نقش سبک زندگى اسلامى در توسعه و پیشرفت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

دراین مقال، پیوند سبک زندگى با توسعه و پیشرفت به بوته بررسى نهاده شده است. بین سبک زندگى و توسعه، پیوند دو سویه وجود دارد; از یک سو سبک زندگى مى‏تواند مولد و مؤید و یا مانع و مخرب پیشرفت و توسعه باشد و از دیگر سوى، توسعه نیز سبب پیدایى و شکل گیرى سبک زندگى خاصى مى‏گردد. در این نوشتار، تلاش شده است تا با استمداد از آموزه‏هاى اسلام، سبکى از زندگى، ترسیم و تبیین گردد که درصورت نهادینه شدن، راه توسعه و پیشرفت، فرا روى جامعه باز مى‏شود و امکاناتى که در فرایند توسعه لازم است، فراهم مى‏گردد. معناى توسعه و نیز مراد از سبک زندگى بیان شده است و نقش تولیدى، حمایتى و تقویتى سبک زندگى از طریق سه نوع سرمایه: سرمایه انسانى، سرمایه اجتماعى و سرمایه مالى - مادى، بر فرایند توسعه و پیشرفت شرح مى‏شود.

کلیدواژه‌ها


درآمد

سبک زندگى، همزاد زیست و حیات بشر است. هرچند پژوهش در این جستار، به شیوه و روش علمى و دانشگاهى در انجمنها و کانونهاى علمى در دهه‏هاى آخر قرن بیستم شروع شد; امّا در اسلام، از همان آغاز، توجه جدّى به آن شده است. اسلام، پدیدآورنده و بنیان گذار سبک خاص زندگى براى انسان است. سبک زندگى و شناخت پیوند آن با توسعه و پیشرفت، از شمار مسائل روزآمد وکارآمد در قلمرو حیات اجتماعى و فرهنگى است. از این روى، سخن از این دو مقوله و بررسى پیوند و پیوستگى میان آنها، مهم و ضرورى مى‏نماید. براى این هدف، نخست شرحى کوتاه از مفهوم سبک زندگى و معناى توسعه مى‏آوریم و سپس به بیان پیوند آن دو مى‏پردازیم.

 

سبک زندگى

مفهوم سبک زندگى: براى سبک زندگى تعریفهاى گوناگونى ارائه شده است که در این نوشتار، یاد کردِ تمام آنها لازم نیست. از آن میان، به چند تعریف کلیدى بسنده مى‏شود.

گئورگ زیمیل، جامعه شناس، مى‏گوید: انسان از یک سوى در تکاپوى یافتن شخصیت بى همتا براى خود است و ازسوى دیگر، براى یافتن و شناساندن منزلت وموقعیت اجتماعى خود تلاش مى‏کند.

او، برایند، نتیجه و حاصلِ این تکاپو و تلاش را سبک زندگى مى‏نامد.1

پى یربوردیو، جامعه شناس معروف، بر این نظر است که: شرایط و اوضاع عینى زندگى و نیز موقعیت فرد در ساختار و نظام اجتماعى، موجب درک و شناخت ویژه‏اى مى‏گردد که فرد بر پایه چنین ادراک و شناختى، اعمال و رفتارى را به صورت سامان‏مند انجام مى‏دهد. این فرایند و سیر، در واقع همان سبک زندگى است. به دیگر سخن سبک زندگى، همان رفتار وکارهایى است که به شیوه خاص، طبقه بندى شده و برایند وحاصل ادراکات خاص است.2

گیدنز، سبکِ زندگى را مجموعه جامع از کارکردهایى مى‏داند که فرد آنها را به کار مى‏گیرد، تا از یک سو نیازهاى جارى خود را برآورده سازد و از سوى دیگر، در زندگى اجتماعى و در برابر دیگران به او هویت بخشد.3

مقام معظم رهبرى، تعریفى کاربردى از سبک زندگى ارائه مى‏دهد. به نظر ایشان، سبک زندگى مجموعه‏اى از رفتار و کردار آدمى در زندگى اجتماعى است که بر اساس تفسیر او از زندگى شکل مى‏گیرد. البته تفسیر منتقدانه و هدف‏مند و نه مقلدانه و بى هدف. ایشان سبک زندگى به معناى یاد شده را بخش واقعى و کلیدى تمدن نوین اسلامى، یا فرایند تمدن سازى نوین اسلامى، معرفى مى‏کنند:

«ما اگر پیشرفت همه‏جانبه را به معناى تمدن‏سازى نوین اسلامى بگیریم... این تمدن نوین، دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است; یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید. آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهایى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح مى‏کنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین‏المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ; اینها همه بخش ابزارى تمدن است; وسیله است... اما بخش حقیقى، آن چیزهایى است که متن زندگى ما را تشکیل مى‏دهد; که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است; مثل مسأله‏ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسأله‏ى خط، مسأله‏ى زبان، مسأله‏ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‏اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه; اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است. رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از سبک زندگى است... . براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى (سبک زندگى) به شدت باید ازتقلید پرهیز کرد. »4

 

بنابراین، سبک زندگى را به شرح زیر مى‏توان شناسانید:

منظور از سبک زندگى، راه و روشى نیست که فرد به صورت انفرادى، براى رسیدن به مقاصدش در تنهایى محض و بدون تاثیر و تأثر از جامعه برمى‏گزیند، بلکه مراد از سبک زندگى نمونه نهادینه شده حاکم بر رفتار افراد، جمع و گروهى از انسانها در بازه و برش زمانى دراز، به منظور محقق کردن هدفهاى پذیرفته شده است. این جمع و گروه، مى‏تواند یک قوم، ملت، کشور یا کشورها و امت باشد. واهداف ممکن است: اثبات کردن تمایز خود، برآوردن نیازهاى حیاتى، موقعیت ومنزلت اجتماعى یافتن، تکامل و توسعه پیدا کردن و یا هویت یابى آن جمع انسانى در ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى در مقیاسهاى ملى و جهانى باشد. سبک و نمونه نیز ترکیبى از اندیشه، باور، هنجارهاى رسمى و غیررسمى و ارزشهاست. و به طور دقیق در این صورت است که سخن گفتن از سبک زندگى غربى و شرقى، اسلامى و لیبرالى، دینى و غیر دینى، مسیحى و یهودى، مدرن وفرامدرن و... معنى مى‏یابد. و در نتیجه مقایسه و ارزیابى، رقابت و رفاقت، کامیابى و ناکامى، روى‏آورى و روى‏برگردانى درباره آنها جنبه عملى و واقعیت پیدا مى‏کند.

بنابراین، لایه بیرونى و ظاهرى سبک زندگى، همانا رفتار آدمیان در محیط اجتماعى و زیستى در قالب کار، آموزش، ازدواج وطلاق، تولید، توزیع، مصرف، پوشاک، خوراک، بهداشت، آداب، رسوم و عادات، بده‏بستان با دیگران، چگونگى استفاده از منابع و... مى‏باشد. ولایه درونى و بنیادى سبک زندگى، شناخت و باور درباره انسان، جامعه و جهان و انگیزه عمل بر اساس آن دو(شناخت و باور) است. درباره انسان، جامعه و جهان، سرچشمه شناخت و باور عبارت است از:

* واقعیتهاى عینى زندگى وموقعیت افراد در آن، یعنى محیط.

* ویژگیهاى ژنتیکى.

* اراده و اختیار آدمى که خرد وتجربه، نمودهاى کلیدى آن مى‏باشد.

* در جوامع دینى و اسلامى، وحى یکى دیگر از سرچشمه‏هاى مهم به شمار مى‏رود.

به این ترتیب، عوامل ومنابع چهارگانه نامبرده در شکل گیرى سبک زندگى، نقش و سهم برجسته و تعیین کننده‏اى دارند و از روى طبیعت، در ارزیابى، پیوند و اثرگذارى سبک زندگى بر توسعه، نمى‏توان آنها را نادیده انگاشت.

 

توسعه و پیشرفت

توسعه را از زوایاى مختلف مى‏توان نگریست و انگاره‏هاى گوناگون براى آن ارائه داد. اما در این مقام، براى روشن شدن مراد ما از توسعه، به سه مسأله، یا پرسش مهم، بسنده مى‏شود:

- چیستى و تعریف توسعه؟

- توسعه چگونه باید باشد و یا توسعه مطلوب کدام است؟

- براى توسعه درمقیاس کلان به چه عناصرى نیاز است؟

معناى توسعه: صاحب نظران، توسعه را گوناگون معنى و تعریف کرده‏اند:

آمارتیاسن، توسعه را برابر با فراگیرى و گسترش آزادى و یا دستِِکم کلیدى ترین مؤلفه آن را آزادى مى‏داند.

وى، آزادى را هم به عنوان هدف نهایى توسعه و هم ابزار اساسى آن معرفى مى‏کند و از سوى دیگر، دامنه آزادى را نیز در ساحَتهاى مختلف )سیاسى، اقتصادى، حقوقى، فرهنگى اجتماعى( مى‏گستراند:

»بحث بر سر این است که توسعه را مى‏توان از منظر وسعت آزادیهاى راستین بشر، که موجبات انبساط خاطر اورا فراهم مى‏کند نیز، به نظاره نشست. این منظر توسعه; یعنى تأکید بر آزادى بشر با دیدگاه‏هاى تنگى که توسعه را با عناوین ومعیارهایى چون: رشد تولید ملى، افزایش درآمدهاى شخصى، صنعتى شدن، پیشرفتهاى فناورى ویا مدرنیزه شدن مشخص مى‏کنند، در تضاد است. البته رشد درآمد ناخالص ملى، یا درآمدهاى شخصى را به عنوان ابزارهایى درجهت گسترش آزادیهاى مورد علاقه مردم مى‏توان با اهمیت دانست، ولى آزادیها، اجزاى مشخص ومهم دیگرى دارند... مانند تسهیلات آموزشى وبهداشتى، حقوق سیاسى ومدنى، آزادى مشارکت درگفت وگوها وآراء عمومى... آزادیها، نه تنهاهدف غایى توسعه‏اند، بلکه از ابزارهاى اساسى آن نیز هستند. «5

درباب توسعه، نظریه شومپیتر، از پذیرش بیش‏ترى برخوردار است. وى، توسعه را دگرگونیهاى مداوم، سریع، خود به خود و درون زا، که بر بنیاد نوآورى و اختراع از سوى شخصیتهاى آزاد و خصوصى انجام مى‏گیرد و فرایند انهدام خلاق را به گونه‏اى دورانى به وجود مى‏آورد، مى‏داند. و رشداقتصادى را دگرگونیهاى تدریجى، آهسته وبلند مدت، که درنتیجه افزایش آرام در نرخ پس اندازها و سرمایه گذارى و جمعیت ایجاد مى‏شود، معرفى مى‏کند.6

فریدمن، بین رشد و توسعه، تفاوت مى‏بیند از این روى، توسعه را فرایند دگرگونیهاى بنیادى و زیربنایى در نظامِ اجتماعى، که نتیجه و برایند روانه و روند آفرینندگى و نوآورى است، تعریف مى‏کند. و امّا رشد را گسترش سیستم در ساحات گوناگون، بدون پیدایى دگرگونیهاى زیر بنایى مى‏شناسد.7

جداسازیهاى دیگرى نیز بین رشد وتوسعه بیان گردیده است; رشد، ناظر بر فرایندِ افزایشهاى کمّى اقتصاد، یا کمیتهاى اقتصادى است، بسانِ افزایش درآمد سرانه افراد، درآمد ناخالص ملى، تولید ناخالص ملى، محصول خالص ملى وغیره. و توسعه معطوف به افزوده‏ها، افزایش وگسترش متغییرهاى کیفى اقتصادى است، مانند: ارتقاى کیفیت کالا وخدمات، بهره ورى نیروى کار، مالکیت، هنجارها، فرهنگ وغیره. و یا این که خاستگاه رشد، تنها حوزه اقتصاد است; اما توسعه قلمرو فراتر از اقتصاد، مثل بهداشت، آموزش، سلامت روانى، محیط زیست و... دارد.

بنابراین، توسعه، مفهوم ومعناى واحد وثابت ندارد، بلکه سیّال و شناور است و طیفى از معانى را بازنمایى مى‏کند و در آن، عناصر و شاخصه‏هاى اقتصادى، هرچند برجسته ومهم است، لکن عوامل و شاخصه‏هاى انسانى، اجتماعى، فرهنگى و زیست محیطى، به مثابه سازه‏هاى تعیین کننده و کلیدى نقش دارد. از این روى، توسعه، ترکیبى از فرایند تغییر وکیفیت زندگى است; یعنى توسعه فرایند تغییر پیوسته و بنیادى بر پایه نوآورى و خلاقیت، به منظور تحقق و دستیابى به عالى ترین سطح کیفیت زندگى، شادابى، شادمانى، رفاه، آسایش، آرامش، عدالت، عزت، امنیت، سلامت، توانایى، اختیار وآزادى، امید به زندگى و برابرى براى همگان است.

 

چگونگى توسعه خوشایند

توسعه به معناى یاد شده، هنگامى خوشایند است که داراى سه شاخصه باشد: انسانى، پایدار و درون زا.

توسعه انسانى باشد; یعنى در فرایند توسعه، آدم وآدمیت نابود نگردد و انسان درخدمت صنعت، ثروت وقدرت درنیاید، بلکه افزون بر اینها، توسعه درخدمت انسان و ارزشهاى والاى انسانى قرار بگیرد.

توسعه پایدار باشد; یعنى داراى ویژگیهاى زیر باشد:

1. فراگیر و همه جانبه باشد. توسعه‏اى که تنها در عرصه سیاست دنبال گردد و اقتصاد، بسته و راکد بماند; توسعه‏اى که کمیتهاى اقتصادى و درمجموع کمیتهاى حیات را فربه بسازد، ولى کیفیتها همچنان لاغر و بى‏فروغ بماند، توسعه‏اى که ثروت وسرمایه مالى را افزایش و انباشته بسازد، امّا در برابر، نابرابرى و فقر و بى‏عدالتى را گسترش بدهد و... ناپایدار خواهد بود.

2. منابع و امکانات، تنها درخدمت یک نسل درنیاید و براى آنها مصرف نگردد، بلکه به گونه‏اى از آنها بهره‏بردارى شود که براى نسلهاى آینده، به خوبى درخور بهره بردارى و استفاده باشد. این کار، هنگامى میسر مى‏شود که امکانات و منابع، بویژه منابع کمیاب، ملک مشاع براى همه افراد جامعه، بلکه ملک مشاع براى همه انسانها در درازاى حیات بشر، باور شود.

3. در فرایند توسعه، طبیعت و محیط زیست سالم بماند و به گونه‏اى مورد تعرض قرار نگیرد که هزینه فداى توسعه شود.

امّا این که توسعه درون زا باشد یعنى:

- برآمده و دستاورد نیروى انسانى بومى کشور باشد.

- سرمایه اجتماعى موجود درآن جامعه به حساب آید.

- بر اساس اهداف و ضرورتها و اولویتهاى آن جامعه شکل بگیرد.

 

 

نیازهاى توسعه در مقیاس کلان

براى توسعه در مقیاسِ کلان، به عناصر و امورى نیاز است، مانند: تعیین هدف، شکل گیرى سازمانها ونهادها - هنجارهاى رسمى و غیر رسمى - وجود منابع و سیاستهاى مشخص:

هدف: در میان مدت و دراز مدت، طیفى از امور مى‏تواند هدف توسعه باشد. مانند: افزایش درآمد، فقرزدایى، استقلال اقتصادى، رفاه عمومى، خودکفایى، رسیدن به سطح عالى ازکیفیت زندگى، تعالى و تکامل انسان و... .

سازمانها و نهادها: بانکها ومؤسسه‏هاى پولى و مالى، دانشگاه‏ها ومراکز آموزشى وپژوهشى، پارکهاى علمى و صنعتى و تکنولوژیکى، موسسات خدماتى )فنى، اطلاعاتى، تخصصى، مشاوره‏اى(، نهادها و تشکلهاى مدنى وصنفى، سازمانها و نهادهاى پرورشى )کارآفرینى، نوآورى، ایده سازى و نظریه پردازى(، نهادهاى امنیتى و قضایى وارزش‏گذارى.

منابع: دانش و ارزش، تخصص وتعهد، مهارت وتجربه، فرهنگ کار و فعالیت جمعى، اخلاق نقد وانتقاد پذیرى، حقوق معنوى ومالکیت فکرى، انگیزه و اراده و عزم عمومى براى خوب و بهتر بودن، منابع زیر زمینى، جغرافیاى طبیعى و اقلیم مناسب، راه‏ها و بنادر، تنوع و گستردگى حمل ونقل، مدیریت کارآمد و بهره ورى فعالیت، تکنولوژیهاى پیشرفته، مواد اولیه و خام.

سیاستها: سیاستِ باز، بسته یا ترکیبى از هر دو در ساحَتهاى مختلف، صادرات محور، صنعتى محور)صنایع بزرگ، کوچک، دستى(، دانش بنیاد، توسعه کشاورزى، قطبى سازى، مکان مرکزى و... .

استمرار و استوارى چرخه و فرایند توسعه، در گرو حضور و کارکرد سه نوع سرمایه درجامعه است:

- سرمایه انسانى

- سرمایه اجتماعى

- سرمایه مادى - مالى

توسعه، بویژه توسعه مطلوب، به معناى یاد شده دراین نوشتار، سخت نیازمند این سه نوع سرمایه است. اثرگذارى سبک زندگى بر توسعه نیز از طریق فراهم شدن این سه نوع سرمایه اتفاق مى‏افتد که در ادامه به بررسى آن مى‏پردازیم.

- مولد توسعه است.

- مانع توسعه است.

- نسبت به توسعه خنثى است.

- زمینه ساز وفراهم آورنده بستربراى توسعه است.

این نوشتار، ناظر به تأثیر تولیدى میان سبک زندگى و توسعه، و نیز نقش بستر سازى سبک زندگى براى توسعه است. براى روشن شدن این نوع نقش و تأثیر سبک زندگى در فرایند توسعه، به بیان سبک زندگى‏اى مى‏پردازیم که به تولید و تقویت سه نوع سرمایه مى‏انجامد که پیش‏تر گفته شد از عناصر اصلى توسعه است و استمرار و استوارى آن درگرو آنهاست. و مهم تر این که سبب پیوند اندام‏وار و همسوسازى کارکردى آنها مى‏شود و از این طریق نیز، بر فرایند توسعه وپیشرفت اثر مى‏گذارد.

 

1. سبک زندگى و سرمایه انسانى

سرمایه انسانى برساخته دانش و آگاهى، مهارت و تجربه، سلامت و بهداشت است. به تعبیر دیگر، عقلانیت، مهارت و سلامت، سه ستون سرمایه انسانى به شمار مى‏روند. در هر جامعه‏اى که شمار بیش‏ترى از افراد دانش بیاموزند و مهارت و فنون گوناگون را فرابگیرند و از سلامت جسمى و روانى برخوردار باشند، آن جامعه داراى سرمایه انسانى بهتر و بیش‏ترى است. براى سبک زندگى‏اى که زمینه ساز تولید چنین سرمایه‏اى باشد، ویژگیهاى زیر را مى‏توان برشمرد:

11. مدیریت و رهبرى مردم و جامعه حق صالحان باشد و حکومت ساز وکارها و ارزشهایى را درجامعه نهادینه سازد که صالح پرورى و صالح گزینى، اصالت و اولویت یابد و همواره در صدد تأمین و عملى شدن چنین حقى باشد.

12. آزاد اندیشى و خردورزى فردى و جمعى به فرهنگ و هنجار اجتماعى بدل شود و کارها و تلاشهاى سازنده و خلاقانه انسانها مورد حمایت قرار گیرد و به آن ارج و ارزش گذاشته شود. نهادینه سازى این امور، از مؤلفه‏هاى سبک زندگى‏اى به شمار مى‏رود که درآن سرمایه انسانى مى‏شکفد و به بار مى‏نشیند و در پى آن توسعه و پیشرفت جامعه، به حقیقت مى‏پیوندد; زیرا در چنین فضایى، ساختار حقوقى، بویژه حقوق مالکیت فکرى ومعنوى، و امنیت فکرى پدید مى‏آید و در سایه آن، نوآورى و خلاقیت شکوفا مى‏گردد.

13. با نهادینه سازى این بُعد از فرهنگ اسلامى در جامعه، که بینایى و بیدارى، یا همان بصیرت و صداقت دینى به عنوان قاعده و معیار میان مردمان به کار گرفته شود، سطح و سقف اندیشه و اندیشیدن افزایش مى‏یابد و ضریب خطا واشتباه کاهش پیدا مى‏کند و در نتیجه از هزینه‏هاى بى مورد ونابجا کاسته مى‏شود و مقاومت در رویارویى و مبارزه با بحرانها تقویت مى‏گردد و این، یعنى ایجاد ظرفیت براى بالندگى افراد جامعه. چرا که بینایى، یعنى درست و به موقع اندیشیدن، درک و فهم درست از محیط بیرونى و پیرامونى به دست آوردن، از منابع، زمینه‏ها و تواناییهاى موجود و یا بالقوه ارزیابى دقیق و روشن و مستمر داشتن و موقعیت آینده و وضعیت پیش روى را در نظر گرفتن.

14. از میان دو نوع بینش در باب انسان، که یکى انسان را موجود شریف، داراى کرامت ذاتى و اکتسابى وحق مند مى‏داند و به کمک اندیشه و عمل درست و شایسته مى‏تواند به مقام خلافت الهى در زمین نایل شود و دیگرى، انسان را پست، لئیم، مستوجب عقاب وفاقد هرگونه حق و احترام مى‏بیند، بینش و نگرش نخست، مبناى سبک زندگى گردد تا برابرى و هم پایه نگرى انسانها، به رویش سرمایه انسانى بینجامد و عامل کلیدى توسعه فراهم شود.

15. توجه به پاکیزگى لباس، بدن، غذا، خانه، شهر، محیط زیست و... و رعایت آنها در زندگى، نشان دهنده سبک زندگى‏اى است که در آن سلامت و بهداشت به یک هنجار و فرهنگ عمومى تبدیل گردیده است. در چنین فضایى، سرمایه انسانى سالم و با نشاط شکل مى‏گیرد.

16. در سبک زندگى که مدیریت کردن فرصت، زمان و منابع و کارها و تلاشها، یک اصل و ضرورت حیاتى دانسته مى‏شود و در عمل نیز پاى بندى نشان داده مى‏شود، سرمایه انسانى از اعتبار و نقش سازنده‏اى برخوردار مى‏گردد.

سرمایه انسانى به معناى یاد شده، و نیز گسترشِ قلمرو اختیار و انتخاب آدمیان، همراه با سلامت فکرى و جسمى، روحى وروانى، افزایش توانایى و فراگیرى دانایى را، مى‏توان معناى تأویلى و تطبیقى آیاتى از قرآن دانست که هم از خداى متعال درخواست گردیده و هم از شمار مهم‏ترین رسالتهاى انبیاى الهى بیان شده است:

»رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیز الْحَکِیم«8

اى پروردگار ما، در میان‏شان هم از خودشان پیمبرى انگیز، که نشانه تو را بر ایشان برخواند و به آنان کتاب و فرزانگى آموزد و پاک‏شان کند که تو آن توان‏مند فرزانه‏اى.

»لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالً مُبِینً«9

خداوند بر گرویدگان منّت نهاده است که در میان‏شان هم از خودشان، پیمبرى برانگیخته که نشانه‏هاى او را بر آنان بر مى‏خواند و پاک‏شان کند و کتاب و فرزانگى آموزد و هر آینه خودشان پیش از این در گمراهى آشکار بودند.

اسلام، به مثابه روش وسبک زندگى، مدیریت و رهبرى جامعه را حق صالحین مى‏داند ومردم را عهده دار بر پا داشتن چنین جامعه‏اى معرفى مى‏کند وآنها را وارثان واقعى زمین مى‏خواند:

»وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ«10

و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من، به ارث خواهند برد.

واین امر بدان اندازه مهم و حیاتى است که پیامبر الهى، براى استمرار حرکت الهى - اصلاحى‏اش از آفریدگار هستى فرزندى صالح مى‏طلبد:

«رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِینَ»11

اى پروردگار من ! مرا }فرزندى{ از شایستگان بخش.

و نیز درخواست مى‏کند تا او را با انسانهاى صالح همراه کند:

«رَبِّ هَبْ لِى حُکْمًا وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِینَ»12

اى پروردگار، مرا دانش بخش و به نیکان بپیوند.

اسلام هر کار و سیاستى که کوشش فکرى و عملى انسان و نیز دستاوردهاى سازنده آن را تباه، ویران و بى ارزش کند، حرام و جرم مى‏داند:

«وَیا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِى الأرْضِ مُفْسِدِینَ»13

اى مردم من، پیمانه را درست دهید و ترازو را به داد نهید و چیزهاى کسان را کم مشمرید و در زمین، به تباهى مکوشید.

اسلام، دیندارى محققانه مى‏طلبد، نه مقلدانه ولازمه تحقیق، اعتماد و احترام به خرد وخرد ورزى وآزاد اندیشى است. از این روى، قرآن داستان حضرت ابراهیم(ع) خلیل را بیان مى‏کند که او پرستش بدون منطق واستدلال را برنمى تابد و مردمى که پرستش کورکورانه دارند و دیندارى شان ازروى عادت و تقلید است و نه تحقیق، مورد نقد و سرزنش قرار مى‏دهد. و براى شکستن دیندارى مقلدانه واحیاى دیندارى محققانه، با تمام وجود، تلاش مى‏کند:

»قَالُوا ءَأنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِأَلِهَتِنَا یا إِبْرَاهِیمُ. قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ. ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاء یَنْطِقُونَ. قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکُمْ شَیئًا وَلا یَضُرُکُمْ. أُفّ ًلَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ«14

گفتند: اى ابراهیم آیا تو با خدایان ما چنین کردى؟ ابراهیم ]در مقام احتجاج[ گفت: بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است، شما از این بتان سؤال کنید اگر سخن مى‏گویند.

گفتند: البته خود شما ستم‏کارید ]که این بتان ناتوان و بى‏اثر را مى‏پرستید[.

سپس، به خود بازگشتند و همه سر به زیر شدند و گفتند: تو مى‏دانى که این بتان را نطق و گویایى نیست.

ابراهیم گفت: ]با توجه به این حقیقت[ آیا به جاى خدا چیزهایى را مى‏پرستید که هیچ سود و زیانى براى شما ندارند. اُف بر شما و بر آن چه به جز خداى یکتا مى‏پرستید، آیا شما عقل خود را هیچ به کار نمى‏گیرید.

در قرآن، خداوند به پیامبر(ص) دستور مى‏دهد تا مردم را با دانایى و بینایى به اسلام فرا بخواند:

»قُلْ هَذِهِ سَبِیلِى أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةً أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. «15

بگو: این است راه من، که من و هر که پیروى‏ام کرد، با بینایى به سوى خدا مى‏خوانم و پاکا خداوند. من از انباز آرندگان نِیم.

خداى متعال هرگونه حرکت و کار تخریبى وتبهکارانه که زیست انسانها را به خطر اندازد و در زندگى آنان فساد انگیزد، محکوم مى‏کند:

»وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا یُحِبّ الْفَسَادَ«16

و چون برگردد }یا ریاستى یابد{ کوشش مى‏کند که در زمین فساد انگیزد و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباه کارى را دوست ندارد.

وپیشوایان راستین دین الهى نیز، یکى از ارکان زندگى شایسته، پاک، سالم وبهداشتى را محیط زیست سالم مى‏دانند. امام صادق(ع) فرمود:

»لا تطیب السکنى الا بثلاث; الهواء الطیب، والماء الغزیر العذب والارض الخواره«17

محل زندگى پاکیزه نمى‏شود، مگر به سه چیز: هواى پاک، آب گوارا و فراوان، زمین نرم.

دراین حدیث، سه عنصر کلیدى براى محیط زیست پاکیزه بیان شده است: هواى پاک، آب فراوان و زلال وگوارا، زمین حاصل خیز و نرم. این سه عامل سبب زندگى سالم و با نشاط مى‏شود.

در اسلام، مدیریت زمان و منابع و فرصت، عامل پیشرفت و نماد ظرفیت وتوانایى انسان است. در حدیثى با زبان نمادین، این واقعیت چنین بازگو شده است.

پیامبر(ص) فرمود:

»لیس من یوم یأتى على ابن آدم ]ما من یوم ینشق فجرهُ[ إلاّینادى فیه یا ابن آدم انا خلق جدید، وانا فیما تعمل غدا علیک شهید فاعمل فى خیرا ]فاغتنم منى فانى لا اعود[ أشهد لک به غدا فانى لوقضیت لم ترنى أبدا«18

هر روز سپیده صبح به آدمیان ندا مى‏دهد که من موجود جدیدى هستم -امروزم مانند دیروزم نیست - و بر رفتار روز شما گواه هستم، پس از من - زمان و فرصت - خوب استفاده کنید وکار خیر انجام بدهیدکه هرگز برگشتى براى من نیست

درحدیث دیگر کسانى که دو روزشان همانند باشد و هیچ تغییر و پیشرفتى نکنند و یا برعکس، به عقب برگردند، زیان دیده، فریب خورده و سزاوار مرگ دانسته شده‏اند:

امام صادق(ع) فرمود:

»من تساوى }استوى{ یوماه فهو مغبون... من کان الى النقصان أقرب فالموت خیر له من الحیات. «19

هر که دو روزش مساوى باشد، زیان کار است... هر که به کاستى و پستى گراید، پس به مردن شایسته تر است تا زنده بودن.

 

2. سبک زندگى و سرمایه اجتماعى

سرمایه اجتماعى، هرچند ریشه در گذشته‏هاى دور زندگى اجتماعى انسان دارد و لکن به گونه فنى و تخصصى و در قالب ادبیات و مفاهیم جدید، علمى و دانشگاهى، از سال 1970م. وارد گفتمانهاى علمى در حوزه علوم انسانى، مثل اقتصاد، جامعه شناسى، سیاست و مدیریت شد. چهره‏هایى چونان: گالن لورى اقتصاددان، جاکوب، بوردیو، پاسرون، پرتز، رابرت پوتنام، جیمزکلمن و فرانسس فوکویاما این اصطلاح را به کار بردند و رواج دادند. بویژه بوردیو، کلمن، پاتنام و فوکویاما، در اهمیت و گسترش آن سهم بیش‏ترى دارند.

بانک جهانى، سرمایه اجتماعى را مجموعه عناصرى مى‏داند که کمیت وکیفیت تعاملات اجتماعى را ارتقاء مى‏دهد.20

پاتنام، سرمایه اجتماعى را از طریق مؤلفه‏هاى معرفتى - اعتماد و ارزشها و عناصر ساختارى و روابط ومشارکت - به تصویر درآورده است و آن را مجموعه‏اى از هنجارها و ارزشها و شبکه‏هاى ارتباطى مى‏داند که کنش جمعى و همکارى اجتماعى جهت دستیابى به منافع دو سویه کنش گران را تسهیل مى‏کند وکارایى جامعه را بهبود مى‏بخشد.21

فوکویاما، که سرمایه اجتماعى را در گستره بزرگ اجتماع مطرح کرده است، آن را مجموعه‏اى از ارزشها و هنجارهاى غیر رسمى و خاصى مى‏داند که همکارى و تعامل اجتماعى را میان افراد جامعه تقویت و بر مى‏انگیزد.22

نانسى برونى و توماس بوسیرت، سرمایه اجتماعى را به گونه فردى و اجتماعى ارائه مى‏کنند. در گونه فردى، سرمایه اجتماعى را وسیله و منبع فعّالى مى‏دانند که امکان دسترسى شخص را به منابع دیگر فراهم مى‏سازد و او را در افزایش و بالابردن سلامت و تکامل شخصیت یارى مى‏رساند. و در گونه اجتماعى، سرمایه اجتماعى را منبع و وسیله درهم تنیده و به هم پیوسته‏اى مى‏دانند که افراد را توانا مى‏سازد تا با به کارگرفتن منظم و سازمان یافته آن، به اهداف جمعى و اجتماعى برسند; طورى که در نبود چنین منبع و وسیله‏اى، دستیابى به چنان اهداف جمعى ممکن نیست.23

از مجموعه تصاویر ارائه شده در باب این مفهوم، به این رهیافت مى‏رسیم که مقصود از سرمایه اجتماعى، شبکه‏اى درهم تنیده از پیوندها، ارزشها، رفتارها، باورها و هنجارهایى است که آستانه و اندازه همکارى و همبستگى را در میان افراد افزایش بخشد و توانایى جمعى جامعه را در استفاده از منابع و تواناییها در راستاى رسیدن و تحقق اهداف مشترک تولید، تقویت و توسعه دهد. بنابراین، سرمایه اجتماعى از ویژگیهاى پیوند و اثرگذاریها و اثرپذیریهاى انسانى است و در فرایند زندگى اجتماعى رویش مى‏یابد.

سبک زندگى برساخته و تابع مجموعه‏اى از هنجارها، ارزشها، قواعد و اصول حاکم بر رفتار و مناسبات انسانهاست. آن دسته از اصول و قواعد و ارزشهایى که به تولید، تقویت، گسترش و حمایت سرمایه اجتماعى در مقیاس بزرگ مى‏انجامد، این گونه مى‏توان برشمرد:

- تعاون بر خیر و خوبیها و پیشى گرفتن جهت تحقق و نهادینه سازى آنها.

- خوشبین بودن نسبت به دیگران، نیک وخوب پنداشتن آنان، مگر این که خلاف آن ثابت گردد.

- حرمت ضرر و آسیب رساندن به دیگران.

- باور و عمل به رفق، مدارا و دیگرپذیرى.

- احترام و اعتماد به خرد جمعى ونهادینه سازى مشورت.

- اصل بر براءت و بى گناهى و جرم زدایى انسان است، مگر این که خلاف آن ثابت شود.

- اصل و قاعده بودن مشارکت و مسؤولیت پذیرى در حیات اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى.

- رعایت حرمت و زشتى قذف، غیبت، سخن چینى، اشاعه عیوب و فحشا، تهمت، خیانت، غش و... .

- اعتدال به مثابه ارزش و روش حاکم بر اعمال و افکار.

- نوع دوستى و ایثار و محبت به یکدیگر.

در متون اسلامى، به این اصول و ارزشها بسیار توجه و تأکید شده است. انسا ن مسلمان در مقام زندگى به لحاظ فقهى و تکلیفى و یا به جهت اخلاقى موظف است روشى در زندگى برگزیند که به مجموعه ارزشها و اصول یاد شده برسد.

پیامبر خدا، براى کسانى که خالصانه و از روى باور و علم، خیر وخوبى را براى دیگران بخواهند، بهشت را ضمانت مى‏کند:

»مَنْ یضْمَنْ لِى خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ قیل وَ مَا هِى یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّصِیحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِیحَةُ لِرَسُولِهِ وَ النَّصِیحَةُ لِکِتَابِ اللَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِدِینِ اللَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ«24

هرکس به پنج چیز پاى بند باشد من بهشت را براى او پایندانم. گفته شد: آن پنچ چیز کدام است؟ فرمود: خیرخواهى براى خدا، براى رسول خدا، براى کتاب خدا و براى دین خدا و براى همه مسلمانان.

و نیز یادآور مى‏شود، خیرخواهى براى تمام انسانها، نشان و نمودى از عقلانیت و خردمندى است:

»رَأْسُ الْعَقْلِ... و اصْطِنَاعُ الْخَیرِ إِلَى کُلِّ بَرًّ وَ فَاجِرً«25

نهایت عقل... و نیکى کردن به هر آدمى، خوب، یا بد است.

پیامبر(ص) در وصیتى به على(ع) فرمود:

»یا عَلِى سَیدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ خِصَالً إِنْصَافُکَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذِکْرُکَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَى کُلِّ حَالً«26

یا على! بهترین رفتار و کردار سه چیز است: عدالت و انصاف با مردم، همیارى و مشارکت با برادران، به خاطر خدا و یاد خداوند در تمامى حالتها.

پیامبر(ص) عزت، قدرت، پیشرفت و ماندگارى جامعه و مردم را درگرو اعتماد و محبت به یکدیگر، امانت‏دارى، دورى از خیانت و جرم وگناه، احترام به دیگران و دیگرپذیرى و رعایت ارزشهاى اسلامى مى‏داند. و براى جامعه و مردمى که چنین ارزشهایى را باور ندارند و بدانها عمل نمى‏کنند، فقر، ناامنى و ذلت پیش بینى مى‏نماید:

»لَا تَزَالُ أُمَّتِى بِخَیرً مَا تَحَابّوا وَ تَهَادَوْا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ اجْتَنَبُوا الْحَرَامَ وَ قَّرَوُا الضَّیفَ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِذَا لَمْ یفْعَلُوا ذَلِکَ ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِینَ«27

امت من همیشه برنیکى‏اند، تا آن گاه که به یکدیگر مهر بورزند و هدیه بدهند و امانت دار باشند و از حرام بپرهیزند و میهمان را گرامى بدارند و نماز به پاى دارند و زکات بپردازند. پس اگر چنین نکنند، به قحطى و سختى گرفتار مى‏شوند.

هرگاه در پیوندهاى انسانى، بدگمانى حاکم باشد، در نتیجه، اعتماد و اطمینان میان آدمها، بى فروغ مى‏گردد و کردار و افکار یکدیگر را به بدترین صورت باطل و نادرست، تأویل و تفسیر مى‏نمایند. اما اگر به یکدیگر خوش گمان باشند، کردار، رفتار و افکار در فرایند داد و ستدها و پیوندها بر مبناى صحت و درستى گذاشته مى‏شود و سیاست جرم زدایى در زندگى حاکم مى‏گردد و در نهایت، اعتماد و سرمایه اجتماعى در جامعه تقویت و توسعه مى‏یابد.

اسلام، سبک زندگى در پیوندهاى اجتماعى میان انسانها را بر حسن ظن و درستى و صحت اعمال و رفتار و افکار یکدیگر گذاشته است.

على(ع) فرمود:

»ضَع أمرَأخیکَ على أحسنِه«28

کار دیگران را به بهترین وجه‏اش حمل کن.

امام صادق(ع) بدگمانى و تهمت زدن به دیگران را سبب نابودى دین و زندگى معرفى مى‏کند و خوش بینى به دیگران را عنصر سبک زندگى اسلامى مى‏داند:

»لاتَظُنَّنَّ بکلمةً خرجَت مِن أخیک سُوءًا و أنت تجِد لها فى الخیر سبیلا«29

هیچ گاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید، گمان بد مبر، در صورتى که براى آن سخن مَحمِل خوبى مى‏یابى.

»اذَا أتّهمَ المومنُ أخاهُ أنماثَ الایمان مِن قلبه کما ینماثُ المِلح فى الماء.«30

همین که مؤمن، به برادر دینى خود تهمت زند، ایمان از دلش زدوده شود، بسان نمک در آب.

محمد بن فضیل مى‏گوید: به امام کاظم(ع)، گفتم: فدایت شوم! سخنى و مطلبى از برادرى دینى به من مى‏رسد که برایم ناخوشایند است و از او مى‏پرسم، انکار مى‏کند، با این که گروهى مورد اعتماد آن سخن را از وى، نقل کرده‏اند؟

امام فرمود:

»کذِّب سَمعَک و بصَرَکَ عن أخیک، فان شَهدک عندکَ خمسوُن قَسامةً و قال، لک قولاً فصَدِّقه وکذِّبهم... «31

گوش و چشم خود را درمورد برادر دینى خویش تکذیب کن. اگر نزد تو پنجاه نفر شهادت بدهند و سوگند یاد کنند و موضوعى را بگویند، گفته برادر دینى خود را راست بدان و آنان را تکذیب کن.

خداوند متعال، انسان را از بدگمانى، تهمت زدن و غیبت نمودن از یکدیگر بازداشته است:

»یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمُ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا... «32

اى کسانى که گرویده‏اید، از بسى گمانها دورى کنید که برخى گمانها، گناه است. در کار کسان جست‏وجو مکنید. در پى یکدیگر، بد مگویید.

در موارد بسیارى از قرآن، باورمندان و گرویدگان، به گفتار نیک و رفتار پسندیده سفارش شده‏اند.33 و در تفسیر: »... وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا«34 آمده است که مراد حسن معاشرت با مردم است:

»ما عنِ التّفسیرِ العسکرى علیه السلام أنّ معناهُ عامِلوهُم بخُلقً جَمیل. «35

در تفسیر امام حسن عسکرى(ع) معناى آیه، کردار نیکو و خوش رفتارى بیان شده است.

در پیش گرفتن راه میانه و پرهیز از زیاده روى و کم روى، اعتماد واحترام به خرد جمعى، رفق و مدارا با دیگران، مشورت ومشارکت مردم در امور، از جمله ویژگیهایى است که در سبک زندگى اسلامى مورد سفارش قرآن و معصومین(ع) قرار گرفته است، از جمله:

»وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا«36

و همان گونه } که شما را به راه راست هدایت کردیم { شما را امتى میانه قرار دادیم تا } در ایمان، عمل، درستى و راستى { بر مردم گواه باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد.

پبامبر(ص) مدارا با مردم را رسالت الهى انبیاء دانسته است:

»إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیأِ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أُمِرْنَا بِأَدَأِ الْفَرَائِضِ«37

ما گروه پیامبران همان گونه که به انجام واجبات امر شدیم، دستور داریم که با مردمان مدارا کنیم.

امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود:

»أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ«38

عاقل ترین مردمان کسى است که با دیگران بیش‏تر مدارا کند.

على(ع) مشورت با مردم، که لازمه‏اش مشارکت آنان درامور است، امان از شکست وآسیب مى‏داند:

»مَا عَطِبَ امْرُؤ اسْتَشَار«39

آن که از دیگران مشورت بگیرد، زیان و آسیب نمى‏بیند.

دستاورد و کارکرد رهنمودها و قواعد یاد شده براى جامعه‏اى که به آنها پاى بندى نشان دهد، عبارت است از:

- تسهیل و تسریع در پیوندهاى اجتماعى.

- گسترش یافتن قلمرو و شعاع اثرگذاریهاى دوسویه و روابط اجتماعى و برداشته شدن مرزهایى مثل زبان، نژاد، قوم، رنگ، جغرافیا، مذهب و...

- دسترسى همگان به منابع زیستى و اجتماعى.

- نهادینه شدن اخلاق و فرهنگ کار جمعى میان افراد جامعه.

بى گمان، در پرتو این رهنمودها و قواعد و شکل‏گیرى سبک زندگى بر اساس آنها، سرمایه اجتماعى با ویژگیهاى یاد شده از مرحله شکل گیرى به مرحله بازدهى و ثمر آفرینى مى‏رسد و توانایى جمعى جامعه براى رسیدن به اهداف مشترک افزایش مى‏یابد و در نتیجه، توسعه و پیشرفت جامعه ممکن وعملى مى‏گردد.

 

3. سبک زندگى و سرمایه مالى - مادى

در سبکهاى زندگى‏اى که اصل بر سود جویى و رفاه طلبى است و حتى نابودى و تخریب سرمایه‏هاى مالى - مادى مانند: خراب کردن طبیعت، آلوده‏سازى هوا و محیط زیست، اسراف و... مورد غفلت قرار مى‏گیرد، و یا در سبکى که اگر چه به ظاهر چنین اتفاقى نمى‏افتد، ولى در دراز مدت به سبب بهره بردارى نکردن، نبود مراقبت و محافظت و عدم استفاده بهینه، تباهى و ویرانى سرمایه‏ها را در پى دارد; زیرا وقتى سرمایه‏هاى مالى - مادى براى نسل کنونى و آینده جامعه بازدهى سازنده‏اى نداشته باشد و به تدریج خراب وناکارآمد مى‏گردد. سبکهایى که در آنها رهبانیت، فقر و تهى دستى، مذمت دنیا و روى گردانى از مواهب دنیوى، تنبلى و تقدیر گرایى و... ترویج مى‏شود، توسعه و پیشرفتِ همه جانبه، هرگز به دست نمى‏آید.

امّا در سبک زندگى اسلامى، هیچ یک از این پیامدهاى منفى وجود ندارد، بلکه به سرمایه‏هاى مالى و مادى به عنوان موهبتهاى الهى توجه مى‏شود. در آموزه‏هاى اسلامى، انسانها به استفاده بهینه از هر نوع سرمایه‏اى که براى پیشرفت زندگى نیاز است، سفارش شده‏اند. و از این نگاه، مؤلفه‏هاى سبک زندگى اسلامى را مى‏توان در موارد زیر جست‏وجو کرد:

1. تلاش مستمر و پیوسته در دنیا به انسان شخصیت مى‏بخشد، منزلت اجتماعى او را تعیین مى‏کند ومبناى مالکیت است.

2. هرنوع کار و تلاشى پسندیده و روا نیست، بلکه تلاش و کار، بایستى:

نخست آن که، بهره ورانه باشد. کارى که بهره ورى نداشته باشد، لغو و عبث به شمار مى‏آید.

دو دیگر، از روى وجدان کارى انجام شود.

سه دیگر، کار سالم وسازنده و حلال باشد.

چهار دیگر، در جهت خیر رساندن به دیگران و در اصطلاح اقتصادى، کار آفرین باشد.

پنج دیگر، نوآورى و خلاقیت در آن ظهور و نمود داشته باشد.

شش دیگر، تابع اصل جلب منفعت ومصلحت و دفع مفسده باشد.

این که جلب منفعت اولى از دفع مفسده است و یا برعکس، نظر به موارد و قلمروها متفاوت مى‏گردد.

3. حرام بودن دزدى، کلاهبردارى، پولشویى، غصب و سوء استفاده از اموال و داراییهاى عمومى.

4. امانت دار بودن و پرهیز از هر نوع خیانت اقتصادى.

5. سخت کوشى و داشتن انگیزه موفقیت و پیشرفت.

6. پرهیز از اسراف وتبذیر، نکوهش فقر ونادارى، حمایت از رفاه وآسایش، مدح دنیا و این که زندگى دنیا عامل و بستر رسیدن به حیات طیبه است.

آموزه‏هاى زیر، این مؤلفه‏ها را الهام مى‏کند:

»وَلا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَینَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ«40

اموال وداراییهاى‏تان را بین خویش به گونه باطل و غیر قانونى نخورید و تصرف نکنید و آن را به حکام وقضات ندهید)رشوه( تا بتوانید اموال دیگران را به ناحق بخورید درحالى که مى‏دانید.

»کُلُوا مِنْ طَیّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلا تَطْغَوْا فِیهِ فَیحِلَّ عَلَیکُمْ غَضَبِى وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیهِ غَضَبِى فَقَدْ هَوَى«41

از چیزهاى پاکیزه که شما را روزى داده‏ایم بخورید و از حد مگذرانید، تا مباد خشم من به شما رسد، که هر کس که خشم من به او برسد در آتش افتد.

بنابراین، تولید ثروت و دارایى از هر راه و با هر نوع تلاشى روا نیست، بلکه براى به دست آوردن سرمایه باید راه‏هاى حلال و پاکیزه پیموده شود.

رسول خدا(ص) فرمود:

»مَن اکتسب مِن حیثُ شاء و لایبالى، أدخلَه اللهُ تعالى النار مِن اى بابً کان و لایبالى«42

خداوند کسى را که با هر روشى و از هر منبعى کسب درآمد وثروت کند و به پاکیزه و ناپاک بودن، حلال و حرام بودن آن توجه نداشته باشد، بى هیچ ملاحظه‏اى و از هر درى او را داخل جهنم مى‏کند.

گفت وگوى حضرت ابراهیم با آذر و دعوت او به سوى توحید، بسى آموزنده است. حضرت ابراهیم از آذر مى‏خواهد که از روى بینایى و آگاهى، دینى را برگزیند. از باورها، اندیشه‏ها و تلاشهایى که بهره‏ورى )به معناى فراگیر و نه تنها اقتصادى( ندارد، دورى گزیند، چون بى فایده است. و با همین منطق، نادرستى بت پرستى را به او مى‏نمایاند:

»إِذْ قَالَ لأبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یغْنِى عَنْکَ شَیئًا«43

آن گاه که به پدرش× گفت: اى پدر، چرا چیزى را که نه مى‏شنود و نه مى‏بیند و نه هیچ نیازى از تو بر مى‏آورد، مى‏پرستى.

خداوند اسراف وتبذیر، کوتاهى و زیاده‏روى در استفاده از منابع و ثروتهاى عمومى را عامل شکست و در مقابل بهره ورى اعتدالى و استفاده درست وکارآمد را ضامن دوام سرمایه و عامل پیشرفت جامعه معرفى مى‏کند:

»َوالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَینَ ذَلِکَ قَوَامًا«44

و کسانى‏اند که چون انفاق کنند، فزون کارى نکنند و یا سخت نگیرند و کارشان میانه این و آن است.

پیامبر(ص) استفاده و بهره ورى سالم و سازنده از منابع ومواهب زیستى و طبیعى را سفارش مى‏فرماید:

»کلوا و اشربوا و ألبسوا وتصدّقوا من غیر إسراف و لامخیلة«45

بخورید و بنوشید و بپوشید و صدقه بدهید، بدون اسراف و تکبر.

على(ع) دنیا وآخرت را در پیوند با یکدیگر بیان مى‏کند و تلاش براى بهره مندى از زندگى آباد و با آسایش را برابر با آبادانى و آسایش حیات اُخروى مى‏داند. از این روى، کسانى را که براى سلامت و آبادانى این دنیا تلاش نورزند، از بهره‏مندیهاى آخرت نیز ناتوان مى‏داند:

»إنّى لأبغضُ الرّجلَ یکون کَسلانَ مِن أمر دُنیاهُ لأنه إذا کان کسلانَ مِن أمر دنیاهُ فهو عن أمر آخرتِه أکسل«46

من خشمگین‏ام از مردى که در کار دنیا سست باشد; زیرا چنین مردى در کار آخرتش سست تر خواهد بود.

در سیره معصومان و پیشوایان دینى، دقت، استوارى و استحکام در کارها و در امور کوچک و بزرگ، یک هنجار و قاعده است:

از امام صادق (ع) روایت شده است:

به پیامبر (ص) خبر دادند که سعد بن معاذ چشم از دنیا فرو بسته است. رسول خدا (ص) برخاست و اصحاب نیز همراه آن حضرت برخاستند. حضرت دستور داد سعد را بشویند. چون سعد را شستند و حنوط کردند و کفن پوشاندند و در تابوت نهادند، رسول خدا (ص) پاى برهنه و بدون ردا، در پى او به راه افتاد و گاه سوى راست تابوت و گاه سوى چپ تابوت را مى‏گرفت تا به قبرستان رسیدند.

پس از کندن قبر، پیامبر (ص) خود داخل قبر شد و لحد را چید و آن را با گل محکم کرد و پیوسته مى‏فرمود: سنگ بدهید! گل بدهید! میان خشتها را محکم مى‏کرد. چون فارغ شد و بر قبر خاک ریخت، فرمود:

»إنى لَأعلمُ انّه سیبلى و یصِل الیهِ البلاء و لکن الله یحب عبداً اذا عمل عملا احکمَه.«47

بدرستى مى‏دانم که این قبر به زودى فرسوده مى‏گردد و از هم مى‏پاشد; ولى خدا دوست مى‏دارد که وقتى بنده‏اى کارى را انجام مى‏دهد، آن را محکم و استوار نماید.

پیامبر(ص)در هنگام دفن فرزند خردسالش نیز همین کار را انجام داد و همین سخن را براى اصحاب بیان کرد.48

در اسلام، با ارزش ترین سرمایه، استعدادها و ظرفیتهایى است که در اختیار انسان قرار گرفته است. و باید براى خدمت و نیکى و در راه درست به کار گرفته شود. این واقعیت را پیامبر(ص) در وصیت به ابوذر بیان فرمود:

»کُن على عُمرِک اشحّ مِنک على درهمِک و دینارِک. «49

بر عمر خود، بخیل تر و سخت تر باش از درهم و دینارت.

على (ع) فرمود:

»خذ من نفسک لنفسک و تزود من یومک لغدک و اغتنم عفو الزمان و انتهز فرصة الامکان«50

از نفس خود براى به دست آوردن چیزهایى که به سودت است بهره گیر، از امروز براى فردایت توشه برگیر و بخشش روزگار را غنیمت بشمار و از فرصتها، بهترین و پرسود ترین استفاده را بکن.

امام صادق (ع) مى‏فرماید: روزى پدرم امام محمد باقر (ع) ما را فراخواند و در ضمن سفارشهایى فرمود:

»... و إن دَعاکُم بعض قومِکم الى أمرً ضررُهُ علیکم اکثر مِن نفعِه له فلا تُجیبوُه«51

و هرگاه جمعى شما را به سوى کارى فراخوانند که زیانش براى شما بیش‏تر از سود آ ن است، نپذیرید.

پیداست که با ایجاد بینش و فرهنگ استفاده بهینه از منابع مالى و مادى، گام بزرگى براى فراهم شدن سرمایه مادى - مالى برداشته مى‏شود و در پى آن یکى از عوامل مهم توسعه سامان مى‏گیرد.

 

سبک زندگى و هم سویى کارکردى سرمایه‏ها

چنان که پیش تر بیان شد، سرمایه‏هاى سه گانه: انسانى، اجتماعى و مادى - مالى، به گونه جداگانه و بریده و بیگانه از هم به توسعه وپیشرفت نمى‏انجامند، بلکه باید کارکردى هماهنگ و ارگانیکى داشته باشند. این مهم، هنگامى واقعیت بیرونى و عینى مى‏یابد که در سبک زندگى حاکم بر جامعه، آموزه‏ها و عوامل زیر به مثابه هنجارها و ارزشهاى اجتماعى نهادینه بشود:

1. عدالت به عنوان مبنى و مقصد فعالیت آدمى در زندگى باشد; زیرا درسایه عدالت است که امور در جایگاه شایسته و بایسته قرار گرفته و کارکردهاى متناسب مى‏یابند. از جمله این که انسانها آن چه براى خویش مى‏خواهند، براى دیگران نیز بخواهند و چیزى را که براى خویش سزاوار نبینند براى دیگران نیز نخواهند. نتیجه طبیعى چنین ایستار و فضایى آن است که سرمایه‏هاى یاد شده کارکرد هماهنگ بیابد. اما اگر عدالت مبنى و مقصد نباشد، چه بسا در عمل، یک سرمایه رشد کند و دیگرى از رشد باز ماند و یا این که یکى براى دیگرى بازدارندگى پدید آورد و یا در جهت رشد خود به خدمت بگیرد.

2. این بینش بر جامعه حاکم باشد که سرمایه‏ها و تمامى عوامل و منابعى که در فرایند توسعه نقش دارند، در خدمت انسان قرار گیرد، نه این که انسان خادم آنها گردد. در این صورت، هماهنگى کارکردى و پیوند ارگانیکى میان سرمایه‏هاى سه گانه پدید خواهد آمد.

3. عامل دیگرى که در پدیدآورى هم سویى و ارتباط کارکردى بین سرمایه‏ها، بویژه درجامعه دینى نقش بسزا و تعیین کننده مى‏تواند داشته باشد، سرمایه دینى و اخلاقى است. البته دینى مانند اسلام که دنیا و آخرت، مادیت ومعنویت را با هم و کامل کننده یکدیگر مى‏داند و به جهان و انسان نگاه فراگیر وچند سویه دارد و انسان را موجود چند ساحَتى مى‏بیند.

4. برابرى، عامل دیگر براى کارکرد هماهنگ سرمایه‏هاست. برابرى، در دو معنى و دو انگاره:

41. برابرى، به این معنى که همگان به منابع کمیاب حیاتى و اجتماعى دستیابى داشته باشند و این منابع در اختیار اشخاص معیّن و خاصى قرار نگیرد.

42. برابرى، به معناى این که رسیدن به تکامل و رشد، نه از طریق تنازع و بقاى اقوى، بلکه برایند همیارى و مشارکت و هم پایه نگرى انسانها باشد.

وقتى سبک زندگى اجتماعى، بر بنیاد چنین برابرى استوار گردد، سرمایه اجتماعى، انسانى و مالى - مادى به گونه‏اى توأمان عمل مى‏کند.

برآوردن حقوق آدمیان نیز یکى از مؤلفه‏هاى ساختارى وکارکردى عدالت به شمار مى‏رود، به گونه‏اى که در نبود پایندان و اهرمى براى برآوردن حقوق آدمیان، عدالت به حقیقت نمى‏پیوندد; از این روى، پیامبر(ص) قیام علیه حاکمى که حقوق انسانها را پایمال مى‏کند، جایز مى‏شمارد:

امام رضا(ع) از پیامبر(ص) روایت مى‏کند:

»مَن جأئکم یرید ان یفرِّقَ الجَماعةَ و یغصَبَ الامةَ امرَها، ویتولّى مِن غیر مشورةً فَاقتلوُه فانّ الله قد أَذِن ذلک. «52

کسى که به سوى شما بیاید و بخواهد میان امت تفرقه بیفکند و امر جامعه را غاصبانه از روى استبداد و بدون مشورت به دست گیرد، او را بکشید; زیرا خدا بدان اذن داده است.

در این حدیث واژه »أمرها« به معناى حقوق مردم است; زیرا در زبان و فرهنگ دینى، این واژه به معناى حق و حقوق آمده است; بویژه هنگامى که با واژه »غصب« به کار رفته شود. در این صورت، یکى از مصداقهاى روشن و یا قدر متیقن آن است.

پیامبر(ص) پاسداشت حقوق مردم را براى همیشه از حاکمان خواسته است، حتى در سخت ترین شرایط:

عبدالله بن مسعود مى‏گوید: پیامبر(ص) فرمود:

»انّها سَتکون بَعدى أُثرَةُ و أمورُ تَنکرِونها. قالوُا یا رسولَ الله کیف تَأمر مَن أدرَک مِنّا ذلک. قال: تودّونَ الحقّ الذى علَیکم و تَسألونَ الله الذى لکُم. «53

به راستى پس از من مسائلى اتفاق خواهد افتاد که مورد انکار شماست. گفتند: یا رسول الله! چه مى‏فرمایید براى کسى از ما که در آن زمان باشد. فرمود: حقى که برعهده شماست ادا کنید و آن چه از جانب خدا براى شما مقرر شده است، از خدا بخواهید.

همسویى سرمایه‏هاى یاد شده در سیره عملى و فکرى پیامبر(ص) به روشنى نمود دارد. چنانکه مى‏بینیم پیامبر(ص) سخت به گسترش و برآوردن فراگیر حقوق، حتى نسبت به دشمنان پاى بند است; زیرا حق و عدالت، دوست و دشمن، مسلمان وکافر نمى‏شناسد و با همه نسبت یکسان دارد.

پیامبر (ص) درباره ویژگیهاى انسان مؤمن فرمود:

»... و لایرد الحق مِن عدوِّه، لایتعلَّمُ الا لیعلَم، ولایعلَمُ الا لیعمَل، ... و إن سلَکَ مع اهلِ الدنیا کان أکیسَهم و ان سلَک مع اهلِ الاخره کان أورَعَهم. «54

] مومن[... و حق را حتى از دشمن خود رد نکند. علم نمى‏آموزد، مگر براى دانستن، نمى‏داند مگر آن که به کار بندد... و اگر با اهل دنیا باشد، زیرک ترین است و اگر با اهل آخرت باشد، با ورع ترین است.

در این سخن، پیامبر (ص) پذیرفتن حق، حتى اگر از سوى دشمن باشد، و نیز توأمان بودن بیدارى و بینایى، خرد ورزى و تعهد، علم و عمل، و دنیا وآخرت را از ویژگیهاى انسان مؤمن دانسته است.

همچنین، آن گرامى، سرمایه انسانى را بدون همراه شدن با سرمایه اجتماعى، عامل پیشرفت و آرامش وگستراندن خیر در جامعه نمى‏داند:

»المؤمن إذا جهل حقوق إخوانه فإنه یفوّت ثواب حقوقهم فکان کالعطشان یحضره الماء البارد فلم یشرب حتّى طغا و بمنزلة ذى الحواسّ الصّحیحة لم یستعمل شیئاً منها لدفع مکروه و لا لانتفاع محبوب فإذا هو سلیبُ کلّ نعمة مبتلى بکلّ آفة. «55

»مؤمنى که حقوق دیگران را نداند، همانا حقوق آنان را از بین مى‏برد. چنین شخصى تشنه‏اى را ماند که آب گواراى سرد در اختیارش است و نمى‏نوشد، تا این که سرکشى مى‏کند. ونیز همین آدم مانند فردى است که تمامى حواس و نیروهایش سالم است، ولى از آنها در جهت کنار زدن زیانها و فراهم سازى نیکیها و خوبیها استفاده نمى‏کند. پس چنین شخصى در این حالت ازبین برنده وباز دارنده هر خوبى، خیر و نعمتى و مبتلا کننده جامعه به هر گونه آفت وآسیبى است.

ونیز پیامبر(ص) فرمود:

»مَن طلبَ الدنیا حلالاُ استعفافا عن المسألةِ و سعیاً على عیاله و تعطّفاً على جارِه لقِى الله تعالى و وجهُه کالقمَر لیلةِ البَدر. «56

آن که روزى حلال بجوید تا از دیگران درخواست نکند، و تلاش براى تأمین زندگى‏اش باشد، و به همسایه‏اش رسیدگى کند، خدا را ملاقات مى‏کند در حالى که سیمایى همانند ماه بدر دارد.

على(ع) هنگامى که عدالت را با گونه‏هاى دیگر آن مقایسه مى‏کند، مانند جود و بخشش، رفتار عادلانه را در جایگاه برتر و بهتر مى‏نشاند و ارزش آن را بیش‏تر مى‏داند. چون برآوردن و گسترش حقوق و ایجاد برابرى در جامعه و نیز قرارگرفتن سرمایه‏هاى سه گانه در مسیر خدمت به انسان، با عدالت محقق مى‏شود. به عبارت دیگر، تنها در سایه عدالت است که:

1. هرچیزى در جایگاه و موقعیت خودش قرار مى‏گیرد. ولى رفتارهاى غیر عادلانه، حتى اگر مانند سخاوت و بخشش باشد، چون سبب مى‏گردد تا امور در جایگاه شایسته خویش قرار نگیرد، آن سان که باید و شاید کارایى پیدا نمى‏کند.

2. با عدالت ورزى، امتیازات و مسؤولیتها و شایستگیها براى همگان تأمین مى‏شود.

3. برابرى در ابعاد و سیماى کامل‏اش ملموس ومحسوس مى‏گردد.

على(ع) فرمود:

»العَدلُ یَضَع الامورَ مَواضعَها و الجوُد یُخرجُها مِن جهَتِها. العدلُ سائسُ عام و الجوُد عارضُ خاصّ، فَالعدلُ أشرفُهُما وأفضلُهُما«57

عدالت، کار بدان جا مى‏نهد که باید و بخشش آن را برون نماید. عدالت، تدبیر کننده‏اى است، به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل، شریف‏تر و با فضیلت‏تر است.

على(ع) وقتى با غالب بن صعصعه، روبه‏رو شد، در گفت و گویى که میان‏شان رفت، فرمود:

»ما فعَلتْ إبلُکَ الکثیرةُ؟ قال: ذَعذَعَتها الحقوقُ یا امیرالمومنین. فقال علیه السلام: ذلک أحمَدُ سُبُلِها«58

شتران بسیارت چه شده‏اند؟ گفت: اى امیر مؤمنان، پرداخت حقوق، آنها را پراکنده ساخت. امام(ع) فرمود: این بهترین راه مصرف آن بود.

 

 

نتیجه

اگر سبک زندگى، با ویژگیهایى که در آموزه‏هاى اسلامى بیان شده است، در جامعه نهادینه شود، سرمایه‏هاى سه گانه: انسانى، اجتماعى، و مالى - مادى شکوفا مى‏گردد و زمینه لازم براى شکل گیرى مراحل گوناگون توسعه، بویژه فراهم آمدن منابع و امکانات براى توسعه، پدید مى‏آید و در نتیجه فرایند توسعه و پیشرفت عمق و سرعت مى‏گیرد. از این روى، سبک زندگى نقش مهم و بنیادینى در پیشرفت جامعه ایفاء مى‏کند.

 

- قرآن
- نهج البلاغه
- اصول الکافى، محمد بن یعقوب کلینى، تهران، علمیه اسلامیه، 1344ش.
- الامالى، محمد بن على صدوق، قم، موسسة البعثه، 1417ق.
- الامالى، محمدبن حسن طوس، قم، دارالثقافه، 1414.
- بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، موسسة الوفاء، 1983م.
- تجدد وتشخص، آنتونى گیدنز، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشرنى، 1387.
- توسعه یعنى آزادى، آمارتیاسن/113 و 121 ترجمه، محمدسعیدنورى نائینى، تهران، نشر نى، 1383.
- الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمدقرطبى، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1405ق.
- الحیاة محمدرضا، محمد و على حکیمى، قم، دلیل ما، چاپ اول، زمستان 1391.
- الخصال، محمد بن على صدوق، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ق.
- دعائم الاسلام، نعمان بن محمد التمیمى المغربى، قم، آل البیت، چاپ دوّم، 1385ق.
- صحیح بخارى، محمد بن اسماعیل بخارى، بیروت، دارالفکر، 1401.
- علل الشرایع، محمدبن على صدوق، نجف، مکتبه الحیدریه، 1966م.
- عیون اخبارالرضا(ع)، محمد بن على صدوق، تهران، نشر جهان، چاپ اول 1387.
- قواعدالفقهیه، ناصرمکارم شیرازى، قم، مدرسه امیرالمؤمنین، 1411ق.
- المبسوط، شمس الدین سرخسى، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، قم، موسسة آل البیت لاحیاءالتراث، 1408ق.
- مسند، احمدحنبل، بیروت، دارصاد، بیتا.
- مطالعات توسعه اجتماعى ایران، سال ششم، شماره دوم، بهار 1393.
- میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، قم، دارالحدیث، 1375ش.
- وسائل الشیعه، محمد بن حسن حرالعاملى، قم، موسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1414ق.
 
پى نوشتها:
1. مطالعات توسعه اجتماعى ایران، سال ششم، شماره دوم، بهار 5352/1393 مقاله: »تغییرات سبک زندگى درفرایند توسعه ابزارهاى نوین فناورى«، فرزاد نوربخش.
 
noitcnitsiD’’ueidruoB.erreiP4891laicosAeuqitirCfoehttnemeguJfoegeltuoR’’etsat
 
.:pp’’nodnoL356170. تجدد وتشخص، آنتونى گیدنز/ 120.
4. بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار جوانان استان
 خراسان شمالى، 1391/7/23.
5. توسعه یعنى آزادى، آمارتیاسن/113 و 121.
 
ehT’’lA.J.retepmuhcS4391yroehtfocimonoce
..’’tnempoleved7
 
htworG’’J.nnamdeirF2791retnecnilanoigilercimonoce
.nesnaH.M.N.de"tnempoleved8. سوره بقره، آیه 129.
9. سوره آل عمران، آیه 164.
10. سوره انبیاء، آیه 105.
11. سوره صافات، آیه 100.
12. سوره شعرا، آیه 83.
13. سوره هود، آیه 85.
14. سوره انبیاء، آیه 6760.
15. سوره یوسف، آیه 108.
16. سوره بقره، آیه 205.
17. بحارالانوار، ج234/75.
18. الجامع لاحکام القرآن /353.
19. الامالى، محمد بن على صدوق/766.
.20
 
tahWknaBdlroW2002si
 
..:platipoclaicos122treboR
 
ehTmantuP3991siorepsorP
nacirmAytinummoC
..:N.tcepsorP2231sicnarF
 
laicoSaamayukuF9991latipacdnalivic
repapyticoSderevileDtaehtlanoitanretniyratenoMdnufecnerefnicnodnocesnoitareneG
..smrofeR23
 
gnidiuBtressoB&ycnaN9002laicoSlatipaCnitsoptcilfnoc
ecnedivE:seitinummoCmorf.augaracindrawraHloohcSfocilbup
 
 
elbaliavA.ASUAMnotsoBhtlaeHenilno.yrunaj81laicoS)ecneicSdna
 
.(-p.enicideM24 68885893. الخصال /294.
25. وسائل الشیعه، ج295/16، قم، موسسة ال البیت لآحیاء
التراث، 1414ق.
26. الخصال / 125.
27. عیون اخبارالرضا(ع) / 32.
28. کافى، ج 93/4، دارالحدیث; ج362/2، علمیه اسلامیه.
29. کافى، ج 94/4، دار الحدیث; ج361/2، علمیه اسلامیه.
30. کافى، ج 93/4، دارالحدیث، ج361/2، علمیه اسلامیه.
31. اصول کافى، ج 355/15، دارالحدیث; الحیاة ج671/9، به نقل از بحارالانوار ج215  214/75.
32. سوره حجرات، آیه 12.
33. سوره احزاب/70; سوره نسا/5; سوره اسرا/23.
34. سوره بقره، آیه83.
35. قواعدالفقهیه، ج115/1.
36. سوره بقره، آیه 143.
37. الامالى / 522.
38. مستدرک الوسائل، ج13/9.
39. بحارالانوار، ج100/72.
40. سوره بقره، آیه 188.
41. سوره طه، آیه 81.
42. المبسوط، ج278/30.
43. سوره مریم، آیه 4442.
44. سوره فرقان، آیه 67.
45. بحار الانوار ج207/70.
46. دعائم الاسلام، ج14/2.
47. بحارالانوار ج107/22.
48. وسائل الشیعه، ج230/3.
49. الامالى، محمدبن حسن طوسى / 527.
50. میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى/ 2298.
51. وسائل الشیعه، ج317/16.
52. عیون اخبارالرضا / 62.
53. مسند احمدحنبل، ج 433428/21 و 886383; شرح اصول کافى، مولى صالح مازندرانى، ج332/5، مکتبة الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382.
54. مستدرک الوسائل، ج 180/11.
55. وسائل الشیعه، ج 222/6.
56. مستدرک الوسائل، ج17/13.
57. نهج البلاغه صبحى صالح، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، کلمات قصار 437.
58. همان، کلمات قصار 446.