نوع مقاله : مقاله پژوهشی
آقا محمد بید آبادى
ستمى اندوهبار بر مکتب تشیّع رفته است . از مکتوم ماندن خصایص و الا و الهى امامان شیعه و شخصیّت قله سان اصحابشان و عدم تبیین گفتههاى انسان ساز آنان که بگذریم ، بسیارى از مصلحان ، اندیشه وران ، عالمان ، فقیهان و عارفان که هر کدام در زمان خود قلّهاى بوده و در بسیارى علوم ، دست داشتهاند ، ولى از زندگى آنان در تاریخ اثرى دیده نمى شود . فقط در سلسله اجازات روایى از آنان ، یاد کردهاند . امروز ، با این که نظام اسلامى است و حوزههاى علمیه ، کم و بیش از امکانات تحقیقاتى برخوردار و فاضلان جوان ، پراستعداد و پرشور در اختیار ، مع الاسف ، گامى در این راستا ، به گونهاى شایسته و بایسته برداشته نشده است و این شخصیتهاى و الا مقدار ناشناخته ماندهاند ، حتى براى خواص! از آن جمله: فقیه ژرف اندیش ، حکیم ژرف نگر و عارف و اصل ، آقا محمد بید آبادى که دو دستور العملى او را در پیش آوردیم .
گر چه تاریخ ، گوشهاى از زندگى و خصایص والاى او را ثبت کرده ، ولى دست پروردگان و مکتوبات وى که شاهدى گویا بر عظمت مقام و بزرگى مکانت اوست ، ناشناخته ماندهاند . وقتى گفتههاى به جا مانده از او را مطالعه مىکنیم ، عظمت و قله سانى او ، انسان را به کرنش وامى دارد .
مطالبى در این مکتوبات آمده است که با گذشت دهها سال از عمر آنها و پیشرفت علوم و اندیشهها ، فهم آنها بر بسیارى از خواص ، مشکل مى نماید .
در عرفان عملى ، چونان عرفانى نظرى ، مقامات منیعى را حایز گشت و توفیق هم سخنى و ملاقات ابدال را یافت و صاحب کمالات ویژه و نوعى ولایت گشت و شاید بشود گفت: خود یکى از اوتاد و ابدال بود .
توجّه کنید:
« این ضعیف ، مکرر خدمت جمعى رسیدهام که تقرّب از جبین آنها ظاهر بود و استمداد و استعانت از ایشان جستهام ، لیکن اطلاع ایشان از احوال سبب بعد شده است و آن جماعت ، الیوم مفقودند به حسب ظاهر . اگر چه این جماعت ، سبب وجود سموات و ارض اند ، امّا به موجب « اولیائى تحت قبایى لا یعرفونهم غیرى » ، مستورند و تا کسى مثل ایشان نشود ، ادراک نمى تواند کرد و شناخت » .
با این که این مکانت والا و عظمت را یافته بود ، در میان خلق ، مصداق کامل « کن فى النّاس و لا تکن معهم » بود . واقعاً همدرد مردم بود . رنجها را بر جان مى خرید تا آسایش خلق ، فراهم آید . در علم کیمیا سر آمد بود و مورد احترام سلاطین و زمامداران ، ولى بر الاغ سوار مى شد ، آن هم الاغ رعیتى ، با پالان معمولى!
با تکمه چینى ، معاش مى کرد . به وقت قحطى ، دارایى اش را بذل کرد و مدّت شش ماه تمام ، خوراکش هویچ و زردک خام یا پخته بود . با همین حال حوزههاى درسى بزرگى را اداره مى نمود و با خوشرویى و نشاط ، به انبوه مراجعه کنندگان پاسخ مى داد و مشکل آنان را مى گشود .
شیوه عرفانى نوى را در شیعه بنیاد نهاد . او بود که بذر رشد و بالندگى حکمت متعالیه را در جان پاک ملا على نورى ، پاشید . مرحوم کرباسى به برکت نفس قدسى او ، مایه برکات براى شیعه شد . و از طریق شاگردان سالکش ، چون: صدر الدین دزفولى و . . . در حوزههاى شیعه جانهاى پاک را به قله معرفت و عرفان رساند و در هر دورهاى ثمرات گرانسنگى به بار نشاند .
آوازه دانش ، تقوا و عرفان او ، از حوزه اصفهان فراتر رفت . سطوت علمى و معنوى او حوزههاى دیگر شیعى را فرا گرفت . به گونهاى که عالمان بزرگ بلاد ، به وسیله نامه از او راه مى جستند و دستور العمل مى خواستند .
میرزاى قمى ، صاحب قوانین الأصول ، از او طریقه سلوک را مى خواهد .
میر حسیناى قزوینى ، مخاطب این دستور العمل ، که شرحى از زندگى او در شماره 53 همین مجلّه آمده است ، از قزوین ، با نامه از او و رسم سلوک مى جوید .
امتیاز دستور العملهاى او ، الهام وبهره ورى از کلام ومرام امامان شیعه است . پشتوانه هر گفته او چندین روایت است . همین دستور العمل ، مضمون روایتى از صادق آل محمد است که در پاورقى آمده است .
خلاصه ، بیان کمالات ، اوصاف و برکت وجود و مجاهدتهاى او ، این مقام را نگنجد . با نقل چند بیت ، از سنگ نبشته شاعر گرامى ، محمد کاظم و اله ، که ترسیم روشنى از مقام و مکانت اوست ، مقام را به پایان مى بریم .
حضرت آقا محمد آن که در هر فن و علمطفل مکتب خانه او بود عقل ذوفنونماحى کفر و ضلال و حامى اسلام و دین عرف از قهرش مخوف و شرع از لطفش مصونچونکه بود او چار رکن علم و عرفان رفت و شدخانه دین قصر علم و کاخ رفعت سرنگونعارف سرّ اله آن نظم وحدت آن که بودقطب الاقطاب جهان و کاخ گردون راستون
. این دستور العمل و رساله سیر و سلوک ، به همت فاضل وارسته ، محمّد محسن معزّى تهرانى ، استنساخ و در اختیار ما ، قرار گرفته است . خدا به او و ما توفیق سلوک تا لقاى یار را عنایت کند . ان شاء اللّه .
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
چون بناى ایمان و ایقان بر ریاضت و مجاهدت است کما قال اللّه تعالى:
« والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و اءنّ اللّه لمع المحسنین » 1
و شکى نیست در آن که مراد از این مجاهده ، مجاهده کبیره است که سبب هدایت طریق الهى است . و این آیه ، با این اختصار ،متضمّن معانى بسیار است .2
اولاً ، مجاهده و آن شمشیر زدن است نفس را که « أعدى عدوّ » 3 است که الفت نموده است به مشتهیات جسمانى و جامع همه شهوات و غضب است ، چنانکه حقّ سبحانه و تعالى فرموده است :
« و امّا من خاف مقام ربّه و نهى النّفس عن الهوى . . . »4
و چنانچه شهوت از هواست غضب نیز از هواست . اگر آدمى خواهد که با شهوات نفسانى مجاهده کند ، مشقّت او بسیار است و همیشه مغلوب است .(براى غالب شدن) ، ناچار است که به گرسنگى سدّ مراد کند تا بعضى از قواى او ضعیف شود . و آسان شود مجاهده . و جوع نیز ، آدمى را از قوت عبادات و اذکار مى اندازد ، پس ناچار است از آن که مرتبه به مرتبه ، کم کند خوردن را تا قوه جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته مجاهده آسان شود .
و دیگر الفت معاشرت است ، که همیشه نشسته است که او را رفقا مخالفت مى کند از این مجاهده و اگر (مخالفت) نکند همین معاشرت مانع است . و دیگر الفت با کلام است و رفع آن صمت است از او . و رفع آن با الفت به ذکر و فکر است .
و دیگر الفت با خواب است و جوع (گرسنگى) را کم مى کند .
و جامع همه آن است که هر چه نفس خواهد مخالفت کند در ابتدا ، و مشغول شود به ذکر الهى . و غرض در همه اینها ، مى باید قرب باشد ، چنانچه لفظ « فینا » دلالت بر آن مى کند . یعنى مجاهده مى کنند با نفس و شیطان از جهت ما قرّب فى اللّه و قرب فى اللّه بعد از قول للّه است؛ زیرا که مراد از « قرب للّه » ، رضاست در ضمن ارتباط و سیر الى اللّه . و از لفظ « جاهدوا » استفاده مى شود ، مطلق قربى و از « فینا » این نوع از قرب که(باید) از همه مجاهدات ، خواه در ترک منهیّات باشد و خواهد فعل مأمورات بکند ، در همه اینها ، منظورش ربط باشد به ذات و صفات و تخلّق به اخلاق اللّه .
و آن قرب(فى اللّه)در ضمن اکل و شرب و جماع حاصل نمى شود به خلاف قرب للّه که جمع مى شود .
و تصحیح نیّت ، که از اعظم مجاهدات است . و راهش این است که: این مطلب(را) منظور دارد که هر چند مطلب عظیمتر است ، کمال بیشتر است و کمال بنده اتّصاف است به صفات بارى تعالى تا به مرتبهاى (به حسب اخبار صحیحه)برسد به آن که گفتهاش گفته خدا باشد و شنیدنش شنیدن خدا باشد: « بى یسمع و بى ینطق و بى یبصر و بى یمشى »5 و این مرتبه را تصوّر صحیح
نمى توان کرد در ابتدا . بله ، مجمل مى توان تصور کردن که چنان شود که کارهاى او خالص شود در ابتدا ، به آن که اگر خواهد نمازى خالص ، نمى تواند کرد و هر چند مى کوشد چون تأمّل مى کند ، یا ریاست: یا از جهت خلاصى از جهنّم ، یا رسیدن به نعمتهاى بهشت است . و در همه موارد نفس مطلوب است(در حالى که)او مأمور است که عبادت خالص به جاى آورد . و هر عملى که مى کند همه ضایع و او را اصلاً به جناب اقدس الهى راهى نمى رسد . و(با صبر بر مجاهده) در آخر چنین مى شود که همه افعال او ثوابش بلند و آنا فآناً ذوق و شوق و محبتش در تزاید بیند و کمال بندى را مشاهده نماید که همه کارهاى(او) خالص شود . « من کان للّه کان اللّه له » شود که هر چیز در خاطرش خطور کند چنان شود و همه کمالات او را حاصل گردد ، تا به معنى کمالاتى که فوق همه کمالات است . و از مرتبه « ان هم الا کاالأنعام بل هم اضلّ . . . »6 خلاصى یافته ، به درجهاى رسد که بهتر از ملائکه مقرّبین باشد . چنانچه احادیث صحیحه بر آن دلالت مى کند و علومش ، حقیقتاً ، «لدنیّه » شود و از مرتبه اسفل السافلین طبیعت ، خلاص شده ، بهتر از مقرّبانى شود که چندین هزار سال بندگى کردهاند که اصلاً غبار عصیان بردامن عصمت ایشان ننشسته باشد و به مرتبه « علماء امّتى کانبیاء بنى اسرائیل »7 رسد ، هر چند هیچ نخوانده باشد و آنچه علماء در هفتصد سال ریاضت کسب کرده باشند ، او را آنى ، حاصل شود .به دلیل: « لنهدینّهم سبلنا » که قسم است به ذات اقدس خود که معنى آن این است که: « و اللّه البته او را هدایت کنیم به راههاى قرب خود » 8 که در هر ساعتى کشف حجابى شود و راهى به دست او دهند که اگر خواهى از این راهها نزد ماآ .(بیا) و بعد از آن قسم ، قسمى دیگر مى فرماید که: و اللّه که حق سبحانه تعالى با اوست و او را به قرب خود فائز مى گرداند .
چون پرسیدند از حضرت سید الانبیاء ، صلى اللّه علهى و آله ، که احسان کدام است؟ حضرت فرمودند که:
« احسان آن است که عبادت کنى خداوند خود را چنانکه او را در حال عبادت ببینى » 9
چنانکه از حضرت سیّد الاوصیاء ، علیهم السلام ، پرسیدند که: آیا خداوند خود را بینى؟ حضرت فرمودند که:
« هرگز چنین نبودهام و نخواهد بود که خداوند ندیده را عبادت کنم »10
و بعد از آن ، سیّد انبیاء ، صلى اللّه علیه و آله ، فرمودند که:
« اگر به این مرتبه نرسیده باشى که خداوند خود را ببینى ، به این مرتبه مى رسى . »
اول مرتبه(آن است) که: خود را منظور(در منظر)او ببینى و این مرتبه چنان است که بنده به این مرتبه مى رسد ، محال است که مخالفت الهى کند وهم چنانکه اشاره به مطلوب است ، اشاره به این راه نیز هست که عبادت او را به قرب عظیم مى رساند که رتبه « لى مع اللّه » که حضرت سیّد المرسلین فرمودهاند که:
« مرا با خداوند خود وقتى است که در آن جا راه ندارد ملک مقرّبى و نه نبى مرسلى »11
و اشعار مى دارد به آن که اگر چنین عبادت بکنى ، نیکى به خود کرده جناب اقدس الهى از آن ارفع است که از این عبادات نفعى به او عاید گردد .
پس ، از این آیه کریمه ظاهر شد اصول خمسه ریاضت که آن: صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام با رعایت مراقبه که همواره حق سبحانه و تعالى را بر خود مطلّع داند و جلالت و عظمت او را مشاهده نماید که با این عظمت و جلال حاضر و ناظر است و بر ضمایر و اسرار مطلّع است .
پس مشغول اربعینیّات شود 12چنانکه وارد شده است:
« هر که چهل روز خالص ، از جهت حقّ سبحانه باشد ، حقّ تعالى چشمههاى حکمت را از دل او بر زبان او جارى مى گرداند . »13
پس مى باید عزلت و انفطاع تام داشته باشد از خلائق . مطلقاً ، با مردم الفت نداشته باشد و شب و روز مشغول ذکرباشد . در نماز ، همیشه ، با حضور قلب و همى شه رعایت دل کند که در خاطرش چیزى در نیاید و اگر درآید ، به تضرّع و ابتهال دفع آن را از خداوند خود طلب نماید و باز مشغول شود و گاهى مشغول دعاها باشد مثل دعاهاى « پانزده مناجات » 14و گاهى مشغول ذک « یا اللّه » شود . و مى باید که ملاحظه نماید که بداند حق سبحانه و تعالى ، همه جا حاضر است ، نه آن که جسمى تصوّر کند خداوند خود را ، خواه جسم لطیف و خواه جسم کثیف و بزرگش بداند ، نه به بزرگى جسمانى و نه غایبش داند به غیبت جسمانى که اعظم حجبت اعتقادات فاسده است . و از لوازم بشریّت است که آدمى ، خداوند خود را داند چنانکه روح ، نه در بدن است و نه خارج از بدن ، نه بزرگ است نه کوچک و نه سیاه است و نه سفید ، چنانکه علومى که آدمى حاصل مى کند با آن که در قوّه حافظه جا دارد و تصوّر نمى تواند کرد که حافظه در کجاست ، هر چند که حکما از جهت
قوى و حواس باطنه مقرّر ساختهاند که حس مشترک در مقدم دماغ جا دارد و بعد از آن ، متخیّله .
امّا(این گفتهها) خیالى است ، برهانى تمام ندارد . و بنابراین است که یکجا راه اینها را بسته به قوله تعالى: « و ما أوتیتم من العلم الاّ قلیلا »15 بلکه حواس ظاهر را تصوّر نمى توان کرد که در قوّه باصره صد هزاران چیز در آید ، نه بزرگ شود و نه کوچک و قوّه تکلّم ، وقتى که ینابیع حکمت از او جوشان شود ، چه ربط است ، دل را به آن و دل از کجا(این حکمتها را) مى یابد .
سپس مى باید ذات مقدّس خداوند خود را حاضر داند ، نه از قبیل جسمانیات و نه روحانیت . چون هر چند اقوى است ، رفیعتر است و با این همه تنزیه ، که حق سبحانه و تعالى دارد ، نهایت قرب به بندگان دارد و « اقرب من حبل الورید »16 است و مدبّر و مرّبى است انواع مکنونات را .
با این نحو ذکر کردن ، خداوند خود را حاضر دانستن و در هر ذکرى او را یاد کردن و دل را متوجّه او ساختن و ذکر را از دل کردن ، به اندک زمانى ترقیّات عظیم حاصل مى شود و این فقیر تجربه مکرّر کردهام . فتح ابواب در ده روز شده است . و در حین اربعین ، تمام چیزها ظاهر شده است که وصف نمى توان کردن ، لیکن شیاطین
جنّ و انس ، ممانعتهاى عظیمه مى کنند . چون(هر) چند راه نزدیکتر است ممانعت ایشان عظیمتر است و لهذا شیاطین در مباحثات متعارفه هرگز ممانعت نمى کنند ، بلکه معاونت مى نمایند و هر که متوّجه این راه شد ،(به) هزار وجه ، مى گویند این خوب نیست و تحصیل علم واجب است و اوقات ضایع مى شود ، چنانکه اگر خواهد تصدّقى از جهت خدا کند ، هزار وجه از ممانعت دارند ، و اگر چیزى در باطل صرف نماید ، هزار وجه در تحسین او مى گویند و مجاهده همین معنى دارد که برنفس دشوار است و بر شیاطین دشوارتر .
پس مى یابد مبتدى هر چند ایشان معارضه نمایند ، او نیز ، به جناب اقدس متوجه شده ایشان را به سهام « لا حول و لا قوّة الا باللّه العلىّ العظیم » 17از خود دور گرداند ، تا به رتبه محبت فائز گردد و دیگر معاوضه کم شود و در اوقات صلوات(نمازها) مى باید که سعى نماید که همه با حضور قلب باشد و معانى آیات و اذکار و دعوات را بفهمد و دل را با خداوند تعالى داشته باشد که مطلب عظیم ، از این مجاهدت ، آن است که نمازهاى او ، همه ، با حضور قلب باشد و لمحهاى که شیاطین خاط را به جاى دیگر برند ، باز تدارک کند و خود را متوّجه سازد و توّجه به جناب اقدس
نماید تا به مرتبه محبّت رسد و بعد از آن ، مشقّت نماز بالکلیّه بر طرف مى شود . چنانکه سیّد انبیاء ، فرمود:
« أرحنا یا بلال » 18و « قرّه عینى فى الصّلاة »19
عملاً ، تا کسى به مرتبه محبّت فائز نشود ، نه اسلام دارد نه ایمان و نه نمازش مقبول است و نه سایر عبادات و نه تصوّر کنى که کتب حکمت خواندن ، منافات ندارد با یاد خدا ، بلکه از حجب ظلمانیه است که ضدّ صریح این راه است و همچنین کتب کلامیه و معارضات و مجادلات .لهذا ، مبالغات عظیمه و نهى از همه ، وارد شده است و از دلایل ، زیاد نمى شود ، بلکه اغلب آن است که ایمان فطرى ، که حق تعالى به او عطا فرموده است ، زایل مى شود و یک شبهه تأثیرش در نفس بیشتر از هزار برهان است و نهایتاً ایمان و ایقان به ریاضت مى شود وبه قانون شریعت مقدسه وبه نصوص قرآنیه و حدیثیه . پس اگر معارضات نفس و شیطان به کثرت دعوات و تضرّعات کم نشود ، استعانت جوید به توجّهات مقربّان که در این راه هستند و غالب آن است که مخفى مى باشند ، همان بهتر که وقت معارضه متوسلّ به جناب اقدس خداوند شود و تضرّع و زارى کند تا حق ، سبحانه و تعالى ، حمایت فرماید . و این ضعیف ، مکرّر به خدمت جمعى رسیدهام که تقرّب از جبین آنها ، ظاهر بوده و
استمداد و استعانت از ایشان جستهام ولیکن ، اطّلاع ایشان از احوال ، سبب بعد شده است و آن جماعت ، الیوم ، مفقودند به حسب ظاهر و اگر چه این جماعت سبب وجود سموات و ارضاند ، امّا به موجب: « اولیائى تحت قبائى لا یعرفونهم غیرى » مستورند . و تاکسى مثل ایشان نشود ، ادراک نمى تواند کرد و شناخت .20
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصلواة على اشرف الواصلین و المحسنین و العارفین محمّد و آله و عترته الأجبین و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته