نوع مقاله : مقاله پژوهشی
در قبله ایمان شهر خون و قیام و دامن خورشید فروزنده اسلام چشم به جهان گشود. کوچکى خود را در فضاى ملکوتى ناله هاى نیمه شب و گستره عزم و نظم قاطعیت و صراحت پدر به سرآورد.
با راهنمایى پدر علوم نقلى حوزه را فرا گرفت و حقایق حکمت و عرفان را به جان نوشید در دوران جوانى به درجه اجتهاد نائل شد.
لحظه لحظه هاى عمراو عرصه آیه هاى قرآن و آواهاى نیایش و زیارات بود.
گستره اعمال روزانه او مهبط فرشتگان بود و شب هنگام نفس را چونان یک جنایتگر که در کمین ربودن ایمان وانسانیت اوست محاکمه مى کرد و کارهاى خود را زیر ذره بین قرار مى داد وانگیزه ها را با دقت تمام وارسى و نقد مى کرد.
شبهاى او بستراشکها و نیایش بود. در هر نیمه شبى نقاب از رخساره رمزها مى گشود واسرارى رااز عالم بالا شهود مى نمود.از هر سپیده اى عروجى ساخت و ضمیر خود را به فرامرز طبیعت رهنمون کرد.
او در آن عصر سرگردانى و بیگانگى بشر و در آن روزگار بى فروغ نیرنگ و دروغ فریادى شد یادآورانسانیت و شیونى گشت یادآور غربت حق و حقیقت .او جامعه بشرى را که به نام تمدن هویت انسانى خود را وداع کرده بود صلاى بازگشت به فطرت داد.
هنگامى که نور تشیع ناب را در زندان عجز و پلیدى خود گرفتار کرده و پروانگان به خون نشسته رااز فروغ روى یار محروم کردند در قم قد راست مى کند پیام ملکوتى پدر را بر آلاله هاى عاشق خورشید مى خواند و آنها را به قیام و هجرت از خود دعوت مى کند.
سخنان شورآفرین و ستم براندازاو بنیاد رژیم پهلوى را به لرزه مى افکند و در قلب آن شب پرستان وحشت مى افکند. مزدوران رژیم جغد گونه بر ویرانه هاى ایمان امت اسلامى مى نشیند خاموشى خورشید را مى طلبند.
با دستگیرى او پدر در زندان مى گوید :[ این براى مصطفى خوب است آبدیده مى شود].
بلنداى زندگى او به طول انقلاب ایران است .او پروانه ناآرام و خورشیدانقلاب بود. همه جا و در همه حال یار و فدایى پدر بود.او در کنارامام هم جان مى گرفت و نور مى یافت و هم هستى اش را در پیکره به ضعف نشسته انقلاب پانزده خرداد تزریق مى نمود.
لذا خون او جان این انقلاب مى شود و شهادتش لطف خفیه الهى را بر این ملت فرو مى بارد وامید آینده اسلام خود عامل حیات اسلام مى شود.
در یاد کرد روز شهادت او قطره اى از مواعظ آن عزیز را در تفسیر مبارکش بر قرآن کریم مى آوریم براى تبرک جستن به نام او و بهره ورى او یاداو.
این موعظه نیکو بااین که نیم سطرى از کتاب سلوک اوست نشانه نیزنگرى و ژرفاى آن بزرگمرداست .
ژرفایى و نکته بینى او دراین مواعظ حسنه درست آورد مسافرت روحانى و سیراو در آفاق وانفس و جهادش با حیله ها و وسوسه هاى نفس و خناسگریهاى شیطان پلید مى باشد.
دراینجا به یکى از نکته هاى دقیق این دستورالعمل اشاراتى کوتاه داریم :
از موانع پنهان قرب حق[ غل] است . غل غیراز کینه و حقداست . غل یک نوع خودخواهى است که در جهت ارضاى آن خوشبختى و سعادت دیگران را به شمار نمى آید.
اگر من براى اثبات شخصیت خود وقوع حادثه اى را که در آن دیگران ضرر مى بینند آرزو کنم مصداق غل است . توفیق خودم را به بهاى بى توفیقى هم کلاسیها و همکارانم بخواهم[ غل] است .
این امر را پوششهاى بسیار و مصادیق فراوانى است که بایداز خدا شناخت آنها را طلب کرد.
تنها با نور عفو گذشت و خدمت به دیگران است که مى توان این مرض رااز قلب زدود. چنانچه از عدم اتقان کارافراد یاازاشتباه آنان خوشحال شوم غل در قلبم لانه دارد.
صحنه آزمایش هنگامى است که به عللى کارى یا خدمتى بر عهده دیگرى نهاده شده است .اگر من آرزوى توفیق او را بکنم واو را دراین راستا یارى دهم پاک نفسم .
ولى اگر شرمسارى و ناموفقى او را آرزو کنم و یااز چنین پیش آمدى براو ناراحت واندوهگین نشوم میکرب غل در وجودم لانه کرده است . در این راستاست که خداوند به ما دستور مى دهد که با توسل به اسم [ربوبى] او پیراستن دل راازاین مرض طلب کنیم :[ ربنا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوالله].
بدان اى برادرم دوست عزیز و بزرگوارم .
پس از فهم آنچه دراین سطور آمد و بعداز آن که به علوم عادى آگاه گردیدى و رسوم ظاهرى را بر پاداشتى باید تلاشى بى امان را براى رسیدن به برترین مقصد والاترین هدف شیرین ترین مسلک و دلپذیرترین شیوه پیشه کنى و آن :[ جان جهان شدن] است .
رسیدن به این مقام والا و بلند جز با دور کردن پستیها تیرگیها و حجابهاى ماده و مدت و جلب صفات کمال و برتراز راه عمل به دستور شرع انور و حرکت بر مقتضاى ایمان و کوشش دراجراى فرامین الهى واحکام عملى - بدنى و قلبى نشاید.
هرگاه دریافتى خدا نعمتهاى ظاهرى و باطنى گرانقدرى به تو بخشوده و بهره هاى آشکار و نهان بى شمارى نصیبت فرموده و با ارسال پیام آورانى از عالم ملکوت وابلاغ کتابهاى آسمانى وسایل تکامل و ترقى و رسیدن به مقام امن :[ بقاء بالله] را برایت آماده کرده است و آنچه را براى بهزیستى در دنیا و قوام یافتن زندگى سعادتبخش لازم مى نمود به طور کامل بى کم و کاست و حتى از کامل هم بیشتر براى تو برقرار نمود.
بر توست او را براین نعمت سپاس گذارى از غیراو روى گردانده و با تمام هستى محواو گردى بگونه اى که لحظه ها حرکات ساعات و آنات زندگى ات خدانماى شود. با همه اعضاء و در تمام کارها ستایشگر سپاسگزار ثناگوى و نغمه خوان او باشى و دراین بستر همه حرکتهاى خود را با نظام شریعت حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله همسو و همگون سازى .
شگفتا! آیا وجدانت اجازه مى دهد با توان و قدرتى که اوارزانى ات داشته بر خوان گسترده اش او را نافرمانى و سرکشى کنى ؟ آیا مى پسندى توان اراده و حکمت او را در آنچه ناروا شمرد به کارگیرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بریم به خداى داناى شنوااز شیطان رانده شده از درگاه خدا.
پس اى عزیز! به این اصطلاحات خنک و خیالهایى که بیشتر آن بیهوده است بسنده نکن بایسته است عمر گرانمایه ات را در ستایش او به کارگیرى بگونه اى که زبان قلب کارها و همه احوال تو نمایشگاه حمد او گردد و قلبت سرشاراز محبت او خوشنود به داده هاى او و تسلیم فرمان او باشد شیفته معروف باشد و بر منکرات کینه ورزد. .
جهاداکبر را پیشه کن تاالگویى حق نماگردى و مشمول پاداش شهیدان که در سخنان معصومین آمده است گردى .
وقتى چنین شد واهل حال گشتى والهامهاى قلبى به تو روى آورد بهشتى را که بندگان صالح خدا با کار شایسته و پالایش دلهاى سخت بدان رسند به ارث برى .
علامت آن : پیدایى عشق و علاقه به انابه و توبه است چه پدیدار شدن پشیمانى و تضرع درانسان اولین گامى است که بنده در ساحت قدس ربوبى مى گذارد و شیرینى دلپذیر قرب او را مى چشد.
معبودا! کینه رااز دل ما بزداى تا لیاقت جلوس بر مادبه ات را بیابیم .
بارالها! طعم عفو شیرینى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان تااز سیاهیهاى ذلت بیرون بیابیم و لباس کفر و نفاق رااز تن بدریم . به تو شکوه مى بریم که تو ملجا هر شکایتى.
از ره رفته اى چنین نقل شد:
حمد را سه رویه است . نخست : وقتى که نعمتى از خدا به تو رسید عارف به دهنده آن بشوى . دیگر آن که به آنچه تو را بخشود خرسند باشى سوم آن که تا نیرویش در بدن توست نا فرمانى اش نکنى .
از سقطى در باب جایگاه و شرایط حمدى که مقصود را برآرد چنین رسیده است .
از او پرسش شد چگونه مى توان حق طاعت او را پاس داشت ؟ گفت : من سى سال از گفتن یک ( الحمد الله ) استغفار کرده و آمرزش خواستم .
پرسیده شد: چگونه ؟
گفت : در شهر بغداد آتش سوزى در گرفت مغازه ها و خانه هاى بسیارى بسوخت . خبر دادند: مغازه من نسوخته است .
گفتم : [الحمدلله] . در حقیقت من براین که مغازه ام در بین بقیه مغازه ها سالم مانده است شادمان شدم واین خلاف دین و مروت است زیرا مروت حکم مى کرد که :از سوختن مغازه ها و خانه هاى دیگران اندوهگین گردم.
من در پى بررسى درستى و نادرستى این سخن نیستم ولى به خوبى دریافته ام که انسان را نفسى فریب دهنده حیله گر تیز و دمخور با شیطان رانده شده است .
نهایت هم نفس اماره کشاندن انسان به دامن این دمخور خبیث است .
بسیار دیده مى شود که انسان بر خوانى پراز نعمت نشسته مشغول
خوردن است و هیچ توجهى به صاحب نعمت ندارد و حتى یک مرتبه او را به زبان نمى آورد و گاهى پیش مى آید که غذاى سفره باب طبع او نیست : هم کم است و هم پایین ولى خدا را به یاد مى آورد و بسیار حمد و سپاس او مى کند بى خبرازاین که این حمد و سپاس در وراى خود نوعى کفر الحاد و ناخوشنودى به داده خدا را در بر دارد.او مى خواهد بااین حمد زبانى خشم و ناراحتى درونى خود را فرو نشاند. به خدااز شر دشمنان شیطان و نفس اماره پناه مى بریم .