نقد و بررسى فصل الخطاب1

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


دشمن پر زکینه و ترفند هر روز به حیلتى دست مى زند تا صفوف به هم پیوسته مسلمانان را از هم بگسلد.

از آن جا که (قرآن) عمود اتحاد و اتفاق و یکدلى مسلمانان است دشمن برآن بوده و هست که قلب اسلام و مسلمانى را نشانه رود و بر این باروى عظیم خلل وارد آورد. با این که فرهیختگان و قرآن مداران شیعه مدام به پیروى از سیره و روش ائمه اطهار(ع) (قرآن) موجود را همان (قرآنى) مى دانند که جبرئیل امین به سوى رسول گرامى اسلام محمّد مصطفى(ص) فرود آورده امّا دسیسه بازان و جغدان شوم با تمسک به نظرى شاذ و مطرود و روایات دروغ بنمایانند که شیعه به تحریف قرآن باور دارد.

اینان با این حرکت شوم و نشر جزوه ها و مقالات از سوى قلم بمزدان این مطلب سخیف را در کشورهاى اسلامى و در گوناگون مراسمها بویژه مراسم اتحاد آفرین حج مى پراکنند تا هم به تفرقه دامن بزنند و شیعه را به انزوا بکشانند و هم جوانان پرشور و انقلابى که مشتاق و طرفدار جدّى قرآن و عدالت و قسط قرآنى و دشمن آشتى ناپذیر امپریالیسم جهانى اند از گرایش به انقلاب اسلامى که پرچمدار عدالت قرآنى و خصم بى محاباى امپریالیسم جهانى است باز دارند.

از این روى مجلّه حوزه که دعوت به اتحاد و اتفاق و یکدلى را سرلوحه کار خویش قرار داده است و مبارزه جدّى با غدّاره بندان جهانى و در رأس آن آمریکاى فتنه انگیز را راه و رسم خویش اینک تقریرى از درسهاى عالمانه استاد محقّق محمد باقر بهبودى حدیث شناس و قرآن پژوه معاصر را عرضه مى دارد به امید آن که در این هنگامه بزرگ گامى به سوى اتحاد مسلمانان برداشته باشد.

(حوزه)
معناى تحریف:
کنار گذاردن یا کنار کشیدن را تحریف گویند. حرف یعنى حاشیه و کنار.

(ومن الناس من یعبد اللّه على حرف فان اصابه خیر اطمأنَّ به...)1
و این یک در اثر فلاکت و بدبختى به صورت آزمون و آزمایشى ایمان مى آورد و بر لب مرز کفر و ایمان با نگرانى خداوند رحمان را عبادت مى کند. اگر خیر و نیکى نصیب او شد به ایمان خود دل مى دهد...

کلمه یا جمله اى که در معناى خاصى یا براى افاده معناى معینى استعمال شده از آن معنى ومحدوده و حصارى که دارد خارج کنند و یا کنار بکشند به گونه اى که کاربردش را از دست بدهد تحریف شده است. قرآن این گونه تحریف را به تورات نسبت داده است و درباره انجیل اصلاً بحثى ندارد; زیرا:

1 . اشکالات انجیل فراوان است از این روى قرآن آن را قابل طرح نمى داند.

2 . انجیل جنبه اخلاقى دارد و مسائل برهانى آن کم است.

این که به تورات پرداخته چون جنبه اخلاقى کم دارد و بیشتر احکام دارد و مسائل برهانى مثل قرآن. بدین جهت تحریف در آن زیاد انجام گرفته است. قرآن تعبیر مى کند:

(... یحرفون الکلم من بعد مواضعه...)2
سخنان خدا را جا به جا مى کنند بعد از آن که جاى هر سخنى را مى شناسند.

اگر بخواهند در قرآن و یا کتاب دیگر جاى کلمه را عوض کنند جمله به هم مى ریزد. پس خود کلمه را جا به جا نمى کنند که مثلاً فاعل را ببرند جاى مفعول و یا مفعول را ببرند جاى فاعل و...

اگر کسى بخواهد در قرآن و یا کتاب دیگرى دستکارى کند یا احکام را سوق بدهد به مکان مخصوصى نیازى ندارد که جاى کلمه را عوض کند تا به هدفش پى ببرند به راحتى
بتوانند چهره اش را افشا کنند و با تطبیق نسخه وى با دیگر نسخه ها تحریفش را آشکار سازند بلکه از راه تفسیر معنى شأن نزول و... وارد مى شود. کلمه و یا جمله را اگر از معناى خود خارج کند شأن نزول را به گونه دیگرى غیر از آنچه که بوده بگویید به اهداف خود مى رسد.

(یحرفون الکلم من بعد مواضعه)
پس از این که جاى سخن خدا روشن شد که در مورد صدقات واجب: خمس انفال و یا صدقات مستحبى و یا درباره خراج است کلمات را جا به جا مى کنند.

این نوع تحریف را قرآن براى کتاب تورات و دیگر کتابهاى آسمانى به اثبات مى رساند.

در بحث اعجاز در این زمینه و جنبه تحریف استناد مى کنیم که چون این گرفتاریها بوده قرآن به صورتى نازل شده که کسى نتواند روى الفاظ دست ببرد ترجمه اش را پخش کند: از عربى به سریانى و بر عکس چنانکه چند بار این مطلب در مورد تورات به وقوع پیوسته است. از جمله در زمان بخت النصر (بنوکد نصر) که در بابل قیام کرد و تورات را به طور کلى از بین برد حتى یک نسخه از آن به جاى نگذارد. به مصر و فلسطین حمله ورشد یهودیان و عالمان آنان را از دم تیغ گذراند مراکز علمى آنان را نابود کرد و...

پس از این حادثه دهشتناک یکى از علماى یهود که قرآن از او به نام (عُزَیر) یاد مى کند3 و یهودیان نام او را (عُزَیر) مى دانند ادعا کرد: تمام تورات را حفظ دارد. از این روى یهودیان دست به دامن او شدند که با بهره گیرى از حافظه اش تورات را دگربار بنگارد. وى چنین کرد. تورات را نگاشت و عرضه داشت.

پیامبر اکرم(ص) با الهام از آیات قرآن درباره پیروى امت اسلامى از یهود و نصارا در مورد اختلافهاى مذهبى که مرتکب شده اند و فتنه هایى که ایجاد کرده اند و تحریفاتى که
به کتابهاى آسمانى خود روا داشته اند مى فرماید:

(... لتسلکن سنن من قبلکم حذوا النّعل بالنعل ولتأخذن بمثل احدهم ان شبرا فشبرو ان ذراعا فذراع وان باعا فباع حتى لو دخلوا حجر صب لدخلتم فیه.)4
امت اسلامى پاى جاى پاى یهود و نصارا مى گذارد وجب به وجب و ذراع به ذراع. حتى اگر پیشینیان به سوراخ سوسمارى داخل شده باشند شما داخل خواهید شد.

شیعه و سنى بالاتفاق این مضمون را از رسول اکرم(ص) روایت کرده اند. در حدّ تواتر است. امت اسلامى مثل امتهاى سابق دست به تحریف مى زنند. تحریف به این معنى در قرآن نیز صورت مى گیرد. (یحرفون الکلم من بعد مواضعه) کلمات را جا به جا مى کنند.

چنین هم شد. تحریف به وقوع پیوست. اختلاف در تفسیر معنى و شأن نزول فراوان شد. هر فرقه اى براى تثبیت عقاید و افکار خویش آیات را از معناى اصلى خود خارج کرد شأن نزولها را دگرگون کرد و... اینک نمونه اى در این باب:

(وسیجنبها الاتقى الذى یوتى ما لَهُ یتزکیّ.)5
از آن آتش کسى دور مى ماند که پرهیز کارتر باشد.

مى گویند: این آیه شریفه درباره ابوبکر نازل شده است. زیرا اموال زیادى در اختیار پیامبر(ص) گذارد تا آن حضرت در راه نشر اسلام و امور زندگى خویش به مصرف برساند.
(ولسوف یرضى.)6
به زودى از انفاق خود راضى خواهد شد.

مى گویند: درباره هموست که بعدها با رسیدن به مقام خلافت نتیجه انفاق خود را دید و راضى شد.

(الا ابتغاء وجهِ ربّه الاعلى.)7
بلکه فقط خواهان رضایت پروردگار والایش باشد.
زیرا ابوبکر از در اختیار گذاردن اموال خویش فقط خواهان رضایت پروردگارش بوده است. از این روى خدا او را راضى کرد و به خلافت رساندش.

آیه شریفه نشان نمى دهد که در تاریخ نزول این سوره که از سوره هاى نازل شده در اوان بعثت پیامبر(ص) مى باشد شخص خاصى مورد نظر باشد. از آن طرف تاریخ نشان مى دهد: پیامبر اسلام(ص) به هنگام هجرت وقتى ابوبکر از آن حضرت مى خواهد که سوار بر شتر وى شود مى فرماید:

(یا ابابکر تو مى دانى که هر اشترى که نه از آن من باشد من بر آن ننشینم.)

ابابکر مى گوید:

از آن توست.

پیامبر مى فرماید:

(نه مى باید که بدان بها که خریده باشى باز من فروشى.)

ابابکر مى گوید:

فروختم.8

اگر ما بتوانیم این مطلب را ثابت کنیم که ابابکر سرمایه دار بوده حداکثر در این حدّ بوده که دستمایه اى داشته و به امر سوداگرى مى پرداخته پارچه بر دوش مى افکنده در کوچه هاى مکه مى گردیده و مى فروخته است. در حالى که پیامبر(ص) با خانمى ثروتمند و سرمایه دار بزرگ حجاز ازدواج مى کند و آن بانوى بزرگ چون فانى در رسول الله بوده تمامى ثروت خود را در اختیار پیامبر(ص) مى نهد از این روى نیازى نبوده که از ابابکر کمک مالى بگیرد. پس از هجرت هم انصار پیمان بستند که از خانواده پیامبر(ص) حمایت کنند. از روزى که پیامبر(ص) وارد مدینه شد هر روز براى دو نفر بعدها براى هشت نفر از خانه سعدبن عباده انصارى به منزل پیامبر(ص) غذا حمل مى شد. پس از جنگ بدر پیامبر کاملاً مستغنى شد. بعد از جنگ بنى نضیر که سال چهارم اتفاق افتاد کل
اموال بنى نصیر که در میان یهود ثروتمندترین عشایر یهود بودند در اختیار پیامبر قرار گرفت:

(ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولارکاب).9
شما اسب و شتر نتاختید جنگى نکردید که بخواهید در خمس این غنائم شرکت کنید. کل غنائم مال رسول الله است.

با این حال نیازى نبوده که پیامبر براى اداره زندگى خود و یا نشر و تبلیغ اسلام از ابابکر کمک بگیرد که گفته شود این آیات درباره اوست. غلات باطنیه جماعتى از ایرانیان شکست خورده از اسلام براى این که کاربرد مذهب را خنثى کنند قدم اول را در راه تحریف قرآن برداشتند. خواستند بدین وسیله اُس و اساس ایمان مردم را از مردم بگیرند.

سخنى در باره چگونگى جمع آورى قرآن
راجع به این که قرآن چگونه جمع آورى شده روایات بسیار وجود دارد. در برخى از آنها درباره چگونگى جمع آورى قرآن توسط على(ع) مطالبى آمده که حکایتگر این است که قرآن وى با دیگر قرآنها تفاودت دارد.

تمام اینها براى این است که سند اصلى را مخدوش کنند. وقتى سند اصلى مخدوش شد پذیرفتیم کلمات قرآن عوض شده حق ناحق شده دیگر قرآن نمى تواند در احکام عقاید و... براى ما حجیت داشته باشد. از حجیت مى افتد. این همان چیزى است که دشمنان اسلام در پى آنند.

شیعه و سنى نقل کرده اند که: جمع آورى قرآن در زمان خلیفه اول و دوم صورت گرفت. برخى این را مستمسک گرفته اند و گفته اند: (طبعاً باید قرآن بى خلل نباشد چون اینان عصمت نداشتند تسلط نداشتند و...) آیة اللّه خوئى این سخن را نقد مى کند. نقد ایشان به شیوه صاحب کشف الغطاء است. در سندها ومتن حدیث بحث نمى کند. ایشان مى نویسد:

(این که پیامبر(ص) مى فرماید: (انى تارک فیکم الثقلین) این کتاب باید چیزى باشد که حجیت داشته باشد. اگر کتابى در دسترس نیست و جمع آورى نشده و هر آیه اش امکان عوض و بدل شدن دارد پیامبر(ص) چه ادعایى دارد که کتاب خدا را در میان شما گذاشتم!)10

احادیث فى حد نفسه متناقضند. چه کسى قرآن را جمع آورى کرد؟ ابابکر عمر عثمان؟

عده اى گفته اند: کسانى که قرآن را جمع آورى کرده اند لیاقت نداشته اند. عبداللّه بن مسعود مى گوید:

(چرا مرا در نوشتن مصحف [که شش نسخه نوشته شد و به شهرهاى مختلف فرستاده شد] شریک نکردند. باوجود این که مى دانستند من قرآن را از دست پیامبر(ص) گرفتم. من به کتاب خدا داناترم.)11

گفته شده مصحف ایشان با سایر مصحفها تفاوت داشته است.

واضح است که این اختلافها اطمینان انسان را ازا ین که قرآن درست جمع آورى شده باشد سلب مى کنند. دستهاى مرموز این گونه احادیث را بین مسلمانان مى پراکندند تا اعتماد و اطمینان مسلمانان را به قرآن از بین ببرند.

وقتى که یک مذهب جدید و آیین نو پدید مى آید عده اى مخلصانه در جمع آورى پیامهاى آن مى کوشند. تا پیامبر(ص)حیات داشت اصرار مى کرد که سوره هاى قرآن را نمازگزاران در نمازهاى یومیّه خود تلاوت کنند. در حدیث آمده است:

(معاذبن جبل در محل خود نماز مى گزارد. شروع کرد به خواندن سوره بقره. جوانى از سرکار آمد و خسته به وى اقتداء کرد هر چه ایستاد دید نماز معاذ تمام نشد. از معاذ به خاطر این نماز طولانى نزد پیامبر(ص) شکایت کرد.

پیامبر(ص) معاذ را خواست و به وى فرمود: مى خواهید مردم را به فتنه افکنید؟)12
یا در تاریخ آمده است:

(عمر به سختى سوره بقره را حفظ مى کند. در طى دوازده سال. وقتى که سوره بقره را مى تواند به حفظ بخواند به شکرانه این نعمت شتر مى کشد)13

سوره ها مرتب و منظم بوده امّا نه به صورت یک دفتر مجزا انواع و اقسام یادداشت وجود داشته است. هر کسى براى خویشتن قرآنى داشته است. مسلمانان سعى داشته اند که قرآن را حفظ کنند. بسیارى قرآن را حفظ بودند. در مورد جمع آورى قرآن اگر بخواهیم در برابر سند و متن خاضع باشیم ناگزیر باید تحریف قرآن را بپذیریم همان طور که محدث نورى قبول کرده و دیگران. اهل سنّت هم این موضع گیرى را مثل یک پتک کوبیده بر سر شیعه. برخى از شیعیان این حرفها را مطرح کرده اند و در واقع کارشان جنبه سیاسى دارد که بعد از رحلت پیامبر(ص) عده اى براى این که اهل بیت را از صحنه اجتماع کنار بزنند و نگذارند آنان در مسائل سیاسى نقش ایفا کنند دست به تحریف قرآن زدند. اینان توجه ندارند که با این کار قرآن را از حجیت مى اندازند و اهل بیت را تضعیف مى کنند. توجه ندارند این جور حرفها تیشه به ریشه است.

احادیث جمع آورى قرآن در کیفیت جمع آورى با هم مغایرند و نمى شود به آنها اعتماد کرد و بر اساس آنها نظر داد.

یک مسأله وجود دارد و آن این که: اگر بپذیریم قرآن در زمان خلفاء جمع آورى شده باید تحریف را بپذیریم. زیرا آنان معلوماتى نداشتند. اعتراف مى کنند:

(ما در بازار مشغول معامله بودیم و حدیث پیامبر را نمى شنیدیم.)

چون افراد نا آشناى به عمق مذهب قرآن را گرد آورده اند امکان تحریف وجود دارد زیرا امکان بیان مثل قرآن نیست. زیاد نکرده اند ولى کم کرده اند.

در حدیث آمده: نام هفتاد نفر یا هفت نفر از سران قریش که در قرآن از آنان به بدى یاد شده از قرآن حذف شده و تنها ابولهب مانده چون عموى پیامبر بوده است.
تسلیم در برابر آنچه روى کاغذ آمد بدون توجه به خراب کاریها و دستهاى مرموز ما را ناگزیر مى کند که تحریف را بپذیریم. عمر مى گوید: درباره رجم آیه اى داشتیم ما آن را مى خواندیم و بدان عمل مى کردیم. اکنون آن آیه را در قرآن نمى بینم: بیم آن دارم که با گذشت زمان کسى بگوید: حکم رجم را در کتاب خدا نمى بینم پس گمراه شود.

(لقد خشیت ان یطول بالناس زمان حتى یقول قائل: ما اجد الرجم فى کتاب اللّه فیضلّوا بترک فریضة من فرائض اللّه الا وانّ الرجم حق اذا اُحصِنَ الرّجُلُ وقامت البیّنة اَو کان حمل او اعتراف وقد قرأتها (الشیخ والشیخیه اذا زینا فارجمعوها البتة) رجم رسول الله و رجمنا بعده).14
در این صورت مى شویم مثل حشویه. آنان که هر حدیث و داستانى را باور مى کنند از این روى قائل به تحریف قرآن هستند. در مورد جمع آورى قرآن توسط على(ع) و تفاوت آن با قرآن موجود و... یکسرى احادیث وجود دارد که در فصل الخطاب به تفصل آمده و مرحوم مجلسى در جلد 92 [89 چاپ بیروت] بحار حدود 28 صفحه را به این موضوع اختصاص مى دهد.

حدیث اول که روى آن خیلى تکیه مى شود و غیر از کتاب سُلیم بن قیس سندى ندارد چنین است:

(فلما راى غدرهم وقلة وقائهم له لزم بیته واقبل على القرآن یولفه ویجمعه فلم یخرج من بیته حتى جمعه و کان فى الصحف والشطاظ والاٌسیار والرقاع. فلما جمعه کله و کتبه بیده تنزیله و تأویله والناسخ منه والمنسوخ بعث الیه ابوبکر أن اخرج فبایع فبعث الیه على علیه السلام انى لمشغول وقد آلیت على نفسى یمیناً ان لا اٌرتدى رادءاً الاّ لصلوة حتى اؤلف القرآن و اٌجمعه.

فسکتوا عنه ایاماً فجمعه فى ثوب واحد وختمه ثم خرج الى الناس وهم مجتمعون مع أبى بکر فى مسجد رسول اللّه صلّى الله علیه وآله فنادى على علیه السلام بأعلى
صوته: ایها الناس! انى لم أزل منه قبض رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله مشغولاً بغسله ثم بالقرآن حتى جمعته کله فى هذا الثوب الواحد فلم ینزل اللّه على رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله آیة الا وقد جمعتها ولیست منه آیة الا وقد أقرأنیها رسول اللّه وعلمنى تأویلها.

ثم قال لهم على علیه السلام: لئلا یقولوا غداً انا کنا عن هذا غافلین ثم قال لهم على علیه السلام: لاتقولوا یوم القیامة انى لم أدعکم امى نصرتى ولم أذکرکم حقى ولم أدعکم الى کتاب اللّه من فاتحته الى خاتمته .)15
على(ع) چون حیله گرى و بى وفایى آنان را دید خانه نشینى را برگزید و به گردآورى و ترتیب قرآن پرداخت. از خانه خارج نشد تا این که از کار جمع آورى خلاصى یافت. قرآنى که در اوراق و پراکنده و پاره و پاره بود. وقتى همه آن را اعم از آنچه نازل شده بود و آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ را جمع آورى کرد و به دست خویش نوشت ابوبکر کسى را فرستاد که به على(ع) بگوید: بیرون آى و بیعت کن. على(ع) در جواب گفت: من مشغولم و با خود سوگند یاد کرده ام که عبا به دوش نیفکنم جز براى نماز تا قرآن راجمع آورى و مرتب کنم.

چند روزى قضیه را ساکت گذاردند. على(ع) هم قرآن را در یک پارچه جمع آورى کرد و آن را مهر کرد از خانه خارج شد و به سوى مردم رفت. مردم با ابوبکر در مسجد رسول اللّه گرد آمده بودند. على(ع) وقتى به میان جمع رسید فریاد برآورد: اى مردم! من زمانى که پیامبر(ص) رحلت نمود مشغول به غسل وى شدم و پس از آن به گرد آورى قرآن. اینک همه آن را در پارچه اى جمع کرده ام. بدانید خداوند هر آیه اى بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه وجود دارد. تمامى آیات را پیامبر(ص) براى من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است.

سپس فرمود: این کار را کردم تا فردا نگویید ما از قرآن بى خبر بودیم.
بعد فرمود: روز قیامت نگویید که من شما را به یارى خویش فرا نخواندم و حق خویش را براى شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قرآن دعوت نکردم.

عمر به آن حضرت گفت:

(ما اٌغنانا بما معنا من القرآن عما تدعو الیه.)16

آنچه از قرآن پیش ماست ما را کفایت مى کند و احتیاج به آنچه ما را دعوت مى کنى نداریم.

مدتها بعد فکر کردند که مبادا روزى حکومت به دست على(ع) بیفتد و وى قرآنى که جمع آورى کرده نشر بدهد و نقشه آنان آشکار شود. به این نتیجه رسیدند که هر طور شده قرآنى که در اختیار على(ع) است از وى بگیرند. بدین منظور به آن حضرت مراجعه کردند و مجموعه اى که گردآورده بود از وى طلبیدند.

آن حضرت در جواب فرمود:

(هیهات لیس الى ذلک من سبیل انما جئت به الى ابى بکر لتقوم الحجة علیکم ولاتقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین او تقولوا ما جئتنا به. فان القرآن الذى عندى لایمسّه الاّ المطهرون والأوصیاء من ولدى).
هیهات! راهى به آن نیست. آن را نزد ابى بکر آوردم تا حجت بر شما استوار گردد و روز قیامت نگویید: ما از این غافل بودیم یا بگویید: آن را نزد ما نیاوردى.

قرآن نزد من است جز دست پاکان و اوصیاء از اولاد من دست کسى به آن نمى رسد.

عمر گفت:

(هل وقت لاظهاره معلوم؟)

آیا وقت معلومى بر اظهار آن هست.

على(ع) (نعم اذا قام القائم من ولدى.)17
بله هرگاه قائم از اولاد من قیام نماید.

نادرستى این روایت واضح است. چطور مى شود قرآنى که براى عمل به آن نازل شده تا ظهور مهدى مخفى بماند و مردمان از آن محروم باشند.

بر فرض على(ع) در دوران حاکمیت خلفاى سه گانه محدودیت داشت و نمى توانست حقایق را ابراز کند و براى مردم بازگوید در زمان حکومت خود چطور؟

او که آن همه روى اجراى دستورات اسلام و بازگویى حقایق حساس بود و تلاش مى کرد چطور حاضر نشد بزرگترین حقیقت را که همان قرآن اصلى و واقعى باشد براى مردم باز گوید و آنان را با قرآن اصلى آشنا کند؟ اگر گفته شود در زمان حکومت خویش هم به خاطر جوّ نامناسب ومساعد نبودن اوضاع و احوال نمى توانست دست به روشنگرى بزند و حقایق را روشن کند و قرآن واقعى را بنمایاند مى گوییم: براى یاران و شیعیان خاص چرا نگفت؟

کتاب سُلیم بن قیس مخدوش است. حرف درست هم دارد ولى حرفهاى نادرستش بیشتر است. از آغاز شهرت کتاب عده اى از صاحب نظران و اهل دقت روى آن انگشت گذاردند و گفتند: این کتاب جعلى است. از جمله ابن غضائرى مى گوید:

کتاب حرفهاى دروغ مطالب غیر واقعى و به دور از واقعیتهاى تاریخى بسیار دارد. از جمله: در این کتاب مطلب سخیفى را درج شده و آن این که ائمه(ع) سیزده نفرند!

همچنین آمده که محمدبن ابوبکر پدرش را هنگام مرگ موعظه مى کرده در حالى که محمّد در هنگام فوت پدر سه سال بیش نداشته است:

(قال ابان: قال سُلَیم: فحدَّثت بحدیث ابن غنم هذاکلّه محمد بن ابى بکر فقال: اکتم عَلیَّ وأشهد انَّ ابى عند موته قال مثل مقالتهم. فقالت عائشة: (ان ابى لَیَهجُر.)

قال محمد: فلقیت عبدالله بن عمر فحدَّثته بما قال أبى عند موته.

فقال: اکتم عَلیَّ فواللّه لقد قال أبى مثل مقالة ابیک مازاد ولانقص...
قال سُلَیم: فقلت لعبد الرحمن بن غنم: مات معاذ بالطاعون فبم مات ابو عُبَیدة بن الجَرّاج؟

قال بالدُّبَیلَة.

فلقیت محمدبن ابى بکر فقلت: هل شهد موت ابیک غیر اخیک عبد الرحمن و عائشة و عمر؟ وهل سمعوا منه ما سَمِعت؟

قال: سمعوا منه طرفاً فبکوا وقالوا: تهْجر فاما کل ما سمعتُ انا فلا.

قلت: والذى سمعوا منه ما هو؟

قال: دعا بالوَیل والثبور. فقال له عمر یا خلیفة رسول الله! مالک تدعو بالویل والثبور؟

قال: هذا محمد وعلى یبشّر انى بالنار. بیده الصحیفة التى تعاهدنا علیها فى الکعبه...

فقلت له لما خَلَوتُ به: یا أبَه قل: لا اله الاّ اللّه.

قال: لا أقولها ابدا ولا أقدر علیها حتى ادخل التابوت... أیصق خَدِّى بالأرض فألصَقتُ خدّه بالأرض فما زال یدعو بالویل والثبور حتى غَمَّضته...)19

ابان از سُلیم نقل مى کند: بعد همه این حدیث ابن غنم را به محمدبن ابوبکر نقل کردم.

وى گفت: این حدیث را نزد من پنهان کن. من خودم حاضر بودم که پدرم ابوبکر این سخنان را وقت مرگش مى گفت: عایشه پس از شنیدن این کلمات گفت: پدرم هذیان مى گوید.

محمدبن ابوبکر گفت: بعداً عبداللّه پسر عمر را ملاقات کردیم. سخنانى که پدرم هنگام مرگ گفته بود براى وى نقل کردم.

او گفت: برایم پنهان کن. قسم به خدا پدرم [عمر] مثل سخنان پدرت بدون کم و زیاد مى گفت.

سُلیم مى گوید: به ابن غنم گفتم: معاذ با طاعون از دنیا رفت ابوعبید بن جراح با چه
مرضى مرد؟ گفت: با (دُبَیلَه).

بعد محمدبن ابوبکر راملاقات کردم از وى پرسیدم: آیا در هنگام مرگ پدرت جز برادرت عبدالرحمن و عائشه و عمر دیگرى نیز حضور داشت؟ و آنچه تو از پدرت شنیدى آنان هم شنیدند؟

گفت: اینان از پدرم چیز عجیبى شنیدند و گریه کردند و گفتند: هذیان مى گوید:

ولى من هر چه شنیدم چیزى نگفتم.

گفتم: آنچه آنان از پدرت شنیدند چه بود؟

گفت: مى گفتند: ابوبکر واى و ویل مى گفت. در آن حال عمر به او گفت: اى خلیفه رسول اللّه براى تو چه پیش آمده که واى و ویل سر داده اى.

ابوبکر گفت: این محمد و على اند که مرا به آتش مژده مى دهند. در دست پیامبر(ص) همان نوشته اى است که در کعبه پیمان بستیم...

محمد بن ابوبکر مى گوید: چون اتاق خلوت شد به وى گفتم: اى پدر! بگو: لا اله الاّ اللّه.

گفت: ابدا آن را نخواهم گفت بلکه قدرت ندارم آن را بگویم. تا داخل تابوت شوم... صورتم را به زمین بچسبان. من صورتش را به زمین چسباندم و او دائماً واى و ویل مى گفت: تا چشمانش را فرو بست.

در این داستان صحنه گردان اصلى محمدبن ابوبکر است. در حالى که وى به هنگام فوت ابوبکر کودکى بوده سه ساله!

مادرش اسماء بنت ابى عمیس همسر جعفر بن ابى طالب بوده که بعد از جنگ موته و به شهادت رسیدن جعفر به ازدواج ابوبکر در مى آید. در حجةالوداع محمّد چشم به دنیا مى گشاید. یکى دو ماه بعد پیامبر(ص) رحلت مى کند و ابوبکر به حکومت مى رسد و سه سال مدت حکومتش طول مى کشد. پس محمد فرزند وى سه ساله بوده که ابوبکر از
دنیا مى رود.

طریق کتاب به ابان بن أبی عیّاش منتهى مى شود که هم شیعه و هم سنى وى را تضعیف کرده اند.

ابن غضائرى مى گوید:

(تابعى روى عن أنس بن مالک و روى عن علیّ بن الحسین علیه السلام. ضعیفٌ لایُلتفت الیه وینسب اصحابُنا وضع کتاب سلیم بن قیس الیه.)20

احمد بن حنبل درباره ابان بن ابى عیّاش مى گوید:

(متروک الحدیث. ترک الناس حدیثه منذ دهر من الدهر.)21

امّا سُلَیم وجود داشته یا خیر مى گویند: وجود داشته است. من در کتاب ابن عقده دیدم که سُلَیم حدیث روایت مى کند. در غیر این کتاب نام سُلَیم به ندرت دیده مى شود. در یکى دو روایت که خارج از این کتاب نام سُلَیم آمده روایت مخدوش است.

کتابى که به نام سُلَیم جعل شده و بارهاى بار به چاپ رسیده و اکنون نیز دائر و سائر است خطبه اى دارد که از آن مى توان بى اعتبارى کتاب را به خوبى فهمید:

(عمربن اذینه [که از بزرگان بوده و ده سال آخر عمرش را پنهان از مأموران حکومتى مهدى عباسى مى زیسته] مى گوید: ابان بن ابى عیّاش در آخر عمر با من برخورد کرد و گفت: سرّى دارم که مى خواهم با تو در میان بگذارم: سُلیم بن قیس هلالى در روزگار حکمرانى حجاج فرار کرده و به قبیله بنى قیس پناه آورده بود. در خانه ما زندگى مى کرد. من در آن روزگار ده ـ یازده سال سن داشتم. پیرمردى بود نورانى. مدتى به صورت گمنام در خانه ما بود که به احتضار افتاد. در آن حال رو به من کرد و گفت: اینک مى خواهم سرّى را با تو در میان بگذارم: من کتابى دارم که مطالبش را بزرگان صدر اسلام تأیید کرده اند. این کتاب درباره جابه جایى خلافت است. تاکنون جرأت نکرده ام آن را پخش کنم. اینک که در این حالم و فکر مى کنم به زودى از دنیا
مى روم این کتاب را به تو مى سپارم تا بعد منتشر کنى. نسخه اصلى کتاب سُلیم در دست من است و من آن را پاکنویس نکرده ام جرأت هم نکرده ام پخش کنم. من کتاب را به تو مى سپارم تا پخش کنى.)

بالآخره عمر بن اذینه کتاب را پخش مى کند. خطبه کتاب هم نوشته اوست.

در این کتاب ادعا شده: على(ع) قرآنى را که جمع آورى کرده بود عرضه کرد ولى نپذیرفتند. در قرآن على(ع) اول ناسخ سپس منسوخ عام سپس مخصص مطلق سپس مقید آمده و تنظیم آن بر اساس نزول آیات صورت گرفته است.

در این گونه تنظیم ارتباط مطالب کاملاً قطع مى شود. مثلاً درباره (صوم) آیه اى نازل شده و چهار سال بعد آیه دیگر. در این بین و درگیر ودار جنگ هزاران مسأله دیگر مطرح شده است. اگر آیات به ترتیب نزول ثبت شود از هم بیگانه اند و شیرازه مطلب از هم مى گسلد. در متن قرآن مواردى را داریم که این حدیث را تأیید مى کنند که پیامبر گرامى اسلام(ص) هر آیه اى که نازل مى شد مى فرمود در فلان سوره فلان جا بگذارید.

این سخن که على(ع) قرآنى را گردآورى کرد و عرضه کرد و نپذیرفتند غیر از کتاب سُلیم سندى ندارد وانگهى على(ع) چه نیازى به جمع آورى قرآن دارد؟ امام صادق(ع) قرآن راگردآورى نکرده ولى مى تواند بگوید: کدام نسخه صحیح است و کدام نسخه ناصحیح. على(ع) هم مى تواند همین کار را بکند و روى صحت و یا عدم صحت نسخه اى انگشت بگذارد و اظهار نظر کند.

قرآن در روزگار پیامبر(ص) گردآورى شد. همه ابعاد و زوایاى آن در زمان آن بزرگوار مشخص بود. در یک دفتر جمع آورى نشده بود ولى سوره ها و جاى آنها کاملاً مشخص بود.

در روزگار ابابکر همه سوره ها در دفترى گردآورى شدند. قاریان و صحابه حاضر و ناظر بودند. حتى روى کم و زیاد شدن (واو) حساسیت نشان مى دادند و بر مى آشفتند.
نقل کرده اند:

(ان عمر بن خطاب قرأ: (والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار الذین اتبعوهم باحسان) [توبه/001] فرفع (الانصار) ولم یدخل (واو) العطف على (الذین) فقال له زیدبن ثابت: (والذین اتبعوهم باحسان) فقال عمر: (الذین اتبعوهم باحسان) فقال زید: امیرالمؤمنین: اعلم. فقال عمر: ایتونى بابى بن کعب فساله عن ذلک فقال: (والذین اتبعوهم باحسان) فجعل کل واحد منهما یشیر الى أنف صاحبه باصبعه. فقال ابى: واللّه أقرأ فیها رسول اللّه(ص) وأنت تتبع الخبط. فقال عمر: فنعم إذن فنعم إذن.)22

عمر آیه شریفه 001 سوره توبه را چنین مى خواند:

(والسابقون الاولون من المهاجرین والانصارُ الذین اتبعوهم باحسان).
به رفع (الانصار) واو عطف را بر (الذین) داخل نمى کرد.

زید بن ثابت بروى اعتراض کرد و گفت: (والذین اتّبعوهم باحسان) درست است.

[یعنى پیش از (الذین) (واو) باید آورده شود و (الانصار) به جر خوانده شود نه به رفع] عمر نظر زید را نپذیرفت و آیه را دگربار به همان سبک خواند.

عمر گفت: ابیّ بن کعب را به داورى بخوانیم. ابى بن کعب آمد و از او در این باره سؤال شد.

وى خواند: (والذین اتبعوهم باحسان.) بحث و مشاجره بالا گرفت به گونه اى که هر کدام با انگشت به دماغ دیگرى اشاره مى کرد.

سرانجام ابیّ بن کعب خطاب به عمر مى گوید: به خدا سوگند که پیامبر(ص) این گونه به من آموخت و تو در آن وقت گندم مى فروختى!

عمر گفت: بلى بلى چنین است.

همه صحابه قرآن موجود را پذیرفتند. ائمه اطهار(ع) قرآن موجود را پذیرفتند و همچنین مسلمانان. قرآن معجزه است تنها معجزه پیامبر(ص).
محدث نورى و آنان که به تحریف قائل شده اند متأسفانه دقت نکرده اند که اگر به این قرآن خدشه وارد شود چه چیز براى مسلمانان باقى مى ماند.

اینان دقت نکرده اند که این احادیث تحریف در قرن سوم توسط کسانى که مى خواستند قدرت را در دست بگیرند مطرح شد.

اگر قرآن را على(ع) جمع آورى کرده آن هم کامل و بدون نقص چرا پس از آن که عرضه کرد و از او نپذیرفتند دیگر هیچ گاه حتى براى نزدیک ترین و مخلص ترین یاران مطرح نکرد و به آنان نگفت: شما بدانید که این قرآن کمبود دارد قرآن کامل در نزد من است؟ چرا در دوران حکومت که براى اقامه و انجام (معروف) از جان مایه مى گذارد در اقامه معروفى به این مهمّى و بزرگى سخنى نگفت و تلاشى نکرد. چرا جلوى قرآن تحریف شده و واژگونه را نگرفت. او که براى برگرداندن اموال بیت المال آن همه تلاش مى کند و براى اجراى احکام اسلام شب و روز آرام و قرار ندارد چطور از اقامه بزرگترین و اصلى ترین و اساسى ترین (معروف) سرباز زد و هیچ گاه نگفت که آیاتى از این قرآن جا افتاده و در آن درج نشده و... قرآنى که از دسترس به دور بماند به چه دردى مى خورد؟ چه حجیتى دارد؟ به جز از حجیت انداختن قرآنى که در دسترس مردم است!

تمام این حرفها را ساختند و پرداختند و نشر دادند براى این که بگویند: على(ع) با ابوبکر بیعت نکرده چون در حال جمع آورى قرآن بوده است و از خانه بیرون نیامده تا این کار را به پایان برساند. بعد هم که بیعت کرده به زور بوده است. خانه اش را آتش زدند ریسمان به گردنش افکندند کشان کشان به سوى مسجد بردندش و دستش را به زور به دست ابوبکر قرار دادند و...

در حالى که تا حضرت رهرا(س) زنده بوده به خاطر حشمت آن حضرت کسى متعرض على(ع) نشد که یقه او را بگیرد: بیعت کن. پس از وفات حضرت زهرا(ع) تاریخ طبرى و غیر آن نشان مى دهد که على(ع) را قانع کردند که فتنه ها شروع شده و در هر گوشه
کسى شورش کرده و ادعاى پیامبرى مى کند. اسلام فقط در شهر مدینه است. مردم جرأت نمى کنند به جنگ بروند. خلیفه مردد است و خوف این را دارد که اگر مردم را بسیج کند و به جنگ شورشیان ببرد بنى هاشم شورش کند و خلافت را از او بگیرد. اگر تو بیعت کنى خلیفه مردم را به خیال آسوده بسیج خواهد کرد و به سرکوبى شورشیان خواهد پرداخت.

على(ع) گفت: به تنهایى مى آیم. پس از آن که مسائلى بین او و ابوبکرمطرح شد و دستش را به دست ابوبکر زد و بیعت کرد.

در این جا این سؤال پیش مى آید: در این صورت مراجعه امام باقر و امام صادق(ع) به کتاب على(ع) که در روایات آمده چگونه توجیه مى شود.

آن کتاب انشاى رسول خدا(ص) و املاى حضرت على(ع) است که گاهى از آن به نام (جفر) یاد مى شود. جفر به ضخامت ران شتر گفته مى شود. چون کتابها در زمان امام صادق(ع) به صورت طومار بوده و لوله مى شده است. نقل شده امام صادق(ع) سبدى را خواست و نشان داد که حکم خدا این است و آن مجموعه همان طور که عرض شد قرآن نبوده است.

حدیث دوّمى که محدث نورى درباره گردآورى قرآن توسط على(ع) به آن استناد مى جوید عبارت است از:

(جعفر بن احمد عن عبدالکریم بن عبدالرحیم عن محمد بن على القرشى عن محمد بن الفضیل عن الثمالیّ عن ابى جعفر(ع) قال:

ما احد من هذه الاُمّة جمع القرآن الا وصى محمّد صلّى اللّه علیه وآله.)23

هیچ کس از این امت نتوانست قرآن را همان طور که جبرئیل بر محمد(ص) فرودآورد گردآورد مگر وصى محمّد(ص).

وى این روایت را از تفسیر على بن ابراهیم نقل مى کند. علامه مجلسى نیز این روایت را نقل کرده است. علامه مجلسى چنین پنداشته که تمامى این تفسیر از آن على ابراهیم
است که با توجه به قرائن و شواهدى که در دست داریم چنین نیست و همه این تفسیر که به نام على بن ابراهیم مشهور شده از او نیست. شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز به این نکته اشاره مى کند ولى قاطعانه نمى گوید که از آن چه کسى است.

راوى در ابتداى کتاب سندى نمى دهد ولى حدود اول سوره حمد سند را به دست مى دهد. کسى که کتاب را روایت مى کند مى گوید: حدثنى ابوالفضل عن فلان... معلوم مى شود راوى فرد دیگرى است غیر از ابوالفضل العباس بن محمدبن قاسم بن حمزه بن موسى بن جعفر(ع) شاگرد على بن ابراهیم.

من تمام اسناد را وارسى کرده ام. على بن سهل قزوینى على بن ابى حاتم تمام اسانیدى که نام برده شده با اساتید وى از نظر طبقه تطبیق مى کند.

من احتمال مى دهم: على بن حاتم کتاب تفسیر قمى را و ابوعبد الله برقى را و حدود 7 ـ 8 تفسیر را در یک جا با کمال امانت گردآورده است. با کمال امانت تفسیر على بن ابراهیم را مى آورد بعد مى پردازد به تفسیر ابى الجارود.

در سندهایى که عرضه مى کند مشخص مى شود مطلب از کدام تفسیر است. هرگاه از احمد بن محمد بن سعید بن عقدة الحافظ سند را بالا مى برد تا به کثیربن عیاش عن ابى جارود عن ابى جعفر امام باقر(ع) معلوم مى شود که از تفسیر ابى الجارود نقل مى کند. پس هرگاه سند را نام مى برد معلوم مى شود که از على بن ابراهیم است یا نه.

در روایت فوق از جعفربن احمد نام مى برد. وى نمى تواند از مشایخ على بن ابراهیم باشد. وى نقل مى کند از: عبدالکریم عن عبدالرحیم این دو ناشناخته اند. عن محمد بن على القرشى. لقب وى ابوسمینه است. وى غالى است و حدیث تراش! کتاب جعل مى کند. مثل ابلیس شهرت دارد میان اهل رجال. فضل بن شاذان درباره وى مى گوید:

(این مرد به قدرى کتاب جعل کرده که من مى خواستم در نمازها نفرینش کنم).

همو مى گوید:
(وى از مشهورترین رسوا شده هاست که همه مى دانند دروغ مى گوید.)24

* حدیث سومى که محدث نورى درباره گردآورى قرآن توسط على(ع) به آن استناد مى جوید عبارت است از:

(الیقطینیُّ عن ابن عبد الحمید قال: دخلت على اٌبى عبداللّه(ع) فاخرج الیّ مصحفاً قال: فتصفّحته فوقع بصرى على موضع فیه فاذا فیه مکتوب: (هذه جهنّم الّتى کنتما بها تکذِّبان فاصلیا فیها لاتموتان فیها ولاتحییان.) یعنى الاولین.)25

ابن عبدالحمید مى گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. آن حضرت قرآنى را به من نشان داد. من قرآن را ورق زدم چشمم به محلى افتاد که نوشته بود: (اینک این همان جهنمى است که دروغش مى پنداشتید. شما دو نفر [یعنى خلیفه اول و دوم] نه داراى زندگى عادى هستید که بخورید و بیاشامید و نه خاکستر مى شوید و مى میرید که از شر آتش رهایى یابید.

اصل آیه شریفه چنین است:

(هذه جهنم التى کنتم توعدون اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون.)26
اینک این همان جهنمى است که شما را به عذاب آن تهدید مى کردند. امروز در تفت آن بسوزید از آن رو که به آیات ما کافر شده اید.

قرآن مى فرماید: کل کفارى راکه منکر قیامت و حشر و نشر و عذابند به جهنم مى اندازیم و مى گوییم: این همان آشتى است که شما گفتید: نیست.

مشاهده مى کنید که این تحریف گر ضمیر جمع را که خطاب به کل مشرکان و کافران است منحصر مى کند به خلیفه اول و دوم.

امّا کتاب قرب الاسناد که این حدیث از آن جا نقل شده کتابى است ناشناخته و معلوم نیست از آن حمیرى پدر است یا پسر.

علامه مجلسى درباره این کتاب مى نویسد:
(کتاب قرب الاسناد از اصول معتبر و مشهور است. من نسخه خود را از یک نسخه قدیمى رونویس کرده ام و آن نسخه قدیمى از روى نسخه ابن ادریس رونویس شده بود. ابن ادریس در نسخه خود نوشته بود: (من این نسخه را از روى نسخه اى رونویس کرده ام که هم غلط فراوان داشت و هم مشوش بود. من نسخه خود را تصحیح نکردم که مبادا احادیث را دگرگون کرده باشم.)27

این اعتراف مجلسى مى رساند که نسخه هاى کتاب قرب الاسناد در همه ادوار تاریخ نادر و کمیاب بوده است و در اثر متروک بودن حتى ابن ادریس موفق نشده که یک نسخه سالم پیدا کند و نسخه خود را تصحیح کند. به همین ترتیب نسخه برادران و نیز علامه مجلسى نسخه سالمى پیدا نکرده اند که آن نسخه را مأخذ خود قرار دهند و به ناچار همان نسخه مغلوط و مضطرب را نسخه بردارى کرده اند.

قرائن موجود نشان مى دهد که این کتاب باید تألیف عبداللّه بن جعفر حمیرى باشد به روایت ابوغالب زرارى. ولى علامه مجلسى در فصل اول (ج1/7) مى نویسد:

(و کتاب قرب الاسناد للشیخ الجلیل الثقه ابى جعفر محمد بن عبداللّه بن جعفر ابى الحسین بن جامع بن مالک الحمیرى القمّى. وظنّى ان الکتاب لوالده وهو راوله کما صرّح به النجّاشیّ وان کان الکتاب له کما صرح به ابن ادریس رحمة اللّه فالوالد متوسط بینه وبین ما اوردناه من الاسانید کتابه).28

بنابراین معلوم مى شود که نسخه هاى کتاب مزبور تا آن حد متروک بوده است که در شناخت مولف نیز اهل تحقیق دچار تردید شده اند و نتوانسته اند نظر قطعى خود را بیان کنند.

امّا سند حدیث: یقطینى منظور محمد بن عیسى بن عبید یقطینى است. وى جزء غلات است. عبدالحمید که معلوم نیست سالم بن عبد الحمید است یا محمدبن عبدالحمید. هر کدام باشند آدمهاى خوبى هستند. محمد بن عبدالحمید از اصحاب امام
موسى بن جعفر است. بعید است عهد امام صادق را هم درک کرده باشد.

آنچه مهم است یقطینى جزء غلات است. نجاشى و دیگران تصریح مى کنند که جزء خرابکاران است. یقطینى و امثال او بر این عقیده اند:

(امام را که شناختى بقیه را کنار بگذار. اگر نماز نخواندى و روزه نگرفتى هر جرم و گناهى که مرتکب شدى اشکال ندارد. روز قیامت هر چه مؤمنان گناه دارند به کافران مى دهند و کارهاى خوب کافران را مى دهند به مؤمنان. همه کافران و همه سنیان بار گناه شیعیان را مى کشند!)

روشن شد که این غالیان چه هدفى را دنبال مى کرده اند. این که از تحریف قرآن سخن مى گویند و به نام امام صادق(ع) در میان شیعیان مى پراکنند مى خواهند قرآن را از اعتبار بیندازند و ایمان مردم را سست کنند و آبروى شیعه را ببرند.

* حدیث چهارمى که محدث نورى به آن تمسک جسته درباره گردآورى قرآن توسط على(ع) بدین شرح است:

(على بن الحسین عن احمد بن ابى عبداللّه عن على بن الحکم عن سیف عن ابى بکر الحضرمیّ عن ابى عبداللّه(ع) قال:

اِنَّ رسول اللّه(ص) قال لعلیّ: یا علیّ القرآن خلف فراشى فى المصحف والحریر والقراطیس فخذوه واجمعوه ولاتضیّعوه کما ضیّعت الیهود التوراة فانطلق علیّ فجمعه فى ثوب أصفر ثمَّ ختم علیه فى بیته وقال: لا أرتدى حتى اجمعه وان کان الرجل لیأتیه فیخرج الیه بغیر رداء حتى جمعه. قال: وقال رسول الله(ص): لو ان النّاس قرؤا القرآن کما اُنزل ما اختلف اثنان.)29
رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: یا على! قرآن نگاشته شده در مصحف حریر و قراطیس پشت رختخواب من قرار دارد. آنها را جمع کن تا ضایع نشوند همان گونه که یهود تورات را ضایع کردند.
على(ع) رفت و همه آن اوراق را گرد آورد و در پارچه اى زرد پیچید و به خانه خویش برد و آن را مهر و موم کرد.

و گفت: ردا نپوشم تا این کار را به اتمام برسانم. از این روى اگر کسى به وى کار داشت بى ردا خارج مى شد تا کار را به انجام برساند.

آن حضرت نقل کرد که: پیامبر(ص) فرمود: اگر مردم قرائت کنند قرآن را همان گونه که نازل شده حتى دو نفر با هم اختلاف نمى کنند.

حدیث احمد بن ابى عبداللّه برقى قابل اعتماد نیست مگر حدیث دیگرى حدیث وى را تأیید کند. خیلى ها به خاطر این که احمد بن ابى عبداللّه برقى روایت زیاد دارد میلشان نیست که وى را تضعیف کنند! شیخ طوسى در فهرست مى نویسد:

(احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن على بن برقى ابو جعفر از مردم کوفه است. جدّ وى محمد بن على پس از شهادت زیدبن على بن حسین(ع) به دستور یوسف بن عمر (ثقفى) والى عراق محبوس شد و سپس به قتل رسید. خالد نوه او که سن کمى داشت باپدرش عبدالرحمان به (برقه) قم فرار کردند و آن جا سکنى گزیدند.

وى مردى است موثق ولى از راویان ضعیف بسیار روایت مى کند و به مراسیل اعتماد مى ورزد...)30

ابن غضائرى درباره وى مى نویسد:

(محدثین قم او را سرزنش کرده اند. البته طعن و سرزنش متوجه خود او نبوده بلکه متوجه کسانى بوده که وى از آنان روایت مى کرده است. زیرا برقى به سان مورخان اهمیّت نمى داد از چه کسى روایت مى کند.

به همین جهت احمد بن محمد بن عیسى [بزرگ عالمان قم] وى را از قم تبعید کرد. ولى بعد برقى را به قم باز گردانید و از وى عذر خواهى کرد.)31
همو مى نویسد:

(کتابى دیدم که در آن ماجراى وساطت بین احمد بن محمد بن عیسى و احمد بن محمد بن خالد در آن نوشته بود.

هنگامى که برقى فوت کرد احمد بن محمد بن عیسى در تشییع جنازه وى با سروپاى برهنه شرکت جست تا وجدان خود را از کارى که نسبت به او کرده بود آسوده گرداند.)32

در این که ابو جعفر اشعرى برقى را به خاطر اعتماد به مراسیل و نقل روایت از راویان ضعیف و غلات از قم اخراج کرده هیچ شک و شبهه اى وجود ندارد. امّا این که ابن غضائرى مى گوید: بعدها نوشته اى به دست آمد که در آن نوشته شده بود: ابوجعفر اشعرى از کار خویش پشیمان شده و توبه کرده است و با آن حال در تشییع جنازه وى شرکت جسته قطعى نیست. تأیید مى کند ما را گفت و گویى که بین محمد بن یحیى العطار و استادش محمد بن حسن الصفار رخ داده است. ثقة الاسلام کلینى از وى روایتى نقل مى کند که در آن تصریح شده به امامت دوازده امام(ع).33

بعد از نقل آن مى گوید: استادم محمد بن یحیى بعد از نقل این حدیث گفت: به استادم محمد بن حسن صفار گفتم: کاش این حدیث از غیر طریق احمد بن ابى عبداللّه بیان مى شد:

(قال محمد بن یحیى: فقلت لمحمد بن الحسن: یا ابا جعفر وددت ان هذا الخبر جاء من غیر جهة احمد بن ابى عبداللّه. قال: لقد حدَّثنى قبل الحیرة بعشر سنین.)34

هنگامى که استادم محمد بن یحیى این حدیث را نقل کرد گفت:

به استادم محمد بن حسن صفار عرض کردم: کاش این حدیث را که نام دوازده امام(ع) در آن ذکر شده از غیر طریق احمد بن ابى عبداللّه بیان مى شد. محمد بن حسن صفّار گفت: من این حدیث را ده سال پیش از دوران حیرت از احمد بن ابى عبداللّه
شنیده ام.

امّا متن حدیث: مگر حضرت على(ع) از قرآن نسخه اى نداشت که پیامبر(ص) به وى بفرماید:

(اى على! قرآن در منزل عایشه پشت رختخوابم قرار دارد برو جمع آورى کن تا از بین نرود)

اتاق پیامبر(ص) 3ھ2 بوده که قسمتى از آن چوب مى انداخته اند و به صورت تختخواب در مى آورده اند (منامه) زمین و کف اتاق فرش نمى انداختند. جاعل روایت رختخواب درست و حسابى تصور کرده مثل ایرانیان در حالى که چنین چیزهایى نبوده است.

روایت دارد: (خلف فراشى فى المصحف والحریر والقراطیس) کدام یک؟ اینها با هم فرق دارند. اگر مصحف است قراطیس و حریر یعنى چه. با هم تناقض دارند. (مصحف) یعنى جلد شده. در این جا باید صحائف یا صحف به کار برده مى شد.

روایت دارد: (فجمعه فى ثوب اصفر ثم ختم علیه فى بیته) چرا بقچه را مهر و موم کرد؟ از چه کسى واهمه داشت. مگر اعضاى خانواده وى نعوذ باللّه مورد اعتماد نبودند؟

پیامبر(ص) در حال مریضى که در خانه عایشه به سر مى برد (با رضایت دیگر همسران) اشاره مى کند به رختخوابى که در پشت آن حضرت قرار داشت و خطاب به حضرت على(ع) مى فرماید: (یا على القرآن خلف فراشى) با این که مى دانیم: پیامبر(ص) به جز ایّام مریضى که منجر به رحلت آن بزرگوار شد هر شبى را پیش یکى از همسران خود به سر مى برد حال چطور شد همه اوراق در خانه عایشه جمع شد؟ آیا اگر آن اوراق در خانه عایشه مى بود حاضر مى شد که تحویل حضرت على(ع) بدهد؟ از عملکرد عایشه در دوران حیات پیامبر(ص) و رفتارى که با حضرت على(ع) داشت به این نتیجه مى رسیم تحویل آنها به حضرت على(ع) بعید بود.

در روایت دارد: (لو ان الناس قرؤا القرآن کما انزل ما اختلف اثنان) عنوان این مسأله از
زبان پیامبر(ص) گویاى جعل است. زیرا در زمان آن بزرگوار چنین اختلافاتى بود.

(کما انزل) اگر از نظر ترتیب نزول باشد قرآن را ضایع مى کند. بسیارى از آیات از نظر زمانى با اختلاف نازل شده اند. وقتى آیه اى نازل مى شد پیامبر(ص) مى فرمود: در فلان سوره قرار دهید. معلوم مى شود که سوره ها معین بوده است.

اگر مردم قرآن را قراءت مى کردند چرا مى گوید (لو)؟ مگر در زمان پیامبر(ص) مردم قرآن را قراءت نمى کردند.

حدیث پنجمى که محدث نورى درباره گردآورى قرآن توسط على(ع) به آن استناد مى جوید بدین شرح است:

(محمد بن همام عن جعفر بن محمد الفزارى) عن الحسن بن على اللؤلؤى عن الحسن بن ایّوب عن سلیمان بن صالح عن رجل عن ابى بصیر عن ابى عبداللّه(ع) قال: قلت: (هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق) قال: ان الکتاب لم ینطق ولاینطق ولکن رسول اللّه(ص) هو الناطق بالکتاب. قال اللّه: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) فقلت: انا لانقرأها هکذا فقال: هکذا واللّه نزل بها جبرئیل(ع) على محمد(ص) ولکنه فیما حرِّف من کتاب اللّه.)33
مى گوید: این کتاب ماست که با راستى و درستى سخن مى گوید [جاثیه 29].

امام فرمود: کتاب که حرف نمى زند [نطق را به معنى عام یعنى دهان باز کردن گرفته است].

تا حالا حرف نزده و بعد از این نیز حرف نخواهد زد. رسول خدا(ص) زبان به قرآن باز مى کند و حرف مى زند. خداوند مى فرماید: (هذا کتابنا یُنطَق علیکم بالحق) عرض کردم: ما آیه را این گونه نمى خوانیم.

امام فرمود: واللّه این گونه جبرئیل آیه را نازل کرده ولى اشتباه از آن جا ناشى شده که قرآن را تحریف کرده اند!
محمد بن همام از جعفر بن محمد فزارى نقل مى کند. نجاشى درباره جعفر بن محمد بن فزارى چنین نظر مى دهد:

(جعفر بن محمد بن مالک بن عیسى بن سابور مولى اسماء بن خارجه بن حصین الفزارى کوفى ابوعبداللّه کان ضعیفاً فى الحدیث. قال احمد بن الحسین: کان یضع الحدیث وضعاً ویروى عن المجاهیل وسمعت من قال: کان ایضاً فاسد المذهب والرّوایة ولا ادرى کیف روى عنه شیخنا النّبیل الثقة: ابو على بن همام وشیخنا الجلیل الثقة ابوغالب الزّرارى رحمهما اللّه ولیس هذا موضع ذکره. له کتاب: غرر الاخبار وکتاب اخبار الائمه وموالیدهم علیه السلام وکتاب الفتن والملاحم.)34

آرى نجاشى مى گوید: من خیلى تعجب مى کنم چطور استاد بزرگ محمد بن همام از این مرد روایت کرده و او را نشناخته در حالى که در فردى است کذاب و خبیث.

امّا متن حدیث: آیه مربوط به قیامت است. کتاب هم قرآن نیست بلکه کتاب اعمال مى باشد.

(هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ماکنتم تعلمون).

این کتاب ماست که باراستى سخن مى گوید. ما از دستاوردهاى شما نسخه بردارى مى کنیم.

(انا کنا) در مقام تحلیل است. علیه شما گواهى مى دهد ما همان موقع که عملى را مرتکب مى شدید نسخه بردارى مى کردیم که شما منکر نشوید.
پیش از شروع به بحث که همانا نقد روایات تحریف است فهرستى از کتاب فصل الخطاب ارائه مى دهیم:

کتاب فصل الخطاب داراى سه مقدمه و دو باب است.

مقدمه اوّل: در این مقدمه به چگونگى جمع آورى قرآن اشاره مى کند و احادیث مربوط
به این مطلب را ارائه مى دهد.

ایشان پس از آن که به چگونگى گردآورى قرآن بعد از رحلت پیامبر(ص) اشاره مى کند به این نکته تأکید مى ورزد که این جمع آورى ناقص است. زیرا کسى که مى خواهد قرآن را گردآورد باید تمام مدارک را در اختیار داشته باشد. با توجه به این که شمار زیادى (هفتاد یا چهار صدنفر) از قاریان و حافظان قرآن در جنگ یمامه کشته شدند امکان تتبع تام و دسترسى به همه نسخه ها و مدارک و بهره ورى از حافظه حافظان عملاً ممکن نبوده است. از این روى قرآنى که پس از رحلت حضرت رسول(ص) توسط ابوبکر گردآورى شد نمى تواند کامل باشد. تنها مى ماند قرآنى که امیرالمؤمنین على(ع) گردآورى کرد که آن را هم نپذیرفتند و امام(ع) هم آن را پس از آن برخورد در اختیار کسى نگذاشت. این قرآن در اختیار ائمه اطهار(ع) گذارده شد و در بین آنان دست به دست مى گردید تا به امام زمان(ع) تحویل شد که اینک در اختیار آن بزرگوار است.

احادیثى وجود دارد که قرآن واقعى را امام زمان در اختیار مردم مى گذارد.

از على(ع) روایت شده که فرمود:

(به چشم خود مى بینم که وقتى امام زمان(ع) مى آید در همین مسجد کوفه قسمت به قسمت خیمه و سراپرده مى زنند و اصحاب مهدى(ع) به مردم قرآن را( کما اُنزل) آموزش مى دهند.)

مقدمه دوم: در این مقدمه تغییرات ممکن و ناممکن در قرآن مطرح مى شود. چرا مى گوید ناممکن چون مسلمان است و از اوّل خود را درچهارچوب قرار مى دهد. یک فرد بى طرف نعوذ باللّه نامسلمان و... ادله را وارسى مى کند و به هر چه دسترسى پیدا کرد همان را اعلان مى دارد.

ولى محدث نورى برخى از تغییرات را ناممکن مى شمارد و قبول نمى کند و آن زیادى و افزونى بر قرآن است.
او نمى تواند بپذیرد که آیه اى بر قرآن اضافه شده زیرا اعتقاد دارد که کسى نمى تواند همانند قرآن بیاورد. امّا کاستى قرآن را مى پذیرد. یعنى بر این باور است که مخالفان اهل بیت آیاتى را که دیده اند مربوط به اهل بیت است نیاورده اند.

در این مقدمه تغییرات ممکن در یک فصل مى آید و تغییرات ناممکن در فصل دیگر.

اساساً تمام کسانى که به اصل رسالت باوردارند افزودن بر قرآن را نمى پذیرند. این را از راه اعجاز حلّ کرده اند.

مقدمه سوم: در این مقدمه مى پردازد به دیدگاههاى علما درباره تحریف چه آنان که مخالفند و چه آنان که موافقند.

باب اول: در این باب بحث مى شود از آنچه که دلالت مى کند یا استدلال شده به آن بر وقوع تغییر و نقصان در قرآن.

در این باب دوازده دلیل مطرح مى کند بدین قرار:

دلیل اول: این دلیل از امورى ترکیب مى یابد بدین مضمون:

شکى در این نیست که در تورات و انجیل تحریف وقوع یافته است. از آن جا که طبق پیش بینى پیامبر(ص) هر بلا و مصیبتى که بر سر امتهاى گذشته آمده بر سر امت اسلامى هم خواهد آمد در قرآن هم چنین تحریفى به وقوع پیوسته است. منتهى در تورات و انجیل آیاتى افزوده شده و در قرآن خیر فقط نقصان راه یافته است.

در این جا بحثى را مطرح مى کند بدین شرح که: در تورات انجیل و تمام کتابهاى آسمانى رسول الله(ص) و ائمه اطهار(ع) معرفى شده اند به نام و خصوصیات و... در حالى که در انجیل تورات و زبورى که در دسترس است وجود ندارد.

دلیل دوّم: تالیف قرآن و هر کتابى اگر بر اساس مجموعه شواهد بخواهد صورت بگیرد ناگزیر تحریف در آن راه مى یابد. طبیعى است نمى توان تمام مدارک و گفته ها را ثبت کرد حتى به صورتى که نقل به معنى نشود.
دلیل سوم: اهل سنّت ادعایى دارند تحت عنوان منسوخ التلاوة یعنى آیاتى بوده که حکم آنها باقى مانده است ولى تلاوتشان نسخ شده است. محدث نورى منکر منسوخ التلاوة مى شود. این آیاتى را که سنیان مى گویند حکمشان هست و تلاوتشان نسخ شده است از قرآن کسر گذاشته اند. به طور مثال فقهاى اهل سنت فتوا داده اند: اگر دایه اى کودک دیگرى را پنج نوبت شیر بدهد به یکدیگر محرم مى شوند و تمام احکام رضاع بر آن مترتب مى شود. شیعه این حرف را قبول ندارد. فقهاى اهل سنّت از عایشه نقل مى کنند: (آیه اى در این باره بود و ما اینک آن را تلاوت نمى کنیم.) مضمونى از آیه را ارائه مى کنند.

دلیل چهارم: قرآن امیرالمؤمنین(ع) ناهمخوانى دارد با قرآن موجود در ترتیب و در آن آیاتى وجود دارد که نه از احادیث قدسى است و نه از تأویل و تفسیر.

دلیل پنجم: عبداللّه بن مسعود قرآنى داشته که در آن آیاتى بوده و اکنون در قرآن موجود وجود ندارند.

دلیل ششم: همچنین ناهمخوانى دارد قرآن موجود با قرآن ابیّ بن کعب. در آن آیاتى بوده که در قرآن موجود وجود ندارند.

دلیل هفتم: قرآنى را عثمان گردآورده برخى از کلمات و آیات از آن اسقاط شده است. چون افرادى عهده دار این کار شدند که لیاقت این کار را نداشتند. جمع آورى قرآن سپرده شد به زیدبن ثابت که در دوران نزول قرآن نوجوانى بیش نبود. بزرگترها و افراد قابل اعتماد را چون: على بن ابى طالب عبداللّه بن مسعود و... را کنار گذاشتند و افراد بى لیاقت را به کار جمع آورى قرآن دعوت کردند. در نتیجه قرآن تحریف شد.

دلیل هشتم: روایاتى از طریق عامه وجود دارد که دلالت بر تحریف قرآن مى کنند. به خاطر کثرت این روایات و وثاقت برخى از ناقلان آنها و انگیزه براى ترک چنین روایاتى از طرف آنها چون به ذم خلفاء منجر مى شود انسان مطمئن مى شود که چنین روایاتى درست
است و آیاتى از قرآن برداشته شده است.

دلیل نهم: خداوند تبارک وتعالى در تمامى کتابهایى که براى انبیاى عظام فرستاده نام پیامبر(ص) و اوصیاء وى و دخت گرامیش فاطمه زهرا(س) با ذکر اوصافشان آورده است تا امتهاى پیشین با این بزرگواران آشنا بشوند. حال چطور امکان دارد مهم ترین کتاب آسمانى خود یعنى قرآن از آنان ذکرى به میان نیاورد. پس معلوم مى شود که نام و وصف آنان در قرآن مذکور بوده ولى مخالفان حذف کرده اند. بر این مطلب اخبار زیادى دلالت مى کند.

دلیل دهم: اختلاف قرائتى که در میان قُراء موجود است دلیل بر آن است که آنچه در دست داریم صد در صد سالم نیست و مطابقت ندارد با آنچه که بر رسول اللّه نازل شده است.

دلیل یازدهم: اخبارى داریم که دلالت مى کنند بر وجود نقص در قرآن. احادیثى وجود دارد که قرآن را نتوانسته اند درست جمع آورى کنند. امّا در کجاى آن نقص وارد شده است مشخص نیست.

مثلاً سوره احزاب چند برابر بوده است. چون فضایح بنى امیّه و مخالفان را در بر داشته باقى حذف شده است. میان آیه: (ان لاتقسطوا فی الیتامى فانکحوا ما طاب لکم من النساء ) حدود یک سوم قرآن حذف شده است یعنى دو هزار آیه چون میان قسط با یتیمان و ازدواج با زنان رابطه اى وجود ندارد. پس در این جا نقص راه یافته است.

دلیل دوازدهم: اخبارى وجود دارد از طریق شیعه و سنّى که دلالت مى کنند قرآن نقص دارد و موارد نقص را هم نشان مى دهد. ایشان که این مبحث را از سوره فاتحه شروع و به سوره ناس ختم مى کند نقص را در تک تک سوره ها مى نمایاند.

باب دوم: در این باب دلائل قائلان به عدم تحریف را مى آورد آن گاه یکى یکى رد مى کند. آیه (انا نحن نزلنا الذکر وانا نحن له لحافظون) که قائلان به عدم تحریف به آن
تمسک جسته اند رد مى کند و مى گوید این آیه دلالت نمى کند که قرآن دست نخورده باقى مانده است.

آیه دیگرى که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک مى جویند آیه شریفه: (انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تنزیل من حکیم حمید.) است که آن راهم رد مى کند.

دلیل دیگرى که قائلان به عدم تحریف به آن تمسک مى جویند روایت ثقلین است که پیامبر(ص) در حجة الوداع براى مردم حاضر در غدیر خم ایراد کردند: (انى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتى ان بهما لن تضلّوا ابدا) ایشان مى گوید: کتاب باید موجود باشد و جزء ماترک رسول اللّه. پس باید در زمان رسول اللّه جمع آورى شده باشد نه این که بعداً جمع آورى شود.
بحثى که ما در پى آن هستیم نقد و بررسى روایاتى است که ایشان ادعا مى کند دلالت بر تحریف و نقص قرآن دارند. [دلیل دوازدهم]

ایشان این مبحث را از سوره فاتحة آغاز مى کند و در سوره ناس به انجام مى رساند. ما نیز در نقد و بررسى ادله وى همین ترتیب را مراعات مى کنیم. ان شاء اللّه.

[ادامه دارد]


1 . (سوره حج) آیه 11.
2 . (سوره مائده) آیه 41.
3 . (سوره توبه) آیه 03.
4 . (فصل الخطاب) محدث نورى /38. علامه مجلسى در (بحارالانوار) ج28 فصلى را به این گونه روایات اختصاص مى دهد.
5 . (سوره لیل) آیه 17.
6 . (همان سوره) آیه 21.
7 . (همان سوره) آیه 02.
8 . (سیرت رسول اللّه) ترجمه و انشاى محمد رفیع الدین اسحق بن محمد همدانى با تصحیحات و مقدمه دکتر اصغر مهدوى ج1/467 خوارزمى.
9 . (سوره حشر) آیه 6.
01 . (البیان فى تفسیر القرآن) آیه اللّه سید ابوالقاسم خوئى/211 ـ 212 انوار الهدى.
11 . (طبقات الکبرى) این سعد ج2/342 دار صادر بیروت.
12 . (سنن نسائى) به شرح الحافظ جلال الدین سیوطى ج2/97 ـ 98 دارالفکر بیروت; (سنن ابن ماجه) ج1/315 ج586 دار احیاء التراث العربى بیروت.
13 . (در المنثور) جلال الدین سیوطى ج1/21 کتابخانه آیة اللّه مرعشى; (الجامع لأحکام القرآن) قرطبى ج1/152 دار احیاء التراث العربى بیروت.
14 . (سنن ابن ماجه) ج2/853 باب رجم دار احیاء التراث العربى بیروت.
15 . (کتاب سلیم بن قیس هلالى) ; (فصل الخطاب) محدث نورى / 4 ـ 6.
16 .(بحارالأنوار) علامه مجلسى ج89 [92 چاپ ایران]/41 مؤسسة الوفا بیروت.
17 . (فصل الخطاب) محدث نورى /6.
18 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودى/256 انتشارات علمى و فرهنگى تهران.
19 . (کتاب سلیم بن قیس هلالى) /223 ـ 226 چاپ نجف.
02 . (معجم رجال الحدیث) آیة اللّه خوئى ج1/18 دار الزهراء بیروت.
21 . (معرفة الحدیث) محمد باقر بهبودى/99.
22 . (تفسیر القرآن الکریم) سید عبداللّه شُبّر/12 مقدمه دار احیاء التراث العربى بیروت; (الدر المنثور) جلال الدین سیوطى ج3/269.
23 . (بحارالانوار) علامه مجلسى ج89 [92 چاپ ایران]/48 کتاب القرآن مؤسسة الوفاء بیروت.
24 . (اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى) شیخ طوسى تصحیح: حسن مصطفوى/546 دانشگاه مشهد. نجاشى درباره وى مى گوید:
(ضعیف جداً فاسد الاعتقاد لایعتمد فى شیٌ وکان ورد قم وقد اشتهر بالکذب بالکوفه ونزل على احمدبن محمد بن عیسى مدة ثم تشهر بالغلو فجفى واخرجه احمد بن محمد عیسى عن قم.)
ر . ک: (رجال نجاشى) تحقیق: محمد جواد نائینى ج2/216 دارالاضواء بیروت.
25 . (بحارالانوار) ج89/48.
26 . (سوره یس) آیه 63 ـ 64.
27 . (بحارالانوار) ج1/26 ـ 27.
28 . (همان مدرک) /7.
29 . (همان مدرک) ج89/48; (فصل الخطاب)/2.
03 . (الفهرست) شیخ طوسى تصحیح: سید محمد صادق آل بحرالعلوم/02 نجف.
31 . (قاموس الرجال) شیخ محمد تقى تسترى ج1/059 انشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
32 . (همان مدرک).
33 . (اصول کافى) ثقة الاسلام کلینى تصحیح: على اکبر غفارى ج1/525 ـ 526 دارالتعارف بیروت.
34 . (رجال النجاشى) ج1/203 ـ 303.