مردم شناسى و مردم دارى در تبلیغ

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


                                 

ابلاغ و تبلیغ به معناى رساندن پیام است. مبلّغ کسى است که پیام را در قالبى علمى هنرى و ذوقى به دیگران مى رساند; بنابراین هر تبلیغى از سه عُنصر اصلى و اساسى تشکیل مى شود:

1 . پیام

2 . پیام رسان

3 . گیرنده پیام

کارایى و نفوذ هر تبلیغى (از جمله تبلیغ ارزشهاى دین) وابسته به ویژگیها و شرایطى است که در این سه محور وجود و نمود پیدا مى کند.پیام باید داراى محتوایى منطقى استدلالى روشن روشنگر هماهنگ با فطرت و وجدان و درخور پذیرش براى همگان باشد. افزون براین در شکل و قالبى دلنشین و جذّاب عرضه شود تا بتواند در ژرفاى فکر و روح انسانها نفوذ کند و ماندگار شود. بى گمان هنر یکى از رساترین بلیغ ترین و کاراترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است که اندیشه و پیام را جاودانه و پُردوام مى سازد.دومین عنصر تبلیغ شخصیت پیام رسان است. کسى که در حوزه معارف دینى گامنهاده و مى خواهد مردم را به این گنجینه آشنا سازد عهده دار مسؤولیتى بزرگ و رسالتى گسترده و پر اهمیّت است. انگیزه گفتار و کردار او تأثیر سرنوشت ساز و بنیادى در امر تبلیغ دارد. اگر انگیزه اش صافى و خالص نباشد و دین را وسیله دنیا طلبى و رسیدن به نام و نان قرار دهد نه تنها کارى از پیش نخواهد برد که به تعبیر مقام معظّم رهبرى:(تبلیغى که براى دستیابى به دنیا از طریق دین باشد این (آتوا البیوت من ظهورها1)ست نه (من ابوابها2).روح حاکم بر تبلیغات دینى تکلیف محورى وظیفه گرایى دل بریدن از هواوهوسهاى شخصى و مادى و دل بستن به انجام تکلیف الهى است. آن مبلغى که خود را در دریاى خروشان نیروهاى متکامل انسانى که به سوى خدا در حرکتند قرار ندهد راه به جایى نمى برد و چه بسا در نیمه راه طعمه شیادان و رهزنان گردد. گذشته از این خصلت روحى و اخلاقى مبلغ باید از سرمایه علمى بالا و برترى نسبت به دیگران برخوردار باشد و روح فرهنگ دینى را نوش کرده باشد تا بتواند پاسخ گوى پرسشهایى باشد که در بستر تبلیغ رخ مى دهد.افزون بر این آگاهى سیاسى و اجتماعى مبلغ از رخدادها و جریانهایى که در پیرامونش به وجود مى آید اساس کار و از شرایط نخستین تبلیغ اوست. آن که تبلیغات دشمن و راههاى نفوذ و هجوم و نیز ابزارهاى گوناگون تبلیغى آن را به درستى نمى شناسد و یا توانایى نقد و تحلیل مسائل سیاسى و رخدادهاى داخلى و خارجى را ندارد. چگونه مى تواند در برابر سیل تهاجم و تبلیغ دشمنان ایستادگى کند و پیام دین را به مردم ارائه دهد. به گفته مقام معظم رهبرى:(طلبه بایستى در کنار درس طلبگى و رشد علمى خود مسائل سیاسى و موضع گیرى لازم را انجام دهد و حضور سیاسى اش ملموس باشد3.)سومین و مهم ترین عنصر تبلیغ مردم و کسانى هستند که گیرندگان پیام هستند. بیشترین رمز موفقیت مبلّغ دینى وابسته به مردم شناسى و مردم دارى اوست. اگر در این دو میدان نتواند به درستى گام بردارد تبلیغش کم اثر و یا بى اثر خواهد بود. پیام هر چند حق و منطقى و مستدلّ باشد و پیام رسان هر چند خالص و عالم و آگاه اگر محیط و آن سوى گفت خویش را به شایستگى نشناسد و شیوه جذب و حفظ مردم را نداند راه به جایى نمى برد.شناخت فرهنگ و آداب و رسوم ملى قومى آگاهى به اصطلاحات و مثالهاى رایج در نظر گرفتن نیازها کمبودها و مشکلات ویژه مردم هر منطقه و نیز توجه به میزان تحصیلات و سطح آگاهیهاى مردم ارزیابى موقعیت شغلى و کسب و کار مخاطبان و نیز شناخت مسائل ضرورى و اساسى و ریشه یابى مفاسد و نابسامانیهاى مردمان و شنوندگان و مسائلى دیگر از این گونه از شرایط اساسى کار مبلّغان دینى است. بدون شناختِ زمینه تبلیغ و روحیه مردم هیچ گونه تضمینى براى نفوذ کلام و پیام وجود ندارد.رهبر معظم انقلاب این نکته را در جمع اساتید فضلا و طلاب حوزه علمیه قم به روشنى و صراحت بیان کردند و یکى از نارساییهاى تبلیغى حوزه را در این دانستند که: (روان شناسى تبلیغى) و (روان شناسى اجتماعى) در امر تبلیغ وجود ندارد و این کاستى در تبلیغ باید به وسیله آموزشهاى فراگیر و برنامه ریزیهاى اساسى و گسترده از حوزه بر طرف گردد. پس از این فراز مى افزاید:(… یا مثلا مى رود تبلیغ کند ولى روان شناسى تبلیغى ندارد و با مردم حرفى را مى زند که حرف آنها نیست. حرفى را که باید در دانشگاه زد در روستا مى زند و حرفى که باید در روستا زده شود در کارخانه مى زند; بنابراین تعلیم و روش یابى علمى و فراهم کردن مقدمات علمى براى تبلیغ مثل روان شناسى اجتماعى در حوزه نیست4.)مردم دارى به عنوان یک کار اساسى براى مبلغان دینى داراى اهمیّت است توفیق در این امر وابسته به میزان مردم شناسى و محیط و مخاطب شناسى مبلغ است.رهبر انقلاب با یادآورى این نکته که روحانیان مسیحى بیشتر از لحاظ علمى در حدّ فرو دینى قرار دارند و کلیسا داراى علم دین به صورت مدوّن و ژرف و استدلالى نیست بیان داشت:(… ولى در عین حال از لحاظ تبلیغى جلو هستند. آنها بسیارى از فیلمها را ساخته اند که ظاهرش هم نشان نمى دهد اما تبلیغ مسیحیت است… کسى که این فیلم را مى بیند متأثر مى شود کشیشى را در یک چهره نورانى نشان مى دهد که فلان کار را مى کند و…5.)گرایش به مردم و حشر و نشر با آنان زمینه پذیرش و گرایش آنان را به سوى ارزشها فراهم مى سازد و این کارى است کارستان که نباید آن را کم انگاریم و کم اهمیت بدانیم. ایشان در جاى دیگر بر این نکته تصریح مى کند:(مسؤولیت طلبگى یعنى تبلیغ و جذب مردم به سمت اسلام باید هر چه بیشتر جدى گرفته شود6.)از آن جا که مردم دارى روح وجوهره تبلیغ دینى است نگاهى گذرا مى افکنیم بر اصول و عوامل مردم دارى و پیش از آن یادآورى چند نکته:روحانیت و مردم دارىروحانیت با مردم و در مردم زنده است و بدون مردم نمى تواند رسالت خویش را ایفا کند. فلسفه وجودى عالمان دین آن است که احکام شرع فراگیرند سپس به هدایت و انذار مردم بپردازند. دردهاى انسانى را بشناسند. واقعیتهاى جامعه را درک و لمس کنند آن گاه دست به اقدام زنند و در کنار هر حادثه و واقعه اى مردم را یارى دهند و راه بنمایند. به گفته شهید بهشتى:(… مردم ما بخواهیم یا نخواهیم از روحانى محلشان انتظار دارند که اگر گرهى در کارشان پیدایى مى شود قدم بگذارد جلو و گره گشایى کند. مشکل پیدا مى شود حل کند… اینها از خصلتهاى اساسى یک روحانى است7.)مردم روحانیان را امین خود و یار ستم دیدگان مى شمرند. انتظار آن را دارند که روحانى باچهره باز به دردِ دلِ آنان گوش فرا دهد و گرهى از کارشان بگشاید. در این زمان که تصور مى کنند روحانى تواناست کارى انجام دهد این توقع شدت یافته است. مردم با راستى و تعهدى که از اهل علم سراغ دارند از درون جان به آنان عشق مى ورزند و اعتماد مى کنند. این اعتماد گوهر گرانبهایى است که روحانیت باید آن را به درستى پاس دارد و رسالت خود را در این بستر مناسب به انجام رساند. مقصود از مردمدارى روحانیان آن است که آنان تکیه گاه محرومان و مستضعفان باشند منافع عامه و توده مردم را بر منافع خاصه پیشى بدارند خود را به زندگى مردم نزدیک بسازند و از این راه محبوبیت مردمى خویش را دوام بخشند.امام امت این حقیقت را این گونه ترسیم مى کند:(خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهم تر از همه احساس مسؤولیت در برابر توده ها روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است8.)تاریخ درخشان حوزه هاى علمیه گواهى صادق و نمونه بارزى است بر این که عالمان راستین همواره در راه خوشبختى انسانها و بالابردن سطح فکرى و فرهنگى و پروردن روح و جان آنان تلاش ورزیده اند و در این راه از هیچ گونه تلاشى دریغ نورزیده اند.آنان از افقى برتر و بالاتر به مردم نگریسته و به آنان حرکت و حیات بخشیده اند:مشفقى بر خلق نافع همچو آبخوش شفیعى و دعایش مستجابنیک و بد را مهربان و مستقربهتر از مادر شهى تر از پدرسیره پیشینیان حوزه ها بر این بوده است که در کنار تعلیم و تربیت به روحیه مردمى و برخوردهاى اجتماعى حوزویان نیز توجه داشته اند. اهمیت مردم دارى را کمتر از ارزش فراگیرى علم و دانش براى آنان نمى دانسته اند از جمله درباره دقت میرزاى شیرازى بزرگ در این باب گفته اند:(یکى از شاگردان میرزاى شیرازى بزرگ که عازم ایران بود از ایشان درخواست اجازه اجتهاد کرد. میرزا به ایشان فرمودند: اگر چه شما ملا و مجتهد هستید ولى اخلاق خوب و مردمدارى ندارید به این لحاظ این اجازه به نفع شما نیست9.)

مفهوم مردم دارى

مردمدارى برداشتى است از عنوانهایى مانند: جاذبه الفت حسن معاشرت مواسات مساوات مخالطه مرابطه و… که هر یک به گونه اى فراخوانى به داشتن مردم و جذب و برخورد شایسته با آنان مى کند.

مردم دارى روحیه و خصلتى است شایسته و پسندیده و ارزشمند. مقصود از مردم دارى این نیست که مردم بهانه باشند براى تحکیم پایه هاى حکومت و موقعیت اجتماعى افراد.

یا منظور این نیست که هرگونه سازش و محبّت را گرچه به قیمت از دست دادن ایده و عقیده مردم دارى بنامیم; زیرا همان گونه که مردم فریبى در قالب مردم دارى محکوم است وضد ارزش مردم مدارى و مردم زدگى نیز گرچه بانام مردم دارى باشد ناپسند است و مورد نکوهش. معناى مردم دارى و به اصطلاح امروز (اجتماعى بودن) آن نیست که انسان همه را با خود دوست کند و با همه افکار و اندیشه ها کنار آید; زیرا انسان هدفدار و مسلکى داراى فکر و ایده است و ناگزیر چنین انسانى یک رو قاطع و صریح است و در نتیجه از دورویى و چاپلوسى و… به دور; از این روى گروهى با او دوست مى شوند و گروهى دشمن. برخى به سوى او جذب مى شوند و برخى با او مى ستیزند و طرد مى گردند. بنابراین مفهومِ مردم دارى غیر از مفهوم سازشکارى و مانند آن است. مردم دارى داراى بار مثبت و ارزشى است و فرق است بین انسانى که روحیه مردمى و نوع دوستى دارد و بین کسى که مردم را وسیله گرایشها و غرضهاى شخصى قرار داده و آنان را مى فریبد.

 

ارزش مردم دارى

در منابع دینى به تعبیراتى بر مى خوریم که هریک به گونه اى اهمیّت و ارزش مردم دارى را مى نمایانند و بدان تشویق مى کنند و از سوى دیگر مردم گریزى بى مهر نسبت به همنوعان و فرورفتن در لاک خود و گریختن از اجتماع را مورد نکوهش قرار مى دهد. على(ع) مى فرماید:

(اعجز الناس من عجز عن اکتساب الأخوان واعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم10)

ناتوان ترین مردم کسى است که نیروى به دست آوردن دوستان ندارد و ناتوان تر از او کسى است که دوستى به دست آرد و او را ضایع گذارد.

انسانها مردم دار مانند خورشید بر نیک و بد مى تابند و همانند باران بر سرزمینِ دلها مى بارند; جویبارى هستند که در مسیر زندگى خویش همگان از آنان بهره مند مى شوند; از قدم و قلمشان جز رحمت و مهربانى نمى پراکنند; از زبانشان جز نیکى و محبت شنیده نمى شود; در دل الفت دیگران دارند و در روابط اجتماعى مظهر لطف و رحمانیّت خداوندند; نیک سیرتانى هستند که از ژرفاى وجودشان به مردم عشق مى ورزند و با آنان مى جوشند.

رسول اکرم(ص) فرمود:

 

(خیارکم احسنکم اخلاقاً الذین یألفون ویؤلفون11)

برگزیده ترین شما خوش خوترین شمایند آنان که با دیگران اُنس مى گیرند و دیگران نیز با آنان مأنوس مى شوند.

در سلسله ارزشها الفت و مردم دوستى جایگاه ویژه اى دارد تا آن جا که انسان بدون این روحیه از نظر اسلام از شمار مؤمنان راستین بیرون است:

(خیرالمؤمنین من کان مألفة للمؤمنین ولاخیر فیمن لایألف ولایؤلف12)

بهترین مؤمنان کسانى هستند که به مؤمنان اُنس ورزند و مؤمنى که چنین نباشد در او خیر و صلاحى نیست.

خیر و صلاح جامعه در گرو دگر دوستى و نوع خواهى است و این نعمتى است که هیچ گاه نباید از آن غفلت گردد و به فراموشى سپرده شود بلکه باید هماره تابلو راه و مدنظر باشد.

(واذکروا نعمة اللّه علیکم اذا کنتم اعداءً فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخواناً13)

و نعمت خدا را بر خویشتن به یادآرید آن گاه که دشمن یکدیگر بودید و دلهایتان را به هم الفت بخشید تا در پرتو نعمتش برادر شدید.

پیوند زدن دلها نزدیک ساختن اندیشه ها و تسخیر قلوب انسانها کارآسانى نیست. آن که مى کوشد تا مردم را در صحنه هاى سیاسى اجتماعى و فرهنگى نگهدارد و از پراکندگى و تکروى به وحدت و جمع اندیشى بکشاند کار بزرگى را انجام مى دهد.

على(ع) مى فرماید:

 

(ازالة الرواسى اسهل من تألیف القلوب المتنافرة14)

کندن کوههاى استوار آسان تر است از پیونددادن دلهاى از هم جدا.

همه افکار یکسان نیست. روحیه هاى افراد متفاوت و گوناگون است. زمینه هاى روحى اشخاص در هر شرایطى آمادگى ویژه اى دارد گاهى اقبال و پذیرش دارد و گاهى ادبار و ناپذیرشى. این الفت و مهرورزى است که زمینه اقبال وروآورى مردم را فراهم مى سازد:

(قلوب الرجال وحشیّة فمن تألفها اقبلت علیه15)

دلها رمنده اند هر که آن را به خود خو داد روى بدو نهاد.

بدین سان مى یابیم که در شمارش ارزشهاى اخلاقى مهرورزى و مردم دارى سنگ زیرین و گام نخستین است و در معارف و فرهنگ اسلام نیز نخستین و آخرین سفارش همین.

على (ع) در آخرین لحظه هاى زندگى به فرزندانش چنین وصیت کرد:

 

(یا بنى عاشرو الناس عشرة إن غبتم حنّوا الیکم وإن فقدتم بکوا علیکم16)

فرزندانم! با مردم به گونه اى رفتار کنید که اگر زنده باشید مشتاق دیدار شما باشند و اگر مردید برایتان گریه کنند.

رسالت روحانى و مبلغ دینى آن است که افکار و قلبهاى مردم را به هم پیوند دهد و الفت و یکدلى آنان را پاس دارد و عمق بخشد. مبلّغى که در حوزه تبلیغ وحدت و همدلى مردم را کم رنگ مى سازد و با مطرح کردن مسائل اختلافى بذر کینه و جدایى مى پراکند بزرگ ترین خدمت را براى دشمنان انجام مى دهد و کارى مى کند که نه تنها مردم را جذب نخواهد کرد بلکه نفرت و گریز در میان مردم ایجاد مى کند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب این شیوه از تبلیغ شیوه اى است نابخردانه و ناپسند:

(اگر چنانچه کسى براى تبلیغ رفت عالم و متدین هم بود ولى عاقل نبود و در آن جا سفاهت به خرج داد این خیلى مشکلات ایجاد مى کند17.)

ژرف کردن دوستیها و پیوند افکار و اندیشه ها و به وجود آوردن زمینه هاى مِهر و صفا و در یک کلام مردم دارى در سایه ارزشهاى دینى خط نشانى است ک هر مبلغ دینى باید آن را رعایت کند.

 

اصول و عوامل مردم دارى

اکنون که اشاره اى به مفهوم مردم دارى و اهمیّت آن شد نگاهى مى افکنیم به پاره اى از عوامل و اصول آن.

 

خوشرویى

خوشخویى خوشرویى و به تعبیر روایات (بشاشت) (طلاقت وجه) و (وجه منبسط) یکى از عوامل اساسى جذب مردم به شمار مى روند. انسان با حسن خلق و روى گشاده مى تواند بذر محبت و دوستى را در سرزمین دلها بیفشاند و عواطف و احساسات انسانها را تسخیر کند.

 

به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به آب و دانه بگیرند مرغ دانا را
(البشاشة حبالة المودة18)
گشاده رویى دام دوستى است.

براى کامیابى در معاشرت حسن خلق نخستین شرط است. هیچ صفتى نمى تواند به اندازه آن عواطف دیگران را برانگیزد و این امرى است ممکن و شدنى براى همگان. رسول خدا(ص) مى فرماید:

 

(انکم لن تسعوا الناس بأموالکم ولکن یسعهم منکم بسط الوجه وحسن الخلق19)

شما که نمى توانید با ثروت خود دل همه مردم را به دست آورید پس با روى باز و حسن خلق با

آنان برخورد کنید.

راز محبوبیّت در گرو خوش خلقى است و رمز یگانگى در پرتو خوشرویى. آن که در رفتارش با دیگران خوش برخورد است همچون آهن ربایى است که فلز وجود انسانها را به سوى خود مى کشاند و پراکنده ها را به هم متصل مى سازد; از این روى هیچ گاه احساس تنهایى نمى کند.

(من حسنت خلقه کثر محبوه وانست النفوس به20)

آن که خوش خلق باشد دوستان فراوانى خواهد داشت و دیگران نیز با او اُنس و محبت مى گیرند.

به شیرین زبانى و لطف خوشى
توانى که پیلى به مویى کشى

از بررسى زندگى پیامبران بویژه پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) چنین استفاده مى شود که آن بزرگواران براى رسیدن به هدفهاى تربیتى خود از اخلاق اجتماعى و اصول انسانى و حسن خلق بهره مى گرفته اند. شیوه برخود آنان با مردم چنان بود که به سرعت آنان را به سوى هدفهاى خود جلب و جذب مى کردند و در ژرفاى جان مردم نفوذ مى یافتند. قرآن با روشنى مى فرماید:

 

(فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کانت فظاً غلیظ القلب لأنفضوا من حولک21)

به خاطر رحمت الهى است که نسبت به مردم نرمخو شده اى که اگر خشن و سنگدلى بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.

 

بنده حلقه بگوش ار ننوازى برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش

حسن خلق و رفتار نیک پیامبر(ص) زمینه اى شد براى نفوذ کلام و پیامش در دلها. او آغوش محبت خود را بر وى همگان مى شود و همه را مورد لطف و عنایت خویش قرار مى داد از این جهت یکى از مهم ترین علل و عوامل پیشرفت اسلام را در آغاز کار اخلاق نیکو و رفتار انسانى آن حضرت شمرده اند.

پیامبر اکرم(ص) در عین صلابت و شدّت در مسائل اصولى در مسائل شخصى و فردى نهایت نرمى مهربانى را از خود نشان مى داد به همین جهت خداوند در قرآن مجید خلق نیک او را ستود و از آن به عظمت یاد کرد: (انک لعلى خلق عظیم22.)

به هر نسبت که انسان خود را از خصلتهاى ناپسند دور سازد و نهال وجودش را با حسن خلق آبیارى کند ثمره وجودى او بیشتر مى گردد.

على(ع) مى فرماید:

 

(من لان عوده کثفت اغصانه23)

هر که نهال [خوى و خلق] به بار بود شاخ و بر او بسیار بود.

این کلام کنایه از آن است که هر کس ساقه درخت وجودش نرم گردد و در برخورد با دیگران متواضع وخوشخو باشد دوستان و طرفداران بیشترى به دست مى آورد. بدخلقى یکى از آفات مردم دارى است. ترشرویى نفرت آفرین است. افراد بداخلاق نه تنها باعث انزجار دوستان و پیرامونیان خود هستند بلکه خود عمیق تر از دیگران رنج مى برند و شهد زندگى را در کام خود تلخ مى کنند و آب زلال حیات را ناگوار مى سازند.

(من ساء خلقه عذّب نفسه24)

آن کس که بدخلق است خود را شکنجه مى دهد.

به گفته سعدى:

(بدخوى در دست دشمنى گرفتار است که هر کجا رود از چنگ عقوبت او خلاص نیابد.

اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوى

ز دست خوى بدخویش در بلا باشد)

عبوس بودن روى خوش نداشتن باعث تنهایى انسان در جامعه است و بستگان و دوستان را از انسان دور و بیگانه مى سازد.

على(ع) مى فرماید:

 

(سوء الخلق یوحش القریب و ینفر البعید25.)

بدخلقى خویشان را دور و بیگانگان را گریزان مى سازد.

اگر حنظل خورى از دست خوشخوى
به از شیرینى از دست ترشروى

این ویژگى براى مبلغان حوزوى اهمیت دو چندان دارد. آنان مورد اعتماد مردمند و تبلیغ عملى و حسن سلوک و رفتار نیک آنان زمینه ساز جذب و گرایش مردم به سوى فرهنگ و ارزشهاى اسلام مى گردد. اگر آنان به آنچه مى گویند عامل باشند و اخلاق اسلامى را در سیره عملى خود به نمایش گذارند تأثیر سخنانشان چند برابر مى شود. اخلاق و برخورد دلنشین روحانیان خود نوعى تبلیغ غیر مستقیم است که اثرش از تبلیغ مستقیم بیشتر است.

مقام معظّم رهبرى خطاب به روحانیان مى گوید:

(شما بودید که با کمال تواضح و قناعت در دهات و روستاها با مردم و در میان آنها تبلیغ اسلام کردید و ذهن آنها را آماده ساختید و به برکت تلاش شما طلاب جوان و کم توقع و پرکار بود که سراسر کشور آماده قیام شد26)

 

بخشش و چشم پوشى

از زمینه هاى مهم مردم دارى بخشش و چشم پوشى است. این خصلت از مکارم اخلاقى به شمار مى رود و نشانه بزرگوارى روح انسان است.

آن که به این فضیلت دست یافته است از افق بالا و گسترده به حوادث مى نگرد کشتى وجودیش با طمأنینه از گردابها و توفانها مى گذرد و نهال روحش در برابر تندبادها مقاوم و استوار است و همچون درخت پرثمرى است که هر که سنگش زند ثمر مى بخشد. کاسه صبر و مدارائیش با حوادث ناچیز و اندک لبریز نمى گردد و با این که قدرت بر انتقام دارد ولى آن را کنترل مى کند.

بى گمان چنین انسانى گامى بلند در فروکشیدن کینه ها و افزایش مهربانیها و دوستیها برداشته است. بخشش و چشم پوشى از لغزشى و عمل ناشایست و نابه جاى دیگران نشانگر تسلط انسان بر نفس و هواهاى شیطانى است و این صفت آدمى را در معرض

رحمت و مغفرت خداوند قرار مى دهد:

(… ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم27…)

باید عفو و گذشت نمایند. آیا دوست نمى دارید که خداوند شما را بیامرزد.

اگر دوست داریم که خداوند از لغزش و خطاهاى ما بگذارد همین روش را در زندگى با خلق خدا پیش گیریم و با بزرگوارى و کرامت از اشتباههاى دیگران بگذریم و آن را نادیده گیریم. روشن است که این رفتار دلها را به هم نزدیک مى سازد و افکار و اندیشه ها را به هم پیوند مى زند و در نتیجه زمینه نشر و پذیرش حق و فضیلت را فراهم مى آورد. از این روست که خداوند به پیامبر اکرم(ص) دستور مى دهد که این شیوه را با همگان (حتى با دشمنان و مخالفان) پیش گیرد.

(خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین28)

عفو را پیشه کن و به نیکى فرمان ده و از جاهلان اعراض کن.

برخى شاید بپندارند که روش عفو و گذشت با عزت و گرانمایگى ناسازگار است و از قدرت و موقعیّت اجتماعى انسان مى کاهد.

این پندارى بیش نیست. بخشندگى عامل عزت اجتماعى انسان است و کینه توزى و انتقام نشانه حقارت و کوچکى روح.

(علیکم بالعفو فان العفو لایزید العبد الا عزّاً فتعافوا یعزّکم الله29)

بخشش را پیشه خود سازید زیرا بخشش به انسان عزت مى بخشد و این صفت عامل ارجمندى نزد خداوند است.

البته باید بخشش و چشم پوشى در جایى به کار گرفته شود که مناسب باشد. و اگر در موردى بخشش عامل جسارت و تجرى گردد آن جا بخشش زیانبار خواهد بود. امام سجاد(ع) مى فرماید:

 

(وحق من اساءک ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو یضرّ انتصرت30)

حق کسى که به تو بد کرده آن است که او را ببخشى و اگر دانستى که بخشش تو زیانبار است بد کننده را به کیفر بدش برسان.

هدف از بخشش آن است که ستمکار و گناه کار از مرکب ستم و گناه پیاده شود و از کردار گذشته خود پشیمان گردد و اگر در جایى بخشش چنین نتیجه اى نبخشد بخشش ارزش نخواهد بود. آنانى که با مردم ارتباط دارند مسؤولیت و مدیریّتى بر دوش گرفته اند باید از این خصلت روحى در حدّ اعلا برخوردار باشند; چه این که زمینه لغزش و کینه ورزى آنان از سایر مردم بیشتر است و ممکن است بر خوردهاى نامتناسب در ارتباط آنان مردم پیش آید. بهترین شیوه براى آنان همان روش بخششى است که اسلام بدان سفارش کرده است.

على(ع) در منشور حکومتى خود به مالک اشتر مى فرماید:

 

(… یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل ویؤتى على ایدیهم فى العمد و الخطأ فأعطهم من عفوک و صفحک مثل الذى تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه فانک فوقهم ووالى الأمر علیک فوقک والله فوق من ولاّک. ولاتندمن على عفو ولاتبجحنّ بعقوبة ولاتسرعن الى بادرة وجدت منها مندوحة31…)

گناهى از ایشان سر مى زند یا علتهایى بر آنان عارض مى شود یا خواسته و ناخواسته خطایى بر دستشان مى رود. به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو کند; چه تو برتر آنانى و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است و خدا از آن که تو را ولایت داد بالاتر… بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادى مکن و به خشمى که توانى خود را از آن برهانى مشتاب.

در مسیر تبلیغ و پیام رسانى ممکن است با صحنه ها و برخوردهاى خشماگین و کینه توزانه اى روبه رو شویم که کارایى بخشش به مراتب بیشتر باشد از برخورد متقابل و انتقامى. در این گونه موارد جاذبه اى که گذشت ایجاد مى کند زمینه اى مى شود براى گرایش مخالفان به سوى ارزشها و این به نوبه خود عاملى است ارزنده در جذب مردم.

 

نادیده انگاشتن لغزشها

خود را بى خبر وانمود کردن از گناهان در سلسله ارزشهاى اخلاقى جایگاهى ویژه دارد. این خصلت روحى و عملى هم افق با بخشش و گذشت است با این تفاوت

که: گاهى انسان کاستى و عیبى را در طرف مقابل مى بیند لکن به گونه اى وانمود مى کند که گویا از آن بى خبر است. کتمان مى کند آگاهى خود را و چشم مى پوشد از آن چه مى داند و حاضر نیست که بدى کسى را به رخ او بکشد.

این ویژگى اخلاقى اگر به جا و به موقع به کار گرفته شود طرف مقابل را در حوزه جاذبه محبت و بزرگوارى انسان قرار مى دهد و زمینه مناسب و سازنده اى است براى مردم دارى و علاقه مند ساختن مردم به ارزشها و حقیقتهاى دینى و الهى.

مبلّغى که سروکارش با مردم است چه بسا مواردى پیش آید که با افرادى رو به رو شود و سروکار داشته باشد که اشتباهها و لغزشهایى از آنان سر زده; اما مصلحت منطقه و یا مرکز تبلیغ و یا مصلحت شخص مبلّغ و موقعیّت اجتماعى وى ایجاب مى کند که آن را مطرح نکند و از کنار آن با بزرگوارى بگذرد.

گرچه در نظام ارزشى و اخلاقى اسلام نادیده انگاشتن پاره اى از اشتباهها و لغزشها ارزش است; اما این فضیلت اخلاقى را در کجا و چگونه باید به کار گرفت مسأله اى است که به شناخت دقیق و همه جانبه مبلغ از اسلام و زیرکى و موقع شناسى او وابسته است. آن گاه که از چنین آگاهیهایى برخوردار بود موارد را بررسى مى کند و هرجا مصلحت دید و طرف را شایسته این بزرگوارى تشخیص داد از آن بهره مى برد.

در روایات به اهمیّت و ارزش این ویژگى اخلاقى تأکید و سفارش فراوان شده آن جا که امام صادق(ع) بخش مهمى از آرامش زندگى آدمى را در گرو این ارزش اخلاقى و انسانى دانسته است:

(صلاح حال التعایش والتعاشر ملأ مکیال ثلثاه فطنة وثلثه تغافل32)

صلاح زندگى با مردم همچون پیمانه پرى است که دو سوم آن فهم و آگاهى است و یک سوم آن چشم پوشى.

گاهى افشاگرى و اعلان یک اشتباه و یا به رخ کشیدن عیب نتیجه عکس مى دهد و طرف مقابل را جسورتر و لجوج تر مى کند ولى گذشت و چشم پوشى و خود را به بى خبرى زدن و اشتباه و لغزش را نادیده گرفتن مثبت و سازنده مى شود. از این روست که

على(ع) دارا بودن این خو و خصلت را نشانه کرامت و بزرگوارى آدمى دانسته مى فرماید:

 

(من اشرف اخلاق الکریم تغافله عما یعلم33)

یکى از بهترین صفات اخلاقى انسانهاى بزرگوار آن است که نسبت به آنچه مى داند خود را بى خبر وانمود مى کند.

در زندگى اجتماعى و ارتباط با مردم به کارگیرى این اصل نقش اساسى در تأمین آرامش روحى دارد و بدون این حالت زندگى لذت بخش نخواهد بود. على(ع) مى فرماید:

 

(من لم یتغافل ولایغضّ عن کثیر من الأمور تنغّصت عیشه34)

آن کس که در زندگى خود را به بى خبرى نزند و بسیارى از امور را نادیده نگیرد زندگى وى ناگوار خواهد شد.

 

احسان

احسان یعنى نیکى و خیر رساندن به دیگران بدون انتظار پاداش مقابل. بخش مهمى از مردم دارى درگرو این فضیلت اخلاقى و انسانى است. چه بسا در جامعه عدالت و عفو کارساز نباشد و مشکلات را بسامان نرساند ولى احسان کارگشا گردد.

از این روى خداوند در قرآن کریم ضمنِ فرمان به عدالت به احسان نیز دستور مى دهد:

 

(ان الله یأمر بالعدل والأحسان…35)

و در جاى دیگر در شمارش ویژگیهاى تقواپیشگان و پرهیزکاران مى فرماید:

 

(…والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس واللّه یحب المحسنین36)

و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم و خدا نیکوکاران را دوست مى دارد.

از این دو آیه استفاده مى شود که احسان مرحله بالاترى از عدل و عفو است.

در معناى احسان یک نوع گذشت و ایثار نهفته است یعنى علاوه بر مراعات عدالت در همه زمینه ها گذشت و چشم پوشى در خیلى از موارد باید از راهِ احسان با مردم

برخورد کرد.

عفو یعنى مقابله نکردن با بدى عدل یعنى حق هر کسى را به او دادن.

احسان یعنى بخشیدن به افراد بیش از آنچه استحقاق دارند و گرفتن از آنان کمتر از آنچه باید گرفت. نه تنها احسان درباره مؤمنان فضیلت و ارزش است بلکه درباره مخالفان و دشمنان نیز توصیه و سفارش شده است:

 

(ولاتستوى الحسنة ولا السیئة ادفع با التى هى احسن فاذا الذى بینک وبینه عداوة کأنه ولیّ حمیم37)

خوبى و بدى برابر نیستند. همواره به نیکوترین وجهى پاسخ ده تا کسى که میان تو و او دشمنى است چون دوست مهربان تو گردد.

 

بدى را بدى سهل باشد جزا
اگر مردى احسن الى من اساء

احسان زمینه ساز محبت و جذب انسانها است گاهى با قدرت و سلاح نمى توان کسى را رام کرد اما با نیکى و احسان مى توان او را براه آورد.

در اصل انسان بنده احسان است: (الانسان عبد الاحسان) رمز تسخیر قلبها و تألیف دلها احسان است: (بالأحسان تملک القلوب39) روشن است که اگر کسى به دیگرى احسان کند عواطف او را متوجه خود مى سازد و این واقعیتى است انکار ناپذیر.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

 

(ان اللّه جعل قلوب عباده على حبّ من احسن الیها و بغض من اساء الیها40)

خداوند دلها را در تسخیر محبت کسى قرار داده که به او نیکى کند و بر بغض و کینه کسى قرار داده است که به او بدى کند.

کارآیى احسان در اجتماع از بسیارى قوانین دست و پاگیر بیشتر است. اگر کسى بخواهد فقط به انجام وظیفه قانونى و ادارى بسنده کند خیلى از کارها به زمین مى ماند و بسیارى از مشکلات حلّ نمى شود. امّا با روش احسان و نیکى کردن به مردم بسیارى از نابسامانیها بسامان مى رسد; از این روى در نظام ارزشى اسلام بر این مهم تکیه شده

است که در روابط اجتماعى از شیوه احسان استفاده شود. قرآن مى فرماید:

 

(قولوا للناس حُسنا41)

و به آدمیان سخن خویش بگویید.

و در جاى دیگر مى فرماید:

 

(… احسن کما احسن الله الیک42)

همچنان که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن.

احسان شاخه هاى گوناگون و مصادیق فراوان دارد. در بعد فکرى و فرهنگى هدایت کردن در بعد اقتصادى وام دادن و انفاق کردن در بعد انسانى و عاطفى مواسات و همدردى داشتن و….

یکى از مصادیق روشن احسان تبلیغ و ترویج ارزشهاى دینى است; بویژه اگر گفتار مبلغ در عمل و رفتارش نیز تجلّى و تبلور یابد و بین قول و عملش هماهنگى برقرار شود.

قرآن مجید این حقیقت را به گونه اى زیبا ترسیم کرده است:

 

(ومن احسن قولاً ممن دعا الى الله وعمل صالحاً وقال اننى من المسلمین43)

چه کسى گفتارش بهتر است از آن کسى که دعوت به سوى خدا مى کند و عمل صالح و شایسته انجام مى دهد و مى گوید: من از مسلمانانم.

این آیه رمز نفوذ مبلغان و داعیان الى اللّه و علّت اساسى تسخیر دل و جان مردم را در سه چیز مى داند: دعوت و تبلیغ خالصانه عمل و رفتار شایسته تسلیم در برابر حق. بدین سان مى توان نتیجه گرفت که احسان با مضموم گسترده اى که دارد همه جا عاملى است براى جذب و جلب مردم و براى مبلغ دینى نیز یکى از ابزارهاى مردم دارى به شمار مى رود.

 

بردبارى

در برخورد و معاشرت با مردم گاهى شرایطى پیش مى آید که زمینه خشم و غضب را فراهم مى سازد. در چنین شرایطى نیاز به نیروى کنترل کننده اى است که جلو بازتابهاى تند

را بگیرد و آدمى را از پیامدهاى ناگوار غضب مصون دارد. آنچه که مى تواند انسان را در آن حالت هیجانى حفظ کند و شعله هاى خشم را فرو نشاند بردبارى است. بردبارى برخاسته از اراده اى محکم و عزمى راسخ است. براى دست یابى به فضیلت حلم باید از (تحلّم) آغاز کرد که مقدمه رسیدن به حلم است. یعنى با فرو بردن خشم (کظم الغیظ) و تحمل تلخى آن مى توان به شهد گواراى بردبارى رسید44.

 

تحمل چو زهرت نماید نخست
ولى شهد گردد چو در طبع رُست

(ان لم یکن حلیماً فتحلّم فانه قلّ من تشبه بقوم الا ان اوشک ان یکون منهم45)

اگر بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار چه کم است کسى که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان نشود.

ارتباط بردبارى با مردم دارى کاملاً روشن است. بردبارى عامل جذب و مایه محبوبیت در اجتماع است. نخستین ثمره اى که انسان بردبار از بردبارى خود دریافت مى کند پشتیبانى مردمان از اوست. مردم در همه صحنه ها به یارى او مى شتابند. على(ع) در این باره مى فرماید:

 

(اول عوض الحلیم من حلمه ان الناس انصاره على الجاهل46)

نخستین دستاورد بردبار از بردبارى خود پشتیبانى مردمان از او در برابر نادان است.

در همین راستاست سخن آن حضرت که مى فرماید:

(الحلم عشیرة47)

بردبارى [بسان] قبیله است.

دراساس بدون داشتن ویژگى بردبارى مردم دارى ناممکن است. ضرورى ترین شرط مدیریّت و مردم دارى توان و قدرت تحمّل انتقادها و خرده گیریهاست.

على(ع) مى فرماید:

 

(الحلم رأس الریاسة48)

سرآمد ویژگیهاى ریاست بردبارى است.

حضرت موسى(ع) آن گاه که رسالت خویش را آغاز مى کند و براى هدایت مردم برمى خیزد: نخستین چیزى که از خداوند مى خواهد حلم و شرح صدر است:

(ربّ اشرح لى صدرى ویسّر لى امرى49)

پروردگارا بر حوصله ام بیفزا و کارم را آسان گردان.

روشن است که به کار بستن بردبارى تا آن جا ارزش است و مورد سفارش اسلام که به کوچک شدن شخصیّت آدمى نینجامد و هیبت و متانت را از وى نگیرد و مایه جسارت و جرأت طرف مقابل نگردد. در این صورت نه تنها ارزش و فضیلت نخواهد بود که بار منفى و ضدارزشى خواهد داشت.

(خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بى وقت هیبت ببرد نه چندان درشتى کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمى که بر تو دلیر شوند.

 

درشتى و نرمى به هم در بهست
چو فاصد که جراح و مرهم نهست
درشتى نگیرد خردمند پیش
نه سستى که ناقص کند قدر خویش
نه مرخویشتن را فزونى نهد
نه یکباره تن در مذلت نهد50)

على(ع) به یکى از کارگزاران خویش دستور مى دهد:

 

(… واخلط الشّده بضغث من اللبن وارفق ماکان الرفق ارفق واعتزم بالشدة حین لاتغنى عنک الا الشدّة…51)

… و درشتى را به اندک نرمى بیامیز و آن جا که مهربانى باید راه مهربانى پوى و جایى که جز درشتى به کار نیاید درشتى پیش گیر.

بدین سان مى یابیم که در روابط اجتماعى و آداب مردم دارى حلم و شرح صدر جایگاه ویژه دارد و شایسته است همگان و بویژه اهل علم و حوزویان که بیشتر با مردم سروکار دارند خود را به این فضیلت اخلاقى بیارایند و از رذیلت خشم و غضب بپرهیزند; چه این

که علم و حلم اگر به هم آمیزند زینت بخش و جاذبه آخرین خواهند بود.

على(ع) مى فرماید:

 

(الحلم زینة العلم52)

حلم و بردبارى زینت عالمان است.

 

رفق و مدارا

مدارا یعنى نرمى و مهربانى کردن. به مهربانى رفتار کردن. معناى رفق نیز هم افق با مداراست گرچه در فرق این دو گفته اند:

(در مدارات تحمل آزار دیگران نهفته است که در رفق چنان نیست53)

غزالى مى نویسد:

(رفق صفتى است پسندیده که در برابر عنف و شدت است و عنف نتیجه خشم و غضب است. رفق و لینت از آثار خوش خلقى و سلامت جان مى باشد54.)

رفق چاشنى است که با هر چه در آمیزد آن را مطبوع و دلپذیر مى سازد و از هر چه روى برتابد آن را بى ارزش و ناپسند گرداند.

(ان الرفق لم یوضع على شئى الا زانه ولانزع من شئى الا شانه55)

رفق بر چیزى نهاده نشد جز آن که به او زینت بخشید و از چیزى سربرنتافت جز این که او را بى مقدار ساخت.

در روابط اجتماعى رفق و مدارا کاربردى ژرف و مؤثر دارد و عامل زدودن بسیارى از کینه ها و فروکش کردن مخالفتهاست.

انسانى که در راه مدارا گام نهد و بر مرکب رفق بنشیند زودتر به مقصد مى رسد و به همراهان فراوانى نیز دست مى یابد. امام باقر(ع) به جابر مى فرماید:

 

(یا جابر ان هذا الدین لمتین فأوغل فیه برفق فأن المنبّت لا ارضاً قطع ولاظهراً بقی…56)

اى جابر! اسلام دین با متانتى است; بنابراین با خود و دیگران رفق و مدارا کن; چه این که انسانهاى سختگیر مانند مرکب شلاق خورده اى هستند که خود راهى نمى پیمایند و مرکب آنان

نیز مجروح و ناتوان مى گردد.

پیشوایان دینى به این فضیلت اخلاقى سفارش فراوان فرموده اند تا آن جا که امام صادق(ع) مدارا را از ارکان ایمان سودمند شمرده است:

(… وخلق یدارى به الناس57)

[سومین نشانه ایمان نافع] مدارات با مردم است.

شیوه و روش زندگى پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز بر این پایه استوار بوده است. و اخلاقى را که باید از رسول خدا(ص) به عنوان (سنت) آموخت مداراى با مردم است.

(و اما التى من رسول الله(ص) فهو ان یدارى الناس ویعاملهم باالأخلاق الحنیفیّة58.)

روشى که باید از پیامبر اکرم(ص) الگو گرفت مداراى با مردم و با اخلاق اسلامى و شایسته با آنان برخورد کردن است.

در تمام صحنه هاى زندگى مادى و معنوى نرمى و مهربانى رفق و مدارا اساس کار و شرط موفقیّت بشمارند چنانکه پیامبر اکرم(ص) ایمان و زندگى را در پرتو آن خوشایند و گوارا مى داند:

 

(مداراة الناس نصف الأیمان و الرفق بهم نصف العیش59.)

نیمى از ایمان در سایه مداراى با مردم به دست مى آید و نیمى از زندگى هم در گرو رفق و مهربانى با مردم است.

کسانى که با مردم سروکار دارند و پرچم تبلیغ دین و ترویج ارزشها را به دست دارند به رعایت این اصل اخلاقى سزاوارترند; چه این که رسول خدا(ص) فرمود:

 

(امرت بمداراة الناس کما امرت بتبلیغ الرسالة60)

همان گونه که مأموریت تبلیغ دارم وظیفه ام آن است که با مردم با مدارا رفتار کنم.

مبلغ دین باید کاملاً وقار و متانت خود را پاس دارد و در برابر جو سازیها و شایعه پراکنیهاى دشمن شتابزده وارد میدان نشود. کسى که منطق و استدلال دارد و در همه زمینه هاى فکرى و فرهنگى از پشتوانه عظیم قرآن و میراث گرانبهاى سنت برخوردار است لزومى ندارد که در ارائه پیام راهى غیر از رفق و مدارا پیش گیرد. رهبر فرزانه

انقلاب گوید:

(ما هرگز لازم نداستیم که تبلیغات شیطنت آمیز دشمنان خود را… با چیزى بیش از رفتار آرام و متین خود پاسخ گوییم61.)

یا:

(… حیف نیست که حوزه اسلام و این دین منطقى و مستدل را متهم کنند که استدلالى نیست و شما اهل دعوا هستید62.)

 

آسان گیرى

روح آدمى بسیار لطیف است و در برابر حوادث حسّاس گاهى اقبال دارد و نشاط و زمانى ادبار دارد و گریز.

وظایف سنگین و دشوار روح را آزرده مى سازد و شادابى و نشاط را از او مى گیرد; از این روى آسان گیرى در امور دینى و دنیایى امرى پسندیده است. دین اسلام بر این پایه استوار شده و شریعت سهل و آسان (سمحه سهله) نام گرفته است63.

خداوند کریم در جعل و تشریع قوانین و احکام بر بندگانش آسان گرفته و تکلیف بر چیزى که توان آن را ندارند روانشمرده است:

(… یرید اللّه بکم الیسر ولایرید بکم العُسر64)

پروردگار براى شما آسانى مى خواهد نه دشوارى.

تخلّق به اخلاق الهى آن است که ما نیز در روابط اجتماعى بر همنوعان سخت نگیریم. به کسانى که شایستگى دارند و از آسان گیرى ما سوء استفاده نمى کنند آسان گیریم. در دادوستدها و قرض و طلبها به طرف مقابل فرصت بدهیم و او را در تنگنا قرار ندهیم:

(وان کان ذوعسرة فنظرة الى میسرة65)

و اگر [بدهکار] تنگدست بود باید مهلتى تا به هنگام گشایش باشد.

این حکم سرمشق مناسبى است براى ما انسانها که در هر جا زمینه به کارگیرى این اصل اخلاقى را یافتیم آن را به کار بندیم; چرا که آهنگ کلى و روح حاکم بر فرهنگ دینى بر

آسان گیرى است.

در سایه پیدایش این ارزش اخلاق و برخوردها شکل مى گیرد و شکوفا مى شود و اگر این فرهنگ آسان گیرى از جامعه رخت بربندد فساد و تباهى و پناه بردن به دروغ و فریب براى فرار از مشکلات و سختیها فراگیر مى شود:

(العُسر یفسد الأخلاق66)

سخت گیرى اخلاق را تباه مى سازد.

البته مقصود از آسان گیرى آن نیست که حکومت و مردم در مقابل جریانهاى فاسد فرهنگى اجتماعى و… بى تفاوت باشند و با مسامحه و سهل انگارى از کنار مسائل بگذرند بلکه مقصود آن است که حکومت و مردم در روابط خود با یکدیگر از قوانین و قراردادهاى دست و پاگیر و مشکل آفرین پرهیز کنند و با آسان گرفتن امور و مقررات اجتماعى زمینه الفت و محبت به یکدیگر را فراهم سازند.

على(ع) به یکى از کارگزاران خود مى فرماید:

 

(… و اذا قمت فى صلاتک للناس فلاتکوننّ متنفراً67…)

هنگامى که نماز را در میان مردم اقامه مى کنى به گونه اى نباشد که خستگى و نفرت ایجاد کند.

هنگامى که در امور عبادى و معنوى بنابر آسان گیرى است پس در سایر امور مربوط به روابط اجتماعى ضرورت به کارگیرى این اصل روشن است. کسانى که با مردم آسان مى گیرند تمکن و قدرت خود را در راه گره گشایى از کار مردم قرار مى دهند و در داد و ستدها و امور اجتماعى آسان مى گیرند دوست خدایند:

(احب الله تعالى عبداً سمحاً اذا باع و سمحاً اذا اشترى و سمحاً اذا قضى و سمحاً اذا اقتضی…68)

پروردگار انسانى را که به هنگام خرید و فروش و پرداخت و دریافت سهل و آسانگیر باشد دوست دارد.

 

تو باخلق سهلى کن اى نیکبخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
چو تمکین و جاهت بود بردوام
مکن زور بر ضعف درویش و عام
دل زیر دستان نباید شکست
مبادا که روزى شوى زیردست

گذشته از این که اسلام همه را به آسان گیرى فرا مى خواند سیره پیشوایان دینى نیز چنین مى آموزد. پیامبر اکرم(ص) به این اصل اخلاقى و اجتماعى توجه کافى داشت و هنگامى که معاذبن جبل را براى دعوت و تبلیغ به سوى یمن فرستاد به وى فرمود:

(یا معاذ بشر و لاتنفر یسّر ولاتعسّر69)

اى معاذ! بشارت ده و نفرت ایجاد نکن آسان گیر باش نه سخت گیر.

این نکته اى است دقیق و ظریف بویژه براى کسانى که ازتباط مستقیم با مردم دارند و به عنوان مبلّغ دین و مروّج احکام الهى با مردم برخورد مى کنند. شایسته است که اهل علم و همه افرادى که به گونه اى در امور تعلیم و تربیت نقشى دارند سخن پیامبر اکرم(ص) را دستورالعمل تلقى کرده و آن را پیاده کنند:

(علّموا ویسّروا ولاتعسروا و بشروا ولاتنفروا)

آموزش دهید و آسان بگیرید. سختگیر نباشید گشاده رو باشید و از خشونت بپرهیزید.

این جاست که ارتباط تنگاتنگ مسائل آموزشى و تربیتى با مسأله آسان گیرى و تشویق و پرهیز از سخت گیرى و فشارهاى بى مورد کاملاً معلوم مى شود.

در مباحث اصولى و فقهى مسأله (تسامح در ادله سنن) جایگاه ویژه اى دارد. حوزویان که این مطالب نظرى را در حوزه مى آموزند شایسته است در هنگام تبلیغ و ترویج دین نیز از این اصول استفاده کنند و مردم را به خاطر امور مستحبى و مباح و بیان برخى از دعاها و اذکار طولانى مستحب بى نشاط نسازند و بر کسانى که در ابتداى راه قرار دارند و گامهاى نخستین سیر و سلوک را آغاز کرده اند باید آسان گرفت تا از اصل و اساس دین دل زده نشوند.

البته تشخیص این نکته که ظرفیتها و استعدادها چگونه و در چه حدّ است تا بر اساس آن

با مردم برخورد کرد کارى است کارستان که نیازمند به روان شناسى دقیق و ظریف تبلیغى است و جامعه شناختى فراگیرى لازم دارد.

به هر حال آسان گیرى با خوب و بد و موافق و مخالف سودمند و ثمربخش است:

 

یکى خوب کردار خوشخوى بود
که بد سیرتان را نکوگوى بود
به خوابش کسى دید چون درگذشت
که بارى حکایت کن از سرگذشت
دهانى به خنده چو گل باز کرد
چو بلبل به صوتى خوش آغاز کرد
که بر من نکردند سختى بسى
که من سخت نگرفتمى بر کسى

 
پى نوشتها:
1 . سوره (بقره) آیه 189.
2 . مجله (حوزه) 28/39.
3 . روزنامه (جمهورى اسلامى) 63/9/21.
4 (منشور ولایت) سخنرانى مقام معظم رهبرى در فیضیه آذر 30/74 روابط عمومى دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
5 . (همان مدرک) 31/.
6 . (روزنامه (جمهورى اسلامى) 63/10/13.
7 . مجله (حوزه) 30/4.
8 . (صحیفه نور) رهنمودهاى امام خمینى ج90/21 وزارت ارشاد.
9 . مجله (حوزه) 73/34.
10 . (نهج البلاغة) حکمت 11.
11 . (بحارالأنوار) علامه مجلسى ج149/77 مؤسسة الوفاء بیروت.
12 . (همان مدرک).
13 . سوره (آل عمران) آیه 103.
14 . (بحارالأنوار) علامه مجلسى ج11/78 مؤسسة الوفاء بیروت.
15 . (نهج البلاغة) صبحى صالح حکمت 50.
16 . (بحارالأنوار) ج247/42.
17 . مجله (پاسدار اسلام) شماره 15/16.
18 . (نهج البلاغة) حکمت 6.
19 . (الترغیب و الترهیب) زکى الدین عبدالعظیم منذرى ج411/3 دار الأحیاء التراث العربى بیروت.
20 . (غررالحکم) آمدى تحقیق محدث ارموى ج94/7 (فهرست) دانشگاه تهران.
21 . سوره (آل عمران) آیه 158.
22 . سوره (قلم) آیه 4.
23 . (نهج البلاغة) حکمت 214.
24 . (تحف العقول) ابن شعبه بحرانى 267 مؤسسة الاعلمى بیروت.
25 . (غررالحکم) ج95/7.
26 . (اهمیت و ضرورت تبلیغات) احمد رزاقى 65/ سازمان تبلیغات اسلامى.
27 . سوره (نور) آیه 21.
28 . سوره (اعراف) آیه199.
29 . (بحارالأنوار) ج401/71.
30 . (میزان الحکمة) محمدى رى شهرى ج372/6 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
31 . (نهج البلاغة) شهیدى نام 53 آموزش انقلاب اسلامى.
32 . (بحارالأنوار) ج167/74.
33 . (غررالحکم) ج297/7.
34 . (همان مدرک).
35 . سوره (نحل) آیه 90.
36 . سوره (آل عمران) آیه 134.
37 . سوره (فصّلت) آیه 34.
38 . (غررالحکم) ج69/7.
39 . (همان مدرک) 70/.
40 . (تحف العقول) 43/.
41 . سوره (بقره) آیه 83.
42 . سوره (قصص) آیه 77.
43 . سوره (فصلت) آیه 33.
44 . (نهج البلاغة) ترجمه شهیدى نامه 31.
45 . (همان مدرک) حکمت 207.
46 . (همان مدرک) حکمت 206.
47 . (همان مدرک) حکمت 418/.
48 . (غررالحکم) ج82/7.
49 . سوره (طه) آیه 26.
50 . (کلیات سعدى) 175/.
51 . (نهج البلاغه) نامه 46.
52 . (غررالحکم) ج66/7.
53 . (جامع السعادات) نراقى ج305/1 اسماعیلیان قم.
54 . (المحجة البیضاء) فیض کاشانى ج322/5 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
55 . (همان مدرک).
56 . (سیره نبوى) شهید مطهرى 210/ صدرا.
57 . (تحف العقول) 239/.
58 . (همان مدرک) 230/.
59 . (همان مدرک) 35/.
60 . (همان مدرک) 40/.
61 . روزنامه (جمهورى اسلامى) 60/10/26.
62 . (منشور ولایت) 29.
63 . سیره نبوى) شهید مطهرى 217/.
64 . سوره (بقره) آیه 185.
65 . سوره (بقره) آیه 280.
66 . (غررالحکم) ج311/7.
67 . (نهج البلاغة نامه 53.
68 . (نهج الفصاحة) سخنان رسول گرامى اسلامى گردآورنده و مترجم ابوالقاسم پاینده 15/.
69 . (سیرة ابن هشام) ج337/4 دار احیاء التراث العربى بیروت.