وصیت نامه فقیه پارسا ابراهیم بن سلیمان قطیفى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


ابراهیم بن سلیمان قطیفى در قطیف بالید و پس از فراگیرى مقدمات علوم دینى براى تکمیل تحصیلات و کسب علوم آل محمّد(ص) در سال 913. هـ ق. به نجف مهاجرت کرد. علوم معهود آن زمان بویژه فقه رجال و حدیث را از اساتید مبرّز حوزه علمیه نجف فرا گرفت. سالها در حلقه درس شیخ ابراهیم بن حسن مشهور به ورّاق و شیخ محمدبن زاهد نجفى شرکت جست تا خود در زمره فاضلان نامور قرار گرفت. پارسا بود و محتاط. هدیه شاه طهماسب صفوى را نپذیرفت با این که محقق کرکى مصرف آن را روا مى شمرد. بسیارى از شرح حال نویسان او را با القابى چونان: عابد زاهد متّقى تارک دنیا شیخ اجل اکمل فاضل صالح عالم ربّانى و صاحب مقامات عالیه ستوده اند.

میرزا عبداللّه افندى در ریاض العلماء مى نویسد:
(وکان رحمة اللّه زاهداً عابدا ورِعا مشهورا تارکا للدّنیا برمّتها1.)

صاحب روضات ویژگیهاى او را چنین بر مى شمارد:

(کان عالما فاضلا ورعا صالحا من کبار المجتهدین واعلام الفقها والمحدّثین2.)

پر مطالعه بود و متتبّع. در علوم شرعى ید طولایى داشت و در موضوعهاى گوناگون نوشته دارد. حدود دوازده اثر در فقه چند رساله در ردّ محقق کرکى کتابهایى در کلام مجموعه هایى موضوعى در احادیث و کتابى مبسوط و پرفایده در شرح اسماء حسنى3.

او افزون بر تالیف و تحقیق شاگردانى نیز تربیت کرد. مشهورترین دست پروردگان او عبارتند از: سید معزّالدّین سید شرف الدّین الحسینى المرعشى التسترى پدر صاحب مجالس المؤمنین سیّد آقا میرزا نعمة اللّه حلى8.

بزرگانى چون: مولى شمس الدّین محمّدبن ترکى شیخ شمس الدّین محمدبن الحسن استرابادى شاه محمود خلیفه شیرازى و شیخ حسین بن عبدالحمید از او اجازه روایت گرفته اند و از محضر پرفیض او بهره برده اند.

دستورالعمل فرادید شما وصیّت نامه اى است مبسوط خطاب به شمس الدّین محمّدبن ترکى. امید است چونان که آن بزرگ در پایان وصیّت آورده است همه ما را سود بخشد و در پیروى از اولیاى الهى و بهره ورى از گفته هاى روح افزاى آنان راه نماید4.

إن شاء اللّه

بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند تو و ما را بر آنچه مایه خرسندى اوست توفیق دهاد و بر انجام دستورات خود یارى کناد. بدان! مواعظ کتاب و سنّت گوش نواز است و آثار و گفته هاى عالمان شایسته و صالحان در این زمینه بس. بلکه آنچه در بعضى آثار و کتابها و یا حتّى اندکى از آنها آمده پندگیران و وعظ پذیران را کفایت مى کند. مانند آنچه در کتاب (الغیبة)5 محمدبن بابویه صدوق و کتابهاى دیگر آمده است [چه موعظه بسیار شنیدن و در حقیقت و معانى آنها تدبر نکردن اثر موعظه را کاهش مى دهد.] در خبر قطعى السّند آمده است:

وقتى آیه اى از قرآن تلاوت مى شد برخى از مسلمانان براى این که گوشهایشان به مفاهیم اسلامى اُنس و عادت پیدا کرده بود و آیه هاى عظیمه مکرّر به گوش آنان خورده بود و نفسشان به ظاهر و الفاظ آیات عادت کرده بود آیه هاى ربوبى
و کلمات وحى تاثیرى درخور بر آنان ننهاد. زیرا بر اثر اشباع بى رویّه نفس و دلبستگى به دنیا حجابى غلیظ فکر و چشم و دل آنان را پوشانیده بود.

با این که از این مواعظ الهى و آیات قرآنى تأثیر نمى پذیرند] خود را پیراسته از حجابها مى دانند بى آن که بفهمند خود را مى فریبند.

نگاه کنید به گاه نزول آیه (وجیئ یومئذٍ بجهنّم)6 چگونه رسول اللّه آشفته شد که هیچ کس را یاراى سخن گفتن با او نبود تا این که برادرش امام على(ع) بلند شد بوسه بر سر آن بزرگوار زد و از حادثه پیش آمده پرسش کرد.

رسول اللّه(ص) فرمود: جبرائیل این آیه را آورد.

با این که حبیب خدا حضرت رسول اللّه(ص) مى دانست که خداوند پیامدهاى اعمال او را بخشوده و او بزرگترین شفاعت گر خلق در بین انبیاء فرشتگان و رسولان در روز قیامت است.

همان طور که در روایات تحریص بر توسّل به محمّد و آل او آمده است:

(همه در روز قیامت نیازمند عنایت و شفاعت محمّد(ص) و
وصیّ بزرگوار اویند حتّى فرشتگان مقرّب الهى و پیامبران مرسل.)7

با این همه شدّت ترس پیامبر اکرم(ص) و امام على(ع) از خداوند متعال مشهود است و بى نیاز از توصیف. به گونه اى که به گاه نماز از خود بى خود مى شدند و مستغرق در حق.

(در موقفى على(ع) را در سجده مى یابند که ناله مى کند و مناجات خداوند تا از نفس مى افتد. ابودردا مى گوید:

(بر بالینش آمدم و او را حرکت دادم بلند نشد. به نزد فاطمه(س) همسر على(ع) رفتم و به او تسلیت گفتم. حضرت فاطمه فرمود: هنوز اجل او فرا نرسیده است. بگو او را در چه وضعى دیدى.

عرض کردم: در حال سجده جان به جانان تسلیم کرد.

فاطمه(ص) فرمود: برو این عادت همیشگى اوست8.)

وقتى آنان چنین بیم و ترسى از خدا داشتند حال و روزگار کسى که خدا را به دل زبان دست پا شکم زیرشکم و همه اعضاء به عصیان برخاسته چه خواهد بود؟

سفارشهایى که براى خودم و براى تو ضرور مى دانم دوگونه اند:
سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى
1 . سفارشهاى عمومى: نخست تقواى الهى. معنى و حقیقت تقوا آن است که: پرواگیرى از خداوند مثل کسى که یقین دارد به توجه خداوند بر نعمتهایى که در کف دارد از اوست و با بهره ورى از همان نعمتها امورى را که او را ناخوشایند مى آید انجام مى دهد. حال آن که او قادر است که نعمتها را بگیرد و دیگرى را بهره مند سازد.

بترس از خدا بسان کسى که مى داند همه اعمال اهل آسمانها و زمین توان شکر نعمتهاى او را ندارد و نمى تواند با آنچه خداوند در بهشت براى بندگان مطیع و گوش به فرمان مهیا کرده برابرى کند. اگر در خود چنین تقوایى را نمى بینى با عشق الهى به معالجه خود پرداز زیرا طبیعت سالم بشر به کسى که نسبت به او مهر ورزد گرچه با لبخندى علاقه مند مى شود و دوستى او را در دل جاى مى دهد.

جان خویش را وارسى کن که آیا محبت و عشق به خدا وجودت را لبریز کرده است. اگر معاذ اللّه جانت مشروب به عشق حق نیست در زمره مؤمنان راستین قرار ندارى. زیرا خداى تعالى درباره مشرکان فرمود: (یحبّونهم کحبّ اللّه9)
مشرکان با این که شیفته خدا بودند بتها را واسطه مى دانستند و در کنار خدا مى پرستیدند. امّا مؤمنان را کسانى مى داند که شدت عشق الهى جایى در قلب آنان براى دلبستگى به غیر او باقى نگذاشته است و به مقام حق الیقین رسیده اند.

شگفتا! انسان آن را که پس از بدى به او شفقت مى ورزد به خاطر محبت او دوستش مى دارد چگونه است حال و وضعیّت او نسبت به خداى مهربانى که جز احسان به خلق خویش نکند و همو مالک جان او و متعلقات اوست. تنها پناهگاه و چاره ساز است. خدایى که هیچ چیز و هیچ کس بى نیاز از او نیست و غیر او نمى تواند انسان را بى نیاز کند. هر کس هر چه را بخواهد باید از او بخواهد.

اگر این راه هم تو را بیدار نکرد با داروى (حیاء) به درمانش برخیز; زیرا او در همه حال به تو احسان مى کند.

و تو نیکیهاى او را به بدى پاسخ مى دهى باز هم به تو مهر مى ورزد. با این که بدى و نافرمانى او را مى کنى زیر سایه رحمت او هستى و در همه حال به تو احسان مى ورزد و نیکى مى کند. در همه این احوال زیرنظر او هستى و در محضر او گناه مى کنى.
با این که بى نیاز از توست ولى لطف و احسان به تو را سزاوار مى داند. شاید که حیاء کنى شرمسار شوى و بازگردى و اصلاح شوى.

واقعاً در پیشگاه چنین کسى باید شرمسار و سرافکنده بود. در قرآن کریم فرمود:
(الم یأن للّذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لِذِکْر اللّه وما نَزَلَ مِن الحقّ ولایکونوا کا الّذین اُوتوا الکتاب مِن قبل فطال علیهم الأمد فَقَست قلوبُهم وکثیرٌ منهم فاسقون10).
آیا زمان آن نرسیده که مؤمنان دلهایشان به یاد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند کسانى نباشند تورات و انجیل به آنان دادند درنگ ایشان دراز شد تا دلهاشان سخت شد و بیشتر آنان فاسق شدند.

اگر نفس تو از این راه متحول نشد از تمایل سودپرستى و تجارت پیشگى او بهره گیر زیرا تجارت سودآور آن است که تاجر به دسیسه گرفتار نشود. سود آن است که سوداگر زیان نبیند. امانتدارى به آن است که از کالاى به امانت گذاشته شده کم نگردد. وکیل خوب آن است که بهره نیکوترى را براى موکّلش به بار نشاند.
بنگر تلاش خویش را چقدر مصروف سود اندک دنیا کرده اى چه اندازه اوقات با ارزش خویش را در راه آن بذل کرده اى بى آن که ذرّه اى در این کار تردید روادارى و خسته شوى.

اگر از این راه هم سود نبردى و متنبه نشدى بدان قلب تو در عذاب و درد جانگاهى گرفتار آمده که خداوند در کتاب خویش بدان اشارت کرده است:
(... بل قلوبُهم فى غمرة مِن هذا ولَهُمْ اعمال مِن دون ذلک هم لها عاملون.11)
بلکه دلهاى ایشان از این سخن ما در غفلت است و ایشان را جز اینها کارهایى است که انجام دادند و ناگزیر ایشان عامل آن کارهایند.

نیز خداوند پس از بیان سرگذشت حضرت یوسف(ع) فرمود:
(وکذلک مکّنا لیوسف فى الارض یتبوء منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء ولانضیع اجر المحسنین ولأجر الاخرة خیر للذین آمنوا وکانوا یتقون12.)
این چنین فرمانروایى در زمین را براى یوسف هموار کردیم
که در هر جایى بخواهد مأوا گیرد. ما هر که را بخواهیم مشمول رحمت خویش مى کنیم. اجر و پاداش نیکوکاران به تمام و کمال مى دهیم بى شک مزد آخرت براى مؤمنان و با تقوایان بهتر است.

و از سوى دیگر در داستان قارون دو نگرش به دنیا را چنین ترسیم مى فرماید:
(... فخرج على قومه فى زینته قال الذین یریدون الحیاة الدنیا یا لیت لنا مثل ما اُوتى قاروُن انّه لذُوحظّ عظیم.

وقال الّذین اوتوا العلم والإیمان ویلکم ثواب اللّه خیرٌ لِمَن آمن وعَمل صالحا ولایلقّیها إلاّ الصابرون.13)
قارون با زینتهاى برخود آویخته بر قوم خویش ظاهر شد. اهل دنیا گفتند کاش ما چونان قارون ناز و نعمتى داشتیم او سرخوش و کامیاب است.

مؤمنان خردمند به آنان گفتند: واى بر شما. مزد و پاداش الهى براى مؤمنان و شایسته کاران بهتر است. و این پاداش را ندهند مگر به شکیبایان.
2 . سفارشهاى خصوصى:
اوقات عمر را پاس بدار. مباد که لحظه هاى عمر خود را ضایع کنى و به خسران گرفتار آیى. هنگامى که کارى ندارى و فراغت حال پیدا مى کنى به ذکر خدا مشغول شو; زیرا یاد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شایسته است.

وقتى آماده نیایش با معبود شدى درون سینه را از وسوسه ها و دل مشغولیهاى دنیا بپیراى.

شرم کن از پروردگار خود هنگامى که از بنده اى حاجت دنیوى را مى طلبى و با تمام وجود به او روى مى آورى ولى به هنگام نیاز به پیشگاه بى نیاز روى تو به سوى حق است و دلت جایى دیگر. اگر چنین باشى سزاوار خشم و عذاب الهى هستى.

در شب و روز از نفس خویش حساب بکش; زیرا نفس را اگر رها کنى مهار گسیخته مى شود و اگر مقیّد کنى رام مى گردد.

به دهانت لگام زن. کلماتى را که در روز قیامت تو را مفید افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مایه خرسندى تو گردد بگو. از سخنانى که شرمسارى آن روز را در پى دارد
دامن گیر. روایت شده است:

مردى از اصحاب پیامبر(ص) در یکى از غزوات در رکاب آن بزرگوار شهید مى شود. مادرش به قتلگاه مى آید و بر بالین فرزندش مى نشیند. مى بیند که از گرسنگى سنگى به شکم بسته و با مقاومتى دلیرانه با دشمن جنگیده است. او را با دست نوازش کرد و گفت: (فرزندم گوارایت باد پیامبر این کلمه را شنید. فرمود: بس کن اى مادر. او بیهوده گوى بوده است.

بر خواندن ادعیه مواظبت کن؟ و با زارى و تضرع دعا بخوان زیرا پیامبر(ص) فرمود:

(ما فتح لأحد باب دعا إلاّ فتح اللّه له فیه باب إجابة14.)

خداوند باب دعا را بر روى بندگان نگشود مگر این که راه و باب اجابت آن دعا را نیز گشود.

در دعا براى برادران دینى خود بکوش; زیرا آنچه را براى آنان بخواهى صدهزار برابر آن را خدا به تو مى دهد. ولى تضمینى در اجابت دعاى براى خود نیست. هنگامى که عقیده فردى را درست یافتى کینه او را به دل مگیر; زیرا گناهان او براى خدا سنگین و عظیم است روایت شده:
(انّ رجلاً قال: واللّه لایغفر اللّه لفلان فقال تعالى: (قد غفرت ذنوبه وحبطت عمل الذى تأبى على ان أغفر لعبدى15.)
مردى گفت: خدا فلان کس را نیامرزاد. خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرین شده را آمرزیدم و عمل آن را که آمرزش مرا بر بنده ام روا نداشت تباه شد.

نباید نقص و عیب یکى از برادران دینى باعث انکار مراتب و کمالات دیگر او شود.

چنان باش که کسى را پایین تر از خویش ندانى زیرا به گناهان خویش واقفى و بى پایگى توجیهات خود را مى شناسى. ولى از درون و باطن دیگرى آگاه نیستى و فرجام کاربندگان برتو پوشیده است. چه بسا گناه کارى نیک فرجام شود و مطیعى بد عاقبت.

مباد و صد مباد که به ریاست بر دیگران دل بندى گرچه این ریاست بجا و بحق باشد; چه حُبّ ریاست از بزرگترین گناهان است. زیرا خداوند وقتى به پاسخ گویى نسبت به رفتار خودت بسنده مى کند چه ضرورتى دارد وزر وبال دیگران را بر عهده گیرى. او نیازى ندارد که تو متولّى اداره بندگانش باشى بویژه اگر این تولیت ازحُبّ ریاست سرچشمه گیرد.
مواظب باش خود را به این که این کار براى خداست و تکلیف نفریبى.

زیرا مکروه شمردن و ناخوش داشتن ریاستى که به تو روى آورد اگر براى خدا باشد سیره صالحان بلکه معصومان علیهم السلام است آنان که همه سکنات حرکات و نیّاتشان خدایى بوده.

اگر ریاست به تو روى آورد و تو از روى کرد آن شادمان شدى دل از آن برگیر و از پذیرش آن واهمه داشته باش و بر این امر پا بفشار. مباد این ریاست را حق خویش بینگارى و از این راه عملت را تباه سازى. اگر این ریاست زیبنده تو بوده است تو غیر از وظیفه انجام نداده اى. اگر واقعاً حقّ تو نباشد و تو مجبور به پذیرش آن شدى عمل تو مزد و پاداش دارد.

بپرهیز و بترس از تلاش براى فتوا دادن و دوستى مقام افتا و مرجعیّت زیرا در روایت آمده:

(إنّ اسرع الناس إلى افتحام جراثیم جهنّم اسرعهم الى الفتوى.16)
فردى سریع تر از همه جذب جهنّم مى شود و به سوى آن سرازیر
مى گردد که در فتوا شتاب کند.)

بس است تو را فرموده و خطاب خدا حبیبش رسول الله را:

(ولو تقول بعض الاقاویل لأخذناهم منه با الیمین ثم لقطعنا منه الوتین.17)
اگر پیامبر جز گفته ما سخنى مى گفت دست او را به سختى مى بستیم سپس رگ دل او را مى بریدیم.

و گهر گفته دیگر خدا:
(ولاتقولوا لما تصف السنـتکم الکذب هذا حلال وهذاحرام لتفتروا على اللّه الکذب. إن الذین یفترون على اللّه الکذب لایفلحون.18)
آنچه پسند شماست و از توجیهات واهى سرچشمه مى گیرد به دین نسبت ندهید. این بهتان بر خداست. بى شک آنانى که به خدا دروغ مى بندند رستگار نخواهند شد.

وقول دیگر خدا در کتاب کریم:
(قل الله أذن لکم ام على اللّه تفترون.19)
آیا خدا به شما چنین اجازه اى داده یا از پیش خود و بدون دلیل آن را به خدا نسبت مى دهید.
و...

ذکرى براى خویش برگزین و در شب آن را زمزمه کن تا در زمره غافلان قرار نگیرى.

این وصیت من است نخست به خودم سپس به برادران دینى ام بویژه به تو. خدا تو ما و دیگر مومنان را از این وصیت و دیگر مواعظ سود دهاد.

به حق و عظمت محمّد على فاطمه حسن حسین على بن الحسین محمدبن على جعفربن محمّد موسى بن جعفر على بن موسى الرّضا محمّدبن على على بن محمّد الجواد حسن بن على العسکرى قائم آل محمّد و حجّت خدا بر خلق درود پیاپى خدا بر همه آنها باد. فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودى او در آن است بدارد; چه او شایسته این تفضّلها و عنایتهاست.

سعى کن این مواعظ را هر روز با توجه بخوانى. اگر امکان نداشت لا اقل در هر هفته یک بار بر آنها مواظبت داشته باش. زیرا تکرار این مواعظ قلب را صیقل مى دهد زنگار دل را مى زداید و یاد آخرت را در دلت زنده مى کند.

بر تو باد به کتاب خدا سنّت پیامبر و پیوند و مودّت با ذریّه رسول اللّه صلواة اللّه علیهم اجمعین.

این مکتوب را نیازمند عنایت خداى منان ابراهیم بن سلیمان به تاریخ ششم عاشوراى هفتصد و پانزده در نجف اشرف نوشت. سبحان ربک ربّ العزة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین.

--------------------------------------------------------------------------------
1 . (ریاض العلماء) میرزا عبداللّه افندى اصفهانى ج1.
2 . (روضات الجنات) میرزا محمد باقر موسوى خوانسارى ح1/25 اسماعیلیان.
3 . (اعیان الشیعه) سید محسن امین ح2/143 دار التعارف للمطبوعات بیروت; (طبقات اعلاء الشیعه فى القرن العاشر) آقا بزرگ تهرانى/5.
4 . براى اطلاع بیشتر ر . ک: (لؤلؤة البحرین) شیخ یوسف بحرانى/159 مؤسسه آل البیت قم; (الکشکول) للبحرانى ج1/289 (روضات الجنّات) ج1/25; (طبقات اعلام الشیعه فى القرن العاشر) آقا بزرگ تهرانى/5. (قصص العلما) /348; (اعیان الشیعه) ج2/141; (فوائد الرضویه) شیخ عباس قمى/6; (امل الآمل) حر عاملى تحقیق سید احمد حسینى ح2/8 دارالکتاب الاسلامى قم; (السّراج الوهاج) احیاء الاحیاء قم.
5 . آقا بزرگ تهرانى در (الذریعة) ج16/80 درباره این کتاب نوشته است: (کتابى بزرگ در غیبت حضرت حجة(عج) است و این غیر از رساله اى است که در همین زمینه با عنوان: (رسالة الغیبة) نگاشته است.
شیخ طوسى در (فهرست) 157 از این دو نوشته یاد کرده است مصحح کتاب
در پاورقى/156 ادّعا کرده که کتاب (الغیبة) همان (کمال الدین و تمام النعمة) است. این گفته را تأیید مى کند نسخه هاى خطى کتاب که تحت عنوان (کمال الدین و تمام النعمة فى اثبات الغیبة وکشف الحیرة) آمده شیخ صدوق نیز در چند مورد از کتاب به نام (کتاب فى الغیبة) نام مى برد: (ولکن صنّف الآن کتاباً فى الغیبة واذکر فیه غیبات الانبیاء علیهم السلام)/3.
بنابراین کتاب (کمال الدین و تمام النعمة) همان کتاب (الغیبة) است که علامه شیخ ابراهیم قطیفى در این دستورالعمل آن را ستوده است.
6 . سوره (فجر) آیه 14.
7 . (البرهان فى تفسیر القرآن) سید هاشم بحرانى ج4/459; (بحارالانوار) علامه مجلسى ج7/124 مؤسسه الوفاء بیروت.
8 . (بحارالأنوار) علامه مجلسى ج41/11.
9 . سوره (بقره) آیه 16. (ومن النّاس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونّهم کحبّ اللّه والّذین آمنوا اشد حبّا للّه...)
10 . سوره (حدید) آیه 16.
11 . سوره (مؤمنون) آیه 63.
12 . سوره (یوسف) آیه 56.
13 . سوره (قصص) آیه 79.
14 . (بحارالانوار) ج90/364.
15 . (بحارالانوار) ج6/4.
16 . ر . ک: (منیةالمرید) شهید ثانى. در آن کتاب حقیقت فتوا فتواى مجاز فتواى ممنوع و شرایط فتواداران. نموده شده است.
17 . سوره (الحاقّه) آیه 46.
18 . سوره (نحل) آیه 116.
19 . این وصیت نامه اخلاقى در ضمن اجازه شیخ ابراهیم قطیفى به شیخ شمس الدین بن ترکى آمده است. او در پایان اجازه اش مى نویسد:
(ولنختم ذلک بتتمّة تشتمل على فائدة ووصیة).