هنر ، رایت بلند حقیقت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


منظومه بلند هستى آهنگ عمیق زندگى داستان شورانگیز حیات تصویر دل انگیز طبیعت بر آینه برکه ها.

شعر سپید آفتاب تراژدى حزن آفرین غروب درام پر راز و رمز شدن رمان راستین سرگذشت بشر و هزاران هزار قصیده دیگر که همواره لبان هستى بدان مترنم بوده است .

بى تردید سحرانگیزترین نمود و تبلور زیبایى است که اندیشه بشر را از دورترین روزگار در کمند خویش مسخر ساخته واو را ناخودآگاه به ستایش و تمجید بلکه به سجده واداشته است .

سجده در برابر خورشید ماه ستارگان و سجده در برابر آتش !

دریغ ! که این نظاره گران در پیچش نگاره هاى وجود از پا درافتاده و ره به شهود نگار نبرده اند!

گرایش به زیبایى و لطافت . میل به جلوه ها و دلفریبیها و در یک کلام عشق به هنر را دست آفرینش ازلى در سرشت انسان به ودیعت نهاده است . واز سویى دیگر در برابر آینه چشمان بى تاب او سراسر وجود را به رنگ هنر آراسته و با تصویر عشق و شوق و شور و شعور آذین بسته است .
[ انا زیناالسماءالدنیا بزینه الکواکب] 1 .

[وزیناالسماءالدنیا بمصابیح] 2 .
و سرانجام :

[ انا جعلنا ما على الارض زینه لها] 3 .
امافسوس که آدمیان بااین همه خصال بهین کج راهه اى به لهو و لعب دارند.

این راهیان نور گاهى چنان سیاهى شب تیره مى شوند.

دلهاى نرمشان چون صخره هاى سخت شقاوت از آب رحمت و رافت بى بهره مى شود.

با خط نور به ستایش ظلمت مى نشینند.

کورى را بر بینش و بینایى ترجیح مى دهند 4 .

از عشق و محبت و شور و شیفتگى و جلوه هاى شگرف حیات به سجع و قافیه الفاظ بسنده مى کنند. واز تامل واندیشه در شناخت حقیقت حق باز مى مانند.

هنر را براى هنر مى جویند نه براى یافتن و نمودن حق .

زیبایى و ظرافت را به استخدام غفلت و شهرت مى گیرند.

شعر و بیان و مدیحت را به پاسدارى ظلمت وا مى نهند.

عشق را به لجن مى آلیند!

اینجاست که مربى هستى عظیم تر مى نماید تا مگر گمگشتگاه طریق حقیقت با[ اعجاز وابلاغ و بشارت وانذار] دست از غفلت و عبث کارى و لهو طلبى بردارند.

و درون مایه هاى تعهد و هدفدارى و حقانیت را در جلوه هاى هنر آفریدگار دریابند.

[ما خلقناالسموات والارض و مابینهاالا بالحق] 5 .

[و ما خلقناالسماء والارض و ما بینهما لاعبین] 6 .
هنر گویاترین زبان هدایت

خداوند براى دستگیرى ازانسان رسولانش را به سوى آنان مبعوث نمود. به آنان کتاب و بیان و حکمت و رافت داد. تا قلب شوریده آدمیان را تسخیر کنند.

هر یک ازاین عناصر را که بنگریم به تنهایى والاترین نمادارزشها و زیباییهاى محسوس و معقولند.

انبیا در تاریخ زندگى انسان مظهر پاکى اخلاص ایثار محبت و رافت و ... بوده اند. مگر جزاین است که یکایک این خصلتها آفریننده بزرگترین حماسه ها و ژرف ترین ابعاد
ادبیات و فرهنگ ملتهاست .

گر چه امروز در فرهنگ مبتذل و منحط جامعه مسخ شده غربى دروغ پردازى و خیانت پیشگى و فساد بارگى قوى ترین چاشنى هنر وادبیات به حساب مى آید و زیباترین و محبوب ترین هنر و فیلم و رمان آن است که وحشیانه تر به ارزشهاى انسانى تاخته باشد 7 !امااین فرهنگ زوال و نابودیش در متن آن نهفته و آثار شکست در آه مشهوداست و هرگز ملاک داورى در جهت گیریهاى کلى ادبیات و فرهنگ بشرى نمى تواند قرار گیرد چه این که گذشته نه چندان دورادبیات این فرهنگها تا بدین پایه منحط نبوده و اکنون نیز رگه هاى باریک تفکرارزشى در بستر آلوده آن بکلى نابود نشده است 8 .

مگر نه این است که هنر پرواز روح آدمى به فضایى است برتر و ایده آل تراز آنچه موجوداست و هنرمند همواره دراندیشه خلق پدیده اندیشه باور حماسه شخصیت محیط طبیعت الگو و طرحى است که نیست و او به وجود آن احساس نیاز دارد. و مى خواهد بیافریند آنچه را که کامل تر وارضاء کننده تراز مظاهر موجوداست .

و خلاصه مگر نه این است که گرایش باطنى هر هنر آفرینى، ارائه کارى است که پیشینیان و همگنانش از آوردن آن عاجز بوده و معاصرانش را به اعجاب وا دارد.

انبیا در خلق و خوى و دانش و بینش و آداب حیات چنین بوده اند واگر داستان انبیا از جاذبه نیرومند معنوى برخورداراست این جاذبه را باید در وجود ممتاز آنان جستجو کرد. وجودى که میان عشق به خدا و محبت به انسان و زندگى میان رحمت و شجاعت قدرت و تواضع ثروت و زهد قناعت وایثار رافت و خشم و خلاصه میان دنیا و آخرت به گونه اى شگفت و حیرت انگیز جمع کرده اند واز شخصیت انبیا که نگاه را به پیام و محتواى رسالتشان متوجه کنیم در آن نیز اعجازاست واعجاز را که تحلیل کنیم به شگفتى و جلوه هاى هنرى راه خواهیم یافت .

قرآن به عنوان معجزه باقى و جاودان پیامبر خاتم حیات و جاودانگیش را مرهون زیبایى فصاحت بلاغت آهنگ سبک و محتواى برین تربیتى هدایتى علمى وارزشى خویش است . و در پرتواین نیرومندى است که قرنهاى متمادى فرهنگها اندیشه ها نبوغ ها و خلاقیتها را به تحدى خوانده و همچنان بر سکوى پیروزمندى به نمازابدیت تکبیر بسته است .

اثبات این مدعى چندان دشوار نیست چرا که حضور قرآن در همه محافل علمى و دانشگاهى جهان و حیات آن در میان بیش از یک میلیارد مسلمان و جلوه نماییهاى آن در پى ریزى انقلابهاى جدید در عصر حاضر و بیمى که در قلب شیاطین روزگارافکنده خود
برهان قاطعى است که ما را ازاستشهاد به این و آن بى نیاز مى دارد.

قل لئن اجتمعت الانس والجن على ان یاتوا بمثل هذاالقرآن لایاتون بمثله... 9 .
این تحدى هم در لفظ است و هم در محتوا و هم در سبک وابعاداین هنر بدیع و بى ماننداست که دیگران را به عجزوا داشته است .

اما سخن این است که کتابى بدیع و جلوه اى چنین بى رقیب واعجازى باید پیروان و حامیان و مریدان و شاگردان آنچنان بى بدیل و عزیز و هنرآفرین و خلاق مى داشت !

و آیا براستى چنین است ؟

بگذار تا که از شرم سکوت پیشه کنیم . و یا به خاطر حفظ حرمت آن کتاب عزیز خویش را با آن ناشناس بنماییم .

این شایسته نیست که کتابى به وسعت قرآن را دراختیار داشته باشیم و ظرفهاى کوچک نگاهمان را به در یوزگى ساخته ها و پرداخته هاى هنرى و فرهنگى شرق و غرب روانه کنیم .

منظورازاین سخن آن نیست که نبایداز هنر واندیشه وابتکار دیگران سود جست . غرض آن است که خویش را بى تامل به فکر و فرهنگ آنان نفروشیم .

البته برخى ازالفباى هنر ناآگاه وازاستعداد و ذوق هنرى کاسه باورها و خیالها و نگاههاى محدودشان خالى است هرگز به در یوزگى نرفته اند و همواره تحریم کرده اند و تحریم واحتیاط!اما ملاک داورى ما آنان نیستند که ملاک داورى ما نسل اندر نسل توده هاست .

نیروهاى جوان و توانمندى که کمر به ترویج فرهنگ و هنر بیگانه بسته اند و در رویاهاى غریب غرب زندگى بى روح و خواب آشفته دارند و متحجرین پر مدعى به چشم فاسق و فاجر بدانها مى نگرند واز آنان پرهیز دارند واز نیم خورده شان احتیاط!

آیا براى یک بار هم که شده اینان در شناخت وظیفه و مسوولیت خود احتیاط کرده اند واز خود پرسیده اند که : گناه انبوه این دوزخیان فاسق ! بر عهده کیست ؟

آیااین گناه آنان است که به حکم فطرت خویش مجذوب جلوه ها و هنرهایند و به تمناى آب راهى سراب شده اند! یا گناه آنان که بهار سبزاندیشه هاى مکتب را به سرماى سرد زمستان بى هنرى کشانده اند واز لباس فاخر دین پوستینى وارونه و هول انگیز ساخته اند!

آنان که از مستحبات دین تراشیدن سر واز زینتها انگشتر درشت عقیق واز رنگها حنا واز... را تنها مى شناسند و مى پسندند بدیهى است که براى قرآن هنرى جز فصاحت و
بلاغت آن هم به تفسیر و تعبیر تفتازانى قائل نیستند و هنر را جز در شناخت اقسام فصاحت:[ فصاحت کلام و فصاحت متکلم] نمى دانند و براى ثقل واشمئزاز مصداق و نمونه اى جز:[ ولیس قرب قبر حرب قبر و]... بیاد نمى آورند. در حالى که ثقیل ترین اثقال سنگواره هاى ذهنى و باورهاى راکد آنان نسبت به مفاهیم و معارف ژرف اسلامى است !

اینان اگر مبلغ دین و مبین آراى شریعت باشند بى تردید جلوه هایى ازاندیشه و فرهنگ و هنر وادب راارائه خواهند داد که نه تنها هنرمندان و صاحبان ذوق سرشار بلکه نسلها فوج فوج از آن برمند! و دیانت و معرفت و بهشت لایتناها بماند و آنان !

جایگاه هنر در نظام فکرى و تبلیغى حوزه ها
حوزه هاى علوم دینى به عنوان تداوم دهندگان خط رسالت و مبلغان دین الهى و گسترش دهندگان ارزشهاى مکتب براى ایفاى رسالت خویش علاوه بر نیازهاى معنوى چون :ایمان واخلاص و تقوا و ... به دو دستمایه گران محتاجند:

1. محتواى صحیح علمى عقیدتى و معرفتى (شناخت صحیح احکام و آراى شریعت به کارگیرى درست متدهاى اجتهاد و فقاهت توجه به عنصر زمان و مکان و نیازها و شرایط آگاهى به ویژگى ها و خصوصیات ثابت و متغیر موضوعات و...).

2. برخوردارى از روشهاى صحیح و قالبهاى زیبا و دلنشین و جذاب براى ارائه اندیشه ها و آرمانها و تحقق اهداف ارزشى خویش .

این دو ( علم و هنر) به مثابه دو بال شرط پرواز هراندیشه و مکتب در فضاى زندگى مادى و معنوى انسانها و جوامع انسانى است .

اندیشه و مکتبى که یکى ازاین دو را فاقد باشد زمین گیراست . سوگمندانه بایداعتراف کنیم که حوزه هاى دینى و پاسداران حریم شریعت ازاین دو موهبت بزرگ آنچنان که باید وانتظار مى رود برخوردار نیستند.

اما در زمینه محتوا بدان جهت که دراعمال روشهاى اجتهادى و استنباط از منابع فقهى و تطبیق احکام بر موضوعات آنچنان که باید تحول زمان و شاریط و تبدل موضوعات و لحاظ اولویتها عینیتها و نیازها صورت نمى گیرد.

بهترین گواه این ادعا پاسخهاى کهنه و ناموزونى است که گاه در برابر موضوعات
مستحدث و نیازهاى جدید جوامع انسانى از سوى برخى اظهار مى شود.

چنانکه گفتیم موضوع هنر در زندگى انسان نقش اساسى را در گرایشهاى فکرى و آرامش روحى و حیات اجتماعى وى ایفا مى کند. و علیرغم آن که کمتر بدان پرداخته مى شود از مهمترین مسائلى است که چه بخواهیم و چه نخواهیم براى جامعه ما و همه جوامع مطرح بوده و خواهد بود.

هنر زاییده شعوراست و شعور ممیزه انسان از سایر جانداران .

انکار هنر جزاز طریق انکار واز کارانداختن اندیشه ممکن نیست .

انسان چون موجودى شعورمنداست بناچار هم هنر آفرینى مى کند و هم شیفته و مجذوب هنر مى گردد.

نفى هنر نه بخردانه است و نه ممکن .

نفى کننده هنر و زیبایى در حقیقت نفى کننده خویش است .

پس چاره اى جز پرداختن به مسائل هنر و پاسخ گفتن به پرسشهاى هنرى به نظر نمى آید.

امروز باید فقه ما به طور جدى و عمیق و نه از سر بى حوصلگى و احتیاطهاى فردى و محدودیت ذهنى به این واقعیت ها بنگرد و به ابهامها و سردرگمیها پایان دهد.

ابهامهاى جدى مبانى هنر دینى
هنر در صحنه بروز و ظهور حقیقتى است پویا و متحول همپاى نصلها بلکه همگام هر طلوع و غروب جلوه و نمودى نو به خود مى گیرد ازاین روى براى هنر به لحاظ تنوع و تحول نمى توان سقفى را مشخص کرد.

آنچه قابل تبیین و تعیین و قانونمندى است اصول و مبانى تئوریک هنر مى باشد و کار حوزه فقاهت در تعیین و تبیین اصول و مبانى تمرکز مى یابد.

لازمه مشخص بودن این اصول پیدا کردن حکم و دورى شریعت نسبت به مظاهر هنر و پدیده هاى هنرى است که همواره در حال شکل گیرى است .

سردرگمیهاى موجود در سطح جامعه اسلامى و حتى در میان مجتهدان نسبت به جلوه هاى هنرى و داوریهاى گاه متضاد آنان نسبت به موسیقى و غنا مجسمه سازى و نقاشى و کیفیت حضور زن در صحنه فیلم و تاتر و محدوده هاى مجازانعکاس واقعیات یا تخیلات در
شعر و رمان واصولا تعیین مرزهاى کتب ضاله و... خود نمودى گویااز مبعم بودن مبانى نظلاى هنر مجاز و هنر ممنوع است . دستگاه فقه واجتهاد ما در صورتى زنده و پویاست که بتواند سریعترین زمان حکم هر پدیده هنرى را با مراجعه به اصول و مبانى بى دغدغه و خالى ازابهام و تردید بیان دارد.

ما صدها سال است که در برابر شرق و غرب و حتى در برابر فقه دیگر مذاهب شعار مى دهیم که فقه ما غنى ترین و نیرومندترین دستگاه قانون شناسى است و به دلیل باز بودن درهاى اجتهاد توان پاسخگویى به همه پرسشهاى مربوطه را داراست .

انقلاب اسلامى و ظهور میدانهاى عملى تاامروز این شعار را همواره کم رن و کم رنگتر کرده است نه این که ناتوانى منابع فقهى و قرآن و سنت رااثبات کرده باشد بلکه کم کارى و ضعف دستگاه فقهى ما را مبرهن ساخته است .البته آنان که از موضع بى طرفى یا با بینش غیراسلامى فکر و جامعه ما را زیر ذره بین گرفته اند و تعهد وایمانب نسبت به وحى ندارند این ضعفها را تنها به دستگاه اجتهادى ما نسبت نمى دهند بلکه ناشى از ناتوانى منابع شریعت ما قلمداد مى کنند. چنانکه عقب ماندگى صنعتى و علمى واخلاقى و سیاسى کشورهاى اسلامى را نه به حکام خود سر ضداسلام و نه به اهمال و خیانت روحانیان دربارى و فریقته دنیا و ناآشنا با مسوولیت بلکه به اسلام نسبت داده اند و مى دهند.

شک نیست که این سخن بر بسیارى گران خواهد آمد و خروش بر خواهند داشت که چه کسى گفته است دستگاه فقاهت پاسخ روشن به پرسشهاى عصر ندارد. نه پاسخها مثل آفتاب روشن است . حضور زن به هر شکل و قیافه نه تنها در فیلم و تاتر و رمان حرام قطعى است بلکه حتى در تظاهرات خیابانى و براى حفظ کیان اسلام هم ! و قس على هذا فعلل و نفعلل و... در باب موسیقى و غنا و ورزش و نیز سایر مسایل اجتماعى چون : مالیات و حقوق خانواده واحکام حکومتى و ...اینان نظراتى مشابه دارند.

اگر منظوراز روشن بودن مبانى تئوریک همین نظریات باشد و همین داورى ها آن هم بااین جزمیت و کلیت وانعطاف ناپذیرى در برابر تحول موضوعات و شرایط البته بلى ! باید حرفمان را پس بگیریم ! ولى سخن امام راحل (رضوان الله تعالى علیه ) را تکرار کنیم که مى فرمود:این گونه مواجهه با مسائل حیات و جامعه واین گونه برداشت از منابع فقهى مستلزم آن است که :

[...تمدن جدید بکلى بایداز بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا براى همیشه در
صحراها زندگى نمایند] 10 .

متاسفانه آنان که مى توانند مخاطب اصلى دراین سخن باشند ممکن است بگویند:

بگذار تا تمدن جدیداز میان برود این تمدن جدید به چه کار مى آید!

غافل ازاین که تمدن و علم و صنعت از میان رفتنى نیست این ماییم که باانکار زمان نابود مى شویم .

واگر براستى این نوع برداشتها و بینشها ملاک و دستورالعمل جامعه قرار گیرد عملا به این نقطه خواهیم رسید که : و على الاسلام السلام ...

توین بى این نکته رااز نقطه نظر جامعه شناسى و تحلیل تاریخ زیبا بیان کرده است .او مى گوید:

[نه نظر شپنگرونه جبر تاریخ و نه دورى بودن سیرتاریخ هیچ یک ملتى را به مرگ نمى کشد. آن چه یک تمدن را مى میرانداین است که حاکمان و رهبران در برابر سؤالات و مشکلات نوین همان پاسخهاى کهن را تکرار کنند] 11 .

مگر روند جامعه قبل ازانقلاب به سوى هدم کامل اندیشه و معارف اسلامى واحکام الهى نبود؟ کدام اندیشه باور و فهم فقهى و مبانى اجتهادى رونداسلام زدایى را به حرکت اسلام خواهى مبدل ساخت ؟

اگر حرکت امام واندیشه هاى وى از تاریخ معاصر حوزه ها حذف گردد و نادیده انگاشته شود محصول دیگر بینشها چه بود و چه خواهد بود؟

همین که مشهوداست !

سیل بنیافکن گرایش جوانان به فیلمها موسیقى ها و هنرهاى زشت و پلید غربى ! رواج بى بندوبارى .

روحیه بى تفاوتى در برابرارزشهاى اسلامى و...

آیا براستى اندیشه هاامام نادیده انگاشته شده است !

مااین سخن را در میدان رابط سیاسى و مسایل اجرایى نظام مد نظر نداریم و براین اعتقاد که : شعار جدا شدن نظام اسلامى از خط امام چیزى بیش از یک شعار سیاسى و گروهى نیست اما در زمینه مسایل فرهنگى اصولا براین اعتقادیم که نظام رسمى تعلیمات و دروس حوزوى و شیوه ها و ملاکهاى اجتهاد هرگز به شکل نظام مورد نظرامام رحمه الله علیه درنیامد تا آن که امروز بخواهداز آن جدا گردد!
سخنان دردآلودامام در تاریخ 67/12/3 سه ماه واندى قبل از رحلت گویاى این واقعیت است که فرمود:

[ امروز عده اى با ژست مقدس مابى چنان تیشه به ریشه دین وانقلاب مى زنند که گویى وظیفه اى غیرازاین ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه هاى علمیه کم نیست] 12 ... .

جزر و مدهاى تئوریک و خطرهاى عمده آن
از آنچه گفتیم ممکن است به ذهن آید که آراى فقهى وافکار حوزوى و عقاید محیط بر محافل مذهبى چه رابطه اى با مشکلات فرهنگ واخلاقى و حتى سیاسى جامعه مى تواند داشته باشد؟

گناه انحراف جوانان و گرایش آنان به هنرهاى مسموم وارداتى از یکسو بر گردن دیو هوس باز نفس افسار گسیخته آنان است واز سوى دیگر بر عهده مسوولان نظام اسلامى و شبکه هاى تبلیغى و موسسات ارشادى و مطبوعاتى است که توان هدایت این نسل را نداشته اند.

حوزه ها و دستگاه فقاهت دراین میان چه نقشى مى توانند دارا باشند؟ شایداوج سخن در همین نکته نهفته باشد.

سرکش بودن نفس آدمى تمایل انسان به لذتهاى سطحى و لهو و لعب و... در جاى خود قابل انکار نیست .

امکان کم کارى نهادهاى تبلیغى واحیانا عدم توجه لازم از سوى مجریان نظام به مسائل فرهنگى و هنرى هم مردود نیست .

ولى در کناراین همه جزر و مدهاى تئوریک آرا وانظار فقهى ناهمگون و گاه متعارض موضع گیریهاى متضاد در برابر مسائل فرهنگى و هنرى از سوى عناصر حوزوى و روحانیان و فقها ارائه ندادن سخن و دلیلى روشن بر تفاوت انظار در مورد موسیقى غنا آلات موسیقى حجاب هنرهاى تجسمى و... سخت ترین ضربه را بر باورهاى توده مردم نسبت به احکام فقهى وارد مى سازد. نسلها رااز پایبندى به آراى فقها باز مى دارد و عزم آنان را در دفاع ازاندیشه هاى مکتبى و آرمانهاى دینى سست مى سازد

به علاوه که این جزر و مدهاى تئوریک تنها در چهاردیوارى مدارس و مراکز درسى حوزه ها حجره هاى طلبگى محدود نمى شود بلکه در موارد بسیار از مواضع و مناصبى اظهار مى گردد که بناچار مراکز و شبکه هاى تبلیغى و فرهنگى و مطبوعاتى و هنرى را در تنگناهاى قانونى و با تحت فشارهاى اجتماعى وافکار عمومى قرار مى دهد. واین امر سبب تشتت افکار هنرمندان و ناتوانى مرکز مدیریت از تصمیم گیرى قاطع و برنامه ریزى دقیق مى گردد زیرا زمانى که مبانى و ملاکهاى متفاوت و متعارضى وجود داشته باشد جهت گیرى ها و برنامه ریزیها و ضوابط حاکم بر کار نیز متزلزل خواهد بود واین جاست که هنرمند یا دست از کار مى کشد و یا به کارهاى سست و سطحى و غیر زیربنایى روى مى آورد و نهادهاى فرهنگى به جاى داشتن برنامه اى دراز مدت و عمیق روزگذرانى مى کنند. واینها همه عایدى جزافت هنرى و فرهنگى و کم رنگ شدن جاذبه ها و روى آوردن نسل ها به سرابها و جاذبه هاى دروغین و فسادانگیز ندارد. .

این چنین است که میان گمراهى توده ها و نوع مواجهه حوزه ها واصحاب فتوا با مسائل جدى حیات و نیازهاى طبیعى جامعه ارتباطى تنگاتنگ رخ مى نماید.این وظیفه جدى حوزه ها و پاسداران مرزهاى فقاهت و دیانت است که موانع رشد و تکامل و هدایت جامعه را بزدایند و تا حد توان در فراهم آوردن زمینه هاى تعالى و به وجود آوردن جاذبه دینى واخلاقى و تقویت انگیزه هاى معنوى امت اسلامى بکوشند و دل به شیوه هاى کهن و فرسوده تبلیغ وارشاد و روشهاى کند هدایت خوش ندارد و عملا به انکارابزارها و شیوه هاى نیرومند و کارآمد عصر حاضر نپردازند.

هنر زمان نه هنر باستان
هنر نیرومندترین وسیله ارشاد و تبلیغ و برنده ترین سلاح براى مبارزه با شرک و کفر و نفاق و فساداخلاقى است به شرط آن که هنر هنر زمان باشد نه هنر باستان ! هنر باستان زیبائیش در موزه هاست و کارآئیش در حد نگاه کردن و لذت بردن و سنجش رشد فکرى و صنعتى پیشینیان !

شمشیر آبدیده سریجى 13 هر چند مرصع و مزین و نگارین باشد در برابر سلاحهاى حیرت انگیز عصر حاضر تنها به کار سرگرمى و تفنن مى آید.
امروز که ماهواره ها دراندیشه تسخیر نهانخانه هاى فکر واندیشه ملتهاى دنیایند و یااستفاده از شگردهاى پیچیده و تکنولوژى پیشرفته تمام سعى و هنر و دانش خویش را به کار گرفته اند تاانسانها را مسخ کنند. درسهاى اخلاق ما و روشهاى تربیتى ما به مثابه نهالى است در برابر سیل و شعله اى است در برابر طوفان .

این به معناى عجز و ناتوانى ذاتى ما نیست و نمى تواند مایه یاس باشد چرا که قوت کفرازاهمال و بى خبرى اهل ایمان و جدى نگرفتن دشمن و نشناختن زمان است .

اگر حوزه هاى ما اکنون نیز به خود آیند و زمان را و نیازها و مسایل جدى نسل حاضر را خوب بشناسند و در راه تکامل و تحول و تجهیز خود گام بردارند بى شک در مصاف با مکر کافران و تزویرهایشان غالب خواهند بود.

نخستین گام ایمان به کارآیى بى بدیل هنر و سپس شناخت و به کارگیرى آن و نیز خلاقیت وابداع هنرى است .

بدیهى ترین حقیقتى که باید عملا بدان معتقد باشیم این است که :

[پیام انقلاب با هنر یک آرایش و جاذبه مخصوص پیدا مى کند که بدون این بیان بدون آن آرایش هنر آن پیام آن اندازه قابل جذب در دلها نیست . یک شعر خوب یک قصه زیبا و خوب یک نمایشنامه خوب یک فیلم و یک آهنگ منطبق با موازین شرع و خوب مى توانداثرى داشته باشد که گاهى ده سخنرانى یا ند کتاب در ذهن خواننده آن اثر را نمى تواند داشته باشد] 14 .

واین حقیقتى است که :

[ هرایده اندیشه وانقلابى که در قالب هنر نگنجد ماندنى نخواهد بود] 15 .

علل نارسایى و ضعف هنر مورد قبول دین
بررسى علل ضعف و نارسایى هنر مورد قبول دین دو معناى متمایز مى تواند داشته باشد:

1.این که بخواهیم بدانیم که چرا مسائل هنرى جایگاه لازم خود را در میان حوزه هاى علمیه و محافل مذهبى آنچنان که باید پیدا نکرده است .

2.این که چرا آنچه در طول دهه پس ازانقلاب از سوى هنرمندان و نویسندگان و کارگردانان وایفا کنندگان نقشهاى هنرى ایفا شده از نظر عمق وارزش هنرى و پیام و محتواى
دینى و قدرت تاثیرگذارى در حد مطلوب و بایسته نبوده است .

این هر دو پرسش ضرورى و بجاست و چه بسااز سخنان پیشین این نکته به دست آمده باشد که جزءالعله موضوع دوم را باید در موضوع اول جستجو کرد.

به هرحال نخست به سوال اول مى پردازیم و سوال دوم را تحت عنوان[ نگاهى به آن سوى صحنه هاى هنر] در شماره آینده دنبال خواهیم کرد.

اگر مى گوییم مباحث و مسائل هنرى در حوزه رشد مطلوب را نداشته این بدان معنى نیست که هیچ هنرمند هنر آفرینى در میان حوزویان حضور ندارد و هیچ کار هنرى در میان حوزه ها صورت نمى گیرد بلکه بزرگترین نشانه هنر حوزه ها همین بود که توانستندانقلابى را دراین وسعت و با این عمق پدید آورند زیراایجاد زمینه هاى انقلاب نیازمند متحول ساختن بینش مردم شجاعت دادن به آنان تهییج و بسیج هماهنگ و همگام نیروهاى بالقوه مردم به سوى اهداف انقلابى واسلامى بود واین همه بدون هنر و نفوذ گفتار و موقع شناسى و مردم شناسى و موضع گیریهاى صحیح امکان پذیر نبود.

هنربیان و هنر قلم بارزترین نمودهاى هنرى حوزه و روحانیت در عصر شکل گیرى انقلاب بود.

ولى این دو هنر با همه کارآیى و قدرتى که در میان سایر هنرها داراست از یکسو همگام با تکامل و نیاز جامعه رشد نیافت واز سوى دیگر به تنهایى براى نگاهداشتن مردم در صحنه پرشورانقلاب و تکامل بخشیدن به روحیه دینى و معنوى آنان در حد مصونیت یافتنشان در برابر آفتها و تبلیغات استکبارى استعمار کافى نبود.

والبته این مشکل تنها دامنگیر حوزه ها نبوده بلکه نسبت به همه محافل مذهبى و دینى اعم از داخل ایران و خارج آن شمول دارد. چنانکه[ نبیل جلباوى] روحانى شاعر سورى بدان تصریح کرد و گفت :

[متاسفانه در کشورهاى عربى و غیرعربى محافل ادبى راافرادى بى اعتقاد و یا ضعیف الاعتقاد به مبانى اسلام اشغال کرده واین محافل در قبضه آنهاست] 16 .

حوزه ها مى بایست همگام رشد فکرى سیاسى فرهنگى و مذهبى جامعه و نیازهاى جدید آنان و نیز متناسب با میزان فشار هجوم تبلغى دشمنان به سلاح هنر مجهز مى شدند ولى این تجهیز به چند دلیل صورت نگرفت .

1. محدود بودن منابع آموزش ادبى حوزه به کتابهایى از قبیل مختصر المعانى و
جواهرالبلاغه .

2. منحصر بودن مباحث ادبى به محسنات بدیعیه و معانى و بیان .

3. قدیمى بودن متون ادبى در سبک و شیوه و بررسى ادبى .

4. مطرح نبودن شیوه هاى مختلف هنرى در متن کاراصلى حوزه ها.

5. ناشناخته بودن سبک هاى جدیدادبى و مسایل نوین هنرى براى آنان .

6. وجود بقایاى تفکر جمود وانزوا در بخشهایى از مراکز و عناصر موثر در حوزه ها.

7. خارج شمردن کارهاى تبلیغى - هنرى از حیطه وظایف خویش و موکول نمودن آنها به نهادهاى تبلیغى نظام .

و... عواملى که در مجموع سبب گردید تا پرداختن مادام العمر به فقه واصول وظیفه مطلق همگان تلقى شود و روى آوردن به داستان نویسى شعر ادبیات سناریونویسى و... کارى سبک و بى مقدار جلوه کند!

به داستان نویسان شاعران ادبیان هنرمندان گفتیم شما بنویسید و شعر بگویید وحماسه سرایید و بیافرینید تا ما تشویقتان کنیم و مرحبا بگوییم ! و چون آنها نوشتند و سرودند و نواختند و آفریدند ما برآشفتیم و زبان به اعتراض گشودیم که این اسلامى نیست !

اکنون بایداز خود بپرسیم که آیا ما نگاهبان ارزشهاى مکتبیم یا آن شاعر و داستان نویس و رمان پرداز و کارگردانى که ذهنش از مکاتب ادبى اروپا متاثراست و فکرش از ده هاایسم : (کلاسیسم رومانتیسم رئالیسم ناتورالیسم سمبولیسم سور رئالیسم و...)انباشته است . و باالفباى معارف اسلامى ناآشناست ؟

آیا ما مسوولیت هدایت وارشاد و تبلیغ جامعه را به عهده داریم یا آن رمان نویس و داستان سرا و شاعرى که بیشتر عمر خود را در محیطهاى مختلف غربى واروپایى سپرى کرده و یاخته هاى دماغیش با عطرهاى فضاى بیگانه انس گرفته است .

این چگونه توقعى است ؟

ما نباد با قدرت و تبختر به دیگران باید و نباید کنیم بلکه باید دامن همت بالا زنیم و خانه و زبان مشترکى با هنرمندان بجوییم تا بتوانیم با آن خانه و زبان مشترک ایده ها افکار و باورهاى اسلامى خویش و معارف اسلامى را آنگونه که باید به ایشان منتقل سازیم 17 .

ما هیچ کدام ازاین دو را به طور جدى انجام نداده ایم واگر اقدامهایى شده همواره فردى و محدود بوده است .
درمان درد بى هنرى
بى آن که بخواهیم وجود شاعران خوش قریحه و نویسندگان توانمند و استعدادهاى هنرى و شکوفاى حوزوى را نادیده بگیریم بایداذعان کنیم که وجود تک درختان سبز هر چند تناوز باشند در میان این دشت وسیع به وسعت جغرافیاى دهکده جهانى درمان اصلى کاستیهاى هنرى ما نخواهد بود.

دردهایى این چنین نیازمند درمانى درخوراست و درمان درخوراین کمبودها تجدید نظر در نظام آموزشى و علمى و تبلیغى حوزه ها و نیز جو حاکم بر فکر واندیشه کسانى که تاثیر مستقیم برحوزه داشته و دارند.

نخستین گام حاکمیت بخشیدن به اندیشه هاى امام راحل در نظامات حوزه و قلمرو اجتهاد و فقاهت است . همان اندیشه هایى که اکنون از سوى رهبرانقلاب دنبال مى شود 18 و سوگمندانه به دلایل ناشناخته و یاشناخته شده ! به طورى جدى از سوى مسوولان حوزه دنبال نمى شود و حرکتها در حد شعار به خاموشى مى گراید.

حوزه ها باید در زمینه هاى بسیارى رشد و تکامل و چه بسا تحول پیدا کند. که از جمله آن زمینه ها پرداختن به مباحث ادبى و هنرى است هم در حد تبیین صریح مبانى نظرى و تئوریک و هم در حد شناخت مکاتب و سبکهاى هنرى عصر و نیز کارآیى عملى وارائه خدمات تبلیغى - هنرى خدماتى که متناسب شان و رسالت اوست زیرا:

آگاه نبودن از زمینه هاى گوناگون ادبى و خبر نداشتن از دیگر فرهنگها وادبیاتها و نظامهاى فکرى جهان خارج ازاسلام و فرمهاى تعبیرى زمان و همانندهاى این امور باعث شده است تا بسیارى از عالمان و فقیهان واستادان حوزه ها و مدرسان علوم اسلامى از مکتبهاى ادبى عصر و تعبیرهاى پذیرفته شده ادبى بى خبر باشند و روح ادبى زمان را درک نکنند و در نتیجه با محدوداندیشیها به موضوع والاى شعور دینى زیان رسانند واز نفوذ مسلک فکرى وایدئولوژى حق بکاهند... 19

اگراین حقیقت را بپذیریم در واقع پذیرفته ایم که کاستیهاى موجود در حوزه ها و کمبودهاى هنرى وادبى بیش از آن که کارها و تلاشهاى فردى را بطلبد نیازمند تحول زیربنایى و عمیق نظام آموزشى و تبلیغى و فرهنگى حوزه هاست و تا زمانى که این حرکت و

تحول آغاز نشود ما همچنان در برابر بسیارى از پرسشها قادر به پاسخگویى دقیق و قاطع نخواهیم بود و زمینه تبلیغ وارشاد و هدایت جامعه همواره از زمان عقب مانده و مقهور دستگاه هاى تبلیغى و روشهاى هنرى دشمنان خواهیم بود

پاورقى ها
1. سوره الصاقات آیه 6.
2. سوره فصلت آیه 12.
3. سوره کهف آیه 7.
4. سوره فصلت فهدیناهم فاستحبواالعمى على الهدى ... .
5. سوره الاحقاف آیه 3.
6. الانبیاء آیه 16.
7. روزنامه ساندى تایمز درباره کتاب شیطانى نوشته است :
قطعه هنرى بسیار زیباست که قالب رمانى نوشته شده است که بیش از هر کار دیگرى دراین روزهاایده آل تلقى مى شود ! مجله سوره فروردین دین و اردیبهشت 70.
8. مثلا کسانى چون : هوارد فاست هنوز وجود دارند که بر بحران توحش زورمدارى استکبار به دفاع از نسلهاى مغلوب و ستمدیده رمانهایى چون : آخرین مرز راه آزادى را بنویسند و به شرافت و آزادگى ارج نهند. وى در آغاز کتاب : اسپارتاکوس مى نویسد : این کتاب سرگذشت مردان و زنان شجاعى است که مدتها قبل زیسته اند...این داستان را بدین منظور نوشتم تا کسانى که آن را مى خوانند... در راه بهبودى آینده مغشوشمان نیرو بگیرند و علیه ظلم و بیداد مبارزه کنند . اسپارتاکوس هوارد فاست ترجمه ابراهیم یونسى چاپ پنجم
9. سوره الاسراء آیه 88.
10. پاسخ امام خمینى در زمینه شطرنج و آلات موسیقى . 67/07/2.
11. نهضت بیدارگرى در جهان اسلام مقاله دکتر عبدالکریم سروش .181.
گوستاولویون درت حلیل علل انحطاط ملتها سختى نظیر سخن توین بى دارد البته از زاویه دیگر و با نگرشى دیگر.او مى نویسد:
همیشه شروع انحطاط ملتها از آن روزى است که آن هدف عالى و مطلوبى که افراد آن حاضر بودند جان خود را در راه آن بدهند از میان رخت بربندد .
تاریخ تمدن اسلام و عرب ترجمه سیدهشام حسینى .755.
معناى سخن گوستاولوبون این است که : مفاهیم و معارف دینى به گونه اى تفسیر و تعبیر شود که از واقعیت زندگى انسانها دور گردد و به صورت رمز و رازها واوراد وادعیه و علوم غریبه درآید!
12. پیام امام خمینى به مراجع اسلام در مورداستراتژى آینده انقلاب و حکومت اسلامى در تاریخ 67/12/3.
13. درادبیات عرب سیف سریجى توصیفى است براى مرغوبیت شمشیر. مانند اسب عربى که بیانگر نژاد مرغوب آن است .
14. روزنامه کیهان 17 تیرماه 1370 مقام معظم رهبرى .
15. همان مدرک .
16. روزنامه جمهورى اسلامى 22 مهر 1370.
17. هایدگر در مصاحبه در خور توجه خود با یک دانشمند ژاپنى مى گوید:
گفتگو بین آن دو مشکل است چون آنان خانه وجود مشترکى ندارد .
مجله کلک شماره 1415.43.
18. سخنان مقام معظم رهبرى به مناسبت آغاز دروس حوزه 4 مهر 1370.
19. ادبیات و تعهد دراسلام محمدرضا حکیمى .15.