مصاحبه با آیة الله حاج شیخ حیدر على محقق

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حوزه دیرین سال اصفهان الگوها و اسوه هاى علم و تقواى آن تلاش سترگى که در آن جریان داشته و به سان زاینده رود مى جوشیده و مى خروشیده و آب حیات به کام تشنه زمین مى رسانده است باید براى نسل امروز که در تکاپوى فراگیرى دانش دین اند و دغدغه شناخت درست از نادرست کژى از راستى و راه از بى راه دارند و آهنگ حرکت به سوى نور شناسانده شود.

نسل امروز باید بداند و درک کند به جان که در گذشته با آن همه تنگناها بى مهریها شلاقها دشنه ها آوارگیها و حرمانها و...

دین باوران و عاشقان سر از پا نشناخته کوى دوست چه سان تلاش کرده اند و براى حفظ دین از گزند ناپاک طینتان آوارگیها و در به دریها را تاب آورده اند. از همه مهمتر در این کشاکشِ دردآگین نلغزیده اند و دین به دنیا نفروخته اند. صبورانه رنج کشیده اند و دردمندانه از کیان دین و ایمان پاس داشته اند.

محکم و استوار به سان صخره هاى عظیم تکیه گاه محرومان در تند باد حوادث بوده اند. با رنج آنان رنجور و با شادى آنان شاد زیسته اند. با مردم بوده اند همیشه.

غبار از چهره ها سترده اند و بر قلبهاى زخمى و دردمند مرهم نهاده اند. بعد از آن که از این کوره گداخته و آزمون سخت و پرمشقت سربلند بیرون آمده اند و مقبولیت عام و خاص یافته اند و چشم و چراغ جمع شده اند باز هم نگاهشان به دنیا نگاه دو ران دورى از آن بوده است بى رغبت به آن. زیّ طلبگى را به سویى ننهاده اند
و زرق و برق زندگى را بچسبند و بگسلند پیمانى را که با خداوند در آغاز گام در این راه بستند.

همیشه بویژه در لحظات وسوسه انگیز زندگى تابلوى زندگى تلخ و پرمرارت گذشته خود را به تماشا ایستاده اند و به جلوه هاى دنیا مردانه پشت کرده اند و در صراط نور ادامه راه داده اند.

استاد حیدر على محقق یادگارى است از این کاروان پرشکوه.

استاد آیة الله حیدر على محقق در مدرسه نیماورد در حجره اى ساده و بى پیرایه که به گلیمهاى رنگ و رو رفته مفروش و به کتابهاى فقهى تفسیرى روایى و... آزین بسته شده است گرمابخش محفل طلاب و تابلویى است عظیم و با شکوه در برابر دیدگان طلاب.

این تابلوى درس آموز آینده را براى طلاب ترسیم کرده است. هرکس اهل کوى ماست بسم الله.

رنج و حرمان دورى از زخارف دنیا تلاش و ایثار و خلوص و... شرط راه است.

هرکس براى رسیدن به آلاف و الوف به این وادى مقدس گام نهاده بداند راه گم کرده و بى راهه مى پیماید. تابلویى که در بلنداى مدرسه در جلوى چشم اصحاب مدرسه نصب شده و اهل بصیرت را به تفکر و تأمل وا مى دارد راه را مى نمایاند راهى بس دشوار نه استراحتگاهى نه مقرّى براى تن آسایى. امید این که ما و دیگر طلاب از این تابلو و دیگر تابلوهاى پرشکوه حوزه هاى علمیه درس آموزیم و راه از چاه باز شناسیم.

(حوزه)

حوزه: با تشکر از حضرت عالى که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید لطفاً در آغاز اجمالى از زندگى علمى تحصیلى خود را بیان بفرمایید.
استاد: ادبیات را از محضر حضرات آقایان میرزا محمد على فرقانى آقا شیخ محمد باقر قمشه اى و آقا شیخ محمد على عالم فرا گرفتم.

قوانین را خدمت آقا شیخ محمد خراسانى معروف به حکیم و آقا شیخ محمد حسن عالم شرح لمعه را خدمت آقا شیخ على یزدى رسائل را خدمت آقا سید
مرتضى خراسانى; که از شاگردان مبرز حاج آقا رضا همدانى بود خواندم.

بخشى از کفایه را در محضرآقا سیّد مهدى درچه اى خواندم و بخش دیگر آن را از محضر استاد بزرگوار آقا سید محمد نجف آبادى استفاده کردم. ایشان در تدریس کفایه مسلط بود. از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانى بود.

امّا اساتید خارج من در اصفهان حضرات آقایان: آقا شیخ محمد رضا نجفى آل علاّمه که تقریرات درس ایشان را نوشته ام آقا سید محمد نجف آبادى آقا سید على نجف آبادى بودند. آقا سید على نجف آبادى مرد بسیار فاضلى بود. درباره ایشان شبهه اعلمیت بود. بسیارى از فضلاى اصفهان درس ایشان شرکت مى کردند از جمله: مرحوم حاج شیخ احمد فیاض آقا سید على علامه فانى و...

مدتى هم براى تحصیل به قم مشرف شدم و از محضر آیات عظام: آقاى صدر سیّد محمد تقى خوانسارى و آقاى حجّت بهره بردم.

در نجف اشرف هم از محضر حضرات آیات عظام: آقا میرزا ابراهیم اصطهباناتى آقا سید محمود شاهرودى آقا شیخ محمد کاظم شیرازى و آقا سید جمال الدین گلپایگانى استفاده کردم.

در مجموع چهارده سال دوره خارج ما به طول انجامید.

حوزه: حضرت بحمدالله از محضر اساتید بسیارى بهره برده اید لطفا اگر خاطره اى از آن بزرگواران به یاد دارید بیان کنید.
استاد: گفتم که کفایه را و قسمتى از متاجر را خدمت آقا سید مهدى درچه اى خواندم. ایشان روزى در مقام موعظه به شاگردان فرمودند:

(تمام همّت خویش را بر تحصیل توأم با تقوا قرار دهید. روزى را خداوند متعال مى رساند; زیرا خداوند متعال معاش اهل علم را عهده دار شده است.)

دو مقام تأیید بر گفتار خود خاطره اى فرمودند که مناسب است این جا نقل کنم:
(نجف که بودم روزى براى صبحانه چیزى در حجره نداشتم. خیلى هم گرسنه بودم. نگران بودم که اگر با این وضع در درس شرکت کنم ممکن است مطالب استاد را خوب فرا نگیرم.

در هر صورت از مدرسه آمدم بیرون و به سمت حوزه درس حرکت کردم. مقابل یکى از بقالیها که رسیدم صاحب مغازه مرا صدا زد. صورتم را به طرف صدا برگرداندم. صاحب مغازه گفت:

شما برادر حاج سید محمد باقر درچه اى هستید [سید محمد باقر از بزرگان حوزه بود و این دو برادر خیلى به هم شبیه بودند] گفتم: بلى.

گفت: برادر شما خیلى بزرگوار بود. شما تا وقتى که این جا هستید هرچه نیاز داشتید از مغازه من ببرید!)

خاطره دیگرى که باز به ایشان مربوط مى شود این که آن مرحوم در این اواخر سکته کرده بودند و قسمتى از بدنشان بى حرکت و لمس شده بود. درشکه اى داشتند که روزهاى چهارشنبه ایشان را به درچه مى برد. ایشان گفتند:

(روز چهارشنبه بود و مى خواستم بروم درچه. درشکه خراب بود و پول هم نداشتم که درشکه را درست کنم.

از مسجد که بیرون آمدم قدرى صلوات هدیه به امامزاده سیدمحمد پسر امام على نقى(ع) فرستادم تا این که خداوند فرجى برساند.

هنوز نزدیک مسجد بودم که شخصى آمد گفت: آقا! مبلغ هشتصد تومان وجوهات دارم آورده ام پیش شما.

من هم ازآن وجوهات درشکه درست کردم و خدا بر این که زود حاجتم را برآورد شکر کردم.)

مقصود ایشان این بود که اگر اهل علم تحصیلشان همراه با تقوا باشد خداوند آنان را به خود وا نمى گذارد.

از جمله اساتیدم مرحوم حاج شیخ محمد رضا نجفى مسجد شاهى است. من در درس خارج ایشان شرکت مى کردم. این درس را مرتب ثبت و ضبط مى کردم. آن
مرحوم هم خیلى به من اظهار محبت مى کردند به طورى که روزى مانعى پیش آمد نتوانستم در درس شرکت کنم. ایشان نگران شده بودند و مرحوم حاج آقا عطا را فرستاده بودند که به هر کیفیتى هست فلانى در درس شرکت کند; زیرا مطالب من را ایشان خوب ثبت مى کند.

از جمله خاطراتى که از ایشان به یاد دارم این است که مى فرمود:

(ایّام شیرخوارگى خود را به یاد دارم!)

درباره شیخ الریٌیس ابوعلى سینا مى گویند که مى گفته است:

(ایّام شیرخوارگى خود را به یاد دارم.)

بعد در همین رابطه مى فرمود:

(مرحوم پدرم آقا شیخ محمد حسین که از علماى بزرگ و فرد بسیار زاهد و عابدى بود و صاحب کرامات به هنگام شیرخوارگى من از نجف آمده بودند اصفهان براى دیدار با خویشاوندان. خادمه اى داشتیم مرا بغل کرد وآورد خدمت پدرم.

ایشان با دست اشاره کرد او را ببرید. من با غیر خدا رابطه اى ندارم و دوست ندارم به غیر او اُنس بگیرم.)

شاید در آن هنگام در حال مخصوصى بوده اند.

باز مى فرمود:

(پدرم در همان مسافرت وقتى وارد اتاق شد فرشى را که پهن کرده بودند ایشان روى آن بنشیند کنار زد و روى زمین نشس.)

آقا شیخ محمد رضا از بزرگان اهل علم بود. از دوستان صمیمى مرحوم حائرى و با ایشان همدوره بود.

آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى درباره مرحوم حاج شیخ محمد رضا مسجد شاهى فرموده بود:

(حاج شیخ محمد رضا شیخ بهایى عصر ماست.)

این سخن را از آن روى گفته بود که شیخ محمد رضا جامع معقول و منقول بود و واقعاً مرد فوق العاده اى بود.
به خاطر همین عمق دانش بود که هر وقت به قم مشرف مى شد مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى از ایشان مى خواست در مدت اقامت درس شروع کند.

از فرمایشات حضرت امام رحمة الله علیه که به مناسبتى از ایشان یاد مى کند و مى فرماید:

معلوم مى شود که در همین ایّام از محضر مرحوم شیخ محمّد رضا مسجدشاهى استفاده مى کرده است. وقتى که به قم مشرف مى شدند تا چند روزى در منزل حاج شیخ عبدالکریم مى ماندند تا این که جاى مناسبى براى ایشان آماده مى شد.

گاهى اوقات براى ما از این رفت و آمدها خاطراتى نقل مى کرد از جمله زهد و سادگى حاج شیخ عبدالکریم را مى ستود. در این باره مى فرمود:

(در یکى از سفرها که به قم مشرف شدم طبق معمول یکى ـ دو شب اول را در منزل حاج شیخ عبدالکریم به سر بردم. وقتى خواستم آن جا راترک کنم فرزند کوچک ایشان آقا مهدى اصرار مى کرد: شما چند شب دیگر هم منزل ما بمانید.

به مزاح گفتم: فرزندم شما خیلى اصرار مى ورزید. چرا آقا چنین اصرار نمى کند! در پاسخ گفت: به خاطر این که چند شبى که شما این جا بودید آقا دستور داده بود که شام و پلو درست کنند و اگر شما بروید دیگر از پلو خبرى نیست!)

همچنین درباره زهد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم مى فرمود:

(یک وقتى به اجازه مرحوم حاج شیخ وارد اندرونى شدم. در اندرونى اتاقى بود مخصوص خود ایشان. وقتى وارد آن اتاق شدم دیدم تنها یک گلیم در کف اتاق پهن است و صندوقى هم در کنار اتاق گذاشته شده است. اتاق بسیار ساده و زاهدانه بود. همان جا گفتم: واقعاً اگر کسى مى خواهد معناى زهد را بفهمد باید بیاید این جا را ببیند.

مرحوم حاج شیخ از این سخن من خوشش نیامد!)

درباره زهد و ساده زیستى بزرگان مناسب است مطلبى را درباره زهد و ساده زیستى مرحوم حاج آقا رضا همدانى که از استادم مرحوم حاج سید مرتضى
خراسانى شنیده ام بگویم.

مى دانید که مرحوم حاج آقا رضا همدانى شخصیت بزرگ علمى بود و یک دوره فقه مبسوط نوشته است که برخى از نوشته هاى ایشان چاپ شده است.

یکى از علماء معتقد بود:

(اگر دوره فقه حاج آقا رضا چاپ شود جایگزین کتاب جواهر مى شود و جواهر متروک خواهد شد.)

ایشان با این مرتبت علمى و این که تا حدودى مرجعیت هم داشته و وجوهات در اختیارش بوده است زندگى بسیار ساده اى داشته است. مرحوم خراسانى مى گفت:

(استاد ما زندگى ساده اى داشت. براى صرفه جویى از گوشت گاو به جاى گوشت گوسفند استفاده مى کرد; زیرا ارزانتر بود. نسبت به مشکلات طلاّب خیلى حسّاس بود و سعى مى کرد حتّى الامکان گرفتاریهاى آنان را برطرف کند. به من گفت: آقا سیّد مرتضى! اگر طلبه یا اهل علمى را دیدى که مقروض است یا گرفتارى دارد به من اطلاع بده تا گرفتاریش را برطرف کنم. در غیر این صورت تو مقصر هستى!)

حوزه: حضرت عالى از محضر مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانى بهره برده اید اگر از آن عارف بزرگ خاطره اى دارید لطفا بفرمایید.
استاد: ایشان بحث فقهى داشتند که عصرها در منزل مى فرمودند. بنده هم در این درس شکرت مى کردم.

مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانى در زهد و تقوى معروف بود. اهل ریاضت بود و کراماتى هم داشت. چند خاطره از آن بزرگوار به یاد دارم که براى شما نقل مى کنم:

به مناسبتى براى من نقل فرمودند:
(شبى عده زیادى از بستگان که براى زیارت به نجف اشرف آمده بودند به منزل ما وارد شدند. شام نخورده بودند و ما هم در منزل چیزى نداشتیم!

از منزل خارج شدم براى تهیه غذا. مغازه ها بسته بود. عبا را بر سر کشیدم و رفتم به سمت حضرت امیر(ع). آن جاهم مغازه ها بسته بود. متحیّر بودم که خدایا چه کنم. گفتم:

خدایا! اینان زوّار حضرت امیر(ع) هستند و از بستگان من. در این حال که این حرفها را با خود زمزمه مى کردم دیدم: مغازه اى در آن طرف باز است. حال آن که من چنین مغازه اى را قبلا ندیده بودم. چند گام به طرف مغازه رفتم. یک وقت متوجّه شدم که مغازه دار سلام کرد. گفت: چه مى خواهى. آنچه احتیاج داشتم به او گفتم. تمامى آنچه را که مى خواستم به من داد. قرار شد پولش را بعد پرداخت کنم.

چند قدمى که آمدم برگشتم و به عقب نگاه کردم نه مغازه اى بود و نه کسى!)

باز نقل مى فرمود:

(یک وقتى بسیار بدهکار شده بودم. مدتى به حرم حضرت امیر(ع) مى رفتم و براى پرداخت قرضهایم دعا مى کردم. ولى فرجى نشد.

روزى به همسرم گفتم: شما بروید حرم و براى اداى قرضهایمان دعا کنید. شاید خداوند مى خواهد دعاى شما را اجابت کند.

ایشان رفتند حرم. پس از مدتى برگشتند با پاى برهنه و خیلى ناراحت.

گفت: کفشهایم را هم از دست دادم!

خیلى ناراحت شدم بلند شدم و عبار را به سر کشیدم و به حرم مشرف شدم. مختصرى زیارتنامه خواندم و شروع به عرض حال کردم به حضرت. از حرم آمدم بیرون. درِ حرم شخص ناشناسى پول زیادى به من داد. این پول به حدّى بودکه قرضهایم را پرداخت کردم و تامدتى هم براى مخارج روزانه ازآن استفاده کردم.)

مرحوم آقا جمال الدین گلپایگانى که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بود درباره فوت آن مرحوم مى گفت:

(پس از این که مشروطه به انحراف کشیده شد ومفاسد این انحراف یکى پس از
دیگر آشکار مى شد مرحوم آخوند تصمیم گرفت به ایران برود و اقدام اساسى بکند.

حدود پانزده نفر از علماء اسم نوشتند که همراه ایشان به تهران بروند. من هم یکى از آنان بودم. وسیله بیرون نجف آماده شد. مرحوم آخوند شب براى زیارت به حرم حضرت امیر(ع) مشرف شد. صحیح و سالم بود. سحرگاه صدا بلند شد که آخوند فوت کرد! ایشان را ایادى انگلیس مسموم کردند; زیرا مى دانستند اگر مرحوم آخوند به تهران برود مشروطه را دگرگون خواهد کرد و این بر خلاف سیاست و مصالح انگلیسیها بود.)

حوزه: اگر خاطره اى از دیگر بزرگان حوزه علمیه اصفهان بویژه مرحوم آخوند کاشى مرحوم جهانگیر خان قشقایى مرحوم ملا محمد باقر فشارکى ملاحسین فشارکى و... دارید و یا شنیده اید لطفاً بیان کنید.
استاد: آخوند کاشى از فلاسفه واهل زهد و کرامات بوده است. یکى از شاگردانش به نام شیخ محمد مفید نقل مى کرد که:

(مرحوم آخوند کاشى ازدواج نکرده بود. به شاگردانش مى گفت: من از این که همسر نگرفته ام پشیمانم. با حال تأثر مى گفت: اگر فرداى قیامت پیامبراکرم(ص) از من سوٌال کند: چرا از سنّت من اعراض کرده اى؟ جوابى ندارم.)

آقا سید محمد رضا خراسانى که مدتى ریاست حوزه اصفهان را داشتند و از شاگردان مرحوم آخوند کاشى بودند نقل مى کردند:

(آخوند کاشى اخلاق تندى داشت و همه وقت نمى شد هر مطلبى را از ایشان سوٌال کرد. یک وقتى سرحال بود و در حجره هم کسى نبود پرسیدم: آقا! شما چرا ازدواج نکردید؟
گفت: به دو علت: یکى فقر و دیگرى سوء خلق. من اخلاق خوبى ندارم. ترسیدم بنده خدایى را اسیر خودم بکنم.)

یکى از شاگردان آن مرحوم نقل مى کرد:

(من گاهى اوقات به حجره آخوند مى رفتم و براى ایشان قلیان درست مى کردم. یکوقت برف زیادى باریده بود. رفتم حجره ایشان ببینم اگر کارى داشته باشند انجام بدهم.

آخوند گفت: فلانى گرسنه ام اگر کلاجوشى باشد خیلى طالبم.

از حجره آمدم بیرون تا کشک تهیه کنم و غذا را درست کنم. تا به سالن مدرسه رسیدم دیدم در آن هواى سرد زمستانى مردى از عشایر آمده و سراغ آخوند را مى گیرد. او را به حجره آخوند راهنمایى کردم. به خدمت آخوند رسید. بعد از سلام و احوالپرسى مقدارى کشک که همراهش بود کنار حجره آخوند گذاشت و از آخوند خداحافظى کرد و رفت!)

آخوند کاشى مرد فوق العاده اى بوده است. شبها و سحرها ذکر: (یا سبّوح و یا قدّوس) او از حجره اش بلند بوده است. یکى از علماء مى گفت:

(در نیمه هاى شب که یا سبّوح و یا قدّوس آخوند بلند مى شد من احساس مى کردم که درختها با او همنوا هستند!)

مرحوم آیة الله بروجردى در فلسفه از شاگردان ایشان بوده است. درباره مرحوم آخوند کاشى مى گفت:

(آخوند هم در معقول مجتهد بود و هم در منقول.)

یکى دیگر ازشخصیتهاى بزرگ اصفهان مرحوم جهانگیر خان قشقایى است. ایشان هم مرد فوق العاده اى بوده است. مرحوم آخوند کاشى در برابر ایشان اظهار کوچکى مى کرده است.

این دو بزرگوار نسبتاً کوشه گیر و منزوى بوده اند. یک وقتى مرحوم آخوند به جهانگیر خان مى گوید:

امشب شب قدر است چه خوب است برویم به یکى ازمجالس موٌمنین و در دعا
و مناجات شرکت کنیم.

مرحوم جهانگیرخان مى پذیرد.

بنا مى گذارند که مجلس آخوند ملا محمد باقر فشارکى که از علماى بزرگ اصفهان بوده است شرکت کنند. شب که فرا مى رسد عبا را بر سر مى کشند و به طور ناشناس وارد مجلس مى شوند و در گوشه اى مى نشینند.

مرحوم فشارکى خطاب به مردم مى گوید:

(صفات رذیله را از خود دور کنید تا شایستگى فیوضات پروردگار را پیدا کنید.)

براى آماده کردن مردم جهت توبه و انابه داستانى را نقل مى کند:

(جوان کنّاسى دلباخته خانمى مى شود که ازحمام بیرون آمده است و راهى منزل خویش است.

خانم روحیه جوان را احساس مى کند. او را به درون منزل راه مى دهد. وقتى که جوان وارد مى شود آیینه اى به دستش مى دهد تا این که جوان خود را در آیینه ببیند!

جوان همین که نظر به آیینه مى افکند سر و صورت و لباس کثیف خود را مى بیند احساس شرمندگى مى نماید و آیینه را به کنارى مى گذارد و از منزل بیرون مى رود.

خانم علت این دگرگونى حال را از جوان مى پرسد.

جوان پاسخ مى دهد: به دور از انصاف است که من با این آلودگى در کنار تو بنشینم!)

مرحوم فشارکى وقتى این داستان را نقل مى کند این دو بزرگوار به شدّت گریه مى کنند و تحت تأثیر قرار مى گیرند.

بله این نشانه صفاى دل و پاکى درون است.

آخوند ملا حسین فشارکى برادر آخوند ملا محمد باقر از علماى کم نظیر بود. خیلى بر فقه مسلط بود. وقتى که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى و مرحوم نائینى به عنوان اعتراض به رژیم عراق به قم مى آیند بعضى از بزرگان اصفهان از جمله مرحوم ملا حسین فشارکى براى دیدن این آقایان به قم مى روند.
در جلسه اى میرزا نائینى مساله اى را عنوان مى کنند. مرحوم فشارکى اظهار نظر مى کند و مطالبى را بیان مى نماید. مرحوم نائینى با تعجب مى گوید:

(آخوند کهنه ملایى است ما تازه چرخیم!)

مرحوم فشارکى گفته بود:

(کتاب فقه در سینه من است.)

آن قدر استفتاء ات داشت که به گفته خودش:

(اگر این استفتاء ات یک جا جمع شود به اندازه دوره جواهر مى شود.)

بنده با فرزند ایشان هم مباحثه بودم; لذا گاهى شاهد پاسخ مرحوم فشارکى به اسفتاء ات بودم. خیلى سریع به استفتاء ات پاسخ مى داد. این بیانگر تسلط فوق العاده آن مرحوم بر فقه بود.

حوزه: آیا حضرت عالى با مرحوم ارباب هم آشنایى داشتید؟ لطفاً اگر از ایشان خاطره اى دارید بیان کنید.
استاد: بله. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب قریب صدسال عمر کرد.مرد باسواد و با تقوایى بود. از شاگردان مرحوم آخوند کاشى بود. خیلى اظهار علاقه به ایشان مى کرد. مرحوم ارباب نقل مى کرد:

(یک روز درس مرحوم آخوند حاضر نشدم. روز بعد که رفتم پرسید: دیروز کجا بودى؟

گفتم: رفته بودم زیارت قبور موٌمنین.

فرمود: چطور تااینان در دنیا بودند در کسب و کار و بازار رعایت امور شرعى رانمى کردند. حال که مرده اند شده اند موٌمنین!)

جنبه علمیت مرحوم ارباب فوق العاده بود. مرحوم ارباب رفته بودند تهران براى معالجه.
آقایى از علماى تهران همراه پسرش به عیادت آن مرحوم مى روند. همان جا مشکل فلسفى را که سالها دنبال حلّ آن بوده ولى موفق به حلّ آن نشده بود از مرحوم ارباب سوأل مى کند. ایشان با همان حال مریضى و با آن کهولت سن پاسخ وى را مى دهد و سپس اشعارى را از منظومه از حفظ مى خواند.

آن آقا به پسرش مى گوید:

(این چنین باید درس خواند که هنوز اشعار منظومه از یادش نرفته است و مشکل مراهم به این آسانى حلّ مى کند.)

 

حوزه: در حوزه هاى قدیم از جمله حوزه اصفهان گویا تلاش و کوشش براى فراگیرى دانش چشمگیر بوده است اگر نمونه اى از آن تلاش تحسین برانگیز به یاد دارید لطفاً بیان کنید.
استاد: مرحوم طیب از آن دوران داستانى رانقل مى کرد که بسیار آموزنده است و اکنون براى شما نقل مى کنم:

(من یازده سال درس خارج آقا سیّد محمد باقر درچه اى شرکت کردم.

در تمامى این مدت فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد.

در تعطیلى آن روز هم چاره اى نبود; زیرا یک روز درس اول را گفته بود که خبر آوردند برادر شما آقا سید محمد حسین درچه اى فوت کرده است.

آقا فرمود: خدا رحمتش کند. خواست درس دوم را شروع کند که گفتند:

آقا! ایشان وصیت کرده است: شما بر جنازه اش نماز بگزارید. از این روى ناچار شدند و درس را تعطیل کردند.)

این پشتکارى و تلاش و بهره گرفتن از لحظه ها و ساعات زندگى بسیار مایه عبرت است.
تشبیه این را ما در مرحوم آیة الله العظمى بروجردى دیدیم. تلگرافى براى ایشان از بروجرد آمد که اخوى شما به رحمت خدا رفته است. ایشان دستور دادند پیش از ظهر در مسجد بالاسر مجلس ختمى برگزار کردند. بعد از ظهر همان روز طبق معمول جلسه درس برگزار شد. بدون این که حتّى یک روز درس را تعطیل کنند.

حوزه: لطفاً از شیوه درسى اساتید بزرگوارتان بگویید و این که کدام یک از این شیوه ها شما راجذب کرد و بهتر پسندید.
استاد: اساتید ما هرکدام خصوصیتى داشتند که مایه جذب ما مى شد. از باب مثال:

استاد ما مرحوم آقا سید محمد نجف آبادى از شاگردان مبرز مرحوم آخوند بود و تقریرات مرحوم آخوند را نوشته بود. برهمین اساس درسى که مى گفت خیلى منظم و مرتب بود. در مدت کوتاه مطالب اصلى و اساسى را بیان مى کرد. از ذکر اقوال مشابه پرهیز داشت. علاوه بر اینکه فهم مطالب را ساده مى کرد تقریر آنها هم براى شاگردان آسان مى شد و من تقریرات درس ایشان را به طور کامل نوشته ام. جهت دیگر که خیلى ما را جلب کرده بود تقوا و بى اعتنایى ایشان به دنیا بود. در زمان طلبگى ما اهل علم در سختى و فشار زندگى مى کردند خصوصاً طلبه ها. ما بعضى از شبها را بدون شام مى گذراندیم. با این همه وضع زندگى این استاد بزرگ و سختیهایى که ایشان به خاطر بى توجهى به دنیا متحمل مى شد براى ما سرمشق بود و تحمل دشواریها را آسان مى کرد.

مرحوم آیة الله العظمى بروجردى هم سبک مخصوصى در درس دشت. ایشان اهل ابتکار بود. تسلط بسیار خوبى بر اصول داشت. از شاگردان برجسته آخوند خراسانى بود.

معروف است که آخوند خراسانى سر درس به هر اشکالى توجّه نمى کرد ولى
وقتى آیة الله بروجردى اشکال مى کرد با عنایت کامل به آن گوش مى داد.

مرحوم آیة الله بروجردى بر فقه عامه نیز تسلط کامل داشت و به آراء آنان استناد مى کرد.

حوزه: به نظر حضرت عالى مرحوم آیة الله بروجردى این سبک را یعنى توجّه به آراء عامه و تطبیق آن با آراء و نظریات علماى شیعه از چه کسى اخذ کرده بود.
استاد: مرحوم آیة الله بروجردى دوبار براى تحصیل به اصفهان آمده است: بار اول پنج سال و بار دوم چهار سال مانده است. نه سال هم در نجف تحصیل کرده است. اساتیدنجف هیچ کدام سبک فقهى ایشان را نداشته اند.

در اصفهان آقا میرزا ابوالمعالى فرزند حاجى کلباسى از اساتید ایشان بوده است. مرحوم آیة الله بروجرى یک وقتى که صحبت از میرزا ابوالمعالى شد فرمود:

(مجلس آقا میرزا ابوالمعالى شبیه مجلس پیامبر(ص) بود.

روحانیتى داشت که انسان سیر نمى شد.)

استاد دیگر ایشان مرحوم آقا سید محمد درچه اى بوده است.

استادى که احتمالا این روش را از وى گرفته باشد مرحوم آقا میرزا محمد تقى مدرس فرزند آقا سید حسن مدرس معاصر شیخ انصارى و استاد میرزاى شیرازى بزرگ است.

نقل مى کنند:

(آقا میرزا محمد هاشم که با مرحوم میرزاى شیرازى در درس آقا سید حسن مدرس شرکت مى کرده اند طیّ نامه اى از مرحوم شیرازى سوٌال مى کند: آیا شیخ انصارى بالاتر است یا سیّد حسن مدرس؟
میرزا تا سه سال این نامه را پاسخ نمى دهد. بعد از سه سال مى نویسد: اگر آقا سید حسن مدرس نجف تشریف بیاورند ما در حوزه شیخ انصارى از وجود ایشان استفاده مى کنیم.)

معناى این سخن این است که مرحوم مدرس از شیخ انصارى بالاتر بوده است. در هر صورت مى گویند: شیوه درس آقا میرزا محمد تقى مدرس فرزند آقا سید حسن مدرس تا حدودى شبیه شیوه درسى مرحوم بروجردى بوده است از این روى بعید نیست که مرحوم بروجردى این شیوه را از استاد خودمرحوم آقا میرزا محمد تقى مدرس گرفته باشد.

 

حوزه: در خاتمه لطف کنید ما و دیگر طلاب را از راهنماییهاى اخلاقى خود بهره مند سازید.
استاد: من که قابل نیستم. همان مطلبى راعرض مى کنم که انبیاء (ص) فرموده اند: (رعایت تقوا یاد خدا در هر حال و توکل بر خداوند در همه امور.)

غالباً طلاب محترم را توصیه مى کنم به تقوا و جدیّت در امر تحصیل و این که قدر ایّام جوانى را بدانند و مبادا این ایّام گرانبها را تضییع کنند.

متأسفانه در روزگار ما اخلاق ومعنویت در حوزه ها تا حدودى کم رنگ شده است. این براى حوزه ها خطرناک است. تهجدها و شب زنده داریها کم شده است. اصفهان که چنین است. قم را هم خودم از نزدیک دیده ام بهتر از این نیست!

حوزه: به نظر حضر عالى علّت دور شدن حوزه ها از امور معنوى و اخلاقى در چیست.
استاد: به نظر من ازجمله علّتها کناره گرفتن برخى از بزرگان است. اینان یا کم حوصله اند و یا این که مأیوس هستند. این درست نیست. بزرگان باید به متن
حوزه ها بیایند و با طلبه اُنس بگیرند تا طلاب از معنویت و روحانیت آنان استفاده کنند.

علت دیگر تجملاتى شدن زندگیهاست. مسلّم امروز وضع زندگى با گذشته بسیار متفاوت است. طبیعى است که با این شهریه ها نمى شود زندگى را اداره کرد. از این روى اگر چاره اى اندیشه نشود عواقب وخیمى را به دنبال خواهد داشت.

همین امر ازجدیّت وتلاش طلاب در امر تحصیل نیز کاسته است به طورى که من از آینده حوزه ها نگران هستم. اگر با همین وضع پیش برود آینده به ندرت افراد قوى و ورزیده از حیث علمى خواهیم داشت بویژه در سطح مرجعیت.

 

حوزه: از این که مزاحم حضرت عالى شدیم و وقت شریفتان را گرفتیم معذرت مى خواهیم.
استاد: متشکرم.