زهد ، زیستى شایسته2

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


اخلاق و آداب اهل علم (7)
قسمت دوم
ازاهمیت زهد و مفهوم آن سخن گفتیم .اکنون شاخه ها و محورهاى دیگر مبحث را پى مى گیریم . پیش از ورود به اصل مطلب یادآور مى شویم که :

زهد دعوت به رهایى از تعلقات مادى و ترغیب به سنجیده سازى وضع زندگى است .

زهد برخلاف آنچه که مشهور شده واین جا و آن جا مطرح مى شود دعوت به تلخکامى و گریزاز زندگانى و ریاضتهاى فوق طاقت و عزلت نیست .

زهد فرمان نمى دهد که مباحات را ترک کن و عرصه زندگى را بر خود تنگ بگیر و خموشى وانزوا پیشه کن .

زهد دعوتى است براین که اسباب مادى وسیله است نه هدف ازاین روى سزاواراست بدان دل نبندى و آزمند آن نگردى .

از دیرباز بوده اند کسانى که به نام زهد و پارسایى از مواهب دنیا و کامرانیهاى مشروع چشم پوشیده وازاجتمام گام به بیرون نهاده اند. این همه را براى تهذیب نفس و رسیدن به خداانجام مى داده اند.

از آن جا که دین اسلام دین اعتدال و واقع بینى است قرآن به صراحت نادرستى
این شیوه رااعلان کرد.

قرآن ضمن سفارش به حفظ زیباییها و تشویق به بهره وریهاى مجاز کسانى که رهبانیت و دورى از دنیا و نعمتهاى آن را پیشه کرده بودند مورد نکوهش قرار داد:

یا بنى آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا ولا تسرفوا انه لایحب المسرفین .
اى فرزندان آدم به هنگام هر عبادت مایه آراستگیتان را با خود برگیرید و بخورید و بیاشامید ولى اسراف مکنید که خداوند اسرافکاران را دوست نمى دارد.

قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیوه الدنیا خالصه یوم القیمه کذلک نفصل الایات لقوم یعلمون 1 .
بگو چه کسى مایه آراستگى را که خداونداز زمین در آورده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است ؟ بگواینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردند و در دوران قیامت نیز ویژه ایشان است . بدینسان آیات را براى مردمى که مى دانند تشریح مى کنیم .

جمله[ خذوازینتکم] مى تواند هم اشاره به زینتهاى جسمانى باشد و هم معنوى . دستورى است به مومنین که خود را زینت کنند بخصوص در موقع ورود به مسجدو محل عبادت .

در بخش بعدى آیه توصیه به بهره گیرى از مواهب الهى مى کند :[کلوا واشربوا]از آن جا که طبع انسان زیاده طلب و تنوع خواه است وامکان داردازاین دستورها بهره بردارى ناشایست بکند و به جاى بهره ورى معتدل و مطابق نیازهاى واقعى راه تجمل واسرا را پیش بگیرد بلافاصله دستور مى دهد :[ولاتسرفواانه لایحب المسرفین] .

خداوند در آیه بعدى با لحن تندترى به پاسخ کسانى مى پردازد که گمان مى رند تحریم زینتها و پرهیزاز روزیهاى پاک و مورد نیاز نشانه زهد و پارسایى و وسیله قرب به پروردگاراست :

قل من حرم زینه الله .
اگراین گونه نعمتها ناپسند واستفاده از آنها حرام بود خداوند آنها را نمى آفرید و در مسیر بهره ورى بشر قرار نمى داد.
قرآن بااین اعتراضها و توضیحات جلوى برداشتهاى مرتاضانه را گرفت اما متاسفانه در سالهاى بعد دوباره این گونه افکار رواج یافت و فرقه هایى تحت عنوان زاهد صوفى و... پا به میدان گذاشتند و دیگران را به ترک کامرانیهاى مشروع تشویق مى کردند.

این گروه براى ریاضت تاثیر خاصى در تهذیب نفس قائل بودند.افراط در پرهیزاز دنیا دوستى آنان را بر آن داشته بود که خود رااز نعمتهاى مباح محروم سازند و به نام زهد و تقوا مومنان رااز لباس خوب مسکن و غذاى مناسب باز دارند.

اگر مسلمانى ازاین مواهب بهره مى برد مورد ملامت و تحقیر آنان قرار مى گرفت .این تفکر مسلمانان رااز حرکتهاى بنیادین در زمینه مسائل فرهنگى سیاسى واقتصادى بازداشت و سبب گردیداز قافله عقب بمانند.البته نمى خواهیم بگوییم تمام علت بود بلکه براین باوریم نقش عمده اى داشت .

تذکراین نکته ضرورى است که : نباید به نام مبارزه با افکار صوفیانه و پشمینه پوشان دچار لغزشها وانحرافهاى دیگر شد چنانکه ملامتیه یا قلندران براى پرهیزاز تظاهر صوفیه و پشمینه پوشان به دره هولناک ترى فرو غلتیدند.

عارفان واهل سیر و سلوک موثرترین سخنان را در شیواترین نثر و نظم بیان کرده اند.این گروه در زدودن ناپاکیها و آلودگیهااز دامن جامعه اثرى عمیق داشته اندازاین روى صحیح نیست به بهانه مبارزه با ریاضت پیشکان کزاندیش جامعه را از تعالیم عارفان بلند مرتبه حوزه اسلامى محروم کرد

آنان که براى ترویج حقیقت بر ذوق و اشراق تکیه مىکردند تا بر عقل و استدلال از دیرباز مورد اقبال بسیارى از اذهان بوده و آثار به جاى مانده از آنان در فرهنگ امت اسلامى تاثیر عمیق داشته است .

مقصوداز یادآورى این بود که : نبایستى به اسم مخالفت باافکار صوفیانه و مرتاضانه هر چیزى را که رنگ معنویت و مباحث معنوى دارد و از تقوا و پارسایى سخن مى گوید تخطئه کرد و مورد حمله قرار داد.

نمونه عالى در مبارزه باافکار و برداشتهاى مرتاضانه از زهد را باید در چگونگى برخوردامام صادق ( ع ) با سفیان ثورى دید که در جامعترین بیان و سنجیده ترین
مطالب مطرح گشته است .

خوشبختانه این مباحثه طولانى و پرمغز در کتابهاى روایى ضبط شده و به عنوان تفکر صحیح و برداشت حکیمانه از زهد و مسائل معنوى اسلام درا ختیار ما قرار گرفته است .

دلیلهاى گویا و توضحیات راهگشا در لابلاى این مباحث مرز مطالب را روشن و خط و سیر مسائل معنوى از جمله زهد را مشخص ساخته و برداشتهاى ناصواب را به بوته نقد گذاشته است .

سفیان ثورى مردمان را به گریزاز نعمتهاى دنیا دعوت مى کرد واهل دنیا و دارندگان مال و ثروت را به بادانتقاد مى گرفت .

درباره او نوشته اند:

[در راستاى ریاضت و خودسازى بیست سال به شب هیچ نخفت ! هدایا را نمى پذیرفت و در سختى روزگار مى گذراند.از کسب و کاسبى مذمت مى کرد و براى آدمى هیچ چیز را نیکوتراز سوراخى که در آن جا گریزد و خود را ناپدید کند نمى دانست . خوشنامى پیش مردم را ملاک ناپسندى مى شمرد].

نوشته اند:

[ او را همسایه وفات کرد. به نماز جنازه او شد. بعداز آن شنید که : مردمان مى گفتند:او مردى نیکوکار بود. سفیان گفت :اگر دانستمى که خلق ازاو خشنود بگردند به نماز جنازه او نرفتمى زیرا که تا مرد منافق نشود خلق ازاو خشنود نگردد] 2 .

مباحثه امام صادق ( ع ) با سفیان ثورى و یاران اوازاین جا شروع شد که سفیان وقتى امام را دید که لباس لطیف و نازک پوشیده زبان به اعتراض گشود:

[ این لباس شایسته شما نیست .از شماانتظار مى رود که ترک دنیا کنید و به زیورهاى آن آلوده نگردید].

امام : مى خواهم سخنى به تو بگویم . خوب گوش کن که از براى دنیا و آخرت تو مفیداست .

اگر راستى اشتباه کرده اى و حقیقت نظر دین اسلام را درباره این موضوع نمى دانى سخن من براى تو بسیار سودمند خواهد بود.امااگر منظورت این است که دراسلام بدعتى بگذارى و حقایق را منحرف و وارونه سازى مطلب دیگرى است . واین سخنان
به تو سودى نخواهد داد. ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در آن زمان پیش خود مجسم سازى و فکر کنى که یک نوع تکلى و وظیفه اى براى همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند و همیشه فقرانه زندگى کنند

اما من به تو بگویم که رسول خدا در زمانى و محیطى بود که فقر و سختى و تنگدستى بر آن مستولى بود. عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگى محروم بودند. وضع خاص زندگى رسول اکرم و صحابه آن حضرت مربوط به وضع عمومى آن روزگار بود ولى اگر در عصرى و روزگارى وسائل زندگى فراهم شد و شرایط بهره بردارى از موهبتهاى الهى موجود گشت سزاوارترین مردم براى بهره بردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند نه فاسقان و بدکاران مسلمانانند نه کافران . تو چه چیز را در من عیب شمردى ؟ به خدا قسم من در عین این که مى بینى که از نعمتها و موهبتهاى الهى استفاده مى کنم از زمانى که به حد رشد و بلوغ رسیده ام شب و روزى بر من نمى گذرد مگر آن که مراقب هستم که اگر حقى در مالم پیدا شود فورا آن را موردش برسانم .

سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد سرافکنده و شکست خورده بیرون رفت و به یاران و هم مسلکان خود پیوست و ماجرا را گفت . آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعى بیایند و باامام مباحثه کنند.

جمعى به اتفاق آمدند و گفتند :[رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند.

اکنوم ما آمده ایم با دلائل روشن خود تو را محکوم سازیم].

امام :[ دلیلهاى شما چیست ؟ بیان کنید].

جمعیت :[ دلیلهاى مااز قرآن است].

امام : چه دلیلى بهتراز قرآن ؟ بیان کنید آماده شنیدنم .

جمعیت : ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعاى خودمان و درستى مسلکى که اتخاذ کرده ایم مى آوریم و همین ما را کافى است . خداوند در قرآن کریم یک جا گروهى از صحابه رااین طور ستایش مى کند:

[در عین این که خودشان در تنگدستى و زحمتند دیگران را بر خویش 3.مقدم مى دارند. کسانى که از صفت بخل محفوظ بمانند آنهایند رستگاران]
در جاى دیگر قرآن مى گوید :[در عین این که به غذااحتیاج و علاقه دارند آن را به فقیر و یتیم واسیر مى خورانند]. 4 .

همین که سخن شان به این جا رسید یک نفر که در حاشیه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش مى داد گفت :

[آنچه من تاکنون فهمیده ام این است که شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید. شمااین حرفها را وسیله قرار داده اید تا مردم را به مال خودشان بى علاقه کنید تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره مند شوید لهذا عملا دیده نشده که شمااز غذاهاى خوب احتراز و پرهیز داشته باشید].

امام :[ عجاله این حرفها را رها کنید اینها فائده ندارن].

بعد رو به جمعیت کرد و فرمود: [ اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال مى کنید محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمیز مى دهید یا نه ؟ هر کس ازاین امت که گمراه شداز همین راه گمراه شد که بدون این که اطلاع صحیحى از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد].

جمعیت : [ البته فى الجمله اطلاعاتى دراین زمینه داریم ولى کاملا نه].

امام: بدبختى شما هم از همین است . احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است اطلاع و شناسایى کامل لازم دارد.

اما آیاتى که از قرآن خواندید:این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهاى الهى دلالت ندارد.این آیات مربوط به گذشت و بخشش وایثار است . قومى را ستایش مى کند که در وقت معینى دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالى را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادن واگر هم نمى دادند گناهى و خلافى مرتکب نشده بودند. خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند والبته در آن وقت نهى هم نکرده بود که نکنند. آنان به حکم عاطفه واحسان خود را در تنگدستى و مضیقه گذاشتند و به دیگران دادند. خداوند به آنان پاداش خواهد داد. پس این آیات با مدعاى شما تطبیق نمى کند زیرا شما مردم را منع مى کنید و ملامت مى نمایید براین که مال خودشان و نعمتهایى که خداوند به آنها ارزانى داشته استفاده کنند.

آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند ولى بعد دراین زمینه دستور کامل و
جامعى از طرف خداوند رسید حدوداین کار را معین کرد. والبته این دستور که بعد رسید ناسخ عمل آنهاست . ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل .

خداوند براى اصلاح حال مومنین و به واسطه رحمت خاص خویش نهى کرد که شخص خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آنچه در کف دارند به دیگران بخشد زیرا در میان عائله شخص ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدامى شوند که طاقت تحمل ندارند.اگر بنا شود که من گرده نانى که در اختیار دارم انفاق کنم عائله من که عهده دار آنها هستم تلف خواهند شد لهذا رسول اکرم[ ص] فرمود:[ کسى که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصدانفاق آنها را دارد در درجه اول بر پدر و مادر خود بایدانفاق کند و درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مومنش و در درجه چهارم خیرات و مبرات] .

این چهارمى بعداز همه آنهاست . رسول خدا وقتى که شنید مردى از انصار مرده و کودکان صغیرى ازاو باقى مانده واو دارایى مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود:

[ اگر قبلا به من اطلاع داده بودید نمى گذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.او کودکانى باقى مى گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد]!.

پدرم امام باقر براى من نقل کرد که رسول خدا فرموده است :

[ همیشه درانفاقات خوداز عائله خود شروع کنید. به ترتیب نزدیکى که هر که نزدیکتراست مقدمتراست].

علاوه بر همه اینها در نص قرآن مجید از روش و مسلک شما نهى مى کند که آن جا که مى فرماید:

[ متقین کسانى هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروى مى کنند و نه کند روى راه اعتدال و میانه را پیش مى گیرند].

در آیات زیادى از قرآن نهى مى کنندازاسراف و تندروى در بذل و بخشش همان طور که از بخل و خست نهى مى کند قرآن براى این کار حد وسط و میانه روى را تعیین کرده است نه این که انسان هر چه دارد به دیگران بخشد و خودش تهى دست بماند آن گاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزى بده . خداونداین چنین دعایى را هرگز مستجاب نمى کند زیرا پیغمبراکرم فرمود: خداوند دعاى چند دسته را مستجاب
نمى کند.

1. کسى که از خداوند براى پدر و مادر خود بخواهد.

2. کسى که مالش را به قرض داده از طرف . شاهد و گواه و سندى نگرفته باشد واو مال را خورده است . حااین شخص دست به دعا برداشته از خداوند چاره مى خواهد.البته دعاى این آدم مستجاب نمى شود زیرااو به دست خودش راه چاره رااز بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است .

3. کسى که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد زیرا چاره این کار در دست خود شخص است .او مى توانداگر واقعااز دست این زن ناراحت است عقدازدواج را با طلاق فسخ کند.

4. آدمى که در خانه خود نشسته و دست روى دست گذاشته واز خداوند روزى مى خواهد. خداوند در جواب این بنده طمع کار جاهل مى گوید:

بنده ! مگر نه این است که من راه حرکت و جنبش را براى تو باز کرده ام ؟ مگر نه این است که من اعضاء و جوارح صحیح به تو داده ام ؟ به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل داده ام که ببینى و بشنوى و فکر کنى و حرکت نمایى و دست بلند کنى . در خلقت همه اینها هدف و مقصودى در کار بوده . شکراین نعمتها را به این است که تواینها را به کار و ادارى . بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کرده ام که در راه طلب گام بردارى و دستور مرا راجع به سعى و جنبش اطاعت کنى و بار دوش دیگران نباشى .البته اگر با مشیت کلى من سازگار بود به تو روزى وافر خواهم داد واگر هم به علل و مصالحى زندگى تو توسعه پیدا نکرد البته تو سعى خود را کرده وظیفه خویش راانجام داده اى معذور خواهى بود.

5. کسى که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده واو با بذل و بخششهاى زیادى آنها رااز بین برده است و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزى بده خداوند در جواب او مى گوید:

[مگر من به تو روزى فراوان ندادم ؟ چرا میانه روى نکردى ؟

مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روى کرد؟

مگر من از بذل و بخششهاى بى حساب نهى نکرده بودم ؟]
6. کسى که درباره قطع رحم دعا کند واز خداوند چیزى بخواهد که مستلزم قطع رحم است . (یا کسى که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعى دعا کند).

خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت زیرا داستانى واقع شد که مبلغى طلا پیش پیغمبر بود واو مى خواست آنها را به مصرف فقرا برساند و میل نداشت حتى یک شب آن پول در خانه اش بماند لهذا در یک روز تمام طلاها را به این و آن داد. بامداد دیگر سائلى پیدا شد و بااصراراز پیغمبر کمک مى خواست . پیغمبر هم چیزى در دست نداشت که به سائل بدهدازاین روى خیلى ناراحت و غمناک شد.اینجا بود که آیه قرآن نازل شد و دستور کار را داد. آیه آمد که :

[نه دستهاى خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانى و مورد ملامت فقرا واقع شوى]. 5

اینهاست احادیثى که از پیغمبر رسیده آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تایید مى کند و البته کسانى که اهل قرآن و مومن به قرآنند به مضمون آیات قرآن ایمان دارند.

به ابوبکر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتى بکن . گفت : یک پنجم مالم انفاق شود و باقى متعلق به ورثه باشد و یک پنجم کم نیست . ابوبکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد و حال آن که مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند. واگر مى دانست بهتراین است از تمام حق خوداستفاده کند به یک سوم وصیت مى کرد.

سلمان وابوذر را که شما به فضل و تقوى و زهد مى شناسید سیره و روش آنها هم همین طور بود که گفتم .

سلمان وقتى که نصیب سالانه خویش رااز بیت المال مى گرفت به اندازه یک سال مخارج خود (که او را به سال دیگر برساند) ذخیره مى کرد. به او گفتند :[تو بااین همه زهد و تقوى در فکر ذخیره سال هستى ؟ شاید همین امروز یا فردا بمیرى و به آخر سال نرسى ؟]

او در جواب گفت :

[ شاید هم نمردم . چرا شما فقط فرض مردن را صحیح مى دانید. یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن این که زنده بمانم . واگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجى دارم . اى
نادانها شمااز این نکته غافلید که نفس انیان اگر به مقدار کافى وسیله زندگى نداشته باشد دراطاعت حق کندى و کوتاهى مى کند و نشاط و نیروى خود را در راه حق از دست مى دهد و همین قدر که به قدر کافى وسیله فراهم شد آرام مى گیرد].

واماابوذر وى چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنهااستفاده مى کرد واحیانااگر میلى در خود به خوردن گوشت مى دید یا مهمانى برایش مى رسید یا دیگران را محتاج مى دید از گوشت آنهااستفاده مى کرد. واگر مى خواست به دیگران بدهد براى خودش نیز برابر دیگران سهمى منظور مى کرد

چه کسى ازاینها زاهدتر بود؟ پیغمبر درباره آنان چیزها گفت که همه مى دانید. هیچ گاه این اشخاص تمام دارایى خود را به نام زهد و تقوى از دست ندادند وازاین راهى که شماامروز پیشنهاد مى کنید که مردم از هر چه دارند صرف نظر کنند و خود و عائله خود را در سختى بگذارند نرفتند.

من به شما رسمااین حدیث را که پدرم از پدر واجدادش از رسول خدا نقل کرده انداخطار مى کنم رسول خدا فرمود:

[ عجیب ترین چیزها حالى است که مومن پیدا مى کند که اگر بدنش با مقراض قطعه قعطه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود واگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است] .

خیر مومن در گرواین نیست که حتما فقیر و تهى دست باشد؟ خیر مومن ناشى از روح ایمان و عقیده اوست زیرا در هر حالى از فقر و تهى دستى یا ثروت و بى نیازى واقع شود مى داند دراین حال وظیفه اى دارد و آن وظیفه را به خوبى انجام مى دهد.این است که عجیبترین چیزها حالتى است که مومن به خود مى گیرد که همه پیشامدها و سختى و سستیها برایش خیر و سعادت مى شود.

نمى دانم همین مقدار که امروز براى شما گفتم کافى است یا بر آن بیفزایم ؟

هیچ مى دانید که در صدراسلام آن هنگام که عده مسلمانان کم بود قانون جهاداین بود که یک نفر مسلمانان در برابر ده نفر کافر ایستادگى کند واگرایستادگى نمى کرد گناه و جرم و تخلف محسوب مى شد ولى بعد که امکانات بیشترى پیدا شد خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگى داد واین قانون را به این نحو تغییر داد که
جز حق نمى خواست . نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مومنى این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکى را در دنیا خواسته . همچنین است داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود. و همچنین است داستان یوسف که به پادشاه رسما مى گوید:

بعد کارش به جایى رسید که امور کشوردارى مصر تا حدود یمن به او سپرده شد وازاطراف واکناف (دراثر قحطى که پیش آمد) مى آمدند و آذوقه مى خریدند و بر مى گشتند. و البته نه یوسف میل به عمل ناحق کرد و نه خداوند در قرآن این کار را بر یوسف عیب گرفت . همچنین است قصه ذوالقرنین که بنده اى بود که خدا را دوست مى داشت و خدا نیزاو را دوست مى داشت .اسباب جهان در اختیارش قرار گرفت و مالک مشرق و مغرب جهان شد

اى گروه !ازاین راه ناصواب دست بردارید و خود را به آداب واقعى اسلام متادب کنید.از آنچه خداامر و نهى کرده تجاوز نکنید واز پیش خود دستور نتراشید. در مسائلى که نمى دانید مداخله نکنید. علم آن مسائل راازاهلش بخواهید درصدد باشید که ناسخ رااز منسوخ و محکم رااز متشابه و حلال رااز حرام باز شناسید.این براى شما بهتر و آسانتر واز نادانى دورتراست جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاداست به خلاف دانش که طرفداران کمى دارد. خداوند فرمود: بالاتر از هر صاحب دانشى دانشمندى است 8 .

روشن شد که این گروه به خاطر عدم درک روح و عمق اسلام و تفسیر یک بعدى از تعالیم آن در وادى پرسنگلاخى گرفتار آمده بودند.امام با معناى دقیق و روشنى که از زهد و سیره پیامبر و صحابه بزرگوارارائه داد برافکار و مشى آنان خط بطلان کشید و راه را براى پویندگان واقعى نمایاند.
اصول زهد و ساده زیستى
تاکیداسلام بر کار تولید و کوشش در راه پیشرفت واستقلال اقتصادى گواهى است روشن بر روا بودن بهره ورى از محصول این تلاشها. معقول نیست که اسلام از یک طرف تاکید بر تولید و کوشش فزونتر کند واستقلال و توانمندى اقتصادى را تکلیف نماید واز طرفى دیگراجازه مصرف ندهد.البته نبایدازاین نکته غافل بود که مصرف دراین جا به معناى بهره بردارى بى حد و مرز نیست .

زیاده روى مسیر زندگى سالم را منحرف مى سازد وانسان را مشى طبیعى باز مى دارد.

جامعه پویا وانقلابى باید بنا را بر بازدهى بیشتر و هزینه کمتر بگذارد. تجمل گرایى تن پرورى اسراف و تبذیر آفاتى است که رمق و توان جامعه را مى گیرد و آن را زمین گیر مى کند.

ملتى که آهنگ آن دارد که به رشد و شکوفایى برسد و تمدنى عمیق بنا نهد بایداصول زندگى سالم را فرا راه خود قرار دهد از جمله :

1. قناعت
قناعت معنایى نزدیک به زهد دارد. به عبارت دیگر نمود عملى زهد است .

زاهد با دل نبستن به دنیا زندگى و مخارج خود را براساس قناعت پى ریزى مى کند. در لغت مى خوانیم :

قنع :الاجتزاء بالیسیر من اعراض المحتاج الیها . 9
بسنده کردن به اندکى از کالاهایى که بدانها نیازاست .

القانع : هوالذى یقنع بالقلیل ولایسخط ولایکلح و لایربد شدقه غیضا .
قانعى کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و روى ترش نمى کند واز خشم دهانش را کج نمى کرداند.

والقناعه :الرضا بالقسم و منه القانع و هوالذى یقنع یصیبه من الدنیا وان کان
هر فرد مسلمان موطف است که فقط در برابر دو کافرایستادگى کند نه بیشتر.

از شما مطلبى راجع به قانون قضا و محاکم قضائى اسلامى سوال مى کنم : فرض کنید یکى از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است و قاضى حکم مى کند که نفقه زنت را باید بدهى دراین جا چه مى کنى ؟ آیا عذر مى آورد که بنده زاهد هستم واز متاع دنیااعراض کرده ام ؟ آیااین عذر موجه است ؟ آیا به عقیده شما حکم قاضى به این که باید خرج زنت را بدهى مطابقت حق و عدالت است یا آن که ظلم و جوراست ؟اگر بگوییداین حکم ظلم و ناحق است یک دروغ واضح گفته اید و به همه اهل اسلام بااین تهمت ناروا جور و ستم کرده اید واگر بگویید حکم قاضى صحیح است پس عذر شما باطل است و قبول دارید که طریقه و روشن شما باطل است .

مطلب دیگر: مواردى هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهاى واجب یا غیرواجب انجام مى دهد مثلا زکات یا کفاره مى دهد. حالااگر فرض کنیم معناى زهداعراض از زندگى و مایحتاجهاى زندگى است و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما[ زاهد] شدند واز زندگى و مایحتاج آن رو گرداندند پس تکلیف کفارات و صدقات واجبه چه مى شود؟ تکلیف زکاتهاى واجب که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش غیره تعلق مى گیرد چه مى شود؟ مگر نه این است که این صدقات فرض شده که تهى دستان زندگى بهترى پیدا کنند واز مواهب زندگى بهره مند شوند! این خود مى رساند که هدف دین و مقصودازاین مقررات رسیدن به مواهب زندگى و بهره مند شدن از آن است . واگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود و حداعلاى تربیت دینى این بود که بشراز متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگى زندگى کند پس فقرا به آن هدف عالى رسیده اند و نمى بایست به آنان چیزى داد تااز حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند.

اساسااگر حقیقت این است که شما مى گویید شایسته نیست که کسى مالى را در کف نگاه دارد باید هر چه به دستش مى رسد همه را ببخشد و دیگر محلى براى زکات باقى نمى ماند.

پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکى را پیش گرفته اید و به سوى
بدمسلکى مردم را دعوت مى کنید. راهى که مى روید و مردم دیگر را هم به آن مى خوانید ناشى از جهالت به قرآن واطلاع نداشتن از قرآن واز سنت پیغمبر وازاحادیث پیغمبراست .اینهااحادیثى نیست که قابل تشکیک باشد.احادیثى است که قرآن به صحت آنها گواهى مى دهد. ولى شمااحادیث معتبر پیغمبر را اگر با روش شما در نیاید رد مى کنید و این خود نادانى دیگرى است . شما در معانى آیات قرآن و نکته هاى لطیف و شگفت انگیزى که از آن استفاده مشود تدبر نمى کنید فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمى دانید.امر و نهى را تشخیص نمى دهید.

جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که از خداوند ملکى را مسالت کرد که براى کسى بالاتراز آن میسر نباشد 6 خداوند هم چنان ملکى به او داد.البته سلیمان

قلیلا ویشکر على الیسیر 10 .
قناعت به معناى خرسندى به سهم خوداست . قانع یعنى کسى که بسنده مى کند به آنچه که از دنیا به وى برسداگر چه کم باشد. براندک سپاسگزاراست .

با آنچه گفته آمد روشن مى گردد که[ قناعت] جلوه اى از حالت و ملکه زهداست که در رفتار و سطح معیشت زندگى انسان پدید مى آید و در واقع زندگى زاهدانه همان زندگى با قناعت ساده و به دوراز آزمندى رفاه زدگى تجملگرایى و تنوع طلبى است .

على ( ع ) نیز قناعت را به زندگى ساده و کم زرق و برق و سبک تفسیر کرده است :

اقنعوا بالقلیل من دنیا کم لسلامه دینکم فان المومن البلغه الیسیره من الدنیا تقنعه 11 .
به اندک دنیا بسنده کنید تا دینتان سالم بماند زیرا مومن به اندکى که کایتش کند قناعت دارد.

زندگى پر هزینه و آکنده از تبذیر واسراف گاهى به مرزى مى رسد که براى تامین آن بایداز دین و آبرومایه گذاشت . پیراستن این آفات از دامن زندگى در سایه قناعت میسوراست . على ( ع ) [ حایه طیبه] در آیه شریفه[ فلنحیینه حیوه طیبه] 12 به قناعت تفسیر کرده اند 13 . براى رسیدن به این مرحله یعنى استوارسازى زندگى براساس قناعت آمادگیهاى روحى و فکرى لازم است .

امام صادق ( ع ) قناعت رااز نتایج محبت الهى شمرده است و همردیف قناعت
اطاعت و یقین در دین را آورده اند:

اذااحب الله عبدا الهمه الطاعه والزمه القناعه و فقهه فى الدین و قواه بالیقین فاکتفى بالکفاف واکتسى العفاف 14 .
آن را که خداوند دوست بدارد اطاعتش را به وى ارزانى داشته و قناعت را همراهش مى کند. و در دین آگاهش مى گرداند و با یقین توانایش مى سازد. پس او در زندگى به اندازه کفاف در زندگى بسنده مى کند و در پى عفاف و پاکى مى رود.

در روایت دیگر حد و مرز زندگى زاهدانه این چنین ترسیم شده است :

لامال انفع من القنوع بالیسیرالمجزى 15 .
مالى سودمندتراز قناعت به اندکى که کفایت کند نیست .

2. کفاف
علماى علم لغت در معناى[ کفاف] نوشته اند:

لایفضل عن الشى و یکون بقدرالحاجه 16 .
چیزى را فزون نخواهى و به اندازه نیازاکتفا کنى

توان انسان محدوداست ازاین روى سزاواراست که مصروف کارهاى کاذب و فزون خواهیها نگردد بلکه در مسیر شکوفایى فرهنگ و دانش و بالابردن سطح معنویات به کار گرفته شود.

انسان اگر در مصارف خود راه میانه واعتدال را پیشه کند و به اندازه کفاف بسنده کند فرصت آن را مى یابد که به امور معنوى و تهذیب نفس بپردازد.

این که در روایات مى خوانیم :

لاتسالوا فیها وق الکفاف ولاتطلبوا منهااکثر من البلاغ 17 .
از دنیاافزون بر آنچه شما را بسنده است نخواهید و بیشتراز کفاف مجوئید.

یا

طوبى لمن ذکرالمعاد و عمل للحساب و قنع بالکفاف و رضى عن الله 18
خوشا به احوال کسى که معاد را یادآورد و براى حساب کار کرد و به گذراندن روز قناعت کرد واز خدا راضى بود.
ازاین جهت است که براى ساختن جامعه نمونه و تحکیم پایه هاى فرهنگ و معنویت راهى جز توقف در مرز نیازهاى واقعى نیست . پرداختن به تامین نیازهاى کاذب و پیروى از هوسها انسان و جامعه رااز معنویات به دور مى کند. دراین صورت مرگ تدریجى و رشد آفات دامن گیر جامعه مى شود.

پیامبر عظیم الشان (ص ) سعادتمندى انسان را در رعایت حد[ کفاف] در زندگى و عفت و پاکى مى داند:

الاافضل الناس عبداخذ فى الدنیاالکفاف و صاحب فیهاالعفاف . 19
از خداوند مى خواهد که :

اللهم ارزق آل محمد و من احب محمدا و آل محمد العقاف و الکفاف 20
پرواضح است وقتى که پیامبر خدا(ص ) سعادت انسان را در گرو رعایت کفاف و عفاف بداند شقاوت و سیاه بختى جامعه وانسان در عدم مراعات کفاف و عفاف خواهد بود.

ازاین روى آن عزیز خدا آرزو مى کند واز خداوند بزرگ مى خواهد که آل او و دوستداران او رااز نعمت رعایت کفایت و عفاف که بهترین و سرآمدترین نعمتهاست برخوردار کند.

پایگاه کفاف آن قدر رفیع و بالاست که على ( ع ) در ضمن دعا براى یکى از یاران زجر کشیده اسلام خباب بن الارت او را به این خاطر که در زندگى به مقدار ضرورت اکتفا کرده است مى ستاید.

یرحم الله خباب بن الارت فلقداسلم راغبا وهاجرا طائعا وقنع بالکفاف و رضى عن الله وعاش مجاهدا 21 .
خداوند خباب را مورد لطف و مهر قرار دهد.او با علاقه اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد و در زندگى به قدر ضرورت اکتفا کرد و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى کرد.

دراین باب روایات بسیارى در متون روائى موجوداست 22 که به همین مقداراکتفا مى کنیم .
3.اقتصاد واعتدال
اقتصاد واعتدال معیار و شاقول زندگى است . تمام امور زندگى باید بر آن اساس سنجیده و برآورد شود. رعایت اقتصاد واعتدال اختصاص به مسائل مالى ندارد بلکه درامور دیگر زندگى که اشاره شد کاربرد دارد.

از جمله :

واقتصد فى مشیک 23 .
در راه رفتن اعتدال داشته باش .

توضیح : نه تبخترآمیز و سنگین راه برو و نه آهسته و شکسته .

واقتصد فى عبادتک 24 .
در عبادات اعتدال را رعایت کن .

توضیح : نه چنان باش که باعث تعب و رنج تو گردد که در نتیجه حالت نفرت پیدا کنى و نه چنان که سهل انگار و بى حال در عبادتها باشى.

من اقتصد فى الغنى والفقر فقداستعد لنوائب الدهر 25 .
آن که میانه روى را در هر دو زمان : فقر و غنى پیشه کند خود را براى دشواریهاى روزگار آماده ساخته است .

اقتصاد در مسائل مالى و مخارج زندگى نیز به معناى پرهیزاز تبذیر واسراف است .

اسلام پیروان خود را دعوت به اقتصاد واعتدال مى کند و آنان رااز تبذیر واسراف و به هدر دادن مال و ثروت برحذر مى دارد. تا آن جا تبذیر را براى اجتماع خطرناک مى داند که مبذیرین را برادران شیطان مى نامد:

ان المبذرین کانوااخوان الشیاطین 26 .
گر چه تبذیر بیشتر در ریخت و پاس و بیهوده 27 خرجیهاى مادى به کار مى رود ولى شامل هرگونه به هدر دادن استعدادها امکانات فرصتها و... هم مى شود. حوزه به هدر دادن امکانات واستعدادها و فرصتها محدود به زندگى شخصى نمى شود بلکه هم زندگى فردى و هم زندگى اجتماعى را در بر مى گیرد. دراداره کشور برنامه ریزیهاى اقتصادى فرهنگى و سیاسى هم بایدازاین قاعده و قانون پیروى کرد و موجب تبذیر
نشد. نمى گوییم بایدامساک کرد و در زندگى شخصى اهل بذل و بخشش نبود و سخاوت پیشه نکرد که سخاوت و بخشش از علائم و خصائل مردان نیک خداست و نمى گوییم در مسائل فرهنگى سیاسى و ... باید عرصه را تنگ کرد و جلوى هرگونه حرکت فرهنگى سیاسى و.. را به خاطر مخارج آن گرفت که لازمه حرکتهاى فرهنگى دست و دل بازى است آنچه منظور نظر ماست گشاده دستیهاى غیرلازم و غیرمفیداست که بایداز آن اجتناب کرد. دراین باب راهنماى مااین شریفه است :

لاتجعل یدک مغلوله الى عنقک ولاتبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا 28 .
نه دست خویش از روى خست به گردن ببند و نه به سخاوت یک باره بگشاى که در هر دو حال ملامت زده و حسرت خورده بنشینى .

آفت بزرگ جوامع انسانى مصرفهاى بى حساب و کتاب است .این امر سبب گردیده است که برخى از سیرى در زحمت و رنج باشند! و برخى از گرسنگى در عذاب .

نعمتهاى موجود براى همگان کافى است اگر به اندازه و به مقدار نیاز مصرف گردد. منشاء کمبودها گرسنگیها و دربه دریها مصرفهاى نابجا و بى رویه برخى ازافراداست که این خود عامل اختلاف طبقاتى و دره هاى عمیق بین افراد جوامع بشرى شده است .

اختلاف طبقاتى و تقسیم جوامع به فقیر و غن از مهلک ترین بیماریهاى است که ازازمنه بسیار دور گریبان بشر را گرفته واو را به بیمارى گوناگون روحى اخلاقى و... گرفتار کرده است .اسلام براى این که جوامع انسانى گرفتاراین مصیبت عظیم نوشند نه تنها[ تبذیر] را محکوم کرده که ازاسراف هم ممانعت به عمل آورده است :

ولاتسرفواانه لایحب المسرفین 29 .

وان المسرفین هم اصحاب النار 30 .
اسراف هرگونه تجاوزاز حداعتدال را بر مى گیرد. تبذیر ضایع کردن و نابوداسختن مال است ولى اسراف خارج شدن از حداعتدال بى آن که چیزى تلف گردد. دراین جا[ تلف] ملاک نیست بلکه حد بسیار پایین تر در مصرف را هم مورد نکوهش قرار مى دهد. فوق نیاز مصرف کردن اسراف است و مسرف از اصحاب نار!

ازاین نکته نبایستى غفلت کرد که حد و مرزاقتصاد واعتدال به مقتضاى زمان و
مکان و موقعیت و شان افراد تغییر مى کند. قانون و قاعده اى ثابت و همیشگى و همه جایى ندارد. در هر جامعه و محیطى به فراخورامکانات آن جامعه تفسیر مى شود. حد و مرز آن در جامعه اى که فقر و تنگدستى بر آن حاکم است با حد و مرز آن در جامعه مرفه کاملا متفاوت است .

همچنین در زندگى فردى اقتصاد واعتدال بستگى به شان و موقعیت هر فرد دارد.

عالمان دین که راهنماى مردم به سوى خیر و صلاح و دعوت کنندگان آنان هستند به عدم تبذیر واسراف باید به گونه اى مشى کنند که با دعوتشان سازگار باشد و مراعات اضعف مردم را بکنند.

وقتى عالمان دین در زندگى به اسراف و تبذیر گرفتار باشند از مردم که پیروان آنان هستند چه توقعى باید داشت . وقتى دستگاههاى ادارى نظام ریخت و پاش داشته باشند و هیچ حد و مرزى نشناسند. و یا مسؤولان و دست اندرکاران نظام گفتاراین امواج مردافکن و زندگى بر باد ده باشند چه امیدى به اصلاح جامعه مى توان داشت . آیا چنین نظامى مى تواند علیه وابستگیهاى اقتصادى نظامى و... قد علم کند؟

اندازه دارى در زندگى
در جاى جاى منابع دینى به عباراتى برخورد مى کنیم که اصول زندگى زاهدانه را ترسیم مى کنند از جمله :

الیسر فى الموونه [ البلغه الیسیره] [ خفیف الموونه] [ الرفق فى المعیشه، التقدیر فى المعیشه] .
یسیرالموونه

امام باقر( ع ) در توصیف زندگى پارسیان مى فرماید:

...ان اهل التقوى ایسراهل الدنیا موونه 31 .
پارسیان : سبک ترین مخارج را در میان اهل دنیا دارند.
البلغه الیسیره
حضرت امیر( ع ) مى فرماید:

فان المومن البلغه الیسیره من الدنیا تقنعه 32 .
مومن به بهره اندک از دنیا که او را بسنده باشد کفایت مى کند.

على ( ع ) پاکیزگى و رشد را در پرتو زندگى اى مى داند که به اندک اکتفا شده باشد.اکتفا به نیازهاى واقعى زندگى واعتدال در برخوردارى از بهره هاى معیشتى شرط اصلى زندگى شایسته است :

بلغتهاازکى من ثروتها.. ولاتسالوا فیها فوق الکفاف ولاتطلبوا منها اکثر من البلاغ 33 .
به اندازه نیاز بهره مند بودن نزدیکتر به پاکیزى است تا ثروت وانباشتن آن . بیش از حد کفایت نخواهید وافزون از آنچه براى زندگى لازم است مجویید.

خفیف الموونه
امام صادق ( ع ) با تعبیرهاى رسا حد و مرز زندگى زاهدانه را روشن مى سازد و مسلمانان سودمند و بى پیرایه را در تابلویى زیبا این چنین ترسیم مى کند:

المومن حسن المعونه خفیف الموونه جیدالتدبیر لمعیشته ولایلسع من حجر مرتین 34 .
مومن یارى دهنده اى نیک و سبک خرج و با تدبیر عالى زندگى رااداره مى کند. واز سوراخى دوبار گزیده نمى شود.

افراد پرهزینه بى خاصیت ترین انسانها هستند.اینان بیشترین توقع رااز مردم و نظام دارند اما بازدهى براى جامعه ندارند. نه تنها فرصت خود را براى تامین هزینه هاى زندگى پرزرق و برق از دست مى دهند که فرصت دیگران را هم مى گیرند. بسیارى از نیروها که مى توانند نقش مهمى در سازندگى اجتماع ایفا کنند به خدمت این طفیلى هاى اجتماع گمارده مى شوند.

زیباترین زندگى زندگى اى است که با کوشش فراوان اما مخارج بسیار کم بنا شده باشد. و بهترین جامعه جامعه اى است که از چنین واحدهاى معیشتى تشکیل شده باشد.
الرفق فى المعیشه
اهل لغت رفق را چنین معنى کرده اند:

رفق : لین الجانب وهو ضدالعنف 35 .
رفق یعنى : آسانگیرى سادگى و سبکى در زندگى .

درحدیث آمده است :

الرفق فى تقدیرالمعیشه خیر من السعه فى المال 36 .
زندگى ساده و آسان بهتراز زندگى گسترده پرهزینه سنگین و دشوار است .

این خیال سستى است که برخى آسایش و خوشبختى را در تجملات و زرق و برق فراوان مى بینند.اینان در واقع اسیر و گرفتاراداره این گونه زندگیهاى سنگین هستند. به جاى آن که زندگى وسیله آسایش و گذران چند روز عمرشان باشد خود در دشوارى و پیچدیگى آن گرفتارند.

پیامبراکرم (ص ) خیر و سعادت خانواده را در رفق و سبکى معیشت آنان مى داند:

اذاارادالله باهل بیت خیرا ارزقهم الله الرفق فى المعیشه و حسن الخلق 37 .
آن گاه که خداوند به خانواده اى اراده خیر کند زندگى ساده و آسان و نیک خلقى را نصیب آنان مى کند.

التقدیر فى المعیشه
تعبیر معروف :التقدیر فى المعیشه از مسائل اساسى اخلاق معیشتى و اقتصادى به شمار مى رود.

بنابراین دستوراخلاقى انسان باید در زندگى برنامه ریزى مالى و نظم اقتصادى داشته باشد. مطابق واقعیت برنامه ریزى و مصرف کند. تقدیر در معیشت سبب مى گردد که زندگى از پرتگاه اتراف واسراف به جایگاه اعتدال و ثبات و نظم برگردد.

تقدیر در معیشت به خاطر جایگاه بلندى که دراسلام دارد در برخى از روایات در ردیف[ تفقه فى الدین] قرار گرفته است و در برخى از روایات عامل چشیدن و دریافت ایمان عامل کامل حقیقت دین و تمام کمال به شمار آمده است 38 .

علاوه بر آنچه بر شمردیم دستورات اخلاقى دیگرى در منابع و متون دینى وجود دارد
که مصرف از روى لذت را نهى مى کند:

قال رسول الله (ص) من اکل ما یشتهى ولبس مایشتهى و رکب مایشتهى لم ینظرالله الیه حتى ینزع اویترک 39 .
آن که بخورد و بپوشد و سوار شود از روى لذت واشتهاى نفسانى خداوند براو نظر نمى افکند تا جان بدهد یا ترک کند.

یا در روایت آمده است :

ان من السرف ان تاکل کلمااشهیت 40 .
خوردن از روى شهوت و میل نفسانى اسراف است!

امروزه متاسفانه بسیارى از مخارج و مصارف چه در زندگى فردى و چه در زندگى اجتماعى براساس میلها و نیازهاى کاذب است .انواع اقسام غذاها لباسها و... برخاسته از نیازها و ضرورتهاى واقعى و براساس برنامه ریزى دقیق و به دورازاسراف و تبذیر نیست . عادات ناپسند چشم و همچشمیها تقلیدهاى کورکورانه از فرهنگ غرب و... عواملى است که امروز حد و مرز مخارج و مصارف را تعیین مى کند.

تا روزى که گرفتاراین عادات ناپسند و دیگر آفات باشیم آرزوى رسیدن به جامعه مستقل و غیروابسته به دیگران خیالى بیش نخواهد بود.

در نوشتار بعدى آثار زهد در سیره معصومین ( ع ) فرا روى شما قرار خواهد گرفت .ان شاءالله .

پاورقى ها
1. سوره اعراف آیه 31 32.
2. تذکره الاولیاء 176 177.
3. سوره حشر آیه 9.
4. سوره دهر آیه 8.
5. سوره اسراء آیه 29.
6.سوره ص آیه 35.
7. سوره یوسف آیه 57.
8. داستان راستان ج 36.1 تحف العقول 348354.
9. مفردات راغب .
10. مجمع البحرین .
11. غررالحکم آمدى تحقیق محدث ارموى چاپ دانشگاه ج 2.259.
12. سوره نحل آیه 97.
13. نهج البلاغه حکمت 229.
14. بحارالانوار چاپ موسسه الوفاء بیروت ج 100.26.
15. الحیاه ج 2.275.
16. مجمع البحرین .
17. نهج البلاغه خطبه 45.
18. همان مدرک حکمت 44.
19. الحیاه ج 4.272.
20. همان مدرک .
21. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 171.8 نهج البلاغه حکمت 43.
22. ر.ک : الحیاه ج 270.4 الترغیب والترهیب ج 4.169 غررالحکم ج 7.326.
23. سوره لقمان آیه 119.
24. سفینه البحار ج 2.431.
25. غررالحکم ج 5.431.
26. سوره اسراء آیه 27.
27. مفردات راغب .
28. سوره اسراء آیه 29.
29. سوره انعام آیه 141.
30. سوره غافر آیه 43.
31. بحارالانوار ج 73.36.
32. غررالحکم ج 2.259.
33. نهج البلاغه حکمت 367.
34. وسائل الشیعه ج 11.150.
35. مجمع البحرین النهایه .
36. سفینه البحار ج 1.532.
37. الحیاه ج 4.264.
38. بحارالانوار ج 212.1 الحیاه ج 4.260261.
39. الحیاه ج 4.205.
40. میزان الحکمه ج 4.448.