بایستگى دستیابى به سیره صحیح

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) از راههاى دریافت معارف اسلامى است. بیان آن بیش ترین تأثیر را در رفتار انسانها مى گذارد. مطالعه سیره و تاریخ معصومان جاذبه اى ویژه اى دارد. دریافت پیام آن پایدار و ماندگار و درک آن همگانى است.

سیره ایشان راه زندگى راه سازندگى راه تلاش راه تعامل اجتماعى راه برخورد سیاسى راه مبارزه را نشان مى دهد.

سیره روش و الگوئى است براى تحمل و صبر در برابر ناگواریها سختیها بى مهریهاى یاران. سیره شیوه مبارزه با کافران منافقان قدرتهاى استبدادى و حاکمان ستمگر و گروهاى فاسد و جنایتکاران جسور را مى آموزد; از این روى دریافت آن باید همراه با قواعدى باشد که درستى آن را تضمین کند و به دور از خرافه و تحریف پیام خود را برساند.

در بررسى مسائل فقهى و استنباط از احادیث دقتهایى در سند و متن آن مى شود امّا در نقل سیره و گزارش آن به آنچه گفته شده و در کتابها آمده بسنده مى شود. و از آن جا که منابع مهم سیره را کتابهاى تاریخى تشکیل مى دهند در این گونه موارد دقت و توجه کامل در درستى مطالب نمى شود و در نتیجه اندیشه هاى ناروا و نادرست به جامعه راه مى یابد که گاه با قرآن و مسائل روشن و مسلم فقهى ناسازگارى دارند و دستاویزى براى مخالفان اسلام و دشمنان دین مى شوند. گاهى گونه اى ناسازگارى بین آنچه به عنوان سیره نقل مى شود و مسائل فقهى رخ مى نماید و جامعه اسلامى را دچار اندیشه هاى ناهماهنگ مى کند; از این روى باید دنبال راهها و روشهایى رفت که ما را به سرچشمه زلال سیره رهنمون گردد و از آلودگیها دور سازد. افزون بر این آنچه مایه تأسف است و نیاز به بررسى سیره و تاریخ را بیش تر مى کند مبارزه اى است که در آغاز خلافت خلفا با سیره حضرت رسول صورت پذیرفت. خلیفه دوم به گونه رسمى مردم را از نگاشتن حدیث بازداشت و این بازدارى تا سال 130هـ.ق. ادامه یافت.1

شیعیان گرچه پاى بند به این بازدارى نماندند و کتابهاى گوناگونى تدوین کردند اما چون بیش ترین افراد جامعه اسلامى به آن پاى بند بودند و به نگاشته هاى شیعه بهاى لازم را نمى دادند بخش عمده اى از احادیث و سیره به فراموشى سپرده شد.

با این حال ننگاشتن حدیث جلوى رونق و رواج حدیث را نگرفت; زیرا جامعه اسلامى براى حلّ گرفتاریهاى اجتماعى و حقوقى خویش و پاسخ گویى به مسائل جدید نیازمند به سنّت و سیره بود. این نیاز شدید و جلوگیرى از نگارش حدیث سبب شد شمارى براى به دست آوردن پایگاه اجتماعى اشخاصى را به کار بگیرند و براى ساختن حدیث به آنان پولهاى کلانى بدهند. کم کم با طرح تز عدالت صحابه و سنت بودن سخنان و رفتار تمام آنان انبوهى از سخنان بى پایه و اساس و حتى ناسازگار با قرآن و سنت قطعى رسول خدا(ص) در جامعه اسلامى پا گرفت به گونه اى که صاحبان صحاح و سنن و مسندنویسان کتابهاى خویش را از بین انبوهى از احادیث نقل شده گزینش و تدوین کردند.

صاحبان پول و زور و گروههاى تندرو بیش ترین نقش را در ساختن حدیث داشتند. با توجه به آنچه یاد شد بازشناسى سیره و تاریخ صحیح بایسته است مورد توجه قرار گیرد و راههایى براى آن ارائه گردد ولى پیش از آن نگاهى خواهیم داشت در معناى سنت سیره و حدیث.

سنت
سنت در لغت به معناى راه و روش و سیره آمده است پسندیده یا ناپسند. گروهى هشت معنى براى آن یاد کرده اند2. گاهى سنت در برابر بدعت مى آید.

افزون بر اینها دو معناى اصطلاحى نیز بر آن یاد کرده اند:

تعریف نخست: سنت در بسیارى از موارد بر امور مستحبى اطلاق مى شود به اعتبار این که واجب چیزى است که خداوند آن را واجب کرده و مستحب چیزى است که پیامبر آن را انجام داده که بازگشت همه به راه و روش است.3

در ریاض السالکین سنت به معناى راه و سیره معنى شده پسندیده یا ناپسند.

در عرف شرع سنت بر کار مستحبى اطلاق مى شود و احادیثى که از پیامبر وخاندان وى صادر گردد و این دو گونه است:

1 . سنن هدى: منظور کارهایى است که پیامبر بر انجام آن توجه و عنایت داشت گرچه گاهى ترک مى شده و این در امور عبادى بوده است.

2 . سنتهاى زاید: کارهایى که پیامبر(ص) به گونه معمول و عادى انجام مى داده است. سنتهاى هدایتى دستورها و کارهایى که انجام آن سبب کامل شدن دین مى گردد و ترک آن کراهت و زشتى به دنبال دارد.

سنتهاى زائد سنتهایى که عمل به آنها نیکوست و در ترک آنها کراهت و زشتى نیست مانند: سنت لباس پیامبر(ص) ایستادن نشستن خواب خوردن آشامیدن و موارد دیگر.4

سنت در این جا همان روش و عمل غیر واجب است و در روایات بر ایجاد سنتهاى حسنه تأکید شده است.

گروهى این نظر را تعریف فقهى از سنت دانسته اند و در این جا سنت به معناى استحباب است و در برابر دیگر احکام پنج گانه تکلیفیه است.

گویا علامه طباطبائى کتاب خویش را به نام (سنن النبى) بر این معنى بنیان نهاده و در آن کارها و دستورهایى را از پیامبر نقل کرده که گونه اى استمرار در آن گزارش شده است5.

تعریف دوم: اصولیان و فقیهان سنت را قول فعل تقریر پیامبر6 یا امام7 دانسته اند. گروهى این سه را مقید به غیر عادى کرده اند; یعنى سخنان و کارهاى معمولى معصوم سنت نام نمى گیرد.

شمارى از علماى اهل سنت سنت را به گفته ها و کارهاى خلفاء راشدین نیز سریان داده اند و گروهى پا فراتر نهاده و آن را به گفته ها و کارهاى تمام صحابه گسترش داده اند مانند: کرخى قاضى ابوزید سرخسى فخرالاسلام ابن نجیم8 و از علماى معاصر خضرى در کتاب اصول الفقه.9

اهل سنت در عمل نیز به این عقیده پاى بندند; زیرا گفته ها و کارهاى صحابه را در کتابهاى روایى و سنن خویش نقل کرده و به آنها استناد جسته اند. اما از دیدگاه علماى شیعه سنت تنها گفته کار و امضاى پیامبر و امام معصوم را در بر مى گیرد. بر اساس تعریفى که از سنت ارائه شد آن را به سه قسم تقسیم کرده اند:

* سنت قولى.

* سنت فعلى و عملى.

* سنت تقریرى.

سنت فعلى در واقع همان سیره عملى است و بازگشت بخش عمده سنت تقریرى نیز به سیره و عملى است که معصوم آن را پذیرفته است. آنچه از سنت حکایت مى کند حدیث یا خبر نامیده مى شود. بنابراین سیره سنت عملى پیامبر و امام و تقریرات عملى آنان را در بر مى گیرد.

یادآورى: گروهى در تعریف سنت آن را مقید به غیر قرآن کرده و گفته اند: سنت عبارت از قول عمل و تقریر پیامبر و امام است که در قرآن نیامده باشد;10 زیرا آنچه در قرآن آمده کلام خداوند است و بیان گر سیره عملى پیامبر. گویا کسانى که سنت را مقید به این قید نکرده اند این معنى را مورد توجه قرار داده اند گرچه از نظر لغوى و یا به معناى نخست سنت بر آنجه در قرآن درباره پیامبر آمده اطلاق مى شود; اما در واقع همان سیره پیامبر است.

طبیعى است آنچه قرآن از پیامبران پیشین و یا انسانهاى وارسته و افراد نقل کرده و رد نکرده براى ما حجت و درخور استناد است.

سیره
سیره از ماده سیر و سیر به معناى رفتن است سیره را به معناى راه و روش دانسته اند آن گونه که گفته مى شود: در میان مردم با سیره و روش نیکو یا زشت رفتار کرد و جمع آن سِیَر است.11

بیش تر کتابهاى لغت سیره را به معناى روش و راه دانسته اند:

(سیر اصلى است که دلالت بر گذشت و جریان دارد از سار یسیر سیراً و سیر به معناى سیر در روز و شب است. سیره روش در چیزى و به معناى سنت است; زیرا حرکت مى کند و جریان مى یابد…)12

بنابراین در معناى سیره گونه اى دوام و استمرار نهفته است. معناى دیگرى که براى سیره یاد کرده اند هیأت و حالت است.

(سیره حالتى است که انسان و غیر انسان به گونه غریزى یادریافتى بر آن است و گفته مى شود سیره نیکو سیره زشت و سخن خدا که مى فرماید: (سنعیدها سیرتها الاولى) یعنى حالت چوبى که عصا [ى موسى] داشت.)13

در مجمع البحرین14 و لسان العرب15 سیره به معناى روش و رفتار و حالت و حیات معنى شده است. طبرسى در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه سیره و راه را مانند هم دانسته و معناى آن را به حرکت چیزى در جهتى خاص گرفته است و (سیرتها الاولى) یعنى بازگشت اژدها به حالت نخستین که همان عصاست.16

برابر این بیان سیره به معناى حرکت یا رفتارى است که جهت خاص را پى مى گیرد:

(سیره اسم از سار است. سنت راه مذهب هیأت و سیره به یک معنى اند.)17

در واقع سیره براى بناء نوع است و دلالت بر گونه ویژه از سیر دارد; یعنى گونه هیأت حالت جریان و چگونگى نوعى18.

منظور از نوع تکرار عمل نیست بلکه شیوه و روش است که در آن دوام باشد. از آن جا که امکان دارد بر خورد با یک حادثه بیش از یک مرتبه رخ ندهد به شیوه آن برخورد سیره اطلاق مى شود.

 

سیره در روایات و در اصطلاح
سیره در روایات با آنچه در اصطلاح یاد شده سازگارى و هماهنگى دارد. در مجموع مى توان سه معنى براى سیره در اصطلاح یاد کرد که با آنچه که در روایات آمده سازگارى دارند یا دست کم در روایات به این معناها نیز اشاره شده است.

1 . روش عملى
در بحث از سنت اشاره شد که بخشى از سنت فعل یا عمل معصوم است که مى توان از آن به عنوان سیره یاد کرد. در روایات بسیار سیره به معناى عمل و رفتار آمده و شیوه برخوردى که معصوم با دیگران داشته است.

امیرالمؤمنین(ع) رهبر جامعه اسلامى را سفارش مى کند به خودسازى و راهنمایى و ادب دیگران با سیره و منش:

(ولْیَکُنْ تَأدیبه بسیرتِهِ قبل تأدیبه بلسانه.)19
و [حاکم] باید آموزش به کردار پیش از آموزش به گفتار باشد منظور حضرت تمامى گفتارها و رفتارهاست; زیرا رهبر اسلامى باید در تمام زمینه ها الگوى دیگران باشد.

در رفتار انسان هدفمند مانند فردمعصوم گونه اى هماهنگى و همسویى وجود دارد که از مجموع آن مى توان به سبکى ویژه دست یافت. این که در روایات به فرمانروایان سفارش مى شود برابر کتاب خدا و سیره پیامبر(ص) رفتار کنند; یعنى رفتار و کردار و گفتار آنان با آنچه حضرت انجام داده ناسازگارى نداشته باشند.

امام حسن مجتبى(ع) به معاویه مى فرماید:

(أمّا الخلیفه من سار بسیرة رسول الله وعمل بطاعة الله.)20
یا مى فرماید:

(إنّما الخلیفه من سار بکتاب اللّه و سنة رسول اللّه ولیس الخلیفة من سار بالجور و عطّل السنة واتخذ الدنیا أباً وأمّا.)21
خلیفه کسى است که برابر کتاب خدا و سنت پیامبر رفتار کند و کسى که رفتارش ستمکارانه باشد و سنت را تعطیل کند و دنیا را پدر و مادر خود بگیرد شایسته فرمانروایى نیست.

بنابراین رفتار پیامبر در تمام زمینه ها حجت است (ولکم فى رسول اللّه اسوة حسنه) چون شخصیتى هدفمند است.

امام حسین(ع) یکى از انگیزه هاى قیام خویش را عمل به سیره رسول خدا و على(ع) مى داند.22

سیره به این معنى در صدر اسلام بین مسلمانان رائج بوده است. در شوراى شش نفره برگزیده از سوى عمربن خطاب عبدالرحمن بن عوف که براساس حکم عمر حقّ گزینش با او بود به على(ع) پیشنهاد مى کند:

(من با تو بیعت مى کنم که برابر کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) و سیره ابوبکر و عمر عمل کنى.)

على(ع) دو شرط نخست را مى پذیرد و درباره شرط اخیر مى فرماید: برابر صلاحدید خود عمل خواهد کرد نه سیره و روش دو خلیفه پیشین.23

این گفت وگو نشان مى دهد که سیره در مورد کارهاى دیگران نیز به کار مى رفته است. منتهى على(ع) سیره آنان را قبول نداشته و شرط ابن عوف را نمى پذیرد.

سیره در روایات افزون بر رفتار و عمل شخصى پیامبر در نوع و سبک کردار و رفتار وى با امت نیز به کار رفته است.

امیرالمؤمنین(ع) درباره رسول خدا(ص) مى فرماید:

(سیرته القصد و سنته الرُشد.)24
سیره پیامبر میانه روى و سنت و راهنمایى و هدایت است.

در روایتى دیگر آمده است:

(إنَّ رسول اللّه(ص) سار فى أمته باللین.)25
رسول خدا(ص) در میان امت خود با نرمش و مدارا رفتار کرد.

از آنچه یاد شد مى توان به این نتیجه رسید که روش عملى رهبران جامعه دوگونه است:

الف . روش و سیره فردى.

ب . روش و سیره اجتماعى.

منظور از روش فردى کارهایى است که به دیگران ارتباط پیدا نمى کند مانند: خوراک لباس مسکن و… روشن است که رهبرجامعه اسلامى در این زمینه ها نیز الگوى دیگران است و چه بسا وظیفه هاى ویژه اى براى وى باشد.

به فرموده على(ع):

(بر رهبران عدل واجب است که سطح زندگى خود را بسان پائین ترین افراد جامعه قرار دهند تا نیازمندان از فقر خویش ناراحت نگردند.)26

ثقة الاسلام کلینى در اصول کافى بابى را در این باره گشوده با عنوان: (سیرةالامام فى نفسه وفى المطعم والملبس إذا ولى الأمر)27 و در آن گفت گوى سفیان ثورى را با امام صادق(ع) نقل کرده است که به حضرت خرده مى گیرد:

چرا لباس نو پوشیده اید در حالى که پیامبر لباس زبر و پشمین مى پوشید؟

حضرت پاسخ مى دهد: پوشیدن چنان لباسى سبب شهرت مى گردد و درست نیست و آنچه پوشیده لباس رایج و معمول جامعه اسلامى است.

و منظور از سیره اجتماعى روش برخورد با دیگران در مسائل گوناگون اجتماعى سیاسى و اقتصادى است.

سیره در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در موارد بسیار به معناى راه و روش برخورد اجتماعى به کار رفته است:

1 . (من ساءت سیرته سَرَّت مَنیَّتَهُ.)28
هر که سیرت و راه او بد باشد مرگ او مردم را شادمان گرداند.

2 . (حسن السیره عنوان حسن السّریرة.)29
نیکویى سیرت و راه عنوان نیک باطنى است.

3 . (حُسن السیرة جمال القدرة و حصن الاِمْرَةِ.)30
نیکویى سیرت و راه زیبایى قدرت و سبب حفظ فرمانروایى است.

در تمام این موارد سیره اجتماعى فرد مورد توجه و عنایت حضرت است.

2 . روش و احکام جهاد
در میان فقیهان و لغویان و در پاره اى روایات سیره در روش جنگى رسول خدا(ص) (مغازى) به کار رفته و کتاب سِیَر در کتابهاى حدیثى و فقهى هم معناى با کتاب جهاد است. بخارى در کتاب صحیح بحثهاى جهاد را زیر عنوان: (کتاب الجهاد والسِیر) یاد کرده است. کرمانى در شرح خود بر صحیح بخارى مى نویسد:

(سِیَر به کسر جمع سیره به معناى راه است. گفته مى شود: از سار یسیر است و جهاد را از آن جهت به سیره ترجمه کرده اند که احکام یاد شده در آن از سیره پیامیر درجنگهایش گرفته شده است.)31

بیهقى در کتاب سنن مسائل جهاد را زیر عنوان (کتاب السِیرَ)32 آورده است.

در میان فقیهان شیعه شیخ طوسى در خلاف عنوان (کتاب الجهاد و سیرة الامام) را براى مسائل جهاد برگزیده است.

ابن ادریس در سرائر از عنوان (کتاب الجهاد و سیرة الامام)37 براى مسائل جهاد استفاده کرده است.

درکتابهاى لغت نیز این نکته به روشنى بیان شده که کتاب السیر همان کتاب جهاد است.

فیومى در مصباح المنیر مى نویسد: (سیره درزبان فقهاء غلبه دارد بر جنگها.)38

طریحى در مجمع البحرین مى نویسد:

(کتاب السیر جمع سیره به معناى راه و روش است; زیرا احکامى که در آن وجود دارد از روش رسول خدا(ص) درجنگها گرفته شده است.)39

شاید نخستین کاربرد شایع سیره درجنگها باشد; زیرا جنگ با سیر و حرکت آغاز مى شود.

در اقرب الموارد در این باره مى نویسد:

(سیره سلطان روش برخورد او با رعیت است… و اصل آن حالت سیره است جز این که در زبان شرع بر کارهاى جنگ و آنچه به آن بستگى دارد چیرگى یافته آن گونه که (مناسک) بر کارها و اعمال حج چیرگى یافته است. به جنگها از آن رو سیره گفته اند که با حرکت و سیر آغاز مى شوند و مراد از (کتاب السِیر) روش برخورد امام با مجاهدان و کافران است. و سیره انسان چگونگى رفتار وى در میان مردم است….)40

در روایات شیعه روایاتى وجود دارد که در آنها سیره به روش پیامبر(ص) در جنگها گفته شده است. در روایتى امام سجاد(ع) برخورد على(ع) با باقیمانده سپاه جمل را بسان برخورد و سیره پیامبر در روز فتح مکه مى داند:
(سار فیهم واللّه بسیرة رسول اللّه(ص) یوم الفتح.)41
درباره روش برخورد امام زمان(عج) با باقیمانده سپاه سفیانى نقل شده که حضرت آن گونه برخورد خواهد کرد که على(ع) با مردم بصره برخورد کرد:

(سیر بهم کما سار علیٌ یوم البصرة.)42
یادآورى: گروهى بر این باورند که محمد بن مسلم شهاب زهرى (م:124) نخستین کسى است که سیره را در (مغازى) و جنگها به کار گرفته است.43

این سخن ادعایى بیش نیست; زیرا در روایتى که از امام سجاد(ع) درباره جنگ جمل یاد شد سیره در معناى جنگ به کار رفته بود و امام سجاد در سال 95 درگذشته و استاد زهرى به شمار مى آید و امام(ع) در نامه اى وى را از همکارى با دستگاه خلافت اموى نهى مى کند.44

امام سجاد(ع) درباره مرزداران مى فرماید:

(وَعَلِّمْهُ السِیَر والسُنَن.)
او را علم جهاد و سنت بیاموز.

سید على خان شیرازى در ریاض السالکین در شرح این جمله مى نویسد:

(منظور از (سِیَر) در این جمله احکام جهاد است و از این جمله استفاده مى شود که چیره شدن اسم سِیَر بر احکام جهاد اصطلاح قدیمى است که در صدر اول بوده و فقیهان زمانى که سِیَر را به گونه مطلق بیان کنند منظور جنگ است.)45

آن گاه به سخن فیومى در مصباح المنیر و دیدگاه رافعى اشاره مى کند. بنابراین نمى توان زهرى را نخستین کسى دانست که (سِیَر) را در احکام جهاد به کار گرفته بلکه پیش از وى دیگران از جمله امام سجاد(ع) از این اصطلاح استفاده کرده است. دور نیست که وى این نکته را از امام سجاد(ع) گرفته باشد و امکان دارد این اصطلاح در آن برهه رایج بوده است.

یادآورى: حاجى خلیفه در کشف الظنون در زیر عنوان (علم المغازى والسیر) مى نویسد:

(گفته مى شود نخستین کسى که کتاب درباره مغازى نگاشته عروة بن زبیر است.)46

سید حسن صدر این نظر را مردود مى داند.47

فؤاد سزگین مى نویسد:

(این سخن [نخستین نگارنده مغازى عروة بن زبیر باشد] منبع معتبرى ندارد بلکه وى تنها به نقل سیره بسنده مى کرده و این امکان دارد که از یادداشتهاى خود نقل قول مى کرده است48.

همو در شرح حال ابان بن عثمان49 به نقل از دائرة المعارف اسلامیه مى نویسد:

(المغازى وى از قدیمى ترین کتابهایى است که درباره جنگها و سیره پیامبر نگاشته شده است.)50

زِرِکلى نیز وى را نخستین کسى مى داند که سیره نبوى را نگاشته است.

(ابان کتاب خود را در سال 82هـ.ق. نگاشت و آن را تقدیم سلیمان بن عبدالملک کرد و سلیمان دستور داد کتاب را از بین ببرند.)51

بنابراین کتاب وى نقشى در گسترش سیره نبوى نداشته است.

به باور سید حسن صدر نخستین کسى که درباره جنگها کتاب نگاشته عبیدالله بن ابى رافع کاتب على(ع) بوده است. کتاب ابن ابى رافع (تسمیة من شهد من الصحابه مع امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع)… الجمل و صفین و النهروان) نام داشت.52

گزارشى از این کتاب در شرح الاخبار قاضى نعمان مصرى آمده53 و ابن اثیر در اسدالغابه از آن بهره برده است.54

با توجه به این که ابان بن عثمان در هنگام جنگ جمل شانزده سال داشته55 عبیداللّه را مى توان نخستین نویسنده در باب جنگها دانست گرچه امکان دارد نخستین نویسنده در باب مغازى نبوى ابان باشد.

3 . نگارش شرح حال بزرگان
معناى دیگر سیره بیان شرح حال بزرگان است. این معنى از دو معناى پیشین گسترده تر است و اکنون رواج دارد.

حاجى خلیفه درباره علم سیره مى نویسد:

(علم سِیَر در برگیرنده چند فن و بخش است: اسماء پیامبر ویژگیها فضائل جنگها تولد و بعثت آن حضرت.)56

سیره ابن هشام سیره حلبى سیره ابن کثیر و… در بردارنده سرگذشت و رفتار پیامبرند. چون هدف از این گونه سیره نگاریها پیروى و الگوگیرى است دیدگاههاى عقیدتى افراد نیز ارائه مى شود.

سیره یعنى تاریخ زندگانى افراد از زوایاى گوناگون. سیره تفاوتى با تاریخ ندارد جز این که تاریخ مربوط به سرگذشت تمام ملتها و قومهاست سیره مربوط به سرگذشت انسانهاى برجسته و فرهیخته; از این روى در تعریف سیره نوشته اند:

(تدوین تفاصیل حیاة أحد المشاهیر و اعماله.)57

[سیره] نگارش شرح زندگانى و رفتار یکى از بزرگان است.

کتابهاى گوناگونى به عنوان سیره در شرح حال افراد نگاشته شده است: سیرالملوک سیرالملوک یا سیاستنامه خواجه نظام الملک طوسى سیرالاقطاب سیر الانبیاء والائمه سیرة ابن طولون سیرة النبى سیرة ابى بکر سیرة الاسکندر

سیرة الانبیاء سیرة الصدیقة الکبرى سیرة القائم و…58

دائرة المعارف اسلامیه که توسط مستشرقان نگاشته شده سیره را به همین معنى دانسته است.59

حاجى خلیفه نیز علم سیره را به این معنى گرفته و نخستین کسى را که در این باره کتاب نگاشته محمد بن اسحق (م:151). مى داند.60

سید حسن صدر این نظر حاجى خلیفه را تایید مى کند ابن اسحاق را نخستین سیره نگار مى داند.61

تفاوت سیره و سنت
ما اگر سیره را به معناى سوم بگیریم آن گونه که امروز مشهور است سیره گسترده تر از سنت خواهد بود گرچه سمت و سوى بحثهاى اصلى آن جنبه تاریخى دارد. اما اگر سیره را به معناى رفتار و عمل نوعى بدانیم یعنى معناى نخست مى توان گفت: بین سیره و سنت عموم وخصوص من وجه است; زیرا در سنت عملى با هم هماهنگى دارند و سیره برخى از گفتار پیامبر را در بر نمى گیرد و از سوى دیگر گزارشهایى که در قرآن درباره رفتار پیامبر آمده است سنت نامیده نمى شوند گویا در این موضوع اختلافى نیست.

شاطبى درباره سنت مى نویسد:

(یطلق لفظ السنة على ما جاء منقولاً عن النبى(ص) على الخصوص مما لم ینص علیه فى الکتاب العزیز بل انما نص علیه من جهته علیه الصلاة والسلام کان بیاناً لما فى الکتاب أولاً.)62

بر آنچه از پیامبر نقل شده و در قرآن نیامده حال در شرح آیات باشد یا جداى از آنها سنت گفته مى شود.

البته اهل سنت از جمله شاطبى سنت را گفتار و کردار خلفا و یا تمامى صحابه گسترش مى دهند و شیعه سنت را به گفتار و کردار پیامبر(ص) یا امامان اطلاق مى کند.

ناگفته نماند بسیارى از رفتار مسلمانان برگرفته از سنت قولى پیامبر است و در پاره اى روایات که به این گونه مسائل اشاره شده از تعبیر (جرت السنة) استفاده گردیده;63 یعنى در موردى پیامبر دستور داد که این گونه عمل شود و به مرور جزو سیره مسلمانان گردید.

شهید مطهرى در آغاز سیره نبوى سیره را به معناى نوع و سبک رفتار گرفته64; اما گزارشهایى که در این کتاب آمده گسترده تر است و در سیرى در سیره ائمه اطهار که نام کتاب توسط شوراى نظارت بر نشر آثار استاد انتخاب شده است معناى65 گسترده سیره مورد نظر بوده است.

(هَدْى) نیز به معناى سیره است. وقتى گفته مى شود (ما احسن هدیه) یعنى چه نیکوست سیره وى66.

در روایات به پیروى از هَدْى و سیره رسول خدا(ص) سفارش شده است.

على(ع) مى فرماید:

(فاقتدوا بهدى رسول اللّه(ص) فانّه افضل الهدى واستنّوا بسنّة فانها اشرف السنن.)67
اقتدا کنید به سیره رسول خدا(ص) چون برترین سیره است و به سنتش عمل کنید چون شریف ترین سنتهاست. بنابراین مى توان سیره وهدى پیامبر را روش و رفتار حضرت دانست و سنت را گفتار وى.

 

گونه هاى سیره
فقیهان و اصولیان در کتابهاى فقهى و اصولى خود که به سیره استنادمى جویند سه گونه سیره یاد کرده اند:

1 . سیره معصوم: منظور از سیره معصوم رفتار اوست که به آن سنت عملى یا فعل معصوم مى گویند. به نظر شیعه شامل رفتار پیامبر(ص) و دیگر معصومان مى گردد. بازگشت تقریر و امضاى رفتار برخى افراد نیز که برابر شرایط ثابت مى شود به این نوع سیره است.

2 . سیره مسلمانان: سیره مسلمانان که به آن (مسیره متشرعه) (سیره شرعیه) و (سیره اسلامیه) نیزمى گویند کارهایى است که مردم مسلمان از گذشته تاکنون انجام داده اند یا از آنها دورى گزیده اند.

محمد حسین مظفر مى نویسد:

(استمرار عادة الناس وتبانیهم العملى على فعل شئ او ترک شئ.)68

استمرار عادت مردم و موافقت آنان بر انجام یا ترک کارى است.

سیره متشرعه را نوعى اجماع مى دانند و آن را به دو قسم حجت و غیرحجت تقسیم کرده اند:

1 . سیره اى که در عصر معصوم جارى بوده و موافقت معصوم را همراه داشته حجت است.

2 . سیره اى که ثابت نشده در عصر معصوم بوده و یا پس از معصوم پدید آمده حجت نیست; زیرا دلیلى بر امضاى آن از سوى شرع وجود ندارد.69

شیخ انصارى در مکاسب در بحث معاطاة بخش عمده سیره مسلمانان را از نوع دوم مى داند70 که از مسامحه و بى مبالاتى در دین در مسائل عبادى و معاملى به وجود آمده و کم کم به صورت یک سیره و سنت اسلامى رخ نموده است.

البته بحث درباره سیره مسلمانان و چگونگى ایجاد آن و سخن از حجت بودن و نبودن آن نیاز به مقاله اى مستقل دارد; زیرا برابر تعریف محمد حسین مظفر سخن از عادت مستمر مسلمانان است و بحث عادت و عرف و مقدار حجت بودن آن و بحث از (ترک چیزى) آیا عنوان سیره را مى یابد یا نه؟ جاى درنگ دارد بویژه اینکه امکان دارد در موارد گوناگون منشاء سیره مسلمانان آیه یا روایتى باشد.

3 . سیره عقلا: سیره عقلا یا بناى عقلا کارى است که همه انسانها انجام مى دهند مسلمان و غیرمسلمان. مراجعه به پزشک در هنگام بیمارى و رجوع به اهل خبره یک امر عقلائى است و طبیعى است که هر انسان باعقلى در هر کارى به متخصص آن مراجعه کند و از تواناییهاى وى بهره برد. آن جا که بین سیره شرعیه و خردمندان هماهنگى باشد از آن به عنوان سیره عقلا یاد مى شود و اگر مسلمانان از جهت اسلامى در انجام کارى هماهنگ باشند سیره مسلمانان خوانده مى شود. در تفاوت سیره عقلا و مسلمانان گفته اند:

(اگر سیره اى براى مسلمانان در زمان معصوم ثابت شد کاشف از حجت بودن وموافقت معصوم با آن است; امّا در سیره عقلا نیاز به دلیل دیگرى است که نشانه امضاء شارع باشد گرچه طرد نکردن نیز دلیل بر امضا خواهد بود.)71

منابع سیره
بهترین و دقیق ترین منبع براى سیره نبوى قرآن کریم است. قرآن کریم بخشى از سیره و رفتار رسول خدا(ص) را درجنگها و برخوردها بیان کرده است. آنچه از سیره دیگران نیز در قرآن نقل شده و نقد نگردیده براى ما حجت است.

کتابهاى حدیثى مغازى و تاریخى که از قرن سوم به بعد تدوین شده اند از مهم ترین منابع سیره پیامبر و امامان(ع) بشمارند; ولى براى دستیابى به سیره صحیح باید با دقت و ژرف اندیشى و همه سو نگرى به این آثار نگریست. و نمى توان هر نقلى را پذیرفت و بر هر منبعى مهر تأیید نهاد و یا به آسانى آن را رد کرد. فاصله زمانى نگارش این آثار با زمان پیامبر(ص) گوناگونى منابع زیاد بودن احادیث ساختگى و… ضرورت نیاز به دقت و ژرف اندیشى را مى نماد.

نیاز به بررسى و دستیابى به سیره صحیح منحصر به سیره معصوم نیست. اگر بخواهیم سیره مسلمانان را به دست آوریم و از روش اسوه هاى اسلامى بهره ببریم نیاز به این گونه بررسى داریم. بنابراین پیش از طرح و ارائه هرگونه سیره نیاز به ارائه روشهایى داریم که ما را در این هدف به کار آید و از آن جا که حدیث حکایت گر سیره است درنگ در معناى آن پیش از بیان روشها مفید مى نماید.

حدیث (بیان گر سیره)
آنچه سنت و سیره را بیان مى کند حدیث نامیده مى شود. حدیث یعنى تازه و جدید در برابر قدیم ومرادف با کلام. کلام را حدیث گویند از آن جهت که کم کم پدید مى آید.73

در معناى اصطلاحى حدیث اختلاف است گروهى آن را مخصوص سنت معصوم دانسته اند که در برابر آن خبر قرار دارد که حکایت از روش غیرمعصوم دارد. اما آنچه با معناى لغوى حدیث ساز مى آید معنایى فراگیر است همان گونه که خبر نیز این فراگیرى را مى رساند. از بحثهایى که در علم اصول فقه بر محور خبر واحد و خبر متواتر وجود دارد فراگیرى و گستردگى معناى خبر استفاده مى شود و در اسناد روایات نیز تعبیر به (حدثنا) و (اخبرنا) هم در سنت معصوم و هم غیرمعصوم به کار رفته و این بیان گر هم معنى بودن حدیث وخبر است. آنان که حدیث را ویژه معصوم دانسته اند در تعریف آن آورده اند:

(قول المعصوم او حکایة قوله او فعله او تقریره.)74

حدیث سخن معصوم یاحکایت سخن عمل و یا تقریر اوست.

مامقانى چهار قول درباره حدیث و خبر بیان کرده است. ولى از کلام شهید ثانى و شیخ بهائى استفاده مى شود که حدیث معناى گسترده اى دارد.

شیخ بهائى در تعریف حدیث مى نویسد:

(الحدیث یرادف الکلام لغة سمّى به لانّه یحدث شیئا فشیئاً وفی الاصطلاح: کلام خاص عن النبى او الامام او الصحابى او التابعى و من یحذو وحذوه یحکى قولهم او فعلهم او تقریرهم. وبعض المحدّثین لایطلق اسم الحدیث الاّ على ما کان عن المعصوم.)75

حدیث در لغت هم معناى کلام است. به این علت حدیث نامیده شده که کم کم پدیدار مى شود. و در اصطلاح سخن ویژه اى است از پیامبر یا امام یا صحابى یا تابعى و آن که پیرو اینان است. این سخن قول عمل و یا تقریر آنان را بیان مى کند.

گروهى از محدثان حدیث را جز بر آنچه از معصوم نقل شده به کار نمى برند.

شهید ثانى در درایه حدیث را هم معناى خبر مى داند و این معنى را مشهورتر مى شمارد:

(حدیث اعم از آن است که سخن پیامبر(ص) و امام(ع) صحابى و تابعى و دیگران از عالمان و صالحان و مانند آن باشد و عمل و تقریر آنان هم به همین معناست و این مشهورتر در بکار بردن و هماهنگ تر با معناى لغوى حدیث است.)76

شیوه هاى دستیابى به سیره درست
1 . ارزیابى منابع: کسى که مى خواهد سیره پیامبر(ص) امامان و بزرگان را نقل کند و از این راه به شناساندن آنان بپردازد و مردم را به الگوگیرى از آنان فرابخواند با تکرار نخستین مرحله منبع و کتابى را که مدرک سخن خود قرار مى دهد به گونه دقیق و همه سویه ارزیابى کند و به هر نوشته اى اعتماد پیدا نکند; زیرا:

نخست آن که: شاید نوشته ساخته نویسنده باشد و یا از منابع معتبر نقل نکرده است; از این روى باید به نویسنده اعتماد داشت و او در امانت ثقه بودن راست گویى و درستى امتحان داده باشد.

دو دیگر: شاید منبع و یا منابع را از راه درست دریافت نکرده باشد. چه بسیارند کتابهایى که در طول تاریخ مورد دستبرد نااهلان قرار گرفته اند و اندیشه هاى ناروایى وارد آنها شده است که باید دقت داشت منبع مورد استفاده از این آفت به دور مانده باشد.

سه دیگر: چه بسا نویسنده به خاطر علاقه و گرایش به گروه و فرقه و فکرى برداشتهاى هماهنگ با دیدگاه و فکر خود وارد کتاب کرده باشد; از این روى بررسى اندیشه و تنظیم کننده صاحب منبع مى تواند ما را در گزینش درست کتاب و منبع یارى کند.

علماى پیشین همیشه در پى راههایى براى دسترسى به منابع درست بودند و با توجه به صحیح بودن کتاب و دقت نویسنده کتاب را منبع خود قرار مى دادند.

اجازه نقل حدیث و یا مطالب کتاب بر این پایه استوار بود. علما حتى به ارزیابى نسخه ها توجه ویژه داشته اند. اشتباههاى نسخه مورد تحقیق را گوشزد مى کرده اند ولى در لفظ و محتوا تغییرى ایجاد نمى کرده اند.

علامه مجلسى با این که بهترین نسخه هاى خطى را در اختیار داشته است در معرفى قرب الاسناد حمیرى مى نویسد:

(من به نسخه اى از آن دست یافتم که شیخ محمد بن ادریس نگاشته بود و در آن به خط وى آمده بود:

الاصل الذى نقله منه کان فیه لحن صریح و کلام مضطرب فصورته على ما وجدته خوفاً من التغییر والتبدیل فالناظر فیه یعهد العذر قد بینت عذرى فیه.)77

اصلى که از آن نقل کرده ام لغزشهاى روشن داشت و سخن مضطرب. من برابر آنچه یافتم نگاشتم به خاطر ترسى که از تغییر و تبدیل داشتم. از این روى ناظر در آن عذر را مى پذیرد. من عذر خود را بیان کردم.

ما امروز با کتابهایى بر مى خوریم که روایات آن درهیچ اصلى دیده نشده و نقل نگردیده است.78

علامه مجلسى در آغاز بحارالانوار در مرحله نخست به معرفى و ارزیابى منابع خود مى پردازد و پس از انتساب کتابها به نویسندگان آنها درمواردى که به منبع نامطمئنى مى رسد و یا منبعى که چندان درخور توجه نیست به روشنى آن را بیان مى کند و محتواى آن را نیز مورد ارزیابى قرار مى دهد. از جمله درباره کتابهاى (مشارق الانوار) و (الالفین) حافظ رجب برسى مى نویسد:

(ولا اعتمد على ما یتفرد بنقله لاشتمال کتابیه على مایوهم الخبط والخلط والارتفاع وانّما اخرجنا منهما مایوافق الاخبار المأخوذة من الاصول المعتبره.)79

و اعتماد نمى کنم بر آنچه به تنهایى نقل کرده است; زیرا دو کتاب او آکنده از مطالبى است که گمان مى رود آشفته در هم آمیخته و غلو امیز باشد و تنها آن بخش از مطالب آن را نقل کرده ایم که هماهنگ با اخبار برگرفته از اصول معتبر است.

در این جا علامه مجلسى به خاطر محتواى کتاب در درستى مطالب آن تردید مى کند و آنها را منبع درخور اعتماد نمى داند و به گزینش مطالبى که در دیگر کتابهاى معتبر آمده بسنده مى کند.

2 . بررسى سند و متن: سند در روایت اهمیت بسیار دارد. از راه سند در بسیارى از موارد مى شود به درستى و نادرستى روایتى پى برد. با این حال سند در همه جا کاربرد ندارد. چه بسا سندى نادرست است ولى محتواى روایت درست و سازگار با قرآن و مذاق شریعت است و گاه سند درست است اما محتوا سست و ناسازگار با قرآن و مذاق شریعت است. از این روى بررسى محتوایى و متنى روایت باید در دستور کاوش گر در روایات قرار بگیرد; زیرا:

الف . بخشى از سیره پیامبر(ص) و امامان از طریق اهل سنت وارد شده که بسیارى از راویان آنان شرایط لازم را ندارند.

این که در بررسى مسائل فقهى اکنون کم تر به سیره رسول اکرم(ص) و ائمه(ع) استشهاد مى شود به این جهت است که سند آن را کافى نمى دانند; امّا در عمل بخش عمده باورهاى مردم را سیره تشکیل مى دهد.

ب . در سیره پیامبر اختلاف بسیار وجود دارد و رخدادهاى زندگى آن حضرت گونه گون نقل شده; از این روى در محتواى هر پدیده اى که در کتابهاى تاریخى و سِیَر نقل شده باید به دقت نگریست و به بوته تحقیق و بررسى گذاشت.

از باب نمونه با این که در گذشت پیامبر اسلام(ص) از رویدادهاى مهم تاریخ اسلام است و مسلمانان در آن زمان به اهمیت ثبت تاریخ پى برده بودند اکنون در این که پیامبر در چه ماهى چشم از دنیا فرو بسته اختلاف نظر دارند: شیعه درگذشت حضرت را در 28 صفر مى داند80 و اهل سنت در ماه ربیع الاول و در روز آن اختلاف دارند!81

ج . امکان دارد در مواردى سازندگان حدیث حدیثى را به راویان ثقه نسبت دهند و یا خود جزو انسانهاى به ظاهر موجه باشند که به خاطر زودباورى و اعتماد به دیگران سخن دروغ و نادرستى را حدیث بپندارند و به نشر آن بپردازند.

افرادى بودند که به نام پیامبر(ص) حدیث جعل مى کردند و وقتى که از آنان پرسیده مى شد که چرا حدیث مى سازید در پاسخ مى گفتند: این احادیثى که ما جعل مى کنیم به سود پیامبر(ص) است نه به زیان وى.

ابن حجر مى نویسد:

(شمارى از ناآگاهان به ساختن حدیث مى پرداخته اند و مغرورانه مى گفته اند: ما بر پیامبر(ص) دروغ نبسته ایم بلکه براى تأیید شریعت به ساختن حدیث پرداخته ایم.

زمانى که از ابوعصمه پرسیده شد از کجا تو احادیثى از عکرمه از ابن عباس در شأن تمام سوره هاى قرآن نقل کرده اى در حالى که یاران عکرمه چنین احادیثى نقل نکرده اند؟ پاسخ داد: چون دیدم مردم از قرآن اعراض کرده اند و به فقه ابوحنیفه و مغازى ابن اسحاق روى آورده اند به جعل این احادیث پرداختم.)82

گروهى به عنوان دفاع از اهل بیت به جعل حدیث مى پرداختند و نتیجه کار آنها بدنام ساختن این خاندان در میان مردم بود.

در روایتى امام رضا(ع) انگیزه اینان را چنین بیان مى فرماید:

(ان مخالفینا وضعوا خباً فی فضائلنا وجعلوها على ثلاثة اقسام: احدها الغلو و ثانیها التقصیر فى امرنا و ثالثها التصریح بمثالب اعدائنا فاذا سمع الناس الغلو فینا کفّروا شیعتنا و نسبوهم الى القول بربوبیّتنا واذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا واذا سمعوا مثالب اعدائنا باسمائهم غلبونا باسماءنا وقد قال اللّه عزوجل: ولاتسبوا الذین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدواً بغیر علم.)84

مخالفان ما روایاتى درباره برتریها و برجستگیهاى ما ساخته اند و آن را سه گونه قرارداده اند:

گزافه گویه و غلوآمیز برخورد کردن با ما و پایین تر مطرح کردن ما از آن مقام و جایگاهى که داریم و بیان بدیها و زشتیهاى دشمنان ما.

پس آن گاه که مردم گزافه گوییها را درباره ما بشنوند شیعیان ما را تکفیر مى کنند و آنان را متهم مى کنند که به ربوبیت ما باور دارند.

و زمانى که سخنان دون شأن ما را بشنوند آن را مى پذیرند.

و آن گاه از ما سخنانى علیه دشمنان ما بشنوند از ما به بدى یاد مى کنند و حال آن که خداوند فرموده است: کسانى را که به غیر خدا فرا مى خوانند ناسزا نگویید چون آنان ندانسته خداوند را ناسزا گویند.

امام رضا(ع) در این سخن بلند یکى از راههاى ناشایست جلوه دادن چهره شیعه در بین مردم ساختن حدیثهاى غلوآمیز به نام ائمه(ع) است. به خاطر وجود همین احادیث در کتابهاى حدیثى ما مخالفان عقایدى را به شیعه نسبت مى دهند که شیعه به هیچ روى آنها را باور ندارند. از این دست است افسانه ابن سبا و شهرت دادن این سخن سست که او بنیانگذار شیعه بود و على را خدا مى دانست و بر این باور بود که آن حضرت زنده است.85

از سخن امام رضا(ع) استفاده مى شود تمام کسانى که به ساختن حدیث درباره اهل بیت دست زده اند با اهل بیت دشمنى داشته اند.

زیرا شمارى از آنان با ساختن احادیث غلوآمیز بر آن بوده اند که بنمایانند شیعه داراى عقاید و باورهاى نابخردانه و دور از عقل است و یا این که چنین نیتى نداشته اند ولى از راه درست منحرف شده اند و شأن و مقام ائمه(ع) تا مقام ربوبى بالا برده اند که این عقیده سخیف و به دور از باورهاى راستین شیعه آنان را از جرگه شیعیان راستین خارج کرده و در جرگه غلات قرار داده و ناموثق و مورد طعن و لعن. از کارهاى مهم عالمان راستین شیعه در طول تاریخ مبارزه با گزافه گویان بوده است.86 چنانچه بخواهیم نمونه روشنى از این گونه سخنان علو امیز ارائه دهیم (خطبة البیان) است که در کتابهاى پسینیان آمده و به امام على(ع) نسبت داده شده است که به هیچ روى با عقائد شیعه همسو و هماهنگ نیست.

جعفر مرتضى عاملى سه نقل از (خطبة البیان) مى آورد و به نقد سند و محتواى آن مى پردازد و دلیلهاى نادرستى آن را بیان مى کند. درباره سند آن مى نویسد:

(ما به گفته سید مصطفى آل حیدر کاظمى بسنده مى کنیم که مى نویسد: ما به مستند صحیحى در مورد خطبه موسوم به (خطبة البیان) دست نیافتیم و احدى از محدثان مثل شیخ طوسى و کلینى و دیگران آن را در کتابهاى خویش نیاورده اند.

همین که علامه مجلسى آن را نیاورده است بهترین دلیل بر نادرستى آن است; چه علامه به تمامى اخبار احاطه کامل داشته است و بعید است که از این خطبه اطلاعى نداشته باشد. گذشته از این که خطبه اى است به دور از بلاغت داراى مطالب تکرارى فراوان و الفاظ نامأنوس زیاد.)87

یادآورى: علامه مجلسى نه تنها این خطبه را نقل نکرده بلکه آن را نادرست مى داند و یادآور مى شود که این خطبه تنها در کتابهاى غالیان آمده است:

(و ما ورد من الاخبار الدالّة على ذلک کخطبة البیان و امثالها فلم یوجد الاّ فى کتب الغلاة واشباههم.)88

و اخبارى که وارد شده و بر غلو دلالت مى کنند مانند: (خطبة البیان) وهمانند آن تنها در کتابهاى غالیان و مانند آنها دیده شده است.

از بررسى محتوایى که در این خطبه ساختگى انجام گرفته استفاده مى شود که سازنده آن سنى بوده است; زیرا به جاى (علیه السلام) در باره على(ع) مى نویسد: على بن ابى طالب کرم اللّه وجهه.

این نشان مى دهد که صوفیان از اهل سنت دست به جعل این خطبه زده اند سپس به پاره اى از کتابهاى شیعه راه یافته است.

البته از آن جا که دروغ گو کم حافظه است عبداللّه بن مسعود مقداد و… را به عنوان راوى این خطبه معرفى مى کند که هیچ یک در دوران خلافت حضرت امیر(ع) زنده نبوده اند.89

اندیشه غلو پس از رحلت حضرت رسول که فردى منکر مرگ وى شد 90 پا گرفت و کم کم رواج یافت و در تمامى فرقه ها به گونه اى راه یافت و شیعه نیز از این آفت به دور نماند.

جریان غلو تباهى و ویرانى بسیار به بارآورد. غالیان باحدیثهاى ساختگى و به دور از خرد به جنگ با تفکر و اسلام ناب برخاستند و هر جا عقیده و باور نابى دیدند به گونه اى با شمشیر غلو بر آن حمله بردند و یا بسان عنکبوت تارهاى شوم خود را دور آن تنیدند.

مسلمانان آگاه و فرهیخته و در پیشاپیش آنان امامان(ع) از آن آغاز با این پدیده شوم به مقابله برخاستند. این مبارزه از دوران امام على(ع)91 تا غیبت صغرا ادامه داشت. امامان(ع) بارها بیزارى و تنفر خود را از این گروه شوم اعلام کردند و با این حرکات سنجیده به شیعیان آگاهى دادند که مواظب این میکربهاى خطرناک و خانمانسوز باشند.

سُدیر مى گوید: پدرم گفت: به امام صادق(ع) عرض کردم.

(گروهى مى پندارند شما خاندان خداوندید و بر این اساس قرآن براى ما مى خوانند که خداوند مى فرماید: اى پیامبران! از چیزهاى پاک بخورید و کارهاى خوب انجام دهید که من به آنچه انجام مى دهید آگاهم.92

امام صادق(ع) فرمود:

اى سُدیر! گوش چشم مو پوست خون و گوشتم از این گروه بیزار است. خدا و رسول او نیز از اینان بیزارند. اینان بر دین من و دین پدرانم نیستند. خداوند در هیچ روزى بین من و آنان جمع نمى کند و جز آن که نسبت به آنان خشمگین است.)

در برابرگروه نخست و با همان هدف گروهى به ساختن حدیثهایى درباره اهل بیت پرداختند که شأن و منزلت آنان را پایین مى آورد و اهل بیت را در ردیف انسانهاى غیر وارسته و داراى اشتباهها و لغزشهاى بسیار قرار مى داد.

با این کار برتریهاى آنان در دانش در فهم و درک و در شناخت قرآن شناختن احکام در رهبرى جامعه اسلامى و… را نادیده مى انگاشتند و از حافظه تاریخ حذف مى کردند.

آنچه معاویه با تبلیغات و دادن پولهاى هنگفت رواج مى داد از این گونه بود.

او با این شگرد بر آن بود که مقام ومنزلت على(ع) را در چشم مردم پایین بیاورد94 و نگذارد على(ع) جلوه کند و خصال نیک آن راد مرد اسلام الگوى مسلمانان قرار گیرد.

روایت سازان قلم به مزد دستگاه بنى امیه ساختند و پرداختند و شایع کردند که على(ع) در داوریهاى خود بارها راه خطا رفته95 با این که پیامبر(ص) مى فرماید: (اقضى امتى على)96. تاریخ گواه این مطلب است. گامهاى استوار و سنجیده على(ع) در تمامى عرصه ها از جمله در عرصه مهم قضاوت چنان است که هیچ کس خدشه اى در آنها نکرده مگر آنان که خواسته اند خورشید را گل اندود کنند.

عمر بارها على(ع) را در داورى و دانش مى ستاید و از جمله درباره قضاوت وى مى گوید: (على اقضانا)97 آرى على(ع) در کشف جرم و شناخت مجرم و زیرکى در داورى بى همتا بود.98

گروهى تلاش مى کردند براى بدنام کردن اهل بیت تشویش و سرگردانى مردم تأیید گروه و دسته خود فریب مردم ایجاد هرج ومرج فکرى و عقیدتى بالا بردن و پایین آوردن اشخاص از زبان اهل بیت دست به جعل بزنند که این یکى از پدیده هاى شوم تاریخ اسلام است و باید هوشیارانه بدان نگریست.

در این جا براى آن که گوشه اى از این حرکت شوم را بنمایانیم به نقل داستانى بسنده مى کنیم:

میمون بن عبداللّه مى گوید:

(گروهى براى دریافت حدیث خدمت امام صادق(ع) رسیدند.

امام به من [میمون بن عبداللّه] فرمود: آیا اینان را مى شناسى؟

گفتم: نخیر.

فرمود: چرا نزد من آمده اند.

گفتم: اینان در جست وجوى حدیث هستند و مهم نیست که از چه کسى حدیث را بشنوند.

امام صادق(ع) به یکى از آنان فرمود: بعضى از شنیده هایت را براى من بگو.

پاسخ داد: ما این جا آمده ایم تا از شما حدیث بشنویم نیامده ایم حدیث نقل کنیم. در نتیجه گفت وگو پذیرفتند: برخى از شنیده هاى خود را براى امام(ع) نقل کنند. سفیان ثورى از محمدبن منکدر روایت کرده که دیدم على(ع) بر منبر کوفه مى گفت: اگر مردى را نزد من بیاورند که مرا از ابوبکر و عمر برتر بداند او را تازیانه مى زنم که افترا بسته است.

امام صادق(ع) فرمود: باز هم بگو.

افزود: سفیان ثورى از جعفر بن محمد حدیث کرده که على(ع) فرمود: دوستى ابوبکر و عمر ایمان است و دشمنى با آن دو کفر.

امام صادق(ع) فرمود: باز هم بگو.

افزود: سفیان ثورى از جعفر بن محمد روایت کرده پس از آن که على(ع) اهل صفین را کشت بر آنان گریست و فرمود: خداوند مرا و آنان را در بهشت گردآورد.

امام صادق(ع) فرمود: از کجا هستى.

گفت: اهل بصره ام.

امام صادق(ع) فرمود: کسى را که از او حدیث کردى و به نام جعفر بن محمد از او یاد کردى مى شناسى؟

گفت: نخیر.

امام صادق(ع) فرمود: آیا هرگز از او حدیث شنیده اى.

گفت: نخیر.

امام صادق(ع) فرمود: آیا این احادیث که نقل کردى نزد تو حق هستند.

گفت: بله.

امام صادق(ع) فرمود: از چه کسى احادیث را شنیده اى؟

گفت به یاد ندارم جز آن که این احادیث در شهر ما معروف است و کسى در آنها شک ندارد.

امام صادق(ع) فرمود: اگر مردى را که این احادیث از وى نقل شده ببینى و به تو بگوید این احادیثى که از من روایت مى کنى دروغ است و من آنها را نمى شناسم و به کسى نگفته ام آیا او را تصدیق مى کنى؟

گفت: نخیر.

امام صادق(ع) فرمود: چرا؟

گفت: گروهى بر درستى این احادیث گروهى داده اند که اگر یکى از آنان بر آزادى مردى گواه شوند روا خواهد بود.)103

از این داستان به خوبى مى شود پى برد که جوّ حاکم بر جامعه آن روز چه جوّى بوده و حدیث چه حال و روزى داشته است و چه کسانى با چه نیتهایى به نقل و ترویج آن مى پرداخته اند.

این جاست که نقش روایت شناس به خوبى آشکار مى شود. اگر اهل دقت و نیک گرى و آگاهى و زمان شناس باشد راه حق را از باطل تشخیص خواهد داد و سیره درست را به جامعه اسلامى عرضه خواهد داشت.

3 . آشنایى با زندگانى معصومان: براى دستیابى به سیره درست آشنایى با زندگانى معصومان و… ضرورت دارد. زیرا در کتابهاى تاریخى و حدیثى با روایات و پدیده هایى بر مى خوریم که با بررسى دقیق به این نتیجه مى رسیم پدید آمدن چنین پدیده اى با این ویژگیها در آن برهه امکان نداشته است.

هر یک از پدیده هاى نقل شده در تاریخ یکى از چند حالت زیر را مى تواند داشته باشد:

یا به کلى درست و سازگار است با معیارهاى تاریخى.

یا به کلى مخدوش و ساختگى است.

یا در بخشى ساختگى و در بخشى درست است.

یا بخشى از آن به خاطر اشتباه راوى با رویداد دیگرى در هم آمیخته است.

و ….

از این روى آگاهى ازتاریخ زندگانى معصومان نقش مهمى در فهم درست سیره دارد.

به عنوان مثال مورخان درباره مهریه خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر گونه گون سخن گفته اند: آیا خود خدیجه پذیرفت و بخشید یا ابوطالب پذیرفت و…

نقل کرده اند: على(ع) که در آن زمان کودک بود گفت: پدرم مى پذیرد.104

با توجه به این که على(ع) ده ساله به قولى شانزده ساله بوده که اسلام آورده روشن است که در زمان ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه یا به دنیا نیامده بوده یا یک سال بیش تر نداشته است.

بنابراین در بررسى سیره باید با تکیه بر مسائل روشن و داراى دلیلهاى قوى به سراغ موارد مشکوک رفت و درستى و نادرستى آنها را به دست آورد.

یا نقل کرده اند: در عروسى فاطمه زهرا(س) اسماء بنت عمیس بنابه سفارش خدیجه کارهاى آن حضرت را انجام مى داده است.105 در حالى که دختر عمیس همسر جعفرطیار در سالهاى اول و دوم هجرت که عروسى فاطمه(س) رخ  داده درحبشه بوده و در سال هفتم هجرى درهنگام فتح خیبر به مدینه آمده است.106

علامه مجلسى که به این اشکال توجه داشته و این رخداد را باحقایق تاریخى ناهمگونى دیده به توجیه پرداخته است:

(منظور از اسماء در این جا دختر عمیس نیست بلکه دختر یزید بن سکن انصارى است که در عروسى فاطمه(س) حاضر بوده است.)107

این سخن هم نادرست است; زیرا اسماء دختر یزید از مردم شهر مدینه و جزو انصار بوده و امکان ندارد وى با خدیجه(ع) دیدارکرده باشد.108

گروهى گفته اند: منظور از این خانم سلمى همسر ابورافع غلام رسول خدا(ص) بوده که درخدمت پیامبر(ص) سپس خاندان حضرت بوده است.

این هم نادرست است; زیرا ابورافع غلام عباس بوده و در هنگام جنگ بدر در مکه مى زیسته است. گرچه نوشته اند اسلام آورده ولى حضور وى در مدینه از جنگ اُحد به بعد ثبت شده و بى گمان در هنگام حضور پیامبر(ص) درمکه مسلمان نبوده است.109

چنانچه فرض را بر این قرار دهیم که سلمى همسر وى با خدیجه(ع) ارتباط داشته (که دلیلى بر آن نیست) حضور وى در سال دوم هجرى به عنوان یکى از خدمتگزاران خاندان پیامبر و همسر ابو رافع ثابت نیست و ازدواج او با ابورافع پس از هجرت بوده است.110

بنابراین باید در اصل این جریان خدشه کرد و سخنانى را به پیامبر و حضرت فاطمه(ع) در این باره نسبت ندهیم. نکته دیگرى که در این باره مطرح است توجه به برهه هاى مهم زندگانى شخصیتهاست و مسؤولیتهایى که به عهده داشته اند.

ابوعبید111 و بیهقى112 درباره امیرالمؤمنین نوشته اند:

(ایشان از اموال یتیمان زکات مى گرفته است; زیرا در زمان عمر بن خطاب خلیفه دوم منزل ابورافع فروخته شد و وجه آن در اختیار على(ع) قرار گرفت. فرزندان ابورافع پس از بلوغ کم تر از آنچه تصور مى کردند مال به دستشان رسید. وقتى که از علت آن پرسیدند على(ع) فرمود: بخشى از آن را بابت زکات برداشته ام.)

این گزارش نشان مى دهد که على(ع) از اموال یتیمان نیز زکات مى گرفته است و با توجه به موقعیت اجتماعى که حضرت داشته شمارى آن را دلیل گرفتن زکات از مال یتیم گرفته اند در حالى که برابر مبانى شیعه زکاتى در اموال یتیم نیست.

اکنون این سیره را به بوته بررسى و نقد قرار مى دهیم تا مطلب روشن شود:

1 . به چه دلیلى در زمان خلافت عمر على(ع) زکات مال فرزندان ابو رافع را برداشته در حالى که این وظیفه مأموران حکومت است؟

اگر على(ع) این زکات را گرفته به مأموران حکومت داده بود بر فرزندان ابو رافع پوشیده نمى ماند ابن سیرین درباره شیوه دریافت زکات در دوران پیامبر و خلفا مى گوید:

(زکات به پیامبر داده مى شد یا کسى که وى دستور مى داد و به ابوبکر داده مى شد و یا کسى که وى دستور مى داد و به عمر داده مى شد و یا کسى که وى دستور مى داد و به عثمان داده مى شد و یا کسى که وى دستور مى داد و پس از مرگ عثمان اختلاف شد برخى آن را به خلفا مى دادند و برخى خود تقسیم مى کردند.)113

بنابراین در زمان عمر مردم زکات را به خلیفه مى داده اند.

2 . تمام مورخان زمان فوت ابورافع را در دوران خلافت عثمان و پس از آن یاد کرده اند:

شمارى اواخر خلافت عثمان و شمارى در آغازین روزهاى خلافت حضرت امیر(ع) و شمارى سال چهلم و پس از شهادت حضرت امیر(ع)114. از این روى ابورافع به طور قطع در زمان عمر زنده بوده است.

3 . امکان دارد گفته شود: درگذشت وى در اواخر خلافت عثمان و یا آغازین روزهاى خلافت حضرت امیر(ع) بوده و ایشان سرپرستى فرزندان وى را به عهده داشته و در اواخر خلافت حضرت بالغ شده اند و حضرت در این زمان بخشى از اموال آنان را به عنوان زکات دریافت کرده است.

این احتمال نیز درست نیست; زیرا فرزندان ابورافع در دوران خلافت حضرت امیر(ع) جزو شخصیتهاى با نفوذ حکومت علوى بودند. در آغاز ابورافع و سپس فرزند وى على بن ابى رافع خزینه دار بیت المال بودند و عبیدالله بن ابى رافع جزو کاتبان ویژه حضرت بود و نیازى به سرپرستى على(ع) نداشتند.115

انگیزه جعل این داستان یا براى پشتوانه و مدرکى بوده که علماى دربار بنى عباس را به کار مى آمده تا فتوا دهند ازمال یتیمان زکات مى توان گرفت یا براى کم رنگ کردن ایثار یکى از یاران على(ع) که همانا ابو رافع باشد. زیرا نوشته اند: درهنگامه جمل ابورافع منزل خود را فروخت و پول آن را در اختیار حضرت امیر(ع) قرار داد تا آن حضرت در جنگ ناکثین از آن بهره برد.

4 . آشنایى با زندگانى یاران پیامبر وامامان: براى دستیابى به سیره درست آشنایى با شرح حال یاران و اصحاب پیامبر و ائمه نقش اساسى دارد.

از آن جا که کم کسان هستند که در سیر زندگانى و فرازونشیبها یکسان بمانند بلکه انسانها در هر برهه اى عقیده و فکر و راه و رسم و مرامى خواهند داشت نمى شود براى تمام برهه هاى زندگى شخصى یک گونه داورى کرد: همیشه او را صالح دانست چون زمانى که با او آشنا بوده ایم و یا از زمانى که ما مدرک در دست داریم صالح بوده پس در همه زمانها صالح خواهد بود یا در زمانى که ما با او آشنا بوده ایم فاسد بوده و یا مدارکى که ما در دست داریم بر فساد او در زمانى دلالت دارند پس در همه زمانها حکم به فاسد بودن وى بدهیم.

این قاعده درباره اصحاب پیامبر و ائمه هم جارى است. اگر فردى در روزگار پیامبر صحابى خوبى بوده و یا از اصحاب خوب یکى از ائمه بوده دلیل نمى شود که همیشه همین گونه مانده باشد و بعد دنیاگرا فرقه گرا و… نشده باشد پس باید همه آنات زندگى هر صحابى به گونه دقیق مطالعه شود تا جایگاه روایت او روشن گردد.

ما اگر ندانیم راوى در چه مقطعى در نزد پیامبر و یا امام بوده ندانیم چه راهى را پس از پیامبر و امام برگزیده و با چه کسانى نشست و برخاست داشته چه اندیشه اى را دنبال مى کرده چه انگیزه اى در نقل روایت داشته چطور مى توانیم به روایت وى عمل کنیم.

بعضى از راویان از نظر سنى درحدى نبوده اند که از امامى مثلاً امام صادق(ع) روایات زیاد داشته باشند مانند: حمادبن عیسى118.

برخى اصحاب سرّ بوده اند 119 برخى با همه نزدیکى که به امامى داشته اند و داراى دانش بسیار از اصحاب سرّ نبوده اند 120 برخى به خاطر موقعیتى که داشته اند دوگونه روایت درباره آنان وجود دارد: هم مدح و هم ذم121 بعضى از اصحاب اگر مى دانستند در قلب صحابى دیگر چه مى گذرد خطر آفرین مى شدند; یعنى ظرفیت پاره اى از معارف را نداشتند به فرموده امام سجاد(ع):

(واللّه لو علم ابوذر ما فى قلب سلمان لقتله.)122
اگر ابوذر از آنچه در قلب سلمان بود آگاهى داشت او را مى کشت.

علامه مجلسى در توضیحى که بر این حدیث دارد مى نویسد:

(شاید منظور مراتب ایمان ومعرفت سلمان باشد که اگر ابراز مى کرد ابوذر تحمل نمى کرد و او را به ارتداد و علوم غریبه متهم مى کرد و یا حمل بر سحر مى کرد و او را مى کشت و یا آن را براى مردم مى گفت و سبب کشته شدن سلمان مى شد.)

پیامبر(ص) و ائمه(ع) پاره اى از علوم را تنها به شمارى از اصحاب تعلیم مى دادند و شناخت این افراد و روایات اینان راه دستیابى به سیره درست است.

> یا شناخت آنان که دستور خاص داشته اند مانند على بن یقطین123 اسماعیل جعفى عمار ساباطى124 و نوف بکالى125و… در شناخت و دستیابى به سیره درست کارایى بسیار دارد.

5 . درنگ در سخنان مشهور: براى دستیابى به سیره درست باید سخن مشهور و غیرمشهور به بوته نقد و بررسى قرار بگیرد. شهرت سخنى نباید محقق را از تحقیق درباره آن سخن باز دارد که چه بسا منشأ شهرت خبر واحد یا مدرک نامطمئن باشد: (رب مشهور لا اصل له).

اینها نکته هاى مقدماتى درباره سیره و حدیث بود که باید سیره نگار به دقت آنها را بررسى کند و در پیش دید خود نهد تا از راه درست منحرف نشود.

پاورقیها:
1 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودى 1/ مرکز انتشارات علمى و فرهنگى تهران.
2 . (منزلة السنة من الکتاب واثرهاى فى الفروع الفقهیه) محمد سعید منصور 75/ ـ 80 مکتبة وهبه قاهره مصر.
3 . (تلخیص مقباس الهدایة) على اکبر غفارى12/ دانشگاه امام صادق تهران; (السنة ومکانتها فى التشریع الاسلامى) دکتر شیخ مصطفى سباعى48/ المکتب الاسلامى.
4 . (ریاض السالکین) سید على خان شیرازى ج403/6; ج204/7 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
5 . (سنن النبى) علامه طباطبائى ترجمه محمد هادى فقهى15/ مقدمه اسلامیه تهران.
6 . (مجمع الفائده والبرهان) محقق اردبیلى ج215/3 انتشارات اسلامى.
7 . (تنقیح المقال) مامقانى مقباس الهدایة ج26/3.
8 . (منزلة السنة من الکتاب…)84/.
9 . (اصول الفقه) خضرى214/.
10 . (تلخیص مقباس الهدایة) 12/.
11 . (مجمع البحرین) طریحى ج340/3.
12 . (معجم مقائیس اللغة) ابن فارس ج120/3 121 مکتب الاعلام الاسلامى قم.
13 . (المفردات لغریب القرآن) راغب اصفهانى 247/ واژه سیر دارالمعرفة بیروت.
14 . (مجمع البحرین) ج340/3.
15 . (لسان العرب) ابن منظور ج389/4 دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
16 . (مجمع البیان) طبرسى جزء 93/16.
17 . (اقرب الموارد) شرتونى ج562/1 بیروت.
18 . (التحقیق فى کلمات القرآن) حسن مصطفوى ج288/5 ارشاد اسلامى.
19 . (نهج البلاغه) صبحى صالح 480/73.
20 . (بحارالانوار) علامه مجلسى ج42/44.
21 . (همان مدرک)89/.
22 . (همان مدرک) 329/.
23 . (مسند) احمد حنبل ج75/1.
24 . (نهج البلاغه) خطبه 93.
25 . (بحارالانوار) ج353/52.
26 . (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 209.
27 . (اصول کافى) کلینى تحقیق على اکبر غفارى ج410/1 اسلامیه تهران.
28. (غررالحکم) آمدى ترجمه خوانسارى ج193/5 79426 دانشگاه تهران.
29 . (همان مدرک) ج391/3 4846.
30 . (همان مدرک) ج391/3 4847.
31 . (صحیح البخارى بشرح الکرمانى) ج92/12. دار احیاء التراث العربى بیروت.
32 . (سنن الکبرى) بیهقى.
33 . (کتاب الخلاف) شیخ طوسى ج517/5 انتشارات اسلامى قم.
34 . (النهایة) شیخ طوسى289/.
35 . (المبسوط فى الفقه الامامیه) شیخ طوسى ج2/2.
36 . (تهذیب الاحکام) شیخ طوسى ج121/6.
37 . (کتاب السرائر) ابن ادریس ج3/2 انتشارات اسلامى قم.
38 . (مصباح المنیر) فیّومى 299/ دار الهجره قم.
39 . (مجمع البحرین) ج340/3.
40 . (اقرب الموارد) ج562/1 بیروت.
41 . (بحارالانوار) ج210/32.
42 . (همان مدرک) ج387/52 ـ 388.
43 . (تاریخ التراث العربى التدوین التاریخى) فواد سزگین ج65/2 کتابخانه آیة اللّه مرعشى قم.
44 . (تحف العقول) حرّانى تحقیق و ترجمه على اکبر غفارى 281/ اسلامیه تهران.
45 . (ریاض السالکین) ج256/4.
46 . (کشف الظنون) حاجى خلیفه ج1747/2.
47 . (تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام) سید حسن صدر 232/.
48 . (تاریخ التراث العربى التدوین التاریخى) ج71/2.
49 . (همان مدرک)70/.
50 . (دائرة المعارف الاسلامیه) عده اى از مستشرقین ج17/1.
51 . (الاعلام) خیرالدین زرکلى ج27/1 دارالعلم للملایین بیروت.
52 . (تأسیس الشیعه) 232/.
53 . (شرح الاخبار) قاضى نعمان مصرى ج / انتشارات اسلامى قم
54 . (اسد الغابه).
55 . (تاریخ التراث العربى التدوین التاریخى) ج69/2.
56 . (کشف الظنون) ج1012/2.
57 . (لاروس) عربى 688/ چاپ فرانسه.
58 . (الذریعه) آقا بزرگ تهرانى ج276/12 ـ 281.
59 . (دائرة المعارف الاسلامیه) ج440/12 ـ 458.
60 . (کشف الظنون) ج1012/2.
61 . (تأسیس الشیعه)232/.
62 . (الموافقات فى اصول الشریعة) ابو اسحق شاطبى ج3/4 دارالمعرفه بیروت لبنان.
63 . (سنن النبى) علامه طباطبائى احادیث: 226 227 230 245 250 292.
64 . (سیرى در سیره نبوى) استاد شهید مطهرى 47/ صدرا.
65 . (سیرى در سیره ائمه اطهار) استاد شهید مطهرى4/.
66 . (المنجد) 859/ واژه هدى.
67 . (سنن النبى) مقدمه 13/ به نقل از تحف العقول.
68 . (اصول الفقه) مظفر ج153/2 دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
69 . (همان مدرک)155/.
70 . (مکاسب) 83/ چاپ تبریز.
71 . (اصول الفقه) ج156/2.
72 . (الاضواء على السنة المحمدیه) 296/.
73 . (تنقیح المقال) ج3 مقباس الهدایة25/.
74 . (همان مدرک).
75 . (مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین) شیخ بهائى حاشیه خواجوئى22/ آستان قدس مشهد.
76 . (الدرایة)6/.
77 . (بحارالانوار) ج26/1.
78 . (جزیرة خضراء افسانه یا واقعیت) علامه جعفر مرتضى ترجمه محمد سپهرى 64/.
79 . (بحارالانوار) ج10/1.
80 . (الارشاد) شیخ مفید ج189/1.
81 . (کشف الغمه) اربلى ج20/1 دارالکتاب الاسلامى بیروت.
82 . (اضواء على السنة المحمدیه) ابوریّه 138/ ـ 139.
83 . سوره (انعام) آیه 108.
84 . (عیون اخبار الرضا) ج304/1.
85 . مجله (حوزه) شماره 207/54 مقاله غلات از دیگاه شیخ مفید.
86 . (همان مدرک)192/.
87 . (جزیره خضراء افسانه یا واقعیت)92/.
88 . (بحارالانوار ج348/25.
89 . (جزیره خضراء افسانه یا واقعیت)92/.
90 . (السیرة النبویه) سید احمد زینى زحلان چاپ شده درحاشیه (السیرة الحلبیه) ج351/3 ـ 353 دار احیاء التراث العربى بیروت; (الفصول المختاره) شیخ مفید 193/ داورى قم.
91 . (بحارالانوار) ج261/25 به بعد.
92 . سوره (مؤمنون) آیه 51.
93 . (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) اسد حیدر ج376/2 مکتبة امام امیرالمؤمنین اصفهان.
94 . (الغدیر) ج101/2.
95 . (سنن الکبرى) بیهقى ج251/10 دارالمعرفه بیروت; (کنزالعمال) متقى هندى ج553/5 13930. درحاشیه آن دارد که این حدیث را بخارى درکتاب دیات آورده است; (الفقه على مذاهب الاربعه) ج166/5.
96 . (الغدیر) ج96/3.
97 . (همان مدرک)97/.
98 . (قضاء امیرالمؤمنین) محمد تقى تسترى.
99 . (کنزالعمال) ج570/8; (سنن الکبرى) بیهقى ج288/4 ح289 290.
100 . (کنزالعمال) ج6598/8 24320.
101 . (سنن الکبرى) بیهقى ج251/4.
102 . (کنزالعمال) ج594/8 ح24305.
103 . (تنقیح المقال) مامقانى ج38/2 با تلخیص.
104 . (الصحیح فى سیرة النبى) جعفرمرتضى عاملى ج116/1.
105 . (بحارالانوار) ج122/43 131 133.
106 . (سیرة النبویه) ابن هشام ج3/4 ح11 دار احیاء التراث العربى بیروت.
107 . (بحارالانوار) ج134/43.
108 . (سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین) على اکبر ذاکرى ج247/2 انتشارات دفترتبلیغات حوزه علمیه قم.
109 . (الاستیعاب) ج64/1.
110 . (تنقیح المقال) ج9/1.
111 . (الاموال) ابوعبید 602/.
112 . (السنن الکبرى) بیهقى ج107/4 ـ 108.
113 . (الاموال) ابوعبید 678/.
114 . (تنقیح المقال) ج9/1.
115 . (رجال النجاشى) تحقیق محمد جواد نائینى ج62/1 به بعد شماره 1 دارالاضواء بیروت.
116 . (همان مدرک)64/.
117 . (من لایحضره الفقیه) شیخ صدوق تحقیق خرسان ج196/1 ح916 دارالصعب بیروت.
118 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودى3/ 4 250 علمى و فرهنگى.
119 . (سفینة البحار) ج497/2 دار المرتضى بیروت.
120 . (اختیارمعرفة الرجال) کشى81/ ح136 دانشگاه مشهد.
121 . (همان مدرک)544/ ح1029 94 و 956.
122 .(بحارالانوار) ج326/22.
123 . (سفینة البحار) ج252/2 دارالمرتضى بیروت.
124 .(مستدرک الوسائل) محدث نورى ج456/14 تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت قم.
125 . (نهج البلاغه) صبحى صالح484/ حکمت 104.