توسعه و اخلاق

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


توسعه در لغت به معناى فراخى گسترش و گشایش است. و در اصطلاح به هرگونه گسترش گنجاییهاى فیزیکى و فکرى جامعه و نوآورى دگرگونى بنیادى در ابزار تولید بهره ورى بهتر و بیش تر از نیروهاى انسانى افزایش کمى و کیفى وسائل آموزشى صنعتى و… توسعه اطلاق مى شود. به دیگر سخن مجموعه فرآیندهایى که ویژگى مشترک آنها پیشرفت و سازندگى است و به بهبود امور زندگى و تمدن بشرى یارى مى رساند از مؤلفه هاى توسعه به شمار مى آیند بنابراین توسعه جریانى است چند بعدى که گسترش همه سویه سیاسى اقتصادى اجتماعى و فرهنگى و دگردیسى بنیادین در نهادهاى گوناگون اجتماعى را به دنبال دارد. اخلاق نیز به مجموعه اى از اصول و رفتار آدمى اطلاق مى شود که ریشه در حالتهاى روحى و معنوى دارد. این اصول آمیزه اى از احساسها و نیتهاى نیک است که در رفتار فردى و اجتماعى انسان تجلى و نمود پیدا مى کند. این نمود به نوبه خود بر دوگونه است:     هر مردمى در هر سرزمینى از ویژگیهاى اخلاقیِ طبیعى اقلیمى جغرافیایى و محیطى ویژه اى برخوردارند که آن گونه خویها و رفتارها براى قومها و ملتهاى دیگر یا مفهوم ارزشى ندارند و یا بار ضدارزشى دارند (آداب). امّا برخى از خویها و رفتارها به دست آوردنى است و وابسته به گونه آموزش و پرورش و سرچشمه گرفته از نظام اجتماعى حاکم و از همه مهم تر برخاسته از باورهاى درونى مردم است(اخلاق). و از همین جا مى توان به فرق ظریف و دقیق بین آداب و اخلاق رسید و محاسن اخلاقى را از مکارم اخلاقى جدا کرد. پیوند توسعه و اخلاق (براساس آنچه بدان اشارت رفت) پیوندى است مادى و معنوى که کامل کننده یکدیگرند و هر دو از پایه هاى کمال فردى و اجتماعى انسان و جامعه به شمار مى روند. این پیوستگى در بینش دینى و معارف قرآنى در قالبهایى از این گونه بیان شده است: معاد و معاش. تعقل و تقوا. تعهد و تخصص. تفقه و تدبیر. علم و دین. دنیا و آخرت. در یک کلام تکامل معنوى و ترقى مادى براى انسان صالح و جامعه سالم. با نگاهى گذرا به پاره اى از منابع دینى این نکته را به روشنى مى توان یافت: على(ع) در شمارش نعمتهاى پروردگار مى فرماید: (الا وان من النعم سعة المال وافضل من سعة المال صحة البدن وافضل من صحة البدن تقوى القلب.)1

بدانید که از نعمتها فراخى مال است و بهتر از فراخى مال درستى تن و بهتر از درستى تن دل از گناه محفوظ بودن. در بیان حضرت ارزیابى بین توسعه مادى و مالى و توسعه معنوى به چشم مى خورد که ضمن اهمیت به توسعه مادى پیشرفت در امور معنوى در 

درجه اول و برتر قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) بهره مندى از بهره هاى مادى و دنیوى را یاورى براى به دست آوردن ارزش دانسته و آن را راه رسیدن به پرهیزگارى شمرده است: (نعم العون على تقوى الله الغنى.)2

برخورداریِ دنیوى یاور خوبى است براى تقواى الهى. در اصل پویایى و تلاش در امور مادى و معنوى مورد سفارش اسلام است و ایستایى و سستى مورد نکوهش. آن که بارى بر دوش جامعه شود و چشم به دست دیگران داشته باشد مسلمان مورد تأیید اسلام نیست. انسانى که راه بندگى مى پوید و براى خداوند پیشانى بر زمین مى ساید باید از زیباییهاى این جهان و نعمتهاى آن برخوردار باشد; از این روى مسلمانان همواره در نیایشها و نمازها این دعاى شریف را زمزمه مى کنند: (ربنا اتنا فى الدنیا حسنة وفى الاخرة حسنة….)3

پروردگارا نیکى دنیا و آخرت را به ما ارزانى دار. واژه (حسنه) فراگیر است هر آن چه را در دنیا زیباست و بر مسلمان و بنده خدا مى زیبد در کنار زیباییهاى آخرت مى توان از خداوند خواست و زندگى را نیز به آن سمت وسو هدایت کرد. تکیه به خداوند و باور به روز واپسین و نیز تلاش در راه پى ریزى اجتماعى آرمانى و شایسته تأیید و تأکیدى است بر پیوند زندگى معنوى و دنیوى. (اعمل لدنیاک کأنک تعیش ابداً واعمل لاخرتک کأنک تموت غداً.)4

کار دنیا را به گونه اى سامان ده که گویا همیشه مى زیى و کار آخرت را نیز به گونه اى سامان ده که گویا فردا مى میرى. امام على(ع) این پیوستگى دنیا و آخرت و حرکت هماهنگ در مسیر دنیاى بهتر و آخرت زیباتر را این گونه ترسیم مى کند: (واعلموا یا عباد الله ان المتقین حازوا عاجل الخیر وآجله شارکوا اهل الدنیا فى دنیاهم ولم یشارکهم اهل الدنیا فى اخرتهم اباحهم الله من الدنیا ما کفاهم به 

واغناهم… سکنوا الدنیا بأفضل ماسکنت واکلوها بأفضل ما سکنت شارکوا اهل الدنیا فى دنیاهم فأکلوا معهم من طیّبات ما یأکلون وشربوا من طیبات مایشربون ولبسوا من افضل مایلبسون… اصابوا لذة الدنیا مع الدنیا وهم غداً جیران الله تعالى یتمنّون علیه فیعطیهم ماتمنوه ولایردّ لهم دعوة ولاینقص لهم نصیبا من اللذّة فالى هذا یشتاق الیه من کان له عقل ویعمل له بتقوى الله….)5

اى بندگان خدا! بدانید که پرهیزکاران به نیکى دنیا و آخرت دست یافتند با مردم دنیا در دنیاشان شریک شوند و مردم دنیا در آخرت آنان شرکت نداشتند. خداوند براى آنان دنیا را روا داشت به اندازه کفایت و بى نیازى. در دنیا زیستند هر چه نیکوتر و نعمت دنیا هر چه بهتر. با دنیاداران در دنیاى آنان شریک شدند از بهترین خوراکیها و پاک ترین نوشیدنیها و برترین پوشیدنیها بهره بردند… از دنیا چون برخورداران از نعمت بهره بردند در حالى که به فکر آینده و فرداى خود(که در همسایگى خداوندند) نیز بودند. در آن دنیاى دیگر هر چه آرزو کنند به آنان مى بخشند. به درخواست آنان پاسخ داده مى شود و چیزى از لذتها کم ندارند. دارندگان عقل و تقوى به این سمت و سوى مشتاقانه در حرکتند. از این بیان روشن و فراگیر چند نکته به دست مى آید: 1. مسلمانان خویشتن بان و با تقوا دنیا و آخرت و معاش و معاد را در کنار هم و با هم مى بیند. 2. با این که از بهره هاى دنیا برخوردارند از بهره هاى معنوى نیز غافل نیستند. 3. دنیاى خوب و زندگى زیبا و آسایش بخش براى انسان پاک و خدا باور مباح است. 4. بهره مندى از لذتهاى دنیا و آلوده نشدن به آفتهاى آن امرى است ممکن و شدنى و مى توان پاک زیست از غذاى پاک 

و لباس پاک و مسکن پاک سود جست و به پیامدهاى نارواى آن گرفتار نگردید. 5. همه این مسائل در پرتو دو چیز مفهوم واقعى خود را مى یابد: الف. خرد. ب. پرهیزگارى. مسلمانِ خردمندِ پاکدامن مى تواند از نعمتهاى این جهان به گونه اى استفاده کند که هم دنیاى ظاهرى خود را بیاراید و هم آینده ابدى خود را تأمین کند. براى امور زندگى بیندیشد تدبیر کند تا به بهترین وسائل آسایش زندگى دست یابد و در این مسائل نیازمند دشمنان و بیگانگان نگردد با این حال براى مسائل معنوى نیز آنى از تلاش باز نایستد. شهید صدر درباره اینٌ نامه که از حضرت امیر(ع) یاد شد چنین مى نویسد: (اسلام رشد اقتصادى و بهره مندى از مواهب طبیعى را هدفى از هدفهاى جامعه دینى بر مى شمرد که در پرتو آن سیاست اقتصادى نیز شکل مى یابد… در آموزشهاى دینى از جمله دستورالعمل على(ع) به محمد بن ابى بکر (به هنگامى که او را به مصر گسیل داشت) این نکته دیده مى شود. این نامه شگفت تاریخى سبک و شیوه زندگى پرهیزکاران را ترسیم مى کند و از آنان مى خواهد که توسعه و گشایش زندگى را به عنوان هدفى مقدس پى بگیرند و در کنار آن به آداب و اخلاق و معنویت اسلامى نیز توجه داشته باشند. این دو نکته در آیه زیر جمع شده است: (یا ایها الذین امنوا لاتحرموا طیّبات ما احل الله لکم ولاتعتدوا ان الله لایحب المعتدین.)6

هان اى کسانى که ایمان آورده اید نعمتهاى پاکیزه اى را که خدا بر شما حلال کرده است حرام مشمارید و از اندازه در نگذرید; زیرا خداوند از اندازه درگذرندگان را دوست نمى دارد.) بهره بردارى از آنچه خداوند حلال کرده و پرهیز از دست اندازى و زیاده روى ترسیم کننده پیوند توسعه و اخلاق اسلامى است. بنابر آنچه اشارت رفت دیندارى و 

زندگانى ایمانى در تمام عرصه هاى زندگى ممکن است و در پرتو نورانیت و معنویت دین مى توان دنیاى آرمانى و شایسته را نیز به دست آورد. آنچه امروز نگران کننده شده این است: اگر بخواهیم راه توسعه و تمدن را در پیش گیریم خواهى نخواهى مواردى را پیش روى خواهیم داشت که با دین و دنیا ناسازگار خواهند بود و رویاروى یکدیگر. آن جا که بینش و نگرش دینى با سیر توسعه و سازندگى آن هم به شیوه مدرن و پیشرفته غربى و فرهنگ حاکم بر آن ناسازگار شد چه راهى را باید در پیش گرفت و در رویارویى با آن چه تدبیرى باید اندیشید؟ اگر توسعه و سازندگى با مکارم و محاسن اخلاقى ناسازگار شد و پیشرفت ظاهرى زمینه پیدایش خویهاى ناروا و فضیلت سوزى مانند: آز اسراف و اتراف بى مهرى فخرورزى نازش به مال و… گردید چه باید کرد؟ چه کسانى و یا چه نهادى باید این ناسازگاریها را شناسایى کنند و بر اصلاح آنها بکوشند؟ بى گمان توسعه زندگى و سختى آن بر تمامى زوایاى مادى و معنوى و الگوهاى رفتارى و خویهاى اجتماعى مردم اثر مى گذارد و مشروع بودن و نبودنِ توانایى و ناتوانى نظام و دست اندرکاران را نیز به نمایش مى گذارد. اگر از کاروان تمدن و توسعه واپس بمانیم و زندگى را بر مردم سخت و تنگ سازیم چگونه انتظار اخلاق نیکو و برخورد سالم از آنان داشته باشیم. على(ع) آشفتگى و نابسامانى اخلاقى مردمان را در تنگدستى و مشکلات مادى آنان مى داند: (العسر یفسد الأخلاق.)7

دشوارى و تنگدستى خویها را تباه مى سازد. از سوى دیگر اگر به توسعه مهارنشده روآوریم و آن را همسو با ارزشها نسازیم به همان بحرانى دچار خواهیم شد که دنیاى امروز در آن گرفتار شده است. بنابراین توسعه یافتگى و توسعه نیافتگى هر دو مشکل آفرین است باید از فرصت به دست آمده در این کشور اسلامى بهترین و سالم ترین بهره ها را ببریم.   

  رسالت حوزویان

حوزه هاى علمى به عنوان جریان و نهادى که روح رسالت شان در پیوند با مردم و جامعه براساس ارزشهاى الهى شکل یافته است در این زمینه و در این زمان مسؤولیت و وظیفه اى دو چندان دارند. آنان مدعى این حقیقت شده اند که دین در صحنه عمل و سازندگى توانمند و کارساز است و مى تواند دنیاى نیک و پیشرفته را در سایه ارزشها به انسان و جامعه هاى انسانى عرضه کند. بنابراین شناخت و آگاهى نسبت به اصلى ترین موضوع رسالت یعنى انسان و چگونگى روابط انسانى حاکم در هر زمان و مکان سازوار با نیازها و شرایط آن در ردیف نخستین کارهاى این مجموعه و نهاد است اگر این واقعیت را در نظر بگیریم که تکنولوژى و صنعت و مؤلفه هاى وابسته به آن از فاکتورهاى اساسى در تغییر مسائل انسانى است باید بپذیریم که یکى از فورى ترین کارهاى روحانیت در این نظام و این زمان سازگار کردن ناسازگاریهاى موجود بین روند توسعه و مبانى ارزشى دینى در کشور است. مقصود ازاین بحث آن نیست که براى هر مسأله ریز و درشت و هر طرح و پروژه آیه اى از قرآن و یا حدیثى از معصومان(ع) جست وجو کنیم بلکه هدف آن است که اصول و معیارهاى ارزشى ثابت و استوار اسلام را با رو شهاى دگرگون شونده و ساختارهاى توسعه و تمدن هماهنگ سازیم گرچه ارزشها و روشها در تصور ذهنى جدایى پذیرند لکن در مرحله عمل هیچ کارى بدون پشتوانه و لحاظ ارزشى آن صورت نمى گیرد. به دیگر سخن هر جامعه اى بر پایه باورها و جهان بینى ویژه اى که دارد زندگى مادى و معیشت خود را پایه ریزى مى کند و مى توان گفت: توسعه نهالى است که ریشه در خاک باورها دارد و این خاک بسترى است که زمینه ٌثمر بخشى هر بذر و نهالى را ندارد. سوگمندانه امروز جامعه ها را به صنعتى و سنتى تقسیم مى کنند و بین آن دو گونه اى از رویارویى و ناسازگارى ترسیم مى کنند. ولى اگر با دقت به 

تاریخ جامعه هاى صنعتى بنگریم مى یابیم که بذر و جوانه هاى جامعه هاى صنعتى در دلِ همان جامعه هاى سنتى روییده و بالیده است. به عبارت دیگر جامعه هاى صنعتیِ امروز برفراز جامعه هاى سنتى دیروز بنا شده اند. بنابراین پایبندى به سنتها و ارزشهاى انسانى و اسلامى در این کشور نه تنها بازدارنده اى در راه توسعه نیست که بسترى براى آن نیز هست. این واقعیت را باید در تاروپود نظام اسلامى پیاده کرد. حوزه ها باید درس و بحث و آموزش و پژوهشهاى خویش را به گونه اى سامان دهى کنند که به گشودن گرهها و برطرف کردن دشواریهاى این گونه اى بینجامد. راهنمایى و نشان دادن راه شایسته و هماهنگ بین توسعه و اخلاق را نمى توان از بیگانه طلبید. این چیزى است که ما خود داریم و نباید منتظر بمانیم که دیگران پیش قدم بشوند و میدان دار. البته این نکته روشن است: راهى که 

غرب در این راستا پیموده است نتیجه اش بیرون راندن معنویت و اخلاق از صحنه زندگى و پرستش ماده و ثروت است و نمى تواند الگوى ما باشد. آنچه امروز در پیش روى ماست دو چیز است: جاذبه دنیویِ تکنولوژى و صنعت غرب و نبود معنویت و اخلاق و پیامدهاى ویرانگر و فسادانگیز و فتنه ساز آن. خاستگاه توسعه و تمدن غربى پشت کردن به فرهنگ و ارزشهاى انسانى است و همین امر سبب شده که بسیارى از اندیشه وران غربى نسبت به سقوط ارزشهاى اخلاقى هشدار بدهند و مردم را به (جهاد اخلاقى) فرا خوانند. روند توسعه غربى در عمل بشر را به دو نیم تقسیم کرده است که نیمه انسانیِ انسان همواره مورد تاخت و تازِ نیمه ابزارى او قرار گرفته تا آن جا که بعضى از هوشیاران و خردمندان غربى به روشنى گفته اند: (نمى توان در بحث از پیشرفت تنها به اشاره به وسائل رسیدن به آن بسنده کرد. باید از همان ابتدا جهت و اهداف غایى آن را نیز مشخص کرد. کوتاه سخن آن که صحبت از پیشرفت بدون طرح مسأله هدف و غایتِ آن ناممکن است و طرح این مسأله خود مسأله اخلاق را پیش مى کشد. باید یک الگو براى جامعه برگزید…. بشر به آنچه از لوازم فرعى عقل است دل بسته و از نیروى محرکه اى که او را پیش مى راند غافل است. بشریت دچار تلاشى و گسیختگى شده است….)8 گزیده سخن آن که: بشر امروز به یارى دانش و صنعت تا اندازه اى توانسته است در زندگى مادى مردم گشایش پدید آورد; امّا در زندگى معنوى گره بر گرهها افزوده و انسانها را به تباهى کشانده است. به گفته رهبر معظم انقلاب: (بشریت در سطح جهان از فقدان اخلاق رنج مى برد… متأسفانه امروز بزرگ ترین جرایم استکبار جهانى این است که دروغ گویى فریب و تقلب و باطل گرایى را با رفتار خود در دنیا 

توسعه و رشد مى دهد ترویج مى کند…. دروغ و فریب یعنى این. دورى از اخلاق و محرومیت بشر از اخلاق یعنى این. این در دنیا از هر جنایتى رنج آور تر و غصه اش بیش تر است که انسان ببیند کسانى در دنیا مدعى ارزشها و فضیلتها هستند که خودشان دشمنان درجه یک این فضیلتها هستند.)9 این ره آورد تمدن و توسعه غربى است که دلِ آگاهان از مسائل انسانى را به درد آورده و دلسوزان را بر آن داشته هشدار دهند و اعلام خطر کنند. امروز تمدن غرب و توسعه مدل غربى با نبودمعنویت و اخلاق در پیش روى ماست با این پدیده چه باید بکنیم؟ نه پذیرش و ستایش مطلق راهگشاست و نه نکوهش. این الگوى توسعه نه تنها با معیارهاى ملى و دینى ما سازگارى ندارد که ناسازگارى نیز دارد. نگاه من به تماشاى اصل اشیا رفت   تو آنچه آینه بینى به چشم من سنگ است چگونه پیرهن عاریت کنى در بر قباى غرب براندام شرقیان تنگ است داوریها و اظهار نظرها در این باره گوناگون است: گروهى از همان آغاز بر این باور بوده اند که نباید در برابر تمدن و فرهنگ غربى حساسیّت نشان داد و باید به دیده مثبت به آن نگریست. در این دیدگاه گونه اى شیفتگى و خودباختگى و تسلیم در برابر غرب به چشم مى خورد که همه چیز را از عینک فرهنگ غربى مى نگرد و بر نظر خود استدلال مى کند که نمى شود صنعت و تکنولوژى غربى را پذیرفت امّا مدیریت اقتصاد و خِردَ غربى را نپذیرفت. بنابراین پذیرفتن توسعه علمى و صنعتى غرب پذیرفتن سایر مؤلفه هاى توسعه را در پى دارد گرچه به قیمت از دست دادن مبانى ملى و حتى اعتقادى و ارزشى دینى هم تمام شود. دیدگاه دوم مى گوید: ما اصالتها و هویتى داریم که وام گرفتنى نیست. نگرش غرب به عالم و آدم که برخاسته از اصالت ماده است با نگرش و جهان بینى ما تفاوت بنیادى و اساسى دارد. ما ایرانیان مسلمان ساختار 

فرهنگى ویژه اى داریم که باید بر اساس آن تمدن و توسعه را پى بریزیم و به هیچ روى نمى توانیم و نباید از فرهنگ توسعه غربى الگو بگیریم. طرفداران این نظر با نفرت به توسعه و تمدن غربى مى نگرند و مى گویند: ما به عنوان ایرانى مسلمان دو تمدن پرافتخار در گذشته داشته ایم: تمدن ایرانى و تمدن اسلامى آیا نمى توانیم مؤسس تمدن نوین دیگرى باشیم که براساس ارزشهاى انقلاب اسلامى و پیامهاى جدید آن استوارگردد. در حالى که کمال آن تمدنها را داشته باشد و از کاستیهاى آنها به دور باشد؟ آیا نمى شود دنیاى آبادى به وجود آورد که در آن فساد اخلاقى و انحطاط معنوى فروکش کند و رخت بربندد و انسانیت و فضیلت و تعالى و تکامل رخ بنماید؟ دیدگاه سوم مى گوید: با تمدن و فرهنگ غرب باید برخود گزینشى داشته باشیم نکته هاى مثبت علمى و تکنیکى آن را که دستاورد پیشرفتهاى دانش بشرى است و ملازم با پذیرش فرهنگ و ارزشهاى حاکم بر تمدن غربى نیست بگیریم و نکته هاى منفى و آداب و رفتار و منش و خویهاى غربى را رها سازیم. بنابراین دیدگاه غرب نه به تمام معنى پسندیده است و نه ناپسند. پذیرش این دیدگاه مبتنى بر آن است که بتوانیم آمیزش بین گرفتن تمدن غربى و صنعت و متأثر نشدن از فرهنگ برخاسته از آن را ثابت کنیم. آیا مى شود ره آوردهاى توسعه و تمدن غربى را پذیرفت و گرفتار آفتهاى ناپیدا و پنهان فرهنگ غرب نشد؟ گیریم که بتوان از کانون خطر به دور ماند در موارد ناسازگارى علم و تکنیک با ارزشها چه باید کرد؟ اینها و پرسشهاى بنیادى این گونه نگرانى کسانى است که در موقعیت مسؤولیت نظام اسلامى و سیاستهاى کلى و برنامه ریزیهاى کلان اقتصادى و فرهنگى قرار گرفته و از نزدیک با دشواریها آشنایى دارند. چه باید کرد؟

ما بر آن نیستیم که راه حلّ عملى و فنّى ارائه دهیم; زیرا این مقوله در حوزه 

این نوشتار نیست و کارشناسى و تخصص ویژه مى طلبد. آنچه در این جا یادآور مى شویم نگرشى است عمومى و کلى به این که چگونه مى توان کشورى آزاد و آباد داشت و از دنیا و توسعه و پیشرفت مادى سخن گفت و در کنار آن آلوده به پیامدهاى دنیا گرایى و توسعه مادى از گونه رفاه زدگى پول محورى اسراف و تبذیر حرص و آز رقابت ناسالم شهوت پرستى شکمبارگى غفلت بى تفاوتى و… نگردید. به عبارت دیگر نگاه ما به مسأله توسعه و اخلاق نگاهى است فرهنگى نه فنى و اجرایى. البته ممکن است این مطالب در پیدایش راهبردهاى عملى و رهیافتهاى فنى و اجرایى نیز بى تأثیر نباشد. به هر حال آنچه در این زمینه به نظر مى رسد بیش تر جنبه پیش گیرى دارد تا درمان. در این برهه از سازندگى که توسعه و پیشرفت شتاب ویژه اى به خود گرفته و دروازه هاى ایران اسلامى به سوى سایر کشورها و فرهنگها گشوده شده است رویکرد به چند نکته ضرورى مى نماد: دادوستد فرهنگى آرى تهاجم نه

از بایسته هاى توسعه اقتصادى در این زمان و در این سرزمین گسترش بستگیها و پیوستگیها و نزدیک شدن به خانواده بین المللى است. نمى توان دستى از دور بر آتش داشت و مرزهاى کشور را بست و آن گاه ادعاى پیشرفت در امور صنعتى و فن آورى و مانند آن را کرد. از سوى دیگر این گونه بستگى و پیوستگى کشورها خواه ناخواه به پیوستگى فرهنگى نیز مى انجامد و همراه کالا و یا فن آورى و ابزار خارجى فرهنگ ویژه آن نیز به کشورها راه مى یابد. در این موقعیت دو مسأله رخ مى نماید که باید با دقت و باریک اندیشى از یکدیگر جدا شود و اگر این جدایى صورت نگیرد زیانهاى جبران ناپذیرى در پى دارد و آن دو یکى تبادل فرهنگى است و دیگرى تهاجم فرهنگى. هدف از تبادل فرهنگى بارور کردن فرهنگها و سنتهاى ملى است که در سایه آن ملتها ویژگیهاى برجسته و مثبت مانند: آراستگى به سامانى و 

پیروى از قانون وقت شناسى ادب و احترام وجدان کارى سخت کوشى و تلاش شجاعت و کنجکاوى در مسائل علمى و… را از یکدیگر فرا مى گیرند. این گونه دادوستدها و بده بستانها نه تنها نشانه وابستگى و ضعف به شمار نمى رود بلکه نشانه توانایى یک ملت است. در تبادل برخورد دو سویه است چیزى مى دهد و چیز دیگرى مى ستاند. با چشم و گوش باز به مسائل مى نگرد پایدارها و استوارها را مى گیرد و از ناپایدارها و نااستوارها مى گریزد. به راز ورمز پیشرفتها پى مى برد و آنها را به کار مى بندد. از پیامدهاى فساد انگیز و انحطاط آور دورى مى جوید. تاریخ را مى کاود فلسفه پیروزیها و شکستها را بررسى مى کند اشتباه دیگران را تکرار نمى کند و در مجموع با هوشیارى و بینایى به واقعیتهاى گذشته و موجود نظر مى کند و راه آینده خودو ملت و کشورش را رقم مى زند. اما تهاجم فرهنگى از سوى دشمن آغاز مى شود و مى خواهد بخشى از فرهنگ خود را به ملت دیگر منتقل کند. روشن است که دشمن هنگامى که بخواهد چیزى را به دیگران بدهد آنچه با هدفها و برنامه هاى خود سازگار ببیند مى دهد. تهاجم فرهنگى مانند خود فرهنگ یک کار آرام و بى سروصداست. هدف از تهاجم فرهنگى حمله به پایه هاست مانند لشکرى که مأموریت ویرانى قلعه اى را دارد در گام نخست پایه هاى آن قلعه را ویران مى سازد تا دیوارهاى قلعه خود به خود فرو بریزد. در تهاجم فرهنگى شاید دشمن به رنگ و آب و نقش و نگار خانه و کشور نیز کمک کند و خواجه را گرفتار امور ظاهرى سازد امّا غافل از آن که خانه از پاى بست ویران است. به همین جهت همواره در تهاجم پشتوانه هاى مردم و نظام و سرمایه ها و گنجینه ها مورد هجوم و حمله اند و به تعبیر زیباى رهبرانقلاب (عقبه نظام) را دشمن نشانه مى رود: (دشمن دید و تحلیل کرد فهمید این ملت عقبه اى دارد و تا آن عقبه هست این ملت را با محاصره اقتصادى و نظامى و چیزهاى   دیگر نمى شود به زانو درآورد. باید آن عقبه را بمباران کرد. بایدفرهنگ اخلاق ایمان ایثار اعتقاد به دین اعتقادبه رهبرى اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادتِ او را از بین برد; لذا شروع کردند. آنها ابزارهاى متعددى را به کار گرفتند….)10 هر کشور و نظامى بر اساس باور و بینش و گرایشهاى ارزشى که دارد باید مردم خود را در برابر تهاجم فرهنگى دشمن واکسینه کند آنان را تغذیه کند تا مانند ظرف میان تهى نباشند که هر چیزى را بپذیرند و این مهم آن گاه به دست مى آید که انسانها از درون دگرگون شوند: (ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم.)11

خدا حال قومى را دگرگون نسازد تا آن که خود آن را دگر سازند.   

اگر این آگاهى و انقلاب درونى به دست آمد افراد جامعه همچون صیدى گرفتار هر صیادى نخواهند شد و پیش از پذیرش فرهنگ بیگانه به پالایش آن خواهد پرداخت: (اوّلاً انسان صاحب فرهنگ باید جوهر و هویت فرهنگى خویش را بازشناخته و از قدرت هاضمه فکرى بهره مند شده باشد. همچون شجره طیبه اى که (اصلها ثابت و فرعها فى السماء). اصل ثابت شجره طیبه را یارى مى کند تا با ریشه نیرومند و شاخه هاى گسترده خویش ژرفاى زمین را بشکافد وگستره آسمان را درنوردد و هرچه از آب و آفتاب مى گیرد و از خاک و افلاک مى ستاند تا در آزمایشگاه و پالایشگاه خویش بازشناسى و بازسازى نکند و آن را همجنس و همسنخ خود نسازد و ازصافى تصفیه و تزکیه نگذراند و با مقتضاى ذات خویش سازگار نکند در عالم نبات پذیرا نشود و به اقلیم وجود خویش راه ندهد. ثانیا… هر شاخه اى را به هر ساقه اى و هر ثمره اى را به هر شجره اى نمى توان پیوند داد. باید دقیقاً دریافت که طبایع را چه مقتضایى است و چه پیوندهایى به وجود چه خصائص و حصول چه شرایط و به کارگیرى چه شیوه هایى منوط و مشروط است. هر شجره اى در کدام پهندشت و هر گل در کدام باغ روییده و ریشه دوانیده و هر یک از چه آب و هوایى نضج و نمو یافته است.)12 دادوستاد فرهنگى با کشورهاى گوناگون بایسته است لکن پیش از آن باید فرهنگ وتمدن خویش را بکاویم و به تعبیر زیباى على(ع) (دفائن عقول)13 و گنجینه هاى معرفت را بیابیم به فرهنگ هویت ساز و گوهر پرداز دینى خود دست یابیم تا در این دادوستاد زیان نکنیم. به دیگر سخن اگر نیروى اجتهاد و گزینش فرهنگى و فکرى در مردم ما ایجاد شود به درستى خواهند توانست هم در راه توسعه و بالندگى مادى گام بردارند و هم به پیامدهاى نادرست 

توسعه و تمدن غربى آلوده نشوند. البته این کارى است کارستان که نیازمند به کارگیرى همه توانایى هاى ملت است. نهادینه کردن اخلاق اسلامى

دگردیسى اخلاقى و تکامل خویهاى نیک و ارزشهاى انسانى از هدفهاى اصلى و اساسى نبوت و رسالت پیامبران راستین بوده است. این مسأله در شمار هدفهاى پیامبر اسلام(ص) به عنوان یگانه هدف و مهم ترین انگیزه معرفى شده است: (انّما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.)14

تمام رنجهاى رسول خدا(ص) براى برپایى نظام عادلانه و اخلاقیِ نوین برگرفته از آموزه هاى قرآنى بود. آن حضرت آمده بود تا قسط و عدل را بر پا دارد و بگستراند: (لیقوم الناس بالقسط)15 پیام آور اخلاق و تزکیه نفوس انسانى نیز بود: (یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة….)16 حاصل جمع این دو آن است که اخلاق کامل کننده عدالت اجتماعى است و بدون اخلاق عدالت نیز پا نمى گیرد. انسانى زیستن جز در نظامهاى عادلانه امکان ندارد. در نظام عادلانه که سمت و سویش به سوى عدالت اجتماعى است آسان تر مى توان به مکارم اخلاقى دست یافت. زمینه دگردیسى روحى و دگرسانى خویهاى حیوانى به خویهاى انسانى در سایه نظام عادلانه فراهم تراست. در این گونه شرایط ضمن آن که خوى و کردار یکایک افراد دگرگون مى شود پیوستگیهاى اجتماعى آنان نیز براساس ارزشها شکل مى گیرد. انقلاب اسلامى پدیده اى بود که دگرسانیهاى بنیادیِ روحى و اخلاقى در جامعه پدید آورد. بسیارى از ارزشها همراه با نسیم نهضت و پیروزى انقلاب رخ نمود و رواج یافت. با نگاهى به آن دوران این واقعیت و حقیقت را به خوبى مى توان دریافت. مقام معظم رهبرى ترسیم زیبایى از این انقلاب روحى دارد: (شما در دوران انقلاب ناگهان دیدید که مردم ما ظرف مدت کوتاهى تغییرات اساسى در   خلقیات احساس کردند. روحیه گذشت در مردم زیاد شد حرص و طمع کم شد حس همکارى گسترش یافته گرایش به دین توسعه پیدا کرد اسراف کم شد قناعت زیاد شد…. این تحول مربوط به همان چند سال اول انقلاب بود. زمانى که تلاش روز به روز دشمن براى پاشیدن بذر فرهنگ و اخلاقیات فاسد متوقف شده بود. در این مدت یک نوع گرایش و توجه خاص به اسلام و فرهنگ و اخلاق و آداب اسلامى که در ضمیر مردم ما بود دوباره زنده شد.)17 این حالت در امت اسلامى ایران در دوران جنگ و دفاع مقدس اوج گرفت. کوره گداخته جنگ از مِس وجود جوانان طلایى ناب ساخت. پس از جنگ که این کوره خاموش شد محیط براى فروکش کردن ارزشها مناسب گردید و دشمن هم از فرصت بهره برد تا از شتاب این حرکت بکاهد. آنچه در دوران توسعه و سازندگى بایسته مى نماد این که اخلاق اسلامى را در تمام زوایاى جامعه نفوذ دهیم و آن را نهادیه سازیم. استقرار نظام اخلاقى مى تواند بسیارى از ناسازگاریهاى بین توسعه و اخلاق را بزداید و اصلاح کند. توسعه کم وبیش جاى پاى خود را در فضاى عمومى کشور گشوده است. اگر در بستر اخلاق قرار نگیرد فاجعه آمیز است. اخلاق اسلامى دامنه گسترده اى دارد. مقصود آن نیست که به تربیتهاى فردى بسنده کنیم بلکه باید آن را به گونه ریشه اى و نهادى از پایه و اساس وارد شریانهاى سیاسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى جامعه و نظام سازیم تا ارزشها جلوه گر شوند و استعدادها بشکفند که این به گفته امام خمینى مهم ترین کار برنامه ریزان و حکومت گران است: (عمده در برنامه هاى حکومتى در برنامه هاى دولتى این معناست که محیط اخلاقى درست کنند.)18 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز بر (ایجاد محیط مساعد براى رشد فضائل اخلاقى براساس ایمان و 

تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهى)19 به روشنى تأکید دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامى نیز بر این مهم تأکید دارند. ایشان ایجاد نظام اخلاقى و استقرار ارزشهاى دینى را حرکتى انقلابى مى داند که مى تواند رساننده و کامل کننده عدالت اجتماعى باشند. ایشان نه تنها بایستگى استقرار نظام اخلاقى را گوشزد کرده اند بلکه آن را بهترین هدیه انقلاب اسلامى ایران براى سایر ملتها به شمار آورده اند.20 مقصود از استقرار نظام اخلاقى و نهادینه کردن آن در میان مردم و جامعه آن است که پاى بندى اخلاقى و نگهداشت معیارهاى ارزشى در میان مردم به گونه اى باشد که آنان در شرایط گوناگون رفتارى هماهنگ با ارزشها داشته باشند. با اخلاق به شیوه سوداگرانه برخورد نکنند. راستى فروتنى درست کارى امانت دارى و… اساس تلاش و کارشان باشد. از اخلاق دامى نسازند که بخواهند به نام و نانى برسند و شکارى به دست آورند بلکه تعهد انسانى بر تخصصهاى آنان پرتو افکن شود و حفظ آداب و نگهداشت شؤون اخلاق اسلامى کار و ابتکار آنان را جلوه و شکوه دینى و الهى بخشد. افزون بر این نگهداشت معیارهاى اخلاقى از روى انگیزه باشد نه از روى ترس از تنبیه و یا محروم شدن از پاداش. انگیزش درونى افراد را وادار سازد که به اخلاق انسانى و آیینهاى اجتماعى پاى بند بمانند به گونه اى نباشد که با کنار رفتن اهرمهاى کنترل بیرونى اخلاق رنگ ببازد. هسته اصلى و مرکزى اخلاق باید بر محور دگرخواهى و نوع دوستى شکل گیرد و به فرموده امام على(ع): (هر کسى خود را به جاى دیگران قرار دهد و بر اساس آن میزان رفتار و کردار و گفتار خود را سامان دهد.)21 نگرش فراگیر به دین

بسیارى از تنشها و تنگناهاى موجود بین توسعه و مبانى ارزشى دینى برخاسته از یک بعدى نگریستن دینداران به دین است. برخى دین را از دریچه وظیفه هاى فردى مورد مطالعه قرار 

داده اند و برخى دیگر نیز تنها جنبه هاى اجتماعى دین را گرفته اند. در نتیجه چنین نگرشى به کژراهه افتاده و سردرگم شده اند. از این جاست که قرآن راه وسط22 را براى امت اسلام شایسته و بایسته پوییدن مى داند و على(ع) امت اسلامى را از چپ روى و راست روى پرهیز مى دهد.23 حرکت در این راه آگاهى دقیق مى خواهد که در معارف دینى گاهى از آن به (بصیرت دینى)24 و گاهى به (تفقه در دین)25 یاد مى شود. بینش دینى و ژرف نگرى در محتواى دین بدون خردورزى ممکن نیست. فرد و جامعه اى که مى خواهد در پرتو دین زندگى کند توسعه و تمدن را بر آن اساس پى بریزد باید از این اصل سود جوید. دنیاى متمدن و صنعتى به این نتیجه رسیده است: علم محورى کار ساز نیست باید خردمحور نیز بود تا بتوان 

به نیازهاى تنیده در وجود آدمى پاسخ داد. در بینش دینى افزون بر دانش بر خرد هم تأکید فراوان شده است. در این بینش آنانى که از سرمایه عقل به درستى و شایستگى سود نمى جویند مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته اند. قرآن مجید مى فرماید: (ان شر الدوّاب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون.)26

بى گمان بدترین جانوران نزد خدا کران گنگى هستند که نمى اندیشند. عقل پیامبر درونى و حجت باطنى است که جایگاه ویژه اى در معارف و منابع دینى دارد و از او به عنوان ریشه و اساس نیکیها یادشده است. حضرت على(ع) مى فرماید: (انما یدرک الخیر کله بالعقل.)27

به وسیله عقل به تمام نیکیها مى توان دست یافت. با عینک عقل هم مى توان سطرهاى شگفت کتاب آفرینش را دید و هم مى توان کتاب شریعت و دستورالعمل زندگى یعنى قرآن را فرا گرفت و هم مى توان کتاب زندگى را نوشت و آن را تقدیر و تدبیر نمود. در عین حال به این نکته باید توجه داشت که: خردورزى و به کارگیرى فهم و عقل در امور زندگى نیمى از زندگى اجتماعى انسان مسلمان را تشکیل مى دهد و یکى از پایه هاى اصلى و اساسى توسعه و پیشرفت به شمار مى رود. نیم دیگر که کامل کننده نیمه اوّل است تقوا و خویشتن بانى است که مى توان از آن به عنوان اخلاق یاد کرد. همان گونه که تمام خیر در زیر سایه عقل است اساس و سرور خلقها و خویها نیز تقواست: (التقى رئیس الأخلاق)28

على(ع) این نکته را چنین ترسیم فرموده است: (من استحکمت فیه خصلة من خصال الخیر اغتفرت ماسواها. ولا اغتفر فقد عقل ولادین مفارقة الدین مفارقة الأمن ولاحیاة مع مخافة وفقد العقل فقد الحیاة ولایقاس بالأموات.)29

آن که خوى و خصلتى از نیکیها 

در وجودش ریشه دار شد از خصال دیگرش مى توان گذشت لکن از دو چیز نمى توان چشم پوشید: بى خودى و بى دینى. آن که از دین و ارزشها فاصله مى گیرد آرامش و امنیت را از دست داده است و زندگى بدون امنیت زندگى نیست. و آن که از عقل و خرد دورى مى گزیند حیات و زندگى انسانى را از دست داده و در ردیف مردگان است. بدین سان در مى یابیم که جهان بینى دینى ما بر پایه دو اصل استوار است: خردورزى و پرهیزگارى تفقه و تدبیر دانش و منش خردورزى و دیندارى. توسعه دینى بنایى است که بر این دو پایه به وجود مى آید و پایدار مى ماند و الگوى نوینى از توسعه به جهانیان ارائه مى دهد. بهترین روش براى دستیابى به الگوى توسعه اسلامى آن است که تفکر علمى برنامه ریزیهاى خرد و کلان و سیاستها و روشها را در چارچوب نظام ارزشى اسلام قرار دهیم. و اگر این چارچوب در کشور ایران رعایت شود در نهایت به تحقق عینى نظام ارزشى دین اسلام که تأمین کننده نیازهاى مادى و معنوى انسان و جامعه و تاریخ است خواهد انجامید و همین است معناى پیوند توسعه و اخلاق. مقام معظم رهبرى در این باره مى گوید: (اساس کار در جمهورى اسلامى ایران مبتنى بر تحقق آرمانهاى اسلامى است. بنابراین در یکایک کارهاى برنامه ریزى و سیاستهاى کلان کشور در امر توسعه این مهم باید مورد توجه قرار گیرد. و هیچ فشار سیاسى و خارجى و نیز هیچ ضرورت اجتماعى نباید موجب صرف نظر کردن از آرمانهاى اسلامى شود… ایران اسلامى الگوى متناسب با واقعیات خود را دارد.)30 

پى نوشتها:
1. (نهج البلاغه) صبحى صالح ترجمه دکتر شهیدى حکمت 431/388.
 
2. (تحف العقول) حرّانى41/ مؤسسة الأعلمى بیروت.
 
3. سوره (بقره) آیه 201.
 
4. (بحارالأنوار) ج139/44 مؤسسة الوفاء.
 
5. (سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین) على اکبر ذاکرى ج204/2 دفترتبلیغات اسلامى.
 
6. (اقتصادنا) شهید محمد باقر صدر617/ دارالتعارف; (المجموعة الکاملة لمؤلفات السید محمد باقر الصدر) ج617/10.
 
7. (غررالحکم) ارموى ج311/7 دانشگاه تهران.
 
8. مجله (پیام) شماره 25/292 یونسکو.
 
9. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/9/20.
 
10. همان مدرک 71/5/22.
 
11. سوره (رعد) آیه 11.
 
12. (فرهنگ مهاجم فرهنگ مولد) جلال رفیع295/ اطلاعات.
 
 
13. (نهج البلاغه) خ6/1.
 
14. (میزان الحکمة) رى شهرى ج149/3 دفتر تبلیغات اسلامى.
 
15. سوره (حدید) آیه 25.
 
16. سوره (جمعه) آیه 2.
 
17. روزنامه (جمهورى اسلامى) 71/5/22.
 
18. (صحیفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج73/7 وزارت ارشاد اسلامى.
 
19. اصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
 
20. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/9/20.
 
21. (نهج البلاغه) نامه 301/31.
 
22. سوره (بقره) آیه 143.
 
23. (نهج البلاغه) خ18/17.
 
24. همان مدرک حکمت 147.
 
25. همان مدرک خ166 و نامه 31.
 
26. سوره (انفال) آیه 22.
 27. (میزان الحکمه) ج401/4.
 28. (نهج البلاغه) حکمت 410.
 29. (تحف العقول)157/.
30. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/2/26.