درآمدى بر مفهوم سبک زندگى اسلامى و جایگاه آن در اندیشه رهبرى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

این نوشتار، با استفاده از روش تحلیل محتواى کیفى به طبقه بندى سخنان مقام معظم رهبرى در جمع جوانان خراسان شمالى، درباره سبک زندگى اسلامى، مى‏پردازد. در نگاه و رویکرد ایشان، تبیین سبکِ زندگىِ اسلامى از آن جهت درخور توجه و اهمیت است که افزون بر سعادت اخروى، موفقیت در زندگى و دستیابى به تمدن و پیشرفت نیز در سایه آن ممکن مى‏شود. درباره راهکارهایى که از طریق آنها زندگى به سبک اسلامى شکل مى‏گیرد، و آسیبهایى که سبب مى‏شود فرد و جامعه، از سبک زندگى اسلامى دور گردد و نیز مصادیقِ سبک زندگى اسلامى در سخنان رهبرى، تبیین و تحلیل انجام شده است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

در جوامع امروز، از سبک زندگى، به عنوان یکى از ویژگیهاى فرهنگى - اجتماعى یاد مى‏شود. اگر چه این مقوله از دیرباز مورد توجه صاحب‏نظران این عرصه بوده است و مدیران ارشد کشور، بویژه مقام معظم رهبرى، دغدغه این موضوع را داشته‏اند، با این حال، مجال پرداختن به این مهم، به گونه تخصصى و متمرکز میسر نشده بود، تا این که سخنان ایشان در جمع جوانان خراسان شمالى، زمینه کاووش در سبک زندگى، با قید اسلامیت را فراهم نمود و سبب شد پژوهش گران و نویسندگان این مرز و بوم به این ویژگى فرهنگى جامعه توجه و درباره ابعاد آن قلم فرسایى کنند.

بر این اساس، نوشتار پیش روى، درصدد است با استفاده از روش تحلیل محتواى کیفى، به بررسى آراء معظم له در سبک زندگى اسلامى و زوایاى آن بپردازد. هدف اصلى، طبقه بندى سخنان ایشان درباره سبک زندگى اسلامى، عوامل مؤثر بر آن و آسیبهاى مرتبط با عدم تحقق سبک اسلامى است. پیش از ورود به بحث، توضیح درباره روش شناسى و تکنیک تحلیل محتواى کیفى، ضرورى مى‏نماید.

 

تحلیل محتواى کیفى

تحلیل محتواى کیفى را مى‏توان روش تحقیقى براى تفسیر ذهنى محتواى داده‏هاى متنى از طریق فرایندهاى طبقه‏بندى نظام‏مند، کدبندى، تم‏سازى و یا طراحى الگوهاى شناخته شده دانست. چنانکه یکى از ویژگیهاى بنیادین و بارز این روش، نظریه‏پردازى به جاى آزمون نظریه است. علاوه بر این، با تحلیل کیفى مى‏توان یک رویکرد تجربى، روش‏شناسانه و کنترل‏شده مرحله به مرحله را با رعایت عناصر مورد مطالعه در نظر گرفت. به وسیله این روش مى‏توان ویژگیهاى زبانى متن را به گونه واقع بینانه، یا عینى و به طور سیستماتیک شناخت و از آنها نیز نتیجه گیریهایى درباره مسائل غیرزبانى، یعنى درباره دیدگاه‏ها و گرایشهاى گوینده یا نویسنده به دست آورد.

مراد از متن یا محتوا، کلیه ساختها، از علائم گوناگون زبانى و نمادى است، که از راه آن پیوند برقرار مى‏شود. این تکنیک، براى بررسى جنبه‏هاى گوناگون یک متن به کار گرفته مى‏شود و سازوار با هدفها و زمان اجراى هر طرح پژوهشى، مى‏توان به تجزیه و تحلیل کمى و یا کیفى متن‏ها اقدام کرد.1

بنابراین، تحلیل محتواى کیفى به محققان اجازه مى‏دهد اصالت و حقیقت داده‏ها به گونه ذهنى، ولى با روش علمى تفسیر شود و در عین حال، عینیت نتایج به وسیله یک فرایند کدبندى نظام‏مند تضمین گردد. و با رفتن به فراسوى کلمات، یا محتواى عینى متون، تم‏ها یا الگوهایى که آشکار، یا پنهان هستند به گونه محتواى روشن آزموده شود. با به‏کارگیرى این تکنیک، مى‏کوشیم مقوله‏هاى کلیدى سبک زندگى عنوان گردد، تا دیدگاه رهبرى درباره آنها از لابه‏لاى سخنان شان آشکارشود.

 

اهمیت سبک زندگى اسلامى

مفهوم سبک زندگى در چند دهه اخیر، صاحب نظران عرصه‏هاى گوناگون از جمله جامعه شناسان و فرهنگ شناسان را به خود مشغول کرده است. در این راستا، بدون شک، شیوه‏ها و سبک زندگى به عنوان موتور محرکه جامعه، جایگاه برجسته‏اى در الگوى اسلامى پیشرفت و تحقق آن در جامعه نو بنیاد ما دارد.

گروه‏هاى مختلف اجتماعى، از لحاظ حرفه، حیثیت و نفوذ، قدرت، عادت، علاقه و خصیصه‏هاى فرهنگى با یکدیگر تفاوت دارند، از این روى، ناگزیر سازمانها و تلاشهاى گروهى و الگوهاى زندگى روزانه به شیوه‏ها و سبکهاى مختلف زندگى تقسیم‏مى‏شود. دگرگونیهاى دهه‏هاى اخیر، چه در زمینه‏هاى فرهنگى و چه در عرصه‏هاى ساختارى و ساز و کارى، به تعدد، تنوع و گاه تعارض سبکهاى زندگى انجامیده است. سبکهاى زندگى، الگوهایى براى زندگى و روشهایى براى بهتر زیستن هستند که خطوط و نقوش کلى تمایز ساخت یافته طبقاتى و اجتماعى را آشکار مى‏کند.

بر این اساس، درکلام رهبرى نیز با توجه به پیوند نزدیک میان پیشرفت و سبک زندگى درباره اهمیت آن چنین آمده است:

»یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوه زیستن - اینها عبارة اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است. این موضوع را مى‏خواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم; اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین، مسأله، مسأله‏ى اساسى و مهمى است. «2

و نیز بر این باور است که:

«اهمیت این مسائل در زندگى انسان است که قضاوت در مورد یک تمدن با توجه به پیشرفت آن در بخش سبک و فرهنگ زندگى صورت مى‏پذیرد... اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم; باید تلاش کنیم. تمدن نوین اسلامى که ما مدعى‏اش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى مى‏خواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است; ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بین‏المللى هم دنبالش هست; همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت. »3

 

تعریف سبک زندگى اسلامى

سبک زندگى از جمله واژه‏هایى است که معانى و مفاهیم متعددى دارد. این واژه، اگرچه ریشه جامعه‏شناسى و روان‏شناسى دارد، مى‏تواند در دیگر حوزه‏هاى علوم انسانى نیز به کار رود. »سبک زندگى« مرکب از دو واژه »سبک« و »زندگى« است و داراى دو بار معنایى متفاوت.

شیوه زندگى، یا سبک زیستن که بازتاب دهنده گرایشها و ارزشهاى یک فرد یا گروه است، عادات، نگرشها، سلیقه‏ها، معیارهاى اخلاقى، سطح اقتصادى و... که طرز زندگى‏کردن فردى یا گروهى را مى‏سازد. تعریفى که از سبک زندگى ارائه مى‏شود بر حسب نگاهى که به انسان وجود دارد، متفاوت خواهد بود و نوع نگاه به انسان نیز خود در درجه اول، سرچشمه گرفته از نوع نگاه و جهان بینى است که مکتب و آیین حاکم بر جامعه ارائه مى‏دهد و در درجه دوم، ناشى از شناختى است که خود انسان از کارکردها، ویژگیها، شاخصها، فلسفه )وجودى( و اهداف خویش از مبحث سبک زندگى انتظار دارد

.4با توجه به دشواریها در تعریف سبک زندگى، تعریفها، به دو دسته تقسیم شده است: گروه اول مجموعه تعریفهایى است که سبک زندگى را از جنس رفتار معرفى مى‏کند که ارزشها، نگرشها و جهت‏گیریهاى فکرى افراد در آن نقشى ندارد. رویکرد دوم شامل تعریفهایى است که علاوه بر رفتار، به ارزشها و نگرشها نیز توجه مى‏کند.5

در ادبیات جامعه‏شناسى، از مفهوم سبک زندگى دو برداشت و دو گونه مفهوم‏پردازى متفاوت به عمل آمده است. در نمونه نخست - که سابقه آن به دهه 1920 بازمى‏گردد - سبک زندگى، معرف ثروت و موقعیت اجتماعى افراد و بیش‏تر به‏عنوان شاخصى براى تعیین طبقه اجتماعى به کار رفته است. در نمونه دوم، سبک زندگى راهى براى شناسایى طبقه اجتماعى نیست، بلکه شکل اجتماعى نوى دانسته مى‏شود که تنها در متن دگرگونیهاى فرهنگى مدرنیته و رشد فرهنگ مصرف‏گرایى معنى مى‏یابد.6

بنابراین، براى شناخت سبک زندگى و رسیدن به تعریف جامع، اگر چه در بیش‏تر تعریفها، ظاهر و پوسته سبک زندگى در نظر گرفته شده است; اما با پذیرفتن اصل اثرگذارى ظاهر بر باطن و بالعکس، به راحتى مى‏توان از ظاهر سطحى به باطن، که همانا جهان بینى است، رسید و آن را مورد تغییر قرار داد.

با توجه به ویژگیهاى سبک زندگى در کنترل و فهم و پیش بینى زندگى، براى اصلاح یا ساخت یک سبک زندگى، با توجه به جهان بینى فرد، باید اقدام گردد; یعنى شخص با پذیرفتن تعریف مورد قبول خویش از سبک زندگى، با توجه به معناى پذیرفته، نقشه زندگى‏اش را طراحى کند، تا با شناختى بهتر و بیش‏تر و با فهم و درکى درست، به صورت کاربردى و عملى، بتواند از عهده پیش‏بینى و مهار زندگى خویش برآید و آن را مورد دگرگونى و بازسازى قرار دهد.

در سخن رهبرى نیز، زوایاى مفهوم سبک زندگى چنین بازتاب یافته است:

»ما اگر پیشرفت همه جانبه را به معناى تمدن سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد; این جور بگوییم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است; این محاسبه درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است; یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش، باید رسید. آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهایى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح مى‏کنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ; اینها همه بخش ابزارى تمدن است; وسیله است.

... اما بخش حقیقى، آن چیزهایى است که متن زندگى ما را تشکیل مى‏دهد; که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است; مثل مسأله‏ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسأله‏ى خط، مسأله‏ى زبان، مسأله‏ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‏هایى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه; اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است. «7

 

چگونگى شکل گیرى سبک و شیوه زندگى

مى‏توان از سبک زندگى به عنوان راهنماى نقشه زندگى یاد کرد که به فهم و درک آدمى کمک مى‏کند تا با فکر کردن به زندگى و آفریده‏ها، با آن دست به تعامل بزند و به احساس برسد. نه تنها در مورد خود به جست‏وجو بپردازد، بلکه درباره چیستى زندگى و پیرامونیان خود نیز به کاووش بپردازد و در چگونگى پیوند با دیگران، خود، طبیعت و همه هستى و خدا به جست‏وجو بپردازد تا به معنایى دست یابد و به فهم زندگى برسد و این چنین است که زمینه‏هاى شکل گیرى چگونه زیستن مهیّا مى‏گردد.

بنابراین، اگر سبک زندگى را اصول و الگوهاى حاکم بر رفتارهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى بدانیم، آن‏چه این اصول و الگوها را ترسیم مى‏کند، مجموعه باورها و ارزشهایى است که در آدمى شکل گرفته و درونى شده است.

»رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد مى‏شود. یک نقطه اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. «8

»ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد; یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد. «9

فرهنگ زندگى، متأثر از تفسیر ما از زندگى است و هر هدفى را براى زندگى تعیین کنیم، سبک خاصى را به همراه مى‏آورد. مکتب، هدایت کننده و اداره کننده حرکتهاى عظیم اجتماعى است و بدون داشتن مکتب و ایدئولوژى، و بدون ایمان و تلاش و پرداخت هزینه‏هاى لازم، هیچ تمدنى امکان تحقق نمى‏یابد.

بنابراین آن‏چه که به عنوان خاستگاه و منشأ سبک زندگى معرفى شده، عبارت است از: عناصر فرهنگ که در قالب باورها و ارزشها و اهدافى که از زندگى ترسیم مى‏کنیم، متبلور شود. البته روشن است که مکتب و نوع داد و ستد و اثرگذارى که بین فردافرد جامعه وجود دارد، مى‏تواند این دسته از عناصر را شکل دهد. اثرگذارى و داد و ستدِ پیوسته و مستمر این عناصر مى‏تواند به شکوفایى، رشد و غناى آن بینجامد و سبکى از زندگى انسانى را پدید آورد و بنیان گذارد.

 

بایستگیها در سبک زندگى اسلامى

1. بازسازى و اصلاح محیط زندگى: از عوامل مهم و اثرگذار بر ویژگیهاى شخصیتى افراد، عامل محیطى است. تجربه‏هایى که فرد از محیط خود کسب مى‏کند، پیوندى که با محیط دارد، بازخوردها و تأثیراتى که از محیط دریافت مى‏کند، رشد و شکل گیرى شخصیت او را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.

هرچند انسانها، با یک سرى ویژگیهاى ذاتى که جنبه ارثى و ژنتیک دارد، متولد مى‏شوند، اما محیط و جنبه‏هاى مختلف آن تأثیر بسزایى در بروز این ویژگیها، یا مکنون ماندن آنها ایفا مى‏کند.

بر این اساس، هرچند پاره‏اى از ویژگیهاى شخصیت، برپایه و اساس ژنتیک است، امّا ظهور و بروز آنها به شرایط محیطى بستگى دارد. پاره‏اى از ویژگیهاى شخصیتى نیز، بیش‏تر توسط محیط در فرد به وجود مى‏آیند و ریشه‏هاى ارثى ضعیفى را در آنها مى‏توان شناسایى کرد. با این حال، آن چه براى روان شناسان، داراى اهمیت است، اثرگذارى محیط و وراثت است که پیچیدگیهاى موجود در این اثرگذارى و بر ویژگیهاى مختلف شخصیتى جاى پژوهش دارد.

قسمت اعظم یادگیریهایى که شخصیت افراد را تحت تأثیر قرار مى‏دهد، نه در فضاى معمولى محیطهاى طبیعى، بلکه در محیط بسیار پیچیده که به وسیله رفتارافراد دیگر خلق و ایجاد شده است، انجام مى‏پذیرد. منظور از محیط پیچیده اجتماعى; یعنى نمونه‏ها و سرمشقهاى فرهنگى، طبقه اجتماعى، ساختار خانواده، دستگاه‏ها و شبکه‏هاى تعلیم و تربیت و الگوهاى استخدامى است. هر کدام از اینها به نوعى تأثیرات خود را روى شخصیت افراد نشان داده‏اند.

رفتار اعضاى وابسته به یک فرهنگ در قبال افراد مسن، به حس احترام به خود افراد مسن جامعه تأثیر مى‏گذارد. اعضاى یک طبقه اجتماعى بر روى نحوه گفتار، نوع پوشش، امکان بازآفرینى تلاشها، نحوه تلقى از استعدادها و اهداف زندگى تأثیر مى‏گذارد.

بنابراین اگر محیط زندگى و جوامع را محل بروز و ظهور عناصر فرهنگى دانسته و در شکل گیرى سبک زندگى اثرگذار بدانیم; اصلاح و بازسازى آن متناسب با جوامع اسلامى امرى گزیر ناپذیر است. در سایه بازسازىِ صورت گرفته است که مى‏توان امیدى به شکل گیرى سبک زندگى اسلامى داشت.

»باید هرچه ممکن است محیط زندگى شهر، به گونه‏اى طراحى و ساخته شود که تحقق سبک زندگى اسلامى راحت تر، امکان پذیر باشد. «10

»اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را، اصلاح کنیم. «11

2. جامعه پذیرى سبک زندگى اسلامى: هویت و تشخص اجتماعى افراد یک جامعه از راه سبک زندگى انتخابى آنها تولید و بازتولید مى‏شود. بر این اساس، چنین امرى بیش و پیش از هر چیز، در خلال درونى کردن رفتارها و باورها، به حقیقت مى‏پیوندد و این فرایند موجب مى‏شود تا افراد و گروه‏ها، اغلب به صورت ناآگاهانه و بدون آن‏که نیازى به فشار بیرونى باشد، همانگونه رفتار مى‏کنند که باید باشد و از این راه، نظام موجود را پیوسته و در هر لحظه بازتولید مى‏کنند. هر اندازه این سازوکارها درونى‏تر شود، نظام تضمین بیش‏ترى براى تداوم خود دارد و برعکس هر اندازه به جاى درونى شدن از سازوکارهاى قدرت‏مدار و بیرونى، مانند الزام اجتماعى براى تحمیل یک شیوه زندگى خاص استفاده شود، نظام، شکننده‏تر، تداوم آن، ضعیف‏تر و واقعیت آن، سطحى‏تر مى‏گردد.

بنابراین، جامعه پذیرى چنین تفکرى از مجارى تثبیت کننده عناصر فرهنگى مانند نهادهایى چون خانواده، آموزش، رسانه و... گزیر ناپذیر است و در سخنان رهبرى، رسالت این مهم بر عهده حوزویان، اندیشمندان، رسانه‏ها، نهاد آموزش، خطبا و هنرمندان گذارده شده است:

»نخبگان موظف‏اند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانه‏ها موظف‏اند، تریبون‏دارها موظف‏اند; مدیران بسیارى از دستگاه‏ها، به خصوص دستگاه‏هایى که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظف‏اند; کسانى که براى دانشگاه‏ها یا براى مدارس برنامه‏ریزى آموزشى مى‏کنند، در این زمینه موظف‏اند; کسانى که سرفصل‏هاى آموزشى را براى کتابهاى درسى تعیین مى‏کنند، موظف‏اند. اینها همه یک وظیفه‏اى است بر دوش همه. باید ما همگى به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه )پیشرفت در زمینه نرم افزارى تمدنى یا همان سبک زندگى( باید کار کنیم، حرکت کنیم. «12

»یکى از مسائلى که باید در خطبه‏هاى نماز جمعه مورد توجه جدى قرار گیرد، موضوع سبک زندگى و بحثهاى کاملاً مستند و زنده در این خصوص است. «13

ترویج و نهادینه‏سازى سبک زندگى اسلامى ایرانى و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگى غربى، یکى از این بایستگیهاست که در سیاستهاى جمعیتى رهبرى به دولتمردان ابلاغ شده است.14

محتواى جامعه پذیرى سبک زندگى دینى طبیعى است که از فرهنگ دینى اقتباس شود و چنین فرهنگى متشکل از مجموعه عناصر غیر مادى )باورها و اعتقادات دینى، ارزشها وهنجارهاى دینى( و مادى )رفتار و نمادهاى دینى( است. این دسته از عناصر بر روى کنشهاى اجتماعى آحاد جامعه تأثیر گذاشته و مى‏تواند سبک زندگى مبتنى بر فرهنگ دینى را شکل دهد:

»باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. «15

»باید در جامعه اسلامى هدایت قرآنى و سبک زندگى اسلامى حاکم باشد. «16

از دیگر سو، تأثیر غیرمستقیم عناصر فرهنگ مى‏تواند از ماندگارى و تداوم بیش‏ترى برخوردار باشد; از این روى، در آموزه‏هاى دینى نیز بر این امر صحه گذارده شده و بر تحقق چنین شیوه‏اى تاکید شده است. قالبهاى هنرى، یکى از این مجارى تأثیرگذار غیر مستقیم است; شعر، داستان، سینما و به‏طور کلى رسانه‏هاى بصرى، روشهاى غیرمستقیم است که بر سازوکارهاى مستقیم برترى داده شده و به دعوت عملى به دین، به جاى دعوت گفتارى و آشکار تاکید فراوان کرده است. این مهم نیز از سوى رهبرى مورد توجه قرار گرفته است. توجه بیش‏تر به هنر اسلامى و متخصصان برخوردار از مبانى دینى در جهت عینیت یافتن سبک زندگى اسلامى، از توصیه‏هاى همیشگى ایشان است.17

»گنجاندن معارف اسلامى، سبک زندگى اسلامى، اندیشه حکیمانه و مسائل لازم براى آموختن به انسانها نباید در شعر مورد غفلت قرار گیرد. «18

کارکرد و نتیجه چنین جامعه پذیرى، باید اشاعه دهنده و مروج فرهنگ دینى در جامعه باشد و آدمى را به هدفها و مقصدهاى والا و دستیابى به هدف آفرینش برساند:

»سند تحول باید ما را به سمت هدفهاى اسلامى حرکت دهد; باید جامعه را به سبک زندگى حقیقتاً اسلامى پیش ببرد; باید بتواند در ما خصلتهاى والاى انسانى را به وجود بیاورد. «19

 

راهکارها در سبک زندگى اسلامى

بدین منظور مى‏توان راهکارهاى درست، خردمندانه و متفکرانه‏اى ارائه نمود:

1. معرفى انگاره‏هاى سبک زندگى: اولین راهکار سبک زندگى مبتنى بر شریعت، ارائه آن در قالب صورتهاى مفهومى است، مانند: نشان دادن فواید و محاسن سبک زندگى معینى در جامعه، به وسیله رسانه‏هاى پر مخاطب، مانند: منبر، تلویزیون، اینترنت، کتاب و... . استفاده از این ابزارها این امکان را به ما مى‏دهد تا آموزشهاى لازم را به مردم بدهیم و آگاهى آنان را تکامل بخشیم و چنانچه نسبت به این دسته از مفاهیم، نقص برداشت و دیدگاه وجود دارد، این نقص را جبران کنیم. رهبرى نیز به این مهم بارها سفارش کرده و بهره گیرى از رسانه‏هاى پرمخاطب، مورد تاکید ایشان قرار گرفته است.

2. معرفى نمونه عالى سبک زندگى: راهکار دیگرى که مى‏توان از آن یاد کرد، معرفى نمونه عالى از سبک زندگى کسانى است که داراى صفت دیندارى‏اند و پاى‏بند به دستورهاى دین هستند و ویژگیهاى این نوع از سبک زندگى را در وجود خود، به حقیقت پیوسته‏اند. و منظومه فکرى و ساختار وجودى شان رنگ و بوى آن سبک را به خود گرفته است. نام این گونه ارائه را مى‏توان »ارائه اسوه‏اى« نهاد. راهکارى که قرآن نیز به آن اشاره کرده است:

»لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه. «20

ارائه اسوه‏اى; یعنى به جاى بیان مفاهیم و شاخصهاى سبک زندگى مبتنى بر دین براى مخاطب، یک نمونه برجسته و اسوه شاخص معرفى کنیم. البته این اسوه، به دنبال خود همان مفاهیم مثبت را نیز خواهد داشت. فایده این نوع از معرفى سبک دین، جذب سریع، ماندگارى بالا و حرکت خود جوش فرد در اتصاف به الزامات آن است.

»انواع سلوک با افرادى که انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چیزهایى که در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اینها در اسلام هست; در مورد سفر کردن هست، در مورد رفت‏وآمد هست، در مورد سوار شدن و پیاده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمینه رفتار با دوست هست، در زمینه رفتار با دشمن هست. در همه چیزها، یا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، یا تحت یک عنوان کلى وجود دارد; که اهل استنباط و اهل نظر مى‏توانند آن چیزى را که مورد نیازشان است، از آن به دست بیاورند و پیدا کنند. «21

کاربست دو راهکار یاد شده در بن مایه‏هاى غنى شریعت، به درستى بیان شده، بازخوانى و چگونگى روان سازى آن از الزامات هنجارى است که دین باوران به آن عمل مى‏کنند.

3. تفسیراجتماعى سبک زندگى: راهکار دیگرى که مى‏توان از آن یاد کرد، برداشت، تفسیر و نوع درکى است که ما از زندگى اجتماعى داریم. هدف زندگى و سبک زندگى مبتنى بر آن در این فرایند شکل مى‏گیرد. تفسیرگرایى از این اصل برخاسته که عقل بشر نه منفعل است و نه گیرنده صرف، بلکه ابداع کننده است و توان تولید دارد بر این مبنى عمل مى‏کند که واقعیت نه ساده است و نه غیر قابل انعطاف و آن‏چه که ما بررسى مى‏کنیم تنها ماده‏اى خام است.

کلام وحى به عنوان یکى از منابع فهم، مى‏تواند در تبیین فضاى مفهومى سبک زندگى مبتنى بر شریعت، راهنماى دقیق و کارگشایى باشد. آیات مرتبط در این زمینه بسیار وجود دارد. آن‏چه ضرورى مى‏نماید تفسیر اجتماعى به درستى صورت گیرد.

»مقصود از تفاسیر اجتماعى، مجموعه‏اى از شروح، توضیحات، استنباطات و تحلیل‏هایى است که مفسران در طى قرون و اعصار در ذیل آیات اجتماعى قرآن مجید عرضه کرده‏اند. آیات اجتماعى نیز به آیاتى اطلاق مى‏شود که به زندگى اجتماعى انسان و لوازم و آثار و پیامدهاى آن مربوط باشد. «22

»اگر در جوامع بشرى قرآن حاکم باشد، هم سعادت دنیا هست، هم علوّ معنوى هست. راه سلامت را، راه امنیت را، راه امنیت روانى را قرآن به روى ما باز مى‏کند; راه عزت را قرآن به روى ما باز مى‏کند; راه زندگى درست را و سبک زندگى سعادت‏آمیز را قرآن به روى ما باز مى‏کند. «23

»یک مسأله، مسأله‏ى احترام ظاهرى و پاسداشتن از حرمت قرآن است به معناى الفاظ قرآن، اصوات قرآنى; این در جاى خود چیز محترم و مهمى است. مسأله‏ى بالاتر، تخلق به اخلاق قرآنى است; سبک زندگى را منطبق با قرآن قرار دادن. «24

تفسیر گرایى تلاش مى‏کند تا پدیده‏ها با تمام ویژگیها و کلیات وظواهر و باطن مورد ارزیابى قرار گیرد. همچنین موارد آشکار و موارد موجود و آن‏چه را که نهان است، مد نظر باشد. علاوه بر این که پدیده‏ها، نه به عنوان اجزایى گسسته، بلکه به عنوان جزیى از کل - که اجزاى آن با یکدیگر و هر جزء با کل در تعامل مى‏باشند - مورد کنترل قرار گیرد. بر این اساس، نگاه تفسیر گرایانه به سبک زندگى اقتضا مى‏کند تا اجزا، عناصر، ابعاد و منابع ایجابى آن دیده شده و در معرض تفسیر قرار گیرد.

»دو سه نکته پیرامون ایجاد این وضعیت و الزاماتى که دنبال این فرهنگ رفتن براى ما ایجاد مى‏کند، وجود دارد، که باید به اینها توجه کنیم. نکته اول این است که رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد مى‏شود. یک نقطه اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکان‏پذیر نیست; کارِ درست انجام نمى‏گیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، مى‏تواند لیبرالیسم باشد، مى‏تواند کاپیتالیسم باشد، مى‏تواند کمونیسم باشد، مى‏تواند فاشیسم باشد، مى‏تواند هم توحید ناب باشد; بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسأله‏ى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد; یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد. «25

»بدون مکتب و بدون ایدئولوژى نمى‏توان یک تمدن را به وجود آورد; احتیاج به ایمان است. این تمدن، داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پیشرفت هم خواهد بود; و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده همه اینها خواهد شد.«26

»آن که مکتب توحید را مبناى کار خودش قرار مى‏دهد، آن جامعه‏اى که به دنبال توحید حرکت مى‏کند، همه این خیراتى را که متوقف بر تمدن‏سازى است، به دست خواهد آورد; یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشه‏دار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. «27

»پس در درجه اول، نیاز تمدن‏سازى اسلامى نوین به ایمان است. «28

این سخنان، توجه به منبع و مکتبى غنى در تفسیر از سبک زندگى و عناصر پیوسته آن را نشان مى‏دهد; یعنى قرآن به درستى و عارى از ابهام این سبک از زندگى را ترسیم کرده است.

 

مصادیق سبک زندگى اسلامى

بررسى مؤلفه‏هاى سبک زندگى از اهمیت زیادى برخوردار است; چرا که بدون شناخت این سیر و دگرگونیهاى به وجود آمده در آن نمى‏توان سبک زندگى امروز را به درستى به بوته نقد و بررسى قرار داد. این مؤلفه‏ها، دسته‏بندیها و مصادیقِ سبک زندگى را در طول تاریخ نشان مى‏دهد و شناخت ابعاد و جایگاه آن را در شاکله سبک زندگى مبتنى بر شریعت، مى‏تواند باز تعریفى نیز به همراه داشته باشد.

آموزش و پرورش و بسیج مردمى، دو نهاد مدنى است که در فرایند بازشناسى مصادیق سبک زندگى در کلام رهبرى از آن یاد شده است.

رهبر انقلاب، آموزش و پرورش را یک دستگاه بسیار مهم و اساسى و زیر ساختِ اصلى براى شکل گیرى جامعه‏اى پیشرفته و برخوردار از خصلتهاى والاى انسانى و سبک زندگى اسلامى مى‏داند.29

»سبک زندگى و اسلوب زندگى به حسب نظر اسلام، این در داخل بسیج مى‏تواند یک معیار براى خودشناسى باشد. بحث این نیست که دستگاه‏هاى برتر و بالاتر بیایند ما را عیار بزنند، ببینند چه جورى است، بحث این است که خودمان، خودمان را عیارسنجى کنیم. رفتار ما در محیط کار چگونه است؟ رفتار ما با همسر و فرزند چگونه است؟ رفتار ما در محیط زندگى و محیط اجتماعى چگونه است؟ رفتار ما با زیر دست چگونه است؟ با کسى که بالادست ماست، رفتار ما چگونه است؟ رفتار ما با دوست چگونه است؟ با دشمن چگونه است؟ اینها همه در اسلام اندازه و معیار دارد. خودمان را بسنجیم. این مى‏شود عیار خویش را سنجیدن، خود را درست شناختن. اگر از اینجا شروع کردیم، بنیان زندگى ما، بنیان کار ما در همه بخشها، به خصوص در بسیج، که حالا محل بحث ماست، تقویت خواهد شد. «30

به عنوان مثال، در خصوص نقش و تأثیر آموزش و پرورش در سبک زندگى، مى‏توان معرفى حفظ و تقویت ارزشها را مهم‏ترین اقدامى دانست که در این راه داشته باشد. این فرایند از طریق الگوسازى عملى اولیاى این نهاد آموزشى مى‏تواند صورت گیرد; زیرا آموزش و معرفى »ارزشها« بیش از آن‏که از طریق کتاب و گفتار، مؤثر باشد در عمل مورد توجه و تأثیر قرار مى‏گیرد. میزان تقید و پاى‏بندى اولیاى مدرسه به این ارزشها و همچنین آشنایى کامل آنان با ارزشها و توانایى معرفى آنان به دانش‏آموزان و پاسخ‏گویى به پرسشها یا شک و شبهه‏هایى که در این خصوص مى‏تواند در اذهان شکل بگیرد، موضوعى است که به طور معمول مورد بى‏توجهى قرار مى‏گیرد.

سازوکار دیگرى که در این فرهنگ پذیرى درخور توجه است، حفظ و گسترش هنجارهاست. کل ساختار آموزش‏وپرورش شایسته است به گونه‏اى باشد که هنجارها را تقویت کند و مانع از کاهش ارزش اجتماعى این هنجارها و شکستن قبح هنجارشکنى باشد. به عنوان مثال، معمارى مدارس و ادارات آموزش‏وپرورش، باید نمونه‏اى از معمارى سنتى و برابر با معیارهاى سبک زندگى اسلامى و ایرانى باشد. یا این که، نقاشیهاى کتابهاى درسى، چگونگى پوشش مدیران و معلمان، نوع هدایایى که از طرف مدرسه به دانش‏آموزان داده مى‏شود، موسیقى‏هایى که در مراسم جشنها به کار گرفته مى‏شود و... باید براساس هنجارهاى ملى باشد، نه نوعى تبلیغ فرهنگ و هنجارهاى بیگانه.

بنابراین، مدرسه در درجه اول باید به جایگاه خود برگردد که آن در گرو تبدیل جایگاه حاشیه‏اى معاونت فرهنگى و پرورشى آموزش‏وپرورش، به جایگاه اصلى است البته سیاستهاى کلانى که اخیراً مقام معظم رهبرى در مورد تحول بنیادین در آموزش‏وپرورش ابلاغ کرده است، این امید را ایجاد مى‏کند که ما به این سمت حرکت کنیم.

 

کارکرد سبک زندگى اسلامى

سبک زندگى به مثابه نقشه‏اى است که زمینه فهم و درک آن را فراهم کرده، تا بدین وسیله تعامل با محیط پیرامونى مان تسهیل شود. این سند فرا دستى بستر لازم براى چگونه اندیشیدن و چگونه عمل کردن براى زندگى بهتر را نیز فراهم مى‏کند. چنانکه فقدان این سند مى‏تواند زمینه پوچى و ناامیدى را در نهان بشر به جاى گذارد.

کارکرد دیگرى که براى چنین سندى مى‏تواند مترتب باشد، پیش‏بینیهایى است که در مسیر زندگى مهیا شده و به عنوان اجزایى از آن شمرده مى‏شود. این اجزا به آدمى این اجازه را نخواهد داد تا خطاهاى گذشته را دوباره تجربه کند. این سند )سبک زندگى( همواره به طور خودآگاه، یا ناخودآگاه پیش روى ما گسترده است واین امکان از سبک زندگى در عمق وجود ما حضور دارد.

علاوه بر امکان پیش بینى، سبک زندگى زمینه مهار رفتارى را نیز براى مان آسان مى‏سازد; از این روى، به میزان شناخت از سبک زندگى منطبق با فرهنگ حاکم بر جامعه خویش، مى‏توان نسبت به مدیریت بر آن تسلط یافت. به عبارت دیگر، رابطه معنى‏دارى بین شناخت از سبک زندگى و بهره ورى بیش‏تر و مدیریت کارآمد آن وجود دارد. همچنین در کنار شناخت سبک زندگى خود، شناخت سبک زندگى اطرافیان و دیگران نیز مى‏تواند ما را براى نظارت و چیرگى بیش‏تر بر اوضاع و سبک زندگى خویش تواناتر کند; چرا که انسان موجودى اجتماعى است و گاهى از سبک زندگى دیگران تأثیر مى‏پذیرد و بر آنها تأثیر مى‏گذارد.

بنابراین، مى‏توان بر این باور بود; هرگاه کارکردهاى سبک زندگى تحقق یابد، نتیجه مطلوب و مورد نظر نیز محقق خواهد شد. بر خلاف جوامعى که به این شناخت دست نیابند و بر اساس تقلید کورکورانه عمل کنند و طبیعى است که از دستیابى به این دسته از کارکردها محروم خواهند شد.

»برخلاف این کشورهاى مقلد، ملتهایى که در مقابل تمدن غرب، مکتب توحید را انتخاب مى‏کنند، هم به پیشرفت حقیقى و همه جانبه دست مى‏یابند و هم تمدنى عمیق و ریشه دار مى‏سازند که فکر و فرهنگ آنها را در جهان گسترش مى‏دهد. اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه پیشرفتهایى که در بخش اول)سخت افزارى( کردیم، نمى‏تواند ما را رستگار کند; نمى‏تواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد.«31

 

آسیبها در سبک زندگى اسلامى

بررسیهاى آسیب شناختى از مواردى است که در هر مطالعه‏اى گزیر ناپذیر است. شناخت سبک زندگى در زوایاى مختلف آن نیز از این قاعده مستثنى نبوده و شایسته نگاه آسیب شناختى است تا در فرایند بازشناسى آن دچار خطا نشویم.

1. تضعیف ایمان: تضعیف ایمان در بین مسلمانان یکى از نمونه‏هاى روشن آسیبى است که تداوم آن خودبیگانگى با عناصر دیندارى را به ارمغان مى‏آورد.

»کشاندن جامعه به بى‏ایمانى، یکى از همان توطئه‏هایى است که دشمنان تمدن‏سازى اسلامى، دنبال آن بوده‏اند و الان هم با شدت این را دارند دنبال مى‏کنند. «32

»امروز، مظهر کامل و تنها مظهر این زورگویى و تحمیل، تمدن غربى است. نه این‏که ما بناى دشمنى با غرب و ستیزه‏گرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزه‏گرى و دشمنى احساساتى نیست. «33

»غربیها، آن جایى که توانستند، بنیانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بین بردند. «34

جوامع دینى، در تلاش‏اند تا با آگاهى بخشى افراد با باورها، اعمال، وظایف، آیینها، مراسم، مناسک، ارزشها و هنجارها و نمادهاى دینى و درونى سازى آنها به عنوان افراد دیندار موجب انتقال این دسته از عناصر فرهنگى از نسلى به نسل دیگر را فراهم آورند. استمرار و بقاى هر جامعه دینى، بسته به آن است که اعضاى آن، مجموعه باورها، ارزشها، رفتارها و گرایشهاى موجود در آن را درونى کرده و به نسلهاى جدید انتقال دهند. از دیگر سو فرهنگ غربى، در صدد است در فرایند انتقال این دسته از عناصر فرهنگى، عناصر جایگزین بنیادین مغرب زمین را وارد کند و هویت اصیل اسلامیت را مورد هجمه قرار دهد.

»فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است; هرجا وارد شود، هویت‏زدایى مى‏کند; هویت ملتها را از بین مى‏برد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فکرها را مادى مى‏کند، مادى پرورش مى‏دهد; هدف زندگى مى‏شود پول و ثروت; آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهن‏ها زدوده مى‏شود. خصوصیت فرهنگ غربى این است. «35

مصداق تضعیف ایمان، که از اهداف فرهنگ غربى در کلام رهبرى بدان اشاره شده است; عادى سازى انحراف از فرامین الهى است. و به نظر مى‏رسد در نظام اولویت بندى این دسته از نافرمانیها، انحرافهاى جنسى در اولویت قرار گرفته است.

»یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادى‏سازى گناه است; گناه‏هاى جنسى را عادى مى‏کنند. «36

»باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادى شهوت‏آلودِ گناه‏آلودِ هویت‏زدا و ضد معنویت و دشمن معنویت.«37

2. سبک زندگى مبتنى بر تقلید: پیامد تقلید و عدم توجه به کارآمدى یک عنصر فرهنگى در فرایند فرهنگ پذیرى به بى هویتى و نادیده انگاشتن فرهنگ خودى مى‏انجامد. تداوم این وضعیت، مى‏تواند منجر به از هم گسیختگى و گسست بین آحاد جامعه شده و در نتیجه زوال انسجام اجتماعى روى دهد.

»تقلید از غرب، براى کشورهایى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده; حتّى آن کشورهایى که به ظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، امّا مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکننده فرهنگ‏هاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگ‏هاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسى اجتماعى را از بین بردند; تا آن جایى که توانستند، تاریخ ملت‏ها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیس‏ها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى; اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند. «38

»ما متأسفانه در طول سال‏هاى متمادى، یک چیزهایى را عادت کرده‏ایم تقلید کنیم. «39

از نگاه رهبرى، برخى کشورها، بدون ایمان به مکتبى خاص، مقلد تمدن غرب‏اند. اینها ممکن است به پیشرفتهاى صورى نیز برسند; اما زیانهاى ذلت تقلید، آنها را دچار آسیبهاى جدى مى‏کند و ریشه آنها را از بین مى‏برد. بنابراین، اگر طوفانى به پا شود توانایى استقامت ندارند.

»ما براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى)سبک زندگى(، به شدت باید از تقلید پرهیز کنیم; تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. «40

»شرط رسیدن به تمدن اسلامى نوین، در درجه اول، این است که از تقلید غربى پرهیز شود. «41

مقام معظم رهبرى، بر این باور است که باید همه احساس کنند که مسؤولیت ایجاد تمدن اسلامى نوین بر دوش آنان است و یکى از حدود و ثغور این کار، مواجهه با تمدن غرب است، به صورتى که تقلید از آن انجام نگیرد.42

3. فقدان خود باورى: از باورها و عوامل مؤثر در موفقیت آدمى خودباورى با اتکاى بر خدامحورى است. آفرینش آدمى و درجه مقام خلیفةاللهى، موهبتى است که از سوى خداوند به انسان اعطا شده و به واسطه این امتیاز او را امانتدار خویش قرار داده، عقل و اختیار به او واگذار کرده و او را مسجود فرشتگان قرار داده و بدین سبب، عالم هستى را در خدمت و تسخیر او قرار داد. بنابراین، اگر انسانى در زندگى اجتماعى و فردى خویش احساس شکست کرد، این امر ناشى از ناآگاهى نسبت به توان‏مندیهایى است که خداوند به او عنایت فرموده است، ولى نتوانسته از آنها بهره ببرد. این امر مى‏تواند زندگى اجتماعى را دچار اختلال کند و ناکامیهاى پیاپى را به دنبال داشته باشد. نوع فرهنگ وارداتى معارض با فرهنگ دینى، مى‏تواند چنین آسیبى را تولید کند.

»یکى از این آسیبها، محیطهاى شبه روشنفکرى است که به صورت ابتر و ناقص خود را بر جامعه امروز ما تحمیل کرده و عوارض سوء را بر پیکره جامعه وارد مى‏کند.

]محیطهاى شبه روشنفکرى[ مى‏خواهند ترس و واهمه خود را به مردم منتقل کنند به همین علت، مدام مى‏گویند شعارهاى مکتبى، دردسر و تحریم و تهدید مى‏آورد. اگر خوشبینانه به این گفته‏ها نگاه کنیم باید بگوییم این افراد ]شبه روشنفکران[ از تاریخ بى خبرند. «43

از این روى، در نهضتهاى بیدارى اسلامى، باید تجربه تلخ و دهشتناک تبعیت از غرب در سیاست و اخلاق و رفتار و سبک زندگى، مورد توجه دائم باشد. کشورهاى مسلمان در بیش از یک قرن تبعیت از فرهنگ و سیاست دولتهاى مستکبر، به آفات مهلکى، همچون وابستگى و ذلت سیاسى، فلاکت و فقر اقتصادى، سقوط فضیلت و اخلاق، عقب‏ماندگى خجلت‏آور علمى، دچار شدند; و این در حالى بود که امت اسلامى از سابقه‏اى افتخارانگیز در همه این عرصه‏ها برخوردار بود.44

 

نتیجه

1. با توجه به تکثر معنوى مفهوم سبک زندگى، رسیدن به تعریف جامع، یکى از دشوارترین مسائلى است که در حوزه‏هاى مختلف علوم انسانى است. اگر چه بیش‏تر تعریفهاى مطرح شده، ظاهر و پوسته سبک زندگى ر ا در نظر گرفته‏اند; اما مسلم است با پذیرفتن اصل تأثیر ظاهر بر باطن و بالعکس، به راحتى مى‏توان از ظاهر سطحى به باطن، که همانا جهان بینى است، رسید و آن را مورد تغییر قرار داد.

2. بایستگیها در سبک زندگى، مى‏تواند با اصلاح و بازسازى در محیط زندگى محقق شود و با استفاده از سازوکار جامعه پذیرى تداوم یافته و زمینه پایدارى آن فراهم گردد.

3. معرفى صورتهاى مفهومى و نمونه‏هاى آرمانى متناسب که از فرهنگ دینى اخذ مى‏شود به عنوان راهکارهایى است که در فرایند ایجاد سبک زندگى اسلامى، به‏کار مى‏رود. تفاسیر اجتماعى گرفته شده از منابع دینى در ساخت این دسته از مفاهیم و نمونه‏هاى آرمانى بسیار کارآمد است.

4. با توجه به ویژگیهاى سبک زندگى در کنترل و فهم و پیش بینى زندگى، براى اصلاح یا ساخت یک سبک زندگى با توجه به جهان بینى فرد، باید اقدام کرد; یعنى شخص با پذیرفتن تعریف مورد قبول خویش از سبک زندگى، با توجه به معناى پذیرفته، نقشه زندگى‏اش را طراحى کند، تا با شناختى بهتر و بیش‏تر، به صورت کاربردى و عملى بتواند از عهده پیش‏بینى و کنترل زندگى خویش برآید و آن را مورد تغییر و بازسازى قرار دهد.

5. از آسیبهاى احتمالى که ممکن است ظهور و بروز یابند، نباید غافل گشت. این دسته از آسیبها در مسیر تضعیف ایمان در جامعه دینى مى‏تواند بروز یابند و یا تقلیدهاى کور کورانه‏اى که از فرهنگ وارداتى به این جامعه رسوخ مى‏کند، و در نتیجه زوال خودباورى اعضاى جامعه و بى توجهى به سبک زندگى اسلامى را در پى خواهد داشت.

- سایت مقام معظم رهبرى.
- فصلنامه علمى - تخصصى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، سال هشتم; 1392، شماره 75، مقاله: ضرورت ارائه تعریف بومى )اسلامى - ایرانى( از سبک زندگى، محمد جواد ولى زاده.
- مجله حوزه، شماره 145، سال بیست و پنجم، فروردین و اردیبهشت 1381.
- مجله نامه علوم اجتماعى، دوره 20، شماره 0، سال1381، مقاله: »از طبقه اجتماعى تا سبک زندگى، رویکردهاى نوین در تحلیل جامعه شناختى هویت اجتماعى«، یوسفعلى اباذرى، حسن چاوشیان.
- مجموعه مقالات اجتماعى، محمود تقى زاده داورى، شیعه شناسى، قم، چاپ اول، 1388.
- مصرف و سبک زندگى، محمد فاضلى، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، تهران.
پى نوشتها:
× عضو هیأت علمى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى.
1. مجله حوزه، شماره 116/145 مقاله: حوزه در نگاه رهبرى، سید على نقى ایازى.
2. بیانات رهبرى در دیدار جوانان استان خراسان شمالى1391/7/23.
3. همان.
4. فصلنامه علمى تخصصى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، شماره 34/75.
5. مصرف و سبک زندگى، محمد فاضلى/ 67.
6. مجله نامه علوم اجتماعى، دوره 20، شماره 6/0.
7. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى 1391/7/23.
8. همان.
9. همان.
10. بیانات در جمع اعضاى شوراى شهر و مسئولین شهردارى، 1392.
11. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى1391/7/23.
12. همان.
13. بیانات در جمع ائمه جمعه سراسر کشور، 1392.
14. ابلاغ سیاستهاى جمعیتى، 1393.
15. همان.
16. بیانات در جمع محفل انس با قرآن، تیر 92.
17. رهبر انقلاب در جمع دانشجویان، مرداد 92.
18. بیانات در جمع شعراء، مرداد 92.
19. بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعى از فرهنگیان 1392/2/18.
20. سوره احزاب، آیه21.
21. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى1391/7/23.
22. مجموعه مقالات اجتماعى، محمود تقى زاده داورى / 170.
23. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى1391/7/23.
24. بیانات در دیدار شرکت‏کنندگان در مسابقات بین‏المللى قرآن کریم، خرداد ماه 92.
25. بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى1391/7/23.
26. همان.
27. همان.
28. همان.
29. همان.
30. همان.
31. همان.
32. همان.
33. بیانات در محفل انس با قرآن، تیر92.
34. بیانات در محفل انس با قرآن، تیر92.
35. بیانات در جمع معلمان و فرهنگیان، 1392.
36. بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعى از بسیجیان و فعالان طرح شجره طیبه »صالحین« 1391/9/1.
37. همان.
38. همان.
39. همان.
40. رهبر انقلاب در جمع دانشجویان، مرداد 92.
41. همان.
42. همان.
43. بیانات معظم له در جمع جوانان خراسان شمالى 1391/7/23.
44. بیانات در اجلاس علما و بیدارى اسلامى، 1392.