زهد ، زیستى شایسته3

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


در قسمت دوم از مقاله ( زهد زیستى شایسته ) که در شماره 46 به چاپ رسیده در تنظیم صفحات اشتباهى رخ داده است که اینک ضمن پوزش از خوانندگان گرامى بدینوسیله تصحیح مى شود که صفحه 108 و 9 سطراز صفحه 109 مربوط به ادامه صفحه 105 مى باشد.

( حوزه )

زهد زیستى شایسته قسمت سوم
دنیا سراى آزمایش است نه جاى آسایش . چند روزى نوبت توست که از توانایى زیستن برخوردار شوى و بر سینه زمین گام زنى .

فریفته دنیا شدن و به تماشاى این نقشهاى دلفریب فرو ماندن و فراتراز آن چیزى ندیدن در دام ظاهرافتادن است .

دنیا لاشه عفنى نیست که بایداز آن بیزارى جست و یا زندانى نیست که بایداز آن گریخت اما برگذرایى بودن و بى اعتبارى آن باید یقین داشت . دو دستى به دنیا چسبیدن و حب بسیار به اموال و زخارف آن داشتن نه شرط خردمندى است نه رسم بندگى .

کالاهاى مادى وسیله رونق زندگى این سراست و نه بیش ازاین که سزاوار خرسندى و شیفتگى باشد و غفلت آورد. زوایاى روح بایداز بند علایق آزاد گردد. هر علاقه اى چشمه اى است که روح انسان جارى مى شود و در بستر مراد مى ریزد.

مقصوداز زهد بستن همه چشمه هاى مادى نیست بلکه گشودن دیگر زاویه هاست . مانند پدرى که فرزندش رااز بازى پیوسته باز مى دارد و بر این کار ملامت مى کند نه
بدین معنى که هرگز بازى نکند بلکه بدین جهت که به درس و کتاب و دیگر کمالات نیز بپردازد.

که با دل نبستن به دنیا و شیفته نگشتن به آن دریچه هاى حکمت و معرفت برجان آدمى گشوده مى شود. آزادگى آسایش روحى محبت الهى و همدردى با مستضعفان ممکن مى گردد. در پرتو پارسایى و ساده زیستى است که این آثار پدید مى آید و بستر آنها گسترده مى شود.

دراین مقال بر آنیم که برخى ازاین آثار را بر شماریم و نشانه هاى آن را در زندگى پاکان و پارسایان بجوییم .

آثار زهد و ساده زیستى

1.محبوبیت الهى و مقبولیت مردمى
زاهد با دل نبستن به دنیا و زرق و برقهاى آن راه پیوستن به معنویت و حقیقت را هموار مى سازد و به آسانى متوجه خداوند مى شود. به زخارف دنیوى تعلق ندارد از آخرت غافل نمى شود تا سر به عصیان بسپارد واز پروردگارش دورافتد. آنچه بنده رااز مهرو محبت الهى دور مى سازد خطاهاست و خطاها محصول شیفته شدن به دنیاست :

حب الدنیا راس کل خطیئه .
دوستى دنیا سرمنشاء همه لغزشهاست .

آن که علقه در کمند دنیا و زخارف آن ندارد از آفت خطاها نیز به دوراست و به مهر و محبت الهى نزدیک .

شخصى خدمت پیامبر(ص ) رسید عرض کرد: مرا بر کارى راهنمایى کنید که باانجام ان محبوب خداوند و مقبول خلق گردم ؟

حضرت فرمود:
از هدف الدنیا یحبک الله وازهد فیما فى ایدالناس یحبک الناس . 2
نسبت به دنیا بى رغبت باش و به آنچه در دست مردم است شیفته مشو تا خداوند و مردم تو را دوست بدارند.

بى اعتنایى به کالاهاى مادى و به چیزهایى که نوع انسانها بدان مغرور و فریفته مى شوند آدمى را در چشم مردم بزرگ و یا شخصیت مى سازد واو را فردى منبع مى نمایاند.

زاهد چون به داراییهاى دیگران چشم ندوخته است عزت و آزادگى خود را پاس مى داردازاین روى در دید مردم بزرگ و محبوب مى آید.

زاهد نه تنهاانگیزه اى براى بى مهرى دیگران به جا نمى گذارد که مورد ستایش آن قرار مى گیرد.

آزمندى و شیفتگى به دنیا علاوه بر آلودگى به خطاها انسان رااز چشم مردم مى اندازد و زمینه اتهام و بدگمانى را فراهم مى سازد.

تحبب الى الناس بالزهد فیماایدیهم تفز بالمحبه منهم . تحل بالیاس مما فى ایدى الناس تسلم من غوائلهم و تحرزالموده منهم 3 .
با بى رغبتى به داشته هاى مردم دوستى آنان را به دست آور که اگر چنین کردى به محبت ایشان نایل مى گردى .

به ناامیدى از دارایى مردم آراسته شو تااز آفتهاى آنان سالم بمانى و دوستى آنان را بچنگ آورى

آسایش
توجه به دنیا و آزمندى به توع طلبیها و لذت جوییهاى آن تلاش و کوششى فزونتر را مى طلبد و هر چه حرص و تلاش بیشتر شد رنج و تشویش بیشتر مى شود.

زندگى پر هزینه و تجملى خاطرانسان را مشغول مى دارد و تهیه ابزار و مخارج آن گرفتارى مى آفریند. زندگى پرزرق وبرق درآمد مناسب مى خواهد. براى بالا بردن سطح درآمد در حدى که پاسخگوى نیازهاى کاذب باشد باید سعى خستگى ناپذیر داشت و تمام همت خود را صرف آن کرد.این جاست که فکر واندیشه مصروف مسائل
مادى و خواهشهاى نفسانى مى شود و فرصتى براى پرداختن به دیگر نیازهاى انسانى پیدا نمى گردد.

ممکن است تصور شود که : زهدورزى و ساده زیستى ملتزم نوعى ریاضت کشى و به زحمت انداختن جسم است . در صورتى که واقعیت خلاف این است . راحتى و آسایش روحى در زندگى ساه و آسان به دست مى آید.اگر هزینه هاى زندگى به اندازه نیاز واقعى باشد واز سر حرص و هوس تجملات و مخارج گزاف تحمیل نگردد نه تنها جسم آسایش مى یابد که روح نیز آرامش مى گیرد و فرصت پرداختن به جنبه هاى دیگر نیز پیدا مى شود.

الزهد فى الدنیا یریح القلب والجسد 4 .
زهد باعث آسایش جان و تن است .

على ( ع ) گنجى را بى نیاز کننده تراز قناعت و مالى را با برکت تراز بسنده کردن به روزى روزانه (نیازهاى واقعى ) نمى داند:

من اقتصر على بلغه الکفاف فقدانتظم الراحه و تبوا خفض الدعه والرغبه مفتاح النصب 5 .
آن که به معیشت زاد و روزى روزانه بسنده کند آسایش خود را فراهم آورده و در آسایش جاى گرفته است . دنیا دوستى کلید دشواریهاست .

زندگى ساده به تحمل رنجها و دغدغه هاى ندارد. بساط هوس انگیزاست که آدمى را به رنجها ذلتها و تشویشهاى گوناگون گرفتار مى سازد. آن که خسته هوسها و تجملات است درمانده و نیازمنداست نه آن که دستش از چند کالاى تجملى و لذتهاى زودگذر کوتاه است .

حکمت و معرفت
حکم به معناى منع است .

حکمت به دانشى گفته مى شود که از جهل به دور باشد و نادانى در آن نفوذ نکند.

چنین شناخت و معرفتى به کمک و عوامل درونى و آمادگى دلى که آماده و پیراسته براى نورانیت معرفت باشد. قلبى که آلوده به آزمندیها و
هوسهاست مخزن انوار دانش نمى شود زیرا باید میان ظرف و مظروف تناسب و سنخیت باشد.

دلى جایگاه حکمت و معرفت مى شود که پیراسته از کدورتهاى دنیادوستى و تاریکیهاى تعلقات مادى باشد.

پیامبراکرم (ص ) مى فرماید:

اذا رایتم من یزهد فى الدنیا فادنوا منه فانه یلقى الحکمه 6 .
کسى را که نسبت به دنیا بى علاقه و پارسا یافتید به وى نزدیک شوید چرا که او حکمت مى یابد.

حقایق راستین مفاهیم صواب و گفتار حق در دست چنین شخصى است . راهنماى هدایت است و درمان دردها را مى داند. چون دل از تعلقات دنیایى و جاه و مقامها و خیالبافیها بریده است زمینه فراگیرى حقایق را پیدا کرده و جانش مخزن معارف حقه مى گردد. زبانش به صواب گشوده مى شود و مصاحبتش آدمى را سودمند مى افتد. با زندگى ساده و بى تکلف و فراغت بال بهتر مى توان کمالات را کسب کرد و نیروى ادراکى را دراین مسیر قرار داد. تا همه حواس ادراکى در خدمت دانش نباشد دانشى سودمند به جنگ نمى آید بنابراین هم بایداز جهت درونى پیراستى از تعلقات و مظاهر دلفریب و تشویش برانگیز دنیا بود هم از جهت ظاهرى فراغت و آسوده گشت تا به آستان حقایق راه یافت و سنخیت فراگیرى آنها را پیدا کرد.

رسول اکرم (ص ) مى فرماید:

یااباذر مازهد عبد فى الدنیاالاانبت الله الحکمه فى قلبه وانطق بها لسانه و یبصره فى عیوب الدنیا و دائها و دوائها واخرجه منها سالماالى دارالسلام 7 .
اى اباذر هرگز بنده اى به دنیا بى رغبت نشد مگر آن که خداوند در قلبش حکمت رویاند و زبانش را به آن حکمت گویا ساخت و چشمانش را به عیوب دنیا بازنمود و دردها و درمان آن را به وى نمایاند واو را به سلامت از آن عیبها رهانید و به سوى بهشت روانه اش کرد.

معیشت ساده به انسان کمک مى کند تا گرفتار فخر و غرور نگردد حالت فروتنى و حقیقت پذیرى دراو پدید آید و براى تهذیب نفس و صفاى درون آماده تر باشد.
محبت بینوایان
با زهد و ساده زیستى و ترک تجملات مى شود غم واندوه محرومان را درک کرد و در دشواریهاى طبقات مستضعف شرکت عملى داشت .

مستمدانى که دستشان ازابزار رفاهى کوتاه است هنگامى که خود را با مرفهین مى سنجند رنج مى برند. رنجى که ناشى از تهى دستى واحساس عقب ماندگى آنان است .

این سادگى زندگى بویژه اگراز جانب اهل علم و متنفذین با شخصیت باشد در کنار دیگر راههاى چاره مرهمى است براحساس تلخ ضعیفان و زمینه اى نیز براى تربیت نفس خویش .

هنگامى که مردم چنین افرادى را ساده و پیراسته ببینند از آنان الگو مى گیرند و آزمندانه دنبال تجملات زاید نمى روند. مستمندان نیز از زندگى ساده خود دلگیر نمى شوند.

ازاینها گذشته تجملات و رفاه ملاک برترى وارزش نمى شود.

طبیعت انسان اختلاف طبقاتى را تحمل نمى کند. نمى تواند برخى را که مزیتى براو ندارند برخوردارتراز خود ببیند. مسلمان هنگامى که مى بیند جامعه به چنین آفتى گرفتاراست و به دو نیم : مرفه و محروم تقسیم گشته احساس تکلیف مى کند و ناگزیر یکى از دو راه را بر مى گزیند:

1. یا بر آن مى شود که وضع موجود را دگرگون سازد و دوگانگى ظالم و مظلوم رااز میان ببرد که دراین هنگام یعنى وقتى که بناى ظلم را دگرگون کرد و درآمدهاى نامشروع را تعطیل نمود و به تجمل خوشگذرانى عده اى معدود پایان داد و وضع نابسامان محرومان را سامان بخشید آرام مى گیرد و خود نیز همراه دیگران بهره مى برند.

2.اگر مى بینداکنون قادر به حل این نابسامانى نیست و در کوتاه مدت چنین انتظارى نمى رود لااقل با همدردى و شرکت عملى در سادگى زندگى مرهمى بر دل محرومان مى گذارد و خود را شریک و همراه سایر مردم مى کند.

سزاوار نیست که انسان خود را مسلمان و همنوع دیگران بدانداما افزون بر آنان از

مواهب زندگى بهره ببرد.

آیا سزاواراست که یکى با آسایش و رفاه روزگار بگذارند و برخى با تلخى !

علاقه و محبت به مردم و مستضعفان اقتضا مى کند که در مخارج زندگى و بهره مندى از مواهب از عامه مردم جلو نیفتیم . سزاواراست ضمن کوشش و تلاش لازم تا آن جا که امکان دارد به دیگران کمک کنیم و سطح معیشت و برخوردارى خود راافزون از آنان نگردانیم .

علاقه مندى و محبت بندگان خدا بویژه تهى دستان ازاوصاف بسیار شکوهمند وارزشمنداخلاقى وانسانى است . در معارف دینى بدین صفت بسیار سفارش شده است .

و یکى از نشانه هاى دوستى محرومان این است که در سطح معیشت فراختر از آنان نباشیم . با دیوار تجملات و رفاه خود رااز آنان جدا نسازیم .

پیامبراکرم (ص ) معیار بسیار روشن و آموزنده اى را دراین زمینه به ابوذر گوشزد مى فرماید.

ابوذر مى گوید:

اوصانى رسول الله (ص )ان انظرالى من هودونى ولاانظرالى من هو فوقى واوصانى بحب المساکین والدنو منهم 9 . .
پیامبر(ص ) به من وصیت کرد که : در زندگى به پایین تراز خود بنگرم و نه به بالاتر و مرا به دوستى مساکین و نزدیکى باایشان توصیه کرد.

دوستى تهى دستان و همدردى باایشان لازمه اش همسانى با آنان است . نمى شودادعا کرد که : من مردمى هستم و براى ضعیفان دل مى سوزانم اما وضع زندگى ادعایم را تکذیب کند.

آزادگى واستغناء
وابستگى انسان به دنیا او را برده و مطیع مى سازد. تنعم و تجمیل به آدمى مى باوراند که وسیله قدرت و قوت همین تشریفات است . کم کم بدانها خو مى گیرد و عادت مى کند. رشته هاى نامرئى او را به این تجملات مى بندد. به جایى مى رسد که احساس سنگینى و تعلق طراوت و شادابى معنوى راازاو مى گیرد.این دلمردگى
باعث مى شود در برابر دشواریها و جاذبه ها به زانو در آید و نتواند سبکبال از قید و بندهاى دنیا رهایى یابد. کار به جایى مى رسد که خود را برده و مملوک دنیا و زخارف آن مى بیند .

الدنیا دار ممر لادار مقر والناس فیه رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها . 10
دنیا خانه اى است که از آن بگذرند نه جایى که در آن بمانند. و مردم دراین دنیا دو گونه اند: یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت و دیگرى ن که خود را خرید و آزاد ساخت .

یکى در گیرودار زندگى پرهزینه است و شیفته تنوع مادیات و دیگرى آزاده اى است که از هر چه رنگ تعلق پذیرد رها شده . یکى در چرخ و پرتجملات از پاافتاده و زبون آزمندى است .

الطمع رق موبد 11 .
آزمندى بندگى جاودانه است .

و یکى در پرتو قناعت به هر چه مظاهر دلفریب مادى است پشت پا زده و شورش علیه اسارت و زبونى کرده است .

انسان رفاه زده مرده اى است که قلبش بند تمایلات نفسانى را به پا دارد و فریفته عجوزه ظالم دنیااست . خسته و آزمند ابزار لوکس دکورهاى چشم نواز ماشین و خانه و صدها نیاز کاذب و تفاخرآمیز. خواهشهاى گوناگون غذاها و کالاهاى رنگارنگ مى جوید و در نتیجه تلاش براى برآوردن آن خواهشها.

خودکفایى و بى نیازى بویژه استغناء نفس در سایه قناعت به دست مى آید.البته قناعتى که همراه با تلاش و مصرفى سنجیده باشد.اسراف نیاز مى آورد و نیاز اسارت .

احتج الى من سئت تکن اسیره 12 .
آن که کمک مى خواهد و پراز خواسته اسیراست و آن که کمک مى کند امیر. نیازمند زبون است و بى نیاز عزیز. نیازهاى گوناگون و متنوعى براى انسان متصوراست اگر بخواهد به هر خواسته و نیاز نفسانى و هوس انگیز پاسخ مثبت بدهد روز به روزاسیرتر مى شود واحساس فقر و نیازمندى او بیشتر.اگر انسان خواسته باشد از چنگال
فقر به درآید باید نیازهاى خود را کم کند و در زندگى برهزینه هاى لازم و واقعى بسنده نماید .

اگر معناى استغناءاحساس بى نیازى است انسان با قناعت و ساده زیستى بدان بهتر مى رسد تا با داشتن کالاهاى فراوانتر و درآمد فزونتر.

لیس الغنى بکثره العرض انماالغنى غنى النفس 13 .
بى نیازى به زیادتى کالا وابزار نیست بلکه بى نیاز کسى است که ازاستغناء نفس برخورداراست .

آن که بندبند جانش به دنیا بسته است کى آزاداست . کجا مى تواند به آسانى همان گونه که به چرک دستش دلبندنیست به دارایى دلبند نباشد. آن که در سایه زندگیش احدى از نزدیکان و همنوعانش بهره اى ازاو نمى برند جز یک برده مفتون دنیا که نمى تواند به راحتى از سر دنیا و زخارف آن بگذرد چه نام دارد؟

الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها؟انه لیس لانفسکم ثمن الاالجنه فلانبیعوهاالا بها .
آیا آزاده اى نیست که خرده طعام مانده در کام را بیفکند و براى آنان که درخور آن هستند نهد؟ جانهاى شما را بهایى نسبت جز بهشت جاویدان پس مفروشیدش جز بدان .

آرى تعلقات قلبى احساس نیازهاى متنوع و هوس انگیز عادت به رفاه و تنعم خو کردن به زندگى پرجلوه و مصرفى و عادت به هر چه رنگ تجمل و تشریفات و فاه را داشته باشد مانع آزادى و سبکبالى است . بندگى خدا آزادى از غیراو را مى طلبد. هر کس به هراندازه به غیر خدا وابسته و دلبسته باشد به همان مقداراطاعت جز خدا را دارد. آن غیر گاهى بت و خرافه است گاهى جاه و مقام است گاهى درهم و دینار.

ابن عباس نقل مى کند:

[ هنگامى که نخستین سکه درهم و دینار زده شد ابلیس نگاهى بدانها افکند چون آنها را تماشا کرد آن دو را گرفت و برچشمانش گذاشت سپس برداشت و به سینه چسباند آن گاه فریاد عاشقانه اى سر داد دگربار به سینه چسباند و گفت :

شما نور چشمان من و میوه دل من هستید.اگرانسانها شما را دوست بدارند براى
من تفاوت نمى کند که بت نپرستند. همین که شما را دوست بدارند براى من کافى است که شما برترین بت هستید] 15 .

در پرتو زهد ز پارسایى راستین جان پالایش مى شود واز تعلقات رها مى گردد.اگر طفل جان از پستان وابستگیها جدا شد و تجمل و رفاه از سفره زندگى بر چیده گشت سرزمین دل براى رشداحساسات پاک اندیشه هاى تابناک وانوار ملکوتى آماده مى گردد .

عشق به کمال مطلق و علاقه به پروردگار ماننداندوخته هاى علمى نیست که با تجملگرایى و لبستگیهاى مادى جمع گردد بلکه چون این دو با دل سروکار دارند یا وابستگیهاى دنیا همسو نمى شوند.

[ الزهد مفتاح باب الاخره والبرائه و هو ترک کل شى ء یشغلک عن الله من غیر تاسف على فوتها] 16 ... .

کلید در آخرت و برات آزادى از آتش زهداست و زهد ترک هر چیزى است که ترا از خداوند باز دارد.

روح آزاد و بى نیازاو غیر حق که از معرفت حق برافروخته گشته و محل اشراق والهام فیوضات الهى است نمى تواند در بند لذات و هوسها باشد.اگر تقرب الى الله و درک مرات عالى به تجملات و دلبستگیها ممکن مى شد باید نمونه اى از آن در میان پیامبران واولیاى الهى که والاترین و مقربترین بندگان خدا به شمار مى آیند یافت شود. در صورتى که واقعیات تاریخى خلاف آن را گواهى مى دهد. هنگامى که از زندگى شخصى و مصدار بهره مندى معصومین ( ع ) رااز مواهب مادى مى نگریم هاله اى از سادگى و بى پیرایگى تمام آنها را فرا گرفته و کوچکترین نشانه اى از تجملگرایى اسراف و رفاه زدگى در تمام عمر آنان نمى یابیم .

اولیاء الهى سمبل پاکى و پارسایى
در میان انسانها از آغاز تاکنون سلسله پیامبران معصومین ( ع ) و اولیاءالهى بى پیرایه ترین زندگیها و روحهاى منبع را دارا بوده اند. بدون استثناء همگى در نهایت استغناء و بى توجهى به زخارف دنیا مى زیستند.این مساله آنقدر روشن و مسلم است که

مخالفین ایشان با این که از نسبتهاى گوناگون به آنان دریغ نمى کردند هرگز نتوانستند ایشان را به دنیا دوستى و دلبستگى به رفاه و تجمل متهم سازند. و همواره با شگفتى واحساس تحسین برانگیزى از زهد و ساده زیستى آنها یاد مى کرده اند. گذرى کوتاه به زندگى و روح تواناى برخى از پیامبران واولیاءالهى ما را براین واقعیت بهتر آشنا مى کند:

امام ( ع )از بى پیرایگى و توانایى روحى حضرت موسى و هارون ( ع ) تصویر شگفتى ارائه مى دهد. خداوند آن چنان قوت قلب بزرگى روح و شخصیت شکوهمندى به آن دو داده بود که باعث شد فرعون را با همه ادعا و زرق و برقش حقیر و ناچیز بشمارند:

[موسى بن عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند با جامه هاى پشمینه بر تن چوبدستى در دست] .

ساده ترین لباسها را بگزیده بودند و تمام سرمایه شان همین بود.

[با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم فرمان الهى شود حکومت و ملکش باقى مانده و عزت و قدرتش دوام مى یابد].

فرعون به آان جلال و شکوت دو نفر ساده را برابر خود دید که با کمال قدرت و آرامش و مومن به راه خود وامید به توفیق به او توصیه مى کنند:

اگر از فرعون مآیى خود دست بردارد ملکش را در مدار دین تضمین مى کنند!

[فرعون با شگفتى خطاب به اطرافیانش گفت :ازاین دو تعجب نمى کنید که شرط جاودانگى ملک و عزت همیشگى مرا مى پذیرند].

فرعون که مست تجملات واسراف و تبذیراست و همه چیز رااز زاویه دنیا و داراییهاى آن مى نگرد با تفکراشرافى منشانه مخصوص به خودش مى گوید:

[ اینها که در فقر و ندارى اسیرند ساده و بى آلایش چگونه این چنین سخن مى گویند؟ چرا سرو وضعشان این گونه است ؟ پس کو طلا و جواهراتشان . پس کو تشکیلات و تشریفاتشان چرا دستبندهاى طلا و گردنبند زرین در سر و رویشان آویزان نیست ؟]

زر و زیور را مایه بزرگى مى دانست و لباس ساده و ظاهر بى آلایش را نشانه خوارى
مى پنداشت .

با خودش فکر مى کرد که اگر راست مى گویند و فرستاده خداوند هستند چرا خداوند مانند من صاحب زرق و برقشان نگردانده است .این تفکر فرعونى است که زندگى پر هزینه و مسرفانه را نشانه بزرگى مى داند و ساده زیستى را علامت ناچیزى مى شمارد.اشتباه فرعون در همین بود که نشان بزرگى و عظمت را تنعم واشرافیت مى دانست امااز استغناى روحى و عزت و آزادگى معنوى مردان حق بیگانه بود.

خداوند اگر مى خواست براى انبیاء گنجهاى زر مى گشود کانهاى طلاى ناب آشکار مى کردن و باغستهاى سرسبز درختستانهاى انبوه و پرندگان آسمان و وحوش زمین را بر آن مى افزود...اما خداوند فرستادگان خود را دراراده شان نیرمند ساخت با عزمى قوى از نظر ظاهر ضعیف و فقیر قرارداد. ظاهرشان ژنده بود اما حشمتشان در دل مى نشست . با قناعتى که دل و چشمهاى دیگران رااز بى نیازى خود پر مى گرداند 17

اگر دیگران با نازیدن به ثروت خود در صدد پر کردن چشمها هستند اما پیامبران (ص ) با سادگى و بى نیازى به عزت نفس واستغناى روحى پرداختند و زبانها را به تحسین واداشتند. در نهایت ساده زیستى جلال و شکوتى داشتند که هرگونه جبروت قدرتمندان را خرد مى کردند. سادگى و شکوه معنوى دو عنصر متحد در شخصیت پیامبران بود که دلها را پر و چشمها را خیره کرد.

عظمت و جلال واقعى در معنویت است نه در تجملات .

عظمت در قناعت است نه در تشکیلات ظاهرى .

آنچه از ماانتظار مى رود روحانیت و فضایل معنوى است نه اشرافیت و پرخرجى .

ما باید بگوشیک که الگوى قناعت و پاکى باشیم نه الگوى اشرافیت و اسراف .

حضرت موسى ( ع )الگوى پارسایى و شجاعت بود نه در پى تجمل و شکوه سلطنت . در نهایت سادگى شکوهمندترین تحول را در عصر خویش پدید آورد.

موسى ( ع ) به خداوند عرض کرد:

[پروردگارا! من به چیزى که برایم بفرستى نیازمندم .

آرى به خدا که او نخواست جز نانى که آن را بخورد که موسى ( ع )از سبزى زمین مى خورد چندان که به خاطر لاغرى تن و تکیدگى گوشت بدن رنگ آن سبزى از پوست
تنک شکم او نمایان بود] 18 .

امام على ( ع ) به وضع معیشتى حضرت داود مى فرماید:

[خداوند مزامیر و خواننده بهشتیان که به دست خوداز برگ خرما زنبیل مى بافت و مجلسیان خود را مى گفت : کدام یک از شما در فروختن آن مرا یارى مى کند. واز بهاى آن زنبیل گرده نان جوین مى خرد] 19 .

زندگى ساه و بى پیرایه حضرت عیسى ( ع )الگوى دیگراز ساده زیستى است :

او سنگ را بالش خود قرار مى داد لباس خشن مى پوشید نان خشک مى خورد نان خورشش گرسنگى چراغ شبهایش ماه مسکنش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود. صبحها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق مقابل آفتاب جاى مى گرفت . میوه و گلش گیاهان زمین بود که براى بهایم مى رویید. نه همسرى داشت (به خاطراوضاع خاصى که داشت ) که باعث قریبش گردد و نه فرزندى که اندوهگینش سازد و نه ثروتى که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش سازد. مرکبش پاها و خادمش دستهایش بود . 20

بلند پایه ترین اسوه هستى حضرت خاتم النبیین (ص ) که در همه کمالات سرآمد شد در باب زهد و پارسایى نیزالگو و نمونه بود.

امام على ( ع ) مى فرماید:

قضم الدنیا قضما و لم یعرها طرفا اهضم اهل الدنیا کشحا واخمصهم من الدنیا بطنا عرضت علیه الدنیا فابى ان یقبلها... یاکل على الارض و یجلس جلسه العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمارالعاوى و یردف خلفه 21 ... .
به اندازه نیاز حتمى از دنیا برگرفت و به آن تمایلى نشان نداد. پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود. دنیا به وى عرضه شد (تا آنچه مى خواهد برگیرد؟امااز پذیرش آن امتناع ورزید... روى زمین (بدون فرش ) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع چون غلامان جلوس مى کرد. با دست خود کفش و لباسش را وصله مى کرد بر مرکب برهنه سوا مى شد و کسى را هم پشت سرش سوار مى کرد.

پرده اى را بر دراطاقش دید که در آن تصویرهایى بود به همسرش فرمود:

آن رااز نظرم پنهان کن که هرگاه چشمم به آن مى افتد به یاد دنیا و زرق و برقهایش
مى افتم . قلبااز دنیا دورى جست و یاد آن را در وجودش میراند واز قلبش دو ساخت واز چشمش پنهان کرد .

خرج من ادنیا خمیصا و وردالاخره سلیما لم یضع على حجر جتى مض لسبیله واجاب داعیه ربه 22 ... .
او با شکم گرسنه ازاین دنیا رفت با سلامت روح وایمان به سراى دیگر شتافت . تا آن لحظه که به راه خود رفت و دعوت حق را لبیک گفت . سنگى روى سنگ نگذاشت .

پیامبر(ص ) خانه تجملى و تشریفاتى نداشت . فقط دو سه اطاق گلى و بسیار ساده داشت که هم محل کار و رهبرى امت بود هم محل زندگى !

[گاهى اتفاق مى افتاد که خانواده اش سر بى شام مى گذاشتند. بیشترین نان مصرفى خانه رسول الله (ص ) نان جو بود] 23 .

[آل محمد(ص ) دو روز پى در پى از نان جو شکمشان سیر نشد تا پیامبر وفات یافت] 24 .

فاطمه ( ع ) مى فرماید:

روز حفر خندق پاره تان جو براى پدرم بردم.

تناول کرد.

فرمود: این نخستین خوراکى است که پدرت پس از سه شبانه روز مى خورد. 25 .

بر سفره ساده پیامبر(ص ) اندکى از نان جو باقى نماند 26 .

[آرد مصرفى خانه پیامبر(ص ) را نمى بیختند و مغز گندم مصرف نمى شد. پیامبر(ص ) جز یک پیراهن بیشتر نداشت] 27 .

پیامبر(ص ) از خودش هیچ چیز باقى نگذاشت مگر مرکب واسلحه و زمین که در راه خداانفاق کرد.

عایشه مى گوید:

[پیامبر(ص ) هنگام مرگ زرهش در برابر 30 صاع جو نزد یهودى در گروه بود] 28 . .

مى فرمود:

[لباس براى من تهیه مکن تا آنچه اکنون پوشیده ام مندرس گردد. و همسر آن حضرت نیز لباس تازه نمى دوخت مگر پس از آن که لباسى قبلى کهنه گردد]. 29

[روزى زنى ازانصار وارد خانه پیامبر(ص ) شد و بستر خشن و خشکى را در جاى آن
حضرت دید متاثر گشت و رفت بستر مناسبى تهیه کرد و آورد.

پیامبر(ص ) که مطلع شداز عایشه پرسید که این چیست ؟

عایشه قضیه را توضیح داد.

حضرت فرمود: آن برگردان . به خدا سوگنداگر بخواهم خداوند کوههایى از طلا و نقره همراه من مى کند] 30 .

[در جنگ حنین بیش از ده هزار شتر به غنیمت گرفت و همه را به مردم بخشید و خود حتى اندکى از پشم آنهااستفاده نکرد] 31 .

سادگى در زندگى پیامبر(ص ) یک اصل بود:

کان رسول الله ( ص ) قلیل المونه .
امام على ( ع ) نیز بیش از همه از آفت دنیا دوستى و تجمل گله کرده است و آن را عمده ترین خطر براى جامعه نو پاى اسلامى دانسته است . جامعه اى که متاسفانه برخى از مجاهدین راه خدا و نخستین گروندگان به اسلام نتوانستند خود راازاین بلا دور نگه دارند.امیرالمومنین ( ع ) خود و خانواده مطهرش از ساده زیست ترین خانواده هاى آن عصر بودند.

امام باقر( ع ) درباره زندگى زاهدانه مولى ( ع ) مى فرماید:

[على ( ع ) مدت پنج سال حکومت کرد و دراین مدت آجرى بر آجرى یا خشتى بر خشتى ننهاد و تیولى به خوداختصاص نداد و سرخ و سفید (طلا و نقره ) به میراث نگذاشت] 32 .

خودامام ( ع ) مى فرماید:

آگاه باشید که امام شمااز دنیا به دو لباس کهنه واز خوراک به دو قرص نان بسنده کرده است . بدانید که شما براین کار توانایى ندارید ولى مرا با پارسایى و سختکوشى و پاکدامنى و درست کارى یارى کنید. به خداى سوگند که از دنیاى شما سیم و زرى براى خود نگه نداشته ام واز غنیمتهاى آن چیزى براى خود ذخیره نکرده ام و جامعه کهنه اى براى عوض کردن این جامعه کهنه ندارم بااین حال بى نیازترین فرزندان آدمم 33

[تمام فرش خانه آن حضرت پوست گوسفندى بود که شب بر روى آن مى خوابیدند
و روز بر روى آن به شتر علوفه مى دادند] 34 .

[به خدا سوگند که این جامه پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینه کننده آن شرمسارى دارم .

یکى به من گفت : آن را دور نمى افکنى ؟

گفتم :از من دور شو که : بامدادان مردم شبروان را مى ستایند] 35 .

[در خانه على ( ع ) همسر و فرزندانش نان جو مى خوردند وافطار خود را که قرص نان بود به سائل مى دادند] 36 .

زندگى حضرت فاطمه (ص ) براى بانوانى که ممکن است از موقعیت همسر یا پدر یا بستگان خود سوءاستفاده کنند سرمشق است . بااین که زهرا(س ) در سایه حکومت اسلامى و محبوبیت پدر و همسرش مى زیست اما در نهایت بى پیرایگى زندگى کرد. طبقات ضعیف را درک کرد دشواریهاى آنان را دریافت . خود و فرزندانش با سختى زندگى را گذارندند. هرگز همسر یا پدر را به گشایش و رفاه وانداشت .

خانه فاطمه ( ع ) هرگز به روى مردم بسته نشد و عقده اى براى آنان پدید نیاورد.

دراین خانه نشانى ازامتیاز تجمل واشرافیت نبود. فاطمه آنقدر زیر دیگ آتش افروخته بود که لباسش دودآلود بود. آنقدر دستاس کرده بود که دستانش ورم کرده و مجروح شده بود.

روزى از دشوارى زندگى خدمت پیامبر(ص ) شکایت کرد. حضرت به گریه افتاده و فرمود:

[فاطمه ! خدایى که مرا به حقیقت مبعوث گردانیده در مسجد (مسجدالنبى ) چهارصد مسلمان هستند که دراوضاع سختى به سر مى برند. آنان نه غذاى کاى نه پوشاک و لباس مرتبى دارند.اگر ترس از ناپسندى این عمل نبود آنچه که مى خواستى به تو مى دادم] 37 .

آرى این خانه على ( ع ) و همسرش زهراست که همرنگ دیگر خانه هاست . و این معیشت خانواده على ( ع ) منادى عدالت است که ساده تراز دیگر معیشتهاست .

[کاش على ( ع ) مى بود و گردنبند دخترش را بیت المال باز مى گرداند و بر دست برادرش داغ مى گذاشت .
کاش على ( ع ) مى بود واو را مى دیدیم که از نخلستان مى آید با دستى پینه بسته و کفشهایى که از فرط وصله سنگین شده اند.

کاش زهراامروز حضور مى داشت و با چادرى که 7 وصله داشت به عروسى یهودیان مى رفت و سه روز افطارش را به فقیران مدینه مى بخشید] 38 . .

ساده زیستى مسؤولان
ضرورت واهمیت زهد و ساده زیستى در جامعه اسلامى روشن شد. دراین میان دولتمردان و روحانیان که بار مسوولیت اداره جامعه و هدایت مردم را به دوش مى کشند باید بیش از دیگران به این مهم توجه کنند بوژه آن که اوضاع خاص اجتماعى فرهنگى جامعه وانتظارى که مردم از مدیران و مسوولان نظام دارند اهمیت را دو چندان مى کند.

پیش از پرداختن به مطلب یادآورى نکته اى لازم است :

اگر سخن از ضرورت ساده زیستى مسوولان به میان مى آید بدان معنى نیست که مسؤولان و کارگزاران نظام اشرافى و رفاه زده هستند. خوشبختانه پس از پیروزى انقلاب اسلامى بسیارى از دولتمردان و مسوولان کشوراز قشر مستضعف و توده مردم برخاسته و پس از تصدى مسوولیتها نیز ساده و بى پیرایه باقى ماندند. رهبران و مسؤولان رده هاى بالاى کشور با تاسى به امام خمینى رحمه الله علیه و رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله خامنه اى همواره از تجمل و زندگى پرهزینه واشرافى به دور بوده اند واکنون نیز بسیارند کسانى که افتخار مردمى بودند و نعمت قناعت و سادگى رااز دست نداده اند.

این بخش از نوشتار تذکرى است براى آن دسته از مسوولان که با سهل انگارى و توجیهات نامناسب خود و نظام اسلامى را به تجملات و زرق و برقها آلوده مى سازند.

آورده اند که سلطانى را در شکارگاهى صید کباب کردند و نمک نبود. غلامى به روستا رفت تا نمک آرد.
سلطان گفت : نمک به قیمت بستان تا رسمى شود و ده خراب نگردد.

گفتند:ازاین قدر چه خلل آید؟

گفت : بنیاد ظلم در جهان اول اندکى بوده است هر که آمد برو مزیدى کرده تا بدین غایت رسیده !

اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبى برآورند غلامان او درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان ستم روا داردزنند لشکریانش هزارمرغ بسیخ 39 .
اکنون حکایت مسوولان است که اندک تجمل آنان منجر به گسترش فرهنگ رفاه زدگى و تجمیل گرایى مى شود. مردم به طور طبیعى و بدون تشویق خود به خود به سوى مصرف و تجمیل گرایى دارند نیازى به تبلیغ دراین باب نیست . هنر دولتمردان دراین است که با عمل خود و مدیریت مناسب مردم را به زندگى ساه و مصرفى سنجیده وا دارند.ازاین مردم جامعه اى پویا و پرتلاش بسازند که با فرهنگ[ تلاش بیشتر و مصرف کمتر] عقب ماندگیها جبران شده و خودکفایى و سلامت اقتصادى به دست آید.

امام خمینى (ره ) در سال 1350 خطاب به دانشجویان خارج از کشور مى فرماید:

[ حکومت اسلام رئیسش با رعیت یکسان و سلطانش با کفش و جامه کهنه حکومت مى کند]....

مسؤولان در لباس دکور منزل واداره ایاب و ذهاب و... بیشتر باید مقید باشند و رو به سادگى و بى آلایشى داشته باشند زیرااین گونه امور بیشتر در معرض دید مردم است . وضع ساده مسوولان نه تنها روند تجمل و مصرف را کند مى کند و تجمل واشرافیت رااز سکه مى اندازد بلکه زى ساده و بى پیرایه آنان براى ضعیفان و طبقات پایان نیز باعث تسلى خاطر و کمک روحى مى شود.

ان الله فرض على ائمه العدل ان یقدرواانفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ باالفقیر فقره 40 .
خداوند بر پیشوایان دادگر واجب کرده که زندگى خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر براى مستمندان دشوار نیاید.

اگر هیات و وضع معیشتى مسوولان نیز ماننداشراف گردد این تنها مایه تسلى هم از دست محرومان گرفته مى شود.
هدف ازاین عناوین و مسؤولیتها وادارات عریض و طویل در نظام حکومت اسلامى تنهااداره آب و نان مردم نیست ( اگر چه متاسفانه برخى ازاین ادارات و نهادها حتى دراین مقدار هم ناموفق هستند) بلکه حکومت اسلامى و سیستم ادارى و مدیریتى آن علاوه براداره معیشت روزانه گسترش فرهنگ وارزشهاى اسلامى است . زمانى چنین مى شود که سیستم ادارى نمونه اى باشداز بى پیرایگى و پارسایى .

رهبر معظم انقلاب مى فرمایند:

[نمى شود ما در زندگى مادى فرو برویم و بخواهیم که مردم به شکل یک اسوه به ما نگاه کنند. هنگامى مسولان مى توانند به محرومان خدمت کنند که خود درد آشنا بوده و طعم محرومیت را چشیده باشند] 1370/07/3.

برخى از مسافرتهاى زاید و تشریفاتى خارجى استفاده ازاتومبیلهاى گران قیمت میهمانیهاى پر زرق و برق دولتى و شخص ! سکونت در خانه هاى شبه کاخ در شمال شهر و... آثار بسیار سوئى در جامعه از خود به جاى مى گذارد.

کمترین اثر گرایش مسوولان به تجمل در دراز مدت دور شدن مسوولان از مردم بویژه از محرومان واقشار آسیب پذیراست .

آیا چاپ و تبریک تسلیت و آگاهى در صفحات نخست روزنامه ها که به نام مسوولین مزین شده است اسراف نیست ؟

آیا هیچ فکر کرده ایم که با هزینه این تبریک و تسلیتها مى شود هزاران درد محرومان را درمان کرد؟اگر با شعار مى شود درد دردمندان را درمان کرد؟ چرا نظام شاهنشاهى با آن همه شعار و بلندگو نتوانست ؟ هزینه این تبریک و تسلیتهااگراز پول شخصى باشد اسراف است واگر از پول ملت محروم خیانت .اکنون متاسفانه تجمل از دایره برخى از موسولان وادارات و طبقات مرفه خارج شده و براساس چشم و همچشمى وارزش شدن آنها دامن طبقات متوسط را نیز گرفته است . حسرت و آرزویش را بر دل طبقات محروم نیز گذاشته است که تا کى نوبت آنان فرا برسد و صبح دولتشان بدمد به جاى دکوراسیونهاى مجلل تالارهاى پرشکوه میز و صندلیها و لوسترهاى گران قیمت که در برخى مراکزادارى و بعضى منازل به چشم مى خورد بهتر نبود که بااین مخارج مراکز آموزشى ساخته مى شد تا
نونهالان این ملت مجبور نباشند در کلاسهاى 70 نفر مدرسه چهارشیفته به تحصیل بپردازند؟.

آیا سمینارها و کنگره هایى که با هزینه هاى بالا برگزار مى شود و میزبانان محترم و مردمى !از میهمانان با غذاهاى متنوع پذیرایى مى کنند قادر خواهند بود بااین همه ریخت و پاش به نفع مردم پابرهنه و گرسنه این مرز و بوم گام بردارند.

اگر مسؤولان با عمل خود تحمل کمبودها و محرومیتها را نداشته باشند دیگر توصیه هاى نظام مبنى بر تحمل کمبودها و نارسائیها براى مردم بیهوده و آب در هاون کوفتن است .امام خمینى مى فرماید:

[آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق و مذاق عامه است این است که زندگى شما ساده باشد. همان طور که سران اسلام و پیغمبراسلام و امیرالمومنین ( ع ) وائمه ما زندگى شان ساده و عادى بود بلکه پایین تر از عادى . آنها هم که جمهورى اسلامى را به پا کردند مردم عادى هستند و کسانى که بالا بالاها نشسته اند هیچ دخالتى دراین مسائل نداشته و ندارند.

ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینى راازاین ملت بزداییم .اگر بخواهیم همه ملت شما جاوید بماند واسلام را آن طور که خداى تبارک و تعالى مى خواهد در جامعه ما تحقق پیدا کند مردم رااز خوى کاخ نشینى به پایین بکشید. خوى کاخ نشینى این را مى آورد].

امیرالمومنین ( ع ) زیاد بن ابیه را به خاطراسراف و زندگى تجملى طى نامه اى این چنین ملامت مى کند:

... خبردار شده ام که در یک روز غذاهاى رنگارنگ و فراوان تهیه مىکنى و هر روز آرایش و تزیین مى نمایى ده مىشود ترا اگر مدتى روزه بگیرى برخى از دارایى و مالت را اتفاق کنى غدایت را ساده و بدون خورشت بخورى این کار شعار صالحین است.

توقع دارى تو راازانفاق کنندگان بشمارند در صورتى که غرق تنعم هستى .

برخوردارى را براى خود مى پسندى و بر همسایه مسکین ضعیف فقیر بیوه و بیچاره و یتیم اتفاق نمى کنى ؟
شنیده ام که در گفتار مانند نیکانى اما در عمل چونان خطاکاران . اگر چنین باشى بر خود ستم کرده اى و عملت را نابود ساخته اى . به سوى خدا توبه کن تا عملت اصلاح شود.

در کارهایت میانه روى را پیشه کن و مازاداز مخارج ضروریت را براى روز نیازت (آخرت ) پیش بفرست وانفاق کن] 41

روحانیان و ساده زیستى
زهد و بى رغبتى به دنیا و برگزیدن ساده بیش از هر زمان و هر کس براى اهل علم ضرورى است .امروزه روحانیان منصب پیشوایى ولایت قضاوت و تربیت وارشاد مردم را به عهده دارند. دراین زمان مردم امکانات اهل علم را معلول فراهم آمدن زمینه هاى حکومت اسلامى و دست یابى برخى از روحانیان به مناصب اجرایى تلقى مى کنند. حال این تلقى درست یا نادرست چیزى است که وجود دارد. بهره مندى یک روحانى از زندگى و معیشت مرفهانه گذشته از آثار بداخلاقى تحصیلى و معنوى زمینه تبلیغات بیگانگان و فریب نادانان را نیز علیه روحانیت فراهم مى آورد واهل علم را در[ مواضع تهم] مى نشاند. کمترین نتیجه چنین جوى بى اعتمادى و بدبینى است .

آنچه مردم ازاهل علم و روحانى انتظار دارند روحانیت معنویت و بى آلایشى است نه تجمل .

امام باقر( ع ) مى فرمایند:

[ ان الفقیه الزاهد فى الدنیا الراغب فى الاخره المتمسک بسنه النبى] 42 .

فقیه واسلام شناس نسبت به دنیا بى رغبت و نسبت به آخرت مشتاق است و به سنت پیغمبر(ص ) تمسک دارد.

اکنون به خاطراوضاع ویژه اى که بر جامعه ما حاکم است و حساسیتى که رفتار و معیشت اهل علم دارد لازم است که اهل علم از برخى امور مباح نیز پرهیز کنند. داشتن زندگى مجلل و با تشکیلات منافى شعارهایى است که روحانیان در تبلیغات خوداز عدل اسلام زندگى زاهدانه معصومین ( ع ) واولیاءالهى و عالمان راستین ابراز
داشته است .

امروز مراعات نکردن این مسائل لطمه به آبروى جامعه روحانى مذهب وانقلاب و نظام مى زند.

بنابراین روحانى بایداز زینتها تجملات وامکاناتى که توده هاى محروم از آنها بى بهره اند به دور باشد تا همواره در عمق دل مردم جاى داشته و در موضع راهنماى محبوب اداى وظیفه کند.

امام خمینى (ره ) نسبت به وضع معیشتى روحانیان وامکان آلوده شدن برخى به تجملات بسیار نگران بودند و دراین باب هشدارهاى مکرر داده اند:

اگر خداى نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شان روحانیت نیست و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند از دست دادن آن همان واز بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان . 1364/04/26

هیچ چیز به زشتى دنیاگرایى روحانیت نیست . 67/12/3.

ایشان در دیدار بااعضاى مجلس خبرگان براى چندمین بار خطر تشریفاتى شدن زندگى روحانیان را گوشزد کردند و با نگرانى شدیداز این آفت یاد کردند.

این فرمایشان در آن زمان سرفصل جدیدى را در مبارزه با تجمل گشود واز جانب برخى از روحانیان اقداماتى به عمل آمداما متاسفانه با گذشت زمان غبار فراموشى بر آن نشست و برخى ناخودآگاه یااز روى سهل انگارى دوباره گرفتاراین آفت شدند.

امام (ره ) مى فرمایند:

مساله دیگر مساله تشریفات حوزه هاى روحانیت است که دارد زیاد مى شود. وقتى تشریفات زیاد شد محتوى کنار مى رود. وقتى ساختمانها و ماشینها و دم و دستگاها زیاد شد موجب مى شود بنیه فقهى اسلام صدمه ببیند. یعنى بااین بساطها نمى شود شیخ مرتضى و صاحب جواهر تحویل جامعه داد!این موجب نگرانى است واقعا. نمى دانم بااین وضع چه کنم ؟ این تشریفات باعث آن مى شود که روحانیت شکست بخورد. زندگى صاحب جواهر را با زندگى روحانیون امروز که بسنجیم خود مى فهمیم که چه ضربه اى به دست خودمان به خودمان به خودمان مى زنیم .63/06/12 .
لازم به یادآورى است که بسیارى از روحانیان خوشبختانه وارستگانى هستند که جان را در زلال معارف دینى شسته و زندگى با صفاى خویش را آلوده به تشریفات و تجملات دنیا نکرده اند.اکنون که سخن از زهد و ساده زیستى اهل علم است بیشتر جهت تذکرى است براى آینده و هشدارى است براى آن عده معدود که خود را در موضع تهمت و سوءظن قرارداده و باعث بدگمانى مردم به صنف روحانیت شده اند. باید توجه داشت که قشر عظیمى از روحانیان امروز در عسرت و تنگدستى به سر مى برند واز زندگى متوسط و معمولى هم محرومند. طلابى که در حوزه ها مشغول تحصیل هستند بسیارى از روحانیان معظمى که در خارج حوزه به کارهاى تبلیغى و راهنمایى مردم پرداخته اند از معمولى ترین خدمات عمومى و دولتى محرومند.

تجمل عده اى انگشت شماراز عمامه به سرها باعث تهمت ناروا به کل روحانیت شده است و مردم گمان مى برند که همه اهل علم برخوردار و متنعم هستندازاین روى چنین اوضاعى حکم مى کند که اگر کسى از روحانیان امکان تجمل و رفاه دارد نباید بدان آلوده گردد و زمینه گمانها و نسبتهاى ناروا را فراهم آورد.

بر روحانیان است که خاطر خوش توده هاى مردم رااز زندگى ساده و روح منیع عالمان دینى مکدر نکنند و براى زرق و برق چند روز دنیا ننگ دنیاطلبى را براى خود نخرند.

طلایه داران دانش خوشبختانه نمونه پارسایى و زهد بوده اند و نشانه هاى بى رغبتى آنان به دنیا در تاریخ فراوان است :

شهیدثانى (ره ) به خاطر بى آلایشى و زهد و سادگى که در زندگى داشت خود مستقیما نیازهاى زندگى راانجام مى داد و شبها پس از فراغت از درس و بحث روزانه راهى بیابان مى شد و هیزم خانه را تهیه مى کرد 43 .

عیاشى (ره ) تمام ارثیه اى که از پدرش به وى رسیده بود تقدیم اهل علم و حدیث کرد. منزلش مانند مسجدى بود که محققان پیوسته در آن جا به کار و تحقیق مى پرداختند 44 .

درباره مرحوم مدرس (ره ) گفته اند:

[تخت خوابش حصیر بالشش عمامه و رواندازش عبایش بود. در همه فصلها از جامعه ساده کرباس بهره مى جست و هنگامى که از وى پرسیدند که : چرا به رفاه بیشتر
فرزندانتان نمى رسید؟

فرمود: همه بچه هاى ایران بچه هاى من هستند. یعنى نباید فقط به فکر فرزندان خودم باشم .

وضع مالى و رفاه دیگران را نیز باید در نظر بگیرم واز آنها پیش نیفتم] 45 . .

ناصرالدین شاه در مسافرت به خراسان وارد سبزوار شد و سرى به خانه حاج ملا هادى سبزوارى (ره ) زد. با تعجب به وضع بسیار زاهدانه و بى آلایش و خوراک ساده وى خیره شده بود. حاجى شعرى سرود:

اگر چه فرش من از بوریاست خورده مگیرچرا که جایگاه شیر در نیستان است
از راه علم دخلى ننموده و معاشش منحصر به اجاره ملک موروثى اش بود... یک زندگانى ساده بى آلایش بى خودنمایى نمود که امتیاز براى خود قائل نشد و هیچ استفاده از توجهات کامله مردم به خودش ننموده و ثروتى نیندوخت واولادش را متجملا بار نیاورد آنها را عادت بى رعیتى داد 46 .

شیخ انصارى (ره ) مردى که مرجع کل فى الکل شیعه است روزى که مى میرد با آن ساعتى که به صورت یک طلبه فقیر دزفولى وارد نجف مى شود فرقى نکرده است . وقتى خانه او را نگاه مى کنند مثل فقیرترین مردم زندگى مى کند 47 .

هنگامى در دزفول بود غذاى شبانه خود را به فقیر عاجزى مى داد که در بقعه پیر محمد واقع در محله حیدرخان زندگى مى کرد و خود با گرسنگى شب را به صبح مى آورد.

هنگام فوت چیزى از مال دنیا به ارث نگذاشت . مقدار 17 تومان ازاو باقى ماند که به همان میزان مقروض بود 48 .

امام خمینى (ره ) مى فرماید:

[زندگى شیخ انصارى را بسیارى شنیده اید چه وضعى داشته است ؟اگر نبود آن وضع نمى توانست آن شاگردان بزرگ را تربیت کند و نمى توانست آن کتابهاى ارزنده را تحویل جامعه بدهد.

صاحب جواهر چنان کتابى نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنویسند شایداز

عهده برنیایند واین یک کاخ نشین نبوده است ... یک منزل محقر داشتند و در یک اطاقشان به دالانى باز بوده است که از آن نیم داغى مى ورزیده وایشان مشغول تحریر جواهر بودند.از یک آدمى که علاقه به شکم شهوت مال و منال و جاه وامثال اینها دارد این کارها بر نمى آید. طبع قضیه این است که نتواند] 49 .

مرحوم حاج شیخ جواد جبل عامل مى فرماید:

[خلوص نیت و جلب نظر خداوند متعال اسباب کار طلبه است .اینها با معیشت ساده بهتر به دست مى آید. تجربه همه نشان داده است که در زندگى ساده انسان فراغت بیشترى براى کمال مى یابد.اکثر بزرگان ماازاین طریق به جایى رسیده اند. مرحوم جرقویه استاد بزرگ ما که داراى مراتب و کمالات خوبى و عادت بالایى بود از نظر زندگى بسیار در فشار و تنگدستى مى زیست] 50 .

در شرح حال استادالفقهاء وحید بهبهانى رضوان الله علیه مى نویسند:

روزى یکى از عروسهاى خود را مشاهده کرد که پیراهن الوان از نوع پارچه هایى که معمولا زنان اعیان واشراف آن عصر مى پوشیدند به تن کرده است . فرزندشان (مرحوم آقا محمداسماعیل ) را در مورد ملامت قرار دادند.او در جواب پدراین آیه قرآن را خواند:

قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق ؟ .
بگو چه کسى زینتهایى که خداوند براى بندگانش آفرید و هم چنین روزیهاى پاکیر را تحریم کرده است ؟ایشان پاسخ دادند من نمى گویم خوب پوشیدن و خوب نوشیدن واز نعمتهاى الهى استفاده کردن حرام است . خیر. دراسلام چنین ممنوعیتهایى وجود ندارد. ولى یک مطلب دیگر هست و آن این که ما خانواده ما به اعتباراین که پیشواى دینى مردم هستیم وظیفه خاصى داریم . خانواده هاى فقیر وقتى که اغنیا را مى بینند که از همه چیز برخوردارند طبعا ناراحت مى شوند. یگانه مایه تسکین آلامشان و تیپ اغنیا در آییم این یگانه مایه تسکین آلام هم از میان مى رود. ما که قادر نیستیم عملا وضع موجود را تغییر دهیم لااقل ازاین مقدار همدردى مضایقه نکنیم 51 .

پاورقى ها
1. بحار ج /07/73
2. الترغیب والترهیب . ج 4.156.
3. غررالحکم چاپ دانشگاه ج 3.288.
4. الترغیب والترهیب ج 4.157.
5. نهج البلاغه حکمت 381.
6. الترعیب والترهیب ج 4.159.
7. میزان الحکمه ج 4.259.
8. نهج البلاغه حکمت 103.
9. بحارالانوار ج 69.388.
10. نهج البلاغه حکمت 133.
11. همان مدرک حکمت 180.
12.
13. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 19.54.
14. نهج البلاغه حکمت 456.
15. بحارالانوار ج 73.137.
16. مصباح الشریعه .191.
17. نهج البلاغه خ 192.
18. همان مدرک خطبه 160.
19. همان مدرک .
20. همان مدرک .
21. همان مدرک .
22. همان مدرک .
23. الترغیب والترهیب ج 4.187.
24. همان مدرک .188.
25. همان مدرک .
26. همان مدرک .190.
27. همان مدرک .193.
28. همان مدرک .204205.
29. همان مدرک .165.
30. همان مدرک .201.
31. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 9.230.
32. الحیاه ج 2.222.
33. نهج البلاغه نامه 45.
34. الحیاه ج 2.222.
35. نهج البلاغه حکمت 160.
36. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 9.230.
37. بحارالانوار ج 43.85.
38. مجموعه مقالات فارسى سمینار بررسى اقتصاداسلامى .322.
39. گلستان سعدى خطبه 207.
40. نهج البلاغه حکمت 207.
41. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 16.196.
42. الحیاه ج 2.312.
43. لولو بحرین .26.
44. روضات الجنه ج 6.130.
45. نقل آزاداز :مدرس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى ج 2.286.
46. نقل آزاداز :سیماى فرزانگان ج 3.402.
47. سیرى در سیره نبوى .30.
48. زندگى شیخ انصارى .80.
49. مجله حوزه شماره 6.90.
50. همان مدرک شماره 15.
51. سیرى در نهج البلاغه شهید مطهرى .228