استقلال حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


بنیان حوزه هاى علمیّه شیعه هماره بر استقلال در برابر حاکمیّتها استوار بوده است.

از نخستین مراحلى که شالوده این پایگاه دینى در مکتب حماسى و آزاداندیش و آزاده پرور عترت پى ریزى شد پایه هاى بناى آن بارِ وابستگى و وبال تقرّب به سلطه هاى مردم ستیز را تحمّل نداشت و تاب نیاورد.

حوزه هاى شیعى در طول تاریخ پرفراز و نشیب امّت اسلامى گوهر استقلال را از کف نداد و بر پاسدارى از آن اصرار ورزید هر چند در این مسیر هزاران خطر را به جان خرید و حرامیان دامانش را به خون فرزندانش گلگون ساختند و از غم شهداء الفضیله جراحتهاى عمیق بر قلبش نشاندند.

براى نمایاندن این واقعیّت نشانه ها و نمودها در جاى جاى تاریخ و ادبیات و هنر اسلامى آشکار است.

احمد امین نویسنده و متفکّر مصرى در کتاب ضحى الاسلام سخنى دارد که هر چند به منظورى دیگر و با تحلیلى متفاوت عرضه شده; یعنى خود از اهل سنّت بوده و بر مذاق آنان سخن گفته است امّا در این نوشته ما را سود مى دهد و یارى مى رساند. او به بهانه تجلیل از ادبیات شیعى مى نویسد:

(به حقّ حرکت شیعى ادبیات عرب را تا حد زیادى بارور ساخت. ادبیات پدید آمده از اندیشه شیعى بس قوّى و نیرومند و مهیّج است و علّت آن را باید شرایط و موقعیتى دانست که شیعه در آن قرار داشت موقعیّتى که به طور طبیعى عواطف را شعله ور مى ساخت و به هیجان مى آورد و روشن است که عاطفه از بزرگ ترین پایه هاى ادبیات است… شیعه هماره دو عاطفه نیرومند و
آشکار داشت که ادبیات شیعى به یکى از آن دو متّکى بود:

1 . احساس خشم.

2 . احساس غم و اندوه.

خشم شیعه از آن رو بود که حق خویش را ربوده شده مى دید و باورداشت که نسبت به او ظلم و دشمنى شده است. این احساس آنان را وا مى داشت تا در افشاگرى علیه غاصبان و به ترسیم در آوردن حق خویش و شرح ستمى که بر آنان رفته شعرها و خطابه ها بسرایند.

و امّا احساس غم آنان حاصل دو حاکمیّت بود: دولت عباسیان و امویان. دولتهایى که با شیعه بد رفتارى کرده و بدانان زور گفتند و آن گونه با شیعه به قساوت رفتار کردند که با کافران و ملحدان! خونى از شیعه هنوز نخشکیده بود که خونى دیگر سرازیر مى شد. عباسیان و امویان انواع مختلف ستم را بر شیعه به کار گرفتند: کشتن به صلیب کشیدن آتش زدن زندانهاى طولانى با محرومیّت از نور و هوا و ممنوعیّت از خوردن و نوشیدن…)1

این گواهى تاریخ و نشانه ها و آثار بر جاى مانده از ایثار و اخلاص و شهادت طلبى نسلى است که حاکمیّتهاى ناصالح همواره در محو آنان کوشیدند و قلم به مزدان دربارى یادشان را به دست فراموشى سپردند.

البته نمى توان از نظر دور داشت که در کنار گواهان و شاهدانى که به آزادگى و استقلال حوزه ها شهادت داده اند و مى دهند نغمه هاى ناهمسویى به گوش مى رسد که سعى در مخدوش ساختن این نسل و متّهم نمودن چهره هاى آن به وابستگى دارند!

امّا اگر نور ایمان و معیار انصاف را در پیمودن طریق داورى به کار گیریم و از وابستگى به هوا و دلبستگى به نواهاى بیگانه خویش را مصون داریم در زیر و بمهاى این آهنگهاى ناهمسو طنین دشمنى و غرض ورزى دین ستیزان و فساد پیشگان و یا دستِ کم شتابزدگى و بى اطلاعى از تاریخ و واقعیّتهایى که بر حوزه ها گذشته است را به روشنى شاهد خواهیم بود.
منظور از استقلال حوزه ها بدیهى است که وقتى سخن ازاستقلال حوزه در برابر حاکمیّتها مطرح
مى شود نظربه ماهیّت حوزه ها وجریان عمومى آن دارد و در این میان نفوذ عناصر ناصالح و یا دنیاگرایى و لغزش عناصر ساده لوح را نمى توان نادیده گرفت و انکار کرد!

حوزه هاى علمیّه نه در فهم شریعت ادّعاى عصمت دارند و نه در عمل به آن بلکه نظام حوزه نظامى است بشرى و مانند هر سیستم و مجموعه انسانى داراى ارزشها و کاستیهایى بوده و هست امّا مهم این است که در سنجش و مقایسه میان ارزشها و کاستیها و در محاسبه میان شخصیتهاى وارسته و آزاد مرد و فداکارآن با عناصر نفوذى و لغزش یافته جریان اصلى و ارزشهاى محورى را نادیده نگیریم.

مغرضان و معاندان بدون یاد کرد از ارزشها (که چه بسا اصولاً ارزشى را ارزش نشناسند) تنها به ذکر کاستیها و نمودن چهره هاى تاریک و نفوذى بسنده کرده و این نهاد معنوى و مردمى را یکسره متّهم و مردود مى شمارند! امّا این شیوه شیوه شیّادان و رهزنان فکر و ایمان است; چرا که کورترین بینشها دیده اند که نهاد حوزه هاى دینى در مکتب فکرى و سیاسى رهبرانى شکل گرفته است که هماره منادى مبارزه با استکبار و سلطه هاى جبّار بوده اند و بر این اساس ماهیّت این نهاد ماهیّتى استقلال خواه و بیزار از تقرّب به سلطه ها بوده و هست و شرط چنگ انداختن به ریسمان الهى را کفر به طاغوتیان مى دانسته و مى داند.

(فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقى.)2
این رهنمود الهى در اندیشه سیاسى و حتى فقهى امامیه تأثیرى شگرف داشته است چنانکه شهید اوّل محمدبن جمال الدین مکى عاملى (734 ـ 786هـ.ق.) در فقه فشرده خویش مى نویسد:

(وفى الغیبة ینفذ قضاء الفقیه الجامع لشرائط الافتاء فمن عدل عنه الى قضاة الجور کان عاصیاً…)3

در عصر غیبت امام قضاوت فقیهى که تمامى شرایط افتا را دارد نافذ است پس اگر کسى به قاضیان دربارى و وابسته به جائران روى آورد گناهکار خواهد بود.

بنابراین در اندیشه فقهى امامیه نه تنها به حاکم جائر نباید روآورد و اتّکا ورزید که به قاضى وابسته به چنین دستگاهى نباید
اعتماد ورزید.

با این وصف مشکل نفوذ عناصر ناصالح بالغزش و گمراهى برخى عناصرسست اراده و بى مایه چیزى است که در هر مجموعه بشرى قابل پیش بینى است و مقدّس ترین نهادها گرفتار آن بوده و خواهند بود.

اگر در خانه نوحِ پیامبر فرزندى ناصالح4 و در خانه لوطِ نبى همسرى نالایق5 و در میان همراهانِ موسى عنصرى کارشناس امّا منحرف (سامرى)6 و در میان اصحاب و حواریان عیسى شاگردى خائن و در جمع اطرافیان پیامبر اسلام(ص) به گواهى قرآن افرادى منافق ره نیافته بودند7. بیان این نکته دشوارتر مى نمود امّا این واقعیّتها مى نمایاند که حتّى در سالم ترین نهادها و مجموعه ها و محیطها مفسدانى یافت مى شوند که وجود خود را بر نظام صالح دینى تحمیل کنند و براى شیاطین راه جسارت و اتّهام و بدگویى و بدخواهى را بازگذارند و اهل صلاح را بدنام سازند!

مهم این است که راست اندیشان و درست باوران وجود این سایه هاى سنگین و لکّه هاى ننگین را هرگز دلیل ضعف و ناسلامتى محیط انبیا و اولیا و برنامه هاى آنان نمى دانند.

در تاریخ طولانى حوزه هاى شیعى نیز همین واقعیّت جارى و صادق است.

شالوده این حوزه ها بر زهد و تقوا و عبودیّت حق و حرّیت در قبال سلطه هاى باطل استوار گشته است و نفوذ چند چهره تاریک نمى تواند ماهیت و اساس ارزشى آن را مخدوش سازد و یا سکوت تحمیلى و اضطرارى برهه اى از زمان نمى تواند روح پرتحرّک و جنبش آفرین آن را در پرده ابهام نهان دارد.

 

بنیادهاى استقلال حوزه ها
چنانکه گفته آمد پایه هاى استقلال حوزه هاى شیعى بر تعالیم و رهنمودهاى معصومین بنا شده است.

پیامبر گرامى اسلام مى فرماید:

(ایّاکم وابواب السلطان و حواشیتها فانَّ اقربکم من ابواب السلّطان و حواشیتها ابعدکم من الله ـ تعالى ـ وَمَنْ آثَرَ السّلطان على اللّه عزّوجل اَذَهَبَ اللّه عنه الوَرَع وجَعَله حیراناً.)8
بر شما باد که از نزدیکى و خدمتکارى سلطان و اطرافیان وى بپرهیزید زیرا کسى که نزدیک تر به سلطه ها و حامیان واطرافیان سلطه ها باشد از خداوند به همان اندازه دورتر است و کسى که همدمى سلطان را بر خدا ترجیح دهد خداوند ورع و پرهیزکارى را از او بگیرد و سرگردانش قرار دهد.

امام صادق(ع) مى فرماید:

(قال رسول اللّه(ص): الفقهاء اُمناءُ الرُّسُل ما لَمْ یَدْخُلُوا فى الدنیا. قیل: یا رسول اللّه! وما دخولهم فى الدنیا؟ قال: اتّباع السلطان فاذا فَعَلوا ذلک فاحذروهم على دینکم.)9
رسول خدا(ص) فرمود: فقیهان امین رسولانند تا زمانى که وارد دنیا نشوند [دنیازده نشوند و آلوده به مادیّات نگردند] از پیامبر(ص) پرسش شد وارد شدن فقیهان در دنیا به چه معناست؟ پیامبر فرمود: منظور از ورود به دنیا پیروى از سلطان است. آن گاه که فقیهان پیرو سلطه ها شدند از ایشان بر حذر باشید که براى دینتان خطر ساز خواهد بود.

یکى از گویاترین این رهنمودها و هشدارها در سخنان امام سجاد(ع) به محمدبن مسلم شهاب زهرى است. عالمى که هماره کارگزار مروانیان بود و در دنیاى آنان غوطه ور تا آن جا که هشام بن عبدالملک وى را معلّم خصوصى فرزندانش قرار داد.

امام سجاد(ع) به این عالم سلطه پذیر و دنیادار هشدارهایى بس شدید داد و فرمود:

([اى محمدبن مسلم] تو با این دنیازدگى در شرایطى قراردادى که اگر کسى وضع واقعى ترا بداند بر تو دل مى سوزاند خداوند سلامت جسم و طول عمر به تو داده و در پرتو آشنایى با قرآن و فقه حجّت خویش را بر تو تمام ساخته است… ولى بنگر که فردا فرداى قیامت که در برابر خداوند قرار مى گیرى چگونه شخصى خواهى بود!

… خداوند از عالمان پیمان گرفته است که حقایق را براى مردم بازگویند و پنهان ندارند. هان بدان که کمترین حقیقتى را که پوشیده داشته اى این است که مونس ظالمان قرار گرفته اى و راه تجاوزگرى را با نزدیکى خود به ایشان براى آنان هموار کرده ای…)10
تمایز حوزه هاى شیعى از سایر حوزه ها
عوامل فراوانى باعث شده است تا در
طول تاریخ گذشته امّت اسلامى تفاوت آشکارى میان حوزه هاى شیعى با مراکز علوم اهل سنّت پدید آید و بناى حوزه هاى شیعه بر جدایى و استقلال از حاکمیّتها نهاده شود در حالى که در بسیارى از ادوار حوزه هاى اهل سنّت در قوام و حیات خویش متّکى بر حکومتى بوده اند.

استاد شهید مطهرى در تحلیلى گذرا این واقعیّت را مورد توجّه قرار داده است و مى گوید:

(از خصوصیات برجسته سید جمال این است که: در اثر آشنایى نزدیک با جامعه شیعه و با جامعه سنّى تفاوت و دوگانگى وضع روحانیّت شیعه را با روحانیت سنى به خوبى درک کرده بود. او مى دانست که روحانیت سنى یک نهاد مستقل ملّى نیست و در مقابل قدرتهاى استبدادى و استعمارى قدرتى به شمار نمى رود روحانیت سنّى وابسته به حکومتهایى است که خود قرنها آن را به عنوان) اولوا الامر) به جامعه معرفى کرده است لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما نمى رفت مستقیما به سراغ خود مردم مى رفت… ولى روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است یک قدرت ملى است همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است از این رو سید جمال در جامعه شیعه اوّل به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازى آنها پرداخت این طبقه را بهترین پایگاه براى مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد.)11

در همین جا از مضمون کلام استاد نکته اى را مورد دقّت قرار مى دهیم و آن این است که نهاد روحانیّت شیعه هر چند بر پایه هاى استقلال و حرّیت بنا شده و نهادى مردمى است اما گاه در تحولات شرایط و مقتضیات زمان براى موضع گیرى صحیح و بایسته در برابر جریانهاى منحرف و مستبد نیازمند آگاهى بوده و مى بایست هوشمندانى که پیش از دیگران و بیش از همگان نیاز و شرایط زمان را درک کرده اند به رهبرى و روشنگرى جمع همّت گمارند.

استاد شهید نگاه خود را متوجّه جریان اصلى حوزه و روحانیّت کرده است و با این حال از برخى نارساییها چشم نپوشیده مى نویسد:

(اگر احیاناً افرادى رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشته اند وابستگى خود را با
روحانیت و مردم و دین حفظ کرده اند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنى (استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم) پیروى کرده اند و اگر احیاناً افرادى هم بوده اند (که البته بوده اند) که واقعاً وابسته بوده اند جنبه استثنایى داشته اند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسسته اند.)12

در حاشیه این نقل قول باید اضافه کرد که داورى یاد شده درباره روحانیّت اهل سنّت نظر به دیرینه طولانى این سازمان در گذشته قرون از تشکیل خلافت امویان تا دوره حاکمیّت خلفاى عثمانى دارد زیرا در این دوره طولانى نمى توان چهره یک یا چند روحانى اهل سنّت را مشاهده کرد که علیه سلطه هاى حاکم به دلیل جبّاریت و بى لیاقتى آنان قیام کرده و جامه شهادت بر تن آراسته باشد. و امّا در قرن اخیر واقعیّتهاى تاریخ پنجه هاى خونین و بى رحم استعمار ضعف و درماندگى جامعه بزرگ مسلمانان و فریادهاى بلند منادیانى چون سید جمال الدین در محیط علمى بزرگ اندیشه وران مصر توده سنگین و سیاه سکوت را در جامعه روحانیت اهل سنّت شکافت و اندیشه هاى مستقل جوانه زد و کسانى چون عبده رشیدرضا و سیّد قطب و… سر برآوردند و امّا این که این سیر در جوامع اهل سنّت تا چه حدّ بالندگى یافت و یا چگونه مورد غفلت و بى مهرى قرار گرفت؟ نکته اى است که باید به طور جداگانه مورد بررسى قرار گیرد.

در میان اهل سنّت شعار اصلاح طلبى دینى و سیاسى جوانه زد ولى به دلیل نارسایى بنیادهاى سیاسى معمولاً به ثمر ننشست و یا میوه هاى نارس و تلخ به بار آورد.

عبده در آشنایى با اندیشه سید جمال هر چند حرارت سیاسى یافت و به تهاجم علیه استعمار و حکومتهاى استعمارى پرداخت امّا از آن جا که شالوده هاى اندیشه سیاسى ـ عقیدتى وى ریشه در باورهاى سیاسى گذشته اهل سنّت داشت سرانجام به قهقرا برگشت و یا از حرکت سیاسى باز ایستاد.13

در تحلیل این سیاست گریزى و مسالمت گرایش سیاسى شاید آراى مختلفى در خور عرضه باشد ولى یکى از آنها انس ذهنى و تعلّق خاطر عبده به تاریخى است که بسیارى از رخدادهاى آن را با وجود ناهنجاریهاى سیاسى به حکم
برخى باورها مى بایست بپذیرد.

علاوه بر تاریخ یاد شده بینشهاى فقهى اهل سنّت نیز در تعظیم حاکمان بینشى افراط گونه است چنانکه ماوردى (م:450هـ.ق.) نشستن عالمان وفقیهان را در مجامع عمومى و عهده دارشدن منصب تدریس را براى معلّمان مشروط به اذن و رضاى حاکم و سلطان مى داند (در صورتى که آن مجامع و پستها از نظر سلطان قابل ملاحظه و مورد نظر باشد.)

(فان کان للسلطان فى جلوس مثله نظر لم یکن له ان یترتّب للجلوس فیه الاّ عن اذنه کما لایترتّب للامامة فیه الاّ عن اذنه لئلا یفتات علیه فى ولایته…)14

قاضى ابویعلى مى نویسد:

(از امام احمد الفاظى نقل شده که لازمه آن عدم اعتبار عدالت و علم و فضل براى حاکم و خلیفه است و گفته است در روایت عبدوس بن مالک قطان چنین است که هرگاه کسى با شمشیر بر مردم غلبه کند و به خلافت و فرمانروایى دست یابد امیرمؤمنان نامیده مى شود و براى کسى که ایمان به خدا و قیامت دارد جایز نیست که شب را به خواب رود در حالى که امامت و پیشوایى آن سلطه یافته را نپذیرفته باشد فرق نمى کند که فرد سلطه یافته نیک باشد یا فاجر گنهکار زیرا او با این غلبه امیرمؤمنان است…)15

قاضى ابویلعى این سخن احمدبن حنبل را توجیه مى کند و مى گوید: منظور او در صورتى است که حاکم عادل در دسترس نباشد و مردم ناگزیر از اطاعت فاجر باشند ولى خود ابویعلى در ادامه همین بحث نکاتى را مطرح مى کند که در شگفت آورى دست کمى از سخنان احمد ندارد. او مى نویسد:

(اگر کسى نابینا باشد نمى تواند امام و پیشوا بشود ولى فسق عارض که فقد بصیرت را گاه به همراه دارد و یا انحراف از مذهب مانع خلافت و رهبرى نیست.)16

شهید مطهرى در این باره مى نویسد:

(… روحانیّت شیعه (که به دست ائمه شیعه پایه گذارى شده است) از ابتدا اساسش تضادّ با قدرتهاى حاکم بوده است. به قول حامد آلگار: (… اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است…) امّا در مقابل مثلاً روحانیّت تسنن از همان ابتدا وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابو یوسف به سمت قاضى القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتى اعظم
را هم به دست آورد مشخص بود که دیگر پایگاهى در میان مردم نمى توانست داشته باشد. در زمان خود ما افرادى نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران روحانیون اهل تسنّن مصر است وقتى اعتبار پیدا مى کند که آقاى خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر مى کند… و یا شیخ محمد شلتوت مصلح بزرگ مصرى را جمال عبدالناصر باید به اسمش ابلاغ صادر کند…)17

شکل گیرى حکومت اسلامى آغاز تحوّلى ناگزیر آنچه تاکنون ملاحظه شد در حقیقت مقدمه اى براى طرح این بخش از نگاه و نظر است; چه این که ما در این نوشته درصدد برشمردن مزایا و ارزشهاى گذشته نظام حوزه و رفع اتّهامها از ساحت آن نیستیم و اگر به این نکات اشارتى داشتیم نگاهى بود ناگزیر و مقدّمى و دریچه اى بود به سوى این منظر که جایگاه حوزه هاى دینى را (که شامل سازمان روحانیّت نیز مى شود) در مقایسه با حکومت اسلامى تبیین کنیم و ضرورت استقلال یا پیوستگى آن را در مقایسه با حاکمیّت جامعه بازشناسیم ولى باید نخست معناى استقلال را مورد توجّه قرار دهیم. زیرا شعار استقلال از آن گونه شعارهاست که در نگاه نخست زیبا و ارزش مى نماید ولى داورى صحیح درباره ارزشى و ماهیّت آن مبتنى بر شناخت انگیزه و متعلّقات آن است.

استقلالى که تا این جا بدان اشاره شد و از افتخارات حوزه به شمار مى آمد و مى آید استقلال در برابر حاکمیتهاى فاسد و مردم ستیز بوده ولى زمانى که موضوع حکومت دینى و الهى مطرح شود مسأله ممکن است صورت دیگر و پاسخ دیگرى پیدا کند و یا باید براى واژه استقلال مفهوم خاصّى را در نظر گرفت.

این نکته اى است که باید به دقّت آن را به بررسى و تحلیل نشست.

مناسبات حوزه و حکومت اسلامى

چنانکه گفتیم: حوزه با اقتداى به سیره و اندیشه امامان معصوم(ع) تقرّب به سلطه هاى مردم ستیز و مستبد را مخالف هویّت اسلامى و رسالت الهى و انسانى خود مى دانسته و مى داند امّا باید دید که دورى ائمه از نظامهاى حکومتى یک اصل
بوده است؟ یعنى مبارزه با حکومتها و بدبینى به آنها صرفاً از آن جهت بوده است که حکومتها حاکمیّت داشته اند یا اصل حاکمیّت مایه محکومیّت نبوده بلکه صفت جبّاریت حکومتها باعث اجتناب ائمه از نزدیکى به سلاطین و خلفا بوده است.

به طور قطع مى توان گفت که اصل حاکمیّت و مدیریت جامعه نه تنها از نظر ائمه منفور و مطرود نبوده است بلکه خود داعیه دار آن بوده اند و به شیعیانشان تعلیم مى داده اند که حاکمیّت در اصل از آن خداست و ازطریق صالحان که در رأس ایشان ائمه قرار دارند باید عملى گردد و فاسقان حق ندارند در این جایگاه قرار گیرند.

این است که على(ع) با حاکمیّت معاویه مى ستیزد و مسلمانان را به نبرد با او بر مى انگیزد و بسیج مى کند و مى فرماید:

(قَد اسْتَطْعَمُوکُم القِتالَ فَأَقِرُّوا على مَذَلَّةٍ وتأخیر مَحَلَّةِ اَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدّماءِ تَرْوُوا مِنَ الماء فَالْمَوْتُ فی حیاتِکُمْ مَقْهُورینَ والحیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرِین…)18
امام این بیان مهیّج را آن گاه ایراد کرد که لشگر معاویه بر سپاه آن حضرت پیشى جستند و منابع آب را در اختیار گرفتند و دست ایشان را از آب کوتاه کردند.

امام در این سخنان حماسى و برانگیزاننده مى فرماید:

(لشگر معاویه مصمّم به نبرد با شمایند پس یا باید به ذلّت تن دهید و شرافت و شجاعت را فرو نهید و یا شمشیرهایتان را از خون دشمن سیرآب سازید تا به آب دست یابید [مبادا سستى کنید و از پا بنشینید زیرا] مرگ واقعى آن است که با ذلّت و خوارى و شکست زنده بمانید و زندگى واقعى در آن مرگى است که همراه با عزّت و شرافت وآزادگى باشد.)

و از سوى دیگر مردمان را به حمایت از حکومت خویش فرا مى خواند و انتظار دارد که مؤمنان تابع تصمیمها و برنامه هاى حکومتى وى باشند و آن را که به دلیلى در اجراى منویّات و دستورات حکومتِ حق کوتاهى مى کنند مورد سرزنش قرار داده مى فرماید:

(مُنیتُ بِمَنْ لایطیعُ اِذا اَمَرْتُ ولایُجیبُ اِذا دَعَوْتُ لا ابا لکم ماتنتظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّـکُمْ؟ اَمادینٌ یَجْمَعُـکُمْ ولاحَمِّیَّة تُحْمِشُکُمْ…)20
گرفتار مردمى شده ام که هرگاه دستورشان دهم اطاعت نمى کنند! و هرگاه
فراخوانمشان پاسخ مثبت نگویند! اى پدرمردگان! براى یارى پروردگارتان از چه رو درنگ دارید! آیا دین و آئینى ندارید که شما را گرد هم متّحد و یکدل سازد! آیا حمیّت و غیرتى در شما نیست که شما را به خود آورد و تکان دهد!
هوادارى و حمایت یا وابستگى و انقیاد هر حکومت و حاکمیّتى به اقتضاى طبیعت و ماهیّتش انتظار دارد که مردم و طیفهاى مختلف اجتماعى از او حمایت کنند و در مقابل او نایستند.

این انتظار هم ازسوى حاکمان الهى و دینى ابراز مى شود و هم از جانب مستکبران و فرمانروایان مستبد و غیرالهى دنبال مى گردد.

چه باید کرد؟ آیا به طور مطلق باید از حاکمیّتها هوادارى و حمایت کرد یا به طور مطلق باید بدبین بود و گریزان و درستیز!

بدیهى است که هیچ یک از دو شیوه درست نیست. باید اندیشید و حق و باطل را از یکدیگر تمییز داد حکومت صالح و حکومت ناصالح را از هم متمایز ساخت و به حکم عقل و شریعت یار و هوادار حکومت حق بود و در ستیز با سلطه باطل.

این نکته اى است بدیهى و بى نیاز از اثبات. آنچه در این زمینه باریک و تأمّل برانگیز مى نماید دو نکته است:

الف . ملاک صالح بودن و نبودن حکومت چیست؟

ب . بر فرض صالح بودن حکومت وظیفه حوزه هاى دینى و نظام روحانیّت هوادارى وتأیید است یا تسلیم مطلق و بى قید و شرط و وابستگى کامل؟

امّا نکتّه نخست على رغم روشنى نخستین آن وقتى در دستگاه اندیشه و آرزوهاى آدمى جاى مى گیرد مسأله اى بس پیچیده را رقم مى زند.

بلى حکومت صالح آن است که مرد مدار و حق شناس و عدالت پیشه باشد به ضعیفان رسیدگى کند حق مظلوم از ظالم ستاند شریعت را بشناسد و جارى سازد از اندیشه وران و اندیشه هاى آزاد مردان سود برد و مدد گیرد و…

اینها هم روشن! امّا این ملاکها وقتى در ذهن افراد قرار مى گیرد و در معرض
کارآیى و داورى نهاده مى شود گاه یک ملاک در دو مورد مشابه نتیجه اى متضاد مى دهد! البتّه نه خودِ ملاک به تنهایى بلکه ملاکِ به علاوه آرزوها و خواهشها.

براى ارائه مثال دو جریان سیاسى را در جامعه تصویر مى کنیم که هر دو دم از عدالت و… مى زنند و با این حال رفتار یکدیگر را نادرست و غیرعادلانه مى شمارند. چه بسیار از کارهایى که براى دیگران نمى پسندند ولى براى خویش پسندیده و بایسته مى شمرند!

این مشکلى اساسى و دردى سخت درمان است.

و این جاست که تجربه داران مسائل سیاسى و اجتماعى در رویارویى با تحلیلها و بررسیهاى مختلف بیش از نگاه به ظاهر کلام و سوز سخن به جهت گیریهاى فکرى و عقیدتى و منافع گروهى و ویژگیهایى از این قبیل مى اندیشند و بها مى دهند.

چه بسیار حکومتهایى که صلاح و ترقّى را بهانه کج رفتاریهاى خود قرار داده اند و چه بسیار منتقدان و انقلابى نماها و تظلّم جویانى که چون از بیت المال محروم شده اند از على(ع) بریده و پیراهن عثمان بر نیزه کرده و ناقه ها به راه انداخته به جنگ على شتافته اند!

پس اگر به درستى از این گردنه عبور کنیم و به سلامت از صراط برّنده نفس بگذریم این سخن مطرح خواهد بود که آیا با حکومت حق باید همراه بود و وابسته به آن!

به طور مسلّم حمایت و همراهى با حکومت حق ضرورى است ولى وابسته شدن به آن مى تواند خطر آفرین باشد زیرا حکومت حق در حاکمیّت غیر معصومان جریانى بشرى است و در معرض آفت.

حتى در حکومت معصومان على رغم مصونیّت شخص معصوم از لغزش و انحراف ممکن است خود حکومت به دلیل متّکى بودن بر عناصر اجرایى و کارگزار گرفتار مشکل شود چنانکه برخى کارگزاران امیرالمؤمنین(ع) در مراکز تحت مدیریت خویش دچار لغزش مى شدند19 و گاه اموال بیت المال را به یغما مى برند و به دشمن مى پیوستند!

البتّه در این صورت ممکن است فساد مجریان مایه فساد اصل حکومت نباشد ولى به هر حال نارسایى قوّه مجریه
کلّ نظام را رودرروى با مشکل مى کند و اندیشه هاى هشیار وآگاهى مى خواهد که میان حاکمیّت و مجریان و کارگزاران حکومت تمایزى جدّى قایل شود.

به هر حال در جریانهاى بشرى همیشه باید احتمال بروز نارسایى را داد و هرگز شرایط موجود را شرایطى دایمى و ابدى به حساب نیاورد; زیرا ما باوجود تجربه کوتاهى که از شکل گیرى حکومت اسلامى داریم شاهد بودیم که در برهه هایى برخى عناصر ناصالح و نفوذى در جایگاه ریاست جمهورى چگونه در صدد برآمدند تا حتّى رهبرى نظام را زیر سؤال ببرند که به یارى خداوند و روشن بینى امام راحل رضوان اللّه علیه توطئه آنان خنثى شد و نامردانه به دیار بیگانه گریختند.

خطر ازاین نیز مى تواند جدّى تر باشد چنانکه نمونه آن نیز مشاهده شد و حضرت امام در آخرین لحظات عمر خویش آن مشکل را نیز مرتفع ساخت.

آنچه ما در این جا مى خواهیم رقم بزنیم تنها مربوط به شرایط کنونى ما نیست چیزى است که در کلّیّت مصالح حوزه مورد سنجش قرار مى گیرد.

رهبرى کنونى نظام اسلامى هر چند مخلص فداکار و آگاه باشد و کارگزاران نظام اسلامى در جایگاه حاکمیّت هر چند مؤمن و متعهّد باشند ولى باید در داوریها به شرایط مختلف اندیشید و آینده حوزه ها را در قرنهاى متمادى در نظر گرفت.

اگر موضوع را از این زاویه بنگریم روشن خواهد بود که وابستگى حوزه به حاکمیّت در بعد اقتصادى و سیاسى و ادارى اگر ژرف و تنگاتنگ باشد مطابق مصالح دراز مدّت حوزه ها نخواهد بود; چرا که وابستگى نیازمندى مى آورد و نیازمندى در موارد بسیار حریّت و آزادگى را خدشه دار مى سازد و یا از میان مى برد.

آنچه شیران را کند روبه مزاجاحتیاج است احتیاج است احتیاج حمایت و همسویى همراه با وارستگى و استقلال
از آنچه گذشت این نتیجه حاصل مى آید که حوزه ها و نظام روحانیّت مى بایست از نظر اقتصادى و سیاسى و ادارى از نوعى استقلال برخوردار باشد تا در صورت مشاهده نارسایى قادر به تصمیم گیرى و اتّخاذ موضع بایسته و آزاد منشانه باشد و این بدان معنى نیست که حوزه ها نباید از حکومت حق حمایتى همه جانبه کنند بلکه حمایت از حکومت الهى و حاکمیّت صالحان به همان میزان ضرورى و بایسته است که مبارزه با طاغوتها.

بگذریم از آن مشتهاى آسمان کوب قوى که با طاغوتها کنار مى آیند و چون به روزگار حاکمیّت دین و حکومت صالحان مى رسند ناشیانه شعار مى دهند که ما (شاعران و نوپردازانِ و آتشین مزاجها) همواره علیه حکومتها بوده ایم و نه از آنان!

این سخن همان سخن نابخردانه اى است که مى گوید باید به هر حال با اسم حکومت و حاکمیّت ومدیریّت اجتماعى مبارزه کرد! چه فرعون باشد و چه موسى!
لزوم وارستگى حوزه ها در برابر حکومت و نیز در برابر مردم
اکنون که سخن بدین جا انجامید یاد کرد این نکته ضرورى است که اگر به لزوم وارستگى حوزه ها در برابر حکومتها اشاره مى کنیم باید از خاطر دور نداریم که وابستگى حوزه به توده ها و بخصوص عوام نیز مى تواند شکننده ویرانگر باشد.

اگر وابستگى روحانیّت به حاکمیّت باعث مى شود تا در برابر کجروى حاکمان قادر به موضع گیرى نباشد وابستگى و احتیاج حوزه ها به گروههاى مردم مى تواند ایشان را در مبارزه با تعصّبها تندرویها و کج فهمیهاى عوام مواجه با مشکل کند.

وابستگى به دولت حکومت زدگى و وابستگى به مردم عوام زدگى مى آورد.

منظور از وابستگى به مردم اهتمام به امر ایشان و دلسوزى براى آنان و مراعات حال و نیاز توده ها نیست زیرا اینها خصلتهایى ارزنده و الهى است بلکه منظور نیازمندى به مردم براى امرار معاش است و این همان وابستگى مذمومى است که مى تواند مشکلات بزرگى را در قلمرو اندیشه سیاسى اجتماعى و حتى اعتقادى و فرهنگى روحانیّت پدید آورد و ازاندیشه بالنده و جهان ساز اهل بیت(ع) باورهایى محدود افکارى نارسا و مبهم و توجیه ناپذیر ارائه دهد!
نه حکومت و نه مردم پس کدام پایگاه؟
اگر حوزه نه به حکومت وابسته باشد و نه به مردم تکیه داشته باشد باید دید چه پایگاه دیگرى مى تواند نیازهاى آن را بر آورده سازد!

حقیقت این است که به هر حال مجموعه هاى علمى (چه حوزه و چه دانشگاه و…) در صورتى که وقت کاملى را صرف فراگیرى و تحقیق کنند ناگزیرند تا نیازهاى مادّى خویش را از سوى دولت و حکومت تأمین کنند و یا به وسیله مردم و راه سوّمى تصویر نمى شود و چنانچه بخواهند خود تلاش اقتصادى کنند و تأمین معاش کنند باید وقت کمترى را صرف تحصیل و پژوهش کنند.

البته این نکته خود به راستى جاى تأمّل دارد که بسیارى از نیروهاى حوزوى مى توانند با ارائه خدمات معمول اجتماعى و علمى خود را از کمکهاى مردمى و حکومتى بى نیاز سازند ولى با این حال حجم متراکم کار تحصیل و تحقیق در روزگار معاصر مى طلبد که مجموعه هاى علمى فارغ از کسب و تجارت و صناعت منبعى براى برآوردن نیازها داشته باشند.

در نگرش امامیه به هر حال وجودهات شرعى در خدمت ترویج دین و تحکیم مبانى فکرى و عقیدتى به مصرف مى رسد و این وجوهات با دست مردم به حوزه ها انتقال مى یابد و در صورت نیاز امکان دارد حکومت کاستیهاى آن راجبران کند ولى نوع وصول و صرف وجوهات به گونه صحیح و بایسته نیست نه در نوع دریافت و نه در نوع صرف!

دریافت غیر متمرکز این وجوهات باعث نابودى و هدر رفتن بخش عظیمى از این سرمایه مى شود و صرف و به کارگیرى بدون هماهنگى و برنامه ریزى آن مایه تغذیه برخى عناصر نالایق و ناکارآمد و بى خاصیّت مى شود و زشت تر از همه این که عاملان گردآورى این وجوهات را به صورت عناصرى نیازمند و سپاسگزار و مراعات کننده ذوق و سلیقه کسانى که وجوهات را پرداخت مى کنند در مى آورد!

همین احساس نیاز است که آزادگى را سلب مى کند و وابستگى را شکل مى دهد.
پس از یک سو به ناچار برآوردن نیازهاى مادّى حوزه یا متّکى بر توده مردم است و یا بر کمکهاى حکومتى ولى باید این اتّکا به گونه اى طرّاحى و تنظیم شود که روح مناعت و عزّت نفس را در فرزندان حوزه نمیراند.

از جمله راههاى قابل طرح و پیگیرى این است که وجوهات شرعى به جاى پرداخت شدن به مراکز متعدّد و متشتّت زیر نظر مجموعه اى مطمئن و روشن بین در حسابهاى بانکى مشخّصى واریز شود و نیازى به واسطه و واسطه گرى نباشد و راه بسیارى از حیف و میلها سدّ شود و از سوى دیگر صرف این وجوهات براساس قوانین و ملاکهایى عینى و ارزشى صورت گیرد و سایه سنگین عناصر بى خاصیّت ازاین سرمایه ملّى و اسلامى برطرف گردد. هر چند در شکل دادن به این مجموعه ناظر و این شوراى امانتدار باز نکته ها خطرها و آفتها و هشدارها بسیار است که مى بایست با وسواس و تأمّل و ژرفنگرى بدان پرداخت.

پى نوشتها
1 . (ضحى الاسلام) احمد امین 300/ ـ 301.
2 . سوره (بقره) آیه 256.
3 . (اللمعة الدمشقیة) محمد بن جمال الدین مکى عاملى 79/ دارالفکر.
4 . سوره (هود) آیه 46.
5 . سوره (تحریم) آیه 10.
6 .سوره (طه) آیه 85 ـ 95.
7 .سوره (منافقون) آیه1.
8 . (الحیاة) حکیمى ج296/2; (ثواب الاعمال)301/.
9 . (اصول کافى) ج42/1.
10 . (تحف العقول)198/.
11 . (نهضتهاى اسلامى در صدساله اخیر) شهید مطهرى 16/ ـ 17.
12 . (همان مدرک)17/.
13 . (زعماء الاصلاح) احمد امین 308/ ـ 310.
14 . (الاحکام السلطانیه والولایات الدینیّه) ماوردى188/ ـ 189.
15 . (الاحکام السلطانیه) قاضى ابویعلى20/.
16 . (همان مدرک)21/.
17 . (پیرامون انقلاب اسلامى) شهید مطهرى 185/ صدرا.
18 . (نهج البلاغه) خ51.
19 . (همان مدرک) خ39.
20 . (همان مدرک) نامه 40 و 41.