شکوه فروتنى و درایت سخنان مقام معظم رهبرى پیرامون مرجعیت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


مقام معظم رهبرى در این سخنرانى از خون دلهاى امت اسلامى سخن مى گوید. خون دل بر ظلمى که بر امت اسلامى مى رود. خون دل بر مرزهایى که مورد تطاول دشمن تطاول گر قرار مى گیرد.

خون دل بر تاخت و تازهاى دشمن جرّار بر دارالاسلام. خون دل بر این که دستها بسته است و به جز ایران اسلامى از حاکمان دیگر بلاد اسلامى بانگى نمى آید به گوش. نه تنها بانگى نمى آید به گوش که نایها را بسته اند و صاحبان صدا را ناى مى بُرّند.

رهبر هشیار و بیدار بر برج شهر دین نشسته و آنچه که از سوى صهیونیسم جهانى در دارالاسلام در شرف انجام است شدیداً دغدغه خاطر دارد. دغدغه خاطر دارد که دشمن به خانه مسلمانان راه یافته واأسفا.

و این دغدغه را با بیانى اندوه بار و چشمانى نگران به اعماق قلب مردم مسلمان ایران منتقل مى کند.

آن گاه سخن اوج مى گیرد و با افتخار از ملت ایران نام مى برد و یکى از ویژگیهاى شگفت انگیز او را که همانا موضع درست او در برابر دشمن است به عظمت یاد مى کند.

ملت ایران در لحظه لحظه انقلاب در حساس ترین شرایط و اکنون در قضیّه مرجعیّت که پس از رحلت آیة اللّه العظمى اراکى(ره) پیش آمد از خود عظمت نشان داد و دشمن را روسیاه از آوردگاه بیرون راند. آنچنان این مسأله براى رهبر انقلاب مهم بوده که واژه ها را عاجز مى بیند از این که به پاى
ملت قهرمان ایران بریزد و شکوه و عظمت آنان را سپاس گوید از این روى تابلوى زیبا و ماندگارى را ماهرانه ترسیم مى کند و در مرتفع ترین جاى این کشور حماسه خیز با دستان قدرتمند خویش مى آویزد و در سینه تاریخ با دقت تمام به ثبت مى رساند بنگرید:

(اگر مى شد ماملت ایران را به شکل یک انسان مجسم بکنیم جاداشت که امثال بنده دست این انسان را ببوسند.)

رهبرا شد. ملت ایران را با این سخن بیمه کردید و نامش را جاودان. این تابلو زیبا تا دنیا دنیاست و زیباییها ستودنى بر تارک این کشور خواهد درخشید و ستاره راهنمایى خواهد بود در شبهاى دَیجور براى کاروانیانى که راه مى جویند.

سخن بالا مى رود. واژگان زیبا بسان دُر نثار ملت مى شوند. ملت توصیف مى شود. حضور مردمان را با تمام زوایا و ابعاد بى کم و کاست مى نمایاند و همه را فرا مى خواند که به تماشاى حضور بایستند و چون او لذت برند. از حضور ملت و نقشى که حضور آنان آفرید و سیل آسا موانع را درهم ریخت تعبیر زیبایى دارد که از قرآن وام مى گیرد: (کالعهن المنفوش). چه تعبیر زیبایى. چه تعبیر رسایى. عمق قضیّه را براى آنان که قلب مریضى ندارند مى نمایاند. مى گوید ملت ایران با حماسه حضورى که در تشییع پیکر پاک آیةالله العظمى اراکى آفرید با آن همه هیاهو و جاروجنجالى که دشمن برپا کرد و حجم عظیم و بى سابقه اى که از تحلیلها و خبرها و شانتاژهاى یأس آفرین به جهان مخابره کرد که بخشى از آن کافى است که ملتى را به خاک مذلت بنشاند به خیابانها ریخت و از (مرجعیت) و(خدمتگزاران) دین تجلیل کرد همه مشکلات را همه ترفندها را همه موانع و سدهاى بزرگ جهانى را (کالعهن المنفوش) (مانند پشم زده شده و در هوا شده) از سر راه برداشت.

این خضوع در برابر ملت از سوى مردى است که افتخارات مبارزاتى و حرکتها و خیزشهاى ملت ایران را در این سه دهه و اندى اخیر بدون بردن نام او نمى شود برشمرد که با یکدیگر عجین شده اند.

از آن جا که در قلب اقیانوس جاى گرفته و امواج را دقیقاً احساس مى کند و با مردم است و در دل مردم و احساسات عمیق و انگیزه هاى قوى آنان را درک مى کند خود را ناچیز مى انگارد و در برابر عظمت ملت به خضوع برمى خیزد. خضوع چنان اوج مى گیرد که انسان با شگفتى تمام به تماشاى این قلّه مرتفع مى ایستد. سبحان اللّه.

بال مى گستراند. خفض جناح مى کند در برابر عظمت (مرجعیت تشیّع). با همه عظمتى که دارد زانو مى زند در برابر شکوه و عظمت مرجعیت ایران. مرحبا به این شکوه. طوبى به ملتى که چنین رهبر خاکسارى دارند. ابوتراب.

تفسیر عملى ائمه است. پرتوى از آن خورشیدهاست. ما که ندیده ایم آن بزرگان بلندجاى را امّا
اگر این عزیز فرزند همان خاندان شاگرد همان مکتب دست پرورده همان دستهاى مهربان بزرگ شده در سایه سار همان درختان سرسبز و سایه گستر و بالیده در کنار همان چشمه هاى زلال است پس جان و مال و خانمان فداى آن ملکوتیان باد و کاش مى شد هزارها بار در راه آنان بمیریم و زنده شویم.

این همه فروتنى از عظمت روح بر مى خیزد.

روحهاى بلند مى توانند چنین به خشوع بنشینند.

روحهاى بلند مى توانند در چنین برهه هاى حساس به توجیه نپردازند که دَرِ توجیه را ببندند و از عناوین و القاب و موقعیتها که همه امکانات جا افتادن آنها مهیا شده دست بشویند و بگویند:

(با وجود مجتهدین و علماى شایسته پذیرش مسؤولیت مرجعیت را در داخل براى خود متعین نمى بینم.)

این تابلو زیبا که نقاش ماهر و زبردستى با تمام چیرگى و با کمال دقت آن را ترسیم کرده نمى توان با این واژگان نارسا به وصف کشید. باید در خلوت خود در بهترین ساعات زندگى در آن ساعاتى که دل صفا یافته و زنگارها به ذکر خدا ازبین رفته به دور از هرنوع پیش داورى و حب و بغض به مطالعه نشست و در عمق جان جایش داد تا فهمید و درک کرد که در کجا و در پاى چه قلّه اى مى زییم.

خداوندا ما را سپاسگزار این نعمت بزرگ قرار بده.

* * *
بسم اللّه الرحمن الرّحیم
(اللهم سدد السنتنا بالصواب والحکمة)
خیلى خوشوقتم از اجتماع شما برادران و خواهران عزیز که در روز ولادت حضرت جواد الائمه علیه الصلاة والسلام از راههاى دور این جا گرد آمده اید و از مردم عزیزى که از شهرستانهاى دیگر در جمع شما هستند مخصوصاً جمع زیادى از مردم عزیز قزوین متشکرم. امیدواریم که خداوند همه شما را مشمول رحمت و برکت خود قرار بدهد.

امروز در دنیاى اسلام مسائل مهمى در جریان است و دل انبوه مسلمانان کشورهاى مختلف غرق غصه است. آنها غم دارند و خون دل مى خورند ولى نمى توانند چیزى بگویند چون متأسفانه بسیارى از سران کشورهایشان در این خون دل دادن به امت اسلامى و نابود کردن امیدهاى طبقات جوان در کشورهاى اسلامى سهیمند. یکى همین قضایاى
مربوط به مسلمانان مظلوم فلسطین است. یکى مربوط به مسلمانان بى پناه بوسنى و هرزگوین و بخصوص منطقه بیهاج است. اینها همه درد است. شما به کشور ما نگاه نکنید که از عالى ترین مسؤولین کشور تا آحاد مردم آزادانه این دردها را بر زبان جارى مى کنند حرف مى زنند و ابراز وجود مى کنند و مى توانند آزادانه حرف دلشان را بزنند. متأسفانه در کشورهاى دیگر این فرصت را به مردم نمى دهند که اقلاً غصه هاى خودشان را نسبت به این قضایاى عظیم امت اسلام بر زبان جارى کنند. شما کشورهاى عربى را ببینید. چقدر انسانهایى هستند که از قضایاى مربوط به سازش با دشمن صهیونیستى دلشان خون است ولى نمى توانند چیزى بگویند. مثل وضع خود ما در دوران رژیم گذشته که آن روز دلهاى ما خون بود ولى نمى توانستیم چیزى بگوییم. بنده یک وقتى در قبل از انقلاب به مناسبت تفسیر آیات مربوط به بنى اسرائیل در اوائل سوره بقره چیزهایى را در جمع دانشجویان گفته بودم بعد بنده را در یکى از بازداشتها زیر منگنه و سؤال و بازجویى قرار دادند که چرا شما اسم اسرائیل را آوردید؟ چون من از بنى اسرائیل صحبت کرده بودم و بحث مربوط به آیات بنى اسرائیل بود! گفتند: چرا اسم اسرائیل را آوردید؟ یعنى در آن دوران کسى که تفسیر قرآن هم مى کرد حق نداشت از بنى اسرائیل یک کلمه بگوید که مبادا به متحد آن رژیم خبیث و خائن که آن وقت با اسرائیل روابط گرمى داشت بر بخورد. در خیلى از کشورهاى اسلامى امروز هم مثل همان وضع حاکم است.

بنده از این کنفرانس اسلامى که این روزها در مغرب برقرار و مشغول کار است نگرانم که نکند اینها سران کشورهاى اسلامى را با خدعه و حیله جمع کنند و بخواهند از اینها یک حرفى را در جهت منافع و مسائل رژیم غاصب صهیونیستى بگیرند و بگویند کشورهاى
اسلامى اینجور اتفاق کرده اند.

سران کشورهاى اسلامى حاضر دراین کنفرانس باید بیدار باشند. نفوذیهاى دشمن و خائنین به دنیاى اسلام ممکن است کار خودشان را بکنند. البته نماینده امین ما یعنى وزیر امور خارجه در آن جاست و اگر بخواهند دراین زمینه به خیال خودشان یک امر متفق علیه را اعلام بکنند ایشان نظر قاطع ما را در آن جا اعلام خواهد کرد. این واقعاً براى دنیاى اسلام یک نگرانى است که کنفرانسى به نام اسلام تشکیل بشود ولى به جاى رسیدن به دردهاى مسلمانها بروند سراغ خواسته ها و دردهاى امریکا و اسرائیل و بخواهند آنها را علاج کنند. امید است که این جور نباشد. خدا کند که این جور نباشد. یا همین قضیه بیهاج که اینهمه دارند مسلمانها را قتل عام مى کنند آنها نشسته اند و نگاه مى کنند.

اگر ملتهاى اسلامى یک روز را معین مى کردند و دولتها و ملتها با هم همکارى مى کردند و در آن روز فقط به زبان اعلام مى کردند که: ما از وضع جامعه اروپا و مواضع صربها و دشمنان مسلمین در بوسنى و هرزگوین ناراضى هستیم همین بسیارى از گرهها را باز مى کرد ولى از این هم حتى خوددارى مى کنند.

ملتهاى مسلمان با آن جور مسؤولین چه بکنند؟ شما به ایران اسلامى نگاه نکنید که مسؤولین آن در این راه پیشاپیش ملت حرکت مى کنند جاهاى دیگر این جور نیست. اینها درد است. لکن من امروز یک مطلب دیگر را مى خواهم عرض بکنم که آن یک نقطه روشن و یک امید بارز است. این نقطه عبارت است از موضع ملت ایران در مقابل تبلیغات دشمن و حضور آنها در مواضع و مواقع حساس اگر مى شد که ما ملت ایران را به شکل یک انسان مجسم بکنیم جا داشت که امثال بنده دست این انسان را ببوسند. این قدر ملت ایران در مواضع حساس از خود عظمت نشان مى دهد. مقصود من همین قضایاى مربوط به رحلت این مرجع ربانى الهى مرحوم آیة اللّه العظمى اراکى(ره) است. خدا مى داند که دشمنان براى همین قضیه چند صد و چند هزار ساعت کار تلاش و هم فکرى کرده بودند بلکه بتوانند از این موقعیت به نفع تبلیغات خصمانه خودشان استفاده کنند ولى شما ملت همه این تلاشهاى خصمانه و خائنان را با یک حرکت بجا و بموقع نقش بر آب کردید. خدا مى داند که در همان روز تشییع جنازه که من به داخل جمعیت رفتم در آن لحظات دردل من چه مى گذشت از تحسین و اعجاب و قدردانى و تجلیل از این نفوس طیبه ایى که باحضور و حرکت و احساسات خود مشکلات بزرگ جهانى را (کالعهن المنفوش) از سر راه به کلى برداشتند. من براى این که عظمت این کار بزرگى که ملت ایران در رحلت مرحوم آیة اللّه العظمى اراکى(ره) کرد درست معلوم بشود دو سه نکته را عرض مى کنم. در آخر هم یک مطلب اساسى هست که آن را هم ان شاء اللّه بیان خواهم کرد.

دشمنان در تبلیغات خود چند مطلب را به طور پى گیر دنبال مى کردند. از اوائل بیمارى مرحوم آیة اللّه العظمى اراکى(ره) مى خواستند با تبلیغات و حرفهایشان یک فضاى ذهنى خاصى را در این کشور به وجود بیاورند. اینها را دست کم نگیرید. رادیو و تبلیغات دشمن خیلى مهم است. نگاه نکنید که ملت ایران بر خلاف هر چه که آنها مى گویند و مى خواهند عمل مى کنند. در ملتهاى دیگر دنیا این جور نیست مردم عادى تحت تأثیر حرفهاى رادیوهاى آنها قرار مى گیرند. اینها معتقدند که یک نظام رامى توان با رادیو سرنگون کرد و نظام دیگرى را با ردیو سر کار آورد. مى توان با رادیو کارى کرد که ملت یک آدم خوب را تکه تکه کنند یا یک انسان ناشایسته را سر کار بیاورند. تبلیغات چى هاى دنیا چنین اعتقادى به تبلیغات و زبان رادیو و تلویزیون دارند. البته آنها درست فهمیده اند آنجا که ایمان و آگاهى نباشد همین جور است. اینها در دنیا خیلى کارها با رادیو و تلویزیون کردند ولى در ایران هیچ غلطى نتوانستند بکنند به خاطر این که مردم مؤمن بودند به هر حال آنها چند مطلب را مى خواستند به مردم بگویند. یک مطلب این که وانمود کنند که مرجعیت دیگر آن شأن و مکانت همیشگى را ندارد. گذشت آن وقتى که یک مرجع تقلید از دنیا مى رفت ایران تکان مى خورد. حال دیگر مرجع این قدر اهمیت ندارد. این را در بیاناتشان و در همین رادیوهاى بیگانه مکرر تکرار مى کردند.

چند نفر از این آخوندهاى بى سواد یا فرارى و بدنام و روسیاه را هم از گوشه و کنار دنیا پیدا کردند این میکروفونها را جلو دهان آنها مى برند و یک پولى هم در مشتشان مى گذارند آنها هم دهانشان را باز مى کنند و هر چه آنها مى خواهند مى گویند.

اسمشان را هم (آیت اللّه) مى گذارند! حالا این آدم کیست؟ او یک بى سواد ازخدا فرار کرده از اسلام گریخته پشت کرده به ملت یا مثلاً یک آدم بد دل و خبیث است. از زبان آنها مى خواهند یک چیزهایى را به خورد مردم بدهند مثلاً سئوال مى کنند: آیا مرجعیت مثل سابق در ایران اهمیتى دارد؟ او هم مى گوید: نه آقا مرجعیت دیگر تمام شده است و مردم خیلى اهمیت به مرجعیت نمى دهند و از این حرفها! آنها این را مى خواستند جا بیاندازند.

قصدشان این بود که موقعیت مرجع را که یک موقعیت عالى الهى و داراى تأثیر و نفوذ در اعماق جان مسلمین است پایین بیاورند. چون آنها در گذشته از مرجعیت چوب خوردند تو دهنى خوردند و لذا خواستند از مرجعیت (و نه از یک مرجع خاص) انتقام بگیرند. این یکى از چیزهایى بود که تبلیغات دشمن در آن چهل روز بیمارى آن بزرگوار
دنبال مى کرد.

مطلب دومى که مى خواستند در ذهن مردم جا بیاندازد این بود که در سطح کشور ایران دیگر کسى نیست که مقام مرجعیت را در دست بگیرد. آن علماى بزرگ و آن ریشه هاى قوى دیگر تمام شدند. آیت اللّه العظمى اراکى(ره) آخرین آنها بود و تمام شد. این را هم مى خواستند جا بیاندازند. در این باره هم مفصل حرف زدند.

سومین مطلب این است که وانمود مى کردند ملت ایران از روحانیت زده شده است و دیگر علاقه اى به روحانیت ندارد. مى گفتند: بله یک روزى در گذشته در اوایل انقلاب و قبل از انقلاب روحانى براى مردم خیلى عزیز بود ولى حالا دیگر ملت ایران اعتنایى به روحانیون ندارند. مى خواستند این را هم جا بیاندازند. البته حرفهاى دیگرى هم مى زدند که حالا بعضى از آنها را خواهم گفت.

روز وفات این بزرگوار تهران و ایران منقلب شد. ما خبرها را داشتیم. شما به هرجا و به هر شهرى که مى رفتید مردم در مسجد جامع در مراکز عمده و در بقاع متبرکه اجتماع کرده بودند با این که جنازه در تهران بود. حقیقتاً آن روز تهران یک روز استثنایى را گذراند. تهرانیها بودند و دیدند و دیگران هم از تلویزیون دیدند. البته من به شماعرض کنم دوربین نمى تواند آن واقعیت را نشان بدهد. آن جمعیت خیلى عظیم بود. من جوانهایى را که سن آنها یک پنجم یا یک چهارم سن این بزرگوار بود دیدم که مثل ابر بهار اشک مى ریختند. آنها براى چه گریه مى کردند؟ چرا؟ چه علتى داشت؟ آنها که این پیرمرد 103 ساله را یکبار هم در عمر خود ندیده بودند. اصلاً تا 3 ـ 4 سال پیش که او را نمى شناختند. البته علماء بزرگان و حوزه ها او را مى شناختند. اما آنها 3 ـ 4 سال است که این بزرگوار را
شناختند. چرا این طور گریه مى کردند؟ چرا این طور ایران منقلب است؟ چرا این طور زنها به سینه خودشان مى کوبند و گریه مى کنند و اشک مى ریزند؟ چرا مردهاى بزرگ این طور اشک مى ریزند و در آن اجتماع عظیم مى خواهند خود را به این جنازه برسانند و یک دستى به این جنازه بزنند؟ چرا؟ علت چیست؟ علت چند چیز است که حالا عرض مى کنم.

اولین علت این است که مردم ایران براى مرجعیت همچون گذشته آن مقام والا و عظیم را معتقدند (تکبیر حاضران).

مردم ایران از ته دل روحانیت را دوست مى دارند البته نه هر روحانى نما را مردم روحانى واقعى و عالم دین را دوست دارند نه آن روحانى نمایى را که دشمن مى خواهد به جاى روحانى در میان مردم جا بزند. مردم مازاو متنفرند. اما روحانى واقعى را مردم دوست مى دارند. چون مردم معتقدند که با اسلام مى شود به آبادى دنیا و آخرت رسید.مردم از اسلام نیکى دیده اند. اسلام به آنها آزادى و عزت داده است. اسلام به این ملت رهایى از دست ستمگران و دستگاههاى فاسد را داد. آن دستگاههاى فاسدبه غیر از 2500 سالى که مى گفتند: (2500 سال پادشاهى ایران که البته ما از آنها خبر درستى نداریم خود آنها هم خبر نداشتند و همین جورى مى گفتند) در همین یکى دو قرن اخیر که بر این مملکت و در زیر سایه سنگین و شوم پادشاهان پهلوى و قاجار گذشت پدر این ملت را در آوردند. ایران در دوران ستمشاهى از عظمت و عزت تاریخى خود ساقط شد از کاروان علم و تمدن عقب افتاد. در سیاست عقب افتاد در اقتصاد عقب افتاد و منابع حیاتى اش را از دست داد. مردم اینها را از سلطنت دیدند. چه کسى آنها را از شر این فاسدان نجات داد؟ چه کسى آنها را بیدار کرد؟ آن مرد روحانى بزرگ این کار را کرد. پیشکسوتى و پیشقدمى روحانیون مردم را نجات داد و لذا مردم علماى واقعى دین را دوست مى دارند. هر وقت که در این مملکت یک نغمه آزادى واقعى بوده است رهبر آن روحانیون بوده اند. این تاریخ است. تاریخى که روحانیون ننوشته اند بلکه دشمنان روحانیون نوشته اند اما آنها به این حقیقت اعتراف کردند. مردم دوستى خود را به روحانیت نشان دادند و بنابراین تبلیغات آنها نقش بر آب شد. دیگر این که دشمنان تبلیغ کردند که در جامعه ایران کسى که شایسته مرجعیت باشد نیست ولى مردم به یکباره با چشم خودشان دیدند که فهرستى از علماى شایسته مرجعیت از طرف خبره هاى فن منتشر شد. کسانى که مى توانند مرجع را بشناسند و حوزه ها در دست آنهاست و قوام حوزه ها به آنهاست و مى توانند به مردم معرفى کنند این کار را کردند. البته آقایان 6 ـ 5 نفر را معین و معرفى کردند.

خوب این جور مصلحت دانستند که 6 ـ 5 نفر بگویند. صد نفر را که نمى شود گفت. اما من به شما عرض کنم. امروز اگر بخواهیم کسانى را که براى مرجعیت لایق هستند بشماریم از صد نفر هم بیشتر مى شوند حالا شش نفر از آنها بزرگانى بودند که آنها اسم آوردند. ولى فقط آنها نیستند. دو نفرشان را جامعه روحانیت مبارزه اسم آورد. حداقل صدنفرند. مى گویند: ریشه هاى کهن و نسل علماى بزرگ تمام شد. شما چه مى فهمید که علماى بزرگ چه کسانى هستند و حوزه ها چیست؟ این آقایان سیاستمدارهاى انگلیس و آمریکا و خبرگزاریهاى دنیا واضح ترین مسائل ملت ما را نمى توانند بفهمند و تحلیل کنند و اگر مى توانستند این قدر از ملت ایران شکست نمى خوردند. آنها قادر به تحلیل نیستند آن وقت در امر حوزه ها که از پیچیده ترین مسایل است وارد مى شوند و اظهار نظر مى کنند. اهل حوزه مى دانند چه کسى لیاقت دارد و چه کسى ندارد شما چه مى فهمید که علماى بزرگ نسل شان بر افتاده یا بر نیافتاده است؟

بعد از رحلت امام(ره) چندین مرجع درجه یک از دنیا رفته اند که چهارنفر از آنها خیلى معروف بودند: مرحوم آیت اللّه العظمى اراکى آیت اللّه العظمى گلپایگانى آیت اللّه العظمى خوئى و آیت اللّه العظمى مرعشى. غیر از مرحوم اراکى (ره) که سنشان 103 سال بود سن بقیه حول و حوش 90 سال بود. در سال 1340 که مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى(ره) از دنیا رفت این آقایان 90 ساله چند ساله بودند؟ حول و حوش 60 سال سن داشتند. موقع رحلت تقریبا 90 سالشان بود. 33 سال قبل از این سن آنها تقریبا بین 57 تا 62 سال بود. همیشه همین جور است. آن روز که مرحوم آقاى خویى آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى مرعشى براى مردم به عنوان مرجع معرفى شدند سنشان از بعضى از کسانى که امروز به عنوان مرجع معرفى شدند کمتر و یا بعضى هم تقریبا مساوى بود. شما چرا دهان خود را بى جا مى جنبانید که: نسل علماى حوزه تمام شد! شما چه مى دانید علماى حوزه چه کسانى هستند؟ نسلشان کدام است؟ چرا بى جهت اظهار نظر مى کنید؟

یک حرف دیگر این که شروع کردند کسان خاصى را به اسم معرفى کردن و گفتند که فلان کس از همه بالاتر است. بنا کردند براى مردم مسلمان حکم دادن و فتوا صادر کردن! مردم در امر مرجعیّت بیش از امور دیگر سختگیرند. حق هم همین است. من هم به شما عرض مى کنم که عزیزان من! در امر مرجعیّت سختگیر باشید. مبادا احساسات شما را به یک سمتى بکشاند. از همان طرق شرعى که وجود دارد تحقیق کنید. شاهد عادل باید شهادت بدهد آن هم نه یکى بلکه دو تا آن هم نه هر شاهد عادلى بلکه شاهد عادل خبره که این کاره باشند و بشناسند آنها باید شهادت بدهند که فلان کس جائزالتقلید و شایسته
تقلید است تا بشود از او تقلید کرد. آن وقت این آقایان از ملت ایران که در کار تقلید این قدر سختگیر است توقع دارند که حرف فساق و فجارى را که رادیوى بى .بى .سى و رادیوى صهیونیستى را اداره مى کنند گوش کنند! آنها مى گویند که فلان آقا از همه بهتر است مردم بروند از فلان آقا تقلید کنند. عجب خیال باطلى! آن کسانى که آنها اسم آوردند اگر هم شانس اندکى داشتند که عده اى به آنها مراجعه کنند بعد از آن که آنها اسم آوردند بدون تردید این شانس کم شد. عده اى از مردم این کشور بلکه اکثریت مردم مؤمن کشور ما از بس که از این رادیوهاى بیگانه دروغ خباثت و ملعنت شنیده و دیده اند هر چه آنها بگویند به عکس آن عمل مى کنند. اگر آنها گفتند از فلان کس تقلید کنید از او تقلید نمى کنند اگر روى کسى تکیه کردند و گفتند از او تقلید نکنید مردم از او تقلید مى کنند. این عادت مردم ماست و عادت درستى هم هست. امام (رضوان اللّه علیه) هم مى فرمود که: رشد در خلاف این رادیوهاى بیگانه و تبلیغات دشمن است. هر طرفى که آنها مى روند بدانید که آن طرف طرف باطل است و طرف ضدش طرف حق است. مردم ما در قضیه مرجعیّت با این موضعگیریها به دهان تبلیغات خصمانه دشمن زدند (تکبیر حاضران)

بنده هم واقعاً باید از مردم تشکر کنم. البته ما واقعاً زبان شکرگزارى از شما ملت ایران را نداریم. ملت خیلى در این قضیه رحلت مرحوم آیت اللّه العظمى اراکى(ره) و موضعگیریها و حضور در تشییع و نماز و مجالس فواتح واقعاً سنگ تمام گذاشتند. از آقایان قم و تهران هم که یک فهرستى از کسانى که مردم مى توانند از آنها تقلید کنند درست کردند و به مردم دادند واقعاً باید تشکر کرد. آنها به وظیفه خودشان عمل کردند. البته نمى شود گفت کسانى که در این فهرست نیستند از اینها که در این فهرست هستند کمترند. من
نمى توانم این را عرض بکنم. عرض کردم شما اگر الان به قم بروید حداقل صد نفر را مى توانید پیدا کنید که مى شود اسمشان رافهرست کرد و گفت از اینها مى شود تقلید کرد.

دشمن این جور وانمود کرد که در ایران بر سر مرجعیّت یک جنگ قدرتى است. این هم یک نکته اساسى است. کافر همه را به کیش خود پندارد. اینها خودشان براى در دست گرفتن یک قدرت کوچک در این کشورهاى اروپایى و آمریکا و جاهایى که با تمدن مادى اداره مى شود درگیریهاى عجیب دارند مثلاً براى شهردار شدن در فلان ایالت یا فلان شهر یا براى گرفتن فلان کرسى نمایندگى حاضرند همه مقدسات را زیر پا بگذارند که به این مقام برسند. من افسوس مى خورم که شما مردم عزیز فرصت ندارید بعضى از نوشته ها و اطلاعاتى را که ما با آنها سر و کار داریم ببینید تا بدانید که چقدر سطح دنیا در مقام پرستى و جاه طلبى نازل است. همین شخصیتهائى که شما در دنیا مى بینید که با چهره هاى مرتب و منظم اطو کشیده کراوات بسته و لبخندهاى مصنوعى جلوى دوربینهاى تلویزیون ظاهر مى شوند براى گرفتن این مقامها به همه جنایتهایى که ممکن بود حاضر بودند دست بزنند اغلب آنها این جورند. بنده یک کتابى درباره حادثه اى در آمریکا خواندم که یک کتاب کاملاً مستند و صحیح بود. در این کتاب حقایق عجیب و تکان دهنده اى بیان شده است که مثلاً براى تصدّى فلان پست چه گروههایى و چگونه با هم جنگیدند. آنها خیال مى کنند این جا هم این جور است. مرجعیّت هم این جور است. نه آقا اشتباه کردید. هیچ جنگ قدرتى نیست هیچ دعوایى در باب مرجعیّت نیست. ما از آن کسانى که با وجود شایستگى یک کلمه از خودشان اسم نمى آورند و دیگران بعد از 30 یا 40 سال به فکر آنها مى افتند و پیش آنها مى روند و اصرار مى کنند و آنها بعد از اصرار رساله مى دهند (مثل مرحوم آیت اللّه
العظمى اراکى(ره)) زیاد داریم. همین الان در قم از همین عده اى که شایسته مرجعیتند کسانى هستند که اگر هزاران نفر پیش اینها بروند و بخواهند آنها را به میدان بیاورند مى گویند نمى آییم. الحمد لله دیگران هستند. چنین کسانى همین الآن هستند. کسانى هستند که حتى بر زبان هم چیزى را جارى نمى کنند با این که خودشان را اعلم از همه مى دانند. مجتهدین غالباً خودشان را اعلم از دیگران مى دانند. البته همه را نمى گویم ولى غالباً این جورند. با وجود این که اینها خود را اعلم از دیگران مى دانند این را حتى بر زبان هم جارى نمى کنند. حاضر نیستند خودشان را مطرح کنند و به میدان بیایند. بعد از رحلت مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى(ره) همین امام بزرگوارى که شما دیدید دنیایى را متوجه به خود کرد و مشت او آن چنان گنجایش داشت که مى توانست بشریت را در مشت بگیرد همین آدم رساله نداد رفت و در خانه نشست و هر چه اصرار کردند رساله نداد. بنده خودم جزو کسانى بودم که آن وقت این را به ایشان عرض کردم. ایشان اصلاً جواب نمى داد. مى گفت: آقایان هستند تا اینکه بالاخره یک عده اى رفتند ایشان را وادار کردند البته فتاوى ایشان معلوم بود آنها رساله ایشان را تنظیم کردند و بیرون دادند. از این قبیل فراوان هستند. همین الآن کسانى از بزرگان در گوشه و کنار حوزه ها هستند که 20 ـ 30 سال پیش شایسته بودند که اسمشان آورده شود ولى نه خودشان اسم خود را آوردند و نه به آنهایى که مى شناختند اجازه این کار را دادند. دیگران هم که نمى شناختند. قدرتى در بین نیست. بیشترین کارى که ممکن است در کسانى که اطراف شبهه مرجعیتند کسى انجام بدهد این است که تعدادى از رساله خودش را چاپ بکند و بگذارد داخل خانه اش که اگر کسى آمد به او بگوید: آقا این هم رساله ماست بگیر و برو! بیشترین کارى که مى کنند این است. بیشتر از این کارى نمى کنند رادیوها را پرکردند که جنگ قدرت است.

از جمله حرفهاى بى اساس و مفتضحى که خواستند در تبلیغات خود نشان بدهند یکى هم این بود که مى خواستند بگویند اکثریت علماء و بزرگان حوزه هاى علمیه چون بادخالت دین در سیاست مخالفند پس با حکومت اسلامى و با ولایت فقیه مخالفند و اکثریت با اینهاست. بفرمایید این اکثریت است. همین هایى که اعلامیه مى دهند اکثریتند. همینهایى که امروز اسمشان مطرح است اکثریتند.

البته در روحانیت هم آدمهاى ناباب هستند ما نمى گوییم نیستند. آدم ناباب در روحانیت هست در کسبه هست در دانشگاهى هست در ارتش هست و در دستگاههاى مختلف هست. آدم ناباب همه جا هست. درون روحانیت هم آدمهایى هستند که نان و نمک امام زمان(عج) را خوردند و نمکدان امام زمان(عج) را شکستند و با راه امام زمان مخالفت کردند. ما نمى گوییم نیستند. رادیوهاى بیگانه بروند و هر چه مى خواهند با آنها مصاحبه کنند. ده تا کتاب هم حاضرند بنویسند و فحش به همه مقدسات جمهورى اسلامى بدهند. نه این که اینها نیستند چرا هستند. اما اولاً بسیار کم هستند و ثانیاً منفور ملت ایران و منفور مسلمانهاى انقلابى اند. شما خیال مى کنید این کسانى که در داخل ایران هستند و رادیوهاى بیگانه و دستگاههاى استکبارى براى مرجعیّت به آنها دل بسته اند اگر خودشان را در معرض اطلاع این ملت قرار بدهند ملت اینها را آرام مى گذارد؟ ملت ایران از خائنین نمى گذرد. تا امروز هم نگذشته است. در آینده هم از جنایتکاران نخواهد گذشت. (تکبیر حاضران) یک نکته دیگر را هم من لازم است عرض بکنم و خواهش مى کنم از برادران و خواهران عزیز که این مطلب را بدون احساسات گوش کنند. بعد از رحلت امام(ره) در آن
روز اول که در مجلس خبرگان بحث کردند (بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم) و بالاخره اسم این بنده حقیر به میان آمد بحث کردند چه کسى را انتخاب کنیم و اتفاق کردند بر این که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بکنند من مخالفت کردم. مخالفت جدى کردم نه این که مى خواستم تعارف بکنم. خدا خودش مى داند که در دل من در آن لحظات چه مى گذشت. رفتم آن جا ایستادم و گفتم: آقایان صبر کنید اجازه بدهید . (اینها همه ضبط شده و موجود است هم تصویر و هم صداى آن هست) شروع کردم به استدلال کردن که من را براى این مقام انتخاب نکنید. هر چه اصرار کردم قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم آقایان مجتهدین و فضلاء که در همان جا بودند استدلالهاى ما را جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم ولى بعد دیدم که چاره اى نیست. چرا چاره اى نبود؟ زیرا به گفته افرادى که من به آنها اطمینان دارم این واجب در من متعین شده بود.یعنى اگر من این بار را برندارم این بار زمین خواهد ماند. این جا بود که گفتم قبول مى کنم. چون دیدم بار بر زمین مى ماند. براى این که بار بر زمین نماند آن را برداشتم. اگر کس دیگریى آن جا بود یا من مى شناختم که ممکن بود این بار را بر دارد و دیگران هم او را قبول مى کردند یقیناً من قبول نمى کردم که این بار را بردارم. بعد هم گفتیم پروردگارا توکل به تو و خدا هم تا امروز کمک کرد. قبل از آن هم همین جور بود. من دو دوره به ریاست جمهورى انتخاب شدم. در هر دوره من قبول نمى کردم. در دوره اول من تازه هم از بیمارستان آمدم بودم در عین حال دوستان گفتند اگر قبول نکنى این بار بر زمین مى ماند. کسى نیست. ناچار شدم. در دوره دوم هم خود امام (ره) به من فرمودند که بر تو متعیّن است. من رفتم خدمت ایشان گفتم: آقا من قبول نمى کنم این دفعه دیگر من به میدان نمى آیم. گفتند: بر شما متعیّن است. یعنى واجب واجب کفایى نیست. متعیّناً بر شما واجب است. واجب عینى است اگر بر من واجب عینى باشد از زیر هیچ بارى دوش خود را خالى نمى کنم. عزیزان من! در این قضیه مرجعیّت موضوع این جورى نیست. بار بر زمین نمى ماند. این قضیه متوقف به فرد نیست. البته آقایان فهرست دادند و اسم این حقیر را هم در آن فهرست آوردند اما اگر از من سؤال مى کردند من مى گفتم این کار را نکنید. بدون اطلاع من این کار را کردند. من بعد از آنکه اعلامیه شان صادر شده بود خبردار شدم والا نمى گذاشتم. حتى من به تلویزیون اطلاع دادم و گفتم: اگر آقایان ناراضى نمى شوند اعلامیه آنها را که مى خوانید اسم مرا نخوانید. گفتند: نمى شود تحریف اعلامیه است. آقایان نشسته اند و چند ساعت جلسه کردند و نمى شود. لذا این طور بود که اطلاعیه را خواندند. من حالا به شما عرض مى کنم ملت عزیز عزیزان من آقایان محترم وبزرگانى که از گوشه و کنار گاهى به بنده پیغام مى دهند که رساله بدهید. بار فعلى من خیلى سنگین است. بار رهبرى نظام جمهورى اسلامى و مسؤولیتهاى عظیم دنیایى مثل بار چند مرجعیّت است. شما این را بدانید. چند مرجعیت را اگر روى همدیگر بگذارند ممکن است بار آن به این سنگینى بشود.ممکن است گمان هم نمى کنم. الان ضرورتى نیست. بلکه اگر العیاذ باللّه وضع به جایى مى رسید که من مى دیدم چاره اى نیست مى گفتم عیبى ندارد. من شانه ام با همه ضعف و فقرى که دارم به فضل پروردگار آن جایى که ناچار باشم یعنى ضرورى باشد حرفى نداشتم که بار این جورى را هم روى دوش خودم بگذارم. اما الان آن جورى نیست. الان نیازى نیست. این همه مجتهدین بحمد اللّه هستند. حالا من قم را اسم آورده ام ولى در غیر قم هم هستند. مجتهدین و افراد
شایسته اى هستند. چه لزومى دارد که حالا این بار سنگین را که خداى متعال گذاشته است بر دوش نحیف این حقیر ضعیف این بار را هم رویش بگذارند احتیاجى به این معنى نیست. پس این کسانى که اصرار مى کنند آقا رساله بدهید توجه بکنند من براى خاطر این است که از قبول بار مسؤولیت مرجعیّت استنکاف مى کنم. چون آقایان بحمداللّه هستند و نیازى به این معنا نیست. البته خارج از ایران حکم دیگر دارد. بار آنها را من قبول مى کنم. چرا؟ براى خاطر این که آن بار را اگر من بر ندارم ضایع خواهد شد. آقایان امروز بحمداللّه در این جا هستند و بعقیده من کافى هستند و کفایت لازم بلکه فوق اندازه ضرورى را هم امروز در قم مى بینیم وجود دارد. آن روزى که احساس کنم براى تحمل بار مسؤولیت خارج از کشور آقایان مى توانند این بار را هم تحمل کنند آن جا باز هم من کنار مى کشم. امروز من درخواست شیعیان خارج از ایران را قبول مى کنم. براى خاطر این که چاره اى نیست. مثل همان جاهاى دیگر است که ناگزیر هستیم. اما در داخل ایران هیچ احتیاجى نیست. وجود مقدس ولى عصر ارواحنا فداه و عجل اللّه تعالى فرجه الشریف خود ناظر و حافظ و نگهبان حوزه هاى علمیه است. حافظ و پشتیبان علماى بزرگ است. هدایت کننده دلهاى مراجع و دلهاى مردم است. امیدواریم خداى متعال این مرحله را هم براى ملّت ایران مرحله مبارکى قرار بدهد.

والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته