مقایسه بین مفهوم شهادت در مسیحیّت و اسلام

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده


فدا کارى در شکل آمادگى براى دادن جان، از ویژگیهاى انسان نیست. ما مى‏بینیم و مى‏دانیم که بسیارى از حیوانات، براى دفاع از نوزادان خود، خطر نابودى خود را باکمال اشتیاق مى‏پذیرند. در حیوانات اجتماعى این آمادگى تا مرحله دفاع از همنوعان (علاوه بر نوزادان) نیز گسترش مى‏یابد. بنابراین، فداکارى جانى هر چند مورد احترام است، ولى به تنهایى کافى براى نشان دادن ویژگى انسانى نیست. ویژگى انسان، نسبت به حیوانات از این نظر انسان، فداکارى را، در شکل آمادگى براى دادن جان، از سطح دفاع از فرزند، خانواده و جامعه فراتر مى‏برد و حاضر است آن را تا مرحله دفاع از معنویات گسترش دهد. ولى دفاع و فداکارى جانى ویژگى انسان، بر اساس ایمان به حقیقت استوار است و این اصل بر دو پایه ایمان و حیقیقت بیان شده است. در این جا لازم است توجه شود که دفاع از معنویات، ویژه انسانهاى دینى نیست و بنابراین، فداکارى و شهادت در انحصار پیروان ادیان قرارندارد. ما مى‏دانیم که یکى از مهمترین خصوصیات تعهد معنوى و اصول اساسى، آمادگى براى جانبازى در دفاع از این اصول است.
سقراط حاضر شد که جان خود را در راه دفاع از این اصل فدا کند و بنابراین، شهید فلسفه خود شد و نتیجه به فیلسوف شهید شهرت یافت. نمونه‏هاى دفاع جانى ازاین اهداف، در تاریخ بسیار دور فراوان است. فلاسفه رواقى از این نظر پیشروتر بودند. تعدادى از فلاسفه باستان در راه دفاع از نظرات، اهداف و معنویات خود جان خود را فدا کردند.

حتى دفاع از مال و امور غیر معنوى نیز، تا مرحله دادن جان در تاریخ فراوان است.

تقریباً بسیارى از قوانین معاصر، این دفاع را کاملا قانونى و مشروع مى‏دانند. بعضى از ادیان نیز این گونه جانبازى را هم شهادت معرفى کرده‏اند. بسیارى از مکاتب سیاسى نیز دفاع از اهداف سیاسى را مقدس و جانبازى در راه آنها را شهادت مى‏دانند. حتى بعضى مکاتب سیاسى کاملا مادى نیز، به این شهادت معتقد مى‏باشند. ولى ویژگى انسان در آمادگى براى جانبازى در دفاع از معنویات و اهداف، مستقیماً، غیر مادى است. مکاتب مادى که جانبازى در اهداف سیاسى مادى را درست و مشروع مى‏دانند، در حقیقت اهداف معنوى را به لباس مادى در آورند و از آنها دفاع مى‏کنند و در راه آنها جانبازى را تجویز مى‏کنند، در حقیقت، شهادت در راه دفاع از اهداف معنوى را تجویز مى‏کنند. اگر چگروارا (Cheguavara) و طرفداران اسطوره‏اى وى، مانند: تانیا(Tanya) در چهار چوب ایدئولوژى مادى کمونیستى جانبازى کردند، در حقیقت، در فکر انسانى خود، براى این ایدئولوژى مادى، توجیه ایدئولوژى یکى غیر مادى و معنوى داشتند تا توانستند جان خود را در راه دفاع از این هدف معنوى، که دفاع از شرف، عزت و آزادى انسانها بود، فدا کنند. انسانهاى بزرگ، از آن نظر که انسانند، تنها جانبازى در راه دفاع از امور غیر مادى را درست مى‏دانند و گرنه هیچ گونه توجیهى براى جانبازى در راه اهداف غیر مادى، براى آنان وجود نداشت و ندارد.

در این جا لازم است یاد آورى شود که اهداف معنوى قابل دفاع و جانبازى، ضرورتاً، لازم نیست، عیناً، اهداف دینى باشد. معنویات قابل دفاع در چهار چوبهاى ایدئولوژى غیر دینى نیز قبل فهم است. نباید تصور کرد که معنویات در انحصار ادیان و یا ادیان رسمى مى‏باشند.
داستان خود کشى حدود دویست نفر از پیروان یک فرقه نوخاسته در کشور گیانا، در اواسط دهه هفتاد، در راه دفاع از ایده‏هاى خود این مطلب را روشن مى‏کند. جانبازى بسیارى از پیروان مکتب مارکسیستى در راه دفاع از هدف خود در بسیارى از مناطق دنیا، در زمان معاصر، نمونه‏هاى دیگرى از این جانبازى در راه معنویات به ظاهر مادى را به ما نشان مى‏دهند.

با توجه به آنچه گفته شد، فداکارى جانى نه مخصوص انسان و نه مخصوص پیروان ادیان است. البته ادیان هر نوع فداکارى را شهادت نمى‏دانند، ولى در برابر مکاتب غیر دینى نیز، هر نوع شهادت را فداکارى نمى‏دانند. به هر صورت، اصطلاحى که ادیان براى فداکارى به کار مى‏گیرند شهادت است. در این مقطع از بحث لازم است یادآورى شود که شهادت درانحصاردین اسلام نیست. ادیان دیگر، بویژه مسیحیت نیز شهادت را تایید مى‏کند. این اصطلاح Martyrdom مارتیردوم که به معنى لفظى شهادت (گواهى، دیدار، نظاره) است و اسم فاعل آن Martyr مارتیر به معناى شاهد، ناظر، گواه و شهید است.

کلمه مارتیر Martyr شهید، شاهد، گواه که در مسیحیت به کار مى‏رود اصلاً یک کلمه یونانى است و در یونانى است و در یونانى مرادف بود با گواه Witnees درمعناى قانونى و مشاهده.

این کلمه ابتدا به وسیله حواریوندر مورد عیسى(ع) به کار گرفته شد(1).این کلمه یونانى بعداً هم چنین اطلاق شد و به کار گرفته شد در مورد افرادى که، در صدر مسیحیت و پس از به صلیب کشیدن عیسى(ع)، مرگ داوطلبانه را بر ترک دین و ایمان خود ترجیح دادند و از این راه بر اعتماد به حقیقت و ایمان خود گواهى دادند. کلمه مارتیر(شهید) یا ویسّس(گواه) براى اوّلین بار به وسیله حواریون در مورد عیسى(ع) به کار رفت. هر چند مسیحیت، به طور کلى عیسى(ع) رامصلوب مى‏داند و نه شهید. در مسیحیت شهیدان به سه گروه تقسیم مى‏شوند:
1. شهیدان اراده، ایمان و عمل مانند: استفن مقدس.

این گروه کسانى بودند که با اراده، مرگ را پذیرفتند از دین و ایمان خود دفاع کردند و عملاً کشته شدند.

2. شهیدان اراده و ایمان ونه عمل مانند: لوچیاى مقدس.

این گروه کسانى بودند که از مرگ نجات یافتند.

3. شهیدانى که اراده بر فداکارى نداشتند و مرگ را آگاهانه انتخاب نکردند، ولى به خاطر دین خود به مرگ رسیدند.

به هر صورت لیستى از تغییر و تحوّل این کلمه فقط در مورد افرادى که بر اساس ایمان و اراده خود به مرگ رسیدند به کار رفت. همانطور که یادآورى شد با ازدیاد تعداد شهیدان در مسیحیّت، کتابهاى مهم و فراوانى در شرح حال شهدا به رشته تحریر در آمد و این کار«شهیدشناسى» یا مارتیرلوژى Martyrology نام گرفت در کلیساى کاتولیکى 14000 نفر به عنوان شهید شناخته مى‏شوند و مورد احترام رسمى مى‏باشند.

تاریخ بزرگداشت شهداى مسیحیت به قرن دوم میلادى منتهى مى‏شود.

آرامگاه شهدا از احترام خاص برخوردار بود و محل دعا و نیایش گردید.(2)

سپس کلیساها بر فراز مزار آنان بر پا شد که به مارتیریوم Martyrium یا شهادتگاه شهرت یافت.

این نکته قابل توجه است که همانطور که کلمه شهید در اسلام به معناى گواه و الگو نمونه هر دو به کار رفته است، در مسیسحیت نیز مارتیرها گواه و الگو هر دو شناخته مى‏شدند و مسیحیان شهیدان خود را نمونه‏هاى کامل مسیحیت مى‏دانستند.(3)رنگ سرخ، که رنگ خون بود، شعار شهادت معرفى شد و در کلیساى کاتولیکى تا سال 1969 شعار شهادت و رنگ سرخ مورد توجه و احترام خاص بود. روز شهادت شهیدان، روز آغاز زندگى جاودانه آنان تلقى مى‏شد و به همین جهت به عنوان جشن میلاد آنان شناخته مى‏شد.

در ادبیات کاتولیکى، شهدا بر اولیا تقدم داشتند.

براى مقایسه مفهوم شهادت در اسلام و مسیحیت، لازم است ابتدا، به اختصار،
نقشى را که این پدیده در این دو دین داشته است و سپس نقاط اشتراک و اختلاف این دو دین را در این مورد، بررسى کنیم. بررسى اصطلاح کاملاً مشابهى که این دو دین براى این پدیده انتخاب کرده‏اند، تا حد وسیعى یگانگى پایگاه این دو دین را در مورد شهادت نشان مى‏دهد.

در این مورد لازم است خاطرنشان شود که همانگونه که کلمه شهادت(از ریشه ش ه د) بر دو معناى دیدن، نظارت و گواهى ظاهرى(به وسیله حواس) و باطنى (به وسیله دل و درون) به کار مى‏رود و کلمه شهادت بر اساس معناى لغوى آن یک اصطلاح شرعى اسلامى شده است. کلمه مارتیردوم Martyrdomنیز چنین تحولى را پیموده است.

کلمه مارتیر دیدن و گواهى دادن در عهد جدید، مکرراً به معناى دیدن و گواهى دادن به یک واقعه(نه ایده)به کار رفته است(واقعه حضرت عیسى). در این رابطه یوحناJohn چنین مى‏نویسد:

«آنچه را ما با چشمان خود دیده‏ایم، آنچه را مشاهده کرده‏ایم و آنچه را با دستان خود لمس کرده‏ایم به شمار نیز اعلام مى‏داریم(6)».

نه عهد قدیم و نه عهد جدید، شهادت و گواهى Witnees را در غیر معناى ظاهرى دیدن و گواهى به کار نبرده‏اند، از این نظر، شهادت داراى مفهومى قانونى است (شاهد شدن و گواهى دادن).

تحول مفهوم شهادت در مسیحیت و انجیل در حد وسیعى تحت تأثیر مفهوم آن در یهودیت و تورات مى‏باشد. در یهودیت عهد تورات و پس از آن، شهادت، عمل انفرادى مبتنى بر تقوا و مقاومت در برابر شیطان تلقى مى‏شد. هدف از شهادت در یهودیت، تکامل و تقویت مبانى اخلاقى و معنوى مردم و جامعه بود. این تحول در هدف شهادت در یهودیت، نسبتاً، رشد یافته و دوره بعد به وجود آمد و مسیحیت در این رابطه از مفهوم شهادت تکامل یافته در دوران یهودیت رشد یافته متأثر شد(7). پس از آن که مسیحیت شهیدان فراوانى را عرضه کرد این مفهوم حتى تکامل بیشترى یافت. شهیدان مسیحیت، خود را مقلد عیسى تلقى مى‏کردند و در تحمل رنج و مشقت و پذیرش
شهادت از او تقلید مى‏کردند. یکى از شهداى اولیه، مسیحیت ایگناتیوس Ignatius اسقف انطاکیه (متوفى 108 میلادى) بود. در نظر وى، شهید کسى بود که از عیسى، در تحمل مشقت، تقلید کند(8).

لازم است توجه شود که چون مفهوم تکامل یافته شهادت در چهار چوب ایدئولوژیکى قابل پذیرش است و از آن جا که عیسى در مسیحیت خداى فرزند God the son تلقى مى‏شود و بنابراین شهادت در مسیحیت به معناى فداکارى جانى در راه عیسى و براى تقرب به وى و جلب رضایت وى بوده است.(9)

به هر صورت، با زیاد شدن تعداد شهدا در مسیحیت فرهنگ و ادبیات شهادت در مسیحیت به وجود آمد و رشد کرد. در نتیجه، مقابر شهداى مسیحیت مورد احترام وسیع در مسیحیت بعدى قرار گرفت و شکل شهید پرستى به خود گرفت. رشد فرهنگ خاص شهادت سبب شد که روز شهادت شهدا، روز تولد آنان تلقى شود.(10)این نظریه که شهدا هرگز نخواهند مرد، بلکه براى همیشه زنده‏اند نیز در مسیحیت مورد توجه بود و شاید به همین دلیل بود که روز شهادت آنان روزتولدشان تلقى مى‏شد. البته شاید در فرهنگ بت پرستى نیزروز مرگ بسیارى از اسوه‏هاى روزجشن و سرور بود و شاید مسیحیت از این نظر که روز شهادت را روز تولد جدید و روز سرور تلقى مى‏کرد، از فرهنگ بت پرستى متأثر بود(11). خون شهید و در خون غلطیدن شهید یک نوع غسل تعمید دوم baptism تلقى مى‏شد. جانبازان یا کسانى که از قتل رهایى مى‏یافتند مورد احترام فوق العاده قرار مى‏گرفتند و از امتیازات ویژه‏اى برخوردار مى‏شدند(12). بدون تردید پرستش مردگان در فرهنگ بت پرستى قبل از مسیحیت، در مسیحیت تأثیر فراوان‏ گذاشت و سبب شد که نوعى پرستش شهدا در مسیحیت به وجود آید. به همین علت بود که یکى از مسایل مورد اختلاف و درگیرى بین مسیحیت کاتولیکى و مسیحیت پرتستانى همین مسأله پرستش شهدا بود. در دوره اصلاح طلبى مسیحیت Roformation به وسیله پروتستانها این مسأله پرستش بسیار جدى تلقى مى‏شد. به همین دلیل بود که‏ مسیحیت کاتولیکى به طور مکرر در صدد تبیین مفهوم صحیح شهادت و شهید بر آمد(13).

با توجه به آنچه تا کنون بیان شد، روشن مى‏شود که پدیده و مفهوم شهادت در
انحصار اسلام نیست، بلکه ادیان دیگر مخصوصاً، ادیان جهانى، بویژه مسیحیت نیز داراى این پدیده و مفهوم مى‏باشد. دراین جا لازم است توجه شود که پدیده، مفهوم و فرهنگ شهادت در مسیحیت، مخصوصاً، با مفهوم، پدیده و فرهنگ شهادت در اسلام شیعى شباهت فراوان دارد.

در قسمت اول بحث نشان دادیم که فداکارى جانى ویژه انسان نیست و در حیوانات نیز وجود دارد؛ بنابراین نمى‏تواند به تنهایى مفهوم شهادت را تشکیل دهد و تعریف کند.

در قسمت بعد بحث نشان داده شد که فداکارى جانى براى دفاع از معنویات نیز، به تنهایى نمى‏تواند عامل تشکیل دهنده پدیده شهادت شود؛ زیرا بسیارى از مکاتب مادى نیز فداکارى جانى را براى دفاع ازمعنویات، در لباس مادى، پذیرفته‏اند. بنابراین نتیجه گرفته شدکه فداکارى جانى در دفاع از معنویات بایدبر اساس ایمان به حقیقت باشد(اصل ایمان و حقیقت). در قسمت بعد روشن شد که چون ادیان مختلف، بویژه مسیحیت فداکارى جانى در دفاع از معنویات را، بر اساس ایمان به حقیقت، پذیرفته‏اند، ولى چون حقیقت را با شبه حقیقت اشتباه کرده‏اند و چون عیسى(ع) را خداى فرزند تلقى کرده و تنها براى وصول به حقیقت(که از نظر آنان عیسى است) و براى رضاى وى و نزدیکى به او فداکارى را انجام مى‏دهند، نمى‏توان این فداکارى را، حقیقتاً، شهادت شناخت. ضمناً در مسیحیت، چون شهادت بر اساس ارزش خود رنج و تحمل مشقت صورت مى‏گیرد، در کیفیت فداکارى نیز اشتباه صورت گرفته است اما در اسلام، شهادت عبارت است از:

1. فداکارى جانى در دفاع از حقیقت، بر اساس ایمان به آن و تنها براى جلب رضایت حق.

2. کیفیت این فداکارى نیز باید همان باشد که با حقیقت سازش داشته، نه تضاد.بنابراین هدف وسیله را توجیه نمى‏کند و هر نوع فداکارى جانى هر چند بر اساس ایمان به حقیقت باشد شهادت شناخته نمى‏شود و مثلاً، انتحار بر اساس ایمان به حقیقت شهادت شناخته نمى‏شود.
3. هدف از شهادت باید دفاع از حق و حقیقت باشد، نه رنج بردن و کشته شدن(چنانکه در مسیحیت است) و نه اهداف دیگر. شهداى مسیحیت کسانى بودند که تحت شکنجه انفرادى براى حفظ دین انفرادى خود جان دادند، ولى شهداى اسلام کسانى هستند که در نتیجه جهاد در راه خدا جان دادند.

4. بررسى تطبیقى تاریخ شهادت در مسیحیت و اسلام ما را به این فرضیه رهبرى مى‏کند که شهداى مسیحیت افرادى بودند که براى حفظ دین انفرادى خود(به جز در جنگهاى صلیبى که جنبه سیاسى داشت) به مرگ تن در دادندو اکثر شهداى اسلام افرادى بودند که در جریان جهاد و مبارزه در راه استقرار عدالت، حق و صلح شهید شدند. البته در اسلام نیز شهداى انفرادى که براى حفظ دین شخصى خود جان دادند، بودند، مانند: سمّیه که اولین شهید اسلام و زن بود و بلال که اولین شهید اسلام و سیاه پوست بود.

با این ترتیب در حالى که شهادت در مسیحیت قبل از رسمیت یافتن و جهانى شدن مسیحیت شکل گرفت، شهادت در اسلام پس از آن که اسلام به صورت نظام کامل دینى، سیاسى و اجتماعى درآمد شکل گرفتوشاید به این علت است که براى شهادت در مسیحیت معاصر نقشى وجود ندارد در حالى که شهادت در اسلام، تا زمان معاصر، اهمیت خود راکاملاًحفظ کرده است.

.5 جهاد، شهادت و جنگ در اسلام بیش از آن که مسائلى صرفاً، ایدئولوژیکى باشند به صورت مسایل حقوقى و فقهى در آمدند، به صورتى که فقها و حقوقدانان مسلمانان، مسایل، پیامدها، ویژگیها، آثار، شرایط و احکام آنها را تعیین کردند. این مسأله در مورد جهاد و جنگ، کاملاً روشن‏تر است. با توجه به این که شهادت در

مسیحیت، بیشتر، جنبه ایدئولوژیکى صرف دارد و از بعد حقوقى بر خوردار نیست مى‏توان نتیجه گرفت که جهاد و شهادت و جنگ در اسلام و همچنین امر به معروف و نهى از منکر، که در حقیقت زیر بناى آنهاست، مسایلى حقوقى، اجتماعى، سیاسى مى‏باشند نه صرفاً مذهبى - ایدئولوژیکى و براى تحمیل دین، مذهب و ایدئولوژى.
شهادت در اسلام‏
با توجه به آنچه گفته شد فداکارى ویژه انسانها نیست، شهادت به مفهوم گسترده (جان نثارى) ویژه مکاتب مذهبى و ادیان نیست. شهادت به مفهوم بسته آن ویژه اسلام و حتى تشیع نیست. ولى اسلام، مخصوصاً، تشیع از ابتدا اهمیّت فراوانى براى شهادت در استوار کردن و دفاع از حق وحقیقت قایل شد. بسیارى از صحابه و بستگان پیامبر و تمام پیشوایان بلافصل تشیع به درجه رفیع شهادت در راه تأمین این هدف نایل آمدند در حدیثى آمده است:«تمام ما(ائمه) یا مسموم شدیم و یامقتول».

شهادت نقش بسیار حساسى در تاریخ اسلام و تاریخ امت مسلمان داراست. این مطلب از ابتداى ظهور اسلام تا زمان معاصر صادق است. شاید به این جهت بوده است که بسیارى ازاسلام شناسان غیر مسلمانان، به علت تشویق‏اسلام به جهاد با جان و نفس براى برقرارى و دفاع از حق و حقیقت و به علت علاقه فراوان مسلمانان براى استقرار عدل و ریشه کنى ظلم و به علت فداکاریهاى همه جانبه رهبران اسلامى و امت مسلمان در تفهیم اسلام و بر پایى صلح واقعى، مسلمانان را فناتیک، بنیادگرا و اسلام را دین شمشیرمعرفى کرده‏اند(14).

به هر صورت، شهادت مانند مسایل دیگر اسلامى بر اصول ایدئولوژیکى اسلامى استوار است و اعتبار آن را مى‏توان از قرآن و سنت اسلامى به دست آورد.

در درجه اوّل، اسلام، از ریشه س ل م (سلم) به معنى صلح و تسلیم است. تسلیم کامل و همه جانبه در برابر تمام حقیقت (الله) و آمادگى براى هر گونه فداکارى دراستقرار حاکمیت این حقیقت. بنابراین، شهادت اعتبار و ارزش اساسى خود را مدیون اصل اساسى توحید است.

در درجه دوّم، شهادت عبارت است از جان نثارى بر اساس جهاد و مبارزه.

بسیارى از اسلام شناسان غیر مسلمان به اشتباه جهاد را به«جنگ مقدس مذهبى» که ترجمه اطلاح «هولى وار»Holy War است تعریف کرده‏اند (15).در حالى که ممکن است اصطلاح جنگ مذهبى در مسیحیت به کار رود و به کار بردن آن در مورد اسلام،
قطعاً، بر اساس مقایسه آن با مسیحیت است و درست نیست؛ زیرا اسلام هرگز جنگ را براى تحمیل دین و مذهب تجویز نکرده است و علاوه، جهاد داراى مفهومى، کاملاً، گسترده‏تر از جنگ نظامى است و تمام مبارزه در راه استقرار حق و عدالت و صلح را فرا مى‏گیرد.(16)این اسلام شناسان ضد اسلام، شهادت و جهاد را نفهمیده‏اند.

مفهوم شهادت در اسلام تنها، در صورتى فهمیده مى‏شود که مفهوم جهاد درست فهمیده شود و مفهوم جهاد نیز به نوبه خود، تنها دبر صورتى درست درک مى‏شود که مفهوم امر به معروف و نهى از منکر درست فهمیده شودو مفهوم امر به معروف و نهى از منکر نیز، در صورتى فهمیده مى‏شود که معروف و منکر، درست و نادرست، صحیح و غلط، حق و باطل، عدل و ظلم، حقیقت و حقیقت نما درست فهمیده شود. مفهوم شهادت در اسلام مانند مفاهیم دیگر اسلامى بایستى در چهار چوب کل اسلام تجربه و تحلیل شود. مقایسه مفهوم شهادت در اسلام با مفهوم شهادت در مسیحیت یا ادیان دیگر، در حالى که بسیار مفید است، ولى در مقابل، ممکن است محقق را به این اشتباه رهبرى کند که تصور کنداین دو یکى است.بدون تردید اصطلاحات: شهادت، جهاد و جنگ در اسلام داراى مفاهیم ویژه‏اى مى‏باشند که کاملاً با ادیان دیگر وبا مسیحیت متفاوت مى‏باشند.

شاید علت اصلى اشتباه اسلام شناسان غیر مسلمان در مورد مفاهیم شهادت، جهاد و جنگ در اسلام، عبارت است از مقایسه سطحى‏این مفاهیم اسلامى با مشابه آنها در ادیان دیگر، مخصوصاً، مسیحیت.

به همان نسبت که ترجمه جهاد به جنگ مقدس،(هولى وارHoly War)نادرست است ترجمه شهادت به مفهوم آن در مسیحیت نیز نادرست است زیرا:

1. جهاد منحصر به جنگ است.

2. در قرآن جهاد با مال، اکثراً، با جهاد نفس همراه است.

3. جهاد جانى(جنگ) در اسلام مقدمه جهاد نفسانى است، به گونه‏اى که اولى جهاد اصغر و دومى جهاد اکبر شناخته شده است.

4. جهاد از فروع امر به معروف و نهى از منکر است و به تنهایى فرعى مستقل از
فروغ دین نیست، در حالى که جنگ مقدس در مسیحیت، بر این اساس استوار نیست.

5. جهاد به معناى جنگ نیز منحصر در جنگ دینى نیست؛ چه جنگیدن براى استقرار عدل، حقیقت، حفظ امت اسلامى، دفاع از ناموس، مال و جان، دفاع از حکومت اسلامى و بسیارى جنگهاى دیگر، جهاد و دفاع اسلامى شناخته مى‏شوند و جان دادن در راه حفظ این اهداف و اهداف دیگر شهادت است. با این ترتیب، مجاهد شهید زنده است و شهید، مجاهد جان سپرده. اگر آنچه در زندگى کسى صورت مى‏گیرد جهاد شناخته شود(هر چند جنگ نظامى نباشد) جان نثارى ناشى از آن شهادت است، هر چند به صورت کشته شدن نباشد.

کلمه شهید و مشتقات دیگر از ریشه ش ه د، در حدود پنجاه بار در قرآن به کار رفته است(17). در اکثر این موارد، این کلمه در معانى متفاوت به معناى گواه، نمونه و ناظر به کار رفته است. از آن جا که رابطه بین شهید و شهادت، به معناى اصطلاحى و جهاد و مجاهد در اسلام و قرآن بسیار روشن است، لازم است یادآورى شود که کلمه جهاد ومشتقات دیگر ج ه د در قرآن، در حدود چهل بار به کار رفته است(18). مجدداً، در اکثر این موارد، این کلمه در معانى متفاوت کوشش و مبارزه به کار رفته است(19). کلمه جهاد نیز مانند کلمه شهادت، با مرور زمان به صورت اصطلاح دینى درآمد(منقول شرعى) یعنى با این که دو کلمه جهاد و شهادت در معناى متفاوت لغوى به کار مى‏روند، همزمان به صورت اصطلاح ویژه دینى نیز به کار مى‏روند.

به هر صورت، شهادت در معانى لغوى قرآنى عبارت است از دیدن، گواهى دادن و نمونه و الگو سازى. معناى شهید کسى است که مى‏بیند، گواهى مى‏دهد و نمونه مى‏شود(20).از آن جا که رابطه بین معناى لغوى و اصطلاحى در اصطلاحات و منقولات شرعیه و دینى همیشه مراعات مى‏شود، به نظر مى‏رسد که شهید حقیقت را مى‏بیند و مشاهده مى‏کند و با جهاد و زندگى خود به آن گواهى مى‏دهدو با شهادت و جان نثارى خود الگو مى‏شود و براى امت سرمشق و نمونه کامل انسان حقیقت شناس مى‏شود.

کلمه شهادت و شهید در قرآن به معناى اصطلاحى به کار نرفته است. کلمه‏اى که
در قرآن در معنى شهادت وشهید به معناى اصطلاحیبه کار رفته است، قتل و مقتول فى سبیل الله است(21).(کشته در راه خدا). شاید علت این است که قرآن نخواسته‏است شهادت و شهید را تنها در مبارزه منتهى به مرگ به کار برد.

کلمه‏اى که در قرآن براى جنگ به کار گرفته شده است«حرب» و قتل (محاربه و مقاتله) است (22). بررسى بیلانى و کیفیت رشد اصطلاحات شهادت جهاد و جنگ در اسلام ما را به این حقیقت رهبرى مى‏کند که جهاد در اسلام، اصلاً، به معناى جنگ مقدس(هولى وارHoly War) براى تحمیل ایدئولوژى و دین نیست؛ چه این موضوع در چهار چوب ایدئولوژیکى اسلام جایى ندارد و با آزادى عقیده دینى، که خاص اسلام است، سازش ندارد و قرآن را طرد مى‏کند(23).

همچنین تصور این جهاد عبارت است از جنگ در راه تحمیل اسلام و شهادت عبارت است از جان نثارى در راه تحمیل اسلام و عقیده، کاملاً، غیر اسلامى است.

همانگونه که در فقه اسلامى براى جهاد شرایط فراوان قرار داده شده است، براى شهادت نیز شرایطى لازم است:

1. شهادت مى‏بایستى یک انتخاب مبتنى بر جهد باشد، هر چند خود جان دادن لازم نیست انتخابى باشد. به هر صورت شهادت نمى‏تواند تصادفى و اتفاقى و خارج از چهار چوب صورت گیرد. این انتخاب در حقیقت انتخاب جهاد استنه مرگ. شهید با مرگ مى‏جنگد و مبارزه مى‏کند و از آن فرار مى‏کند(24).

2. این انتخاب مى‏بایستى بر معرفت و وشناخت جهاد، اهداف و کیفیت آن استوار باشد(25). فداکارى جانى تنها در چهار چوب جهاد قابل توجیه است. بنابراین، بعضى اعمال به ظاهر انتحارى نیز، در حقیقت شهادت هستند.

3. جهاد و شهادت هر دو بایستى اهدافى را خارج از خود مرگ براى مرگ تعقیب نمایند. در این رابطه مرگ بدون جنگ نیز، در موارد خاص، شهادت شناخته مى‏شود.

4. این اهداف باید اهدافى مقدس و مورد تأیید اسلام باشد و شهادت و جهاد باید در راه تأمین این اهداف صورت گیرد. بنابراین باید هم وسیله(جهاد و شهادت) و هم
اهداف هر دو از تأیید اسلامى برخوردار باشد(26).

.5 در اسلام هدف وسیله را توجیه نمى‏نماید و بنابراین هر گونه مبارزه و مرگ طلبى جهاد و شهادت نیست.

6. جهاد و شهادت هر دو باید بر اساس نیت خاص نهایى تقرب به خدا و جلب رضایت او باشد. بر اساس این شرایط و شرایط دیگر است که شهادت از مرگ غیر شهادتى متفاوت مى‏شود. زیرا شهادت مرگ نیست(27).

مرگ برگونه‏هاى مختلف است(28).

1. مرگ طبیعى ناشى از علل طبیعى، چون کهولت.

2. مرگ تصادفى ناشى از تصادفات، چون بیماریهاى واگیر، زلزله، سیل و تصادفهاى شغلى و صنعتى.

3. مرگ جنایى ناشى از قتل:

آنچه در این سه نوع مرگ، مشترک است این است که انتخاب در این مرگها راه و نقشى ندارد.

و شهادت از این نظر با این گونه مرگها متفاوت است.

4. مرگ انتحارى، مرگ انتخابى است، ولى تنها بر اساس پایان دادن به زندگى (نه هدف دیگر) صورت مى‏گیرد. در این گونه مرگ، انتخاب وجود دارد، ولى شرایط دیگر شهادت وجود ندارد.

5. مرگ شهادتى مرگى است که بر اساس تمام شرایط لازم در شهادت صورت مى‏گیرد.

آنچه شهادت را در اسلام اهمیت داده است، نه مرگ است و نه مرگ انتخابى، زیرا نه مرگ و نه حیات به تنهایى و به خودى خود، نه خوب است و نه بد. مرگ چیزى جز پایان حیات نیست و حیات غیر مفید چیزى جز مرگ نیست. آنچه زندگى را ارزشمند مى‏کند جهاد و مبارزه براى استقرار وتحکیم حقیقت، عدل و خوبیهاست. بنابراین، آنچه حیات و مرگ را از ارزشمند مى‏کند ارزشى است که در هر یک از زندگى و مرگ وجود دارد. کسى که زندگى خود را در راه تأمین هدفى مقدس مصرف
مى‏کند و با فداکارى، مبارزه و ایثار زندگى مى‏کند، در زمان حیات مجاهد است و اگر در این راه جان سپارد شهید است. مجاهد، شهید زنده است و شهید مجاهد کشته. مجاهد براى تأمین هدف مقدس زندگى مى‏کند و شهید با تأمین این هدف، به زندگى ابدى مى‏رسد(29).

شاید به این علت است که شهید همیشه زنده است و جهاد هرگز شکست‏پذیر نیست(30).

شاید به همین جهت است که امام حسین(ع) با شهادت خود هدفى را تأمین کرد که با ادامه حیات خوددر آن شرایط امکان تأمین نداشت.

شهید کسى است که یکى از دو انتخاب را که به طور مساوى ارزشمند استاختیار کرده است، بدون آن که لازم باشد به مرگ برسد.

اگر فردى به اجبار در جریان مبارزه خود، بدون قدرت انتخاب کشته شود، مامى‏توانیم وى را شهید در راه دفاع از حق بدانیم ونه جهاد در راه حق. به هر صورت عامل انتخاب نهانى در جهاد و شهادت ضرورى است.

مبارزه بر دو نوع است:

1. جهاد و مبارزه براى استقرار حقیقت.

2. دفاع در راه حفظ حقیقت.

در جهاد احتمال پیروزى ظاهرى بسیار ضرورت دارد. در صورتى که در دفاع این احتمال چندان ضرورى نیست.

براى درک مفهوم جهاد و شهادت در اسلام، لازم است توجه شود که انسان موجودى سه بعدى است:

1. حیوانیت.

2. انسانیت.

3. روحانیت.

امکانات جسمانى، حیوانات وى را تقویت مى‏کند و امکانات حیوانى وى انسانیت ویرا رشد مى‏دهد و امکانات انسانى وى روحانیت وى را تحکیم
مى‏بخشد.

همیشه امکانات قبلى امکانات بعدى را تکامل مى‏بخشد و سرانجام هدف اصلى از رشد انسانها وصول و تأمین اهداف عالى روحانى و معنوى است.

در بسیارى موارد جهاد و دفاع صلح جویانه و مسالمت‏آمیز است و مرگ از، ضرورتاً، به دنبال ندارد. شهدا تنها کسانى نیستند که در میدان جنگ از پاى درمى‏آیند. على(ع) پس از ضربت در بستر جان سپرد.

منابع و ادبیات اسلامى، گروههاى مختلفى را شهید معرفى کرده است از جمله:

1. کسى که در راه دفاع از شرف خود و خانواده کشته شود(31).

2. کسى که در دفاع از مال و ناموس خود کشته شود(32).

3. کسى که در دفاع از دین خود کشته شود(33).

4. کسى که در دفاع از حقوق خود کشته شود(34).

5. کسى که در دفاع از جان خود و خانواده خود کشته شود(35).

6. کسى که در دفاع از عدل و مبارزه با ظلم کشته شود(36).

7. کسى که در مهاجرت درراه خدا کشته شود(37).

8. کسى که در دفاع و مبارزه درراه خدا کشته شود(38).

9. کسى که با ایمان کامل از دنیا برود(39).

10. کسى که با حب اهل البیت جان سپارد(40).

11. کسى که در انتظار حاکمیت الله و استقرار عدل(فرج) جان سپارد(41).

12. کسى که در حال تحصیل و تعلیم و تعلم جان سپارد(42).

13. کسى که در غربت جان سپارد(43).

14. کسى که در جهاد و دفاع مجروح شود و سپس جان سپارد.

15. زنانى که در جریان باردارى و وضع حمل جان سپارد(44).

16. کسى که در طهارت کامل وخلوص و اخلاص کامل جان سپارد(45).

17. کسى که در جریان انجام یک تکلیف دینى جان سپارد(46).

18. کسى که در جریان امر به معروف ونهى از منکر جان سپارد(47).

پاورقى :
1. e.g. Act 1.8;1.22
2. Encyrlopaedia Americana Martyr
3. Ibid
4. Ibid The Oxford Dictionary of Christian Charch
5. «انجیل یوحنا»، سوره 1، آیه 1، سوره 7 آیه 55 - 56 و همچنین «ماتیو»، 10، Marthw 28).
6. «مکابیز» Maccabees، بخش 4 آیه 3 - 8.
7. رجوع شود به بخش 22 آیه 20، 15، 27، انجیل از پل مقدس.
8. رجوع شود به انجیل رومى سوره 6 آیه 3، Romans. 6 3.
9. «دایرة المعارف جدید کاتولیکى»، ج 312/9 (چاپ 1967).
10. IRichardson P.156
11.رجوع شود به: J.hastiny Encyclopaedla of Relyion
12. همان مرجع Vol.Xl pp.52 ff (1917) Churles Scrlbners Sons
13. همان مرجع
14. A.Ezzati The Spread of Islam Inlcoduction
15. Ibid
16. Ibid
17. «المعجم الفهرس لالفاظ القرآن».
18. «همان مدرک».
19. «سوره بقره»، آیه 143.
20. موارد متعدد استعمال کلمه شهادت و شهدأ در قرآن، از جمله: سوره بقره آیه 143.
21. «سوره بقره»، آیه 154؛ «سوره آل عمران»، آیه 156.
22. موارد متعدد استعمال کلمه قتل و حرب در قرآن.
23. «سوره بقره»، آیه 256.
24. «سوره یوسف»، آیه 108؛ «سوره انعام»، آیه 104.
25. «همان مدرک».
26. «سوره مؤمن»، آیه 40، 19؛ «سوره اسرأ»، آیه 124؛ «سوره نسأ»، آیه 112؛ «سوره حجرات»، آیه 15؛ «سوره نسأ» آیه 15 و 59.
27. «سوره آل عمران»، آیه 169.
28. «شهادت و شهید»، نوشته شهید مطهرى، /11.
29. «سوره آل عمران»، آیه 169.
30. «ارشاد القلوب»، مفید،/199.
31. «وسایل الشیعه»، ج 63 / 2.
32. «همان مدرک»، / 29، 63.
33. «نهج الفصاحه»، / 589.
34. «وسایل الشیعه»، ج 2.
35. «همان مدرک»، / 35.
36. «نهج البلاغه».
37. «سوره نسأ»، آیه 100.
38. «آل عمران»، آیه 157.
39. «سفینة البحار»، ج 720 / 1.
40. «وسایل الشیعه»، ج 21 / 2.
41. «همان مدرک»، 514.
42. «نهج الفصاحه»، 637.
43. «همان مدرک»، / 624.
44. «سفینة البحار»، ج 720 / 1.
45. «همان مدرک».
46. «غرر الحکم». / 234
47. «سفینة البحار»، ج 720 / 1.