار دقیق سنجیده آنان در فرهنگ اصلاح رفتار توده مردم مى گوید:

(محلات یک محلى است که من بعضى تابستانها مى رفتم… در آن وقت که من آن جا بودم احساس مى کردم که مردم محلات با مردم بسیارى از جاها فرق دارند. توجهشان به دیانت بیش تر بود… و من این که فهمیدم این بود که محل به واسطه خوبى علماى خوب بود. علمایى که در محلات بودند علمایى بودند که افراد صحیح وظایف ملایى شان را وظایف دیانت شان را خوب عمل مى کردند. مردم هم به تبعیت آنها خوب شده بودند.)71

 

تدوین قانون و آیین زندگى اجتماعى

از ویژگیهاى بنیادین جامعه متمدن و پویا وجود قانون و قانون مندى در روابط اجتماعى است. زیرا انسانها همگى خواهان آنند که از مواهب و ثروتهاى طبیعى

 

 

( 266 )

بهره برند و در سلامت و امنیت بزیند. از حقوق شان پاسدارى شود و بتوانند از دسترنج خود در امنیت کامل بهره مند شوند و…

روشن است که درجامعه انسانى شمارى به آزمندى روى مى آورند و به حق خود قانع نیستند و با دامن زدن به ستیزه جویى و کشمکش جامعه را در ناامنى فرو مى برند و مایه نابودى حرص و نسل مى گردند. از این روى قانون و آیینهایى باید که مرزها را روشن سازد و اعلام بدارد: گذر از آن مرزها از سوى هر کس که باشد دست یازى به حقوق دیگران است. پس قانون:

(ضوابط و مقررات معیّنى است که از طرف منبع داراى قدرت و اعتبار جهانى مقرر مى شود و در آن براى همه کسانى که در قلمرو آن منبع قدرت زندگى مى کنند تکالیف و حدود و مسؤولیتهایى معیّن مى گردد.)72

قانون بایستى همه افراد جامعه را زیرپوشش بگیرد و به گونه اى باشد که گذر زمان سبب کهنگى و ناکارآمدى آن نشود و دگرگونیهاى انسان و جهان را نادیده نینگارد و ضمانت اجرایى داشته باشد.

 

 

 

( 267 )

اسلام مجموعه قوانینى را براى اداره تمامى زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان عرضه داشته که اگر به نیکى اجرا گردد انسانها به سعادت خواهند رسید.

تجربه نشان داده جامعه هاى اسلامى هر چه با دستورها و قانونهاى اسلام همراه تر بوده اند سالم تر و شاداب تر زیسته اند.

اجراى قانونها و آیینهاى دینى به استوارى پایه هاى تمدن اسلامى کمک کرده و بیش ترین و اساسى ترین نقش را در ماندگارى و پایندگى آن داشته است.

پیامبر اسلام(ص) در آغازین روزهاى بنیان گذارى جامعه دینى در مدینه براى بِه سامانى جامعه وجلوگیرى از هرگونه هرج ومرج و از هم پاشیدگى اجتماع به تدوین قانون اساسى همت گماشت; همان که پیمان و یا منشور مدینه نامبردار شد.

در آن قانون حقوق شهروندان و اعضاى مدینة النبى و کسانى که در سایه اقتدار اسلام مى زیستند به خوبى بیان و شرح شد و پایه دوستى برادرى صلح کمک به یکدیگر همکارى در برانداختن ستم تلاش همگانى براى ریشه کن کردن ناهنجاریها مبارزه با ریشه هاى فساد کنارگذاشتن اختلاف و… استوار ساخت و به اختلافهاى کهنه و دیرپاى اوس و خزرج پایان داد.

این قانون یا پیمان نامه چگونگى رفتار مسلمان با مسلمان مسلمان بامسیحى و یهودى را بیان مى کند و یک پارچگى و وحدت همه قبیله ها و گروه ها را در پرتو دین بر مى آورد و همگان را در بر قرارى امنیت حفظ وحدت و تلاش در راه صلح و برادرى مسؤول مى شناسد و بر عهده تک تک اعضاى جامعه وظایفى را مى نهد که باید از آنها پاس بدارند و با همکارى هم از حقوق اجتماع دفاع کنند.73

پیامبر(ص) با تدوین این قانون بنیان جامعه مدنى با شکوه را پى ریخت و مدنیت الگو و نمونه را بنیان گذارد و مشعل تمدن را در مدینة النّبى برافروخت. و این پى با شکوه و سالم بود که تمدن اسلام را خیلى زود در سرتاسر جهان شکوفان ساخت.

پس از پیامبر(ص) حاکمان اسلامى یکى پس از دیگرى هر یک به فراخور جایگاه و مقامى که داشتند آیینها و قانونهایى اجتماعى را با اقتداى به سیره پیامبر و الهام

 

 

( 268 )

از آن بزرگوار برابرقرآن وضع کردند و پایه هاى تمدن اسلامى را بیش از پیش استوار کردند و از گزند فروپاشى درامان داشتند.

در شیعه که مهم ترین والاترین و درخشان ترین نقش را در پى ریزى بناى تمدن اسلامى داشته در زمان حضور امامان(ع) آنان قانون گذارند و در عصر غیبت فقیهان و عالمان شایسته این وظیفه را بر عهده دارند. در بین شیعه و اهل سنت فقیهان و عالمان دردوره هاى گوناگون همت گمارده اند و کتابهایى در باب آیینها و قانونهاى اجتماعى نگاشته و در اختیار کارگزاران حکومت گذارده اند. در این نگاشته ها تلاش شده جامعه برابرمعیارهاى شرعى و دینى قانون مند شود.74

در دوره هاى گوناگون تمدن اسلامى کار بر این نسق بوده که هرگاه در سیر مسائل نظرى مشکلى روى مى داده و یا مبهم بودن قانون روند کار را کُند مى کرده عالمان دین پا به عرصه مى گذاشته و بانگاشتن رساله یا گردهماییها و رایزنیهاى علمى آن را برطرف مى ساختند و راه را براى خدمت به مردم مى گشوده اند.

نویسنده تاریخ قم نمونه هاى گوناگون از رایزنى علما و کارگزاران را براى شیوه تقسیم زمین و گرفتن مالیات از مردم یاد کرده است; از جمله نوشته: در زمان حکومت على بن عیسى بر اثر تفاوت زمینهاى زراعى در منطقه جبل بر این امر تأکید شد: سنن خراج قانونى است تغییرپذیر و تابع زمان و مکان و بایستى به اقتضاى روزگار و درآمد زمین از مردم مالیات گرفت.75

همو اندرزهاى خوبى از پیشینیان براى آگاهى و به کار بستن مأموران و کارگزاران خراج نقل کرده است; از جمله به نقل از کتاب ابوبکر صولى مى نویسد:

(… وظیفه در ستدن خراج آن است که کسى را نزنند و عنف و شدت ننمایند و به عوض دینار و دراهم اقمشه و امتعه و جامه و اسباب و آلات نستانند. و روایت کرده اند که امیرالمؤمنین على(ع) چون خراج و جزیه ستاندى از اهل سوزن سوزن و از اهل ریسمان ریسمان و از اهل صنعت آنچه در دست ایشان بودى ستدى و خمر و خوک و

 

 

( 269 )

هر آنچه در شرع حرام است نستدى و به سبب خراج گاو و دراز گوش ایشان نفروختی…)76

قاضى نعمان عالم مردم دوست و سیاستمدار دولت فاطمى به نوشتن کتاب دعائم الاسلام که در بردارنده دستورها و آیینهاى دینى بویژه سیرت امام على(ع) بود همت گماشت.

تلاش براى قانون نگارى و ترازمندسازى جامعه در دوران آل بویه چشم گیر است. بیش ترین پژوهشها و رساله ها در باب حکومت و راه و رسم اداره مردم و چگونگى دادوستد با بیگانگان در این دوره نگارش شده است.77

در دوره مغول گرچه در آغاز دستورها و آیینهاى خشن یاساى مغولى جارى بود; ولى در فرجام این دستورها جاى خود را به آیینها و دستورهاى اسلامى داد. بویژه در دوره غازان جامعه تعادل خود را بازیافت و در قانونى که به تصویب رسید با فسق و فجور و تباهى و هرج ومرج طلبى به شدت مبارزه شد. اداره ایالتها و گرفتن مالیات قاعده مند شد و از مقاطعه دادن آن جلوگیرى شد. براى احوالهاى شخصى و ازدواج و طلاق دستورهایى به اجرا گذاشته شد و مهم تر از همه قانونهاى گوناگون وحدت رویه پیدا کرد و دستورى سرتاسرى تصویب شد و علاوه این قانون براى آگاهى عموم مردم درمناطق مسکونى و تولیدى نصب شد78 سربداران که در شرق سرزمین اسلامى بر سر کار آمدند نظامى قانون مند برقرار کردند آنان در آغاز مردم را به مبارزه با هرج ومرج و بى قانونى فرا خواندند و با زیاده ستانیها و مالیات بندیهاى دلبخواه حاکمان مبارزه کرده و خواهان اجراى دستورها و آیینهاى قرآنى و آماده کردن زمینه براى حکومت امام مهدى بودند.79

سربداران در فرداى پیروزى به شعارهاى خود به میزانى که شرائط اجتماعى و توانایى زمامداران سربدار اجازه مى داد جامه عمل پوشاندند; از جمله: به نظام مالیاتى سامان دادند. برات را لغو کردند. به استفاده هاى نادرست و نابجاى کارگزاران اقتصادى پایان دادند. جولانگاه فسادآفرینیها و آشفتگیهاى اجتماعى را برچیدند.

 

 

 

( 270 )

دیوان اشراف براى رسیدگى فورى به کارها را سامان دادند و…

رهبرى معنوى و پشتیبانى فکرى این گروه را علماى شیعى: شیخ حسن جورى و شهید اول بر عهده داشتند.

ابن بطوطه درباره نقش شیخ حسن جورى در حرکت سربداران نوشته است:

(در مشهد طوس شیخى رافضى بود حسن نام که از صلحاى شیعیان به شمار مى رفت. او اعمال این دسته را تایید کرد و آنان او را به خلافت برداشتند. حسن سربداران را به عدل و داد توصیه مى کرد. آیین عدالت چنان در قلمرو آنان رونق گرفت که سکه هاى طلا و نقره در اردوگاه ایشان روى خاک مى ریخت و تا صاحب آن پیدا نمى شد کسى دست به سوى آن دراز نمى کرد.)80

از دیگر رهبران سربداران خواجه على مؤید بود که در خراسان به عدل و انصاف شهره بود. او خواهان اجراى اسلام فقاهتى و اداره جامعه اسلامى بر مبناى قانونها و آیینهاى دینى بود.

او سعى مى کرد علما و فقهاى شیعه را از جاهاى دیگر به خراسان بخواند تا حکومت را در برابر رفتار درویشان بُعْدِ فقهى ببخشد.

وى در این راستا از ابن مکى (شهید اول) از علماى جامع الاطرافِ جبل عامل دعوت کرد تا او را در این کار یارى دهد و اگر بتواند به خراسان سفر کند.

شهید درپاسخ کتاب لمعه را که در بردارنده 52 کتاب ویژه برنامه هاى فردى و اجتماعى و مسائل سیاسى و اجتماعى بود براى اونگاشت و به خراسان فرستاد.81

در دولت صفویان که بر بخش بزرگى از دنیاى اسلام حکومت مى کردند نیز قانونهاى اسلامى اجرا مى شد و عالمان دین به پاى بند کردن شاهان صفوى به قانون و مبارزه با بى رسمیها تلاش فراوان کردند.

شاه اسماعیل در آغاز کار نیازمند دستورى بود جامع و فراگیر که روابط سیاسى و اجتماعى را زیر پوشش گیرد و کارگزاران برابر آن رفتار کنند.

 

 

 

( 271 )

علما براى این کار به شور نشستند تا سرانجام قاضى نصرالله زیتونى پیشنهاد کرد کتاب: قواعد الاحکام فى معرفة الحلال والحرام نوشته علامه حلّى که آموزه ها و آیینها و قانونهاى برابر مکتب اهل بیت در آن به تحریر درآمده در دستور کار قرار گیرد. این کتاب یک دوره کامل از ادبها و آیینهاى اسلامى از جمله: آداب حکومت و شرائط داورى را در بر دارد.

این کتاب افزون بر جامع بودن فتواها و قانونها در عبارتهایى کوتاه و روشن بیان شده و کم وبیش نیاز قانون گذارى در آن زمان را بر طرف مى ساخته است.82

افزون بر آنچه یاد شد در پایان کتاب وصیت و دستورالعملى همه سویه از علاّمه حلّى به فرزندش ثبت شده که به مانند بیانیه اى ارزشى و فرمانى براى کارگزاران نظام نوبنیاد صفوى مى توانسته کار بُرد داشته باشد. در این وصیت نامه علامه افزون بر این که به فرزند خود سفارش کرده: براى عبادت خداوند و نیایش جایگاه ویژه اى در زندگى خود در نظر بگیرد یادآور شده: حاکمان وظیفه دارند: با بدعتها و فتنه ها بستیزند با مردم مهرورزانه رفتار کنند همیشه و همه گاه از خود حسابرسى داشته باشند و از نفرین انسانهاى مظلوم بویژه یتیمان و بیوه زنان با رسیدگى به آنان و رفتار مهربانانه و انسانى با آنان پیش گیرى کنند.83

درزمان شاه طهماسب ایران وارد دور تازه اى از قانون مدارى گردید. او از عالمان دین دعوت کرد تا او را در تبیین گسترش و دستورها و آیینهاى دینى یارى دهند.

افزون بر علماى ایران گروه بزرگى از عالمان برجسته و بنام جبل عامل علماى ایران را همراهى کردند و به روشن گرى و تبلیغ دستورها و آیینهاى دین پرداختند. در سراسر ایران نهادهایى سامان یافتند و پدیدار شدند که قانون سرلوحه کار آنها بود.

محقق کرکى که پیشاهنگ این حرکت بود براى وحدت رویه کارگزاران در اجراى آیین شریعت دستورى براى کارگزاران نوشت و به قواى دادرسى سامان داد.84

مبارزه علما با کارگزاران قاجار بویژه در زمان ناصرالدین شاه ستیز با بى رسمیها و هرج ومرج حکومتى بود. عالمان دین خودسریهاى شاهان را بر نمى تافتند و خواهان

 

 

( 272 )

پیاده شدن برنامه هاى دینى بودند. گروهى از عالمان براى کمک به تدوین قانونهاى اجتماعى اسلام کتاب نوشتند. افزون بر کتابهایى چون: جواهرالکلام و عوائد الایام که در آنها ویژگیهاى حاکم وظیفه ها و رسالتها قلمرو کار او و… روشن شده بود شیخ انصارى براى روشن گرى مبانى نظرى قانونهاى اقتصادى و اجتماعى اسلام مکاسب را نگاشت و شاگردانى اسلام شناس و مدبّر تربیت کرد.

کاشف الغطاء کتاب نفیس تحریر المجله را نگاشت و نشر داد و در آن آیینها و قانونهاى اجتماعى و اقتصادى که علماى عثمانى در (المجله) نوشته بودند شرح داد و نقطه هاى اشتراک و ناسانى آن را با آیین اهل بیت روشن ساخت.85

شیخ على استرآبادى از شاگردان صاحب جواهر قانونها و آیینهاى عمومى اسلام را با طرحى نو دسته بندى کرد و آن را براى بررسى و اجرا به دربار داد. ولى درباریان که گرایشى به کاستن از خواسته هاى بى مرز خود نداشتند از آن استقبال نکردند.86

مدرس تبریزى در گزارش از کارهاى پژوهشگرى به نام شیخ على شریعتمدار مى نویسد:

(و جامع ناصرى در فقه عملى که تمامى ابواب فقهیّه را حاوى و احکام شرعیّه سیاسیّه را نیز که متعلق به تدبیر مدن و تکالیف سلطان و رعیت نسبت به یکدیگر و وظایف هر صنفى نسبت به صنف دیگر مشتمل مى باشد. منظورشان بوده که آن را قانون رسمى کشور بنمایند تا در تمامى بلاد سارى و جارى و معمول گردد; لکن از آن رو که این مرام مقدس منافى مقاصد لادینیه بعضى از آراء فاسده بوده اینک مانع از اجراى آن گردیدند.)87

چاره جوییهاى علماى دین براى سامان بخشیدن به بى سامانیها و بى قانونیهاى اجتماعى و محدود کردن حوزه اختیار زمامداران شکل مبارزه به خود گرفت و حوزه هاى دینى نخستین شهیدان این راه را تقدیم داشتند تا سرانجام به تدوین قانون مشروطه انجامید.88

 

 

 

( 273 )

 

نهاد دادرسى پاسدار قانون

نهاد دادرسى از بنیادهاى مهم در نگهدارى از قانون و پیش گیرى از درازدستى افراد به حقوق یکدیگر است. قوه قضائیه در جامعه اسلامى وظیفه دارد بر اجراى درست قانونهاى دینى درجامعه نظارت کند و بر کژرویها و خودسریها راه بندد. دادرسى اسلام افزون بر پذیرش پاره اى از قانونهاى ملتهاى پیشین که ره آورد ادیان آسمانى و دستاورد تلاش خردمندان آنان بود دستورها و آیینهاى تازه اى را در پاسدارى از حقوق شهروندان خود بنیان نهاد. در شیوه هاى حقوقى داورى جهان اصلى به نام مسؤولیت مدنى برخاسته از جرم وجود نداشت که:

(اسلام نخستین بار این مفهوم حقوقى را بنا نهاد و اگر کسى بزهى انجام مى داد که زیان مالى به دیگران مى رساند مسؤولیت مدنى در برابر زیان دیده از جرم پیدا مى کرد. این تفکر حقوقى ویژه ساخت و بافت شیوه دادرسى اسلام است.)89

دادرسان از میان عالمانى گزینش مى شوند که در دانش و فهم قانونهاى اسلامى به سر حد کمال رسیده باشند و با بهره گیرى از تجربه و خبرگى و شجاعت و دیگر ویژگیها به داورى بنشینند.

در تمدن اسلامى دادرسان از قدرت و جایگاه والایى برخوردار بوده اند. صرف نظر از گروهى از قاضیان دست نشانده عموم دادستانان مقتدر و شجاع و با انصاف بودند که فرودستان و توان مندان در برابرشان تفاوت نداشت. در تمدن اسلامى قاضیان فراوانى را مى بینیم که در جایگاه دادرسى حاکمان را در ردیف شهروندان معمول به محاکمه کشانده اند. در تمدن اسلامى بسان قاضى حفص بن غیاث فراوان نشان داریم که شجاعانه در برابر خواسته هاى پیرامونیان منصور دوانیقى در بغداد مى ایستاد و زور و زر نتوانست او را از حقیقت باز دارد. او فقیرانه زندگى کرد و با عزت از جهان رفت.90

 

 

 

( 274 )

اندلس نیز در دوره اسلامى شاهد نظام قضائى مستقل و مقتدر بود و دادرسانى مانند قاضى سلیمانى غافقى در آن جا بودند که بر همه جریانها نظارت داشتند و در برابر حاکمان به روشنى مى گفتند: ما در توصیه و دخالت را بسته ایم و هیچ کس بر ما جز قاضى القضات حق نفوذ ندارد.91

در دولت فاطمیان مصر قاضى همه امور را زیر نظر داشت و همه مقامهاى اجرائى و کارگزاران امور مالى و سیاسى به او گزارش کار مى دادند و در برابر پرسشهاى قوه قضائیه پاسخ گو بودند.

(على بن نعمان نخستین کسى است که قاضى القضات در مصر لقب گرفت. در دستور و حکم او چنین نوشته شده بود: همه امور در حوزه نظارت او قرار دارند.)92

در نظام قضایى مصر آرا و دستورهاى صادره در دفترهاى ویژه ثبت مى شد. در حکومت سامانیان اداره کشور سامانى ویژه داشت و سازمانهاى گوناگون دولتى در دیوانهاى نُه گانه شکل یافته بودند و وظیفه هاى گوناگون به بخش ویژه واگذار شده بود. دراین میان دیوان قضاء جایگاه ویژه داشت. امیران سامانى براى نظارت وکنترل بر دیگر بخشها و دیوانها از میان فقیهان دانا و پارسا کسانى را بر مى گزیدند. از دادرسان بخارا سعید بن خلف بلخى بود که در عدل و انصاف و بنیان سنتهاى نیکو مشهور بود و او طرح تقسیم آب زرافشان بخارا را پى افکند تا توان مندان نتوانند بر فرودستان ستم ورزند و دیگر ابوذر بخارى بود که داناترین عالمان بود:

(او را بسیار بیازمودند به رشوت پنهان و به هر معنى به هیچ چیز خویشتن را آلوده نکرد; بلکه هر روز عدل و انصاف از او ظاهرتر مى شد… و دیگر ابوالفضل مروزى که… ذره اى بر وى عیب نگرفتند و عدل و انصاف عام مى کرد.)93

در دوره آل بویه قاضیان در حوزه کار خود و نظارت بر امور کشور و پیش گیرى از فساد و خودسرى استقلال کامل داشتند و مسؤولان قواى مجریه حق دخالت در کارهاى

 

 

( 275 )

قانون گذارى و دادرسى به خود نمى دادند.

(فرمانده لشکر عضدالدوله اسفار بن کردویه از او خواست به قاضى بگوید: یکى را که به شهادت نزد او مى رفت عادل بشناسد و شهادتش را بپذیرد.

عضد پاسخ داد: این کار مربوط به تو نیست. کار تو این است که از افزایش مستمرى افراد و امور نظامى سخن بگویى; امّا عادل شمردن شاهد و پذیرش شهادت مربوط به قاضى است و من و تو حق سخن گفتن در آن نداریم.)94

سرپیچیهاى قضایى نیز وسیله بازرسان ویژه آشکار و قاضیان کژراه به سختى مجازات و از کار بر کنار مى شدند.

در عهدنامه قضایى که صاحب بن عبّاد براى قاضى عبدالجبار در هفتصد سطر نوشت دستور کار و شیوه دادرسى و موارد ابهام قانون به مشروح بیان شده بود. اهمیت و استوارى این دستور چنان بود که بعدها نیز کارگزاران و دادرسان دولتهاى اسلامى از آن استفاده مى کردند.95

در زمان سلجوقیان دائره کار قاضیان گسترده بود. اوقاف و اموال بى صاحب و اداره مدارس و سرپرستى امور حسبیه بر عهده اداره امور قضایى بود. در آن دوره تلاش مى شد که قاضیان توان مند و بى نیاز بر سر کار باشند تا تنگدستى آنان را به دریوزگى و خیانت نکشاند و با کمال اقتدار با ستم و ناروایى مبارزه کنند.

در سیاست نامه خواجه نظام الملک آمده است:

(و بر پادشاه است که دست قضات قوى دارد و حرمت و منزلت ایشان باید که به کمال باشد… و امر به معروف و نهى از منکر به جاى آرند و پادشاه و گماشتگان پادشاه باید که دست او قوى دارند که یکى از قاعده مملکت و نتیجه عدل این است و اگر جز این کند درویشان در رنج افتند.)96

 

 

 

( 276 )

عالمان شجاع به روزگار مغول و تیمور و پس از آن نیز پاسدار حریم قانون بودند و با همه وجود در برابر قانون شکنان مى ایستادند. ابوبکر تایبادى و مسیح الدین ساوه اى از عالمان پارسا و دوستدار اهل بیت تند و بى پروا با زمامداران معاصر خود سخن مى گفتند و آنان را از بیدادگرى و خودخواهى بیم مى دادند.97

در کنار سازمان دادرسى دهها نهاد دیگر در تمدن اسلامى مانند: دیوان مظالم دیوان حسبه قاضى لشکر و دیوان نقابت وجود داشت که هر یک در حوزه اى ویژه به امور قضایى نظارت مى کردند.

 

برخاستگان از حوزه ها در خدمت رفاه و امنیت عمومى

رفاه و عدالت و آرامش جامعه از شاخصهاى اصلى مدنیت است. جامعه اى که مردم در ناامنى به سر برند و یا بر اثر مدیریت ناسالم تهى دست باشند و یا از بى دادگرى رنج برند نمى توان جامعه اى متمدن نامید. اسلام و رهبران مسلمان براى جهانیان آرامش و امنیت و رفاه آوردند و ره آورد دادگرى انگیزه گرایش ایرانیان و رومیان و هندیان به اسلام گردید.

دینوبا از متفکران و مورخان بزرگ هند نوشته است:

(… اسلام جایى را که در تمدن هند خالى بود پرکرد. به این معنى که مساوات را میان نفوس برقرار ساخت… و تمدن هند که مردم را به طبقات چند با امتیازات مختلف تقسیم مى کرد و بعضى طبقات از پاره اى حقوق محروم بودند باتمدن اسلامى که قائل به چنین طبقات و تفاوتها نبود وارد مبارزه گردید و نتایج این مبارزه را در تاریخ مى توان خواند. هیچ کس نمى تواند ادعا کند که اسلام هند را در میدان جنگ مغلوب ساخت. ولى پیش از آن که مجاهدان اسلام شمشیر به دست فرارسند فقرا و عرفاى مسلمان قدم به خاک ما نهاده بودند و از دهکده اى به دهکده دیگر روان بودند و تعالیم و اصول دلپذیر اسلام را به مردم عرضه مى داشتند.)98

 

 

 

( 277 )

در برهه هاى طولانى از سرگذشت مسلمانان عدالت و رفاه و امنیت موج مى زند و مردم لذّت شیرین مدنیت اسلامى را چشیده اند. در دوران حاکمیت نسبى دین در گذشته امنیت راه ها و شهرها به جایى رسید که از غرب تا شرق دنیاى اسلام کاروانهاى تجارى و علمى آزادانه درگردش بودند و از قرطبه تا مصر و ماوراء النهر و بغداد خطى واحد آنان را به یکدیگر پیوند مى داد.99

رفاه نسبى ارزانى کالاها و امنیت شهرها ره آورد مدیریت زمامداران مسلمان و اجراى درست قوانین دینى و نظارت دادرسان بود.

در گزارشى از مصر در قرن چهارم آمده است:

(… دکانهاى بزازان و صرافان و غیرهم چنان بود که از زر و جواهر و نقد و جنس و جامه هاى زَرْبَفت و قَصَب جاى نبود که کسى بنشیند و همه از سلطان ایمن که هیچ کس از عوانان و غمازان نمى ترسید و بر سلطان اعتماد داشتند که بر کسى ظلم نکند و به مال کسى هرگز طمع نکند….)100

در روزگار دولت آل بویه که با دین و حوزه در پیوند بود آبادانى و امنیت به اوج رسید و کشاورزى رونق گرفت. به برکت وجود علما بیمارستانهاى بزرگ ساخته شد و طبیبان در آنها با آرامش به درمان دردهاى روانى و جسمانى مردم مى پرداختند:

(در دوره عضدالدوله بغداد آبادان شد. در دادن خراج زمینها به مردم مهلت داده شد. مالیات از کاروانهاى حاجیان لغو و روزى مردم فراوان و فقراء و فقهاء و ادیبان حمایت شدند. از این رو به مانند دوره بوییان دانشمندان در هیچ روزگارى گرد نیامده بودند.)101

صاحب بن عباد وزیر دانشمند آل بویه در کشور کاریزها حفر کرد و معدنها استخراج کرد و به کارها رونق بخشید.102

صاحب براى به کارگیرى مردم بویژه فرهیختگان و پیش گیرى از بیکارى و فرار مغزها قانونى را به کار بست که با بودن افراد خبره و شایسته بیکار کارگزاران بیش از

 

 

( 278 )

یک شغل نداشته باشند و پُستها را میان افراد شایسته بیکار توزیع کنند. با این دستور مشکل بیکارى دانش آموختگان برطرف شد.103

این کار پسندیده و شایسته وى مورد توجه رهبران و مدیران دیگر دولتها از جمله: خواجه نظام الملک واقع شد.104

عالمان دین افزون بر آموزش و تربیت مردم براى آبادانى زمین تلاش بسیار مى کردند و یاورى توان مند براى کارگزاران به شمار مى آمدند.

سلطان سنجر که به نوشته تاریخ نگاران مردم در سایه دولتش 60 سال در رفاه به سر بردند در سایه کمک و یارى عالمانى چون ابوالحسن مدینى105 و وزارت ابوطاهر قمى دانشمند دیندار و مردمى و هوادار اهل بیت به چنین پیروزى دست یافته بود.106

ابوجعفر بنیان گذار صفاریان که عدالت خواه بوده و ابودلف جهانگرد در گذر از سیستان از شرایط خوب اقتصادى آن دیار سخن گفته دانشمند و عالم پرور بوده و دانشورانى چون ابوسلیمان سجستانى و ابوتمام نیشابورى با او نشست و برخاست داشته اند.107

فخرالدین موصلى که در خدمت به مردم زبانزد بود از برکت نشست و برخاست و رایزنى با عالمانى مانند: ابن طقطقى به آن پیروزیها دست یافت. ابن طقطقى دانشمندى بود سیاستمدار و شیعى و کتابى در راه و رسم مملکت دارى براى زمامداران مسلمان نوشت.108

 

نقش دست پروردگان حوزه ها در امنیت و رفاه مردم در دوره مغول

هجوم مغولان به سرزمینهاى اسلامى ویران گرى کشتار و آوارگى بسیار به بار آورد. شهرها و روستاهاى آبادان و سبز و خرم به ویرانه تبدیل شدند خون هزاران هزار انسان بى گناه و بى پناه به زمین ریخته شد و آوارگى و بى خانمانى در زیر تیغ شمشیرهاى گروه خون آشام و وحشى و به دور از خوى و اخلاق انسانى سایه شوم خویش را بر پهن دشت این سرزمین گسترده بود.

 

 

 

( 279 )

حال چه انگیزه و انگیزه هایى این قوم وحشى را به این غارت و بى دادگرى و خون آشامى برانگیخته بود جاى سخن بسیار دارد. آیا کسانى از دربار عباسیان براى در هم کوباندن اسماعیلیان مغولان را فرا خوانده بودند.109یا هرج و مرج و اختلاف و یک پارچه نبودن کشور و قدرت متمرکزى وجود نداشتن بى کفایتى زمامداران ستم و بیداد زمامداران ملوک طوایفى بودن و… انگیزه شده بود یا انگیزه هاى گوناگون دست به دست هم داده بودند و این فاجعه بزرگ انسانى در این سرزمین رخ داده بود؟

آنچه مهم بود مهار این انسانهاى جرّار و به دور از مشى انسانى بود که عالمان بزرگ شیعه با تدبیر و کیاست و درک دقیق موقعیت راه را براى دگرگونى عمیق در جبهه آدمکشان هموار کردند.

خواجه نصیرالدین طوسى با دانش بینش واتکاى به حق در دل سنگهاى خارا باغ دلگشایى آفرید که هر خردمندى را شگفت زده کرد.

او مغولان را که چون سیل همه چیز را درهم مى کوبیدند و پیش مى رفتند با تدبیر و هوشیارى تمام و با حرکت پابه پاى موجهاى سنگین و بنیان برافکن این قومِ سیل گون آرام آرام با سیل بندهاى دقیق از سهمگینى و ویران گرى آن کاست و در دشتى گسترده و فراخ دامن به نام تشیع آن را جارى ساخت تا این که سرانجام تمدنى جدید با این شلاق قهر خدا از دل زمین رویید و شکوفا شد.

این داستان بلند است و با یک فراز و دو فراز نمى شود زوایاى آن را نمایاند. این قدر مى توان گفت که اگر خداوند خواجه را در آن برهه به اسلام و جهان اسلام و ایران هدیه نمى داد روشن نبود که سرنوشت ایران و اسلام چگونه رقم مى خورد.

مغولان به دروازه هاى بغداد نزدیک مى شدند. ترس و هراس بر همه جا سایه گسترانده بود. مردم ناامیدانه با دلهایى از ترس و بیم این سو و آن سو مى دویدند تا از شمشیرها و خنجرهاى آخته قوم درّنده خوى در امان مانند.

شهر در آستانه سقوط بود شورش شمارى از نزدیکان خلیفه مانند (دواتدار) به فروپاشى قدرت چندین قرنه بنى عباس سرعت مى بخشید. هیچ دست و بازویى براى

 

 

( 280 )

کمک به خلیفه از روى میل و شوق نمى جنبید. ناخرسندیها بویژه ستمى که بر پیروان اهل بیت روا داشته شده بود غیور مردان را علیه قوم یورش گر بر نمى انگیخت. هجوم آغاز شد. خواجه نصیر دست به کار شد و تا جایى که نفوذ کلامش میدان مى یافت از ویران گریها کشته شدن مردم و به یغما رفتن دارایى مردم و میراث گرانقدر فرهنگى جلوگیرى مى کرد و بسیارى را به واسطه گرى از اسارت مى رهانید نقل کرده اند:

(عزالدین عبدالحمید معروف به ابن ابى الحدید شارح نهج البلاغه و برادرش موفق الدین از بزرگان اهل سنت در دست مغولان گرفتار آمدند.آنان را به بیرون از بغداد بردند تا به دست جلاّد بسپارند.

ابن علقمى وزیر از ماجرا آگاه شد پریشان خاطر خود را به خواجه رسانید و ماجرا باز گفت.

خواجه به نزد هلاکو رفته و به رسم مغولان زانو زد و گفت: به جاى آن دو اسیر مرا بکشید!

هلاکو خواهش خواجه را پذیرفت آن دو را آزاد کرد.)110

گفته اند: محى الدین بغدادى استاد مدرسه مستنصریه بغداد و خطیب رباط نیز جزو اسیران بود که هاشمى کوفى او را از چنگ مغولان رهانید و بعدها با خواجه به مراغه آمد و درس خواند و پس از بازگشت به بغداد قاضى شد.111

دیگر شهرهاى عراق چون: حلّه کوفه کربلا و نجف نیز به درایت و هوشیارى علما از خطر رستند. عالمان حلّه براى پیش گیرى از کشتار مردم به دست مغولان گرد آمدند و به رایزنى پرداختند و پس از رایزنیهاى بسیار سید مجد الدین داودى و حسن مطهّر حلّى پدر علاّمه براى در امان ماندن مردم به نامه نگارى با مغولان پرداختند و دو نفر از علما را براى مذاکره به دربار مغولان فرستادند. آنان پس از گفت و گو براى مردم حلّه امان گرفتند.112

شهر کاشان و حومه نیز به درایت بابا افضل کاشانى که گویند: خواهرزاده خواجه طوس بوده است از غارت و چپاول مغولان در امان ماند.113

 

 

 

( 281 )

در این بین داستان رهایى مردم زواره از چنگ مغولان به تدبیر خواجه شنیدنى است:

(سپاه مغول براى اطمینان از مراتب اطاعت همه طبقات مردم در داخله کشور جا به جا مى شد. دسته اى از مغولان به ریاست یکى از شاه زادگان مغولى که در روایت آن را پسر هلاکو نیز گفته اند از راه زواره ـ اردستان به سوى یزد مى رفتند و یا بر عکس از آن سوى بر مى گشتند. وقتى به زواره مى رسند خان زاده در کوچه و باغ جنوب شهر که همه روزه مرد و زن شهر براى کارو گردش عبور مى کردند زنى را مى نگرد و بدو دل مى بندد و مى خواهد آن زن را با خود ببرد. زن تن در نمى دهد. چون او مى خواهد درشتى کند و زن را به زور بکشد و ببرد مردم زواره که در روایت سادات طباطبایى خوانده مى شدند به حمایت از ناموس خود با او کشمکش مى کنند و در نتیجه زن نجات پیدا مى کند و سر کرده مغولى تصادفاً کشته مى شود. این حادثه مردم زواره را چنان مضطرب مى سازد و بیم مى دهد که فوراً درصدد تهیه وسایل محاصره از آذوقه و تعمیر حصار بر مى آیند.وقتى از اصفهان یا شهر دیگرى که نزدیک به زواره بود سپاه مغول براى تلافى و خون خواهى شاه زاده مقتول به زواره مى رسند سادات طباطبایى باروى شهر را استوار کرده بدان پناه مى برند. طول مدت محاصره و مقاتله و بیم آن که بى آذوقگى یا استفاده از وسائل خرابى دیوار و برج و بارو شهر را به دست مغولان بیفکند مردم را بر مى انگیزد که قاصدى پیش خواجه نصیر الدین بفرستند و از او براى نجات جان خود از قتل عام یارى بطلبند.

خواجه در این زمان وزیر یا متولى کلیه اوقاف ایران محسوب مى شد و ارتباط وظیفه اى با شهر زواره که در آن زمان کلاً موقوفه ابوعلى

 

 

( 282 )

احمدبن رستم اصفهانى بوده است داشت براى محصورین پیام مى فرستد:

(در جاهاى دیگر که کسى مغولى نکشته بود مغول همه مردم را کشتند. در زواره که سه جرم: (ناموس پرستى) ( سرکشى) و (قتل شاه زاده مغول) با هم رخ داده است دیگر هیچ امید نجاتى نمى رودو به محض این که حصار شهر گشوده شود همه را براى عبرت دیگران از تیغ بى دریغ خواهند گذرانید. پس در مقاومت و ادامه تحصّن امید نجاتى نیست و در تسلیم نیز جز تسلیم جان خود و فرزندان انتظارى نمى رود. در این صورت بهتر آن است که از درون حصار نقبهاى دراز به سوى دشت و صحرا کنده شود و سپاه دشمن را به جهتى که نقب از آن سو نباشد به زد و خورد سرگرم دارند و دسته دسته از راه نقب به خارج فرار کنید و در پیرامون جهان پراکنده شوید.

مردم به دستور خواجه در جهت شمالى زواره که تا تپه هاى شنى ریگستان مجاور چندان مسافتى ندارد نقبى طولانى کندندو نخست زن و فرزند و سپس جوانان را از این راه بیرون فرستادند و آنان به دلالت خواجه نصیر در اطراف کشور پراکنده شدند.)114

عالمان دین روحانیان برجسته و نامور هر شهر و دیار پس از ویران گریهاى گسترده مغول بر ویرانه ها مویه نکردند و خاکستر نشین نشدند بلکه مردانه قد برافراشتند و با استفاده از توانایى دستگاه مغول به عمران و آبادانى کشور پرداختند.

و از دیگر سو تلاش گسترده اى را آغاز کردند که این قوم وحشى بى تمدن و به دور از فرهنگ و آداب و سنن را خوى شهرنشینان و آداب و فرهنگ بیاموزند و به شریعه ناب آنان را رهنمون شوند تا از زلال اسلام جرعه اى بنوشند و از خوى درّندگى به در آیند و به عالم انسانیت گام نهند.

که چنین شد و این تلاش گسترده ثمر داد و این قوم وحشى و افسار گسیخته رام

 

 

( 283 )

شد و با فرهنگ و تمدن اسلامى ایرانى خو گرفت.

این همه این دگرگونى ژرف و معجزه بزرگ با تدبیر و ید بیضاى موسوى خواجه نصیر جامه عمل پوشید.

او که در نزد مغولان جایگاه بس بلندى داشت پس از فرو خواباندن این سیل ویران گر در دو عرصه شبان و روزان به تلاش برخاست:

1. هدایت معنوى.

2. ترمیم خرابیها.

در بُعد هدایت معنوى نکته هایى را یادآور شدیم. خواجه به خاطر شناخت ژرف و همه سویه از اسلام دانش گسترده برخوردارى از هوش و تدبیر و تیزبینى بسیار بالا گام به گام به پیش رفت تا دریچه هایى از روشنایى را به سوى قلبهاى سیاه این قوم سیاه بخت و تیره روز گشود.

امّا در بُعد ترمیم خرابیها و نهضت سازندگى: وقتى سران این قوم و کم کم پیروان آنان و اعضاى خانواده شان در برابر این دریچه نور زانو زدند و دنیاى شگفت انگیز اسلام را به تماشا نشستند ایران اسلامى توانست نفسى بکشد و به سوى ترمیم خرابیها و آبادانى قناتها و رونق کشاورزى و صنایع دستى گام بردارد و از نو خود را بسازد.

در این نهضت عالمان دین بویژه خواجه نصیر پیشاهنگ بودند.

خواجه گام نخستى که برداشت برگرداندن مهاجران و آوارگان به شهر و دیارشان بود.

خواجه با استفاده از افراد کاردان هوشمند و تیزنگر براى بازگرداندن آوارگان به شهر و دیار خود دست به کار شد. از آن جمله فخرالدین لقمان از علماى فرزانه از سوى خواجه مأموریت یافت تا مردم را به سرزمینهاى آبا و اجدادى خویش بکوچاند.115

از جمله کسانى که به سرزمین خود و آبا و اجدادى کوچ داده شدند سادات زواره بود.

 

 

 

( 284 )

سادات زواره از دور و نزدیک به زواره برگشتند. پس از بازگشت با کسانى رو به رو شدند که در نبود آنان خانه و ملک آنان را تصرف کرده بودند. از این روى میان صاحبان اصلى که سادات زواره باشند و مهاجران بر سر آب و زمین کشمکش و درگیرى رخ داد. ماجرا به خواجه گزارش شد بنابر یک روایت محلّى:

(خواجه نصیر از مراغه به زواره سفر کرد تا ترتیب تقسیم آب و ملک زواره را بدهد. در این اثنا چون به قصبه اردستان مى رسد براى تقسیم آب قنات ارونه که چند محل از قصبه با قُراى دور و نزدیک از آن سهم مى برده اند مقسم المیاه یا آب بخشان ارونه را که هنوز باقى و از کارهاى ساده ولى بسیار دقیق و حساس مهندسى است ترتیب مى دهد و آن گاه به آذربایجان برمى گردد.)116

در حکومت غازان که دست عالمان دین براى اصلاح امور کشور بازتر بود اصلاحات ژرفى انجام شد; بویژه در گسترش امنیت اقتصادى و سیاسى امنیت جاده ها مبارزه با فساد ادارى و فحشاء ثابت نگهداشتن بازار ایجاد اعتماد میان مأموران دولتى و مردم

در این دوره مردم تشویق شدند زمینهاى رها شده و بایر را آباد کنند و در این راه تسهیلاتى چون: برداشتن مالیات آزادى در فروش کالا و… به آنان داده شد این حرکت اثر عمیق در رونق کشاورزى داشت به گونه اى که نوشته اند:

(بعد از صدور این حکم عام و خاص در اراضى بایر آغاز زراعت کرده و در اندک زمانى بسیارى از آن مواضع معمور و آبادان گشت و خلایق در رفاهیت افتاده. خصب و وسعت از حدّ عدد در گذشت.)117

در دولت سلطان محمد خدا بنده شرایط آسان تر شد. وى دانش دوست بود و همنشینى با دانشمندان او را به اسلام کشاند. علما با نزدیک شدن به حکومت و پذیرش مناصبى چون وزارت امامت جمعه ریاست اوقاف و… به اصلاح خرابیها روى

 

 

( 285 )

آوردند. در دوره او مدارس رونق گرفت و شهرها آبادان گشت:

(او نهرها را دوباره آباد و جارى ساخت. بغداد در دوره او از خرمى و سرسبزى چون بهشت و باغى فرح زا شده بود. مردم در رفاه و آسایش بودند و آرزومند بقاى دولتش داشتند.)118

(تبریز در وزارت رشید الدین فضل الله که دانشمند و دانش دوست بود آبادان گشت و بازار فرهنگ و اقتصاد رونقى ویژه یافت. کار عمران سلطانیه زنجان به کمال الدین قوسانى واگذار شد. او مردى دانش پرور و نیک اندیش و کاردان بود و به کارکشاورزى و مدیریت اجتماعى آشنا بود.)119

مردم دیگر سرزمینها نیز که از نظارت و مدیریت عالمان ذى نفوذ بهره مند بودند در رفاه و آسایش بودند.درباره روش ابن قوام از عالمان پارساى شام (م ـ 658) نوشته اند:

(ابوبکر مردى زاهد بود; لیکن به مصالحه عامه مردم اهتمام داشت. او شخصا براى ایجاد نهرى جدید در بالس دست به کار شد و خود با گروهى از پیروان به کندن کانال و دیگر کارهاى مربوط بدان مشغول شد. وى کارکردن و تحصیل معاش را بر سالکان راه خدا واجب مى شمرد و بیکارى را ناشایست و عیب مى دانست.)120

دولت سربداران خراسان که دین و دولت را به هم درآمیخته بود پس از استقرار در کار اصلاحات اجتماعى و رونق کشاورزى و عمران و آبادانى کوششها کرد. خواجه على چشمى(749) براى امنیت جامعه قشونى را سازمان داد. مالیاتها را به نظم آورد و از هرج و مرج مالیاتى جلوگیرى کرد و راه هاى سوء استفاده و دزدى را بست. و نوعى اطمینان و امنیت مالى بین مأموران و رعیّت ایجاد کرد. وى به تولید کالا و رواج پیشه ورى بها مى داد. مورخان درباره وى نوشته اند:

(رعیت را مرفه الحال داشتى وبه کفایت زندگى نمودی… خزائن را آباد کردی…)121

 

 

 

( 286 )

در حکومت على مؤید سربدارى نیز که از همراهى عالمان بهره مند بود به رفاه مردم بها داده مى شد و سیاستهاى اقتصادى و اجتماعى او به رفاه و امنیت عمومى انجامید.

در دوره سلطان حسین بایقراء عالمان فعال و پرکار بسیار بودند و در آبادانى خراسان نقش آفرین.

خواجه احرار از عرفاى سده نهم افزون بر آن که معیشتى ساده و بى پیرایه داشت و اسراف و تجمل را نمى پسندید و به نزدیکان و خویشاوندان اجازه افزون طلبى نمى داد اهل اقدام بود. او هواداران خود را به زراعت و کسب معاش برمى انگیخت و خود در آبادانى زمین و کشت زراعت بسیار پرتلاش بود; آن چنان که نزدیک به هزار و سیصد مزرعه را آبادان کرد وهزاران نفر را به کار مشغول داشت.

ابوسعید گورکان به درخواست خواجه مالیات سمرقند و بخارا و سپس سراسر ماوراءالنهر را برانداخت.122 در دولت صفویان آبادانى و رفاه و امنیت ایران بیش از دیگر سرزمینهاى پیرامون بود. گرچه همه کارهاى شاهان صفوى مورد تأیید علماى دین نبود ولى ضرورت صیانت از کیان دین و تشیّع گسترش عدالت اجتماعى و کمک به فرودستان سبب مى شد حوزه ها به زمامداران کمک کنند و در حد توان از دراز دستیها و ستمهاى آنان جلوگیرى کرده و دولتمردان را در گسترش دین باورى یارى رسانند. در میان زمامداران صفوى آنان که به دین و دانشمندان نزدیک تر بودند در خدمت به مردم کامیاب تر و در گسترش رفاه اجتماعى موفق تر بودند.

شاه عباس صفوى که با شیخ بهاء الدین عاملى آُنس و آُلفتى داشت در کمک به ناتوانان ضرب المثل بود. او بدون واسطه و گاه ناشناس به میان مردم مى رفت و درد دلهاى آنان را مى شنید وى براى تعدیل ثروت ثروتمندان را تشویق مى کرد به فقراء کمک کنند. وى با تدبیر و برنامه ریزى ایران را آباد و متمدن ساخت.

شاردن درباره او نوشته است:

(در سالهاى آخر زندگانى او ایران ثروتمند و آباد و آرام شد و

 

 

( 287 )

بازرگانان ممالک مختلف در آن جا به تجارت مشغول بودند. در سراسر ایران چه در شهرها و چه در دهکده ها مردم خوب مى خوردند و خوب مى پوشیدند. واز همه گونه وسائل زندگى برخوردارند. گرچه به اندازه نصف رعایاى کشور ما (فرانسه) نیز کار نمى کنند. فقیرترین زنان ایران زینت و زیورهاى سیمین بر پا و دست دارند و بر گردن برخى از ایشان سکه هاى درشت طلا دیده مى شود.به عقیده من اگر حکومت ایران را حکومتى استبدادى و دور از تمدن معرفى کنیم از انصاف و حقیقت منحرف گشته ایم.)123

به گواهى گردشگران امنیت و آرامش ایران در آن دوره بى نظیر بوده است. مسؤولیت امنیت و پیش گیرى از راهزنى در شهرها و ولایات بر عهده کارگزاران هر ناحیه بوده و در این باره باز خواست مى شده اند. نظامیان با تربیت درست معلمان روحانى و نظامى ونظارت قاضى و دادرس ارتش در اردوکشیها پاس اموال مردم را مى داشتند.

ییکى از جهانگردان در گزارشى به مقایسه سربازان ایران و اروپا در گاه اردوکشیها مى پردازد:

 

 

 

( 288 )

(سربازان شاه به حدى درستکار و خوشرفتارند که مردم دهکده هاى ایران بر خلاف رعایاى کشورهاى اروپا هنگام لشگرکشى از پیش ایشان نمى گریزند; بلکه بر خلاف براى سپاهیان خوراکها و هدایاى گوناگون مى آورند و با کمال گشاده رویى و خرسندى نصرت و پیروزى ایشان را از خدا مى خواهند; زیرا مى دانند که سربازان شاه ستمکار و یغماگر نیستند.)124

افزون بر امنیت اجتماعى که رواج تجارت و جهانگردى را در پى داشت مسأله کشاورزى در صدرکارها بود. به همت دانشمندان ریاضیدانى چون شیخ بهائى سدهاى فراوانى ساخته شد و جنگلها گسترش یافت. براى آبادى دشت اصفهان برگرداندن سرچشمه هاى زاینده رود به اصفهان مورد مطالعه قرار گرفت:

(تقسیم و استفاده از آبها و بهره بردارى از آن کارى مهم تر بود که بر طبق اصول علمى و بر اساس میزان طبیعى آب به عمل آمد و بهترین نمونه آن تقسیم زاینده رود است که ابتداء در زمان شاه طهماسب تقسیم بندى و ظاهرا در زمان شاه عباس و بر اساس نظریات شیخ بهائى تکمیل گردید.)125

نظام دادرسى که در حوزه کار مستقیم علماء بود در اجراى عدالت اجتماعى و پیاده کردن قوانین اسلام سخت گیر بود و کارگزاران خلافکار و یا دادرسان رشوه خوار به سختى مجازات مى شدند.

 

اندیشه وران سفیر و سفیران اندیشه:

دولتهاى اسلامى براى پاسدارى از امنیت و اقتدار در برابر بیگانگان سفرا و سخن گویان خود را از میان عالمان فرزانه و رشید بر مى گزیدند. این گروه از علما با درایت و خیراندیشى به اختلافهاى حاکمان مسلمان پایان مى دادند و پیوند مسلمانان را استوار مى ساختند. در برابر بیگانگان با اقتدار سخن مى گفتند. بوییان به برکت وجود

 

 

( 289 )

عالمان نیکنام و زیرک با دیگر امراى مسلمان پیوندى گرم و دوستانه داشتند.بویژه میان دولت شیعى آل بویه با سامانیان حنفى مذهب پیوند صمیمى برقرار بود.126 بوییان در روم نیز از جایگاه کرامت مندى برخوردار بودند. ابو احمد موسوى(م:400) نماینده سادات در زمان آل بویه از برجسته ترین پیشوایان دینى و سیاسى شیعه بود. او در پیوستگیهاى آل بویه و حمدانیان میانجى مورد اعتماد بود و در این باره مأموریتهایى یافت.

ابواحمد در دستگاه خلافت بغداد نفوذ فراوان داشت و خلیفگان براى فرو نشاندن آتش فتنه میان شیعیان و سنیان از نفوذ او سود مى جستند.127

عضد الدوله در سفارتهاى خارجى گاه از قاضى ابوبکر باقلانى استفاده مى کرد. او دانشمندى زیرک و سخنور بود و مى توانست در برابر بیگانگان از منافع دولت اسلامى دفاع کند.

ابن عبرى در حوادث سال 371هـ. نوشته است:

(در این سال عضدالدوله قاضى ابوبکر باقلانى را به عنوان سفیر نزد قیصر روم فرستاد. در روم به قاضى پیشنهاد شد که باید در حضور قیصر زمین را بوسه دهد. او از این کار خوددارى کرد.قیصر دستور داد درِ ورودى را کوتاه گرفتند تا هنگامى که قاضى مى خواهد از آن بگذرد دولا شود. و بدین ترتیب در حضور قیصر قهرا تعظیم کرده است: ولى قاضى موضوع را فهمید و با پشت کردن به آن در و دولا شدن از در ردّ شد. پس از آن که از در رد شد صورت خود را به طرف قیصر برگرداند و مستقیما به طرف وى رفت.)128

عزالدین حسینى به نمایندگى از سلطان سنجر سلجوقى با امراى مسلمان دیدار مى کرد.129 سنجر به سفیران دانشمند احترام فراوان مى گذارد و همین به پیوند او با همسایگان گرمى مى بخشید.

در دوره مغول نیز براى پیشگیرى از خونریزیها از علماى زیرک و تیزنگر استفاده

 

 

( 290 )

مى شد و در قضایاى سیاسى و جنگى روحانیان براى میانجى گرى و پیغام رسانى گسیل مى شدند.130

از باب نمونه در باره نقش سید تاج الدین جعفر (م:750) از علماى مردم دوست و پارساى شیراز در روزگار مغولان گزارش شده است:

(خداى تعالى دفع بلاى دشمنان از این شهر به یمن و برکت وى و دعاى او نمود و سربلندى پادشاهان به سبب نیکویى و کفایت او بود. شیمه و عادت مبارک او آن بود که به هر جاى که جنگى مى دید به صلح مى انجامانید و هر طعنى وخلافى که مى یافت به رأفت و حلم مى گذرانید.)131

نفوذ عرفانى و اجتماعى خواجه احرار در سده نهم در ماوراءالنهر به او موقعیت ویژه داده بودو دولتمردان را ناگزیر مى ساخت از فرمانش سرنپیچند. موقعیت ممتاز مذهبى به وى فرصت داد تا در درگیریهاى میان طوایف و میان دولتها با یکدیگر میانجى گرى کند. در لشکرکشى ابوالقاسم بابر به سمرقند در زمان حکومت ابوسعید گورگان وى با پا در میانى و گفت و گو شهر را از کشتار و ویرانى نجات داد و نیز میانجى گرى او مانع لشکرکشى شاه مغولستان در سنه 890 به شاهرخیه شد.132

در دوره صفوى عالمان فرزانه در سمت نمایندگى دولتها سبب سربلندى و عزت و آرامش ایران بودند. آنان با درایت به درگیریها پایان مى دادند.

ابوسعید اصفهانى و شیخ محى الدین از عالمان پارسا به نمایندگى از شاه اسماعیل گاه به دیگر سرزمینها مى رفتند و با سران حکومتها به گفت و گو مى پرداختند.133

در هنگامه درگیرى میان ایران و عثمانى در دوره شاه عباس قاضى سیفى در سال 1020 براى گفت وگو به استانبول رفت در این سفر قاضى معزّ اصفهانى و مولانا سلطان حسین ندوشنى از علماى نامور و قاضى مؤمن و حکیم عبدى با بیش از صد نفر کارشناس دیگر او را همراهى مى کردند و هدف آن بود که:

(چون حضرت واهب العطایا کافه اهل اسلام را به منهاج شریعت غراء

 

 

( 291 )

و مسلک ملّت بیضاء هدایت فرموده پادشاهان حوزه اسلام را به حفظ ثغور و صیانت احوال مسلمین مأمور گردانیده در ماده رفع خصومت و نزاع و اصلاح ذات البین بدانچه مقتضاى شرع و موجب تقویت اسلام و انکسار لواى کفر و ظلام و ترفیه حال مسلمین باشد از طرفین به عمل آورند.)134

این هیأت با هدایایى نفیس با خلیفه عثمانى دیدار کردند و پس از گفت و گوهاى طولانى با خلیفه و پیرامونیان وى درباره مسائل اختلافى میان شیعیان و اهل تسنن و زدودن سوء تفاهمهایى که وجود داشت و نیز گفت و گو درباره مسائل سیاسى و جغرافیایى بین دو دولت میان دو دولت مصالحه و قرارداد برقرار کردند و با شادمانى باز گشتند.

در برخوردهاى سیاسى و نظامى میان دولت نادر با سلاطین عثمانى ونیز برخوردهاى میان قاجاریان و عثمانیان علما میانجى بودند. خاندان کاشف الغطاء که جایگاه ویژه اى نزد سلاطین عثمانى و ایرانى داشتند توانستند بارها به برخوردهاى خونین و محاصره شهرهاى اسلامى پایان دهند و میان مسلمانان صلح و دوستى برقرار سازند.135

 

حوزه و تمدن جدید

گفته شد: تاریخ بیان گر این مطلب است که حوزه ها و عالمان دینى در آوردگاههاى بسیار و در گوناگون عرصه ها که زمینه ساز تمدن و شکوفایى فرهنگ و دانش اقتصاد بوده بیش ترین نقش را داشته و استوارترین پیامها را در جامعه پراکنده اند.

کاروان مدنیتِ آکنده از معنویت برادرى صلح و صفا بدون تلاش و رهبرى عالمان دینى و حوزه ها ممکن نبود پا بگیرد و با حرکتها و تلاشهاى ضد مدنى بتواند در افتد و بدون بازدارنده هاى جدّى به حرکت خود ادامه دهد.

 

 

 

( 292 )

در دو سده اخیر شمارى از وابستگان به دربارها در روزگار پیشین وابستگان به دربار قاجار و در روزگار پسین وابستگان به دربار پهلوى این نغمه را نواختند که: دستورها و آیینهاى دینى و دخالتهاى اجتماعى سخن گویان مذهب ما را از حرکت پابه پاى تمدن صنعتى غرب باز داشته است.این علما بودند که با تحریم دستاوردهاى غربیان ما را از استفاده از تجربه هاى آنان باز داشتند.

به دیگر سخن دامن زدن به فرهنگ بیگانه گریزى در میان توده مردم سبب شد که ما از دمسازى با اربابان علم و دانش محروم بمانیم.136

جاى پرسش است که عالمان دین با کدام دستاورد صنعتى و بشرى مفید دیگران مخالفت کرده اند؟ تحریمها از سوى عالمان دین و برخاستگان از حوزه هاى دینى ریشه در کدام خاستگاه داشته است؟

برخورد حوزه با علم و دانش صنعتى جدید چگونه بوده است؟

در گذشته و تا اوائل دوره قاجار دانشهاى مورد نیاز مردم به عنوان واجب کفایى در حوزه ها تدریس مى شد و مهم ترین ریاضیدانان فقیهان مهندسان و حکیمان در حوزه هاى دینى تربیت مى شدند. علما در آثار خود و در گاه سخن با مردم بر بایستگى کار و تلاش و دستیابى به خودکفایى سیاسى و اقتصادى تاکید مى ورزیدند وانسانهاى کارگریز و عارف نما را سرزنش مى کردند.

از باب نمونه ملا احمد نراقى از حکیمان و عارفان دوره قاجار نه تنها کسى را از حرکت خردمندانه در راه تعالى و تکامل و استفاده درست از دستاوردهاى دیگران باز نداشته که حرکت و تلاش براى دستیابى به استقلال و بى نیازى از دیگران را ستوده است.و بهترین راه مقابله با دشمنان را در کار گروهى و زندگى گروهى و گره گشایى از گره هاى اجتماع دانسته است.

(انسان مدنى الطبع آفریده شده و براى تهیه معاش و ابزار زندگانى باید کار و تلاش کند و براى مقابله با دشمنان و تهیه دوا و غذا و مسکن بایستى گروهى زندگى کنند و هریک با به کارگیرى استعداد و علاقه

 

 

( 293 )

خود گرهى از کار اجتماعى بگشاید و با تکیه بر یکدیگر جامعه را پیش برند. و راز فرستادن پیامبران بهسازى و پیشبرد جامعه و متمدن کردن انسانها بوده است. پیامبران براى آن آمده اند که به اختلافها و کشمکشها پایان دهند و جامعه انسانى را در امتداد راه تکامل و هدایت و رسیدن به جامعه اى پویا و برین پیش برند.)137

این چنین شخصى را نمى شود مخالف پیشرفت و تکامل جامعه دانست. بله کسانى مانند ملا احمد نراقى با پیشرفتى سرناسازگارى دارند که از قدرتهاى بیگانه سرچشمه بگیرد و به کار و تلاش و حرکت جمعى و گروهى داخل کشور بهاى لازم داده نشود و چشم بر ابتکارهاى خودیها فرو بسته شود و از دیگران تمناى گره گشایى و نوآورى بشود.

ییا سید محمد طباطبائى از شاگردان میرزاى شیرازى مردم را تشویق مى کرد با زمان حرکت کنند و از دستاوردهاى بشرى بهره برند و از اکتشافهاى جدید دنیا سود برند.

او طلاب را نیز به فراگیرى زبان خارجه و آگاهى از حقوق بین الملل بر مى انگیخت. نخستین مدرسه با اسلوب آموزشى نوین به دست ایشان در سال 1317هـ.ق. بنیان گذارده شد.138

پیش و همزمان با نهضت مشروطه دهها رساله علمى از سوى حوزویان در ضرورت بازگشت به تمدن اسلامى و همراهى آموزه هاى دینى با نیازهاى جدید انسان و کندو کاو در علل عقب ماندگى اقتصادى و سیاسى از جهان غرب در حوزه هاى ایران و نجف نگاشته شده است.139 که نشانگر بیدارى و دغدغه هاى درونى بزرگان حوزه براى دنبال نماندن مسلمانان از کاروان صنعت بشرى است.

طرح دارالفنون نیز پیش از همه از سوى حوزه مطرح شد و شیخ على استرآبادى از شاگردان صاحب جواهر که دانشمندى ذوفنون بود براى ایجاد آن طرحى به دولت داد که متأسفانه پذیرفته نشد.140 و راه اندازى آن از سوى کسانى که با حوزه پیوند

 

 

( 294 )

کم ترى داشتند سبب شد میان علوم شرعى و علوم کاربردى و جدید در عمل جدایى افکنده شود و در نهایت سبب شد این دو دسته از دانشها که مى توانستند بازوى توان مندى براى یکدیگر باشند و جامعه را از رکود در آورند کارآیى لازم و بایسته را نداشته باشند.

نوآوریهاى صنعتى با استقبال روحانیت رو به رو گردید در جریان طرح راه آهن قم ـ تهران حاج ملا صادق مجتهد قم بر ضرورت گسترش شبکه راه آهن تأکید کرد و آبادانى مملکت و سرسبزى صحراها و ارزانى کالاها و به کارگیرى بیکاران را از آثار سودمند آن شمرد.

عالمان تبریز و مشهد نیز براى کمک به گسترش راه آهن اعلان آمادگى کردند.141 و نخستین کارخانه هاى صنعتى در ایران به دست و به همّت مردى مؤمن و دیندار و دوستدار روحانیت و مأنوس با علما حاج محمد حسین اصفهانى بنیان گذارده شد.

نخستین چاپ بحارالانوار مجلسى به همت او انجام گرفت. او در تهران میزبان سید جمال بود و از نخستین کسانى بود که براى ایجاد کارخانه هاى صنعتى در ایران به تکاپو برخاست. ساخت و راه اندازى کارخانه بلورسازى چینى سازى ابریشم تابى و چراغ برق تهران به دست او انجام شد.142

 

امّا راز تحریمها:

تحریمهایى که در دوره قاجار در مورد کالاهاى اروپایى از سوى علما و برخاستگان از حوزه اعلان شد در افقى بالاتر نگاه بدبینانه به تمدن غربى بود نه مولود تنفر کور و کهنه گرایى و مبارزه با پدیده هاى جدید. بلکه ورود گسترش خرید و فروش کالاهاى اروپایى در واقع مبارزه با استعمار و آثار ویران گر کالاهاى استعمارى بود. مبارزه با فرهنگى بود که با این کالاها وارد جامعه مى شد.رابطه غرب با اسلام و ایران همواره با قدرت طلبى و امتیاز خواهى غربیان همراه بوده است و آنان در کنار قراردادهاى اقتصادى بهره کشى و سودجویى و رواج بى بندو بارى و ارزش

 

 

( 295 )

ستیزى را دنبال مى کردند.

رفت و آمدهاى مکرر علمى ایرانیان به اروپا جز استفاده هاى صنعتى اندک دستاوردى نداشت و در فرجام به شکل گیرى جریان روشنفکرى غرب زده انجامید که به جاى مشعلدارى و آگاهى بخشى در جامعه بیش تر واسطه انتقال اندیشه هاى لائیک بى هویتى و فرهنگهاى مبتذل و الحادى به ایران بوده اند.143

عالم و انسان فرهیخته و آگاهى چون سید جمال که جهان غرب را از نزدیک دیده و با کارهاى غربیان از نزدیک آشنا بوده است با تجلیل از برخى نوآوریهاى تمدن غرب فرهنگ غربیان را توحش انسان غربى را انسانى لجام گسیخته و بى فرهنگ مى شمرد که تنها در پى سود خویش است و به قیمت نابودى مردمان دیگر جهان و گسترش فقر وفلاکت و غارت منابع آنان شهرهاى بزرگ و بناهاى بلند و کاخهاى پر نقش و نگار را ساخته و به زندگى خویش از هر جهت سامان داده است!

انسان غربى در لواى آزادى و شعار تمدن و بشر دوستى هول انگیزترین جنایتها را در حق دیگران روا مى دارد:

(اگر تمامى دستاوردهاى علمى بشر و تمامى خوبیهایى که در تمدن امروزى و در میان متمدنان وجود دارد و آنها را چند برابر کنیم و در یک کفه ترازو بگذاریم و خرابیها و جنگها و مصائب دیگر را در کفه دیگر نهیم مى بینیم که کفه علوم و تمدن… سبک تر و وزن آن کم تر است. در این صورت علم وتمدن با چنین احوالى جز جهالت و عقب ماندگى کامل و نهایت وحشى گرى نیست و انسان در این تمدن پست تر از حیوان به شمار است.)144

افزون بر خطر ها و آفتهاى فرهنگى تمدن غرب ورود یک طرفه کالاهاى خارجى صنایع داخلى ایران را با رکود روبه رو ساخته بود. و با انباشت بازارها از تولیدات اروپایى کارخانه هاى پارچه بافى پیاپى ورشکست مى شدند جوانان بیکار و ارز ایران به جیب کمپانیهاى خارجى مى رفت. پیامدهاى ناگوار اقتصادى عالمان دور

 

 

( 296 )

اندیش را بر آن داشت تا به رویارویى برخیزند. وقتى دیدند راهکارهاى مثبت به نتیجه نرسید از سلاح برنده مبارزه منفى استفاده کردند.

میرزاى شیرازى سه سال پیش از واقعه تنباکو در پاسخ استفتاء شیخ فضل الله نورى در وظیفه مردم در برابر کالاهاى وارداتى نوشت:

(مورد مذکور باب سیاسات و مصالح عامه است. و تکلیف در این باب عهده ذوى الشوکه از مسلمین است که با عزم محکم مبرم در صدد رفع احتیاج خلق باشند به مهیا کردن مایحتاج آنها چه رجاء ترک امورى که در ازمنه متطاوله عادت شده از اهل این زمان نیست. و منع فرماید نفس خود و رعیت را از قند و غیر آن بلکه منع از ادخال در ملک خود نماید.)145

مهم ترین فتواى تحریم تحریم تنباکو بود; چه کمپانى رژى در صدد بود با انحصار خرید و فروش تنباکو در ایران بازارکمپانى هند شرقى را گسترش دهد و در زیر لواى این شرکت هدفهاى فرهنگى و سیاسى خود را به اجرا در آورد. توجه به دور نماى خطرناک سلطه کمپانى بر اقتصاد ایران میرزاى بزرگ را بر انگیخت تا فتوا بر حرام بودن خرید و فروش و مصرف تنباکو بدهد.

این فتواى شورانگیز افزون بر دادن آگاهیهاى سیاسى به مردم و بر انگیختن روحیه

 

 

( 297 )

ستم ستیزى اعتراضى بود بر حضور اروپاییان و مداخله آنان در شؤون مسلمانان و نیز نمایشى بود از قدرت مرجعیت در پاسدارى از منافع ملى و مذهبى.

پیامدهاى این فتوا از چشم بیگانگان دور نماند. سفیر روس مى گوید:

(اگر این مرد مسلم القول میرزاى شیرازى بنویسد که تمام امتعه و اجناس که از فرنگستان حمل و نقل مى شود به ایران حالش همین و استعمالش نارواست بلکه مایحتاج مسلمانان باید مثل سابق از داخل مملکت فراهم شود چندین باب بزرگ از تجارت تمامى دول اروپا از این رهگذر بالمره سد خواهد شد.)146

مردم نیز در خیزش و حرکت علیه پیمان رژى بر خطر ستیز خارجیان با علما و دین ستیزى آنان تأکید مى کردند.

حکم میرزا علیه رژى ریشه در رسیدن به استقلال اقتصادى و نفى سلطه بیگانه داشت و ارتباطى به منافع طبقاتى نداشت تا گروهى بنویسند:

(تحریک تجار باعث انگیزش فتواى میرزا شد چه تاجران بسیارى براى عمل به فتواى میرزا کالاهاى خود را آتش زدند و از سر منافع خود یکسره برخاستند. میرزا خود در نامه اى به شاه او را از عواقب ناخوش آیند این قرارداد مى آگاهاند.)147

در سالهاى بعد روس و انگلیس از راه تجارت وارد میدان شدند و در بازارها رخنه کردند.پیشوایان مذهبى مانند آخوندخراسانى و عبدالله مازندرانى به مردم هشدار دادند که با جهاد اقتصادى و کوشش در راه تولید بیش تر و کم کردن از به کارگیرى کالاهاى خارجى زمینه نفوذ آنان را که زمینه ساز فقر و فلاکت و چیرگى کافران است از بین ببرند:

(…هرچند به بعضى ملاحظات و انتظار فرا همى تمام مقدمات هنوز حکم به حرمت امتعه روسى به عموم مسلمین اعلان نشده مترصع موقع هستیم; لیکن عموم غیرتمندان اسلام و پیروان حضرت

 

 

( 298 )

خاتم النبیین(ص) البته این معنى را تا به حال فهمیدند و به رأى العین مى بینند که استعمال امتعه خارجه در بلاد اسلامیه تا به حال در چه درجه موجب ذهاب ثروت مملکت و نسخ منابع داخله و فقر و فلاکت ملت و تسلط کفار بر مسلمین داخله شده حالا به ذهاب بیضه اسلام و زوال اسلامیت واستقلال مملکت هم العیاذ بالله تعالى نوبت رسیده …ان شاء الله عموم آقایان علما و امراء و تجار… این مفاسد را نصب العین خود فرموده… با عزمى راسخ و جزمى ثابت به کلى اغماض و در فوز به فیض این جهاد اقتصادى که به منزله جهاد و شهادت در رکاب امام زمان ارواحنا فداه است مسارعت وبر همدیگر مسابقت خواهند فرمود.)148

از آن جا که گروهى از تجار از این راه زیان مى دیدند عالمان از دیگر تاجران و بازرگانان خواستند آنان را کمک کنند.

در سند دیگر آمده است:

(علماى شیراز فتوا دادند:کاروان داران کالاهاى روس وانگلیس را از بنادر جنوب به داخل ایران حمل نکنند و با نظامیان انگلیسى که براى حفظ منافع دولت خود در جنوب مستقرند داد و ستد نکرده و به آنان کمک نکنند و به دولت اخطار کردند کار خود را با اجانب فیصله دهد و ذرّه اى از استقلال داخلى و خارجى ایران عقب نشینى نکند.)

(…که مسلمانان ایران اعراض و نوامیس خود را اسیر کفار نخواهند و دیانت مقدسه خود را با جان عزیز فداکارى کنند و فریاد یا مرگ یا استقلال در فضاى عالم بر آورند.)149

ثقةالاسلام ابراهیم محلاتى از علماى فارس تهدید کرد کسانى که از این فتوا سر بر تابند تعزیر شرعى خواهند شد .

محلاتى براى زیان نکردن تجار و پیش گیرى از بحران در بازار به تجار این اجازه

 

 

( 299 )

را داد که کالاهاى مورد نیاز داخلى را از کشورهاى بى طرف تهیه کنند.150

نفوذ روسیه پس از قرارداد ترکمن چاى همواره سیر صعودى داشت در برهه اى از زمان به جایى رسید که افزون بر فشارهاى اقتصادى در بر کنار کردن و گماردن حاکمان محلى دخالت مى کرد. در این میان بانک استقراض روس همان هدفهایى را دنبال مى کرد که کمپانى هند شرقى به دنبال آن بود.

عالمان اصفهان در رأس آنان آقا نجفى اصفهانى در اوج تهدید روسیه به دخالت نظامى در ایران معامله با بانک روس و خرید و فروش کالاهاى روسى را تحریم کردند و ضربه بزرگى به حیثیت سیاسى و اقتصادى آن وارد کردند.

در اعلامیه دیگر که سیزده تن از عالمان بزرگ آن را امضا کرده اند نکته هاى زیر مورد توجه قرار گرفته است:

1. ضرورت نوشتن قباله جات و احکام شرعیه بر کاغذ ایرانى وامضاء نکردن قبال جات مندرج در کاغذ غیر ایرانى.

2. نماز نخواندن بر امواتى که در پارچه غیر ایرانى کفن شده باشند.

3. پوشیدن لباسهاى ایرانى.

4. شرکت نکردن در مهمانیهاى اشرافى و پرخرج.

5. احترام نکردن به وافوریها و نگاه توهین آمیز و خفت بار به تریاکیها.151

تفکر خودکفایى که سه سال پیش از تحریم تنباکو با اعلامیه میرزا خود را نشان داد هفت سال پس از تحریم تنباکو در عرصه جامعه عینیت یافت و بروز آن در تشکیل شرکت اسلامیه اصفهان بود که به ابتکار آقا نجفى و آقا نورالله اصفهانى تأسیس شد و شعبه هاى آن در داخل و خارج گسترش پیدا کرد. اساسنامه این شرکت که با استقبال گسترده علماى بلاد روبه رو شد به گسترش تولید کالاهاى داخلى بویژه تولید پارچه داخلى و استفاده از ابزارها و مواد خام ایرانى استوار بود. و توانست در طول سالیان کارخانه هاى گوناگونى را بنا کند و هزاران کارگر را به کار بگیرد و در روزگار خود مردم مسلمان و ایران دوست را از مصرف کالاهاى بیگانگان بى نیاز سازد.

 

( 300 )
 

پى نوشتها:

1. دائرة المعارف القرن العشرین محمد فرید وجدى ج553/8 دار المعرفة بیروت (دائرة المعارف تطبیقى علوم اجتماعى) علیرضا شایان مهر کتاب اول 179/ انتشارات کیهان.
  2. زندگى شاه عباس اول نصرالله فلسفى ج240/3 دانشگاه تهران.
  3. لغت نامه دهخدا ج 18043/12 مؤسسه لغت نامه دهخدا دانشگاه تهران.
  4. (کشف الغمه فى معرفة الائمه) ابى الحسن اربلى ج98/3 دار الکتاب الاسلامى بیروت.
  5. دومین بیست گفتار مهدى محقق 224/ مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل شعبه تهران.
  6. همان265/.
  7. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج128/5.
  8. تاریخ علوم و ادبیات ایرانى ذبیح الله صفا36/ کتابخانه ابن سینا.
  9. احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى مدرس رضوى 191/.
  10. تاریخ علوم وادبیات ایرانى 37/.
  11. ریاحین الشریعه شیخ ذبیح الله محلاتى ج 1ـ 5 دارالکتب الاسلامیه; تاریخ مدینه دمشق; تراجم النساء ابن عساکر دارالفکر; اعلام النساء فى عالم العرب و الاسلام عمر رضا کحاله مؤسسه الرساله.
  12. الذخیرة فى علم الکلام سید مرتضى 24/ مؤسسه نشر اسلامى.
  13. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 350/5.
  14. تفسیر القرآن الکریم ملا صدرا ج 70/2 ـ 89 انتشارات بیدار قم.
  15. احیاى فرهنگى در عصر آل بویه جوئل ـ ل. کومر ترجمه محمد سعید حنایى 123/ 132 مرکز نشر دانشگاهى .
  16.دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج172/5.
 
 
 
 
( 301 )
17. سیر اعلام النبلاء شمس الدین ذهبى تحقیق: محب الدین عمروى ج 169/15 دارالفکر. 18. احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسى 276/.
  19. مجمع الآداب فى معجم الالقاب ابن فوطى ج520/1 وزات ارشاد.
  20. همان ج138/4 440.
  21. احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسى178/.
  22. سیف الامه ملا احمد نراقى چاپ سنگى1330.
  23 . بحارالانوار علامه مجلسى ج10 / 207 مؤسسه الوفاء بیروت.
  24. عیون اخبار الرضا شیخ صدوق ج 154/1 طوس مشهد.
  25. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى آدم متز ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگزلو ج71/1 امیر کبیر.
  26. احیاى فرهنگى در عصر آل بویه 131/.
  27. همان.
  28. تاریخ بیهق ابوالحسن على بن ابى القاسم بیهقى 221/.
  29. بحارالانوار علامه مجلسى ج406/10 ـ 408 مؤسسه الوفاء بیروت.
  30. وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ابن خلکان تحقیق احسان عباسى ج 80/2 دارصادر.
  31. لسان المیزان ابن حجر عسقلانى ج 334/1 داراحیاء التراث العربى.
  32. تجارب الامم ابوعلى مسکویه تحقیق ابوالقاسم امامى ج3/1 سروش; دائرةالمعارف بزرگ اسلامى ج57/6.
  33. الاعلام بمناقب الاسلام ابوالحسن عامرى ترجمه احمد شریعتى مقدمه 6/.
  34. مجمع الآداب ج329/3.
  35. احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسى 5/.
  36. فرهنگ فرق اسلامى محمد جواد مشکور مقدمه دکتر شانه چى 16/ آستان قدس.
 
 
 
 
( 302 )
37. بررسیهایى درباره ابوریحان بیرونى 278/ شوراى عالى فرهنگ و هنر. 38. الملل والنحل ابى الفتح احمد شهرستانى تحقیق محمد سید گیلانى دارالمعرفه.
  39. بیان الادیان ابوالمعالى محمد الحسینى العلوى تحقیق عباس اقبال ابن سینا.
  40. تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام سید مرتضى رازى تحقیق عباس اقبال اساطیر.
  41. بررسیهایى درباره ابوریحان بیرونى 280/.
  42. المسالک و الممالک ابن خرداد به ترجمه حسین قره چانلو نشر نو گنجینه سخن ذبیح الله صفا ج49/3.
  43. (وحدت مسلمین) 610/ کنگره جهانى ائمه جمعه و جماعت چاپ الهادى.
  44. لسان المیزان ج334/1.
  45. الاعلام بمناقب الاسلام 56/.
  46. (لغت نامه دهخدا ج 8922/6; المیزان فى تفسیر القرآن علامه طباطبائى ج151/2 مؤسسه اعلمى بیروت.
  47. مالک و زارع در ایران را.د.لمبتون ترجمه منوچهر امیرى392/ علمى و فرهنگى تهران.
  48. (تاریخ و فرهنگ) مجتبى مینوى 214/ خوارزمى تهران.
  49. زندگى شاه عباس اول نصرالله فلسفى ج282/2; الذریعه آقا بزرگ تهرانى ج 436/4.
  50. تاریخ حبیب السیر خواند میر تحقیق دبیر سیاقى ج197/3 خیام.
  51. طبقات اعلام الشیعه آقا بزرگ تهرانى ق 334/12.
  52. مجله حوزه شماره 89 ـ 90 و 33 294.
  53. حاجى بابا اصفهانى جیمز موریه ترجمه مهدى افشار انتشارات علمى; تاریخ و فرهنگ 42/.
  54. احیاى فرهنگى 126/.
  55. معجم البلدان یاقوت حموى تحقیق عبدالعزیز الجندى ج199/5 دارالکتب العلمیه.
  56. سفرى به دربار سلطان صاحبقران د: هیزیش بروکش ترجمه مهندس کردبچه 307 ـ
 
 
 
( 303 )
379 اطلاعات. 57. سفرنامه حکیم ناصر خسرو قبادیانى با تحقیق دکتر محمد دبیر سیاقى 105/ زوّار.
  58. سفرنامه ابن بطوطه ترجمه محمد على موّحد ج184/1 علمى و فرهنگى تهران.
  59. همان 105/.
  60. سفرنامه شاردن ترجمه اقبال یغمایى ج 1050/3 توس تهران.
  61. یادداشتها و اندیشه ها دکتر عبدالحسین زرین کوب 194/ جاویدان تهران.
  62. سفرنامه شاردن ج 1459/4.
  63. معجم الآداب ج 352/5; سفرنامه ابن بطوطه ج105/1.
  64. کلیات سعدى تحقیق فروغى بوستان 350/ امیر کبیر.
  65. روضةالانوار عباسى ملا محمد باقر سبزوارى; تحقیق اسماعیل چنگیزى 574/ نشر میراث مکتوب.
  66. سفرنامه شاردن ج 1051/3.
  67. سیر اعلام النبلاء ج 219/13.
  68. لغت نامه دهخدا ج6431/1.
  69. اعلام الورى طبرسى 19/ پانوشت به نقل از الکنى و الالقاب شیخ عباس قمى.
  70. سفرى به دربار سلطان صاحبقران 408/.
  71. صحیفه نور مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج86/11.
  72. شناخت اسلام محمد حسینى بهشتى باهنر و غفورى344/ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
  73. السیرة النبویه ابن هشام ج150/2 ـ 147 دار احیاء التراث العربى(دوره 4 جلدى).
  74.کتاب الخراج ابى یوسف قاضى; کتاب الخراج ابن آدم قرشى دارالمعرفه بیروت.
  75. تاریخ قم حسن بن محمد حسن قمى ترجمه حسن بن على قمى تصحیح جلال الدین تهرانى184/ توس تهران.
  76. همان188/.
  77. الاحکام السلطانیه قاضى ابو یعلى; الاحکام السلطانیه ماوردى ج1 و2 دفتر تبلیغات
 
 
 
( 304 )
اسلامى حوزه علمیه قم. 78. تاریخ حبیب السیر ج 167/3.
  79. اسلام در ایران پطروشفسکى ترجمه کریم کشاورز 284/ پیام.
  80. سفرنامه ابن بطوطه ج 434/1.
  81. اللمعة الدمشقیه شمس الدین مکى با تعلیقات سید محمد کلانتر مقدمه 133/ دارالعلم الاسلامى بیروت.
  82. تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر براون ترجمه بهران مقدادى تعلیق نوائى65/ مروارید تهران.
  83. قواعد الاحکام علامه حلى ج376/2 چاپ سنگى رضى قم.
  84. روضات الجنات میرزا محمد باقر خوانسارى ج 361/4 اسماعیلیان قم.
  85. تحریر المجله محمد حسین کاشف الغطاء مکتبه النجاح تهران.
  86. تاریخ بیدارى ایرانیان ناظم الاسلام کرمانى ج 148/1 نوین.
  87. ریحانة الادب مدرس تبریزى ج 217/3.
  88. تاریخ بیدارى ایرانیان ج379/1.
  89. نهاد دادرسى در اسلام محمد حسین ساکت55/ آستان قدس رضوى.
  90. قاموس الرجال علامه محمد تقى تسترى ج 591/3 مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
  91. نظام الدوله و القضاء و العرف فى الاسلام د. سمیر عالیه 298/ المؤسسة الجامعیة للدراسات بیروت.
  92. نهاد دادرسى در اسلام 91/.
  93. تاریخ بخارا ابوبکر محمد بن جعفر نرشخى ترجمه ابونصر قبادى تلخیص محمد بن زفر / 6 7 .
  94. الکامل فى التاریخ ابن اثیر ج 21/9 دارصادر بیروت.
  95. لسان المیزان ج 349/4.
 
 
 
 
( 305 )
96.دیدار با اهل قلم غلامحسین یوسفى ج129/1 دانشگاه فردوسى مشهد به نقل از سیاست نامه. 97. لغت نامه دهخدا ج 17369/11.
  98. خاک و آدم محمد على جمالزاده شرکت سهامى افست.
  99. بازیگران کاخ سبز باستانى پاریزى 245/ خرّم.
  100. سفرنامه ناصر خسرو 96/.
  p> 101. مجمع الآداب ج 414/1.
  102. تاریخ قم 47/.
  103. روضةالانوار عباسى576/.
  104. دیدار با اهل قلم ج 131/1.
  105. مجمع الآداب ج 340/5.
  106. کتاب النقض عبدالجلیل رازى با تعلیقات سید جلال الدین ارموى221/(یک جلدى); الکامل فى التاریخ ج646/10.
  107. دائره المعارف بزرگ اسلامى ج 249/5.
  108. تاریخ فخرى در آداب ملک دارى و دولتهاى اسلامى ابن طقطقى ترجمه محمد وحید گلپایگانى 18/ علمى و فرهنگى.
  109. احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسى 13/.
  110. همان 273/.
  111. مجمع الآداب ج 108/5.
  112. نهج الحق و کشف الصدق علامه حلّى مقدمه 32/ موسسه دارالهجره قم.
  113. طبقات اعلام الشیعه ج 3ق20/.
  114. مجله یغما سال9 شماره 114/3.
  115. مجمع الآداب ج 111/3.
  116. مجله یغما سال 9 شماره 114/3.
 
 
 
 
( 306 )
117. تاریخ حبیب السیر ج 177/3. 118. مجمع الآداب ج 432/2.
  119. همان ج 249/4.
  120. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى ج 242/5 با تلخیص.
  121. قیام شیعى سربداران یعقوب آژند167/ نشر گستره.
  122. دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 656/6.
  123. زندگى شاه عباس اول نصراللّه فلسفى ج240/3.
  124. همان242/.
  125. سیاست و اقتصاد عصر صفوى باستانى پاریزى 63/ صفى على شاه.
  126. آل بویه على اصغر فقیهى 202/ صبا به نقل از تجارب الامم ابن مسکویه ج 312/6.
  127. الدرجات الرفیعه سید على خان شیرازى 458/; دائرةالمعارف بزرگ اسلامى ج153/7.
  128. تاریخ مختصر الدول ابن عبرى ترجمه دکتر تاج پور و دکتر ریاضى 64/ مؤسسه اطلاعات.
  129. مجمع الآداب ج 96/1; روضةالانوار ج403/.
  130. دین و دولت در ایران عهد مغول شیرین بیانى ج 689/2 مرکز نشر دانشگاهى.
  131. تذکره هزار مزار ترجمه شدالازار عیسى بن جنید شیرازى تصحیح دکترنورانى وصال 230/ کتابخانه احمدى.
  132.دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج656/6.
  133. لغت نامه دهخدا ج 689/1; ج 15200/10.
  134. تاریخ عالم آراى عباسى اسکندر بیک منشى تصحیح دکتر محمد اسماعیل رضوانى ج1403/2 دنیاى کتاب.
  135.معارف الرجال محمد حرزالدین ج 151/1 انتشارات کتابخانه آیت اللّه مرعشى.
 
 
 
 
( 307 )
136. دوره مختصر تاریخ فرهنگ ایران عیسى صدیق 137/; آئین نگارش سال سوم دبیرستان 103 سال 1354. 137. سیف الامه ملا احمد نراقى 42/ چاپ سنگى 1330.
  138. تاریخ بیدارى ایرانیان ج 448/1.
  139. الذریعه آقا بزرگ تهرانى ج 433/4; ج 292/8.
  140. تاریخ بیدارى ایرانیان ج 148/1.
  141. اندیشه ترقى و حکومت قانون فریدون آدمیت159/ خوارزمى تهران.
  142. لغت نامه دهخدا ج 3412/3.
  143. دین و دولت در ایران حامد الگار ترجمه ابوالقاسم سرى 263/ توس.
  144. پیشگامان مسلمان تجدد گرائى در عصر جدید اشکورى 102/ علمى و فرهنگى.
  145. ولایت فقیه زیر بناى مشروطه مشروعه سید محمد تقى آیت اللّهى 177/ امیر کبیر تهران.
  146. مبانى اندیشه تحریم در تاریخ سیاسى ایران موسى نجفى27/ آستان قدس.
  147. تحریم تنباکو ابراهیم تیمورى 79/ ـ 97 شرکت سهامى کتابهاى جیبى.
  148. اندیشه تحریم59/.
  149. همان 66/.
  150. همان 72/.
  151. همان 87/.