مکتب و مصلحت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


خلافت علوى قسمت دوم
در بررسى رابطه مکتب و مصلحت عناوینى عرضه شدند و تاکنون درباره برخى از محورها به اجمال بحث شد. تذکار روند مباحث بى سود نیست :

1. رابطه مکتب و مصلحت در عصر نبوت و خلفاى راشدین .

2. رابطه مکتب و مصلحت در مبانى عام اهل سنت .

3. رابطه مکتب و مصلحت در دوره امامت .

4. رابطه مکتب و مصلحت در مبانى عام شیعى .

5. رابطه مکتب و مصلحت در تاریخ فقاهت (سنى و شیعى) .

6. مرز بندى حدود دخالت مصلحت در شریعت .

و...

تاکنون مباحث عناوین اول و دوم به ایجاز اشارت شد واکنون در محور سوم مطالبى عرضه مى گردد.

در شماره گذشته عهد خلافت امام على[ ع] مورد بررسى قرار گرفت و عناوین و محورهایى دراثرگذارى مصلحت در حوزه هاى مختلف تبیین گردیدند واینک درادامه مقال به آخرین محور خواهیم پرداخت و سپس به اشکالات و شبهاتى پاسخ خواهیم داد که در راستاى طرد عنصر مصلحت گرایى در عهدامام عنوان شده اند.

[حوزه]
دوره خلافت علوى حادثه خیز بود وامام را در مواجهه با حوادث گوناگون قرار دارد. معارضان قدرتمند تغییرات سازمان حکومت جرم هاى نو و دهها مساله دیگر از مشخصات این عصر بودند. گر چه امام دوره اى طولانى را در حاکمیت نگذارند اما تنوع حوداث درسهاى آموزنده بسیارى را دراختیار گذارد و سزاست که از مطالعه اى در خور و شایسته به دور نماند.

در نوشتار پیشین در زمینه مواردانعطاف حاکمیت علوى مطالبى را ارائه گردید و روشن شد که در بخشهاى مختلف سازمانهاى ادارى نهاد قضایى احکام جنگ نظام مالیاتى و... تغییرات واصلاحات صورت یافته و مصالح اجتماعى دراین تحولات تعیین کننده بودند.

اینک دراین بخش از نوشتار به آخرین قسمت از محورهاى مربوط به بحث خواهیم پرداخت :

 

مسائل جزایى
در زمینه کیفرها و مجازات بدکرداران حوادث متعدد در آن دوره رخ داده اند. بررسى مجموعه قضایا فهرستى آموزنده دراختیار گذارده و انواع جدید جرم را در جامعه عهدامام افزایش قلمرو جامعه اسلامى واختلاط ملیتها واقوام گوناگون زمینه وقوع ناهنجاریهاى مختلف را پدید آورده بودند وامام بااین مشکلات برخورد داشته اند و مسوول حل آن بوده اند.

دراین قسمت به گوشه هایى از وقایع اشاره مى شود. حوادثى که امام به تناسب واقعه و مصلحت واخذ تصمیمى خاص پرداختند و آن رااجرا نمودند.

1. مجازات مرتدان : در دوره خلافت امام کم و بیش ارتدادهایى رخ داد و حضرت در کیفر آنان به شیوه هاى گوناگون عمل کردند. گفته شده است که جمعى در[ کوفه] مرتد شدند وامام[ ع] آنان را کشت و سپس سوزاند 1 . در نقل دیگرى مى خوانیم که مردى از مسلمانان نصرانى شد وامام ازاو خواستند که توبه کند واو نپذیرفت حضرت موى او را گرفتند و سپس به مردم گفتند که او را لگدمال کنند (و مردم چنان کردند تااو هلاک شد ). 2

همچنین زن نصرانى مسلمان شده بود و سپس درازدواج با مردى نصرانى به کیش سابق خود بازگشته بود امام فرموند:

انااحبسها حتى ولدهاالذى فى بطنها فاذا ولدت قتلها 3 .
زن را محبوس مى کنم تا وضع حمل کند. سپس او را خواهم کشت .

حکم فوق در میان فقهاى شیعى مساله انگیز شده بود زیرا در فقه اتفاق بر آن بود که زن مرتد به واسطه ارتداد به قتل نمى رسد. مرحوم شیخ طوسى در بررسى حدیث مى نویسد:

[لا یمتنع ان یکون هوراى قتلها طلاحا] 4 .
رواست که امام چون قتل او را به مصلحت دیدند چنان کردند.

مى نگرید که در حوزه مجازات مرتدان امام به عنصر مصلحت بها دادند و از اختیارات
حکومت با توجه به آن سود جستند.

2. تخریب خانه مجرمان :انهدام محل سکونت بد کرداران بارها توسط امام انجام شد. کارى که در دوره نبوت (و حتى خلافت خلفاى سه گانه ) معمل نبود. شرایط روزگار و مصالح عصرى آن راایجاب کرد وامام از آن استفاده نمود.از آن موارد مى توان به تخریب خانه جریربن عبدالله بجلى اشاره کرد.او اولینن سفیرامام فاصله گرفت و در[ قرقیسا] سکونت گزید. حضرت به محل سکونت او رفت و خانه او را نخریب نمود و آن را آتش زد. سپس به سوى خنه ثویربن عامر رفت .اواز اشراف کوفه بود و به جریربن عبدالله بجلى ملحق گردید وامام خانه او را سوزاند و خراب نمود. 5

اسماعیل بن جریربن عبدالله گفته است :

هدم على دارناا مرتین 6 .
على دو مرتبه خانه ما را تخریب نمود.

همچنین نقل شده است که :امام خانه کسانى را که همراه او گریخته بودند (و کوفه را ترک کرده بودند) خراب نمود.ابن ابى الحدید مى نویسد:

و یذکراهل السیرن علیا هدم دار جریرر و دور قوم من خرج معه . 7
مورخان یاد کرده اند که حضرت خانه جریر و خانه کسانى را که با گریخته بودند منهدم نمودند.

تخریب خانه مجرمان به این موارد نبود یکى از کارگزاران حکومت امام به نامه معقله بن هبیره تخلف مالى نمود و براى گریزاز آن به معاویه پناه برد.امام دستور دادند که خانه او را خراب نمایند 8 .

همچنین حنظله بن ربیع معروف به حنظله کاتب ازامام فاصله گرفت و در جنگ صفین شرکت نجست .امام فرمان دادند که خانه او را خراب کنند 9 .

این موارد کیفرهایى بودند که امام ابداع مى نمودند واز آن استفاده مى کردند. تنوع جرم مجازاتهاى ویژه و متععدى را مى طلبید و حضرت تغییر شرایط را در نظر داشتند و متناسب با آن با مجرم برخورد مى نمودند.

3. مجازات جاسوسان : شرایط جنگى (و یا شبه جنگى ) در کل حکومت 5 ساله احتیاطها و تیزبینى هایى را درخواست داشت وامام از آن غفلت نکردند. به عنوان نمونه [ معقله بن هبیره] پس از فرار به سوى معاویه براى برادرش نعیم بن هبیره نامه اى نوشت و به اواطلاع داد که با معاویه سخن گفته است و زمینه امارت و... را براى او فراهم ساخته است . معقله این نامه را توسط یکى از نصرانیان بنى تغلب فرستاد.این نصرانى دستگیر شد واو را به حضورامام آوردند و حضرت دستور دادند که دست نصرانى را قطع کردند واو دراثر آن درگذشت 10

اجراى این حکم خاص منصوص شریعت نبود بلکه امام مطابق تشخیص مبتنى بر
مصلحت به آن اقدام کردند واجرا نمودند.

4. تبعید متخلفان : تغییراجبارى محل سکونت از مواردى بود که امام بارهااز آن استفاده کردند و بدکاران را با آن کیفر دادند. در موارد متععد و گوناگونى در دوره خلافت علوى آن را مشاهده مى کنیم از جمله :

تبعید قبائل غنى و باهله :این دو قبیله در کوفه زندگى مى کردند و باامام و حکومت او ناسازگارى نشان مى دادند.امام در مکالمه اى با آنان فرموده بودند:

یا معشر باهله اشهداالله انکم تبغضونى .
اى طائفه باهله ! خدا گواه است که شما من را دشمن مى دارید.

این دو طایفه از شرکت در جنگگ صفین دریغ نکرد 12 و در کوفه به فتنه انگیزى مشغول شدندازاین رو امام سهمیه بیت المال آنان را پرداخت کرد 13 و سپس به آنان سه روز مهلت داد 14 تااز کوفه خارج شوند و در منطقه دیلم سکونت گزینند 15 .

تبعیداز کوفه به بصره محدثان ازامام صادق[ ع] نقل کرده اند که امام على(ع) دو مرد رااز کوفه به بصره تبعید نمود 16 .

تبعید به مدائن : امام(ع) یکى از کسانى را که از حکومت علوى فاصله گرفتند و حاضر به همکارى در جهاد نشدند به مدائن تبعید کردند 17 همچنین درارتباط با خشصیت جنجالى و بحث انگیز عبدالله بن سبا نقل شده است که بعداز آن که از حبس رها شد امام ازاو تعهد گرفتند که در کوفه نماند.او گفت : کجا بروم ؟ امام (ع) مدائن را تعیین کرد

18 . تبعید زنان و مردان فاسد: راویان در سیره حکومتى امام نقل کردند که امام زناکاران ازدواج نکرده را حد مى زدند و سپس به مدت یکسال آنان را تبعید مى کردند 19 .

مکان تبعید:ازامام باقر[ ع] نقل شده است که هر گاه حضرت على[ ع] مى خواستند کسى را تبعید کنند او را به نزدیکترین منطقه مرزى با مشرکین مى فرستادند و در آن زمان دیلم نزدیکترین منطقه بود 20 .

روایت فوق به احتمال این نکته را منتقل مى کند که تبعیدگاه در عهد حکومت علوى مناطق مرزى آن روزگار بود ( هر چند در مواردى تبعید به مناطق دیگر نیز رخ داده بود که از آن یاد شد)انتخاب این روش نمى تواند به عنوان حکم شرعى عام تلقى شود بلکه مصالح عصر حکومت علوى ایجاب کننده آن بوده انذد و در پیروى از آن توجه به بقاى آن مصالح و یا زوال آن ضرورى والزامى است .

5. حبس بدکاران : گفته شد که موارد زندنى شدن مجرم در عهد نبوت و دوره اولیه خلفا اندک بودازاین روى در زمان پیامبر و پس از ایشان مکانى به نام زندان وجود نداشت اما گسترش قلمرواسلامى و کمرنگ شدن روح معنویت دینى و... جرمهاى متنوع و فراوانى را در حوزه حکومت اسلامى پدید آورد و حبس و زندان یکى از کیفرهایى بود که
مى توانست در مواردى کارگشا باشد.ازاین روى در موارد متعددى امام به حبس عده اى فرمان دادند و مقررات خاصى را براى محبوسین وضع نمودند واجرا کردند .

دراین نوشتار مختصر به گوشه هایى ازاین کیفرها اشاره مى شود:

حبس در خیانهاى ادارى :امام در مواردى به حبس مجرمان سازمان حکومتى فرمان دادند.از آن جمله : مسؤول بازار اهواز به نام ابن هرقه مرتکب خیانتى شده بود.امام در نامه اى به رفاعه بن شداد بجلى (قاضى و والى اهواز) نوشتند که ابن هرقه رااز کار برکنار کند و به حبس اندازد و هر روز جمعه او را به زندان بیرون آورده و تازیانه به او فرود آرد و در بازارهااو را بگرداند و در زندان خوار و ذلیل زندگى کند و پاهاى او بسته باشد و فقط به هنگام اداى نماز او را باز کند و هیچکس بااو در زندان تماس نگیرد واگر کسى چنین کرد و به او تلقین نمود وامید داد تماس گیرنده با تازیانه تعزیز شود و شبانگاه زندانیان از داخل زندان بیرون برده شوند و به محوطه آزاد آورده شوند!امااواز چنین امکانى بهره نبرد مگر ترس تلف شدن او باشد و ... 21

مورد فوق نشانه آن است که امام در تخلفهاى ادارى چگونه قاطع برخورد مى کردند. تمامى احکام و سختگیریهاى فوق مسلما با واقعه مشخص خیانت ابن هرقه پیوند داشته و متناسب با آن بوده اند و نمى توان حکمى عمومى و فراگیراز آن استنباط کرد. مصالح خاص آن حادثه ایجاب مى کردند که چنین برخوردى راامام نشان دهند واجراى آن رااز عامل خود بطلبند.

همچنین امام در مورد خیانتهاى مالى والیان خود: منذرین جارود 22 و یزید بن حجیه التیمى 23 دستور دادند که آنان را به حبس بیندازند.

نمونه دیگر را در حبس مسیب بن نجیه الفزارى مى بینیم .اواز سوى امام مسؤول شد که با دو هزار نفراز قبیله همدان براى سرکوبى عبدالله بن سعده حرکت کند. دو لشکر با یکدیگر برخورد کردند و عبدالله بن مسعده عقب نشینى کرد و در تیماء تحصن نمود و لشکریان مسیب گرد قلعه بیرون روند و به شام بگریزند. پس از بازگشت امام فرمانده خود را مورد عتاب قرار داد و چند روزى او را در زندان جاى داد. سپس آزاد کرد و مسؤولیت اخذ صدقات در کوفه را به او واگذار کرد . 24

حبس گواهان دروغزن : در سیستم قضائى اسلام شهادت و گواهى جایگاه ویژه اى داردازاین روى حساسیت در تقلیل خطاى آن ضرورى است . در عهدامام به آن توجهى لازم مبذول گردید و گسترش دعاوى ایجاب مى کرد که سخت گیریهایى در موارد نادرستى بینه انجام یابد. نقل کرده اند که : آنگاه که امام[ ع] گواه دروغگویى را مى یافت اگراو غریب بود وى را به قبیله اش گسیل مى داشت واگر بازارى بود به بازار و محل کارش مى فرستاد و در آن مناطق گردانیده مى شد و سپس چند روزى
محبوس مى گشت و .... 25

زندانى کردن دزدان : حکم سرقت دراسلام مشخص شده بود. در عهد امام دزدان حرفه اى پدید آمده بودند که پس از دو مرتبه گرفتارى و قطع دست راست و یا چپ براى سومین بار به سرقت روى ورده و گرفتار گردیده بودند.امام این گروه را به زندان افکنده اند واظهار داشته اند:

انى لاستحى من ربى ان ادعه بلاید یستنظف بها و لارجل یمشى بهاالى حاجته 26 .
من شرم دارم که کسى را بدون دست و پا قرار دهم تااز نظافت خود عاجز وامکان رفتن و برآوردن حاجات خود را نداشته باشد.

مورد فوق نشانه اى از توجه به مصالح فردى در مقررات کیفرى است . نکاتى که زندگانى انسان مجرم را نیز برگرفته و قوانین ویژه اى را تقاضا نموده است .

6. تعزیر گناهکاران : در دوره خلافت امام[ ع] موارد مختلفى را مى بینیم که با واسطه تنوع جرمها تعزیرهاى خاصى وضع واجرا شده اند از آن جمله : نقل شده است که سه نفر را به محضرامام آوردند که یکى از آنان فردى را نگاهداشته بود و دیگرى او را کشته بود و فردى سومى در رویت مقتول آنان را یارى کرده بود.امام دستور دادند که فرداخیر را نابینا کنند و آن کسى که مقتول را گرفته بود به زندان بیندازند (تا زمان فوت در آن مکان محبوس باشد) و قاتل قصاص شود 27

نمونه دیگر: نوجوانى که به حد بلوغ نرسیده بود مرتکب سرقت گردیده بود امام دستور دادند که بخشى از گوشت اطراف انگشتان او را قطع کنند. سپس تهدید نمودند که :اگر مجددا به سرقت روآورد دست او را قطع خواهند کرد 28 .

مورد فوق نشان آن است که مقابله با سرقت نوجوانان در عصرامام ازاهتمام زیادى برخوردار بوده است و با آن که کودکان ازاجراى حدود معافند اماامام نوجوان یاد شده را به قطع دست و در فرض ارتکاب مجدد تهدید فرمودند و مسلما نمى توانست تهدیدى بى پشتوانه باشد.

در واقعه اى دیگر مردى نصرانى که مسلمان شده بود با گوشت خوک بریان شده دستگیر گردید.امام ازاو پرسیدند که :

?چرا چنان کرده است

واو پاسخ داد که : مریض بودم و براى مداوااز آن مى خواستم استفاده کنم .

امام در نهایت کلام اظهار داشتند که اگراز گوشت خوک استفاده مى کردى برتوحد مى زدم امااکنون چنان ضرباتى برتو فرود آید که دیگر یاداین عمل را ننمائى 29 .

در مورد کسانى که به نبش قبر رو مى آوردند امام در مواردى به قطع دست آنان فرمان داد و فرمودند که .

ما براى مردگان چون زندگان عمل کنیم 30 .

اما در موردى دیگر نقل شده است :

[فرد نباش را محضر حضرت[ ع] آوردند
امام موى او را گرفتند واو را بر زمین کوبیدند و سپس فرمودند که او را پایمال کنند و چنان کردند تا هلاک شد]. 31

همچنین امام در بازارهاى کوفه هر روز حرکت مى کرد و کم فروشان و فریبکاران بازار را با تازیانه اى که در دست داشت تعزیر و کیفر مى نمود 32 .این گونه عملکردها در عصر نبوى دیده نمى شد شرایط عصرامام آن راایجاب مى کرد.

آخرین نمونه دراین مورد را در حادثه اى مى بینیم که فردى به نام لبید بن عطارد تمیمى به خدمت امام احضار واو در بین راه به مجمعى برخورد که بعضى از طائفه بنى اسد در آن گردهم آمده بودند و در میان آنان نعیم بن دجاجه نشسته بوداو برخاست و آن مرد را گریزاند.

مسوولان دستگیرى او خدمت امام آمدند واظهار داشتند که چنین حادثه اى در میان راه رخ داده است .امام فرمان احضار نعیم را دادند و به شدت او را تعزیر کردند 33 .

موارد یاد شده گویاى این واقعیت است که در عهدامام جرمهاى جدید پدید آمده بودند که متناسب با واقعه و روزگار کیفرهاى متناسب به خود را طلبیده وامام با توجه به آن به اخذ تصمیم پرداخته بودند.

7. عفو و یا تاخیر در حدود:اجراى حدود شرعى از واجبات و وظایف حکومت اسلامى است اماامام در مواردى تاخیر و یا عفواز حدود را مجاز شمردند واجرا نمودند. در تمامى این موارد عنصر[ مصلحت] حضور مشخص و محسوس دارد. به عنوان نمونه ازامام نقل شده است :

لااقیم على رجل حدا بارض العدو حتى یخرج منها مخافه ان تحمیه الحمیه فیلحق بالعدو 34 .
در سرزمین دشمن بر کسى ازسپاهم اجراى حد نخواهم کرد (تا زمان خروج از منطقه دشمن ) مباد که تعقیب او را به آن وادارد که به دشمن پناه ببرد.

مورد فوق نشانه اى آشکاراز توجه امام به عنصر مصلحت در زوایاى مختلف است .اجراى حد در راستاى حرمت جان و نوامیس مردم تشریع شده است و آنگاه که به گسستن فردى از پیکره نظام اسلامى مى انجامد واو را عضوى از سپاه دشمن مى کند امام راه دیگرى را پیش بینى مى کند و تاخیر دراجراى حد را توصیه مى نماید.

در مورد دیگرى مردى را خدمت امام آوردند که مستحق حد بود اما مریض بود و بدنى پر جراحت داشت امام فرمودند:

اخروه حتى یبرا لاتنکا قروحه علیه فیمت و لکن اذا برا حددناه . 35
اجراى حد را به تاخیراندازید تا مبادااز سرباز شدن جراحات (در اثر حد) مرگش فرا برسد لکن پس از بهبودى او را حد خواهیم زد.

این حدیث معارضتى با روایاتى دارد که پیامبر[ص] در چنین مواردى یک دسته
صدتایى را بر بدن مجرم فرود مى آورد و سپس او را رها مى کرد. مرحوم شیخ طوسى در نفى تعارض این احادیث نوشته اند:

[میان این اخبار تعارض و تنافى نیست زیرااقامه حد دراختیار امام است .اگر مصلحت دید که آن را در همان زمان مرض اجرا کند به گونه اى که به اتلاف او نینجامد چنان کند ( همانگونه که پیامبر[ص] انجام دادند) واگر مصلحت را در آن دید که اجراى حد را به تاخیر افکند تا مجرم بهبود یابد و سپس آن راانجام دهد این روش را پیش گیرد] 36 .

مشاهده مى کنید که چگونه شیخ طوسى عنصر مصلحت را مى نگرد و در زاویه آن تعارض بدوى را در روایات یاد شده حل مى کند.

نمونه دیگر در تاخیر موقت و کوتاه اجراى حد مى بینیم که امام در مورد مردى نباس (کف دزد) مجازاتش را تا روز جمعه به تاخیر انداختند و در آن روزاو در زیر پاى مردم لگدمال گردید. 37این مورد طبعا به واسطه آن بود که امام مصلحت را در تاخیر آن تا زمان حضور عام مردم در مراسم جمعه دیدند و به مقتضاى آن عمل کردند.

همچنین در مواردى امام[ ع] به عفواز حدود پرداختند. در موردى که جرم به اقرار ثابت مى شود امام حق دارد که ازاجراى حد مجرم را معفو بدارد و دراین موارد عنصر[ مصلحت] تعیین کننده است . به عنوان نمونه جوانى خدمت امام حضور یافت واقرار به سرقت کرد.امام فرمودند:

انى اراک شابا لاباس بهیئتک فهل تقرا شیئا من القرآن ؟ 38
من تو را جوانى مى بینم که ظاهرى بى عیب و آراسته دارى آیااز قرآت قرآن آگاهى ؟

مجرم اظهار کرد: سوره بقره را مى خوانم وامام فرمودند:

فقد وهبتک یدک لسوره البقره .
دستت را در مقابل سوره بقره بخشودم .

این مورد نشانه اى ازاختیارات حکومت براساس عنصر مصلحت است . حکومت حق انعطافهایى را دارد که مصلحت تعیین کننده آنند و امام على[ ع] ازاین اختیارات سود جستند.

موارد فوق در محورهاى هفت گانه نمونه اى از عملکردامام براساس عنصر مصلحت بودنداما موارداعمال احکام مبتنى بر مصالح بیش از این مواردند. وقایع متعدد و گوناگونى که نشان دهنده حضوراین عنصر است واز جمله این موارد باقیمانده مى توان به مواردى اشاره کرد که امام و یااصحاب او به آتش زدن مجرمان پرداختند.این موارد مسلما نمى توانند حکمى عام تلقى شوند. مجازات مذکور در عرف و عهدامام معمول بود و گاه و بیگاه از آن استفاده شداز آن جمله :ایشان[ غلات] را که به الوهیت حضرتش اعتقاد داشتند واز آن اعتقاد بازنگشتند در آتش سوزاند. 39 همچنین مردى خدمت امام آمد که دو مرداز مسلمانان کوفه را دیده است که بت مى پرستیدند.امام به گواهى
او اکتفا نکردند و کسى را فرستادند واو گواهى اولى را تائید کرد.امام آنان را طلبیدند واز آنان خواستند که از بت پرستى باز گردند. آنان خوددارى کردند. وامام دستور دادند که : آتشى برافروزند و آنان را در آن بیفکنند 40 .

همچنین امام دو زن را که روابط غیرمشروع با یکدیگر داشتند در آتش افکند و سوزاند 41 .از سوى فرماندهان لشکرامام نیز کم و بیش ازاین ابزاراستفاده مى شد. گفته اند که : معاویه عبدالله بن عامر حضرمى را با گروهى به بصره فرستاد و آشوبى را در منطقه آفرید واصحاب امام گرد مقراو را گرفتند و آتش در آن افروختند و خانه و ساکنان آن را آتش افروخته سوختند 42 . زیاد بن ابیه (جانشین عبدالله بن عباس در بصره ) پس از سرکوب آشوب عبدالله بن عامر حضرمى توسط جاریه بن قدامه فرمانده لشکراعزامى امام در نامه اى به امام گزارش وقایع را چنین نگاشت :

جاریه بن قدامه بنده صالح خدا از پیشگاه تو آمد و با جمع و گروه ابن حضرمى درگیر شد و یاران بسیارش را ناچار ساخت که در خانه اى از خانه هاى بصره محصور گردند... پس ابن حضرمى و یارانشان کشته شدند: برخى با آتش مردند و گروهى دیوار بر آنان فرود آمد و جمعى خانه بر سرشان خراب شد و طائفه اى با شمشیراز بین رفتند و بعضى از آنان توبه کردند و بخشوده شدند 43 .

امام پس ازاستماع و شنودن حادثه و خواندن نامه فوق ابراز نارضایتى ننموده واز به کارگیرى آن ابزار برنیاشفت .

در تمامى این موارد که امام و یارانش مجازات حریق مجرمان و مخالفان را به کار گرفتند و به عنوان یکى ازابزارهاى کنترل جرم و تجاوز از آن استفاده کردند بدون تردید براساس مقتضیات عصرى و مصالح انجام یافته اند و نمى توان از آن حکمى عام در تمام ازمنه استنتاج و برداشت نمود.

نمونه اى دیگراز موارد متفرق و پراکنده به کارگیرى عنصر مصلحت را در حادثه ذیل مى توان جستجو کرد. آن که در شریعت گفته شده که آزاد مرد به واسطه قتل برده قصاص نمى شوداما در عهد حکومت علوى مى خوانیم :

انه قتل حرا بعبد قتله عمدا 44 .
امام على[ ع] مرد آزاد را به واسطه کشتن بنده قصاص نمود و به قتل رساند.

مرحوم شیخ طوسى مورد را در جائى تطبیق کرده اند که فرد آزاد به کشتن بردگان عادت کرده باشد 45 . توجیهى که ایشان کرده اند و یا محتملات دیگر (چون دفاع تدریجى و وسیعتراز حقوق بردگان براى حذف نهائى برده دارى و یا...) مصالحى بوده اند که امام را به اجراى قصاص کشانده اند.

همچنین دراحادیث مى خوانیم که امام دستور دادند که قنبر مردى را حد بزند و قنبراشتباه کرد و سه تازیانه بیشتر فرود آورد.امام به فردى که مورداجراى حد قرار گرفته بود دستور دادند که از قنبر قصاص کند واو چنین نمود. 46 .این حکم راجز بر مبناى مصالح و تشخیص امام
نمى توان تفسیر کرد. مسلما در ضربه و جنایات خطایى قصاص مطرح نیست و در فرضى که اثرى بر جاى نهد فرد خطاکار ضامن دیه مشخص خواهد بود (و نه محکوم به قصاص )اماامام قصاص را مجازات قنبر عنوان کردند و به اجراى آن فرمان دادند. بى تردید امام مصالح خاصى را دراین مورد در نظر داشتند. مسائلى چون : نشان دادن سخت گیرى دراجراى احکام قضایى براى مجریان آن عبرت گرفتن قنبر در اجراى حدود در آینده و...

نمونه دیگرازاحکام مبتنى بر مصلحت را در رجم افراد غیر محصن در عصرامام مى بینیم . با آن که حکم سنگسار براى روابط غیرمشروع زنان و مردان متاهل وضع شده است اما در دوره حضرت[ ع] برخى ازافراد غیرمتاهل نیز سنگسار گردیدند.از آن جمله مى خوانیم :

رفع الى على(ع) رجل وقع على امراه ابیه فرجمه و کان غیر محصن. 47
مردى مجرد با زن پدر خود روابط نامشروع برقرار کرده بود وامام او را سنگسار نمودند.

مورد فوق جز بااستفاده ازاختیارات حکومت و با تشخیص مصلحت انجام نیافته است .امام عبرت شدید مجرمان این گونه عمل را طلبیدند آنگاه حریم خانه امن نبود دغدغه واضطراب جامعه را فرا مى گیرد وامام رفع ریشه این دلهره ها را جستجو مى کردند و مجازات غلیظ و شدید براى بر هم ریزندگان حریم امنیت دستور مى دادند.

آخرین نمونه را دراین مقام در صلیب کشیدن برخى از مجرمان اختصاص مى دهیم . در عصرامام نقل شده است که : فرد محاربى را خدمت ایشان آوردند امام دستور دادند که او را به صلیب کشند و پس از مرگش سه روز بر روى صلیب بماند. سپس او رااز صلیب فرود آوردند و براو نماز گزاردند و دفن کردند 48 .

با آن که حکم دفن سریع مسلمان و... در شریعت توصیه شده است امام به مقتضاى مصالح لازم مى دیدند که محارب یاد شده به صلیب شود و جنازه اش تا سه روز بر روى آن باقى بماند.

این موارد و دهها نمونه مشابه موجب آن شده است که کسانى قضاوتهاى علوى را با شگفتى بنگرند واز آن تعجب کنند. یعقوبى مى نویسد:

حکم باحکام عجیبه حتى انه حرق قوما و دخن على آخرین و قطع بعض اصابع الیه فى السرقه و هدم حائطا على ائنین و جدهما على فسق 49 .
امام على[ ع] به احکام شگفتى قضاوت نمود. برخى را آتش زد و گروهى را دواندود کرد و در سرقت بعضى ازانگشتان را قطع کرد و نه تمام آن را و دیوارى را بر دو نفر که به فسق و فجور مشغول بودند خراب نمود و...

اعجاب یعقوبى و تخطئه کسانى چون ابن تیمیه 50 از نا آشنایى به قلمرو نفوذ مصلحت در حوزه شریعت و محدوده اختیارات مصلحت حکومت است . آنان و کسانى چون آنان شریعت را در دائره بسته و محدود مى نگرند و چون در آن محدود متوقف مى مانند به اظهار
شگفتى نسبت به عملکردامام دست مى یازند و یا جسارت تخطئه را به خود راه مى دهند.

شبهات و پاسخها
سیاست خلافت علوى از دیرباز بااین اتهام مواجه بوده که از مصالح حکومتى تخطى کرده و به منافع نظام حکومت نیندیشیده است .ابن ابى الحدید ده اشکال را مطرح مى کند که طاعنان بر حکومت امام وارد کرده اند 51 . طرح این مجموعه نشان مى دهد که در حدابعاد وسیعى این اشکالات طرح شده است و سابقه اى طولانى را براى آن مى توان رویت کرد.

در دوره معاصر نیز کسانى از زاویه همدلى کوشیدند که سیاست علوى را سیاستى خشک و بى انعطاف عرضه کنند. آنان حکومت امام را ضد مصلحت گرائى معرفى کردند و آن را مشخصه دولت ایشان دانستند وازامتیازات آن حکومت تلقى کردند.

باارائه مواردى که گذشت تخطئه این تفکر نمایان شد.امام در مدار پر جذر و مد مصالح زیستند واز آن سرنپیچیدند. سیاست شرعى امام در قلمرو و مصالح عمومى تنظیم شد و با دیانت دست و پاگیر نبود.ایشان در محدوده نظام ادارى قضائى نظامى جزائى و دهها مساله دیگر در دغدغه وضعیت ثابت دوره نبوى نبودند بلکه در تلاش انطباق شریعت با اوضاع معاصر زمانه عمل کردند.

کسانى که تزد ضد مصلحت گرائى را به حکومت امام نسبت داده اند به مستندات ذیل اتکا جسته اند. دراین نوشتار به عمده ترین دلائل اشاره خواهد شد:

عدم انتصاب طلحه و زبیر به ولایت کوفه و بصره : گفته اند 52 که امام مى توانست بااعمال انعطاف و تفویض ولایت دو شهر یاد شده زمینه هاى نارضایتى آن دو را مرتفع سازد و درابتداى حکومت وضع خود را تثبیت نماید واز وقوع[ جنگ جمل] (که امکانات واعتبارى رااز کف امام بیرون کرد) جلوگیرى نماید بنابراین خوددارى امام از تن دادن به تمایلات و خواسته طلحه و زبیر نشانه اى از مصلحت گریزى امام تلقى مى شود.

پاسخ :امام دراین موضع گیرى از خط مصلحت عدول نکردند و براساس آن در مقابل خواسته آن دو در تقبل مسوولیتهاى بالاى حکومتى ایستادگى کردند. براى دریافت صحت این ادعا بایستى به مقدمات و نکات ذیل توجه کرد:

1. رویاى طلحه و زبیر: آن دو گر چه باامام بیعت کرده بودند اما خود را در فاصله اى معتنابه باامام نمى دیدند.از سویى وارد شدن آنان در شوراى خلافت (به هنگام فوت خلیفه دوم ) توقعاتى افزون به آنان داد واز جانب دیگر آنان کارگردان حوادث منتهى به قتل عثمان بودند واین نکته آن دو را متوقع کرده بود. آنان بیش ازافراد صحابى و یا حتى سابقه دار مذهبى و سیاسى انتظار حضور در
مسائل را داشتند. گوشه اى ازاین گونه توقعات را در سخنان ذیل از طلحه و زبیر مى توان یافت :

فقال الزبیر: هذا جزاوئنا من على قمناله فى امر عثمان حتى اثبتنا علیه و سببنا له القتل و هو جالس فى بیته و کفى الامر... فقال طلحه مااللوم الاانا کنا ثلاثه من اهل الشورى 53 ...
زبیر گفت :این پاداش مااز على بود! ما در حیات عثمان به نفع او کار کردیم و گناه را بر عثمان ثابت کردیم و زمینه قتل را براى او فراهم کردیم و دراین اوضاع على در خانه خود نشسته بود و بى نیازاز حضور...

طلحه گفت : سرزنش و عارى نیست جز آن که ماسه تن ( على زبیر و من ) ازاعضاى شوراى خلافت (پس از عمر) بودیم و...

آن دو در مکالمه اى غیرمستقیم باامام (قبل از خروج از مدینه )این نکات را به سفیر خود گوشزد نمودند تا به امام بازگو کنند:

اصلحنا لک الامر و وطه نا لک الامره واجلبنا على عثمان حتى قتل 54 ...
ما زمینه قدرت و بستر حکومت را براى تو فراهم ساختیم و بر عثمان تاختیم تا کشته شد...

این دعاوى و ذهنیتها به آنجا منتهى شد که انتظار نوعى مدیریت مشترک و یا حکومت در منطقه اى بدون نظارت دولت مرکزى حکومت علوى را به دنبال داشت . طه حسین اظهار مى کند:

[طلحه ز بیر به فکر خلافت سه گانه ازاعضاى شورا بودند: حجاز مصر و سرزمینهاى عربى در ماوراءاین دو کشور و سرزمینهاى شمال آفریااز على و بصره و ملحقات آن از زبیر و کوفه و ملحقات آن از طلحه] 55 .

2. موقعیت کوفه و بصره : طلحه و زبیر امارت این دو منطقه را درخواست داشتند واین دوایالت ازاهمیت استراتژیک و جدى در آن دوره برخوردار بود. کوفه در سال 17 پس از فتوحات نظامى در جبهه ایران بنیاد شد. دراندیشه خلیفه دوم این شهر پادگان شهرى بود که مى بایست ساکنان آن به موقع نیاز سریعا در خط مقدم جبهه حضور یابند. در دوره او قبائل متعدد در آن سکنى گزیدند. عمر به سعد بن ابى وقاص (فاتح قادسیه و بنیانگذار کوف ) دستور داد که مسجد کوفه را به گونه اى طرح ریزى کند که گنجایش 40 هزار سرباز را داشته باشد. تعداداولین مهاجران به کوفه در عصر خلیفه دوم بیش از 20 هزار نفر تخمین زده شده اند و به سرعت ساکنین آن افزایش یافتند 56 .

بصره نیزاز موقعیتى مشابه بهره مند بود. در سال 14 هجرى بنیان شد و به تدریج قبائل مختلف عربى در آن سکونت گزیدند و یکى از شهرهاى عمده جهان اسلام شد. درابتدا خانه ها با نى ساخته شد و چون دوبار در شهر آتش سوزى رخ داد خلیفه دوم اجازه داد که خانه هاى آجرى بسازند و به شرط آن که از سه اتاق بیشتر نداشته باشد و بناى خانه ها را رفیع نسازند. در زمان عثمان فتوحات ولایات مرکزى شرق و ایران
توسط مرکز فرماندهى بصره انجام گرفت و عبدالله بن عامر پسردائى خلیفه فرماندهى مستقیم و یا عالى سپاه مسلمانان را در تسخیر غالب شهرهاى ایران بر عهده داشت و در نتیجه بصره به یکى از مراکز عمده نظامى و مالى مبدل گردید 57 .

3.ارتباطات پیشین طلحه و زبیر با منطقه کوفه و بصره : آن دو با دو ایالت مذکور رابطه اى گسترده برقرار کرده بودند. دوره خلافت عثمان زمینه اى براى این ارتباطات را فراهم کرده بود. زبیر خانه هایى در کوفه و بصره ساخته بود و طلحه نیز همچنین . درج حوادث مربوط به قتل عثمان نوشته اند:

[مردم بصره در سه منزلى مدینه در ذوخشب گرد آمدند.اینان هوادار طلحه بودند مردمى که از کوفه آمده بودند دراعوص فرود آمدند و اینان هوادار زبیر بودند]. 58

بدینگونه مى توان فهمید که ارتباطات آن دو با مناطق کوفه و بصره گسترده بود در حدى که در آن نقاط هوادار داشته باشند و طرفداران به پشتوانه آنان برخیزند.

با توجه به نکات سه گانه راز تصمیم گیرى امام مکشوف مى گردد.امام تیزبینانه دریافته بودند که پذیرش ولایت طلحه و زبیر بر مناطق کوفه و بصره به سرعت تجزیه آن قلمروها را در پى خواهد داشت . در نقلى تفسیر خوددارى اکیدامام را از زبان خودشان مى یابیم که کاملا با نکات یاد شده مطابقت مى کند:

[در کوفه و بصره مردان (جنگاور) و ثروت سرشار موجوداست .اگر آن دو (طلحه و زبیر) حکومت مردم را دراختیار داشته باشند بى خردان را با طمع و سست عنصران را با هراس و زورمداران و را با قدرتى افزونتر به خود متمایل خواهند ساخت]. 59

در گفتارى دیگراظهار داشتند:

[ این پیشنهاد( امارت بصره و کوفه براى آن دو) را نمى پذیرم ... در آن صورت فساد گسترده خواهد شد و مناطق حکومتى تجزیه خواهد گشت . سوگند به خدا که در مدینه از آنان امنیت خاطر ندارم پس چگونه مى توانم به آنان در امارت کوفه و بصره اطمینان ورزم]. 60

دقت در کلمات فوق نشان مى دهد که چگونه امام[ ع] با جمع بندى شرائط تصمیم گرفتند و حاضر نشدنداز آن عدول کنند. آمال و آرزوهاى دو یار سیاستمدار فراتراز آن بود که در حد مسوولى از مسئولان حکومت علوى بسنده کنند و قانع باشند. حوادث روزهاى آینده آن روزگار نشان داد که آن دو تا چه حد دلباخته کرسى خلافت بودند و حتى امامت جماعت جمع شورشیان بصره را به راحتى دراختیار دیگرى نمى گذارند و بر سر آن با همدیگر به نزاع واختلاف مى پرداختند.

سوال دوم : چراامام پس از خلافت بلافاصله به عزل والیان عثمان اقدام کردند؟ آیا مصلحت آن نبود که امام ابتدا به تثبیت حکومت خویش بپردازند و سپس خواسته هاى
خود را به تدریج عملى کنند؟

پاسخ :این پرسش از دیرباز مطرح بوده است و مورخان طرح این پیشنهاد رااز مغیره بن شعبه وابن عباس نقل کرده اند. در روزهاى اولیه بیعت مردم باامام مغیره بن شعبه پیشنهاد مى کند:

اقررالعمال على اعمالهم حتى اذا تتک طاعتهم و بیعه الجنود استبدلت او ترکت 61 .
والیان سابق را بر مناصبشان ابقا کن تا خبر پذیرش آنان و بیعت لشکریان (در مناطق مختلف جهان اسلام ) دراختیارات قرار گیرد. آنگاه جایگزینى براى آنان منصوب کن و یا آنان را در پستهایشان باقى بگذار.

بدینگونه راهى مصلحت آمیز در پیشدیدامام قرار مى دهد.امام حضرت[ ع] بااین پیشنهاد مخالفت کرده اند. منتقدان سیاست علوى آن را نشانه ضعف تدبیر تلقى نموده اند و پاره اى از شیفتگان امام آن را نشان مصلحت ستیزى امام دانسته اند.

ما معتقدیم که :امام در چهارچوب مصلحت آمیزترین شیوه هاى ممکن عمل کردند. دراثبات این ادعا بایستى به مجموعه دلائل ذیل توجهى کافى مبذول داشت :

1. موضع گیرى مشخص امام در دوره عثمان : در سالیان نارضایتى و قیام در عهد عثمان امام از خواسته ناراضیان که عزل و والیان فاسد بود حمایت مى کردند و مکررا به خلیفه وقت گوشزد مى نمودند و بارها به واسطه صراحت در برخورداز خشم خلیفه بى بهره نماندند با توجه به این سابقه اگرامام به تثبیت والیان دوره عثمانى دست مى یازیدند آیا در مقابل این سوال قرار نمى گرفتند که چگونه در زمان عثمان وجوداین والیان را تحمل نمى کردند و مورداعتراض قرار مى دادند اما اکنون که به حکومت رسیدند از آنان استفاده مى کنند! و آیااین اتهام زمینه نمى یافت که آن اعتراضات مصلحت بوده و براى سرنگونى عثمان به کار رفته است و بس .

مرحوم هاشم معروف الحسنى به این مطلب توجه داشته اند و نوشته اند:

[تدبیر حکومتى موقعیت و برخورد با صلابت با والیان عثمان را مى طلبید زیراامام تا آخرین لحظه ها (در حیات عثمان )از خلیفه مى خواست که آن والیان را عزل کند و عناصر لایق را جایگزین سازد واین موضوع راازامام افراد دور و نزدیک دوست و دشمن دانستند. با این شرایط چگونه امکان داشت که امام که تا دیروز نسبت به مسؤولیت آن والیان اعتراض داشت و باانقلابیون هماوا بود...امروز معاویه را بر کار بگمارد و]. 62 ...

بنابراین ابقاى والیان عثمان افکار عمومى را علیه امام بر مى انگیزاند و دلهاى مردم را نسبت به حکومت جدید چرکین مى ساخت و بى تردید از دست دادن اقبال عام به مصلحت هیچ حکومتى نبوداست .

خواسته انقلابیون : در هر شورش و
انقلاب تامین خواسته هاى اولیه و صریح انقلابیون از وظائف اصلى حکومت پس ازانقلاب است . بدون آن دولت انقلاب بااعتراضها و شورشها مواجه خواهد شد.

و در مبارزه علیه عثمان شعاراصلى شورشیان بى لیاقتى و فساد کارگزاران او بوده واگرامام به تثبیت آنان مى پرداخت از سوى شورشیان در مدینه و پشتیبانان آنان در شهرهاى اسلامى به شدت مورد بازخواست قرار مى گرفت و با توجه به قدرت شورشیان در مدینه و شهرهاى عمده جهان اسلام (چون مصر کوفه بصره و...) دامنه فتنه و نزاع وسیعتراز آن مى شد که بعدا پیش آمد زیراانقلاب علیه عثمان تنها از سوى شیعیان و مطیعان امام انجام نشد تا با توصیه و فرمان حضرت آرام گیرند بلکه در مبارزه عناصر مختلف و باانگیزه هاى گوناگون شرکت جسته بودند و در صدر شعارهاى مشترک لزوم عزل والیان عثمان جاى داشت واگرامام دراجراى این خواسته مسامحه نشان مى دادند. امام را رها نمى کردند و مشروعیت حکومت را زیر سوال مى بردند. .

3. بى نیازى امام ازابقاى والیان :امام با عزل والیان منصوب از سوى عثمان با مشکلى جدى مواجه نشدند به جز والى اعزامى امام به شام دیگر والیان منصوب ایشان بااستقبال مردم مواجه شدند. تنها مساله اى که پدید آمد آن بود که پس از عزل[ یعلى بن منیه] (والى عثمان در یمن ) و[ عبدالله بن عامر] (والى عثمان در بصره ) آن دو بیت المال موجود در آن شهرها را تاراج کردند و به مکه آوردند و پشتیبان تدارکاتى جنگ جمل شدند.اما آیااگرامام آنان راابقا مى کرد این مشکل پیش نمى آمد؟ بدون تردید با شناختى که از آن دو درا ختیاراست هرگاه امام به فکر عزل آنان بر مى آمد آنان کسانى نبودند که اموال یمن و بصره را دراختیار حکومت علوى قرار دهند. .

[ عبدالفتاح عبد لمقصود] اشاراتى شایسته به نکات فوق دارد و مى نویسد:

نگرش کننده به سیاست علوى در مى یابد که او تا چه اندازه در روش خویش در خلع والیان عثمان بر جاده صواب حرکت نمود... و درک مى کند که امام با بصیرتى نافذ دریافت که مناطق اسلامى ازاو اطاعت خواهند کرد زیرا امام جز به شعور مردمى عمل نکرد و آن را در انتخاب والیان اجرا نمود و زمان فراست و کاردانى اورااثبات نمود و پیام اطاعت مردم از هر نقطه فرا رسید .

مجموعه مطالب گذشته این نتیجه را یقین مى سازند که عزل والیان عثمان نه تنها مفسده آمیز نبوده که مصالح گوناگونى را در کنار داشت وامام با درایت و ذکاوت به آن مصالح توجه کردند و جز به عزل والیان رضایت ندادند.اصرار سیاستمدارانى چون : مغیره بن شعبه (که از هواخواهان باندامورى بود و در دولت اموى ازارکان دولتهاى آن سلسله شد)احتمالا نشان مى دهد که چگونه ابقاى والیان عثمانى در جهت حفظ منافع آن باند قرار داشت است (و
تبعا با مصالح حکومت علوى ناسازگار.

سوال سوم : چراامام به عزل معاویه اقدام نمود؟ منتقدان سیاست علوى به این مساله بهاى فراوانى داده اند. به نظر آنان معاویه کسى بود که در سرزمین شام ریشه دوانده بود واز دوره خلافت خلیفه دوم در آن سرزمین به ولایت منطقه اشتغال داشته و در نتیجه با خصوصیات روحى مردم آن سامان آشنا بوده و زمینه هاى اثرگذارى بر آنان را به خوبى اطلاع داشته است ازاین روى عزل سریع معاویه به ایجاد عکس العمل از ناحیه او نمى توانست منتهى بشود. عکس العملهایى که براى امام مساله اى مستمر آفرید و در نهایت حکومت علوى رااز بیرون و درون مستاصل کرد.

پاسخ : سول فوق تاریخى کهن دارد. مغیره بن شعبه علاوه بر پیشنهادى که سابقااز آن نام بردیم برابقاى معاویه تاکیدى افزون داشت . در مکالمه اى باامام اظهار کرده بود.

فان کنت قد ابیت على فانزع من شئت واترک معاویه فان لمعاویه جراه و هو فى اهل الشام یسمع منه ولک حجه فى اثباته کان عمر بن الخطاب قد ولاه الشام کلها 63 .
اگر در پذیرش پیشنهاد من (درابقاى والیان عثمان ) پرهیزدارى هر کس را که مى خواهى از ولایت مناطق برداراما معاویه را در پست خود باقى بگذار زیرا معاویه جسوراست و مردم شام ازاو حرف پذیرى دارند. (پس او را در مقام خود بگذار) و در مقابل مردم مى توانى بگویى که اواز والیان خلیفه دوم بوده که در منطقه شام به ولایت گمارده شده است (و به عمل خلیفه دوم استناد کنى) .

ابن ابى الحدید در یکى از موارد دوازده گانه انتقاد به روش امام از روى گردانى امام ازاین پیشنهاد یاد مى کند و سپس به پاسخ آن مى پردازد.

ما علاوه بر تاکید بر مطالب اول و دوم در پاسخ سئوال پیشین به نکات و مطالب دیگرى نیزاشاره مى کنیم :

1. آیا معاویه انتصاب خویش رااز طرف امام[ ع] مى پذیرفت ؟این گمان که معاویه به واسطه عزل امام به شورش رو آورد ساده لوحانه مى نماید. معاویه بیش ز ده سال به تثبیت موقعیت در منطقه شامات گذارنده بود و درانتظار فرصت به سر مى برد. کوتاهى اواز یارى کردن عثمان بى جهت نبود.او به فتنه اى متلاطم چشم دوخته بود که از آن سود جوید و مسند حکومت را قبضه کند.

با توجه به نکته فوق در فرض تثبیت وابقا نیز کاملا مى توان مطمئن بود که معاویه از پذیرش حکومت علوى سرباز مى زد.

ابن ابى الحدید به این واقعیت دسته یافته و مى نویسد:

ان قرائن الاحوال حنینه قدکان علم امیرالمومنین علیه السلام منها ان معاویه لایبایع له وان اقره على الشام 64 .
قرائن و شواهد موجب قطع امام[ ع] شد که
حتى اگر معاویه را در امارت شام بر جاى گذارد او به بیعت با حضرت رضایت نخواهد داد.

از دیگر کسانى که به این مطلب توجه نموده است مرحوم سیدمحسن امین هستند.ایشان فرموده اند:

[معایوه با ذکاوتى که داشت در مى یافت که اگرامام او را منصوب کنند در نهایت به عزل اواقدام خواهند نمود در نتیجه این شیوه و حیله براو پنهان نمى ماند] 65 .

2. کسب مشروعیت :انتصاب معاویه توسطامام مشروعیتى به او مى بخشید که پایه هاى آمال او را تحکیم مى کرد. بدون تردید اگرامام او را ابقا مى کردند او ضمن علنى کردن آن فرمان (براى استوارسازى حاکمیت خویش از پذیرش آن سر مى پیچید و در نتیجه امام فقط به تثبیت موقعیت او کمک کرده بودند و مواضع دشمن مسلم آینده خود را مستحکم تر نموده بودند.

ابن ابى الحدید به نکته فوق وقوف یافته و نوشته است :

[کاملا ممکن بود که معاویه نامه او را درابقاى او براى مردم شام بخواند و موقعیت خود را پیش آنان تقویت کند که اگراو صلاحیت نداشت على[ ع] به اواعتماد نمى کرد]. 66

3. معاویه ریشه توطئه : بانداموى با گرایش هاشمى ناسازگارى دیرین داشتند و معاویه کینه اى شخصى ازامام على[ ع] داشت . در جنگ بدر برادر و دائى و جدش به دست امام و یا با یارى ایشان کشته شدند. در دوره عثمان نیز باامام مکررا برخوردهاى اعتراض آمیز داشتنداز این روى بلافاصله پس از قتل عثمان او به تدارک بر آمد و به هر سوى نامه نگارى کرد تا آنان را به تحریک و شورش وا دارد. نامه هاى او به طلحه و زبیر و مروان و سعید بن عاص و یعلى بن منیه و عبدالله بن عامر و... در کتابهاى تاریخى نقل شده است 67 . در تمامى این مکتوبات خط توطئه علیه حکومت امام آشکاراست و برخى ازاین نوشته ها دراولین روزهاى خلافت امام (قبل از عزل والیان ) صورت گرفته است واین نشان مى دهد که مخالفت معاویه با حکومت علوى معلول عزل او نبوده است بلکه از مسائلى ریشه دارتر و کهن تر سرچشمه مى گرفته است .

سوال چهارم : چراامام گذاشتند که طلحه و زبیراز مدینه خارج شوند؟ منتقدان مى گویند که اگرامام آن دو را مجبور به اقامت در مدینه مى نموده از وقوع جنگ جمل جلوگیرى مى شد.

پاسخ : مورخان در کیفیت خروج آن دواز مدینه یکسان نگفته اند برخى روایت کرده اند که آن دواز مدینه گریخته اند و گروهى نقل نموده اند که طلحه و زبیرازامام اجازه رفتن به سوى مکه را گرفتند و به آن سو شتافتند. منتقدان بر نقل اخیر اتکا کرده اند که امام از
نارضایتى آنان مطلع بود چگونه اجازه داد که از تحت نظارت او خارج شوند؟

در بررسى این مقوله نیز بایستى به نکات اساسى و روشنگرى توجه داشت :

1. طلحه و زبیر تا پیش از خروج از مدینه مخالفتى علنى با حکومت علوى نشان ندادند بلکه به عنوان اولین پیگامان بیعت باامام مشهور بودند.

2. طلحه و زبیر در میان شورشیان مستقر در مدینه داراى نفوذ و قدرتى بودند. دیدگانى بسیار به آنان خیره بود. آنان کارگردان حوادث منتهى به قتل عثمان بودند واین به شهرت و موقعیت آنان مى افزود.

3.اگرامام به درخواست طلحه و زبیر پاسخ مثبت نمى داد. بهانه اى موجه دراختیار آن دو مى گذارد و آنان جز تبعیت واطاعت (تا آن زمان ) چیزى نشان نمى دادند و مخالفت امام با خواسته آنان اذهان عوام را مشوش و بهانه طغیان را براى آنان فراهم مى ساخت .

با توجه به این مجموعه امام در مقابل دو راه قرار داشت . یا دو صحابى با سابقه را توقیف کند و بر آنان مامور و ناظر بگمارد تااز مدینه نگریزند و یا با خروج آنان موافقت کند و نسبت به آن حساسیت نشان ندهند؟

توقیف و حبس طلحه و زبیر بى مخاطره نبود.از یکسو براى عایشه در مکه بهانه اى دیگر مى ساخت تا حکومت علوى را بر شالوده خونریزى و خشونت معرفى کند واز زاویه دیگر معاویه و باند امورى را مستمسکى افزون مى بخشید که با آن مردم شام و دیگر مناطق را بفریبند و به موضع گیرى علیه خلافت جدید وا دارند.

ناظران تاریخ اسلام مى دانند که قتل طلحه و زبیر پس از بلوا و آشوب پردامنه بصره براى سالیان طولانى ازاتهاماتى بود که با آن مشروعیت و قداست حکومت علوى را با سوال مواجه مى ساختند حال اگرامام قبل از هیچ گونه اقدام عمل به حبس و توقیف دو صحابى مطرح و سابقه دار مى پرداخت در آن صورت در چه سطحى وسیعى حضرتش با سوالات واتهامات مواجه مى شد؟

توجه به مجموعه مطالب نشان مى دهد که مصلحت آمیزترین کردار از امام سزد. حضرت مى دانستند که توقیف کوتاه مدت طلحه و زبیر مشکلى را حل نمى کند بلکه بر توجیهات آنان درایجاد بلوا و آشوب خواهدافزود و حبس دراز مدت آنان غیرممکن است و غیر میسورازاین روى بااذن واجازه اى که دادند علاوه برارائه سعه صدر واتمام حجت از آن مفاسد گریز ناپذیراحتراز فرمودند.

سوال پنجم : چراامام در موضع مساواتخواهى و عدالتجویانه تاکید داشت و حاضر به مماشات در آن نبود. برخى از منتقدان سیاست علوى و نیز بعضى از دوستداران ایشان دراین جهت یکسان اندیشیده اند که امام در مسائل مالى حاضر نبود که به امتیاز دادنها رو آورد واین موجب شد که امام در به
دست آورى نیرو نگاهداشت مردم با مشکل مواجه شود. در زمان امام مالک اشتراین نکته را به امام عرض مى کند:

یاامیرالمومنین انا قاتلنااهل البصره واهل الکوفه و راى الناس واحد وقداختلفوا بعد... وانت تاخذهم بالعدل ... فلیس للشریف عندک فضل منزله عل الوضیه .. فتاقت انفس الناس الى الدنیا و قل منلیس للدنیا صاحب 68 .
اى امیرمومنان ما با مردم بصره و کوفه با (بلواگران )اهل بصره جنگیدیم . مردم آن زمان متحد بودند و سپس متفرق و مختلف شدند... تو با عدالت برخورد مى کنى ... در دیدگاه تواشراف برترى برفرودستان ندارند... در نتیجه مردم به دنیا متمایل شده اند و کنتر کسى را مى توان یافت که با دنیا سر همراهى نداشته باشد.

مدائنى از[ فضیل بن جعد] نقل مى کند:

[ اساسى ترین دلیل در کوتاهى قبائل عربى از حمایت امام مساله مال و ثروت بود چون سیاست حضرت آن بود که اشراف قبائل را برترى نمى داد عرب را بر عجم افضل نمى انگاشت و با سران و پیشوایان قبائل راه مداهنه و مماشات (و ساخت و پاخت ) را تعقیب نمى نمود] 69 .

این سیاست قاطع ازامام مشهوراست . مصلحت ستیزان آن را دلیل بر این مدعا یافته اند که حضرت حاضر به تخطى و عدول از مواضع نبود واز آن برهان عام براى مصلحت گریزى ساخته اند.

پاسخ : در سیاست قاطع امام دو بخش مستقلا قابل بررسى است :

الف . چراامام حاضر به اعطاى امتیاز به اشراف و روساى قبائل نبودند؟

در بررسى این سوال نیز بایستى به مسائل اساسى توجه داشت :

نکته اول : نظام ملوک الطوائفى و قبیله اى خطرى عمده براى وحدت جهان اسلام تلقى مى شدایدئولوژى واحداسلامى توانست در مدتى محدود افقى در آن روزگار ترسیم کند وازاهمیت اشرافیت و روساى قبائل بکاهد.اما دوره پس از رحلت پیامبر به مرور قبائل و روساى آنان جایگاهها و موقعیتهاى اجتماعى بیشترى را کسب کردند.

نکته دوم : روساى قبائل (بویژه در خلافت عثمان )ازاهمیتى بیشتر برخوردار شدند وامتیازات حکومتى به آنان سطح توقعات آنان راافزون کرده بود.

نکته سوم : در عصرامام فرقه بندیهاى قبیله اى یکى از مشکلات اساسى حکومت علوى شده بود بارها کوفه یا تنازعات قبیله اى (که یادآور درگیریهاى جاهلى بود) روبرو گردیده بود.ادبیات عربى به سمت ادبیات جاهلیت حرکت مى کرد و تفاخر نسبى و اشرافى جایگزین روحیه همدلى دینى شده بود. امام در کوبنده ترین خطبه هاى خویش که به نام خطبه قاصعه، مشهوراست به شرائط واوضاع جدید تهاجم مى برد واز آن شدیدا انتقاد مى کند.امام دراین خطبه روساى قبائل را ریشه هاى
فتنه و نزاع واختلاف معرفى مى نماید .

در بخشىاز خطبه آمده است :

الا فالحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم ... فانهم قواعداساس العصبیه و دعائم ارکان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه ... هم اساس الفسوق واحلاس العقوق التخذهم ابلیس مطایا ضلال وجندابهم یصول على الناس و تراجمه ینطق على السنتهم 70 .
هان بترسید! بترسید!از پیروى مهتران و بزرگانتان که به گوهر خود نازیدند و نژاد خویش برتر دیدند... پس آنان پایه هاى عصبیتند و ستونهاى فتنه و شمشیرهاى نازش به خوى جاهلیت ... آنان از راه حق بیرون شدن را بنیانند و شکستن عهد و بریدن با خویشاوند را همپیمان شیطان آنان را بارگى گمراه ساخت و سپاهى کرد که بدیشان بر مردمان تواند تاخت و ترجمانى که به زبانشان سخن گوید.

بیان فوق نشانگر آن است که در چه سطح و میزان امام از نفوذ روساى قبائل احساس خطر و ناامنى مى نمود.اشرافیت قبائلى توانسته بود دوباره تجدید قوا کند و سکان اصلى جهت گیرى افراد را دراختیار گیرد.

مجموعه مطالب گذشته منتقل کننده این نکته خواهد بود که اگر امام درخواست اشراف را مى پذیرفتند موقعیتى مجدد و مشروع دراختیار آنان قرار داده و با بذل وامتیاز به موقعیت افزونتر آنان کمک کرده بودند و در آن شرایط مصلحت جهان اسلام و جامعه مسلمانان در مخاطره بود. حوادث آینده تاریخ اسلام نشان داد که چگونه جامعه اسلامى از دسته بندیهاى قبیله اى وامتیاز بخش به روساى قبائل ضربات چشمگیرى را متحمل شد وامام از آینده شوم مطلع بوده و دریافته بودند که امتیاز و مکنت روساى تفاخر جوى قبائل عربى هرگز در خدمت مصالح جامعه اسلامى به کار نخواهد آمد.

ب . چراامام حاضر به امتیاز دادن به اعراب نشد؟

پاره اى ازافراد و قبائل عربى نسبت به سیاست مساوات طلبانه امام بین عرب و غیر عرب معترض بودند.

سوال و پرسش آن است که چراامام به اعطاى امتیاز به قبایل عربى موافقت نکرد و حاضر نشد که حمایت آنان را بااین عمل جذب کند؟

در پاسخ و بررسى این سوال بایستى توجه داشت که از زمان فتوحات اسلامى مساله برخورد با ملل مغلوب از مسائل جدید واساسى بود. در زمان خلیفه دوم و سوم به این مهم توجهى جدى مبذول نمى شد بلکه سیاستها تا حدود زیادى صبغه و رنگ عربى داشتند. در چنین شرایطى است که در عهدامام حتى قبایل عربى حاضر نمى شدند که به مسلمانان غیر عرب زن بدهند و منزلت خویش را بالاتراز آن مى دانستند به گونه اى که 71حتى با تذکر و هشدارامام آنان از روش و شیوه خویش دست برنداشتند.

در چنین موقعیت و شرایطى امام از بها دادن به عنصر غربى احساس خطر مى کرد و آن را براى نگاهبانى قلمرو وسیع جامعه اسلامى که از ملل اقوام مختلف تشکیل شده بود خطرناک مى یافت .
ایشان دریافته بودند که بها دادن به قبائل عربى و طرد مسلمانان غیر عرب یا آنان رااسلام متنفر خواهد ساخت و یا زمینه هاى شورش و طغیان را در آنان به وجود خواهد آورد. مسائلى که بعدا گریبانگیر خلافت اسلامى شد و خونریزیها و فرقه سازیهاى مختلفى را به همراه داشت .

سوالات یاد شده بخشى از پرسشها بود و عمده ترین محورها محسوب گردیده اند. با توضیحات مختصرى که داده شد روشن گشت که سرامتناع امام از قبول خواسته ها و قاطعیت بر مواضع دقیقا در راستاى مصالح حکومتى انجام شده اند و عملکرد در مدار مصلحت از ویژگیهاى اساس حکومت علوى بوده است .

امام در مدید حکومت 5 ساله با پیگیرى مقتضیات زمان و مصالح اجتماعى تغییرات و دگرگونیهاى ویژه اى را پدید آورد وانعطاف و قاطعیت امام برگردونه مصالح تنظیم گردید. دراین نوشتار فرصت بحثى تفصیلى تر نیست اما پژوهندگان مى توانند که بااین تلقى و زاویه دید موضعگیریهاى کلى و جزئى امام را مورد مطالعه قرار دهند و حدود و ثغور دخالت مصلحت را در تصمیم گیریهاى علوى روشنتر سازند.

پاورقى ها
1. تهذیب شیخ طوسى ج 10.
2. همان مدرک 137 الاستبصار شیخ طوسى ج 4.253.
3. تهذیب شیخ طوسى ج 10 141.
4. همان مدرک .
5. بحارالانوار مجلسى ج 32.382.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4.74.
7. همان مدرک ج 3.118.
8. انساب الاشراب بلاذرى 417 ، تهذیب ، ج 10.140 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 146.3 فى رحاب اهل البیت سیدمحسن امین ج 2.337.
9شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 3.177.
10. الکامل ابن اثیر ج 271.3 مهره رسائل العرب زکى صفوت ج 1.519.
11. الغارات ابواسحاق ثقفى ج 1.19.
12. همان مدرک .20 پاورقى .
13. نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه محمودى ج 2.119.
14. الغارات ابواسحاق ثقفى ج 1.199.
15. همان مدرک .
16. تهذیب ج35.10 کافى کلینى ج 2.292.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4.77.
18. همان مدرک ج /06/5
19. الاستبصار ج 4.200و 202تهذیب ج 10.36.
20. تهذیب ج 10.37.
21. دعائم الاسلام قاضى نعمان مغربى ج 432.2 نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه محمودى ج 5.34.
22. الغارات ابواسحاق ثقفى ج 2.522.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4.83.
24. تاریخ یعقوبى ج 2.197.
25. من لایحضره الفقیه شیخ صدوق ج 3.35.
26. همان مدرک ج 46.4 دعائم الاسلام قاضى نعمان مغربى ج 2.469.
27. من لایحضره الفقیه ج 10.3 دعائم الاسلام ج 2.409.
28. الاستبصار ج 4.248.
29. دعائم الاسلام ج 2.483.
30. و .31من لایحضره الفقیه ج 4.47.
32دعائم الاسلام ج 2.538.
33 الغارات ج 1.119.
34تهذیب ج 10.40.
35 الاستبصار ج 4.212.
36 همان مدرک .
37 همان مدرک 248.
38 همان مدرک 252.
39تهذیب ج 13810 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج /05/5
40من لایحضره الفقیه ج 91.3 تهذیب ج 10.140.
41 الاستبصار ج 4.220.
42شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 52.4 انساب الاشراف 435.
43شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4.52.
44 الاستبصار ج 4.273.
45 همان مدرک .
46دعائم الاسلام ج 2.444.
47 همان مدرک 456 و مشابه آن : من لایحضره الفقیه ج 4.30.
48دعائم الاسلام 477.2 کافى ج 307.2 تهذیب ج 10.135.
49تاریخ یعقوبى ج 2.212.
50. الفکرالسلفى الجابرى منشورات عویدات بیروت .107.ابن تمیمه معتقد به امکان خطاى صحابه است واز آن جمله براى امام على ع 300 خطا بر مى شمرد!
51. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10.260232.
52. همان مدرک .
53. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 7.42.
54. الاسلام والشیعه الامامیه محمود شهابى .256.
55. على و فرزندانش طه حسین .27.
56. فتوح البلدان بلاذرى دارالکتب العلمیه بیروت 274.
57. همان مدرک 342. تاریخ ابن خلدون ترجمه عبدالمحمد آیتى ج 1.535و543.
58. تاریخ ابن خلدون ترجمه عبدالمحمد آیتى ج 1.581.
59.
60. الاسلام والشیعه الامامیه محمود شهابى دانشگاه تهران .256.
61. تاریخ الامم والملوک طبرى ج 5.159.
62. سیره الائمه الاثنى عشر هاشم معروف الحسنى ج 1.44.
63. تاریخ الامم الملوک طبرى ج 5.159.
64. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10.232.
65. فى رحاب اهل البیت سیدمحسن امین ج /08/2
66. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10.232.
67. همان مدرک .
68. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 2.197.
69. همان مدرک .
70. نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 192.
71. الغارات ثقفى تعلیقات ارموى ج 2.823.