سیرى در آفاق حرکتهاى دینى و سیاسى خراسان

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


 

سده سیزدهم به جهت فروپاشى افشاریان و روى کارآمدن قاجاریان و آغاز تلاشهاى سیاسى انگلیس در ایران اهمیت تاریخى ویژه اى دارد. بازتاب این رویدادها در خراسان و چگونگى برخورد روحانیت آگاه این استان با دگرگونیهاى سیاسى و پاسدارى آنان از میراثهاى معنوى و مادى جامعه و برخورد جانانه و بى امان با حضور بیگانگان مطالعه ویژه اى را مى طلبد.

مقاله اى که در پیش روى دارید ادامه نوشتارى است که با عنوان : (سیرى در آفاق حرکتهاى دینى و سیاسى خراسان) در شماره 78 مجلّه وزین حوزه به چاپ رسید. در بخش دیگر این مقاله مرورى خواهیم داشت به تاریخ علوم و رجال علمى سرزمین خاوران در سده سیزدهم هجرى قمرى با جداسازى دانشها و معارف و پیشگامى دانشوران خراسانى در بسیارى از عرصه هاى علمى در این سده.

بازماندگان نادر

پس از انتشار خبر قتل نادر در اردوى فتح آباد قوچان رشته اردوى بزرگ وى از هم گسیخت افغانها به سوى هرات و قبایل بختیارى و زند به سوى اصفهان تاختند و جمعى از سران افشار به على قلى خان برادرزاده نادرشاه که از هرات به مشهد آمده بود پیوستند. على قلى خان سپاهى براى تسخیر قلعه کلات فرستاد. نصراللّه میرزا با شاهرخ میرزا پسر رضا قلى میرزا و پسر کوچک نادر به نام امامقلى به مرو گریختند و رضاقلى فرزند ارشد نادر با شانزده نفر دیگر از بستگان نادر دستگیر و به دستور على قلى خان کشته شدند. على قلى خان شاهرخ فرزند 14 ساله نادر را دستگیر و او را در ارک دولتى زندانى کرد و خود به نام عادل شاه به تخت نشست زمانى از پادشاهى عادل شاه نگذشت که به عیش و نوش و لهو ولعب پرداخت. سپاهیان از دور او پراکنده شدند و در شوال 1161هـ.ق. به دست سپاهیان برادرش ابراهیم خان حاکم آذربایجان دستگیر و کور شد. با دستگیرى عادل شاه بزرگان شهر مشهد و سران سپاه قزلباش شاهرخ میرزا را از زندان ارک دولتى بیرون آوردند و در 8 شوال 1161 به اورنگ پادشاهى نشاندند و سکّه به نام او زدند و مردم شهرهاى دیگر سر به فرمان او نهادند. در روز 17 ذى حجه 1161هـ.ق. ابراهیم خان که از چیره شدن بر برادر مغرور شده بود در تبریز تاجگذارى کرد ولى بعد از حمله به قم و قتل عام این شهر در خرقان دستگیر و در راه خراسان کشته شد و جمعى از سپاهیانش برادر او عادل شاه را به مشهد آوردند و به دستور شاهرخ به قصاص خون نادر و فرزندان وى به قتل رساندند و به این ترتیب مدعیان اورنگ پادشاهى که عموزاده هاى شاهرخ بودند از میان رفتند.

اندکى پس از فرونشاندن فتنه ابراهیم خان شخصى به نام سید محمد از اشراف و داراى نفوذ در مشهد که خود را خواهرزاده شاه سلطان حسین مى خواند بر آغالید و این جا و آن جا پراکنده و شایع کرد که شاهرخ پیرو آیین تسنن است و چون شاهرخ با پیروان همه مذاهب با مهربانى عمل مى کرد سخنان سید محمد در ذهن بعضى از مردم مشهد کارگر افتاد و دور او جمع شدند و بر سر شاهرخ ریختند. شاهرخ دستگیر شد و به امر سید محمد چشمان وى را از حدقه درآوردند و خود به عنوان شاه سلیمان در ارک دولتى به تخت نشست. اما زمانه به او نیز وفا نکرد چند روز بعد یکى از سران سپاه شاهرخ به نام یوسف على او را به قتل رساند و شاهرخ نابینا را دوباره به اورنگ پادشاهى نشاند و خود رشته امور را به دست گرفت ولى او نیز سرانجام به قتل رسید و شاهرخ در پى کودتایى بار دیگر به زندان افتاد و دو سردارى که کودتا را رهبرى کرده بودند بر هم تاختند و زمام امور به دست میرعالم یکى از آن دو افتاد و چندى بعد حکومت میرعالم به دست احمدخان ابدالى که پس از قتل نادر سلطنت مستقل در افغانستان تشکیل داده بود از هم گسست و شاهرخ براى چندمین بار روى کار آمد ولى نابینا بودن شاهرخ موجب شد که در عمل زمام امور به دست نادر میرزا پسر شاهرخ بیفتد. ناشایستگى نادر میرزا

نادر میرزا فرد ناشایستى بود. او براى برآوردن هزینه عیاشى خود بدون اجازه پدر و برخلاف خواست و میل نیروهایش به اموال و جواهرات حرم امام رضا(ع) دست دراز کرد و بسیارى از قندیلهاى طلا و نقره و جواهرات دیگر را فروخت تا ماهیانه سربازان خود را بپردازد.1 ولى بیش تر سپاهیان به دلیل اعتقاد به امام رضا(ع) سکّه ها را مخفیانه به میرزا مهدى مجتهد پس دادند.2 وى قصد داشت چند خشت

طلا را که بر روى مرقد حضرت رضا(ع) نصب شده بود را نیز به یغما ببرد ولى میرزا مهدى که از علماى برجسته خراسان و از شاگردان ممتاز وحید بهبهانى و بحرالعلوم و نایب التولیه وقت آستان قدس بود از دست درازى وى جلو گرفت. با این حال نادر میرزا سر طوق مکلّل را که بر بالاى گنبد نصب بود برداشت و قالى سیم تاب زر دوز را که سوره یس بر روى آن نقش شده بود در آتش بسوخت تا سیم و زر گداخته آن را جدا سازد و به ناروا خرج کند. شورش نادر میرزا

سال 1210 هـ.ق. آغامحمدخان مؤسّس قاجار به خراسان تاخت. او بعد از شکنجه شاهرخ و گرفتن جواهرات غنیمتى نادر از هند وى را به مازندران تبعید کرد و او در بین راه از ناتوانى جان سپرد. نادر میرزا پسر شاهرخ که از آغامحمدخان اجازه گرفته بود به هرات رفت و پس از کشته شدن وى به مشهد بازگشت. در سال 1213هـ.ق. علیه حکومت مرکزى دست به شورش زد. و فتحعلى شاه قاجار به قصد گوشمالى او به خراسان لشکر کشید. پادرمیانى علما دوبار او را از فتح مشهد بازداشت: بار اوّل در 16 ذیحجه 1213هـ.ق. رخ داد. در این تاریخ علما حرمتى را که پادشاهان صفوى براى این شهر و حریم حرم قائل بودند به وى خاطر نشان ساختند و او را به پیروى از رفتار آنان تشویق کردند.3 از این روى در 25 ربیع الاول 1214هـ.ق. از محاصره شهر دست کشید و به تهران برگشت. بار دوّم در 17 محرم 1217 بود که فتحعلى شاه براى سرکوبى شورش نادر میرزا به مشهدآمد و محاصره شهر به درازا کشید.اهالى مشهد در منزل میرزا مهدى مجتهد شهر اجتماع کردند و او را به عنوان شفیع خود به اردوى فتحعلى شاه فرستادند. میرزا مهدى از شاه خواست تا از محاصره شهر دست بردارد و از قهر و غلبه و زدن توپ خوددارى ورزد و توضیح

داد مردم از ظلم نادر میرزا به ستوه آمده اند ولى دروازه ها به دست نیروهاى وى است و اگر فتحعلى شاه بخواهد مانند عبدالرحمن خان و عبدالمؤمن خان اوزبک با قهر و غلبه به شهر وارد شود مردمان زیادى کشته خواهند شد. فتحعلى شاه تقاضاى میرزا مهدى را پذیرفت و به او گفت: (سلطنت ما به نیابت مجتهدین عهد و ما را سعادت خدمت ائمه هادین مهدیین سعى و جهد است)4 و به تهران برگشت.5 شهادت میرزا مهدى

سال 1218هـ.ق. حسین خان از فرماندهان فتحعلى شاه مأمور سرکوبى نادر میرزا شد.6 دروازه هاى مشهد به دستور نادر میرزا بسته شد و شهر به محاصره سپاهیان قاجار درآمد. گرسنگى فقر و فاقه بر مردم چیره گردید و مردم دست به دامن میرزا شدند. میرزا یکى از نزدیکان خودرا نزد نادر میرزا فرستاد و خواستار ترک درگیرى شد. نادر میرزا نپذیرفت. او پى برد به زودى به دست نیروهاى حکومت مرکزى گرفتار خواهد آمد و عامل این گرفتارى را میرزا مهدى مى پنداشت. نادر میرزا به میرزا مهدى که کنار مردم در داخل حرم به سر مى برد پیام داد من وصیتى دارم و مى خواهم با شما در میان بگذارم و میرزا دستور داد در حرم را به روى او باز کردند. ولى نادر میرزا ناجوانمردانه به روى میرزا مهدى شمشیر کشید.7 به نقل برخى از منابع نادر میرزا در حرم را شکست و وارد آن شد و سید را که اول صبح مشغول نماز بود با تبرزین مجروح ساخت و خود از راه مخفى از شهر خارج گردید. در پاره اى از منابع آمده: سید براى این که حرمت حرم شکسته نشود خود از حرم خارج شد و به دست نادر میرزا مجروح شد و پس از سه روز چشم از جهان فروبست.8

بعضى نیز آورده اند: تیمور نسقچى یکى از افسران نادرمیرزا او را مجروح کرد و خود نادر میرزا با چکمه چند لگد به سینه و پهلوى سید نواخت.9 سید پس از دو روز در 13 رمضان 1218 به شهادت رسید و در رواق پشت سر مبارک دفن شد10 و به جهت جایگاه بلند علمى و معنوى به عنوان (شهید چهارم) شهرت یافت.11 برخى از شعراى آن دوره از جمله میرزا عابد در مدح او قصایدى انشاد کردند که در (شجره طیبه) گردآمده است.12 وقتى میرزا مجروح شد مردم دروازه ها را به روى قواى مرکز باز کردند و نادر میرزا در اواخر ذیقعده 1218 به دست محمد ولى میرزاى قاجار فرمانرواى خراسان در چناران دستگیر و در اواخر ذیقعده به تهران روانه شد و به دستور فتحعلى شاه زبانش را به جرم این که دستور ضبط اموال آستان قدس را داده بود بریدند و چشمانش را که به اموال حرم دوخته بود از حدقه در آوردند و دستانش را که به خون میرزا مهدى آغشته بود از مرفق جدا ساختند. با مرگ او دوره نادرى درخراسان به بسر آمد. محمد ولى میرزا نخستین استاندار خراسان

محمد ولى میرزا پسر چهارم فتحعلى شاه نخستین حاکم قاجار است که در سال 1218هـ.ق. و پس از به هلاکت رسیدن نادرمیرزا به استاندارى خراسان گمارده شد و تا سال 1232 به مدت 14 سال زمامدار امور این خطه بود. در دوره وى (تراکمه) مدام به سرزمین خاوران مى تاختند و مردم را از دم تیغ مى گذراندند و اموال آنان را به یغما مى بردند. ولى پایداریهاى سردار حسین خان قزوینى که فرماندهى لشکر خراسان را از سوى پادشاه قاجار به عهده داشت موجب شد کم کم امنیت بر این استان پهناور و آشوب زده حاکم شود. البته این امنیت تنها با تدبیر و تلاشهاى محمدولى میرزا با سردار

حسین خان قزوینى به دست نیامده بود; زیرا آنان بالاترین کارى که مى توانستند انجام دهند سرکوب یورش گران به خراسان و امن کردن این خطه بود امّا امنیت داخلى به وفاق ملى و حاکمیت قانون نیاز داشت و این دو با وجود روحانیان فرزانه و فرهیخته امکان پذیر بود. با وجود فرزندان نامدار میرزا مهدى شهید: میرزا هدایت اللّه مجتهد (1178 ـ 1248هـ.ق.) حاج میرزا عبدالجواد و میرزا داود و تنى چند از هم روزگارانِ کاردان آنان خلأ یاد شده پر شد. محمد ولى میرزا خود از تحصیل کردگان مکتب این مردان بزرگ و عالمان عامل بود و به نفوذ معنوى آنها باور داشت.13 ریاست دینى میرزا هدایت اللّه مجتهد

پس از شهادت میرزا مهدى پسر بزرگ وى میرزا هدایت اللّه مجتهد متولد رجب 1178هـ.ق. که در فقه حکمت کلام و علوم ریاضى تخصص داشت ریاست عامه خراسان را به عهده گرفت. در تاریخ جهان آرا آمده است: (مرصع اهدایى فتحعلى شاه قاجار به دست وى به ضریح مطهر نصب شد.) اوضاع خراسان در دوره ریاست دینى میرزا هدایت اللّه بسیار آشفته بود. فقر و جهل بیداد مى کرد. روحیه ایلیاتى و اندیشه هاى قوم مدارى و نژادپرستى چنان بر جامعه خراسانیان حاکم شده بود که مجال بسیار اندکى براى فرزانگانى چون میرزا هدایت اللّه جهت هدایت و ارشاد مردم باقى مى گذاشت. با این حال میرزا هدایت اللّه از هر فرصتى براى ایجاد آرامش و دفاع از حقوق محرومان و رشد جامعه گرایى استفاده مى کرد.

حمایت میرزا هدایت اللّه مجتهد از وحدت ملّى

میرزا هدایت اللّه با میانجى گرى و درایت سیاسى خود در جریان بازداشت محمدولى میرزا درحدود سال 1230هـ.ق. از سوى اسحق خان قرائى که با دخالت رضاقلى خان زعفرانلو و فئودالهاى دیگر محلى داشت به یک غائله بزرگ تبدیل مى شد از خون ریزى جلوگیرى کرد. او درجلسه اى که رضاقلى خان زعفرانلو حاکم قوچان و نجفعلى خان کردشادلو حاکم بجنورد و اسفراین و بیگلرخان چاپشلو حاکم درگز و اسحق خان قرائى و دیگران در آن حضور داشتند. اظهار داشت: (مخالفت با فتحعلى شاه که در هر ناحیه پسرى فرمانگزار دارد کار ساده اى نیست; اما اکنون که شما کار را به این جا رسانیده اید بهتر است شخصى را به امیرى خود انتخاب نموده تحت فرمان وى به مبارزات خود ادامه دهید. خوانین خراسان گفتند: اسحق خان بر همه ما سر است. میرزا هدایت اللّه با هوشمندى گفت: کار به کردار است نه به گفتار. اگر این سخنان را از در صدق مى گویید برخیزید و در برابر او به پا ایستید. فئودالها که سخت بر آشفته بودند گفتند: ما را حشمت و حسب و شرافت نسب از اسحق خان بالاتر است ما نمى توانیم خادم او باشیم.)14 با این سیاست فئودالها مشهد را ترک گفتند و اسحق خان در برابر حکومت مرکزى سر به فرمان نهاد و نزد محمدولى میرزا رفت و حکومت خراسان را به او سپرد و در سال 1231هـ.ق. وى اسحاق خان قرائى و پسرش حسن على خان را در مشهد به دار آویخت و این امر موجب نگرانى خوانین خراسان شد.

برکنارى محمد ولى میرزا و استاندارى شجاع السلطنه

محمد ولى میرزا در سال 1232هـ.ق. از استاندارى خراسان بر کنار شد و برادر کوچک تر وى شجاع السلطنه به جاى وى به حکومت خراسان گمارده شد و تا سال 1238هـ.ق. در این سمت بود و در طول این مدت توانست شورش فیروزالدین میرزا حاکم هرات و نیز شورش بنیادخان هزاره اى و فتح الله خان پارکزایى را سرکوب کند و به مبارکى این فتوحات بود که فتحعلى شاه به مشهد آمد و دستور ساختن صحن جدید را صادر کرد. شجاع السلطنه در سال 1238هـ.ق. از حکومت خراسان برکنار و به حکومت قزوین گمارده شد و برادر کوچک تر وى على نقى میرزا که حاکم قزوین بود با لقب حجت السلطان به حکومت خراسان گمارده شد. پس از رفتن شجاع السلطنه از خراسان سید محمد خان کلاتى به دستیارى طایفه هاى ترک بناى تاخت و تاز گذاشت و بر مردم سخت گرفت. میرزاهدایت اللّه مجتهد به وسیله یکى از شاگردان خود به نام ملا قربان او را اندرز داد و سید محمدخان از اندرزها و پندهاى وى اثر پذیرفت و از شورش دست برداشت. رویدادهاى سیاسى خراسان از حکمرانى شجاع السلطنه تا عباس میرزا

در سال 1238هـ.ق. پس از بر کنارى حسن على میرزا شجاع السلطنه برادرش على نقى میرزا حجة السلطان هشتمین پسر فتحعلى شاه استاندار خراسان شد. او چون فردى ناتوان بود نتوانست از عهده اداره امور استان براید و در سال بعد یعنى سال 1239هـ.ق. ناگزیر مشهد را به قصد تهران ترک گفت و از مقام خود استعفا کرد. فتحعلى شاه بار دیگر حسن على میرزا شجاع السلطنه را به استاندارى

خراسان گماشت. او تا سال 1243 هـ.ق. در خراسان بود و در همه کارهاى خود با فرزندان میرزا مهدى بویژه میرزا هدایت اللّه مشورت مى کرد. او همواره از شکستهاى ایران در جنگ دوم با روس که به قرارداد ننگین گلستان انجامید شکوه داشت15 تا این که براى شرکت در این جنگ از خراسان فراخوانده شد.16 او هلاکو میرزا پسر بزرگ خود را به جاى خود به سرپرستى استان خراسان و پسر سوم خود ارغون میرزا را به حکومت سبزوار گمارد. در سال 1245هـ.ق. در پى آشوبها و شورشهاى محلى فتحعلى شاه احمد على میرزا نوزدهمین پسر خود را به استاندارى خراسان برگمارد و او تا سال 1247 زمام امور این استان را به دست داشت و در این سال عباس میرزا نایب السلطنه به فرمان پدرش فتحعلى شاه با حفظ مقام فرمانفرمایى آذربایجان جهت استقرار امنیت به خراسان آمد و در سال 1248 شورش هزاره هاى سرخس را سرکوب کرد و سپس شهرهاى کاشمر جام باخرز قوچان و بجنورد را آرام ساخت و محمد خان قرائى حاکم تربت حیدریه رضاقلى خان ایلخانى زعفرانلو حاکم قوچان و چناران مهدى قلى خان برادر محمد خان قرا ئى جعفرقلى خان پسر نجفقلى خان شادلو و محمد تقى خان عرب میش مست حاکم کاشمر را در 25 محرم 1249هـ.ق. به تهران فرستاد و در ارگ پایتخت آنان را زندانى کرد. با این حرکت اوضاع به کنترل درآمد او با کمال لیاقت و کاردانى امنیت را به خراسان بازگرداند و این امر انگلیسیان را که در پشت صحنه به خرابکارى مشغول بودند سخت به هراس و وحشت افکند. عباس میرزا در اوایل سال 1249هـ.ق. محمد میرزا و خسرو میرزا پسران خود را براى تسخیر هرات فرستاد ولى خبر درگذشت عباس میرزا در مشهد آنان را از ادامه محاصره هرات بازداشت و هر دو برادر به تهران بازگشتند.

پادشاهى محمدشاه قاجار

پس از مرگ فتحعلى شاه در سال 1250هـ.ق. محمد میرزا نوه فتحعلى شاه در شب یکشنبه هفتم رجب سال 1250 به سلطنت رسید وى دو سال پس از تاج گذارى خود در 19 ربیع الثانى 1252هـ.ق براى سرکوبى افاغنه عازم هرات شد و در 22 شعبان همان سال آن شهر را محاصره کرد و این محاصره ده ماه به طول انجامید. دخالت افسران انگلیس مانع این شد که یار محمدخان حاکم هرات تسلیم او شود و تهدیدهاى انگلیس و تشدید مسایل داخلى از جمله قیام آقاخان محلاّتى حاکم کرمان سبب شد وى در نهم جمادى الاول 1254هـ.ق. بدون این که به نتیجه اى دست یابد دست از محاصره هرات کشید و به مرکز بازگشت. او پس از 14 سال حکومت در سال 1264هـ.ق. درگذشت و میرزا عسکرى فرزند میرزا هدایت اللّه از علماى برجسته خراسان در تهران حضور یافت و بر جنازه وى نماز گزارد. آغاز تلاش جاسوسهاى انگلیس در خراسان

اهمیّت سوق الجیشى خراسان موجب مى شد دولت انگلیس مدام جاسوسهایى را در لباس جهانگرد به این دیار بفرستد. یکى از آنان دکتر ژوزف ولف Dr.Joseph wolf جهانگرد یهودى است که در آغاز ترک کیش نیاکان خود گفت و به دین عیسى(ع) گروید و کمر همت به تبلیغ این آیین بست. ژوزف ولف در سال 1259هـ.ق. از انگلستان عازم ایران شد و یک سال بعد یعنى در سال 1260هـ.ق. همزمان با حاکمیت آصف الدوله به شهر مشهد وارد گردید. وى در سفرنامه خود مى نویسد: (در خراسان معادن گوناگونى وجود دارد. والى آصف الدوله بسیار

علاقه مند است که دست نیاز به سوى انگلستان دراز کند و براى یافتن و بهره بردارى از این کانها کسانى را که تخصص در این گونه علوم دارند به خراسان فراخواند.)17 ییک سال پس از ژوزف ولف دولت انگلیس ژنرال فریه را براى جاسوسى به ایران فرستاد. فریه که در اصل فرانسوى بود سال 1255هـ.ق. همراه حسین خان آجودان باشى از اروپا به ایران آمد و چهار سال در ایران ماند و تا مقام ژنرال آجودانى پیش رفت. امّا وقتى روشن شد که وى جاسوس انگلیس است از سپاه ایران و پس از آن از ایران بیرون رانده شد. ولى فریه به بغداد رفت شهرى که در این تاریخ کانون توطئه بر ضد ایران بود و سازمان جاسوسى انگلیس از راه عراق به ایران جاسوس مى فرستاد تا علیه محمد شاه تلاش کنند. فریه پس از شش ماه اقامت در بغداد محرمانه به ایران آمد و در تهران مخفیانه و در لباس درویشى به خانه سرهنگ (سیمنو) که از پیش او را مى شناخت و از حقوق بگیران انگلیس در ایران بود وارد گردید. پس از چندى در لباس درویشى به خراسان رفت18. سست کردن پایه هاى دولت مرکزى ایران بویژه در شرق و ناحیه خراسان یکى از اهداف استعمارى انگلیس بود و اهمیت آن وقتى چند برابر مى شد که تجزیه خراسان مى توانست دیوار دومى را براى دفاع از منافع انگلیس در برابر روسیه به وجود آورد و از نفوذ ایران در هرات که مدخل ورود به شبه قاره هند و قلمرو مستعمره انگلیس بود بکاهد. به این منظور فریه به ملاقات آصف الدوله استاندار وقت که پس از قهرمان میرزا و در سال 1250هـ.ق. عهده دار امور استان خراسان شده بود شتافت و مردم مشهد را به طرفدارى از آصف الدوله و مخالفت با دربار قاجار برآغالید. وى با توصیه آصف الدوله لباس درویشى را از تن به درآورد و لباس اروپایى خود را به تن کرد و براى کارهاى جاسوسى خود از یهودیان مشهد که شمار

آنان افزون بر ششصدبود کمک مى گرفت. آن وقتها یهودیان مشهد محله مخصوصى داشتند و کهنه فروشى مى کردند19 و براى حفظ جان خود دین اسلام را به ظاهر پذیرفته بودند.20 آصف الدوله دولّو استاندار دست نشانده انگلیس

پس از مرگ حاج میرزا موسى خان الهیارخان آصف الدوله دولو داماد فتحعلى شاه و دائى محمد شاه قاجار که بین سالهاى 1240 ـ 1243هـ.ق. صدر اعظم بود امیدوار بودپس از آنکه خواهرزاده او محمدشاه به سلطنت رسید باردیگر مقام وزارت را احراز کند. به این امید در سال 1263هـ.ق. با 82 صندوق زر مسکوک و جواهرآلات زیاد از مشهد به تهران وارد شد.21 ولى شاه اعتنایى به او نکرد و کوششهاى (شیل) وزیر مختار انگلیس براى به قدرت رساندن وى به جایى نرسید او رنجیده شد و به قصد زیارت مکّه از تهران حرکت کرد و پس از حرکت براى پسر او حسن خان سالار از طرف شاه ابلاغ تولیت آستان قدس رضوى صادر شدو پسر دیگرش میرزا محمدخان بیگلربیگى به سمت نیابت حکومت خراسان تعیین گردید. آصف الدوله هنگام جنگ ایران و روس در سال 1243هـ.ق. که به عنوان صدر اعظم به اردوى عباس میرزا پیوسته بود از میدان کارزار گریخت و سستى و ناپایدارى وى از عوامل عمده شکست لشکر ایران در این جنگ بود. آصف الدوله از حقوق بگیران انگلیس شمرده مى شد. خدمات وى به دستگاه سفارت انگلیس در تهران به حدى بود که وزیر مختار این کشور در گزارش 119 اکتبر 1848م. برابر با 1265هـ.ق. به وزیر امورخارجه دولت متبوع خود نوشت: (آصف الدوله خود و تمام خانواده اش همیشه و کاملا در اختیار دولت انگلستان بوده اند و اینان از خدمتگزاران صدیق ما مى باشند.)22

میرزا هاشم مجتهد در برابر منافع انگلیس

تنها کانونى که در زمان حاکمیت آصف الدوله قاجار در خراسان استقلال خود را در برابر دستگاه حاکمه حفظ کرده بود روحانیت آگاه و انقلابى خراسان بود که در راس آن دو چهره برجسته از فرزندان میرزا هدایت اللّه مجتهد میرزا هاشم و برادر وى میرزا عسکرى امام جمعه قرار داشتند. میرزا هاشم (1209 ـ 1269هـ.ق.) فرزند ارشد میرزا هدایت اللّه از پدر خود اجازه اجتهاد داشت و در ریاضیات بسیار دانا بود و آگاهى عمیق داشت و افزون بر دانشهاى رایج حوزه این دانش را نیز در حوزه علمیه مشهد تدریس مى کرد. چشمان تیز بین فریه جاسوس انگلیس از این دو برادر غافل نبود. خود وى مى نویسد: (در مشهد عده زیادى از من دیدن کردند از آن جمله امام جمعه شهر بود امام جمعه بسیار مؤدّب و با معلومات است و من باید از ملامهدى نماینده دولت انگلیس در خراسان ممنون باشم که اسباب آشنایى مرا با او فراهم کرد.)23 فریه مى کوشید با روحانیان بزرگ و با نفوذ شهر رابطه برقرار کند و از آراى اجتماعى آنان با خبر شود. ملامهدى که فریه از او نام مى برد براساس آنچه از منبع فوق به دست مى آید پیش از این یهودى و ساکن مشهد بود و تحت فشار جامعه مذهبى خراسان به ظاهر اسلام را پذیرفته بود. وى بنا به نوشته (فریزر) جاسوس و خبرنویس وزیر مختار انگلیس در ایران بود اخبار و اطلاعات مورد نیاز انگلیس را تهیه مى کرد و در اختیار دیپلماتهاى این کشور قرار مى داد.24

با دقت در اوضاع خراسان در زمان ریاست دینى میرزا هاشم و برادرش میرزا عسکرى نقش حساس این دو برادر را براى فرونشاندن فتنه سالار و جلوگیرى از نفوذ سیاسى بیگانگان بویژه انگلیسیها در خراسان و تجزیه آن و پاسدارى از حریم دین و ناموس مردم به خوبى روشن مى شود. موضع گیرى میرزا هاشم و برادرش میرزا عسکرى به سود دولت مرکزى در فتنه محمد حسن خان سالار و در جهت ستیز با منافع دولت انگلیس به خوبى نشان مى دهد که آن دو از سیاست انگلیس در منطقه به خوبى آگاه بودند. فتنه محمد حسن خان سالار در خراسان

در شرایطى که جاسوسهاى انگلیس در خراسان پرتکاپو بودند میرزا آقاسى صدر اعظم وقت براى استوارسازى موقعیت خود حاج میرزا عبداللّه خوئى را براى تولیت آستان قدس رضوى به مشهد فرستاد. استاندارى محمد حسن خان سالار اهداف انگلیس را بیش از پیش در سست کردن نفوذ دولت مرکزى در خراسان تامین مى کرد. محمد حسن خان سالار پس از در اختیار گرفتن زمام امور خراسان با برادر خود هم داستان شده و شمارى از افاغنه و اشرار تراکمه مرو عشق آباد سرخس تژن آخال تک ایلات هزاره تیمورى جمشیدى سیستانى طخارستانى و… را با خود همراه کرد و درمحرم 1263 علیه دولت مرکزى دست به شورش زد.25 او اظهار مى کرد: مى خواهد تمام خطّه خراسان تا آن سوى هرات و مرو را جزو قلمرو خود قرارداده و از خراسان به تهران لشکر کشى کند.26 تهران که از فتنه انگیزیهاى سالار آگاه بود با فرستادن حمزه میرزا حشمت الدوله برادر محمد شاه مشهد را تصرف کرد و سالار متوارى شد. ولى خود حشمت الدوله بر مردم ستم کرد و آنها را از خود رنجانید. این بود که مردم به هواخواهى سالار قیام کردندو سالار فرصت را مغتنم شمرد و به مشهد بازگشت. در این بین خبر درگذشت محمد شاه در مشهد انتشار یافت و سالار جسورتر شد و حمزه میرزا به هرات رفت و ناصرالدین شاه به حکومت رسید و امیرکبیر به عنوان صدراعظم قدرت را به دست گرفت.27 شب 25 رمضان 1264هـ.ق. برابر با 1225 شمسى محمد حسن خان به مسجد گوهرشاد رفت و شمارى را به خانه حاج میرزا عبداللّه خوئى متولى باشى فرستاد و او را به مسجد آوردند و در مسجد فردى به نام رجب باتور یا رجب بهادر از تراکمه و اهل مرو و از زیردستان سالار با طپانچه میرزا عبداللّه را به گونه دردناک و جانگدازى کشت.28 همان شب ابراهیم سلطان داروغه شهر را که در منزل حاج میرزا هاشم بود به قتل رسانیدند و جسدش را شقّه کردند و بر دروازه شهر آویختند.29 حاج میرزا هاشم و میرزا عسکرى را نیز بازداشت کردند; در این جریان سر میرزا هاشم زخمى شد.30 هفتصد نفر از سربازان تراکمه ساخلو مردم شهر را که با سالار مخالف بودند قتل عام کردند.31 سیم و زر آستانه را به دستور سالار سکّه زدند و به خرج سواران وى رساندند. سربازان ترکمن به حمام هاى زنانه ریختند و به نوامیس مردم تجاوز کردند. اوج گیرى تفرقه ها و فرقه سازیها در خراسان

در فضایى که استعمار غرب براى سرزمین خاوران فراهم ساخته بود اختلاف آراى شدیدى میان ارباب معارف بروز کرده بود. شیخى گرى صوفى گرى باب شده بود و بابى گرى ساخته و پرداخته استعمار در کار فریب مردم بود.

عبدالخالق بن مولى عبدالرحیم یزدى مشهدى (م.1268هـ.ق.) صاحب مصائب ائمه و معین الطّالبین و رساله اى در صلاة جمعه 32 از شاگردان مشهور احمد بن زین الدین احسائى در توحید خانه تدریس مى کرد و به وعظ مى پرداخت. بین او که مسلک شیخیه داشت با علماى مشهد بارها مجالس مناظره تشکیل مى شد. ملاحسین بشرویه نخستین کسى که به باب گروید33 جهت تبلیغ فرقه ضاله میرزا على محمد باب و براى برآوردن هرچه بیش تر مقاصد شیطانى استعمارگران ابتدا به نیشابور رفت و شمارى را فریفت سپس به مشهد آمد و با بهره گیرى از آشوبهاى خراسان یارانى را گرد خود آورد و بر هرج و مرج و آشوبها بیش از پیش دامن زد تا این که حمزه میرزا تحت فشار علما او را زندانى کرد.34 ولى او از زندان گریخت و به سبزوار رفت. در آن جا میرزا تقى جوینى او و پیروانش را مسلّح کرد و ملاّحسین بشرویه علیه دولت شورید و ازآن جا به مازندران رفت و توده انبوهى را با خود همراه کرد و به قلعه شیخ طبرسى وارد شد. سرکوبى سالار به دست امیرکبیر

چنین بود که ایادى استعمار همانند کفتارهاى پیر خود را بر پیکر بى رمق وطن انداخته بودند و با دندانهاى خونین خود گلوى آن را پاره مى کردند. وقتى امیرکبیر به قدرت رسید سرکوبى سالار را بر هر کارى مقدم داشت و سلطان مراد میرزا حسام السلطنه را به خراسان اعزام کرد. سلطان مراد میرزا در نهم جمادى الاول 1266هـ.ق. برابر با فروردین 1228هـ.ش. شهر مشهد را به تصرف درآورد. این امر کلنل جستن شیل وزیر مختار انگلیس و نیز وزیر مختار روس را به وحشت انداخت. وزیر مختار انگلیس از امیرکبیر خواست تا محمد حسن خان سالار را عفو کند ولى نتیجه نگرفت; از این روى پاى دولت روس را به میان کشید و از پرنس

دالگورکى وزیر مختار روس خواست تا مداخله کند ولى امیرکبیر به هیچ کدام اعتنا نکرد.35 او که دخالت بیگانگان را در امور داخلى کشور منافى شأن و حیثیت دولت و ملت مى دانست حاضر نبود شورش خراسان از راه مداخله خارجیان و به سود آنها فرو نشیند. او گفته بود: (ترجیح مى دهد بیست هزار نفر از سپاهیان ایران تباه گردند ولى دولت رأسا یاغیان مشهد را جاى خود نشاند.)36 به همین جهت بود که دالگورکى وزیرمختار روسیه درباره سیاست امیرکبیر به صدراعظم کشورش نوشت: (اخبارى که راجع به سپاه دولت در خراسان شایع است مطلقا تکذیب نمى کند. با وجود این دائما لشکر تازه به میدان جنگ روانه مى سازد. علت عمده عدم صراحت میرزا تقى خان بیم مداخله دو دولت روسیه و انگلستان است. و مى گوید ما نمى گذاریم که خراسان مصر ثانى شود و نمى خواهیم که روس و انگلیس بهانه اى براى مداخله در امور ایران به دست آورند.)37 وقتى سالار دید نمى تواند از پشتیبانى روس و انگلیس برخوردار باشد و از سوى دیگر دروازه هاى نوغان و قوچان به تصرف سپاهیان دولت درآمده همراه برادر و برخى دیگر از نزدیکان خود به حرم داخل شده و بست نشست. میرزا هاشم و میرزا عسکرى امام جمعه و شمارى دیگر از علماى شهر نزد او رفتند و از او خواستند حرم را ترک کند و به او گفتند: (تو کدام وقت حریم این حرم را نگهداشتى که امروزه راه بر آن داشتى؟)38

سالار برآشفت و به آنان دشنام داد و آن دو از حرم بیرون آمدند. حسام السلطنه پس از تصرف شهر شمارى از مردم مرو و خبوشان (قوچان) و برخى از طوایف را که در مشهد سکونت داشتند و همواره آشوبها را شعله ور مى ساختند از شهر بیرون کرد. سالار با دو فرزندش امیر اصلان خان و یزدان بخش خان و برادرش محمد على خان بنابه دستور امیرکبیر شب دوشنبه جمادى الثانى 1266هـ.ق. به جرم طغیان علیه دولت مرکزى اعدام شدند و از حاج میرزا هاشم و میرزا عسکرى تجلیل شد و آیت اللّه حاج شیخ محمد رحیم بروجردى به عنوان متولى باشى آستانه تعیین گردید. کلنل شیل درباره نظم سپاه امیرکبیر در برخورد با فتنه سالار مى نویسد: (مهم ترین نکته جالب توجّه این که نظامیان در تمام مدت رفتار درست و قواعد نظامى را مرعى داشتند و مانع گردیدند که به مردم مشهد صدمه و آزار وارد آید.)39 میرزا هاشم سه سال بعد از فتنه سالار یعنى درسال 1269هـ.ق. به جهان غیب شتافت و تن بى جانش در رواق پشت سر مبارک دفن شد. دگرگونیهاى سیاسى دهه هاى آخر قرن سیزدهم خراسان

در سال 1270هـ.ق. فرزند عباس میرزا نایب السلطنه به جاى برادر اعیانى خود سلطان مراد میرزا حسام السلطنه به استاندارى خراسان منصوب شد و دو سال بعد در مشهد فوت کرد. و براى بار سوم حسام السلطنه به خراسان اعزام گردید و تا سال 1275هـ.ق. در مقام استاندارى بود و پس از آن حمزه میرزا حشمت الدوله استاندار شد و او نیز بیش از دو سال در این مقام نبود و در سال 1277 برکنار گردید. در زمان استاندارى حمزه میرزا حمله محمد امین خان حاکم خیوه در

محل قانلو تپّه سرکوب شد و خان خیوه به قتل رسید و در سال 1275هـ.ق. ایل هزاره در محمودآباد جام و باخرز استقرار یافت و سال بعد سپاه ایران به شهر مرو حمله برد. در سال 1281 سلطان میرزا جلال الدوله پسر پنجم ناصرالدین شاه استاندار خراسان شد و در سال بعد شاه میرزا محمدخان قاجار دولو سپهسالار را با عنوان پیشکارى پسر خود به خراسان فرستاد و در سال 1284 سپهسالار در مشهد فوت کرد و پس از درگذشت او حکومت خراسان به محمد ناصرخان قاجار دولّو ظهیرالدّوله واگذار گردید. در اوایل این سال ناصرالدین شاه همراه مادرش مهد علیا و خواهرش عزالدوله همسر میرزا تقى خان امیرکبیر و جمعى از درباریان به خراسان سفر کردند و روز 14 صفر به مشهد وارد شدند و بعد از مدتى از راه شاهرود به تهران برگشتند. در سال 1289هـ.ق. نظام الدوله به استاندارى خراسان تعیین شد و تا 23 محرم 1292 در این سمت بود و در این تاریخ درگذشت و محمد ناصرخان ظهیرالدوله جاى وى را گرفت. او نیز در سال بعد یعنى سال 1294در مشهد فوت کرد. آخرین استاندار خراسان در قرن سیزدهم هجرى قمرى محمدتقى میرزا رکن الدوله است که در سال 1293 به جاى محمد ناصرخان ظهیرالدوله به استاندارى خراسان گمارده شد و تا سال 1298هـ.ق. در خراسان حکم راند و جاى خود را به میرزا حسین خان مشیرالدوله سپه سالار اعظم که تولیت آستان قدس رضوى را نیز عهده دار شد داد ولى مدت حکومت او بیش از دو ماه به طول نینجامید و در مشهد درگذشت و رکن الدوله دوباره به عنوان استاندار به مشهد آمد و این بار تا سال 1300 هـ.ق. مأموریت او به درازا کشید.

پى نوشتها:
1. (نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت) حامد الگار ترجمه دکتر ابوالقاسم سرى/ 47 توس تهران.
 
2. (گنج دانش) محمد تقى خان حکیم552/.
 
3. (روضة الصفاى ناصرى) رضاقلى خان هدایت ج353/9.
 
4. همان مدرک345/ ـ 379.
 
5. (مشهد طوس) سید محمد کاظم امام333/.
 
6. (ناسخ التواریخ) مورخ الدوله سپهر ج1 تاریخ قاجار.
 
7. همان مدرک گزارش سال 1218.
 
8. (شهیدان راه فضیلت) علاّمه امینى422/.
 
9. (فردوس التواریخ) فاضل بسطامى422/. به نقل از شجره طیبه.
 
10. (تاریخ منتظم ناصرى) ج77/3 ـ 79.
 
11. (شهیدان راه فضیلت)420/.
 
12. (شجره طیبه) میرزا محمد باقر رضوى413/ ـ 414.
 
13. (الکرام البرره) شیخ آقا بزرگ تهرانى ج69/1.
 
14. (ناسخ التواریخ) تاریخ قاجاریه150/.
 
15. (حرکت تاریخى کرد به خراسان) کلیم توحید ج216/1 ـ 217.
 
16. (وقایع خاوران ایران) سید على میرنیا ج50/1.
 
17. (شرح سفرى به بخارا) دکتر ولف.
 
18. (حقوق بگیران انگلیس در ایران) اسماعیل رائین137/ جاویدان.
 
19. (مطلع الشمس) محمد حسن خان صنیع الدوله ج320/1 چاپ سنگى.
 
 ( 210 )
20. همان مدرک ج329/1.
21. (ناسخ التواریخ) تاریخ قاجاریه450/.
 
22. (اسناد وزارتِ خارجه انگلیس) ج60/139.
 
23. مجلّه (یغما) آذر 1341 مقاله سعادت نورى.
 
24. (حقوق بگیران انگلیس در ایران)137/.
 
25. (امیرکبیر و ایران) فریدون آدمیت61/.
 
26. (تاریخ منتظم ناصرى) ج197/3.
 
27. (فاتح هرات) ناصر نجمى گلشایى35/ ـ 36.
 
28. (شمس الشموس یا تاریخ آستان قدس) احتشام کاویانیان132/.
 
29. (روضة الصفاى ناصرى) ج332/10 ـ 334.
 
30. (حقایق الاخبار ناصرى) میرزا جعفر خان حقایق نگار52/.
 
31. (ایران در دوره قاجار) على اصغر شمیم161/ علمى تهران.
 
32. (الذریعه) آقابزرگ تهرنى ج73/15.
 
33. (دائرة المعارف تشیّع) ج5/3.
 
34. (روضة الصفاى ناصرى) ج423/10.
 
35. (فاتح هرات)67/.
 
36. همان مدرک68/.
 
37. (امیرکبیر و ایران) فریدون آدمیت233/.
 
38. (ناسخ التواریخ) تاریخ قاجاریه ج118/3.
 
39. (اسناد وزارت خارجه انگلیس) ج60/151