نگرشى به مکتب اخلاقى امام

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


 

در سلسله عالمان اخلاق و صاحبان اندیشه هاى تربیتى کمتر کسى را مى یابیم که ضمن دارا بودن افکار بلند معنوى و کردار ناب و شایسته سیر و سلوکى داراى ابعاد سیاسى واجتماعى و ... نیز بوده باشد.

بسیارى از ره پویان تزکیه و مرشدان سلوک آنگاه که به کندو کاواسرار خودسازى مى پرداختند از قیل و قال مدرسه و درس مى گریختند و جامعه و خلق را رها مى کردند و به بهانه دل بستن به عرشیان دامن از کوى فرشیان مى چیدند و چون هواى فناء داشتند از واقعیت این سرا بیگانه مى شدند. با پرداختن به اعتکاف در محراب تاخت و تازابلیسیان را نمى دیدند و از جنبش شب آوران و نقشه ظلمت آفرینان بى خبر بودند.

لکن امام خمینى رضوان الله تعالى علیه آن پرفروغ ترین خورشید فقاهت و سیاست و طریقت در پرتواسلام ناب محمدى از عرفان واخلاق نیز ناب ترین شیوه و طریقت را برگزیدند. بااین که در حلقه خاکیان مى زیست و زعیم پا به پاى غافله و کانون مهر براى همطریقانش بوداما همواره حماسه عروج ملکوتى مى سرود و پا بر فرق عالم فانى مى گذارداز این روى قطب عارفان واصل وامام سالکان سوخته دل شد.

در عین این که لهیب لحظه هاى انفجار بود و صلایش رعشه براندام جباران مى افکند ولى پیوسته در نماز عشق و نافله سحر با حضور قلب مى زیست و زمزمه : [ هب لى کمال الانقطاع الیک]... را بر زبان داشت .

از یک سو پولادین رهبرى بود که در متن

سیاست جهانى اراده و اندیشه اش از شمشیر برنده تر مى نمود و کمترین اعتنایى به قدرتهاى استکبارى و معادلات بین المللى نداشت واز سوى دیگر قید هرگونه آلایش و گرایش به دنیا و تجملات را زده و زرق و برق ن را به ریشخند مى گرفت . ساده زیستى را زینت خود داشت و بر زراندوزان زورمدار به دیده انزجار مى نگریست .از یک طرف قامت بلند قیام گشته و معمار مدینه دیانت واز طرفى دیگر موذن معبد عشق و قافله سالار معنا.

درنگاهى کوخ نشینان را ولى نعمت و پابرهنگان را تکیه گاه مى شمرد و خود را خدمتگزارى حقیر و نیازمند دعاى آنان واز قصور و تقصیر در خدمت به آنان پوزش مى خواست و در نگاهى دیگر فقیهى بود فاتح اسرار و کتاب وجودش گشوده و گویا براى همه اعصار.

آنگونه که از زهد و عبادت ریایى بیزار بود و به دور درس و بحث توحید را بدون تهذیب نیز بى ثمر مى دانست . هرگونه علم واصطلاح بیگانه از تظهیر را حجاب اکبر مى شمرد.از یک نظر داراى شکوهمندترین غیرت دینى در دفاع از حریم شرع و دیانت بود. سردمدار شرق را به هدایت مى خواند واصرار بر هلاکت گوساله سامرى غرب (رشدى ) داشت واز زاویه دیگر در سرودن غزلهاى عارفانه و پیامهاى جانانه واسرار سیر و سلوک دراوج کمال بود خضر راهى که باده ناب و شهد شیرین افاضاتش ساقى صهباى محبت ازلى مى گشت نفس شفابخش مسیحائیش در تلخ ترین لحظه ها و دردناکترین فرصتها بهجت وانبساط مى آفرید.

در متن سیاست عارف بود. در عین بودند با خلق هواى[ مع الله] داشت . به این باور که :اخلاقیون واهل معنا کارى به سیاست و زعامت دنیا ندارد و سراز کار خلق در نیاورده واز جامعه و جماعات بیگانه اند براى همیشه مهر بطلان زد.

امام مکتبى را دراخلاق پى ریخت و روشى را در تهذیب پیش گرفت که مانند دیگرابعادش براى همیشه تاریخ سرمشق گشت . شایسته است که به درستى در ویژگیهاى آن دقت گردد و بر مبانى تعالیمش درنگ شود.

اینک پیش از پرداختن به این مهم نگاهى مى افکنیم به برخى از شیوه هاى دیگرى که دراخلاق بوده و راههایى که عالمان تربیت بر آن رفته اند.

بایداقرار کرد که : سرچشمه تمامى اندیشه هاى اخلاقى از کوثر معارف دینى است . قرآن و سنت معصومین[ ع] گنج بى انتهایى است که همه رشته هاى علوم بویژه تعالیم اخلاقى بدان منتهى گشته و تمامى صاحبان اندیشه از خوان گسترده آن ارتزاق کرده اند.

البته گوناگونى افکار هر یک از عالمان باعث شده که برداشتها و چگونگى پرداختن به مسائل اخلاقى تفاوت یابد و روشهاى مختلفى در تعالیم اخلاقى گشوده گردد.

برخى از صاحب نظران با دید فلسفى و عقلى به مسائل اخلاقى نگریسته و بااین شیوه بررسى آن پرداخته اند. به نظرایشان اخلاق جزء حکمت عملى است و در محدوده آگاهیهاى انسان مى گنجد زیرا حکمت یعنى معرفت به حقایق اشیاء چنانکه هستند.این اشیاء اگر دراختیارانسان باشد و بااراده او پدید آیند تحت عنوان : حکمت عملى خوانده مى شوند واگر دراختیار وى نباشند حکمت نظرى .

در دید آنان [ انسان یک سلسله تکالیف و وظایفى

دارد که همان حکمتهاى عملى است و عقل و خرد مى تواند آنها را کشف نماید] 1 .

البته در میان این دسته از صاحب نظران اخلاق کسانى بودند که علم و معرفت را به تنهایى براى تحصیل فضیلت کافى ندانستند بلکه تربیت و عادت دادن نفس را نیز به ملکات و فضایل اخلاقى لازم شمردند.

برخى دیگر به ارزشهاى اخلاقى با دید عرفانى مى نگریسته واخلاق را پرتوى از عرفان عملى دانسته اند زیرا به عقیده ایشان :

عرفان به عنوان یک دستگاه علمى و فرهنگى داراى دو بخش است : بخش عملى و بخش نظرى .

بخش عملى عبارت است :از آن قسمت که روابط وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان مى کند و توضیح مى دهد. عرفان دراین بخش ماننداخلاق است یعنى یک علم عملى است با تفاوتى که بعدااشاره خواهیم کرد.این بخش از عرفان علم سیر و سلوک نامیده مى شود. در این بخش از عرفان توضیح داده مى شود که : سالک براى این که به قله منیع انسانیت یعنى [ توحید] برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلى را باید به ترتیب طى کند و در منازل بین راه چه احوالى براى او رخ مى دهد و چه وارداتى براو وارد مى شود. والبته همه این منازل و مراحل باید بااشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلااین راه طى کرده واز رسم و راه منزلها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملى بدرقه راه نباشد خطر گمراهى است2 .

به نظر عارفان رسیدن به هر مرحله بدون گذراندن مرحله قبلى ممکن نیست . وازاین دیدگاه اگرانسان واصل به حق شد و مستفرق در توحید گشت به طور طبیعى تمامى اعمال و رفتارش شایسته مى گردد و با دید عطوفت و مهربانى و شفقت به همه چیز و همه کس مى نگرد چرا که همه هستى را مظهر و جلوه حق تعالى مى بیند و چون شیفته حق است به مظاهراو نیز عشق مى ورزد. بوعلى چنین مى گوید: [ العارف هش بش بسام یبجل الصغیر من تواضعه کمایبجل الکبیر و بسط من الخامل مثل ما ینبسط من النبیه و کیف لایهش و هو فرحان بالحق و لکل شى ء فانه یرى فیه الحق و کیف لایستوى والجمیع عنده سواسیه اهل الرحمه قدشغلوا بالباطل] 3 .

عارف خوش روى و خرم و خندان است .از فروتنى کوچک را چنان بزرگ مى دارد که بزرگ را و با افراد گمنام چنان خوش برخورداست که باافراد سرشناس چگونه خوش روى نباشد در حالى که او شیفته حق است و شیفته همه چیز که حق را در همه چیز (جلوه گر) مى بیند. و چگونه همه را برابر نداند در حالى که او همه را همانند شایستگان ترحم که سرگرم باطلند.

گزیده سخن این که : در دید عرفانى صلاح اخلاقى و تربیت نفس باید با توجه کامل به خداوندانجام گیرد تا در پرتو آن فضایل اخلاقى تحقق یابد و رذایل ترک گردد. پیشینه تاریخى این دیدگاه بر مى گردد به تعالیمى از قرآن مجید و روایات ائمه[ ع] بویژه گفتار مولى الموحدین امیرالمومنین[ ع] و نیزاحادیث وادعیه و مناجاتى از

امامان معصوم[ ع] باقى مانده است . عالمان ربانى به شرح و بسط آن تعالیم انسان ساز پرداخته و در پى آن شیوه اى را در سایه عرفان براى سیر و سلوک الى الله و تهذیب نفس ارائه داده اند .

بعضى از عالمان براى ارشاد و تهذیب نفوس و پیراستن قلوب از رذائل و آراستن آن به فضایل به جمع آورى و دسته بندى روایات و آیات اخلاقى پرداخته اند و براین عقیده بوده اند که : صرف جمع کردن آثار رسیده از پیامبر[ص] وامامان معصوم[ ع] که از نفس رحمانى آنان برخاسته است تاثیرگذارى بیشتر و بهتر خواهد داشت . (

وازاین روى سخنانى را که از معصومین[ ع] صادر شده است (و در بر دارنده صفات وارزشهاى اخلاقى بوده است ) در مجموعه هایى گردآورده و آن را به عنوان روش تربیتى واخلاقى خویش برگزیده اند.

به عقیده آنان توصیه هاى اخلاقى آنگاه که از زبان معصومین[ ع] مطرح شود دل مخاطب را مطمئن ساخته واو را آماده بهره ورى بیشتر و بهتر مى سازد و صیغلى مى شود بر زنگار جان و دل او.

در باور آنان معانى بسیار شگرف و بلند درالفاظى کوتاه و رسا بر زبان حکیم ترین انسانها جارى گشته که بدون بیراهه روى وابهام حقیقت را بیان مى کنند.

کسانى که بدین شیوه رفته اند التزام به روش و تنظیم واحدى نداشته اند و دسته بندى هر بخش از روایات را تحت عنوانى مناسب با ذوق و سلیقه خودانجام داده و بدون توجه به تقدم و تاخر هریک مباحث را کنار هم چیده اند.

برخى از آنان صرفا به نقل روایات بسنده مى کردند و بعضى دیگر اضافه بر نقل به شرح و بسط آنها نیز مى پرداختند.

آنچه گذشت گذرى بود بر نمونه اى از روشهاى مشهوراخلاقى و تربیتى . اینجا در صدد آن نبودیم که کاستیها یا نکات قوت هر یک از آن روشها را بر شماریم بلکه مقصود اشاره اى بود به برخى از شیوه هاى اخلاقى تا با دید بازترى به مکتب و روش اخلاقى امام خمینى قدس سره بنگریم .

مکتب و روش اخلاقى امام
اندیشه و روش اخلاقى امام ضمن دارا بودن ویژگیهاى ارزشمند دیگر شیوه ها خود نیز داراى نکات برجسته و منحصر به فرداست زیرا عنصر اخلاق در تعالیم امام در نخستین گام جانمایه پیام پیام خود را از کلام مقدس الهى گرفته و به شدت تحت تاثیر مفاهیم قرآنى است و همه جا گرداگرد قرآن دور مى زند. پس از قرآن نفس روحمانى و کلام ملکوتى معصومین[ ع] عظیم ترین آبشارى است که امام از آن سیراب شده و در فضاى روح افزایش شکوفا گشته است .

امام ضمن بهره ورى از دستورالعملها و توصیه هاى سیر و سلوکى بر تجربه مجاهده ریاضت و تعبد نیز تکیه مى کند.این تعالیم از موعظه و زمزمه هاى محبت آمیز گرفته تا جمله هاى کوتاه و بلیغ انباشته است .

نام اخلاق عرفانى زیبنده شیوه مکتب اخلاقى امام خمینى است در مجموع رنگ عرفانى و سیر و سلوکى دراین تعالیم جلوه بیشترى دارد. اخلاقى که امام مى آموزد و در سخن و نوشته بدان مى پردازد خودبخود مقدمه رسیدن به عرفان ناب است زیرا هنگامى که انسان به آهنگ کلامش دل مى سپارد و به راهنماییها واندرزهاى تربیتى او عمل مى کند به طور طبیعى احساس تحول روحى دراو به وجود مى آید. در مکتب اخلاقى امام نوع استدلال و پرداخت به مطالب اخلاقى به گونه اى است که روح را از شور و هیجان لبریز مى کند و آن را به معراج قرب مى کشاند و به سوى ملکوت به پرواز در مى آورد. ضمن این که مصباح هدایت است و چراغ راه رهرو را به لقاءالله نزدیک ساخته و در فضاى قرب و معنویت حق به مقام اطمینان مى رساند .

دراین تعالیم صرفا سخن از یک سلسله فضایل اخلاقى مصطلح نیست که روح باید به آنها مزین شود بلکه کلام از پویایى و حرکتى است که انسان طى مى کند
از منزل خودیت بیرون آمده و به سوى مقصد قیام لله و خلوص کامل گام مى نهند. دراین مسلک رابطه انسان با خدا در تمام جلوه هاى زندگى انسانى مطرح است . دراین مسلک عالم همه محضر خداست .

در مکتب اخلاقى امام تنها به مفاهیمى چند بسنده نمى شود بلکه مفاهیم به گسترده انسان شدن والهى گشتن آدمى وسعت دارد. امتیازهایى که در مکتب اخلاقى امام مى درخشد مى تواند چراغى فروزان فرا راه جویندگان حقیقت و طالبان فضیلت بگذارد و سرمشقى شود براى آنانى که دراین وادى گام مى نهند.اکنون که اشاره اى اجمالى بر روش و اندیشه اخلاقى امام گردید برخى از ویژگیهاى آن را تفصیلا بر مى شماریم :

1.جامعیت و همه سونگرى
یکى از ویژگیهاى اندیشه و روش اخلاقى امام این است که : در طرح و ارائه مسائل اخلاقى و تربیتى فکرى همه سونگر و فراگیر داشت .او که اسلام را دین جامع مى دانست وانسان را موجودى چند بعدى مى شناخت در روش اخلاقیش به همه ابعاد وجودى انسان توجه داشت واز کسانى که با پرداختن به یک بعد و نادیده گرفتن جنبه هاى دیگرانسانى او را موجودى ناهماهنگ و ناهنجار مى سازند با تاسف شدید گله مى کرد:

[مع الاسف اسلام همیشه مبتلا بوده به این یک طرف دیدنیها.

... همیشه یک ورق را گرفته اند و آن ورق دیگر را حذفش کرده اند یا مخالفت کرده اند. یک مدت زیادى گرفتار عرفا بودیم ... آنها خدمتشان خوب بوداما گرفتارى براى این بود که : همه چیز را بر مى گردانند به آن طرف معنویت .

...یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگرى که همه معنویات را بر مى گردانند به این طرف اصلا به معنویات کارى ندارند] 4 .

آنگاه درادامه سخن بااندیشه همه سونگرش چنین مى فرماید:

[...اسلام همه چیزاست .اسلام آمده انسان درست کند وانسان همه چیز است همه عالم است انسان . آن که مربى انسان است باید همه عالم را آشنا بر آن
باشد... تا بتوانداین انسان را به مدارجى که دارد برساند] 5 .

امام با پیوند ظاهر و باطن خطاب به کسانى که به ظاهراحکام و آداب دینى بسنده مى کنند واز باطن غفلت مى نمایند مى فرمود: بدون شریعت به طریقت و حقیقت نمى توان ره یافت :

... لولا الظاهر لما وصال سالک الى کماله و لامجاهدالى ماله 6 .
اگر مراعات ظواهر نباشد هرگز سالک به کمال و کوشش کننده به مقصود نخواهد رسید.

آن حضرت ضمن دعوت به تزکیه و تهذیب درون انسانها رااز جامعه و اجتماع دور نمى ساخت بلکه براین باور بود که : مى توان در میان جمع بود و هواى جانان داشت :

اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسى است . 7

هیچ منافاتى بین تقواى سیاسى و تقواى معنوى نمى دید و معتقد بود: بودن در متن مسائل سیاسى و حوادث اجتماعى منافاتى با تقواى ندارد.

او که[ سفرالى الحق] را به پایان رسانده بود دوباره[ با خدا در میان خلق] گام نهاد و مکتبى را پى ریزى کرد که در تربیت و تهذیب انسان نه او را به انعزال و مردم گریزى مى کشاند و نه از معنویات تهى مى کرد بلکه شعاع روش تربیتى واخلاقى اش به شعاع ابعاد وجودى انسان گسترده و فراگیر بود.

اندیشه اخلاقى امام از آن نوع افکارى که : دوست داشتنداگر به معراج رفتند باز نگردند و فارغ از غم خلق باشند یا: زندگى این جهان را دون شان خود دانسته و آمیخته بودن با دیگران رااز سر ضرورت و اجبار مى دانستند نبود. و نمونه بارز و کامل :[ رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله] 8 . بود. براین باور نبود که :

دنیا را به دنیا خواهان و دنیا داران بسپارید و براى سلامت نفس و سعادت آخرت از دنیا و دنیادارى کناره گیرید واز آن وداع کنید بلکه تدبیر و سیاست را در کنار تهذیب و دیانت همسان مى دید و در تعالیم اخلاقیش خدمت به خلق و گرفتن غریق وظیفه بود وافتخار.
2. ساده گویى و بى تکلفى
از ویژگیهاى دیگر مکتب اخلاقى امام ساده گویى و بى تکلفى در بیان تعالیم اخلاقى است . برخى مى پندارند که به کار بردن الفاظ گران و دشوار واصطلاحات گنگ و پیچیده نشانى از موقعیت علمى است و به عکس بهره مندى از شیوه روان و ساده علامت کم مایگى و ناچیزى است .اما امام بااین که مرجعیت عامه و على الاطلاق را به عهده داشت و زعامت انقلاب را به کف گرفته بود بى اعتنا به این اوهام تاسى به قرآن مجید و شیوه بلاغ مبین را برگیزده . روشى که انبیاءالهى نیز بر آن رفتند و زبان مردم را ملاک گرفتند : (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم) . 9 چنانکه رسول اکرم[ ص] مى فرماید:

انا معاشرالانبیاءامرناان تکلم الناس على قدر عقولهم . 10
ما پیامبران ماموریم که با مردم به اندازه خودشان سخن بگوئیم .

امام به درستى توان دریافتى و حال و هوا و ذوق مخاطبش را در نظر مى گرفت و خاطر شنونده را به تلخى ابهام و تکلف نمى آزرد.

پیامبر[ص] در برابر گفتار فضل فروشانه و پر تکلف فردى که در خدمت آن حضرت سخن مى گفت فرمود:

انا واتقیاءامتى براء من التکلف . 11
من و پرهیزگاران امتم از تکلف بیزاریم .

آثاراخلاقى بجا مانده ازامام از آفت تکلف 12 پیراسته است . سادگى و روانى آن آثار به گونه اى است که پیام خود را به روشنى عرضه مى کند و مخاطب را براى فهم آنها نیازمند به بازخوانى و دوباره کارى نمى سازد.

در کارانتقال بلندترین و ناب ترین اندیشه هاى اخلاقى و سیر و سلوکى دچارابهام نمى گردد هر مخاطبى در خوراستعدادش گوهر مطلوب را بر مى گیرد.امام مصداق کامل و روشن سخن مولاامیرالمومنین است :

و آیه البلاغه قلب عقول و لسان عاقل . 13
نشان شیوایى سخن دو چیزاست : دلى آکنده از عقل و زبانى توانا بر گفتار.
لازم به یادآورى است که : تعالیم اخلاقى امام به بهانه ساده گویى گرفتار سستى و ضعف محتوى نمى باشد و به خاطر دورى ازابهام و تکلف به مطالب تکرارى و پیش پاافتاده گرفتار نیامده است بلکه آموزشهاى اخلاقى امام مانند دیگر درسها و آثار وى از مطلب و آموزش سرشاراست . همانگونه که ساعتها تحقیق و کوشش را در بحثهاى فقهى اصولى و فلسفى عرضه مى داشت در آثار تربیتى نیز جانمایه سالها تلاش و عمرى تجربه و تفکر واشراق را به دفتر ارشاد مى نگاشت . آنچه ازارشادها و هدایتهاى آن عزیز باقى مانده ضمن سادگى و رسایى آکنده از: آموزش و پرورش تشویق و توبیخ برهان بصیرت سنت و سیاست حکمت و حکومت معاش و معاد و عقیده و جهاداست . آثاراخلاقى امام این باور ناصواب را که : پنداخلاقى تذکرى صرف و گفتارى چند با آهنگ مخصوص است و نیاز به تحقیق و پرمغزى ندارد به بایگانى نسیان سپرد و چنین آموخت آه براى هر درس و بحث (چه فقهى و اصولى و چه اخلاقى و موعظه اى ) بایداز سرمایه اندیشه و پژوهش سود جست و پیش از بیان نخست در فکر و جان خود هضم کرد سپس بر صفحه قلب دیگران نگاشت .

امام در کتابهاى گرانقدرى مانند : [اربعین] [ آداب الصلواه] [جهاداکبر] [ اسرارالصلوه] [ شرح جنود عقل و جهل] و... مقامات و مراتب اهل سیر و سلوک آداب حضور قلب واخلاق اصول فضایل اخلاق و ریشه بسیارى از رذایل نفسانى وارکانى معارف بلند دینى را با مهارت واستادى تصویر مى کرد و مطلب را بى پیرایه مى آغازید. و بدون معطلى و درازگویى در پى مقصد روان مى شد.

از جدال الفاظ و قیل و قال بیهوده بر کنار بود و هر نکته اى را به صورتى جاندار ساده و پر مغز بیان مى داشت . بااین که ساده روان عرضه مى کردامااز تکرارهاى ممل و شرح بسطهاى پیش پاافتاده به دور بود.

3. یاس زدایى وامید بخشى
آن که رسالت استادى و آموزگارى انسان را به دوش دارد باید مهارت و توانایى کافى را داشته تا به آسانى و شایستگى از عهده کار بر آید وابلاغ وارشاد وى به
گونه اى باشد که پیامدهاى زیانبارى نداشته باشد.

بى شک امام از تواناترین ره طى کرده هایى است که در فهم دیانت و معنویت مى درخشد و تهذیب نفس و تشخیص خطااز صواب را به درستى تدبیر مى کند. تعالیم اخلاقى وى هرگز گرفتارایجاد روحیه بى نشاطى یاس آفرینى منفى باقى و ناتوانى نمى گردد بلکه در پى ساختن انسانى امیدوار و کوشا مى رود و در پى آن است که : تحولى مثبت و تاثیرى شایسته در جان مخاطب بیافریند. همانگونه که بر مسائل بازدارنده اخلاقى مانند: زهد ساده زیستى مجاهده با هواهاى نفسانى و... تکیه مى کند بر تعالیم وادار کننده مانند: مراعات با نفس رعایت اعتدال بهره مندى از مباحات شرعى و برآورده کردن نیازهاى واقعى نیز مى پردازد.

در باورهاى اخلاقى همانگونه که : بر ناسپاسى نفس آدمى بى اعتبارى دنیا و وجود عوامل فراوان انحرافى بر سر راه خودسازى اشاره مى کند بر تربیت پذیرى نفس امکان کامیابى شایسته از زندگى و توانایى اراده انسان در بر طرف کردن موانع نیز توجه دارد.

امام از آنان نبود که :انسان را با لذات شریر و حق ناپذیر بداند و گلیم نفس او را قابل شست و شو نداند.البته راه آدم شدن را بسیار دشوار و پر سنگلاخ مى دیداما آیه یاس نشستن و دست روى دست نهادن را هم نمى خواند. در توصیه هاى اخلاقى بر شیوه مثبت و نشاط برانگیز رسول اکرم[ ص] سخن راست مى کرد و چراغ[ انذار] و[ تبشیر] را با هم مى افروخت .

یاایهاالنبى ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیاالى الله باذنه و سراجا منیرا . 14
اى پیامبر ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشى و به اذن خداوند مردم را دعوت کنى و چراغ فروزان گردى .

پیامبر[ص] معاذ را به سوى یمن فرستاد و دستورالعملى بدین گونه به وى داد :

یسر ولاتعسر و بشر و لاتنفر ... 15
آسان بگیر و نه دشوار بشارت ده و بیزارى و رمیدگى پدید نیاور.

امام در آثار و گفتار اخلاقى خود عواقب اعمال و پیامدهاى خطاها را آنچنان
اغراق گونه مطرح نمى ساخت که خطا کار را مایوس بسازد و راه بازگشت را براو بربندد. فضایل اخلاقى را نیز آنچنان موشکافانه و بلند عرضه نمى داشت تا عموم تصور کنند که : دستشان کوتاه است (واز بیم راه نیافتم به حقیقت و باطن این اوصاف ) بایداز سر خیرش بگذرند.

هم[ خوف] یحیى[ ع] را به عبرت مى نواخت و هم[ امید] عیسى را به همت مى خواند.امام مصداق روشن آن فقیه هوشمندى بود که از رحمت خداوند نومید نمى ساخت واز عذاب اوایمن نمى کرد:

الا اخبرکم بالفقیه حقا؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله ولم یویسهم من روح الله . 16
مى خواهید فقیه راستین را معرفى کنم ؟او کسى است که از رحمت خدا نومید واز عذاب الهى ایمن نمى سازد واز بخشندگى خدا مایوسشان نمى کند.

آن روى که امام واقعیتهاى را در تعالیم اخلاقیش در نظر مى گرفت و هوشمندانه گرفتار مطالب یاس آمیز نمى شد. تعلیمش بر قلبها نفوذ مى کرد و باعث تاثیر و تحول در خواننده مى شد. زمزمه گفتار و آهنگ نوشتارش که سنجیده و حکیمانه ادا مى شد در درون جانها شور مى آفرید و به گفته شاگرد شهیدش مرحوم مطهرى وجد و نشاط و سرمستى داد:

[... درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مى شد... مرا سرمست مى کرد... بدون هیچ اغراق و مبالغه اى این درس مرا آنچنان به وجد مى آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را تحت تاثیر آن مى یافتم]. 17

بى شک مواعظ و تعالیم اخلاقى او صیقل جانها و شکوفا کننده دلها بود مخاطب را در تیررس خطاب خویش قرار مى داد و بسان وجدان بااو سخن مى گفت .این ویژگى از آن مردانى است که از چشمه سار وحى و دین بهره مند شده باشند و رهرو راستین پیشوایان معصوم[ ع] گردند. درباره تحول آفرینى و تاثیرگذارى کلام مولاامیرالمومنین[ ع] نوشته اند: وقتى سخنان رسا و دلپذیرش به درون دل همام راه یافت و تحولى عظیم در وى ایجاد کرد قفس تن همام شکست و به سوى
معبودش بال گشود. آنجا بود که حضرت فرمود :

... هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها . 18
پندهاى شیوا و دلپذیر دراهلش چنین اثر مى گذارد.

ازاین روى در معارف دینى مى خوانیم که صفحه جانتان را به دست هر مدعى نسپارید و سفره روحتان را پیش هر کسى نگسترانید بلکه گوش جان به سخن استادى فرا دهید واز علم و حکمت و فرزانه اى بهره گیرد که در درون شماانقلاب و تحول بیافریند و شما رااز کاستیها جدا کرده و به شایستگى هاى راستین رهنمون گردد:

... تقربوا الى عالم یدعوکم من الکبرالى التواضع و من الریاء الى الاخلاص و من الشک الى الیقین و من الرغبه الى الزهد و من العداوه الى النصیحه و لایصح لموعظه الخلق الامن خاف هذه الاقات بصدقه و ... 19
به عالمى نزدیک شوید که شما رااز گردنفرازى به فروتنى واز ریا به اخلاص واز شک به یقین واز دنیاجویى به پارسایى واز دشمنى به نیکوخواهى دعوت کند. و کسى شایسته این مقام نیست مگر آن که از سر صدق ازاین آفتها در هراس باشد.

4. واقع بینى واغراق گریزى
از دیگر ویژگیهاى مکتب اخلاقى امام واقع گرایى و دورى جستن از مطالب اغراق آمیزاست .امام در برابر هر شنونده یا خواننده اى که قرار داشت توان فکرى و طرفیت دریافتى او را در نظر مى گرفت و در آموزشهاى اخلاقى و تربیتى واقع بینانه و دقیق عمل مى کرد و مباحث را سنجیده و در خور گنجایش روحى و فکرى مخاطب مطرح مى ساخت و براى هر گروه و مخاطبى که پند واندرز مى داد مى کوشید که از توان و کشش آنها بیگانه و یا برتر نباشد وافکار بلند معنوى را بر هراندیشه اى تحمیل نمى کرد. وافکار ضعیف را با مطالب گرانبار خسته نمى ساخت .از طردى دیگر برافکار بلند که توان بیشترى جهت فهم و دریافت حقایق داشتند مطالب تکرارى و پیش پاافتاده و کم سود را عرضه نمى داشت .

بحثهاى معنوى واخلاقى را آنچنان با حال و هواى مخاطب مطابق و سازگار
مطرح مى کرد که مانند آب گوارا در گلوى تشنه او نفوذ مى کرد.

امام سجاد[ ع] مى فرماید:

حد ثوالناس بما یعرفون و لا تحملوهم مالا یطیقون فتغرونهم بنا . 20
آنچه را که مردم توان فهمش را دارند برایشان بگویید و چیزى که تحمل آن را ندارند براندیشه آنان بار نکنید که دراین صورت آنان را به وسیله ما فریفته خواهید ساخت .

متاسفانه آفتى که اکنون دامنگیر آثاراخلاقى و عرفانى شده همین بى توجهى به واقعیات است . بویژه امروز که بازار عرفان گرایى و کرامت سازى رواج دارد هر کسى به نام طریقت و معنویت پخت و پزى مى کند.

از یک سو داستانهاى شگفت آفرین مطالب سنگین و دیر هضم روایات متشابه و نیازمند تاویل و توجیه را در بسیارى از کتابهاى عمومى و در دسترس مردم مى یابیم واز سوى دیگر مجالسى را مشاهده مى کنیم که بدون در نظر گرفتن شرایط اسرار سیر و سلوک و باطن معارف بیان مى شود.

ازاین سوگمندتر نوشته ها و گفته هایى است که حکایت شگفت کرامات معجزه وار و رافات واوهام را چاشنى مباحث کرده و در هر جا مطرح مى سازند بدون این که مرز حقیقت و خراقه را روشن بسازند و یا قادر به تبیین آن باشند. مطالبى که باعث ابهام و سر درگمى مخاطب مى شود چه بسا زمینه انکار و حتى تمسخر را پدید آورد و باعث ریشخند مخالفان گردد.

على ( ع ) مى فرماید:

لا تحدث بما تخاف تکذیبه . 21
زبان به گفته اى که بیم دارى دروغ پندارندش (به خاطر غرابت ) مگشاى .

برخى از دست اندرکاران مواعظ و منابراخلاقى آنچنان در نقل ثوابها و عقابهاى اعمال اغراق کرده و مبالغه وارقام فوق العاده را ردیف مى کنند و خاصیتهاى شگفتى را بر مى شمارند که زمینه ناباورى یاس و گاهى تجرى راایجاد مى کنند.البته بسیارى از مطالبى که در دید نخست به نظرها دشوار مى رسند. ممکن است نزداهلش توجیه درست و قانع کننده اى داشته باشند اما نباید هر چه را که مى یابى
بگویى و هر آنچه را که مى دانى مطرح سازى .

از ویژگیهاى ارزشمند مواعظ و نصایح اخلاقى امام همین واقعیت سنجى و مخاطب شناسى است . مخصوصا در مجالس و محافل عمومى شرایط اجتماعى فرهنگى و سیاسى را در نظر مى گرفت و مطالبى را که نیازمند تاویل و توجیه بود و شگفت آور وابهام آفرین مى نمود مطرح نمى ساخت . مطالب را درهم نمى آمیخت و همه حقایق را یک کاسه عرضه نمى کرد. هر نوشته و یا گفته اى مخاطب مخصوص به خود را داشت چنانکه بحثهایى مانند :[جهاد اکبر] [ریا عجب] و گفتارهاى عمومى براى همه افراد و طبقات گوناگون سودمنداست و کتابهایى مانند : [ آداب الصلوه ، شرح حدیث جنود عقل و جهل] و [ اربعین ] براى افراد متوسط که دراخلاق و عرفان مطالعه دارند مفیداست . و آثارى مانند : [شرح دعاى سحر ، مصباح الهدایه] [معراج السالکین] و... براى آشنایان با عرفان و سیر و سلوک قابل استفاده است .

5. توجه به اصول اخلاقى نه فروع
هر مبحث تربیتى واخلاقى باید در پى دواصل روان باشد:

نخست بکوشد تا صفات اخلاقى را به ملکه و ساختار درونى تبدیل سازد و سپس این ملکات را به ارزشهاى اصولى وارکان اخلاقى اختصاص دهد. متاسفانه بسیارى از آموزشهاى اخلاقى و نوشته هاى تربیتى به این اصل مهم نپرداخته اند و پیش از رفتن به سراغ ریشه فضایل و رذایل از شاخ و برگها و مسائل جزئى اخلاق سخن مى گویند.

بى شک صفاتى مانند: دروغ ریا عیب گیرى حرص و ... مایه در ملکات و خلقیات دیگرى دارند و آبشخور هر یک در جاى ویژه اى است زیرا آن کس که از شرافت و کرامت نفس برخوردار نباشد خودبخود دچار: غیبت حسد دروغ و مانند آنها مى گردد.

ازاین رواصلاح گر نفس باید پیش از پرداختن به افعال و صفات جزئى اخلاقى از سرچشمه هر یک سخن گفته راه تهذیب آن را پى گیرد.
از ویژگیهاى دیگر تعالیم امام توجه به همین ارکان واصول اخلاقى است وامام مانند معلمى هوشمند ریشه مفاسد وانحرافهاى نفسى را مى جوید و کانون هر یک را در جان آدمى مى یابد.

در پى درمان ظاهرى دردها و زدایش انحرافها نیست بلکه در صدد ره یابى به ریشه ناهنجاریهاست . پیوسته به انسانیت و خودخواهى هشدار مى دهد که ام الرذائل است و به اخلاص فرا مى خواند که سر آمد مکرمتها وام الفضائل .

درادامه این نوشتار دراین باره توضیح بیشترى خواهیم داد.

6. محوریت اخلاق دراندیشه امام
در دیدگاه امام صلاحیت اخلاقى سرآمد دیگر شایستگى ها بوده و تهذیب نفس اساس همه ابعاد سیاسى اجتماعى فردى و ...است .از زندگى فردى گرفته تا روابط خانوادگى .اجتماعى منطقه اى و حتى معادلات بین المللى باید بر میزان اصول اخلاقى شکل یابد.

حضرت امام در جاى جاى کلامش با تعبیرهاى گوناگون واشاره به زوایاى مختلف این مهم را یادآور مى شد و در مناسبتهاى مناسب محوریت اخلاق را گوشزد مى نمود. براى روشنتر شدن این اهتمام و توجه سرخط برخى از تعالیم ایشان را بر مى شماریم :

تزکیه انسان هدف پیامبران
او که رهرو راستین راه انبیاى الهى بود و چشمه سار وجودش از کوثر زلال رسالت آب حیات گرفته بود. هدف و مقصد بعثت را تزکیه واخراج از: ظلمات به سوى نور مى دانست و همواره در گفته ها و نوشته هایش بر این نکته اصرار مى ورزید که : پیامبران براى آدم سازى آمده اند و شغلشان انسانسازى است . بارها مى فرمود:

[تمام انبیا موضوع بحثشان و موضوع تربیتشان ...انسان است]. 22

انسان که هم آغوش طبیعت است و با آن مانوس و محشور به آسانى گرفتار اسارت آن نیز مى گردد و در نتیجه از حرکت به آن سوى طبیعت باز مى ماند. رسولان
الهى برآنند که :

[این موجود طبیعى رااز مرتبه طبیعت به مرتبه عالى مافوق طبیعت و مافوق جبروت برسانند]. 23

امام که با بینش توحیدى به انسان مى نگریست براین باور بود که هیچ حکومت و نظامى جز شیوه پیامبران الهى نمى توان انسان و ملتها را تربیت کند زیرا دید و بینش آنان محدوداست و مادى وانسان موجودى است داراى ابعاد مادى و معنوى و کسى مى تواند تربیت و تزکیه آدمى را به عهده گیرد که به همه جنبه هاى وجودى انسان احاطه و آگاهى داشته باشد واین ویژگى فقط در مکتب تربیتى سفیران و رسولان الهى پیدا مى شود:

[ انبیاء مى خواهند یک انسانى تربیت کنند که خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد]. 24

و همانگونه که در آشکار خلاف نمى کند در غیاب و پنهان نیزاز گناه به دور باشد. بنابراین مى توان گفت تمام زحمات انبیاء و رنجهایى که مردان الهى در بستر تاریخ کشیده اند براى این معنى بوده است که : انسان وارسته مهذب گردد.

امام مى فرماید:

[ انبیاء همه آمدند آدم را درست کنند]. 25

جهاداکبر
او که در آغاز جوانى به میدان خودسازى گام نهاده بود همواره در آموزشهاى اخلاقى اش براین نکته اصرار داشت که تلاشى پیگیر و ریاضتى فراگیر لازم است تاانسان در جبهه با رذیلتهاى اخلاقى و[ جهاداکبر] با هواهاى نفسانى سر بلند و پیروز گردد و به سازندگى خویش بپردازد:

[ اساسا اسلام براى سازندگى آمده است و... سازندگى انسان خودش مقدم بر همه جهاهاست ... جهادى بس بزرگ است و مشکل و همه فضیلتها دنبال آن جهاداست]. 26

امام در آن دوران غربت اسلام و قدرت دشمنان درس اخلاقى را در حوزه پى نهاد که حاصل آن نوشته هاى ارزشمندى همچون :[ جهاداکبر] و [ اربعین] شد.
این مجموعه که جانمایه کلام امام مى باشد نشانه اهمیت و محوریت مساله خودسازى دراندیشه و روش ایشان است . در همین راستاست که امام در مواعظ و تعالیم اخلاقى اش به :[اصلاح خویش قبل ازاصلاح دیگران] سفارش اکید مى ورزد و[ شروع از خود] را به عنوان یک اصل مى شناسد و فرق بین انسان اسلامى وانسان استعمارى را دراین جهت مى بیند که :

[اول خودتان رااصلاح بکنید.اول مهذب بشوید و تعلیمات اسلامى را که براى آدم سازى است آن تعلیمات را عمل کنید که ما بعداز مدتى متحول بشویم به یک انسانهایى که ایلام مى خواهد نه یک انسانهایى که استعمار مى خواهد]. 27

اگر توانستیم قبل ازاصلاح دیگران به اصلاح خویش دست یابیم بى گمان به پیروزى بزرگ و جهاداکبرى دست یافته و قدمى اساسى برداشته ایم . امام اصلاح خود و آنگاه اصلاح دیگران را یک تکلیف مى داند:

[ هر کس مکلف است که خودش رااصلاح کند قبل ازاین که دیگران را اصلاح بکند همه موظفیم که خودمان رااصلاح کنیم] 28 .

و چون حوزه هاى علمیه اصلاحگران فکر واندیشه مردم شناخته شده اند امام خطاب به حوزویان براین همه بیشتر تاکید مى کند:

[بایداهل علمم و طلاب ... در خلال تحصیل اصلاح خود کنند و آن را حتى الامکان بر جمیع امور مقدم شمارند که از تمام واجبات عقلیه و فرایض شرعیه واجبتر و سخت تر همین است] 29 .

دانش و تهذیب یا آموزش و پرورش
از آن جهت که تهذیب اصل واساس ارزشهاست و منشا خدمت و برکت به دیگران مى گردد امام همواره در سخنانش به لزوم همپایى دانش واخلاق سفارش مى کرد و خطر جدایى علم و تزکیه را گوشزد مى نمود و ضرر عالم غیرر مهذب و دانش بدون تزکیه رااز هر ضرر دیگرى بیشتر مى دانست :

[ آن کسى که دانش دارد لکن دانشش توام با یک تهذیب اخلاق و یک تربیت روحى نیست این دانش موجب این مى شود که ضررش بر ملت کشور زیادتر باشد] 30 .
روى این اصل دراعالیم امام خمینى که برگرفته شده از معارف قرآنى است آموزش و پرورش به عنوان دواصل اساسى و زیربنایى نیکبختها و سرافرازیها معرفى مى گردند:

[ اقرا باسم ربک قرائت کن به اسم رب .به اسم رب قرائت کن .اگر قرائت به اسم رب باشد این هم پرورش است و هم آموزش ... بیشتر صدماتى که به بشر وارد مى شوداز طریق آموزش بى پرورش است] 31 .

مخاطب امام دراین سخنان همه کسانى هستند که به گونه اى با تعلیم و تعلم سرو کار دارنداعم از حوزه ها و دانشگاهها و سایر مراکز علمى و فرهنگى . همانگونه که محصل حوزوى اگر مهذب نباشد به اسلام و ارزشهاى اسلامى صدمه مى زند دانشجوى دانشگاه نیزاگر تزکیه نشود براى اسلام و کشوراسلامى جز ضرر و وابستگى سودى نخواهد داشت .

[بسیاراشخاص هستند که دانشمندند لکن تربیت اسلامى ندارند وجودشان ضرر مى زند به کشور.... واسلام ....این فرقى نیست مابین این که دانش دانش علوم قدیمه باشد یا دانش علوم جدید] 32 .

فساداخلاقى دشمن اصلى بشر
از دیدگاه اخلاقى امام تمام مظاهر فساد از زندگى فردى گرفته تا برخوردهاى خانوادگى قبیله اى منطقه اى و حتى معادلات نظامى و سیاسى بین المللى ریشه در فسادهاى اخلاقى دارد و عامل همه ناهنجاریها نابسامانیهاى تربیتى است . آنچه انسانهاى امروز را تهدید مى کند سلاحها مخرب و ویرانگر نیست بلکه انحرافهاى اخلاقى و زیر پا گذاشتن ارزشهاى انسانى است که خطر جدى براى جوامع بشرى به شمار مى آید.

[ اگرانحراف اخلاقى نباشد هیچ یک از سلاحهاى جنگى به حال بشر ضرر ندارد] 33 .

اساس بدبختیها و پستیهاى جوامع انسانى ریشه واساسش این است که : انسانهاى هواپرست و خودخواه که جز به بطن و فرج خویش نمى اندیشند و داراى اعوجاجهاى اخلاقى بوده اند در راس اداره آن قرار گرفته اند:

[ اگر دنیا در آتش این دوابرقدرت مى سوزد براى همان هواى نفس است که عمال این دوابرقدرت و خود آنها دارند.اگر کشورهاى اسلامى در آتش این مفاسد مى سوزد براى این است که کسانى که متصدى آن امور هستند هواى نفسانى دارند و خودشان را مى بینند و همه را براى خود مى خواهند] 34 .

رفع حجب نه جمع کتب
موانعى که بر سر راه خودسازى قرار مى گیرد تنها علقه هاى مادى و جاه و مقامى نیست . چه بسااندوخته هاى ذهنى و خواندن اصطلاحات و قواعد علمى (که خود باید روشنى بخش و تاریکى زاى باشد) مانع راه شده و باعث فتنه گردد. پاکى نفس است که از نور دانش چراغ فروزانى بر سر راه مى سازد و آن رااز آفت حجاب اکبر مى رهاند.

امام بر زدایش پرده هاى ظلمانى و نفسانى که مانع رشد و شکوفایى فطرت بشر هستند مى پرداخت و هر چیزى را که مانع کمال و عامل ذلت انسان گردد [ حجاب] مى خواند:

[در رفع حجب کوش نه در جمع کتب گیرم کتب عرفانى و فلسفى رااز بازار به منزل واز محلى به محلى دیگرانتقال دادى یا آن که نفس خود راانبارالفاظ و اصطلاحات کردى و مجالس و محافل آنچه در چنته داشتى عرضه کردى ... آیا بااین محموله هاى بسیار به حجب افزودى یااز حجب کساتى ؟ خداوند عزوجل براى بیدارى علماء آیه شریف : [مثل الذین حملواالتوریه] را آورده تا بدانندانباشتن علوم گر چه علم شرایع و توحید باشد از حجب نمى کاهد بلکه افزایش دهد واز حجب صغار به به حجب کبار مى کشاند] 35 .

همانگونه که امام ارزشمندى دیگرابعاد وجودى انسان را در پرتو اخلاق مى دید دانش و فرا گرفته هاى علمى را نیز سخت نیازمنداین صیقل مى دانست تااز زنگار به خود بالیدنها پاک شود و به حربه اى در دست نااهل بدل نگرددازاین روى به فراگیرى[ علم اخلاق] در کنار فراگیرى سایر علوم معمول حوزه وى سفارش مى کند :
[واز بالاترین و والاترین حوزه هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد علوم معنوى اسلامى از قبیل : علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله رزقناالله وایاکم که جهاداکبر مى باشد] 36 .

ایجاد محیط اخلاقى
از نشانه هاى دیگرى که نقش محورى اخلاق رااز دیدگاه امام بیان مى دارداین است که : رمز موفقیتهاى اجتماعى و خدمات سیاسى را در آراستگى به فضائل اخلاقى مى داندازاین رو به دولت مردان و دست اندرکاران مدیریت جامعه توصیه مى کند که :ایجاد محیطى سالم و معطر به ارزشهاى تربیتى را سرلوحه کار خویش سازند تا در پرتو برکاتش خود بهره من گردند:

[عمده در برنامه هاى حکومتى در برنامه هاى دولتى این معناست که : محیط اخلاقى درست کنند محیط برادرى درست کنند.این در راس همه برنامه هاست .اگراین برنامه درست شد اگر دولت بخواهد کارى بکند همیشه ملت بااو همراهى مى کند] 37 .

بى شک نمى شود مسائل اخلاقى رااز دشواریهاى اجتماعى و نابسامانیهاى اقتصادى جدا ساخت واز محیط آلوده به این آفات انتظار صلاح و کمال داشت .

على[ ع] مى فرماید:

[ العسر یفسدالاخلاق] 38 .
پریشانیها و دشواریها اخلاق را فاسد مى کنند.

عدم برنامه ریزیهاى شایسته و راه گشا نقش اساسى را در زمینه سازى مفاسداخلاقى دارد. مشکلات روزمره فرصت به خود پرداختن رااز مردم مى گیرد و آنها را در پیچ و خمهاى دشواریها سر درگم مى سازد.

به اعتقادامام یکى از عوامل موثر درساختن محیط سالم صلاحیت تقوایى و خوشنامى مدیران کشور و کارگزاران حکومت اسلامى است .از مجریان گرفته تا برنامه ریزان و قانونگذاران بایداسوه هاى با فضیلتى باشند که همواره الگو و مقتداى مردم گردند و عطر معرفت را با حضور خود بگسترانند:
[شما باید در آنجا معلم اخلاق باشید از براى همه کشور... شما ها باید در مجلس که مى روید علاوه بر مسائل که مطرح مى شود که مورد احتیاج ملت است باید آنها را طرح کنید با سلاح اخلاق اسلامى وارد شوید و با آن سلاح مردم را تربیت کنید] 39 .

این بود نگرشى کوتاه براهمیت و جایگاه اساسى اخلاق در دیدگاه امام .اینک مى پردازیم به بررسى مبانى اخلاقى امام رحمه الله علیه :

مبناى اخلاقى امام
در تعالیم اخلاقى امام تهذیب و تربیت بر دو رکن و عنصراصلى استوار مى گشت که از ترکیب آن دواساس و پایه انسان الهى شکل مى گرفت . به عبارت دیگر امام در روش و شیوه تربیتى خود همواره بر دو بعد بنیادى تکیه داشت : در بعداثباتى خداجویى واخلاص را عامل پرواز در ملکوت و مایه تعالى و کمال مى خواند و آراستن به آن را لازم مى شمرد. در بعد سلبى خودبینى و حب نفس را مانع تکامل و منشا بدبختى مى دانست و پیراستن از آن را وظیفه و جهاد مى نامید.

ازاین روى بر آن شدیم که : گفته ها و نوشته هاى ایشان را بااین دید بررسى نموده و تحت دو عنوان اصلى واساسى در آوریم :

1.اخلاص یا قیام براى خدا
با نگاهى به سر خط آثار و گفتاراخلاقى حضرت امام روشن مى شود که : یکى از عنصرهاى مبانى اصیل و زیربنایى در مسائل خودسازى واخلاق معرفه الله و توجه به خداونداست . آن چیزى است که مقصد همه انبیا بوده و تمامى کوششها مقدمه اى براى رسیدن به آن مقصداست :

[تمام مقاصدانبیا برگشتش به یک کلمه است و آن : معرفه الله است. ] 40

مساله اخلاص یا خداجویى موضوعى است که با تعابیر گوناگون در تعالیم امام به چشم مى خورد. و در جاى جاى کلامش بدین مهم اشارت دارد. براى روشنتر شدن این موضوع به برخى از عناوین و نمونه هاى مربوط اشاره مى کنیم :
مقصدالهى
ملاک ارزشمندى اعمال در جهت خداجویى آنهاست واگر مقصدهاالهى شد و غیر خدااز صفحه دل بیرون گشت همه چیز به دست مى آید:

[ اگر بخواهید خدمت شما پیش خداى تبارک و تعالى اجر داشته باشد مقصد راالهى کنید براى خدا قدم بردارید] 41 .

و درجایى دیگر ضمن توصیه به این نکته که باید تمام توجه به خداوند باشد مى فرماید:

شما مجاهده کنید تا هر چه در دل زدوده شود که اگر براى خدا خالص شدید در پیروزیتان موثراست . بایداتکائتان فقط به خدا باشد . 42

امام همواره مى فرمود:

وجهه نفستان خدا باشد 43 .

و به این مهم تکیه داشت که :

عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید .

موعظه واحده یا قیام الله
قرآن کریم سرلوحه مواعظ و پندهاى خود را[ قیام لله] مى داند:

قل انمااعظکم بواحده ان تقوموا لله .
امام همواره این موعظه قرآنى را بازگو مى کرد و آن را بازگو مى کرد و آن را تنها برترین پند حیات بخش جانها مى دانست :

[جدیت کنید که کارهایتان براى خدا باشد قیامتان لله باشد : [ انما اعظلکم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرداى] ... موعظه یک موعظه است . قیامتان براى خدا باشد نه قیامتان براى پیدا کردن یک عنوانى ... یک جاهى یک مقامى یا یک پولى] 44 ...

او که مقتداى پاکان و مرشد دلدادگان بود در پاسخ به درخواست موعظه و نصیحت از طرف یکى از شاگردان اینگونه نگاشت :

بهترین موعظه آن است که خداوند در قرآن فرموده است : انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله . 45
مامور به وظیفه نه نتیجه
در بینش امام اگر کارى براى خدا انجام گیرد شکست در آن معنى ندارد واگر مقصود خدا و معنویت باشد به انتظار نتیجه نباید نشست بلکه باید به انجام وظیفه اندیشید. همه کوششهاى فردى واجتماعى علمى و فرهنگى را به نیت خداجویى بایدانجام داد و وجهه اعمال را رضایت حق گرفت نه چیز دیگر:

[دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید رو به معنویت ببرید. و همه درسها هم خوانده شود همه درسها هم براى خدا خوانده بشوداگر چنین شدید در کارتان موفقید چه برسید به مقصدتان چه نرسید]. 46

و نیز مى فرماید:

همه ما مامور به اداى تکلیف و وظیفه ایم نه مامور به نتیجه . 47

محورارزشها و پیروزیها
امام پیامبرگونه مى اندیشید و نبض جانش به آهنگ کلام رسول الله مى زد:

قل ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین . 48
بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگى و مرگ من همه براى خداوند پروردگار جهانیان است .

انسان مخلص و مشتاق حق کسى است که : در همه حال و در هه جا عقربه زندگى و حیات و ممات خویش را به سوى خدا بچرخاند و بکوشد که همواره در حوزه جاذبه الهى قرار گیرد و با دید خداخواهى به همه چیز و همه کس بنگرد.امام در همه جاازاین اصل اساسى سود جست و همواره به این صفت ارزشمند سفارش مى کرد و آن را محورارزشها و پیروزیها مى دانست :

قیام براى خداست که ابراهیم را به منزل خلت رسانده واز جلوه هاى گوناگون عالم طبیعت رهانده :

خلیل آسا درعلم الیقین زن نداى لااحب الافلین زن
قیام لله است که موسى کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد... قیام براى خداست که خاتم النبین[ ص] را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد] 49 .
او اخلاص مردم را عامل انقلاب و ضامن بقاى آن مى دانست و در تقدیر ازایثار و فداکارى جوانان چنین مى فرمود:

[عمده این اخلاص است که در شما جوانان ظاهراست . شماازاین اخلاص وایثار جمهورى اسلامى را بیمه کردید... آنچه در نزد خداارزشش از همه بالاتراست این ایثاراز روى اخلاص است] 50 .

ایثار که به گفته امیر المومنین (ع) : [اعلى المکارم] 51 است آنگاه ارزش واقعى اش را مى یابد که از [اخلاص] برخیزد.

تقوى و خویشتن دارى
عنوان دیگرى که امام براى توجه به حق و قیام لله روى آن تکیه مى کند تقواست . تقوایى که در ستیز با آلودگیهاى اجتماعى رخ مى نمایاند نه در گریزاز واقعیتها:

قرآن فقط میزان را تقوى میزان رااز خدا ترسیدن تقواى واقعى تقواى سیاسى تقواهاى مادى تقواهاى معنوى میزان رااین طور قرار داد:ان اکرمکم عندالله اتقکم . 52

امام بر کرسى وعظ و خیرخواهى به حوزویان نیز چنین صلا مى دهد:

[ حوزه هاى علمیه بیدار باشند. تقوا را تقوا را تقوا را نصب العین خود قرار بدهند. فضلا طلاب علوم دینیه . تقوى تقوى تنزیه نفس مجاهده با نفس . یک مجاهد با نفس مى تواند بر یک ملت حکومت کند]. 53

این ها و صدها نمونه دیگراز تعالیم امام بود که در بعد مثبت اخلاق و خودسازى روى اخلاص و قیام براى خدا تکیه مى کرد و آن را تنها موعظه الهى مى شمرد.اکنون که اشاره اى به یک بعداز مبناى اخلاقى امام شده واهمیت اخلاص روشن گشت به بعد دوم آن : خودخواهى مى پردازیم که در واقع مانع اخلاص و خداجویى است .
2. خودخواهى یا قیام براى نفس
54 در دیدگاه امام آنچه مانع رشد و تعالى انسان مى گردد واو را از تهذیب و تزکیه باز مى دارد انانیتها و خودبینى هاست . آفت اخلاص و خداجویى خودخواهى و خودپسندى است . و تااین جبل انانیت باشد رسیدن به ارزشهاى متعالى ناممکن بلکه محال است :

[مادامى که انانیت و خودخواهى و خودبینى در کاراست اگر براى تحصیل معارف و کمالات روحیه نیزاقدام مى کند یا قدمى زند براى خود و نفسانیت خویش است و آن نیز خودخواهى است نه خداخواهى . و معلوم است خودخواهى و خداخواهى با هم جمع نشود بلکه اگر خدا را خواهد براى خود خواهد و غایت و مقصد و نهایت مطلوب خود و نفسانیت است].

روح کلام امام دراین است که : براى کمال تنها آراستگى به فضایل کافى نیست بلکه پیراستگى از رذایل نیز گامى اساسى جدى است . تاکید براین موضوع را در جاى جاى تعالیم امام با عناوین گوناگون مى یابیم :

بت نفس
امام همانگونه که در میدان مبارزه و جهاداصغر شکستن بتهاى اصلى و شیطانهاى بزرگ رااصل مى شمرد در تعالیم اخلاقى و تربیتى نیز که میدان جهاداکبرش مى خواند نفس را مادر بتها مى دانست و مجاهده با آن را لازم :

[مادر بتها بت نفس شماست . تااین بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او جل و علا نیست و هیهات که این بت شکست و آن شیطان رام گردد] 55 .

او که از حجاب خودى و خودخواهى رهیده بود به رهپویان چنین آموخت :

[مى دانى شیطان با پدر بزرگ ما آدم صفى الله چه کرد؟او رااز جوار حق فرو کشید و پس از وسوسه شیطان و نزدیکى به شجره (که شاید نفس باشد یا بعض مظاهر آن ) فرمان [ اهبطوا] رسید و منشا همه فساد و عداوتها شد]. 56

و همواره در کلمات قصار و حکمتهاى لقمان گونه اش مى فرمود:

[خودخواهى منشا همه مفاصداست]. 57

او که عاشق حق بود و ره عشق مى آموخت گذشتن از خودى و خودیتها را مقدمه ملاقات دوست مى خواند:

صوفى زره عشق صفا باید کردعهدى که نموده اى وفا باید کردتا خویشتنى به وصل جانان نرسىخود را به ره دوست فدا باید کرد 58
کمال انقطاع یا خروج از خودیتها
از دیدگاه امام از دیدگاه امام انسان دراین عالم همانند مسافرى است که به سوى خدا در حرکت است :

[مادامى که حب نفس در دل است وانسان در بیت مظلم نفس است مسافرالى الله نیست بلکه از مخلدین الى الارض است . واول قدم سفرالى الله ترک حب نفس است و قدم برانانیت و فرق خود گذاشتن]. 59

در همین راستاست که کمال انقطاع را[ خروج از منزل خود و خودى و هر کس و هر چه و پیوستن به اوست و گسستن از غیر مى داند] و به آنان که در[ هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث را بریدند و عقال تمنیات دنیا رااز پاى حقیقت علم بر گرفتند] و با کمال انقطاعشان[ در جمع ملکوتیان شعر حضور سرودند] 60افتخار مى کند و به جوانانى که :[ در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده] 61 اند غبطه مى خورد و آنان را[ قافله سالاران وجود] 62 نام مى نهد .

خصومت زاده منیت ها
امام یکى دیگراز مظاهر حب نفس و شعبه هاى خودخواهى را خصومت و اختلاف مى دانست و همواره براین نکته پافشارى داشت که : [ اختلاف و تفرقه] برخاسته ازا انانیتها و خودبینى هاست :

[ اختلاف همیشه ناشى از جهات نفسانى است .اگر همه انبیاءالان در اینجا جمع بشوند اختلاف ندارد براى آن که جهات نفسانى را ندارند... کوشش کنید آن جهات نفسانى بازیتان ندهد که منشا مناقشه واختلاف شود]. 63
او که همواره ازاختلافات رنج مى برد همچون پدرى دلسوز از خصومتها نگران بود و همه را به پرهیزاز کشمکشها فرا مى خواند و وحدت و دوستى رااز ویژگیهاى بهشتیان رهیده از خودخواهى و تفرقه و خصومت راازاوصاف دوزخیان مى دانست :

[مخاصمه مال اهل جهنم است : [خصام اهل النار]. یکى از مصیبتهایى که اهل جهنم به آن مبتلا هستند همین خصامى است که با هم دارند جنگ و نزاعى است که با هم دارند... و یکى از کرامتهایى که اهل بهشت دارند آن : برادرى و دوستى و محبت است]. 64

حب نفس و مظاهر آن
امام که نفس خود را مهار کرده بود و تعلقات دنیویش را عقال همواره براین مهم اصرا داشت که سرمنشا همه لغزشها و گرفتاریها: حب نفس است و بارهااعلام کرد که :

[آنچه خطر براى هرانسانى و هر متصدى امرى هست حب نفس است ... هر بلایى که سرانسان ... مى آید... دراثر هواى نفس و خودخواهى است . در روایات ائمه فرموده اند: راس کل خطیئه حب النفس]. 65

البته باید توجه داشت که این سخن منافات بااحادیثى که مى گویند: [حب الدنیا راس کل خطیئه] ندارد زیرا حب دنیا و حب مال و... همه برخاسته از حب نفس واز مظاهر آن به حساب مى آیند.امام مى فرماید:

[ از حب نفس است که : حب جاه حب به سلطنت حب به مقام حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود... حقیقتا راس همه خطاها و منیتها همین خودخواهى هاست] 66 .

امام که حب نفس را عامل اسارت انسان مى دانست چنین مى فرمود:

[دراین عالم سه نظراست :

1. نظرى که از روى حب مطالعه مى کند.

2. نظرى که از راه بغض به همه چیز نظر مى کند.

3. نظرى که حب و بغض درر آن نیست و آزاداست] 67 .
آنچه عامل ارزش انسان و مایه پرورش اوست همان دیدگاه سوم است که خود رااز همه وابستگیها برهاند و خودخواهیها را کنار نهد و به همه چیز و همه کس از روى آزادى و بى نظرى بنگردازاین روى امام مى فرماید:

[بزرگترین گرفتارى از ناحیه خود ماست که از روى حب نفس یااز راه دشمنى و بغض به مردم واشیاء و گروهها نظر مى کند واین نظر نمى تواند آزاد باشد] 68 .

بالاخره اساس دوستیها و دشمنیهاى انسان برگشت به ( من ) او مى کند و تمام تعریفها و تکذیبهایش نیز از همان ( من ) برمى خیزد:

[این (من) را اگر انسان زیر پا گذاشت و (او) شداصلاح مى کند همه چیز را] 69 .

با نگرشى دوباره به سرفصلهاى این نوشته درمى یابیم که از دیدگاه امام اخلاص و خداخواهى عامل اساسى براى تربیت و به دست آوردن فضیلتها و آراستگى به آنهاست ولى دشمنى توانا و مانعى بزرگ در پیش است به نام حب نفس و خودخواهى و تااو هست به هیچ ارزشى و فضیلتى نمى توان دست یافت . تنها راه نجات این است که : دیو خواهى و خودبینى ها را کنار نهیم تا فرشته خداخواهى واخلاص رخ بنمایاند.این شدنى نیست مگراین که حق یار گردد و لطف او مددکار .

[بارالها! پایان کار ما را بسعادت مقرون فرما و سرانجام رشته معرفت و خداخواهى را به دست ما بده و دست تطاول دیو رجیم و شیطان رااز قلب ما کوتاه فرما و جذوه ایى از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبه حاصل آید و خرمن خودى و خودپرستى ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و جز سرکوى تو بار قلوب را نیاندازیم . محبوبا!اکنون که از تو دوریم واز جمال جمیلت مهجور مگر آن که دست کریمانه ات تصرفى کند و حجابهاى ضخیم رااز میان بردارد تا در بقیه عمر جبران ماسبق گردد.انک ولى النعم] 70 .

 
پاورقى :
1. حکمت عملى شهیدمطهرى /11
2. خدمات متقابل اسلام وایران شهیدمطهرى .630.
3. الا شارات والتنبیهات ج 3.391.
4 و 5. صحیفه نور ج .8 72 71.
6. تفسیر دعاى سحر .96.
7. صحیفه نور ج 13.23.
8. سوره نور آیه 37.
9. سوره ابراهیم آیه 4.
10. تحف العقول چاپ بیروت .32.
11. حماسه حسینى ج 244.1 بحارالانوار ج 394.70 مفردات راغب واژه کلف .
12. امام صادق ( ع ) در حدیثى ضن بر شمردن آفات اهل دانش براین آفت مهم اشاره مى فرماید :...والتکلف فى تزیین الکلام بزوائد الالفاظ. بحارالانوار ج 2.52.
13 غررالحکم ج 1.384.
14سوره احزاب آیه 44 45.
15سیره ابن هشام ج 4.237.
16وسایل الشیعه ج 4. 830.
17علل گرایش به مادیگرى مقدمه
18نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 184.
19 الحیاه ج 2.289.
20 همان مدرک ج 1.146.
21 غررالحکم ج 6.264.
22صحیفه نور ج 7.223.
23 همان مدرک .
24 همان مدرک ج /04/8
25تفسیر سوره حمد .54.
26صحیفه نور ج 8.211.
27 همان مدرک ج 9.175.
28 همان مدرک ج 7.198.
29 اربعین ج 2.50.
30صحیفه نور ج 8.215.
31 همان مدرک .118.
31 همان مدرک .51 50.
33صحیفه نور ج 16.104.
34 همان مدرک ج 18.19.
35ره عشق .
36وصیتنامه الهى سیاسى .
37صحیفه نور ج 7.73.
38 غررالحکم ج 7.311.
39صحیفه نور ج 12. 116.
40 همان مدرک ج 19. 283.
41 همان مدرک ج 5.142.
42 همان مدرک ج 18. 113.
43 همان مدرک ج 3.234.
44صحیفه نور ج 4.18.
45 به نقل از آیه الله مومن .
46صحیفه نور ج 19.256.
47 پیام امام به مراجع و حوزه هاى علمیه 3اسفند 67.
48سوره انعام آیه 162.
49. صحیفه نور ج /03/1
50. صحیفه نور ج 16.130.
51. الا یثاراعلى المکارم غررالحکم ج /01/7
52. صحیفه نور ج 1.88.
53. همان مدرک ج 5.131.
54. اربعین ج 1.316.
55. ره عشق .
56. همان مدرک .
57. روزنامه جمهورى اسلامى شماره 3144 تاریخ 20.6991.
58. ره عشق .
59. اربعین ج 1.318.
60.و 61و 62 پیام امام به مراجع و حوزه هاى علمیه 3اسفند ماه 67.
63. صحیفه نور ج 12.27.
64. همان مدرک ج 16.94.
65. همان مدرک ج 13. 71.
66. همان مدرک ج 16.104.
67. اخلاق از دیدگاه قرآن و سنت /11
68. همان مدرک .
69. صحیفه نور ج 19.255.
70. یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ج 1.100.