آزادى بیان : ارتداد

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


مجازات مرتد دراسلام از مسائلى است که از دیرباز موردانتقاد مخالفان اسلام بویژه مستشرقان غربى بوده و هست . آنان کیفر مرتد را نشانگر خشونت دینى و مبارزه اسلام با آزادى بیان قلمداد کرده اند. واکنش جمعى و هماهنگ کشورهاى غربى در برابر فتواى حضرت امام رضوان الله تعالى علیه درباره ارتداد سلمان رشدى و لزوم قتل وى از جمله این تلاشها به شماراست . همگان شاهد بودیم که چگونه آنان بااستفاده از تمامى امکانات
تبلیغى سعى کردنداین مساله را با نبود آزادى بیان عقیده پیوند بزنند وازاین رهگذر اسلام را به عنوان دینى خشن و مخالف آزادى انسانى معرفى نمایند. عالمان مسلمان نیز درباره ارتداد دیدگاههاى مختلفى دارند گروهى براین عقیده اند که دراسلام تحمیل عقیده وجود ندارد و تمام آزادیهاى انسانى از جمله آزادى درانتخاب دین تضمین شده است .این دسته ازاین زاویه به موضوع ارتداد نگریسته اند و تمامى تلاش خود را در کم اهمیت بودن مساله و کم رنگ جلوه دادن مجازات مرتد و تشکیک در آن به کار برده اند.

برخى دیگر با توجه به مسأله انحصار حقانیت در دین اسلام و عدم پذیرش ادیان دیگر در پیشگاه خداون و نیز وجوداحکامى همانند: مجازات مرتد ممنوعیت کتب ضلال لزوم جهاد با کفار و... براین باورند که ابراز عقاید مخالف اسلام ممنوع واظهار سخنان کفرآمیز مجازات شدید دارد.

در بحثهاى گذشته مشروحا ازاین دو گروه سخن گفتیم . براین باوریم که : هر یک ازاین دو دیدگاه طریق صواب نپویده اند. نه مجازات مرتد دلیل مشروعیت سلب آزادى از عرضه عقاید دیگران است و نه مساله حکم به ارتداد مخالف با آزادى بیان .

دراین نوشتار سخن از فلسفه مجازات مرتد و رابطه آن با آزادى بیان است . پیش ا ز پرداختن به موضوع باید نکاتى که در شناخت مرتد مستحق مجازات دخالت دارند مورد بحث و بررسى قرار گیرند:

 

مرتد کیست
آیا مسلمانى که در بخشى از عقاید خویش دچار تردید شده بدون انکار آن مرتد شمرده مى شود؟ صرف انکار ضرورى دین موجب ارتداداست ؟ یاانکار توحید و یا نبوت را در پى داشته باشد و شخص منکر به پیامدهاى این انکار آگاه باشد.

آیا شرط کیفر مرتد اظهار بى اعتقادى است یا صرف بازگشت درونى براى مجازات کافى است و آیاانگیزه ها مى تواند در تفاوت کیفر نقش داشته باشد یا خیر؟

آیا کیفر مرتدى که ارتدادش برخاسته از عداوت بااسلام است با ارتدادى که براثر سستى و ضعف ایمان صورت مى گیرد یکسان است ؟ آیا ارتدادى که در محیط اسلامى و حاکمیت فرهنگى دین صورت مى گیرد با ارتدادى که در محیط غیر دینى و یا ضد دینى پدید مى آید یکسان است ؟ به تعبیر دیگر: نقش زمان و مکان در مجازات و کیفر چه اندازه دخالت دارد؟

عنصر مصلحت چطور؟ آیا مى تواند در شدت و ضعف کیفر موثر باشد یا خیر؟

این نکات مى بایست قبل از بیان فلسفه مجازات مرتد و رابطه اش با آزادى بیان مورد کندوکاو قرار گیرد:

1. شناخت مرتد.

2. مجازات مرتد.

 

مرتد
ارتداد یعنى بازگشت راغب مى نویسد:

الارتداد والرده الرجوع فى الطریق الذى جاء منه لکن الرده تختص بالکفر والارتداد استعمل فیه و فى غیره .

ارتداد و رده بازگشت به راهى است که شخص از آن آمده است منتهى [رده] تنها در مورد کفر به کار مى رود و [ارتداد] در مورد کفر و غیر آن .

در قرآن کریم از رجوع و برگشت بینایى به یعقوب پیامبر (ع) پس از آوردن پیراهن یوسف وافکندن آن بر چهره یعقوب از واژه[ارتد] استفاده شده است :

فلما ان جاء البشیر القاه على وجهه فارتد بصیرا 1 .
چون بشارت دهنده آمد و جامعه بر چهره او (یعقوب )افکند بینا گشت .

ارتداد در فرهنگ اسلامى در مواردى همچون : سرپیچى از دستورات اسلامى 2 قیام در برابر حکومت حق 3 سرپیچى از فرمان رهبرى انکار ولایت على[ ع] پس از رحلت پیامبر[ص] 5 و...استعمال شده است .

ارتداد در نگاه فقهاء
فقهاى فریقین در تعریف اصطلاحى ارتداد بااندک اختلاف در تعبیر براین معنى اتفاق دارند که :ارتداد خروج ازاسلام و داخل شدن در کفراست به عنوان نمونه :

محقق حلى در تعریف ارتداد مى نویسد:

[ هوالذى یکفر بعدالاسلام] 6 .

مرتد کسى است که پس ازایمان به اسلام کافر شود.

امام خمینى در تعریف مرتد مى نویسند:

[ المرتد هومن خرج عن الاسلام واختارالفکر] 7 .

مرتد کسى است که ازاسلام خارج شود و کفر را برگزیند.

ابن قدامه از فقهاى اهل سنت مى نویسد:

[ المرتد هوالراجع عن دین الاسلام الى الکفر].

مرتد کسى است که از دین اسلام به کفر برگردد.

معنایى که فقها براى ارتداد بیان کرده اند برگرفته از آیات و روایات است .

از جمله :

خداوند در قرآن کریم مى فرماید:

من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا والاخره 9 .
هر کس از دینش برگردد و کافر بمیرد اعمالش در دنیا و آخرت تباه مى شود.

در روایتى ازامام باقر(ع) در تعریف مرتد چنین آمده است :
عن محمد بن مسلم قال سالت ابا جعفر(ع) عن المرتد فقال من رغب عن الاسلام و کفر بماانزل محمد[ص] بعداسلامه 10 ...
محمدبن مسلم مى گویدازامام باقر[ ع] از مرتد سؤال کردم آن حضرت فرمود مرتد کسى است که بعدازایمان به اسلام از آن روى برگرداند و بر آنچه بر محمد[ص] منازل شده است کافر گردد.

شک وارتداد
پس از تبیین معناى لغوى واصطلاحى ارتداد هم اکنون این سوال مطرح است که آیا شخص شاک مرتداست یا خیر؟ به تعبیر دیگر: آیا به مسلمانى که در برخى از مسائلى که بدان باید معتقد باشد دچار شک و تردید شده است بدون این که آن راانکار نماید مرتداطلاق مى شود یا خیر؟ آیا کیفرارتداد در حق او جارى خواهد شد یا خیر؟ در پاسخ این سوال برخى مساله را به دو عنوان کفر واسلام که در معناى اصطلاحى ارتداد اعتبار گردیده است مبتنى کرده و گفته اند:

دراین که کفر معنى و مفهومى در برابر اسلام است تردیدى نیست و همه فقها براین مساله اتفاق نظر دارند. اختلافى که هست نوع این تقابل است . برخى تقابل اسلام و کفر را تقابل [عدم و ملکه] دانسته اند و برخى تقابل[ تضاد].

بنابر نظریه [تقابل عدم و ملکه] معناى کفر نبوداسلام است در جائى که وجود اسلام ممکن باشد بنابراین معنى کافر هر غیرمسلمانى است که قابلیت مسلمان بودن را داشته باشد ولى هم اکنون به هر دلیلى به اسلام و آنچه لازمه مسلمانى است معتقد نیست . طبق این مبنى شخصى که دراصول دین دچار شک و تردید شده است در حقیقت به آنچه براى مسلمان بودن لازم است عقیده ندارد گر چه به کفر نیز نگرویده باشد کافر واطلاق مرتد براو صحیح است . 11

بنابر نظریه تقابل تضاد حقیقت کفر تنها نبوداسلام نیست بلکه کفر هماننداسلام امرى است وجودى . در ماهیت آن انکاراسلام یا یکى ازاصول اساسى آن لازم است . طبق این نظر کافر غیرمسلمانى است که منکر عقایداسلامى باشد. براین اساس شخصى که دراصول دین اسلام دچار شبهه و تردید گشته است تاهنگامى که به انکاراسلام نپرداخته کافر شمرده نمى شود وارتداد براواطلاق نمى گردد.

به نظر ما این دو دیدگاه مربوط به تعریفى مى شود که در روایات ما از کفر واسلام ارائه شده است و فقها براین مبنى مشى کرده اند.

در مبحث مرتد (کافر عرضى ) و مصادیق آن قبل از هر چیز و بدون توجه مبانى یاد شده باید به سراغ روایات رفت ازاین روى در مورد [شاک] که آیا مرتداست یا خیر از روایات
بهره مى گیریم :

1. روایات محمد بن مسلم که در تعریف ارتداد ذکر شد. در آن روایت روى جمله :[ رغب عن الاسلام و کفر بماانزل على محمد] تاکید شده است . دراین صورت شخصى که ازاسلام روى نگردانیده و کافر به[ ماانزل الله] نشده است بلکه فقط در برخى ازاصول تردید دارد به حوزه ارتداد وارد نمى شود.

2.امام صادق[ ع] مى فرماید:

کل مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام و جحد محمدا (ص ) نبوته و کذبه فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه 12 .
در جامعه اسلامى هر مسلمانى که ازاسلام برگردد و نبوت پیامبر[ص] راانکار و ورى را تکذیب کند ریختن خونش براى کسى که انکار و تکذیب او را بشنود مجازاست .

دراین روایت نیز از واژه[ جحد] و[ کذب] براى مرتد که سزاوار کیفراست استفاده شده است که بطور حتم شخص شاکى را که نه انکارى دارد و نه تکذیبى شامل نمى گردد.

3.ابو بصیرازامام صادق[ ع] سوال مى کند:

ما تقول فیمن شک فى الله تعالى ؟
قال : کافر یاابا محمد قال فشک قى رسول الله(ص) فقال : کافر ثم التفت الى زراره :انما یکفراذا جحد 13 ....
چه مى گویید درباره کسى که در وجود خداوند شک کند؟امام فرمود: کافراست .

سوال کرد:اگر در رسالت پیامبر[ص] شک کند چطور؟امام فرمود: آن هم کافراست .

امام دراین هنگام روى به طرف زراره برگرداند و فرمود: هرگاه که انکار کند کافر مى شود.
عن ابى عبدالله(ع) : لوان العباد اذا جهلوا و توقفوا و لم یجحد والم یکفروالله 14
اگر مردم نسبت به آنچه آگاه نداشتند توقف مى کردند وانکار نمى نمودند کافر نمى شدند.

ظاهرروایت اول واطلاق روایت دوم که امورا عتقادى را نیز در بر مى گیرد دلالت دارد که شک دراصول دین در صورتى که انکار دین را به دنبال نداشته باشد وجب کفر نمى گردد. و روایتى که مطلق شک را سبب کفر مى دانست 15 به این روایات تقیید مى خورد.

4. شک ازامور قلبى است و غیراختیارى و مجازات برامور ناخواسته از نظر عقل و شرع ناپسنداست .انسان ممکن است به دلائل گوناگون دچار شک و تردید دراصول دین و... گردد.اگراین شک آغازى براى تحقیق و جستجو باشد نه مرحله رکود و سکون در ناباورى از نظراسلام نه تنها ناپسند نیست بلکه اسلام جستجوى شک آمیزى که یقین را به دنبال دارد ازاطاعت کورکورانه و بدون تحقیق برتر مى داند.

پیامبراسلام در پاسخ فردى که درباره خداوند تردید کرده بود و بخاطراین تردید خود را هلاک شده مى پنداشت فرمود:

ذلک والله محض الایمان 16 .
به خدا سوگند این تردید ایمان خالص است .

روشن است که شک و تردید بد منزلگاهى است ولى معبر خوبى است .اگر انسان شاک در راه زدودن شک و تردید تلاش نکند در وادى ضلالت و سرگردانى خواهدافتاد و در نتیجه کفر گریبان گیرش خواهد شد.اگر تلاش کند شک نمایانگرایمان وى خواهد بود نه کفر.

5.اسلام تحقیق دراصول دین راارزشمند و لازم مى داندازاین روى پیامدهاى آن را نیز مى پذیرد وجود شک و تحقیق از جمله پیامدهاى تحقیق و تتبع است .

گواه براین مطلب سخنان پیامبراسلام[ ص] است که فرمود:

وضع عن امتى تسع خصال :...الوسوسه فى التفکر فى الخلق . 17
وسواسى که در طریق تفکر نسبت به آفرینش پیدا مى شود.

شخصى که درباره خلقت خداوند و جهان فکر مى کند اگر در دلش وسوسه اى پدیدار بشود تا هنگامى که در حال تحقیق و جستجوست واظهار کفر نکرده است مجازات ندارد.

ان الله عفى لا متى عما وسوست او حدثت به انفسها مالم تعمل به او تتکلم 18 .
نتیجه :از روایات و تعریف فقهاى اسلام به دست مى آید که : شاک تا برهه اى که در پى تحقیق و جستجوست واسلام را به زبان و یا عمل انکار نکرده است مرتد نیست واحکام مرتد براواجرا نمى گردد.

بدین جهت حضرت امام خمینى رضوان الله تعالى علیه در تعریف مرتد نوشته اند:

... المرتد هو من خرج عن الاسلام و اختار
الکفر 20 .

ایشان دراین تعریف خروج ازاسلام واختیار کفر را قید کرده اند.

 

ارتداد واظهار
ممکن است فردى در مسائل اعتقادى دچار تردید شود. واین تردید به بى اعتقادى وى نسبت به اسلام منتهى گردد ولى ازابراز آن خوددارى ورزد. آیااین فرد به صرف داشتن چنین عقیده اى باید مجازات گردد و یااین که تا کفر پنهانى وى در گفتار و کردار به ظهور نپیوسته باشد مجازات و کیفر نمى گردد؟

از برخى از روایات استفاده مى شود استحقاق کیفر در مواردى است که کفر مرتد بروز و ظهور پیدا کرده باشد از جمله : روایت امام صادق[ ع] که مى فرماید:

کل مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام وجحد محمد نبوته و کذبه . فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه. 21 .
دراین روایت واژه[ کذب] به کار رفته است . تکذیب ظهور درابراز کفر دارد.

استفاده از واژه هایى مثل :ارتد جحد و[ لمن سمع] به جاى[ لمن فهم] دال براین هستند که کیفر وقتى است که ارتداد باطنى در گفتار و یا عمل تجسم یابد. برخى از محققان معاصر براین نکته تاکید کرده اند. 22

 

منافق و مرتد
تفاوت بین منافق و مرتد از نظر مجازات شاید دراظهار واخفاى کفر باشد. با وجود برابرى هر دو در کفر ولى مجازاتى که براى مرتد در نظر گرفته شده واجرا مى شود براى منافق در نظر گرفته شده واجرا مى شود براى منافق در نظر گرفته شده واجرا نمى شود زیرا مرتد کر خود را فاش مى گوید منافق خیر. ؟ تفاوت

اساسا منافق تا علیه مسلمانان توطئه نکند کسى حق تعرض به وى را ندارد. ممکن است این مطلب رااز آیات قرآن : (قاتلوالله قاتلوا الکفار والمنافقین) استفاده کرده واژه مقاتله که دلالت بر کارزار طرفینى دارد مشعر به این است که : هرگاه کفار منافقین علیه اسلام به توطئه برخاستند با آنان نبرد کنید و سیره پیامبراسلام در برخورد با منافقین زمان خود و برخوردارى آنان از حقوق و مزایاى مسلمانان دلالت براین معنى دارد .

از مجموع این مطالب استفاده مى شود: آنان که از دین خارج شده اند وقتى مجازات مى شوند که بى اعتقادى خود را به دیگران منتقل کنند و سعى در تبلیغ بى دینى و خدشه دار کردن باور مردمان را داشته باشند.

 

موجبات ارتداد
فقهاى اسلام سه چیز رااز موجبات تحقق ارتداد شمرده اند.
1.انکاراصل اسلام :
که این به انکاراصول اساسى اسلام و مقومات آن همچون :انکارالوهیت خداوند و یا توحید و یاانکار رسالت پیامبر و یا معاد تحقق مى پذیرد و شخصى باانکار یکى ازاین امور مرتد مى گردد.

2.انکار ضرورى دین :
انکار مساله اى از ضروریات اسلام اعم از واجب و یا حرام و... موجب ارتداد مى گردد. مثل این که : مسلمانى منکر وجوب نماز و یا روزه و یا منکر حرمت ربا و یا خمر در دین گردد.

در تعریف[ ضرورى] گفته شده است :

[ضرورى دین چیزى است که جزء دین بودنش نیاز به استدلال و دقت نداشته باشد و جزء دین بودنش را هر مسلمانى مى داند مگراین که تازه مسلمان باشد] 23 .

دراین که انکار ضرورى آیا سبب مستقل براى کفر وارتداداست ؟ در میان فقها آراى متفاوتى وجود دارد:

برخى برآنند که :انکار ضرورى مستقلا موجب کفراست . هرکس یکى از ضروریات دین را منکر شود مرتداست و سزاوار مجازات 24 .

نظریه دیگراین است که[ ضرورى دین] خصوصیت ندارد ملاک انکاراز روى آگاهى واعتقاداست . یعنى شخص چیزى را که مى داند جزءاسلام است منکر شود خواه از ضروریات دین باشد یا نه زیرا چنین انکارى مستلزم تکذیب پیامبراست واز موجبات ارتداد 25 .

دیدگاه سوم که ریشه در نظریه دوم دارد عبارت است از:انکار ضرورى از آن جهت موجب کفراست که مستلزم انکار توحید و یا نبوت باشد 26 .

و با توجه به تعریف ضرورى که نوعا بیانگر تکذیب پیامبر وانکار نبوت است به صورت مستقل بر آن تکیه شده است .

ما نیز در مبحث انکار ضرورى دین همین ظریه را پذیرفتیم . 27

پس انکار ضرورى آنگاه موجب ارتداد خواهد بود که شخص منکر به چنین پیامدى آگاه باشدازاین روى مسلمان ناآگاه به مسائل اسلامى مانند: تازه مسلمان و یا کسى که در محیطهاى غیراسلامى و یا ممالک مسلمان نشین ناآشنا به مسائل اسلامى زندگى مى کند اگر منکر مسائل ضرورى اسلام شود مرتد شمرده نمى شود. چنانکه اگر به فرض فردى براثر تحقیق وایجاد شبهه در ضرورى بودن حکمى آن راانکار و یا تردید نماید مرتد نخواهد بود زیرا چنین فردى در واقع ضرورى دین را منکر نشده تا لازمه آن را پذیرا باشد.البته با تعریفى که براى ضرورى ذکر شد وجود خارجى یک چنین موردى بسیار کم است .

از آن جا که نسبت ارتداد و کفر به افراد بیشتر در رابطه با انکار ضرورى است و درانکار ضرورى هم توجه به ملازمه لازم است این مساله در خور دقت است تاافراد از نسبت ناروا مصون بمانند و مسلمانى بى جهت رمى به کفر والحاد نگردد.

3. سب انبیاء:
سب و ناسزا به هر یک از پیامبران الهى بویژه پیامبراسلام[ ص] از موجبات ارتداد شمرده شده است بنابراین اگر شخص به هر یک از فرستادگان خداوند توهین روا بدارد سزاوار قتل است .

بااین که سب انبیاء خصوصا پیامبراسلام نوعا بیانگر تکذیب نبوت است و دشنام دهنده مرتداست ولى در متون فقهى سب انبیاء خود موضوع جداگانه اى است و مجازات جداگانه دارد لذا در فقه شیعه تفاوتى دراین مساله بین زن و مرد وجود ندارد و نیز ملى و فطرى در مجازات یکسانند و توبه نیز در تخفیف مجازات دنیوى فرد تاثیر ندارد.

واز فقهااهل سنت مالک احمدابوحنیفه نیز براین نظرند که تو به چنین شخصى پذیرفته نیست او باید کشته شود بااین که توبه مرتد را مى پذیرند. بر همین اساس حضرت امام (قدس سره ) درباره سلمان رشدى فرمودند:

[...سلمان رشدى اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمایم هم خود را به کار گیرداو را درک واصل گرداند] 28 .

 

موجب یا موجبات
در بحث موجبات ارتداد حق این است که یک موجب بیش وجود ندارد و آن انکار دین است که باانکار یکى ازاصول دین (توحید نبوت معاد) تحقق مى پذیرد. نهایت انکار گاه مستقیم تحقق مى یابد و گاه غیرمستقیم
مانند:انکار ضرورى دین با شرائطى که ذکر شد.

شرائط حکم به ارتداد
روشن شد که شرط تحقق ارتداد اظهار کفر در گفتار و یا عمل است ولى سخن دراین است که : آیااظهار کفر از هر کس و در هر شرایط محکوم به ارتداد و موجب کفراست یا خیر؟

فقهاى اسلام در حکم به ارتداد چهار شرط را در متهم لازم دانسته اند:

1. بلوغ

2. عقل

3.اختیار

4. قصد

امام در تحریرالوسیله چنین نگاشته اند:

یعتبر فى الحکم بالارتداد البلوغ و العقل و الاختیار و القصد 29 .
در حکم به ارتداد بلوغ و عقل واختیار و قصد لازم است .

براین اساس اظهار کفر از کودک نابالغ و یا کسى که عقل خویش را به خاطر چنون و یا بیهوشى از دست داده است و یاگفتارى از روى مزاح سهو و غفلت از وى سربزند موجب کفر نیست و به عنوان مرتد مجازات نمى شود 30 .

نکته در خور تامل مشروط بودن ارتداد به قصداست . باید شخص متهم در گفتار و کردار کفرآمیز خود به عواقب و پیامدهاى آن اندیشیده باشد و وقوف کامل بر آنچه گفته و یاانجام داده است داشته باشد و گرنه محکوم به کفر نمى شود زیراامرى را که از آن غافل بوده نمى توان قاصد آن باشد. بر همین قاعده است آن باشد. بر همین قاعده است اگر متهم از روى خشم سخنى ناروا بر زبان جارى کرده باشد و یا عملى را مرتکب شده باشد.

 

راه ثبوت ارتداد
ارتداداز دو راه ثابت مى شود:

1. دوباراقرار متهم (با شرائطى که دراقرار معتبراست) .

2. شهادت دو مرد عادل (گواهى زنان موجب اثبات ارتداد نمى شود گر چه به صورت دسته جمعى و یا همراه با مرد دیگر باشد 31 .

( افزون براین اگر متهم در کارى که ازاو صادر شده است ادعاى اجبار و مزاح بنماید در صورت احتمال صداقت ادعایش پذیرفته مى شود چه ارتدادش با بینه و شاهد به اثبات رسیده باشد و چه به اقرار 32 .

ازاین طریق متهم پشیمان ازاشتباه خویش مى تواند خود رااز کیفر ارتداد رهایى بخشد.

سخن در بخش اول (که چه مرتدى مستحق مجازات است ) به پایان رسید و روشن شد که افراد ذیل مرتد نیستند و کفرارتداد درباره آنان اجرا نمى شود.

1. فردى که در برخى ازاصول اعتقادى
خویش به شک و تردید دچار آمده است ولى اظهار کفر نمى کند.

2. منکر غیرضرورى دین و یا منکر ضرورى بدون این که به پیامدها و لوازم آن یعنى انکار توحید و یا نبوت توجه داشته باشد.

3.اظهار کفر فرد غیربالغ و یاانکار بدون قصد و...

4. متهمى که ادعا کند کفراواز روى قصد و توجه نبوده است .

5. فردى که از عقیده اسلامى روى برگردانیده ولى عقیده راابراز نکرده است .

در بخش مجازات که محور دوم از بحث را تشکیل مى دهد سوالاتى مطرح است که باید دراین بخش بدانها پاسخ داده شود از جمله :

آیا همه افراد در نوع مجازات یکسانند؟ یااین که افراد مرتداز نظر جنسیت روحیه اصرار بر کفر یا پشیمانى از آن عدم رشد و نمو در محیط اسلامى و یا بودن در آن با هم متفاوتند همچنان آیااین تفاوتها در تغییر مجازات و یا شدت و ضعف آن موثراست یا خیر؟

جنسیت
آیا مرد و زن در مجازات حکم یکسانى را دارند یا خیر؟

فقهاى عامه بجزابوحنیفه بین زن و مرد در مجازات تفاوتى قائل نشده اند ولى فقهاى شیعه عموما براین نظرند که : زن مرتد در صورت توبه نکردن زندانى و تعزیرات بدنى مى شود ولى مجازات مرد گوناگون است . در برخى موارداگراز توبه خوددارى کند به قتل محکوم مى گردد و در برخى دیگر حتى بدون توبه .این تفاوت در روایات متعدد ذکر شده است .از جمله :

عن ابى جعفر وابى عبدالله ( ع )... والمرئه اذاارتدت عن الاسلام استتیبت فان تابت والا خلدت فى السجن و ضیق علیها فى حبسها 33 .
از دوامام بزرگوار: باقر و صادق(ع) نقل شده است : هرگاه زن از اسلام روى برگرداند ازاو خواسته مى شود که توبه کند اگر توبه نکرد روانه زندان و در زندان براو سختگیرى مى شود.

از دیگر تفاوتها تفاوت بین کسانى است که اصرار بر باطل دارند و آنان که از گذشته خویش نادمند چه بساافرادى که پس ازارتداد به حق گردیده اند و یااز ترس کیفر توبه مى نمایند. آیااین ندامت در تخفیف مجازات موثراست یا خیر؟ مساله پذیرش توبه مرتد در فقه بگونه اى مبسوط مطرح شده واز موارداختلاقى بین فقهاى شیعه واهل سنت است ازاین روى دستیابى به نظریه قاطع مشکل مى نماید. در هر صورت لازم است درباره آن به مطالعه دقیق بپردازیم . در پذیرش و عدم پذیرش توبه مرتد سه دیدگاه وجود دارد.
نظریه اول :
برخى از فقهاى عامه براین نظرند که کیفرارتداد در هر صورت قتل است خواه مرتد توبه نماید و یا بر باطل خویش اصرار ورزد.

از جمله : حسن بصرى گوید:

المرتد یقتل بغیر استتابه 34 .
مرتد بدون طلب توبه از وى کشته مى شود.

دلایل : براى این نظریه به دلائلى استناد شده که اهم آنها بدین قرار است .

1.اطلاق برخى از روایات مانند:

قال النبى(ص) : من بدل دینه فاقتلوه 35 .
هر کس دینش را تغییر دهداو را بکشید.

قال النبى(ص) : لایحل دم امرء مسلم الا باحدى ثلاث .الثیب الزانى والنفس بالنفس والتارک لدینه المفارق للجماعه 36 .
ریختن خون فرد مسلمان روا نیست مگر بخاطر یکى از سه عمل : زناى محصنه قتل نفس (قصاص ) کسى که دین خویش را ترک کند واز جماعت مسلمانان فاصله بگیرد.

ازاینکه دراین روایت وامثال آن کیفر مرتد قتل شمرده شده است بدون به میان آوردن توبه و همانند آن دلالت دارد که کیفر مرتد مطلقا قتل است .

2. عمل صحابه : یکى از صحابه پیامبراکرم[ ص] به نام معاذ بر ابوموسى اشعرى وارد شد واز مردى که نزدابوموسى نشسته بود سوال کرد.

ابوموسى گفت :این شخص یهودى است که مسلمان شده بود و هم اکنون به دین یهود بازگشته است .

معاذ گفت : من نمى نشینم تا حکم خدا و رسول را درباره اواجراء کنى واو را بکشى .این سخن را سه بار تکرار کرد. تااینکه ابوموسى دستور داداو را کشتند 37 . گفتار معاذ و تایید عملى ابوموسى که هر دو از صحابه پیامبرند وانتساب حکم به خدا و رسول بدون ذکر توبه نشانگراین است که مرتد بى توبه کشته مى شود. به دلائل دیگر نیز بر مطلب استدلال شده که دراین مقال مجالى براى ذکر آنها نیست 38 .

نظریه دوم :
اکثر فقهاى عامه برآنند که : هر مرتدى اعم از زن مرد فطرى و ملى توبه اش پذیرفته است بنابراین قبل از مجازات مى بایست توبه داده شود و در صورت عدم توبه کیفر قتل درباره اش اجراء مى شود.

ابن قدامه مى نویسد:

[ انه مرتد لایقتل حتى یستتاب ... هذا قول اکثراهل العلم] 39 .

مرتد کشته نمى شود تااین که توبه داده شود...این نظراکثراهل اعلم است .

ابوحنیفه شافعى مالک و عامه فقهاى اهل سنت براین نظرند.
براى این نظریه به دلائلى استناد شده است از جمله :

1. سیره پیامبر: پیامبراکرم[ ص] هنگامى که ماذ را به یمن مى فرستاد به وى فرمود:

ایما رجل ارتد عن الاسلام فادعه فان تاب فاقبل منه وان لم یتب فاضرب عنقه 40 .
هر کس ازاسلام بر روى برگرداند او را به اسلام دعوت کن اگر توبه کرداو را رها کن و گرنه گردنش را بزن .

زنى به نام ام مروان ازاسلام برگشته بود پیامبر درباره اش فرمود:

فامران تستتاب فان تابت والا قتلت 41 ...
توبه بر وى عرضه گردد اگر توبه نکرد کشته شود.

دراین دو روایت که روایت نخست درباره مرد و دیگرى درباره زن مرتد است لزوم توبه را قبل از کیفرارتداد لازم مى نماید.

2. عمل صحابه : شخصى از جانب ابوموسى بر عمر وارد شد و خبرارتداد فردى را گزارش کرد. عمر پرسید: با وى چه کردید؟ وى گفت : گردنش را زدیم . عمر گفت : مى بایست او را سه روز حبس مى کردند و روزى یک گرده نان به او مى دادید. و توبه را نیز براو عرضه مى کردید تا توبه کند. سپس گفت : خدایا شاهد باش که من در وقت اجراى حکم حضور نداشته ام و به آن نیز فرمان نداده ام و وقتى خبر به من رسید عدم رضایت خود را از آن اعلام کردم 42 .

بیزارى عمراز کردارابوموسى دلیل است به این که مرتد در صورت عدم بازگشت به اسلام محکوم به قتل است .

نظریه سوم :
اکثر فقهاى شیعه در مساله تاثیر ندامت پس از ارتداد بین مرتد فطرى و ملى تفاوت قائل شده و گفته اند: اگر مرتد ملى است باید توبه داده شود واسلام براو عرضه گردد و در صورت عدم پذیرش کشته مى شود. اگر مرتد فطرى باشد چه توبه کند و یااز آن سرباز زند کشته مى شود بنابراین درخواست توبه ازاو معنى نخواهد داشت . مرحوم صاحب جواهر بعداز نقل این نظریه مدعى است که این نظریه مخالفى نداشته بلکه مورد اجماع فقهاست 43

از علماى اهل سنت [ عطاء] این دیدگاه را پذیرفته است . وى مى گوید:

[ ان کان مرتد مسلمااصلیا لم یستتب وان کان اسلم ثم ارتد استتیب] 44 .

اگر مرتد مسلمان اصلى (فطرى ) بوده و پس از آن مرتد شده است حکم او قتل است و توبه داده نمى شود واگرافرى بوده که مسلمان شده و سپس مرتد شده است توبه داده مى شود.

مبناى تفصیل فقهاى شیعه روایاتى است که از طریق ائمه معصومین این باره رسیده
است که به اجمال به آن اشاره مى کنیم .

روایات رسیده دراین باره به سه دسته تقسیم مى شوند:

1. برخى از روایات بطور مطلق دلالت دارند که کیفر ارتداد قتل است 45.

2. دسته دیگر بطور مطلق دلالت دارند که مسلمان پس ازا تداد توبه داده مى شود و در صورت عدم پذیرش کشته مى شود 46 .

3. دسته سوم روایاتى است که بین مرتد و فطرى و ملى فرق گذاشته است و حکم مرتد فطرى مرد را قتل دانسته است بدون این که از وى درخواست توبه گردد ولى مرتد ملى مرد آنگاه به قتل مى رسد که از قبول توبه و بازگشت به اسلام سرباز زند 47 .

فقهاء در مقام جمع بین این سه دسته روایات قائل شده اند و روایات دسته سوم را مقید و شارح روایات دسته اول و دوم قرار داده اند و گفته اند:

مقصود از روایات دسته اول مرتد فطرى است و مقصوداز روایاتى که بطور مطلق توبه مرتد را پس ازارتداد مى پذیرد مرتد ملى است .

براى پرهیزاز طولانى شدن کلام از ذکراین روایات خوددارى نموده و تنها به ذکر دو نمونه از روایاتى که بین فطرى و ملى تفصیل مى دهند و مورداستناد فقها قرار گرفته است اکتفا مى نمائیم .

1. على على بن جعفر عن اخیه ابى الحسن[ ع] قال : سالته عن مسلم تنصر.

قال : یقتل ولا یستتاب .
قلت فنصرانى اسلم ثم ارتد.

قال : یستتاب فان رجع والاقتل . 48
على بن جعفر گوید:از برادرم امام کاظم سئوال کرد:از مسلمانى که نصرانى شود.

امام فرمود: کشته مى شود بدون این که توبه داده شود.

گفتم :اگر نصرانى مسلمان شود و سپس مرتد شود؟

امام فرمود: توبه داده مى شود و در صورت سرپیچى کشته مى شود.

2. در روایت دیگرازامیرالمومنین آمده است :

... انما نستتیب من دخل فى دیننا ثم رجع عنه اما من ولد على الاسلام فلا نستتیبه 49 .
همانا توبه مى دهیم کسى که در دین ما داخل شود سپس از آن بازگردد (مرتد ملى )اما کسى که تولدش براسلام بوده است (مرتد فطرى ) توبه اش نمى دهیم .

بنابراین بین مرتد فطرى و ملى در صورتى که مرتد مرد باشد در فقه شیعه از نظر پذیرش و عدم پذیرش توبه تفاوت وجود دارد چنانکه در برخى ازاحکام دیگر نیز متفاوتند که در کتب فقهى به تفصیل بدان پرداخته شده است .

لازم به یادآورى است : مقصود از توبه اى که
مورد بحث قرار دارد توبه ظاهرى است که بر آن آثار واحکام مسلمان همچون : حرمت مال و جان و حلیت ذبیحه مترتب مى شود.

وگرنه توبه باطنى و حقیقى که در رابطه با بنده و و خداونداست و آثاراخروى را بدنبال دارد مسلما پذیرفته است و مرتدى که واقعا و در باطن به اسلام باز گشته باشد مى بایست تا قبل ازاجراى کیفر عبادات و وظایف شرعى خدا راانجام دهد.

در رابطه با عدم پذیرش توبه ظاهرى واحکام مربوط به آن نیز مساله اتفاق نیست بلکه در بین فقهاى شیعه در مجموع سه نظر وجود دارد:

1. مشهور فقها برآنند که توبه مرتد فطرى در هیچ صورت پذیرفته نمى شود 50 .

2. برخى برآند که توبه مرتد در هر دو صورت (ملى و فطرى )پذیرفته مى شود.این نظراز ابن جنید 51 است و مرحوم شهید در مسالک پس از نقل سخن ابن جنید بدان تمایل پیدا کرده است 52 .

3. تفاوت در آثارى است که برارتداد مترتب مى شود. بدین معنى که توبه مرتد فطرى نسبت به برگشت اموال و حلیت همسر و مجازات قتل تاثیرى ندارد ولى نسبت به سایر آثار همچون : صحت عبادات حلیتت ذبیحه طهارت بدن و... توبه اش مقبول مى افتد حتى با عقد جدید مى تواند همسر گذشته اش را به نکاح خود درآورد.

امام خمینى رحمه الله علیه در تحریرالوسیله این نظر را قبول دارند 53 .

در هر صورت اگر پذیرفتیم که توبه مرتد فطرى از نظر مجازات پذیرفته نیست چنانچه مشهور فقها براین نظرند (گرچه جاى بحث و دقت بیشترى دارد) دراین صورت باید روشن شود که فطرى و ملى به چه کسى گفته مى شود و مرز بین آن دو کدام است .

مرتد فطرى و ملى
گفته شد که فقهاى اهل سنت غیراز[ عطا] 54 براى مرتد تقسیمى قرار نداده و آن را بیش از یک قسم ندانسته اند ولى فقهاى شیعه مرتد را به دو قسمم ملى و فطرى تقسیم کرده اند. واژه [ فطرى و ملى] در نصوص روایاتى وارد نشده است بلکه اصطلاحى است که فقهااز روایات مربوط به ارتداد همچون : [ رجل] ولد على الاسلام [ على الفطره] و... انتزاع[ فطرى] نموده و غیر آن را مرتد[ ملى] نام نهاده اند.

مرتد ملى :
مرتد ملى را چنین تعریف کرده اند: آن که در حین انعقاد نطفه پدر و مادرش کافر باشند و پس از بلوغ اظهار کفر نماید و سپس مسلمان بشود و بعداز آن به کفر باز گردد.

[والثانى من کان ابواه کافرین حال انعقاد نطفته ثم اظهرالکفر بعد البلوغ] 55 .

مرتد ملى به کسى گفته مى شود که : در حال انعقاد نطفه پدر و مادرش کافر بوده اند و پس از
بلوغ اظهار کفر نموده و پس از آن اسلام اختیار کرده و مجددا به کفر بازگردیده است .

مرتد فطرى :
در تعریف مرتد فطرى اندکى اختلاف وجود دارد. برخى گفته اند: در مرتد فطرى دو چیز لازم است :

1. پدر و یا مادر هنگام انعقاد نطفه مسلمان باشند.

2. پذیرش واظهاراسلام پس از بلوغ .

شیخ طوسى در مبسوط و فاضل هندى در کشف اللثام و حضرت امام (ره ) در تحریرالوسیله براین نظرند. صاحب جواهر نیز در تشریح گفتار کشف اللثام آن را خالى از قوت ندانسته است 56 .

حضرت امام دراین باره نوشته است :

الاول (فطرى ) من کان احدابویه مسلما حال انعقاد نطفته ثم اظهر الاسلام بعد بلوغه ثم خرج عنه 57 .
مرتد فطرى آن است که : در حال انعقاد نطفه پدر و یا مادرش مسلمان بوده و پس از بلوغ اظهاراسلام کرده باشد و پس از آن به کفر برگردد.

استدلالى که براین نظریه شده است بدین قراراست :

بدون اظهاراسلام پس از بلوغ ارتداد صدق نمى کند زیرا قبل از بلوغ اسلام تبعى داشته و پس از بلوغ است که بااظهاراسلام مسلمان واقعى مى شود و پس ازاین مرحله اگر کافر شد ارتداد صادق است .

به نظر برخى از فقها همانند: شهید در مسالک علامه در قواعد و مرحوم بحرالعلوم در بلغه الفقیه انعقاد نطفه از پدر و یا مادر مسلمان در صدق[ فطرى] کافى است اینان اظهاراسلام بعداز بلوغ را شرطى زاید بر تعریف مرتد فطرى محسوب داشته اند. نتیجه این دو دیدگاه ! در آن جا ظاهر مى شود که :اگر مسلمان زاده اى پس از بلوغ اظهاراسلام نکرد و به کفر گرایید چنین کسى طبق نظریه اول مرتد فطرى نیست و در حکم مرتد ملى است و بایداسلام را براو عرضه کرد و در صورت عدم توبه کیفرارتداد درباره اش اجرا مى شود. مطابق سخن دوم مرتد فطرى است همین که اظهارکفر کند باید مجازات گردد.

تا بدین جا سخن دراین بود که مرتد ملى توبه براو عرضه مى گردد و در صورت سرپیچى از قبول توبه مجازات مى گردداما چه مقدار مى بایست به وى فرصت داده بشود تا نتیجه رااعلان کند؟ مطلبى است که اشاره به آن لازم است .

مهلت توبه
مقدار مهلتى که به مرتد ملى داده مى شود از مسائلى است که مورد بحث فقها قرار گرفته است .

برخى از فقها سه روز را براى توبه مرتد
معین کرده اند 58 . برخى دیگر آن را مقدار زمانى که معمولا براى توبه لازم است دانسته اند 59 و برخى دیگر نامى از زمان خاص به میان نیاورده اند بلکه گفته اند: باید با برهان و دلیل روشن او را به خطا واشتباهش واقف و حق را برایش روشن نمود 60 .

مقتضاى تحقیق و بررسى این است که : بین افراد مرتد تفاوت وجود دارد و نیز بین فردى که ارتدادش ناشى از عداوت و توطئه است با فردى که ارتدادش از روى شبهه و شک و براثر ضعف ایمان به وجود آمده است باید فرق گذاشت .

در صورت اول واضح است که در همه موارد مهلت سه روز لازم نیست و کمتراز آن هم مى تواند کافى باشد زیرا توبه چنین افرادى اعلام پاى بندى دوباره به اسلام است و چنین امرى به کمتراز سه روز هم ممکن است مگراین که براى رعایت احتیاط سه روز به وى مهلت داده شود.اگرارتداد از روى شبهه و تردید باشد تعیین مهلت سه روز نیز به صورت دستورى کلى و دائم غیر واقعى خواهد بود بلکه مقدار مهلت بستگى به رفع شبهه دارد.

علاوه براین با وجود شک و تردید تکلیف به ایمان تکلیف به مالایطاق است واز نظر شریعت مردود. مگراین که بین اقرار ظاهرى و ایمان واقعى تفاوت گذاشته شود و گفته شود:اقرار ظاهرى محدود به همان مهلت سه روزه است . وایمان واقعى بستگى به رفع شبهه دارد.

مرحوم علامه در قواعد و صاحب کشف اللثام 61 براین عقیده اند.

در هر صورت اگراین تفصیل را نپذیریم قواعداصولى واحتیاط عقلى و شرعى چنین اقتضا دارد که مهلت لازم مى بایست تا زمان رفع
شبهه به مرتد داده شود.

ابى الصلاح در کافى همین نظر را پذیرفته است :

... وان کانوا ممن ولد على کفرثم اسلم عرضت علیه التوبه و الرجوع الى الحق و نبه على خطائه بالحجه الواضحه فان اتاب الى الحق فلاسبیل علیه وان ابى الا الاقامه على ردته قتل 62 .
اگراز کسانى باشد که بر کفرزاده شده و سپس اسلام آورده توبه و رجوع به حق براو عرضه مى شود و براشتباهش با حجت و دلیل آگاهانده مى شود. پس ازاین مراحل اگر توبه کرد رها مى شود واگر برارتداد پاى فشارد کشته مى شود.

تاکنون روشن شد که :

1 چه کسانى به عنوان مرتد مستحق کیفرند.

2 همه کسانى که ازاسلام روى برگردانده اند در مجازات یکسان نیستند.

3. و...

در شماره آینده انگیزه هاى ارتداد نقش زمان و مکان و عنصر مصلحت و تحفیف تشدید مجازات و... مورد بحث قرار خواهند گرفت .

ان شاءالله

پاورقى ها
1. سوره یوسف آیه 96.
2. کنزالعمال ج 11.177 حدیث .31113.
3. تفسیر تبیان ج 3.554
4. سوره مائده .21.
5. تفسیر برهان ج 1.319.
6. شرایع کتاب الحدود.
7. تحریرالوسیله ج 2.366.
8. مغنى ابن قدامه ج 10.74.
9. سوره بقره آیه 217.
10. وسائل الشیعه ج 18.544.
11حقوق کیفرى دراسلام .250.
12وسائل الشیعه ج 18.545.
13وسائل الشیعه ج 18.569.
14 اصول کافى ج 2.388.
15وسائل الشیعه ج 18.561.
16 اصول کافى ج 2.425.
17 اصول کافى ج 2.463.
18 التشریع الجنائى ج 2.366.
20تحریرالوسیله ج 2.366.
21وسائل الشیعه ج 18.545.
22 التشریع الجنائى ج 2.711.
23 القواعدالفقهیه ج 5.213.
24جواهر ج 6.47.
25 همان مدرک .
26 همان مدرک .
27. مجله حوزه شماره .13.
28صحیفه نور شماره ج 21.78.
29تحریرالوسیله ج 2.495.
30 همان مدرک .
31 همان مدرک .496.
32 همان مدرک .495.
33وسائل الشیعه ج 18.550.
34خلاف کتاب المرتد مساله 3.
35کنزالعمال ج 1.90.
36سنن دارمى ج 2.172.
37مغنى ابن قدامه ج 10.76.
38 همان مدرک .
39 همان مدرک .
40کنزالعمال ج 1.91.
41مغنى ابن قدامه ج 10.76.
42 همان مدرک .
43جواهرالکلام ج 41.605.
44. مغنى ابن قدامه ج 10.78.
45. کنزالعمال ج 1.90 حدیث .386 387 391 393وسائل الشیعه ج 18.545544.
46. وسائل الشیعه ج 18.547548.
47. وسائل الشیعه ج 545.18 مستدرک الوسائل ج 2.242.
48. وسائل الشیعه ج 18.545.
49. مستدرک الوسائل ج 2.242.
50. جواهرالکلام ج 41.605.
51. همان مدرک .608.
52. همان مدرک .
53. تحریرالوسیله ج 2.367.
54. مغنى ابن قدامه ج 10.78.
55. تحریرالوسیله ج 2.366.
56. جواهرالکلام ج 41.602.
57. تحریرالوسیله ج 2.366.
58. مبسوط ج 2.366.
59. خلاف کتاب المرتد مساله 6.
60. کافى ابى الصلاح کتاب الجهاد.
61. کشف اللثام ج 2.256.
62. کافى ابى الصلاح کتاب الجهاد.