رسالت عالمان در احیاى ارزشها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حیات اجتماعى هر جامعه، به رواج ارزشها و کمالات معنوى بستگى دارد و مرگ آن به گسترش رذائل و از میان رفتن مکارم اخلاق.

اهتمام مردم بر گسترش ارزشها، نشانگر سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، حکایتگر بیمارى آن. فرجام انسانهاى بى بهره از ارزشهاى انسانى، زبونى و وامندگى است و مردمان بى تعهد در عرصه سیاسى و اجتماعى، ره به جایى نخواهند برد.

سخن در این است که نقش روحانیت در حیات معنوى مسلمانان کدام است و از چه ابزارى مى‏تواند در رشد ارزشهاى اخلاقى کمک بگیرد. نگاهى به وظایف عالمان، گویاى این نکته است که روحانیان، به عنوان وارثان انبیأ، در گسترش ارزشها، بزرگترین مسؤولیت را دارند و جایگاه اجتماعى علما نیز وظیفه را دو چندان کرده است. تبیین و ترویج مکارم اخلاق، مهم‏ترین کار انبیا بوده و تزکیه نفوس، سر لوحه کارشان. سر تا سر صحف ابراهیم خلیل، حکمت و عبرت بوده و تشویق مردم به کمالات انسانى و بخش مهمى از تورات موسى(1)و انجیل عیسى (2)در
بردارنده موعظه و نصیحت ومسائل اخلاقى.

قرآن، سرّ بعثت پیامبران را تربیت جامعه انسانى شمرده و پیامبر(ص) فرموده است:

«من از سوى خداوند، براى نشر مکارم اخلاق و نیکوییها بر انگیخته شده‏ام»(3).

بخش بزرگى از سخنان پیامبر، در بردارنده نکته‏هاى تربیتى و اخلاقى است. آن حضرت، به فرستادگانش سفارش مى‏کرد، مردم را به اخلاق نیکو بیارایند:
«یا معاذ علمهم کتاب الله و احسن ادبهم على الاخلاق الصالحه»(4).
اى معاذ! کتاب خدا را به مردم بیاموز و ایشان را با ارزشهاى شایسته بیاراى.

پس از رحلت پیامبر(ص)، این حرکت بزرگ اخلاقى، به خاطر فتحهاى بزرگ و سرازیر شدن غنائم جنگى به میان مسلمانان و مشى نادرست کارگزاران، از پویایى و درخشش آغازینش کاسته مى‏شود.

گروهى از نو جان مى‏گیرد، با فرهنگ و اندیشه و نگاه جدید به زندگى. زهد و دورى از دنیا، که فرهنگ صدر اسلام بود به بوته فراموشى سپرده مى‏شود. در میان این غوغاى افزون‏طلبى و رفاه گرایى، تنها فریاد ملکوتى على(ع) است که مردم را به تقوا مى‏خواند و ارزشهاى والاى انسانى را بدانان یادآور مى‏شد.

هنگامى که حکومت را در دست گرفت، بزرگترین کارى که در پیش داشت و ذهن و فکر آن حضرت را به خود مشغول کرده بود، میکروب بى تقوایى بود که در جان مردم جا خوش کرده بود.

از این روى، با تمام توان دست به کار شد، تا جامعه را به راه صلاح آورد و در بیشتر خطبه‏ها، تکیه کلامش تقوا و پرهیز از دنیا و خویهاى ناشایست بود.

شهید مطهرى مى‏نویسد:

«از مجموع 239 قطعه‏اى که سید رضى، تحت عنوان خطب جمع کرده است، 86 خطبه موعظه است و یا لا اقل مشتمل بر یک سلسله مواعظ است و از مجموع هفتاد و نه قطعه‏اى که تحت عنوان کتب گرد آورده است، بیست و پنج نامه، تماما، موعظه است و یا متضمن جمله هایى در نصیحت و اندرز و موعظه است (5)».

سایر ائمه نیز، به نشر مکارم اخلاق اهتمام داشتند و اندرزها و پندهاى به جا مانده از آنان، بر جایگاه و الاى اخلاق در مکتب ائمه(ع) دلالت دارد.

اینک، وظیفه نشر مکارم اخلاق، بر دوش علماست. فقیه واقعى آن است که افزون بر فهم عقاید و شرایع، ارزشها را بشناسد و بدآنها پایى بند باشد و مردم را با رفتار پسندیده آشنا کند.

«مردى از امام باقر(ع) مسأله‏اى پرسید، حضرت پاسخ داد. مرد گفت: فقها چنین نمى‏گویند.

امام فرمود: آیا هرگز فقیهى دیده‏اى! فقیه بحق آن است که در دنیا زهد ورزد و به آخرت، گرایش داشته باشد و به سنت پیامبر، دست آویزد».

فیض کاشانى در شرح حدیث، نوشته است:

«صفات سه گانه از آن رو، علامت فقیه واقعى به شمار آمده که: دو صفت نخستین، دلیل معرفت مبدا و معاد است و صفت سوم، دلیل است بر لزوم آشنایى فقیه با اخلاق و سنت پیامبر. این، معناى فقه است (6)»

صاحب جواهر، بر عالمان روا نمى‏داند که در گوشه‏اى به دور از مردم، سکنى گزینند و تنها بر فهم دقایق معارف و احکام بسنده کنند، بلکه براى فقیه لازم مى‏داند که افزون بر فهم کتاب و سنت، حکمت و اخلاق آموزد، به میان مردم برود و مکارم اخلاق را میان آنان گسترش دهد و خود در عمل چنین بود.

او، در نامه‏اى به یکى از علماى هند نوشته است:

«ثم لا یخفاک انه من حیث ان من الله علیک بحسن التوفیق و التسدید و منهک بالفضل و التایید ان تجتهد فى تعلیم المهدیین و ارشاد المضلین و تسدید الملة و الدین فانها من وظایف المجتهدین و سیاسة الائمد الطاهرین و ان تصرف همتک فبما یرضى الله و تخلص نفسک فى طاعة الله و تجهد فى تحصیل القربات و نیل السعادات و لا تقطع عنا اخبارک على الدوام. و السلام(7)».

بر تو پوشیده نماند که خداوند با توفیقات شایسته و استوارى راه، بر تو منت نهاده و فضل و تاییدش شامل حالت گشته است. تو نیز مى‏بایست
در تعلیم راه یافتگان و ارشاد گمراهان و تحکیم پایه‏هاى دین و ملت، تلاش ورزى که این از وظایف مجتهدان است و سیرت امامان پاک.

و نیز، همت و توان خود را به دست آوردن خشنودى خداوند به کار ببر و خود را خالص گردان براى پیروى او. و در به دست آوردن آنچه سبب نزدیک شدن به خدا و سعادت مى‏شود، بکوش. و ارتباط خود را، همواره بإ؛--پ‏پ‏ا ما محفوظ بدار.

حوزه این وظیفه بزرگ را با گامهاى استوار به سوى «تبیین مفاهیم» و «ترویج ارزشها» مى‏تواند به سامان برساند. در تبیین موضوعات اخلاقى، چند نکته مى‏بایست رعایت گردد:

1- تفکیک مرزها: تبیین مسائل ارزشى و تعیین حدود آنها از وظایف فقهاست. عالمان مى‏بایست مکارم اخلاق را از غیر آن جدا کنند و مفاهیم ارزشى را به درستى بفهمانند. منشأ بسیارى از کج رویها و انحرافهاى فکرى در تاریخ اسلام، روشن نبودن مفاهیم اخلاقى براى مردم بوده است.

ابهام در مرزهاى زهد و تقوا و ایثار براى عده‏اى از صحابه پیامبر، سبب شد که آنان زهد را با رهبانیت اشتباه کنند(8) و گروهى دیگر، حفظ برخى از ارزشهاى اخلاقى را براى پیروى از پیامبر(ص)پیش دارند:

«ان النبى را رجلا یسوق بدنة فقال له ارکبها. فقال یا رسول الله آنهابدنة. قال ارکبها: قال: آنهابدنة. قال: ارکبها و یلک، فى الثالثة(9).»

پیامبر مردى را دید که در پس شتر قربانى پیاده مى‏رود. به او گفت: سوار شو. مرد گفت: شتر قربانى است.

فرمود: سوار شو.

مرد گفت: شتر قربانى است. بار سوم‏ فرمود: واى بر تو سوار شو.

نا فرمانى مرد از دستور پیامبر، از درک نادرست او، در احترام به قربانى سر چشمه گرفته است. جریانهاى فراوانى، چون: زاویه نشینى و ملامتى گرى و... را باید در دریافت نادرست این جریانها، از مفاهیمى چون، توکل، اخلاص و... پى جست.

بخش زیادى از وقتهاى گرانبهاى ائمه در روشن کردن مرزهاى اخلاق، به کار رفته است. امامان، مثل بیان عقاید و احکام، مفاهیم ارزشى را نیز براى مردم، روشن
مى‏کرده‏اند، تا مردم در اندیشه و کردار، به زیاده روى و کوتاهى کردن دچار نشوند.

در کتاب معانى الاخبار صدوق، مرز شمارى از ارزشها، چون: مروت، تقوا، زهد، ورع، حسن خلق، سخاوت، مروت، سماحت، جود، و نیز حدود ضد ارزشهایى چون: کبر و حسد و کذب،... بیان شده است(10).

در هم آمیختن اندیشه‏هاى بیگانگان با فرهنگ اسلامى و تبلیغات گمراه کننده فساد انگیزان و عشرت جویان، از دیگر عوامل تحریف مفاهیم ارزشى بود که ائمه (ع) با موضع‏گیرى بجا و مناسب، از گسترش آن جلو مى‏گرفتند.

فتوت، از خویهاى بلند انسانى است. در اسلام، جوانمردان، به نیکى ستوده شده‏اند. تشیع، خاستگاه نخستین فتوت و جوانمردى بود و کوفه زادگاه آن. ستم و جور بنى امیه و سپس بنى عباس، سبب شد که گروهى جوانمرد، گرد هم آیند و با اقتدا به سیرت مولاى خود در یارى محرومان و مظلومان بکوشند(11)و اخلاق جوانمردى را میان مردم گسترش دهند.

اینان، خدمات فراوانى به جامعه اسلامى، ارائه دادند و دست بسیارى از ظالمان را کوتاه کردند و در برهه‏هاى حساس به فریاد مظلومان رسیدند. امّا در قرن دوم که اخلاق جاهلیت چون: شرب خمر، لعب، آواز و غنى و سرگرمیهاى نامناسب در میان جوانان رواج پیدا کرد، گروهى اینها را از لوازم فتوت و مروت شمردند و این خصلت پسندیده را آلودند.

امام صادق(ع) در برابر این انحراف پرهیز داد. ابى قتاده قمى مى‏گوید: درباره فتوّت، در نزد امام صادق (ع) سخن به میان آوردیم.

حضرت فرمود:

«آیا گمان مى‏کنید، فتوت به زشت کارى است. همانا فتوت و مروت طعامى است گسترده و عطیه‏اى بخشیده شده و پرداختن به کار نیک و خود دارى از آزار دیگران است. اما آنچه اینک در جامعه وجود دارد، نه فتوت که فسق است.

پس فرمود: مروت چیست؟

گفتم: نمى‏دانیم.

فرمود: مروت: سفره گستردن و جود
و بخشش است(13)».

با نمونه دیگرى که اکنون نقل مى‏کنیم، حاکى از آن است که امام صادق(ع)، در برابر نفوذ فرهنگ اقلیمى در مفاهیم ارزشى مى‏ایستد و معناى درستى عرضه مى‏دارد:

«مرّ بجعفر بن محمد رجل و هو یتغذى و عنده اصحابه. فلم یسلم ذلک الرجل علیهم و دعاه جعفر الى الطعام.

فقیل له: السنة ان یسلم ثم یدعى و قد ترک السلام على محمد. فقال(ع) هذا فقه عراقى فیه بخل(14)».

امام صادق(ع) در کنار یاران غذا مى‏خورد که مردى بدون اداى سلام بر حضرت، گذشت.

امام، او را به خوردن غذا دعوت فرمود.

به امام گفته شد: سنت آن است که پس از سلام، دعوت شود و او به عمد سلام نکرد.

امام فرمود: این فقه عراقى است، آمیخته با بخل.»

سخن حضرت، نشانگر نقش محیط و ارزشهاى ناپسند اقلیمى در استنباط فقهى و مفاهیم ارزشى است.

بخل عراقیان در آن روزگار، سبب شده بود که فرهنگ ضد ارزش، ارزش جلوه کند و عادتهاى ناپسند بمانند سنت دینى رواج یابد.

فقیه، با کند و کاو در انحرافهاى فکرى وظیفه دارد علل را شناسایى کند و مفاهیم اخلاقى را در اصالت خود عرضه بدارد.

2- توجه به زمان و مکان: مسائل ارزشى، دو گونه‏اند: بخشى از آنها دگرگونى نمى‏پذیرند و در همه زمانها ثابتند و بخشى از آنها، دگر گونى مى‏پذیرند. در زمانى ارزش به حساب مى‏آیند و در روزگار دیگر، خیر.

آداب اجتماعى، که بخشى از اخلاق را تشکیل مى‏دهند، این گونه‏اند.

همراهى با توده مردم در شیوه زندگى، مسکن، لباس، طعام‏و... کارى است نیک. فقر شدید مردم به روزگار على(ع) سبب مى‏شد که حضرت از ساده‏ترین لباسها استفاده برد و پوشیدن کفش و لباس وصله دار و کم بها فضیلت به حساب آید. ولى در زمان امام صادق(ع) که مردم در رفاه نسبى به سر مى‏برند، پوشیدن پوشاکى چون زمان على(ع)، ضد ارزش و آداب بود و شخص تحقیر مى‏شد. ائمه(ع) به عنصر آداب
اجتماعى توجه داشتند و دخالت مکان و زمان را در تغییر ارزشها ازنظر دور نمى‏داشتند.

حماد بن عثمان مى‏گوید:

«در نزد امام صادق بودم که مردى به حضرت گفت: فرمودى که على بن ابى طالب لباس خشن مى‏پوشید، پیراهنى به چهار درهم و مانند آن، و ما بر تن شما، لباس جدید مى‏بینیم.

امام فرمود: همان على(ع) آن را در زمانى مى‏پوشید که همه چنین بودند و مردم آن را بر حضرت عیب نمى‏گرفتند و اگر على آن لباس را امروز بپوشد، بدان مشهور مى‏شود. پس بهترین لباس در هر زمان، لباس مردمان آن عصر است(15).»

در مورد دیگر، امام صادق در جواب سفیان بن عیینه که بر شیوه زندگى امام خرده مى‏گرفت فرمود:

«على(ع) در روزگار سختى زندگى مى‏کرد و امروز چنین نیست(16).»

در پاسخ عباد بن کثیر بصرى فرمود:

«خداوند نعمتهایش را بر مردم حرام نفرموده است. روزگار على(ع) با روزگار ما فرق دارد. اگر من همانند آن روز، لباس بپوشم، خواهند گفت وى ریاکارى است مثل عباد بصرى(17).»

امام رضا(ع) نیز به پیروان خود سفارش مى‏کرد در آداب اجتماعى با زمان حرکت کنند و از تک روى بپرهیزند. خود نیز بسان مردم زمان خود لباس مى‏پوشد، در پاسخ کسانى که به روش زندگى و پوشش آن حضرت خرده مى‏گرفتند، فرمود:

«عده‏اى از شیعیان سست ایمان دوست دارند که من روى نمد بنشیم و لباس خشن بپوشم، ولى روزگار چنین روشى را بر تابد(18).»

اینها نشان دهنده توجه ائمه به گونه زندگى مردم و خوى و روش و برنامه آنان در خوراک، پوشاک و... است. روش زندگى مردمان هر دوره، در تغییر و تحول ارزشها مؤثر است. در همین راستا، شهید اول در باب احترام به مؤمن، مى‏نویسد:

«یجوز تعظیم المؤمن بما جرت به عادة الزمان و ان لم یکن منقولا عن السلف لدلاله العمومات علیه(19).»

احترام مؤمن، برابر روش هر زمان، گر چه از پیشینیان، نیز دستورى نرسیده باشد، جایز است، زیرا عمومات احترام مؤمن، بدان دلالت دارد و ناظر به روش مردمان، در هر دوره است.

فقیه وظیفه دارد در استنباط مسائل اخلاقى، روش و برنامه زندگى مردمان روزگار خود را در نظر داشته باشد.

.3 رابطه فقه و اخلاق: آیا مسائل اخلاقى پیوستگى با فقه دارند، یا خیر؟

با توجه به تقسیم اصطلاحى، به ذهن مى‏آید که اخلاق پیوستگى به فقه نداشته باشد. قلمرو فقه را احکام فرعى شمرده‏اند و مسائل ارزشى را خارج از این محدوده. در تحلیل گسترده‏تر، در مى‏یابیم که دایره مسؤولیت فقیه، اخلاق را نیز در بر مى‏گیرد.

صرف نظر از این که فقه در قاموس دین، اعم از عقاید و شرایع و اخلاق است و به تعبیر علامه مجلسى:

«فقیه، اخبار آل محمد(ص)، بیشتر به معناى عالمى است که اهل عمل باشد و عیوب و آفات نفس را بشناسد، دل از دنیا بر گرفته و زهد پیشه کرده باشد...(20)»

بسیارى از موضوعات اخلاقى، پیوند نزدیکى با فقه دارند و مى‏بایست هم در مرحله تعیین موضوع و هم تعیین حکم، فقیه حکم آن را روشن سازد.

از باب نمونه، صله رحم، داراى احکام فراوانى است: صله رحم چیست، حدود آن کدام است، واجب است یا مستحب.

یا، غیبت چیست، اقسام آن کدام است، موارد غیبت حرام و جایز کدام است و... دهها مسأله نظیر آن که در قلمرو حکم فقیه است. مشکلاتى که مکلّفان با این گونه مسائل ارزشى و ضد ارزشى دارند، فراوان است.

کسانى که از کنار آیات و روایاتى که به نگهداشت ارزشى و یا پرهیز از ضد ارزشى فرا مى‏خوانند، به این دلیل که ارشادى اند، نه مولوى و امور مستحبى رابیان مى‏کنند و یا در ادلّه سنن، تسامح رواست، مى‏گذرند، به خطا مى‏روند.

همچنین بر سخن صاحب تحف العقول که ابراز مى‏دارد:

«چون اکثر مسائل کتاب آداب است نیازى به آوردن اسناد نبود.(21)»

خدشه وارد است، زیرا:
.1 بسیارى از روایات اخلاقى حکم مولوى را بیان مى‏کنند. چه بسا مفاهیمى چون: قناعت، زهد، احسان، ایثار، انفاق، قرض و... دستورات غیر الزامى تصور شود وبه سادگى از کنار آنها گذشته شود، در حالى که این مسائل، اصول و امهات جامعه اسلامى قوام ندارد. اهمیت فراوان قرآن و سنت به این مسائل ارزشى، نشان مى‏دهد که بالاتر از پند و اندرز، منظور است.

.2 برخى از آداب و سنتها در روایات بد آنها سفارش شده و در بین مردم نیز رواج دارد، اگر اندکى تحقیق در منابع صورت بگیرد، بى پایگى آنها روشن مى‏شود و تسامح در استناد آنها به دین، به دین ضرر مى‏زند.

اینها سبب مى‏شود که به دقت تمام، احکام فقهى به بوته بررسى نهاده شود و تکلیف مردم در این باره روشن شود.

.4 پیوستگى اخلاق با دیگر موضوعات دینى: احکام و موضوعات اسلامى، در یک مجموعه قرار مى‏گیرد و همه در رابطه با یکدیگر معنى مى‏یابند. مطرح کردن جدا جداى مسائل، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با دیگر موضوعات، نه تنها جامع و پاسخ گو نیست که در نهایت ما را به مشکل گرفتار مى‏کند.

مثلاً، طرح مسائل جهاد، بدون در نظر گرفتن ارزشهاى اخلاقى به قساوت مى‏انجامد و اسلام دین خون و شمشیر جلوه مى‏کند. به میان آوردن مسائل اقتصادى و مالى، بدون پیوند آنها؛ اخلاق، به تکاثر و استثمار خواهد انجامید. سخن گفتن و مردم را به آن سو کشاندن، بدون برنامه ریزى براى معیشت و اقتصاد، مردم را در چنگ فقر گرفتار خواهد کرد. یا تکیه یک جانبه بر تواضع، بدون توجه به کرامت انسان، ذلت و خوارى به بار خواهد آورد. سرّ پیدا شدن اندیشه‏هاى ملامتى و صوفیانه را در یکسو نگرى آنان به مسائل اسلامى باید جست و جو کرد. قرآن، در طرح مسائل، عقیده و شریعت و اخلاق را به هم مى‏پیوندد و هر یک را در رابطه با دیگرى تفسیر مى‏کند: در طرح جنگ، تقوا را پشتوانه آن قرار مى‏دهد و اقتصاد را بدون پشتوانه ایمان و ارزشهاى انسانى به رسمیت نمى‏شناسد و سلامت ارکان خانواده را به نگهداشت مکارم
اخلاق، بسته مى‏داند بایسته است مفسران شریعت، در طرح مسائل اخلاقى و احکام، همه سویها و پیوندها را در نظر بگیرند.

یکى از بزرگان در این باره مى‏گوید:

«... در طى این ده سال، ما هر آسیبى خوردیم بر اثر فقدان فضیلت اخلاقى است. قرآن، که خود را نور معرفى مى‏کند، براى این که بین فلسفه و اخلاق و بین سیاست و اخلاق و بین جنگ و اخلاق گره زد. ما آمدیم آن بحثهاى سیاسى، فقهى حقوقى و اقتصادى منهاى اخلاق را مدون کردیم، مشکلمان حل نشد. آن که مى‏گوید اقتصاد زیر بناى فقه و اخلاق و حقوق است، طرز دیگرى مى‏اندیشد.

بنگرید قرآن چگونه گره زد: این کلمه «اوفوا بالعقود» محور بحثهاى فقیهانه فقهاى ماست، اما منهاى «یا ایها الذین آمنوا» که در صدر آمده است. «و لکم فى القصاص حیاة»، محور بحث فقهى فقیهان ماست، اما منهاى «یا اولوا الالباب لعلّکم تتقون» قصاص را با تقوا گره زد. هم در قصاص فردى بین این حکم و فضیلت اخلاقى گره زد و هم در قصاص جمعى، به نام جنگ...(22)»

گسترش اخلاق‏
علما، افزون بر تبیین مفاهیم اخلاقى، وظیفه دارند، مکارم اخلاق را به مردم برسانند. از این روى از خطیب جمعه، خواسته شده مردم را به نیکیها فرا بخواند و از بدیها باز دارد:

«انما جعلت الخطبه یوم الجمعه، لان الجمعه مشهد عام فاراد ان یکون للامیر سبب الى موعظتهم و ترغیبهم فى الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توفیقهم على ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم(23)».

خطبه در روز جمعه تشریع شده، از آن جهت که جمعه از روزهاى اجتماع مردم است. خداوند اراده کرده است که زمامداران در این روز، مردم را موعظه و ارشاد کنند و به انجام نیکیها تشویق کنند و از بدیها باز بدارند وبه مصالح و دین رهنمونشان سازند.

با مردم سخن گفتن و آنان را به کارهاى نیک فرا خواندن و از کارهاى ناشایست پرهیز
دادن و پى‏گیرانه بر این کار اصرار داشتن و پاى فشردن، نیکیها را پایدار مى‏کند و زشتیها را سست.

از این روى، بد خواهان، تلاشهاى بسیارى داشته و دارند که تبلیغات دینى، وعظ و ارشاد را بى مقدار جلوه دهند و ناصحان و واعظان را از نظرها بیندازند و علماى راستین را از این کار، باز دارند.

این تلاشها، در گروهى مؤثر افتاد و به مبلغان راستین، حقیرانه نگریستند و حتى این حرکت حساب شده و با برنامه، در برخى از عرصه خطابه و منبر کنار کشیدند و موعظه گرى به حوزویان کم مایه واگذاردند، درحال که همیشه، چنین بوده که موعظه گران، بر جستگان و فرهیختگان بوده‏اند و دانش وران و راستان، این عرصه را در اختیار داشته‏اند و اهل فضل از این محافل بهره‏مند مى‏شده‏اند.

امام خمینى در این باره مى‏گوید:

«ممکن است دستهاى ناپاکى با سمپاشیها و تبلیغات سؤ، برنامه‏هاى اخلاقى و اصلاحى را بى اهمیت وانمود کرده، منبر رفتن براى پند و موعظه رابا مقام علمى مغایر جلوه دهند. امروز در بعضى حوزه‏ها، شاید منبر رفتن و موعظه کردن را ننگ بدانند، غافل از این که حضرت امیر(ع) منبرى بوده و در منابر، مردم را نصیحت و راهنمایى مى‏کردند و سایر ائمه(ع) نیز، چنین بودند(24).»

حضرت امیر مردم را به نیکى فرا مى‏خواند و از بدى پرهیز مى‏داد. در میدان جنگ، در بازار، در مسجد، و... بر پرهیز از دنیا و دیگر مشاغل اخلاقى پاى مى‏فشرد(25).

سید رضى مى‏نویسد:

«هنگامى که امام على(ع) خطبه غرأ، در وصیت به تقوا و زهد در دنیا را ایراد فرمود، بدآنهابه لرزه در آمد و اشکها سرازیر و دلها ترسان شد(26).»

عالمان بزرگ نیز به پیروى از ائمه، به ترویج مکارم اخلاق اهمیت مى‏دادند. «امالى»هاى شیخ صدوق و مفید و طوسى، فراهم آمده از مجالس اندرز آن بزرگواران است.

در غوغاى دنیا پرستى و جهالتها و تعصبها حاکمان و ترویج فساد و تباهى، این اندرزهاى عالمان بود که مردم را
از غفلت به هوشیارى مى‏خواند و زلزله به ارکان فساد مى‏انداخت.

نوشته‏اند:

از پر تأثیرترین و قوى‏ترین و پر طرفدارترین خطبه‏هاى دینى، مواعظى بود که زبان آوران فصیح، اعم از آن که عالم بودند یا نه، ایراد مى‏کردند. اینان، در روزهاى ماه رمضان یا جمعه، بعد از نماز، به وعظ مى‏پرداختند. در آن زمان ، بسیارى راعادت بر این بود که از واعظ مشهورى دعوت مى‏کردند که اندرزشان بگوید و از خدا بترساند و چه بسا سخنان درشتى که از واعظ مى‏شنیدند(27).»

حوزه‏ها براى تبلیغ و ترویج مکارم اخلاق برنامه داشتند. در نیمه اول قرن چهارم ابوالحسن على بن حسین، متولى مدرسه بیهق، اوقات طلاب مدرسه را به سه قسمت کرد: یک قسمت براى تدریس و تحصیل و یک قسمت براى املاى احادیث و قسمت آخر، براى تذکر و وعظ مسلمانان(28).

بعدها دامنه وعظ و ترویج پند و اندرزهاى اخلاقى گسترده‏تر شد و واعظان مشهور و نامى در عالم اسلام پیدا شدند که سخنانشان لرزه بر اندام حاضران انداخت و مردم، بویژه جوانان، پس از شنیدن سخنان تحول آفرین آنان، راه صلاح مى‏پیمودند.

از جمله واعظان نامور، عبارتند از:

احمد غزالى(29)، مولانا حسین کاشفى، مشهور به واعظ(م: 310)(30)، واعظ قزوینى(31)، فاضل دربندى(32)، شیخ جعفر شوشترى(33)، سید حسین واعظ(34).

از معاصران، میرزا على آقا شیرازى، با همه مقامات عالى و شخصیت اجتماعى و تخصص در فقه، فلسفه، ادبیات عربى و فارسى و طب قدیم، منبر مى‏رفته و به موعظه مردمان مى‏پرداخته است.

اندرزهاى وى چون از جان بر مى‏خاسته، به دل مى‏نشسته است. هر گاه به قم مى‏آمده، علماى بزرگ قم، با اصرار از او مى‏خواسته‏اند که منبر برود و به موعظه بپردازد(35).

همچنین عارف نامور، حاج میرزا جواد آقا ملکى، مجلس درس اخلاق پر رونق و گرمى داشته و بسیار براى تربیت طلاب، و تهذیب اخلاق آنان تلاش مى‏کرده است.

وى، در قم، دو جلسه تدریس اخلاق
داشته: یکى در منزل، براى خواص و دیگرى در مدرسه فیضیّه براى عموم(36).

امام امت نیز، به تهذیب اخلاق، بسیار توجه داشته است. وى در آغاز تدریس اخلاق، از کتاب:

«منازل السائرین» نکات اخلاقى را بر طلاب بازگو مى‏کرده و در آن هنگام، شمارى از افراد شایسته و مورد اعتماد در آن شرکت مى‏کرده‏اند.

به تدریج، دامنه این درس، گسترش مى‏یابد و افزون بر طلاب، باز اریان و مؤمنان شهر، شرکت مى‏جسته‏اند. استقبال مردم از این درس، امام را بر آن مى‏دارد که جلسه را در هفته‏اى دو روز برقرار سازد.

عمال رضا خان، نگران مى‏شوند و این برنامه را به ضرر دستگاه مى‏بینند. از این روى، به کار شکنى مى‏پردازند، لیکن، امام مقاومت مى‏ورزد و با زحمت، مجلس را ادامه مى‏دهد، تا دوران سیاه رضا خان به سر مى‏آید و مجلس درس، دیگر بار رونق گذشته خود را باز مى‏یابد.

هشت سال این درس پر برکت ادامه مى‏یابد و شمار فراوانى از فضلأ و طلاب، از آن وجود پر برکت بهره مى‏برند و خود، استوانه‏اى مى‏شوند براى محفلهاى اخلاقى دیگر(37).

در نجف نیز، امام این برنامه را ادامه مى‏دهند و از هر فرصتى براى ساختن و خو دادن طلاب به اخلاق ناب، بهره مى‏بردند.
بهره‏گیرى از شیوه‏ها
روحانیانى که براى خو دادن مردم به اخلاق نیک، دست به کار مى‏شوند، باید تلاش ورزند، شیوه‏هاى موفق در تربیت انسانهارا بشناسند و از آنها بهره گیرند.

# از جمله شیوه‏هاى موفق و کار آمد که همه سیره نویسان و تاریخ نویسان، بدان اشاره کرده‏اند، شیوه بر خورد پیامبر (ص)، چنان با آنان برخورد کرد که خیلى زود با اخلاق اسلامى و خصال نیک خو گرفتند و سر آمد مردمان، روزگار خود شدند.

در سیره آن بزرگوار نوشته‏اند:

«اعرابى در مسجد پیامبر(ص) ادرار مى‏کرد. یاران پیامبر به او حمله بردند.
پیامبر فرمود: او را واگذارید.

سپس فرمود: اندکى آب بر آن مکان بریزید. همانا شما مأمورید که با مردم مدارا کنید نه این که با آنان با خشونت رفتار کنید(38).»

معاویة بن حکم سلمى مى‏گوید:

«با پیامبر(ص) نماز مى‏گزاردیم که نماز گزارى عطسه کرد.

من گفتم: یرحمک الله.

مردم، نیز به من نگریستند.

گفتم: واى بر من، شما را چه مى‏شود که به من چنین خیره مى‏نگرید.

مردم، براى ساکت کردن من، دستها را به زانو مى‏زدند.

من،آرام گرفتم.

چون پیامبر(ص)... نماز گزارد، نه مرا دشنام داد و نه مرا زد و یا شماتت کرد.

فرمود: همانا، شایسته نیست در نماز، سخن گفته شود. نماز تسبیح و تکبیر و قرأت قرآن است(39).»

این رفق و مداراى پیامبر(ص) توانست پیام او را به اعماق جانهابرساند و مردم را با اخلاق نیک خو بدهد. اگر روحانیان، این سیره را الگو قرار دهند، خواهند توانست اخلاق زشت را ریشه کن کنند و اخلاق نیک را گسترش دهند.

# شیوه دیگرى که امروز براى اصلاح بیماران اخلاقى به کار مى‏رود، دانش روان‏شناسى است. روان‏شناسى علت بیماریها را مى‏جوید و براى کشف علّت تلاش مى‏ورزد. از این روى، به کار طبیبان اخلاق افرادند و آهنگ آن دارند جامعه اخلاقى سالمى برقرار کنند، آشنایى با دقایق روان‏شناسى بسیار به کارشان مى‏آید و مى‏توانند با کمک آن، گامهاى قوى‏تر و بهتر بردارند.

یکى از روان شناسان مى‏نویسد:

«اخلاقیون، ریا کارى را بد مى‏شمرند و محکوم مى‏کنند، ولى روان شناسان علت ریاکارى را تجسس مى‏کنند؛ یعنى از خود مى‏پرسند، به چه دلیل و چرا مردم ریاکار مى‏شوند، معلوم است به شمردن و تنقید از ریاکارى خیلى مفید فایده نیست؛ چه بدون علت اصلى چگونه مى‏توان آن را از بین برد. یقیناً یکى از بزرگ‏ترین خدمات
که یک روحانى مى‏تواند به بشریّت کند این است که ریاکارى، تنبلى، حسادت، فریب و نافرمانى، شکست روحى و درماندگى را باتجسس و شناختن علتشان کشف و درمان کند؛ چه با این که درمان این گونه اختلالات رفتار و روش در حیطه قدرت روحانیون است، ولى این درمان، بدون تجسس و شناخت علت اصلى امکان کامل نخواهد داشت(40).»

با مطالعه ریشه فسادهاى اخلاقى و رفتارهاى ناشایست، این نکته روش مى‏شود که ریشه این رفتارهاى نادرست در افراد، گوناگون است. فردى امکان دارد به خاطر فقر به تباهى بیفتد، فردى دیگر، به خاطر ثروت و سومى به خاطرى اعتقادى و باورهاى غلط.

شاردن در سفر نامه خود، گفت و گوى مارکى پروایلى، یکى از بزرگان فرانسه، با شوالیه تمریکور، یکى از دزدان دریایى را چنین گزارش مى‏دهد:

«مارکى از تمریکور پرسید: شوالیه، آیا از این همه بى ناموسى، آدم کشى، جنایت و غارتگرى که نسبت به مردمان بى گناه و شوریده حال روا مى‏دارى، از این همه بى حرمتى به مقدسات مذهبى، بیم نمى‏کنى و به خود نمى‏لرزى؟

به سخن دیگر: از این همه آرام سوزى، پرگزندى و وحشت آفرینى شرم نمى‏دارى؟

با این همه کارهاى زشت که مرتکب مى‏شوى، چگونه امید دارى که در بهشت راه یابى و با نکوکاران جلیس شوى؟

مگر نمى‏دانى که بد کاران تا ابد به آتش دوزخ مى‏سوزند؟

شوالیه جواب داد: من به هیچ یک از آنچه را گفتى باور ندارم و به روز رستاخیز، وجود بهشت و جهنم، اعتقاد ندارم. من پیرو لوترم(41).»

به همه زشتکاران با یک دید نگریستن و با یک نوع دارو و به درمان آنان برخاستن، ره به جایى نمى‏برد. کسانى از بى سرپرستى به وادى نکبت بار ناهنجاریهاى اخلاقى افتاده‏اند، یا به خاطر فاسد، یا فقر و... با بى اعتقادان، فرق اساسى دارند.
آنان درمانهاى ویژه خود را دارند و بى اعتقادان درمان ویژه خود را. پس باید تبه پیشگان، به گونه دقیق دسته بندى شوند و رفتارهاشان مطالعه شود و ریشه یابى، آن گاه، تحت درمان قرار گیرند. شناخت ریشه‏ها و به درمان آنها بر خاستن، کار دشوارى است و از هر پند و اندرز گویى ساخته نیست. این دانش، از ظریف‏ترین و دقیق‏ترین دانشهاست و مردان دقیق و ظریف و هوشیارى را مى‏طلبد که آن را بیاموزند و به کار بندند.

# هنر، از جمله ابزارى است که براى اصلاح اخلاقى افراد جامعه به کار مى‏آید و کارایى جدىّ دارد. زدودن زنگارهاى روح و پاک کردن آیینه دل، به گونه‏اى که صدمه‏اى به روح نخورد، شکستى بر آیینه وارد نباید، کارى است دقیق که باید هنرمندانه و با ابراز هنرى، به آن پرداخت.

قرآن، زیباترین و هنر مندانه‏ترین شیوه‏ها را براى اصلاح افراد به کار مى‏گیرد. چنان زیبا و سازگار با روح، انسانهاى گرفتار در ناهنجاریهاى اخلاقى را به اصلاح فرما مى‏خواند که خشن‏ترین انسانها را بسان موم نرم مى‏کند و رام. یا على(ع) در نهج البلاغه، چنان جملات را زیبا و آهنگین و روح نواز بیان مى‏کند، که در درون هر ناپاک کردارى، تحول ژرف مى‏آفریند و او را علاقه‏مند به پیمودن راه صلاح مى‏کند.

# تاریخ گذشتگان و نمایاندن آثار و پیامدهاى کارهاى شایسته و ناشایسته، در گسترش اخلاق نیک، تأثیر فراوانى دارد.

تاریخ، در این نگاه، کتبا عبرت است و منبع الهام و باز گشت به خویشتن.

قرآن، مکرر از اقوامى چون: عاد، ثمود، لوط و سبأ یاد کرده که بر اثر احرافهاى اخلاقى و پیروى از هواى نفس، سقوط کرده‏اند و تباه شده‏اند و یا از ملتهایى یاد کرده که بر اثر کارهاى شایسته، سرورى یافته‏اند.

در یاد آورى تاریخ گذشتگان، اگر به فرازهاى زیبا و انسانهایى که زیبایى آفریده‏اند و در سلامت اخلاقى کامل زیسته‏اند، اشاره شود و نمونه هایى از زندگى و کارهاى شایسته آنان، عرضه شود، مثلاً گفته شود که در برهه‏اى از تاریخ اسلام داشته‏ایم جامعه‏اى را که چنان از نزاع و کشمکش و برخوردها و کارهاى ناشایست به دور بودند
که دادرسان، مدتها بیکار بوده‏اند(42)، اثر ماندگار در روح افراد خواهد گذارد.

در یادآورى تاریخ گذشتگان اشاره به زندگى اسوه‏هاى پاکى، چون: نوح(43)، موسى، عیسى، محمد (44)و... روحها را تلطیف مى‏بخشد و خویهاى زشت را از بین مى‏برد. خواجه عبد الله انصارى، از یکى از اساتید خود درباره تأثیر قصص و تاریخ در روح انسانها نقل مى‏کند:

«از وى پرسیدند که این حکایت چه منفعت کند مریدان را؟

جواب داد که: الله مى‏گوید، عز ذکره: «وکلا نقص علیک من ابنأ الرسل ما نثبت به فؤادک(45).»

مى‏گوید، عز ذکره: که قصه‏هاى پیامبران و اخبار ایشان بر قومى مى‏خوانیم و از احوال ایشان ترا آگاه مى‏کنیم، تا دل ترا بدان ثبات رسد و قوت افزاید.

و چون، بار و رنج به تو رسد و بر تو زور آرد. از اخبار ایشان و احوال ایشان شنوى ودر اندیشى، دانى که آن همه بارها و رنج‏ها و اذى‏ها، به روى ایشان، مى‏رسید و در آن صبر مى‏کردند و توکل و ثقت بر وى کردند، به آن دل ترا عزم و ثبات افزاید، تا صبر توانى کرد(46).»

آثار تاریخى گذشتگان نیز، در تقویت بنیه اخلاقى و سلامت روحى فرد و جامعه نقش بسیار دارند.

آثار با عظمت قدرتمندان که اینک بى وارث مانده‏اند، این درس را مى‏آموزند که هیچ چیز نمى‏ماند، نه قدرت، نه شوکت و نه ثروت. آنچه باقى مى‏ماند، نام نیک است.

على(ع)، با گروهى بر ایوان مدائن گذر کرد. یکى از همراهان، شعرى عبرت‏آموز سرود.حضرت فرمود:
«افلا قلتم، کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین. کذلک واور ثناها قوماً آخرین. فما بکت علیهم السمأ و الارض و ما کانوا منظرین (47)... ان هؤلأ کانوا وارثین فاصبحوا مورثین. لم یشکروا النعمة فسلبوا دنیا هم بالمعصیة ایاکم و کفر النعم لا تحل بکم النقم(48).»
چرا نخواندید بعد از خود، چه باغها و
چشمه سارها بر جاى گذاشتید و کشتزارها و خانه‏هاى نیکو و نعمتى که در آن غرق شادمانى بودند. بدین سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى دیگر واگذاشتیم. نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و نه به آنان مهلت داده شد. آنان خود وارث پیشینیان بودند، سپس خود موروث شدند. شکر نعمت نکردند، بر اثر نافرمانى دنیا از دستشان رفت. از ناسپاسى نعمتها بپرهیزید که نکبت دامنگیرتان نشود.

در گذشته، دیدن خانه‏هاى کوچک و بى آلایش همسران پیامبر(ص)، در رفتار زایرانى که از گوشه و کنار سرزمینهاى اسلامى به زیارت حضرت مى‏رفتند، تاثیرى به مراتب بیشتر از صدها درس اخلاق داشت. شیفتگان آن حضرت، با مشاهده خانه‏هایى که از گل بنا شده بود از کوتاهى دست آدمى به سقف آن مى‏رسید، سعى مى‏کردند زندگى خود را با آن بزرگوار همرنگ سازند و از افزون‏طلبى بپرهیزند.

متأسفانه، با خراب شدن آنها، توسط ولید بن عبد الملک، آن آثار با برکت از میان رفت. عطا، خراسانى گفته است:

«من خانه‏هاى زنان پیامبر را درک کردم که با شاخه‏هاى خرما پوشانده شده بودند و به جاى در، پرده‏اى موئین آویخته. من حاضر بودم که نامه ولید قرائت مى‏شد که در آن امر شده بود، خانه‏هاى پیامبر در مسجد داخل شود. مردم را مثل آن روز گریان ندیده بودم. سعید بن مسیب در آن روز چنین مى‏گفت:

به خداى سوگند، آرزو داشتم خانه‏ها را به حال خود گذارند، تا مردم مدینه و زائران سرزمینهاى دور دست ببینند که پیامبرش در زندگى به چه بسنده کرده است، تا این مطلب، مردم را از افزون‏طلبى و تفاخر، به پارسائى و ساده زیستى وادارد. در مجلسى دیگر، ابو امامه گفت: اى کاش، خانه‏ها خراب نمى‏شد، تا مردم از ساختن بناهاى غیر لازم دورى جویند و ببینند که پیامبرى که کلیدهاى گنجهاى دنیا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است(50).»

انگیزه شیعه در نگهداشتن آثار بزرگان، افزون بر حفظ شعائر اسلام، زنده نگهداشتن
سیرت آنان است. خانه بى آلایش امام صادق در محله بنى هاشم مدینه، قرنها کانون عبرت مردمان بود.

امروز نیز، آیا براى رویکرد مردمان به کفاف و قناعت و ایثار موعظه‏اى بهتر از دیدن خانه کوچک امام در جماران هست؟ آن جا که هم محل زندگى و هم کانون سیاست بود. چه بسیار افراد با دیدن آن زندگى ساده و زاهدانه و به دور از گرایشهاى و تجملات دنیوى، دگر گون شده و احساس کرده‏اند که گویا در محضر رسول الله قرار دارند.(51)
آراسته شدن به ارزشها
نفوذ عمل نه جاى انکار، که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. عمل تجسم اندیشه و گفتار است و بیش از سخن و قلم در ترویج پیام نقش دارد. سخن زیبا اگر با کردار درست همراه نباشد، تاثیرى معکوس دارد در متون دینى، عالم بى عمل، مفسده و راهزن معرفى شده است.

امام صادق(ع)مى‏فرماید:
«اوحى الله عز و جل الى داود(ع) لا تجعل بینى و بینک عالما مفتونا بالدنیا فیصدک عن طریق محبتى. فان اولئک قطاع طریق عبادى المریدین(52).»
خداوند به داود(ع) وحى کرد: عالم فریب خورده دنیا را واسطه میان من و خودت قرار نده که تو را از راه محبتم باز خواهد داشت. این گروه راهزنان راه بندگانم هستند.

و على(ع)، عالم بى عمل و فاسق را مفسدى خوانده که با رفتار خود مردمان را از راه حق، دور مى‏سازد.

«قصم ظهرى عالم متهتک و جاهل متنسک. فالجاهل یغش الناس بتنسکه و العالم یغرهم بتهتکه(53).»
عالم بى پروا و جاهل لجوج، کمر مرا شکستند. نادانان با کم خردى خود مردم را گمراه مى‏کنند و دانایان، با بى پروایى خود، مردم را فریب مى‏دهند.

عالم بى پروا تنها خود را به انحراف نمى‏کشاند که دنیا پرستى و جاه دوستى او، در دیگران تاثیر مى‏گذارد و حجابى براى شناخت اسلام مى‏گردد. از این جهت، خطر عالم فاسد، از همه خطرها بیشتر است.
امام خمینى مى‏فرماید:

«آنان که دین سازى کرده و باعث گمراهى و انحراف جمعیت انبوهى شده‏اند، بیشتر شان اهل علم بوده‏اند.

بعضى از آنان در مراکز علم تحصیل کرده ریاضتها کشیده‏اند. رئیس یکى از فرق باطله در همین حوزه‏هاى ما تحصیل کرده است لکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه توأم نبوده، در راه خدا قدم بر نمى‏داشته... آن همه رسوایى بار آورده است(54).»

از طرفى سیرت نیک عالمان، بیش از هر پیام دیگر توانسته است صلاح بیافریند.

پیامبر(ص) مى‏فرماید:
«انکم لن تسعوا الناس باموالکم بل تسعوهم باخلاقکم.55
با ثروت، نمى‏توانید مردم را با خود همراه سازید، با اخلاق آن را انجام دهید.

مقصود از اخلاق، خو گرفتن و آراسته شدن به زیباییهاى نفسانى است.

بررسى جوامع اسلامى نشان مى‏دهد در سرزمینى که عالمى نیک سیرت در میان مردم حشر و نشر داشته است، اهالى آن محل به صلاح گرویده‏اند. وجود شهرهایى که به دارالمؤمنین شهرت داشته‏اند معلول وجود حوزه‏هاى مهذب در آن شهرها بوده است.

امام خمینى در این باره مى‏فرماید:

«در بعضى از شهرستانها که تابستانها به آن جا مى‏رفتیم، مى‏دیدم اهالى آن جا بسیار به آداب شرع هستند. نکته‏اش این بود که عالم صالح و پرهیزگارى داشتند. اگر عالم با ورع و درستکارى در یک جامعه و استانى زندگى کند، همان وجوداو باعث تهذیب و هدایت مردم آن سامان مى‏گردد. اگر چه لفظا تبلیغ و ارشاد نکند(56).»

نمونه‏هاى این مطلب، در سراسر تاریخ تشّیع فراوان است از جمله، پیرامون زندگى مجلسى اول نوشته‏اند:

«در علم فقه و تفسیر و حدیث استاد بود و در زهد و تقوا و ساده زیستى، تالى تلو استادش ملا عبدالله پیوسته به تهذیب اخلاق و ترویج احادیث مشغول بود. بر اثر فعالیت و سیرت نیکویش، احادیث اهل بیت در اصفهان انتشار یافت و جمع بسیارى از گمراهى
به هدایت گرویدند(57).

شیخ محمد تقى نورى، پدر محدث نورى، از اسوگان اخلاق است. او در زادگاه خویش به منزله پدر همگان بود.

بسیار مردمدار بود. به فقرا و بینوایان، توجه بسیار داشت و در تربیت طلاب سعى وافر.

رسیدگى به طلاب را به امور اهل و عیالش مقدم مى‏داشت. کمالات معنوى این مرد بزرگ، سبب شد که اقشار گوناگون به ایشان روى کنند مردمان شهر و روستا به آموزش مسائل دینى و کمالات اخلاقى روى بیاورند به زیور اخلاق آراسته شوند(58).

شیخ جعفر شوشترى، از علماى مهذب بوده که در تهذیب نفوس و ترویج اخلاق عمومى تأثیر بسیار داشته است.

درباره کتاب «منهج الرشاد» وى نوشته‏اند:

«این کتاب، علاوه بر کلمات نافعه و جملات بلیغه، در قلوب مطالعه کنندگان خیلى موثر مى‏شود و سبب آن، اظهار کمال جناب شیخ است «صناعت وعظ و ملکه هدایت و ارشاد و علو نفس در مقام علم و عمل، که مثل آن، کمتر براى اقران آن «جناب، حاصل شده است و به همین سبب، آن جناب، صاحب انفاس قدسیه و کرامات عالیه بود(59).»

شیخ ابراهیم مظفر، پس از به پایان بردن تحصیلات در نجف، براى نشر معارف و شرایع و اخلاق به بصره رفت. او، با رحمتهاى فراوان توانست تحولى موثر در اخلاق و عقاید بصریان به وجود آورد. مردم نیز، خدمات او را پاس داشته و قدردان او بودند. صاحب معارف الرجال، در سر توفیق وى نوشته است:

«میل الناس الیه و عکوفهم علیه بمختلف طبقاتهم لا نه کان یطعم الطعام و یغشى السلام بر حابة صدر و طلاقه و جه و لم تزل بابه مفتوح للزائرین من الضیوف و غیرهم(60).»

طبقات گوناگون مردم، به او رو آوردند. زیرا به مردم طعام مى‏داد و در برخورد با آنان، گشاده رو بود و در خانه‏اش، همواره، به روى میهمانان و دیگران گشوده بود.

یا در سرّ توفیق شیخ حسن زایر، در تهذیب اخلاق مردم بصره نوشته‏اند: آن بزرگ، اهل عمل بود و واعظ نفسانى داشت
و با هواى نفس مبارزه مى‏کرد(61).

شهر کاشان روزگارى به دار المؤمنین معروف بوده و انسانهاى پارسا و با ورع بسیارى در آن ساکن بوده‏اند و حوزه‏اش عالمان و فضلاى بسیار داشته است. علت اساسى رشد مکارم اخلاق را در این شهر، وجود عالم اخلاقى، ملا مهدى نراقى، مولف جامع السعادات دانسته‏اند. این عالم برزگ، پس از پایان تحصیلات، به زادگاه خویش بازگشت و به تربیت مردم پرداخت. در شادى و غم همراه مردم بود و انبوه مشکلات و مصیبتهاب وارده بر وى، چون زلزله‏هاى شدید کاشان، از دست رفتن دوستان و فرزندان، مهاجرت جمع بسیارى از یاران، نا امنى و... نتوانست در اراده آهنین این مرد، خللى ایجاد کند و با ملکه نفسانى که در حضرتش وجود داشت، همه ناراحتیها را به جان خرید و شمه‏اى از اخلاق پیامبرانه‏اش را به نمایش گذارد. به برکت زحماتش، حوزه کاشان سامان گرفت و به پایگاه علم و عبادت شهره گشت.(62)
با مردم و در میان مردم‏
تا این جا روشن شد که از زمینه‏هاى موفقّیت عالمان در ایجاد محیط اخلاقى، خود گرفتن به کمالات نفسانى و عمل به علم است. اضافه باید کرد که عمل به علم و تهذیب نفس و عمل به رسالت اخلاق، جز با حضور در میان مردم، بازتابى نخواهد داشت. کمال اخلاق آن نیست که عالم در بروى مردم ببندد و در گوشه‏اى به تهذیب نفس بپردازد و تنها به اصلاح خود پردازد که این، روش عابدان و تارکان دنیاست. آن کس که تنها به خود مى‏اندیشد، نه تنها به وظیفه تبلیغ رسالت عمل نکرده که خود را نیز نساخته است. چرا که تقوا، مردم گریزى نیست و پارسایى در جمع و غوغاى اجتماع حاصل مى‏شود و ملکات نفسانیه، در برخورد با اضداد و فتنه‏هاى دنیوى خود را آشکار مى‏سازد، علاوه که مردم، ولى نعمت حوزه‏اند و انتظار آن است که در تهذیب نفس و رشد فضائل آنان را یارى دهد:

«روى ان داود(ع) خرج مصحرا منفردا فاوحى الله الیه: یا داود مالى اراک وحدانیا؟ فقال: الهى اشتد الشوق منى الى لقأک و حال بینى و بینک خلقک. فاوحى الله الیه: ارجع الیهم فانک ان تأتنى بعبد آبق اثبتک فى اللوح
حمیدا(63).»

داود پیامبر، صبحگاهان براى عبادت، به تنهایى سر به بیابان گذاشت. خداوند، به او وحى کرد: اى داود! تو را تنها مى‏بینم.

داود گفت: خداوند! اشتیاق ملاقاتت مرا وا داشت، تنها به سویت آیم. خداوند وحى کرد: به سوى مردم برگرد. تو گر بنده‏اى گریزان را با خود همراه کنى، در لوح محفوظ در زمره پسندیدگان، ثبتت خواهم کرد.

روایت، نشانگر جایگاه والاى هدایت و ارشاد مردم است. آن کس که تنها به خود و فرزندانش مى‏اندیشد و کار به کار مردم ندارد، از برکات بسیار محروم مانده است. پیامبران الهى که اسوه‏هاى فضیلت هستند، در میان مردم زندگى مى‏کردند، با توده‏ها حشر و نشر داشتند و براى مردم به منزله پدر مهربان و دلسوز بودند، نیکان را تشویق و گناهکاران راارشاد مى‏فرمودند.

پیامبر اسلام، همواره با مردم بود، به خانه‏هاى آنان مى‏رفت و در شادى غم در کنارشان بود و از مشکلاتشان گره گشایى کنارشان بود و از مشکلاتشان گره گشایى مى‏کرد. على(ع) حتى در اوج خلافت و مشکلات فراوان، از مردم فاصله نگرفت.

آنان را ارشاد مى‏کرد و بیمارى اخلاقى را درمان مى‏بخشید.

همراهى عالمان و مردم موجب مى‏شود که آرامش روانى بر همگان سایه گسترده و جامعه رو به سلامت رود.

اگر عالم دینى در میان مردم باشد، آنان را مى‏شناسد، محیط و زمان را درک مى‏کند، مردم به او دل مى‏بندند و با همکارى متقابل، مشکلات اخلاقى آنان رفع مى‏شود. در گذشته که بیش از امروز، روحانیون با مردم حضر و نشر داشتند و کمتر منطقه‏اى از وجود حوزویان خالى بود، بسیارى از تنش‏هاى خانوادگى، و نزاعهاى مالى و... به تدبیر آنان بر طرف مى‏شد و نیازى به مراجعه به محاکم نبود. امروز نیز، در ایّامى مثل محرم و رمضان، که علمأ بیشتر در میان مردم حضور دارند، ناهنجاریهاى اخلاقى فروکش مى‏کنند اختلافات بسیار کم مى‏شوند و... تا آن جا که گاه دادگاهها در این روزها مراجعه کننده ندارند.

شهید بهشتى مى‏گوید: «یادم مى‏آید، در نجف آباد اصفهان
یک عالم مردمى فعال به نام آقا شیخ ابراهیم، رحمة الله علیه، زندگى مى‏کرد. خوب یادم مى‏آید. آن وقتها که ما طلبه جوانى بودیم. پرسیدم وضع ایشان در میان مردم چطور است؟

گفتند:

مردم ایشان را از صمیم قلب دوست دارند. چون ایشان هم امام جماعت و هم مدرس است و هم واعظ، هم خادم، به مردم خدمت مى‏کند. بعد گفتند: به طور مثال، گاهى بعد از نیمه شب در خانه ایشان را مى‏زنند و مى‏گفتند: به طور مثال، گاهى بعد از نیمه شب در خانه ایشان را مى‏زنند و مى‏گویند: ریش سفیدهاى فامیل نتوانسته‏اند دعواى خانوادگى را حل بکنند و ناچار به شما زحمت داده‏ایم. لطفا بیایید ما را اصلاح دهید.(64)
فراهم آوردن زمینه رشد ارزشها
اوج و فرود ارزشها، با مسائل رویدادهاى اجتماعى پیوند ناگسستنى دارند. سخن معروف پیامبر که: «اگر نان نبود ما نماز نخوانده و روزه نمى‏گرفتیم(173)» بیانگر این واقعیت است که تا معاش بر آورده نشود، روان آرامش نیابد، شخص مطیع در گاه خداوند نگردد. دیندارى و معنویت، سر بلندى و غرور، عفت، و اخلاق هر جامعه‏اى بستگى به نظام معیشتى آن دارد.

بى عدالتى، ظلم، اجحاف، نا امنى، فقر، بیکارى، و دغدغه اهل و عیال، پریشانحالى و... زمینه ساز ناهنجاریهاى اخلاقى هستند.

على(ع)، در خطبه‏اى درباره پیوند مسائل ارزشى با رویدادهاى اجتماعى فرموده است:

«اگر حقوق اجتماعى رعایت گردد والى حق رعیت را پاس دارد و رعیت از فرامین حکومت اطاعت کند، حق در میانشان قوى و نیرومند شده، جاده‏هاى دین صاف و هموار مى‏گردد، راه و رسمها در مجراى خویش به جریان مى‏افتد عدالت فراگیر شده، بدین ترتیب زمان و مردم صالح مى‏شوند. در این شرایط، به بقاى دولت امیدوار باید بود و دشمنان مایوس خواهند شد.

اما اگر رعیت بر والى چیره شود و یا حکومت بر رعایا اجحاف ورزد، نظام اجتماعى مختل مى‏شود، نشانه‏هاى ستم و جور آشکار خواهد گردید. در
این شرایط، در برنامه‏هاى دینى دستبرد وارد شده، جاده‏هاى وسیع سنن و آداب متروک خواهد ماند، احکام خداوند تعطیل مى‏گردد و بیماریهاى اخلاقى بسیار خواهد شد(66).»

این جاست که پیامبران الهى پیش از هر چیز به دنبال فراهم کردن زمینه اجتماعى رشد مکارم بوده‏اند. بر آن بوده‏اند ریشه گناه و عوامل فساد آفرین را بخشکانند و درخت ایثار و احسان را در زمین مساعد بکارند؛ از این روى پیامبران پس از دعوت به توحید، مردم را به عدالت اقتصادى فرا خوانده‏اند.

شعیب پیامبر، مردم را به از میان بردن اجحاف اقتصادى و عدالت در داد و ستد دعوت مى‏کند(67).

پیامبر اسلام، در راه نفس تکاثر، مى‏جنگد. براى رشد اقتصاد، مردمان را به کار و کوشش تشویق مى‏کند به جاى کمک مستقیم به گدایان، با تهیه ابزار کار، آنان را به کاروامى‏دارد(68).

على(ع) براى مقابله با مفاسد جنسى، و مسائل ازدواج را براى جوانان فراهم مى‏آورد و از بیت المال به جوانان فقیر کمک مى‏کند(69).

بیکارى، فقر، بى عدالتى، ناامنى، نبود آرامش روانى و روحى و... تعادل فرد را به هم مى‏زنند و منفجر مى‏شود و به کارهاى ناروا دست مى‏زند.

به گفته شهید مطهرى:

«گناه، غالباً انفجار است. انفجار چون دیگ بخار که آن را بخار بدهند و هیچ منفذ و دریچه اطمینان نداشته باشد، بالآخره، انفجار صورت مى‏گیرد و انسان نیز، به وسیله گناهان منفجر مى‏شود(70).»

مرورى بر متون دینى و سیرت پیامبرو امامان و علما، این نکته را روش ساخت، که روحانیت، در برابر رفتار مردم، مسؤولیت دارد و این مسؤولیت را آن گاه مى‏تواند به درستى انجام دهد که خود را اصلاح کرده باشد و در این لباس، نا اهل و راهزنى نباشد، تا حوزه‏ها در چشم مردم، حرمت داشته باشند و سخن آنان را بشنوند و راه اصلاح را پویند.

محمد جواد مغنیه درباره اصلاح حوزه‏ها مى‏نویسد:
«لازم است حرمت آن را پاس داشته و آن را از دسترس با دیگران و نالایقان دور نگهداشت. بر صاحبان حقیقى آن واجب است اولیاى امور را ملزم به تدوین قانونى کنند که افراد نا باب و جاهل و ریا کار منحرف را از دسترس به آن، دور کنند.

اگر فردى عادى، بدون جهت، لباس پاسبانى را بر تن کند، قانون او را مجازات خواهد کرد.

آیا روزگارى خواهد آمد که شؤون یک اداره کوچک، در حق حوزه با این عظمت، رعایت شود. اگر حوزه، از بناى چنین نظامى، رعایت شود. اگر حوزه، از بناى چنین نظامى عاجز است، بهتر آن است که افرادش، با لباس عادى زندگى کنند، تا این که جاهلان و نفوذیان، با اعمال و رفتار نامناسب، آن را بد جلوه بدهند(71).»

.1 «الامالى»، شیخ طوسى / 540 تحقیق موسسه البعثه، دار الثقافة، بیروت.
.2 «بحار الانوار»، علامه مجلسى، ج 234 / 14، موسسه الوفأ؛«کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل منى»/ 7 و 9 انجمن پخش کتب مقدسه.
.3 «الامالى»، شیخ طوسى / 596.
.4 «بحار الانوار»، ج 126 / 14.
.5 «سیرى در نهج البلاغه»، استاد مطهرى / 198.
.6 «وافى»، فیض کاشانى، 164 / 1، کتابخانه امام على(ع)، اصفهان.
.7 «نجوم السمأ»، میرزا محمد مهدى لکهنوى، ج 100 / 1، بصیرتى، قم.
.8 «بحار الانوار»، ج /264 22.
.9 «حیاة الحیوان الکبرى»، دمیرى، ج 163 / 1، ناصرخسرو.
.10 «معانى الاخبار»، شیخ صدوق / 119، دار المعرفه، بیروت.
.11 «همبستگى میان تصوف و تشیع» دکتر کامل مصطفى شییى، ترجمه على اکبر شهابى/ 265، دانشگاه تهران.
.12 «همان مدرک»/ 262.
.13 «معانى الاخبار»/ 119.
.14 «اخلاق محتشمى»، خواجه نصیر طوسى / 449، دانشگاه تهران.
.15 «فروغ کافى»، کلینى، ج 444 / 6، دارالتعارف للمطبوعاات، بیروت.
.16 «بحار الانوار» ج 354 /47.
.17 «همان مدرک» / .361
.18 «همان مدرک» ج 309 / 76.
.19 «القوائد و الفوائد»، شهید اول، ج 159 / 2، مکتبة المفید، قم.
.20 «بحار الانوار»، ج 158 / 2.
.21 «تحف العقول»، ابن شعبه / 11 مقدمه، موسسه اعلمى ، بیروت.
.22 «گفتارهاى حقوقى، مجموعه سخنرانیهاى چهارمین گردهمایى دفتر حوزه دانشگاه»، از سخنان آقاى جوادى آملى، / 125، قدس.
.24 «جهاد اکبر»، امام خمینى / 44.
.25 «وسائل الشیعه»، شیخ حر عاملى، ج 284 / 12.
.26 «نهج البلاغه»، صبحى صالح، ذیل خطبه 83.
.27 «تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى»، آدم منز، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگزلو، ج 69 / 2، امیر کبیر.
.28 «تاریخ علوم و ادبیات ایرانى»، ذبیح الله صفا / 11، ابن سینا، به نقل ازتاریخ بیهق / 158.
.29 «مجموعه آثار فارسى احمد غزالى»، به اهتمام احمد مجاهد/ 126 مقدمه، دانشگاه تهران.
.30 «الرسالة العلمیة فى احادیث النبویة»، کمال الدین حسین کاشفى / 4 مقدمه، انتشارات علمى فرهنگى، تهران.
.31 «تذکره نصر آبادى»، میرزا محمد طاهر نصر آبادى، / 172، مروى.
.32 «نجوم السمأ» ج 366 / 1.
.33 «ریحانه الادب»، میرزا محمد على مدرس، ج 259 / 3، خیام.
.34 «نجوم السمأ»، ج 116 / 2.
.35 «سیرى در نهج البلاغه» استاد مطهرى / 11.
.36 «سیماى فرزانگان»، رضا مختارى، ج 64 / 3، دفتر تبلیغات اسلامى.
.37 «بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى»، حمید روحانى، ج 360 / 1.
.38 «مسند احمد حنبل»، ج 282 / 2، دار الفکر.
.39 «سنن بیهقى»، ج 360 / 2.
.40 «روان‏شناسى و اخلاق» ژ. آ. هدفیلد. ترجمه دکتر على پریور، 273، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
.41 «سفر نامه شاردن»، ترجمه اقبال یغمایى، ج / 19، توس، تهران.
.42 «نهاد دادرسى در اسلام»، دکتر محمد حسین ساکت / .77 آستان قدس.
.43 سوره «ممتحنه»، آیه 4.
.44 سوره «احزاب»، آیه 21.
.45 سوره «هود»، آیه 120.
.46 «طبقات الصوفیه» ، تقریرات خواجه عبدالله انصارى / 2، توس.
.47 «سوره «دخان»، آیه 25 - 29.
.48 «بحار الانوار»، ج 84 / 78؛ 423 / 32.
.49 «طبقات کبرى» ابن سعد، ج 500 / 1، دار صادر.
.50 «همان مدرک».
.51 «خورید بى غروب» محمد سپهى / 240، سازمان تبلیغات اسلامى.
.52 «علل الشرایع»، شیخ صدوق / 394، باب 131 دار حیأ التراث العربى، بیروت.
.53 «بحارالانوار»، ج 111 / 2.
.54 «جهاد اکبر»، امام خمینى / 29.
.55 «بحار الانوار»، ج 166 / 74.
.56 «جهاد اکبر» / 38.
.57 «فوائد الرضویه»، شیخ عباس قمى / 440.
.58 «همان مدرک»/ 436.
.59 «نجوم السمأ»، ج 16 / 2.
.60 «معارف الرجال» شیخ محمد حرز الدین، ج / 139، کتابخانه آیة الله مرعشى.
.61 «همان مدرک» / 224.
.62 «جامع السعادات»، محمد مهدى نراقى، ج / 1 اب.
.63 «بحار الانوار»، ج 40 / 14.
.64 «او به تنهایى یک ملت بود»، دفتر اول / 300، بنیاد شهید.
.65 «بحار الانوار»، ج 268 / 66.
.66 « نهج البلاغه»، خطبه 216، صبحى صالح.
.67 سوره «اعراف»، آیه 85.
.68 «الترغیب و الترهیب»، عبد العظیم المنذرى، ج 591 / 1، دار احیأ التراث العربى.
.69 «وسائل الشیعه»، 574 / 18.
.70 «تعلیم و تربیت در اسلام»، استاد مطهرى 262، الزهرأ.
.71 «الشیعة فى المیزان»، محمد جواد مغنیه / 394، دار الجواد، بیروت.