شهید مطهرى و رویه دیگر تمدّن غرب

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده



( 342 ) در کشور ما تمدّن و فرهنگ غرب از آغاز ظهور و بروز و دامن گسترى از مقوله هاى بحث انگیز بوده و بخش مهمى از نوشته ها و گفت وگوها را ویژه خود ساخته است. در روزگار مشروطیت و پس از آن سخن از تمدّن و فرهنگ غرب اوج گرفت. صحنه گردانان حرکت صنعتى غرب سرزمین خود را بهشت موعود و جامعه هاى آن دیار را مدینه فاضله مى خواندند. گروه گروه از سیاستمداران بازرگانان جهانگردان و… به آن سوى رخت کشیدند و به خاطر دانش و بینش اندک و تبلیغات گسترده دستگاههاى تبلیغاتى غرب هر چه مى دیدند در دید آنان زیبا جلوه مى کرد و فرهنگ خودى براى آنان زیبایى وجلوه نداشت. اینان چنان مات و مبهوت شدند و چنان از خود و خودى بریدند که جایى بهتر از آن سرزمین و انسانهایى برتر از اروپاییان در ذهن شان نمى گنجید. در پى ورود نوآوریها و کالاهاى ساخت کارخانه هاى غرب به ایران زمین فرهنگ و اخلاق آنان نیز به این سرزمین راه یافت و اندک اندک در اندیشه ها نفوذ کرد و تا آن جا میدان ( 343 ) یافت که در بسیارى از آداب اجتماعى و شیوه زندگى عرصه را بر فرهنگ بومى تنگ کرد و خیل بى شمارى از روشنفکران و جویندگان دانشها و فن آوریهاى جدید چنان شیفته آن گشتند که فرهنگ غربى را به عنوان یگانه فرهنگ سعادت بخش مى ستودند. شمارى از هواداران باختر زمین مروج این نگرش و اندیشه شدند که اگر ایرانى بخواهد به تمدّن برسد و از نارساییهاى موجود رها گردد بایستى از فَرق سر تا ناخن پا فرنگى شود: در خط در زبان و در آداب اجتماعى.1 شمارى از مدعیان روشنفکرى به این بسنده نکردند و در این همسویى چنان شتاب ورزیدند که به گذشته افتخار آمیز خود پشت پا زدند و دایره غرب باورى و روى گردانى از اندیشه خودى را گستراندند تا آن جا که براى اندیشه هاى دینى در حرکت نوین خود جایى نیافتند و گفتند: رمز و راز رشد و شکوفایى صنعتى غرب در روى گردانى آنان از فرهنگ و مذهب گذشته شان نهفته است ما نیز اگر بخواهیم متمدّن شویم باید مانند آنان از باورها و سنتهاى پیشین خود دست برداریم و از قید و بندها رها شویم. این نگاه جدید به زندگى از پشتیبانى حکومت گران دست نشانده غرب درایران برخوردار بود و استفاده گسترده دولتیان از صاحبان این گونه نگرش و اندیشه سبب شد برنامه ریزیهاى فرهنگى و سیاسى کشور رویاروى مذهب و فرهنگ ملّى قرارگیرد و با باورها و سنتهاى مردم به ستیز برخیزد. استاد مطهرى از متفکرانى بود که دغدغه این پدیده فراگیر و مهاجم از اندیشه و حوزه مسؤولیت و رسالتى که داشت دور نبود و به گونه شفاف و روشن در برابر این موج قد برافراشت. استاد درباره غرب و تمدّن آن مطالعه و پژوهشى ژرف داشت و به دور از پیش داوریها مبانى فلسفى و اجتماعى تمدّن غرب و دستاوردهاى آن را ارزیابى کرد و زوایاى گوناگون آن را به جامعه شناساند. مطالعه و پژوهش در دیدگاههاى استاد و درنگ ( 344 ) روى آنها مى تواند امروز نیز براى ما نقش آفرین و مفید باشد و فرهیختگان و اهل اندیشه را به کار آید. گرچه امروز دگرگونیهاى گسترده اى در غرب رخ داده با این حال تمدّن امروز غرب جلوه اى از تمدّن صنعتى دیروز اوست که در صورت و شکل جدید رخ مى نماید. شهید مطهرى براى غرب دو رویه مى شناخت: چهره مثبت و درخور استفاده و چهره منفى و فساد انگیز و بحث ما بیش تر درباره چهره دوم غرب است. امّا غرب در چهره نخست به نظر استاد در خور ستایش است. اسلام دین انصاف و واقع بینى است و نسبت به ارزشها و حقوق مردم هر که باشند به دیده احترام مى نگرد و اگر چیزى با ارزش و درخور استفاده از دشمنان اسلام دیده شد زبان به ستایش مى گشاید. تمدّن غرب براى بشر نوآوریهایى در زمینه دانشهاى انسانى و تجربى به ارمغان آورده و دشواریهایى را بر طرف کرده است. و پاره اى از این پیشرفتها نتیجه کار و تلاش آنان است و پاره اى از آنها چیزهایى است که غرب با تلاش و پى گیرى و گاه از راههاى نادرست از دیگر مکتبها و آیینها و مردمان بویژه از اسلام و مسلمانان گرفته و اینک آنها را به ما مى فروشد. استاد در هنگام بحث از مسأله نخست به نظم و به سامانى و پیروى از قانون و انضباط در کارها2 توجه به سوادآموزى حساس بودن روى بهداشت و پاکیزکى عمومى3 بزرگداشت بزرگان خود4 تلاش در راه پیشبرد زندگى تجربه و کارشناسى5 و… اشاره مى کند که مسلمانان بایستى به آنها به دیده احترام بنگرند و از کارها و رهاورد آنان سرمشق گیرند: (اروپائیان… ضرب المثل صراحت و نظم هستند و ما هم نباید به خاطر این که آنها را دشمن داریم انکار کنیم (ولایجرمنّکم شنئان قوم على ان لا تعدلوا)6 از اخفا و عدم اعتراف به فضیلت دشمن براى ما ( 345 ) فضیلتى درست نمى شود. برعکس [ذکر فضیلت آنها] موجب عبرت و غیرت مسلمانان مى شود.)7 امّا مسیر دومى که غرب را به صنعت و تکنولوژى رسانده در افتادن با چگونگى نگرش کلیسا به دین و رابطه انسان با خدا و مبارزه با خرد ستیزهاى اربابان کلیساست. استاد بر این عقیده است که حرکت خودگرایانه و مبارزه با جمود و جهل را غربیان از اسلام گرفته اند. انسان در اسلام جایگاه والایى دارد. مى تواند با بالهاى خود اوج بگیرد و دنیاى زیبایى براى خود بسازد و دنیاى خود را بر اساس خردورزى بنیان نهد. در اسلام خرد با ارزش ترین جایگاه را داراست. در فهم باورهاى اساسى چون توحید و نبوت خرد تنها معیار شناخت است و در کنار کتاب و سنت از منابعِ استنباط به شمار آمده و حجت و سند است.8 کاروان خردورزى که منشأ آن همه برکتها در جهان غرب گردید پیش از آن که از فرهنگ اروپا برخاسته باشد از دامن اسلام و تمدّن اسلامى سرچشمه گرفته است و اروپا در کارنامه علمى و فرهنگى دوران پیشین خود (قرون وسطى) چیزى جز مبارزه با نوآورى و خردورزى ندارد.9 امّا مسلمانان در درازاى تاریخ و قرنهاى پیاپى کاروان سالار علم و تمدّن بوده و دانشمندان بى همتایى در دامن خود پروریده و به جهان عرضه داشته اند. تلاقى فرهنگها در نبردهاى صلیبى سبب شد از خواب گران برخیزند و پى به کاستیهاى خود ببرند و به تکاپو و دانش پژوهى همت گمارند. با کمال تأسف مسلمانان که ده قرن پیشتاز مدنیّت در جهان بودند در سده هاى اخیر به خواب رفتند و پیشینه خود را فراموش کردند و اروپا که در این عقب ماندگى مسلمانان بى نقش نبود از مرده ریگ آنان سود برد و موفق به پدید آوردن این حرکت علمى صنعتى شد. ( 346 ) در نظر استاد تمدّن غرب در چهره هاى یاد شده; یعنى توجه به علم و صنعت و نظم و روحیه آزادى خواهى و خردگرایى و دیگر ارزشهاى بشرى که ریشه در فرهنگ و سرشت دینى دارد در خور استفاده است و در واقع این مبادله فرهنگى دادوستدى است انسانى و به صلاح مسلمانان و تقلیدى صحیح و مشروع10. لکن آنچه استاد نگران آن بود چهره پنهان مدنیّت غرب بود. غرب در این جایگاه برخلاف چهره علمى و صنعتى همواره در صدد بوده خود را بر دیگران بار کند و به فرهنگ و آداب خود جلوه بدهد و فرهنگها و اندیشه هایى که با او همسو نگردند از جلو راه بردارد و جهانشمولى را استوار سازد. غرب استعمارگر با برنامه ریزى و تبلیغ گسترده و با شگردهاى ویژه اى که دارد چنان در ذهنها و اندیشه ها جا انداخته که هر چه براى بشر نیک و به صلاح است همان است که غرب مى پسندد و دیگر مکتبها و فرهنگها واپس گرایند و یاراى رهبرى بشر به سوى تمدّن را ندارند. پیروزیهاى پیاپى دولتهاى غربى در عرصه علم و صنعت و مهم تر پیروزى دولتهاى غربى در جنگ جهانى اوّل و شکست دولت عثمانى که با استقبال بسیارى از روشنفکران عرب و ایرانى رو به رو شد بر محبوبیت نظامهاى سیاسى هوادار غرب در نزد این گروه افزود و راه را براى پذیرش ارزشها و مکتبهاى برخاسته از تمدّن اروپایى هموار کرد: (پیروزى دول متّفق در جنگ اوّل که به پاى پیروزى دموکراسى و لیبرالیسم غربى گذاشته شد خود بر حیثیت و محبوبیت نظامهاى سیاسى در نظر روشنفکران آسیایى به طور عموم افزود. این روشنفکران استقلال سیاسى را صرفا وسیله اى براى پیشرفت در راه اروپایى مآبى و پذیرش ارزشهاى تمدّن اروپایى مى انگاشتند.)11 ( 347 ) در کشورهاى اسلامى غرب زدگان مسلمان به پیروى از غرب بسنده نکردند و پا را فراتر گذاردند و آیین و دین خود را نیز ناکارامد معرّفى کردند: اسلام نمى تواند در دنیاى امروز پا به پاى تمدّن جدید بشر حرکت کند! شمارى در آرزوى دستیابى به آنچه غرب در اختیار دارد بودند. تلاش ورزیدند میان اسلام و آنچه دنیاى غرب مى گوید و باور دارد و سرلوحه کار خویش قرار داده هماهنگى پدید آورند و آیات و روایات را به گونه اى تفسیر و تحلیل کنند که با اندیشه ها قانونها و آیینها و پسند غربى همخوانى داشته باشد. آموزه ها و آیینها و قانونها و احکام اسلامى آن جا که با قانونهاى غربى و اندیشه هاى مورد پسند غربیان و رواج یافته در غرب ناهمخوانى مى داشت کنار مى نهادند و یا به گونه اى بسیار کم رنگ مطرح مى کردند و یا مى گفتند و مى نوشتند: اینها مربوط به جامعه هاى ابتدایى و صدر اسلام بوده است! این بیمارى که از خود کم بینى منشأ مى گرفت در کشورهاى اسلامى فراگیر شد. در ایران شمارى از مدّعیان روشنفکرى و عالم نمایان با تفسیر به رأى و وارونه نشان دادن آیات محکم قرآن پوشش اسلامى براى زنان را انکار کردند و از برنامه هاى الحادى رضاخان پشتیبانى کردند.12 در مصر در مبارزه با احکام و دستورهاى دینى دهها کتاب منتشر شد.13 حبیب بورقیبه رئیس جمهور تونس با این دستاویز که: اسلام آزادى فکر را مى پسندد و تحول و پیشرفت را مى پذیرد پوشش چادر را با پیشرفت و ترقى سازگار ندانست و در سال 1960م. به طور رسمى اعلان کشف حجاب کرد. بورقیبه با این بهانه که چون پیامبر اسلام در سفرهاى جنگى روزه نمى گرفت مى گفت: امروز نیز سازندگى و کار در حکم جهاد است و کارگران نباید روزه بگیرند. او فهم خود را از دین با ارزش ترین تفسیر و قراءت مى شمرد.14 ( 348 ) استاد شهید سایه وحشت این اندیشه هاى ویرانگر را بر فکر و جان جامعه هاى اسلامى احساس کرد و به نسل نوخاسته هشدار داد نسبت به چهره مدنیّت غرب هشیار باشند و فریب جلوه گریهاى آنان را نخورند و راستى و درستى تبلیغات اروپائیان و هواداران آنان را با عملکرد آنان نقد و ارزیابى کنند.15 استاد در برابر موجهاى تیره غربزدگى و تحریف گرى که هر روز در حال گسترش بود تأکید مى کرد: اسلام مکتبى است جامع و براى همه نیازهاى امروز و فرداى انسانها برنامه دارد و در قانونها و آیینهاى آن کرامت و عزت و دیگر حقوق اساسى مردم پایندان شده است. و مى گفت: ما نیازمند وام گرفتن اندیشه هاى نسخ شده و کهنه دیگران نیستیم. تقلید از این رویه تمدّن غرب نه تنها ما را گامى به پیش نمى برد که عزت و شوکت ما را نیز بر باد خواهد داد16 و ملّتهایى که با آواز شیپور غربیان رو به آن سو کردند به نامرادیها و پریشانیها دچار گشته و عزت و حرمت شان پایمال شده است. پاره اى از جلوه هاى چهره منفى و نازیباى تمدّن غرب در نگاه استاد از این قرار است: الف: دین ستیزى: در نظر استاد مطهرى همبستگى و همراهى منطقى میان رنسانس اروپا و الحاد وجود ندارد. همان گونه که در آن دیار اندیشه وران از دین ( 349 ) بیگانه اى چون بیکن و راسل وجود داشتند دانشمندان خداپرستى مانند آنسلم و دکارت نیز بودند. آنچه هست کسانى که بر موج خروشان حرکت علمى و تجربى اروپا سوار شدند و سکان این کشتى را در دست گرفتند میانه اى با خداپرستى نداشتند و از روى عمد و خطا میان رشد صنعتى و اجتماعى و ماتریالیسم پل زدند. سردمداران حرکت صنعتى غرب مذهب را به عنوان نیروى ارتجاعى و ضد علمى و ضد دموکراتیک محکوم کرده و سکولاریزیم را نشان واقعى تمدّن غرب قرار دادند: (این جنگ عظیم فرهنگى که بیش از دو قرن شدت داشت رفته رفته به پیروزى مدرنیسم فرهنگ صنعت گرایى انجامید. به همراه آن مدارس غیرمذهبى و نهادهاى دنیوى پدیدار شد و مذهب درکشورهاى صنعتى عموما عقب نشینى کرد. مجله تایم در پشت جلد شماره آوریل 1966 خود مى پرسد: آیا خدا مرده است؟)17 غرب برخلاف آنچه ادعا مى کند تنها لائیک و مروج حکومتهاى غیر دینى نیست بلکه دین ستیز است و مبارزه با مذهب و نهادهاى دینى را در متن تمدّن کنونى خود جاى داده است. غرب دین را مانع پیشرفت جامعه قلمداد مى کند و از آغاز رنساس تجربى هر جا که حاکمیت پیدا کرده دین را از قلمرو حکومت و قدرت بیرون رانده است. گرچه کارهاى کلیسا و خشونتهاى کشیشان در بدبینى رهبران رنسانس به مسیحیت بى اثر نبود18 ولى آنان نفرت و دین ستیزى را به همه ادیان گسترش دادند و با قراردادهاى رسمى آن را نهادینه کردند. در واقع تعصبِ به تجربه و نوجوئى را جایگزین شعار بى تعصبى و مبارزه باتحجر ساختند. کسى مثل فرانسیس بیکن با آن که شعار انسان مدارى و علم و تجربه و بى نظرى را در همه جا فریاد مى کرد و بى غرضى را از شرایط تحقیق و وجه تمایز تمدّن نوین غرب مى شمرد در عمل درجایگاه متکلم متعصب و کینه توز قرار مى گیرد که بدون دلیل و برهان بر دین اسلام خرده مى گیرد این ( 350 ) سخن واهى را به زبان مى آورد: (اسلام دین تحمیلى است و پیروانش را از اندیشه ورى باز مى دارد.)19 او یا از اسلام و قرآن بى خبر بوده که همواره مردم را از تقلید کورکورانه باز مى دارد و اساس باورهایش برخردورزى و اندیشیدن استوار است و یا از روى تعصب و دشمنى و سیاست بازى این سخن را به زبان آورده است. آنچه امروز نیز سردمداران تمدّن غرب دنبال مى کنند مبارزه با الهیات رهایى بخش است و اسلام را که از مهم ترین ادیان توحیدى است و رهایى انسان بزرگ ترین و مهم ترین دغدغه و رسالت آن در صدر دشمنان خود جاى داده اند در حالى که براى بت پرستى و مذاهب بدوى احترام قائلند.20 غرب کنونى با همه وجود از نظامهاى دین ستیزى چون ترکیه جانبدارى مى کند و به بهانه مبارزه با بنیادگرایى با اسلامِ در صحنه به رویارویى و ستیز برخاسته است. البته غرب با اسلامى که با شرک و الحاد و استثمار انسان کارى نداشته باشد همزیستى مسالمت آمیز دارد: شهید مطهرى با اشاره به شرایط حاکم بر جهان پس از جنگ دوم جهانى مى گوید: (سیاست حاکم بر جهان و یا بر نیمى از جهان مى خواهد که اسلام نه بمیرد و نه زنده بماند به حالت نیم مرده و نیم زنده بماند. دنیا به دو بلوک تقسیم شده: شرق و غرب. این دو بلوک… در دو چیز با هم اتفاق دارند: یکى مسأله آلمان و یکى مسأله اسلام. امّا آلمان هر دو بلوک در عین این که به ظاهر رویش بحث مى کنند باطنا توافق دارند به این که این ملّت نباید زنده بشود… راجع به اسلام هم عینا همین طور. منتهاى امر فرق این است که بلوک شرق فکر مى کند به این که ریشه ( 351 ) اسلام را از بیخ بکند بلوک غرب فکرش این است که اسلام را به حال نیمه زنده و نیمه مرده نگهدارد.)21 ب: نشیب اخلاقى: زاویه دیگرى که شهید مطهرى آن را سرچشمه بسیارى از بحرانهاى فردى و اجتماعى مى شمرد زیربناى تفکر اخلاقى و مبانى ارزشى این تمدّن است. در نظر استاد صرف نظر از وجود نظریه هاى پسندیده پاره اى از مکتبهاى اخلاقى غرب مثل اندیشه هاى دکارت و… تمدّن غرب بر محور معیارهایى در چرخش است که نه تنها کرامت و ارزش ذاتى براى انسان باور ندارد که او را در سطح حیوان برخوردار پایین آورده است. در میان این مکتبهاى خود ساخته انسان دچار خود فراموشى و بى هویتى شده و از اصل و سرشت خویش دورمانده است. آزادى که غرب بر آن پاى مى فشرد مقصود آزادى معنوى و پرورش شخصیت و دادن حق فطرى و الهى انسانها به آنان نیست بلکه آزادى بیش تر در میدان دادن به هوسها و خواسته هاى نفسانى جلوه گر مى شود و پدیدآوردن محیطى که فرد بتواند به همه خواسته هاى جسمى و روانى دست یابد عقده هایش گشوده شود و از درون منفجر نگردد. این آزادى میوه انسان شناسى فروید است و یا ریشه در نگرش ماکیاول و نیچه به جهان و انسان دارد. این اندیشه ها در یک نقطه به هم مى رسند که آدمى بیش تر از جهان بهره مند شود و بر توسن قدرت و ثروت سوار گردد. ماکیاول که مکتب اخلاقى سیاسى اش در قرن 15 میلادى در اروپا منتشر شد بر این باور بود که شهریاران براى حکومت و فرمانروایى نباید به معیارهاى اخلاقى رایج ادیان پاى بند باشند و کسانى که کارهاى گران از دستشان برآمده است راست کردارى ( 352 ) را به چیزى نشمرده اند و با نیرنگ آدمیان را به بازى گرفته اند. و چون روباهى پیشه کرده بودند با زیرکى مردم را فریب داده و با تردستى به شرارت دست زده اند: (فرمانرواى زیرک نمى باید پاى بند پیمان خویش باشد هنگامى که به زیان اوست و دیگر دلیلى براى پاى بندى به آن در میان نیست.)22 استاد مطهرى در بررسى اندیشه هاى فیلسوفان غرب درباره انسان این نکته را دریافته است که یکى از زیرساختهاى بنیادین اخلاق در غرب مکتب قدرت است که از دوره پیش از سقراط وجود داشته و مسیحیت با آن در ستیز بوده و در دوره رنسانس از نو سربرآورده است. ماکیاول ایتالیایى که مکتب اخلاقى اش در سیاست ریشه دوانده بر این عقیده است: (در سیاست اصل سیادت است و در این راه هر چیز جایز است: دروغ فریب مکر و خیانت.) مى افزاید: این مکتب بعدها به عنوان اخلاق عمومى مطرح شد و نتیجه اصل قدرت را در اخلاق مطرح کرد.)23 ادیان الهى حقیقت را زیربناى همه چیز مى شمارند و اگر به علم و دانایى تشویق مى کنند براى آن است که دانش وسیله رسیدن به حقیقت است. آن حقیقت امرى معنوى و برتر و ما فوق امور مادى و منافع شخصى انسان است. در فرهنگ دینى در پاسخ این پرسش که علم برتر است یا مال؟ همیشه علم پاسخ بوده است. امّا بیکن که دیدگاههاى فلسفى او در حرکت صنعتى غرب بسیار نقش آفرین و کارا بوده دانشى را مفید و اساسى مى پنداشته که قلمرو او را در طبیعت توسعه بخشد و براى رفاه و آسایش انسان وسیله برانگیزاند. در نظام فکرى بیکن اعتبار علومِ نظرى برابر است با توانایى آنها بر تولید کار و کمک به آسایش دنیوى انسان. به دیگر سخن دانشى که براى انسان ( 353 ) قدرت بیافریند و اسرار و رموز طبیعت را بنمایاند و رفاه بهتر فراهم کند مقدس است.24 استاد مطهرى در تحلیل دیدگاههاى بیکن این را به دست مى دهد که این نظریه گرچه خدمت بسیار بزرگى به بشر کرد و علم در مسیر کشف طبیعت و بهره مندى انسان از زمین قرار گرفت ولى خسارتى که وارد کرد علم را از جایگاه والا و مقام مقدس خود فرود آورد. بیکن که مى گفت: علم براى قدرت و در خدمت قدرت دانایى براى توانایى علم را به اسارت قدرت مندان درآورد و راه بیکن را به مسیر ماکیاول و نیچه پیوند داد: (الآن چرخ دنیا بر این اساس مى گردد که علم به طور کلى در خدمت قدرتهاست. هیچ وقت در دنیا علم به اندازه امروز اسیر و در خدمت زورمندان و قدرت مندان نبوده است و علماى تراز اول عالم اسیرترین و زندانى ترین مردم دنیا هستند. عالم ترین فرد مثلا آقاى اینشتن است ولى علم اینشتن در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت اینشتن نوکر آقاى روزولت است و نمى تواند نباشد.)25 در نگاه استاد دیدگاههاى اخلاقى نیچه نیز که در تمدّن غرب نقش پررنگى دارد در گسترش خودخواهیها و ستمگریها بسیار نقش آفریده است. نیچه ارزش انسان را در توانایى و قدرت خلاصه کرده است و بر آن است که سرشت طبیعى جهان بر پیروزى زورمداران بر فرودستان بنا شده است. انسان براى همراهى با طبیعت بایستى نسل قوى تربیت کند و انسانهاى ناتوان را از عرصه زندگى بیرون راند. نیچه بر خلاف مارکس که دین را ساخته قوى دستان مى پنداشت دین را ساخته فرودستان مى پندارد که براى مهار زورمندان آن را درست کرده اند تا با جلب حمایت آنان مانع از نابودى خود شوند. نیچه اخلاقى را که سقراط و بودا و مسیح مروج آن بودند خلق و خوى بندگى و غلامى مى نامد و گفت وگو از برادرى و برابرى و پاسداشت حقوق زنان و ( 354 ) رنجبران را مایه فقر و انحطاط. به دید او اینها ارزش نیست باید نابود شوند و اندیشه خدا و آخرت کنار گذاشته شود و مهربانى و مهرورزى و نرم دلى از فرهنگ بشرى حذف شود که مهربانى به دیگران از ناتوانى بر مى خیزد و فروتنى از فرومایگى.26 شهید مطهرى از علاّمه اقبال لاهورى که غرب را به درستى مى شناخت و در فلسفه غرب صاحب نظر بود نقل مى کند: غرب ایدئولوژى انسان ساز و زیربناى اخلاقى شایسته ندارد. فلسفه ها و مکتبهاى اخلاقى غرب نه تنها انسان را به کمال نمى رسانند که او را به نشیب و پستى مى برند اروپایى که از انسان و آزادى او سخن مى گوید قرنهاست با خشونت جلو پیشرفت دیگران را گرفته است و در پس شعارهاى فریبنده او جز نیرنگ چیزى نیست: (مثالى گرى اروپا هرگز به صورت عامل زنده اى در حیات آن در نیامده و نتیجه آن پیدایش مَنِ سرگردانى است که در میان دموکراسیهاى ناسازگار با یکدیگر به جست وجوى خود مى پردازند که کار منحصر آنها بهره کشى از درویشان به سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپاى امروز بزرگ ترین مانع درراه پیشرفت اخلاق است)27 استاد مطهرى با مرورى بر عملکرد غرب امروز این نکته را یادآور مى شود: امروز نیز غربیان راه نیاکان خود را مى روند و فرهنگ خودمحورى در آن دیار حکومت مى کند. فساد و خشونت دولتهاى غربى نه زاییده انحراف مکتبى آنان که سرچشمه در فلسفه هاى غیردینى شان دارد: (روح اروپایى همین است. اعلامیه حقوق بشر را هم که آنها مى دهند براى فریب دیگران است. تربیت اروپایى و اخلاق واقعى اروپایى یعنى اخلاق ماکیاول و نیچه اى.)28 ( 355 ) توجه یک سویه جامعه صنعتى غرب به پیشرفتهاى مادى و شتاب فراوان درتولید و مصرف و بیرون راندن دین و ارزشهاى اخلاقى از عرصه جامعه آثار زیانبارى را در پى داشت که اگر ادعا کنیم: هیچ نقطه اى از جهان کم وبیش از گزند آن در امان نمانده است به گزاف نرفته ایم. از جمله: 1. بیگانگى انسانها با یکدیگر: بحران مهرورزیها و مهربانیها واحساسهاى پاک و پیوندهاى خانوادگى دستاورد شوم تمدّنِ اروپاست. آدمى احساسهاى گوناگون دارد و استعدادها و روح و روان انسانها در پرتو پیوند جمعى و خانواده به هم پیوسته شکوفا مى شود. تربیت مهربانى و دوستى و صفاى کانون خانواده و پیوند خویشاوندان با یکدیگر زمینه رشد احساسهاى پاک را در جامعه بزرگ تر و در کانونهاى گسترده تر فراهم مى سازد. پیش از تمدّن صنعتى عصر استوارى خانواده و پیوندهاى پایدار بود. همه مهره ها در جاى خود نشسته بودند. مادر و پدر داراى تقدسى ویژه بودند. مردم با یکدیگر گرم و صمیمى تر بودند. و حضور مذهب سلامت نسلها را پایندان مى کرد و عمیق ترین تعهدها را در ذهن و خمیرآدمى نسبت به دیگران برقرار مى ساخت و انسانها را با لطیف ترین و شریف ترین رشته ها به هم پیوند مى زد. شتاب براى پیشرفت و بهره بردارى بیش تر از زندگى همه چیز را تحت الشعاع قرار داد. انسانها به جاى آن که از ماشین در راه گسترش ارزشها سود برند خود برده ماشین شدند. فلسفه تولید براى مصرف و مصرف براى تولید همه جا گیر شد و همگان در این مسابقه بى هدف شرکت دارند. در این روند ماشینى نخستین چیزى که قربانى شده است قدرت مندى و مهرورزیهاى خانوادگى است. در این شیوه زندگى بیماران به جاى پرستارى در منزل روانه بیمارستانها مى شوند کودکان به مهد کودک سپرده مى شوند و سالخوردگان به خانه سالمندان. زن و شوهر بیش تر دور از هم زندگى مى کنند. فرزندان با پدران بیگانه شده اند. در پرورش نسل آینده سستى ( 356 ) مى شود و کودکان به دور از کانون گرم خانواده با کینه و نفرت پرورش مى یابند. و چون مادر خود در کانونى کم محبت پروریده شده است نمى توان براى پرورش درست نسل آینده به او امیدى داشت. اینها بحرانهایى است که متفکران غرب از بروز و گسترش روزافزون آنها احساس نگرانى کرده اند.29 استاد مطهرى در بررسى این پیامد تمدّن جدید غرب نوشته است: (مادران نسبت به فرزندان آن چنان که باید احساس محبت نمى کنند. هم چنین فرزندها نسبت به مادرها و پدرها برادرها نسبت به یکدیگر تا چه رسد به همسایه ها نسبت به یکدیگر و همشهریها.)30 استاد تأکید کرده کمبود مهرورزیهاى انسانى درجهان به مسأله دهشتناک گرسنگى در جهان سوم دامن زده است و بر میزان مرگ و میرهاى برخاسته از بى عدالتى و تبعیض جهانى افزوده است. آمارها بر درستى سخن استاد گواهى مى دهند. کارشناسان برآورد کرده اند هزینه هاى نظامى نیم روز جهان اعتبار مورد نیاز برنامه مبارزه با مالاریاى سازمان بهداشت جهانى را کافى است. و با قیمت یک تانگ مدرن مى توان براى سى هزار کودک هزار کلاس درسى بنا کرد یا غذاى روزانه هشت میلیون نفر را برآورد. با هزینه تولید یک هواپیماى جنگى مى توان چهل هزار داروخانه روستایى ساخت. این در حالى است که در کشورهاى جهان سوم شمار مردمانى که در فقر مطلق به سر مى برند به هشتصدمیلیون نفر مى رسد و شمار کسانى که از بدغذایى در رنجند به پانصد میلیون و جهان شاهد قحط و غلاهاى وحشتناکى در مناطقى چون: افریقا و… بوده و در هر دقیقه به دلیل نبود آب بهداشتى و غذاى کافى سى کودک جان مى سپارند.31 ( 357 ) کشورهاى صنعتى و فراصنعتى اعتراف دارند بخش مهمى از رشد اقتصادى آنان مدیون منابع ارزان و نیروى کار جهان سوم است. کشورهاى برخوردار به جاى همدلى و کمک به همنوعان خود براى پایین نیامدن قیمت و نگهداشت بازار کالا مازاد مواد خوراکى خود را دور مى ریزند و از دادن آن به قحطى زدگان دریغ مى ورزند. در حدود دو میلیارد دلار صرف غذاى سگ و گربه مى شود و مازادش دور ریخته مى شود ولى گرسنه پشت سر گرسنه است که از دنیا مى روند.32 کم شدن از مهرورزیها و بیگانگى انسانها از همنوعان خود برخاسته از فلسفه برخوردارى و کم رنگ شدن ارزشهاى دینى درجامعه است. فلسفه هاى دنیامدارانه چون اندیشه هاى بیکن نیچه و… که مروج انسان مقتدر و برخوردار بودند انسانها را بدان سو گسیل دادند که دانایى و ثروت را درراه اقتدار بر جهان به کار برند و هر وابستگى را که مزاحم این هدف باشد رها کنند و یا چنان که فروید مى گفت: ارزش هر فداکارى و از خودگذشتگى و احساسهاى انسانى پیامد ناخودآگاه و روحیات غیرعقلانى انسان است که آدمى مى بایست خود را از آن رها سازد. روشن است که این نگرش نسبت به انسان و دست مایه هاى درونى او دستاوردهایى جز آنچه اکنون شاهد آنیم به بار نخواهد آورد. 2. فروپاشى خانواده ها: در نگاه استاد بالاتر از بیگانگى انسانها از یکدیگر ارمغان دیگر فلسفه هاى دنیامدارانه غربى فروپاشى خانواده است. پاکدامنى زن و مرد و عفت و عصمت زنان از شاخصه هاى بارز ادیان آسمانى است و در همه ادیان ابراهیمى مردم به پاى بندى اخلاق جنسى توصیه شده اند و براى کسانى که از مرزهاى ارزشهاى انسانى درگذرند مجازاتهاى باز دارنده اى در نظر گرفته شده است. اندرزها و راهکارهاى رهروان راه انبیا در طول تاریخ حیات بشرى را به سلامت ( 358 ) داشته و آرامش و امنیت نسلها را پایندان بوده است. بازتاب پاره اى از اندیشه ها که در رُنسانس اروپا نقشى بسزا داشتند سبب شد که بنیان جامعه درهم ریزد و حصار پولادین عفت عمومى شکسته شود. پاى بندى به خانواده و وفادارى به پیوند شرعى اسارت شمرده شود و ضرورت نسبت دادن فرزند به پدر از متن قانون حذف گردد . امروز فلسفه اخلاقى رایج در غرب روش اخلاق کانت و یونگ نیست بلکه آن بُعد از دیدگاه هاى فروید ترویج مى شود که در آدمیان این تلقى را به وجود مى آورد که او مجموعه اى از غرائز و گرایشهاى محض مادى است ونمى تواند پا از مرز غریزه ها فراتر نهد و باید براى رهایى از زندان درون و از میان بردن عقده هاى روانى در سر حد کمال خود را اشباع کند. و یا برابر روش اخلاقى نوین برتراند راسل در زمینه اخلاق جنسى مى بایست احساسهایى چون احساس شرم عفاف تقوا و غیرت در انسان وجود نداشته باشد!33 روشن است که در پرتو این اندیشه ها: (به انسان امروز اجازه داده شده است که خود را از زیر بار مسؤولیت یا قصور و تقصیر و هرگونه گناه که مرتکب مى شود برهاند; زیرا با چنین اندیشه اى که ما هر چه مى کنیم فرمان ناخودآگاه ماست از هرگونه مسئولیت و پیامد کارهایمان خود را در امان مى پنداریم.)34 متفکران جهان به روشنى مى گویند: با آن که دیدگاه هاى بسیارى در زمینه روان شناسى در اروپا بویژه در امریکا پیدا شده ولى با گذشت سالها افکار فروید همچنان مانند خون در رگهاى جامعه هاى غربى جریان دارد و پیوسته دستاوردهاى رنگارنگى از خود بروز مى دهد.35 امروزه از نظر اجتماعى در بسیارى از کشورها که به روال تمدّن غربى زندگى مى کنند زناشویى به معنایى که در کشورهاى اسلامى وجود دارد چندان ضرورى ( 359 ) نیست و شمار طلاق و فرزندان نامشروع رو به افزایش است.36 از این روى هم برابر رواج آزادیهایى از نوع غربى زندگى به سبک غربى و رواج شعارهاى فمنیستى و استفاده ابزارى از زن آمار فرارها طلاق ها و کودکان بى سرپرست و… بالا رفته است. بیش ترین بحران خانوادگى و اخلاقى نه در میان لایه هاى بى سواد که در میان گروه هایى است که از فرهنگ اسلامى فاصله گرفته اند و خود را به شیوه زندگى غرب نزدیک ساخته اند. دنیا کم کم به این نکته پى مى برد که توصیه هاى اخلاقى و حرکتهاى بازدارنده اى که اسلام براى رویارویى و ریشه کنى سرلوحه برنامه هاى اجتماعى خود قرارداده و هواداران تمدّن غرب آنها را توحش و خلاف آزادى مى خوانند چه نقش پراهمیّتى در سلامت جامعه داشته و دارد. و در هر کجا از این روشها به درستى استفاده شده کانون خانواده ها از امنیت مناسبى برخوردار بوده است: (یکى از چیزهایى که پایه خانوادگى و محیط خانواده را محکم مى کند همین مسأله و مجازات زناکاران است و علت این که پایه کانون خانواده در اروپا سست و متزلزل است همین است و امروز در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروى کنیم کانون خانواده را متزلزل تر کرده ایم.)37 فاصله گرفتن انسان غربى از آرمانهاى دینى و ارزشهاى اخلاقى نه تنها آسایش دنیوى او را برآورده نکرده که آرامش روانى او را از میان برده است انسان غربى گرچه هیچ گاه مثل امروز در رفاه نبوده ولى او براى دنبال نماندن از کاروان پرشتاب صنعت و نعمت و به دست آوردن ثروت بیش تر بى وقفه در تلاش است. اشتهاى گوناگون جویى به اسرافها و رقابتها و دشمنیها دامن زده است. سوار شدن بر ارّابه سیرى ناپذیر تکنیک و اتوماسیون مجالى براى برآوردن نیازهاى روانى انسانها به جاى نگذاشته است. ( 360 ) 3. بیماریهاى عصبى و روانى: تکنیک و نوآوریهاى صنعتى نه تنها نیازهاى اساسى انسان را برآورده نکرده که بر دامنه دشواریها و گرفتاریها افزوده است و اداره اجتماعى و اقتصادى جامعه ها را پیچیده تر و مشکل تر کرده است. اگر تکنیکى انسان را از جهتهایى بى نیاز کرده صدها نیاز و خواهش دیگر آفریده است و غلبه تکنولوژى برطب و پیشرفتهاى تکنولوژیک اگر در از میان بردن شمارى از بیماریها و دردها کامیاب بوده خود به پدیدآمدن بیماریهاى جدید کمک کرده است و در مجموع به جاى این که ماشین و صنعت خادم انسان باشد انسان خود خادم آن شده است. استاد از این پدیده به نام (بحران ماشین و بیمارى تمدّن) یاد کرده است شتاب بى وقفه براى عقب ماندن از دیگران براى انسانها زندگى بى هدف و بى مقصدى را به ارمغان آورده و به میزان رشد صنعتى جامعه ها بر آمار خودکشى ها و بیماریهاى عصبى و اختلالهاى روانى افزوده شده است. (آمارها نشان مى دهد در کشورهایى که از نظر صنعت بیش تر پیش رفته اند و در رفاه مادى بیش ترى هستند خودکشى بیش تر است. تحلیلها مى رساند که جز خلأ معنوى و عدم اشباع شدن روحى مسأله دیگرى نیست… آمارها در آن جا بالخصوص نشان مى دهد که هر چه پیشرفت و رفاه مادى بشر بیش تر مى شود بر بیماریهاى عصبى و اختلالات روانى افزوده مى شود… اسم اینها را گذاشته اند (بیماریهاى تمدّن.)38 استاد مطهرى یادآور مى شود: مقصود از نقد این جنبه از تمدّن غرب مخالفت با رفاه و رشد و پیشرفت صنعتى نیست و نمى گوییم که رفاه اختلال روانى مى آورد و برآن نیستیم فقر و فلاکت جهان غیرصنعتى را توجیه کنیم; بلکه فقر و تهى دستى از مفاسد بزرگ است و براى از میان بردن آن باید تلاش کنیم. ( 361 ) سخن ما این است که تمدّن جدا شده از دین و ارزشهاى اخلاقى و معنوى مصیبت بار است و فاجعه آمیز. شتاب براى رسیدن به صنعت و واپس نماندن از ماشین بدون توجه به ارزشهاى اخلاقى به روابط ناعادلانه جامعه مى انجامد و بردامنه آز و احساس غلبه بر دیگران و رقابتهاى فسادانگیز مى افزاید. زندگى پاکیزه و بدون دغدغه در گرو ایمان به خدا و پاى بندى به ارزشهاى معنوى است. 4. استعمار و بهره کشى: از پیامدهاى روشن تمدّن غرب استثمار و استعمار مردمان غیر غربى است. تفکر بهره ورى هرچه بیش تر و پاى بندى به آیین مکتب قدرت چیزى جز استعمار و بهره کشى از دیگران به بار نمى آورد. غرب براى برآوردن مواد اولیه کارخانه هاى صنعتى خود و چیرگى بیش تر بر جهان همه جا را در مى نوردد. در گذشته امریکاى لاتین افریقا و آسیا توسط غرب چپاول شد و اکنون با شگردهاى نوین مغزها و سرمایه هاى جهان سوم به اروپا و امریکا انتقال مى یابند. شمارى از ناآگاهان و فریب خوردگان استثمار و استعمار را مقوله اى جدا از تمدّن غرب مى شمارند و میان آن و تمدّن نوین باختر زمین جدایى مى افکنند و کسانى که استعمار را از چهره ها و وجوه تمدّن غرب مى شمارند ناآگاه مى خوانند! ولى از نظر استاد بهره کشى غرب از جهان سوم از دید فلسفى و نگاه ارزشى او به جهان و انسان منشأ گرفته است. ثروت غرب محصول منابع اولیه صنعتى و کشاورزى به دست آمده از جهان سوم است و استعمار ریشه در جهان بینى و تفکّر استکبارى غرب دارد: (بهره کشى و استثمار مردم از نتایج تمدّن غرب و آن نیز بر اثر کنار گذاشتن دین و مبانى اخلاق است.)39 در نگاه استاد لیبرالیسم که مهم ترین وجهه مدنیّت غرب است آزاد بودن انسان ( 362 ) است در پرورش خود و آزادى در فکر و عمل. در این تعریف انسان از قیدوبند تکلیف رهاست و آنچه بر کردار انسان نظارت دارد نه تعبّد به دین و احترام به ارزشهاى جاوید انسانى که ترس از تزاحم با منافع دیگران بویژه ترس از واکنش اکثریت رقیب سبب خویشتن دارى از تجاوز به حقوق دیگران خواهد شد. روشن است وقتى درنهانگاه فکر آدمى ترس از خدا نباشد و انسان نتواند تعریف درستى از حق و باطل ارائه دهد و براى دیگران احترام ذاتى و انسانى قائل نباشد دروقت قدرت و حاکمیت به حقوق دیگران تجاوز خواهد کرد: (از نظر فلاسفه غرب انسان موجودى است داراى یک سلسله خواسته ها و مى خواهد این چنین زندگى کند. همین تمایلات منشأ آزادى عمل خواهد بود. آنچه آزادى را محدود مى کند آزادى امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چهارچوب دیگرى نمى تواند آزادى انسان و تمایل او را محدود کند.)40 رهاورد اومانیسم و اگزیستانسیالیسم که افرادى مثل سارتر مبلغ آن بودند نیز همین است. اومانیسم مروج اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و اصالت خداست و بر آن است که باید همه ارزشهاى خارجى که به نام دین و خدا و عقل و طبیعت بر انسان تحمیل مى شوند دور بریزیم. به نظر اینان ملاک حق و باطل و نیک و بد و خیر و شر به اقتضاى نیاز و رفتار آدمى معنى پیدا مى کند. در اگزیستانسیالیسم اعتقاد به بازدارندگى از منبع بالاتر و مقدس معنى ندارد و آزادى مطلق و خود ملاکى محور همه چیز است; چرا که بناى این مکتب بر اصالت مادّه و حسّ استوار است. در این فلسفه کارهاى انسان دوگونه است: انسان یا در جست وجوى واقعیتهاى ( 363 ) مادى است که خیر نامیده مى شود و عقل نیز به پذیرش آن فرمان مى دهد و یا کارهایى مثل فضیلت زیبایى کمال که در مدار خیرمادى و کارهاى عقلانى نمى گنجد. اینها ارزش نامیده مى شوند.ارزشها در ذات خود چیزى نیستند و هویت خارجى ندارند بلکه آفریده آدمى هستند و ذهن به آن معنى مى دهد. ارزشهاى انسانى در این مکتب قیمتى بالاتر از اعتبار ندارند و امور قراردادى و موهوم هستند و کارهاى اعتبارى وقراردادى را انسانها در وسائل و مقدمات کار به کار مى برند نه در هدف.41 روشن است وقتى انسان به هیچ چیز مقدس جز آنچه خود مى سازد باور نداشته باشد ارزشها براى او بى معنى خواهد بود; نمى تواند ایثار کند و خود را براى آسایش دیگران به رنج افکند. این مکتب به آزادى مطلق باور دارد و روشن است که آزادى مطلق آدمى را به انحراف و بى بندوبارى و تجاوز به حقوق دیگران مى کشاند. از این روى اگزیستانسیالیستها رو به فساد داشتند و به فساد دامن مى زدند و پلیس به دنبال آنان بود.42 آزادى انسان از حقوق اساسى او و از ارزشهاى والاى الهى است و یکى از فلسفه هاى بعثت انبیا رهایى انسان و رساندن او به کمال و زیبایى است. ( 364 ) در اسلام برخلاف فلسفه سارتر انسان آزاد و رها از هر قید و شرط نیست. انسان گرچه برجسته ترین موجود هستى است ولى جزئى از پیکره آفرینش است و تافته جدابافته و نامتجانس با آفرینش نیست. انسان ساخته دست خداست و بایستى همه بازدارنده ها را از خود دور کند تا به خدا برسد پیامبران آمده اند تا افزون بر آزادى اجتماعى انسان او را از درون آزاد سازند و او را از خودمحورى به خدامحورى و حقیقت مطلق برسانند. این آزادى به او مسؤولیت و تعهد مى دهد و بذر ایثار و فداکارى به همنوعان را در او شکوفا مى سازد. این آزادى و شخصیت درونى از راه مکتب و علم قدرت به دست نمى آید; بلکه اگر شخصیت درونى نباشد ابزارها و توانمندیهاى جدید او را در خودخواهى ها کامرواتر مى کند: (پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادى اجتماعى به بشر آزادى معنوى بدهند و آزادى معنوى است که بیش از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادى اجتماعى مقدس نیست بلکه آزادى معنوى هم مقدس است و آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست… آزادى معنوى را جز از طریق نبوت انبیا دین و ایمان و کتابهاى آسمانى نمى توان تأمین کرد.)43 استاد مطهرى در بررسى مکتبهاى فلسفى غرب یادآور مى شود: گرچه شمارى از فیلسوفان غرب به اندیشه هاى اسلامى نزدیک شده اند; ولى بسیارى از فلسفه هاى غربى با داعیه نجات انسان از اسارت آسمان و خدایان او را دراسارت زمین گرفتار ساخته اند و بى توجه به تعالیم متعالى و ارزشمند ادیان ابراهیمى بویژه اسلام در زمینه انسان شناسى به مکتبهاى خود ساخته رو آورده اند. در تحلیل استاد تفکرى که اندیشه و زندگى غربیان را در اختیار گرفته فراموش کردن خداست و خودفراموشى غفلت از ارزشها و استعداد انسانى و تکیه بر یک جنبه ( 365 ) از حیات انسان سبب شده که انسان غربى خلقت را بیهوده بشمرد و هدفى جز تکاثر و بهره ورى بیش تر از دنیا براى خود نبیند. استاد از قول متفکرى چون گاندى در شرح پیامد تمدّن جدید غرب نوشته است: (غربى از یک چیز عاجز است و آن تأمل در باطن خویش است. تنها این موضوع براى اثبات پوچى درخشندگى کاذب تمدّن جدید کافى است.)44 رهایى بى قید و شرط انسان از حاکمیت خدا و خودفراموشى این پیامد را داشت که غرب در جنایت و خباثت احساس آزادى کند و در رسیدن به هدف هاى توسعه طلبانه اش جز خود را به هیچ انگارد. اندیشه ورانى که از نزدیک شاهد جلوه هاى تمدّن غرب بوده اند این چهره پنهان مدنیّت را محکوم کرده اند و پرونده وحشت انگیزى از جنایتها آدم کشیها و خسارتهایى که تمدّن اروپا و امریکا به بشریت وارد کرده است به دست داده اند. مهاتماگاندى که کشورش هند نزدیک به سه قرن در اشغال بریتانیا بود با نمایاندن عملکرد غرب مردم را به تماشاى عریان این چهره تمدّن فرا خوانده است. گاندى تاریکیها و تباهى آفرینیهاى مدنیّت غرب را در افریقاى جنوبى و هند دیده بود. او در رساله (هند سوارج) از تمدّن جدید به (عیب بزرگ) یاد مى کند که تنها هدف زندگى را در امور مادى خلاصه کرده و امور معنوى عشق ایثار و فداکارى در الفباى آن جاى ندارد. و اگر از این مفاهیم نامى برده مى شود براى فریب دیگران است. او به روشنى مى گوید: چنین تمدّنى دوزخ فرودستان است و این تمدّن از خود غربیان بدتر است; چه که غربیان ذاتا شریر و بدکردار نیستند بلکه بیمار تمدّن خویش هستند. او درباره جنگ جهانى دوم نوشته است: (جنگ اخیرماهیت شیطانى تمدّنى را که بر اروپاى امروز ( 366 ) حکمفرماست نشان داده است. کلیه قوانین اخلاقیات عمومى به دست فاتحان و به نام شرافت نقض شده است. هیچ دروغى در صورت لزوم پست و وقیح تلقى نشده است. در پس پرده تمام جنایات انگیزه کاملا مادى آن به چشم مى خورد. اروپا مسیحى نیست; بلکه ابلیس را پرستش مى کند….)45 غرب با شعار آزادى دموکراسى دفاع از حقوق زنان آبادانى و متمدّن کردن جهان و… به کشورهاى ضعیف هجوم برد و غارت جهان سوم را در کام ملّتهاى غربى شیرین کرد آن چنان که وجدان عمومى مردم اروپا و آمریکا جز مردمانى اندک و هوشمند نه تنها از جنایتهاى ارتش مهاجم احساس تنفر نکردند که آن را براى متمدّن کردن مردمان دیگر لازم شمردند: (در همان عصرى که کاپیتال و مقدمه بر اقتصاد سیاسى و آنتى دورینگ نوشته مى شد در یک روز فرانسویان 45 هزار نفر را در ماداگاسکار قتل عام کردند. ارتش فرانسه پس از اعلام رسمى و حتى دعوت اشراف و رجال متعین و خیلى متمدّن فرانسوى به تماشاى منظره از نزدیک پایتخت الجزائر را بمباران کرد و سپس اشغال نمود و ملّتى را به اسارت گرفت.)46 در این خوان یغما نه تنها احزاب دموکراتیک و مدّعى آزادى شرکت داشتند که سوسیالیستها و کمونیستها نیز پیشاپیش سرمایه داران حرکت مى کردند و همه در چپاول سرمایه هاى ملّتهاى دربند همداستان بودند. تنها اختلاف بر سر تقسیم ثروتهاى بادآورده بود. تنازع در آن نبود که این ثروتها از کیست; بلکه کشمکش بر سر آن بود که رژیم سرمایه دارى آنها را در اختیار بگیرد و یا رژیم سوسیالیست. بر این اساس استاد مطهرى کمونیسم و کاپیتالیسم را دو تیغه یک قیچى مى نامید.47 و خمیرمایه اصلى ( 367 ) تمدّن غرب را مادى گرى و تجاوز طلبى مى داند که زیرپرچم آزادى و مدنیّت خود را پنهان کرده است. غرب بر بنیانى جاى پاى خود را استوار ساخته که جز به منافع خود به چیزى نمى اندیشد. اگر دیروز بى محابا سرزمین دیگران را اشغال مى کرد امروز با تیغ آزادى و مدنیّت مردم را سر مى برد. غرب استعمارگر آزادى را براى خود مى خواهد نه براى دیگران. استاد با اشاره به جنایتهاى مدعیان حقوق بشر فرانسوى در الجزائر و وحشى گریهاى امریکا در ویتنام نوشته است: (ژرژ بیدو که زمانى خودش رهبر سوسیالیستهاى فرانسه بود وقتى که خواستند به الجزائر استقلال بدهند آمد جزو سازمانهاى آدمکشى قرار گرفت که چرا به اینها استقلال مى دهید….)48 (همانها که روزى علیه اسلام تبلیغ مى کردند و انجیل را در دست مى گرفتند که این کتاب محبت است امروز… هر روز دهها تن محبت روى ویتنام مى ریزند. این همان محبتى است که انجیل به اینها گفته. این محبتها به صورت بمبها و حتى بمبهاى ناپالم درآمده است که همین که فرود آمد بچه ها و پیرها و زنها آتش مى گیرند….)49 استاد در سخنانى پرشور جنایتهاى صهیونیستها در فلسطین را از برنامه هاى دولتهاى غربى مى داند که به نام حقوق بشر مسلمانان را قتل عام مى کنند و مى گوید: دست انگلستان و امریکا در پشت سر یهودیان قرار دارد. و ما مسلمانان براى رسیدن به عزّت دیرینه وظیفه داریم به یارى برادران فلسطینى خود بشتابیم و بانشان دادن غیرت دینى به امریکا و نوچه اش اسرائیل پاسخ دندان شکنى بدهیم. و آنچه غرب را علیه ما جرى و بى پروا کرده همین بى تفاوتى و سهل انگارى ملّتها و دولتهاى اسلامى است.50 ( 368 ) ابزارهاى ناپسند استعمار براى چیرگى بر مسلمانان: استاد مطهرى درجاى جاى آثار خود نسل معاصر را نسبت به هدفهاى جهان خوارانه و راههاى نفوذ استعمار درممالک اسلامى هشدار داده است و اکنون نیز این راهها بى کم وکاست از سوى استعمارگران دنبال مى شود. از جمله: 1. تفرقه افکنى: رو در رو قرار دادن مسلمانان با یکدیگر از حربه هاى کارامد دشمنان اسلام بوده است. که در هر زمان با شیوه اى جدید آن را به کار گرفته اند. آنان با بهره گیرى از ناآگاهى و با استفاده از ناسانیهاى مذهبى گروه ها و فرقه هاى اسلامى را به هم بد بین کرده و ایشان را از یارى همدیگر باز مى دارند. اقبال لاهورى از شخصیتهاى بزرگ جهان اسلام بود که مبارزه هاى سیاسى و آگاهى بخشیهاى او ضربه هاى بزرگى به حیثیت اروپا و بریتانیا وارد آورد. در سالهاى اوج مبارزه ملّت هند علیه انگلستان درایران شایع مى شود که اقبال لاهورى ناصبى و به امام جعفر صادق(ع) توهین کرده است. با این اتهام تلاش مى گردد شیعیان ساده ایران و جهان را به این مرد بزرگ بدبین سازند. استاد مطهرى در بررسى این دستاویز دشمنان یادآور مى شود: جعفر و صادق مورد نکوهش اقبال امام جعفر صادق(ع) نیست بلکه یکى جعفر بنگالى و دیگرى صادق دکنى است. این دو نفر در جریان جنگ مسلمانان با انگلیس با دشمنان اسلام همکارى مى کردند و به نهضت اسلامى از پشت خنجر زدند و به رهبران اسلامى و ملى خیانت کردند و در نتیجه استعمار غرب به مدت سیصدسال بر هند چیره شد. دست نشاندگان استعمار براى ترور شخصیت اقبال و بدبین کردن شیعیان و سنّیان به یکدیگر سخنان اقبال را این چنین وارونه جلوه دادند.51 در هنگام جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1347هـ.ش. عالمان شیعه مردم را نسبت به خطر یهود هوشیار ساختند و مردم را تشویق کردند به برادران فلسطینى و لبنانى ( 369 ) خود کمک کنند. شهید مطهرى دراین راستا با سخنرانیهاى روشن گر مردم را به خطر استعمار و اشغال سرزمینهاى اسلامى هشدار داد و اعلام کرد: جنایتهاى اروپائیان در منطقه بى سابقه است و دست نشاندگان امریکا به زمینهاى اشغالى بسنده نکرده و چشم طمع به دیگر سرزمینها دارد. ما وظیفه داریم به برادران مظلوم خود کمک کنیم. این حرکت فداکارانه احساس همدلى را در میان شیعیان ایران پدید آورد و مردم براى کمک مادى و مبارزاتى به برادران فلسطینى و لبنانى خود اعلان آمادگى کردند. عوامل استعمار براى خنثى کردن این حرکت اسلامى دست به کار شدند و با پخش شایعه هاى ویرانگر و متهم کردن شهید مطهرى به سنّى گرى سعى کردند از تأثیر سخنان استاد در میان مردم بکاهند و این همبستگى اسلامى را به تفرقه تبدیل سازند. استاد در پاسخ به شایعه هاى ساواک علیه حسینیه ارشاد که در آن زمان سنگر مبارزاتى او بود مى گوید: (حالا حسینیه ارشاد گنه کار شده است که یک روزى راجع به فلسطینى ها بحث کرده و گفته است: مردم! به فلسطینى ها کمک کنید. یک عده یهودى که جاسوسهاى اسرائیل در این مملکت فراوانند… با حسینیه ارشاد کینه برداشته اند و روزى نیست که علیه حسینیه ارشاد شایعه درست نکنند. من از شما هم چیزى نمى خواهم جز این که بگویم چشمتان را بازکنید بدانید عناصر یهود در این مملکت و در همه ممالک اسلامى فراوانند. دست اینها جاسوسها و پول اینها مرتب کار مى کند.)52 استاد وحدت و همدلى مسلمانان را از بایسته هاى حفظ امت اسلامى شمرده و بر این عقیده است که عالمان و روشنفکران مسلمان باید گرد هم آیند و با وحدت و همدلى و همفکرى راهکارهاى پیوند اسلامى و مبارزه با نقشه هاى استعمار را بررسى کنند: ( 370 ) (مصلحان و دانشمندان روشنفکر اسلامى عصر ما اتحاد و همبستگى ملل و فرق اسلامى را خصوصا در اوضاع و احوال کنونى که دشمن از همه جوانب بدانها هجوم آورده و پیوسته با وسائل مختلف در پى توسعه خلافات کهن و اختراع خلافات نوین است. از ضرورى ترین نیازهاى اسلامى مى دانند….)53 2. برانگیختن تفاوتهاى قومى: ناسیونالیسم در شکل فعلى در جهان در اوائل قرن نوزدهم میلادى در آلمان پیدا شد و واکنشى بود در برابر انقلاب کبیر فرانسه. این اصطلاح در اندیشه بنیانگذاران غربى; یعنى مردمى که در قالب مرزهاى جغرافیایى معین و نژاد و سابقه تاریخى و زبان و فرهنگ ویژه گردآمده اند به عنوان یک واحد تفکیک ناپذیر مشمول منافع و مصالح ویژه اى قرار گیرند و کسانى که این شاخصه را نداشته باشند بیگانه و دشمن باشند.54 این شعار در غرب طرفداران جدى پیدا کرد و درجهان سوم نیز در برهه اى از زمان از آن به عنوان ابزارى براى همبستگى ملّى درمبارزه با بیگانگان استفاده شد. استعمار با سوار شدن بر این موج فرهنگى و اجتماعیِ سرکش آن را از مسیر خود منحرف ساخت و از آن ابزارى کارآمد در راه پراکندگى ملّتها و نژادها بویژه ملّتهاى مسلمان سامان داد و با بزرگ نمایى گذشته ملّتها و مهم شمردن قهرمانان کهن باورها و آیینها و مذهبهاى حاکم بر این سرزمینها را تحت الشعاع قرارداد. روشنفکران غرب زده از نخستین مروجان این کالاى تحریف شده بودند. در این بازى جدید ایرانیان به تجدید خاطره دوران حکومتهاى هخامنشى و ساسانى و عراقیها به تمدّن بابل و مصریها به عصر فینقیها و فراعنه سرگرم شدند و از هر سوژه ملى وسیله اى براى جدائى ملّتها و گسست پیوستگیها فراهم آمد. آن چنان که سید جمال که خود نماد و ( 371 ) فریادگر وحدت دینى بود و همه عمرش در این راه سپرى شد پس از مرگش مسلمانان در این که او زاده کدام سرزمین است با یکدیگر به جدال برخاستند; غافل از آن که سیّد براى این که هیچ کس او را ویژه خود نکند و سخنانش به هر سو راه یابد خود را فرزند اسلام خواند. شهید مطهرى درباره این ترفند استعمار نوشته است: (استعمار براى این که اصل (تفرقه بینداز و حکومت کن) را اجرا کند راهى از این بهتر ندید که اقوام و ملل اسلامى را متوجه قومیّت و ملیّت و نژادشان بکند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نماید. به هندى بگوید تو سابقه ات چنین است و چنان. به ترک بگوید نهضت جوانان ترک را ایجاد کن….)55 پیشقراولان استعمار غرب براى جدا کردن ایرانیان از اسلام برنامه هاى گوناگونى را براى بزرگ نمایاندن آثار به جاى مانده از پادشاهان و حکومتهاى پیش از اسلام سامان دادند و سعى کردند عظمت اسلام و تمدّن اسلامى را در برابر تمدّن گذشته ایران کم رنگ جلوه دهند. رژیم شاه در این راستا جشنهاى پرهزینه اى را در سال 1350 به نام جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى ترتیب داد و در سال 1355 در حرکتى شتابزده تاریخ اسلام را به تاریخ واهى شاهنشاهى تغییر داد تا ذهنها و فکرها را از تاریخ هجرى دور سازد و به نظامهاى شاهنشاهى ارتجاعى پیش از اسلام نزدیک کند. قلم بمزدها نویسندگان دربارى و آلوده هنرمندان بى تعهد روزنامه هاى وابسته با مقاله ها فیلم نامه ها و نمایشنامه هاى خود زمینه پذیرش این حرکت ارتجاعى را آماده مى ساختند.56 شهید مطهرى براى بى اثر کردن این موج تبلیغات و حرکت همه جانبه رژیم وابسته پهلوى به روشن گرى پرداخت و با نوشته ها و سخنرانیهاى خود در زمینه ماهیت این ( 372 ) موج جدید و روابط متقابل اسلام و ایران در بى اثر کردن شگردهاى ویران گرانه دشمنان نقش موثرى ایفا کرد. استاد انگیزه اصلى استعمار در این حرکت فرهنگى را جدا کردن مسلمانان از یکدیگر براى چیرگى بى دردسر بر آنان یاد کرده و اتحاد و همبستگى ملّتها و مذاهب اسلامى را مهم ترین راه براى مبارزه با استعمار دانسته است: (رواج اندیشه قومیّت پرستى و ملیّت پرستى و به اصطلاح ناسیونالیسم که به صورتهاى: پان عربیسم پان ایرانیسم پان ترکیسم پان هندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد و هم چنین سیاست تشدید نزاعهاى مذهبى شیعه و سنّى و هم چنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهرا رقیب همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار; یعنى ـ اتحاد اسلام ـ بوده و هست.)57 3. بیگانه کردن مسلمانان با فرهنگ و تمدّن اسلامى: از شگردهاى شوم استعمار براى چیرگى بر ملّتها بیگانه کردن آنان با فرهنگ و میراثهاى ارزشمند گذشته شان بوده و هست. استعمارگران با به کار گرفتن تاریخ نگاران جامعه شناسان جغرافى دانان خاورشناسان هنرمندان و… تلاش ورزیدند این ذهنیت را در جامعه هاى تحت نفوذ خود به وجود بیاورند که تاریخ و فرهنگ کنونى آنان که بازمانده نیاکانشان است چیزى جز توحّش و عقب ماندگى به بار نیاورده و چیزى که بتوان بدان افتخار کنند در دست شان نیست. اگر ملّتها بخواهند به مدنیّت و پیشرفت برسند بایستى به فرهنگ غربى دست یابند پذیراى فرهنگ و زبان آن دیار باشند. هر کس که فراورده هاى مادى و صنعتى آنان را بیش تر مصرف کند متمدّن تر است.58 ( 373 ) زیرا تا ملّتى نخست از خود بیگانه نگردد و فریفته فرهنگ و صنعت غربیان نگردد و نسبت به دین و مذهب خود احساس حقارت نکند دشمن نمى تواند در او طمع ورزد و او را بشکند. (… بى شک در میان انواع گوناگون استعمار خطرناک تر از همه استعمار فرهنگى است مگر ممکن است ملّتى را از نظر سیاسى و اقتصادى استعمار بکنند بدون آن که قبلا او را استعمار فکرى نکرده باشند. براى بهره کشى فرد باید شخصیت او را سلب کنند. او را به آنچه که مال خودش است بدبین کنند و در عوض او را شیفته هر آنچه از ناحیه استعمار عرضه مى شود بسازند….)59 استعمار به هر کجا پا گذاشت پوچ شمارى و هیچ انگارى فرهنگ آن ملّت در صدر کارهایش بود. کارگزاران بریتانیا براى توجیه اشغال هندوستان کتابهاى تاریخى هند را تحریف کرده و از دوران حکومتهاى هندو مسلمان پیشین با تحقیر و اهانت یاد مى کردند.60 از آن جا که مسلمانان با استعمارگران غرب بیش از دیگران به مقابله ومبارزه برمى خاستند هجوم استعمار به فرهنگ اسلامى بیش از دیگر فرهنگها بود. یکى از نایب السلطنه هاى هند در دوران حکومت بریتانیا بر هند پیش از آغاز مبارزات ضدّ استعمارى مسلمانان علیه انگلیس گفته بود: (اولین هدف ما در این جا باید سرکوب مسلمانان باشد چون مسلمانها به طبیعت حال با ما دشمن هستند; اما هندوها این جور نیستند.)61 در سده اخیر عوامل مزدور و یا رعب زده غرب با زبان و قلم و هنر در صدد پدیدآورى حالتى در مردم بودند تا به آنان بباورانند که بایستى رو به غرب داشته باشند و از آداب و رسوم خود دست بردارند و آنچه مورد پسند غربیان است بپسندند و آنچه را که آنان نمى پسندند نپسندند. کسانى را که آنان دوست مى دارند دوست بدارند و آثارى ( 374 ) را که آنان با علاقه مى خوانند بخوانند. آنچه را آنان در کانون توجه قرار مى دهند در کانون توجه قرار دهند. که اینها نشانه زندگى نو و به در آمدن از ارتجاع و تاریکى و گام نهادن در دنیاى جدید و روشنایى است! شگفت این که بى شرمانه این قلم بمزدهاى آلوده چنین وانمود مى کردند که سیاه بختى مسلمانان و مشرق زمین به خاطر پاى بندى آنها به آداب مسلمانى است. براى این که کسى به گذشته برنگردد و از عزت و شوکتى که مسلمانان به برکت و یمن همین فرهنگ داشتند سخنى نگوید به سیاه آلود جلوه دادن گذشته پرداختند و در آثار قلمى خود از روى کینه و حقد فرهنگ و تمدّن اسلامى را زیر پتک هجو قرار دادند و نوشتند: فرهنگ اسلامى و آنچه از آن به تمدّن اسلامى یاد مى شود براى مردم جز شوربختى و رکود چیزى به ارمغان نیاورده است. ییا براى این که گذشته ننگین و پر از خباثت و جنایت خود را از ذهنها بزدایند تلاش ورزیده اند با تبلیغات خود را صلح طلب و اهل مدارا و تسامح معرفى کنند و اسلام را با گذشته درخشان و تسامح و مداراى بسیار باشکوه خشونت طلب! از این روى نوشتند: در اسلام مسأله اى به نام مدارا و تسامح وجود ندارد و مسلمانان مظهر خشونت و ویرانگرى هستند و دین اسلام با شمشیر و خون پیش برده شده است و مسلمانان به هر جا پا نهاده اند آثار با ارزش فرهنگى ملّتها را نابود کرده اند. از جمله این شایعه در مطبوعات و کتابها راه یافت که در حمله عرب به ایران و مصر کتابخانه هاى بزرگ و نفیس این سرزمینها به آتش کشیده شد. استاد شهید مطهرى همه این حرکتهاى به هم پیوسته را از کارهاى شیطانى استعمار شمرد و با دلیلهاى استوار تاریخى بى پایه بودن ماجراى کتابسوزى ایران و مصر را بر همگان آشکار ساخت و ثابت کرد این تهاجم فرهنگى از برنامه هاى استعمار غرب براى بد جلوه دادن تمدّن اسلامى ریشه مى گیرد. زیرا استعمار براى این که در کارهاى سیاسى و اقتصادى ( 375 ) موفق شود مى بایست نخست به فرهنگ مردم یورش برد و مغزها را مجذوب خود کند تا جایى که آنان را به فرهنگ و مذهب خودى بدبین سازد. و این شایعه نیز ادامه همان برنامه است. نمونه آن این است که شایعه کتابسوزى را انگلیسیها در روزگار اشغال هند در کتابهاى درسى گنجانیدند و ایادى انگلیس در ایران همان گفته هاى واهى بى دلیل و ناروا را براى بدبین کردن نوجوانان به اسلام در کتابهاى درسى آوردند: (استعمار دقیقاً تشخیص داده و تجربه کرده است که فرهنگى که مردم مسلمان به آن تکیه مى کنند و ایدئولوژى که به آن مى نازند فرهنگ و ایدئولوژى اسلامى است… پس مردم از آن اعتقاد… و حسن ظن باید تخلیه شوند تا آماده ساخته شدن طبق الگوهاى غربى گردند. براى بدبین کردن مردم به آن فرهنگ و آن ایدئولوژى و پیام آوران آنها چه از این بهتر که به نسل جدید چنین وانمود شود که مردمى که شما مى پندارید رسالت نجات و رهایى و رهبرى بشریت به سعادت را داشتند و به این نام به کشورهاى دیگر حمله مى بردند… خود به وحشى ترین کارها دست زده اند و این هم نمونه اش.)62 استاد مطهرى با بررسى پیشینه روانى و تاریخى این ترفند استعمار غرب این مطلب را به دست داده که مسیحیان که از سویى از برترى و اقتدار تمدّن اسلامى آگاه شدند و از دیگر سو از شکست نهایى دنیاى مسیحیت از مسلمانان در جنگهاى صلیبى کینه به دل داشتند علیه اسلام و مسلمانان جنگ روانى به راه انداختند و آن قدر علیه اسلام و مسلمانان شایعه سازى کردند که گروهى از هوشمندان مسیحى در قرون جدید از این حرکت پلید شرمسار شده اند. کسانى چون جان دیون پورت براى جبران اندکى از این زیان بزرگ کتاب (عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن) را نوشت. شایعه کتاب سوزى نیز توسط ایادى استعمار پخش شده و در داخل کشور ما به ( 376 ) قلم کسانى چون پور داود که وابستگى او به استعمار روشن است به صورت یک حادثه تاریخى در آمده است. از آن جا که شایعه کتاب سوزى ساخته و پرداخته استعمار بود نقد آن را بر نمى تابید و نمى گذاشت مردم از چند وچون قضیّه آگاه شوند و به ایادى خود در کشورهاى زیرسلطه دستور مى داد که از هرگونه روشن گرى در این باره جلوگیرى کنند. از جمله دستگاه امنیتى ایران دستور داشتند که از حرکت روشن گرانه استاد مطهرى درباره کتاب سوزى جلوگیرى کنند. استاد دراین باره مى گوید: (معمولاً عنوان موضوعاتى که در حسینیه ارشاد بحث مى شد روزنامه ها اطلاعیه آن را چاپ مى کردند. ولى در بحث کتابسوزى ایران و مصر با آن که اعلان آن به جراید داده شد آن را منتشر نکردند. پس از پرس وجو روشن شد عوامل شاه و ساواک مانع نشر آن شده اند.)63 4. تز جدایى دین از سیاست: مسأله مهم دیگرى که استعمار در انجام آن از دیرباز سرمایه گذارى کرده است دور کردن دین و دینداران از عرصه هاى سیاسى و اجتماعى است. نظریه پردازان وابسته به قدرتهاى بزرگ به سفارش آنان نوشته و گفتند: دین اگر نیک و به صلاح نیز باشد تنها رابطه فردى انسان و خدا را شکل مى دهد و نباید کارى به روابط اجتماعى داشته باشد. مردم بایستى براى برآوردن نیازهاى اساسى و کلان زندگى از کارشناسان جدید بهره گیرند و آنان اینان را به دیارى رهنمون خواهند شد که براى زندگى امروز بشر برنامه هاى دقیق و راهگشا دارد و آن غرب است. استاد مطهرى درسرگذشت سید جمال الدین اسدآبادى یادآور شده: مهم ترین کار سیّد در مبارزه با استعمار تبلیغ همبستگى دین و سیاست بود; چه که سید بر این باور ( 377 ) بود: تنها با پیاده کردن پیامهاى سیاسى ـ اجتماعى دین مى توان با بیگانگان مبارزه کرد و برنامه هاى آنان را نقش بر آب ساخت: (او… مردى بود که همبستگى دین و سیاست را تبلیغ کرد و این را… به جامعه اسلامى تفهیم کرد که مسأله جدایى دین از سیاست نیرنگى است که سیاست بازان عالم ساخته اند. در دین بالخصوص دین اسلام سیاست یکى از عزیزترین اجزاء است. و جدا کردن سیاست از اسلام به معناى جدا کردن یکى از عزیزترین اعضاء از پیکر اسلام است.)64 استاد درتأیید تیزبینى و کارکرد سید افزوده کوششهایى که پس از او از سوى استعمار درترویج سکولاریزم به عمل آمد بیش از پیش درستى اندیشه هاى وى را ثابت کرد. غرب با قطع پیوند دین با اجتماع مهم ترین رسالت دین را از او گرفت و درکشورهاى زیر سلطه استعمار کسانى بر سر کار آمدند که مبارزه با نمادهاى مذهب و اسلام اجتماعى را در صدر کارهایشان قرار دادند و در نتیجه به جاى کسانى مانند: سید جمال ومدرس آتاتورک و رضاخان و داود خان بر مسند قدرت تکیه زدند. استاد مطهرى بر این عقیده است که دشمن براى منزوى کردن دین و زمینه سازى براى جدا کردن آن از سیاست به تجددگرایى افراطى دامن مى زند; چه که جامعه بشرى همواره با مشکلات ثابت و نوینى روبه روست و هر دسته از گرفتاریها چاره جوییهاى ( 378 ) سازوار با خود را مى طلبد و اسلام براى هر دو نیاز داراى برنامه هاى غنى و همه جانبه است و این اسلام شناسان و مجتهدان جامع شرایط هستند که با بررسى مسائل و حوادث واقعه باید به پرسشهاى نوپیدا پاسخ دهند. ولى بدخواهان بدون توجّه به پاسخهاى اساسى و پاسخ گویان و مفسران دین از یک سو با تمام توان از پرورش تفکر سالم و آزادى اندیشه در میان مسلمانان جلوگیرى مى کنند و تلاش مى ورزند ملّتها را عقب نگهدارند و برترویج اسلام پویا و اصیل و همراه با زمان راه مى بندند;65 و از دیگر سوى با تبلیغات گسترده وانمود مى کنند اسلام پاسخ گوى نیازهاى روز نیست و یا مى باید در اندیشه هاى گذشته تجدیدنظر کرد و یا این مطلب که احکام اسلام مربوط به دوران ظهور و گذشته است و بر آوردن نیازهاى انسان معاصر قوانین دیگر مى طلبد. روى همین برنامه درباره حجاب زن ارث قصاص ربا و… شبهه افکنى مى شود. به نظر استاد فقه شیعه فقهى غنى و کامل است و براى همه پرسشها پاسخى درخور دارد و جامعه اسلامى نیازمند به راه حلهایى از نوع راه حلهاى پیشنهادى نوگرایان حتى کسانى مانند محمد عبده در فقه نیست;66 چرا که آن پاسخها بیش تر بدون توجه به فقه اهل بیت تدوین شده است و فقه علوى که از زبان امام صادق(ع) براى ما به یادگار مانده ما را بى پاسخ رها نکرده است. امروزه براى رویارویى با اسلام اصیل و پویا و به حاشیه راندن آن هر مسأله نوپیدایى زیر عنوان مقتضیات زمان و پسند رایج روز موجّه شمرده مى شود: (مقتضیات زمان مانند آزادى از کلماتى است که مخصوصا در مشرق زمین سرنوشت شومى داشته است و اکنون به شکل یک ابزار استعمارى کامل براى درهم کوبیدن فرهنگ اصیل شرق و تحمیل روح غربى درآمده است. چه سفسطه ها که به این نام صورت مى گیرد و چه بدبختیها که با این تابلوى قشنگ صورت مى گیرد.)67 ( 379 ) 5. گستراندن فساد و فحشاء: سلامت خانواده و عفت و عصمت زنان و مردان بزرگ ترین سرمایه مسلمانان و مهم ترین مانع بر راه نفوذ استعمار در سرزمینهاى اسلامى است. استعمار غرب براى ورود به سرزمینهاى اسلامى بسترسازى مى کند و به فساد و فحشا دامن مى زند. طرح مسائلى چون فمنیسم و آزادى زنان در کشورهاى اسلامى براى دفاع از حقوق زنان انجام نمى گیرد بلکه براى استفاده ابزارى از زن و دامن زدن به هواهاى نفسانى جوانان پى گیرى مى شود. چرا که نسلى که دغدغه آزادى و مسائل اجتماعى دارد و براى استعمار خطرناک است نسل جوان است. رواج سرگرمیهاى گوناگون و آزادیهاى جنسى سکس ایجاد بلوغ زود رس در این نسل بهترین وسیله اى است براى کشاندن جوانان به وادى بحران جوانى و به فراموشى سپردن نیازهاى اساسى آنان. افزون بر آن استفاده ابزارى از زنان در جامعه و دامن زدن به میلها و هوسها بازار مصرف را پررونق مى سازد; زیرا زنان در رواج مصرف و پررونق نگهداشتن بازار سرمایه دارى و دگرگون کردن روابط اجتماعى نقشى افزون تر از مردان دارند. استاد شهید از مهم ترین عوامل فروپاشى تمدّن اسلامى اندلس را رواج فرهنگ فساد و بى بندوبارى مى شمرد. اروپاییان مسیحى با پاشیدن بذر گناه در سرزمین مسلمانان و گسترش وسائل عشرت جوئى و شادخوارى ایمان و مردانگى و غیرت دینى مردم مسلمان این سرزمین را سترون کردند و با استفاده از غفلت و بى تفاوتى جوانان یکباره بر آنان هجوم بردند و با نسل کشى و قتل عام گسترده و به راه انداختن جویهاى خون مسلمانان را نابود کردند و به حضور آنان در قاره اروپا پایان دادند: (… نقشه اى که مسیحیان براى تصرف اندلس (اسپانیاى فعلى) و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین کشیدند این بود: به صورت دوستى و خدمت وسائل عیاشى براى آنها فراهم کردند. باغها و ( 380 ) بوستانها وقف ساختن شراب و نوشاندن مسلمین شد. دختران زیبا و طناز در خیابانها به دلربائى و عاشق سازى پرداخته سرگرمیهاى شهوانى از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردى مرد. پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بى درنگ از دم تیغ بگذرانند. استعمار غرب نیز این برنامه را در قرون اخیر به صورت وقیحى در کشورهاى اسلامى اجرا کرد.)68 استاد در افشاى برنامه هاى استعمار درجامعه هاى اسلامى و ایران پیش از انقلاب اسلامى ابراز مى دارد: در پى گسترش کاباره ها رواج فیلمهاى مبتذل و تصویرهاى هیجان انگیز قهرمان سازیهاى ستاره هاى سینما رواج دادن رمانهاى عشقى و جنسى هدفهاى استعمارى وجود دارد. این لشکر مفسده جو و فسادپراکن زمینه را براى حضور قدرت مندان غربى در کشورهاى اسلامى فراهم مى کنند; چرا که هیچ چیز براى نابودى غیرت دینى و ملّى و روحیه فتوت و جوانمردى به اندازه فحشاء کاربرد ندارد. کارگزاران غرب براى اغفال ذهن جوانان از غارت منابع مادى و انسانى و بیگانه کردن آنان به عدالت اجتماعى و بى تفاوت کردن آنان نسبت به هجوم اسرائیل به سرزمینهاى اسلامى به این مسائل دامن مى زنند تا با تخدیر اندیشه نسل نوخاسته و سرگرمیهاى رنگارنگ فارغ از هر دردسر به هدفهاى شوم و ضد انسانى خود برسند که وقتى خلق و خوى آدمى فاسد شد نه تنها اطلاعات اجتماعى و سیاسى و مجهز شدن به ابزارها و فنون جدید به سود خود و جامعه اش نیست که همان آگاهى و تکنیک به زیان او تمام مى شود که; چو دزدى با چراغ آید گزیده تر برد کالا.69 (غالبا در عصر ما این اغراض استعمارى است. مى خواهند فحشا در میان مردم زیاد شود; چرا که هیچ چیزى براى سست کردن مردانگى مردم به اندازه شیوع فحشا اثر ندارد. شما اگر بخواهید فکر جوانان ( 381 ) یک مملکت را از مسائل جدى منصرف کنید… مسائل جدى که منافع استعمار را به خطر مى اندازد راهش این است که هر چه دلتان مى خواهد مشروب فروشى کنید کاباره زیاد کنید زن هر جائی….)70 استاد شهید در میان استعمارگران غربى امریکا را ام الفساد و خطرناک تر از دیگر رقبایش شمرده است و برنامه هاى فرهنگى و اجتماعى سردمداران آن را عامل مؤثرى براى نابود کردن کرامت و شرافت ملّتها به حساب آورده و با بررسى عملکرد امریکا در جهان وکشورهایى که پذیراى فرهنگ امریکایى شده اند این نتیجه را به دست داده که آنان در هر کجا قدم نهادند فساد و تباهى را به ارمغان آوردند و در سایه آن به برنامه هاى اقتصادى و نظامى خود جامه عمل پوشاندند: (امریکاییها یک برنامه عمومى براى فاسد کردن همه دنیا دارند. برنامه شان همین است: فحشا را زیاد کنید خیالتان دیگر از ناحیه مردم راحت باشد.)71 براى ثابت کردن سخنان استاد ضرورت ندارد از منطقه دور شویم. رواج فساد و فحشا و نوارهاى مبتذل وگسترش مراکز دانس و رقص و پارتیهاى شبانه و باشگاههاى فساد و اختلاط دختران و پسران و مراکز قمار و شراب در ایران پیش از انقلاب همه از برنامه هاى امریکاییها براى فاسد کردن نسل جوان بود. گزارشهایى که اکنون از شمال عراق مى رسد شاهد گویاى دیگر است. سرزمینى که روزى درپاى بندى به حجاب و پاکیزگى از هر آلودگى و برى بودن از هرگونه هرزگى زبانزد منطقه بود و حتى همسایگى و درآمیختگى اش با ترکیه سبب نشده بود که آلوده شود و از احکام نورانى اسلام روى برگرداند امروز بر اثر حضور مستقیم نیروهاى غربى بویژه امریکاییها و فرانسویها در این منطقه چهره بسیار زشتى پیدا کرده و روز به روز بر دامنه آلودگى اش افزوده مى شود. ( 382 ) پى نوشت ها: 1. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر شهید مطهرى27/ نشر عصر قم; تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونگرى در کشورهاى اسلامى عبدالهادى حائرى47/ آستان قدس.   2. مسأله حجاب شهید مطهرى134/ صدرا.   3. ده گفتار شهید مطهرى153/ صدرا.   4. امدادهاى غیبى در زندگى بشر شهید مطهرى140/ صدرا.   5. اسلام و نیازهاى جهان امروز شهید مطهرى24/ نشریه شماره 48 حزب جمهورى اسلامى.   6. سوره مائده آیه 8.   7. پاسخ هاى استاد به نقدهایى برکتاب مسأله حجاب32/ صدرا.   8. جهان امروز و فردا على اکبر کسمائى24/ مؤسسه اطلاعات.   9. ادعانامه اى علیه تمدّن غرب سید قطب ترجمه سید على خامنه اى.   10. یادداشتهاى استاد مطهرى ج251/2 صدرا.   11. همان193/.   12. فرهنگ و خشونت 189/ مرکز اسناد ملّى.   13. مانند: قاسم امین در کتاب: تحریرالمراة و مرقص فهمى در کتاب المرأة فى الشرق. ر.ک: منهج مدرسه العقلیه الحدیثه فهد بن عبدالرحمن رومى/ 767 مؤسسه الرساله.   14. مغرب بزرگ پل بالتا ترجمه عباس آگاهى65/ دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى.   15. داستان راستان شهید مطهرى338/ صدرا.   16. پیرامون انقلاب اسلامى شهید مطهرى104/ صدرا.   17. جنگ و ضدّ جنگ الوین تافلر و هایدى تافلر ترجمه شهیندخت خوارزمى312/; نشر سیمرغ. ( 383 ) 18. علل گرایش به مادى گرى مرتضى مطهرى34/ توس. 19. احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن محسن جهانگیرى166/ انتشارات علمى و فرهنگى.   20. پیرامون انقلاب اسلامى10/.   21. ده گفتار شهید مطهرى140/ صدرا.   22. شهریار نیکولو ماکیاولى ترجمه داریوش آشورى130/ کتاب پرواز.   23. انسان کامل شهید مطهرى248/ صدرا.   24. احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن37/.   25. انسان کامل252/.   26. همان260/; فطرت شهید مطهرى مجموعه آثار ج524/3 صدرا.   27. نهضتهاى اسلامى در صدساله اخیر51/.   28. انسان کامل261/.   29. برگمن زن مذهب نسل آینده نصرالله قادرى166/ انتشارات برگ.   30. فلسفه اخلاق شهید مطهرى233/ صدرا.   31. جهان مسلح جهان گرسنه ویلى برانت ترجمه هرمز همایون پور92/ ـ 100 سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.   32. فلسفه اخلاق237/. استاد در جائى دیگرنوشته است:   (یکى از مظاهر احمقانه آزادى در میان اروپائیان و آمریکائیان این است که به یک ثروتمند حق مى دهند که مثلا براى سگ خود وصیت کند و در نتیجه فى المثل یک سگ صاحب میلیونها دلار ثروت بشود و نوکر و پیشخدمت و تعظیم کننده داشته باشد.)   سلسله یادداشتها ج90/1. ( 384 ) 33. اخلاق جنسى در اسلام وجهان شهید مطهرى23/ صدرا. 34. جهان امروز و فردا على اکبر کسمائى131/.   35. انسان بین مادیگرى و اسلام محمد قطب ترجمه سید خلیل خلیلیان17/.   36. سلسله یادداشتهاى استاد مطهرى ج440/1 صدرا.   37. آشنایى با قرآن شهید مطهرى ج92/4 صدرا; سلسله یادداشتها ج440/1.   38. فلسفه اخلاق231/.   39. سیره نبوى شهید مطهرى22/ صدرا.   40. پیرامون انقلاب اسلامى100.   41. فطرت مجموعه آثار ج543/3.   42. انسان بى خود شریعتى مجموعه آثار ج31/25 قلم.   43. آزادى معنوى شهید مطهرى15/ صدرا.   44. نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهرى137/ صدرا.   45. مهاتماگاندى رومن رولان ترجمه محمد قاضى49/ روزبهان.   46. مجموعه آثار دکتر شریعتى ج161/4.   47. پیرامون انقلاب اسلامى124/.   48. خورشید دین هرگز غروب نمى کند شهید مطهرى مجموعه آثار ج400/3.   49. آشنایى با قرآن ج58/4.   50.حماسه حسینى شهید مطهرى ج172/2.   51. مجموعه آثار شهید مطهرى ج610/16 صدرا.   52. همان611/.   53. یادنامه علامه امینى مجموعه مقالات234/ مقاله: الغدیر و وحدت اسلامى شهید ( 385 ) مطهرى مؤسسه انجام کتاب. 54. خدمات متقابل ایران و اسلام شهید مطهرى ج1 مجموعه آثار ج26/14 صدرا.   55. همان 55/.   56. نهضت امام خمینى سید حمید روحانى ج522/3 مرکز اسناد انقلاب اسلامى.   57. نهضتهاى صدساله اخیر31/.   58. مجموعه آثار دکتر شریعتى ج16/4.   59. پیرامون جمهورى اسلامى160/.   60. کشف هند جواهر لعل نهرو ترجمه جهانگیر تفضلى ج173/1 امیرکبیر.   61. فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى41/. سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.   62. شش مقاله شهید مطهرى267/ صدرا.   63. پیرامون انقلاب اسلامى123/.   64. پیرامون جمهورى اسلامى شهید مطهرى57/ صدرا.   65. مجموعه آثاراستاد شهید مطهرى ج199/3.   66. نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر94/ ـ 95.   67. مجموعه آثار شهید مطهرى ج187/3.   68. امدادهاى غیبى در زندگى بشر45/.   69. پیرامون جمهورى اسلامى55/.   70. آشنایى با قرآن ج49/4.   71. همان50/.   <