مصاحبه با آیة الله عبدالحسین غروى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


نه حکایت پیرار و پار است و نه حدیث بادفروشان و نه دراز گویى پیران . حکایت شب است شبهاى بلند و دیجور. شبهایى که خفّاشان میدان دار بودند و حکم مى راندند. شبهایى که جغدان شوم آیین در جاى جاى این ملک بیغوله بان بودند و آواى ویرانى سر مى دادند و مرگ باغ و باغبان را دشتهاى تهى تهى از مردان آبادگر وگل و گیاه و چکاوک را آرزو داشتند.

همه جا و همه چیز را ویرانه مى ساختند و همه را ویرانه نشین . شبان و روزان در کار بودند که برکنند از بن آبادانى را و سر سبزى و شادابى را.

قصهء غصه هاست . غصه هایى که مردان آگاه و غیور را غریبانه در غروبى غمین از پاى در آورد. غصه دین غصه غربت دین غصه آورگیها و در به دریهاى مردان دین غصه ویرانیها سر بردار رفتنها و...

سخن از تبرهاى زهر آگین است که سروها را قامت شکستند.

کاش تنها تبر بود که بر قامت سروها فرود مى آمد و دشنه بود که بر سینه ها مى نشست که تحمل آنها بسى آسان تر بود براى مردانى که مردانه پاى در میدان
گذارده بودند و گواراتر.

امّا تحقیر بود که جانها را مى کاهید و زخم زبان بود که بر سینه ها داغ مى گذارد.

سفلّه مردان وقتى در برابر قله هاى سر به آسمان سوده مى ایستادند سفلگى و فرومایگى و حقارت خود را به عیان مى دیدند نا مردانه به تحقیر مردان بلند جایگاه مى پرداختند.

امّا غافل از آن که نتوان آفتاب را به گل اندود و براى همیشه خورشید را در زیر ابر نگهداشت . میدان دارى اراذل و سفله مردان حباب روى آب را ماند کم عمر و غیر پایدار. آنچه ماندگار و پایدار خواهد ماند حق است و زندگى برمدار حق .

نه ما و نه بزرگانى که با آنان به گفتگو مى پردازیم بر آن نیستیم که بى هدف لا به لاى اوراق تاریخ را بکاویم و ورقى بر اوراق بیفزاییم بلکه بر آنیم از خلوص ایثار مرادنگى بزرگى و بزرگوارى مردانى بگوییم و بنویسیم که جان بر سر دین گذاردند و از همه کس و همه چیز گذشتند تا دین بماند شاداب و پر بار و سایه گستر.

گفت و گویى که فرار وى دارید ارمغانى است که سفر به خطبه آذربایجان شرقى .

گفت و گو با یار با وفاى امام و انقلاب اسلامى حضرت آیة الله عبدالحسین غروى تبریزى شاهد صحنه هاى نبرد حق وباطل و حاضر در عرصه ها. غمها بر سینه داشت و رنجها بر جبین . سینه اش مالامال بود که غم غم مرگ غریبانهء یاران صالحان پرچمداران بزرگ دین از حائرى تا خمینى . از این روى تنفس و زندگى در فضاى دلگشاى انقلاب اسلامى را نعمتى مى دانست بزرگ . دلسوزانه از اعماق قلب هشدار مى داد: گرماى خورشید را پاس دارید که گذشته سخت سرد بود و استخوان سوز. به امید آن که هشدارها و پندهاى این بزرگ چراغ راه باشد و تاریکى زدا.

حوزه

حوزه : حضرت عالى از خاندان علم و فضیلت هستید لطفاً از خاندان خود براى براى ما بگویید.
استاد: خاندان ما تقریباً سیصد سال است که مفتخر به کسوت روحانى اند. جدّ بزرگ ما در سیصد سال پیش امام خامنه است . پس از ایشان فرزندانش نسل بعد از نسل اهل علم بودند.

منطقهء اجدادى ما ارونق وانزاب است . شبستر خامنه و تسوج از قصبات و محلّه هاى این بلوک بودند. به منطقهء بین تبریز تادو فرسخى سلماس را ارونق و انزاب مى گویند. بلوک بسیار وسیع و مهمى است . مردمان فهمیده و با فضیلتى داشته و بافضیلتى داشته و دارد.

خانودهء ما در چهرگان که دهى است نزدیک تسوج اقامت داشتند. در خانوادهء ما همیشه چهار یا پنج نفر روحانى با سواد اهل منبر و محراب بوده است که برخى از آنان تحصیل کرده نجف بوده اند. متأسفانه در حال حاضر در تمام منطقهء انزاب وارونق بیش از چند اهل علم وجود ندارد.

آقا على جد اعلاى ما که امامت جمعه خامنه را بر عهده داشته در پشت شرح لمعه با خط زیبا و خوانا خطاب به فرزندانش نوشته است :

<فرزندانم ! شما به شهرهاى بزرگ بروید و در آن شهرها بمانید. من در نجف تحصیل کردم . از نجف به مشهد مشرف شدم ودر آن شهر حوزهء درسى داشتم . ولى مادرم نوشت : به چهرگان بیا. امر او را اطاعت کردم و به اینجا آمدم .>

آن مرحوم در خامنه مدرسه اى تأسیس مى کند و به تعلیم و تربیت طلاب مى پردازد. تا همین اواخر دیوارهاى مدرسه مانده بود.

 

حوزه : لطفاً شمه اى از زندگى تحصیلى و علمى خود را بیان کنید.
استاد: از مرحوم والده قرآنى مانده است چاپ بمبئى در داخل جلد آن تاریخ
تولد مرا به سال 1328هـ. ق . در جوار قبر مولى امیر المؤمنین علیه السلام ثبت کرده است .

هیأت علماى نجف مدرسه هایى به سبک جدید در نجف کربلا و کاظمین تأسیس کرده بودند. نام مدرسه اى که در نجف تأسیس کرده بودند < علوى > بود. بنده تا کلاس ششم در این مدرسه تحصیل کردم و گواهى نامه گرفتم . البته گواهى نامه هاى این مدارس از تهران مى آمد. در آن روزگار مدارس دولتى نبود. اشراف نجف هم فرزندانشان را به این مدارس مى فرستادند.

این مدارس زیر نظر افراد بسیار خوبى اداره مى شد. فرزند مرحوم آخوند خراسانى از اعضاى هیأت مدرسه علوى نجف بود. متأسفانه این مدارس بعدها دولتى شد .

بعد از این که گواهى نامه ششم ابتدایى را دریافت کردم پدرم از تبریز نوشت :

< خوب است ایشان همان روش آباء و اجداد خود را پیشه کند و تحصیل علوم دینى نپردازد. >

بنا بر سفارش مرحوم والد طلبه شدم . از اول شرح امثله تا پایان جلد اول کفایه را در نجف خواندم . قوانین را در خدمت آقا شیخ حسین تنها مدرس قوانین مقدارى از مکاسب را در خدمت مرحوم مشکینى صاحب حاشیه بر کفایه جلد اول کفایه را در خدمت آیة الله سید محمد باقر زنجانى فرا گرفتم . با آیة الله زنجانى خیلى مأنوس بودم . سخنان اخلاقى و روش زندگى آن بزرگوار براى من درس بزرگى بود.

مشغول تحصیل بودم که مرحوم والد نوشت :

براى دیدار چند صباحى به تبریز بیایید.

به تبریز آمدم . در همان روز ورود ما به تبریز پهلوى ملعون مرزها را بست و مانع ورود افراد به عراق شد و به عکس . چند ماهى در تبریز ماندم و در بحث ارث مرحوم آیة الله سید ابوالحسن انگجى شرکت کردم . چون از تشرف به نجف مأیوس شدم به قم مشرف شدم . در قم مرحوم آیة الله حاج شیخ عبد الکریم حائرى به
احترام ایشان براى بنده در مدرسه فیضیّه حجره داد و شهریه اى هم مقرر فرمود. این در حالى بود که برنامه مرحوم حاج شیخ این بود که : تا طلبه اى شش ماه در قم نمى ماند و دقیقاً شناسائى نمى شد نه به او حجره مى دادند و نه شهریه.

در قم جلد دوّم کفایه را در خدمت مرحوم میرزا محمّد همدانى رحمة الله علیه خواندم . ایشان از مدرسین برجسته قم بود. بعد از رحلت حاج شیخ عبدالکریم حائرى به همدان رفت و در آن شهر منشأ خیرات و برکات فراوان شد.

وقتى که از سطح فارغ شدم درس مرحوم حائرى و مرحوم حجّت شرکت کردم .

در درس حاج شیخ اصول را از اوّل تا حجّیت خبر واحد و در فقه کتاب طهارت را حضور داشتم . مرحوم حجّت مرد جامعى بود. مثل مرحوم آیة الله بروجردى اصرار داشت طلبه اى که در درسش شرکت مى کند جامع بار بیاید. لذا علاوه بر درس پر بارى که ارائه مى کرد شبهاى پنج شنبه ملل و نحل تدریس مى کرد. متأسفانه پس از رحلت آیة الله حائرى گرفتار ادارهء حوزه و رسیدگى به طلاب شد و درس ملل و نحل ادامه پیدا نکرد.

 

حوزه : خلاصه اى از زندگى تحصیل علمى مرحوم والدتان را بیان کنید.
استاد: ایشان پس از مقدارى تحصیل و فراگیرى علوم حوزوى در تبریز به نجف اشرف مشرف مى شود و در آن جا از محضر بزرگانى همچون : مرحوم سیّد یزدى صاحب عروة الوثقى مرحوم شریعت اصفهانى آخوند خراسانى و... بهره مى برد و مورد لطف و توجه آن بزرگان قرار مى گیرد. اجازات و تقریرات خوبى از آنان داشت . یک وقتى مرحوم آیة الله مرعشى نجفى به من مى گفت : مرحوم پدر شما نوشته ها و تقریرات خوبى داشتند.

مرحوم شریعت اصفهانى مرد جامعى بوده است و مرحوم ابوى کتاب و یادگارهایى از آن بزرگوار داشت . از جمله : کتابى دربارهء امام زمان < عج > این کتاب
پاسخى بود به فردى به نام آلوسى که پرسیده بود: <راجع به ولى عصر چه دلیلى دارید؟>

خانواده آلوسى در بغداد خانوادهء بزرگى بود. در این خانواده هم رجال علم بود و هم رجال سیاست . آلوسى صاحب تفسیر از همین خانواده است . فرد مورد نظر شبهه اش را در ضمن قصیده اى خطاب به علماى نجف این جا و آن جا منتشرکرده بود.

مرحوم آیة الله حاج شیخ حسین کاشف الغطاء به وى پاسخ مى دهد و آیة الله شریعت اصفهانى کتابى در پاسخ آلوسى مى نگارد. همهء شاگردان حضرت ایشان این جزوهء بسیار عمیق را استنساخ مى کنند. از جمله مرحوم والد ما هم یک نسخه براى خودش استنساخ مى کنند. از جمله مرحوم والد ما هم یک نسخه براى خودش استنساخ مى کند.

آقایى از علماى تبریز مطلق شده بود که پدر ما چنین جزوه اى دارد. آمد و آن را به امانت گرفت . متأسفانه نیاورد تا فوت کرد. وارثان ایشان اهل علم نبودند. به داماد ایشان عرض کردم : کتابهاى آن مرحوم را بببینید اگر چنین کتابى در بین آن بود به من رد کنید. متأسفانه تا کنون خبرى نشده است .

علاقهء شدیدى به آن کتاب داشتم و ناراحت از این که در دسترس نیست . جویا شدم تا این که فهمیدم نسخه اى از آن رامرحوم آیة الله سید احمد لواسانى اخوى بزرگ حاج آقا صادق لواسانى در اختیار دارد. از آن بزرگوار گرفتم و شروع کردم به استنساخ . در حال استنساخ بودم که مرحوم آقا مرتضى ایروانى که از فضلاى شریف و از دوستان حضرت امام رحمة الله علیه بودند و به ما نیز نطف و عنایت داشتند بنده را در حال استنساخ آن کتاب دیدند. بعد از چند روز به حجرهء من تشریف آورند پرسیدند آن کتاب را که استنساخ مى کردى تمام شد؟ گفتم : بله . شما نسخه ءاى براى خودتان استنساخ کنید!

متأسفانه دیگر نتوانستم استنساخ کنم .

حوزه : نکته فقهى اگر از اساتید بزرگوار خود به یاد دارید بیان کنید.
استاد: نکته فراوان است . مرحوم حائرى در بحث طهارت به بحث طهارت یا نجاسات اهل کتاب رسیدند. در این زمینه مبسوط بحث کرد. در نهایت فرمود:

<من هم به این روایت که مى فرماید:

سألت ابا عبد الله عن قوم مسلمین یأکلون و حضر هم مجوسى ایدعونه الى طعامهم . فقال امّا انا فلا او اکل المجوسى واکره ان احرم علیکم شیئاً تصنعونه فى بلادکم >

وسائل الشیعه ج 16 383ـ 384

عمل مى کنم و دربارهء طهارت و نجاسات آنان چیزى نمى گویم .>

آیة الله خویى مى فرمود:

< حکم به نجاسات اینان مشکل است و حکم به طهارت آنان اشکل !>

مرحوم آیة الله حکیم مى فرمود:

<نجاسات آنان مانند کلب و خنزیر نیست ; بلکه عرضى است . زیر اینان از چیزهاى نجس اجتناب نمى کنند.>

بالآخره برخى از مجتهدین شجاع بایستى مبانى را دقیقاً بررسى کنند و نظر بدهند و مشکلاتى که این مسأله براى مسلمانان پدیده مى آورد حل کنند.

برخى از مراجع در فتوا جامعیت خاصى داشتند. مثلا مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى براى اولین بار الکل صنعتى را پاک دانستند و فرمودند:<احکام تابع عناوین اند. الکل صنعتى اکنون مسکر نیست بلکه داروست ; لذا نمى تواند نجس باشد.>

 

حوزه : از ویژگیهاى برجستهء اخلاقى مرحوم آیة الله حائرى که براى امروز حوزه هاى علمیه طلاب فضلاء و... چراغ راه کار ساز باشد بفرمایید.
استاد: مرحوم آیة الله حائرى خصایص بر جسته اى داشت . واقعاً مهذّب و پیراسته بود.

در روایت است :

آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه .
ایشان واقعاً حب جاه را از وجودش ریشه کن کرده بود. ریاست و مقام در قلب او جاى نداشت . در این باره نمونه بسیار دارم از جمله :

تابستانى بود رفته بودند. بنده با عده اى از طلاب براى دیدار با ایشان به آن روستا رفتیم . ایشان با دوستان و اصحاب در باغى نشسته بودند مشغول صحبت که ما به خدمتشان رسیدیم .

از هر بابى سخنى گفته مى شد. در این بین مرحوم حاج شیخ خطاب به حاج سید محمد باقر ( عموى آقاى ابو ترابى آزاده) که از علماى بزرگ آن زمان بود فرمود:

جناب آقا سیّد محمد باقر! این ریاست که مى بینى خداگواه است که یک قدم براى آن و در جهت آن بر نداشته ام . هر چه آمده است خودش آمده .

مرحوم حاج شیخ چنین نفس قدسى داشت . این چنین افرادى باید الگو و اسوهء طلاب و فضلا باشند. خاطرهء دیگرى که از آن بزرگوار به یاد دارم و بسیار سازنده است مربوط مى شود به بعد از رحلت مرحوم میرزاى نائینى . بعد از رحلت مرحوم نائینى مردم متدین زنجان براى تعیین مرجع تقلیدشان به آیة الله آقا محمّد باقر زنجانى که از علماى بزرگ نجف بود و ما هم توفیق استفاضه از محضرش را یافته بودیم مراجعه کردند. آیة الله آقا محمّد باقر در نامه اى به من نوشت :

من همه جهات علمى وتقوایى سید ابوالحسن را مى دانم . تقوا و ورع حاج شیخ عبد الکریم را هم مى دانم . ولى در بعد علمى ایشان فقط در الاصول را دیده ام . شنیده ام ایشان درصلات کتابى نوشته اند اگر ممکن بود یک نسخه از آن را براى من بفرستید.

براى گرفتن کتاب الصلوة خدمت خاج شیخ رفتم . مرحوم صدر هم نشسته
بودند. عرض کردم : استاد بزرگوار ما آقاى زنجانى طى نامه اى از من خواسته اند که : کتاب الصلوة حضرت عالى را براى ایشان بفرستم . آیة الله صدر از آقاى زنجانى بسیار تعریف کردند.

میرزاى نائینى فوت کرده است . نمى خواهم رساله پراکنى کنم .

عرض کردم : این کتاب علمى است نه رساله .

فرمود : نتیجهء آن رساله پراکنى است .

بالآخره با اصرار آیة الله مرحوم صدر و پافشارى من فرمودند:

مانعى ندارد. اجازه دارید که یک جلد از کتاب الصلوة من را بگیرید وبراى ایشان بفرستید امّا مشروط بر این که دیگر چنین تقاضاهایى نکنى . نمى خواهم بعد از میرزا کسى از من ترویج کند!

این نمونه اى بود از تقوا و ورع آن بزرگوار. واقعاً از شوائب نفسانى مبرّا بود. همین قداست نفس او بود که مایهء بقاء و رشد حوزهء علمیه قم و این همه برکات شد.

 

حوزه : وضعیّت حوزه علمیه قم در دوران زعامت آیة الله حاج شیخ عبدالکریم و تحصیل شما در آن حوزه چگونه بود.
استاد: دوران سختى بود. حوزهء علمیّه قم دوران پر مصیبتى را گذارند. رضا شاه خیلى تلاش کرد حوزه را قلع و قمع کند. ولى درایت وکاردانى حاج شیخ مانع از آن شد. ایشان واقعا زحمت راقلع و قمع کند. ولى درایت و کاردانى حاج شیخ مانع از آن شد. ایشان واقعاً زحمت کشید تا این حوزه باقى ماند. آن بزرگوار برگردن همه ما و حوزه هاى علمیّه حق دارد.خیلى رنج کشید. کشف حجاب جلوگیرى از مجالس مذهبى و عزادارى حضرت ابا عبدالله الحسینى سخت گیرى بر طلاب و مؤمنین ظلم و اجحاف به مردم و صدها کار خلاف دیگر آن بزرگوار را از پا در آورد و دق مرگش کرد. غصه او را کشت . در اواخر عمر این شعر را زمزمه مى کرد:

خرم آن روز که از این منزل ویران بروم راحت جان طلب و ز پى جانان بروم
در مدرسه فیضیه مجلس ترحیمى برگزار شده بود از طرف حاج شیخ . ایشان هم شرکت کرده بود. میرزا حبیب اصفهانى که از وعّاظ تهران بود روى منبر در حال سخنرانى بود که رئیس سازمان امنیّت وقت حسین خان تفرشى آمد و جلوى حاج شیخ وقیحانه و با صداى بلند فریاد زد:

میرزا حبیب بیا پایین .

او هم فوراً آمد پایین . هیچ کس جرأت نکرد اعتراضى بکند حرفى بزند. سکوت سنگینى بر مجالس حاکم شد. غمى دل همه ما را فرا گرفت .

اینان چنین بى حیائیهایى کردند. خیلى وقیح بودند. به روحانیت توهینها کردند.

من بسیار متأسفم و گلایه مند از کسانى که امروز نسبت به این عظمتى که براى اسلام روحانیت پیش آمده بى تفاوت هستند. آنان که آن روزهاى سخت و طاقت فرسا را دیده اند باید قدر این روزها را بدانند. بر این نعمت بزرگ . خدا را شکر کنند. امام خمینى رحمة الله علیه با یاران ایثارگر و مجاهدش ما را از ذلّت و بدبختى نجات دادند. آیا نباید از چنین پاکانى سپاسگزار باشیم و بر چنین نعمتى شکر گزار؟ با تساهل در حفظ این نعمت کفران نکنیم .

رضا قلدر به دستور اربابهایش سعى داشت همه مظاهر دینى را از بین ببرد. او به خوبى فهمیده بود که روحانیون اجتماعات مذهبى چگونه توطئه هاى اجانب را خنثى مى کند لذا تلاش کرد که روحانیت را از بین ببرد و هم مراسم مذهبى را در جامعه به فراموشى بسپارد.

براى نابودى حوزه ها علمیه و روحانیّت خیلى تبلیغ کرد به طورى که فرد معمم را سوار ماشین نمى کردند! مى ترسیدند، ماشین خراب بشود!

کار دیگرى که در جهت حذف روحانیت کردند گواهى جواز لباس بود. روحانیون را امتحان مى کردند. هر کس در امتحان قبول مى شد کارت بویژه اى دریافت مى کرد که مجاز است لباس روحانیّت به تن داشته باشد.
در قم امتحان گذاشتند. مجرى و متولى امتحان فردى بود به نام ذو المجد که از تهران مأموریت یافته بود. مرحوم حاج شیخ براى این که به نحوى جلوى تصفیه آنان را بگیرد و نگذارد به این بهانه طلاب را خلع لباس کنند به بزرگانى همچون : مرحون آقاى قزوینى مرحوم حضرت امام مرحوم آقاى مرعشى و... اشاره کرده بود که امتحان را در دست بگیرند. همین طور هم شد. این بزرگان امتحان را در دست گرفتند بسیار به طلاب کمک کردند تا این بحران را هم از سر بگذارنند. خیلى دلسوزانه تلاش مى کردند. به جورى که مرحوم آقاى صدر و آقاى مرعشى بین شرکت کنندگان در امتحان راه مى رفتند و پاسخ سئوالها را مى دادند. ذوالمجد هم نمى توانست کارى بکند.

دولت رضا خان چون دید با امتحان و فشارهاى دیگر راه به جایى نمى برد دستور داد که در قم هفت نفر معمم نباید بیشتر باشد.

با این خبر خیلى ناراحت شدیم . به آیة الله حائرى پناه بردیم . پدر و ملجاء ما طلاب بود.

ایشان در بیرون از شهر به سر مى بردند. مرحوم آقاسید محمود طالقانى هم بود. ایشان با ناراحتى خطاب به حاج شیخ عرض کرد:

شما این جا آمدید راحتى مى کنید و ما را در چنگ دژخیمان انداخته اید .

مرحوم حاج شیخ به مرحوم طالقانى علاقه داشت . با پدر مرحوم آقاى طالقانى خیلى دوست بود. مرحوم طالقانى علاقه داشت . با پدر مرحوم آقاى طالقانى خیلى دوست بود. مرحوم حاج شیخ رو به من کرد و گفت : چه عجب از پدر پیرتان دیدن کردید.

بنده به ایشان عرض کردم : در قم فشار بر طلاب خیلى زیاد است . اجازه بدهید پیش شما بیایند یا به دهات خود بروند.

ایشان فرمود: ابدا طلاب نباید بروند و سنگر را خالى کنند.

بعد اضافه کرد: < من از اوضاع شما و مملکت اطلاع دارم ولى از من کارى
ساخته نیست .

اگر حالى باشد شبى نیمه شبى وقتى که براى نماز شب بلند شدم شما را دعا مى کنم .

سپس با حالتى خاص و عجیب فرمود:

امروز سرپرست ما امام زمان ارواحنا له الفداء است . رابطه خود را با ایشان محکم کنید. ظالم مى رود شما مى مانید.

ما زنده بودیم و دیدیم که فرمایش این مرد خدا تحقق یافت . خودم در قم دیدم که متفقین رضا خان را به طرف اصفهان مى برند. با خوارى و ذلّت . ظالم رفت و ما ماندیم .

این مکاشفه و نوید ایشان در آن روزگار ما را راحت کرد. دیدیم وقوع مکاشفه را. رضا خان با کمال ذلت و خوارى رفت و حوزه با کمالت عظمت و موفقیّت پا بر جا ماند و لله الحمد.

 

حوزه : وضعیّت حوزه علمیه قم پس از رحلت آیة الله حائرى چگونه بود.
استاد: با رحلت حاج شیخ روز گار تاریکى پیش آمد. خفقان بر همه جا حاکم بود. طلاب روزگار سختى را مى گذراندند. امّاخداوند لطف کرد و حوزه به همّت آیات ثلاث حجت صدر و خوانسارى از گزند حوادث مصون ماند و از این طوفان بنیانبر افکن نجات یافت .

این بزرگان با اتحاد و اتفاق براى اداره حوزه برنامه ریزى کردند و مشکلات و مسائلى که پیش مى آمد با تبادل نظر حل مى کردند. مدتى شهریّه طلاب را از یک دفتر مى پرداختند. هر کدام وجوهاتى را که دریافت مى کرد همه را به صندوق مشترک واریز مى کردند. این اتحاد و اتفاق و همدلى طلاب را امیدوار کرد. درسها رونق گرفت .

حوزه : وضعیت شهریه طلاب در این دوران چگونه بود.
استاد: در زمان مرحوم حاج شیخ شهریه و مخارج حوزه ده هزار تومان بود. ولى بود از ایشان وضع مشکل شده بود. یک مقدار پولهاى دست گردان از زمان حاج شیخ پیش افراد بود وصول مى شد و به طلبه ها داده مى شد. مرحوم حجّت مقدارى از تبریز تأمین مى کرد.

مجموعه شهریهء حوزه دو هزار و هفتاد تومان بود.

 

حوزه : حضرت عالى از شاگردان مرحوم آیة الله حجّت و با ایشان مأنوس بوده اید لطفاً دربارهء روش درسى و ویژگیهاى اخلاقى آن مرحوم مطالبى را بیان بفرمایید.

استاد: مرحوم آیة الله حجّت بیان بسیار خوبى داشت . بسیار منظّم درس مى گفت . درس پر محتوایى ارائه مى داد. تمام انظار و منابع را مى دید. مى فرمود:

اگر بگویند: سیّد محمّد آدم خوبى نیست قبول مى کنم . امّا اگر راجع به احاطه علمى من کسى چیزى بگوید ومذمّت حلالش نمى کنم . زیرا خیلى زحمت کشیده ام و مطالعه کرده ام .

آن مرحوم از سهم امام و وجوهات مصرف نمى کرد.

نکته دیگرى که واقعاً آموزنده بود توصیه اى بود که ایشان دربارهء مطالعه کتابها و نوشته ها مى فرمود. توصیه مى کرد: < هر کتاب و نوشته اى را که مى خواهید مطالعه کنید اوّل مؤلّف آن را بشناسید. زیرا نویسندگان مغرض در لابه لاى حرفهاى زیبا و دلپسند خود زهر مى ریزند و حرفهاى مسموشان را جاى مى دهند.

توصیه دیگرى که دربارهء مطالعه کتاب مى فرمود این بود که :

وقتى کتابى را شروع مى کنید تا تمام نشده رهایش نکنید و به کتاب دیگرى بپردازید زیرا مؤلّف کتاب با شما صحبت مى کند. درست نیست صحبت کسى
را قطع کنید.

آن بزرگوار پر مطالعه بود. خاطره اى را در این باب نقل مى کنم : دوشنبه ها و پنجشنبه ها حوزه تعطیل بود. این روزها به منزل ایشان مشرف مى شدیم . در یکى از این روزها که به منزل ایشان مشرف شدم دیدم ایشان کسالت دارد. عرض کردم : اکنون که نمى توانید کتابهاى علمى را مطالعه کنید و مطالب جدىّ را بخوانید کتابهاى تاریخى را مطالعه بفرمایید.

در پاسخ فرمود:

تا عصر مشروطه هر کتاب تاریخى که نوشته و چاپ شده است خوانده ام .

گفتم : حتى ناسخ التواریخ .

فرمود: حتى ناسخ التواریخ .

عرض کردم : من مشغول مطالعه کتابى هستم که حضرت عالى نخوانده اید.

فرمود: اگر چنین کتابى باشد سورى به شما خواهم داد!

من در آن وقت مشغول مطالعهء ( حاضر العالم الاسلامى ) شکیب ارسلان بودم که انگلیسى به عربى ترجمه شده بود. روز پنج شنبه کتاب را خدمتشان بردم . فرمودند:

تقلب کردى ! کتاب تاریخى نیست . ولى کتاب خوبى است .

از من گرفت و تا دوشنبه که خدمتشان رفتم مطالعه کرده بود و کتاب را به من برگرداند. حافظهء بسیار عجیبى داشت . گاهى اوقات عین عبارات را از حفظ مى خواند.او ما را به مطالعه و فراگیرى علوم جنبى سفارش مى کرد.

 

حوزه : از مرحوم آیة الله صدر اگر خاطره و نکته اى به یاد دارید لطفاً بفرمایید.
استاد: از اعاظم قم مرحوم آیة الله صدر بود. او هم فکر جامعى داشت . کتاب <المهدى > ایشان کتاب فنى و محقّقانه اى است . درآن جلسه اى که بنا شد حضرت
ایشان کتاب <المهدى > را بنویسند بنده بودم . آیة الله حاج شیخ کاظم شیرازى که از علماى بزرگ نجف بود به قم مشرف شده بود و در منزل آقا میرزا محمد فیض جلوس داشت . خدمت آن مرحوم رفته بودیم . مرحوم آیةالله صدر نیز حضور داشت . صحبت از ولى عصر ارواحنا له الفداء. به میان آمد. از مرحوم صدر خواهش شد که : دربارهء حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف کتابى بنویسد. ایشان قبول کرد. لذا در اوّل کتاب خود به این مطلب بدین نحو اشاره دارد:

جمعى از دوستان از من خواستند که کتابى دربارهء حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف بنویسم از این روى ، اقدام به این کار کردم .

 

حوزه : وضعیّت حوزهء علمیه تبریز در آن روزگار چگونه بود.
استاد: تبریز شهرى است عالم خیز. عالمان متعهّد و دلسوز بسیار داشته است .

با این که در دوران ستمشاهى تحت فشار بودند و به آنان بى مهرى مى شد امّا براى حفظ ایمان و عقاید مردم خیلى تلاش کردند. در همهء جریانها و حرکتهاى ضد ظلم و در جهت اعتلاى کلمهء دین حضور فعال داشتند. خیلى عفیف زندگى کردند با این که از نظر مالى در تنگنا بودند. نمونه هاى بسیار از مناعت طبع این بزرگواران دارم . از جمله : درباره مرحوم آقا میرزا حسن شربیانى فرزند آیة الله شربیانى بزرگ نقل مى کنند:

در ماه رمضان شخصى پاکتى به ایشان مى دهد. آن مرحوم متوجه محتواى پاکت نمى شود. در منزل پاکت راکه باز مى کند مى بیند محتواى پاکت مقدارى پول است که از طرف استاندارى براى ایشان فرستاده شده است . شدیداً ناراحت مى شود. از فرط ناراحتى تا صبح نمى تواند بخواند. فرداى آن روز پاکت را به فرد موثقى مى دهد که تحویل استاندار بدهد.

همان طور که عرض کردم : این در حالى است که همه روحانیون شهر از جمله ایشان در مضیقهء شدید مالى بودند. البته در همه بلاد کشور اسلامى ما روحانیون
عالى مقدار مناعات طبع و عزت نفس خود را انصافاً پاس داشتند.

روزگارى بودکه در تبریز حدود هشتاد عالم و مجتهد نجف دیده حضور داشتند. من و عده اى ازاین بزرگان جلسه داشتیم .مسائل مربوط به مردم تبریز موضوعات علمى مشکلات مذهبى و... را بررسى مى کردیم و به قدر توان در جهت رفع آنها و احیاى شعائر دینى تلاش مى کردیم .

به یاد دارم در رحلت مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانى اعلى الله مقامه همه شهر تبریز عزادارى بود الاّ محلّه ها! در همان ایّام به مناسبتى خدمت مرحوم شهیدى رسیدم ایشان فرمود:

مثل این که محلّه شما نشنیده اند که سید ابوالحسن اصفهانى مرحوم شده است ! عرض کردم : پیام شما را به مردم محلّ خواهم رساند.

فرمود: خدا به داد شما آخوندهاى آن محلّ برسد. شما مظلوم هستید

سخن آقا در حقیقت فحش نمکینى بود.

بالآخره گلایهء آقا را به اهل محل ّ از جمله به آقاى ثروتمند و با نفوذى که همسایهء ما بود رساندم .

همسایه ما اهل محل را جمع کرد و پیام مرحوم شهیدى را به آنان ابلاغ کرد. مردم همّت کردند و مجالس بسیار باشکوهى برگزار شد. در این مجلس تمام علماى شهر شرکت کردند: حدود هشتاد نفر عالم نجف دیده و چند نفر هم فارغ التحصیل قم .

تبریز چنین عالمانى داشت که در جاى جاى شهر به راهنمایى و ارشاد مردم مى پرداختند. متأسفانه در حال حاضر از اعضاى آن جلسهء باشکوه فقط من باقى مانده ام .

 

حوزه : حوزه علمیه تبریز در حال حاضر چه وضعى دارد.
استاد: عرض کردم که از عالمانى نجف دیده و پخته اکنون کسى وجود ندارد. وقتى در مساجد مدارس محلّه ها و... عالمان ومجتهدان به کار تدریس و ارشاد و حلّ
و فصل امور باشند شهر از جمله حوزهء علمیه حال وهواى دیگرى خواهد داشت . طلبه ها اکنون از نظر معاش و مکان تحصیل و... وضع نسبتاً خوبى دارند. دو مدرسه مرتب اکنون دایر و فعال است : مدرسه حضرت ولى عصر(عج ) و در مدرسه طالبیّه . چند مدرسه دیگر هم هست منتهى کهنه که نیاز به تعمیر شده است . با این همه جاى مدرسان پخته وخود ساخته و دلسوز خالى است . کمبود مدرس است . طلاب از این نظر شدیداً احساس کمبود مى کنند. چهار صد طلبه اکنون در حوزه مشغول تحصیل هستند. واضح است که این عده اگر از اساتید و مدرسان سطح بالا برخوردار باشند. بازدهى خوبى خواهند داشت . از لحاظ مبلغ ما خیلى کمبود داریم . چهره شهر دگر گون شده است با این مهاجرتهاى فراوان روستاییان به شهر. حوزه روى این چهره هاى جدید کار نکرده است .

نسل جدید با معارف اسلامى یا آشنایى ندارد و یا آشنایى اش بسیار کم است .

و این مسأله معضلات فراوان فرهنگى را براى دولت و مردم به وجود آورده است . من احساس خطر مى کنم . طلاب و فضلاى آذربایجان مقیم قم باید به مشکلات فرهنگى ودینى شهرهاى استان بیشتر بیندیشند. رفت و آمد آنان به شهر تبریز و دیگر شهرهاى استان کم شده است و این پیامدهاى نا گوارى خواهد داشت . ضد انقلاب در کمین است تا ببیند شهر از مردان بزرگ و عالمان آگاه تهى است وارد میدان مى شود.

به مسؤولین عزیز هم عرض مى کنم که شهر تبریز و شهر دیگر استان رااز یاد نبرد. این جا حسّاس است . باید روى این استان هم حوزه سرمایه گذارى کند و هم دولت . هم علما در بعد فکرى و فرهنگى شهر تلاش کنند وهم مسؤولین البته حرکتهایى که در حوزه شده امیدوار کننده است . امیدوارم ان شاء الله در آیندهء نزدیک این نواقص برطرف شود.

حوزه : دربارهء مبارزات مردم تبریز و نقش علما در این مبارزات اگر مطلب و خاطره اى دارى بیان بفرمایید.
استاد: همه مى دانند که شهر تبریز در تحولات کشور نقش اساسى داشته است . آنچه باعث شجاعت مردم تبریز شده است احیاى مراسم عاشورا و عشق به شهداى کربلاء بوده و هست . تاسوعا و عاشوراى تبریز از چنان شکوه و عظمتى بر خوردار است که به وصف نمى آید. واقعاً مردم تبریز عاشقانه و مخلصانه عزادارى مى کنند. رژیم منحوس پهلوى خیلى تلاش کرد براى انحراف و سست کردن ایمان و باور دینى مردم در بعضى جهات موفق شد ولى نتوانست ماه مبارک رمضان و عاشورا رااز این مردم بگیرد.

در ماه مبارک رمضان وقتى وارد تبریز مى شوى دقیقاً احساس مى کنى که ماه رمضان است .

به همین جهت وقتى مردم متوجه مى شوند که مطلبى مربوط به دین آنان است حاضرند همه هستى خود را فدا کنند. روشن است که این مشعل را در دل مردم روشن نگهداشته اند علماى تبریز بوده اند.

در پانزده خرداد سال 1342 من شاهد بودم که چگونه علماى تبریز مخلصانه و با شجاعت تمام از امام عزیز پشتیبانى کردند: مجلس گرفتند تلگرافها فرستادند به دستگاه اعتراض کردند و... آن زمانى متن اعلامیه ها و تلگرافها را نوشتم . در دوران نهضت اخیر مرحوم شهید آیة الله قاضى افرادى داشتند آنها را تنظیم مى کردند. البته بعد اعلامیه ها را مى آوردند و من مى دیدم .

افراد برجسته و پیشرو در این قیامها و حرکتها حضرات آیات : انگجى شهید قاضى آقا میرزا عبدالله مجتهدى و آقا سید صادق بودند.

مرحوم آیة الله انگجى واقعاً شجاع و مبارز بود. همیشه مهیّاى زندان و تبعید بود! شبها که به مسجد و یا جاهاى دیگر مى رفت مقدارى پول با خودش مى برد که اگر به زندان
بردنش و یا تبعیدش کردند پول داشته باشد! یک مرتبه هم در سال 1347قمرى ایشان را به اتفاق عده اى از علماى بزرگ تبریز به سنندج تبعید کردند.

 

حوزه : بعد از این که از قم به تبریز آمدید و در این شهر ماندگار شدید. چه فعالیتهایى داشتید. لطفاً خلاصه اى از آن را بیان بفرمایید.
استاد: از قم که به تبریز آمدم تدریس را شروع کردم . طلبه هاى خوبى داشتیم . برخى از آنان اکنون در مصدر کار هستند. در مسجد جامع به امامت جماعت و عظ و تبلیغ پرداختم . دروقتى که کسروى سر بر آورده بود و حرفهایى مى زد و مطالبى مى نوشت دربارهء مسائل تاریخى واعتقادى و با دین در افتاده بود این جانب احساس کردم لازم است به این مطلب پاسخ داده شود البته بهطور غیر مستقیم . لذا به ردّ مطالب کسروى پرداختم . به مصداق مثل معروف : الکنایة ابلغ من التصریح خیلى مؤثر واقع شد. بعدها دوستان آن درسها را چاپ کردند به نام اسلام و شیعه . به پاکستان از این کتاب زیاد برده اند.

یک وقتى آقایى مى گفت : < من کتاب اسلام و شیعهء شما را مطاله کرده ام بسیار خوب نوشته اید; امّا چرا به فارسى نوشته اید و به عربى ننوشته اید! >

عرض کردم : من این کتاب را براى جوانهاى فارسى زبان کشور خودمان نوشته ام که در برابر تبلیغات دشمن نوشته اى در دست داشته باشند و بدانند شیعه اى که به آن علاقه دارند چه مى گوید.

 

حوزه : در پایان از حضرت عالى مى خواهیم که ما و دیگر طلاب را نصیحت بفرماید.
استاد: من توصیهء یکى از اساتید را به شما عرض مى کنم . ایشان به ما توصیه مى کرد:

کتابهاى اخلاقى که نوشته شده و در دسترس شماست مطالعه کنید براى
خود سازى مفید است . وقتى شما از آن کتابها بهره ببرید نویسندگان آنها در عالم برزخ شما را دعا مى کنند. اگر مطالعه نکنید و از آنها نبرید نفرین مى کنند.

واقعاً اینکتابها سازنده است . خدا توفیق عمل به دستورات عالى آنها را به ما بدهد.

عرض دیگرم به همهء طلاب این است که : امروز امانت رسول الله : کتاب خدا و عترت او به ما سپرده شده است .باید از این امانت بزرگ پاس بداریم و در نشر آن بکوشیم .

من همیشه با خودم مى گویم که : خدمت اساسى را امروز شهدا جانبازان و روحانیون مبارز و رزمنده کرده اند. از جان گذشتن کار آسانى نیست . آن نوجوانى که در خرمشهر ایثار گرانه زیر تانک رفت چقدر قیمت دارد؟ اسمش راکه مى برند منقلب مى شوم .

من این روایت را براى جوانها زیاد مى خوانم :

حضرت امیر(ع ) در جنگ جمل با بیت و چهار هزار نفر رزمنده به جنگ دشمن رفت . مسعودى مى نویسد:

دو هزار و هشتاد صحابى پیامبر در رکاب حضرت بودند.

در حالى که در فتح مکه لشکر اسلام از ده هزار نفر رزمنده تشکیل شده بود.

حضرت امیر(ع ) خطاب به یارانش مى فرماید:

فکر مى کنید تنها شما شیعیان من هستید؟ خداوند شیعیان واقعى مرا در اصلاب قرار داده است . آنان احیاى ذکر مى کنند.

من به جوآنهاعرض مى کنم : شمایید آن شیعیان احیا کننده ذکر که حضرت امیر(ع ) از آنان در این سخن نام مى برد شما مورد تأیید حضرت هستند. قدر خود را بدانید.

در همین همسایگى ما جوانهایى شهید شده اند که نماز شب آن عزیزان ترک نمى شده است . مرحوم آیة الله خویى در کتاب (البیان) مى نویسد:
یکى از کارها و مزایاى قرآن این است که مردان جانباز و از خود گذشته تربیت مى کند.

این سخن شواهد بسیار در تاریخ اسلام دارد. در جنگ بدر حضرت رسول به اصحابش فرمود:

مشرکان تصمیم گرفته اند علیه شما دست به کار شوند.شما چه مى کنید؟

برخى از یاران آن حضرت بلند شدند و شجاعانه اعلام کردند:

< یا رسول الله ! با شما هستیم . هر چه بفرمایید عمل مى کنیم . >

یا در جنگ صفین حضرت امیر (ع ) دربارهء جنگ با یاران مشورت مى کند عمّار یاسر پیرمرد هشتاد ساله بلند مى شود و مى گوید:

< هر جا ما را ببرید مى آییم . در خدمت شما خواهیم بود... >

اینان پرورش یافتگان مکتب قرآن هستند. در این زمان هم دیدیم که پرورش یافتگان مکتب قرآن چه کردند.

حال این وظیفه حوزه هاى علمیه است که این عظمت و شکوه را حفظ کنند و امانت بزرگى را که به آنان سپرده شده است صحیح و سالم تحویل صاحبش حضرت ولى امر(عج ) تحویل بدهند. ان شاء الله .

حوزه : از محضرتان استفاده بردیم . از این که مصدع اوقات شریف حضرت عالى شدیم معذرت مى خواهیم .
استاد: خواهش مى کنم . من با شما انس گرفته بودم در این چند روز. خدا شما را در کار بزرگى که انجام مى دهید موفق بدارد.