مدرسه کربلا از حمله سلجوقیان تا فروپاشى بغداد

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


در شماره هفتادوهشتم مجلّه وزین حوزه تاریخ مدرسه کربلا را تا پایان قرن ششم هجرى سیر کردیم و وعده دادیم در سوّمین بخش این نوشتار تاریخ پرشکوه این مدرسه را از حمله سلاجقه تا فروپاشى بغداد به بوته بررسى نهیم.

قرن هفتم هجرى براى حوزه کربلا عصر طلایى به شمار مى آمد. براى نمایاندن این عصر پرشکوه و خیزشهاى علمى آن ناگزیر باید به شناساندنِ زعماى حوزه و علماى بیدار که مکتب اهل بیت(ع) و مدرسه فقهى شیعه را تداوم بخشیده اند و برصحنه رهبرى ظاهر گردیده اند و سیستم حقوقى قوى بنیان نهاده اند بپردازیم.

یادآورى: در این پژوهش مبناى معرفى ما تاریخ وفاتِ بنیان گذاران حوزه کربلا خواهد بود.

* شیخ فقیه ابو محمد عربى (م ح:600هـ.ق.) فرزند مسافر عبادى حلّى حائرى از بزرگان علماى امامیه و طرق اجازات.

وى براى شنیدن حدیث به شهرهاى گوناگون سفر کرد و در کربلا به حوزه درس الیاس بن محمد بن محمد بن هاشم حائرى والحسین بن هبة اللّه سوراوى حائرى پیوست1 و از محضر آنان بهره مند گشت و به مقام والاى علمى و درجه اجتهاد دست یافت.

وى به جز دو استاد یاشده در حوزه کربلا از گروه دیگرى روایت مى کند از جمله: شیخ عمادالدین طبرى و سید نجم الدین محمد بن الحسن علوى حسین بن احمدبن طحال و….

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشیعه گروهى از استادان و شاگردان وى را نام مى برد.2

او کرسى تدریس را در حلّه و کربلا ویژه خود ساخت و بلندآوازه شد و از همه سوى جویندگان دانش و معارف اسلامى به محضر وى شرفیاب شدند و دور وى حلقه زدند. از مشهورترین شاگردان وى اینانند: شیخ یحیى بن سعید جدّ محقق حلّى ابن ادریس بنیان گذار حوزه حلّه سیّد فخار بن معد حائرى شیخ محمد بن ابى البرکات شیخ على بن ثابت سوراوى شیخ ابوالحسن على بن یحیى الحناط.

او از معتبرترین اساتید روایت صحیفه سجادیه است.3

شیخ حر عاملى درباره شخصیت علمى و اعتبار وى مى نویسد:

(… فاضل جلیل و عالم فقیه. طریق روایات او الیاس بن هاشم حائرى از شاگردان شیخ ابوعلى طوسى و دیگران است.

او صحیفه سجادیه را از بهاء اشرف به سند خود که در آغاز صحیفه یاد شده روایت مى کند….)4

آن گونه که از متن پاره اى از اجازه ها و گفتار شاگردان وى استفاده مى شود او در حوزه کربلا پرورش یافت و درمدرسه کربلا و حلّه به تدریس و ارشاد و نشر مکتب

اهل بیت(ع) مشغول بود و در احیاى دانش فقه بسیار تلاش ورزید و شاگردان نخبه اى تربیت کرد که همگى در گسترش اندیشه ناب شیعه و فقه اهل بیت(ع) و کمال بخشیدن به فقه شیعه و احیاى سیستم حقوقى قوى و استوار همت بسیار گماشتند. در این جنبش و خیزش فکرى ابن ادریس و سید فخار بن سعد موسوى حائرى بیش ترین نقش را داشتند.

* سید معدّ (م ح: 605هـ.ق.) فرزند فخاربن احمد بن محمد بن محمد ابى الغنائم بن الحسین شیتى بن محمد حائرى بن ابراهیم مجاب بن محمد العابد بن امام موسى الکاظم(ع). وى از ارکانِ اسلام و زعماى امامیه و اکابر علماى شیعه است.

وى در کربلا چشم به هستى گشود و در همان شهر مقدس ببالید و رشد کرد و به مقام والاى علمى و اجتهاد رسید.

خاندان معدّ از کُهن ترین خاندان علم و فضل رهبرى و زعامت کربلاى مقدسه به شمار مى رفتند. این خاندان از ذریّه سید ابراهیم مجاب فرزند محمد العابد بن موسى الکاظم(ع) هستند. نخستین کسى که کربلا را در سال 247هـ.ق. مسکن خویش قرار داد سید ابراهیم مجاب بود.

مى گویند: او هنگامِ ورود به حرم مطهر سید الشهداء ابى عبداللّه الحسین(ع) سلام مى دهد و از داخل قبر مطهر پاسخ سلام خویش را مى شنود; از این روى به (مجاب) شهرت مى یابد. ستاره رخشان این خاندان بزرگ از اواخر قرن ششم تا مطلع قرن هشتم بیش از یک قرن در آسمان کربلا درخشید و عالمان و دانشوران بزرگ و بلند آوازه اى از این خاندان برخاسته اند و بیرق رهبرى حوزه کربلا را بر دوش گرفتند از آن جلمه: سید شرف الدین ابوعلى فخارى بن معد حائرى (م:630هـ.ق.) جلال الدین عبدالحمید و علم الدین المرتضى على که هر یک در جاى خود خواهد آمد.

فرزندان و فرزند زادگان او از روى افتخار نام او را عنوان خاندانِ خویش قرار دادند و آل معد شهرت یافتند.

سید تاج الدین بن زُهره حسینى در غایة الاختصار (چاپ بولاق مصر) مى نویسد:

(خاندان معدّ اجداد مادرى من هستند. شریف سید معد در بغداد چشم از جهان فرو بست و در مدرسه نظامیه بر او نماز گزارده شد و جسم مطهرِاو را به کربلا حمل کردند و در حائر به خاک سپردند… و فرزندش سید شمس الدین فخار قصیده اى با این مطلع در رثاى وى سروده است:

ابا جعفر اما ثویت فقد ثرى

بمثواک علم الدین والحزم والفهم

سیبکیک حل المشکل الصعب حلّه

بشجوٍ ویبکیک البلاغة والعلم

سید محمد صادق بحرالعلوم نجفى در مقدمه خود بر کتاب ایمانِ ابى طالب به شرح بزرگى این خاندان و خدمتهاى علمى علماى این سلسله را ترسیم کرده و (معدّ) را از مشاهیر عالمان دین دانسته است.

وى مى نویسد:

(… و منهم النقیب الطاهر معدّ کان ذا جاه عریض و بسطة عظیمة وتمکن تام هو الذى تولى سکر الغلوجه….)5

شاعر معروف سر کرده رئیس و نقیب بصریان قصیده اى در مدح و ستایش این خاندان دارد با این مطلع:

جزى اللّه خیراً آل موسى بن جعفر

له مفخر یسمو على کل مفخر

بنى الکاظم العَفّ الامام المطهر

فقد کان ذو المجدین ابناه بعده

فبیتهم خیر البیوت و مجدهم

وقد شاهدوا عدنان قبل المعمر

شریف سیّد معدّ حائرى در زادگاه خود کربلا نزد بزرگان علما به کسب دانش پرداخته و فقه اصول و حدیث را در حوزه درس شریف ابویعلى محمد حسینى اقساسى حائرى (م:575هـ.ق.) بزرگ علویان کربلا فرا گرفت و به درجه والاى اجتهاد دست یافت. وى از استادش ابویعلى روایت مى کند.

در این باره امام شمس الدین فخار بن معدّ حائرى (م:630هـ.ق.) فرزند

شریف سیّد معدّ حائرى در حجة الذاهب مى نویسد:

(فان ابى معدّ بن فخار بن احمد العلوى الموسوى رحمة اللّه علیه حدثنى قال اخبرنى النقیب ابویعلى محمد بن على بن حمزة الاقساسى العلوى الحسینى رحمة اللّه علیه وهو یومئذٍ نقیب علینا بالحائر المقدس على ساکنه السلام باسناده له الى الواقدى قال….)6

پدرم معدّ فرزند فخار فرزند احمدعلوى موسوى بخشایش خداى بر او باد حدیث کرد و مرا گفت: خبر کرد مرا ابویعلى محمد بن على بن حمزه اقساسى علوى حسینى بخشایش خداى بر او باد در روزگارى که رئیس و سرکرده ما بود درحائر شریف و مقدس درود بر ساکنان آن جا بادا به سند خود از واقدى گفت….7

وى حوزه کربلاى مقدسه را پایگاه جنبش فکرى خویش قرار داد و کرسى تدریس فتوا زعامت و رهبرى را از آنِ خود کرد و نامور شد و طلاب بر گرد او حلقه زدند و از محضرش بهره مى بردند.

این خاندان نهضت علمى گسترده اى را در مدرسه کربلا پى ریختند و به حوزه حائر شریف حیات تازه اى بخشیدند و بیش از یک قرن مدرسه کربلا را اداره و رهبرى کردند.

سید معدّ حائرى در واپسین روزهاى زندگى خود به بغداد رخت کشید و کرسى تدریس و رهبرى شیعیان را به دست گرفت و کم کم به نظامیه بغداد راه یافت.

شیعیان نظامیه بغداد را تهاجم فرهنگى مى دانستند علیه فرهنگ ناب اهل بیت و تشیّع; از این روى همیشه در این اندیشه بودند که این کانون تهاجم را به گونه اى کنترل کنند و از حرکت تخریبى آن علیه شیعه جلو بگیرند که این آرزوى بزرگ با ورود عالمان بیدار از جمله سید معد حائرى و در اختیار گرفتن کرسى تدریس در آن جا تحقق یافت.

تاج الدین بن زهره حسینى از نوادگان دخترى سید معدّ حائرى در این باره در غایة الاختصار مى نویسد:

(پس ازرحلت سید معدّ حائرى پیکر مطهر او را با تشریفات ویژه به مدرسه نظامیه بغداد بردند و بر جنازه اش نماز گزاردند و آن گاه به کربلا حمل کردند و در حرم جدش ابى عبداللّه الحسین(ع) به خاک سپردند.

وى در حیات مدرسه کربلا نقش بسیار داشته و خدمات گرانقدرى ارائه داده است.)

* شیخ جعفر (م ح:625هـ.ق.) فرزند احمد بن الحسین بن قمرویه حائرى وى پس از گذران دوران مقدماتى تحصیل دانشهاى دینى به حوزه درس ابن ادریس حلّى (543 ـ 598هـ.ق.) پیوست و به درجه بالاى اجتهاد رسید و در بیش تر دانشهاى عصر از همگنان خویش پیشى گرفت و در ردیف خواص شاگردان استادش قرار گرفت و پله هاى کمال و فضیلت را یکى پس از دیگرى پیمود و در نزد بزرگان دانش و دین جایگاه بلندى یافت به گونه اى که بسیارى از آنان به دانش بسیار و جایگاه بلند او در دین اعتراف کرده اند.

ابن ادریس مسائلى را به وى املاء مى کرده و او به خط خویش آنها را مى نگاشته است. او در حیات استادش در حوزه کربلا به تدریس و فتوا و رهبرى پرداخت و جویندگان دانشِ دین برگرد او حلقه زدند و محفل درسى گرم و تلاشهاى علمى و حرکتهاى معنوى او به مدرسه کربلا رونق بخشید و جنبش فکرى ژرفى در این حوزه پدید آورد و مکتب اهل بیت را فروزنده تر از همیشه بر فراز قرار داد.

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى مى نویسد:

(جعفر بن احمد بن الحسین بن قمرویه حائرى از شاگردان فقهى ابن ادریس است و مسائلى را به املاء ابن ادریس به خط خود نگاشته و افزون بر این المختصر در اثبات المضایقه فى القضا را نوشته که تاریخ

به انجام رساندن آن 10 رجب سال 588هـ.ق. است و نسخه اى از آن در کتابخانه شیخ محمد سماوى در نجف اشراف وجود دارد.)8

* شیخ ابوالقاسم على (م ح: 628هـ.ق.) فرزند على بن منصور خازن حائرى.

وى در محضر برادرش شیخ ابوالفتوح نصر (م:600هـ.ق.) معروف به ابن خازن9 و دیگر عالمان کربلا دانشهاى رایج زمان را فرا گرفت و پس از رحلت برادرش در سال 600 هـ.ق. به خاطر جایگاه علمى و معنوى ویژه اى که داشت کرسى تدریس و فتوا را از آنِ خود ساخت و بسیارى از جویندگان دانش از محضرش بهره مى بردند که از مشهورترین و نامورترین آنان سیّد فخار بن معد حائرى (م:630هـ.ق.) است.

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشیعه از او یاد کرده و مى نویسد:

(شیخ ابوالقاسم على بن على بن منصور خازن حائرى سید عبدالحمید بن فخار بن معد به واسطه پدرش از وى روایت مى کند که درپاره اى از اسانید یاد شده است….)

تولیت و کلید دارى آستانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) پس از رحلت برادرش به وى تفویض شد.

نگارنده اثر مهر او را در بالاى یکى از وقف نامه هاى نخلستان کربلا که براى روشنایى حرم مطهر امام حسین و حضرت ابوالفضل(ع) وقف شده بود دیده ام.

لقب (الخازن) که در کتابهاى سیره و معاجم رجال به او و برادرش نسبت داده اند از آن روى بوده که این دو کلید دار و خازن حضرت ابوالفضل العباس(ع) بوده اند.

 

تجدید حیات مدرسه کربلا

پیش تر اشاره کردیم که مدرسه کربلا از سال 61هـ.ق. به بعد دژ استوار علمى شیعه در برابر دشمنان اهل بیت(ع) و شبهه افکنیهاى شبهه افکنان بوده و کانون امید

 

شیعیان در روزگاران دشوارى و ناامیدى.

حوزه کربلا دشواریهاى بسیارى را پشت سر گذاشته و در هنگامه هاى سخت ناگواریها رنجها و بازدارنده ها غوغاها و کشمکشها چه در دوران بنى امیه و چه در دوران بنى عباس و چه در دوران یورش و ویران گرى سلاجقه از حرکت باز نماند و گاه تند و گاه کُند به پویش و خیزش خود ادامه داد و همیشه و در همه حال چشم بر قُلّه کمال داشت. حوزه کربلا کانونِ همیشه شعله ور و روشنى بود که گه گاه با افول دیگر حوزه ها عالمان و دانشوران دانش پژوهان و دین پژوهان دور این شعله مقدس حلقه مى زدند و به بهره دهى و بهره رسانى و دانش گسترى مى پرداختند و روز و ماه خویش را سپرى مى کردند. این جنب وجوش و حرکت و بالندگى و درخشش حوزه کربلا را در برهه هایى به اوج خود مى رساند و دیگر حوزه هاى شیعى را تحت شعاع قرار مى داد.

اکنون در این نوشتار به یکى از دورانهاى شکوفایى و رونق حوزه کربلا مى پردازیم.

مدرسه کربلا در آغاز قرن هفتم هجرى بویژه پس از رحلت ابن ادریس به سال 598هـ.ق. به گونه یکى از بزرگ ترین پایگاههاى علمى و آموزشى شیعه در عرصه پهناور تاریخ فرهنگ اسلامى ظاهر شد و مهد تربیت فرهیختگان و نخبگان و عالمان بزرگ دین گردید و مرجعیت عظمى و رهبرى شعیان را از آنِ خود کرد و پرچم مقدس اسلام را در جاى جاى جهان بیفراشت.

مدرسه کربلا در آغاز قرن هفتم به دست توانا و اندیشه پرفروغ امام شمس الدین ابى على فخار (م:630هـ.ق.) فرزند سید معد بن فخار بن احمد موسوى حائرى از ارکان شیعه امامیه و از اساتید روایات و طرق اجازه حیات دوباره یافت. او با مقام معنوى و دانش گسترده و تجربه هاى فراوانى که داشت توانست مدرسه کربلا را احیاء کند و نهضت فکرى ژرفى پدید آورد. او پس از فراگیرى دانشهاى اولیه مدارج عالى اجتهاد را درحوزه پدر و دیگر عالمان بزرگ کربلا پیمود آن گاه براى ژرفا بخشیدن به

دانش خود و پیمودن مراحل کمال به سوى دیگر حوزه هاى بزرگ شیعه رخت کشید: حلّه واسط و بغداد در آن حوزه ها از محضر بزرگان نامور شیعه بهره گرفت که در این جا نام شریف شمارى از آنان را یادآور مى شویم:

شیخ ابوعبداللّه محمّد حلّى معروف به ابن ادریس (543 ـ 598هـ.ق.)

شیخ شاذانِ بن جبرئیل قمى که در سال 593هـ.ق. در حوزه واسط از وى استماع حدیث کرده است.

ابوالفضل بن الحسین حلّى احدب که در سال598هـ.ق. بر وى حدیث قراءت کرده است.

ابن شهر آشوب مازندرانى (م:588هـ.ق.) که در سال594 هـ.ق.بر وى حدیث قراءت کرده است.

امام سید ابوعلى عبد الحمید بن عبداللّه التقى علوى حسینى که در سال 594هـ.ق. بر وى حدیث قراءت کرده است.

شیخ عربى بن سافر حلّى حائرى (م ح: 600هـ.ق.)

شیخ ابوالفتوح نصر بن على بن منصور خازن حائرى (م: 600 هـ.ق.)

شیخ عمید الرؤساء هبة اللّه بن حامد بن احمد کاتب نحوى لغوى (م: 610هـ.ق.)

شیخ ابوالفرج عبدالرحمن بن محمد بغدادى معروف به ابن الجوزى (م: 597هـ.ق.)

ابوجعفر یحیى بن محمدعلوى حسنى بصرى که در سال 604 هـ.ق. بر وى در بغداد حدیث قراءت کرده است.

سید ابومحمد قریش بن سبـیع بن مهنا حسین مدنى معروف به قریش بن مهنا (م: 620هـ.ق.)

شیخ ابوالحسن على بن محمد معروف به ابى السکون (م ح: 600هـ.ق.)

سید منصور الحسن بن معیة علوى حسنى.

شریف سید ابوطالب محمد بن الحسن علوى حسنى.

سید عزالدین ابوالمکارم حمزة بن على بن زهره حلبى معروف به ابن زهره حلبى (511 ـ 585هـ.ق.)

سید ابوحامد محمد بن عبداللّه بن على بن زهره حسینى صادقى حلبى صاحب کتاب الاربعین که شهید ثانى در رساله کشف الریبة نقل مى کند.

ابوالحرث محمد بن الحسن حسینى.

ابن ایوب لغوى (م: 609هـ.ق.)

ابى الحسن على بن ابى المجد واسطى.

ابوالعز محمد بن على بن القویقى.

قاضى ابوالفتح محمد بن احمد بن المندفى واسطى.

وى پس از درک محضر نامبردگان که هر یک سندى از اسانید روایات امامیه اند و استماع حدیث و بهره گیرى از حوزه هاى آنان به مقام بالاى علمى و اجتهاد رسید و از همگنان خود پیشى گرفت و شهرت یافت و درمراکز علمى نام وى بر سر زبانها افتاد.

وى زادگاه خود کربلاى مقدسه را براى نشر اندیشه ها و حرکت اصلاحى خود برگزید و به آن نشاط علمى بخشید و حیات دوباره به آن داد و شیفتگان معارف اسلامى را به سرچشمه ناب آن راهنمایى مى کرد; از این روى گروه گروه از طلاب علوم دینى از سرتاسر سرزمینهاى اسلامى به سوى حائر شریف روانه شدند و در محضر وى و در مدرسه کربلا به فراگیرى دانش پرداختند و دیرى نگذشت که نام او و مدرسه کربلا در سرزمینهاى اسلامى طنین افکن شد.

 

دیدگاهها درباره مقام علمى امام سید فخار موسوى حائرى

از آنچه گفتیم مقام علمى سید فخار روشن شد. استادان بسیار و حوزه پررونق و با شکوه و حضور دانش پژوهان و فرهیختگان و فاضلان درحوزه درس او همه

حکایت از جایگاه والاى علمى او دارند امّا براى این که بیش تر به جایگاه علمى وى پى ببریم در واقع بهتر عظمت مدرسه کربلا را بشناسیم دیدگاههاى اهل فن و رجال شناسان و تاریخ دانان را در این جا یادآور مى شویم:

سید محسن امین مى نویسد:

(سید فخار بن معد تبارشناس و از بزرگان عصرخود در دین و دنیا بوده است….و سندى از اسانید روایات علماى امامیه وجود ندارد که به گونه اى به وى نرسد.)10

شیخ حر عاملى مى نویسد:

(سیّد فخار مردى عالم فاضل محدث و ادیب بوده و نوشته اى دارد به نام (الرد على الذاهب الى تکفیر ابى طالب) که بسیار نیکوست و نوشته هاى دیگرى نیز دارد. محقق حلّى از وى روایت مى کند.)11

میرزا عبداللّه افندى مى نویسد:

(سید فخار تبارشناس عالمى بزرگ و فقیهى مشهور بوده است. شعر نیز مى سروده که من در کتابخانه مقبره شیخ صفى در اردبیل مجموعه اى از اشعار زیباى او را دیده ام. همچنین از کتاب سرائر نسخه اى را دیدم که بر او قراءت شده بود به خط شریف خود حاشیه بر آن نگاشته بود…. آن گونه که از آغاز شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید استفاده مى شود وى از سید فخار روایت مى کند.)12

علاّمه مجلسى مى نویسد:

(والسید فخار من اجلة رواتنا ومشائخنا وسیأتى ذکره فى اجازات اصحابنا…)13

شیخ عباس قمى مى نویسد:

(سید فخار عالم فاضل محدث ادیب و نسب شناس بوده است…. و از بزرگان علماى عصر خود در دین و دنیا و مایه فخر و سربلندى شیعه به گونه اى که سندى نیست از اسانید علما مگر این که به او مى رسد.)14

شیخ ما در اجازه محقق شهید علامه سید محمد صادق بحرالعلوم در مقدمه گرانقدر (الحجة على الذاهب الى تکفیر ابى طالب) مى نویسد:

(سید فخار عالم فقیه رجالى تبارشناس راوى حدیث ادیب و شاعر بوده است تمام رجالیان سیره نگاران و تبارشناسان به شرح حال وى پرداخته اند. او از بزرگان عصر خود بود و هرگز سندى از اسانید علما و محدثانِ امامیه نیست مگر به وى ختم مى شود….)15

شیخ یوسف بحرانى مى نویسد:

(نسخه اى از (الحجة على الذاهب) نزد من وجود دارد و ازآن در نوشته خود (سلاسل الحدید فى تقیید ابن ابى الحدید) بهره گرفته و نقل کرده ام.)16

خوانسارى مى نویسد:

(… و قل نظیره فى مشایخ اجازاتنا الورعین و رجال روایاتنا المطلعین المتتبعین بحیث لم یشذّ عنه اجازة من اجازات الاصحاب و لم یخل منه سند من اسانید علمائنا الاطیاب وکان رحمة اللّه تعالى من عظماء وقته و کبراء زمانه فى الدنیا والدین فخراً وفخارة وفخیر الطویین المنتجبین والفقهاء والمجتهدین….)17

او کم مانند بود بین بزرگان اجازه علماى پارسا و پرهیزگار و راویان آگاه و پژوهنده به گونه اى اجازه اى وجود ندارد مگر این که نام او را در بردارد و سندى نیست از اسانید علماى پاک که به وى نرسد. وى از بزرگان عصر خود در دین و دنیا بود و مایه سربلندى و سرافرازى و افتخار فقیهان و مجتهدان.

آن گاه صاحب روضات به شرح درایه شهید ثانى که از وى ستایش کرده و اجازه کبیر شیخ حسن صاحب معالم و دیگر اجازه هایى که به وى مى رسد پرداخته است.

از همروزگاران ما خیرالدین زرکلى در (الاعلام) سیّد فخار را از علماى حائر شریف و برجستگان عراق بشمار مى آورد.18

عمر رضا کحاله سید فخار را محدث ادیب تبارشناس و مورخ مى خواند.19

آیت اللّه خویى. همان گفتار شیخ حر عاملى را از (امل الآمل) نقل مى کند.20

بیش تر رجال شناسان و سیره نگاران از وى به بزرگى یاد کرده اند و این مى رساند که وى ریاست مطلق و رهبرى شیعیان را در دست داشته و مدرسه کربلا در آن برهه زمانى تنها مدرسه قوى و گسترده و پرشوکت شیعه بوده که اندیشه هاى والاى تشیّع را به بلاد اسلامى و شیعى مى گسترانده و با کژیها و کژفکریها مبارزه مى کرده است.

وقتى که همه نگاشته اند سندى از اسانید روایات نیست مگر این که به سید فخار رئیس مدرسه کربلا و رهبر شیعه در این برهه زمانى مى رسد روشن گر این نکته است که مدرسه کربلا و احیاء کننده آن مدار محور و نقطه پرگار تشیّع و شیعیان بوده اند. اکنون براى نمایاندن جایگاه مدرسه کربلا و والایى و بزرگى و محور بودن سیّد فخار حائرى شاگردان و راویان از وى را مى شناسانیم که از زمان وى و پس از وى در جاى جاى سرزمینهاى اسلامى به نشر اندیشه شیعى پرداخته اند و مکتب اهل بیت(ع) را به مردم شناسانده اند و از آن در برابر دشمنان به دفاع برخاسته اند.

 

شاگردان و راویان امام فخار حائرى

شواهد تاریخى و اسناد موجود دلالت بر این مى کنند که حوزه کربلا در این برهه در اوج شکوفایى خود بوده است. شاگردان امام فخار حائرى که در مدرسه وى به فراگیرى دانش مى پرداخته اند بسیارند و شمار آنان افزون بر پانصد نفر است. اینان به مقامهاى بالاى علمى رسیده اند ولى افسوس محققان و پژوهشگران آن عصر و پس از آن نام شاگردان و راویان از سیّد فخار را در مجموعه اى گرد نیاورده اند و

این پژوهش در این باب را بسیار دشوار مى کند.

بر اهل نظر و دقت پوشیده نیست نگارش کتابهاى رجالى پس از وفات شیخ منتجب الدین بعد از سال 558هـ.ق. صاحب (الفهرست) و ابن شهر آشوب مازندرانى در سال 588هـ.ق. صاحب معالم العلماء راکد مانده و کسى به نگارش سیره و شرح حال علما نپرداخته و آنچه در این زمینه در دست داریم مانند رجال علامه حلّى (648 ـ 726هـ.ق.) و… درباره اصحاب امامان(ع) نگارش شده است. اگر کسى هم به نگارش پرداخته باشد بر اثر رخدادها از بین رفته و اکنون تاریخ روشنى از پیشینیان و علماى بزرگ حوزه هاى قدیم: راویان متکلمان فقیهان و… و مدرسه کربلا و دیگر مدرسه ها در دست نداریم تا این که در قرن دوازدهم هجرى شیخ حرّ عاملى (م:1104هـ.ق). و میزا عبداللّه افندى (م: 1130هـ.ق.) همت گماشتند و دو اثر مهم: امل الآمل و ریاض العلماء عرضه کردند.

 

از این روى هیچ راهى براى شناسایى شاگردان و راویان سیّد فخار و دانش آموختگان مدرسه کربلا وجود ندارد جز از راه اجازه نامه ها اسناد روایات و پاره اى از کتابهاى دستنوشته که در دسترس است.

اکنون براى آشنایى با مدرسه کربلا به چهره هاى برجسته اى که نام آنان در افق این مدرسه بزرگ درخشیده و از آنان در اسناد روایات یاد شده است مى پردازیم:

* شیخ سدیدالدین یوسف (م ح:665هـ.ق.) فرزند على بن محمد بن مطهر حلّى از ارباب اجازه نامه ها طرق روایات استوانه هاى دین ارکان فقه پدر مربى و استاد علامه حلّى (648 ـ 726هـ.ق.) بنیانگذار مدرسه مشهور حلّه و رئیس فقیهان امامیه در حوزه حلّه. او از ائمه فتوا و مرجع عام و خاص بود و داراى کرسى با شکوه تدریس در حوزه حلّه.

علاّمه حلّى فتاواى پدر را در نوشته هاى فقهى خود آورده است21 و نسخه اى از فتاواى او با گروهى دیگر ازعالمان حلّه را استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در الذریعه با عنوان: (جواب مسألة المعرفة والمقدار اللازم منها.)22 معرفى کرده است.

و همچنین نوه او فخر المحققین فرزند علامه حلّى در اجازه خود به سیّد مهنا بن سنان حسینى مدنى23 مى نویسد:

(… وقد اجزت له ان یروى مصنفات والدى عنى عنه وجمیع ماصنفه جدى(ره) فى الاصول والحدیث….)

شیخ حر عاملى مى نویسد:

(عالم فاضل فقیه ژرف اندیش علامه حلّى فتواهاى وى را در کتابهاى فقهى خود نقل کرده است….)24

وى از شاگردان مدرسه کربلا و دانش آموختگان و تربیت شدگان حوزه امام فخار حائرى است و از او روایت مى کند و انتقال دهنده میراث مدرسه کربلا به حلّه است.

فرزندش علامه حلّى از پدرش از امام فخار حائرى روایت مى کند و از طرق اجازات اوست و هنگام دادن اجازه نامه به شاگردان خود با افتخار از شاگردى پدرش در محضر سیّد فخار حائرى نام مى برد و با بزرگى از وى یاد مى کند.

* شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر (602 ـ 676هـ.ق.) فرزند حسن بن ابو زکریا یحیى کبیر بن الحسن بن سعید حلّى معروف به محقق حلّى و صاحب شرایع.

وى مجدد مذهب امامیه در قرن هفتم هجرى و از رؤساى دین و شیخ الاسلام والمسلمین دائى و استاد علامه حلى است.

او از فقیهان صاحب سبک و مبتکراست. شرایع الاسلام او دگرگونى ژرفى در فقه شیعه پدید آورد و فقه شیعه را شکوفا کرد و باب اجتهاد را در مدرسه هاى فقهى شیعه گشود و با استدلالهاى استوار پختگى فقه اهل بیت را نمایاند.

او رهبرى شیعیان جهان را پس از استادش امام فخار حائرى و زعامت حوزه حلّه و کرسى تدریس را در این مدرسه به خود اختصاص داد.

شاگرد او ابن داود در رجال خود مى نویسد:

 (المحقق المدقق الامام العلامه واحد عصره کان أسن اهل زمانه واقدمهم بالحجّة واسرعهم استحضاراً….)25

پژوهشگر نیکونگر امام و علامه یگانه عصر خود بود و زبان آور زمان و تواناترین و آگاه ترین همگنان در مسائل علمى و اقامه دلیل و برهان….

سید محسن امین در اعیان الشیعه پنج تن از مشایخ و استادان محقق حلّى را نام مى برد که از آن جمله است امام فخار حائرى26.

شیخ حر عاملى در امل الآمل به شرح شرح حال وى را نگاشته و او را چنین ستوده است:

(عالم فاضل اهل تحقیق و باریک اندیشى بلند پایه و والامقدار جامع دانشهاى زمان خود شاعر و ادیب بى مانند.)27

وى از شاگردان مدرسه کربلا است و درحوزه درس امام فخار حائرى تربیت یافت و هنگام اجازه به شاگردانِ خود از استادش به بزرگى یاد مى کند و او مدرسه کربلا را به حلّه انتقال داد و در آن جا به نشر مکتب اهل بیت(ع) پرداخت.

شرایع الاسلام اثرماندگار او از کتابهاى درسى حوزه هاى شیعه بوده و در دانشگاه الازهر مصر به عنوان فقه جعفرى تدریس مى شود.

* سید رضى الدین على (589 ـ 664هـ.ق.) فرزند موسى بن جعفر بن محمد بن احمد حسنى معروف به ابن طاووس از سرشناسان و بزرگان علما محدثان و زعماى دین.

وى در عصر مغول در بغداد ساکن شد و خواجه نصیرالدین طوسى از سوى هلاکوخان به سال 661هـ.ق. وى را نقیب علویان گرداند.

او کتابخانه اى بس نفیس و با ارزش داشته که به نوشته خود او در سال 650هـ.ق. به هنگام نگارش (الاقبال) داراى یک هزار و پانصد جلد کتاب بوده است.28

او در کربلا از حوزه درس امام فخار حائرى بهره گرفت و به مقام والاى اجتهاد رسید.

وى در دوران جوانى به بغداد رفت و سپس به زادگاه خود حلّه بازگشت و در سال 643هـ.ق. براى بهره ورى علمى به نجف رخت کشید و پس از سه سال سکنى در آن مکان شریف به سال 646هـ.ق. به کربلا رفت و در آن جا ماندگار شد و کرسى تدریس و رهبرى مدرسه کربلا را پس از رحلت استادش امام فخار به خود اختصاص داد و جنبش فکرى و نهضت علمى حوزه حائر شریف را هدایت کرد. در این برهه بسیارى از حوزه وى بهره بردند و در ردیف عالمان بزرگان دین قرار گرفتند.

در سال 652هـ.ق. به بغداد بازگشت و در هنگام سقوط بغداد درتاریخ 18 محرم 656هـ.ق. به دست مغولان او در بغداد بود و رنجها و مشقتهاى بسیارى کشید تا این که در سال 661هـ.ق. به ریاست علویان گمارده شد و بر این مقام تا روز وفات: دوشنبه پنج ذى القعده سال 664هـ.ق. باقى بود.

سید محسن امین در اعیان الشیعه چهل وهشت عنوان از نوشته هاى او را نام مى برد.29 شیخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشیعه سیزده تن از مشایخ وى را نام مى برد از جمله امام فخار حائرى.30

* سید جمال الدین ابوالفضائل احمد (م: 673هـ.ق.) فرزند موسى بن جعفر حسنى معروف به سید بن طاووس از نوابغ علماى امامیه و ارکان اسلام و رؤساى مذهب جامع دانشها و فنهاى اسلامى.

وى و برادرش سید رضى الدین که شرح حال او گذشت و پدرشان سید موسى از شاگردان امام فخار هستند31 و سالها درحوزه کربلا به ترویج و نشر مکتب اهل بیت و استوار ساختن پایه هاى فقه شیعه پرداختند.

و نیز فرزند سید جمال الدین سید غیاث الدین صاحب کتاب: (فرحة الغری) در کربلا متولد شده است.32

به جنبش فکرى خاندان آل طاووس در جاى خود اشاره خواهیم کرد.

* شیخ ابو زکریا نجیب الدین یحیى (601 ـ 690هـ.ق.) فرزند احمد بن یحیى کبیر بن الحسن بن سعید حلّى ازعلماى بزرگ شیعه و بنیان گذار مدرسه مشهور و بلند آوازه حلّه است.

وى پسر عموى محقق حلّى صاحب شرایع و نوه دخترى ابن ادریس حلّى است.

ابن داود شاگردش در رجال خود در وصف او مى نویسد:

 (… الامام العلامه الورع القدوة وکان جامعاً لفنون العلم الادبیة و الفقهیة والاصولیة وکان اورع الفضلا وازهدهم له تصانیف…)33

او پیشواى پرهیزگاران بود. جامع دانشهاى گوناگون بود: در ادب فقه و اصول مقتداى اهل فضل بود و زاهدترین آنان. داراى آثار و نوشته هایى بود.

عبدالرحمن سیوطى مى نویسد:

 (… الفاضل لغوى ادیب حافظ للاحادیث بصیر باللغة والادب من کبار الرافضه سمع من ابن الاخضر….)34

او فاضل لغوى ادیب حافظ حدیث آگاه به لغت و ادب و از بزرگان شیعه است.

وى از شاگردان مدرسه کربلاى مقدسه است و از امام فخار روایت کرده و در اجازه نامه هاى خود به شاگردانش از امام فخار به بزرگى یاد کرده است.35

او از مشایخ اجازات علامه حلّى و فرزند خود محمد بن یحیى حلى حسین بن اردشیر طبرى سید غیاث الدین عبدالکریم معروف به سید بن طاووس است.36

او آثار گرانقدرى از خود به یادگار گذاشته از جمله (الجامع للشرایع) در فقه (المدخل) در اصول فقه و… او افزون براستادش از امام فخار حائرى و گروه دیگر روایت مى کند از جمله از پسر عمویش محقق حلّى و از طریق پدرش از جدش یحیى کبیر و از ابن نما و شریف محمد بن عبداللّه بن زهره و محمد بن ابى البرکات و….

گروهى کتاب (نزهة الناظر فى الجمع بین الاشباه والنظائر) را به وى نسبت داده اند.37

*شیخ مفید الدین محمد (م ح:695هـ.ق.) فرزند جهیم اسدى حلّى از بزرگان علماى اصول و کلام و طرق روایات واجازه هاى امامیه.

وى از بزرگان عصرخود حدیث شنید و در کربلاى مقدسه به حوزه درس امام فخارحائرى پیوست و در این حوزه به درجه والاى اجتهاد رسید.

علامه حلّى در اجازه خود به بنى زهره مى نویسد:

 (پس از فروپاشى بغداد در سال 656هـ.ق. خواجه نصیرالدین طوسى در اجتماع علما ازمحقق حلّى پرسید در بین این گروه از علما چه کسى عالم تر به اصول است؟ محقق حلّى اشاره کرد به پدرم سدید الدین و شیخ مفید الدین محمد بن جهیم و عرض کرد: عالم تر از دیگران به علم اصول و کلام هستند.)

شیخ حر عاملى در امل الآمل مى نویسد:

 

(… کان عالماً صدوقاً فقیهاً شاعراً وجیهاً ادیباً یروى عن مشایخ المحقق کفخار بن معد وغیره و قال العلامة: انه کان فقیهاً عارفاً بالاصولین و فى بعض اسانید الشهید محمد بن على بن محمد بن جهیم….)38

 

او عالمى راستگو بود فقیهى شاعر و وجیهى ادیب از مشایخ و استادان محقق حلّى مانند فخار بن معد و… روایت کرده است. و علاّمه حلّى نیز گفته: وى فقیهى آگاه و آشناى به دانش اصول بود و در بعضى از اسانید شهید اول نسب او چنین یاد شده است:

 

محمد بن على بن محمدبن جهیم….

 

وى به کرسى تدریس در حوزه حلّه دست یافت و مقام بلند علمى و معنوى وى سبب شد طلاب علوم دینى اهل فضل فرهیختگان و نخبگان در محضر او گرد آیند

و حوزه او شکوه ویژه اى بیابد و آثار ژرفى در بین شیعیان و بلاد اسلامى بگذارد.

 

بسیارى از علماى بزرگ در حوزه او تربیت یافته اند و رشد کرده اند و به روایت از وى پرداخته اند. سید عبدالکریم بن طاوس در (فرحة الغرى) از او نام مى برد و ابن داود حلّى در مقدمه رجال خود او را یکى از مشایخ و طرق روایت خود (کشى) یاد مى کند:

 

(وطریقی الى الکشّى شیخنا نجم الدین ایضاً والشیخ مفید الدین بن محمد بن جهیم جمیعاً عن السیّد شمس الدین فخار عن ابى محمد قریش بن سُبیع بن مُهنا بن سُبیع الحسینى عن الحسین بن رهبة السوراوى عن ابى على عن ابیه ابى جعفر الطوسى عن عدة من اصحابنا عن ابى محمد هارون بن موسى التلعکبرى عن الکشى رحمة اللّه تعالى.)39

 

اکنون به همین اندازه بسنده مى کنیم که آشنا شدیم با محققان عالمان فقیهان محدثان و اصولیان مدرسه کربلا و این آشنایى ما را رهنمون شد به این نکته که مدرسه کربلا مدرسه اى بس گسترده با شکوه و کانون حرکتهاى فکرى و علمى و مایه حیات و بالندگى فقه شیعه و معارف الهى و مکتب اهل بیت بوده است و به هر کجا شاگردان و دانش آموختگان این مدرسه بزرگ رخت کشیده اند آن جا را سرشار از عشق و ایمان کرده اند و مکتب اهل بیت را به بهترین وجه ترسیم کرده و شناسانده اند.

 

عصر امام فخار حائرى

اگر به بررسى دقیق و موشکافانه حوزه هاى علمى شیعه در سرزمین عراق بپردازیم مى بینیم برخى از این حوزه با همه فراز و نشیبها مانده اند و پوییده اند و برخى در منطقه اى رو به افول و خاموشى نهاده اند و از جاى دیگر سر بر آورده اند و در آن جا شکوفا شده اند.

مدرسه با شکوه کربلا برخلافِ مد وجزرهایى که داشته همچنان استوار و پا بر جا مانده و در سیر تکاملى فقه و معارف اسلامى درخشیده و میراث گرانبهایى برجاى گذاشته است.

آغاز قرن هفتم یا دقیق تر پس از رحلت ابن ادریس در سال 598هـ.ق. هیچ یک از حوزه هاى عراق رونق و گرمى و درخشش حوزه کربلا را نداشت و حوزه حائر شریف به رهبرى امام فخار حائرى در برهه اى از زمان بلند آوازه ترین مدرسه هاى شیعى عراق بود; دو حوزه کهن شیعى: بصره و کوفه که روزى رقیب هم بودند رفته رفته رو به افول مى رفتند وحوزه شیعى بغداد پس از یورش و شبیخون وحشیانه سلجوقیان به سال 447هـ.ق. به بغداد و درهم کوفتن و از هم پاشیدن مراکز فرهنگى مدرسه ها و کتابخانه ها همان گونه که در نوشتار پیشین اشاره کردیم40 هنوز جایگاه ویژه و بایسته خود را باز نیافته بود و حوزه نجف اشرف هم در این برهه جلوه اى درخور نداشت; زیرا پس از رحلت بنیان گذار آن شیخ طوسى این حوزه به رهبرى خاندان شیخ طوسى41 اداره و هدایت مى شد که پس از وفات نواده وى شیخ ابو نصر محمد (م:540هـ.ق.) فرزند شیخ ابوعلى الحسن بن شیخ ابوجعفر طوسى در سال 540هـ.ق. که ابن عماد او را شیخ شیعه و عالم و رئیس آنها مى خواند42 از این خاندان کسى بر نخاست43 و دیگرى هم سکان دارى این کشتى را به عهده نگرفت و حوزه پرجلوه نجف کم کم از جلوه افتاد و از تلاشهاى علمى پیشین در آن خبرى نبود.

 

عالمان فاضلان و طلاب علوم دینى در این برهه به جاى مناسب که حائر شریف بود هجرت کردند و مدرسه کربلا رونق دوباره یافت و طولى نکشید عالمان بسیارى تربیت شدند و هر یک در آن جا و در دیگر شهرها منشأ خدمات بسیار گردیدند و چراغ دانش شیعه را پر فروغ نگهداشتند به محفلها و مجلسهاى دینى گرما بخشیدند و مردمان را راه نمودند و تاریکیها و شبهه ها را از جامعه هاى شیعى زدودند.

مدرسه معروف و پرآوازه (حلّه) که دانش شیعه را به سرتاسر جهان اسلام گستراند و چهره زیبا و به یادماندنى از تشیّع ارائه داد و فقه شیعه را به همه فرقه ها و گروههاى اسلامى با استدلال استوار و منطقى شناساند و دهها فقیه صاحب سبک و اهل ابتکار و نواندیش به جامعه علمى شیعه تقدیم کرد مولودِ مبارک حوزه کربلا بود.

 

آثار قلمى امام فخارحائرى

امام فخار آثار گرانقدرى از خود به یادگار گذاشته که پاره اى از آنها بارها به چاپ رسیده اند و مشهورترین آنها اینانند:

1 . الحجة على الذاهب الى تکفیر ابى طالب: این کتاب درباره ایمان ابوطالب نگاشته شده و نویسنده با دلیلهاى قاطع و برهانهاى قوى و درخشان ایمان شیخ الابطح عموى گرامى پیامبر اسلام(ص) را ثابت مى کند و نسخه اى از آن را براى ابن ابى الحدید شارح نهج البلاغه مى فرستد و از وى نظر مى خواهد و او در شرح نهج البلاغه خود مى نویسد:

 

(… کتب بعض الطالبیین فى هذا العصرکتاباً فى اسلام ابى طالب و بعثه الیّ وسألنى ان اکتب بخطّى نظماً او نثراً اشهد فیه بصحة ذلک وبوثاقة الادلة علیه فـتحرجت ان احکم بذلک حکماً قاطعاً لما عندى من التوقف فیه و لم استجزان اقعد عن تعظیم ابى طالب فانى اعلم انه لولاه لما قامت للاسلام دعامه….)44

 

این کتاب بارها در نجف و قم با مقدمه سید محمد صادق بحرالعلوم و تحقیق سید محمد بحرالعلوم به چاپ رسیده است.

 

2 . الروضة فى الفضائل والمعجزات. شمارى به اشتباه این اثر را به شیخ صدوق نسبت داده اند درحالى که وى از استادش فضل بن شاذان روایت کرده که از شیخ صدوق متأخر است.

3 . المقباس فى فضائل بنى العباس. وى بر اثر روابطى که با عباسیان داشته این اثر را از روى مدارا با خلفاى عباسى نگاشته است.45

4 . دیوان شعر.

 

وفات امام فخارحائرى

امام فخار حائرى بیش از یک ربع قرن به تدریس و نگارش و فتوا و رهبرى و هدایت و ارشاد و ریاست مطلق بر مدرسه کربلا پرداخت تا این که درهفدهم ماه رمضان مبارک سال630 هـ.ق. (برابرنوشته فرزندش) به درود حیات گفت و در کنار قبرمطهر جدش سید ابراهیم مجاب در زاویه شمال غربى رواق حسینى به خاک سپرده شد و مرقد پاک او زیارتگاه عام و خاص است.

 

مدرسه کربلا پس از رحلت امام فخار

از شواهد تاریخى و پاره اى اجازه نامه ها بر مى آید که مدرسه کربلا پس از رحلت امام فخار همچنان شکوفا ماند و همبرابر حوزه نوپاى حلّه راه خود را ادامه داد و یکى از مدرسه هاى رقیب مدرسه حلّه به شمار مى رفت.

اکنون جستارى در رستاخیز فکرى و آموزش در حوزه کربلا پس از رحلت امام فخار خواهیم داشت:

نخستین شخصیتى که پس از رحلتِ امام فخار نامش در افق مدرسه کربلا درخشید فرزند امام فخار سید جلال الدین عبدالحمید (زنده در سال 682هـ.ق.) بود. وى از بزرگان اجتهاد و ائمه فقه و حدیث و رهبران دین در قرن هفتم هجرى به شمار مى رفت.

او پس از فراگیرى دانشهاى مقدماتى و فنون ادب به حوزه پدر بزرگوارش پیوست و از دانش وى بهره برد.

وى افزون بر بهره گیرى از محضر پدر از محضر دیگر عالمان نیز بهره برد از جمله: از محضر سید مجد الدین على بن الحسن حلبى عویضى وابن حمزه طوسى حائرى و از پدر و از اینان روایت مى کند.

 

سید جلال الدین پس از رحلت پدر به خاطر جایگاه علمى و معنوى که در مدرسه کربلا پیدا کرده بود توانست بر کرسى تدریس و فتوا و رهبرى پدر فرا رود و حوزه را همچنان گرم و پررونق نگهدارد و شاگردان پدر و دیگر فضلاى مدرسه کربلا را به حوزه پراستفاده خود بکشاند.

 

دانش قوى و مدیریت مدیرانه او سبب شد که بسیارى از حوزویان بغداد پس از فروپاشى بغداد در حمله وحشیانه مغولان در 656 هـ.ق. به کربلا کوچ کنند و درسها و بحثها و محافل و مجالس علمى بیش از پیش گرم شد و رونق گرفت و شکوفا شد و بر شمار شاگردان سید جلال الدین عبدالحمید افزوده شد که مشهورترین شاگردان وى اینانند:

 

1 . سید غیاث الدین عبدالکریم معروف به سید بن طاوس (648 ـ 693هـ.ق.)46 از محدثان بزرگ شیعه.

 

2 . شیخ ابو اسحاق شمس الدین ابراهیم (644 ـ 722هـ.ق.) فرزند شیخ سعدالدین محمد جوینى از متکلمان بزرگ شیعه47 و از شاگردان مدرسه کربلا که به این مطلب در کتاب خود: (فرائد السمطین فى فضائل المرتضى والبتول والسبطین) به گونه روشن اشاره کرده و از استا خود سید عبدالحمید حائرى روایت مى کند.48

 

3 . سید شمس الدین محمد بن الحسن علوى بغدادى از علماى بزرگ اسلام.49

 

4 . سید ابوالحسن فخرالدین على بن محمد بن احمد اعرجى حسینى حلى (م:702هـ.ق.) از بزرگان علماى عصر خود و جد عهد الدین عبدالمطلب ضیاء الدین عبداللّه عبدالحمید وعبدالکریم فرزندان خواهر علامه حلى.50

جایگاه علمى سید عبد الحمید حائرى

او فقیه محدث و آشناى به دانشهاى گوناگون اسلامى بود و گستره دانش و مقام معنوى او سبب شد که پس از رحلت سید فخار حائرى بزرگان و فضلاى مدرسه کربلا و دیگر حوزه ها برگرد او حلقه بزنند و از دانش وى بهره برند و مرجعیت عظمى تشیع از آن وى شود.

 

شیخ حر عاملى در امل الآمل مى نویسد:

(او از فضلا و محدثان بود و از ابن شهر آشوب روایت مى کند و نوشته هائى دارد که حسن بن سلیمان بن خالد حلى در کتاب خود: (مختصر البصائر) از کتاب وى نقل کرده است.)51

 

میرزا عبداللّه افندى در ریاض العلماء مى نویسد:

 

(سید عبدالحمید تبارشناس بلندجایگاه نقیب علویان و از علماى بزرگ بود.)

 

سپس نسب او را به نقل از کتاب (فرائدالسمطین) شاگردش ابواسحاق ابراهیم جوینى تا امام موسى کاظم(ع) یادکرده و آن گاه مى افزاید:

 

(در آغاز سند پاره اى از زیارات ابى عبداللّه الحسین(ع) در کتاب مزار شیخ طوسى این عبارت را دیدم: حدیث کرد مرا سید اجل عالم اوحد جلال الدین سیّد شریف ذوالحسبین عبدالحمید بن التقى حرس اللّه ظله وادام بقاه وادام علوه و گفت حدیث کرد مرا دختر احمد بن سعید بن محمد بصرى مهلبى در منزل خود در کوفه روز سه شنبه سیزدهم شوال سال پانصد و شصت وشش گفت: حدیث کرد مرا….)52

 

از این سند استفاده مى شود که آغاز آن افتاده است باید باشد (عن ابیه); زیرا وى

در سال 686هـ.ق. زنده بوده و سید بن طاوس در این سال کتاب: (المجدى عمرى) در محضر او خوانده و به خط خود در پشت آن نوشته و اورا به (ادام اللّه شرفه) دعا کرده است.53

 

میرزا عبداللّه افندى به گونه روشن مى نویسد که شیخ سدیدالدین یوسف بن مطهر حلّى پدر علامه حلّى روایت مى کند.54

 

آثار قلمى سید عبدالحمید حائرى

سید عبدالحمید میراث فرهنگى ارزش مندى را در فقه کلام و حدیث از خود به یادگار گذاشته و به گونه پراکنده در نوشته ها و کتابهاى عالمان شیعه ثبت و ضبط است.

تذکره نویسان او را در شمار راویان حدیث یاد کرده اند و سندى نمى توان یابید از اسانید حدیث و روایات که به گونه مستقیم و یا غیرمستقیم در قرن هفتم هجرى به وى پیوسته نباشد شیخ حر عاملى در امل الامل مى نویسد:

(… له کتاب ینقُل منه الحسن بن سلیمان بن خالد الحلّى فى مختصر البصائر…)55

 

یادآورى: سید عبدالحمید فرزندى از خود به جاى گذاشته بود به نام سید علم الدین المرتضى على بن عبدالحمید حائرى موسوى که از مجتهدان و علماى بزرگ مدرسه کربلا بود و پس از وى سرپرستى مدرسه کربلا و تدریس و منصب فتوا را به عهده گرفت و تلاشهاى بسیارى در راه اعتلا و شکوفایى مدرسه کربلا انجام داد که در آینده هنگام بررسى مدرسه کربلا در قرن هشتم هجرى به خدمات وى اشاره خواهیم کرد.

 

نقش خاندان علقمى در نهضت علمى مدرسه کربلا

خاندان علقمى نسب به احمد بن محمد بن على علقمى مى برند. او ایرانى و

هم پیمان قبیله بنى اسد و در کنار نهر علقمى یکى از شاخه هاى فرات واقع در شمال آستانه امام حسین(ع) ساکن بوده است. استاد ما حاج آقا بزرگ تهرانى مى نویسد: (العلقمة نهر فى ارض الحائر….)56 میرزا عبداللّه افندى مى نویسد:

 

(… امّا هو ابن صاحب النهر المشهور بنهر العلقمى جدهم العلقمى او الوزیر مؤید الدین….)57

 

ابن طقطقى خاندان علقمى را از شهر نیلِ عراق مى داند و یادآور مى شود جدّ اینان نهر علقمى را در کنار فرات تا سرزمین حائر شریف حفر کرده و آورده; از این روى به (علقمى) شهرت یافته است.58

 

از تاریخ به دست مى آید که خاندان علقمى ایرانى تبارند که پیش از جنگ قادسیه در سال 14هـ.ق .در سرزمین کربلا ساکن بوده اند و جدّ این طایفه به نام علقمه نهرى در کنار فرات کنده و آن را به سرزمین کربلا آورده است. سپس شاخه اى از قبیله بنى اسد در کنار طائفه علقمى ساکن گردیده اند. نهر علقمه همان نهرى است که در محرم سال 61 هـ.ق. از سوى امام حسین(ع) بى طرف اعلام شد ولى از سوى دشمن این بى طرفى نقض شد و آب بر حرم آل على(ع) بسته شد و نام این نهر در ادب عاشورایى و مرثیه هاى حسینى یاد شده و حضرت ابوالفضل(ع) در کنار همین نهر به شهادت رسید.

 

* از جمله شخصیتهاى خاندان علقمى که در آغاز قرن هفتم در آسمان مدرسه کربلا درخشید و به علم و دین خدمت بسیار کرد و مایه افتخار شیعیان شد مؤیدالدین ابوطالب محمد (591 ـ 656هـ.ق.) فرزند شیخ احمد بن محمد بن على مشهور به ابن علقمى است. او از بزرگان شیعه و عالمان برجسته مدرسه کربلا بود که به خاطر برخوردارى از دانش بالا هوش و ذکاوت و تدبیر در دستگاه بنى عباس به وزارت رسید.

 

او تربیت یافته و دانش آموخته محضر بزرگانى چون:عمید الرؤساء بن ایوب (م:609هـ.ق.) شیخ محمد بن ابى البرکات بن ابراهیم صفاتى از شاگردانِ عالم بزرگ و دانش آموخته و تربیت شده مدرسه کربلا شیخ فقیه ابومحمد عربى بن سافر بود.

 

ابن علقمى پس از دریافت اجازه از محضر محمد بن ابى البرکات در سوم صفر 648هـ.ق. در حوزه بغداد در محضر ابوالبقاء عبداللّه بن حسین عکبرى به آموزش قراءت پرداخت و پایه هاى علمى خود را استوار ساخت و به درجه والاى اجتهاد دست یافت.

 

ایشان نخست در خدمت دایى خود عضدالدین ابونصر قمى (م:627هـ.ق.) رئیس دار الانتشار مستنصر خلیفه عباسى به کار مشغول شد و سپس در دیوان ابنیه به نیابت از وى به خدمت پرداخت که پس از چندى ریاست دیوان ابنیه به وى واگذار شد.

 

ابن علقمى پس از وفات دائى اش عضدالدین ابونصر قمى در سال 627هـ.ق. از دستگاه خلیفه بنى عباس کناره گرفت. هنگامى که شمس الدین ابوالازهر احمد بن ناقد به سمت (استاد الدار) رسیدگى به امور داد وستد دستگاه بنى عباس گمارده شد ابن علقمى را به همکارى فرا خواند و او نیز پذیرفت و سمت ناظر تشریفات دستگاه خلافت را بر عهده گرفت و پس از آن که ابن ناقد به وزارت رسید ابن علقمى از سوى خلیفه به سمت (استاد الدار) گمارده شد59 و خلعت یافت و پس از وفاتِ ابن ناقد در 8 ربیع الاول سال 643هـ.ق. به مقام وزارت مستعصم آخرین خلیفه عباسى رسید و در این مقام تا زمان فروپاشى خلافت بنى عباس به مدت چهارده سال60 باقى ماند. ابن علقمى به خاطر زیرکى نبوغ سیاستمدارى و حُسن تدبیرى که داشت در دستگاه خلافت و در بین مردم بغداد جایگاه ویژه اى یافت و از آن جا که بر مذهب خویش تشیّع بسیار پاى بند بود و عزت و شکوه و جلال آن را همیشه آرزو مى کرد از این موقعیت به خوبى در راه سر بلندى و اعتلاى شیعه بهره برد و عالمان بزرگ شیعه و نخبگان و دارندگان اندیشه هاى بلند و پخته را که پس از یورش سلجوقیان و تعصبات کور و نابخردانه بعضى از فرقه هاى اسلامى بغداد را ترک کرده بودند61 براى احیاى حوزه شیعى به بغداد فرا خواند و با تدبیر و سیاست دقیق و حساب شده و برنامه همه سویه شیعه را از خط دفاعى به خط رویارویى کشاند و با این نقشه نقشه کسانى را که با نقشه و برنامه شیعیان را از بغداد تارومار کردند و گنجینه هاى عظیم فرهنگى و علمى آنان را به آتش کشیدند و شیرازه حوزه تشیع را در بغداد با آن دیرپایى و کهن سالى از هم گسستند خنثى کرد و اندیشه ناب تشیع را در مراکز علمى و فرهنگى بغداد نفوذ داد و گستراند و از این راه نهضت علمى ژرفى آفرید و چنان به شیعه اوج داد که گروه گروه به مکتب اهل بیت مى پیوستند و از افکار واندیشه هاى خود دست مى کشیدند.

 

در این روزگار یعنى دوران وزارت ابن علقمى حکومت عباسیان به خاطر ناشایستگى خلیفگان شهوت پرستى و عیش ونوشها و بى تدبیریها و ستم و تجاوز به حقوق مردم رو به افول داشت و از درون فرو ریخته بود.

 

بله از داخل آشفتگى دستگاه خلافت و کشمکشها و دودستگیها اوضاع را آشفته ساخته بود و از بیرون صداى سُم و شیهه اسبان مغولان و چکاچک شمشیرهاى آبدیده آنان در آن سوى بغداد و قلمرو عباسیان همه را آسیمه سر و نگران کرده بود.

 

ابن علقمى وزیر با تدبیر و دوراندیش خلیفه عباسى در سال 643هـ.ق. که مغولان به بغداد یورش آوردند با تدبیر دقیق و برنامه ریزى سپاه مغول را شکست داد و آنان را از پشت دروازه هاى بغداد تاراند.

 

امّا کینه جوییها و دسیسه چینیهاى شمارى از درباریان و در رأس آنان پسر خلیفه علیه ابن علقمى و شیعیان دودستگى و اختلافهاى مذهبى را دگربار شعله ور ساخت و تاروپود حکومت را از هم گسست و زمینه را براى فروپاشى بغداد آماده ساخت. اینان بر این باور بودند که ابن علقمى شیعى زمینه فروپاشى دستگاه خلافت را مهیا مى سازد و بر این اندیشه است دستگاه خلافت عباسیان را برچیند از این روى بر آن شدند تکیه گاه او را در داخل که همانا شیعیان حماسه آفرین و شجاع بودند در هم بکوبند و کانون اقتدار شیعیان را نابود سازند. در این راستا فرمانده سپاه و ابوبکر پسر خلیفه در سال 655هـ.ق. در رأس سپاهى بزرگ به محله شیعه نشین کرخ یورش بردند بسیارى از عالمان و مردمان شیعه را کشتند. کتابخانه ها مراکز علمى و فرهنگى را به آتش کشیدند خانه و کاشانه مردم مظلوم کرخ را ویران ساختند و لکه ننگى از خود برجاى گذاشتند و غافل از این که با این حرکت نابخردانه خود نه تنها که نتوانستند بنیان حکومت خود را استوار سازند که بر باد دادند.

 

ابن تغرى بردى در (النجوم الزاهره) به هنگام یاد کردِ رخدادهاى سال 655 هـ.ق. مى نویسد:

 

(… وکان وزیر الخلیفه المستعصم باللّه مؤیدالدین بن العلقمى ببغداد وکان رافضیاً خبیثاً حریصاً على زوال دولة العباسیة و نقل الخلافة الى العلویین یدبر ذلک فى الباطن و یظهر للخلیفه المستعصم خلاف ذلک ولازال یثیر الفتن بین اهل السنة والرافضة حتى تجالدوا بالسیوف وقتل جماعةٌ من الرافضة ونهبوا فاشتکى اهل باب البصرة الى الامیر مجاهد الدین الدّوادر وللامیر ابى بکر بن الخلیفة فتقد ما الى الجند بنهب الکرخ فرکبوا من وقتهم وهجموا على الرافضة بالکرخ وقتلوا منهم جماعة وارتکبوا معهم العظائم فحنق الوزیر ابن العلقمى ونوى السّر فى الباطن وامر اهل الکرخ الرافضة بالصبر والکف عن القتال وقال لهم انا اکفیکم فیهم….)62

 

مؤیدالدین بن علقمى وزیر مستعصم باللّه رافضى و خبیث بود. او براى فروپاشى دولت عباسیان تلاش مى ورزید و برچیده شدن دولت عباسیان آرزوى او بود. او بر این اندیشه بود که خلافت را به علویان انتقال دهد و در نزد خلیفه مستعصم برخلاف این اندیشه باطنى تظاهر مى کرد.

 

او در بین شیعیان و سنیان فتنه انگیزى مى کرد تا این که اینان به روى هم شمشیر کشیدند و گروهى از رافضیان کشته شدند و اموال آنان به غارت رفت.

 

مردم محلّه باب البصره از شیعیان به امیر مجاهدالدین دوادر و امیر ابوبکر فرزند خلیفه شکایت کردند و آن دو امیر با سپاهى گران به محلّه کرخ یورش بردند و رافضیان را از دم تیغ گذراندند و به بزرگان آنان بى حرمتى کردند. این سبب شد که وزیر ابن علقمى کینه اى از دستگاه خلافت به دل بگیرد و درصدد انتقام بر آید; از این روى به رافضیان دستور داد: شکیبایى پیشه کنند و از درگیرى و جنگ و کشتار دست بردارند که انتقام خونهاى ریخته شده را خواهد گرفت….

 

شمس الدین محمد ذهبى مى نویسد:

(… وکان ابوبکر بن المستعصم والدویدار الصغیر قد شدا على ایدی السُّنة حتى نهب الکرخ وتمّ على الشیعة بلاء عظیم فحنق لذلک مؤید الدین یالثار بسیف التنار من السُّنة….)63

 

ابوبکر فرزند مستعصم باللّه وامیر لشکر دویدار صغیر درحمایت از سنیان بلاى عظیمى بر سر شعیان آوردند و سبب گردیدند ابن علقمى از این ماجرا کنیه به دل بگیرد و با شمشیر مغولها به کین خواهى برخیزد.

 

تاج الدین عبدالوهاب سُبکى (727 ـ 771هـ.ق.) در طبقات الشافعیه مى نویسد:

 

(… وکان ابن العلقمى معادیا للامیر ابى بکر بن الخلیفه وللدویدار لانها کانا من اهل السنة ونهبا الکرخ ببغداد حین سمعا عن الروافض انهم تعرضوا لاهل السنة وفعلا بالروافض اموراً عظیمة ولم یتمکن الوزیر من مدافعتها لتمکنهما….)64

 

ابن علقمى دشمن ابوبکر فرزند خلیفه و امیر دویداربود چون این دو سنّى و به غارت محلّه کرخ [محله شیعه نشین] پرداخته بودند.

حمله این دو به محلّه کرخ آن گاه انجام شد که شنیدند رافضیان متعرض سنیان مى شوند. یورش لشکر به سرکردگى پسر خلیفه و امیر دویدار بلاى عظیمى بر سرشعیان فرود آورد و ابن علقمى وزیر هم نتوانست به دفاع از شیعیان برخیزد زیرا آن دوقوى بودند.

 

سُبکى درجاى دیگر از طبقات الشافعیه به آتش کشیده شدن کتابخانه ها و مراکز فرهنگى شیعه اشاره مى کند و نامه اى را که ابن علقمى به سید تاج الدین محمد بن نصر صلایا حسینى از زعماى سادات و حاکم اربل نوشته مى آورد که مى نویسد:

 

(… نهب الکرخ المُکَرَّم والعشرة العلویّة وحسن التمثیل بقول الشاعر:

 

امور تضحک السُّفاء منها

فلهم اُسوة بالحسین حیث نهب حریمهُ واریق دمه.

امرتهم امرى بمنعرج اللِّوى

قد عزموا لا اقم اللّه عزمهم ولا انفذ امرهم على نهب الحِلَّة والنّیل بل سولت لهم انفسهم امراً فصبر جمیل والخادم قد اسلف الانذار و تجمّل لهم الاعذار….)

 

وى نامه خود را چنین پایان مى برد:

 

(… فکان جوابى بعد خطابى لابد من الشنیعة بعد قتل جمیع الشیعه ومن احراق کتاب الوسیلة والذریعة فکن لما نقول سمیعاً والاجر عناک الحمام تجریعا الى ان یقول….)65

حمله وحشیانه فرزند خلیفه امیر لشکر دویدار که در سال 656هـ.ق. به دست مغولان به هلاکت رسید به شیعیان محلّه کرخ و به آتش کشیدن کتابخانه ها و مراکز فرهنگى یک تهاجم فرهنگى از پیش طراحى شده بود. عباسیان وقتى مجد و عزت شیعیان و عالمان بزرگ آنان را در بغداد دیدند و شکوفایى شگفت انگیز مکتب اهل بیت(ع) را احساس کردند نگران و برحکومت خویش بیمناک شدند و این بیم هنگامى افزون شد که مغولان دروازه هاى شهر بغداد را کوبیدند و با شمشیرهاى آخته

در پى فرصت بودند که دستگاه خلافت عباسى را برچینند.

اینان بر این گمان بودند که از این اوضاع آشفته و اوج گیرى شیعه ابن علقمى وزیر مقتدر و شیعى مذهبِ دستگاه بنى عباس استفاده مى کند و دولت عباسیان را براى همیشه از پهنه زمین برمى چیند. براساس این گمان به مرکز اقتدار ابن علقمى که همانا محلّه شیعه نشین باشد یورش بردند و دست به قتل و غارت زدند و غافل از این که با این حرکت شتابزده و به دور از خرد خود به سقوط حکومت عباسیان شتاب بخشیدند و اتحاد ملى و مذهبى و وزیرکاردان و خردمند که مى توانست سدّى باشد در برابر یورش دشمن خارجى و مغولان جنگاور و تیزپوى در هم شکستند و آن سیل بنیان کن بنیانشان بر کند.

ابن علقمى پس از یورش بى رحمانه عباسیانِ متعصب و بى درک و فهم به محلّه شیعه نشین کرخ و قتل و عام مردم بى گناه و آواره کردن آنان و… به بسیارى از بزرگان و علماى شیعه نامه نگاشت و از آنان یارى خواست و از جمله به خواجه نصیرالدین طوسى که در آن هنگام درنزد اسماعیلیه در الموت به سر مى برد وضع شیعیان را گزارش داد ولى متأسفانه به خاطر این که سپاه مغول تمامى ایران و بسیارى از بخشهاى عراق را به اشغال خود درآورده بود هیچ کس نتوانست به یارى شیعیان برخیزد. در این جا از این بیش تر به این ماجرا نمى پردازیم و این قصّه پرغصه را در هنگام بررسى حوزه بغداد پى خواهیم گرفت.

 

مقام علمى ابن علقمى

ابن علقمى از برجستگان و نخبگان حوزه کربلا بود که پس از رسیدن به مدارج بالاى علمى زادگاه خود کربلا را ترک کرد و به بغداد رفت و در آن جا به مقام وزارت رسید و در بین شیعیان نیز موقعیت ویژه اى یافت.

 

به علما و مجتهدان و بزرگان شعر و ادب ارادت مى ورزید. فرهنگ دوست بود و در گسترش آن تلاش مى ورزید.

این ادب و فرهنگ دوستى وى سبب شد که که بزرگان ادب شاعران و محققان و اهل اندیشه و نویسندگان او را بستایند و نوشته هاى خود را به وى تقدیم بدارند.

 

ابن ابى الحدید (586 ـ 656هـ.ق.) دانشمند نامور معتزلى شرح نهج البلاغه خود را که گنجینه عظیمى از ادب تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامى است براى وى مى نگارد.

 

حسن بن محمد صنعانى (م:650هـ.ق). کتاب (العباب الزاخر) خود را به وى تقدیم مى دارد. قصائد (السبع العلویات) براى وى سروده مى شود.

 

شواهد تاریخى بسیارى وجود دارد که در عصر وى و با تلاش و همت او فرهنگ و ادب اوج گرفت و دانش و معارف اسلامى بیش از پیش دامن گسترد.

 

مقام علمى وى را بسیارى از نویسندگان و تاریخ نگاران حتى مخالفان مى ستوده اند:

 

ابن شاکر مى نویسد:

 

(… الرافضى وزیر المستعصم ولى الوزارة اربع عشر سنة فاطهر الرَّفض قلیلاً وکان وزیراً کافیاً خبیراً بتدبیر الملک ولم یزل ناصحاً لاصحابه واستاذه حتى وقع بینه وبین الدوادار لانه کان متقالیاً فى السُّنة وعضده ابن الخلیفه….)66

 

… وى از وزیران شیعى مذهب مستعصم بود که چهارده سال وزارت کرد. عقیده خود را که تشیع باشد کم بروز مى داد. وزیر دانا کاردان کارآزموده و مدبر بود براى اصحاب خود و شیعیان خیرخواه و هدایت گر بود. تا این که بین وى و سردار سپاه دوادار که سنّى متعصب و تندرو بود اختلاف افتاد و پسر خلیفه نیز جانب سردار سپاه را گرفت و از وى پشتیبانى کرد.

 

همین عبارت را صغدى در (الوافى بالوفیات) نقل کرده است.67

 

شمس الدین محمد ذهبى (م:748هـ.ق.) مى نویسد:

 

(… الوزیر الکبیر مؤید الدین… الرافضى وزیر المستعصم وکانت دولته اربع عشر سنة فأفش الرفض فعارضه السُّنة واکبت فتنمرَّ ورأی….)68

ابن علقمى وزیر بزرگ و کاردان و مدبر مستعصم شیعه بود و چهارده سال وزارت وى به درازا کشید شیعه را گسترش داد و سنّیان با وى به مخالفت برخاستند و او خشمگین شد.

 

ابن عماد حنبلى (م:1089هـ.ق.) مى نویسد:

 

(… کان فاضلاً متعالیاً فى التشیّع الى غایه مایکون….)69

 

هندوشاه مى نویسد:

 

(… ابن علقمى در مدت وزارت سیرت پسندیده ورزید و شعرا و فضلا او را مدایح گفتند و علما به نام او تصانیف کتب نفیس کردند. از آن جماعت رضى الدین صنعانى لغوى رحمة اللّه کتاب عیاب و کتاب مجمع البحرین در لغت به نام او ساخت و عزیز الدین بن ابى الحدید نهج البلاغه به نام او شرح کرد….

 

ابن علقمى در کتب به غایت بود. ده هزار مجلد کتاب نفیس داشت. چون از مهمات فارغ مى شد به مطالعه مشغول مى بود….)70

 

قاضى نوراللّه شوشترى مى نویسد:

 

(از اکابر وزراء و اعاظم فضلا و اسخیا بوده. علماى اسلام به نام او کتب نفیسه تألیف نموده اند و شعرا در مدح او قصاید لطیفه نظم فرموده. ابن ابى الحدید معتزلى شرح نهج البلاغه را در ده مجلد به نام نامى او نوشته و هزار دینار زر سرخ به او خلعت لایق و اسب وزین فایق صله آن یافته و شیخ ابوالحسن صنعاتى که از علماى اهل سنت است کتاب (عبادت زافر و لباب فاخر) خود را به نام او نوشته و در خطبه آن فصلى که متضمن شطرى از بزرگى و فضیلت پرورى آن وزیر نحریر است ذکر نموده است….)71

 

ابن کثیر دمشقى (م:774هـ.ق.) مى نویسد:

 

(ابن العلقمى وزیر المستعصم البغدادى و خدمه فى زمان المستنصر استاذ دارالخلافه مدة طویله فى الانشاء والادب وکان رافضیاً خبیثاً روى الطویه…و قد حصل له من التعظیم والوجه فی ایّام المستعصم ما لم یحصل لغیره من الوزراء….)72

 

ابن کثیر که در تعصب و دشمنى با شیعه معروف است از ابن علقمى به بدى یاد مى کند و کینه توزانه بر وى مى تازد.

 

دکتر مصطفى جواد به شرح تهمتهاى ابن کثیر به ابن علقمى را رد مى کند.

 

سید محسن امین نیز پس از نقل گفتار ابن کثیر در ردّ وى مى نویسد:

 

(و ذکره ابن کثیر الدمشقى وهو اشد المورخین تعصبا اعمى على الشیعه و اکثرهم تخلیطاً علیهم… و نسبة بعض المورخین ومن لَفَّ لفّه تسریح الجنودالى الوزیر ابن العلقمى تهمة اخرى من هذه التهم الکثیرة الباطلة التی اتهم بهذا الوزیر. فان ادارة شؤون الجیش والتجنید واعطاء الارزاق کانت بیدى مقدم الجیش مجاهد الدین ایبک الدویدار الصغیر خصم الوزیر وعدوه ولاشأن للوزیر فیها ولانهى ولا امر فبأى وجه یتهم الرجل باقلال عدة الجنود بالحل والتسریح….)73

 

وى آثار بسیارى داشته است فیض کاشانى در المحجة البیضاء از کتاب (المناقب) وى نام مى برد.74

 

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در اعلام الشیعه مفصل به شرح حال وى مى پردازد و در ردّ بهتانهاى ناروا بر وى مى نویسد:

 

(شکنجه شیعیان به دست سنیان قشرى و حمله پسر خلیفه به محلّه شیعه نشین کرخ اثر بسیارى در سستى و ناتوانى قوّه دفاعى دولت عباسى در رویاروییِ با مغولان داشت.

 

شیعیان در آن هنگام نامزد خاصى براى حکومت علوى نداشتند و همکارى ابن علقمى در فروپاشى بغداد تهمتى نارواست.)75

 

* از دیگر شخصیتهاى برجسته خاندان علقمى که در آغاز قرن هفتم به مدرسه

کربلا رونق داد و به مکتب اهل بیت خدمت بسیار کرد شیخ علم الدین احمد (م:656 هـ.ق.) فرزند شیخ احمد بن محمد بن على علقمى است.

 

وى از متکلمان و مجتهدان و فقیهان بزرگ امامیه است که در حوزه کربلا پایه هاى علمى خود را استوار ساخت و در درسِ فخاربن معد موسوى حائرى (م:630هـ.ق.) به مدارج بالاى علمى دست یافت و سپسها در برهه اى کرسى تدریس و فتوا را در این مدرسه بزرگ به خود اختصاص داد و پس از به وزارت رسیدن برادرش مؤیدالدین بن علقمى به بغداد رخت کشید و در آن جا ریاست عامه و زعامت تامه یافت و پس از عمرى تلاش علمى چند روز پیش از برادرش مؤید الدین چشم از جهان فرو بست.76

 

* از دیگر برجستگان و نخبگان خاندانِ علقمى که در مدرسه کربلا مدارج بالاى علمى را پیمود شیخ عضدالدین ابو نصرالمبارک (م:627هـ.ق.) فرزند ضحّاک اسدى قمى علقمى بود. وى ایرانى تبار بود و از قم به کربلا هجرت کرد و در کنار نهر علقمى ساکن شد و با خاندان علقمى پیوند خورد و ابن علقمى وزیر خواهرزاده اوست.

 

وى از مدرسه کربلا توشه علمى فراوان برگرفت و بویژه در دانش ادب و بلاغت انشاء و نامه نگارى سرآمد روزگار خود شد از این روى در دستگاه عباسیان راه یافت و از جاه مندان بغداد شده جایگاه علمى و حکومتى وى در رشد و بالندگى حوزه شیعى بغداد کارگر افتاد و توانست در این بازسازى بزرگ نقش مهمى را ایفا کند.

 

دکتر مصطفى جواد به نقل از نسخه خطى تاریخ (الصفدى) مى نویسد:

 

(استاذ دارالخلافه… و دفن بمقابر قریش… و کان شیخاً دینا فاضلاً ادیباً وکان من المعتدلین بمدینة السلام ورتب ناظراً بدیوان الجوالى و کتب فى دیوان الانشاء ثم نفذ رسولاً الى صاحب الشام فلما عاد رتب استاذ دار الخلافة فکان على ذلک الى ان توفى وکان له شعر حسن….)77

 

وى در دارالخلافه استاد بودو در قبرستان قریش [که امروزه آن را آستانه کاظمین مى خوانند] به خاک سپرده شد.

وى از بزرگان دین فاضل و ادیب بود و در بغداد مسؤولیت نظارت بر دیوان خلافت را داشت. در دیوان انشاء براى خلیفه نامه مى نگاشت. از سوى خلیفه و به عنوان سفیر وى سفرى به شام کرد و پیام خلیفه را به ملک شام رساند و هنگام بازگشت از این سفر از سوى خلیفه به ریاست و استادى دارالخلافه گمارده شد و تا به هنگام مرگ در این مقام باقى بود. او نیکو شعر مى سرود…

 

سید حسن امین مى نویسد:

 

(والمبارک بن الضحاک الاسدى هذا هو خال الوزیر مؤیدالدین محمد بن العلقمى الشهیر وله اخبار کثیرة لانه کان من الشیوخ الدولة العباسیة واعیانها وهو الذی درب ابن العلقمى على شؤون الادارة والسیاسة والوزارة وان لم یکن وزیراً فانه کان مُرشَّحاً للوزارة ولکن انقطاع اجله حال دون ذلک….)78

 

مبارک بن ضحاک اسدى قمى دایى ابن علقمى بود. مورخان براى او اخبار زیادى نقل کرده اند; زیرا او از بزرگان و جاه مندان دولت عباسیان بود. اوست که ابن علقمى را بر امور ادارى سیاسى و وزارت آشنا ساخت و براى این کار تربیت کرد.

 

او نامزد وزارت بود ولى اجل به وى مهلت نداد.

 

* از دیگر دانشوران و علماى بزرگ خاندان علقمى و تربیت شدگان مدرسه کربلا شرف الدین ابوالقاسم على فرزند ابن علقمى وزیر است که پس از وفات پدر به مقام وزارت رسید و خدمات ارزنده و ماندگارى به مکتب اهل بیت(ع) و حوزه تشیّع کرد.

 

* از دیگر شخصیتهاى برجسته و نامور خاندان علقمى فرزند شرف الدین شیخ مؤیدالدین محمد بن على علقمى است که او نیز از دانش آموختگان مدرسه بزرگ کربلاست.

ییادآورى: از تلاشهاى علمى این پدر و پسر هنگام بررسى مدرسه کربلا پس از فروپاشى بغداد سخن خواهیم گفت.

 

معالم مدرسه کربلا

اشاره کردیم که در آغاز قرن هفتم هجرى دانش آموختگان و تربیت شدگان بیدارِ مدرسه کربلا بسان شیخ عضدالدین ابونصر المبارک ابن علقمى سید بن طاوس و… به مدرسه بغداد راه یافتند و با اندیشه هاى ناب و پخته خویش ورق را به سود شیعه برگرداندند و شیعه را از انزوا به در آوردند و توانایى شگفت انگیز آن را درعرصه اندیشه نمایاندند. حتى دربار عباسیان از این نسیم دل انگیز بى بهره نماند و دستخوش دگرگونى شد. این دگرگونیها در عرصه اندیشه و جلوه گرى تشیع در مدرسه علمى بغداد تابدان جا گسترده و ژرف بود که معجزه آسا در اندیشه شمارى از خلیفگان عباسى کارگر افتاد و در قلب آنان مهر به شیعه و علاقه مندى به تشیع را جاگیر ساخت و وزیران خود را از نخبگان و فرزانگان شیعى مذهب بر مى گزیدند و در سروده هاى خود از ستمى که بر على(ع) رفته سخن مى گویند.

 

الناصر لدین اللّه خلیفه عباسى (ولادت552 جلوس575 وفات622هـ.ق.) در شعر خود در پاسخ به ملک افضل نورالدین على فرزند صلاح الدین یوسف ایوبى که گرایش شیعى داشته هنگامى که با این مطلع از برادر و عموى خود (العادل) به خلیفه شکایت مى کند:

مولاى ان ابابکر وصاحبه

عثمان قد غضبا بالسیف حق على

 

فنظر الى حظّ هذا الاسم کیف لقى

من الاواخر مالاقى من الاول

 

ناصر لدین الله در پاسخ مى نویسد:

 

غصبوا علیاً حقه اذا لم یکن

بعد النبى له بیثرب ناصر

فابشر فان غدا علیه حسابهم

واصبر فناصرک الامام الناصر

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشیعه که این اشعار را به نقل از کتابِ (مرآة الجنان) ج53/4 نقل کرده در پایان مى نویسد:

 

(… و فى عهد الناصر اخذت الشیعه بالظهور و الانتشار فى بغداد من جدید بعد الاضطهادات التى لاقوها بعد زوال آل بویه….)79

 

درعهد ناصر لدین اللّه شیعیان دگرباره به صحنه آمدند و در بغداد اندیشه شیعى گسترش یافت پس از سختیها و رنجها و شکنجه هایى که بعد از فروپاشى آل بویه متحمل شدند.

 

شمارى از خلفاى عباسى در گرایش به اندیشه هاى شیعى از اندازه گذراندند تا آن جا که افتخار مى کردند که به دست نقیب علویان در زیر گنبد حضرت امیر(ع) جامعه صوفى گرى شیعه بر تن کنند!

 

استاد ما شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره مى نویسد:

 

(… ولم یزل على ذلک ایام الخلیفة المستنصر باللّه فاشار علیه ان یلبس سراویل الفتوة من امیرالمؤمنین(ع) فتوجه الخلیفة الى المشهد الغروى و لبس السراویل عند الضریح الشریف… والفتوة طریقة لصوفیة الشیعة ولبس الخلیفة السراویل من یدهم یدل على مدى نفوذ نقباء مشهد امیرالمؤمنین(ع) فى بلاط الخلیفه قبل ان تسقط بغداد بید المغول….)80

 

مراسم جامه پوشى صوفیانه خلیفه در روزگار المستنصر باللّه بر همان روش گذشته بود در کنار ضریح شریف حضرت امیر(ع) خلیفه جامه فتوت را بر تن مى کرد.

 

(فتوت راه و رسمى است از براى صوفیان شیعه) پوشاندن جامه صوفیانه بر تن خلیفه به دست نقباى علویان دلیل بر نفوذ آنان در دربار خلیفه پیش از فروپاشى بغداد به دست مغولان دارد.

 

در این برهه شیعه در بغداد از پایگاه بس بلندى برخوردار بوده است هم در نزد مردم و هم در دربار و کتابهاى بسیارى را علماى بنام شیعه درباره معارف بلند تشیع نگاشته اند و یا با هدایاى سخاوت مندانه جاه مندان آنان دیگران نگارش کرده اند. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید از این جمله است. ابن علقمى وزیر هدایاى گرانبهایى به ابن ابى الحدید مى دهد که خود او مى گوید: (چنین هدایاى بسیار را انتظار نداشتم.)81

همچنین حسن بن محمد صنعایى کتاب (العیاب الزاخر) و (لباب فاخر) را به نام ابن علقمى نگارش کرده و در دیباچه از وى به بزرگى یاد کرده و این قطعه شعر را نیز آورده است:

ان الوزارة لم یکن کفواً لها

الاّ الوزیر محمد بن العلقمى

کلما قیل قد تناهى ارانا

کرماً اهتدت الیه الکرم

 

راویان صحیفه سجادیه از دانش آموختگان مدرسه کربلا در آغاز قرن هفتم هستند. مدرسه حلّه با آن گستردگى درخشندگى و جلوه گرى و خدمات بى مانند و بى شمار مولود مبارک مدرسه کربلاست.

 

بزرگان مدرسه حلّه ناموران و نخبگان و ائمه کلام فقه و… از دانش آموختگان مدرسه کربلایند.

 

اسانید روایات اجازات مهم شیعى مستقیم و غیرمستقیم بر حوزه کربلا پیوسته اند.

 

از جمله آثار معروف مدرسه کربلا در این برهه عبارتند از:

 

1. مسائل فقه شیخ جعفر فرزند احمد قمرویه حائرى.

 

2. الحجة على الذاهب الى تکفیر ابى طالب.

 

3. الروضة فى الفضائل والمعجزات.

 

4 . المناقب ابن علقمى.

 

و…