مصاحبه با حجة الاسلام و المسلمین شیخ مهدى شمس الدین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حالیا که از فرود مرگ به فراز زندگى آمده ایم و از اغماء به هوشیارى و از شب دیجور و خوف انگیز به سپیده صبح رسیده ایم و از قصر درّه درد با آن همه رنج و محنت به ستیغ کوه دست یازیده ایم و رو به افق در انتظار طلوع خورشیدیم و نظاره گر سوختن ابرهاى سیاه فرصت را غنیمت شمریم و این آنِ بى بازگشت را از کف ندهیم هوشیارانه فردا را بسازیم. فردایى که همه امیدها به اوست. فرداى سرنوشت ساز: پیش روى دشمن شرر آفرین و پس روى درّه مرگ. بى بازگشت. افتخار و ننگ رو در روى یکدیگر. خود بر گزین!

گرچه گزیدن دشواراست و هزاران مغز پندارگرا در کارند که من و تو را از واقعیتهاى موجود دور نگهدارند و با قیل و قال مدرسه چهره روشنِ حقّ را با پرده ضخیم باطل حق نما فرو پوشند و ما را در دریاى جهل خود فرو برند.

براى عبور از این گذرگاه پر مخاطره هراس و تردید و حیرت و توهمات چرکین را باید کنار نهاد و از آنان که مغز خود را به تصورات آلوده اند دورى جست و با آنان که ضمیر حق نگر و روح راستى باور دارند همپیمان شد. اساتید انقلابى و پیرو راستین امام طلاب زجرکشیده و کتک خورده آنان که از عناوین و انتصاب گذشته اند و مخلصانه در سنگرهاى انقلاب از جان مایه گذاشته اند امروز نیز باید براى پیاده کردن آرمانهاى بلند امام و رهبر
معظم انقلاب اسلامى در حوزه ها که تضمین کننده روشنایى و دل انگیزى فردایند تلاش ورزند و پایدارى و امید را زره جان کنند و قلب انقلاب را از ناوکهاى زهرآگین پاس دارند. مجله حوزه از آغاز تاکنون تلاش ورزیده که گامى براى پیاده شدن این آرمانهاى بلند بردارد.

در این راستا در این شماره گفت وگویى را که در دهه فجر سال 1367 با حضرت استاد حجةالإسلام والمسلمین شیخ مهدى شمس الدین رئیس مجلس اعلاى شیعیان لبنان انجام داده ایم تقدیم حضورتان مى کنیم.

به امید این که تجربیات استاد فرهیخته و نگاه دقیق وى به مشکلات حوزه و راه حلهایى که او ارائه مى دهد سازندگان فرداى حوزه را به کار آید.

(حوزه)

حوزه: حضرت استاد از این که وقت گرانبهاى خود را در اختیار ما گذاشتید کمال تشکر را داریم. اگر اجازه بفرمایید نخستین سؤال خود را اختصاص دهیم به زندگى علمى و تحصیلى شما که شمه اى از آن را بیان بدارید.
*نخست از خداوند متعال موفقیت مجله را و توفیق دست اندرکاران آن را که به نظر من کارى پیشرو و مترقى در حوزه هاى علمیه انجام مى دهند خواستارم; زیرا این مجله تا آن جایى که به خاطر دارم اولین مجله اى است که چنین نامى را بر خود دارد و به طور تخصصى به مسائل حوزه و مشکلات تدریس و نحوه بهتر کردن آن و حتى شاید به مسائل ادارى و اجرایى حوزه مى پردازد. آنچه را که تاکنون در نجف و یا قم با آن روبه رو بودیم تعدادى از مجلات بود همانند مجلة (الاضواء) در نجف اشرف و یا (مکتب اسلام) در قم که در واقع مجلاتى بودند که توجه آنها به مسائل فرهنگ اسلامى به طور عموم و کلى بود گو این که گاهى اوقات به مسائل حوزه به طور عرضى و جانبى رسیدگى مى کردند; از این روى تردیدى نیست که این مجله توانست کمبودى را جبران کند و مى تواند نمونه و الگویى براى مجلات دیگرى ازاین گونه درحوزه هاى علمیه باشد بدین خاطر تشکرو قدردانى خودرااعلام مى دارم.
در مورد این سؤال که جنبه شخصى و خصوصى دارد نمى توانم شرح و بسط زیادى بدهم از این روى به اجمال مى گویم: من محمد مهدى فرزند شیخ عبدالکریم فرزند شیخ عباس... شمس الدین محمدبن مکى مشهور به شهید اول رضوان الله علیه در نیمه شعبان 1354هـ ق. هنگامى که پدرم در نجف مقیم بود به دنیا آمدم. تحصیلات اولیه خود را در نجف با خواندن علم صرف و نحو و مقدمات فقه را نزد پدرم فرا گرفتم و سپس مقدمات اصول و بلاغت و منطق را نزد بعضى از فضلاى حوزه آموختم. درسهاى خارج را نزد دو نفر از اعلام و برجستگان حوزه علمیه نجف: مرحوم آیةالله العظمى حکیم قدس سره و مرحوم آیةالله خوئى به پایان رساندم. پس از کودتاى 14تموز 1958میلادى در عراق به همراهى گروهى از دوستان به جنبش اسلامى پیوستم که گروهى از این دوستان به شهادت رسیده و از خداوند سلامتى بقیه دوستان را خواستارم. فعالیتهاى من در نجف و بیشتر در منطقه فرات میانه (الفرات الاوسط) که مرکز آن شهر دیوانیه بود متمرکز بود و مدت نه سال: از سال 0196م. تا 1969م. در آن جا فعالیت داشتم و بحمدالله فعالیتهاى من مثمر ثمر بود و توانست تأثیر فراوان در منطقه داشته باشد و با کمک و خواست مرحوم آیةالله حکیم توانستم پروژه عظیمى را پیاده و اجرا کنم. این پروزه عبارت از کتابخانه مهمى بود که در واقع خدماتى بیش از یک کتابخانه در منطقه انجام مى داد. این کتابخانه در واقع مرکز اسلامى بسیار مهمى بود که تمام منطقه را زیر پوشش خود داشت و خدمات کتاب نیز یکى از وظایف آن به شمار مى رفت و از آن جمله تأسیس بیش از بیست مسجد در شهر دیوانیة و شهرکها و روستاهاى اطراف آن بود.

 

حوزه: اگر از دوران تحصیل در نجف اشرف خاطراتى به یاد دارید که دانستن آن براى ماو دیگر طلاب عزیز مفید است بیان بدارید.
*به نظرم قسمتى از جواب سؤال دوم را در ضمن پاسخ به سؤال اول داده باشم; لیکن آنچه را که میل دارم یادآورى کنم آن است که: از روزهاى تحصیل بعضى از
خاطرات خوش و تلخ را به یاد دارم که بسیار مناسب است طلبه هاى جوان و مبتدى آنها را در نظر داشته باشند و من نیز تنها هدفم از بازگویى این خاطرات از باب ذکر نعمتهاى خداوند است که بر من تفضل فرموده.

اما از خاطرات تلخ آن روزگار: در آن ایّام رسیدگى به مسائل مادى و گرفتاریهاى طلبه ها از سوى مراجع تقلید در نجف بسیار اندک و جزئى بود از این روى بر اثر کمبود مواد غذایى گرفتار قحطى شدیم. همچنین بر اثر کمبود و فقر قدرت خرید لباس را نداشتیم. لباسهاى زمستانى را در تابستان به تن مى کردیم و لباسهاى تابستانى را در زمستان به بر مى کردیم. زمستانهایى بر ما گذشت در حالى که جز یک قطعه لحاف پوسیده و قدیمى پوششى نداشتیم که قسمتى از آن را در زیر خود قرار داده و با قسمت دیگر آن خود را مى پوشاندیم. زندگى سخت و فلاکت بارى داشتیم اما تنها عنایت پروردگار بود که به ما صبر و مقاومت داد تا در برابر آن همه فشارها ایستادگى کرده و بتوانیم آن دوره رنج و محنت را به پایان برسانیم. یادم مى آید که پدرم در سال 1948م. و پس از پایان به اصطلاح جنگ اول عربى ـ اسرائیلى به لبنان مراجعت کرد. در آن وقت عمر من 14تا 16 سال بود. پدرم مرا میان باقى ماندن در نجف و باز گشت به لبنان (با توجه به مظاهر فریبنده نام لبنان براى یک جوان) مخیر کرد و من باقى ماندن در نجف را برگزیدم و به تحصیل خود که چند سال بود شروع کرده بودم ادام ه دادم. من این انتخاب را از خواست و مشیت پروردگار مى دانم که باقى ماندن در نجف را بر زبان و فکر من جارى کرد.

مسأله دیگرى را که میل داشتم مطرح کنم و قبلاً ما در نجف با آن روبه رو بودیم و هم اکنون نیز شنیده ام که در قم گروهى از طلاب با آن روبه رویند مسأله به دست آوردن استاد و مدرس خوب و لایق است و این که هر طلبه اى و یا گروهى از طلاب میل دارند که استفاده از یک استاد را به انحصار خود درآورند. البته به دست آوردن چنین اساتیدى بسیار مشکل و اندک بود. ما نیز گرفتار چنین مشکله اى بودیم و در آخر به این نتیجه رسیدیم که هرگز شاگرد نمى تواند استادى باب طبع و میل
خود را به دست آورد یاحداقل تا اندازه اى مى تواند و تنها راه حل آن است که درسهاى حوزه چه در سطح مقدمات و یا سطوح باید به صورت دسته جمعى انجام پذیرد به طورى که بیشترین تعداد از طلبه ها بتوانند از یک استاد و مدرس برجسته و خوب استفاده کنند.

از دیگر مسائلى که نجف گرفتار آن بود و به نظر مى آید قم نیز بدین مشکل گرفتار است همانا مقدار در حوزه ماندن است. این که طلبه از لحاظ ثبوتى مشغول درس و بحث است. بدین معنى که طلبه وارد حوزه مى شود و سالها مى ماند و تنها معیار و ملاک تحصیلات او این است که 5سال و یا 01سال و یا 15 و یا 25سال در حوزه مانده است. به عبارت دیگر سطح اطلاعات علمى او این است که این مدت در حوزه مانده است نه آن که واقعاً چه مقدار زحمت کشیده و چه مقدار توانسته است سطح معلومات خود را بالا ببرد. این است که ما مى گوییم از یک سو باید نظامى بسیار مستحکم درباره بازرسى و تفتیش و مراقبت از تحصیلات و دروس طلبه ها برقرار شود و از طرف دیگر نظام امتحانات دوره اى دقیقى باشد تا معلوم گردد که سطح معلومات طلبه در چه حدّ و پایه اى است. البته امتحان بدان گونه که امروزه در مدارس جدید رایج است هرگز معیار دقیق و درستى براى تشخیص سطح معلومات طلبه و دانش آموز نخواهد بود; زیرا چه بسا که یک طلبه اى از اهل فضل بوده باشد لیکن قادر به پاسخ به سؤالاتى که از او مى شود نباشد و یا آن که طلبه اى کم سواد به خاطر حفظ مطالب بتواند به سؤالات پاسخ گوید. اما در هرحال نظام امتحانات دانش آموز و طلبه را همواره وادار به آمادگى مى کند. البته امتحانات نباید به سبک و روش غربى یعنى صرف پاسخ گویى به سؤالات معینى بوده باشد بلکه باید پاسخ به سؤالات به همراه نحوه صحبت و چگونگى پاسخ به سؤالات شفاهى نیز ملاک عمل باشد.

از دیگر مسائل بسیار مهمى که قبلاً کمبود آن را در نجف به اندازه آشنایى ما با نظام تدریس در آن جا احساس مى کردیم و امروزه نیز به اندازه آشنایى محدودمان از نحوه
تدریس در قم با آن آشناییم همانا ضرورت توجه به جنبه هاى اخلاقى و تربیتى طلبه ها در حوزه هاى علمیه است به گونه اى که در آنان روح ترس از خدا و تقوا و پرهیزکارى را رشد دهد; زیرا در دیگر رشته هاى تحصیلى ممکن است انسان داراى مراتب علمى عامى بوده باشد ولى در عین حال فاقد ملکات اخلاقى (البته این را از جهت امکان مى گویم) امّا در رشته روحانیت و شخصى که به عنوان عالم روحانى و یا مبلغ مذهبى و یا هر صنفى که به عنوان حامل پیام اسلام و شریعت محمدى(ص) شناخته شده واجب است که حقیقتاً و واقعاً خداترس و از اهل ورع و تقوا و دین و داراى عفت دست و زبان و .. بوده باشد. به حداقل کمالات متجلى باشد و از وارد شدن در مسائلى که او را به سوى تعصب و فرقه گرایى باطل و طرفدارى از گروهى علیه گروه دیگر سوق مى دهد دورى جوید مگر در حدى که تقواو تدین او اجازه مى دهد. البته معلوم است که اهل ایمان همواره اهل کفر را دشمن مى دارند و از اهل فسق دورى مى جویند. اینها طبیعى است لیکن تمام این مسائل و التزامات باید در ضمن محدوده شرع و بر طبق موازین اخلاقى بوده باشد. این از مسائل بسیار مهمى است که همواره باید در حوزه هاى علمیه بدان توجه شود و از سوى مقامات مسؤول در حوزه نیز به طور دقیق پى گیرى شود. از این رو توصیه من آن است که: همان گونه که ما در گذشته انجام مى دادیم در آغاز درس و یا در بین و یا در پایان درس مناسب است استاد و معلم مقدارى به موعظه بپردازد و طلاب را راهنمایى کند تا درس او تنها تعلیم نباشد بلکه تعلیم همراه با تربیت باشد.

حوزه: آیا به نظر شما اجراى نظام بازرسى و مراقبت از طلبه ها با آزادیى که از خصایص حوزه هاى علمیه است تنافى و تناقض ندارد؟
یکى از خصایص و ممیزات حوزه هاى علمیه ما همانا اصل آزادى و نظام حلقه هاى درسى است که به تجربه ثابت شده است این نظام از پیشرفته ترین و مؤثرترین نظامهاى درسى است; امّا این آزادى نباید بدان حد برسد که طلبه آزاد باشد
هر موقع بخواهد درس بخواند یا نخواند و یا به مسافرت برود یا نرود. یقیناً نباید آزادى بدین حد برسد که باعث رکود گردد.

حتماً باید آزادى باشد اما آزادى با ضوابط معین نه آن که بر طبق ذوق و سلیقه طلبه. حتماً باید مدت زمان درسى در حوزه متناسب با حجم زمان بوده باشد. از اشکالات و نکاتى که بر حوزه قم داریم آن است که: آن گونه که به ما گفته اند: در طول سال تحصیلى تنها 85 جلسه درس وجود دارد! یعنى اگر طلبه اى اصول مى خواند در طول سال 85 درس اصول و یا 85 درس فقه در طول یک سال تحصیلى از استاد مى آموزد. این مسأله اى است که به اعتقاد من باعث تضییع و به هدر رفتن وقت فراوانى است. باید سعى شود که مدت جلسات درس از 018 درس در سال کمتر نباشد یعنى نباید از 8ماه درس کمتر شود که با در نظر گرفتن روزهاى تعطیل و اضافه کردن آنها تقریباً 01ماه درس مى شود. حتماً باید این گونه باشد. ما مشاهده مى کنیم که حوزه علمیه قم داراى تعطیلاتى است که پاى بندى به آنها ضرورى و لازم به نظر نمى آید. مثلاً ما دلیلى براى تعطیل درسها در تابستان نمى بینیم و یا تعطیل درسها در ماه رمضان. ما دلیلى براى تعطیل بودن حوزه پس از مراسم عاشورا به طورى که به مدت 2ماه ادامه پیدا کند نمى بینیم. بخصوص اگر قبل از محرم به حج برود و یا به امور حجاج رسیدگى کند که 3ماه تعطیل خواهد بود. البته به تمام این تعطیلات وقتى تعطیلهاى وفات یا تولد امامان(ع) و تعطیلات متعلق به مناسبتهاى انقلاب و جمهورى اسلامى و غیره ضمیمه شود خواهید دید که چه مقدار تعطیلات داریم. از این روى ما معتقدیم که بر سرپرستان حوزه علمیه مبارکه قم است که برنامه درس و تعداد آن را مورد بررسى و تجدید نظر قرار دهند.

حوزه: آیا به نظر شما حوزه هاى علمیه ما با سیستم کنونى آن قادر به ایجاد تحول و تغییر و نوآورى در حوزه خواهد بود. ما معتقدیم که حوزه علمیه بنیادى است با اهمیت که حفاظت از آن بر عهده همه قرار دارد.
یعنى باید این گونه باشد. البته من این را از باب پیشنهاد عرض مى کنم و طبیعى است که سرپرستان حوزه بهتر از دیگران به نقاط ضعف و قوت حوزه آگاهند.

به نظر من گروهى از نخبگان حوزه تأکید مى کنم که منتخبین باید نخبگانى باشند که مسؤولیتهاى تدریسى در حوزه را به عهده داشته باشند نه آنانى که صرفاً جنبه هاى ادارى حوزه را به گردش درمى آورند. این نخبگان باید از همه گروهها و طیفهاى فکرى و علمى حوزه باشند و بتوانند نظامى را پایه ریزى کنند که نیازها و احتیاجات حوزه را بخصوص پس از پیروزى انقلاب اسلامى برآورد و بدین وسیله بتوانند ضمن برآوردن نیازهاى حوزه طلاب را نیز به اهمیت وظیفه هایى که بر عهده آنان گذارده شده است بیاگاهانند.

حوزه: لطفاً براى ما درباره حوزه علمیه و نظام کنونى آن و نقاط ضعف و قوت این نظام سظا1 بگویید.
*شاید قسمتى از مسائل مربوط به حوزه را در پاسخ به بعضى از سؤالات شما دادم و الآن به قسمتهاى دیگرى مى پردازم. از مسائل مهم مسأله کتابهاى درسى حوزه است. مادر دوره تحصیلات خود با سختیها و مشکلات فراوانى دست به گریبان بودیم و وقت فراوانى از ما به هدر رفت و بیشتر وقت هدر رفته به خاطر کتابهاى درسى بود چه در درسهاى علوم عربى همانند: صرف و نحو و یا در زمینه منطق و یا علوم بلاغت و یا در زمینه علم اصول. از عجایب آن که در همه این علوم پیشرفتها رخ داده و نظریات جدید مطرح گردیده بویژه در علم اصول و یا در علم منطق و یا در بخشى از مبحثهاى فقهى. امّا در عین حال هیچ گونه تغییرى در کتابهاى درس روى نداده است و براى من بسیار غریب و تعجب آور بود که شنیدم هنوز در حوزه علمیه قم کتاب حاشیه ملاعبدالله در منطق به عنوان کتاب درسى مورد استفاده قرار مى گیرد و این مسأله اى بسیار تعجب آور است. این کتاب مبارک حق خود را ادا کرده و مناسب
است که دوران بازنشستگى خود را بگذراند. در مقابل کتابهاى بسیار خوبى در منطق وجود دارد که با روشى بسیار خوب و روان مى تواند آخرین اطلاعات منطقى را در اختیار طلبه قرار دهند. اطلاعاتى که نیاز او را در درسهاى اصول و فقه برمىآورند به روشى بسیار جالب و دسته بندى شده همانند علمى مستقل و نه به عنوان مجموعه اى از معمّاها همان گونه که در کتابهایى مانند حاشیه ملاعبدالله یافت مى شود در اختیار طلبه قرار دهند.

از دیگر مسائلى که ما در دوران طلبگى مدتى گرفتارآن بودیم مقدار فراگیرى نحو بلاغت و منطق بود. در نتیجه نبود ضابطه معینى براى مقدار نیاز یک طلبه به نحو یا بلاغت و یا منطق طلبه تصور مى کرد که باید در نحو و یا بلاغت و یا منطق مجتهد شود از این روى مدتهاى مدیدى از وقت گرانبهاى خود را صرف یک ماده و موضوعى مى کرد که به حداقل مقدار از علم و وقت و صرف توان ذهنى نیاز داشت.

اینها مسائلى بود که در نظرم مى آید و بسیار ضرورى است که سرپرستان حوزه علمیه به آنها توجه داشته باشند.

در زمان ما خیلى عادى به نظر مى رسید کسى در علم بلاغت کتاب مطول را بخواند و یا در علم اصول کتاب قوانین را. البته قوانین را در مرحله سطوح مى خواندند در حالى که براى مرحله بحث خارج و تخصص عالى نوشته شده است. لیکن این کتاب وقت بسیار زیادى از ما را مى گرفت.

از دیگر مسائلى که باید طلبه در حوزه بدان توجه داشته باشد آن است که: صرف تحصیل و درس خواندن نزد استاد خوب و ورزیده براى فهم مطلب و درک آن کافى نیست بلکه حتماً باید همراه با مذاکره و مباحثه بوده باشد. از این روى ضرورى است که طلاب را به تشکیل مجالس مباحثه و مذاکره وادارند. ما در زمان طلبگى و تحصیلمان در نجف از فرصتهایى که برایمان پیش مى آمد مانند مجالس عزادارى سیدالشهداء و یا در دیگر مناسبتها همانند مناسبت وفات امامان(ع) و یا ولادت آنان استفاده مى کردیم. و چون این گونه مجالس معمولاً اساتید و بزرگان حوزه در آن
شرکت مى کردند میان ما طلبه ها و ایشان مذاکرات و مباحثاتى انجام مى گرفت و هرکس از هر طرف اشکال و یا سؤال مى کرد و سرو صدا بلند مى شد. این گونه مجالس بسیار با ارزش بود; زیرا قدرت علمى و ذهنى طلبه را بالا مى برد و به او طریقه استدلال مى آموخت. طبیعى بود وقتى که در مجلس یکى از بزرگان و علما وجود داشت او در نهایت دخالت مى کرد و نقاظ ضعف و قوت استدلال افراد را بیان مى داشت و اشکالات استدلال و یا سؤال و یا نحوه تقریر هریک را روشن مى کرد.

من معتقدم این مسأله بسیا مهمى است که مى تواند قدرت طلبه را بالا ببرد و آن را رشد دهد.
حوزه: از گفته هاى حضرت عالى ضرورت تغییر کتابهاى درسى احساس مى شود. با توجه به سختى ایجاد تغییر در کتابهاى درسى حوزه و مخالفتهایى که احتمالاً خواهد داشت به طورى که حتى تألیفات مرحوم صدر نیز مورد پذیرش عمومى در حوزه ها قرار نگرفت شما چه پیشنهادى دارید و تغییر و تحول در کتابهاى درسى را چگونه مى بینید؟
اکنون پیشنهاد خاصى در ذهن ندارم. امّا به نظرم مى آید که گروهى از اساتید درس معینى چون علوم عربى از قبیل: صرف نحو و بلاغت و یا اساتید دروس منطق اصول و یا فقه مى توانند با همفکرى و اتفاق اعلام کنند: کتاب معینى را درس خواهند داد. طبیعى است که طلبه نمى تواند کارى جز پیروى و تبعیت انجام دهد. طلبه که به تنهایى نمى توند پیشنهاد معینى را به حوزه ارائه دهد بلکه این حوزه است که او را راهنمایى و توجیه مى کند. این گونه در ذهن اوست که سرپرستان حوزه بیش از دیگران به صلاح حوزه و طلبه هاى آن آگاهند. اما در عین حال من هم اکنون پیشنهاد بخصوصى را نمى توانم مطرح کنم.
حوزه:آیا تصور نمى کنید این سرپیچى و عصیانى است از روش و برنامه حوزه که گروهى از طلبه ها به اختیار و انتخاب خود کتاب معینى را تدریس کنند؟ آیا این باعث هرج و مرج نخواهد شد؟
*من هرگز قائل نیستم که به طلبه این مقدار آزادى داده شود بلکه طلبه ها مى توانند در عین پایبندى و التزام به نظام عمومى تدریس در حوزه خود را با نوعى از نظام تدریس که امروزه آموزش جدید نام دارد هماهنگ کنند. بدین صورت که در خارج از برنامه عمومى حوزه به فعالیتهایى بپردازند و هر درسى را که میل دارند بخوانند. امّا در برنامه عمومى حوزه براین نظرم که باید سرپرستى حوزه با دقت تمام آن را پى گیرى کند در عین حال قائلم که باید میان برنامه دقیق و مسامحه ناپذیر حوزه و آزادى بى حدوحصر منتهى به هرج و مرج راهى براى طلبه گذاشت که در آن با آزادى لیکن آزادى مقید و معین به تحصیل خود ادامه دهند.
حوزه: دروس جنبى را چه باید کرد؟ مشاهده مى شود که امروزه وظیفه حوزه تنها آموزش فقه اصول شده است اما از تفسیر و ... خبرى نیست؟
*شکى وجود ندارد که نظام حوزه هاى علمیه تا زمانهاى متأخر نظامى قاصر و به دور از هرگونه تجدد و پیشرفت و نوآورى بود. به طورى که عاجز از پاسخ به نیازهاى دینى امروز جوامع بود. در حوزه هاى علمیه شیعه در بعضى از زمینه هاى علمى کمبودهایى مشاهده مى شود کمبودهایى که گاهى اوقات جنبه تقصیر نیز پیدا مى کند. مثلاً در مورد قرآن چه از لحاظ تلاوت و چه از لحاظ تفسیر و یا در مورد علم الحدیث واقعاً ما عقب افتاده ایم. بسیار جاى تأسف است با این که علماى گذشته ما رضوان الله علیهم عنایت بسیار زیادى به این دو علم داشته اند; امّا در این دوران اخیر بسیار مهمل و مورد بى اعتنایى قرار گرفته اند. نمى دانم که آیا علت این بى عنایتى به علم تفسیر و حدیث و قرار دادن آنها در درجه دوم از باب همان مقوله اى
است که علماى حدیث و رجال مى گویند که عمل مشهور به خبر ضعیف جبران کننده ضعف سند آن است و اعراض و ترک عمل مشهور به خبر قوى باعث وهن و سستى آن خبر مى شود یا نه؟ در حالى که علم الحدیث علمى است بسیار مهم بخصوص براى ما که قائل هستیم: تنها خبر ثقه حجیت دارد و عمل مشهور به خبر ضعیف ضعف سند را جبران نمى کند. در هر حال نقاط ضعف بسیارى در حوزه قم وجود دارد که باید تدارک شود. البته عنایت و توجه به آنها نباید به عنوان ثانوى و درسهاى جنبى باشد بلکه باید در صدر و اصل موضوعهاى درسى ما قرار گیرد.

از نمونه هایى که به آنها اهمیت داده نشده زبان دوم است. ما متأسفانه در نجف از این توفیق محروم ماندیم که زبان دومى را بیاموزیم و علت آن هم نظرات منفى و سخت گیرانه نسبت به این مسأله بود. یعنى در واقع از یادگیرى زبانهایى مثل انگلیسى و فرانسوى جداً و واقعاً پرهیز مى کردیم.

مقصودم از زبان دوم آن است که طلبه هاى عرب باید زبان فارسى را خوب بیاموزند و طلبه هاى ایرانى باید با جدیت تمام به آموختن زبان عربى بپردازند و آموختن آنان نباید تنها در حد خواندن نماز و دعا و قرائت قرآن باشد; بلکه باید در حد سخن گفتن و نوشتن و حتى سخنرانى باشد. ضمناً باید به زبان ترکى و مشتقات و فروعات آن نیز عنایت شود. این سه زبان را من براى فرد روحانى و مبلغ جهت تبلیغ اسلام بسیار مهم مى دانم. البته ممکن است در یک نقطه اى از جهان اسلام نیاز باشد که شخص اضافه بر زبان فارسى اردو را نیز یاد بگیرد و یا اردو و زبان عربى را. در هر حال باید خصوصیات مردم و منطقه و نحوه عملکرد و وظیفه مبلغ را در نظر گرفت که مبلغ از اهالى آن منطقه بوده و یا براى تبلیغ به آن جا رفته است. باید به زبانهاى خارجى که زبانهاى غیر مسلمانان است همانند: انگلیسى فرانسوى روسى و... اهمیت خاص داده شود. من از این زبانها به عنوان زبان دوم تعبیر نمى کنم بلکه از آن به عنوان زبان خارجى یاد مى کنم. این زبانها مهم است و اگر طلبه را از تحصیل علمى خود دور نمى کند بسیار خوب است آنها را بیاموزد لکن اهمیت
یادگیرى آن به اندازه یادگیرى زبان دوم نیست مگر در مورد اشخاصى که با کشورهاى غیر اسلامى ارتباط دارند و یا افرادى که در آن کشورها مشغول به تبلیغ دین و انجام وظیفه اند. زیرا معقول نیست که فردى به جهت انجام تبلیغ و دیگر امور مذهبى مثلاً به آلمان مسافرت کند ولى قدرت تکلم به آلمانى نداشته باشد و یا به فرانسه برود و فرانسوى بلد نباشد و... همچنین آموزش زبان خارجى نسبت به افرادى که در حوزه اند ولى با کشورهاى خارجى در رابطه اند مکاتبه دارند مسائل سیاسى را پى گیرى مى کنند و...

اما در مورد زبان دوم در محیط کار اسلامى و یا در محدوده کشورهاى اسلامى به نظر من ضرورى است که طلبه آن زبان را بیاموزد. در نجف پس از آن که سیاست نسبت به آموزش زبان بیگانه برطرف شد بیشترین اهمیت به آموزش زبان انگلیسى و فرانسوى داده شد; در حالى که الآن بر این نظر هستم که مناسب بود به این قسمت اهمیت داده شود که طلبه هاى عرب زبان فارسى را بیاموزند و طلبه هاى ایرانى زبان عربى را یاد بگیرند. الآن هم به نظرم در قم باید به این قسمت اهمیت داده شود.

نکته دیگرى که به نظرم مى آید و از مجله حوزه مى خواهم در صفحات خود این موضوع را مطرح کند و به بحث و برسى بگذارد پایه هاى اساسى تدریس و چگونگى اجراى آن است. در مرحله بحث خارج گاهى اوقات ملاحظه مى شود که در بعضى از مجامع علمى این گونه مطرح مى شود که اصل تحصیل از آن علم اصول است به طورى که تنها ارزش و اعتبار را به آن مى دهند و آن را اصل تحصیلات حوزوى و رسیدن طلبه به مرحله اجتهاد مى دانند. تصور مى شود اصل و غایت ذاتى همانا علم اصول است نه آن که مقدمه اى باشد براى علم فقه که منافع انسانى و اجتماعى دارد. در هر حال به نظر ما به علم اصول که اکنون بیشتر جنبه فلسفى کلامى دارد بیش از ارزش واقعى آن اعتبار و ارزش داده شده و در مقابل این نظر رأى و فکر دیگرى وجود دارد که مى گوید علم اصول هیچ گونه ارزشى و فایده اى در استنباط احکام شرعى ندارد; زیرا استنباط تنها از راه مراجعه و بحث در منابع فقه و حدیث و اعمال قواعد
تعارض متون حدیث و یا جمع عرفى میان احادیث عام و خاص و یا نحوه جمع میان مطلق و مفیدامکان پذیر است. اما به نظر من در این دو نظر یکى جنبه افراط را پیش گرفته و دیگرى جانب تفریط را و آن گونه که به من اطلاع داده اند در مدرسه قم (مقصودم از مدرسه منهج و روشى است که حوزه بر طبق آن مشى مى کند) این فکر که علم اصول در تربیت مجتهد بیش از دیگر علوم ارزش دارد حاکم است. بدین خاطر از مجله حوزه مى خوهم این مسأله را در صفحات خود مطرح کند تا میان فقها و متخصصان مورد بحث و تحقیق قرار گیرد و معلوم گردد ملکه اجتهاد از چه راه به دست مى آید در چه سطحى باید باشد.

مثلاً هنگامى که مدرسة مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانى (کمپانى) را مورد بررسى قرار مى دهیم مى بینیم این مدرسه و روش آن در حال رشد و نمو است و بسیارى از اساتید و دوستان ما که به تدریس مشغول هستند از این روش جانبدارى و پیروى مى کنند. خوب چه بهتر است که این مسأله اختلافى در صفحات مجله شما مطرح شود تا بتوانیم با بحث و گفت وگو به فهم مشترکى برسیم و دریابیم که یک فقیه براى استنباط احکام شرعى چه اندازه به علم اصول نیاز دارد و اندیشه هاى فلسفى و کلامى تا چه حد در تفکر اصولى و تشکیل آن مدخلیت دارند.
حوزه: از سخنان شما فهمیده مى شود که معتقدید که علم اصول متورم شده است.
*شاید تورمى در کار نباشد بلکه تعمق و غایت گرایى بیش از اندازه لازم باشد و یا شاید تورمى هم در کار باشد و یا شاید هر دو. شاید فردى بحثهاى فلسفى را بداند مورد مطالعه و دقت نظر و اعمال فکر قرار دهد. این مسأله مستقلى است امّا این که علم اصول را به عنوان غایت و هدف در نظر گرفته و فقه و فقیه و ملکه اجتهاد و استنباط احکام شرعى و ذوق فقهى و فهم عرفى نصوص حدیث و دیگر مسائل فقهى را تنها از راه علم اصول دانستن به نظر ما مسأله اى است که نیاز به بحث و گفت وگو دارد.
حوزه: شاید بتوان گفت این طرز تفکر بیشتر به نحوه تدوین کتابهاى درسى حوزه بر مى گردد.
*و شاید به بعضى از مذاقها. مذاق برادرانمان که به تدریس مشغولند. یعنى فقط به کتابهاى درسى باز نمى گردد. من در این جا از روان بودن و یا مبهم و گنگ بودن عبارات سخن نمى گویم بلکه درباره اصل تکوین مطلب ورشد فکر اصولى و فقهى صحبت مى کنم.
حوزه: به نظر شما روشى که بدان وسیله بتوان بهتر در مقابل مکتبهاى الحادى و مادى گرایى مخالف اسلام ایستاد چیست؟
*دو شرط اساسى وجود دارد:

آگاهى از مکتبهاى الحادى و مادى گرایى از راه آگاهى به منابع اصلى و دست اول آنان. ما نمى توانیم با یک شبح به جنگ بپردازیم پس ضرورى است که مکتبهاى متفاوت غربى را به صورت علمى و دقیق مورد بررسى قرار دهیم.

باید به طرز تفکر اسلامى نیز آگاه باشیم و بخصوص در زمینه هایى که غربیان در آن موارد اظهار نظر کرده اند. از این رو ما باید همواره مسائل و مبانى آنان را مورد بحث و بررسى و تحت نظر داشته باشیم و از همه مهم تر آن که اشخاصى را تربیت کنیم که بتوانند در مقابل این مکتبها بایستند و به دفاع از فکر اسلامى برخیزند نه مانند آنان که کتابهایى در رد و نقد نظریه داروین درباره اصل و نشأت انسان پرداختند و به عنوان نقد از آیات قرآن و یا احادیث استفاده کردند. این گونه نقدها با هیچ یک از موازین نقد علمى موافقت ندارند و یا آنان که به همین روش به نقد و بررسى نظریه فروید پرداختند و یا به عنوان رد و نقد مکتب اقتصادى سرمایه دارى غرب به بعضى از متون اسلامى که بیشتر جنبه و عظ و ارشاد دارند تمسک مى جویند و یا به همین صورت مکتب مارکسیستى را نقد مى کنند. معمولاً این گونه نقدها نتیجه عکس دارد. باعث
مى شود بگویند جهان اسلام و متفکران اسلام قدرت بر رد نظریات را به روش علمى ندارند. از این روى آگاه شدن به نظرات مخالفان اسلام و تشکیل جلسات و سمینارها و کنگره هایى جهت بررسى و تبیین و توضیح نظرات و طرز تفکر آنان بسیار مهم و ضرورى است. همچنین ضرورى است که طرز تفکر اسلام را میان علما و طلاب و دانشجویان رشته هاى اسلامى و حتى در سطح دبیرستانها مطرح کرد تا مسلمان عادى همواره و در همه حال خود را آماده مبارزه با افکار منحرف بیابد. افکار منحرف و مخالف همواره از دو راه: یکى گمراه کردن ناآگاهان و دوم از خلأ فکرى منتشر مى شود; زیرا خلأ در هر چیزى محال است. از این روى وقتى مغز از فکر سالم به دور ماند فکر غریب و بیگانه جاى او را گرفته و جایگزین مى شود. از این رو ضرورى است که سمینارها و کنفرانسها را افزایش داده تا بتوان خط اسلام و طرز تفکر اسلامى را در زمینه هاى سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى و اخلاقى توضیح و شرح داد. مقصود از این کنفرانسها این است که همواره طرز تفکر اسلامى مطرح باشد و مقصود آن نیست که از روى دشمنى و عداوت با دیگران به مناقشه بپردازیم; بلکه باید از باب: (انا وایاکم لعلى هدى او فى ضلال مبین) و از باب گفت وگوى آزاد به طرح مسائل بپردازیم. من مطمئن هستم که اسلام عزیز قادر بر پاسخ گویى به تمام این افکار ساده و بى عمق و محتوا خواهد بود. کم عمق از این جهت است که این مکابت افکار خود را به همراه زرق و برق عرضه مى کنند ولى همان که نور آفتاب حقیقت بر آن بتابد ثابت مى شود که فکر بى محتواست و هرگز نمى تواند ابعاد انسان را در بر گیرد.

مسأله دیگر آن است که ما باید کتابهایمان را به صورت ساده در اختیار مردم قرار دهیم. باید متونى سهل و ساده نوشته شود که با سطح فکر جوانان و مردمان معمولى تناسب داشته باشد. بنا به تجربه خودم ثابت شده است که کتاب بزرگ که صدها صفحه مطلب داشته باشد هرگز نمى تواند مفید باشد و به عنوان سلاحى کارى به دست دانش آموزان دبیرستانى و یا دانشجوى دانشگاهى مورد استفاده قرار گیرد بلکه کتابهاى مختصر که حداکثر معلومات را با زبانى ساده و در حداقل صفحات
تقدیم جوانان بکند مفیدتر خواهد بود بحمدالله اکنون که ما وارد مرحله اى تازه از برخورد با افکار و نظرات و مکاتب غربى شده ایم و پیروزیهایى نیز به دست آورده ایم این کار را باید جدى بگیریم. به نظر من یکى از نتایج خوب بازگشت مردم به اسلام و وابستگى آنان به فرهنگ اسلامى همانا روشن شدن بى محتوایى و بى عمقى طرز تفکرى است که از آن به عنوان: مکتبهاى غرب و یا تفکر نوگرایى تعبیر مى شود. و از این مهم تر آن است که: پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى خود مرکز شعاع و پرتو افشانى است که مى تواند بسیارى از تفکرات و نظرات را تغییر دهد.
حوزه: لطفاً براى ما از فعالیتهاى سیاسى خود در دوره اى که در نجف بودید بگویید.
*در واقع فعالیتهاى سیاسى ـ اسلامى من در نجف پس از کودتاى تموز 1958م. در عراق آغاز گردید. من در زمینه هاى مختلفى فعالیت داشتم. بعضى از آن فعالیتها جنبه علنى داشت و بعضى غیر علنى. از آن جمله: نوشتن اعلامیه ها و یا شرکت در تهیه و نوشتن آن و شرکت در تأسیس و ادامه کار مجله (الاضواء) و یا در تربیت کادرهاى اسلامى و یا نوشتن کتابها در موضوعات و مسائل اسلامى.
حوزه: آیا فعالیتهاى شما به تشکیل حزب معینى انجامید؟
*در نجف فعالیتهاى اسلامى به طور عموم وجود داشت و در ضمن آن نیز دسته بندیهایى به وجود آمد و ما در محدوده مبارزات و برنامه هاى اسلامى فعالیت مى کردیم.
حوزه: آیا مقام مرجعیت از فعالیتهاى شما آگاه بوده و آن را تأیید مى کرد؟
بى تردید مرجعیت در آن دوره نه تنها از فعالیتهاى ما آگاهى کامل داشت
بلکه از آن پشتیانى جدى کرد و کمکهاى مالى و معنوى فراوانى نیز به آن مى کرد. یادم مى آید که در یکى از دوره هاى بسیار مشکل و سخت که بر ما (یعنى حوزه علمیه و نیروهاى فعال اسلامى) گذشت به طورى که صرف گشت و گذار در خیابانها و بازارهاى شهر نجف و دیگر شهرهاى عراق در حکم ریسک بسیار خطرناک و پرمخاطره اى به شمار مى رفت; زیرا نیروهاى چپ وار ازل و او باش وابسته به آن متعرض روحانیان و مؤمنان شده و آنان را آزار مى دادند. در این شرایط مرحوم آیةالله حکیم قدس سره امر فرمودند که: ضرورى است روحانیان از خانه هاى خود و به جهت حضور و راه رفتن در خیابانها خارج شوند حتى اگر متعرض هتک و آزار و اذیت شوند زیرا همین حضور و نشان دادن خود در برابر چشمان مردم مؤثر خواهد بود. این نمایانگر پشیتیبانى و هم فکرى مقام مرجعیت آگاه با عملکرد ما بود.
حوزه: آیا فعالیتهاى اسلامى و مشارکت در آن اختصاص به روحانیان عرب داشت و یا غیر آنان نیز شرکت داشتند؟
*ما همگى در یک فعالیت گروهى شرکت داشتیم که همه در آن شرکت داشتند. گو این که ممکن بود در بعضى از جهات و جنبه ها چهره عربیت بر آن غلبه داشت و در بعضى از جنبه ها وجهه ایرانى لیکن در نهایت همه کوششها و فعالیتها در مصب و ملتقى واحدى جمع شده و به هم مى پیوستند. هم اکنون شما مى توانید به مجله هاى (الاضواء) و (النجف والایمان) که در آن دوره فعالیت داشت مراجعه کرده و نام هاى که در آن آمده است نمایانگر فعالیت گروهى و شرکت عمومى در آن است.
حوزه: با تألیفات حضرت عالى آشنایى داریم لطفاً براى آشنایى بیشتر ما و دیگر خوانندگان علاقه داریم توضیحات جناب عالى را بشنویم.
*ما کتابهاى زیادى نوشته و بسیارى از آنها چاپ شده است که مى دانید. شماره این
کتابها تا کنون تقریباً به 25 کتاب رسیده است. پس از بازگشتم از نجف به لبنان کتابهاى زیادى آماده چاپ داشتم لیکن موفق به چاپ خیلى از آنها نشدم و اکثر این کتابها عبارتند از: کتابهاى فقهى و اصولى و یا تقریرهایى که از درسهاى بزرگان در نجف نوشته ام. بعضى از این کتابها خطى بود و بعضى را آماده چاپ کردم و به چاپخانه دادم; لیکن این آمادگى مقارن با تهاجم ارتش اسرائیل به بیروت بود و خانه من هم در محله اى بود که به اشغال ارتش اسرائیل درآمد ومن در آن هنگام در ایران به سر مى بردم و پس از بازگشت به بیروت دیدم که خانواده ام منزل را ترک کرده و تمام خانه بر اثر خمپاره و توپ آتش گرفته و قسمتهاى زیادى از آن ویران گردیده و تقریباً در حدود 09درصد از کتابهاى من نابود شده اند. هم اکنون باقى مانده اى از نوشته هاى فقهى که عبارتند از: کتاب (الاحتکار) و قسمتى از کتاب (الاقرار) و (الوصایا) (والضمان) موجود است. البته قسمتى از این کتابها عبارت بودند از نوشته هاى مستقلى که خود درباره موضوعهاى فقهى نوشته بودم و قسمتى دیگر عبارت بودند از شرح و تعلیقاتى که بر بعضى از کتابها نگاشته ام از جمله شرایع که الآن نمى توانم از آن استفاده ببرم و تنها قسمتى از آن سالم باقى مانده است. کتابهاى دیگرى نیز دارم که امیدوارم بتوانم چاپ کنم.
حوزه: با توجه به تحقیـق و کارى که در نهج البلاغـه انجام داده اید به نظـر حضرت عالى کدام یک از مشروح نهج البلاغه بهتر است و کارگشاتر.
*من درباره نهج البلاغه چهار کتاب نگاشته ام:

1 . دراسات فى نهج البلاغه.

2 . شرح عهد نامه مالک اشتر.

3 . حرکة التاریخ عنه الامام على(ع). به نظر من این کتاب بسیار مهمى است و داراى نوآوریهاى فراوان.
4 . اسلام و قضایا الحرب فى نهج البلاغه.

امّا بهترین شرح بر نهج البلاغه من به همه شروح احاطه ندارم و خودم همواره از متن اصلى بهره برده ام و کمتر از شرحها استفاده کرده ام. به اعتقاد من نهج البلاغه از متون اساسى است که باید با آن به تنهایى برخورد کرد. در عین حال به نظرم شرح ابن ابى الحدید از شرحهایى است که نسبت به دیگر شرحها از عمق و توازن بیشترى برخوردار است. در عین حال ما شرحهایى داریم که هر کدام به متناسب طرز تفکر نویسنده آن شکل یافته است. همان گونه که در بعضى از تفاسیر جنبه فلسفى بر آن غلبه مى کند در نهج البلاغه نیز متونى نیز وجود دارد که جنبه کلامى و فلسفى در آنها غلبه دارد. نهج البلاغه کتابى است سیاسى ـ تربیتى که به بررسى و حل مشکلات مسلمانان مى پردازد. امیرالمؤمنین در نهج به عنوان فردى که نظرگاههاى خود را با مسائل جارى تطبیق مى دهد و به حلّ مشکلات جامعه اش مى پردازد جلوه مى کند نه به عنوان صرفاً یک متفکر و نظریه پرداز.
حوزه: درباره لبنان براى ما سخن بگویید. وضعیت حال و آینده لبنان را چگونه مى بینید.
*به نظر ما ضرورى و متعین است که لبنان وحدت اقلیمى خود را حفظ کند و از این روى هر طرز فکر و پیشنهادى که در نهایت به تقسیم لبنان بینجامد با آن مخالفیم و معتقدیم که به راه خطا رفته. از این روى ما با نیروها و مکاتبى که در لبنان به هدف تقسیم و تجزیه کار مى کنند و یا کشور را به سوى آن سوق مى دهند مخالفیم به نظر ما به نفع عموم مسلمانان است که لبنان یکپارچه و متحد بماند. حکومت مرکزى مصدر نیرو وقوت باشد. اما از لحاظ سیاسى در لبنان سه طرح سیاسى وجود دارد:

1 . پیشنهاد جلوگیرى از هرگونه تغییر در بنیه سیاسى کشور و ادامه روش سابق ـ البته با تغییرات بسیار جزئى در بعضى از پستهاى ظاهرى و سطحى.

2 . پیشنهاد و طرحى که ما آن را طرح اصلاحى مى نامیم که خواستار پیاده کردن
اصلاحات جدى و حقیقى در نظام سیاسى لبنان است. البته با حفظ ترکیب کنونى نظام لبنان که همان نظام طائفى و گروهى است.

ما با هر دو پیشنهاد و طرح مخالفیم. اما با پیشنهاد اول بدین جهت مخالفیم که ما نظام کنونى لبنان را از اساس درست نمى دانیم. و بر فرض محال که این نظام در وقت تشکیل و ایجاد آن ارزش و اعتبارى داشت لکن اکنون پس از گذشت 45 سال مقومات بقاى خود را از دست داده است.

اما پیشنهاد دوم را بدین جهت مردود مى دانیم (با این که گروههاى زیادى از آن پشتیبانى مى کنند) که معتقدیم این پیشنهاد در واقع به معنى تأخیر انداختن گرفتارى و مشکلات است. به تعبیر دیگر نوعى مصالحه موقت و محدود است. در واقع حل وسطى است نه حل کامل مشکل و گرفتارى در لبنان. از این روى از سالهاست که پیشنهاد سومى را مطرح کرده و بر روى آن کار کرده ایم که همان تغییر کامل سیستم و نظام حکومتى در لبنان است. بدین صورت که کل نظام دگرگون شود و از نو و بر اساس رأى هر فرد به عنوان شهروند و هموطن و نه به عنوان وابستگى او به طائفه و مذهب خاصى برقرار شود. در طرح جدید دیگر قدرت بر اساس طوائف چندگانه تقسیم نخواهد شد; بلکه بر اساس فردفرد ساکنان در مملکت خواهد بود. به نظر ما این طرح در این دوران مى تواند حلاّل مشکلات لبنان باشد. تنها صیفه و روشى مقبول در لبنان مى تواند باشد. من از این صیفه سیاسى به عنوان: (الصیفه الدیمقراطیه الفردیة القائمة على مبدأ الشورى) یعنى نظام دموکراسى فردى که بر مبنى و پایه شورا و تبادل نظر برپا باشد یاد مى کنم و هر طرحى جز این طرح حداقل طرحى است که شرایط امروز لبنان را در نظر ندارد. از این روى براى هر طرحى غیر از این طرح جز شکست نتیجه اى را تصور نمى کنم. طرح من طرحى است که هم از لحاظ فقهى داراى اعتبار است و هم از لحاظ سیاسى. از لحاظ فقهى و سیاسى این طرح تا حد ممکن و با در نظر گرفتن شرایط و ضرورات وفق دارد.
حوزه: بعضى از گروههاى سیاسى و شخصیتهاى مذهبى لبنان پیشنهاد تشکیل جمهورى اسلامى در لبنان را مى کنند نظر شما در این باره چیست؟
*به نظر من این طرح براى لبنان و در این شرایط طرحى است غیر واقعى.
حوزه: یعنى هنوز وقت اعلان آن فرا نرسیده است؟
*بله معتقدم که این اعلان بسیار زود است ولى شکى نیست که دید سیاسى ـ استراتژى و مبارزات سیاسى این کار را اقتضامى کند. ما 24سال پیش کتاب: (نظام الحکم والادارة فى الاسلام): را نوشتیم ولکن معتقدیم که هر موقع شرایط و مقومات تشکیل جمهورى اسلامى آماده گردید باید این نظریه مطرح گردد نه آن که این طرح به جهت مصارف سیاسى زودگذر به صورت شعارى بى پایه و اساس و سرگردان در هوا مطرح گردد. این طرحى است غیر عملى در لبنان لذا طرح آن نیز مضر است حداقل در شرایط فعلى. امّا بعد خداوند چه تقدیر مى فرماید و چه خلقى دارد آن مسأله اى است که به زمان مربوط است زیرا که (یخلق الله مالا تعلمون).
حوزه: درباره مجلس اسلامى شیعى اعلاء در لبنان براى ما سخن بگویید.
اجازه بدهید سخن کوتاهى درباره این موسسه انسانى براى مسلمانان شیعه و نیز شیعه در لبنان بگویم. وظیفه این مؤسسه آن است که چهارچوبى باشد براى فعالیتهاى مسلمانان شیعى در لبنان. این مؤسسه در واقع نهاد و مرکزیتى است که در آن شیعیان لبنان به فعالیت مى پردازند. این فعالیتها در بر گیرنده مسائل سیاسى و غیر سیاسى از قبیل: اوقاف دادگسترى و محاکم شرعى برنامه ریزیهاى فرهنگى و آموزشى و تربیتى و... است این مجلس نماینده هیچ گروه و یا دسته اى نیست بلکه تنها مرکزیست و نهادى است براى تمام شیعیان که همه گروهها و تنظیمات با
همه دیدها و نظرات مختلف را از راه شور و نظرخواهى در بر مى گیرد. با همدیگر بحث و مذاکره و مشورت مى کنیم و از دیدگاههاى مشترک استفاده مى بریم و سعى در رفع اختلافات و گرفتاریها میان شیعیان بخصوص و یا مسلمان مى کنیم. از این روى هم اکنون مجلس اسلامى شیعى اعلاء به عنوان مؤسسه اى که تنها مختص به گروه و طائفه خاصى باشد نیست; بلکه امروزه به عنوان یکى از مؤسسات بزرگ و هدایت کننده به شمار مى آید. طبیعى است که پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تأسیس جمهورى اسلامى نظر مجلس در رابط ه با استراتژى فعالیت در کل جهان اسلام بر این قرار گرفت که از امام خمینى به عنوان رهبر و مرجع حمایت و جانبدارى کند. البته باید شرایط اقلیمى و محلى هر کشورى را در نظر گرفت و بر وفق آن در آن جا عمل کرد. اما هدف تشکیل این مؤسسه سعى در رساندن مسلمانان لبنان به وحدت کلمه و اتفاق رأى در مسائل اصولى بوده است. بدین جهت مجلس بیشترین روابط را با جوامع مسلمانان در لبنان برقرار کرده است. امروزه مجلس اسلامى شیعى اعلا به عنوان یکى از مؤسسات مهم و با ارزش مسلمانان لبنان ظاهر گردیده است بدون آن که نام و عنوان شیعى آن مانع از آن گردد.
حوزه: ملاحظه مى شود که بعضى از شخصیتهاى مذهبى ـ سیاسى لبنانى نسبت به مجلس اسلامى شیعى اعلا نظر خوشى ندارند و آن را جزئى از تشکیلات رژیم کنونى لبنان به شمار مى آورند.
*به اعتقاد من این گونه اندیشه نتیجه فهم و درکى غلط است و امیدوارم این نظر تنها ناشى از یک اشتباه بوده باشد و نه غرض ورزى آگاهانه و داراى اهداف معینى که هدف از آن نشر این اندیشه اشتباه در میان مسؤولان جمهورى اسلامى ایران و یا دیگران باشد. امروزه این مجلس یکى از واقعیات و ثوابت جامعه لبنانى به شمار مى آید. اما این اتهام که این مجلس از تشکیلات رژیم لبنان است اتهامى است ظالمانه; زیرا مفهوم این حرف آن است که مجلس با سیاستهاى رژیم کنونى منسجم و هماهنگ
باشد در حالى که اگر ما تاریخ و چگونگى و شرایطى را که به تأسیس این مجلس انجامید در نظر بگیریم خواهیم دید که این مجلس امتیازى بود که مسلمانان آن را با زور و قوه قهریه و در نتیجه جنبش ملى و مردمى در سرتاسر لبنان که از قبل سال1965 تا سال 1969م. ادامه یافت از رژیم انتزاع کردند. این جنبش به حدى فراگیر بود که رژیم لبنان و سیاسیون وابسته به آن احساس کردند که چاره اى جز دادن این امتیاز نیست و در غیر این صورت با انفجار عظیمى در سطح کشور رو به رو خواهند بود و حتى سیاستمداران شیعه لبنانى و سنى و مسیحى با تشکیل این مجلس مخالف بودند زیرا تشکیل این مجلس را مانع از اجراى بسیاى از خواسته هاى خود مى دیدند. آنان فکر و سیاستها و جهت حرکت مجلس را که همان حمایت از طبقه محروم و مستضعف لبنان بود از قبل خوانده بودند لذا با تشکیل آن به مخالفت بر خاستند.

من از مسؤولان جمهورى اسلامى خواستارم که به این جنبه هاى مجلس توجه کنند. لازم به توضیح است که گاهى اوقات مسؤلان رژیمى مى آیند و گروهى از مردم را متشکل مى کنند و براى آنان اساسنامه اى مى نویسند و تشکیلاتى را به وجود مى آورند. این گونه تشکیلات را که از سوى مقامات بالاى رژیم به وجود مى آید مى شود گفت مؤسسات رژیم هستند. امّا هنگامى که حرکتى جوشان و پرخاشگر در تمام سطوح: کارگران کشاورزان پیشه وران دانشجویان روشنفکران روحانیان و علماى دین به وجود مى آید. این جنبشى که از سطوح پایین جامعه سرچشمه مى گیرد وآن را نمى توان به عنوان جزئى از رژیم حاکم به حساب آورده مجلس اسلامى شیعى اعلاء این گونه به وجود آمد. تولد او تولدى غیر طبیعى بود که مى توان نحوه تولد آن را به عمل سزارین (قیصریه) تشبیه کرد. تولدى بود از زایشگاه خاطره رژیم لبنان و حتى در بعضى از موارد براى پیش بردن اهدافمان و وادار کردن دولت و یا نمایندگان به تصویب و تنفیذ قانونى که به موجب آن این مجلس به وجود آمد مجبور به استفاده از سلاح و یا تهدید به استعمال آن علیه دولت و یا نمایندگان شدیم. این گونه
مؤسسات تشکیلاتى هستند که از زیر به رو آمده اند نه از طرف مقامات بالا تشکیل شده باشند لذا نمى توان به این گونه مؤسسات تهمت زد که جزئى از رژیم حاکم هستند. اگر این گونه باشد که بسیار سهل است که از باب بدگویى و تشهیر و بد نام کردن به هر موسسه خیریه اى که داراى اساسنامه رسمى است تهمت زد که از مؤسسات رژیم است. این گونه سخنها در واقع چیزى جز دروغ گویى و تبلیغات گمراه کننده نیست.

این قسمت اول پاسخم. اما قسمت دوم پاسخم که این گونه اتهامها را رد مى کند این است که این مجلس از روز تأسیس و تشکیل آن در هیچ زمان و تاریخى با رژیم لبنان توافق نداشته است بلکه همواره و همیشه در حال جنگ و مقاومت با رژیم لبنان بوده است. گاهى اوقات درگیریهاى شدید داشتم و گاهى اوقات درگیریهاى خفیف.

اما قسمت سوم پاسخم آن است که: این مجلس از روز شروع انقلاب اسلامى و تا تأسیس جمهورى اسلامى تا امروز همواره و صد درصد در خط انقلاب و جمهورى اسلامى بوده است.

اما آیا رژیم لبنان هم این گونه بوده است؟ رژیم لبنان چه ارتباطى با انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى دارد؟ به نظرم همه کس به روش و سیاستهاى این رژیم آگاه است. من به صراحت و بدون مبالغه اعلام مى کنم که این ریاست کنونى مجلس بوده است که توانسته است تاکنون بر این خط مشى باشد و آن را حفظ کندو توانسته است از لبنان قلعه اى از تلاع اسلام بسازد. اما تبلیغات دروغ و نشر اکاذیب و پخش اتهامات کاذب و یا اشتباه و دیگر مسائل به نظر هرگز نمى تواند حقایق و واقعیات ملموس را بپوشاند.

من به برادران مسؤول در جمهورى اسلامى که این مصاحبه را مطالعه مى کنند مى گویم: حرف ما این است که (فاسئلوا اهل الذکران کنتم لاتعلمون) البته امیدوارم که احتیاج به استفاده از آیه شریفه (ان جاءِکم فاسق بنباء فتبیّنوا) نباشیم. اما گاهى اوقات ممکن است که محتاج به استفاده از آن آیه هم بشویم. البته وقایع همواره خود را رو
مى کند و شایعات دوام ندارد. طبیعى است که نمى شود تا بى نهایت به شایعات اعتماد کرد بلکه باید به وقایع ثابت و مسلمى که در تاریخ این مجلس ثبت شده است رجوع کرد تا دید که آیا وجود و ادامه این مؤسسه چیزى جز خیر و برکت براى مسلمانان لبنان و مسلمانان جهان بویژه جمهورى اسلامى بوده است.

حوزه: مشاهده مى شود که پس از غیبت آقاى موسى صدر فعالیتها و تحرکات مجلس شیعى در سطح کشورهاى عربى اسلامى بسیار تقلیل یافته بلکه به صفر رسیده است.
این مسئله را مى توان از دو جنبه مورد بررسى قرار داد:

1 . اگر مقصودتان از این سؤال این باشد که مى گویید هیأت رئیسه مجلس چرا درسطح کشورهاى عربى فعالیت ندارد؟ باید بگویم هیأت رئیسه به اختیار و با در نظر گرفتن سیاست جمهورى اسلامى خود را مقید کرده است. این یکى از نکاتى است که باید بدان توجه شود; زیرا براى مجلس بسیار آسان است که خود را با شرایط سیاسى موجود در جهان عرب وفق بدهد و بدین وسیله فعالیتهاى خود را توسعه دهد لیکن ما با در نظر گرفتن استراتژى اسلامى و سیاستهاى جمهورى اسلامى خود را مقید کرده ایم.

2 . اگر مقصودتان از سؤال این باشد که مجلس از فعالیتهاى سیاسى منطقه از قبیل اظهار نظر تأیید و رد و نقد مسائل سیاسى منطقه اسلامى ـ عربى به دور است این به نظرم غیر واقعى است زیرا کسى که فعالیتهاى مجلس را پى گیرى کند خواهد دید که فعالیتهاى سیاسى مجلس در این مدتى که شما از آن سخن مى گویید بیش از هر وقت دیگر بوده است.

بله من تا اندازه اى حق را به شما مى دهم و از شما مى خواهم که ما را در این زمینه یارى دهید که یکى از مشکلات ما این است که فعالیتهاى مجلس شیعى اعلاء به علتها و سببهاى مختلف که از بعضى از آنها آگاهیم و نسبت به بعضى دیگر ناآگاه یا هرگز و یا به اندازه کمى در مراکز خبرى و وسایل ارتباط جمعى جمهورى اسلامى منعکس
مى شود. به نظرم اگر فعالیتهاى مجلس در محدوده لبنان و یا جهان عرب و یا جهان اسلامى با امانت و به درو از هرگونه اغراق و یا حذف منعکس گردد خواهید دید که فعالیتهاى مجلس در این مدتى که از آن سخن مى گویید بیش از هر زمان دیگر بوده است. من از مجله حوزه مى خواهم در این زمینه به فعالیت بپردازد و من معتقدم که مجلس اسلامى شیعى اعلاء از مؤسساتى است که مظلوم واقع شده و نسبت به آن ظلم فراوانى انجام گرفته است از این رو من خواستارم که در این زمینه انصاف به خرج داده و وقایع را براى برادران ایرانى بازگو کنند.

حوزه: درباره تأثیر انقلاب اسلامى در جهان چه نظرى دارید.
*به نظرم این سؤال از سؤالهاى تکرارى است و پاسخ آن روشن است. انقلاب اسلامى در شرایط معینى به وجود آمده و شرایط تازه اى را نیز به وجود آورده است. ملتهاى مسلمان هنگامى که از خواب گران خود بپاخاستند و از عقب ماندگیهاى خود از هنگام درگیرى مسلمانان با مسیحان اروپایى در جنگهاى صلیبى و پس از آن درگیرى با اروپاى سرمایه دارى و یا اروپاى مارکسیستى آگاه شدند تحولات جدیدى در جهان اسلام پدیدار شد. در واقع باید مسیر استعمار را در کشورهاى اسلامى از هنگام درگیرى نیروهاى انگلیسى در شبه قاره هند و تسلط بر آن و یا در شمال آفریقا هنگام درگیرى میان نیروهاى اسلامى و فرانسوى و یا اسلامى و ایتالیایى یا درگیرى در خاورمیانه میان نیروهاى ایران و روسیه تزارى و یا درگیریهاى میان نیروهاى ایرانى وروس پس از پیروزى انقلاب مارکسیستى در شوروى و یا در جهان عرب از هنگام حمله ناپلیون به مصر تا درگیریهاى کنونى در خلیج فارس پى بگیریم. در تمام این دورانها همیشه حالت جنگ و گریز ادامه داشته است. این درگیریها باعث آگاهى مردم گردید و جنبشهاى اسلامى رخ داد: در هند جنبشهاى اسلامى در ایران در شمال آفریقا و جنبش عبدالکریم الخطابى و ابن بادیس و یا ابراهیمى و... جنبشهاى مصر همانند جنبش مجله المنار و یا شیخ محمد عبده و... سوریاى بزرگ (لبنان
ـ سوریه ـ فلسطین ـ اردن) جنبش سید جمال الدین اسدآبادى مشهور به افغانى و... با توجه به این سابقه عمیق مبارزاتى در کشورهاى اسلامى مى توانیم عمق حرکت اصول گرایانه در ایران را که به دست علماى دین و روشنفکران اسلامى آگاه و به وجود آمده درک کنیم. این جنبش ادامه یافت تا انقلاب اسلامى ایران پیروز شد و سپس جمهورى اسلامى تشکیل گردید. از این رو مى بینید که این انقلاب در نتیجه جمع شدن تجربیات سالها مبارزه و درگیرى با استعمار به وجود آمده است. این جنبش در سالهاى اخیر به صورت فعالیتهاى گوناگونى بروز کرد که از مهم ترین و مؤثرترین این جنبشها و فعالیتها مى توان از جنبش امام خمینى حفظه الله یاد کرد. آغاز آن از 15 خرداد 1342 بود و ادامه یافت تا منتهى به این زلزله عظیم گردید که واقعاً زلزله اى بود بر سر دشمنان انسانیت و انسان. این جنبش مرحله تازه اى در جهان اسلام در زمینه فرهنگى سیاسى جهادى بافت جامعه و در آگاهى انسان مسلمان به وجود آورده است. اگر بخواهیم درباره تأثیرات این انقلاب پس از پیروزى و پس از تشکیل جمهورى اسلامى سخن بگوییم نیاز به وقت زیادى داریم که در باره تمام زمینه هاى آن سخن بگوییم به طورى که در دورانهاى جدید و از هنگام سقوط خلافت عثمانى یا حتى قبل از آن و از هنگام تُهى شدن خلافت اسلامى از واقع مذهبى خود یعنى از هنگامى که خلافت عثمانى دادن امتیازات به بیگانگان را به عنوان (حقوق بیگانگان) آغاز کرد پس از این مدت این اولین جنبش اسلامى است که به تشکیل یک دولت منتهى مى شود دولتى که بر طبق برنامه اسلامى به وجود آمده و طرفدارانى در دنیا دارد و بر این نظر است که از خط سومى میان سرمایه دارى و مارکسیسم پیروى کند. این خط که از آن قرآن کریم به عنوان مشکات تعبیر مى کند که همان خط و راه قرآن در جهان معاصر است.

حوزه: از جناب عالى به خاطر این که قبول زحمت فرمودید متشکریم.
*من هم از مجلّه حوزه تشکر مى کنم.