مکتب و مصلحت 8

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


دوره امامت
واقع نگرى و مصلحت بینى در زندگانى امام حسن و امام حسین زندگانى امام حسن (ع ) را مى توان به پنج دوره تقسیم کرد. هر مرحله ویژگیهاى خاصّى داشتهاست که در مطالعهء نوع برخورد

امام اهمیّت دارد.

1 دورهء حیات پیامبر(ص ).

2 دورهء خلفاى سه گانه .

3 دورهء خلافت على (ع ).

4 دورهء خلافت پس از شهادت امام على (ع ).

5 دورهء پس از صلح با معاویه .

مرحلهء اوّلین به واسطهء کوتاهى مدّت و نیز سن امام خارج از بحث و مقوله ماست .

وهر چند خود نکاتى تربیتى و اخلاقى قابل مطالعه اى را در بر دارد. بنابراین سخن را از مرحلهء دوّم آغاز مى کنیم :

الف : امام حسن در دورهء خلفاى سه گانه : گرچه مواضع امام در این مرحله ء اجراى دیدگاهها و نقطه نظرات پدر و امام عصر

خویش ; یعنى امام على (ع ) بوده است اما چگونگى عملکرد ایشان مى تواند نکاتى را باز گشاید و در بحث رابطه مکتب و مصلحت مفید افتد.

1 حضور امام در فتوحات اسلامى :

برخى از مورّخان از حضور امام حسن (ع ) و برادرش امام حسین (ع ) در پاره اى از فتوحات چون فتح طبرستان جرجان و...

حکایت کرده اند .پبرخى از تحلیلگران شیعى موضع امام را از زاویه اى نگریسته اند که با بحث ما مطابقت تامّ دارد:

< از على و فرزندانش نباید بعید بنماید که تمامى امکانات و نیروى خویش را در راه گسترش اسلام و اعلاى پیام آن تجهیز کنند. اگر آنان پیگیر حقّ خلافت خویش بودند تنها به خاطر اسلام و نشر آموزه هاى آن بود.

بنابراین آن گاه که اسلام در مسیر خویش قرار داشت آنان از این که سپاهیان راه آن باشند دریغ نداشتند هر چند ایشان مورد ستم و آزار قرار گیرند. امام على (ع ) بارها فرمود:

سوگند به خداوند تا آن هنگام که امور مسلمانان بى مشکل باشد و تنها من مورد ستم باشم تسلیم و ساکت خواهم ماند .>

دیدگاه فوق مى کوشد همکارى امام را با سیاستها واهداف حکومت وقت بر اساس شرایط و مقتضیات آن عصر توجیه کند. یعنى روند کلّى حرکت امام را بر مبناى ویژگیهاى زمان تفسیر نماید.

شایسته تذکر مى نماید برخى از محقّقان معاصر کوشیده اند در اصالت نقل تردید کنند . ولى جداى از چند و چونى که ]) پیرامون آن نقطه نظرات مى توان داشت و این نوشتار در مقام طرح آن نیست حداقل روایت حضور امام در فتوحات را مى توان مؤیدى براى مدعاى بحث کنونى قرار داد. در فرض صحّت روایت مطمئناً عوامل متعددى دخالت داشته اند که على رغم ناخشنودى امام از تغییر روند حکومت در این غزوات ( که روایات از تعداد مناطق و قلمرو آن حکایت دارند) شرکت جویند. شاید حدس و گمانهاى گوناگونى را بتوان یاد آور شد از جمله اجابت به تقاضاى مصرّانه حکومت تشجیع وتقویت روحیه سپاه مسلمانان فوائد و آثارى که در افق دور دست این فتوحات براى اسلام و مسلمانان نهفته بود. هر چند در کوتاه مد به تقویت حکومتى نه چندان مطلوب امام مى انجامید و...
2 پذیرش سهیم ویژه از بیت المال : در آمدهاى عام اسلامى در دورهء پیامبر و ابوبکر تقسیم بالسّویه مى شد. امتیازات هیچ گونه دخالتى پیدا نمى کردند. در دورهء خلیفهء دوم تغییراتى در شیوهء توزیع بیت المال پدید آمد. امتیازات مختلفى چون سابقهء اسلام نسب پیشینه هجرى و... مورد ملاحظه قرار گرفت . در این میان شهریه امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) بیست هزار درهم تعیین شده بود مشابه سهم مجاهدان بدر ًّچ . با آن که تغییر شیوهء توزیع بیت المال مورد رضایت امام ])1

على (ع ) نبود و خود پس از خلافت به دگرگونى آن دست یازید امّا مورّخان هیچ یک نگفته اند که امام حسن (ع ) در اخذ سهمیّهء قرار دادى خویش تردید و یا انکارى نشان داده باشد.

3 نظارت بر شورا: خلیفهء دوّم به هنگام تعیین شورا براى معرّفى خلیفه اظهار داشت :

< حسن بن على و عبد الله بن عباس را نیز در آن جمع حاضر کنید که آن دو از موهبت قرابت به پیامبر بهره مندند و من امید وارم حضور آن دو برکت آفرین باشد. امّا هیچ یک از آن دو حق رأى نخواهد داشت . بچ >

-

تعیین شورا براى خلافت خود حادثه اى بسیار بحث انگیز است . شیعیان آن را حرکتى نمایشى براى تعیین کاندیداى از پیش تعیین شده مى دانند. سابقاً اشاره کردیم که حضور امام على (ع ) در جمع شوراى شش نفره چیزى جز گردن نهادن به مصالح کلّى زمانه نبود و گرنه او خود بهتر مى دانست که روند شورا به خلافت او نخواهد انجامید در این جا این نکته را مى افزاییم که فلسفهء پذیرش مسؤولیت نظارت در شورا از سوى امام حسن مشابه حضرت امام على (ع ) در جمع شوراى شش نفره بود. هم امام على (ع ) به عنوان یکى از کاندیداهاى خلافت و هم امام حسن (ع ) به عنوان ناظر روند مکالمات و رأى گیرى شورا مصلحت زمانه خویش را مبناى عمل قرار دادند.

4 دفاع از عثمان به هنگام محاصره او: حضور امام حسن (ع ) در موضع دفاع از عثمان به هنگام محاصره وى از نکاتى است که برخى از مورّخان آن را یاد کرده اند. گر چه در این روایت برخى از
تحلیلگران شیعى تردید و تشکیک کرده اند. امّا به گفتهء گروهى دیگر: < امام على (ع ) گر چه خلافت عثمان را از بنیاد مشروع نمى انگاشت و اطلاع کافى از نادرستیها و زیاده رویهاى او داشت ... امّا او چنان برخورد سخت و عکس العملى را روش و درمانى عالى نمى دانست .

از امام نقل شده است : عثمان استبداد ورزید و در تکروى بد عمل کرد. و مخالفان به ناله و شکوه برآمدند و بدین گونه شکایت خویش را اظهار کردند 4 .>

توضیحات فوق مى تواند راز این نکته را بازگشاید که چرا امام حسن (ع ) در موقعیّت حامى عثمان قرار گرفت و در برابر مخالفان وى ایستادگى نشان داد مقاومتى که به گفتهء برخى از مورّخان اهل بیت پاره اى از نقطه نظرات ویژهء حضرت را باز گون کرده اند. نقطه نظراتى که در مواردى با دیدگاههاى امام على (ع ) همسر نبود. از آن جمله :

مخالفت با حضور امام على (ع ) در مدینه درایّام قتل عثمان و پیشنهاد هجرت به مکّه تا پایان قضایا.

پیشنهاد تأخیر بیعت

مخالفت با سفر ایشان به عراق پس از خروج طلحه و زبیر 7 .

مورّخان و تحلیلگران شیعى روایات فوق را به جهات گوناگونى نپذیرفته اند.

آنان اصطکاک و تفاوت دیدگاه رابین دو قطب امامت و ولایت نتوانسته اند توجیه کنند. از این روى این نقطه نظرات را دسیسه هاى راویانى دانسته اند که کوشیده اند امام على (ع ) را در بیت خویش نیز منفرد و تنها معرّفى کنند.

دیدگاه فوق به عنوان احتمالى جدّى مطرح است بویژه اگر دانش امام علمى مطلق در تمام حوزه ها حتى از دورهء قبل از منصب امامت انگاشته شود. اما در صورتى که براى امام دامنهء دانش نامحدود فرض بشود و یا قبل از منصب امامت چنان دانشى براى اما پذیرفته نشود د راین صورت شاید نقل مورّخان بتواند بازگو کننده برخى از واقعیّات باشد.
موج حوادث در روزهاى پایانى خلافت عثمان ونیز سالیان حکومت علوى چنان بودکه بالتبع دیدگاهها ونقطه نظرات گوناگونى را پدید مى آورد. گر چه بى تردید امام حسن و دیگر شیعیان وفادار امام در نهایت تابع نقطه نظرات امام على (ع ) بودند .پاره اى از تحلیلگران شیعى گفته اند: حضور امام حسن درکوفه براى عزل ابوموسى اشعرى و تجهیز نیرو از کوفه در];8 حمایت از امام با نقل مؤرخان در مخالفت امام حسن با خروج امام از مدینه ناسازگار است 8 .

با قطع نظر از مبادى مفروض پیشین ( علم مطلق امام حتى در قبل از دورهء امات ) چنان ناسازگارى دیده نمى شود. زیرا چه اشکالى دارد که امام حسن (ع ) در ابتدا نقطه نظر خویش را داشته و حتى بر آن اصرار ورزیده ولى پس از اصرار امام على (ع ) بر دیدگاه خویش ( در خروج از مدینه ) نه تنها از همراهى پدر سرباز نزده که به یارى ایشان شتافته و در طریق جذب نیرو از کوفه براى سرکوبى شورشیان نهایت اهتمام را به عمل آورده است .

در مجموع در فرض صحّت نقل مودرهاى یاد شده مى تواند گوشه اى از مصلحت سنجى امام را در عهده حکومت امام على (ع ) نشان دهد. دیدگاههایى که عمدتاً بر پایه درک ایشان از مقتضیات و مصالح زمانه اتفاق افتاده است .

ج . دورهء خلافت : دورهء کوتاه خلافت شهادت امام حسن (ع ) آکنده از حوادث است .

وقایعى که موضع گیرى امام را در پى دارد. موضع گیریهایى که عمدتاً بر مبناى مصلحت سنجى زمان اتفاق افتاده اند. از آن جمله موارد ذیل یاد کردنى هستند:

1 مورّخان نوشته اند: پس از شهادت امام على (ع ) معاویه مردى از < حمیر > را به کوفه فرستاد و فردى از تیرهء < قین > را به بصره تا اخبار وحوادث را به او گزارش دهند و با تحریکات و توطئه ها امور را مختل سازند. امام حسن (ع ) اطلاع یافت .

دستور داد فرد < حمیرى > را که در خانهء یکى از قصّابان کوفه اقامت گزیده بود بیرون آورند و گردنش را قطع کنند.

همچنین به بصره نوشت : مرد بنى قینى در میان مردم < بنى سلیم > است او را بیرون آورند و گردنش را بزنند.
روایات ساکتند از این که آیا آن دو مرد اقدام به جاسوسى کرده بودند یا خیر؟ همچنین محتواى اطلاعاتى که قرار بود به معاویه بفرستند و یا فرستاده بودند در چه طبقه بندیى مى گنجید؟

محتمل مى نماید که شرایط حادّ و حساس پس از شهادت امام على (ع ) چنان بود که امام حسن (ع ) مصلحت را در اعدام فورى جاسوسان دید. بدون آن که نیاز بیند که براى آنان دادگاهى تشکیل دهد و یا نوع کارهایى را که انجام داده بودند و یا قرار بود انجام دهند; به بحث بگذارد.

با مشخّص شدن اصل جاسوسى آنان امام دست به چنان اقدام عاجز زد تا دیگر جاسوسانى که احتمالاً در کوفه و بصره و دیگر جاسوسانى که احتمالاً در کوفه وبصره و دیگر قلمروهاى حکومت وى و یا جاسوسانى که هنوز در راه بودند درس عبرتى گیرند و دریابند که حکومت امام قاطعانع و بى گذشت با آنان برخورد خواهد کرد.

2 در زندگانى امام آورده اند که اولین کار ایشان در دورهء خلافت آن بود که بر مقرّرى جنگاوران افزود 10 . بى تردید این ])

تصمیم گیرى متکى بر درک حضرتش از مصالح وموقعیّت بود. در شرایطى که امام جنگ با معاویه را در پیشاپیش خویش افزایش حقوق جنگاوران تمهیدى براى استوارى اساس حکومت بود. کارى که بر خلاف دیدگاه کژ اندیشان امام حسن بجدّ و تلاش در راه آن اقدام کرد.

3 گفته اند پس از قتل ابن ملجم ام هیثم دختر اسود نخعى از امام خواست تا لاشهء او را به وى دهند. امام پذیرفت .

ام هیثم پس از دریافت پس از دریافت جنازهء ابن ملجم جنازه را آتش زد. .

نقل فوق اگر مقرون به صحت باشد مسلّماً نمى تواند در راستاى انتقام جویى صورت گرفته باشد. هم مقام امام حسن (ع ) وهم توصیه هاى امام على دربارهء قاتل خویش این احتمال را نا موجّه مى سازد. پس بایستى سرّ آن را در نکته اى دیگر جست .

آیا متحمل نمى نماید چنان اجازه اى از سوى امام براى آن رخ داده باشد که خوارج که در گوشه و کنار کوفه هنوز پراکنده بودند از سرنوشت < ابن ملجم > درس گیرند و پایان خفّت بار او را بنگرند و از ستیز با حکومت امام (ع )
دست بردارند؟ احتمالات دیگرى نیز مى تواند جاى طرح بیابد. قتل امام على (ع ) توسّط ابن ملجم در میان شیعیان و هواداران امام در کوفه تأثیر گدازنده اى را پدید آورد. احساساتى که مى توانست شعلهء جنگ داخلى دیگرى را در کوفه بیفروزد. آنان که سابقا تمایلات خارجى داشتند و یا با خوارج روابط خویشاوندى داشتند امکان آن بود که آنان هدف نخستین عواطف واحساسات هواداران امام (ع ) بشوند. اعدام عادى ابن ملجم نیز نمى توانست موج را خاموش کند. از سویى امام حسن (ع ) بنا بر توصیهء پدر موظف بود بیش از قصاص برخوردى با قاتل نداشته باشد. در نتیجه پیشنهاد ام هیثم که نمودى از عواطف گسترده شیعیان على (ع ) است مورد پذیرش قرار مى گیرد تا با آتش زدن جنازه جلوى آتش گرفتن خانه ها و زنان و کودکان بیگناه گرفته شود. این احتمال بااحتمال گذشته ناسازگار نیست و مى توند وجه دیگرى براى سپردن جنازهء ابن ملجم به ام هیثم باشد.

در نقل دیگرى سر نوشت ابن ملجم چنین حکایت شده است :

< ثم آخذه الناس فادرجوه فى بوارى ثم احرقوه > .

مردم او را در بوریا نهادند و آتش زدند. نقل فوق مى تواند مؤید احتمال اخیر باشد که امام گذاشت با آن حرکت که از سوى مردم سامان داده شده بود طوفان خشم هواداران على (ع ) آرام گیرد و شعله هاى آن دیگر اهالى کوفه را در برنگیرد.

4 مقولهء صلح امام حسن و معاویه از نکات دیگرى است که در عنوان نوشتار مى گنجد و شاید یکى از برجسته ترین نمودهاى آن مطرح مى گردد. توجه به این نکته که اهل بیت در پى نارضایتى از انحراف دستگاه امامت پس از رحلت پیامبر وقتى حاکمیّت در اختیار آنان قرار گرفت جنگها و سختیهاى فراوان را تحمل کردند و شیعیان ایشان نیز متحمل دشواریها شدند. با توجه به این مقدمات بى تردید صلح امام حسن و تفویض حکومت به معاویه چیزى جز مصلحت اندیشى نمى تواند بوده باشد.

در ارتباط با صلح امام حسن از دیر باز تا کنون سخنان و مقالات و کتابهاى مستقل نگاشته شده و علل و زمینه هاى آن به بوته ء نقد و بررسى گذاشته شده است . از این روى ضرورتى ندارد که در این مقوله مجدداً سخنى گفته شود. تنها با پاسخ امام در مقابل اعتراض و انتقاد پاره اى از شیعیان تندرو اکتفا مى شود.

لا تعذلونى فان فیها مصلحة .
مرا سرزنش نکنید در این کار مصلحتى است .

علامه بحر العلوم در منظومهء السهم الثاقب نیز اشاره به همین مصلحت سنجى دارد:

و لیس فى صلح الامام الحسن بأس فانه لسّر ممکن کصلح جدّه نبىّ الرحمة صلحاً رأى فیه صلاح الامّة خ.

صلح حسن (ع ) براى راز پنهانى رخ داد.

همانند صلح جدش پیامبر(ص ) صلحى که صلاح امت را در آن دید.

د. امام پس از صلح با معاویه به مدینه مراجعت کرد و نزدیک ده سال در آن شهر اقامت داشت . نمونه هاى ذیل مواردى از زندگانى امام را که نشانه اى از توجه امام به مصالح و شرایط زمان خویش است مى نمایاند:

1 حکایت کرده اند که در زمان امارت مروان بن حکم بر مدینه امام در نمازهاى جمعه حضور مى یافت و با حضور ایشان مروان زبان به سبّ و دشنام على (ع ) مى گشود و امام سخنى باز نمى گفت . 8

2 ابن شهر آشوب حکایتى مى کند که مروان روزى منبر بود و در خطبهء خویش از امام على (ع ) بد گویى کرد.امام حسن در

آن مجلس حاضر بود. خبر به امام حسین (ع ) رسید... خدمت امام حسن رسید و گفت :

< پدرتان را دشنام مى دهند و شما چیزى نمى گویید؟ >

امام حسن (ع ) فرمود:

< و ما عسیت ان اقول لرجل مسلّط یقول ما یشاء و یفعل مایشاء > ر
-
بر مردى که بر اریکه قدرت سوار است و آنچه مى خواهد مى گوید و مى کند چه مى توانم بگویم .

دو حکایت : فوق نشان مى دهند که امام حسن (ع ) در مجالس و مجتمعات
عمومى حاضر مى شده اند و حتّى امیران و

حاکمان جسور و هتّاکى چونان مروان رعایت حضور حضرتش را نداشتند و از تحقیر و دشنام مقام مولاى متّقیان (ع ) کوتاهى

نورزیدند اما با تمامى این احوال امام شیوهء خویش را داشتند. عارفان به مقام ولایت و امامت خود مى دانند که این ملاحظات از سوى حضرتش ملاحظهء جان و مال نبود. فداکاریها و دلاوریهاى حضرتش در جنگها و از جمله جنگهاى دوران حضرت امیر(ع ) توضیحگر این حقیقت است . امام در حضور در این مجتمعات و تحمل وخون دل خوردنها مصالح عامه جهان اسلام و آیندهء تفکّر شیعى را در نظر داشت . مصالحى که ایجاب مى کرد امام (ع ) مصائب و دشواریهاى زندگى را چونان زهر جرعه جرعه بنوشد تا نهال تشیع و اسلام راستین پایدار بماند.

3 حضور امام در محافل رسمى معاویه در این دوره از نکاتى است که مورخان یاد کرده اند. نقل کرده اند که معاویه به حجاز

آمد و در اولین روز بار عام گروههاى مختلف به دیدار او آمدند و امام حسن (ع ) با آخرین گروهها آمد 16.

حضور امام با آخرین گروههاى ملاقات کننده خود مایهء تأمل است .

روایت فوق از پیش زمینه ها و پس زمینه هاى رخداد خالى و تهى است و در نتیجه قضاوت را دشوار مى کند. متحمل مى نماید که امام در عین حضور در محفل رسمى دولتى نمى خواسته در ساعات ازدحام و تجمع حضور یابد تا مبادامعاویه و درباریان او و یا مردمان نان به نرخ روز خور حرمت ایشان را نگاه ندارند و تحقیر موقعیّت و مکانت امام صورت گیرد. احتمالهاى دیگرى نیز قابل طرح است . در مجموع حکایات تاریخى نشان مى دهد که امام در دورهء پس از خلافت بارها و بارها در محافل خصوصى و رسمى دولتى حضور داشته اند. حضورى که مسلماً پشتوانه اى جز مصلحت اندیشیهاى امام نداشته است .

4 صله و هدایا به شاعران از نکاتى است که در زندگى امامان و از جمله امام حسن (ع ) مکرراً اتفاق افتاده است . از دوره ء حکومت معاویه به بعد با استقرار شرایط رو آورى به شعر و به مرور دیگر ابعاد ادبیات و هنر افزون شد. در این
میان کسانى پدید آمدند که نان و اعتبار شان را در مدح و یا هجو دیگران داشتند.

حکایت کرده اند که امام حسن (ع ) هدایا و عطایایى به این گروه از شاعران مى پرداختند. در برابر اعتراض پاره اى از معترضان که گفته بودند: چرا به شاعرانى که خداوند را نافرمانند و به بهتان و دروغ مشتهرند صله و عطا مى دهید؟ فرمود بود:

انّ خیر ما بذلت به من مالک ماوقیت به عرضک سودمندترین عطاى مال آن است که با آن آبرویت را پاس دارى حکایت فوق گرچه بیان احوال شخصیه امام است اما چون زندگانى امامان در بینش شیعى و مقتداى عملى است مى تواند درس آموز و نکته خیز باشد که گاه صرف مال و شؤونى مصلحت پیدا مى کند که فى حد نفسه ضرورت نداشته است و یا حتى چندان شایسته نمى نماید.

 

امام حسین (ع ) و مصلحت سنجى
زندگانى امام حسین (ع ) را پس از شهادت امام حسن (ع ) به دو مرحله تاریخى مى توان تقسیم بندى کرد: قبل از وفات معاویه و بعد از در گذشت او تا شهادت حضرت .

مرحله اول : دورهء خلافت معاویه : در این عهد نکات ذیل را در توجه امام به مصالح و دخالت دادن آن در نوع عمل مى توان یافت .

1 مراسم دفن امام حسین (ع ):

مورخان حکایت کرده اند که امام حسن (ع ) مدتى دراز ( 4روز ) بر اثر سمى که به وى خورانده شده بود در بستر بیمارى بسترى بود. در این مدت بنى هاشم در گرد او بودند و حتى شبها در کنار او مى ماندند. والى مدینه سعید بن عاص گه گاه از امام عیادت مى کرد. امام (ع ) گاه به او اجازه ملاقات مى داد و گاه نمى داد. 18

امام حسین (ع ) خواسته بود که ایشان را درکنار قبر پیامبر دفن کند. امویان به رهبرى مروان در برابر این خواسته ایستادگى کردند. در نهایت امام در بقیع دفن شد. پرهیز امام حسین (ع ) از اصرار بر دفن امام حسن درجوار پیامبر به خاطر سفارش امام حسن (ع ) بود. و احتمالاً
توجه حضرتش به مصالحى که در پشت پردهء این تصمیم بود از جمله : جلوگیرى از خونریزى که مى توانست صرفاً به صورت یک منازعه و خصومت شخصى تفسیر شود و نه بیش از آن .

در مراسم تشییع و تدفین امام حسن (ع ) برخى از مورخان حکایت کرده اند که سعید بن عاص والى مدینه بر جنازهء شریف امام (ع ) نماز گزارد. سعید بن عاص کناره گرفت و گفت در مورد نماز خصومت به پا نمى کنیم و افزود:

شما بر مرده تان حق دارید. اگر خواستید مرا پیش بیفکنید جلو خواهم ایستاد >.

امام حسین (ع ) در پاسخ فرمود:

تقدّم . فلولا ان الائمة تقدّم ما قدّمناک.
جلو بایست . اگر چنان نبود کهامرا و پیشوایان ( در نماز ) مى بایست جلو باشند تو را پیش نمى انداختیم .

عبارت فوق که از امام حسین (ع ) با تعبیرات نزدیک و مشابه نقل شده است حکایت از آن دارم که امام والى مدینه را براى گزاردن نماز بر پیکر امام حسن (ع ) پیش انداخت . امام در بیان خود به حکمت و فلسفه آن اشاره مى کند احترام به قانون و سنّت اجتماعى تا سر حد امکان از نکاتى بود که امامان در طول دورهء حیات پربار به آن توجه داشتند. درعصر امام به هنگام حضور امیر و والى شهر او حق امامت داشت و دیگران در این امر بر او پیشى نمى گرفتند. امام حسین (ع ) به این سنّت حرمت مى نهد و على رغم کراهت باطنى که از لحن کلام آشکار است به اجراى آن تن مى دهد و نواى معترضانه بنى هاشم را خاموش مى سازد.

البته به نکتهء یاد شده این سخن را باید افزود که سعید بن عاص در مجموع از امویان معتدل و میانه رو بود. او کوشش داشت تا با بنى هاشم و سبطین پیامبر(ص ) درگیر نشود. عیادتهاى مکرر او از امام حسن در دورهء مریضى آن حضرت نشانه اى از این توجه ها و علقه هاست .
همچنین وقتى بنى هاشم قصد داشتندهب وصیّت حضرت عمل کنند و ایشان را در کنار پیامبر دفن کنند مروان پیش سعید بن عاص آمد و به وى گفت : تو در این مسأله چه مى کنى ؟ سعید بن عاص گفت : من کارى به کار آنان ندارم ; اما تو هر چه مى خواهى بکن . جلوى تو راهم نمى گیرم .س

مروان پس از اتمام غائله و توفیق ظاهرى درمنع بنى هاشم از اجراى وصیت نامه اى به معاویه در پاسخ از عملکرد < مروان >اظهار رضایت و قدر دانى کرد و او را به ولایت مدینه گماشت و در نامه به او نوشت :

< وقتى که نامه ام به تو برسد چیزى از اموال سعید بن عاص را چه کم و چه زیاد براى او نگذار و تمامى آن را مصادره کن >

محتواى نامهء فوق نشان مى دهد که سعید بن عاص والى مدینه برخوردهاى ملایم و نسبتاً قابل قبولى را با اهل بیت داشته است حداقل در مقطع رحلت امام حسن (ع ) این نکته مى تواند علت مضاعفى باشد براى تصمیم امام در پذیرش امامت والى مدینه براى گذاردن نماز بر جنازهء امام حسن (ع ).

برخى از مؤمنان شیعى پذیرش حکایت فوق را سنگین شمرده اند. شاید بتوان براى این استغراب تأیید آورد که در مبانى اعتقادى و کلامى شیعى گفته شده است که تنها امام بعد بر امام پیشین نماز مى گزارد و این مسأله خود یکى از شاخصهاى شناسائى امام جدید شمرده شده است . امّا در برابر این شبهه اخیر مى توان گفت که شاید نماز واجب بر امام حسن (ع ) توسط خود امام حسین (ع ) خوانده شده بود و نماز یاد شده توسط والى مدینه نمازى بود که در مراسم عمومى تشییع که تمامى اهالى مدینه در آن حاضر بودند ادا شد.

2 شرکت امام حسین (ع ) در جنگ قسطنطنیّه از نکاتى است که برخى از مورخان چون ابن کثیر و ابن عساکر آن را نقل کرده اند. آنان گفته اند که امام حسین در سال 51هـ. ق . به شام آمد و آن ایّام مصادف با جنگ با رومیان بود. امام حسین و ابوایوب انصارى در این نبرد که به
محاصرهء قسطنطنیه منتهى شد حضور داشتند.

علامه هاشم معروف الحسنى در حاشیه این نقل نوشته است :

< نصوص تاریخى در حضور امام حسین (ع ) در این نبرد تأکید ندارند. و رأى راجح نیز همین است . البته نه بدان جهت که فرمانده لشکر یزید بود و فرمان بسیج رامعاویه صادر کرده بود آن گونه که کسانى که هویت و حقیقت اهلبیت را درک نمى کنند چه شیعه چه غیر شیعه گفته اند. زیرا اهل بیت خود را در اسلام قربانى مى کردند... بلکه به خاطرآن ثابت نشده است که امام حسین ارتباط مستمرى با معاویه داشته است . بویژه ثابت نشده که امام در طول حکومت معاویه به شام آمده باشد. ونیز این نکته که اگر امام سربازى ازسربازان سپاه یزید مى بود امویان با تمام قدرت و توان آن را پخش و منتشر مى ساختند.

نکات یاد شده از سوى مؤلف و مورخ گرانقدر شیعى در خور دقت است تأکید بر این نکته که نارضایتى امام از دستگاه حکومتى سبب نمى شد که امام و دیگر اهل بیت (ع ) در مسیر مصالح اسلامى از فدا کردن خود دریغ بورزند از نکات ارجمند در بررسى تاریخ حیات اهل بیت (ع ) است . اما پاسخهاى اخیر ایشان جاى چند و چون را بر جاى مى گذارد. مسلماً صرف اظهار تردید در برابر حضورامام د رشام با وجود تصریح ابن کثیر و ابن عساکر نمى تواند پاسخى جدى و قطعى در برابر این حکایت باشد.

ایشان در پایان سخن یاد کرده اند که اگر این حکایت راست مى بود دستگاه تبلیغى امویان آن را منتشر مى ساخت . در بررسى این تردید شاید در شرایط فعلى به راحتى بتوان مصالح تبلیغى امویان را حدس زد و گمان برد. امکان دارد که تبلیغ این نکته که امام حسین در صف غازیان و جنگاوران علیه رومیان بود تبلیغ مثبتى براى حضرتش بوده است تبلیغى که امویان نشر آن را ناخشنود مى داشتند.

3 موضع امام در سالیان پایانى حکومت معاویه نیازمند تحقیق و بررسى است . ایشان در این دوره تحرّکاتى را
آغاز مى کنند رفت و آمدها به خانهء ایشان گسترش مى یابد به گونه اى که مقامات محلّى مدینه را به ترس و هراس وامى دارد.

نامه هاى هشدار دهنده اى راجع به فجایع جارى در حکومت اموى به شخص معاویه مى نگارد حتى در مجتمع عظیم <منى > سخنانى روشنگرانه و تکاندهنده به حاضران محفل ارائه مى کند.

این حرکتها بدان جا مى رسد که حتى به مصادرهء قافله از خراج و اموالى که به شام حمل مى شد دست مى یازد. در نامه اى به

معاویه چنین مى نگارد:

< عن الحسین بن على الى معاویة بن ابى سفیان اما بعد فانّ عیراً مرّت بنا من الیمن تحمل مالاً و حللاً و عنبراً و طیباً الیک

لتودعها خزائن دمشق ... و انّى احتجت الیها فاخذتها > .23

از حسین بن على به معاویة ابى سفیان قافله اى از یمن از کناره مان گذر کرد. اموال و عنبر خوشبو کننده هائى را بار داشت . تو آن را در گنجینه هاى دمشق قرار دهى ... ما بدان نیازمند بودیم و آن را براى خویش برداشتیم .

متن فوق علاوه بر اخبار از مصادرهء قافله کالاهاى حکومتى با تقدیم نام امام بر نام معاویه آغاز شده است که خود نکته اى را در بر دارد. مجموعء تلاشها و گفتارهاى امام در سالیان پایانى حکومت معاویه نشان مى دهد که امام زمینه هایى را براى حرکتهاى آینده مى آفریند. امام توجّه دارد که بایستى براى مرحلهء پس از وفات معاویه زمینه سازى شود. ایشان باهشدارهاى مستقیم به شخص معاویه و نیز روشنگریها درمجامع خصوصى و عمومى و نیز با مصادرهء اموال حکومتى کهخود تعریضى به مشروعیت حکومت وقت بود شیعیان خویش را متوجه مقطع جدید مى کنند. هر چند ایشان شرایط رابراى قیام در عهد معاویه مهیّا و فراهم نمى دید. در نامه اى جعدة بن مبیره به امام (ع ) مى نویسد:

< گروهى از شیعیان تو در پیش ما هستند که سر به سوى تو دارند و هیچ کس را با تو برابر نمى شمرند... اگر دوست دارى حکومت را در اختیارگیرى پیش ما بیا که خود را در اختیارگیرى پیش ما بیا که خود را براى فداکارى و شهادت همراه تو آماده کرده ایم . >
امام حسین (ع ) در پایخ نامهء فوق مى نویسد:
امّا انا فلیس رأیى الیوم ذاک فالصقوا رحمکم الله بالارض ... و احترسوا من الظّنه ما دام معاویة حیاً.
در شرایط حاضر رأى من چنین نیست . و شما که خداى مشمول رحمتتان کناد به زمین بچسبید ( و حرکتى براى قیام نشان ندهید )... واز بدگمانى ( جاسوسان حکومت ) خویش را پاس دارید. تا آن زمان که معاویه در قیدحیات است .

تحرکات یاد شده از سوى امام در سالیان پایانى حکومت معاویه و نیز توصیهء اخیر ایشان حکایت از مصلحت سنجى اوضاع زمانه است . وقایعى که ایجاب مى کرد از یکسو امام به افشاگریهاو روشنگریهایى دست یازد واز سوى دیگر حضور معاویه را به عنوان یک اهرم باز دارنده دریابد و آن را در معادلات در نظر گیرد.

مرحله دوّم : دورهء خلافت یزید: پس از اعلان خلافت یزید از امام خواسته شد با یزید بیعت کنند و وفادارى خویش را به دستگاه حکومت نشان دهند. این تقاضا از سوى والى مدینه به فرمان یزید شبانه به امام اعلان شد و ایشان به گروهى از اهل بیت و موالیان خویش فرمان داد که وى را همراهى کنند و در بیرون دار الاماره منتظر بماند و اگر سخن بالا گرفت بهیارى برخیزند. پس از حضور در دار الاماره والى میدنه ولیدین عتبه خبر مرگ معاویه را به ایشان داد و حضرت فرمود:< انالله و انا الیه راجعون >. آن گاه تقاضاى خویش و حکومت را در بیعت با یزید عرضه داشت امام در مقام مخالفت صریح نکرد بلکه چنین پاسخ داد:

انى اراک لا تقنع ببیعتى سراً حتى ابایعه جهراً فیعرف ذلک 25 .
من چنین مى نگرم که تو به بیعت در نهان راضى نیستى . مى خواهى علنى بیعت کنم تا مردمان آن را دریابند. >

ولید اظهار موافقت کرد و امام مسأله را به روز بعد موکول کرد این حرکت از سوى امام در راستاى گریز از یک درگیرى ناخواسته و غیر پیش بینى شده با دستگاه حکومت بود. امام در آن مکالمه ابتدایى
در نظر داشت که از تمایلات و اهداف بنهانى خویش چیزى ابراز ندارد تا حرکت در موقعیّتى نامناسب در نطفه مدفون نشود.

امام به هنگام هجرت شبانه از مدینه محمّد حنفیه را از همراهى با خود بازداشت و فرمود:

اما انت یا اخى فلا. علیک ان تقیم بالمدینه فتکونلى عیناً علیهم لا تخفى عنّى شیئاً من امورهم .

اما تو اى برادرم ! خیر ( همراه ما نباش بلکه ) در مدینه بمان و ناظر رفتار آن ( یعنى حکومت ) باش و چیزى از احوال آنان را از من مخفى ندار.

در نقل فوق مشاهده مى کنیم که امام به اطلاعات و آنچه امروز جاسوسى و تجسس نامیده مى شود عنایت دارد و مطمئن ترین فرد را براى این کار در نظر مى گیرد. این توجّه طبعاً برخاسته از نیازها و مصالحى بود که ایجاب مى کرد. قیام امام حسین :در ارتباط با نهضت حسینى و فلسفهء آن نوشته هاى مختلفى ارائه شده است مجموعهء این نوشته ها را شاید از یک زاویه بتوان به دون شیوهء اصلى تقسیم بندى کرد.

گروه اوّل : نوشتارهایى که مى کوشند تنها از زاویهء عمل به تکلیف و یا اجراى تقدیر نهضت حسینى را تحلیل و تبیین کنند. در این گونه نوشته ها امام (ع ) به منظور تحقق تقدیر از پیش تعیین شده و یا تکلیف دینى و یا هر دو به قیام و نهضت اقدام کرد. در این گونه نوشته ها هیچ تبیین و توضیحى دربارهء واقع نگریها و تمهیدات لازمى که امام اجرا کرد صورت نمى گیرد.

گروه دوم : تألیفات نخستین ابهام زا بود و عناصرى از مستشرقان و یا مسلمانان را بر آن داشتکه حرکت امام را به زعم خویش نقاّدى کنند و از ابعاد تطابق و یا عدم تطابق با واقعیّتهاى آن زمان مورد بررسى قرار دهند. در مقابل این موج تألیفاتى پدید آمد که مؤلفان کوشش داشتند واقع نگریها و مصلحت سنجیهاى امام را بررسى کنند و ارائه دهند. درمیان نویسندگان معاصر اهل سنّت کسانى مانند محمد کامل البناء در نشریهء < اللواء الاسلام > تمام همّت خود را مصروف دفع این تهمت مى کند که مى گویند امام (ع ) در
فتح باب خصومت با یزید بى تأمل و بى محابا رفتار کرده است . شماره دیگرى از همین مجله گزارش یک سمپوزیم را در بر دارد که کسانى مانند محمد غزالى عبدالرحیم فوده محمد ابو زهره و دیگران در آن حضور دارند. اینان در ارتباط با سه مسأله مشخّص بحث کرده اند:

1- آیا قیام امام حسین (ع ) منبعث از هوى و هوسهاى دنیوى و یا جاه طلبى سیاسى بوده ؟

2- آیا او با قیامش در برابر حکومتى با فضیلت وواجد شرایط با معارضه برخاسته است ؟

3- آیا روش درستى براى رسیدن به هدف انتخاب کرده بود؟

پاسخ شرکت کنندگان در بحث در مورد سؤال اوّل و دوّم منفى است و در مورد سؤال سوم مثبت 4. بدین گونه مشاهده ])3

مى کنید که تلاشهاى یاد شده در راستاى عقلانى ـ منطقى کردن قیان سیدالشهداست . یعنى ایشان هم آرمان مطلوب داشته و هم از وسائل و ابزارهاى مناسب استفاده کرده است . هر چند وقایع و حوادث پیش بینى نشده ( به طور طبیعى ) مى تواند مانع به فرجام رسیدن ابزارهاى مناسب هم باشد.

نویسندگان شیعى هم در قرن اخیر این سمت گیرى را داشته اند و تلاش وافر نشان داده اند تااز تمهیدات و مصلحت نگریهاى امام پرده بردارند و نکاتى را نشان دهند.

مادر این نوشتار فرصت آن را نداریم که در تصویر نکته فوق تمامى شواهد و مدارک را ارائه کنیم . اما در حد اختصار و ضرورت به پاره اى از نکات اشاره خواهیم داشت :

1 امام در مکه : با انتشار خبر درگذشت معاویه کوفیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدندو در پایان جلسه دعوت نامه اى تنظیم کردند مبنى بر این که : امام براى در اختیار گرفتن منصب خلافت و امامت به سوى کوفه حرکت کند ( 28).

اولین نامه را امام در تاریخ ده رمضان سال 6دریافت داشت ذ در فاصله ءورود امام به مکّه که مورخان آن را دو روز به پایان رجب ذکر کرده اند تحرک و یا خطابه اى مشخص از سوى امام روایت نشده است . گر چه مقام و مرتبت
امام در مکّه موجب بود که مردمان گرد ایشان آیند و از ایشان بهره جویند امّا تواریخ از موضعگیرى صریح امام درباره حوادث ساکت است . با توجه به ضبط سخنان کوتاه و مختصر امام در مسیر سفر و یا در کربلا بسیار بعید مى نماید که امام (ع ) در فاصله یاد شده موضعگیرى کرده باشند و این نکته دز میان ناقلان و راویان مسکوت مانده باشد. با توجّه به این که شهر مکّه محل تردّد ورفت و آمد بسیار بود بویژه در رجب شعبان و رمضان کسانى که به قصد عمره به آن شهر مى آمدند اندک نبودند .این تمهیدات تماماً براى این نکته بیان شد که به زعم ما امام از روى تعمّد سیاست صبر و سکوت را پیشه کرده بودند. ایشان نمى خواستند که در عصر خویش و در تاریخ آینده متهّم شوند که شورشى کور را آغاز کرده است .

ما مشاهده مى کنیم که این سیاست صبر و انتظار حتى بعد از وصول اوّلین نامه از سوى کوفیان ادامه پیدا مى کند. ایشان حتى به آن نامه پاسخ نمى دهند و از تعییین موضع خویش دربارهء نکات یاد شده در نامه احتراز مى جویند. این سیاست همچنان ادامه پیدا مى کند تا آن نامه ها رو به فزونى مى نهد. رقم نامه ها ونیز محتواى غلیظ و مؤکد آن امام را بر آن مى دارد که در برابر آخرین نامه کوفیان که توسط دو پیک ویژه فرستاده شده بود موضع بگیرد و پاسخ خویش را در برابر تقاضاى مکرر آنان اعلان دارد. امام در نامهء خویش عنوان کرده بود: مسلم را به نمایندگى از سوى خود به کوفه مى فرستد تا میزان همدلى و هماوائى کوفیان را خبر دهد آن گاه بتواند تصمیم بگیرد.

در پرتوى مطالب یاد شده که فهرست وار ارائه گردید نکات ذیل مطرح است :

الف . آیا امام قیام را در مکّه و مدینه نمى توانست آغاز کند و حکومت دو شهر را در اختیار گیرد؟

پرسش فوق از نکاتى است که شاید در ذهنها ره بیابد که چرا امام قیام را از محل اقامت خویش مدینه و سپس مکّه آغاز نکرد و آن را به طرف منطقهء عراق کشاند. به نظر مى رسد: این پرسش بدان خاطر مطرح شده که موقعیّت مکه و مدینه در سال 60 به درستى ارزیابى نشده است . از
اهمیّت مکه و مدینه پس از رونق فتوحات در عهد خلیفه دوم و سوّم به مرور کاسته شد. حضور جنگاوران مسلمانان در منطقه سوریه و عراق و شرایط دیگر موجب شد که دمشق و دو شهر نو پدید: کوفه و بصره روز به روز ترقى کنند و اهمیّت بیشترى بیابند. حوادث سالیان پایانى حکومت عثمان نشان داد که سرنوشت دار الخلافه و شخص خلیفه در خارج از مکّه و مدینه رقم زده مى شود و نیز این نکته که امام على (ع ) پس از پایان جنگ جمل رو به کوفه نهاد و از مدینه وبا درجاتى افزونتر مکه اهمیّت سیاسى خویش را از دست داده اند و دیگر نمى توانندبه عنوان مرکز قیام نگاه کند. براى امام روشن بودکه شعله ور ساختن قیام در این دو شهر فرجامى نخواهد داشت زیرا سرنوشت سیاسى جهان اسلام در مناطق دیگر تعیین خواهد شد.

ب : پاره اى از مستشرقان کوشیده اند که امام رامتهم کنند که متوقّع جوش و خروش مردم بود. بى آن که خود گامى در این راه بردارد. به دیگر سخن اگر بخواهیم آن اسائه ادب را تکرار کنیم امام در ارتباط با اهداف و آمال خویش تنها منتظر حوادث بود و نه عامل در تغییر حوادث !

در تحلیل این سخن بایستى مطالب ذیل را مورد توجه قرار داد:

1 قیامهاى ناکام و پراکنده خوارج در دوره معاویه و تبلیغات اموى در عهد او موجب شد که وفاق اجتماعى هاله اى از قداست را در بر داشته باشد و صد البته در آن دوره این وفاق از ناحیهء حاکمان اموى ساخته و پرداخته مى شد. < جماعت > عنوان محترمى بود که کمتر کسى جرأت آن را داشت که پا را فراتر از آن بگذارد.

هر گونه نا همخوانى و یا فاصله گرفتن از مظاهر زندگى جمعى که به شدّت با شریعت پیوند یافته بود با ناخشنودى جامعه اسلامى آن روزگار مواجه بود.

نکتهء فوق که خود از نکات مغفول آن دورهء تاریخى است موجب مى شد که هر
سخن و یا حرکت ناهمخوان با روال زندگى اجتماعى مسلمانان خروج از < جماعت > تلقى شود و رنگ و صبغهء قیامهاى خوارج را پیدا کند قیامهایى که در میان عامه ّ مردمان پایگاهى نداشت .

نکتهء فوق از نکاتى است که ما مى بینیم على رغم آن که امام به دعوت کوفیان به آن سو رهسپار شد اما در مقاتله اى مختصر بین عوامل حکومت مکه و کاروان امام در مسیر سفر از مکه به سوى عراق آنان حضرتش را به این خطاب مخاطب ];پ 8 داشتند:

الا تتّقى الله ! اتخرج من الجماعة
آیا پرواى خدا را ندارى ؟ آیا از جماعت مسلمانان برون مى روى ؟

مشاهده مى کنید که هنوز گرز < جماعت > را حکومتیان حمایل مى دارند و حرکت و نهضت امام را در هم شکنى صفوف جامعهء اسلامى مى شمرند. این ملاحظات گر چه به اشارت و اجمال مى تواند نشان دهد که چرا امام (ع ) مستقیماً اقدام نکرد و منتظر ماند تا مردمان آغاز کننده باشند و او تنها پاسخ گوى نواى آنان باشد. اگر امام به اقدامات پیشین دست مى یازید چنین وا نمود مى شد که او در مسیر شکاف افکندن در < جماعت > اسلامى گام بر مى دارد و این کافى بود تا علاوه بر نافرجام ساختن نهضت وى شأن آن قیام را در حد و سطح حرکتهاى کسانى چون : ابن زبیر و امثال او پایین بیاورد و علاوه بر ناکامى عملى ناکامى تاریخى را نیز نتیجه دهد.

2 بر خلاف گمان مورخان امام از پاره اى اقدامات تمهیدى غیر جنجالى دریغ نورزید. نامهء ایشان به رهبران منطقه هاى پنج گانه بصره خود گواهى مناسب است ن ط. بصره چون کوفه شأن و مرتبت ارجمندى در آن روزگار داشت و بخش عظیمى ])2 از ولایات ایران در حوزهء فرماندارى بصره بودند. امام با فراخوانى رهبران قومى بصره بودند. به دعوت و همخوانى با روند قیام در مسیر تمهیدات لازم براى یک نهضت اقدام کرد. ایشان تنها منتظر پاسخ کوفیان نماند. همچنین دعوت کوفیان نماند. همچنین دعوت کوفیان را تمام کار نینگاشت . آشنایان به جغرافیاى سرزمینهاى اسلامى در قرن اول و دوّم خوب مى دانند که شامات کوفه و بصره سه منطقه اصلى تعیین
سیاست و یا تغییر سیاست بودند و امام با فراخوانى بصریان به قیام دو مرکز اصلى را براى همراهى آماده مى کند.

بنابراین این سخن که امام (ع ) براى تغییر شرایط و پیشبرد اهداف قیام هیچ اقدامى نکرد سخنى است به دور از واقعیّت . البته امام حرکتهاى پر سر و صدا و یا اقدامات جنجالى از آن نوع کارهایى که ابن زبیر پس از ورود به مکه کرد انجام نداد. امّا آن نکته هم به واسطهء مصالحى بود که در بخش اولین سخن بدان اشارت داشتیم .

ج . نمایندگى مسلم بن عقیل از نکات دیگرى است که در خور بحث و گفتگوست . برخى از مورخان و نویسندگان از جوانى و خامى مسلم بن عقیل سخن گفته اند به نظر آنان مسلم مجذوب ظواهر کلمات کوفیان شد و در نتیجه در ارائه گزارش مثبت اوضاع کوفه عجله کرد. در حالى که اگر کسانى مانند: ابن عباس مى بودند در مى یافتند که این شعارها هیاهویى بیش نیست و دوام نخواهد یافت ; زیرا روزگار امام على (ع ) و امام حسن (ع ) را دیده و کوفیان را با ویژگیهاشان شناخته بودند .

اگر سخن فوق رهى به حقیقت داشته باشد اینک این سؤال مطرح مى شود که جرا امام حسین (ع ) از میان افراد با تجربه کسى را برنگزید و مسلم را به نمایندگى فرستاد؟

در تحلیل و نقّادى نکته یاد شده به چند مسأله بایستى توجه داشت :

اولاً مسلم بن عقیل چندان جوان و ناپخته نبود. گر چه مورخان از یاد کرد بخش نخستین زندگانى آن بزرگوار دریغ ورزیده اند و تنها به یادکرد دورهء مأموریت وى در کوفه بسنده کرده اند اما به قرائنى مى توان دست یافت که حضرتش حداقل میانسال بوده است . از فرائنى که حکایت از این نکته دارد این است که : مسلماً یکى از فرزندان مسلم بن عقیل به نام : عبد الله در حادثه کربلا به شهادت رسیده است . نام وى در مصادرى چون زیارت ناحیه طبرى مقاتل الطالبین مروج الذهب و مقتل الحسین خوارزمى آمده است .

همچنین ابوالفرج اصفهانى از فرزند دیگرى از مسلم بن عقیل به نام : محمد یاد مى کند که او نیز در واقعهء کربلا به
شهادت رسیده است.

نکته فوق مى تواند نشانگر آن باشد که مسلم بن عقیل در سنینى میان سى و چهل بوده است و نه آن گونه که برخى ادعا کرده اند که حضرتش در بیست و هشت سالگى به شهادت رسید. زیرا وقایع نگران واقعه کربلا عبدالله فرزند مسلم را کودک و یا حتى نوجوان نشمرده اند. بلکه از روایات مبارزه او با کوفیان مى توان به این استنباط دست یافت که ایشان در سنین ];چ 8 جوانى بوده است . در مناقب ابن شهر آشوب آمده است :

انّه اوّل من برز.

او اوّلین هاشمى بود که مبارز طلبید.

رجز خوانى او تهاجم علیه کوفیان و کشتار آنان ع تماماً نشان مى دهد که عبد الله بن مسلم حداقل حدودبیست سال ])2 داشته است . تبعاً پدر او مسلم نیز حداقل حدود چهل سال داشته است .

تأملات فوق در جهت این نکته انجام گرفت که بر خلاف پندار برخى از مؤلفان سفیر امام به هیچ وجه در سنین ناپختگى و یا شور و احساس جوانى نبوده بلکه دقیقاً در سنینى قرار داشت که پختگى اش با حزم و احتیاطهاى ناموجّه دورهء کهنسالى نیامیخته بود.

ثانیاً انتخاب کسانى چون ابن عباس و محمّد حنفیّه که آنان ابتدا بد گمانانه به روند قضایا مى نگریستند تبعاً نمى تواست انتخاب موجّهى باشد. زیرا چه بسا این نمایندگى را نمى پذیرفتند و در فرض پذیرش . تلاش کافى براى اهداف مأموریت به خرج نمى دادند.

علاوه آن گزارش منفى آن ان از اوضاع کوفه نمى توانست براى تاریخ و آیندگان گزارشى صادق و موثق باشد زیرا هم کوفیان و هم آیندگان مى توانستند این نکته را طرح کنند که گزارش آنان طرح همان نقطه دیدگاههاى اولیه آنان در بى فایدگى قیام بوده است .

ثالثاً به دلایل مختلف امام بهترین انتخاب ممکن را در گزینش مسلم انجام دادند. مسلم دو ویژگى : < قرابت > و < کفایت > را توأماً داشت . از یکسو پسر عمو و شوهر خواهر امام حسین (ع ) بود ( رقیه دختر امام على (ع ) همسر مسلم بود ) از سوى دیگر کفایت سیاسى و
نظامى مسلم اندک نبود. دلاوریهاى او در نبرد یکتنهء خویش در کوفه و نیز تمهیدات و دور اندیشیهاى وى در مدت اقامت در کوفه نشانگر لیاقت اوست . صد البته ناکامى او در کوفه به معناى بى کفایتى او نبود ونیست که چه بسیار مردان آزموده وبا کفایت در اثر هجوم بادهاى نا مساعد و همراهان نا موافق و متلون از پاى در آمده اند و امام على و برادر زاده اش مسلم از کسانى هستندکه در تارک این جمع مى درخشد.

2 امام در سفر از مکه به عراق : در ارتباط با سفر امام به سوى عراق امام از مسیر واقع بینى و مصلحت سنجى هرگز به دور نماند. تمامى حرکتهاى امام التزام و تعهّد ایشان را باز مى نمایاند. گر چه کم و بیش کسانى تلاش ورزیده اند تا گوشه هایى از این حرکت را با سؤالها و ابهامها مواجه کنند. در بخش ذیل به بحثى از این سؤالات خواهیم پرداخت :

الف . امام روز هشتم ذى حجّه با تبدیل حج به عمره مفرده مکه را ترک کرد. دربارهء علت این حرکت امام پاسخهایى داده شده که اینک اشاره مى شود:

پاسخ اول : امام از ابتداى ذى حجّه این خبر را دریافت که امیر الحاج منصوب در آن سال یعنى عمروبن سعید بن العاص از سوى حکومت مأمور شده است که مراسم حج را باترور امام به پیان برساند حف. طبیعى بود که چنان حادثه اى علاوه بر])3 ساند آن که یکى از موانع جدّى حکومت یزید را از میان بر مى داشت خود مى توانست درس عبرتى به دیگران نیز باشد. کسانى که البته در موقعیّت امام نبودند اما کم و بیش از پذیرش حکومت یزید ناراضى بودند.

امام با دریافت این خبر و علل و انگیزه هاى آن خواستند از محیط مکه دور شوند تا از وقوع چنین حادثه اى که طبعاً تنها در راستاى اهداف حکومت اموى بود جلوگیرى کنند.

پاسخ دوم : برخى از مؤلفان معاصر کوشیده اند حرکت امام را از زاویهء باز تابهاى آن مطالعه کنند. به نظر آنان امام با ترک ادامهء حج و خروج از مکه پیام سمبلیک و معنى دارى را براى حاجیان سال 61هـ. بر جاى گذارد و آنان را متوجه
تغییرات مهم در حکومت وشریعت کرد. به نظر آنان اگر امام پس از پایان مراسم حج مکه را ترک مى کرد خروج او چونان دیگر طواف و کاروانها امرى طبیعى و فاقد پیام بود. اما انتخاب هشتم ذى حجّه که حاجیان آمادهء حضور در عرفات و منى بودند پیامى بى عظیم و اساسى براى آنان داشت . پیامى که به گفتهء آنان چنین بود:

< حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوى شهادت رفتن است ... مراسم حج را به پایان نمى برد تا به همه حج گزاران تاریخ ... بیاموزد که اگر امامت نباشد اگر رهبرى نباشد... چرخیدن بر گرد خانه ء خدا با خانه بت مساوى است . >

پاسخ سوّم : در کنار پاسخهاى یاد شده مى توان به این نکته نیز اشارت داشت که امام پس از پاسخ مسلم بن عقیل در وفادارى کوفیان وشاید تکرار پاسخها که اعتماد آفرین بود درنگ و تأمل را روا نداشت زیرا امام آگاه بود که حکومت شام مى تواند موانعى جدّى براى قیام مردم کوفه ایجاد کند.

نکات یاد شده وشاید محورهاى دیگرى که در تاریخ ثبت نشده است موجب شد که امام در مدت مراسم حج به خروج از مکه تصمیم گیرى کند.

ب . در حرکت امام این پرسش مطرح بوده و هنوز نیز مطرح است که چرا امام مشورت و رایزنى کسانى چون ابن عباس محمد حنیفه ابن عمر و... را نپیرفت و به سوى کوفه حرکت کرد؟

کسانى که حرکت امام را تنها از زاویهء اجراى تقدیر و تکلیف بررسى کرده اند خود را از کاوش رها ساخته اند و اظهار کرده اند که : امام موظف بوده راهى را که از پیش براى او تعیین شده بود بپیماند. بدین جهت به صلاح اندیشى کسانى چون ابن عباس و دیگران وجه نکرد.

د ر این مقام لزومى ندارد خود را در گیر و دار بحث پر دامنهء علم حضرت به نهایت کار بنماییم ; امّا تنها متفطّنان را متوجه این نکته مى کنیم که در شرایط پذیرش آن مبنى نیز امام در مقام امامت و اجراى تعهّدات منصب خویش بایستى
در محدودهء مصالح و واقع نگریها عمل کند نا آگاهان در ابهام و شک نیفتند و حرکت ایشان را نادرست ارزیابى نکنند. نکتهء فوق خود تفصیلى را در مباحث تاریخ امامت مى طلبد که اینک مجال آن نیست اما با توجه به این نکته بایستى پیش زمینه هاى تصمیم امام را جستجو کرد.

حرکت امام معقولترین واقع بینانه ترین کار ممکن درآن روزگار بود کارى که اگر صورت نمى گرفت شاید سیل انتقاد و تهاجم را از آن عصر به بعد به همراه داشت . در این مقام از تکرار نوشته ها و گفته ها خوددارى مى کنیم اما تنها یک نکته را متذکر مى شویم که امام اعلان وفادارى دو منطقهء عمده از مناطق استراتژیک جهان اسلام ( یعنى کوفه و بصره ) را دریافت کرده بود. سفیر ویژه امام به کوفه ظاهراً تردیدها را زدوده بود. توصیه هاى کسانى چونان ابن عباس که عمدتاً بر نوعى احتیاط و بدبینیهاى معمول استوار بود که البته چه بسا راست در مى آمد نمى توانست پایه و مبناى تصمیم گیرى معقول قرار گیرد. به دیگر سخن تصمیم عقلانى چه در شکل تصمیمهاى فردى و یا اجتماعى تصمیمى است که رابطه اى عقلایى با مقدمات آن داشته باشد. هر چند در مرحلهء تحقق خارجى آن نتائج حاصل نشود و دستاوردى را که انتظار بود به عمل نیاورد. حرکت امام از مکه به عراق تمامى مقدمات لازمهء عقلانى را به همراه داشت . کوفه ارادت و وفادارى خویش را به امام اعلان داشته ومسلم بن عقیل سفیر ویژه ءامام آن راتصدیق کرده واز امام خواسته بود که فوراً در کوفه حضور بیابد. از سوى دیگر حکومت یزید به واسطهء اشتهار به فسق و فساد ونیز تبدیل شدن خلافت به سیستم موروثى سلطنت که براى مسلمانان شگفت مى نمود ونیز نوپائى سیستم ضعیف و آسیب پذیر مى نمود. تمامى عوامل یاد شده شرایط مثبت وروشنى رااز قیام در پیش دید مى نهاد.

ج . امام در سفر به سوى کوفه اهل بیت خویش را همراه کرد و زنان و کودکان را در کاروان خود جاى داد حضور این جمع دست و پاگیر! از سؤلات
و ابهامائى است که کم و بیش مطرح شده است .

در پاسخ این سؤال بایستى گفت : با توجه به سیر وقایع در نظر امام محتمل مى نمود که حکومت به عوامل خویش در مکه و مدینه دستور دهد تا زنان و کودکان مردانى که در هجرت و قیام حسینى حضور یافته اند تحت فشار و شکنجه قرار دهند تا بدان وسیله میدان و گستردهء عمل قیام تابدان وسیله میدان و گسترهء عمل قیام حسینى را محدود سازد .همان گونه که برخوردهاى آزار دهنده و مشمئز کنندهء حکومت یزید با زنان وکودکان مدینه پس از واقعه ء حرّه نشان داد که حکومت یزید هیچ گونه محدودیت اخلاقى براى سرکوب قیامها قائل نیست . شایدتوجه به این احتمالات موجب شد که امام زنان و کودکان را با خویش همراه کند تا دغدغه اى از پشت سر نداشته باشد و بتواند با اطمینان مسیر حرکت را تعقیب کند.

د. خبر قتل مسلم وهابى در بین راه به امام منتقل مى شود. این نکته که امام همچنان مصر بود که مسیر کوفه را بپیماید از نکاتى است که اهل نظر در بوته نقد و بررسى گزارده اند.

از پاسخهاى جدّى این است که کناره گیرى و عقب نشینى امام از موضعى که آغاز کرده بود مى توانست ابهام زا و مسأله آفرین باشد. امکان آن بود که مردمان کوفه در آن مقطع و نیز آیندگان بپندارند اگر امام روى به سوى کوفه مى نهاد وضع دگرگون مى گشت . در این مقام مسائلى چونان شرایط امام در فرض تصمیم به بازگشت و یا نظر همراهان امام و نکاتى همانند آن تأملات حاشیه اى مطلب است . برخى از نویسندگان معاصر مدعى شده اند که :

اولاً: با توجه به فرار شبانه امام از مدینه و خروج نابهنگام و زد و خوردى که با مأموران حکومت مکه پدید آمد ایشان چندان زمینهء بازگشت به آن دو شهر را نداشت .

ثانیاً: عده اى از همراهان امام و از جمله برادران مسلم رأى بر ادامهء مسیر تا کوفه را داشتند و استدلال آنان چنین بود:

قد جائک من الکتاب مانثق به40
چندان نامه از کوفه آمده است که ما به وفادارى نیروهاى کوفه اعتماد داریم .

نکات فوق از زاویهء نگاه نقّادان آن
نوشته مورد چون و چرا قرار گرفته است ثک اینک مجال نقد و تفحّص اصل گفتار و تأملات ناقلان و ناقدان نیست .

تنها بر نکتهء اصلى پاى مى فشریم که اگر امام به صرف شنودن خبر قتل مسلم و هانى از مسیر ره مى برید بى تردید طعن طاعنان اندک نبود. با توجه به حجم انبوه نامه هاى کوفیان و شرایط به ظاهر متزلزل حکومت یزید این زمینه همچنان مفتوح بود که عده اى امام را به ضعف و سستى متّهم سازند و بگویند: اگر ایشان بر عزم اولین ادامه مى داد شرایط و موقعیّتهایى مساعد به کف مى آورد.

امام پس از شنودن خبر قتل مسلم و هانى د راجتماع همراهان خویش بیعت خویش را از آنان برداشت و آنان را در انتخاب راه آزاد نهاد. گروهى از کاروانیان که به امید مال و مکنت همراه وى شده بودند در انتخاب راه آینده تردید نکردند و مفارقت امام را بر نعمت مجالست برگزیدند.

در ارتباط با حادثهء فوق این سؤال مطرح است که چگونه و چرا امام (ع ) به جاى جذب وافزایش نیرو در شرایط خساس و سخت به دفع و طرد نیروها پرداخت .

سؤال فوق پاسخهاى روشنى دارد:

اوّلاً امام خود مى دانست که با توجه به شرایط حضور و یا مفارقت آن جمع بى عزم تأثیرى در تغییر معادلات نخواهد داشت . آن جمع چندان کثیر و بى شمار نبودند تا حضور و یا کناره گیرى آنان آثار مهمّى را بر جاى بگذارد. شهر پیشاروى ( کوفه ) یا همچون دعاوى خویش مطیع و منقاد امام بود و یا خیر و در هر دو حال حضور ویا عدم حضور مجموعه اى که شاید به دهها تن نیز نمى رسیدند چه تأثیر و تغییرى را مى توانست بیافریند؟

ثانیاً با حساستر شدن شرایط طبیعى بود که امام بیش از پیش به جمعى همدل و همراز نیازمند باشد تا حداقل در جمع قلیل خویش بتواند احساس آرامش و همنوائى کند و بى تردید حضور سست عنصرانى که امیدمندانه به وادى سفر آمده بودند این خاطر را نا آسوده مى گذاشت .

آخرین نکته در سیر قیام امام موضع ایشان پس از برخورد با لشکر حرّ و نیز در روزهاى اقامت اجبارى در سرزمین
کربلاست . آیا براستى در این روزهاى دشوار که تقریباً امید به حمایت کوفیان نبود امام همچنان بر موضع قیام و سرنگونى حکومت یزید پاى مى فشرد؟

در این که موضع روحى و قلبى ایشان نابودى و فرو پاشى آن نظام نا همخوان با شریعت و عدالت بود هیچ گونه تردید و ابهامى نیست . امّا آیا در مواضع را پیگیرى مى کرد. مورّخان مختلف حکایت کرده اند که امام چه به هنگام برخورد با حرّ و چه در روزهاى دیدار با عمرسعد خواستار بازگشت و مراجعت بود. اما حرّ به بهانهء نداشتن اختیارات عمر سعد به اعتبار نیاز به تصمیم گیرى ابن زیاد به این پیشنهاد تن ندادند. در این مقام چند و چونى در دانش امام نداریم بلکه مى خواهیم بر این نکته تأکید ورزیم که حضرت معقول ترین و منطقیترین برخورد را با رژیم سیاسى وقت و عمّال آن نشان دادند. ایشان در] تمامى مذاکرات با حرّ و عمر بن سعد این نکات را بازگو مى کردند:

< ما به سوى کوفه به واسطهء انبوه خواسته ها و مکاتبات رو آوردیم و اگر اینک پذیراى ما نیستند مانع از راه ما برگیرید تا خود کار خویش به سامان کنیم ... >

در هیچ یک از مکالمات یاد شده سخن از قیام وخروج علیه حکومت یزید نیست . البته بایستى پذیرفت که امتناع از بیعت با یزید و حکومت سیاسى وى همچنان در سخنان امام تکرار مى شود. در آن مقطع بسى از مشاهیر و نامداران بودند که تن به بیعت یزید نداده بودند. در نتیجه پاسخ امام در بیعت بایزید ره و مبدأى براى مشروع سازى حکومتى بودکه امام به هیچ وجه آن را مشروع و قانونى نمى دانست .

 

سخنى در پایان
در ختام کلام تأکید مى ورزیم که طرح نکات یاد شده در این مکتوب تنها با این تحلیل صورت گرفت که حتى حرکات حماسى ـ عاطفى امامان شیعى جداى از روند عقلانى ـ منطقى نبوده اند. بر خلاف متصوفان نا متشرع ونیز متشرّعان نابخرد ره عقل و عشق در انسانهاى کاملى چونان پیامبران و امامان پیوند مى خورند و در هم مى آمیزند. هرگز با این واژه ها قصد
آن نداریم که از ارج و حرمت باطن عرفانى حماسى نهضت حسینى بکاهیم و یا ارزش آن را کم مقدار جلوه دهیم . بلکه این خرده تحلیل براى آن بود که خطرات نگرش تک بعدى را باز گوییم . نظاره هایى که گاه حرکت حسینى را صرفاً یک تکاپوى عقلانى نشان داده اند و گاه آن را در قالب یک شور و حال قلندرانه محدود کرده اند. هر دو نگاه تنها نظاره اى از زاویه ء دید ناظر است و نه نمایانگر واقعیّت منظر.

نکتهء دیگر آن که در لا به لاى نوشتار به اشارات بیان شد که ما هرگز نمى خواهیم خود را در مقوله اى جنجالى چونان : < دانش امام > در گیر کنیم . ( که آن مقوله خود مجال و تفصیل دیگرى مى طلبد ) بلکه تنها بر این ادعا هستیم که امامان حتى با آگاهى از وقایع آیند موظف و مکلفّند به گونه اى عمل کنند که عاقلان و ناظران به دیدهء وهن و طعن به آن اعمال ننگرند در غیر این صورت آنان با عملکرد خویش خود زمینها اختلال و فرسایش ایمان مردمان را فراهم آورده اند کارى که به هیچ وجه قابل توجیه و دفاع نبوده و نیست .

با اعتقاد به مبناى فوق این تحلیل ارائه داده شد که امام حسین و دیگر امامان شیعى در عملکرد خویش گام به گام واقع بینى ومصلحت سنجى را رعایت داشتند. گر چه پاره اى از محافظه کاران چونان : ابن عباس ابن عمر و... راههاى دیگر ى را پیشنهاد داشتند. اما همان گونه که گذشت امام مسیر عقلانى یک مبارزه جدّى را گام به گام سیر کرد.

حرکتى که در هیچ نقطهء آن نمى توان کوچکترین نقطهء منفى از دید خرد و منطق بر عملکرد حضرتش باز گفت .


1 < فتوح البلدان > احمد بن عیسى البلاذرى ترجمه آذرتاش آذرنوش سروش چاپ دوّم 92
2 < السیرة الائمة الاثنى عشر > هاشم معروف الحسنى ج 1و 162
3 < الحیاة السیاسیة للامام الحسن > جعفر
مرتضى العاملى 117به بعد.
4 <تاریخ یعقوبى > ج 1532دارالصادر ; < الامامة والسیاسة > ابن قتیبه دینورى 25 مطبعة الحلبى مصر ; < فتوح البلدان > بلاذرى آذرنوش 26
5 < الامامة والسیاسة> ابن فتیبه دینورى 25
6 < السیرة الأئمة الاثنى عشر > هاشم معروف الحسنى .
7 < الامامة والسیاسة > ابن فتیبه 49
8 < الحیاة السیاسة > للامام لاحسن > جعفر مرتضى العالمى 154
9 < اعیان الشیعه > سید محسن امین ج 1 567; < مقاتل الطالبین > ابوالفرج اصفهانى تحقیق احمد صقر 52دار المعرفة بیروت .
10 < اعیان الشیعه > سید محسن امین ج 1 567; < مقاتل الطالبین > ابو الفرج اصفهانى > 55
11 < اعیان الشیعه > سید محسن امین ج 1 566.
12 < بحار الأنوار > ج 44 58 مؤسسة الوفا بیروت
13. < السهم الثاقب > بحر العلوم بیت 433 به نقل از < ترجمة الامام الحسن > ابن عساکر مؤسسة المحمودى للطباعة والنشر 13 پاورقى .
14 < الامام المجتبى > حسن مصطفوى 93
15 < مناقب > ابن شهر آشوب ج 2 18 مطبعة علمیة قم .
16 < همان مدرک > ج 2 18
17 < الامام المجتبى > حسن مصطفوى 243 به نقل از < شرح نهج البلاغه > ابن ابى الحدید ج 4 4
18 < ترجمة الامام الحسن > ابن عساکر 221
19 < همان مدرک > 27 ـ 223
20 < همان مدرک > 220
21 < همان مدرک > 221 پاورقى به نقل ز < تاریخ دمشق > ج 21 31 ذیل احوال سعید بن عاص .
22 < السیرة الائمة الاثنى عشر > هاشم معروف الحسنى ج 2 26
23 < الامام الحسین > باقر شریف القرشى ج 2 223 مکتبة الدوارى قم .
24 < همان مدرک > 203
25 < اعیان الشیعه > سید محسن امین ج 1 587.
26 < همان مدرک > 588
27 < اندیشه سیاسى در اسلام معاصر > حمید عنایت ترجمهء بهاء الدین خرمشاهى 322 خوارزمى تهران .
28 < اعیان الشیعه > سید محسن امین ج 1 589.
29 < تشیع در مسیر تاریخ >. دکتر سید حسین جعفرى ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى دفتر نشر فرهنگ اسلامى 159
30 < اعیان الشیعه > ج 1 589
31 < بحار الانوار > علامه مجلسى ج 44 368
32 < اعیان الشیعه > ج 1 59
33 < پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پیرامون قیام امام حسین دکتر جعفر شهیدى دفتر نشر فرهنگ اسلامى 122به بعد.
34 < انصار الحسین > محمد مهدى شمس الدین ترجمه ناصر هاشم زاده 127 امیر کبیر.
35 < مقاتل الطالبین > ابو الفرج اصفهانى 62 دار الکتاب للطباعة و النشر قم .
36 < مناقب > ابن شهر آشوب .
37 < اعیان الشیعة > ج 1 67
38 < همان مدرک > ج 1 593
39 < حسین و ارث آدم > دکتر شریعتى مجموعه آثار 19 24 انتشارات قلم .
40 < شهید جاوید > صالحى نجف آبادى 214 چاپ پانزدهم نمونه قم .
41 < شهید آگاه > لطف الله صافى 334 چاپ سوم مؤسسه نشر و تبلیغ .
42 < الارشاد > مفید ترجمه رسولى محلاتى ج 2 77 علمیه اسلامیه تهران .
43 < همان مدرک > 86ـ 87; < تجارب الامم > ابن مسکویه با تحقیق ابو القاسم امامى ج 2 59 64سروش ; < اخبار الطوال > دینورى با تحقیق عبد المنعم عامر 249; < وقعة الطف > ابو مخنف تحقیق محمد هادى یوسفى 186مؤسسة الشر الاسلامى ; < الکامل فى التاریخ > ابن اثیر ترجمه محمد حسین روحانى ج 5 2228 اساطیر تهران .
44 در نقل طبرسى از ابو مخنف مسأله رفتن به شام وبیعت با یزید مطرح شده است . به عنوان یکى از سه پیشنهاد امام به عمر بن سعد. همچنین ابن سعد در نامهء خویش به ابن زیاد آن را آورده است < وقعة الطف > 187 ابن اثیر نیز آن را نقل مى کند. اما مورخان دیگر به نقل آن نپرداخته اند اهمیت موضوع موجب مى شود که اعتماد به نقل طبرى و ابن اثیر کاهش یابد و در نتیجه تحلیل آقاى دکتر شهیدى به راستى نزدیک آید:
< بدون شک قسمت سوم این پیشنهاد ( رفتن به شام و بیعت با یزید ) درست نیست و چنانکه بعض مورخان نوشته اند: پسر سعد به خاطر طفره رفتن از جنگ و شانه از زیر بار مأموریت خالى کردن آن راافزوده است .>
<پس از پنجاه سال پژوهش تازه پیرامون قیام امام حسین > 164