اصول حرکت اصلاحى سید جمال الدین اسدآبادى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


در نیمه دوّم قرن سیزدهم هجرى تهاجم گسترده وهمه جانبه استعمار غربى به جهان اسلام آغاز شد. این تهاجم واکنشهاى گوناگون رااز سوى سیاستمداران روشنفکران عالمان ومتفکران جامعه اسلامى به دنبال داشت. برخى فرهنگ وتمدن غرب راپذیرا شدند وبه آن علاقه نشان دادند وبرخى دیگر به نفى و تحریم مطلق آن حکم کردند.

گروه نخست ترقّى وپیشرفت را در گرو پیروى بى قیدو شرط از غرب مى پنداشتند. در هند سر سیّد احمد خان ودر ایران ملکم خان این اندیشه راتبلیغ مى کردند.وبى شرمانه از(اطاعت بى چون وچرا از انگلستان) و(اخذ تمدّن غربى بدون دخالت ایرانى)2 سخن مى گفتند.

گروه دوّم از علوم وفنون وفرهنگ غربى را روى بر مى تافتند وآن راضّد اسلام معرفى مى کردند و فرهنگ ملّى واسلامى موجود راخوب ومفید وکافى مى دانستند وبه شدّت از آن دفاع مى کردند.در این گیرو دار جریان سوّمى بود که سنجیده وآگاهانه با تمدن غربى برخورد مى کرد. نه تسلیم وسرسپردگى بى قید وشرط را روا
مى دانست ونه نفى وتحریم مطلق راراه نجات و سعادت مى شناخت.

به عقیده این گروه غرب داراى دو چهره بود: چهره علمى وکارشناسى چهره استعمارى وسلطه گرى. این جریان با حفظ هوّیت ملّى ودینى خود استفاده از دانش وتکنولوژى غرب را مى شمرد. در عین حال از نظر فکرى وسیاسى به طرد ونفى ارزشها وعقاید سیاسى واجتماعى غربیان مى پرداخت وامّت اسلامى رابه ستیزى همه جانبه علیه سلطه گرى وغارتگرى غرب فرا مى خواند.براى رسیدن به این مقصد براحیاى تفکر دینى وبازگشت به اسلام راستین اصرار داشت.

تجربه نشان داد که گروه اوّل ودوّم افراطى وتفریطى مى اندیشیده اند ودر عرصه هاى وگوناگون قادر به پاسخ گویى مسائل ومعضلات مسلمانان نبوده اند. ولى جریان سوّم به دلیل واقع گرایى تحرک وپویایى اندیشه اى که طرح کردند توانستند در تحولات اخیر ملل اسلامى نقش آفرینى کنند.

واژه ها واصطلاحاتى همچون: (احیاء فکر دینى) (اصلاح طلبى اسلامى) باز گشت به اسلام) (بازگشت به قرآن) ( تجدیدحیات دین) (جنبش احیاء) (رنسانس اسلامى) (پروتستاتیسم اسلامى) (باز گشت به خویشتن)و… براى شناسدن این جریان به کار رفته است. به عقیده ما بهترین ومناسبترین تعبیر (اصلاح طلبى اسلامى) ویا(احیاء فکر دینى)است.

مقصود از اصلاح مفهوم جامعه شناسى آن یعنى رفرم در مقابل انقلاب نیست. بلکه مفهوم قرآنى آن مراد است: سامان بخشیدن در مقابل (افساد):نابسامانى ایجاد کردن. افساد ویا اصطلاح در همه امور فرهنگى سیاسى واقتصادى.

 

سیّد جمال سرسلسله مصلحان
اهل اطلاع وتحقیق سر سلسله وبنیانگذار این جریان فکرى رادر سده اخیر سید جمال الدّین اسد آبادى دانسته اند.

صراحت شجاعت تواضع وفروتنى ایمان به خدا وایمان به هدف ایمان به مبارزه استقامت در این راه قدرت استدلال جذب بسیار درکى زنده
ازاسلام ودشمنان اسلام احساس مسوٌولیت نسبت به سر نوشت اسلام ومسلمانان و… از ویژگیهاى آن مرد بزرگ است.درباره زندگانى سیّد واهداف او کتابها رساله ها و مقالات بسیارى به زبانهاى گوناگون نوشته شده امّا هنوز چهره واقعى او شناخته وشناسانده نشده است شخصیتهاى بزرگ استعمار ستیز حرکتهاى اصلاحى و ضّد استعمارى در طول تاریخ از مکروحیله تاریخ نگاران استعمارى و دربارى مصون نمانده اند. هر چه حرکت کوبنده تر عظیم تر شکننده تر بوده دشمن در جعل وتحریف قوى تر وپیچیده تر پابه میدان عمل گذارده است. تاریخ مبارزات صد ساله اخیر گواه این دعوى است ونهضت اصلاحى سیّد جمال بهترین شاهد.

در این نوشتار بر آنیم که اهّم اصول حرکت اصلاحى او را که نما یا نگر چهره واقعى اوست در حدّ توان باتکیه بر منابع ومآخذ ترسیم نماییم.

 

مصلح عالم اسلام
سیّد که در کابل او را اسلامبولى ودر قاهره کنرى ودر اروپا افغانى ودر حیدر آباد دکن مصریش مى پنداشتند وروز نامه هاى ایران او را ایرانى وسیّد همدانى مى نامیدند در افقى گسترده به دور نماى وسیعى مى نگریست که در آن جامعه مسلمانان بدون قید ونژاد براى تغییر اوضاع نامناسب روزگار خویش کوشش مشترک داشته باشند. سیّد مصلح عالم اسلام بود. از این روى همگان :هندیى افانى ترک تاتار عرب ایرانى و… از خورشید وجود او پرتو مى گرفتند.3

سیّد پس از سفرهاى بسیار وکاوش در اوضاع اجتماعى سیاسى و… جوامع اسلامى به نابساما نیها پى برد:

([مسلمانان]مورد تاخت وتاز بیگانگان قرار گرفته وامو الشان غارت شده است. بیگانگان بر اکثر کشورهاى اسلامى مسلّط هستند. سرزمینهاى آنان را قطعه قطعه ودر میان خود تقسیم مى کنند وبه سخنان آنان گوش نمى دهند وبه دستور آنان توجّه نمى کنند. چنان خوار وذلیل گشته اند که پادشاهان وامراى باقى مانده این امّت صبح رابا مصائب شروع مى کنند و روز خود را بارنج ومشقت به شب مى رسانند. ترس از بیگانگان بر وجود آنان غلبه کرده ویاٌس بیش ازامیّد بر روح آنان مستولى شده است…)4

سیّد در جاى جاى گفته ها و نوشته هایش انحطاط وعقب ماندگى مسلمانان راگوشزد مى کند وریشه آن رامى نمایاند. در حقیقت دردها رانشان مى دهد و مسلمانان بویژه عالمان ومتفکران اسلامى رابراى چاره جویى به قیام واقدام فرا مى خواند. دردهایى که سیّد به کراّت از آن سخن گفته عبارتند از:

1.فاصله مسلمانان از اسلام راستین ونفوذ وکسترش عقاید خرافى در اندیشه آنان

2. نفوذ واستیلاى بیگانگان بویژه انگلیس بر کشورهاى اسلامى.

3. استبداد حکّام خود کامه در کشورهاى اسلامى.

4.عقب ماندگى جوامع اسلامى از کاروان علم وتمدّن بشرى.

5. تفرقه وجدایى ودر نتیجه عدم شناخت از یکدیگر.

6.تهاجم گسترده فرهنگى غرب براى نابودى هویت فرهنگى مسلمانان.

سیّد براى درمان این دردها واین وضعیت ناگوار که بر مسلمانان حاکم شده بود از همه وسائل ممکن: مسافرت تماس بارجال شرقى وغربى سخنرانى نشر کتاب و مجلّه تشکیل حزب وجمعیت تربیت شاگردان و… سود جست وحتّى در این راه از ازدواج صرف نظر کرد.5

سیّد براى علاج این دردها بر اصولى پاى فشرد که به اهّم آنها در این نوشتار مى پردازیم:

1.بازگشت به اسلام راستین.

2.مبارزه با استعمار غرب بویژه انگلیس وتوجّه دادن مسلمانان به این که استعمار دشمن اصلى است.

3. مبارزه با ایادى استعمار حکّام مستبد وبیگانه پرست غربزدگان عالمان دربارى.

4.اتحّاد وهماهنگى کشورهاى اسلامى.

اصول فوق مهمترین اصول حرکت اصلاحى سیّد است که براى اعاده هویت امت اسلامى ومواجهه با تمدّن فرنگى
وهجوم گسترده استعمار ارائه شده وپس از وى از سوى دیگر مصلحان پى گرفته شده است.

تحلیل وبررسى دقیق وهمه جانبه اصول فوق در این نوشتار مقدور نیست. از این روى خطوط اصلى تلاشهاى گسترده سیّد راترسیم مى کنیم. به امید آن که محققان در شرح وبسط آن بکوشند.

 

بازگشت به اسلام راستین
همه مصلحان اسلامى با اختلاف درمذاق ومشرب وبا تفاوت در انتخاب راه وکیفیّت عمل راه نجات امّت اسلامى رادر باز گشت به اسلام نخستین مى دانند. براى رسیدن به آن شناخت وشناسندن اسلام اصیل و پیرایش آن از او هام واباطیل را لازم مى دانند.

در شعار باز گشت به اسلام اصیل در تلّقى ودو گرایش عمده ومتضاد وجود دارد. تشابه پاره اى از شعارها برخى از اندیشه ورانداخلى وخارجى رابه اشتباه افکنده است.

این دو شیوه عبارتند از:

1.بازگشت به اسلام منهاى اجتهاد

این تلّقى رعایت تمامى نهادها وظواهر صدر اسلام رالازم الاجراء وهر گونه اجتهاد واستنباطى از دین ومسائل دینى راناروا وبدعت مى شمرد. این تفکّر دانشهاى بى سابقه در صدر اسلام را خلاف شریعت مى داند وبر اساس آن علومى چون:فلسفه وکلام راویرانگردین وفیلسوفان ومتکلمان وهو اخواهان آنان را خارج ازدین مى پندارد.

بر تعبّد پاى مى فشارد وهمواره با تعقّل ودستاوردهاى بشرى سر ستیزدارد اینان در جوامع اهل سنت به پیروان فکرى اشعریان نامبردارند ودر میان شیعه به پیروان فکرى اخبار یان.

ب:بازگشت به اسلام همراه با اجتهاد

در این باور از یک سو تلاش در راه در یافت احکام اوّلیه از منابع ضرورت دارد و از سوى دیگر ره یابى وپاسخ گویى به مسائل ونیازها بر اساس مقتضیات زمان از راه تعقّل واجتهاد.

این تفکّر قرآن وسنّت را اساسى ترین سند دین مى داند واز عقل نیز درفهم دین و کشف و ردّ برخى از مسائل دینى کمک مى گیرد واستفاده از پدیده هاى نوین علمى
و دست آوردهاى تمدّن بشرى راتا آن جا که با اصول مسلّم اسلامى منافات نداشته باشد مجاز مى داند.

بنابر این این دودیدگاه با این که در شعار مشتر کند ولى در حقیقت بسیار از هم فاصله دارند.پرواضع است مبارزه با خرافات وبدعتها که از سوى هر دو گروه مطرح شده متفاوت است.پدیده اى از دیدگاه نخست شاید بدعت وضّد ارزش باشد واز دیدگاه دوّم نه تنها بدعت نباشد که تحصیل آن از واجبات به شمار آید .همانند استفاده از پدیده هاى جدید علمى که گرایش نخست سخت با آن مخالف است.

سیّد جمال الدّین براى اولین بار در سده اخیر بازگشت به اسلام رابا تلّقى دوّم مطرح ساخت.او براى تحقّق این شعار در مرحله نخست به زمینه سازى پرداخت وبا مقایسه مسلمانان زمان خود با مسلمانان صدر اسلام اثبات کرد که مسلمانان بر اثر عواملى چند به انحطاطى بزرگ دچار شده اند. او در رساله نیچریه مى نویسد:

(مسلمانان نخستین با این که اندک بودند ولى در سایه عمل به تعالیم حیات بخش اسلام در مدّت یک قرن از جبال آلپ تادیوار چین پیش رفتند وخسروان ایرانى وقیصران رومى رابه خاک مذلّت نشاندند وبا اخلاق کریمه خود در اندک زمانى صد ملیون غیر مسلمان رابه اسلام جذب کردند )6

در عروة الوثقى با طرح این پرسش: که چرا منحط شده ایم؟ چه عواملى باعث شده که مسلمانان از آن اهداف بلند خود باز بمانند واز آن مقام بزرگى که در تمدّن ودانش داشتند باز مانده وسیر قهقرائى کنندو…

مى نویسد:

(مسلمانان در صدر اسلام به واسطه اعتقاد به اسلام اصیل که احکام آن دقیق واصولش نیرومند وقواعدش محکم ودستوراتش همه رموز زندگى فردى واجتماعى راشامل بود با هم وحدت کلام داشتند وبلاد اسلامى ومسلمانان در راه نیرومندى وعظمت گام بر مى داشتند. امّا راه یافتن خلل در ارگان هستى امّت اسلامى ونزول آن از مقام شامخش فقط ناشى از ترک آن اصول محکم وکنار گذاردن قواعد پابر
جاى آن عامل حقیقى خواهد بود که با ترک آن اصول بدعتهاى ناروامیان آنان به وجود آمد. گرچه آن بدعتها در بدو امر قابل توجه نبود ولى معتقد ان آن بدعتها راجانشین آن اصول ثابت کردند واز راه راستین که دین به آنها نشان داده بود روى گردان شدند وهمه چیزهایى که دین به خاطر آنها آمده بود وحکمت الهى براى تامین سعادت در دین گنجانیده بود به دور انداختند وجز نام از آن چیزى باقى نگذاردند. فقط عبارت وجملاتى که لفظ خوانده مى شد باقى ماند این بدعتها سنتّها تازه ابداعى میان امّت وحقیقت حایل ومانع شد. حقیقتى که گاهى صداى آن را در برخى از مناطق اسلامى مى شندیم.)7

سیّد نقطه آغاز ومرحله اساسى انحراف از اسلام اصیل راقرن چهارم هجرى مى داند.هنگامى که انواع نحله هاى فکرى وفرقه هاى دینى وسیاسى دهرى ومادّى براى مقابله با اسلام ونشر آراى فاسد خود راه (تدلیس) و(تدریج) راپیش گرفتند وبا همه توان در سستى عقائد وجذب مسلمانان تلاش کردند.

با این شیوه مردم را از اسلام جدا کردند وعالمان دینى راکه سدّ راه آنان به شمار مى آمدنداز میان بر داشتند وخون هزاران نفر از عالمان دینى مسلمانان متعهد وحکمرانان امتّ محمدى راریختند و راه رابراى تعلیمات فاسد خود هموار ساختند.

اعتقاد به خدا را که اساس همه سعادتهاست از الواح عقول ستراند. اخلاق امت محمدى رافاسد کردند.در ارکان عقایدو سجایاى پسندیده آن امّت شریف تزعزع انداختند تا جایى که شخصیت آنان رامسخ کردند. شجاعت آنان به خوف وجبانت امانت وصداقت آنها به خیانت ودروغ گویى محبّت آنها به اسلام به محبّت شخصى بهیمى مبدّل گردید. اینها زمینه اى شد براى هجوم مسیحیان به شامات در قرن پنجم وهمچنین تاتار وترک ومغول.

سیّد در ریشه یابى وتحلیل این شکستها به فاصله مردم از اسلام که در اثر آن تعلیمات فاسده صورت گرفته بود اشاره مى کند10ونتیجه مى گیرد که هر چند تاریخ
نویسان نقطه آغاز وضعف وانحطاط مسلمانان راجنگهاى صلیبى دانسته اند ولى بهتر آن است که آغازآن را از شروع آن تعلیمات فاسد آراى باطل بگیریم.11

سیّد پس از تصویر ترسیم مسلمانان نخستین ومقایسه آنان با مسلمانان زمان خود راه نجات امّت اسلامى رادرباز گشت به اسلام وعمل به دستورات حیات بخش آن مى داند وبس. از این روى ازآنان مى خواهد که به سخنان مصلحان دینى گوش فرا دهند ودعوت آنان را اجابت کنند.12

سیّد بر این باور است که مسلمانان جهان براى بازگشت به اسلام آمادگى لازم رادارند.

بنابر این هرکس براى احیاى اسلام وامّت اسلامى قیام کند در کوتاهترین مدّت مى تواند فکر دین رادر مغز آنان شعله ور سازد. آن زمان که ملّتها براى نجات خود با تکیه براسلام قیام کردند تا مرحله نهایى وپیروزى از پاى نخواهند نشست.

سیّد به روشنفکران زمان خود هشدار مى دهد:

(آن کس در پى نجات مسلمانان است باید از همان راهى که ما پیشنهاد کردیم براى اصلاح امّت خود اقدام کند وگر نه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید وبر خلاف اصول تربیتى گام بر داشته است وبراى امّت خود جز بدبختى وهلاکت ثمره دیگرى نخواهد داشت.13)

او در ادامه گفتارش تجربه تاریخى ملّت عرب رایاد آورى کرده وبر توان سلام براى نجات مسلمانان وتمامى بشریت از انحطاط تاکید مى کند.14

سیّد پس از زمینه سازى راه تحقّق باز گشت به اسلام رامى نمایاند:

1.معرفّى چهره حقیقى اسلام.

2.پیرایش اسلام از خرافات وبدعتها.

 

معرّفى چهره حقیقى اسلام
محور تفکّر سید جمال اسلام وتعالیم حیات بخش آن است.او بر این باور بود که اسلام در ذات وجوهر خودتوانایى هدایت وارشاد واداره جوامع انسانى رابراى همیشه دارد. شریعتى است جامع که در آن تمام زوایا وابعاد زندگى انسان از توّلد
تا مرگ مورد توجه قرار گرفته است.

وهر آنچه جوامع بشرى بدان نیازمندند از مسائل اعتقادى سیاسى اخلاقى ودیگر شوؤن زندگى از فردى ترین تا اجتماعى ترین اعمال انسانها تبیین شده است. دین اسلام دین فطرت و انسانیت است. از این روى هر چه زندگى پیشرفت کند وبشریت پیش افتد وعلم جلو رود وقاره ها کشف گردد اسلام اسلام است. همان دین استوار وابدى. هیچ یک از اصول مادّى واندیشه هاى الحادى نمى توانند فروغ فروزان اسلام وتعلیمات روشن آن را بپوشانند.

سیّد در تعریف دین ونقش آن در رساله نیچریه مى نویسد:

(الدّین قوام الامم وبه فلاحها البتشریه جرثومة الفساد وارومة الاداد وفیه سعادتها وعلیه نداوتها وعلیه مدارها ومنها خراب البلا وبها هلاک العباد.)15

دین مایه پایدارى امتهاست.رستگارى عظمت وبزگوارى امتها بدان بسته است.طبیعت گرایى ریشه فساد واختلافهاست. خرابى شهرها هلاکت بندگان خدا رانیز در پى دارد.

سیّد نخستین گام بازگشت به اسلام راستین رامعرفّى درست آن از جانب عالمان دینى مى داند.از این روى همواره آنان رابه فهم درست اسلام ومعرّفى آن دعوت مى کند.16خودنیز با همه توان درصدد آن بود که جامعیت اسلام و قدرت وتوانایى آن رابراى نجات مسلمانان از انحطاط واداره آنان در هر عصر بشناساند.

او دراین راستا به مقایسه اسلام ومسیحیت مى پردازد ودعوت به تعقّل وتدّبر تعلیم وتعلم جهاد ومبارزه مستمر را از امتیازات دین اسلام مى داند.17

او بر اصول عقاید بویژه توحید اسلامى واین که اسلام توحید راجزبر مبناى یقین وبرهان نمى پذیرد تاکید مى کند و بر این باور است که جامعه اى که باید اساسى ترین اعتقاداتش را با نیروى برهان ویقین نه ظنّ وتخمین ونه تعبد وتقلید به دست آورد کافى است که زیر بار خرافه واو هام نرود.18 به همین جهت سیّد براى فلسفه اسلامى ارزش زیادى قائل بود.شاگردان وپیروان خود را به آن تشویق مى کرد تا
جایى که عبده به تشویق استادش به فلسفه مى پردازد ودود ستنویس از اشارات بوعلى به خط خود مى نویسد ویکى رابه ستایش از استادش پایان مى دهد.19

شیخ محمّد عبده در مقدمه رساله واردات مى یسد:

(من به جستجوى علوم گوناگون سرگرم بودم ودر همان هنگام که پیرامون باغستانهاى دانش مى گشتم بر آثارى از علوم حقیقى آگاهى یافتم وسخت به آنها دل بستم. امّا کسى رانیافتم که آهنگ آن علوم داشته باشد. پس درکار خود حیران گشتم ودر این زمینه شروع به اندیشه کردم. هر اندازه از دیگران پرسش نمودم به من پاسخ دادند: سرگرم شدن به این علوم حرام است!

ییا این که علماى کلام از علوم مزبور نهى کرده اند! پس از این فتوا. در شگفتى فرو رفتم وشکفت تر آن بود که ناقلین این فتوا هیچ نمى دانستند که این علوم چیست! آن گاه نزد خود اندیشیدم که سبب این منع وتحریم کدام است؟ به این نتیجه رسیدم که: هر کس چیزى راندند با آن دشمنى مى ورزد… من در آن احوال به سر مى بردم تا خورشید حقایق پر تو افکند ودر شعاع آن امور لطیف وباریک بر ما روشن گشت. این کار باورود حضرت حکیم کامل وحقّ قائم استاد ما سید جمال الدّین افغانى تحقق یافت… پس ما امید به او بستیم که شمه اى از علوم مزبور راتدریس کند واو در خواست ما رااجابت نمود… وما از این طریق به تحفه هاى شگفت دست یافتیم. پس او ما را به کلیاتى اشارت فرمود که این کتاب جزئیاتش رابیان مى کند.وبه نشانه هایى رهنمون شد که این رساله دلائل روشن آن را عهده دار است واین امر به هنگامى روى داد که در کار حکمت سستى وفتورى پیش آمده بود وآن حکیم گویى بارانى بود که براى زنده ساختن این نعمت فرستاده شد.)20

بر اثر همین تشویق بود که عبده برخى کتب فلسفى از جمله: نجات بوعلى البصائر النّصیریه ابن سهلان ساوجى و بخشى از منطق المشرقیین بوعلى راچاپ ونشر کرد.21

سیّد در معرفّى اسلام به عنوان دینى جامع وکامل بر امورى تاکید مى ورزد از جمله:

1.پیوند دین وسیاست: مکتب اسلام به بعد مادّى ومعنوى زندگى بشر توجه دارد. به تعبیر سیّد (سعادت دارین) وبر قرارى قسط وعدالت اجتماعى جزو بر نامه هاى این دین است. کسانى که سیاست را از دیانت جدا مى دانند یا اسلام رانمى شناسند ویا با آن دشمنى دارند.مخالفان خواهان آنند که مسلمانان فعالیت سیاسى تشکیلات قدرت ونیرو نداشته باشند تا منزوى گردند وسر انجام اسلام وقوانین آن کنار گذاشته شود. سیّد تفکیک دین از سیاست وتبدیل خلافت به سلطنت را از مهمترین انحرافات عقیدتى وسیاسى در سطح رهبران ومردم مى دانست. مردم وقتى انگیزه اى براى فعالیتهاى سیاسى وشرکت در سرنوشت خود نداشته باشند واز امور سیاسى دورى گزینند راه براى سلطه استعمار واستبداد هموار مى گردد.

در سطح رهبران با حاکمیت استبداد وجدایى مقام عملى و اجرائى خلافت از مقام دینى ومعنوى آن راه براى تفرقه دینى واختلافات سیاسى وبالاخره تجزیه وتفرقه مسلمانان باز مى شود. از دیدگاه سیّد تلاشى جوامع اسلامى از آن هنگام آغاز گشت که:

(مقام عملى اسلام از مقام خلافت جدا گشت وخلفاى عباسى تنها به اسم خلافت قانع شدند. بدون این که مانند خلفاى راسدین هم جامع علوم وفقه اسلامى باشند ویا این که به مقام اجتهاد در اصول وفروع احکام اسلامى برسند. بدین جهت مذاهب در اسلام زیاد شد و اختلاف میان مسلمانان از قرن سوم هجرت به مرحله اى رسید که مانندآن در هیچ یک از ادیان گذشه سابقه نداشت. درنتیجه این اختلاف ذاهب وحدت خلافت اسلامى از هم پاشید وبه چندین قسم تقسیم گردید.)22

با آغاز این انحراف وتضعیف پیوند دینى ومعنوى مردم با حکومتها ضعفهاى وتفرقه ها گسترش یافت وزمینه ٌ سلطه حکام مستبد وخود کامه واستعمار گران فراهم آمد.

(خلافت اسلامى به سلطنت تبدیل شد اهمیّت وعظمت آن از دلها رفت. چون تجربه نشان داده که اگر حکومت در دلها نفوذ نداشته باشد ورضایت همه امّت راجمع نکند اساس آن متزلزل مى شود. وقتى خلافت به سلطنت وقدرت مبدل شد اعتماد مسلمانان سلب شد.اگر چه در اثر زور وقدرت نمى توانستند از زیر بارآن حکومت شانه خالى کنند.)23

2.ضرورت اجتهاد: درباره اجتهاد ومسائل مربوط به آن بسیار گفته اند ونوشته اند. همه مصلحان در سده اخیر که احیاى اسلام واجراى مقررات ونظامات فردى سیاسى اجتماعى اقتصا آن را مطرح کرده اند اجتهاد راشرط اساسى تحقیق آرمان خود دانسته اند. زیرا با اجتهاد است که عالمان دینى توان پاسخ گویى به مسائل جدید را مى یابند سیّد اندیشه انسداد باب اجتهاد راباطل مى داند وبا دلیل وبرهان ضرورت اجتهاد مستمر را اثبات مى کند. او در مجلسى که برخى براى اثبات ادّعاى خود بر گفتار (قاضى عیاض )تکیه مى کردند گفت:

(سبحان اللّه قاضى عیاض به اندازه عقل وفهم خود که متناسب زمانش بوده سخن گفته است. آیا دیگرى حقّ ندارد سخنى که به حق وحقیقت نزدیکتر وبهتر از گفتار قاضى عیاض باشد بگوید؟ اگر قاضى عیاض ودیگران حقّ داشته اند گفته هاى کسانى راکه مقدّم بر آنها بوده اندردّ کنند پس چرا ما حقّ نداشته باشیم آنچه را استنباط مى کنیم وموافق مقتضیات زمان ماست بگوییم.)

سپس بالحنى اعتراض آمیز مى گوید:

(ما معنى باب الاجتهاد مسدود وبایّ نصّ سُدّ اوایّ امام قال لایصّح لمن بعدى ان یجتهد لیتفقه فى الدّین ویهتدى بهدى القران و صحیح الحدیث والاستنتاج بالقیاس على ما ینطبق على العلوم العصریه وحاجات الزمّان واحکامه…)24

معنى این که مى گوید باب اجتهاد مسدود است چیست؟ بر اساس چه نصّى باب اجتهاد مسدود شده است؟ کدامین پیشوا وامام گفته است: کسى
حقّ ندارد پس از من اجتهاد کند واز هدایت قرآن وحدیث صحیح بهره مند گردد. وآنچه را حاجت مردم و مقتضیات زمان حکم مى کند وبا دانشهاى زمان مطابقت دارد بپذیرد؟

سیّد در ادامه مى گوید:

(پیشوایان بزرگ در گذشته اجتهاد کردند وکار بسیار خوبى کردند. ولى این درست نیست که بگوییم آنها تمام اسرار ور موز قرآن رادرک کرده اند. اجتهاد آنها در مقابل محتویات قرآن در حکم قطره اى است ازدریا.)

پس از سیّدجمال شاگرد بنام او عبده ودیگران ضرورت اجتهادرا پذیرفته اند.25

3.پالایش معارف علمى ودینى:سیّد بر این باور بود که:باید تحوّلى اساسى درآموزش علوم ومتون درسى حوزه هاى علمى صورت پذیرد. علوم صحیح ومورد نیاز تقویت شود نادرستها حذف شود و تحریف یافته ها اصلاح گردد.

سیّد مواد درسى حوزه هاى علمى رابه نقدمى کشد وحوزویان رااز کج اندیشیها وتلاشهاى بى ثمر بر حذرمى دارد وخواهان تهذیب وهماهنگى آن با نیاز ومقتضیات زمان مى شود. کلام جامع وروشن او ما را از هرگونه توضیح وتفسیرى بى نیاز مى کند:

(مسلمانان در این زمان در تعلیم وتعلّم خود هیچ فایده ملاحظه نمى کنند. مثلاً علم نحو مى خوانند غرض از این علم آن استکه: گفت عربى را استحصال کرده قادر بر گفتن ونوشتن شود وحال آن که مسلمانان در این زمان علم نحو را مقصود بالاصاله قرار داده سالهاى دراز صرف افکار بلافائده در علم نحو مى کنند وحال آن که پس از فراغت نه قادر بر نوشتن عربى هستند ونه فهمیدن آن…)26

سیّد پس از آن به علم معانى منطق فلسفه وحکمت مى پردازد وهمانند علم نحو شیوه فراگیرى واستفاده از آن را به تقد مى کشد وسپس در ادامه درباره علم فقه واصول مى نویسد:

(علم فقه مسلمانان حاوى است بر جمیع حقوق منزلیه وحقوق بلدیه وحقوق اولّیه را. پس باید شخص
متوغل در علم فقه لایق آن باشد که صدر اعظم ملکى شود ویا سفیرکبیر دولتى گردد وحال آن که فقهاى خود را مى بینیم که بعد از تعلیم این علم از اداره خانه خود عاجز هستند بلکه بلاهت رافخز خود مى شمارند. وعلم اصول عبارت است از فلسفه شریعت یعنى(فیلوز وفى آف لا) (حکمت قوانین) که در آن علم حقیقت صحت وفساد ومنفعت ومضرّت وعلل تشریع احکام بیان مى شود والبته یک شخصى که این علم رابخواند مى بایست قادر شود به وضع قوانین واجراى مدنیت در عالم وحال آن که عامى بینیم که خوانندگان این علم در مسلمانان محروم هستند از دانستن فوائد قوانین وقواعد مدنیت واصلاح عالم. چون حال این علماء معلوم شد مى توانیم بگوییم که علماى مادر این زمان مانند فتیله بسیار تاریکى هستند که بر سر او یک شعله بسیار خردى بوده باشد که نه اطراف خود را روشن مى دهد ونه دیگران رانور مى بخشد.)27

سیّد ضمن بر شمردن کاستیهاى معارف کنونى اسلامى به عالمان اسلامى هشدار مى دهد واز آنان مى خواهد که جهان رابشناسند سبب فقرو فاقه وبیچارگى وپریشان حالى مسلمانان راکشف کنند وبراى علاج آن تلاش نمایند.

سیّد فراگیرى علوم وفنون جدید را براى حوزویان واجب وترک آنها راعیب مى داند:

(آیا جایز است که شجاعت در این امور دیده راترک گویید به جهت آن که در شفاى ابن سینا وحکمت الاشراق شهاب الدین مذکور نیست؟ آیا بر شما واجب نیست که به آیندگان خدمت کنید؟ وآیا عیب نیست که جهان در تحولى شگرف قرار گرفته باشد وعالم اسلامى از خواب غفلت بیدار نشده باشد؟)28

در کنار این فرا خوانى به سوى کسب دانشهاى جدید هشدار مى دهد: مباد که عالمان دین محرومیت محرومان رافراموش کننند.

4.مقابله با تفکرات الحادى: سیّد در راستاى معّرفى اسلام مقابله با تفکرات الحادى و ضّد مذهى راضرورى مى داند.
زیرا استعمار از آن تفکرات براى مبارزه با اسلام وملتهاى مسلمان استفاده مى کند. بر همین اساس به تالیف رساله نیچریه مى پردازد.

در قرن نوزدهم میلادى ما دیگرایى در اروپا رواج کامل داشت. در آسیا وبرخى از کشورهاى آفریقایى نیز طرفدارانى پیدا کرده بود. استعمارگران بویژه انگلیس براى تبلیع این مکتب در هند ودیگر کشورها سرمانیه گذارى کرده وبا همه توان تلاش مى کردند پدید ه هاى جهان اعّم از مادّى ومعنوى رابا مادّه تبیین کنند تا از مانع بزرگ که همان دین بویژه دین اسلام باشد رهایى یابند. در مقابله با این مکتب عالمان دینى ومتفکران الهى قدبر افراشتند وبا برهان واستدلال اثبات کردند که مادّه نمى تواند همه حوادث عالم راتفسیر کند. سیعد جمال الدّین افزون بر این تلاش که در خور اهمیت بود پرده از روى نیّت واقعى این تبلیغات بر مى دارد وهدف واقعى استعمارگران رااز ترویج این مکتب بیان مى کند.

در محرّم 1298هجرى محمّد واصل مدرس ریاضى مدرسه اعزه حیدر آباد رکن نامه اى نوشته واز سیّد مى پرسد:

(در این روزها از تمامى هندوستان چه ممالک مغربیه وشمالیه وچه او دوچه پنجاب وچه نیگاله وچه سند وچه حیدر آباد دکن صداى نیچر نیچر به گوش مى رسد… این فرقه در از دیاد وافزونى است خصوصاً در میان مسلمانان… آیا این طریقه منافى دین است ویا این که هیچ مخالفتى با دین ندارد؟ چه نسبت است در میان این طریقه وآثار مطلق دین در مدنیت وهیئت اجتماعیه…)29

سیّد در پاسخ رساله اى رامى نویسد که به رساله نیچریه معروف مى گردد.30 وى در مقدّمه مى نویسد:

(نیچرعبارت است از طبیعت.و طریقه نیچریه همان طریقه دهریه است که در قرن سوم وچهارم پیش از میلاد مسیح در یونانستان ظهور کردند وهدف اصلى آنان از بین بردن ادیان وتاٌسیس اساس اباحت واشتراک است. براى اجراى این هدف تلاشها واقدامات فراوانى انجام داده اند ودر لباسها ونامهاى گوناگون خود را ظاهر
ساخته اند.

در هر امتّى این جماعت پیدا شدند اخلاق آن امّت رافاسد کردند وسبب زوال ونابودى آن گردیدند. اگر کسى در مبادى ومقاصد این گروه غور کند به خوبى براى او روشن خواهد شد که به غیر از فساد مدنیت وتباهى هیاٌت اجتماعیه نتیجه دیگرى بر آراء اینها مترتب نخواهد شد)31

از دیگر اقدامات او در دین زمینه مقابله باغرب زدگان بود. سیّد با نوگرایانى مفاهیم قرآنى راتفسیر مادى مى کردند. مبارزه مى کرد. توجیه وتاویل ماوراء الطبیعى قرآن وتطبیق آن را به امور حسى ومادّى بر نمى تافت. او پس از این که به هند وارد شد و با افکار سر سید احمد خان آشنا شد به ستیز بر خاست وتفسیر مفسر رادر نقد آراى تفسیرى وى نگاشت.32

5.پاسخ به شبهات:در راستاى معرّفى اسلام در رأس بر نامه هاى سیّد قرار داشت.

از جمله در اروپا دشمنان اسلام این شبهه رادر افکنده بودندکه:

(اسلام دین جبرى وقضا وقدرى است وبراى بشر هیچ گونه اراد ه واختیارى قائل نیست.)

سیّد در مجّله عروة الوثقى ودر مقاله اى مستقل پس ا آن که به تفصیل سخنان آنان رانقل مى کند به تفاوت قضا وقدر وجبر مى پردازد واعلان مى کند:

(هیچ گونه منافاتى بین قضا وقدر وآزادى واختیار واراده بشر نیست.هیچ یک از مذاهب اسلامى معتقد نیستند که همه امور مولود جبر محض است و بشر هیچ کاره است. مسلمانان معتقد ند: در بخشى از امورواعمال اختیار به دست خود انسانها ست و مسوٌول بدو خوب آن مى باشند واز این اختیارى که خدا به آنان داده بازخواست خواهند شد وپاداش وکیفر اعمال خود را خواهند دید. اگر غیر این بود وشخص در کارهاى خود داراى هیچ اختیارى نبود تکلیف شرعى بهشت وجهنم امرى لغو وبى معنى بود.)33

سیّد بر این باور بود که اگر قضاوقدر به شکل اسلامى آن مطرح شود نه تنها عامل انحطاط نیست که عامل پیشرفت
وقدرت وقوّت مى گردد. اعتقاد به قضا وقدر مشکلات ومصائب را ناچیز وکوچک مى نماید. معتقد به تقدیر رااز مرگ با کى نیست ودرتحصیل عزّت ووصول به در جات ترقّى وحتى بر فداکارى وجانبازى ثابت قدم است.

سیّد با استشهاد بهآیات قرآنى در اهمیت اعتقاد به قضا وقدر عزت وشوکت مسلمانان صدر اسلام رادر سایه اعتقاد به قضا وقدر مى داند.

سیّد از سستى عقیده وتحریف ارزشها تاسف مى خورد ومردم رابه فهم درست قضا وقدر دعوت مى کند.

سیّد در فرانسه نیز وقتى از انتقادات (ارنست رنان) به اسلام آگاهى یافت بانشر مقالات مستدّل وعمیق در مقام پاسخ بر آمد وبدین سان از مساحت اسلام در کشورهاى اروپایى دفاع کرد.34

 

خرافه زدایى
براى باز گشت به اسلام افزون بر معّرفى چهره راستین آن باید چهره مسخ شده واوهام گرفته ومفاهیم دگرگونه وخرافه آلود را شناسائى ومعرّفى کرد واز ذهنها زدود.

خرافه دائى پالایش اسلام از ناخالصیها پندارهاى غلط واندیشه هاى ضّد اسلامى از مهمترین اهداف سیّد در راستاى احیاى اسلام راستین به شمار مى آید.

سیّد براین باور بود که کم خردى مردمان برداشتهاى خشک ونامربوط ظاهرگرایان اندیشه گریزو دستهاى پنهانومرموز دشمنان اسلام در گسترش واشاعه خرافات وتحریف حقایق وتعالیم حیات بخش اسلام موٌثر بوده است. دوستان ناآگاه وفریب خورده ودشمنان اسلام موجب شدند که اسلام از صورت مجموعه به هم پیوسته ونظامى متشکل خارج گردد وهر جزء آن بدون ارتباط با دیگر اجزاء تفسیر گردد ومفاهیمى که براى ستمگران وقدرتمندان خطر آفرین نبوده ترویج ومفاهیم ارزشمند دیگر همچون: جهاد عدالت شهادت به بوته فراموشى سپرده شود.

از این روى ایشان تاکید مى کردکه: عالمان دینى باید خرافات را از دین بزدایند وبه تفسیر وتبیین درست مفاهیم
دینى بپردازندوحیات اصلى اش رابدو باز گردانند.35

در این صورت سرچشمه دینزلال مى ماند وحیات آفرین وزندگى ساز خواهد بودوگرنه علیه اصول اساسى خود به کار مى رود وبه ابزارى خطرناک دردست صاحبان زرو زورو تزویر در جهت استعمار مستضعفان به کار مى آید.

وى غبار اندود شدن چهره دین وعدم بقاى آن اعتقادات قوى واخلاص عمیق مسلمانان صدر اسلام در نسلهاى بعدى رابه عوام زیر مربوط مى داند:

1.گسترش جبر گرایى.

2. گسترش گونه تحریف شده قضاوقدر. این وارونگى در برداشت چنان اثر تخر یبگرى داشت که بسیارى از مردم را از کارهاى جدى وبنیانى باز داشت.

3. توطئه زندیقان وتحریف تعالیم حیاتبخش اسلام بادر آمیختن عقاید باطل بدان.

4.گسترش عقاید واندیشه هاى سوفسطائیان.اینان حقایق رابه گونه او هام جلوه مى دادند.

5.جعل وتحریف دروغ پردازان ونسبت ناروا به رسول اللّه.احادیثى مى ساختند ومى پرداختند وگسترش مى دادند که روح تلاش وعزت را نابود مى کرد ومردم رابه زبونى وضعف مى کشاند.36

این مصلح بزرگ باتمام توان به روشنگرى در زمینه هاى فوق پرداخت ودر برخى از موضوعات مقالاتى مستقل نگاشت.37

شیوه سیّد در این مسائل این بود که مردم رابا تاز یانه توبیح بیدار کند آن گاه حسّ امید شان راتحریک نماید ونشان دهد تا هنگامى که اصل عقیده اسلامى باقى است بر طرف کردن این نقیصه ها کار آسانى است. بدین جهت دائماً مسلمانان نخستین وعزتّ وشوکت آنان رانمونه مى آورد.

سیّد در رساله نیچریه پس از تبیین نقش دین وامتیاز دین اسلام برسایرادیان پیشرفت امتها ورسیدن به معارف وفضایل وشناخت حقایق وسعادت دنیا وآخرت را متوقف بر چهار اصل مى داند. نخستین اصل راخرافه زدایى مى داند:
(بایدگوح عقول امم و قبائل از کدورات خرافات وزنگهاى عقاید باطله وهمیه پاک بوده باشد زیرا آن که عقیده خرافى حجابى است کثیف که على الدّوام حایل مى شود در میانه صاحب آن عقیده ومیانه حقیقت واقع واو را باز مى دارد از کشف نفس الامر بلکه چون یک عقیده خرافى راقبول کرد عقل او را وقوف حاصل شد واز حرکت فکریه سر بازد پس از آن حمل برمثل کرده جمیع خرافات واو هام راقبول خواهد کرد واین موجب آن مى شود که از کمالات حقّه دور افتد وحقایق اکوان بر او پوشیده ماند بلکه سسب خواهد شد که جمیع عمر خود رابه او هام ووحشت ودهشت وخوف وبیم بگذراند واز حرکت طیور وجنبش بهایم در لرزه افتد واز هبوب ریاح وآواز رعد ودر خشیدن برق مضطرب گردد وبه واسطه تطیرات وتشاؤمات از غالب اسباب سعادت خود بازماند وبه هر حیله باز ومکارودجالى گردن نهد وکدام بدبختى از این گونه زندگى بدتو خواهد بود.)38

پس از سخنان فوق بر عقل وتوحید اسلامى براى عدم پذیرش خرافات تکیه مى کند وپذیرش خرافات را در تضاد با عقل مى داند.


1.(تفسیر وتفاسیر جدید) بهاء الدّین خرّمشاهى/57 سازمان انتشارات کیهان.
او مى گوید:( اگر خداوند اطاعت ودست نشاندگیها رادر قبال نژاد دیگرى (انگلیسیها) مقدر کرده باشد نژادى که آزادى دینى رااز ما دریغ نمى دارد وبر ما عادلانه حکم مى راند وصلح وصفا بر قرار مى دارد مال وجان ما را حفظ مى کند چنانکه انگلیسیان در هند بر همین نهج رفتار مى کنند بر ما ست که خیر خواه آنان باشیم ودست دوستى آنان رابفشاریم.)
2.مجلّه(حوزه) شماره50 ـ 51 ویژه نامه میرزاى شیرازى بزرگ/ 187.
3. (نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین) محیط طباطبائى مقدمه وملحقات:
سید هادى خسروشاهى 24 ـ 25 مقدّمه دارالتبلیغ اسلامى قم.
4. (العروة الوثقى) با مقدمه سید هادى خسرو شاهى/129 ـ 130.
5. (مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادى) ترجمه ونگارش سیّد غلامرضا سعیدى/145 دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران.
روزى سلطان عثمانى کنیزک ماهرویى رابر وى عرضه کرد سیّد نپذیرفت سلطان گفت: آیا اندیشه ابوالعلاء راتایید مى کنى که مى گفت:
هذا جناة ابى علّى وماجنیت على احد
گفت: هر گز!چگونه مرد خردمند از دواج راجنایت مى داند وحال آن که بقاى نوع انسان وعمران وآبادى کشورها بدان بسته است. امّا من آنچه رادر این امر از عدل وانصاف وفراغ بال لازم است ندارم ونمى توانم داشته باشم از این روى تنهایى را ترجیح مى دهم.
6.(نیچیه) سید جمال الدین اسد آبادى/51 ـ 52 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
7.(العروة الوثقى)/20.
8.(نیچریه)/52.
9.(همان مدرک)/52 ـ 56.
10.(همان مدرک)/55.
11.(( همان مدرک)/56.
12.(العروة الوثقى)/21.
13.(همان مدرک).
14.(همان مدرک)/21 ـ 22.
15.(نیچریه)/13.
16.(همان مدرک)/79; (سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى) صدرواثقى/381 شرکت سهامى انتشار.
17.(نیچریه)/13.
18.(همان مدرک)/75.
19.(بررسى اجمالى از نهضتهاى صد ساله اخیر)/شهید مطهرى/25 نشر عصر قم.
20.(شیج محمد عبده مصلح بزرگ مصر) مصطفى حسینى طباطبایى/42 به نقل از رساله
(الواردات فى سر التجلیات) چاپ مصر چاپ شده ارجزء دوّم(تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمّد عبده).
21.(بررسى اجمالى از نهضتهاى صد ساله اخیر)/25.
22.(العروة الوثقى )/34.
23.(همان مدرک).
24(زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث) احمد امین/113 دارالکتب العربى بیروت.
25.(تفسیر المنار) ج2/82 دارالمعرفه بیروت عبده
در ذیل آیه 167سوره بقره مى نویسد:
(ولمّا تصدى بعض العلماء فى القرن الثانى والثالث لاستنباط الاحکام واستخراج الفروع من اصولها ـ ومنهم الائمه الاربعه ـ کانوا یذکرون الحکم بدلیله على هذا اانمط فهم متفقون مع الصّحابه والتابعین علیهم الرضوان على انه
لایجوز لاحدان یا خذ بقول احد فى الدّین مالم یعرف دلیله ویقتنع به. ثّم جاءَ من العلماء المقلدین فى القرون الوسطى من جعل قول المفتى للعامى بمنزلة الدّلیل مع قولهم بانّه لوبلغه الحدیث فعمل به کان کذلک اواولى. ثم خلف خاف اعرق منهم فى التقلید فمنعوا کّل النّاس اخذأى حکم من الکتاب او السنّه وعدوامن یحاول فهمهما والعمل بهماز ائغاً وهذا غایة الخذلان وعداوة الدّین وقدتبعهم الناس فى ذلک فکانوالهم انداداً من دون اللّه وسیتبراء بعضهم من بعض کما اخبر اللّه.)
سپس در ادامه مى گوید از ائمه اربعه نقل شده که از پذیرش گفتار آنان بدون آگاهى از دلیلى که براى آن حکم دارند نهى کرده اند ودستور داده اند که اگر گفتار آنها با کتاب خدا وسنّت رسول خدا(ص) مخالفتى داشت آراء آنان راترک کنند.
26.(مقالات جمالیه) سید جمال الدین اسد آبادى/93 به کوشش ابوالحسن جمالى انتشارات اسلامى.
27.(همان مدرک)/94.
28.(همان مدرک )/147 ـ 148.
29.(نیچریه)/10ـ 11.
30.این رساله را سیّد در دوران اقامت خود در هند به فارسى نگاشته است. پس از آن به اردو فرانسه به عربى ترجمه شده است.اینرساله تنها برضد مادیگرى نیست بلکه همچون دیگرنوشته هایش در راستاى مبارزه با خرافات بازگشت به اسلام ومبارزه با استعمار فرهنگی… نیز هست.
31.(همان مدرک)/12 ـ 13.
32.(مقالات جمالیه)/97.
33.(العروة الوثقى)/49.
34.(زعماء الاصلاح)/86 ـ 93.
35.(سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى)/380; (العروة الوثقى)/49.
36.(زعماء الاصلاح)/83 ـ84.
37.(العروة الوثقى)/49.
38.(نیچریه)/75.