در حوزه هاى علمیه موجود دانش فقه و اصول محور و اساس آموزشها را تشکیل مى دهند و در مجموعه علوم و معارفى که از دیرباز در حوزه هاى علوم دینى رایج بوده است از جایگاه و منزلت ویژه اى برخوردارند به گونه اى که بیشترین وقتها بزرگ ترین سرمایه هاى مادى و معنوى صرف تحصیل و تحقیق آنها مى شود.
فقه و اصول نیز از نظر اهمیت در یک رتبه مساوى نیستند. علم اصول با همه بزرگى و جایگاهى که دارد خود به منزله وسیله و ابزارى است در خدمت فقه. بنابراین در علوم حوزوى اصالت از آن فقه است و دیگر علوم یاجنبه مقدمى و آلى را براى تحصیل فقه دارند و یا در حاشیه کار اصلى که تحصیل فقه است به آنها پرداخته مى شود. در اصطلاح (فضل) اند1.
در حقیقت فراگیرى و آموختن آنها افزون بر هدف اصلى است و بر دانش و اطلاعات انسان مى افزاید.
البته در شمار آن دسته از علوم که به عنوان مقدمه فقه باید فراگرفت و نیز در
میزان مهارت و تسلط بر هر یک از آنها نظر واحدى وجود ندارد2 ولى این نکته روشن است که تحصیل آنها در حوزه هدف نیست بلکه تنها در جهت تحقق هدف اصلى و فراهم آوردن زمینه لازم براى تحصیل فقه مورد توجه قرار مى گیرند.
با این حال به نظر مى رسد که دست کم در سده اخیر فقه رشد و تکامل شایسته اى نداشته است:
(همه رشته ها در فقاهت هضم شده و خود رشته فقه هم در مجرایى افتاده که از صدسال پیش به این طرف از تکامل باز ایستاده است3.)
رهبر معظم انقلاب اسلامى در سفر پر برکت اخیرشان به قم و در دیدار با علماى حوزه نگرانى خویش را از سستى و رکودى که بر علوم حوزوى بویژه فقه حاکم است ابراز داشتند و حوزویان را به تلاش بیشتر براى بالنده ساختن فقه و فقاهت به گونه اى که در حقیقت بتواند (تئورى اداره واقعى و کامل انسان و اجتماع از گهواره تا گور باشد4) و نیازهاى گونه گون اجتماعى و حکومتى و مسائل و موضوعهاى نو پیدا را پاسخ گو باشد فراخواندند5.
در این نوشتار سعى شده است با مرورى گذرا بر نقاط قوت و ضعف انگیزه ها و بازدارنده هاى بالندگى فقه و فقاهت در سده اخیر نموده شود و راههاى درمان این درد مورد ارزیابى و بررسى قرار گیرد.
در همین راستا ناگزیر به سیر رشد و تکامل فقه در سده هاى گذشته به گونه اى گذرا اشاره شده است.
نگاهى به پیشینه علم فقه
پیشینه علم فقه به پیشینه اسلام بر مى گردد. در زمان پیامبر(ص) مأمورانى که براى تعلیم تازه مسلمانان به مناطق دور دست همچون حبشه و یمن و حضرموت رخ مى کشیدند و یا از جانب آن حضرت که به مأموریتهاى نظامى و سیاسى گسیل مى شدند وظیفه داشتند در حوزه مأموریت خویش احکام اسلام را براى مردم بیان کنند و مسائل و مشکلات آنان را با تکیه بر درک و فهم خویش از آیات قرآن و سخنانى که از
پیامبر(ص) فرا گرفته بودند و با آنچه از اعمال و رفتار پیامبر دیده بودند حل کنند6.
روشن است که عمل این اصحاب به گونه اى اجتهاد و استنباط احکام دین به شمار مى آمد هر چند اجتهاد و تفقّه آنان بسیار ساده و ابتدایى بود. بعدها در دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) فهم و تبیین احکام دین و پاسخ گویى به مسائل دینى مردم از جمله وظایف استانداران و کارگزارانى قرار گرفت که آن حضرت به مناطق گوناگون کشور اسلامى اعزام مى کرد7.
در دوره هاى بعدى و در عصر امام باقر و امام صادق(ع) و… فقه و فقاهت در میان اصحاب رشد چشم گیرى یافت و برخى قواعد فقهى و اصول اجتهادى نیز به کار گرفته شد. البته به گونه ساده که از فهم نصوص فراتر نمى رفت. بسیارى از این فرعهاى فقهى که اکنون در کتابهاى فقهى شاخ و برگ گسترده اند در آن زمان نبودند.
در آغاز عصر غیبت که نخستین کتابهاى فقهى استدلالى شیعه توسط ابن ابى عقیل عمانى (م:350هـ.ق.) ابن جنید اسکافى (م:381هـ.ق.) شیخ مفید (413 ـ 336هـ.ق.) و… نگاشته شدند بسیار مختصر و کم حجم بودند. حتى در سده هاى بعد و تا زمان شیخ طوسى کتابهاى فقهى ما با این که یک دوره کامل فقه را در بردارند شمار صفحه هاى آنها از چند صد صفحه معمولى فراتر نمى رود.
کم کم در سده هاى بعدى دانش فقه نیز پا به پاى علوم دیگر رشد یافت و فرعهاى بسیارى توسط فقهاى بزرگ چون: محقق علامه شهیدین و… بر آن افزوده شدند و مسائل جدیدى که براى مردم و جامعه در زوایاى گوناگون زندگى پیش مى آمد و مورد بحث و بررسى فقیهان قرار مى گرفت کم کم وارد فقه شدند و تا حدود زیادى بر حجم و گسترده فقه افزوده شده.
خوشبختانه سیر حرکت تکاملى فقه در روزگاران گذشته از شتاب مناسبى برخوردار بوده و دانش فقه را غناى فراوان بخشیده است. بررسى کتابهاى فقهى در دوره هاى پیشین نشان مى دهد که به
مرور زمان و برابر نیازهاى مردم مسائل جدیدى وارد فقه شده است و کم کم بر حجم و غناى فقه افزوده شده است. فقها در مقام پاسخ گویى به مسائل نوپیدا که براى مسلمانان پیش مى آمده و نیز پاسخ گویى به پرسشهایى که مطرح مى شده است دامنه استخراج فرعها و مسأله ها را از اصل تا حدود زیادى گسترش داده اند به گونه اى که صاحب جواهر به زحمت توانست یک دوره فقه را با صرف تقریباً یک عمر طولانى در کتاب (جواهر) گرد آورد.
افزون شدن و گسترش یافتن فروع فقهى باز هم در سالهاى بعد و پس از فوت صاحب جواهر ادامه یافت و شیخ انصارى و پس از ایشان دیگران تا به امروز هر یک به سهم خود بر حجم و دامنه فقه افزوده اند. بنابراین علم فقه همراه و بلکه پیشاپیش دیگر علوم اسلامى مسیر رشد و کمال را پیموده است و اکنون به صورت گنجینه اى ارزشمند و پایان ناپذیر و در بردارنده انبوه پرشمارى از مسائل و فروع فقهى در دست حوزویان است.
رشد کیفى فقه
رشد و گسترش فقه تنها به زیاد شدن حجم کتابهاى فقهى و چندین برابر شدن بابها و فرعهاى فقهى نبوده است بلکه در برابر و همپاى رشد کمى و زیاد شدن مسأله ها و فرعهاى آن رشد کیفى نیز داشته است و شیوه هاى استدلال و اجتهاد و استخراج احکام از منابع در طول این مدت تکامل یافته اند.
هر چند در همه ادوار گذشته رشد کیفى سیر یکسانى نداشته است و در برخى برهه هاى تاریخى دستخوش سستى نیز مى شده است. در مجموع مى توان گفت: رشد کیفى فقه پا به پاى رشد کمى و بلکه پیش تر از آن پیش آمده و هیچ گاه از حرکت باز نایستاده است; زیرا فقهاى شیعه همپاى با زمان حرکت کرده اند و به موضوعهاى بسیار و پرسشهایى که براى امت اسلامى پیش مى آمده است پاسخ مى داده اند و راه حلهاى فقهى مناسب و راه گشایى ارائه مى داده اند و هیچ مسأله اى را بى پاسخ نمى گذاشته اند. افزون بر این بسیارى از
موضوعها و مسائلى که ذهن پویاى آنان پدید آمدن آنها را تصور مى کرده اند نیز به بوته بحث و بررسى قرار مى داده اند و حکم آنها را روشن مى کرده اند و شیوه ها و راههاى جدیدى در باب استنباط احکام مى گشوده اند.
نوآورى شمارى از فقیهان پیشین تا آن پایه از اهمیت بوده که گاه انقلابى در پاره اى از بابهاى فقه پدید مى آورده است. مثلاً وقتى که علامه حلّى پس از چندین قرن که فقیهان شیعه فتوا به نجس شدن آب چاه به صرف ملاقات با نجس مى دادند با مطالعه درباره موضوع فتوا به نجس نبودن آن مى دهد یک تحول عظیمى در باب طهارت پدید مى آورد.
این دیدگاه چنان استوار عرضه مى شود که فقیهان پس از وى نسل پس از نسل آن را تأیید مى کنند8.
فقیهان نوآورى چون: ابن ادریس شهید اول و دوّم محقق کرکى محقق اردبیلى میرزاى قمى شیخ انصارى و… هر یک در عصر خویش شیوه هاى خاص خود را داشته اند و با ارائه روشهاى جدید آثار ارزشمندى را پدید آورده اند و فقه را بالنده ساخته اند.
برخى از اینان که به گونه اى با حکومتهاى روزگار خویش در ارتباط بوده اند و به طور طبیعى با موضوعهاى نوپیدا در عرصه حکومت و اجتماع رو به رو بوده اند مسائل اجتماعى و حکومتى را نیز به بهترین گونه پاسخ داده اند.
فقه در روزگار ما
اکنون فقه موقعیت بالایى در حوزه ها دارد. بسیارند عالمانى که در کار تدریس تالیف و روشنگرى مسائل فقهى روزان و شبان تلاش مى ورزند. با این همه به نظر مى رسد رشد کیفى فقه و فقاهت به عبارت دیگر بالندگى و پویایى فقه در حوزه هاى علمیه در حدّ انتظار نیست و به گفته شهید مطهرى:
(رشته فقه هم در مجرایى افتاده که از صدسال پیش به این طرف از تکامل باز ایستاده است9.)
بله فقیهان زمان ما روى همان مسائل مى اندیشند و کار مى کنند که پیشینیان اندیشیده اند و کار کرده اند و در
حقیقت در چهارچوب مسائل گذشته محصور و محدود مانده اند.
از مدتها پیش بلکه پیش از پیروزى انقلاب اسلامى فقیهان آگاه به این مشکل پى برده بودند و در صدد تحرک بخشیدن به سیر تکاملى فقه و فقاهت برآمده اند.
امام خمینى بارها کوشید تا این ایستایى را در حوزه فقه و فقاهت به پویش و تپش وادارد و فقیهان را به ارائه دیدگاههاى فقهى خویش در مسائل نوپیداى حکومتى ـ اجتماعى و حوادث و پدیده هایى که بیشتر معلول رشد پرشتاب علم و تکنولوژى در جهان امروز است فراخواند و آنان را از پیامدهاى ناگوارى که امکان دارد در اثر بر کنار ماندن از مسائل سیاسى و اجتماعى و نادیده گرفتن واقعیتهاى زندگى امروز و نپرداختن به گشودن سریع و جدّى مشکلات مردم پدید آید برحذر داشت.
معناى بالندگى فقه
اکنون که به بالنده نبودن فقه در عصر حاضر اشاره شد بهتر است ببینیم (بالندگى) به چه معناست؟
منظور از بالندگى و یا نابالندگى فقه چیست؟
واژه (بالندگى) به معناى رشد و نموّ است. حرکت و رشدى که رو به سوى رشد و کمال داشته باشد بالندگى نام مى گیرد. بر این اساس هر حرکت و رشدى (بالندگى) نیست. بالندگى در فقه یعنى دانش فقه از چنان حیات و رشدى برخوردار باشد که بتواند همپا و بلکه پیشاپیش کاروان علم حرکت کند و آن به آن افقهاى جدیدى را فرا روى مشتاقان بگشاید و به مسائل و مشکلات جهان اسلام و حوادث واقعه و نیازهاى فقهى در عرصه حکومت سیاست اقتصاد هنر فرهنگ اجتماع و… به گونه شایسته پاسخ گوید و تکلیف همگان را روشن کند.
پس بالندگى فقه به این نیست که رشد و نمو داشته باشد و مثلاً بر حجم و یا فرعها و مسائل آن افزوده شود. بالندگى فقه به آن است که این رشد در جهت کمال فقه و فقاهت باشد و بر توانایى آن در بر طرف کردن دشواریها بیفزاید.
افزون بر فقه روشهاى استنباط احکام
و متدهاى اجتهادى نیز همواره نیاز به حرکت تکاملى دارند و نباید هیچ گاه از حرکت باز ایستند. نباید فکر کرد که دیگر همه شیوه هاى اجتهادى بیان شده است و راهها و روشهاى بهتر از این نمى شود پدید آورد. فقهاى اسلام تنها در سایه پیشرفت فقاهت و به کارگیرى طرحهاى آسان تر دقیق تر و جامع تر براى استخراج احکام است که مى توانند به دستاوردهاى عالى تر و جدیدترى دست یابند چنانکه در گذشته نیز همراه با تکامل فقه شیوه هاى استنباط هم تکامل یافته اند.
امروز در شرایطى که بشر در عرصه هاى گوناگون به پیش رفته و گامهاى جدّى در عرصه زندگى برداشته است و روز به روز بر دامنه دانش و آگاهیهاى خویش افزوده فقه توانایى خویش را در پاسخ گویى به نیازها و پیشتازى در عرصه هاى گوناگون زندگى نشان نداده است.
رهبر انقلاب ضمن بر شمردن نارساییهاى حوزه هاى علمیه در عصر حاضر به شدت از وضعیت موجود فقه و فقاهت ابراز نگرانى مى کند:
(علت اول این است که فقه که کار اصلى ماست به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند ولى معلوم نکرده است. فقه توانایى دارد لکن روال کار طورى بوده که فاضل محقق کارآمد به این قضیّه نپرداخته است10.)
بله فقه بر خلاف توانایى و پرمایگى که دارد به بسیارى از نیازهاى روز پاسخ نگفته است. اکنون هزارها موضوع جدید فردى اجتماعى حکومتى و… وجود دارد که هنوز در بوته نقد و بررسى فقه قرار نگرفته اند.
شگفت این که با این همه نیازها و پى بردن به این که نیازهایى از این دست باید توسط حوزه ها و فقیهان برآورده بشود و هشدارهاى پیاپى امام و مقام معظّم رهبرى و دیگر اهل نظر تاکنون نه از سوى حوزه ها و نه از سوى فقیهان حرکتى جدّى و اساسى انجام نپذیرفته و کسى به این فکر نیفتاده که باید براى گشودن این گرهها فکرى کرد. هنوز
بسیارى از مجتهدان و استادان ترجیح مى دهند که به تدریس کتابهاى صلات طهارت نکاح طلاق و… بپردازند.
متأسفانه آن گونه که انتظار مى رفت صاحب نظران حوزه به تدریس و تحقیق درباره مسائل مورد نیاز و ابتلاى جامعه و حکومت و حلّ دشواریهاى فقهى روى نیاوردند.
فراگیرى و گستردگى فقه
بر کنار بودن حوزه از حکومت و سیاست در سده هاى گذشته سبب شده که فقه در دایره بسته اى قرار گیرد و قلمرو کار فقیه تنها به روشنگرى مسائل عبادى و تنظیم رابطه فرد با خدا محدود شود و جز این بیرون از حوزه و قلمرو کارى فقیه به شمار آید. رگه هایى از این محدودنگرى در فقه اکنون نیز در حوزه هاى علمیه به چشم مى خورد و در گوشه و کنار هستند فقیهانى که در همان راه (جدایى دین از سیاست) و به طور طبیعى محدود دانستن فقه به امور عبادى و فردى حرکت مى کنند حال آن که فقه علم به احکام دین است و احکام دین گستره اى بس فراگیر دارد و همه زوایاى زندگى فردى اجتماعى و سیاسى انسان را در بر مى گیرد.
اسلام دین زندگى است و عالى ترین و کامل ترین برنامه تعالى و تکامل انسان را عرضه کرده است و مى خواهد با حاکم ساختن دین خدا بر زوایاى گوناگون زندگى و تشکیل حکومت جهانى اسلام این برنامه را تحقق بخشد. روشن است که برقرارى حکومت چیزى جز عینیت بخشیدن به همه زوایاى فقه نیست و حاکمیت بخشیدن دین الهى در جهان و رساندن انسان به کمال شایسته دراساس با محدود بودن فقه و منحصر ساختن آن تنها به امور عبادى و فردى جور در نمى آید.
فقه باید از چنان گستردگى برخوردار باشد که بتواند تمامى زوایاى زندگى فردى سیاسى فرهنگى اجتماعى حکومتى انسان را دربر گیرد. در حقیقت تلاش استکبار جهانى براى جا انداختن تفکر (جدایى دین از سیاست) در کشورهاى اسلامى و حوزه هاى علوم دینى براى جلوگیرى از تحقق حاکمیت
اسلام و عملى شدن برنامه هاى بلند آن است. افزون بر این فقها موضوع علم فقه را افعال مکلفان مى دانند. فعل مکلف محدود به افعال خاصى نیست بلکه همه افعال و همه شؤون فردى و اجتماعى انسان را در بر مى گیرد و این نیز ایجاب مى کند که فقه چنان گسترده باشد که هر حادثه و پدیده اى در عرصه زندگى انسان رخ دهد تکلیف آن را روشن کند.
بازدارنده هاى بالندگى فقه
اکنون که به گونه اى گذرا به وضعیت موجود فقه اشاره گردید و روشن شد که فقه و فقاهت دچار سستى و رخوت شده لازم است به پاره اى از عواملى که سبب این سستى شده اند اشاره کنیم:
1 . گریز از رو در رویى با مسائل روز: پس از پیروزى انقلاب اسلامى و آماده شدن زمینه ها انتظار مى رفت حوزه به مقتضاى رسالتى که بر دوش دارد به استقبال مسائل نوپیدا بشتابد و به محض پدید آمدن هر موضوع و مسأله اى بابى جدید در مباحث فقهى براى آن بگشاید و به صورت جدى به دنبال حل و فصل و یافتن پاسخ مناسب و درست براى آن برود و در عمل توانمندى فقه شیعه را به اثبات برساند ولى به نظر مى رسد که نوعى بى میلى در میان فقها نسبت به طرح این گونه مباحث احساس مى شود و به جاى آن که به استقبال موضوعهاى نوپیدا بشتابند از رو در رویى با آن سرباز مى زنند. این بى گرایشى و خوددارى از وارد شدن به مباحث نو و میدانهایى که هنوز فتح نشده اند به هر دلیلى که باشد پذیرفته نیست و به سهم خود در کُند کردن حرکت تکاملى فقه و سست کردن قدرت و بالندگى آن مؤثر است.
2 . نارسایى کتابهاى درسى: متون آموزشى هر علمى در رکود و یا بالندگى آن تأثیر فراوانى دارند; زیرا همین شیوه هاى آموزشى وگونه ورود و خروج از مطلب و تفهیم قواعد و نکته هاى آموزشى هستند که ساختار فکرى و اسلوب نگرش طالبان علم را به مسائل تعیین مى کنند. آموزش فقه نیز از این قاعده جدا نیست. دو کتاب فقهى که در حوزه ها تدریس مى شوند: شرح لمعه و
مکاسب با همه غنایى که دارند نمى توانند متن آموزشى باشند. شهید و شیخ چنین منظورى از نگاشتن آن کتابها نداشته اند.
شهید ثانى در حدود پنج قرن پیش در شرایط نامساعد حاکمیت استبداد شرح لمعه را در شرح کتاب لمعه شهید اوّل نگاشته است از این روى عبارات آن پیچیده و دشوار یاب است که نمى تواند به کار آموزشى بیاید.
مکاسب نیز که محصول افکار بلند شیخ مرتضى انصارى است در حقیقت یادداشتهاى درس خارج ایشان بوده و بسان شرح لمعه ویژگیهاى متن آموزشى را ندارد. شاید گفته شود متنهاى آموزشى فقه و کتابهایى مانند شرح لمعه و مکاسب در سطوح ابتدایى و متوسطه آموزش فقه مورد استفاده قرار مى گیرند و حال آن که بخش اعظم آموزش فقه در مقطع خارج است که متن مشخص ندارد از این روى متنهاى آموزشى فقه تأثیر چندانى در نابالندگى فقه ندارند.
باید توجه داشت که آموزشهاى سالهاى نخست حکم خشت اول را دارند و درسهاى خارج در هر صورت همان پایه ها و آموخته هاى متون درسى استوار مى گردند. اهمیت کتابهاى شرح لمعه و مکاسب در ساختار فکرى طالبان و آشنایى آنان با روشها و با استفاده درست از منابع و به کارگیرى قواعد فقهى و اصولى قابل انکار نیست.
هر چند درس خارج نیز باید داراى معیارها و ملاکهاى آموزشى باشد.
3 . پرداختن بیش از اندازه به اصول: علم اصول ابزار استنباط احکام است. شکى نیست که مهارت در فهم قواعد اصولى دسترسى و بهره گیرى از منابع احکام را آسان مى کند و قدرت اجتهادى فقیه را بالا مى برد. توجه و اهتمام حوزه هاى علمیه به بحثهاى عمیق اصولى در سده هاى گذشته نیز روشنگر همین نکته است. ولى از آن جا که دانستن علم اصول هدف نیست بلکه ابزارى است که فقیه را در دستیابى به احکام به کار مى آید باید مراقب بود که پرداختن بیش از اندازه لازم و وارد شدن در بحثهاى حاشیه اى اصول که هیچ کاربردى هم در فقه ندارند و یا کاربرد بسیار کمى دارند ما را از
رسیدن به هدف که تفقه در دین باشد باز ندارند.
پرداختن به مسائل علم اصول در سالهاى اخیر به قدرى در حوزه هاى علمیه زیاد شده است که دهها و صدها مسأله صرفاً (فرضى) که زاییده ذهن پویاى اصولیان است و هیچ کار بردى ندارند جا را بر هر اندیشه نو و ابتکارى تنگ کرده اند و حوزه ها را از پرداخت به مسائل اصلى و واقعى و حوزویان را از واقع بینى بازداشته اند11.آقاى بروجردى که از فقهاى بزرگ صاحب سبک و نوآور در سده اخیر است به خاطر پرهیز از همین نکته با این که تبحر فوق العاده اى در اصول داشت کم تر مسائل فقهى را بر مسائل اصولى مبتنى مى کرد و هرگز به مسائل فرضى نمى پرداخت12.
متأسفانه در روزگار ما بى حدّ و حصر در حوزه ها به بررسى مسائل فرضى در مباحث علم اصول آن هم در بحثهایى چون: علم اجمالى استصحاب کلى قسم ثالث و رابع و… که هیچ ثمره عملى و فقهى ندارند پرداخته مى شود که این عاملى است مهم در رکود فقه و بازداشتن فقیهان و اصولیان از نگاه جدّى به مسائل جدید.
4 . مباحث غیر لازم فقه: توانها و دقتها و ریزبینیها و نکته سنجیها در سده اخیر بیشتر به فرعها و بخشهایى از فقه متوجه شده که به طور کلى بیگانه از مسائل روز مره زندگى و موضوعهاى با اهمیت و کارساز در جامعه است و این کلاف چنان پیچیده شده که فقیهان ما را از تفکر در باب مسائل نوپیدا بازداشته است.
در روزگار ما فقیهان در کتابهاى فقهى خود و در درسهاى خارج به شرح موضوعهایى مى پردازند و حاشیه بر حاشیه هایى مى زنند و بر شمار اشکالهایى مى افزایند و جواب از اشکالهایى مى دهند و اشکال بر اشکالهایى مى کنند که نه فقه را به کار مى آید و نه جامعه را. جز وقت گذرانى و اظهار فضل هیچ چیز دربر ندارد. وقتى از اینان از این کار بیهوده پرسش مى شود پاسخ مى دهند درست است که این گونه بحثها فایده عملى ندارند ولى فایده هاى علمى بسیار دارند.
این گونه بحثها باید بسان گذشته و بلکه قوى تر خوانده شوند تا ذهن و فکر طلاب دانشوران و طالبان علم باز شده و اهل نقد و بحث شوند.
روشن است که مى شود با مباحث جدید و مورد نیاز فکر و ذهن طالبان علم را پرورش داد. بویژه که با طرح مسائل نوپیدا مجتهد باید در پى دلایلى بگردد و از راههایى به نیازهاى فقهى روز پاسخ بدهد که در گذشته سابقه نداشته و این بهتر مى تواند ذهن و فکر افراد را پرورش دهد و راههاى جدید را براى کشف مسائل بنمایاند.
عوامل بالندگى فقه
در بخشهاى نخست وضعیت موجود حوزه را از نظر گذراندیم و به پاره اى از عوامل رکود فقه در عصر حاضر اشاره کردیم و با اشاره به موضوعها و مسائل بر جاى مانده و نقاط ضعف و نارساییها نابالندگى فقه را در حل دشواریهاى اجتماعى و حکومتى و پاسخ گویى به نیازهاى جدید مردم یادآور شدیم.
اکنون ببینیم براى پایان دادن به این وضع چه باید کرد؟ چه ابزار و روشهایى را حوزه باید به کار گیرد تا بار دیگر فقه و فقاهت و دیگر دانشهاى حوزوى کمال و پویایى مورد انتظار را به دست آورند.
به عبارت دیگر براى این که فقه و فقاهت بتوانند همراه با زمان بلکه پیش تر از زمان حرکت کنند و در همه عرصه ها و زمینه ها راه حلهاى مناسب ارائه دهند چه باید کرد؟
پاسخ این پرسش بخشهاى فراوانى دارد که بخشى از آن به وضعیت ساختار ادارى و سازمان و تشکیلات حوزه و بخشى از آن به برقرارى نظم و برنامه در حوزه ها ساماندهى کارهاى تحقیقاتى اصلاح نظام آموزشى تدوین کتابهاى درسى بالا بردن دانش اجتماعى حوزویان و… بر مى گردد که بحث در همه این زمینه ها از موضوع و نیز حوصله این نوشتار بیرون است.
در این جا تنها به برخى از این بخشها که به بالندگى دانش فقه ربط پیدا مى کنند به گونه اى گذرا اشاره مى کنیم و عواملى را که اگر به کار گرفته شوند سبب رشد و بالندگى فقه و فقاهت فراهم
خواهد آمد به اختصار مورد بررسى قرار مى دهیم:
1 . استفاده از روشهاى جدید
پیش از این گفتیم که در روزگار گذشته همراه رشد و گسترش فقه شیوه ها و روشهاى اجتهاد و استنباط نیز رشد داشته اند. در حقیقت همواره پدیدآمدن روشهاى نو در استفاده از منابع و صدور فتوا در رشد و بالندگى تأثیرگزار بوده اند از این روى هر گاه پنداشته شده که شیوه هاى موجود کامل و بى کم وکاستند و دیگر راههایى بهتر و کامل تر از آنچه هست نمى توان براى استنباط احکام پیدا کرد فقه دچار رکود شده است. روشهاى استفاده از منابع فقهى یا همان فقاهت نیز همچون خود فقه همواره باید رو به کمال باشند و نباید هیچ گاه به پندار این که کامل هستند و بى کم وکاست از حرکت تکاملى باز ایستند.
بر همین اساس در هر برهه اى که فقیهى دست به ابتکار و نوآورى زده و با به کار گرفتن شیوه هاى جدید بر رشد فقاهت و شمار روشهاى استنباط افزوده است به میزان درخورى در فقه بالندگى و تحرک ایجاد شده و گاهِ آغاز یک تحول مهم در مسیر تکامل فقه گردیده است.
بر همین اساس اگر مثلاً سیر تکاملى فقه را به چند دوره تقسیم کنیم مى بینیم در رأس هر دوره اى فقیهى نوآور مانند ابن ابى عقیل شیخ مفید شیخ طوسى ابن ادریس حلى علامه حلى شهیدین محقق کرکى وحید بهبهانى شیخ انصارى آقاى بروجردى و… قرار دارند که هر کدام با پدید آوردن روشهاى جدید و یا کامل ساختن شیوه هاى پیشین اجتهاد به رشد و بالندگى فقه کمک شایانى کرده اند.
رهبر معظم انقلاب با اشاره به ضرورت تکامل فقاهت و کامل ساختن شیوه هاى استنباط مى گوید:
(… فقاهت یعنى شیوه استنباط. خود این هم به پیشرفت احتیاج دارد. این که چیز کاملى نیست بلکه متکامل است. نمى شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیده ایم و این شیوه دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه از کجا معلوم است؟ شیخ طوسى
ملاّى به آن عظمت فقاهت داشت. فتاواى ایشان را در یک مسأله فقهى ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث کند؟ آن فتاوا ساده و سطحى است. مجتهد امروز هرگز راضى نمى شود آن طور کار کند و استنباط نماید. فقاهت در دورهاى متعدد تکامل پیدا کرده است….
چه دلیلى دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ اى بسا خیلى از مسائل مسائل دیگر را در بر بگیرد و خیلى از نتایج عوض گردد و خیلى از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد جوابهاى مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگرى مى شود. این از جمله کارهایى است که باید بشود13.)
عظمت و توانمندى فقهاى گذشته هیچ گاه نباید این تصور را در حوزه هاى علمیه ایجاد کند که آن بزرگواران در همه زمینه هاى فقهى حرف آخر را زده اند و بهتر و کامل تر از شیوه هاى اجتهادى و فقاهتى آنان وجود ندارد. اگر بزرگى شیخ انصارى و صاحب جواهر و… موجب گردد که فقها جرأت و جسارت این را پیدا نکنند که در برابر نظر آنان نظر بدهند و شیوه ها و راههاى غیر از شیوه هاى استنباطى آن بزرگواران را به کار گیرند و امتحان کنند مسلم رکود و ایستایى فقه و فقاهت امرى اجتناب ناپذیر است. نتیجه چنین نگرش و تصورى آن مى شود که فقیهان موجود همه توان خویش را به کار گیرند که رأى پیشینیان را بفهمند و همان را اوج فقاهت به شمار آورند و کم تر به فکر نوآورى و کشف راههاى جدید و کامل ساختن شیوه هاى فقاهت باشند.
شهید مطهرى مى نویسد:
(… چاره اى نیست اگر مدعى هستیم که فقه ما نیز یکى از علوم واقعى دنیا است باید از اسلوبهایى که در سایر علوم پیروى مى شود پیروى کنیم اگر پیروى نکنیم معنایش این است که از ردیف علوم خارج است14.)
واقعیت این است که در وضعیت موجود حوزه هاى علمیه فقیهان و محققان بیشتر به تعمیق و تحقق همان مسائلى مى پردازند که فقهاى پیشین به آن ژرفا بخشیده اند. در اجتهاد و استنباط
همان روشها و راههایى را مى پیمایند که بارها پیموده شده است. روشن است که چنین وضعى نمى تواند به رشد و بالندگى فقه و تکامل شیوه هاى فقاهت بینجامد. فقهاى امروز با فکر بازتر و نگرشى ژرف تر و گسترده تر باید آفاق دیگرى را کشف کنند از ابزار و راههاى دیگرى کمک بگیرند و از همه مهم تر این همه را در پرتو روح کلى فقه و اصول کلى و مسلّمى همچون: (اهمیت و مصلحت نظام) (جامعیّت فقه) و آرمان بلند (تئورى اداره انسانها از گهواره تا گور) مورد بررسى و ارزیابى دوباره قرار دهند تا رشد و بالندگى در عرصه فقه و فقاهت پدید آید.
ممکن است برخى تصور کنند که به کارگیرى چنین روشهایى با (فقه سنتى) و (شیوه پیشینیان) و (اجتهاد جواهرى) که بارها از سوى امام راحل مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است ناسازگارى دارد ولى با توجه به توضیحى که دادیم جاى چنین تصورى باقى نمى ماند; زیرا (اجتهاد جواهرى) خود در راستاى همین هدف و با استفاده از شیوه هاى فقاهتى جدید در عصر خویش درخشیده است. شیوه پیشینیان در طول تاریخ فقاهت همواره بر پیدا کردن و گشودن آفاق جدید و بالنده ساختن فقه استوار بوده است. البته این حرکت در بعضى برهه ها مثل عصر علاّمه و شیخ انصارى شتاب بیشترى داشته و در برخى برهه ها مانند روزگار ما شتاب لازم و مورد انتظار را نداشته است. افزون بر این باید توجه داشت که امام خمینى از یک طرف بر فقه سنتى و اجتهاد جواهرى و لزوم ادامه راه پیشینیان تأکید ورزید و از سوى دیگر اجتهاد مصطلح در حوزه هاى علمیه را کافى ندانست و نقش زمان و مکان را در احکام مورد توجه قرارداد و بر ضرورت استفاده از روشهاى جدید فقاهتى تأکید کرد:
(در عین این که از اجتهاد جواهرى به صورتى محکم و استوار ترویج مى شود از محاسن روشهاى جدید و علوم مورد احتیاج حوزه هاى اسلامى استفاده گردد15.)
بنابراین استفاده از روشهاى جدید در حوزه فقه و فقاهت یکى از عواملى است که به رشد و بالندگى فقه کمک مى کند و این وظیفه حوزه است که با بررسیها و
پیگیریهاى کارشناسانه روشهاى جدید را شناسایى کند و از محاسن آن در مسیر رشد و تعالى فقه بهره گیرد.
2 . همفکرى و تبادل آراء
اختلاف آراى دانشمندان و صاحب نظران اگر آلوده به غرضهاى شیطانى نباشد یکى از مهم ترین عوامل پیشرفت علوم است. این که در حدیث معروف نبوى (اختلاف امتى رحمة16) از اختلاف میان امت به عنوان (رحمت) یاد شده است گویا بیانگر همین مطلب باشد.
اختلاف آراء بین دانشمندان در علوم مختلف اسلامى بویژه علم شریف فقه که شایسته ترین علم است و همین طور سنت حسنه مباحثه ها و مناظره هاى گرم علمى بین طلاب صاحب نظران و محققان علوم حوزوى معمول بوده و هست. در میان اصحاب ائمه(ع) بسیار اتفاق مى افتاد که افرادى همچون زراره محمدبن مسلم ابابصیر و… بر سر مسائل فقهى با امامان معصوم(ع) به مباحثه مى پرداختند و اشکالاتى که به نظرشان مى رسید مطرح مى کردند.
امامان(ع) با میدان دادن به اصحاب براى بازگویى دیدگاههاى خویش در حقیقت شیوه تبادل آراء و اهمیت آن را در رشد و بالندگى علوم به آنان آموزش داده اند. افزون بر این اصحاب خود را به گفت و گوهاى علمى سفارش مى کردند.
حضرت امیر(ع) مى فرماید:
(اضربوا بعض الرأى ببعض یتولد منه الصواب17.)
دیدگاهها را کنار هم نهید و برخى را بر برخى دیگر عرضه کنید تا رأى و نظر صحیح پدید آید.
یا مى فرماید:
(امخضوا الرأى مخض السقاء ینتج سدید الآراء18.)
رأى ها را همچون ماستى که براى به دست آوردن کره در میان مشک مى ریزند و مى زنند به یکدیگر بزنید تا در اثر برخورد اندیشه ها نظر درست و متقن به دست آید.
از این روى اصل برخورد آراء و اندیشه ها به عنوان عاملى مهم در رسیدن به آراى متقن و رشد و تعالى دانشهاى اسلامى بویژه فقه همواره مورد توجه امامان(ع) و اصحاب آن بزرگواران بوده
است.
بى گمان گفت و گوهاى علمى و ردّ و ابرام آراى پیشینیان و پسینیان و برخورد آراء در حوزه هاى شیعه به رشد و بالندگى فقه و دیگر علوم کمک شایانى کرده است.
البته سنت حسنه (مباحثه) بیشتر میان طلاب و فاضلان جوان حوزه رایج است و متأسفانه در سطوح عالى و در میان فقیهان و مجتهدان رواج ندارد. معمول نیست که فقهاى برجسته بویژه اصحاب فتوا در یک جا گردآیند و آراى خویش را در فرعهاى مختلف فقهى و مسائل و موضوعهایى که نوپدیدند مطرح کنند و از فکر و نظر یکدیگر کمک بگیرند.
حال آن که تبادل آراء در سطوح بالاى علمى سبب بالندگى علوم و افزایش بازدهى کارها مى شود. در جهان امروز دیگر فکر و نظر یک فرد به تنهایى ارزش و اهمیت چندانى ندارد و از تک روى و فکر یک فرد کارى ساخته نیست.
امروزه علماى هر رشته تبادل رأى مى کنند و سعى دارند از دیدگاههاى یکدیگر بهره ببرند.
از این روى شهید مطهرى مى نویسد:
(اگر شوراى علمى در فقاهت پیدا شود و اصل تبادل نظر بطور کامل جامه عمل بپوشد گذشته از ترقى و تکاملى که در فقه پیدا مى شود بسیارى از اختلاف فتواها از بین مى رود19.)
تدریس خارج فقه و اصول به گونه اى که اکنون در حوزه هاى علمیه رواج دارد تا زمان وحید بهبهانى گویا معمول نبوده و براى نخستین بار تدریس مباحث فقهى و اجتهادى را به این روش وحید بهبهانى پدید آورد و پس از وى شریف العلماى مازندرانى و سپس شیخ انصارى و… این شیوه را تکمیل و تدریس خارج فقه و اصول را به شکل کنونى تثبیت کردند20.
کلاسهاى درس خارج فقه در آن زمان بیشتر این گونه بود: استاد که از فقها و مراجع بزرگ بود با آمادگى کامل و پس از مطالعه و تحقیقات فردى در زمینه یک فرع فقهى آن را در یک جمع بزرگ مطرح مى ساخت و از دیدگاههاى خویش در آن خصوص دفاع مى کرد و شرکت کنندگان در جلسه هم که افراد سطح
بالاى حوزه و مجتهد بودند آزادانه دیدگاههاى استاد را مورد نقد قرار مى دادند و اشکالهاى خویش را مطرح مى ساختند; از این روى بسیار پیش آمد که یک فرع فقهى روزها در جلسه مطرح بود و جوانب مختلف آن به بحث گذاشته مى شد و در پایان استاد با استفاده از اشکالهاى مطرح شده از سوى شرکت کنندگان به یک جمع بندى و نتیجه گیرى دست مى یافت و آن گاه موضوع و مسأله دیگرى را طرح مى کرد. تشکیل چنین جلسه هایى در آن روزگار گرچه عنوان کلاس درس داشت ولى در حقیقت یک انجمن و لجنه علمى و مشاوره اى بود که گروهى از اهل نظر و دانشوران سطح بالاى حوزه با ارائه دیدگاههاى خود به مبادله فکرى مى پرداختند.
درسهاى خارج فقه در آن روزگار تقریباً چیزى شبیه کنفرانسهاى علمى بوده که امروزه در محافل علمى جهان رایج است. با این تفاوت که تشریفات اینها را نداشته و نیز کارى مقطعى نبوده بلکه در همه روزهاى تحصیلى چنین کنفرانسهایى برگزار مى شده است. اوج برگزارى این گونه درسها در سامراء توسط میرزاى شیرازى بوده است. وى سبک ویژه اى در ارائه مطلب داشته و جلسه درس وى عبارت بوده از گفت وگو بین استاد و شاگردان از این روى این روش بى سابقه به مکتب سامراء نامبردار شده است21.
اکنون در حوزه هاى علمیه درسهاى خارج فقه و اصول رونق بسیار دارند. استادان مجتهدان و مراجع بزرگ در ساعتهاى معینى از روز دیدگاههاى فقهى اصولى فلسفى و… خود را براى انبوه شاگردان مطرح مى سازند ولى متأسفانه این درسها حالت نخستین خود را از دست داده اند و در آنها از تبادل و برخورد آراء خبرى نیست. به اصطلاح به گونه کنفرانسهاى علمى نیستند. نه استاد ابتکار و نوآورى دارد و موضوعهاى جدید و بحث نشده و بحث انگیز را مطرح مى کند و نه شاگردان چنان صلاحیت و شایستگى بالایى را دارند که دیدگاههاى استاد را به نقد بکشند و نه حال و هواى جلسه چنین اقتضایى را
دارد.
در زمان ما تبادل آراء بین مجتهدان و فقیهان و شاگردان به فراموشى سپرده شده و جلسه هاى درس خارج کاملاً حالت کلاسهاى بى روح آموزشى را به خود گرفته اند. هر چند معیار و ضوابط لازم در آنها مراعات نمى گردد. در نتیجه اگر حوزه ها در پى دگرگونى و خانه تکانى هستند باید در بالاترین سطح مسائل علمى را به بحث بگذارند و سمینارهاى فقهى اصولى فلسفى کلامى و… براى نقد و بررسى اندیشه ها و طرح سخنان نو و نقد آنها برگزار کنند و حوزه را از یک نواختى و رکود به درآورند.
به گفته مقام معظم رهبرى:
(براى هر مسأله اى که مى خواهید حلّ کنید یک سمینار (به معناى واقعى کلمه) درست کنید نه سمینارى که ـ سه نفر بیایند سخنرانى کنند و بروند این که سمینار نیست جلسه سخنرانى است.
سمینار یعنى یک موضوع محتاج به تأمل عقلى انتخاب بشود و افراد صاحب نظرى بروند فکر کنند و مطالعه و آمارگیرى بکنند و بیایند این جا بحث کنند و نظراتشان را بگویند. بعد آن جمعى که اداره کننده سمینارند این نظرات را جمع بندى کنند تا یک دستاورد معتنابعى به دست آید22.)
3 . آزاد اندیشى
یکى از امتیازهاى مهم حوزه هاى علمیه شیعه وجود فضاى مناسب براى اظهار آزادانه آرا و حاکم بودن روحیه آزاد اندیشى بر محیطهاى علمى بوده به گونه اى که از فقهاى بزرگ گرفته تا یک طلبه و از طرفداران دیدگاهها و آراى مشهور گرفته تا صاحبان فتواهاى شاذ و نادر همه در محیط باز و علمى و به دور از تعصب و تنگ نظرى آزادانه نظرات خویش را ابراز مى داشته اند.
این ویژگى حوزه هاى شیعه کمک شایانى به رشد و بالندگى علوم اسلامى بویژه دانش مهم فقه کرده است و در حقیقت حیات و پویایى و درخشندگى فقه شیعه در طول تاریخ تا حدود زیادى مرهون حاکم بودن همین روحیه آزاد اندیشى برحوزه هاى علمیه بوده است. وقتى به دیدگاههاى فقهاى پیشین و
کتابهاى ارزشمند فقهى سده هاى نخستین و میانه مراجعه مى کنیم مى بینیم بزرگانى همچون شیخ طوسى علامه حلى ابن ادریس شیخ مفید و شیخ صدوق و… با این که از نظر زمانى تقریباً به هم نزدیک بوده اند آراء و دیدگاههاى متفاوتى دارند و آزادانه آراى دیگران و حتى دیدگاههاى نادر برخى فقهاى روزگار خود و یا پیشین را در کتابهاى خویش آورده اند و بدون حب و بغض به بوته نقد و بررسى گذارده اند. حتى تا زمان شهید ثانى فقیهان شیعه آرا و فتاواى فقهاى عامه را نیز در کتابهاى خویش نقل مى کردند و با دیدى عالمانه و محققانه به
رد و بررسى آنها مى پرداختند.
در کنار این اوج گاه تحجرگرایان و کوتاه بینان در حوزه هاى علمیه سر بر مى آورده اند و سبب رکود اندیشه ها مى شده اند و دانشهاى دینى را از بالندگى و پویایى باز مى داشته اند. اگر خداى ناخواسته تحجرگرایى و تنگ نظرى بر فضاى حوزه هاى علوم دینى و مباحث فقهى حاکم باشد و جورى باشد که کسى جرأت ابراز عقیده و مطرح ساختن آراى جدید را نکند و هر کس نظرى غیر از دیدگاههاى پذیرفته شده مشهور اظهار کند تکفیر و تفسیق گردد و مورد طعن و لعن واقع شود مسلم بیش از هر چیز به سیر تکاملى علوم و پویایى و بالندگى آنها بویژه فقه ضربه وارد مى آید و نتیجه آن مى شود که نوآورى در حوزه فقه و فقاهت به طور کلى فرو میرد و کار فقیهان و اهل نظر چیزى جز تکرار دیدگاههاى گذشتگان و زیر و رو کردن آرا و فتاواى آنان و گاه افزودن و یا کاستن برخى دلایل و مستندات آنان نباشد.
روشن است که در چنین شرایطى انبوهى از کتابها و تألیفات فقهى ممکن است پدید آیند امّا در برگیرنده مطلب جدید و فکر نوى نباشند و بار ارزشى چندانى نداشته باشند و در نتیجه سبب ایستایى و رکود فقه شوند.
در اساس محیطى که افکار و اندیشه ها بسته باشند و روحیه آزاداندیشى حاکم نباشد فقیه نمى تواند همگام با حرکت زمان و تکامل علوم و تمدنها به پیش رود و در هر عصر و شرایطى پاسخ گوى نیازهاى فقهى جوامع اسلامى
باشد.
در فضایى آکنده از جمود و تحجر اگر صدها بار کتابهاى فقهى تدریس شوند و یا کتابهاى دیگرى با شرح و توضیح بیشترى نگاشته شوند کمک چندانى به ترقى و تکامل فقه نمى کنند بلکه بر رکود آنها مى افزایند.
برخى از حوزویان در باب آزاداندیشى و بازگذاشتن زمینه براى اظهار نظرهاى گوناگون در مسائل فقهى همواره این نگرانى را داشته اند که آزاد بودن افراد در این حدّ امکان دارد پیامدهاى ناگوارى داشته باشد و گروهى از این فضاى آزاد بهره بردارى سوء بکنند و به انتشار و رواج اندیشه هاى نادرست و خطرناک دست بزنند و دشمنان اسلام با توجیه و تأویلهاى نادرست افکار مسموم و عقاید باطل خویش را به عنوان یک رأى و نظر فقهى آزادانه در میان مردم بپراکنند همان گونه که در سالهاى مبارزه با دستگاه طاغوتى شاه چنین کارهایى توسط منافقان و گروه فرقان و برخى روحانى نماهاى وابسته به دربار انجام مى گرفت.
این نگرانى تاحدودى درست است ولى باید به دو نکته توجه داشت:
1 . مراد از آزاد اندیشى و فراهم بودن شرایط براى ابراز عقیده ها و آراى گوناگون فقهى در حوزه ها آن نیست که ضوابط و اصول حاکم برحوزه فقاهت سست گردد یا نادیده گرفته شود. منابع فقهى و اجتهادى اصول ثابت و مشخصى دارند که اظهار نظرها و فتواها باید در آن چهارچوب و برابر با آن اصول صادر شوند. در غیر این صورت اظهارنظر فقهى ارزشى ندارد و به گونه اى عمل به رأى به شمار مى آید که از نظر شیعه مردود است.
2 . تاریخ فقه و فقاهت نشان مى دهد که استوارى و قوام فقه و علوم دیگر اسلامى و نیز تسلط و قدرت علمى فقیهان به حدى بوده که جایى براى نگرانى از حرکتهاى مخالف وجود نداشته است.
حوزه هاى فقاهت همواره با سربلندى و افتخار به آراء پوچ و باطل و اشکال و ایرادهایى که مطرح مى شده است پاسخ مى داده اند و سستى آراء و
برداشتهاى فقهى کژاندیشان و وسوسه گران را به روشنى مى نمایانده اند.
پس حوزویان بدون این که فضاى اندیشه را باز بگذارند و از هر اندیشه نوپیدایى که در چهارچوب درست عرضه شده است استقبال نکنند نمى توانند به حوزه اى زنده و سالم دست بیابند.
به گفته مقام معظم رهبرى:
(اینطور نباشد که: تا کسى یک فکر و یا فتوایى جدید فقهى ولو غلط داد برخورد اول ما نفى باشد و بگوییم: ببینید فلان کس چه فتواى چرندى در فلان مسأله داده است!
بالأخره یک نظر فقهى باید طرح شود و مورد بحث قرار گیرد و براى ابداع افکار جدید فقهى میدان باز شود.
البته این کار باید با ضابطه و قانون باشد نه این که هر کسى بیاید براى خودش حرفى بزند23.)
محصور ماندن در دائره افکار گذشتگان که بیشتر در اثر عادت و اُنس ذهن و یا دید محدود و کوتاه محقق ایجاد مى شود زمینه رشد و بالندگى را مى میراند و روند حرکت تکاملى فقه را از حرکت باز مى ایستاند; بنابراین براى پویا ساختن فقه و فقاهت و جلوگیرى از هرگونه بروز و ظهور تحجر در حوزه هاى علمیه باید روحیه آزاد اندیشى و زمینه اظهار آزادانه آراء را در حوزه ها تقویت کرد.
4 . تخصصى کردن فقه
در شرایط موجود که فقه و دیگر علوم اسلامى همچون سایر علوم گسترش یافته اند بى گمان آشنایى دقیق و همه جانبه بر همه علوم حوزوى براى یک فرد هر چند پراستعداد و سخت کوش امکان ندارد. صاحب جواهر با استعداد شگرف و کار مداوم و عمر طولانى به زحمت توانست یک دوره فقه را تدوین کند و مسلم اگر وى توان و نیروى خویش را بر تحقیق و ژرف کاوى در یک یا چند باب و بخش فقه متمرکز مى کرد چه بسا به نتایج مهم ترى مى رسید.
اکنون که فقه گسترده تر شده بررسى همه جانبه و دقیق همه بابهاى فقه از یک فرد ساخته نیست و راه صحیح آن است که بابها و بخشهاى مختلف فقه در چند بخش تقسیم شوند و هر گروهى از
محققان تنها در یک بخش آن به تحقیق و کندوکاو بپردازند و تمام تلاش خود را در همان بخش به کارگیرند تا به گونه شایسته مورد بررسى قرار گیرد و همه مسائل مستحدثه و موضوعهاى جدید که به گونه اى مربوط به آن بخش است جمع آورى و پاسخهاى محققانه و دقیق به آنها داده شود.
آقاى اراکى از طرح هاى آقاى حائرى براى تخصصى شدن فقه چنین گزارش مى دهد:
(حاج شیخ مى فرمود: هر بابى از این ابواب یک متخصص لازم دارد چون ابواب فقه خیلى متشتت و اقوال و ادله عقلیه و نقلیه و اجماعاتش تتبع زیاد مى خواهد و افراد سریع الذهن لازم دارد و این عمر انسانى کفایت نمى دهد که پنجاه باب به طور شایسته و آن طور که باید و شاید تحقیق شود پس خوب است براى هر بابى یک شخص متخصص بشود24.)
تردیدى نیست که اگر علم فقه مانند دیگر علوم به رشته هاى گوناگون تقسیم شود و گروهى از طلاب و فاضلان تنها به تحقیق و بررسى عبادات بپردازند و در آن متخصص شوند و گروه دیگر در معاملات و دسته اى در سیاست و… رشد و بالندگى فقه به مراتب بیش از این خواهد بود.
به گفته شهید مطهرى:
(در این وضع حاضر و بعد از این پیشرفت و تکامل که در فقه مانند سایر علوم دنیا پیدا شده و این پیشرفت معلول مساعى علما و فقهاء گذشته بوده یا باید علما و فقهاى این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و مانع ترقى آن گردند و یا باید آن پیشنهاد متین و مترقى [پیشنهاد شیخ عبدالکریم حائرى درباره تخصصى شدن بابهاى فقه] را عملى کنند رشته هاى تخصصى به وجود آورند و مردم هم در تقلید تبعیض کنند همان طورى که در رجوع به طبیب تبعیض مى کنند25.)
متأسفانه اکنون نظام آموزشى حوزه به گونه اى است که متخصص تربیت نمى کند. هر طلبه اى با هر استعداد و ذوقى هر درسى را که بخواهد مى تواند
شرکت کند. از این روى طلاب بدون برنامه در تمامى دروس حوزه شرکت مى جویند و از هر دانشى بهره اندکى مى گیرند و این سیر از آغاز ورود به حوزه تا دوران پیرى و درماندگى ادامه مى یابد بى آن که بهره اى درست و کار آمد نصیب خود آنان گردد و یا بازدهى براى جامعه داشته باشد.
روشن است افرادى که با بسیارى از دانشها اندک آشنایى دارند نمى توانند در جامعه آن جا که به آشنایى همه جانبه ژرف و تخصص نیاز است کارآیى داشته باشند.
امّا آنان که در رشته اى خاص به ژرف کاوى پرداخته اند و عمرى را صرف کرده اند به خاطر آشنایى همه جانبه اى که در آن رشته دارند مى توانند بخشى از نیازها را به درستى برآورند.
از این روى شیخ بهایى که یکى از دانشمندان و نوابغ بزرگ جهان به شمار مى رود بر این باور است: کسى که در همه رشته ها وارد شده باشد هر چند مستعد و قوى باشد هیچ گاه نمى تواند مانند فردى باشد که همه تلاش خود را در یک رشته به کار گرفته است.
وى مى گفته:
(من به هر ذى فنونى رسیدم غالب شدم و به هر ذى فن واحد که رسیدم مغلوب گردیدم26.)
وقتى شیخ بهائى با آن عظمت خود را مغلوب متخصص مى بیند افراد عادى و استعدادهاى معمولى تکلیف شان روشن است.
در اساس تخصصى شدن و پیدا شدن گرایشهاى گوناگون در یک علم اثر طبیعى رشد و ترقى آن علم است; از این روى در آینده که علوم پیشرفت بیشترى پیدا کند چه بسا هر یک از رشته هاى کنونى هر دانشى به چندین رشته تقسیم گردند و تخصص در یک رشته و یک بخش از آن علم هم از یک فرد ساخته نباشد. مثلاً دانش پزشکى در حال حاضر به رشته هاى فراوان و تخصصى تقسیم شده است مانند: گوش و حلق و بینى چشم قلب و عروق پوست و مو و… چه بسا درآینده مسائل مربوط به چشم پزشکى به اندازه اى گسترش یابد که متخصص شدن در همه زوایاى چشم
پزشکى مشکل باشد و لازم باشد که خود رشته چشم پزشکى به چندین رشته دیگر تقسیم گردد.
علم فقه نیز همین گونه است. اکنون صحبت از تخصصى شدن بابهاى فقه مى رود. چه بسا در آینده اطلاع و احاطه کامل بر یک باب فقه هم مشکل باشد و لازم بیاید هر یک از بابهاى قضا عبادات معاملات و… نیز به چندین گرایش و تخصص دیگر تقسیم شوند. این ثمره و لازمه رشد و ترقى علوم است.
به گفته شهید مطهرى:
(احتیاج به تقسیم کار در فقه و به وجود آمدن رشته هاى تخصصى در فقاهت از صدسال پیش به این طرف ضرورت پیدا کرده و در وضع موجود یا باید فقهاى این زمان جلو رشد فقه را بگیرند و متوقف سازند و یا به این پیشنهاد تسلیم شوند; زیرا تقسیم کار در علوم هم معلول تکامل علوم است و هم علت آن; یعنى علوم تدریجاً رشد مى کنند تا مى رسند به حدّى که از عهده یک نفر تحقیق در همه مسائل آنها ممکن نیست ناچار باید تقسیم بشود و رشته هاى تخصصى پیدا شود. پس تقسیم کار و پیدایش رشته هاى تخصصى در یک علم نتیجه و معلول تکامل و پیشرفت آن علم است و از طرف دیگر با پیدایش رشته هاى تخصصى و تقسیم کار و تمرکز فکر در مسائل بخصوص آن رشته تخصصى پیشرفت بیشترى پیدا مى کند27.)
بنابراین تخصصى شدن علوم حوزوى بویژه فقه و تخصصى شدن بابهاى گوناگون آن یک ضرورت انکارناپذیر است و رشد و بالندگى فقه بدون تقسیم کار امرى بسیار مشکل است و سستى در این امر جز رکود فقه و عقب ماندن فقه از کاروان پرشتاب علوم دیگر نتیجه اى نخواهد داشت.
5 . فقه مقارن و تطبیقى
بررسى مسائل فقهى بدون توجه به داده هاى علمى دیگران در علم حقوق و مکتبهاى حقوقى غرب و نیز توجه به دیدگاههاى فقه اهل سنت چندان کارساز نیست. حضور گسترده مقررات و قوانین مدنى کیفرى و جزایى مکتبهاى حقوقى غرب در جامعه هاى اسلامى و ارتباط
گسترده اى که وجود دارد ایجاب مى کند که حوزویان با حقوق غرب آشنا شوند و آن را به کار بندند.
افزون بر این به خاطر نزدیک بودن فقه شیعه و اهل سنت به یکدیگر و مشترکات فراوان آن دو دیدگاههاى اهل سنت را نیز در هر مسأله اى که بررسى مى کنند باید به درستى بدانند.
در باب حقوق مدنى حقوق جزا و گونه هاى مباحث حقوقى در غرب و شرق عالم کار بسیار شده است کارهاى فنى و کارشناسانه و هزارها اثر در این باره به بازار عرضه گردیده و صاحب نظران بسیارى در حقوق و گونه هاى آن به تحقیق و بررسى مشغول هستند و آخرین دستاوردهاى تحقیقى خود را با بهترین روشها و به گونه اى قانونمند عرضه مى دارند.
اینک ما روبه رو هستیم با کارنامه قوى دیگران در این باب از این روى نمى توانیم بى توجه و مطالعه آن کارنامه قطور و پرحجم و هماهنگ با روشهاى جدید در باب حقوق اسلامى سخن بگوییم و بگوییم: کارى به دیگران نداریم آنچه از منابع شرعى مى فهمیم بیان مى کنیم. این راه نادرستى است.
براى هر چه پخته تر بیان کردن دیدگاههاى حقوقى اسلام و بى کم وکاست مطرح کردن آنها باید آشنایى کامل و دقیق به دیدگاههاى دیگران داشته باشیم که چه بسا بر فهم ما اثر بگذارد و نگاه ما را دقیق تر بکند و سبب شود که بهتر و روشن تر دیدگاههاى حقوقى اسلام را دریابیم.
ما در باب حقوق بسیار عقب مانده ایم از کاروان پرشتاب روز. دیگران بویژه غرب بسیار از ما پیش تر است.
این به این معنى نیست که منابع ضعیف هستند. خیر منابع ما بسیار هم غنى و پرمایه اند; امّا دست به استخراج نزده ایم و با روشهاى جدید به سراغ این گنجینه هاى عظیم نرفته ایم و کار و تلاش نورزیده ایم تا دیدگاه اسلام را یک به یک در آوریم و با زبان امروز و مورد پذیرش جهان امروز عرضه کنیم.
این عقب ماندگى و فاصله از دنیاى امروز را در بسیارى از دانشها از جمله
حقوق از زبان رهبرى بشنویم:
(… شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنى حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقى تحقیقات گوناگون شده است. این کار هم در غرب و هم در دنیاى اسلام غیرشیعه صورت گرفته است. ما در این زمینه ها انصافاً باید بگوییم خیلى عقبیم. حال این رشته تخصصى ماست و بیشتر تخصص حوزه ها تقریباً فقه است28.)
فقهاى شیعه در گذشته آراى فقهاى اهل سنت را نیز در ضمن ارائه دیدگاههاى خویش مطرح مى کردند و دلیلهاى آنان را عالمانه نقد مى کردند و گاه در راستاى استوارسازى رأى خویش از دیدگاههاى آنان نیز آگاه مى شدند. تقریباً تا قرن هفتم نقل و بررسى فتاواى فقهاى اهل سنت در بین علماى شیعه امر رایجى بوده و در کتابهاى شیخ طوسى علامه حلى و… فراوان به دیدگاههاى آنان برخورد مى کنیم.
شیخ طوسى شاید نخستین فقیهى باشد که با تسلط کامل یک دوره کامل فقه تطبیقى تحت عنوان (الخلاف) نوشت و در تمام بابهاى فقهى دیدگاههاى فقهاى اهل سنت را نیز مورد توجه و بررسى قرارداد. در سده هاى پسین و از قرن هشتم به بعد کم کم این شیوه متروک شد و در کتابهاى فقهى ما اثرى از دیدگاههاى فقهى اهل سنت دیده نمى شود. تا این که در این اواخر آقاى بروجردى سیره پیشینیان را احیا کرد و به فقه مقارن توجه خاصى مبذول داشت.
ایشان با آشنایى کامل و کم نظیر و همه جانبه اى که بر فقه و آراء فقهاى اهل سنت داشت29 توانست در امر استنباط تحولى ایجاد کند و سبک و شیوه اى ویژه بیافریند.
باید توجه داشت که فقه عامه سالیان سال فقه حاکم بوده ولى فقه شیعه جز در برهه هایى کوتاه به دور از مسائل حکومتى و سیاسى ادامه راه مى داده است; از این روى امکان دارد فقه عامه در بسیارى از زمینه هاى حکومتى و اجتماعى دربردارنده مسائل و موضوعهایى باشد که فقهاى ما بدان نپرداخته اند. به عبارت دیگر مى توان گفت فقه شیعه در حقیقت حاشیه اى بر فقه
اهل سنت بوده است; از این روى بدون در نظر گرفتن دیدگاههاى فقهاى عامه و آگاهى از کتابهاى فقهى آنان چه بسا نکات و زوایایى از روایات و دیدگاههاى امامان(ع) بر ما پوشیده بماند. بنابراین آشنایى با فقه اهل سنت و بررسى دیدگاههاى آنان و اطلاع از مکاتب حقوقى غرب و شرق و مقایسه بین دیدگاههاى حقوقى رایج با دیدگاههاى شیعه مى تواند سبب رشد و بالندگى فقه شود.
6 . موضوع شناسى و آگاهى به زمان
فقه قانون زندگى است و به گونه مستقیم با اعمال و رفتار انسان سروکار دارد. خداوند متعال مجموعه احکام و برنامه هاى یک زندگى خوب را فرستاده است ولى موضوعهاى آن احکام را در طبیعت و در زندگى روزمره مردم باید جست. موضوعها نیز در زمانها و مکانهاى گوناگون امورى ثابت و پایدار نیستند بلکه در فرآیند تحول زمان همواره در حال دگرگونیند. در هر زمان و مکانى مفاهیم و موضوعها بار معنایى خاص خویش را دارند و احکام ویژه خویش را مى طلبند; از این روى به همان نسبت که درک و برداشت ما از مسائل و موضوعهاى نوپیدا در شرایط و زمان و مکانهاى گوناگون متفاوت است بار شدن احکام فقهى بر آنها و برداشتها و فتواهاى فقهى نیز گوناگونند. بر این اساس مى بینیم در سده هاى گذشته مفاهیم و موضوعهایى مطرح بوده که امروز به کلى دگرگون شده اند و بسیارى از آنها تغییر کرده و بسیارى دیگر منسوخ شده اند و به جاى آنها مفاهیم و موضوعهاى جدید مطرح شده اند که باید فقه تکلیف آنها را روشن کند.
امام خمینى با توجه به همین نکته با این که بر تحصیل و تحقیق براساس فقه سنتى و اجتهاد جواهرى تاکید مى کرد بر ضرورت توجه به عنصر زمان و مکان و نقش آنها در اجتهاد و بالندگى فقه نیز پاى مى فشرد:
(… این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در
اجتهادند. مسأله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدى پیدا کند30…)
بى توجه بودن به عنصر زمان و مکان و نداشتن شناخت ژرف از مفاهیم دینى و دانشهایى که مستقیم و غیرمستقیم در حوزه معارف دینى قرار مى گیرند و نیز ناآگاهى از اوضاع روز جهان و بى توجهى به موضوعها و مسائل نوپیدا به طور طبیعى اظهار نظرهاى نادرستى را در پى خواهد آورد و رشد و بالندگى فقه را در سیر پرشتاب حرکت تکاملى علوم کُند خواهد ساخت.
براین اساس این که برخى مى پندارند: (شناخت موضوعها به عهده عرف است و کار فقیه فتواست نه موضوع شناسى) درست نیست; زیرا صدور فتوا بدون آشنایى با موضوعها ممکن نیست. منتهى براى شناخت موضوعها فقیه مى تواند از کارشناسان در هر بخشى کمک بگیرد و با اشراف کامل بر همه جنبه هاى آن فتوا صادر کند. رشد و بالندگى فقه در گرو آن است که فقیه از اوضاع جهانى که در آن زندگى مى کند آگاه باشد با زندگى روزمره مردم و جریانها و رویدادهاى زندگى آنان آشنا باشد و در متن جامعه قرار بگیرد و حوادث واقعه و مسائل مستحدثه را خوب بشناسد.
بالندگى و شکوفایى فقه در سده هاى گذشته مرهون تلاشهاى فقیهانى آگاه و آشناى به مسائل و مشکلات عصر خویش بوده است. در کتابهاى فقهى شیخ مفید شیخ طوسى سید مرتضى علامه حلى و… نشانه هاى زیادى وجود دارد که نشانگر آگاهى کامل آنان از موضوعهاى فقهى و دگرگونیهاى عصر خویش بوده است. راه انداختن مدرسه سیار توسط علامه حلى بیش از آن که اهمیت توجه وى را به حفظ و ترویج حوزه هاى علمیه نشان بدهد اهمیت توجه وى را به عنصر زمان و مکان و جریانها و مسائل و موضوعهایى که با آن رو در رو بود نشان مى دهد.
در زمان ما با پیروزى انقلاب اسلامى فقیه با مسائل و موضوعهاى
فراوانى که در بخشهاى پیشین به پاره اى از آنها اشاره کردیم رو در روست که بى گمان بدون آگاهى به عنصر زمان و مکان و توجه به موضوعهاى جدید پاسخ گویى به آنها بسیار مشکل است.
دراساس آشنایى با اوضاع و جریانهاى زمان و شناخت عوامل اثر گذار در اجتماع امکان پیش بینى مى دهد و با پیش بینى مى توان به استقبال حوادث شتافت و از فرصتهاى مساعدى که دگرگونیهاى زمانى پیش مى آورد بهره برد تا در تنگناى رخدادها گرفتار نیامد.
به فرموده امام صادق(ع):
(العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس31.)
کسى که به زمان خود عالم باشد از هجوم شبهه ها در امان است.
استاد شهید مطهرى با اشاره به این حدیث شریف و در ضرورت عالم بودن فقیه به زمان و مکان مى نویسد:
(بدیهى است که مفهوم مخالف جمله گران قیمت فوق این است: (الجاهل بزمانه یهجم علیه اللوابس) آن که نمى داند در جهانى که زندگى مى کند چه مى گذرد؟ چه عواملى دست اندرکار ساختن جامعه به میل خود هستند؟ چه تخمهایى در زمان حاضر پاشیده مى شود که در آینده سربرخواهند آورد؟ روزگار آبستن چه حوادثى است؟ هرگز نمى تواند به مقابله با نیروهاى مهاجم برخیزد و یا از فرصتهاى طلایى زودگذر اغتنام جوید32.)
آگاهى از مسائل روز و از زمان و مکان دید فقیه را نسبت به بسیارى از مسائل عوض مى کند.
به عنوان مثال: فقیهى که در محیط آباد و برخوردار از نهرها و جویهاى آب و یا آب لوله کشى تصفیه شده زندگى مى کند فتوایش در مسأله طهارت ونجاست با فقیهى که در منطقه خشک و کم آب زندگى مى کند و آب خوردن هم به زحمت پیدا مى شود فرق دارد.
یا کسى که خود جمعیت انبوه و دشواریهاى کنگره بزرگ حج ابراهیمى را از نزدیک دیده است با کسى که فقط از راه آیات و روایات با حج آشنا شده است فرق دارد.
یا کسى که به نقش بانکها بیمه و یا عضویت در سازمانهاى سیاسى اقتصادى جهانى و منطقه اى در حیات کشورها و ملتها آشنایى دارد فتوایش با کسى که هیچ آشنایى با این پدیده هاى نو ندارد و فقط برابر همان اطلاقات و عمومات که در فقه وجود دارد بدون در نظر گرفتن پیامدها فتوا به حرام و یا حلال بودن مى دهد فرق دارد. امروز اگر فقیهى توجه کامل به این مسائل نداشته باشد مى توان گفت اصلاً در این مسائل صلاحیت فتوایى ندارد و نمى توان از وى تقلید کرد:
(فقیه و مجتهد کارش استنباط و استخراج احکام است; اما اطلاع و احاطه او به موضوعات و به اصطلاح طرز جهان بینى اش در فتواهایش زیاد تأثیر دارد. فقیه باید احاطه کامل به موضوعاتى که براى آن موضوعات فتوا صادر مى کند داشته باشد. اگر فقیهى را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهى مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگى است این دو نفر به ادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه مى کنند امّا هر کدام یک جور و یک نحو به خصوص استنباط مى کند33.)
(اساساً مرز اجتهاد در تطبیق دستورات کلى بر مسائل جدید و حوادث متغیر است. مجتهد واقعى آن است که این رمز را به دست آورده باشد. توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر مى کند و بالطبع حکم آنها عوض مى شود و الاّ به موضوع کهنه و فکر شده فکر کردن و حداکثر یک (على الأقوى) را تبدیل به (على الأحوط) کردن و یا یک (على الأحوط) را تبدیل به (على الأقوى) کردن هنرى نیست و این همه جار و جنجال لازم ندارد34.)
اکنون براى این که نشان بدهیم چگونه موضوعها در گذر زمان تغییر مى کنند و جهان بینى فقیه چگونه مى تواند در فتواهایش تاثیر گذارد براى نمونه به دو مورد اشاره مى کنیم:
1 . در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود:
(اذا اختلفتم فى الطریق فاجعلوه
سبع أذرع35.)
هرگاه بر سر اندازه گذرگاه اختلاف پیدا کردید آن را هفت ذراع [حدود 3.5 متر] قرار دهید.
از ظاهر این حدیث شریف بر مى آید که پیامبر اکرم(ص) این مسأله را به عنوان یک حکم اسلامى بیان فرموده که ملاک در راهها و گذرگاههاى همگانى در نظر گرفتن دست کم 3.5 متر عرض است. چنین امرى در گذشته که عبور و مرور مردم محدود بود و مسائل حمل و نقل منحصر به اسب و الاغ و استر بود امرى طبیعى و کاملاً منطقى بود و در اصل بیش از 3.5 متر لازم هم نبود ولى اکنون که مدار بر زندگى ماشینى است و انبوه اتومبیلها اتوبوسها کامیونها و صدها گونه وسایل نقلیه موتورى سبک و سنگین در خیابانها راهها و جادها در حال آمد و شدند مسلم 3.5 متر بسنده نیست و نمى تواند پاسخ گوى نیازهاى عمومى باشد. امروز نیاز به خیابانها و جاده هاى گسترده یک ضرورت است و به طور قطع نمى توان به آن مقدار وارد شده در روایت استناد جست. مثلاً اگر مسؤولان شهر سازى بخواهند خیابان و یا کوچه اى را بگسترانند بگوییم: نخیر به استناد این حدیث نبوى میزان هفت ذراع است و حکم فقهى این است و بیش از این را نمى توان انجام داد.
فقیهى که آگاه به زمان و مکان است به آسانى در مى یابد که مقصود پیامبر(ص) این بوده که حلّ مشکل کند و به گونه اى برنامه بریزد که رفت وآمد به آسانى صورت پذیرد و نخواسته است که یک قانون همیشگى براى همه زمانها و مکانها پى بریزد. در آن زمان راهها و کوچه هاى هفت ذراعى به آسانى مى توانسته پاسخ گوى رفت وآمدها باشند و از این جهت براى مردم مشکلى به وجود نیاید ولى اکنون ملاکهاى ساخت خیابان و گذرگاه و پل چیز دیگرى است و کاملاً متفاوت با صدر اسلام.
2 . در مسأله تصویرگرى و نقاشى بیشتر فقیهان فتوا به حرام بودن مطلق نقاشى و تصویر داده اند چه نقش و تصویر از گیاهان و درختان باشد و چه از موجودات مثل انسان و حیوان. مستند آنان روایاتى است که نشان دهنده شدت
عذاب صورتگران است ازجمله:
(… من صور التماثیل فقد ضادّ اللّه36.)
کسى که تصویرگرى کند با خدا به مخالفت برخاسته است.
یا:
(ومن صور صورة عذب حتى ینفخ فیها الروح و لیس بنافخ37.)
کسى که صورتى را بکشد عذاب مى شود تا آن که روح در آن بدمد و چنین چیزى را هم نمى تواند.
(اشد الناس عذاباً یوم القیامه رجل قتل نبیاً او قتله نبى ورجل یضل الناس بغیر علم اَو مصور یصور التماثیل38.)
شدیدترین عذاب در روز قیامت از براى کسى است که پیامبرى را کشته باشد و یا آن که پیامبرى وى را بکشد و نیز فردى که مردم را بدون علم گمراه سازد [فتواى بدون علم دهد] و یا فرد صورتگرى که صورت و عکس مى کشد.
در این احادیث و مانند آنها صرف نظر از ضعف سندى که دارند و طریق آنها که بیشتر اهل سنت هستند به عذاب تصویرگران اشاره شده و مجازات آنان در ردیف مجازات کسانى قرار گرفته که پیامبرى را کشته باشند و یا ارتداد کفر را پیشه کرده باشند.
برخى از فقیهان معاصر از جمله امام خمینى پس از برشمردن اقوال در مساله و بررسى روایاتى که مورد استناد قرار گرفته است در حرام بودن مطلق تصویرگرى و درستى این روایات تردید کرده و گفته است: در اساس با روح اسلام سازگار نیست که عذاب تصویرگر از همه حتى کشندگان پیامبران و… بیشتر باشد از این روى در توجیه این روایات مى نویسد:
(فان تلک التوعیدات و التشدیدات لاتناسب مطلق عمل المجسمه او تنقیش الصور ضرورة ان عملها لایکون اعظم من قتل النفس المحترمه او الزنا او اللواط او شرب الخمر و غیرها من الکبائر والظاهر انّ المراد منها تصویر التماثیل التى هم لها عاکفون39.)
این ترساندنهاى شدید با کار مطلق
صورتگرى یانقاشى مناسبتى ندارد; زیرا گناه چنین کارهایى مسلم از قتل نفس محترم یا زنا یا لواط یا شرب خمر و جز آنها از گناهان کبیره بزرگ تر نیست. ظاهر آن است که مراد روایت کشیدن و یا ساختن تماثیل عکسهایى است که در برابر آنها به سجده مى افتند و خضوع مى کنند.صدور این روایات در روزگارى بوده است که به دستور پیامبر بتهاى قریش در هم شکسته شد و محیط کعبه و مسجدالحرام از لوث شرک و گونه هاى بتهایى که در آن جا نگهدارى مى شد پاک گردید. در آن هنگام براى گروهى از اعراب بسیار دشوار بود که به یک باره دست از بت و بت پرستى بردارند و پس از عمرى خشوع در برابر بتها و خدایان ساختگى خویش به یک باره به اعمال گذشته خویش پشت پا زنند. از سویى دیگر زمینه اى براى بروز چنین اعمالى در جامعه وجود نداشت از این روى به کشیدن صورت بتهاى شکسته خویش دل خوش مى کردند و در برابر عکسهاى آنها احترام و تواضع مى کردند. آنان با این کار خویش مى خواستند علاقه مندى و پایبندى خود را به حفظ عقاید خرافى خویش ابراز کنند.
بنابراین جهان بینى گسترده و دیدگاه باز فقیه نسبت به مسائل اسلام و جهان در تجزیه و تحلیل این روایات و استنباط حکم تصویرگرى و احکامى مانند آن اثر دارد. باید دید عصر صدور این روایات وضع مردم از جهتهاى گوناگون چگونه بوده تحریم به چه ملاکى صورت گرفته نوع تصویرگرى و نقاشى و انگیزه ها و هدفهاى صورتگران در آن زمان و این زمان چه فرقهایى کرده است و… آن وقت پاسخ مسأله را داد.
نتیجه گیرى
از مجموع آنچه در این نوشتار آوردیم در یک جمع بندى کلى مى توان نتیجه گرفت:
1 . در وضعیت موجود حوزه هاى علمیه فقه و فقاهت دچار نوعى رکود شده اند و آن بالندگى و پویایى لازم را براى حل دشواریهاى جهان اسلام و پاسخ گویى به مسائل مستحدثه و موضوعهاى جدید ندارند.
2 . امروز حوزه هاى علمیه و جامعه فقیهان با انبوهى از مسائل جدید و موضوعهاى دگرگون یافته و یانوپیدایى در بعد فردى اجتماعى و حکومتى روبه رویند که بر خلاف گذشت نزدیک به دو دهه از پیروزى انقلاب اسلامى هنوز بسیارى از آنها بدون پاسخ مانده است.
3 . رکود و ایستایى که اکنون دامنگیر فقه و فقاهت و دیگر علوم اسلامى شده است معلول یک دسته امورى است که باید به صورت جدى به آنها توجه شود.
4 . براى بالنده سازى فقه باید راههایى را پیمود که به پاره اى از آنها به عنوان عوامل بالندگى فقه اشاره کردیم.