نوع مقاله : مقاله پژوهشی
آنچه گفتیم نگاهى به موضوع هنر و کاستیهاى آن در نظام حوزه هاى دینى بود. در حالى که مبحث هنر به عنوان یک واقعیت اجتماعى منظرهاى دیگر و صحنه هاى قابل پرداخت دیگرى نیز دارد که پرداختن به برخى از آنها حتى در نگاه ضرورى است .
اگر ما نخست به بررسى نارساییهاى هنرى در رابطه با حوزه هاى دینى پرداختیم بدان معنى نیست که فرایند هنر در جامعه گرفتار مشکلات دیگرى نیست .
و هنرمندان شاعران نویسندگان و کارگردانان و... گرفتار کاستیهاى فکرى و بینشى و هدفى نمى باشند.
حقیقت این است که : آنان نیز مشکلات خاص خویش را دارند.
براى دستیابى به یک دیدگاه روشن تر و داورى دقیق تر نخست باید دو جریان عمده فکرى رااز یکدیگر تفکیک کرد.
1. جریان انقلابى مکتبى و متعهد که هنر را در خدمت ارزشهاى والاى انسانى والهى به کار مى گیرد.
2. جریان بى هویت و غیر مسوول که خود را به هیچ اصلى ازاصول ارزشى مکتب واصول اخلاق و قضیلت پایبند نمى شمرد و متاثراز لیبرالیسم فرهنگى غرب است .
پیام آوران هنر مسؤول
در میان هنرمندان معاصر آن طیف که قلم رااز سر تعهد و مسؤولیت و هدفدارى در دستهایشان مى فرشند قبل از هنرمند بودن انسانى هستند اخلاقى ارزش دوست آرمانى و مکتبى .
هنر را دریچه اى به سوى بهشت فضایل مى شناسند. نه وسیله اى براى بوالهوسى !این هنرمندان معمولا نسل جدید و جوان و نو پا به شمار مى آیند.
نسلى که عمده رشد خود را در فضاى دوران انقلاب و پس از آن داشته . و سموم فرهنگ منحط دوران حاکمیت طاغوت در خونشان راه نیافته است .
این نسل معمولا دوره هاى تخصصى خود را در مهد دموکراسى ! و شهرهاى آبادشده از خون و پوست جهان سوم ! نگذارنده اند.
دلباخته و عاشق برج و بازوهاى پرزرق و برق بیگانگان نیستند.
سلولهاى مغزشان به فضاى آزادى هاى شرم آورانس پیدا نکرده است .
این نسل هنوز خود را گم نکرده و عزت و شرف را در تحسین بیگانگان نمى دانند!
این نسل شعرهایش بوى شرف پیام بیدارى داستانش حکایت رنج محرومان رمانش بیان ستم بیدادگران و خلاصه نقاشى و فیلم و تاتر و پیامش آهنگ خودى امیدوارى پویایى ارزش گرایى ایمان و فضیلت دارد.
تنگناهاى هنر مسؤول
هنرمندان مسؤول جامعه کنونى ما و نیروهاى بالنده و رو به رشد این نسل بى شک در راستاى ایفاى رسالت انسان انقلابى - مکتبى خویش به مشکلات ناهنجاریها و تنگناها مواجه هستند.از جمله آن تنگناها مبین نبودن مبانى تئوریک هنر دینى است . رفع این مشکل به دست حوزه ها واسلام شناسان و دستگاه فقهى است .
مشکل دیگراین طیف از هنرمندان دراختیار نداشتن امکانات مورد نیاز براى خلق آثار هنرى قوى تر و نیرومندتراست .از علل موثراین امر مى توان از وجود حفره هاى طبیعى موجود در دستگاه هاى تبلیغى یاد کرد.این حفره ها که امکانات را مى بلعند و ساز بیگانگى و ناآشنایى سر مى دهند عناصرى هستند که داراى بنیادهاى مکتبى نبوده اند ولى بر اساس ملاکهاى قانونى واجتناب ناپذیرادارى به امکانات فرهنگى دست یافته اند. به تعبیر دیگر این حرفه ها همان هنرمندان حرفه اى هستند که هنر را براى هنر و تامین زندگى پیشه ساخته اند نه به انگیزه نشرارزشها و تحکیم آنها در فرهنگ جامعه .این که مى گوییم : به طور طبیعى به امکانات دست یافته اند به خاطراین است که نظام اسلامى به لحاظ ماهیت ارزشى خویش در مقام آن نیست که همه صحنه ها و میدانها را فقط دراختیار کسانى قرار دهد که خویش را صددرصدانقلابى و مکتبى مى نمایانند و حق حیات رااز دیگرانى که به دلایل مختلف داراى بینش مکتبى نیستند سلب کند! بلکه روش اسلام از دیرباز با همه طبقات و ط0یف هاى فکرى جامعه آزادمنشانه ترین روشها بوده است :
لااکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى
مبارزه عملى بااین عناصر زمانى ضرورت مى یابد که آنان درصدد خیانت و توطئه باشند. جز در آن مورد خفه کردن آنان نشانه بى منطقى ما خواهد بود. آنان اگر یک مسلمان انقلابى مکتبى متعهد نیستند لااقل یک شهروندایرانى هستند و مى توانند براساس ملاکها و قوانین جامعه از امکانات معمول مورد نیاز برخوردار شوند
گر چه آنان معمولا به دلیل خصلتهاى منفى اخلاقى و مبانى سست فکرى از هر فرصتى و هر راهى براى خدشه دار کردن نظام و زیر سوال بردن ارزشهاى اخلاقى و مکتبى استفاده مى کنند و وجدان عمومى جامعه را جریحه دار مى سازند ولى راه مقابله بااین مواضع مقابله به مثل و ریشه یابى اندیشه ها و تحلیل ها و خط مشیهاى آنان و به نقد کشیدن ایشان است آن هم به گونه اى موثر و بایسته و منطقى و جدال احسن .
هنرمندان متعهد و مکتبى در حقیقت دو کار را باید هم زمان انجام دهند.
1. خلق آثار عمیق و پرجاذبه و جدیدهنرى .
2. مقابله دقیق و ریشه اى با جریان خزنده تلاشهاى غیرمکتبى از سوى عناصر داخلى و خارجى .
والبته در صورتى که آثار هنرى آنان از قدرت برترى برخوردار شود عملا پیام و محتوا و
سبک و بینش آنان هر دو هدف را تامین خواهد کرد بدین جهت آنان به جاى نقدهاى مراءآمیز به کارگیرى تعابیر شدید در نقدافکار و آرمانهاى سست باید بیشترین تلاش خویش را متوجه بالا بردن کیفیت و کمیت آثار هنرى دینى بنمایند تا عملا بوقهاى استکبارى و زمزمه هاى شیطانى بى رنگ شود.
اگر هنر مکتبى تا بدین پایه رشد یابد نه تنها جامعه را به سوى ارزشها رهنمون خواهد ساخت که حتى بسیارى ازاندیشه هاى هنرى و غیرمتعهد را به تعهد باز خواهد گردانید.
برنامه ریزى هاى ما نباید فقط براى جذب توده ها باشد بلکه براى جذب وارشاداین گونه نیروها نیز باید برنامه ریزى کرد و تلاش نمود به آنان ایده و فکر و آگاهى مکتبى داد تا آهنگ خودى را بفهمند. واین نیازمند یافتن زبان مشترک است .این دستور که :[ کلم الناس على قدر عقولهم] تنها در مورد طبقات با سواد و بى سواد نیست بلکه هر طیف فرهنگى و علمى هم نیازمند زبانى مخصوص است .انتقال مفاهیم مذهبى به یک فیلسوف نیازمند زبانى است که او با آن آشنا باشد چشاندن لذت یک حقیقت معنوى و نمایاندن معرفت دینى به یک هنرمند یا جامعه شناس یا روان شناس و... هر کدام زبان آشناى همان گروه را مى طلبد.
یکى از مشکلات عمده نظام تبلیغى ما چه در سطح دستگاه ها و نهادهاى اجرایى و چه در سطح حوزه هاى دینى آشنا نبودن به این زبانهاست . (روشن است که منظوراز زبان عربى عربى وانگلیسى و ترکى و فرانسوى ... نیست منظوراز زبان مشترک فکرى و منطقى و روشى است) .
بدین دلیل است که تاثیر تبلیغات فرهنگى ما در یک طیف اجتماعى بیشتراست تا در طیف هاى دیگر.
آفتهاى هنر مسؤول
از تنگناها که بگذریم توجه به آفتها ضرورى ترین نکته اى است که هنرمندان جوان بدان نیازمندند.
1. کم محتوایى : داستان شعر رمان فیلم و تاترى که متورم باشد و از مایه هاى اصیل هنرى و محتواى غنى و پیامى متناسب با حجم آکنده نباشد مایه سستى کار و عدم جاودانگى آن خواهد بود.
شرایط کارى و زمانى و عواملى که همواره هنرآفرینان را براى ارائه کار جدید و عرضه سریعتر آنها به تعجیل وا مى دارد در بسیارى از موارد به محتواى آن ضرر مى رساند.این بر هنرمنداست که به هیچ داعیه و تحت هیچ شرایطى از محتواى ارزشى و غناى کار خویش نکاهد.
2. سرگرمى : سرگرم ساختن جامعه به هنرهاى غیرمضر به منظور پر کردن ساعات فراغت مردم و گرایش نیافتنشان به امور ناشایست و فسادانگیز در جاى خود ضرورى واجتناب ناپذیراست . و کار نامقدسى نخواهد بود.
ولى هنر هنرمند هدفدار این است که : حتى از لحظه اى فراغت جامعه و برنامه هاى سرگرم کننده آنان براى ابلاغ پیام خویش و تکامل بخشیدن به مخاطب سود جوید. علاوه که هنرمند باید در آفرینشهاى هنرى خود هدف اصلیش سرگرم کردن و سرخوش نگاهداشتن مخاطب و وقت کشى نباشد گر چه مردم معمولى که اکثریت جامعه را تشکیل مى دهند به لحاظ طبیعت خویش از سرگرمیهاى سطحى بیشتر لذت مى برند واز کارهاى هنرى تفریحى بیشتراستقبال مى کنند.
هنرمند نباید تابع هوسها باشد و یا بدانها دامن بزند بلکه باید هوسها را به جهت صحیح رهبرى نماید زیرا:
[ هنر به عنوان یک سرگمى به عنوان پرکردن اوقات فراغت ... پست ترین شغل را به مقدس ترین موجود واگذاشتن است]. 1
3.اسارت هنر در خطوط سیاسى : دراندیشه مکتبى که دین از سیاست تفکیک ناپذیراست البته هنر هم نمى توانداز دین واز سیاست جدا باشد واصولا هنر بى تفاوت در برابر واقعیتهاى سیاسى اجتماعى هنر غیرمکتبى است . بنابراین اگر سیاسى شدن هنر را به عنوان یکى از آفتها قلمداد مى کنیم منظوراین است که هنر در صحنه جامعه نباید به صورت ابزارى در جهت موضع گیریهاى خطى گروه ها و جناح هاى سیاسى درآید و در میدان این نبردهاى پایان ناپذیر از رسالت و هدف اصلى بازماند. هنر باید روح کلى سیاست اسلامى را دریابد و در بعد پیامهاى سیاسى اش همه جناحها و طیف ها را به سمت آن اصول دعوت نماید. با زبان تیز رسا و لطیفش انحرافها را بنمایاند نه این که خودش تبدیل به یک
جناح سیاسى و خطى بشود و همتش کوبیدن رقیب باشد. (منظوراز رقیب دشمنان واندیشه هاى لائیک نیست بلکه مراد کسانى هستند که در اصول مشترکند و در سیاستهاى روبنایى اختلاف نظر دارند.)
اگر هنرمندان با تکیه داشتن بر خطوط به نقد و تحلیل یکدیگر بپردازند و به جاى نقدادبى و هنرى به نقد سیاسى (به معناى یادشده ) روى آورند حاصلى جزافت هنرى سرخوردگى و یاس نخواهند داشت . و این درگیرى وافت هنرى براى جامعه عایدى جز بى فرهنگى وانحراف و دل سردى به همراه ندارد! واز چنین شرایطى است که هنر غیر مسوول میدان بروز و ظهور مى یابد چنانکه از صحنه هاى مباحثات تند فکرى و عقیدتى واز مشاجرات علمى و تجددگرایانه سکولاریسم واندیشه ضدزدایى نیرو مى گیرد و جاى پا مى جوید . 2
4- کنش پذیرى از فرهنگهاى بیگانه :استفاده از تجربیات دیگران و دستاوردهاى هنرى آراى علمى و روشهاى جدید در صورتى که منطبق برارزشهاى مکتبى واصول انسانى باشد نه تنها کارى منفى نیست که عملى بایسته است .
کنش پذیرى وانعطاف در برابر بیگانه بدان معناست که هنرمند به خاطر جلب خاطر بیگانگان و بیرون کشیدن خودازانزواى فرهنگى سیاسى آنان و خلاصه مقبول افتادن در نگاه مجامع هنرى غرب به جاى بالا بردن سطح تکنیک و تلطیف پیامها و عمق بخشیدن به محتواى کارهنرى خویش به روشها و تعابیر و سوژه هاى مورد پسند ذائقه بیگانگان روى آورد.
هنر واقعى آن است که هنرمند بدون عقب نشینى از سنگرهاى فکرى و آرمانى خود با قدرت و خلاقیت وابداعهاى هنرى خاص خویش منکرانش را به پذیرش وا دارد.
هنرمندانقلابى و مکتبى امروز باید دراندیشه نفوذ بخشیدن به پیام اسلام در قلب همه ملتهاى جهان باشد و باید مفاهیم و معارف متعالى اسلامى را از غربت قرون به درآورد ولى نه به قیمت دست برداشتن ازاصول و یا حتى جزئى از آن .
هنرمند متعهد مکتبى باید دراوج تلاش براى تسخیر فرهنگهاى منحط و متحول ساختن آنها خود را بى نیازاز تشویقها و جوایز و مدالهاى کنفدراسیونهاى بین المللى ! بداند و مطمئن باشد که هدف اصلى این مجامع در نهایت تثبیت سلطه هاى استکبار بر قلب و روح ملتهاست و نه نوازش سرى که در آن شور آزادگى و عدالت و مبارزه بااستکبار باشد.
هنرمند متعهد نظام اسلامى باید به روشنى این نکته را دریافته باشد که تا کهنه دوستان لیبرالیسم غربى و دلباختگان دیرین دموکراسى اروپایى و مروجان جدى سکولاریسم و دشمنان خونى ارزشهاى اسلامى وجود داشته باشند مدالها و تشویقها و تمجیدهاى مراکزادبى و فرهنگى آنان و نیز دستگاههاى سخن پراکنیشان نثار همانان خواهد شد. 8
این که براین نکته اصرار مى ورزیم بدان جهت است که خطر را کم نمى بینیم .
5. راه یافتن ابتذال به حریم پاک هنر:
شک نیست که آفرینش هنر نو پرجاذبه و پرطرفدار کارى است کارستان و نیازمند مایه هاى علمى و ذوقى نیرومند.این توان درانسانها داراى نوسان است و همگان در حد بالایى از آن نیستند. دو عامل مى تواند هنرمند را به سمت ابتذال سوق دهد:
1. آلودگى روحى واخلاقى وانحراف نفسانى وى .
2. ناتوانى هاى هنرى تکنیکى فرد در خلق کارهاى پرجاذبه . دراین جا عامل دوم بیشتر مورد نظر ماست .
چه رابطه اى میان ابتذال و ناتوانى و ضعف هنرمند وجود دارد؟
چنانکه اشاره داشتیم هنر عبارت است از آفرینش پدیده اى زیبا و دلفریب و پرجاذبه که دیگران را به اعجاب و تحسین وا مى دارد و مجذوب مى نماید.
نوابغ و هنرمندان نیرومند بى آن که هنر دیگران را بدزدند خود به خلقى جدید دست مى زنند ولى آنان که در آفریدن چنین هنر مستقلى ضعیف و ناتوانند با سرقت از کارهاى هنرى دیگران والگوبردارى و تقلید به کار خود جاذبه مى بخشند.
ابتذال و بهره گرفتن از سکس در کار هنرى دزدى از هنر طبیعت و سوء استفاده ازاحساسات غیرهنرى مخاطب است .
رمان نویسى که نمى تواند مستقلا کارى پرجاذبه ارائه دهد با دزدیدن از هنر هستى و سوءاستفاده از گرایشهاى جنسى مخاطبان خود و ترسیم زیبایى هاى طبیعى اندام انسان به منظور ایجاد جذابیت در حقیقت هنرى به خرج نداده است چه این که بهتر ازالفاظ بافته شده وى حقیقت آن توصیفها در جهان خارج توسط دست هنرمند آفرینش خلق شده است .
هنرمند آن گاه به راستى هنرمنداست که بتواند روح انسانها را مجذوب ارزشهایى چون : عدل آزادگى شجاعت عزت غیرت ظلم ستیزى ایثار محبت درستى راستى انصاف
اراده ایمان و... کند گر چه عقل سلیم میل به این ارزشها را داراست ولى معمولاانسانها دراین زمینه ها کم دارند و براى متخلق شدن به این فضائل نیازمند تربیت و تشویق و تهییج مى باشند. بر خلاف شهوات و مسائل جنسى که خود به خود و بدون محرک هاى دیگر به شکل قوى درانسانها تکوینا نهاده دشده است !
مرز میان ابتذال و بیان واقعیتها
گاهى مشهوداست که کسانى بیان واقعیت ها را بهانه اى قرار مى دهند براى ترسیم یا نمایش صحنه هاى غیراخلاقى و مفسده انگیز و مى گویند:
[نمى شود هم رمان بخواهیم هم واقعیتهاى جامعه را نگوییم .اگر بخواهیم بازانسانهاى آرمانى را مطرح کنیم هیچ وقت به نتیجه نمى رسیم]... 3 .
و دیگرى مى گوید:
[...ما باید رمان داشته باشیم یعنى کتابى که از زندگى صحبت کند. زندگى هم پراز بدى است . نمى شود که همه اش مثل کتابهاى عرفانى از انسانهاى کاملى صحبت کرد که وجود خارجى ندارند. رمان از آدمهاى کوى و خیابان مى گوید. آدمها هم گناه مى کنند اشتباه مى کنند. ما باید ادبیات زشت هم داشته باشیم]! 14
و یا مى گوید:
[ اگر در قرآن از زشتیها و غیراخلاقى بودن قوم لوط گفته مى شود پس حتما نویسنده هاى ما هم مى توانند در کتابهااز زشتیها و مسایل غیراخلاقى چیزهایى بنویسند. تا نتیجه اخلاقى بگیرند] 5 .
چنانکه مشهوداست دراین گفتار مطالعه اى بس واضح وجود دارد.
واقعیتها را باید گفت . بلى ولى براى چه هدفى ؟
تهییج غرایز! تحریک شهوات ! تجسم بخشیدن به خیالهاى شیطانى ! یا عبرت آموختن تربیت کردن دور نمودن انسانها از پستیها و زشتیها.
اگر جواب دوم مورد نظر باشد خوداین امر ملاک خوبى براى تعیین مرزهاى ابتذال و واقع گویى خواهد بود. هر واقع نمایى نه ضرورت دارد نه به صلاح سلامت و سعادت جامعه است .اگر ترسیم یک واقعیت زشت خود آفریننده واقعیتهاى زشت دیگرى باشد پس شایسته
آن است که از بیان آن واقعیت صرف نظر گردد.
واما بیان داستان یوسف ( ع ) و نیز داستان قوم لوط در قرآن هر چند بیان واقعیت است اما باید دید که قرآن این واقعیتهاى زشت را با چه بیانى آورده است .
بیانى مهیج و شعله برانگیز یا زبانى عبرت آموز و خاموش کننده آتشهاى عصیان و گناه !
ارزش و ضدارزش در زبان طنز و کاریکاتور
زبان طنز و کاریکاتور زبانى گویا نافذ و گیرا و نمودى از نمودهاى هنرى است در زمینه ارزشها و تاثیرها و کارآیى این دو زیان جاى تامل نیست و نیازى به تشریح و تفصیل دیده نمى شود. آنچه در پایان این نگاه یاد کردنش ضرورى مى نماید بیان برخى امور ضدارزشى است که دراین دو بخصوص در کار کاریکاتور مشهوداست . وقتى سخن از ضدارزش به میان مى آید بدیهى است که ما مخاطبان را کسى مى دانیم که پایبند به ارزشهاست واگر جز این باشد مجالى براى این سخنان باقى نبود .
بیان واقعیتهاى سازنده براى نقد کردار و گفار و حتى باورها و اندیشه هاى عمومى و رایج جامعه کل معضلات فکرى و فرهنگى وارائه بینشهاى صحیح سیاسى واجتماعى و نقد نهادها وارگانها و جریانها و رجال فکرى و سیاسى امرى ضرورى و کارساز و تکامل دهنده جامعه است و وجود آنها در جامعه مغتنم خواهد بوداما به راستى قلمرو مشخص و محدودى براى این دو وجود دارد یا خیر!
پاسخ به این پرسش به پایگاه فکرى و عقیدتى پاسخ دهنده بستگى دارد. اگر کسى معتقد به لیبرالیسم فرهنگى و آزادى مطلق انسان در مسایل عقیدتى واجتماعى باشد و هیچ گوه مسوولیت حقیقى براى انسان قائل نباشد پاسخ خواهد داد که :
طنز و کاریکاتور هم مثل رمان و داستان فیلم و ... بدون کمتریم محدویت اخلاقى وارزشى فاقد قلمروى محدود معین است .
امااگر پاسخ دهنده داراى پایگاه فکرى و مکتبى باشد قهرا طنز و کاریکاتور را نیز مانند همه جلوه هاى هنرى محدود به حدوداخلاقى و مکتبى مى شناسد.
ما در مجموعه احکام ارزشى مکتب براى کمترین توهین ها مجازاتهاى تادیبى داریم . حال جاى این پرسش هست که آیا ما مجاز هستیم که با یک تعبیر طنزآلود یا کشیدن شکل
کاریکاتورى یک انسان شناخته شده (و نه فرضى ) حیثیت اجتماعى او را زیر سوال ببریم . واو را مضحکه خاص و عام قرار دهیم !
و قرآن مى فرماید:
ویل لکل همزه لمزه . 6
وقتى که گوشه چشمى و اشاره اى از روى تمسخر واستهزاء به دیگر داشتن تااین پایه مذموم باشد پس تصریح به استهزاء و تمسخر چه حکمى دارد.
چنین به نظر مى رسد که برخى از طنز نویسان و بخصوص ارائه دهندگان مجلات کاریکاتورى موجود گرفتار همان مشکل عظیمى شده اند که بسیارى از هنرمندان در دیگر زمینه هاى هنرى گرفتار شده اند و آن کپیه بردارى از منش غربیهاست بدون این که وجوه مشابهت و عدم مشابهت آن جوامع با جامعه اسلامى شناخته شود. مااگر مى بینیم که در آن جوامع هجو کردن یک شخصیت سیاسى یا دینى با کمترین عکس العمل مردمى واجتماعى روبرو نمى شود و حتى مقدس ترین مقدسات مردم و شخصیتهاى دینى چون : حضرت مسیح و مریم ( ع ) مورد بدترین توهین ها واقع مى شوند و آب از آب نمى جنبد نبایداین امر را به همه جوامع تعمیم دهیم زیرا در جامعه مسیحى دین وارزشهاى دینى پس از رنسانس بى آبرو و منزوى است و آنان دین زدایى از همه صحنه هاى اجتماعى و سیاسى را پذیرفته اند. واسلام در جوامع اسلامى نه چنین شکستى خورده است نه از صحنه هاى اجتماعى و سیاسى زدوده شده است بلکه همواره حضور آن رو به تقویت مى باشد.
ثانیا در جامعه غربى اى که همجنس بازى و شهوت رانى در ملا عام امرى عادى و طبیعى است و همزیستى با سگ برایشان قابل تحمل تراز تشکیل زندگى خانوادگى است و در جامعه اى که ستاره موفق هالیوودش [ساندرادى] که به عنوان بت جوانان آمریکا به شمار مى رفت در مقابل همگان بدون کمترین شرم اعتراف مى کند که :از 8 تا 17 سالگى با پدر خود روابط جنسى داشته است !
کشیدن شکلهاى مضحک و توهین آمیز و تحقیر کننده براى شخصیتهاى اجتماعى فکرى و سیاسى آنان چه تاثیرى مى تواند بر روحیه آنان داشته باشد.
انداختن اخلاط سینه در چاه فاضلاب شاهى چه تاثیرى بر آن انبوه کثافتها مى گذارد؟ هیچ !
اما مقایسه آن جامعه با جامعه اى که وقتى کوچک ترین اهانت به یک رهبر مذهبى او شد
آن توهین سرآغاز پیدایش تکان دهنده ترین انقلاب عصر گردید و مقایسه آن با جامعه اى که تمام قوام و هستى و هویتش متکى برارزشهاى مکتبى اوست کارى بس نارواست .
البته آزادى بیان وانتقاداز مسؤولان و رجال فرهنگى و سیاسى امرى نیکو و حتى ضرورى است ولى این مستلزم اعمال شیوه هاى غربى نیست .
هنرمندان ناقد ریزپرداز لطیفه گوى ما (که کم هم نیستند) مى توانند هم سخنشان را به شایستگى بگویند هم به شیوه جاهلیت به هجویات و هزلیات مستهجن نپردازند.
اهداف متعالى در نظام ارزشى هنر مسؤول
پایان این نگرش گذرا و نگاه فهرست گونه را به تبیین اهداف استراتژیک هنر دینى اختصاص مى دهیم .
شعر داستان رمان فیلم فیلمنامه تاتر موسیقى نقاشى طنز کاریکاتور و هر مقوله هنرى دیگرى باید در مرحله نخست هدف خویش را معین سازد.
شناخت عمیق مکتب وارزشهاى مکتبى شرط ضرورى تعیین اهداف و سپس خط مشى هنرى است .
[مشکل ادبیات و هنر (شاید) بى پشتوانه بودن آن است . دراروپااگر مثلاادبیات اگزیستانسیالیستى هست حداقل مى دانند که اگزیستانسیالیست چیست ... درادبیات ( غالبا)این خودآگاهى نیست به همین جهت در بسیارى از جاها بى ریشه مى نماید]. 8
براى عمق بخشید به کارهاى فرهنگى و هنرى موجود نخست باید هنر آفرینان رااز راههاى ممکن با روح و پیام اصلى مکتب آشنا ساخت و سپس اهداف فرهنگى دین را تبیین نمود و هنرمندان را باانگیزه و شناختى کافى به سوى آن اهداف بسیج نمود.
اهداف را در بسیارى از مواقع نیازهاى تعیین مى کنند. وقتى انسان نیاز به آب دارد رسیدن به چشمه را هدف قرار مى دهد و به سوى آن حرکت مى کند.
1. جامعه در مرحله نخست به نیروى ایمان آن هم نه ایمان آمیخته به خرافه ها و ذهنیتهاى تقلیدى نیاز دارد.اصول و فروع دین تماما از جمله سوژه هایى است که هنر باید به زبان خویش آنها را به جامعه تفهیم کند و مردم را تا حداعتقاد و عمل پیش ببرد.
متاسفانه در دوران پس ازانقلاب که حرکت به سوى این اهداف انتظار مى رفت
نمونه هاى بسیار کمى دراین زمینه ارائه شده است . چه بسا برخى فیلمهاى کلیسایى در دمیدن روحیه دیندارى وایجاداعتقاد به متافیزیک نیرومندتراز کارهایى است که توسط هنرمندان ما صورت گرفت است .این در حالى است که منابع و معارف و مفاهیم و سوژه هاى نیرومندترى براى این امور دراسلام وجود دارد.
2.اخلاق اسلامى : محبت ایثار تلاش وفادارى امانت زهد اخلاص پاکى شجاعت حیا ادب انصاف عدل همیارى و...
3.اخلاق و آداب اجتماعى : نظم احترام به حقوق دیگران احترام به قانون و...
4. تبیین مفاهیم سیاسى و تشریح اهداف جهانى اسلام : ضرورت حاکمیت دین تفکیک ناپذیرى دیانت از سیاست جهاد و دافع ممنوعیت تن دادن به سلطه کفار عزت (پیروزى شکست ناپذیر) یافتن مومنان در برابر کافران اعتلا بخشیدن به کلمه توحید وحدت امت اسلامى شکل بخشیدن به امت اسلام در قامت نیرویى واحد و جهانى و... .
5. دشمن شناسى :انواع دشمنان انگیزه هاى آنان شگردهاى مختلف تبلیغى نظامى فرهنگى اقتصادى و سیاسى در مبارزه بااسلام و نظام اسلامى شیوه مقابله با آنان تقویت غیرت و حمیت ملى و مذهبى براى مبارزه با دشمنان .
6. ترویج و نشر مفاهیم و معارف اسلامى انقلابى در سرتاسر جهان اسلام و در میان سایر ملتها و...
هر هنرمند و هر کار هنرى که دراین زمینه گام نهاده باشد مکتبى است و هنرمندان باید به وسعت و تنوع این اهداف به تربیت نیروهاى جدید و خلق آثار بزرگتر روى آورند.
و سرانجام سخن خود را با آوردن بخشهایى از پیام و جاودانه امام راحل قدس سره در تجلیل از هنرمندان متعهد به پایان مى بریم .
تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله وسلم اسلام ائمه هدى علیهم السلام اسلام فقراى دردمند اسلام پابرهنگان اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد.
هنرى زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه دارى مدرن کمونیست خون آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل اسلام التقاط اسلام سازش و فرومایگى اسلام مرفهین بى درد و در یک کلمه اسلام آمریکایى باشد.
هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کشور و مبهم معضلات اجتماعى اقتصادى
سیاسى نظامى است . هنر در عرفان اسلامى ترسیم روشن عدالت و شرافت وانصاف و تجسم تلخکامى گرسنگان مغضوب قدرت و پول است ... تنها به هنرى باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب و در راس آن آمریکا و شوروى را بیاموزد.
هنرمندان تنها زمانى مى توانند بى دغدغه کوله بار مسوولیت و امانتشان را زیمن بگذارند که مطمئن باشند مردمان بدون اتکاى به غیر تنها و تنها در چارچوب مکتبشان به حیات جاویدان رسیده اند 9 ...