حیات طیّبه (پاک زیستى)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


گام چهارم انقلاب و نوسازى معنوى موضوع نوشتار پیشین بود که آن را با الهام از سخنان مقام معظم رهبرى نگاشتیم و بر بایستگى دگردیسى بنیادى در منشهاى اخلاقى و نهادینه کردن خویهاى زیبا و پسندیده در تار و پود جامعه و نظام و پیراستن کژیها وخویهاى زشت و ناروا نیز اشارت کردیم.

افزون بر آن آنچه روحانیان و دولتمردان به عنوان پیشتازان این حرکت در پدیدآوردن محیط اخلاقى و استقرار ارزشهاى دینى بر عهده دارند برشمردیم و اهمیت این مسؤولیت را در این زمان و برهه هاى تاریخى یادآور شدیم. در این نوشتار در پى گشودن موضوعى فراتر و افقى بازتر از موضوع پیشین هستیم که استقرار ارزشها استوارى و ژرفا دادن به خویهاى اسلامى و انسانى یکى از عناصر و پایه هاى اصیل و بنیادین آن به شمار مى رود و آن تلاش پى گیر و فراگیر به سمت و سوى

جامعه و زندگى و نظامى که قرآن مجید از آن به عنوان (حیات طیّبه)1 یاد کرده است. این تعبیر و ترکیب که از واژگانى زیبا و پیام دار تشکیل شده است در بردارنده بسیارى از ارزشهاى فردى و اجتماعى مادى و معنوى دنیوى و اخروى عبادى سیاسى و حکومتى است در سخنان رهبر فرزانه انقلاب اسلامى بسیار به آن اشارت و تأکید شده است. ایشان با به کار بردن این اصطلاح قرآنى مردم و مسؤولان نظام را به پى ریزى و پى گیرى زندگى طیّب و طاهر فرا مى خوانند و از همگان مى خواهند که عملکردها را با این میزان و معیار در جامعه اسلامى ارزیابى نمایند و با پدیدآوردن فضایى الهام گرفته از ارزشهاى دینى و قرآنى زمینه پدید آوردن حیات طیّبه را فراهم سازند: (براى بلند مدت ایران فقط با استقرار ارزشهاى اسلامى ساخته مى شود آن چنانى که قرآن خواسته است: (فلنحیینّکم حیاة طیّبه) حیات طیّبه اسلامى به وسیله ارزشهاى اسلامى و استقرار حاکمیت اسلام بر این مملکت سایه مى افکند.)2 نخستین گامى که مردم و جامعه ما را به این زندگى پاک و پاکیزه و آراسته به زیباییها و ارزشها و پیراسته از کژیها و ناراستیها و زشتیها نزدیک مى سازد و زمینه بخشش و احسان خداوندى را در این کشور اسلامى فراهم مى سازد و نظام و نسل جوان ما را از تهاجم و شبیخون فرهنگى دشمنان نگه مى دارد پدید آوردن حیات طیّبه با استقرار ارزشهاى دینى است. تا تاروپود جانِ جوانان و جامعه ما با ارزشهاى دینى آمیخته نشود و تا مدیریت و نهادهاى ادارى کشور با اخلاق و آداب اسلامى آراسته نگردد امید به تحول همه جانبه و دگردیسى بنیادى و رسیدن به حیات خداپسندانه و پاکیزه ممکن نخواهد شد: (ان اللّه لایغیّر مابقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم.)

سرگرم شدن به سازندگى و گفت وگو درباره توسعه و اقسام و اولویتهاى آن نباید ما را از مسیر سازندگى معنوى و اخلاقى دور سازد.

اگر جامعه اى و مردمى از بعد فرهنگى و ارزشى به بلوغ و رشد و بالندگى لازم نرسند گسترش فضاى باز سیاسى حرکتها و جنبشها را به آشفتگى و شادابى را به هرزگى و حضور را به آشوب مى کشد. آنچه امروز تمدن غرب را به بحران گرفتار ساخته تنگناهاى زندگى و نبود رفاه مادى و مانند آن نیست بلکه نبود معنویت و اخلاق است. جدایى دانش و صنعت از اخلاق و معنویت در آن دیار فاجعه آفریده و آگاهان به مسائل انسانى را به اندیشه رهایى از این بحران واداشته است. تلاش نظام ما بر این است تا تمدنى را پى ریزد که دانش و اخلاق توسعه و تکامل مادیت و معنویت همدوش و همراه با یکدیگر پیش روند تا دچار بحران نشوند. چنین روشى جهان استکبار را به موضع گیرى در برابر ما واداشته است; زیرا ارائه این گونه روشها براى جهانیان پایه هاى سلطه استکبارى آنان را سست مى کند و مردم را نسبت به نظامهاى غربى بد بین مى سازد. از این روى هر روز شاهد گونه اى ترفند و دستان کارشکنى از سوى محافل صهیونیستى و استکبارى در برابر انقلاب و نظام اسلامى هستیم: (این که مى بینید دنیاى غرب نسبت به پاى بندى ما به معنویت حساس است بر دیندارى ما اسم تعصب و تحجر مى گذارد علاقه مندى ما به مبانى اخلاقى و انسانیت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد مى کند به خاطر آن است که این روش ضدروش آنهاست. آنها علم را پیش بردند امّا جداى از اخلاق و معنویت….)3 لکن با همه کارشکنیها و تبلیغات فراگیر جهانى علیه این نظام و ارزشهاى آن اگر انقلابى بمانیم و ارزشها را پاس بداریم روزنه هاى امید همچنان باز است و: (… زندگى در ایران اسلامى روز به روز شیرین تر خواهد شد و ملت ایران به (حیات طیّبه) اسلامى که شایسته آن است دست خواهد یافت.)4

مفهوم حیات طیّبه

در درازاى تاریخ هیچ گاه انسان از اندیشه و آرزوى بهتر زیستن فارغ نبوده و همواره براى دست یافتن به زندگى بهتر و سامان یافته تر در تلاش بوده است. این آرزو در جامعه هاى بشرى گونه ها و جلوه هاى گونه گونى داشته است. آشکارترین نمود و مصداق آن را مى توان در اندیشه ایجاد (مدینه فاضله) نشان داد. این ذهنیّت و باور بهشت موعود زمینى را به انسانها نوید داده و هر یک از دانشمندان و اندیشه وران بزرگ تاریخ را به ترسیم آن واداشته است. در شریعتهاى الهى نیز این هدف و آرزو را پیامبران به گونه اى روشن بیان کرده و پیروان آنان همواره بر آن بوده اند تا جامعه اى ایده آل و پیشرو در همه زوایاى: فرهنگى اقتصادى اجتماعى و سیاسى پى ریزند. قرآن کریم هدف مشترک تمام پیامبران را برپایى جامعه اى براساس قسط و عدل مى داند و به ابزارهاى پدیدآورى چنین جامعه اى نیز اشارت مى کند: (لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط….)5

ما پیامبرانمان را با دلیلهاى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت و راستى گرایند…. از آن جا که اسلام آخرین دین و پیامبر اکرم(ص) خاتم پیامبران است قرآن مدینه فاضله پیامبر را بیش تر روشن کرده و نمایانده و با سخنان جامع و فراگیر از آن یاد کرده است: (وکذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء على الناس ویکون الرسول علیکم شهیداً.)6

آرى چنین است که شما را بهترین امتها گردانیدیم تا بر مردمان گواه

باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. و در آیه اى دیگر با بیان نمونه هاى عینى چهره شریعت محمدى(ص) را روشن تر ترسیم کرده است: (الذین یتبعون الرسول النّبى الأمّى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التورایة والأنجیل یأمرهم بالمعروف وینهیهم عن المنکر ویحلّ لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والأغلال التى کانت علیهم فالّذین امنوا به وعزّروه و نصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون.)7

آنان که از این رسول این پیامبر امّى که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته مى یابند پیروى مى کنند آن که به نیکى فرمانشان مى دهد و از ناشایست بازشان مى دارد و چیزهاى پاکیزه را بر آنان حلال مى کند و

چیزهاى ناپاک را حرام و بارگرانشان را از دوششان بر مى دارد و بند و زنجیرشان را مى گشاید. پس کسانى که به او ایمان آوردند و حرمت وى را نگاه داشتند و یاریش کردند و از آن کتابى که بر او نازل کردیم پیروى کردند رستگارانند. پاره اى از ویژگیهاى امت اسلامى و مدینه اى که پیامبر اسلام آن را بنیان نهاد و این آیه به آن اشارت کرده از این قرار است: * محتواى دعوت و پیام با عقل و منطق سازگار است. آنچه را که خرد مى پسندد (معروف) اسلام به آن فرا مى خواند و از آنچه عقل و خرد مى گریزد (منکر) اسلام از آن باز مى دارد. * ارزشهاى شریعت محمدى(ص) با فطرت و قلب سالم هماهنگى دارند. آنچه را که طبع سلیم مى پسندد (طیّبات) حلال شمرده و به آن تشویق کرده و آنچه را طبع آدمى از آن مى رمد و بیزارى مى جوید (خبائث) حرام و ممنوع کرده است. * در این مدینه زنجیرهاى بردگى استعمار و استثمار گسسته مى شود و همگان از سلطه سرکشان و جبّاران رهایى مى یابند و به بندگى سبحان گردن مى نهند. حیات طیّبه اى که قرآن در پى آن است دستاورد این ویژگیهاست. ایمان و عمل شایسته به عنوان دو رکن قویم و زیرساختهاى اساسى آن به شمار مى روند و همه حرکتها و کوششها در بستر ایمان شکل مى گیرد و در قالب باور راستین و کار شایسته نمود پیدا مى کند: (من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة….)8

هر زن و مردى که کارى نیکو انجام دهد اگر ایمان آورده باشد زندگى خوش و پاکیزه اى بدو خواهیم داد…. پیشوایان معصوم نیز به پیروى از قرآن مجید سیماى حیات طیبه را نشان داده و از آن به عنوان آرمان و آرزویى بزرگ یاد کرده اند. در لا به لاى سخنان و نیایشهاى آن بزرگواران به خوبى این نکته به چشم مى آید:

(واجعلنى ممن اطلت عمره و حسنّت عمله واتممت علیه نعمتک و رضیت عنه واحییته حیاة طیّبة.)9

خدایا به من عمرى دراز همراه با کار نیک و بهره مندى از نعمتها و خشنودى خودت ببخشا و با زندگى پاک و پاکیزه مرا زنده بدار. عمر سرمایه اى است ارزش مند. در بازار دنیا مؤمنان به مانند بازرگانانى هستند که باید هر چه بهتر و بیش تر از این سرمایه سود جویند و کالاى عمر را به بهاى کم نفروشند. امام حسین(ع) از خداوند زندگى در سایه (حیات طیّبه) را آرزو مى کند و از او مى خواهد که پرتو این حیات را بر فرزندان و پیروانش بگستراند: (… فطهّرنى بتطهیرک و تقبل صلاتى و دعائى بقبول حسن و طیّب بقیّة حیاتى و طیّب وفاتى و… اجعل ذریّتى ذریّة طیبة تحوطها بحیاطتک بکل ما حطت به ذریة احد من اولیائک واهل طاعتک….)10

پروردگارا! به پاکى خودت مرا پاک ساز و نماز و نیایشم را به بهترین پذیرش بپذیر. ادامه زندگى من را پاکیزه قرار ده و مرگ پاک و پاکیزه به من ببخشا… فرزندان و ذریّه پاک به من ارزانى دار آن گونه که به دوستان و فرمانبرانت بخشیدى. از آداب زیارت است که زائر بلند همت باشد و درخواستهاى عالى و اساسى از خدا و اولیاى او داشته باشد. در زیارت امام حسین(ع) و دیگر شهداى کربلا این جمله به چشم مى خورد: (… فأسئلک أن تصلى على محمد و آله الطاهرین و ان تجعل رزقى بهم دارّاً و عیشى قارّاً و زیارتى بهم مقبولة و حیاتى بهم طیّبة….)11

پروردگارا! از تو مى خواهم که بر محمد و آل او درود فرستى روزى مرا به واسطه آنان فراوان و زندگى ام را برقرار و زیارتم را بپذیرى و حیات طیّبه در پرتو وجود آنان به من بدهى.

امام سجاد(ع) از درگاه خداوندى مى خواهد: (وعمّرنى ماکان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعا للشیطان فاقبضنى الیک….)12

خداوندا! مرا عمر دراز ده تا زمانى که عمرم در راه پیروى از تو سپرى شود آن گاه که بوستان عمرم چراگاه شیطان گردد جانم را بگیر. (بِذله) لباس کار و خدمت است. اگر مجموعه عمر و زندگى در راستاى خدمت به خلق براى خشنودى پروردگار باشد حیات طیبه در جامعه هاى بشرى رخ مى نماید و اگر جز این باشد چراگاهى از چراگاههاى شیطان خواهد بود که نتیجه اى جز خوارى و زبونى به دنبال نخواهد داشت: (من اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکاً)13

آن که از یاد من روى برتابد گرفتار زندگى نکبت بار مى گردد. زیرا در این نوع از زندگى خور و خواب و خشم و شهوت حاکم است و مردمان در چنین زیستى تنها به آخور مى اندیشند: (والذین یأکلون و یتمتّعون کما تأکل الأنعام والنار مثویً لهم.)14

[کافران] مانند چهارپایان مى خورند و مى زیند پس آتش جایگاه آنان است. براى روشن تر شدن مفهوم (حیات طیّبه) شایسته است در واژه هاى (حیات) و (طیّبه) درنگى داشته باشیم تا مفهوم قلمرو و شاخصه هاى این زندگى نوین و قویم و پاک و پاکیزه شفاف تر شود. حیات

همان گونه که حقیقت (وجود) در خور شناسانیدن نیست حقیقت (حیات) نیز درخور شناسایى نیست. به همان نسبت که وجود مراتب شدید و ضعیف و شدیدتر و

ضعیف تر دارد حیات نیز واژه اى است به اصطلاح داراى مراتب (مشکک) که هر پدیده اى در این عالم به اندازه گسترش وجودى اش از آن بهره مند است. گرچه ماهیت حیات براى بشر ناشناخته است لکن آثار و نمودهاى حیات در جهان آفرینش از هر چیزى نمایان تر و آشکارتر است. بدین سان با شناخت آثار و اقسام حیات بهتر مى توان به مفهوم و حقیقت آن دست یافت. در نگاه نخستین به هر پدیده اى که داراى نیروى ربایش و وازنش باشد مى توان نام حیات داد; اما با باریک بینى و ژرف نگرى بیش تر معلوم مى شود که حیات معنایى گسترده تر از این دارد: حیات نباتى حیات حیوانى حیات معنوى حیات فکرى و عقلانى و… از نمودهاى حیات هستند که هر کدام مفهوم و معناى ویژه خود را داراند. حیات نباتى به معناى شادابى و سرسبزى است و حیات حیوانى به معناى پویایى و تحریک و حیات انسانى به معناى هدف مند بودن زندگى و در مسیر فطرت و سرشت و در راستاى عقل سلیم قرار گرفتن آن است. به این ترتیب حیات اجتماعى به معناى احساس مسؤولیت در آماده سازى جامعه و آرایش آن به زیباییهاى معنوى و شکوفاسازى استعدادها و خردها و بارور ساختن سرشت و سرمایه وجودى انسانهاست. در قرآن از حیات به این معنى بسیار سخن به میان آمده است: (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم….)15

اى کسانى که ایمان آورده اید چون خدا و پیامبرش شما را به چیزى فراخوانند که زندگى تان مى بخشد دعوت آنان را بپذیرید. حرکتى زندگى آفرین است که در چارچوب وحى و رسالت قرار گیرد و هرگونه کوششى که در این مسیر نباشد مرده و از زندگى بى بهره است:

(أو من کان میّتا فأحییناه وجعلنا له نوراً یمشى به فى الناس….)16 آیا آن کس که مرده بود و ما زنده اش ساختیم و نورى فرا راهش داشتیم

تا با آن در میان مردم راه خود بیابد. در اصل آن فرد و جامعه اى که از حق مى گریزد و در مسیر شیطان و شیطنت مى افتد آثار و نشانه هاى حیات را از دست داده و به جمع مردگان پیوسته است. (انک لاتسمع الموتى ولاتسمع الصمّ الدعاء.)17

تو نمى توانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش کرانى که از تو روى مى گردانند برسانى. على(ع) که در مکتب زندگى بخش اسلام و قرآن پرورش یافته انسانهاى بى تعهد و بى تفاوت و آنانى را که در برابر جریانهاى فساد آفرین و فتنه ساز مهر سکوت بر لب زده اند و احساس مسؤولیت اجتماعى ندارند مردگان زنده نما نامیده است: (فذلک میت الأحیاء)18 رسول اکرم(ص) همنشینى با صاحبان ثروتهاى بادآورده و برخوردهاى بى تفاوت را که زندگى شان براساس اسراف تبذیر تجمل و تشریفات شکل گرفته است همنشینى با مردگان دانسته و به پیامدهاى ناگوار آن از جمله دل مردگى اشاره کرده است: (اربع یمتن القلب… و مجالسة الموتى.

فقیل له: یا رسول اللّه(ص)! و ما الموتى؟ قال: کل غنى مترف.)19

چهار خصلت دل را بمیراند… [از جمله] همنشینى با مردگان. گفته شد: اى پیامبر! مردگان کیانند؟ فرمود: هر ثروت مند خوش گذران. بنابراین مفهوم زندگى و مرگ در فرهنگ دینى ما مفهومى گسترده و فراگیر دارد و همه زوایاى زندگى مادى و معنوى را زیرپوشش خود مى گیرد. طیّب

واژه (طیّب) در برابر کلمه (خبیث) قرار مى گیرد و لغت شناسان در این باره نوشته اند: (طیّب) یعنى به دور بودن از هرگونه آلودگى و ناپاکى: (طابت نفسه انبسطت وانشرحت.) جان او پاک است یعنى شاد و گشاده دل و روح افزاست.

(طوبى لهم) یعنى زندگى پاک و پاکیزه اى دارند. به دیگر سخن: به هر چیزى که از آلودگى ظاهرى و درونى به دور باشد و خود نیز خوش آیند و شایسته و دلنشین باشد (طیّب) گویند. از این جا به فرق بین (طیب) و (طاهر) مى توان پى برد; زیرا در (طهارت) جنبه دور کردن پلیدى مورد نظر است و در (طیّب) افزون بر آن نظر به خوش آیندى دلنشینى کمال و جنبه اثباتى نیز هست.)20 از این روى درباره پیشوایان معصوم(ع) (الطیبین الطاهرین) به کار برده مى شود; زیرا آنان از هرگونه پلیدى و پلشتى ظاهرى و باطنى رهیده و به نقطه اوج کمال و وارستگى رسیده اند. امام حسین(ع) به هنگام معرفى خود به دشمنان و موضع گیرى عزت مندانه در برابر اُمویان مى فرماید: (… حجور طابت وطهرت.)21

ما خانواده پاک و پاکیزه هستیم. در فرهنگ قرآن (طیب) با هر چیزى که ترکیب شود و پسوند و یا پیشوند هر واژه اى قرار گیرد نشان از آن دارد که در نزد خداوند دوست داشتنى و از بهترین است. زندگى که در حوزه جاذبه الهى قرار گرفته باشد با نماد حقیقى (طیب) شناخته مى شود. به دیگر سخن قرآن هنگامى که مى خواهد بهترینها را بشناساند از واژه (طیب) بهره مى گیرد. خداوند وقتى مى خواهد مهر تأیید و خوشنودى خویش برکار بندگان نهد و زندگى پاک و پاکیزه را بنمایاند این کلمه را به کار مى برد. از رویارویى واژه (طیب) کلمه (خبیث) و نیز جمله (حیاة طیبه) با (معیشت ضنکا)22 در قرآن مجید به نکته هاى ظریف و ژرف و دقیقى مى توان دست یافت و در مجموع چنین گفت: براساس جهان بینى قرآنى در جامعه هاى بشرى همواره آزمایشها و آزمونهاى

الهى رخ مى نماید تا سره ها از ناسره ها و پاکها از ناپاکها جدا گردند: (لیمیز اللّه الخبیث من الطیّب)23

وقتى که این دو گروه از یکدیگر جدا شدند هر دسته اى براساس جایگاهى که دارد ارج مى بیند. و ارزیابیها قانون مند است: (لایستوى الخبیث من الطیّب ولو اعجبک کثرة الخبیث.)24

آنانى که از آزمایش سربلند و سرافراز بیرون آیند در پى ریزى جامعه پاک و پاکیزه تلاش مى ورزند و زمینه ساز بهره مندى بیش تر از بخشش خداوند مى گردند: (بلدة طیبة وربّ غفور)25

زمانى که فضاى جامعه را معنویت و پاکى فرا بگیرد نسل جامعه نیز نسلى پاک و پاکیزه خواهد شد: (والبلد الطّیب یخرج نباته باذن ربّه.)26

هنگامى که زمینه پاک شد و عناصر تشکیل دهنده جامعه یعنى خانواده ها و مردم پاک و سالم و صالح شدند منافع مادى نیز از کانالهاى حلال و طیب تأمین مى گردد و زندگى گوارا مى شود: (فکلوا مما غنمتم حلالاً طیباً واتقوا الله….)27

اگر (حرث و نسل) جامعه در مسیر راستى و درستى و پاکى و پاکیزکى قرار گرفت و حاکمیت از دست کسانى که به تباهى آن دو: (حرث و نسل)28 مى اندیشند گرفته شد آن گاه نظامى استوار خواهد شد که در آن (حیات طیبه) رخ خواهد نمود و همگان از آثار و برکات آن بهره مند خواهند شد: (الم تر کیف ضرب اللّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اکلها کل حین بإذن ربها….)29

آیا ندیده اى که خدا چگونه مَثَل زد؟ سخن پاک چون درختى پاک است که ریشه اش در زمین استوار و شاخه هایش در آسمان است به فرمان خدا هر زمان میوه خود را مى دهد…. آن گاه سخنها رنگ طیب و پاکیزه به خود مى گیرند: (وهدوا الى الطیب من القول.)30

در برخوردهاى اجتماعى سلم و سلامتى و برکت و پاکى موج مى زند و آداب و اخلاق اسلامى همه جا به چشم مى آید: (… فسلّموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیّبة.)31

اگر چنین جامعه و زندگى در دنیا فراهم آید مرگها نیز گوارا و طیب خواهد شد و جان دادن به کام همگان شیرین خواهد بود:

(الذین تتوفیهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم.)32

براى آنان که در دنیا از زیستى شایسته و پاک برخوردار باشند و با مرگى شرافت مندانه و فرجامى نیک و طیب از این دنیا رخت بربندند در آن جهان نیز جایگاههاى پاک و پاکیزه اى به انتظار است: (ومساکن طیّبة فى جنّات عدن ذلک الفوز العظیم.)33

آن جاست که به انسانهاى شرور و شکم پرستان شهوت پرست و ثروت مندان تکاثر خواه و کوثرگریز گفته مى شود: شما از خوشیهاى دنیا بهره مند شدید و در این عالم از (طیبات) بهره اى نخواهید داشت: (اذهبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا واستمتعتم بها….)34

گزیده سخن آن که: حیات طیبه در سایه باورهاى راستین به بارورى مى رسد و عطر و بوى آن مشام جامعه را عطرآگین مى کند و فضاى معنوى و روحانى سرشار از شادابى و راستى یکرنگى یکدلى آرامش صلح وفا و انسانیت پدید مى آورد. بنابراین اگر عقیده ها و باورها پاک و راستین باشند آنچه نیز از آن مى تراود پاک و پاکیزه خواهد بود; زیرا (ازکوزه برون همان تراود که در اوست.) باورها و عملهاى پاک سازنده جامعه و محیطى پاک و پاکیزه اند که قرآن از آن به عنوان (حیات طیبه) یاد کرده است. در چنین فضا و جامعه اى خیر رسانى سودمندى شادابى و پویایى موج مى زند و همگان در سایه سار شجره ایمان زیستى شایسته دارند و دیگران را نیز به سمت و سوى این گونه زندگى فرا مى خوانند. رهبر معظم انقلاب اسلامى درباره مفهوم حیات طیبه مى گوید: (نظام ما کلمه و شجره طیبه اى است که: (اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اکلها کل حین باذن ربها…) اهداف مشخص ما در اسلام خلاصه مى شود. اسلام فقط یک اعتقاد نیست. اسلام زندگى طیّبه انسانهاست. وقتى از حیات و نظام اسلامى صحبت مى کنیم منظور

ما نظام و حیات طیّبه اى است که همه خیرات مورد علاقه انسان در آن وجود دارد: هم رفاه مادى و امنیّت اجتماعى و روحى تأمین مى شود و هم صفاى معنوى دانش و بینش و تحقیق و تعبد و خلوص و توجه به خدا مشاهده مى گردد… حصار محکم و سنگر بزرگى که مى توانیم در او قرار بگیریم و از حیثیت و شخصیت و هویت خویش دفاع کنیم و براى خودحیات طیبه فراهم آوریم همین اسلام است.)35 تعبیر زیباى (حیات طیبه) در قرآن کریم و سخنان معصومان(ع) مفهومى ژرف و فراگیر و پیامى نوین و قویم و سازنده دارد و مردمى که در پرتو این گونه حیات و زندگى گام بردارند از آرامش و امنیت ویژه اى برخوردارند. علامه طباطبایى در تفسیر (حیات طیبه) مى نویسد: (خداوند به انسان مؤمن اکرام مى کند و زندگى نوین به او مى بخشد که از زندگى سایر مردم جداست. البته مفهوم این سخن آن نیست که زندگى خبیث را به زندگى طیب تبدیل مى کند بلکه در پرتو ایمان و عمل شایسته زندگى نوینى به مؤمنان مى بخشد که آن زندگى با این که از زندگى ظاهرى جدا نیست; اما خود حقیقتى مستقل و پابرجاست و اختلاف رتبه اى با زندگى مادى دارد.)36 و این را مى توان در آیات زیر نشان داد: (او من کان میتا فأحییناه وجعلنا له نوراً یمشى به فى الناس کمن مثله فى الظلمات.)37

آیا آن کس که مرده بود و ما زنده اش ساختیم و نورى فرا راهش داشتیم تا بدان در میان مردم راه خود بیابد مانند کسى است که در تاریکى زندگى مى کند. (اولئک کتب فى قلوبهم الأیمان و أیدهم بروح منه.)38

خدا بر دلشان رقم ایمان زده و به روحى از خود یاریشان کرده است. در ادامه تفسیر (حیات طیّبه) به آثار و نشانه هاى آن مى پردازد و مى نویسد: (فهذا الإنسان یجد فى نفسه من البهاء والکمال و القوة والعزة واللذه والسرور مالایقدر بقدر وکیف لا؟ وهو مستغرق فى حیاة دائمه لازوال لها و نعمة باقیة لانفاد لها ولا ألم فیها ولا کدورة تکدرها وخیر و سعادة لاشقاء معها هذا ما یؤیده الأعتبار وینطق به آیات کثیرة من القران لاحاجة الى ایرادها على کثرتها. فهذه اثار صوریة لاتترتب الاحیاة حقیقیة غیر مجازیة وقد رتّبها اللّه سبحانه على هذه الحیاة التى یذکرها ویخصها بالذین أمنوا وعملوا الصالحات فهى حیاة حقیقیة جدیدة یفیضها الله سبحانه علیهم… هذا ما یعطیه التدبر فى الایة الکریمة وهو حقیقة قرآنیة وبه یظهر وجه توصیفها بالطیب فى قوله: (حیاة طیّبة….)39 انسان در پرتو حیات طیبه ارجمند به کمال رسیده توان مند و عزت مند است و برخوردار و سرشار از لذت و سرور. چرا چنین نباشد؟ در حالى که او در زندگى همیشگى و زوال ناپذیر به سر مى برد و از نعمت پردوامِ بى پایانى که اندوه و رنج و دل گرفتگى ندارد بهره مند است. در این نوع از زندگى خیر و خوشبختى بدون گرفتارى و بدبختى دیده مى شود. این برداشتى است از حیات طیّبه و آیه هاى بسیارى از قرآن آن را تأیید مى کنند. بنابراین آثارى که بر این گونه از حیات بار مى شود آثارى است که جز بر زندگى حقیقى و نه مجازى بار نمى شود و خداوند این زندگى را ویژه کسانى ساخته است که داراى ایمان و عمل صالح باشند… تدبر و ژرف اندیشى در آیه کریمه که حیات طیبه را وصف مى کند این

حقیقت را مى نمایاند. از آنچه درباره مفهوم حیات طیبه آوردیم روشن شد: این حیات و زندگى آرزوى دست نایافتنى نیست بلکه حقیقت و واقعیتى است که باید عوامل آن را شناخت و به کار بست و بازدارنده ها را از جلو راه برداشت. بى گمان براى رسیدن به هدفى این چنین بزرگ و والا باید اسباب و ابزار سازوار با آن را برگزید و راه اصلى را شناخت و رهزنان را نیز شناسایى کرد. جامعه اى که مى خواهد آب گواراى حیات طیبه را نوش کند و زیستى شایسته در پرتو آن داشته باشد در گام نخست باید زمینه هاى پدیدار شدن آن را فراهم سازد و سپس با آسیبها و آفتها بستیزد آن گاه است که شاهد دستاوردهاى سازنده و تعالى بخش آن خواهد شد. قرآن مجید در ترسیم کلى و نمادین حیات و زندگى طیّبه مى فرماید: (فلا اقتحم العقبة وما ادریک ماالعقبة فک رقبة او اطعام فى یوم ذى مسغبة یتیماً ذا مقربه او مسکینا ذامتربه ثم کان من الذین امنوا و تواصو بالصبر وتواصو بالمرحمة اولئک اصحاب المیمنة.)40

او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد و تو چه دانى که آن گذرگاه و قله چیست؟ آزاد کردن بنده است یا طعام دادن در روز قحطى بویژه یتیم خویشاوند را و یا تهى دست زمین گیر را. پس اینان از ایمان آورندگانند و یکدیگر را به صبر و بخشایش و رحمت سفارش مى کنند. اینان اهل سعادتند [و برخوردار از زندگى پُر یُمن و حیات طیبه]. نگاهى دوباره به این آیات به ما مى آموزد که: 1. تا انسان از عقبه ها و گردنه هاى زندگى نگذرد و دشوارى تکلیف را پشت سر ننهد به قله کرامت بالا نرود. 2. با رسیدن به فراز قله نگرش و بینش گسترده و فراگیر پیدا مى کند بلند همت مى شود از قید و بندهاى دست وپاگیر مى رهد آن گاه به فکر رهایى دیگران از

جاذبه هاى شهوى و مادى مى افتد و بندو زنجیر از دست وپاى آنان مى گسلد. 3. در این مرحله از خودبینى و فردگرایى نجات پیدا مى کند به جمع مى پیوندد و روحیه اجتماعى او نمود پیدا مى کند از لاک خودگرایى و فرورفتن در سلوک شخصى و فردى بیرون مى آید و سعى مى کند که بگیرد غریق را. 4. نقطه اوج کمال این چنین انسانهایى آن است که همه با هم مى زیند در غم و شادى یکدیگر شریکند انفاق ایثار احسان عفو صبر و استقامت مقررات و محبت و رأفت و رحمت در بین آنان نمایان است: (وتواصوا بالمرحمة). در این مرحله همتهاى جمعى برانگیخته مى شود و کم کم حیات طیبه و آرامش و برکت رخ مى نماید: (اولئک اصحاب المیمنة) این آیات دورنمایى از افراد سالم و جامعه صالح را ترسیم مى کند که از هرگونه بدخواهى و ناگوارى و شومى: (اصحاب المشئمة) به دور است و برکت و سلم و سلامتى و یُمن و میمنت از آن آشکار و پیداست. اکنون مى پردازیم به نشانه ها و ویژگیهاى (حیات طیبه اسلامى) به این امید که توانسته باشیم در فضا سازى معنوى کشور اسلامى و ایجاد محیط اخلاقى و طرح مدینه فاضله دینى گامى هر چند گذرا و کوتاه برداریم.

خداباورى و خدامحورى

شیرازه و شالوده نظام اجتماعى اسلام که همه چیز در پرتو آن ارزش و اعتبار مى یابد خدا باورى و خدامحورى است. تار و پود حیات طیّبه دینى را همین اصل مى سازد و با این ویژگى مى توان نظام اسلامى را از دیگر نظامهاى موجود و حاکم در جهان بازشناخت. این نظام براساس جهان بینى و انسان شناسى استوار است که آفرینش و انسان را هماهنگ مى بیند همان گونه که آسمان و زمین بر پایه عدل و حق بنا شده اند: (بهذا قامت السموات والأرض.)41 جامعه انسانى نیز به همت و بعثت پیامبران به سمت و سوى قسط و حق در حرکت است: (لیقوم الناس بالقسط.)42 به همان نسبت که در این عالم ذره اى از علم و دانش خدا پنهان نیست: (وما یغرب عن ربک من مثقال ذرة فى الأرض ولا فى السماء.)43

گفتار و کردار آدمى نیز از حوزه علم و آگاهى خداوند بیرون نیست و ریز و درشت پندارها گفتارها و کردارهاى انسانها در پرونده اى سامان مند و حساب شده نگهدارى مى شود: (… ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة ولاکبیرة الا احصیها.)44

محور حرکتهاى فردى و اجتماعى مسلمانان را این باور تشکیل مى دهد و بر این اساس روابط اجتماعى معاشرتها دادوستدها رفت وآمدها گفتمانها و داوریها شکل مى گیرد و نمود پیدا مى کند. در چنین فضایى است که حیات طیبه خودرا نشان مى دهد و جامعه مورد نظر پیامبران و پیشوایان معصوم پایه ریزى مى گردد. قرآن با شیوه ها وزبانهاى گوناگون این حقیقت را گوشزد مى کند و مى فرماید: * (ان الله کان علیکم رقیباً.)45

هر آینه خدا مراقب شماست. * (ان الله کان علیکم شهیداً)46

خدا بر هر چیزى گواه است. * (ان ربک لبالمرصاد.)47

همانا پروردگارت به کمینگاه است. * (الم یعلم بان الله یرى.)48

آیا ندانسته است که خدا مى بیند؟ به درستى اگر همگان بویژه کارگزاران و مسؤولان در نظام اسلامى بر این باور باشند که خداوند رقیب و مراقب آنان است و از جایگاهى والا و بالا و قدرت مندانه بر اوضاع و احوال نظارت دارد و بدانند که او گواه بر گفتار و کردار همگان است و همه چیز را مى داند و مى بیند و در کمین ستمگران و قانون گریزان و قانون شکنان نشسته است آیا این باور و اعتقاد در زندگى عملى و ایجاد پایه هاى زندگى پاک و حیات طیّبه اثر نخواهد گذاشت؟ بى گمان چنین باورى مى تواند چهره زندگى و عملکرد مسلمانان در نظام اسلامى را دگرگون سازد و از آنان امّتى نمونه و الگو بسازد. ازاین روى امامان(ع) به یاران خود همین نکته را گوشزد فرموده اند: امام محمد باقر(ع) به یکى از یاران خود که لغزیده بود فرمود: (کأنک لست بعین اللّه او کأن الله لیس لک لبالمرصاد.)49

گویا زیر نظر و دید خدا نیستى و گویا خداوند در کمین تو نیست. امام جواد(ع) مى فرماید: (واعلم انک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون.)50

آگاه باش که هرگز از دیدگاه خدا پنهان نیستى پس نیک بیاندیش که چه مى کنى! اگر این اصل خدا باورى و خدامحورى بر مدیریتهاى نظام پرتو افکند بسیارى از کم کاریها کارشکنیها سنگ اندازیها و… از میان مى رود و به جاى آن راستى و درستى اتفاق در کار و همکارى رواج مى یابد. امام على(ع) هنگام گسیل داشتن مالک اشتر به مصر منشورى براى وى نوشته که روح و جانمایه آن خداباورى و خدامحورى است. مولا به وى گوشزد مى فرماید: بدان که اگر از سوى من به ولایت گمارده شدى زیر نظر کسى هستى که ولایتش بر همگان گسترده است و همه ولایتها از او مشروعیّت مى یابند: (… فانک فوقهم و والى الأمر فوقک والله فوق من ولاک.)51

چه تو برتر آنانى و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است و خدا از آن که به تو ولایت داد برتر. بسیارى از درگیریها و بگو مگوهاى ناروا و رفتارهاى ناشایست از این است که دست اندرکاران و مدیران از این اصل اصیل جدا افتاده اند و خودو خودى را به جاى خدا نشانده اند و از این نکته اساسى غفلت کرده اند که: بزرگـان نکردنـد در خود نگـاه خدا بینى از خویشتن بین مخواه در اصول کافى و دیگر کتابهاى روایى فصلى گشوده شده است با عنوان: (الحب فى اللّه والبغض فى اللّه.)52 ییعنى همه چیز را براى خدا خواستن دوستى ورزیدن و دشمنى ورزیدن هم باید در راستاى خشنودى و خرسندى خداوند باشد. این امرى سلیقه اى و شخصى نیست که فرد یا افرادى را دوست بداریم و از فرد یا افرادى بیزارى بجوییم و یا با آن دشمنى ورزیم. امام صادق(ع) مى فرماید: (کل من لم یحبّ على الدین ولم یبغض على الدین فلا دین له.)53

هر کسى که دوستى و دشمنى او بر اساس دین الهى نباشد بیگانه از دین است. مقام معظم رهبرى مى گوید: (ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین لاشریک له وبذلک امرت….54 این دستور العمل همیشگى همه مأموران نظام جمهورى اسلامى در سرتاسر کشور است که با انگیزه اسلام با راه اسلام در سایه اسلام با هدایت اسلام نظام اسلامى و جمهورى اسلامى و حیات طیّبه اسلامى را براى ملّت بزرگ و مسلمان تأمین کنند.55 قانون مندى

سرشت و طبیعت انسانها به گونه اى است که هر کدام خواهان زندگى بهتر و آرامش و آسایش بیش ترند. همگان مى کوشند تا از داده ها و دهشهاى خداوندگار براى کامیابى زندگى هرچه بیش تر بهره برند. این خواسته طبیعى و کوشش همگانى انسانهاست. روشن است که براى بهره گیرى هر چه بیش تر از داده هاى خداوندى درگیریها و برخوردهایى بین افراد رخ مى دهد. براى پیش گیرى از این درگیریها و برخوردها ناگزیر باید حدّ و مرزها روشن شود تا با نگهداشت آن همگان از زندگى سالم و صالح و جامعه طیّب و طاهر بهره مند گردند. آنچه این حدّ و مرزها را روشن مى کند قانون نام دارد. قانون یعنى ترازها و معیارها و آیینهایى که از یک منبع مشروع و پذیرفته شده و برگرفته مى شوند و همگان وظیفه دارند به آنها گردن نهند. قانون مندى یعنى پاى بند بودن به اصول و معیارهایى که در قانون معیّن شده و نگهداشت آن جامعه اى سامان مند و بهنجار به وجود مى آورد. از آن جا که اسلام دینى است اجتماعى و براى سامان دهى جامعه و اداره شایسته آن هدف و برنامه فراگیر دارد قانونها و آیینهایى را در این زمینه بنیاد نهاده که ریشه در (عقل و وحى) دارند. این قانونها یا مستقیم از سوى خداوند وضع شده و یا از جانب پیامبر(ص) و معصوم(ع) بیان گردیده که مورد قبول و اعتماد همه کسانى است که مکتب و مسلک اسلام را پذیرفته اند: (ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.)56

هر چه پیامبر به شما داد بستایند و از هر چه شما را بازداشت دورى گزینید. اگر براساس نیاززمان و مکان به گذراندن قانونهاى جدید نیاز افتد براساس معیارها و ترازهاى شریعت فقیه جامع الشرایط مى تواند در چهارچوب شریعت آیینهایى را بگذراند تا تاروپود جامعه از هم نگسلد و استوار بماند و بپوید. قانونها و آیینهایى که از این منبع نیز سرچشمه مى گیرند در صورتى که با کتاب و سنت هماهنگ باشند مورد امضاى خداوند و اجراى آنها لازم است: (اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول و اولى الأمر منکم….)57

قرآن مجید در مواردى به مسأله قانون و قانون مندى اشاره کرده و با تعبیر زیباى (حدود اللّه) از آن نام برده است: (… تلک حدود اللّه فلا تعتدوها و من یتعد حدود اللّه فاولئک هم الظالمون.)58

اینها حدود و مرزهاى الهى است از آنها در نگذرید. هرکس از آنها سربر تابد ستمکار است. آنچه خداوند در زمینه هاى فردى و اجتماعى خانوادگى اقتصادى نظامى و… بیان کرده براساس مصلحت و سعادت انسانها و جامعه هاى بشرى است. این دستورها و آیینها مسیر هدایت را روشن مى سازند و از سر درگمى و کژراهه روى بشر جلوگیرى مى کنند. بنابراین خوشبختى دنیا و آخرت مردمان در آن است که از آن آیینها پیروى کنند. خداوند در این آیه شریفه ضمن اشاره به اصل قانون و پاى بندى به آن هشدارى نیز به قانون گریزان و قانون شکنان داده است. ییا در آیه دیگر مى فرماید: (تلک حدود الله فلاتقربوها….)59

اینها حدود فرمان خداست پیش تر میایید. افزون بر آن که قرآن همگان را به نگهداشت حریم حرمت قانون فرا مى خواند و از آنان مى خواهد که با همدلى پاسدار قانون و حدود الهى باشند: (… الامرون بالمعروف والناهون عن المنکر والحافظون لحدود الله….)60

[مؤمنان] امر کنندگان به نیکى و بازدارندگان از بدى و نگاه دارندگان حدود و احکام خداوندند…. نشر و گسترش ارزشهاى خردپسند و خداپسند و پیش گیرى از انتشار هر آنچه با عقل و وحى ناسازگار است و جامعه را به فساد و فتنه مى کشاند وظیفه و تکلیف همه آنانى است که مکتب اسلام را باور دارند و آن را پذیرفته اند. بى گمان حاکمیت ارزشها وجلوگیرى از ضدارزشها مصداق روشن و یا مهم ترین نمود جامعه اى است که مى خواهد نظام اجتماعى خود را براساس قانونهاى اسلامى استوار سازد و اداره کند. نیکها و بدیها آلودگیها نارواها و… نباید در جامعه قانون مند و پاى بند به شریعت زمینه رواج بیابند و اگر ظهور و نمود یافت باید به سرعت نابود گردند تا فضاى جامعه از پیامدهاى ویرانگر آن به دور ماند و در امان.61 حدود الهى و قانونهاى دینى در جامعه اسلامى و در حیات طیّبه مانند آینه اند. آینه زشت و زیبا را نشان مى دهد کاستى و کمال را مى نمایاند. هر کس خود را باید در این آینه ببیند و اصلاح کند و اگر کسى آینه دیگرى شد و او را به صلاح و فلاح فرا خواند و از فساد و کژراهه روى بازداشت نباید دلگیر شود و بر او بتازد; زیرا که (خودشکن آینه شکستن خطاست.) در جامعه اى که حاکمیت قرآن و قانون خداوند به عنوان یک اصل پذیرفته شده مطرح است بى قانونى و قانون شکنى ننگ و ذلّت است. مردمى که آینه اى شفاف و صادق و بى غبار مانند قرآن دارند شایسته نیست گرفتار تبلیغات گمراه کننده و شایعات بى اساس این و آن گردند بلکه باید همواره خود را بر قرآن و ارزشهاى قرآنى عرضه بدارند و بکوشند تا خود را به آن نزدیک سازند و حاکمیت آن را در جامعه قانون مند سازند. امام محمد باقر(ع) به جابر انصارى مى فرماید: (واعلم بانک لاتکون لنا ولیّا حتى لواجتمع علیک اهل مصرک وقالوا: انک رجل سوء لم یحزنک ولو قالوا: انک رجل صالح لم یسرّک ذلک ولکن أعرض نفسک على کتاب اللّه فان کنت سالکا سبیله زاهدا فى تزهیده راغبا فى ترغیبه خائفا من تخویفه فأثبت وأبشر فأنه لایضرک ماقیل فیک. و ان کنت مبائنا للقران فما ذالّذى یغرّک من نفسک….)62

[اى جابر] بدان که تو دوست ما به شمار نمى آیى [مگر آن که به مرحله اى راه یابى] که اگر همه همشهریان تو هم صدا بگویند: تو انسان بدى هستى اندوهگین نگردى. و اگر بگویند: انسان شایسته اى هستى شاد نگردى بلکه خود را بر قرآن عرضه بدار اگر به راه قرآن گام مى گذارى و از آنچه قرآن باز داشته دورى مى گزینى و به آنچه دستور داده روى مى آورى و از آنچه بیم داده مى ترسى پس ثابت قدم باش و مژده بر تو باد که سخن دیگران به تو زیانى نرساند. و اگر از مسیر قرآن جدا افتاده اى پس به چه چیز برخود مى بالى و مى نازى! در این زمان به برکت انقلاب اسلامى و رهبرى یگانه قرن امام خمینى برخوردار از قانونى هستیم که عصاره قرآن و سنت است. فرهیختگان و نخبگان حوزه با کوله بار تجربه و اجتهاد و با آینده نگرى گرد هم آمدند و قانون اساسى نظام اسلامى را با تمام کوشش و دقت تدوین کردند و سپس آن را به تأیید و تنفیذ امام رساندند و آن گاه مردم با بینش و بصیرت و آگاهى به آن رأى دادند. این قانون اساسى که هم مشروعیت دارد و هم مقبولیت امروز به عنوان محور و مدار همه کارهاى قانونى در این جامعه مطرح است. سرفرود آوردن در برابر چنین قانونى که الهام از قرآن و سنّت گرفته عبادت و تکلیف است و جارى ساختن این قانون در تمام زمینه ها وظیفه اى همگانى. جامعه وقتى قانون مند به شمار مى آید که تک تک افراد آن جامعه به قانون پاى بند باشند چه قدرت مندان و نزدیکان به مدار قدرت و چه ناتوانان و اشخاصى که از کانون مدار قدرت بدورند. قانون باید بر همگان به یک گونه سایه افکند و همه در برابر قانون یکسان باشند و از داده و دهشهاى خداوندى برابر و یکسان بهره برند. مقام معظم رهبرى مى گوید: (در نظام اسلامى باید همه افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده از امکانات خداداد میهن اسلامى یکسان و در بهره مندى از مواهب حیات متعادل باشند. هیچ صاحب قدرتى قادر به زورگویى نباشد. و هیچ کس نتواند برخلاف قانون میل و اراده خود را به دیگران تحمیل کند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه مورد عنایت خاص حکومت باشند و رفع محرومیت و دفاع از آنان در برابر قدرت مندان وظیفه بزرگ دولت و دستگاه قضایى محسوب شود. هیچ کس به خاطر تمکن مالى قدرت آن را نیابد که در امور سیاسى کشور و مدیریت جامعه دخالت و نفوذ کند و هیچ تدبیر و حرکتى در جامعه به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا نینجامد.)63 ولایت پذیرى

از جلوه هاى روشن قانون مندى جامعه پذیرفتن نهاد ولایت و رهبرى است. پذیرش ولایت و سرپرستى سنگ زیرین بناى حیات طیبه است. ولایت در مقایسه با دیگر ارزشهاى اسلام مانند کلیدى است که با آن درب سایر ارزشها به روى جامعه گشوده مى شود و ارج و ارزش پیدا مى کند.64 پیوند ارتباط اتصال به هم پیچیده شدن دو چیز و به هم پیوستگى مفاهیمى است که از واژه (ولایت) به دست مى آید. در بینش قرآن همه دین باوران بر یکدیگر سمت ولایت و دوستى دارند: (المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض)65

لکن این پیوستگى بین مردم و رهبر به گونه دیگر است: (النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم.)66

در حیات طیبه قرآنى مسأله رهبرى و ولایت از یک سو و پذیرفتن آن از سوى مردم از سوى دیگر از ویژگیهاى ذاتى و جوهرى جامعه است و بدون آن رسیدن به چنین زندگیى امکان پذیر نیست: (یا ایها الذین أمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم.)67

به هر نسبت که مسأله رهبرى و سرپرستى جامعه به شایستگى انجام پذیرد و ولیّ فردى شایسته تر و صالح تر و مدیر و مدبّرتر باشد حیات شادابى حرکت پویایى مقاومت صلابت و قانون مندى مردم بیش تر مى گردد. و در برابر اگر نهاد رهبرى جامعه دچار بى کفایتى و بى لیاقتى گردد سرنوشت مردم و جامعه روز به روز بدتر و ذلت بارتر مى شود گرچه مردم نیکوکار و نیک رفتار باشند. امام باقر(ع) مى فرماید: (قال اللّه عزوجل لأعذبن کل رعیة فى الأسلام اطاعت اماما جائراً لیس من الله عزوجل وان کانت الرعیّة فى اعمالها برّة تقیّة ولأعفون عن کل رعیّة فى الأسلام اطاعت اماما هادیا من الله عزوجل وان کانت الرعیة فى اعمالها ظالمة مسیئة.)68

خداوند عزیز و بزرگ فرمود: هر مردمى که در جامعه اسلامى رهبریِ پیشواى ستمگر را بپذیرند که مورد تأیید من نیست گرفتار عذاب و نکبت خواهند شد گرچه مردم خوبى باشند و مردمانى که امامت و رهبرى شایسته و خداپسندانه را پذیرا شوند مورد توجه و بخشش خدا قرار مى گیرند گرچه در رفتارِ فردى دچار ستم و بدکارى شده باشند. این حدیث شریف مسأله (ولایت پذیرى) صالحان و شایستگان را جان مایه عزت و سعادت و بهروزى جامعه هاى اسلامى مى شمارد و پذیرفتن ولایت و سرپرستى نابخردان و ناشایستگان را به شدت مورد نکوهش قرار مى دهد. مقام معظم رهبرى از این سخن معصوم چنین برداشت کرده است: (حاصل این که اگر دستگاه مدیریت جامعه سالم و صالح باشد خطاهاى متن جامعه قابل اغماض است و در مسیر جامعه مشکلى به وجود نخواهد آمد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد و لو در میان مردم هم صلاح وجود داشته باشد آن صلاحِ بدنه مردم نمى تواند این جامعه را به سر منزل مطلوب هدایت کند; یعنى تأثیر رأس قلّه و هرم و مجموعه مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه این قدر فوق العاده است.)69 بنابراین مى توان گفت: روح حیات طیّبه که قرآن از آن نام برده است سامان مندى مسأله رهبرى و ولایت از یک سو و پذیرش آن از سوى مردم از سوى دیگر است. البته ولایت پذیرى; یعنى همراه ولى حرکت کردن و از او پیش یا پس نیفتادن. رهبرى در نظام اسلامى معیار و میزان و صراط مستقیم است از او نباید پس و یا پیش افتاد و هرگونه چپ و راست زدن و تند و یا کُند روى در این زمینه به گونه اى کژراهه روى به شمار مى رود: (الیمین والشمال مضلة والطریق الوسطى هى الجارة….)70

چپ و راست گمراهى است. و راه میانگین راه راست و الهى است…. قرآن مجید هنگامى که مسأله ولایت و رهبرى پیامبران الهى را مطرح مى کند به این نکته اساسى نیز اشاره دارد: رهروان باید با رهبران باشند نه پیش تر و نه پس تر. (وکأین من نبى قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فى سبیل الله وماضعفوا….)71

(محمد رسول اللّه والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم….)72

محمد پیامبر خدا و کسانى که با او هستند بر کافران سخت مى گیرند و به یکدیگر مهر مى ورزند. تعبیر (معه) داراى بیانى ظریف و دلنشین است که بر اهلش پوشیده نیست. آنانى که در زمان پیامبر(ص) و على(ع) مى زیستند و پرورش یافتگان مکتب اسلام بودند به این حقیقت پى برده بودند که همگامى با رسالت و امامت و همراهى در صحنه هاى سرنوشت ساز از اصول دیانت و ولایت است; از این روى همدوش با پیامبر(ص) در برابر مشرکان و منافقان مى جنگیدند و این نبردها بر ایمان و تسلیم و پیروى آنان مى افزود و چیزى از آن نمى کاست. گرچه در برابر خویشان و اقوام خویش را هم مى دیدند باز از پاى نمى نشستند و کارزار را تا استقرار ارزشهاى دینى در مدینة النبى ادامه دادند.73 آنانى که در زمان على(ع) مى زیستند و از جان و دل ولایت او را پذیرفته بودند نیز همراه آن حضرت در جنگهاى سه گانه حضور یافتند. همین ولایت پذیرى در زمان امام حسن و امام حسین(ع) نیز بر خواص یاران آن دو امام عملى شد گرچه گروهى از خواص و بسیارى از عوام از این کوثر زلال دور افتادند و در کویر هواهاى نفسانى گرفتار آمدند. نکته مهم و اساسى در ولایت پذیرى برابر کردن و همراه ساختن خود با ارزشهاى ولایى است نه خرج کردن از ولى براى منافع خویش. امام صادق(ع) فرمود: (لیس من شیعتنا من قال بلسانه وخالفنا فى اعمالنا وآثارنا….)74

از شیعیان ما نیست آن که با زبان پشتیبان و یارماست ولى در عمل با ما به مخالفت بر مى خیزد. در جاى دیگر آن حضرت توجیه گرانى که سخنان و دستورهاى وى را به سود و میل خود معنى مى کنند نکوهش و لعن کرده است: (قوم یزعمون انى امامهم واللّه ما انا لهم بأمام لعنهم اللّه کلما سترت ستراً هتکوه اقول کذا وکذا فیقولون: انما یفى کذا وکذا انى امام من اطاعنى.)75

گروهى بر این باورند: من امام و پیشواى آنان هستم! به خدا سوگند چنین نیست. خداى دور بدارد اینان را از رحمت خود رازهاى مرا افشا مى کنند سخنان مرا به میل خود معنى مى کنند. [من امام اینان نیستم] بلکه امام کسانى هستم که ولایت مرا پذیرفته اند. پوشیده نماند که ولایت پذیرى پیروى از شخص نیست بلکه پیروى از جریانى است اصیل و ریشه دار که از همان آغاز رسالت در زمین دلها ریشه دواند و در دوران پس از رحلت پیامبر(ص) بالید و گسترش یافت. آنانى که در اسلام ذوب شده بودند و به تمام زوایاى مکتب باور داشتند لحظه اى دچار تردید و حیرت نشدند و در مدینة النبى به در خانه (مدینة العلم) گرد آمدند و ولایت علوى را به جان و دل پذیرفتند و پس از او نیز در خط ولایت امامان شیعى قرار گرفتند و راست قامتان جاودانه تاریخ شدند. کسانى هم که مقام ولایت و رهبرى را در شخص پیامبر(ص) جلوه گر مى دیدند و نه در حیثیت ولایى او به دو دلى گرفتار آمدند و مرتد سیاسى و ولایى شدند: (ارتدّ الناس الا ثلاثة نفر: سلمان و ابوذر والمقداد….)76

[بعد از رحلت پیامبر] مردم از راه [ولایت] برگشتند مگر سلمان و ابوذر و مقداد. همین مسأله بار دیگر در نظام جمهورى اسلامى به آزمایش گذاشته شد. امام امت از همان آغاز انقلاب ابراز داشت: (پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبى نرسد) نگفت: پشتیبان من باشید. هرآنچه در قانون اساسى جمهورى اسلامى آمده چون بر مدار ولایت فقیه مى چرخد پایگاه شرعى دارد و از همان آیینها و قانونهاى شرعى به شمار مى رود و اگر ولایت فقیه نادیده گرفته شود قانونها از مدار خارج مى شوند و از هم مى گسلند و پایگاه شرعى خود را از دست مى دهند. آنان که تلاش مى ورزند قانونها را از مدار ولایت فقیه خارج سازند و پیوند آنها را بگسلند برآنند که قانونها را از شرعى و اسلامى بودن بیندازند و مسلمانانى که ناآگاهانه بر طبل اینان مى کوبند به بى راهه مى روند و به دست خود تیشه به ریشه خود مى زنند و قانونها را از دایره اسلام خارج مى سازند. اگر اندکى دقت شود دریافته مى شود که ولایت گریزان و یا ولایت ستیزان همان قانون گریزان و قانون ستیزان هستند و از قانون مندى جامعه هراس دارند که در این صورت جایى براى آنان نخواهد بود; زیرا اینان زاده هرج ومرج اند و در لجن زار هرج ومرج رشد مى کنند. در جامعه طیّبه که همه کارها بر مدار قانون مى چرخد ولایت اصل خدشه ناپذیر آن است و همه کارها و برنامه ها به آن قوام مى یابند از این روى دشمن شکل گیریِ ستوار و ماندگارى آن را بر نمى تابد و با لشکر هرج و مرج خواه خود به عمود خیمه جامعه طیّبه حمله ور مى شود. خیرخواهى

ویژگى دیگر حیات طیبه خیراندیشى و خیرخواهى است. زندگى پاک و خداپسندانه آن گاه پدیدار مى گردد که مسلمانان خود را (امت واحده) بدانند و همچون اعضاى یک خانواده و اجزاى یک پیکر در زمینه هاى گوناگون یکدیگر را یارى و مدد رسانند. آنچه براى خود مى پسندند براى دیگران بپسندند و آنچه از آن مى گریزند براى دیگران نیز روا ندارند. (مساوات) و (مواسات) که دو ویژگى اخلاقى و اجتماعى دو سویه است در این گونه حیات و زندگى جایگاه خود را پیدا مى کنند. دلسوزى علاقه مندى شفقت مهربانى مفاهیمى هستند که از روحیه خیراندیشى و خیرخواهى نشأت مى گیرند. در فرهنگ قرآن و سخنان پیشوایان معصوم به واژه ها و تعبیرهایى دست مى یابیم که پیام مشترک و یگانه آنها گسترش پیوندهاى اجتماعى و همدلى مسلمانان نسبت به یکدیگر و نیز یادآورى کاستیها براى رسیدن به کمال و بالندگى هرچه بیش تر جامعه اسلامى است. از جمله مى توان از واژه (تواصى) نام برد که چند بار در قرآن آمده است: * (تواصوا بالحق.)

* (وتواصوا بالصبر.)77

* (وتواصوا بالمرحمة.)78

سفارش کردن یکدیگر به حق محورى صبر و استقامت در راه حق و نیز لطف و رحمت و رأفت در روابط اجتماعى از این آیات سه گانه به روشنى به دست مى آید. جالب این که: این سفارشها دوسویه است; یعنى هر یک از دین باوران نسبت به یکدیگر این چنین روشى را پیش مى گیرند و همدیگر را در این مقوله ها و محورها یارى مى رسانند. در آیه دیگرى قرآن تعبیر فراگیر و زیباى (تعاون) را به کار گرفته است: (تعاونوا على البر والتقوى.)79

در نیکوکارى و پرهیز همکارى کنید. آنچه که بشود بر آن نام کار نیک نهاد و آنچه که جامعه را به سوى تقوا و خویشتن بانى و گسترش ارزشها پیش مى برد و آن را از آفتها و خطرها به دور مى دارد باید در جامعه دینى و حیات طیّبه گسترش یابد و این مهم هنگامى پیاده مى شود که همگان دست به دست یکدیگر دهند و بر این هدف مقدس همدیگر را یارى رسانند و بازوى یکدیگر باشند و براى عزّت و عظمت جامعه و نظام خود احساس تکلیف و مسؤولیت کنند. از همه این واژه گان روشن تر و گویاتر واژه (نصیحت) است. این واژه که درپاره اى از آیات قرآن یاد شده و یکى از ویژگیها و خویهاى برجسته پیامبران الهى به شمار آمده و خداوند از آنان به عنوان: (ناصح امین)80 یاد فرموده است بار اجتماعى سیاسى و فرهنگى گسترده اى دارد. هرگونه گفتار و کردار خیرخواهانه اى که از مسلمانى نسبت به مسلمان دیگر دیده و یا شنیده شود در فرهنگ دینى (نصیحت) نامیده مى شود. هدایت نظارت اصلاح اکمال برداشتن بازدارنده ها و کاستیها از پیش روى جامعه و جایگزین کردن راههاى صلاح و اصلاح همه وهمه در مفهوم نصیحت و خیرخواهى نهفته است. کسانى که در چهارچوب شریعت و مکتب اسلام مى زیند و در پى ایجاد حیات طیّبه و جامعه اى نمونه هستند نصیحت را از نخستین وظیفه ها و مسؤولیتهاى خود به شمار مى آورند. مقام معظم رهبرى درباره این ویژگى درجامعه اسلامى مى گوید: (اسلام خواسته است انسانها نسبت به هم مهربان به سرنوشت هم شدیداً علاقه مند و دلبند و دلبسته به مصالح هم علاقه مند از رنجها و اشتباهات یکدیگر متأثر و متأسف باشند یکدیگر را دعا کنند با یکدیگر با رحمت رفتار کنند: (وتواصوا بالمرحمة) این دست دوستى پیوند عاطفى ارتباط محبت آمیز میان برادران میان دوستان میان خواهران میان آحاد ملّت اسلامى خیرخواهى خیراندیشى اینها صفات برجسته و ممتازى است. اینها را باید در خود تقویت کرد.)81 در سخنان پیشوایان دینى نصیحت و خیرخواهى نسبت به دیگران یکى از بزرگ ترین نشانه هاى دیندارى یاد شده است. رسول خدا(ص) مى فرماید: (اعظم الناس منزلة عندالله یوم القیامة امشاهم فى ارضه بالنصیحة لخلقه.)82

در روز قیامت بزرگ ترین منزلت از آن کسانى است که: در دنیا بیش تر به خیرخواهى انسانها پرداخته اند. امام على(ع) در این باره مى فرماید: (تبتنى الأخوة فى الله على التناصح فى اللّه والتباذل فى الله والتعاون على طاعة الله والتناهى عن معاصى الله والتناصر فى الله واخلاص المحبّة.)83

اساس برادرى دینى بر چند چیز استوار است: 1. بر خیرخواهى یکدیگر به خاطر خداوند. 2. بخشش دوسویه در راه خرسندى پروردگار. 3. همکارى در انجام فرمان خداوند. 4. بازداشت یکدیگر از گناهان. 5. یارى رساندن در راه خداى بزرگ. 6. مهرورزى نسبت به همدیگر. اینها مسؤولیتها و حقوق دوسویه برادران دینى است که اگر در جامعه پیاده شود حیاة طیبه مى سازد و چهره نظام را زیبا و شایسته الگو دهى قرار مى هد. تناصح تباذل تعاون و تناصر و مهرورزى در زمینه هاى مثبت خود را نشان مى دهد و (تناهى) در میدان گناهان و نارواها به کار مى آید و جلوى گناه را مى گیرد. از سوى دیگر کسانى که از این دستورهاى خردمندانه و اسلامى سرباز مى زنند و براى پیشرفت و کمال و گسترش دین و فرهنگ دینى و نیز مدد رساندن به رهبرى و توده مردم دل نمى سوزانند از سوى پیامبر(ص) نکوهش شده اند: (من لایهتم بأمر المسلمین فلیس منهم ومن لم یصبح ویمس ناصحاً لله ولرسوله ولکتا به ولأمامه ولعامة المسلمین فلیس منهم.)84

آن که به امور مسلمانان اهمیتى نمى دهد و همواره براى خدا و پیامبر و قرآن و رهبرى و عموم مسلمانان خیرخواهانه تلاش نمى ورزد از شمار دینداران خارج است. نکته مهمى که در مسأله (نصیحت) مطرح است و از روایتها و احادیث فراوان نیز به دست مى آید گسترده بودن شعاع آن است. خیرخواهى تنها در روابط اجتماعى مردمان خلاصه نمى شود بلکه فراتر از آن در پیوند مردم با زمامداران و رهبران نیز این مسأله مورد سفارش و تأکید اسلام است. این نکته تا آن جا اهمیت دارد که در کتابهاى حدیثى بابى گشوده شده است با عنوان: (النصیحة لأئمة المسلمین.)85 (تناصح) و (تعاون) بین مردم و رهبران از نشانه هاى روشن و پایه هاى اساسى حیات طیّبه است. امام على(ع) پس از بیان حقوق والى بر مردم و حقوق مردم بر والى مى فرماید: (… فعلیکم بالتناصح فى ذلک والتعاون علیه….)86

پس بر شماست یکدیگر را در این باره اندرز دادن و حق همکارى را نیکو شمردن. در جامعه و نظام اسلامى نگهداشت حقوق دوسویه است. حاکمان و کارگزاران برگردن مردم حقوقى دارند و مردم نیز بر عهده زمامداران حقوقى. آنچه زندگى دینى را شیرین و دلپذیر مى سازد نگهداشت همه این حقها در دو سوى: (والى و رعیت) است. استاد شهید مرتضى مطهرى مى نویسد: (رعایت حق بدون تعاون و همکاریهاى اجتماعى میسّر نیست. یک فرد هر اندازه کامل و منزه باشد از کمک و همکارى دیگرى بى نیاز نیست. هیچ کس نمى تواند بگوید: من (اجلّ شأنا) هستم از این که بخواهد مرا در کار حق کمک کند. و هیچ کس هم هر اندازه درنظرها کوچک و حقیر باشد پایین تر از این نیست که کمک کار و مددکار دیگران باشد…. این که خداوند در قرآن کریم فرموده: درنیکوکارى و در تقوا معاون و کمک کار یکدیگر بوده باشید همه افراد از عالى و دانى عالم و جاهل قوى و ضعیف ارباب و نوکر همه را با هم فرا گرفته است. این که هر کسى خودش را در سطح بالاتر از همفکرى و همکارى دیگران بداند سبب مى شود که افراد جامعه اتصال و پیوستگى خود را از دست بدهند….)87 در جامعه ولایى که مردم ولایت را پذیرفته اند و پیوستگى و پیوند تنگاتنگ بین مردم و رهبرى وجود دارد خیرخواهى و خیراندیشى بین نهاد رهبرى و مردم به گونه اى شفاف و گسترده وجود دارد که هم مردم نسبت به رهبرى خیرخواه و امین هستند و هم رهبرى نسبت به مردم از خیرخواهى چیزى را دریغ نمى ورزد. امام على(ع) درباره این وظیفه دوسویه مى فرماید: (فاما حقکم على فالنّصیحة لکم… واما حقى علیکم فالوفاء بالبیعة والنّصیحة فى المشهد والمغیب.)88

بر من است که خیرخواهى را از شما دریغ ندارم… اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى را ادا کنید. جامعه طیّبه ولایى یعنى جامعه اى که مردم در ساختار اصلاحى و سازندگى آن رکن اصلى و اساسى به شمار مى روند فقیهِ مدیر و مدبر در رأس جامعه قرار دارد و مردم بازوهاى توانا و چشمهاى بیناى اویند. در این جامعه مردم نه تنها خودرا تافته جدابافته از حکومت و ولایت نمى دانند بلکه برخود لازم و واجب مى شمرند که رهبرى را در تمام صحنه هاى سیاسى اجتماعى و فرهنگى یارى رسانند. همین ویژگى است که حکومت اسلامى را از حکومت کودتا و استبداد جداساخته است. شمارى از قلم به دستان کینه ورز و بدخواه در نوشته ها و گفته هاى خویش جامعه ولایى را به گونه اى ترسیم مى کنند که گویى مردم هیچ کاره اند و مقام ولایت فقیه هم مقامى است آسمانى و به دور از دسترس مردم. این عناصر گاهى به اظهار نظرهایى مى پردازند که با روح شریعت و ولایت ناسازگار است از باب نمونه: (در جامعه ولایى رابطه مردم با رهبرى توده وار سامان نیافته و یک طرفه است. مردم فقط حق دارند شایستگى ذاتى رهبرى را کشف کنند و بر آن گردن نهند ولى هرگز نمى توانند و حق ندارند رهبرى را مورد سؤال قرار دهند و یا انتقاد نمایند. مقام ولایت مطلقه فقیه لاهوتى است و ناسوتیان حق چون وچرا در قدیس لاهوتى را ندارند.)89 کسى که اندک آشنایى با مبانى اندیشه دینى داشته باشد و یا دست کم قانون اساسى جمهورى اسلامى را فهم کرده باشد مى داند که ولایت فقیه مسأله اى جدا از مردم و خدمت به مردم نیست. این مردم هستند که با انتخاب خبرگان برگزیده حق گزینش رهبرى را به کار مى بندند. همین مردم هستند که در عین فرمانبردارى از دستورهاى رهبرى باید از خیرخواهى نسبت به وى دریغ نورزند. امام على(ع) در این باره مى فرماید: (انى عارف لذى الطاعة منکم فضله ولذى النصیحة حقه.)90

من فرمانبرداران شما را ارج مى گذارم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. جایگاه خیرخواهان در نظام ولایى جایگاهى است روشن و ارجمند کسانى که این روزها دست به کار شده اند و به امیدهاى واهى قلمهاى زهرآگین خود را به کار انداخته اند و به نقطه قوت نظام اسلامى و قلب امت مى تازند گویا فراموش کرده اند یا خود را به فراموشى مى زنند که اگر نبود سکاندارى ولى فقیه در حوادث و پدیده هاى فتنه ساز این مملکت هیچ قدرتى توان کنترل و هدایت آن را نداشت. مقابله با توطئه ها کودتاها و از همه مهم تر دفاع هشت ساله مصداق روشن و نمونه عینى است از پیوند مردمیِ ولایت فقیه با مردم. سازندگى با الهام از رهبریهاى ولى فقیه و همکاریهاى مردم پاگرفت. بنابراین جامعه ولایى جامعه اى است آزاده هوشمند هوشیار فرمانبردار و با این حال خیرخواه نظام و رهبرى. برخى از داوریهاى دگراندیشان گویاى این واقعیت است که بر خلاف هیاهوى تبلیغاتى و ادعاى حمایت از شخصیت حقوقى مردم هنوز این مردم و رهبرى آن را درست نشناخته اند که در نوشته هاى خود این سخن را ساز کرده اند: ([جامعه ولایى] جامعه اى ساکت صامت سر به زیر و در ظاهر مجرى بى چون وچراى اوامر و دستورات حکومت ولایى است از تنوعات اجتماعى و تکثر عقاید و مذاهب و مسالک هم چیزى ظاهر نمى شود هرچه هست در درون سینه افراد است و آنان هم حق تبلیغ یا تعلیم یا تفهیم به دیگران را ندارند!)91 شگفتا! کسانى سخن از نبود دیدگاهها و اندیشه هاى گوناگون اجتماعى مى زنند که در سالهاى اخیر بویژه در سال گذشته آنچه در چنته داشته اند علیه نظام و ارزشهاى آن گفته و نوشته اند. از تریبون مجله ها و روزنامه ها قانون اساسى نهاد رهبرى روحانیت راستین را نشانه گرفته اند و هنوز هم ادعاى ارث و میراث از نظام و انقلاب را دارند. شگفت این است که تاکنون اثبات برادرى نکرده اند ولى توقع ارث برى دارند: (اهل تفکر و قلم حق دارندحواله اى را که انقلاب به دست آنها داده و در سالهاى جنگ بابت آن اصرار نکردند اینک وصول کنند.)92 این چه حواله اى است که آقایان مى خواهند وصول کنند؟ مگر اینان چه کرده اند که مدعى شده و طلبکار نظام هستند؟ این طلبکاران به هنگامه سختیها و در کوران نبرد حق و باطل کجا بودند که امروز به دنبال وصول طلبهاى خویشند؟ در روزگارى که بسیجیان پاسداران ارتشیان مردم غیور ایران سرافراز از استقلال تمامیت ارضى و انقلاب اسلامى خویش به دفاع جانانه برخاسته بودند اینان که امروز در عرصه مطبوعات هیاهو به راه انداخته اند و غنیمت مى طلبند در کدام بیغوله پناه گرفته بودند؟ قرآن کریم چه زیبا چهره این مدعیان پرتوقع را ترسیم فرموده است: (اشحة علیکم فاذا جاء الخوفُ رأیتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذى یغشى علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنةٍ حداد اَشِحةً على الخیر اولئک لم یؤمنوا فاَحبط اللّه اعمالهم وکان ذلک على اللّه یسیرا.)93

خویشتن و توان خودرا از شما دریغ مى دارند و چون جنگ و ترس پیش آید چشمانشان در حلقه مى گردد و تو را مى نگرند مانند کسى که در بى هوشى جان مى کَند. و همین که ترس از آنها دور و جنگ تمام شد زبانهاى تیز و تند در شما گذارند و سخت خشک و آزمند و بخیل به مال این جهانى و به نیکوکارى! دلهاى آنان ایمان نیاورده و خداوند کارهاى آنان را تباه کرده و این کار بر خداى آسان است. با نگرش دوباره به آنچه در باب حیات طیّبه نگاشتیم روشن مى شود که: (خیر امة)94 و( امة وسطا)95 در سایه حیات طیبه پدیدارمى شود. این گونه از حیات و زندگى شایسته بر پایه چهار اصل بنیادین و پیوسته به هم استوار مى گردد: 1. باور به هستى آفرین و حیات تبخش عالم. 2. قانون مندى قانون مدارى و قانون محورى. 3. ولایت پذیرى. 4. خیرخواهى براى یگدیگر جامعه و رهبرى. پیامبر اسلام(ص) با بنیان گذارى مدینة النبى اسلام را در تمام زوایاى زندگى بشر: سیاسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى پیاده کرد از این روى قرآن آن عزیز را الگوى تمام عیار براى اسلام معرفى مى کند. (لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن کان یرجوا اللّه والیوم الاخر….)96

براى شما اگر به خدا و روز قیامت امید مى دارید شخص رسول خدا مقتداى پسندیده اى است. حیات طیبه قرآنى ریشه در مدینة النبى دارد و جامعه امروز ما سخت نیازمند بازنگرى اصول و پایه هاى مدینه پیامبر است تا خود را بدان سوى نزدیک سازد و بر پایه آن عزت استقلال سربلندى و سعادت دنیا و آخرت خویش را پى ریزى کند.

پى نوشتها:
 
1. سوره (نحل) آیه 96.
 
2. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/12/20.
 
3. روزنامه (کیهان) 76/6/20.
 
4. روزنامه (جمهورى اسلامى) 75/12/20 .
 
5 . سوره (حدید) آیه 25.
 
6. سوره (بقره) آیه 143.
 
7 . سوره (اعراف) آیه 157.
 
8 . سوره (نحل) آیه 96.
 
9 . (مفاتیح الجنان) محدث قمى دعاى ابوحمزه ثمالى.
 
10 . (بحارالانوار) محمد باقر مجلسى ج186/88 مؤسسة الوفاء بیروت.
 
11. همان مدرک ج219/98.
 
12. (صحیفه سجادیه) دعاى بیستم(مکارم الأخلاق).
 
13 . سوره (طه) آیه 24.
 
14 . سوره (محمد) آیه 12.
 
15. سوره (انفال) آیه 24.
 
16 . سوره (انعام) آیه 22.
 
17 . سوره (نمل) آیه 11.
 
18. (نهج البلاغه) فیض الاسلام1263/ حکمت 366.
 
19. (خصال شیخ صدوق) ترجمه کمره اى215/.
 
20. (التحقیق فى کلمات القران الکریم) مصطفوى ج151/7.
 
21 . (حیاة الأمام الحسین(ع)) باقر شریف قرشى ج193/3 قم داورى.
 
22 . سوره (طه) آیه 124.
 
23 . سوره (انفال) آیه 37.
 
24. سوره (مائده) آیه 100.
 
25. سوره (سبأ) آیه 15.
 
26. سوره (اعراف) آیه 58.
 
27. سوره (انفال) آیه 69.
 
28. سوره (بقره) آیه 205.
 
29. سوره (ابراهیم) آیه 24.
 
30. سوره (حج) آیه 24.
 
31. سوره (نور) آیه 61.
 
32. سوره (نحل) آیه 32.
 
33. سوره (صف) آیه 12.
 
34. سوره (احقاف) آیه 20.
 
35 . (حدیث ولایت) مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ج176/1.
 
36. (المیزان) ج343/12 علامه طباطبائى بیروت.
 
37. سوره (انعام) آیه 22.
 
38 . سوره (مجادله) آیه 22.
 
39. (المیزان) ج343/12 ـ 342.
 
40. سوره (بلد) آیه 18 ـ 11.
 
41. (بحارالانوار) ج31/21.
 
42. سوره (حدید) آیه 25 .
 
43. سوره (یونس) آیه 61.
 
44. سوره (کهف) آیه 49.
 
45. سوره (نساء) آیه 1.
 
46. همان آیه 33.
 
47. سوره (فجر) آیه 14.
 
48. سوره (علق) آیه 14.
 
49. (بحارالأنوار) ج171/75.
 
50. همان مدرک358/.
 
51. (نهج البلاغة) صبحى صالح نامه 53 ترجمه شهیدى326/.
 
52. (اصول کافى) ج124/2.
 
53 همان مدرک 127/.
 
54. سوره (انعام) آیه 162.
 
55. (روزنامه جمهورى اسلامى) 75/12/20.
 
56 . سوره (حشر) آیه 7.
 
57. سوره (نساء) آیه 59.
 
58. سوره (بقره) آیه 229.
 
59. همان آیه 187.
 
60. سوره (توبه) آیه 112.
 
61. سوره (بقره) آیه 251/.
 
62. (تحف العقول) 206/ بیروت.
 
63. (حدیث ولایت) ج254/4.
 
64. (وسائل الشیعه) حرّ عاملى ج8/1 بیروت.
 
65. سوره (توبه) آیه 71.
 
66. سوره (احزاب) آیه 6.
 
67. سوره (انفال) آیه 24.
 
68. (بحارالانوار) ج11/25.
 
69. (حدیث ولایت) ج27/5.
 
70. (نهج البلاغه)صبحى صالح خطبه16 شهیدى 18/.
 
71. سوره (ال عمران) آیه 146.
 
72. سوره (فتح) آیه 29.
 
73. (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه56 ترجمه شهیدى406/.
 
74. (بحارالانوار) ج164/65.
 
75. همان مدرک ج80/2.
 
76. همان مدرک ج239/28.
 
77. سوره (عصر) آیه 3.
 
78 . سوره (بلد) آیه17.
 
79. سوره (مائده) آیه 1.
 
80. سوره (اعراف) آیه 68.
 
81. روزنامه (جمهورى اسلامى) 76/9/15.
 
82. (میزان الحکمه) رى شهرى ج55/10 دفتر تبلیغات اسلامى قم.
 
83. (شرح غرر الحکم) آمدى ج299/3 دانشگاه تهران.
 
84. (میزان الحکمة) ج54/10.
 
85. (بحارالانوار) ج66/72.
 
86. (نهج البلاغة) خطبه 25 ترجمه شهیدى249/.
 
87. (حکمتها و اندرزها) شهید مطهرى 111/.
 
88. (نهج البلاغة) صبحى صالح خطبه 36.
 
89. مجله (پیام هاجر) شماره 22/233.
 
90. (نهج البلاغه) نامه 29 ترجمه شهیدى 294/.
 
91. (ایران فردا) شماره 4/44.
 
92. (حلزونهاى خانه به دوش) شهید آوینى109/ به نقل از (حکومت آسان بى آینده است) 23/ نشر ساقى.
 
93. سوره (احزاب) آیه 19.
 
94. سوره (آل عمران) آیه 110.
 
95. سوره (بقره) آیه 143.
 
96. سوره (احزاب) آیه 20