دیدار با صاحبنظران : استاد دکتر احمدى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   
                                   

انسان امروز نا امید از ایسمهاى مختلف بیش از هر زمان دیگر نگران بى هویتى خویش است و به دنبال تکیه گاهى محکم براى خود مى گردد.

دراین مجال اندیشه هاى گوناگونى به عنوان مامن و پناهگاه فرا سوى انسان نهاده مى شود تا باور واعتماداو را جلب کند.

امااو که شاهد فرو ریختن بسیارى از تکیه گاههاى به ظاهر قوى و پولادین بوده است باور واعتماد خود رااز دست داده و به سادگى گذشته نمى توانداعتماد کندازاین روى کسانى که باارائه مکتب یا طرح اندیشه هایى در پى ایجاد باور و یقین براى انسانى امروز هستند کارى بس مشکل و توانفر سا دارند.

مکتب اسلام به عنوان آخرین پیام آسمانى و جامع ترین مکتب هدایت اینک دراختیار ما قرار گرفته است و ما رسالت ابلاغ آن را بر عهده داریم رسالتى بس عظیم و خطیر.
هزاران هزاراندیشه بیدار و جستجوگر در پى مکتبى هستند که هویت لازم را به آنان بخشیده و به سرمنزل مقصود راهنمایشان گردد.این گروه عظیم نیز مخاطب حوزه هاى علمیه هستند.

حوزه باید در کنار پاسخ گوئى به مشکلات گروهى از مخاطبین خود که ازاو توقعى جز بیان احکام را ندارند به این مخاطبین نیز توجه کند. در نگاه اینان اسلام مکتبى است که شاید بتواند به سرگردانى در میان ایسمهاى مختلف پایان داده و هویت راستین انسان را به او ببخشد.

این احتمال آنگاه به باور نزدیک مى گردد که اسلام به عنوان یک سیستم فکرى منسجم عرضه شود یعنى مجموعه اى از معارف واحکام که در پرتوى روح کلى اسلام در قالب یک مکتب عرضه شود.

مکتبى که تعریف روشنى از هستى (فیزیک متافیزیک ) وانسان دارد و با تعریفى که ازانسان و هدف آفرینش او مى کند تمام معارف واحکامش سمت و جهت مى یابد.

حوزه هاى علمیه دراحیاى تفکر دینى و معرفى آن در پهنه فرهنگى جهان بایداسلام را به عنوان یک مکتب ارائه دهند. عرضه مطالب پراکنده که نتیجه استنباطهاى جزئى باشد بدون در نظر گرفتن پیام اصلى و روح حاکم بر مجموعه معارف اسلامى نه تنها کارساز نیست که گاهى سراز تناقض و تهافت هم در مى آورد. آنچه مى تواند به مفاهیمى از قبیل دنیا آخرت زهد تقوى اخلاق و... شکل لازم و مطلوب را ببخشد و میان احکام بسیار متفاوت عبادى اجتماعى سیاسى اقتصادى و ... یک رابطه صحیح و منطقى ایجاد کند نگرش سیستمى و مکتبى است . پیام اصلى و روح حاکم بر مکتب مانند محورى است که تمام مسائل ازاو روح و حیات مى گیرند و درارتباط با آن باید توجیه و تفسیر شوند.

مجله حوزه ضمن آرزوى و توفیق براى حوزه هاى علمیه که اندیشه پیمودن این قله رفیع را در معرض مکتب اسلام دارند تلاش مى کند با برگرفتن خوشه هایى از خرمن تجارب واندیشه اساتید بزرگ این راه را

هموارتر کنند. دراین شماره خدمت استاد بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین جناب آقاى دکتراحمدى رسیدیم و گوش جان به فرمایشات ایشان سپردیم . به امیداین که از تجربیات واندیشه هاى ایشان بهره هاى مفید گرفته شود.

( حوزه )

حوزه : در ابتدا از حضرت عالى تقاضا مى کنیم شرح مختصرى از بیوگرافى خویش بویژه در مقطع فعالیت هاى فرهنگى (تحصیل و تدریس ) داشته باشید.
استاد: بسم الله الرحمن الرحیم .

بنده در سال هزار و سیصد و دوازده در یکى از روستاهاى شهرستان ملایر به دنیا آمدم .

پدرم که کشاورز متدینى بود تاثیر مهمى در علاقه من به روحانیت و فراگیرى علوم دینى داشت .

در هیجده سالگى وارد مدرسه علمیه بروجرد شدم .

البته قبل از آن مقدار زیادى از مقدمات ادبیات عرب را خودم خوانده بودم .

در مدت کمتراز چند ماه آنچه را که به صورت گسیخته خوانده بودم شکل گرفت .

من ادبیات عرب را خیلى خوب خواندم .

در مدت پنج سال تحصیل در مدرسه بروجرد تقریبا دروس سطح را به نیمه رساندم و سپس عازم حوزه علمیه قم شدم . در قم بعداز مدت کوتاهى یعنى کمتراز یک سال در درس مرحوم آیت الله العظمى بروجردى شرکت کردم و تاایشان در قید حیات بودند به صورت مرتب شرکت مى کردم . همراه این درس از محضر پرفیض حضرت امام رضوان الله تعالى علیه نیزاستفاده مى کردم . و درس مرحوم آیت الله داماد نیز مى رفتم .اما بیش از همه من از مرحوم استاد علامه طباطبائى قدس سره استفاده کردم .

علاوه بر درس در جلسات خصوصى هم در محضرایشان بودم که آن جلسات بسیار مفید و سودمند بود. جلساتى هفتگى در هر دو هفته سه جلسه با ایشان داشتیم که یک جلسه راایشان تشریف مى آوردند تهران و با کرین و دیگراساتید دانشگاه تهران جلساتى داشتند. در جلسات ما بحث هاى بسیار سودمندى مطرح مى شد چرا که خصوصى بود.این جلسات تا یکى دو سال قبل از وفات ایشان ادامه داشت و

من مى توانم ادعا کنم که این جلسات پربارترین نشست هایى بوده است که من در طول عمر خویش داشتم . از جلسات درس عمومى نیز بسیار سودمندتر بود .

پابپاى دروس حوزوى من دانشگاه تهران هم آمدم واز دانشکده الهیات لیسانس گرفتم . چون دیدم آنچه را درالهیات لیسانس گرفتم . چون دیدم آنچه را درالهیات فرا مى گیرم به نحوى تکرار همان دروس حوزوى است ادامه آن را خیلى سودمند نیافتم . به این لحاظ ازابتداى دوره فوق لیسانس به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بخش فلسفه رفتم . دراین میان من زبان انگلیسى را خوب تقویت کرده بودم که بتوانم در آن دوره شرکت کنم . به لحاظ مشکلات زیادى که داشتم اتمام رساله دکتراى من تا سال پنجاه و هشت به طول انجامید .

بعداز لیسانس در سال 45 دبیر شدم . یک سال در تویسرکان و هشت سال در قم دبیر بودم . در سال پنجاه و چهار به دعوت گروه فلسفه دانشگاه تهران به دانشگاه آمدم . چند واحد هم در بین این سالها در دانشکده ادبیات درس گفتم . هم اکنون دانشیار دانشگاه تهران هستم . در این دانشگاه فلسفه اسلامى یا دوره فلسفه غرب را براى دورههاى لیسانس فوق لیسانس و دکترى تدریس مى کنم . در فلسفه جدید کار من بیشتر روى فلسفه فیلسوفانى مانند: دکارت و کانت بوده است و در فلسفه خودمان فلسفه ملاصدرا و کلیات فلسفه اسلامى .

هنگام گذراز مقطع فوق لیسانس به دکترى کتاب نقد تفکر فلسفى را ترجمه کردم . آن گونه که اهل فن اظهار مى کنند ترجمه خوبى است .این ترجمه در سال پنجاه و هفت منتشر شد.

کتاب تاملات دکارت را نیز در همین سالها ترجمه کردم که بعداز بازگشائى دانشگاهها مرکز نشر دانشگاهى آن را منتشر کرد. ترجمه مقالات دیگر و یک مقدارى دروس فلسفه هم دارم که هنوز چاپ نشده است . کتاب[ تاسیس ما بعدالطبیعه اخلاق] کانت را هم از زبان آلمانى ترجمه کرده ام که هنوز چاپ نشده است .

مقدارى روى ترجمه قرآن کریم به زبان انگلیسى کار کردم . قصد داشتم قرآن را به صورت آکادمیک و علمى به زبان انگلیسى ترجمه کنم . زحمت زیادى کشیده شد چرا که مى خواستم حاوى یک دوره دیدگاه شیعى باشد و در پاورقیها خلاصه اى از تفسیرالمیزان بویژه نظرات ابتکارى مرحوم علامه طباطبائى بیاید. حدود هفت جزءاز قرآن کریم ترجمه شد. بعد که به دستور حضرت امام رضوان تعالى علیه به ستادانقلاب فرهنگى آمدم این ترجمه متوقف ماند و دیگر فرصت نشد که ادامه بدهم .

البته اکنون بنیاد علوى نیویورک مشغول ترجمه تفسیرالمیزان به انگلیسى است . چند نفراز آقایانى که آنجا دست اندرکار ترجمه هستند تشریف آوردنداینجا و فرمودند که : بعداز پایان ترجمه بنده یک بررسى نهایى بکنم که مشخص شود آیا محتوى المیزان به زبان انگلیسى

آمده است یا خیر. بنده هم یک قولى به آنها داده ام . و خیلى خوشحالم که این ترجمه انجام مى شود.البته ما به یک ترجمه خوب و آکادمیک علمى از قرآن کریم به زبان انگلیسى نیازمندیم .

هم اکنون حدود سیصد ترجمه از قرآن کریم به زبان انگلیسى موجوداست که به جز تعداداندکى حاوى دیدگاه هاى شیعى نیست واین کار خیلى ضرورت دارد.

در مورد دیگر فعالیت ها هم باید عرض کنم :ازاواخر سال شصت که بنده به ستادانقلاب فرهنگى آمدم و در شورا مشغول کارهاى دانشگاهى شدم به کمک دوستان سازمان سمت را تاسیس کردیم . دراین سازمان تاکنون سیزده چهارده جلد کتاب دانشگاهى منتشر شده است و تعدادى هم که اگر توفیق یار گرددانجام مى پذیرد. شایداین قدم کوچکى در زمینه رفع نیازمندى دانشگاها در علوم انسانى باشد. همچنین به کمک دوستان مدرسه تربیت مدرس را دایر کردیم که با دشواریهاى فراوان به ثمر رسید. مسوولیت دانشکده علوم انسانى آن نیز به عهده من واگذار شد. تااکنون قریب پانصداستاد در دانشگاه تربیت مدرس تربیت شده که براى تدریس به دیگر دانشگاه ها رفتند.ازاین تعداد بیش از صد و پنجاه نفر از دانشگاه علوم انسانى آن بوده است . در هدایت و راهنمایى دانشجو براى مراحل تحقیق با تهیه رساله و همچنین دعوت از اساتید و برگزارى سمینارها و جلسات کوششى داشته ام .

سابقا مقدارى همکارى با موسسه فرهنگى - آموزشى در راه حق قم داشتم . واکنون هم در مدرسه دارالشفاى قم در بخش تربیت استاد همکارى دارم . همچنین شرکت در بعضى از مجامع علمى و فرهنگى داخل و خارج از کشور وازاین قبیل ....این خلاصه اى از

کارهاى آموزشى و تحقیقى من است .

حوزه : با توجه به اشتغال شما درامور فرهنگ به معنى اخص و آشنایى کامل شما با جریان فرهنگى به معنى اعم چه تمهیداتى را براى حضور مفید و فعال تفکر دینى در سطح این دو فرهنگ ضرورى و لازم مى شمارید؟.
استاد: آنچه زمینه حضور تفکر دینى را در سطح جامعه فراهم مى سازد ضرورت پاسخ گویى به مشکلات گوناگون جامعه و رفع معضلات و مبهمات اجتماعى است . به نظر بنده تفکر دینى ما یعنى اسلام زمینه همه گونه پیشرفت و پاسخ گویى را دارد. البته این ادعا در تحققش کاملا به این بستگى دارد که چگونه روى منابع اسلامى کار واستنباط کنیم . کار عالمان دینى دراین عصر بسیار دشوار و سنگین است چرا که بر طبق مفاد روایت عالم دینى باید نسبت به زمان خود بصیرت داشته باشد.این بصیرت کلید بهره بردارى از منابع عظیم اسلامى است که به دست آوردن آن بسیار دشواراست . براى حضور تفکر دینى و در سطح جامعه عالمان دین ناچارند چنین بصیرتى داشته باشند ضرورت این مساله بسیار روشن است . عالمان دینى باید مخاطب خود را بشناسند و بدانند که در چه دنیائى زندگى مى کنند. در غیراین صورت چگونه مى شود تفکر دینى را به گونه اى فعال و مفید نه حاشیه اى و تزیینى بر جامعه حاکم کرد. مثال ساده اى را مطرح مى کنم :

امروزه اگر شما بخواهید در زمینه اعتقادات علم کلام قرن چهارم را مطرح کنید کتابهاى مرحوم شیخ مفید یا تجرید علامه هیچ جا نمى افتد و تفکر حاکم نمى گردد چرا که مشکلات اعتقادى امروز با آنچه که متکلمان قرن چهارم با آن درگیر بودند بسیار تفاوت کرده است واین درست مانند آن است که شماازابزار کشاورزى آن زمان در کشاورزى مدرن امروزى بهره بگیرید زمان آن ابزار گذشته است .

البته در کلام قرن چهارم نیز کلیات بسیار مفیدى هست که ما مى توانیم از آن بهره بگیریم امااین بهره گرفتن نه به آن معنى است که مسائل به همانگونه قابل طرح باشد. بسیارى از مسائل مطرح شده در علم کلام قرن چهارم ناظر به مشکلات جامعه دینى آن روزاست و به دعواهاى میان متکلمین آن روز و فرقه هاى کلامى موجود در آن روزگار از قبیل کلام نفسى خداوند و حادث و قدیم بودن قرآن کریم و ماننداینها مربوط مى شود که امروزه هیچ زمینه اى بر طرح ندارد.

از طرف دیگر مشکلات کلامى امروز آنقدر گوناگون و گسترده است که در گذشته کسى تصور پیدایش آن را هم نداشته است . دراین انبوه مشکلات اعتقادى کلامى که غالبا دراثراکتشافات و پیشرفتهاى علمى و زندگى ماشینى

صنعتى بشرامروز ناشى شده تنها عالم دینى بصیر به زمان مى تواند با رجوع به منابع اصیل اسلامى و کاوش در مبانى فلسفى - کلامى پاسخ گو باشد.

عالم بصیر به زمان مى تواند بفهمد که امروز پرداختن به مسائل اساسى یعنى اصول دین چه مقداراهمیت دارد و هم اوست که درک مى کند: مسائل فرعى فقهى براى انسان درگیر با مشکلات اساسى اعتقادى در درجه دوم قرار دارد. نخست بایداو رااز چنگال مشکلات تضادها و بن بست هاى عقیدتى رهانید آنگاه ازاو توقع عمل داشت .

شما ملاحظه کنید مرحوم علامه طباطبائى در زمانى اقدام به تالیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم فرمودند که اندیشه ماتریالیستها رایج شده بود و گروهى از جوانان ما را در معرض خطر جدى قرار داده بود. دراین زمان که نمى شد با رساله عملیه به دفع شبهات پرداخت . سخنان وعظ و خطابه و حدیث هم جایى نداشت چرا که اینها براى مخاطب اهل تسلیم است یعنى کسى که مراحل ایمان را پشت سر گذاشته و مبانى و مقدماتى را پذیرفته باشد.

ولى با کسى که دراصول و مقدمات تردید دارد که نمى شوداز حدیث و قرآن سخن گفت . دراینجا بایداز مبدا شروع کرد از مساله شناخت . و اصولا مطرح کرد که شناخت مااز عالم چگونه است و تا چه حد مى تواند درست یا غلط باشد و مسائل دیگر.

این کار در مرحله اول به عهده حوزه هاست چرا که آنها عهده دار بیان محتوى دین هستند.اگر حوزه ها فقط به بیان مسائل فرعى فقهى بپردازند این مسائلى اساسى و مبانى را چه کسى باید مطرح کند؟ در اینجا تذکر و دو نکته را لازم مى دانم :

اول :این که مرحوم علامه طباطبائى در آن زمان احساس وظیفه کرد و به تالیف این گونه مسائل اساسى پرداخت این نتیجه بصیرت آن مرحوم به زمان و درک مشکلات اساسى بود.

دوم : آنچه موجب اتقان کارایشان شد هب گونه اى که دراین آثار جایگاه هر علمى مشخص و معین گردید اجتهاد آن مرحوم است .اگرایشان مجتهد و صاحب نظر نبوداین گونه جایگاه عرفان فلسفه اخلاق و فقه رعایت نمى گشت . حوزه ها باید بر عرضه مبانى دین یک قسمت اساسى و معتنابه از بهترین نیروهاى خود را دراین جهت تربیت کنند.این اشتباه است که ما فقط به فروع بپردازیم و تمام همت خود را صرف آن بکنیم . پس پاسخ به مسائل اساسى و مشکلات عقیدتى فراوان که امروز در سرتاسر دنیا تفکر دینى را هدف گرفته است به عهده کیست ؟ .

کدام نهاد یاارگانى بجز حوزه ها باید نیاز وجدانهاى بیدارى که امروز در سراسر دنیا به دنبال یک تفکر دینى اعتقادى آرام بخش و سازنده مى گردند برآورده سازد؟

من شنیدم که بعد ازاین مقدار آزادى که

گورباچف به مردم شوروى داد در همان روزهاى اولیه تنهااز کشور کوچک اتریش حدود یک ملیون و سیصدهزار نسخه انجیل به زبان اتریشى به شوروى فرستاده شده است .

خوب ما براى همین برادران شیعه اصیل آذربایجانى که على رغم سالها حکومت مارکسیستى دین خود را حفظ کردند و بنا به نقلى سال گذشته در مراسم عزادارى امام حسین[ ع] در باکو یک دسته عزادار صدهزار نفرى تشکیل دادند چه کردیم ؟ چقدر جزوه و کتاب حاوى مبانى اسلامى براى آنها تهیه وارسال کردیم ؟ مشکل اساسى مااین است که زمان و مخاطب خود را آنچنان که باید نمى شناسیم به این جهت نتوانستیم آن گونه که باید برنامه ریزى کنیم . براى عرضه تفکر دینى نه تنها زمان را باید خوب شناخت بلکه مکان هم باید کاملا شناخته شده باشد. در برخورد با تفکرهاى گوناگون و بسیار زیادى که برجهان امروز سایه افکنده است راههاى گوناگون و مناسبى را باید برگزید: مطالبى که براى مساجداست با آنچه براى دانشگاه لازم است فرق مى کند. معنى این حرف این نیست که خداى نخواسته نفاق بورزیم نه . ما با تفکرات گوناگون مبانى مشترکى داریم که باید آن را بشناسیم و مساله رااز آنجا طرح کنیم و بعد رفته رفته نقائص مبانى مقابل را مطرح کرده پیام خود را برسانیم که البته این کار بسیار مشکلى است و زحمت فراوان دارد و با ساده اندیشى و ساده انگارى عملى نیست و نتیجه مطلوب فراهم نمى گردد. حوزه هاى ما باید در جریان ریز جنبه هاى فرهنگى گوناگون دنیا باشند. گروه هایى از مناطق مختلف دنیا دیدن کنند و با تفکرهاى گوناگون آشنا شوند و مجموع اطلاعات خود را بیاورند و در مجامعى با حضور صاحب نظران رشته هاى مختلف به تجزیه و تحلیل آن بپردازند. دراین صورت مى توان آن رسالت فرهنگى جهانى که امروز فرصت انجامش براى ما فراهم آمده است به انجام رساند.

واین کجا با آنچه ما در پیش گرفته ایم سازگاراست ؟

در یک ملاحظه گذرا و سطحى این نتایج به دست مى آید. شما ملاحظه کنید: مرحوم آیت الله شهید مطهرى که یکى از شاگردان مرحوم حضرت امام و مرحوم علامه طباطبائى بود با همین مقدار آثار و تالیفات خود چگونه درارائه یک مکتب به دانشجویان مسلمان موفق بود و توانست تفکر دینى را در سطحى خوب از جامعه بگستراند.این کار با هیچ رساله یا حاشیه اى بر کتاب رسائل و مکاسب که با آن دقت و مو شکافى اعظام حوزه مى نویسند نمى توان انجام داد. نتیجه و کاربرداین دو در گسترش فرهنگ اسلام و تفکر دینى به هیچ وجه قابل مقایسه نیست .

البته رساله و حاشیه درست لازم و ضرورى است و به جاى خود بسیار محترم است و دستورالعمل شبانه روزى همه مااست اما در

این زمینه کارآیى ندارد به این جهت باید متناسب با هر هدفى ابزارى تهیه دید.

و باز تاکید مى کنم که این در مرحله اول به عهده حوزه هاست .

حوزه : حضور حضرت عالى در سمینارهاى گوناگون داخل و خارج از کشور موجب شده است که سوال کنیم : چگونه مى توان تفکر دینى را به مانند تئوریهاى علمى و قابل عرضه به جوامع علمى و فرهنگى دنیا عرضه کرد؟
استاد:این کار بسیار عظیمى است که تمام متفکرین دنیا را چه دیندار و چه بى دین به خود مشغول کرده است . همه مى خواهند تفکر خود را در سطحى قابل قبول و قابل عرضه در پهناى فکرى و فرهنگى جهان مطرح کنند که البته بسیار هم ضرورت دارد چرا که یک اندیشه و تفکراگر بخواهد حیاتى سازنده و مفید داشته باشد بایداین گونه مطرح شود. براى طرح این گونه اى باید تفکر به صورت مکتب درآید یک مجموعه هماهنگ سامان دار به گونه اى که بتوان فروع آن را بر مبانى اصولى آن شناخت و بین فروع واصول آن یک رابطه منطقى و قابل قبول باشد چرا که اگر تفکر به این صورت هماهنگ و سامان دار نباشد در هر جا سوال برانگیز و مشکل زاد خواهد بود. تفکرى که مى خواهد به صورت طبیعى و منطقى مشکل گشا باشد تفکرى است که حداقل در هفتاد - هشتاد درصد بین فروع واصولش هماهنگى کامل وجود داشته باشد .

این حالت مکتبى و هماهنگى بودن و سامان داشتن در خوداسلام هست . به عقیده من اندیشه اسلامى یک اندیشه مکتبى هماهنگ و راهگشاست اما این اندیشه کمتر این گونه

عرضه شده است . براى این کار باید نخست از بررسى مبانى شروع کرد شبیه کار مرحوم علامه طباطبائى دراصول و فروع را هم منسجم بر مبانى مبتنى ساخت .

از آغاز خلقت تاکنون این سوال مطرح بوده است که محتواى اندیشه ما بعدالطبیعه چیست ؟ و وحى دراین زمینه چه پیامى دارد؟ مکتبى که مى خواهداندیشه ماوراءالطبیعه و محتواى وحى را دراین زمینه با محتوى عملى دین تلفیق و هماهنگ کند عهده دار کار بسیار عظیمى است چرا که اندیشه ماوراءالطبیعه یک اندیشه فلسفى قابل طرح واستدلال است که مورد نقض وابرام قرار مى گیرد و باید بااستدلالهاى منطقى اثبات گردداما پیام عملى دین کمتراستدلال منطقى به دنبال دارد و در مواردى کاملا تعبدى است . نوع استدلالهاى موارد غیرتعبدى هم با استدلالهاى امور ماوراءالطبیعه متفاوت است چرا که در زمینه مسائل عملى کاربردها و کارآیى ها مطرح است .از مسائل عبادى محض که بگذریم مسائل عملى دیگر در حیطه علوم انسانى قرار مى گیرند که اگر ما با توجه کامل به مسائل جامعه شناسى روانشناسى حقوق تاریخ جغرافیا اقتصاد و ... به منابع اصیل اسلامى رجوع بکنیم و دراین رجوع اصول کلى مکتب را کاملا در نظر داشته باشیم نتیجه استنباط ما یک مجموعه همگن و به هم پیوند خورده اى مى شود که به ضمیمه آن اصولى کلى یک مکتب مى گردد مکتبى که فروع استنباط شده آن در مرحله اول بااصول آن سازگارى داشته و در مرحله دوم ناظر به آخرین پیشرفت هاى علمى زمان خویش است .این چنین مکتبى مى تواند به لحاظ تکیه بر سرچشمه وحى ادعا کند که مترقى ترین و کارآمدترین اندیشه هاى نظرى و عملى را دارااست .

این مجموعه نه تنها قابل طرح در پهنه فرهنگى دنیاست که استعداد قبضه این پهنه را نیز دارد.

در زمینه متابعت فروع ازاصول مثالى بزنیم :

تفکر مذهبى کاتولیک و تفکر مذهبى پروتستان هر دو دو تفکرى برخاسته از آئین مسیحیت هستندامااین دو دراصول کلى خود دنیا را به دو صورت مى بینند: کاتولیک مى گفت دنیا جایگاهى است که باید زودتر آن را ترک گفت پس باید در آن به حداقل اکتفا کرد و تنها به فکر آخرت بود.

لوتر رهبر پروتستان گفت : خداونداز ما به عنوان وطیفه خواسته است که همین دنیا را آباد کنیم . آبادى این دنیا و توجه به آبادانى بهتر آن مطلوب خداست واین کار عبادت تلقى مى شود واگراین عبادت را انجام دهیم خود سبب وصول بهشت برین خواهد بود.

بدون تردید این دو نوع تفکر و برداشت از دنیا دو گونه اعمال بسیار متفاوت مى سازد چرا که در تمام اعمال فیزیکى و روانى معتقدین به خود سریان داشته به آنها شکل مى دهد.

ما هم درارائه اسلام به عنوان یک مکتب باید

حساب این اصول را بکنیم . آیا ما پیامبراسلام را رسول پیام و جهاد و کار و عبادت مى دانیم یا نه معتقدیم که کار و جهاد به حکم ضرورت بوده است واو مى خواسته که امتش فقط به عبادت بپردازد.

ابهام دراین اصول در تمام استنباطهاى فرعى ما تاثیر مى گذارد همچنان که مشخص بودن آنها به تمام استنباطهاى فرعى ما روشنى و جهت مى بخشد. بنابراین لازم است که یک گروه از عالى ترین متفکرین اسلامى در یک مدت خوب و با حوصله کامل بنشینند و بر روى مبانى کار کنند و بعداعلام بکنند که با توجه به صول اولیه و مسلم اسلامى سیراستنباط مسائل فرعى چگونه باید تعیین شوداین قدم اول است . در مرحله بعد کسانى که مى خواهند در فروع استنباط کنند باید علاوه بر برداشتن شرایط اجتهاد معمول تمام اطلاعات کافى لازم را درباره موضوع مورد نظرشان دراستنباط داشته باشند تا بتوانند مصداق عالم بصیر به زمان باشند و با بصیرت کامل فتوا بدهند.

مشخص شدن اصول و نوع نگرش ما به آن بسیار سرنوشت ساز و حساس است و گاهى معنانى و مفاهیم را براى ما تغییر مى دهد. بد نیست دراین زمینه نیز مثالى بزنیم :

چنانکه مى دانید در عالم اسلام اکثر مسلمانها به دنیا با دیده مثبت نگریسته اند که این برگرفته از خوداندیشه دینى است چرا که روایات زیادى بااین مفاد داریم که شخصى ازامام[ ع] سوال مى کنند: من تلاش مى کنم تا پولى به دست بیاورم و به زندگى خود و خانواده ام سر و سامان ببخشم به خویشانم کمک بکنم به حج بروم و به دیگران محتاج نباشم آیااین طلب دنیاست واشکال دارد؟امام در پاسخ مى فرمایند: نه تنها این اشکال ندارد بلکه عبادت و طلب آخرت محسوب مى شود نه طلب دنیا.

در پرتواین اندیشه ما تلاشگران زیادى داشتیم که مازاد حاصل تلاش خود را صرف مصارف عمومى از قبیل باى مسجد آب انبارها مدارس راهها پلها و سایر کارهاى عام المنفعه کردند چرا که تلاش براى تاسیس این گونه رفاهیات اجتماعى و عمومى را عبادت مى دانستند و نمى گفتند که این امور دنیوى است و بایداز آن پرهیز کرد.

در فرهنگ و بینش اینها واژه عبادت بسیار فراتراز نماز روزه و ... معنى مى شود.

[ هوالذى خلقکم فى الارض و استعمرکم فیها] این مى شود که خداوند از ما خواسته است که زمین را آباد کنیم . بنابراین همه موظفیم کار و تلاش بکنیم تا دراین آبادانى که عبادت است سهمى داشته باشیم . دراین فرهنگ کشور اسلام باید آباد باشد و اگر بهتر از کشورهاى دیگر نباشد حداقل در رادیف بهترین کشورهاى دیگر نباشد حداقل در ردیف بهترین کشورها باشد و ما موظفیم این کار را بکنیم تا الاسلام یعلو ولایعلى علیه، تحقق پیدا کند .

دراین فرهنگ تلاش عبادت تلقى مى شود

زیرا که مطلوب خداونداست بنابراین فرد حق ندارد تمام وقتش را به نماز یا دعا و یا تلاوت قرآن بگذراند.

عبادات واجب جاى خود دارند و هر کدام به موقع خود بدون هیچ کم و کاستى بایدانجام شوند و هیچ امرى نمى تواند مانع انجام آنها بشود اما در پرتوى این اصل نمى شود به جاى خدمت به مردم واجتماع نماز یا دعا و یا قرآن خواند چرا که مطلوب شریعت دراینها خلاصه نمى شود و دیگر مطلوبات شریعت نیز عبادت است .اگر جامعه اى این گونه بیندیشد و تفکر عمومى این بشود مسیر جامعه تغییر مى کند چنانکه عکس آن نیز همین گونه است .

حوزه : آگاهى به تفکر متفکرین دنیا چه متفکرین دنیا چه متفکرین دینى و چه غیر دینى تا چه حد مى تواند در بارورى تفکر دین ما موثر و مفید باشد؟
استاد: خیلى زیاداگر قراراست که مااز محدوده زندگى خود پا را فراتر بگذاریم و تفکر خود را در سطح فرهنگى جهانى عرضه کنیم آگاهى ازافکار متفکرین و نحوه برخورد آنها با پدیده ها بسیار ضرورى و لازم است .

بینش دیگران را نسبت به خودمان خودایشان آینده دین الحاد و دیگر پدیده هاى باید بدانیم . براى این آگاهى جداى از مطالعه و دقت در آثار دیگران باید نشستها و سمینارهاى علمى نیز فراهم گردد که در یک جو کاملا آزاد به گونه اى که افراداحساس امنیت و آزادى بکنند بیایند و حرفهایشان را بزنند و ما هم در آنجا با طرح مسائل واقع بینانه و آکادمیک حرفهایمان را بزنیم و ضمن نقادى درست از حرفهاى دیگران مطالب خود را نیزارائه دهیم . تجربه نشان داده است که این نشستها خیلى مفید و پرباراست . در سه تا نشستى که ما با چند تن از دانشمندان آلمان داشتیم که دو تاى از آن در آلمان برگزار شد و یکى درایران مفید بودن این نشستها به خوبى مشخص بود. یکى ازاین نشستها صرفا به مسائل فرهنگى اختصاص داشت و دوتاى آنها مربوط به مسائل دینى و سیاسى مى شد. حدود پانزده نفرازاساتید دانشگاه ما با چهارتن از آقایان نشستى دو روزه داشتیم که خیلى مفید و سازنده بود. آنان هم از نحوه برگزارى و برخوردها و طرح بحثهاى واقع بینانه تشکر کرده بودند.این گونه جلسات باعث مى شود که ما کاملا در جریان تفکر دیگر متفکرین دنیا قرار بگیریم و حتى از تجارب آنها در برخورد با مشکلات استفاده کنیم واین براى ما خیلى ضرورت دارد چرا که بدون آن حضور در عرصه فرهنگ جهان براى عرضه تفکر دینى غیرممکن است .
حوزه : با توجه به تماس عینى حضرت عالى با دو مرکز فرهنگى آموزشى کشور (حوزه و دانشگاه ) تقاضا مى کنیم ضمن یک مقایسه بین این دو مرکز نقایص وامتیازات هر یک را بر شمرده چگونگى ارتباط مفیداین دو قطب آموزشى را با یکدیگر ترسیم بفرمائید.
استاد: دانشگاه یک مکان ملى است یعنى براى همه است وافراد متفاوتى به آن راه مى یابند:افرادى با دیانت قوى ضعیف و یا کاملا غیر معتقد و بى دین چرا که در نگاه عمومى دانشگاه محلى است براى فراگرفتن یاافزایش معلوماتى در جهت ارائه واداره زندگى بهتر و یا راحت تراما حوزه این گونه نیست چرا که عموم کسانى که وارد حوزه مى شوند ازابتدا خود را آماده کرده اند که کاملااهل دین باشند و نهایتا هم عالم دینى بشوند.

خوداین دو گونه هدف ورود نتایج متفاوتى را به دنبال دارد از جمله : تفاوت نگرش به درس و بحث . کسى که مى خواهد درس دین بخواند خود را موظف مى بیند که تااعماق مسائل را بکاود و پیش برود چرا که مى ترسد خطا بفهمنداحساس مسوولیت مى کند که اگر درست نفهمد یا درست نفهماند گناه کرده است .اما در فراگیرى یک متن غیر دینى کاملا طبیعى است که دانشجو چنین احساسى را ندارد. در فهم متن غیردینى تلاش مى شوداما در بد فهمیدن آن احساس گناه نیست به این لحاظ معمولا تفکر دینى عمیق تراست چرا که چنین احساسى آن را پشتیبانى مى کند.

متون غیر دینى فقط یک متن آموزشى است واستاد آن نیز تنها یک معلم است . در حالى که متون دینى جداى از یک متن آموزشى قداستى هم دارد واستاد آن گاهى مراد و مرشد نیز

هست به این لحاظ فرهنگ احترام به درس واستاد در حوزه ها قوى تراز دانشگاههاست عمق محبت و مودت در آنجا بیشتراست .

همچنین این دو گونه هدف ورود در تمام مراحل تحصیل دو فرهنگ نسبتا جداگانه را نیز حاکم مى کند.

از جمله امتیازات دانشگاه این است که اهداف هر کدام از رشته هاى آن کاملا روشن است و متناسب بااهداف برنامه ریزى و زمان بندى شده است . دانشجو مى داند که بعداز مدتى تحصیل باید مجموعه قابل استفاده کاربردى از معلومات نظرى و عملى پیدا کند تا بتواند وارد بازار کار شود و نیازمندیهاى کشور را در جهات گوناگون برطرف کند.اما در حوزه ها عملااین جهت کم است واین گونه برنامه ریزى نشده طلاب معمولا تربیت نمى شوند که پس از یک مدت معین هر کدام در رشته خاصى فارغ التحصیل شوند و به کار خاصى بپردازند .

دانشجو که در یکى از حدود سیصد رشته دانشگاهى تحصیل مى کند. مى داند که هر چه زودتر باید تحت ضوابط تحصیل خود را تمام کند و به رفع نیازمندیهاى جامعه بپردازد بنابراین در زمینه کار خودش رفع نیازمندیهاى جامعه را روشن تر و عملى تر مى یابد. ضوابطى از قبیل کنکور ورودى امتحان هاى میان ترمى پایان ترمى و خروجى او را مقید به یک نظم وانضباطى مى کند.او مى داند که تمام مدت عمر را نمى تواند در دانشگاه بماند و به تحصیل بپردازد. چنین نظم وانضباطى متاسفانه در حوزه ها کمتر دیده مى شود. شوراى محترم مدیریت حوزه علمیه قم درصدد بر پایى نظم وانضباطى است وامیدواریم هر چه زودتراین کار راانجام دهند تااز هدر رفتن وقت و نیروى عظیم طلاب جلوگیرى شود.

حوزه : آیا حضرت عالى تخصصى بودن علوم دانشگاهى را یک امتیاز مى دانید؟ و آیااین شیوه را در رشته هاى گوناگون علوم حوزوى نیز توصیه مى فرمائید؟
استاد: بله این یک امتیازاست چرا که به هیچ وجه جاى تردید نیست که اگر یک علمى به صورت تخصص در نباید گسترش و عمق پیدا نمى کند.این گفته ظاهرا منسوب به شیخ بهایى است که : غلبت على کل ذى فنون و غلبت على ذوفن واحد.

کاملا طبیعى است آدمى که یک علم و یک فن را پى مى گیرد مى تواند تمام زوایا و زیر و بم آن را بکاود و به آن برسداما کسى که به این علم به صورت یکى از مجموعه علومى که مى داند نگاه مى کند چنین توفیقى نصیبش نمى شود.البته علوم در مراتبى از ریشه ها با هم پیوند دارند و یک علم را نمى شود به کلى از علوم دیگر جدا کرداما حق این است که در هر کدام از علوم قله اى هست که نمى توان به آن دست

یافت مگر وقت کافى و صرف توجه کامل به آن بشود.

فقط نابغه ها مى توانند در چند علم مختلف همزمان به قله ها دست یابند که البته زمان امور فرهنگى به دست نابغه ها نیست و ما براى نابغه ها برنامه ریزى نمى کنیم . هر زمان نابغه اى پیدا شد خودش مى داند که چگونه راه را بپیماید. ما که براى افراد عادى و معمولى برنامه ریزى مى کنیم باید واقع بینانه برنامه ریزى کنیم .

بارها شنیده ام که مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى فرموده بودند: ما باید حتى فقه را هم تقسیم بندى و تخصصى بکنیم : گروهى فقط معاملات را بخوانند و گروهى فقط عبادات را بخوانند و ...

این تقسیم بندى بسیار به جا و ضرورى است و حوزه ها بایداین کار را بکنند. شما نمى توانیداز یک فقیه توقع داشته باشید که تمام جزئیات از یک فقیه توقع داشته باشید که تمام جزئیات فقه را با آن گستردگى در حد کمال مطلوب بداند و به مسائل سیاسى اقتصادى حقوق و ... (آن هم در چنین عصرى ) وقوف کامل داشته باشد چه رسد به این که در تاریخ اسلام تفسیر کلام و سایر علوم تخصص پیدا کند.

البته یک فقیه و یا مفسر باید کلیاتى ازاین علوم را بداند و نمى تواند نسبت به آنها بیگانه باشد.اما حوزه نیز نمى تواند در زمینه این علوم به همین کلیات که یک فقیه و یا مفسر مى داند اکتفا کند هر کدام از علوم حوزوى باید متخصصینى داشته باشد که قله هاى آن علم را بعداز طى تمام مراحل در نور دیده باشد.

هر طلبه اى که وارد حوزه ها مى شود باید یک کلیاتى را بیاموزد چرا که این کلیات حداقل معلومات براى یک عالم دینى به حساب مى آید. فراگیرى ادبیات عرب که از علوم مشترک و ضرورى تمام رشته هااست وادبیات فارسى که براى ما فارسى زبانها وسیله کارمان محسوب مى شود و مقدارى فقه واصول تفسیر کلام و کلیاتى از حقوق جامعه شناسى روان شناسى تاریخ جغرافیا اقتصاد و آشنایى با دیدگاههاى ملل و نحل داخل و خارج کشور لازم و ضرورى است .

هر طلبه اى بایداین مقدار معلومات را داشته باشد.او بااین مقدار معلومات در هر جائى که باشد مى تواند با همراه داشتن یک تحریرالوسیله نیازهاى دینى عموم مردم را بر طرف کند و مشکلات آنها را پاسخ گو باشد.این یک مرتبه عمومى است و بعدازاین مرحله اگر کسى در خوداستعداد و توان ادامه راه و طى طریق بیشترى را مى بیند باید بنا به ذوق واستعداد خود رشته اى از علوم حوزوى راانتخاب کند و در همان رشته پس از گذارندن امتحان دقیق ادامه تحصیل دهد.

تنهاازاین طریق مى توان افراد صاحب نظر در علوم اسلامى تربیت کرد.

از باب نمونه : کسى که مى خواهد متخصص اقتصاداسلامى بشود جداى از مسائل خاص اقتصادى اسلامى باید سیستمهاى اقتصادى

حاکم بر جهان امروز را نیز خوب بشناسد و بعد یک دوره تاریخ اسلام را با بینش اقتصادى به طور کامل مطالعه کند تا بیاید که وضع اقتصاد در طول تاریخ اسلام چگونه بوده است . در اینجااگر بخواهد به همین مقداراز معلومات اکتفا کند و به استنباط مسائل اقتصادى بپردازد به[ مکتب] اقتصادى دست یافته است و براى ارائه و عرضه حاصل استنباط خود باید نحوه پیاده شدن آن و بررسى پیامدهاى اجرایى آن را نیز در نظر بگیرد. به این جهت باید به[ علم] اقتصاد نیز بپردازد و به کلیات آن مسلط شود تا بتواند برنامه کلى اجرایى براى نظرات خود تدوین کند برنامه اى که حتى المقدور بدون پیامدهاى ناخوشایند و ناسازگاراجتماعى باشد. طبیعى است که چنین اقتصاددانى معمولا نمى تواند مفسر یااصولى و یا متکلم جامعى هم باشد.

این توقع غلطى است که مااز عالمان دینى یک جامع نگرى در کلیات و تخصص در یک علم خاص ممکن است اما جامع نگرى در حد تخصص در توان نابغه هاست خود عالمان دین نیز باید براى مردم مطرح کنند که هر کدام از ما در یک زمینه اى تخصص داریم واگر سوال باایراداز سطح عمومى و عادى گذشت براى گرفتن پاسخ باید به دنبال متخصص زمینه سوال بود وازاو پاسخ دقیق و قطعى را گرفت .

این بسیار طبیعى و عادى است و هیچ خلاف توقعى هم نمى شود همانگونه که مردم از یک دندان پزشک توقع تعیین نمره عینک را ندارند بااین که هر دو در حوزه علوم پزشکى کار مى کنند.

حوزه : با توجه به مزایا و آفات مدرک گرایى آیا وجود مدرک را در حوزه هاى علمیه مفید مى شمارد؟
استاد: بنده معتقدم که اگر قراراست ما در یک کشورى که تفکر دینى نظام رسمى آن کشور را شکل مى دهد. نظم و حساب و کتابى داشته باشیم باید براى هر کارمان یک گواهى نامه انتخاب کنیم .

بدون هیچ تردیدى امروزه روحانیت در کشور ما چهره اى است که مردم براى او در جامعه یک حساب خاصى باز مى کنند. همپایه تکریم و احترام مراجعاتى دارد و مردم ازاو توقعاتى مى کنند ما چگونه مى توانیم با کسى که در حوزه درس خوانده و زحمت فراوان کشیده با آن کسى که درس کافى نخوانده و زحمت چندانى را متحمل نشده است برخورد یکسان داشته باشیم . آن که تیزهوش بوده وازاستعداد سرشارى برخوردار بوده است با آن که این ویژگى را نداشته چطور مى توانند یکسان باشند.اینها و نمونه هاى دیگر در جامعه تقریبا یکسان نمود پیدا مى کنند. آدمى که دو سال درس

خوانده یا چندان درس نخوانده گاهى به لحاظ دیگر از یک فرد تحصیل کرده و زحمت کشیده موقعیتى مناسب تر مى یابد. ممکن است شما بگوئید درارائه مدرک مشکلاتى هست امااین در مقایسه با مشکلات و ناهمواریهاى عدم ارائه مدرک بسیار ناچیزاست .البته مدرک را باید کاملا طبق ضوابط استاندارد شده داد. شما ملاحظه کنیداز میان دانشگاههاى فراوان کشور فیلیپین وزارت علوم ما فقط یک دانشگاه قبول دارد و فقط مدرک همان را معتبر مى شمارد. در کشور آمریکا طبق آمار ده سال پیش بیش از سه هزار مرکز آموزش عالى وجود داشت که تنها تعدادى از آنها را وزارت علوم ما قبول دارد و بقیه را معتبر نمى داند و همین طوراست در فرانسه . چرا این گونه است ؟ چون بسیارى از آنها دکه کسب است نه مرکز آموزشى . بعضى از نمایندگان پارلمان متفکرین و یا فرهنگیان دراین کشورها اعتراض کردند که چرااین مدارک بى ارزش را به دانشجویان خارجى مى دهند؟ در پاسخ به آنها گفت شد: چه عیبى دارد؟ازاین راه ارز زیادى عاید کشور مى شود و ما هم به آنان یک مدرکى مى دهیم . مدرک قالیچه اى در دانشگاهها معروف است . حوزه بایدافراد خاصى را براى گرفتن امتحان و دادن مدرک تربیت کند که آنان به عنوان یک وظیفه دینى مدرک قابل قبول و کارآمد که نشانگر میزان واقعى معلومات هر طلبه در رشته خاص و مقطع تحصیلى خاص باشد به او بدهند.

این گروه باید به گونه اى تربیت بشوند که بدانند مدرک یک نوع حق است .ارائه مدرک یعنى سپردن زمان امور دینى مردم به یک فرد که اگر ضوابط کامل در آن رعایت نشده باشد خلاف شرع مسلم است چرا که سپردن اموراجتماع به فردى نالایق مى شود.این نوع نمره و مدرک دادن کارى بسیار دشواراست .
اخیرا در وزارت بهداشت و درمان مطرح کردند که اگر پزشکى بى سواد باشد جان مردم در خطراست بنابراین دانشجویان رشته هاى پزشکى باید یک امتحان جامع داشته باشند.

اگر بى جهت نمره دادن به دانشجوى پزشکى جان مردم را به خطر مى اندازد یا لیسانس نابجا دادن به یک دانشجوى هنر یا تاریخ باعث از هم پاشیده شدن فرهنگ کشور و به هم ریختن معیار و ملاکهاى آموزشى کشوراست دادن مدرک به یک فرد نالایق در حوزه هاى علمیه خطرش به مراتب بیشتر و عواقب آن وخیم تراست چرا که این فرد آیات قرآن رااشتباه معنى خواهد کرد تاریخ اسلام را وارونه نقل خواهد کرد.

به همین لحاظ علماى گذشته ما هم که به شاگردان فاضل خود اجازه اجتهاد مى دادند ساده نبود. فرد را در طول سالها مى شناختند کیفیت درس و بحث و نحوه اشکالات او را در درس و خارج درس مى دیدند آن که گاه تایید مى کردند که او قوه استنباط دارد. بعدها که در رژیم گذشته مسائل به صورت دیگر درآمد بسیارى از مراجع از دادن اجازه اجتهاد خوددارى مى کردند.

اگر درارائه مدرک یک امتحان بسیار دقیق کتبى و شفاهى با شناسائى کامل انجام شود و نظراستاد فرد را نیز جویا شوند و براى هر مقطع تحصیلى در رشته هاى گوناگون مدرک خاصى را در نظر بگیرند آن وقت قدراشخاص مشخص مى شود و راه سوءاستفاده افراد کم سود یا بى سواد از وجهه روحانیت سد مى گردد.البته تنها به دادن مدکر نبایداکتفا کرد.

بعدازاین که افراد در رشته هاى مختلف فارغ التحصیل شدند و حوزه آنان را جهت رفع نیازمندیهاى جامعه به مراکز مورد نیاز گسیل داشت باید براى آنان به نحوى آموزش هاى ضمن خدمت داشته باشد و به آنان خط بدهد و حداقل هر سالى یک مرتبه از آنان بیلان کار بخواهد تا میزان موفقیت افراد سنجیده شود وازاین طریق حوزه بداند در چه زمینه هایى کمبود نیرو یا تراکم نیرو دارد و بتواند براین اساس برنامه ریزى آموزشى و اجرائى بکند.

در سال پنجاه و پنج در خدمت بعضى از دوستان سفرى به کشورهاى اروپایى و آمریکایى داشتیم .از جمله به واتیکان هم رفتیم . در آنجا بیش از یک ساعت با یکى از کاردینالهاى واتیکان گفتگو کردیم .او اهل سوریه بود و بعداز طى مراحل زیادى براى خدمت در واتیکان انتخاب شده بود. مقدارى از نظام واتیکان و روحانیان مسیحى صحبت کرد. کتابى نسبتا بزرگ و قطور را به ما نشان داد و گفت : ما دراین کتاب اسم و آدرس و شماره تلفن همه افرادى که وابسته به کلیساى کاتولیک هستند در سرتاسر دنیا داریم و مى دانیم که چه کسى در کجا است . با توجه به خصوصیاتى که از تمام افراد داریم همواره با آنان در تماس هستیم و کار آنان را زیر نظر داریم . میزان و نوع

فعالیت آنان ارزیابى مى شود و براین اساس جابجا مى گردند. علاوه براین مجمع هاى سالانه اى تشکیل مى شود که در آن افراد نسبت به کارى که دارند توجیه و راهنمایى مى گردند.ازاین طریق ما یک شبکه به هم پیوسته و یک پوشش مناسب براى مناطق تحت نفوذ کلیساى کاتولیک فراهم مى کنیم .

این تجربه بسیار خوب و موفقى است که ما هم باید به گونه اى مناسب با شرائط و فرهنگ خودمان از آن بهره بگیریم .امروزه کاملا به جا و ضرورى است که حوزه میزان و کیفیت نیاز به روحانى و مبلغ دینى را براى داخل و خارج کشور دقیق ارزیابى کند و بداند که چه تعداد شهر و روستا داریم و چه مراکز علمى و فرهنگى احتیاج به وجود روحانى است و براى خارج از کشور چه تعداد روحانى لازم است و براین اساس و متناسب بااین نیازها طلبه بگیرد و روحانى تربیت کند. کیفیت نیاز هر محله با محله دیگر به روحانى فرق مى کند تا چه رسد به شهرهاى مختلف و مکانهاى آموزشى علمى گوناگون . نیروى هر جا باید با روان شناسى و بینش و معلومات لازم براى همانجا تربیت شود. نیاز محله اى که مردمى دارد با سوالهاى گوناگون و درگیر با تضادهاى فرهنگى متفاوت بسیار فرق مى کند.اگر روحانى متناسب با مکان تربیت نشده باشد و معلومات لازم را نداشته باشد حضورش نمى تواند کاملا مفید باشد و در مواردى خداى نخواسته مضر هم خواهد بود.

نوع بحثى که در یک مسجد براى مردم متدین مطرح مى شود فرق مى کند با بحثى که مى خواهد در یک مجمع فرهنگى یا در یک سمینار بین المللى مطرح بشود. حوزه باید مناسبتها و نیازها را خوب بشناسد و با شناخت کامل نیرو و تربیت کند.

با کمال تاسف عرض مى کنم که ما در گرفتن طلبه و دانشجوى دینى دقت لازم را نمى کنیم . درست است که اغلب کسانى که به سوى روحانیت و فراگیرى علوم دینى روى مى آورند افرادى صالح پاک واز خانواده هاى متدین هستنداما بنابه حساسیت موضوع بایدافراداز نظر سابقه خانوادگى بینشهاى اخلاقى و داشتن منشهاى معتدل و هوش واستعداد کافى کاملا بررسى و مورد دقت کامل قرار بگیرند و حتى المقدور محتدل ترین منشها و پراستعدادترین افرادانتخاب شوند. نکند سرمایه هاى حوزوى براى افرادى صرف شود که استعداد و هوش لازم را ندارند و یاافراد متعادل واخلاقى نیستند. که تربیت چنین افرادى بجزاتلاف وقت واز میان بردن سرمایه هاى عمومى سودى ندارد. براى چنین کار مهمى حوزه ها باید یک سیستم گزینش و کنترل دقیق داشته باشند.

اگر ما وظیفه حوزه هاى علمیه را درارتباط با جامعه شناساندن و معرفى هر چه بهتراسلام واجراى حدودالهى و تحقق عدالت اجتماعى

بدانیم باید تعداد مورد نیاز و کیفیت آنان کاملا معلوم باشد تااز میان بهترین افراد واجد شرایط گزینش شوند و تحت تعلیمات معین و مشخصى تربیت شوند. همچنین حوزه باید در مقابل حقوق و مزایاى خاصى که به طلاب در دوران تحصیل مى پردازد آنان را متعهد به کسب مهارت علمى مورد نیاز جامعه و بعداز کسب این مهارت آنان را ملزم به خدمت دراجتماع بکند .

حوزه باید به نحوى برنامه ریزى کند که هر کس براى تحصیل وارد آن مى شود بداند که بعداز مدتى بایداز آن خارج شده به رفع نیازمندیهاى معنوى و حتى با توجه به نیازاجرایى نظام به کارهاى اجرایى مورد نیاز جامعه بپردازد. یک عمر شهریه گرفتن به هیچ وجه قابل پذیرش و قبول نیست . طبق چه ملاکى فردازابتداى دورانى که مى تواند تحصیل کند وارد حوزه بشود و تا پایان عمر آنجا بماند و زندگى کند.اگر بعداز مدتى استاد حوزه شده است و به تدریس یا تحقیق جدى و قابل عرضه مشغول است اشکال ندارد واگر نه ماندن او هیچ وجهى ندارد. نباید نظام به گونه اى باشد که افرادى بتوانند یک عمر در حوزه بمانند و شهریه بگیرند و زندگى بکنند. ما در دنیا مرکز آموزشى سراغ نداریم که دانشجوى آن یک عمر در همان جا بماند. تمام مراکز آموزشى مدتى دانشجو را تعلیم مى دهند و بعداو را به مراکز خدمت جهت رفع نیازهاى اجتماعى گسیل مى دارند.اگر مرکز آموزشى چه حوزه و چه دانشگاه به صورتى در بیاید که افرادى یک عمر در آنجا بمانند واز طریق مزایاى آن زندگى کنند این دیگر مرکز آموزشى نیست . باید به فکر تاسیس مراکز آموزشى نیست . باید به فکر تاسیس مراکز آموزشى دیگرى بود که دانشجویان آنها زمان ورود و خروج مشخصى داشته باشند.

حوزه و دانشگاه جایگاه آموزشى است نه جایگاه زندگى .افراد باید چند صباحى در آن درس بخوانند و به افزایش معلومات خویش بپردازند و بعد به خدمت اجتماع در بیایند. قبلا گفتیم که بعداز مدتى تحصیل بایداز طلاب آزمون دقیقى به عمل بیاید تا کسانى که توان ادامه راه را دارندانتخاب شوند و همانها براى رسیدن به مراحل عالى تخصص باقى بمانند و بقیه به تناسب فراگیرى یک رشته معلومات ضرورى واولیه که عرض کردم به خدمت اجتماع در آیند و نیازهاى معنوى واجرایى مردم را بر آورده سازند .

راستى اگر براى دهها هزار نیروى مخلص و فعال حوزه ها برنامه ریزى درستى مى داشتیم امروز براى تدریس و تحقیق علم کلام و کلام جدید فلسفه اسلامى فلسفه جدید حقوق و ماننداینها این قدراستاد کم نداشتیم .
حوزه : شاید تصوراین که علوم حوزوى شرافت ذاتى دارد تکرار آن را نیز مطلوب جلوه داده است واین باعث شده که على رغم نیازمندیهاى معنوى و اجرایى اجتماع عده ادى فقط درس را براى درس بخوانند.
استاد: قداست قرآن کریم براى همه ما محرزاست .است . ما کتابى شریفتر و مقدس تراز قرآن کریم نداریم . من از شما مى پرسم : آیا تنها تلاوت مکرر قرآن بدون این که از آن درس بگیریم و جامعه خود را به آرمانهاى قرآنى بسازیم مفیداست ؟ بااین که قرآن مقدس ترین کتاب و علم قرآنى شریفترین علم است نباید شب و روز نشست و قرآن خواند. باید تعالیم قرآن کریم را فرا گرفت به آن عمل کرد و به دیگران هم آموخت این مطلوب خداوند متعال است . بهترین مفسر اگر بااجتماع رابطه اى نداشته باشد فقط براى خودش بخواند یک عالم منزوى خواهد بود که خیرى از علم او به جامعه نمى رسد. علوم و فقه آل محمد[ص] و احادیث نورانى ایشان که شرافت دارد و مقدس است آیا باید به دیگران هم برسد یا نه فقط درون کتابها و سینه افراد خاصى محبوس بماند؟

به هر حال تز تحصیل براى تحصیل یا علم براى علم اگر به فرض در جایى قابل قبول بعضى باشد دراینجااصلا صحیح نیست .

حوزه : آگاهى و درک محصل از مسوولیت آینده خویش در جامعه و نقشى که بایدایفا کند در جهت گیرى تحصیلى و تحقیقات علمى و مطالعاتى او تا چه حد موثراست ؟
استاد: بسیار زیاد.اگر محصل بداند که چه

مى خواهد بکند و هدف داشته باشد بهترین راه را براى رسیدن به هدف بر مى گزیند.

با آن نظامى که براى حوزه عرض کردم اگر حوزه در هر سال با یک بودجه حساب شده و معین تعدادى طلبه را گزینش و در جهات مورد نیاز جامعه بنابراستعداد آنان به تربیت ایشان بپردازد دراین نظام خود طلبه هم هدفش را بهتر مى شناسد و دچار سردرگمى نمى شود بلکه به میزان رشد تحصیلات و بالا رفتن سن زمینه تشخیص کامل هدف و جهت تحصیل بهتر فراهم مى گردد. دراین میان هم حوزه باید با برگزارى سمینارهاى مختلف و دعوت ازافراد کارشناس نیازمندیهاى اجتماع را براى طلاب ترسیم کند. آشنائى به مسائل اجتماع دراتخاذ بینش و برگزیدن هدف بسیار موثر و مفیداست . طلبه باید جهان پیرامون خودش را بشناسد چرا که این شناخت او را در انتخاب راه و هدف کمک مى کند.

حوزه : حضرت عالى رعایت مسائل اخلاقى معاشرتى را تا چه حد براى نفوذ تفکر دینى و موفقیت تبلیغ در سطح جامعه و مراکز فرهنگى لازم و ضرورى مى شمارید؟
استاد: هر چند بنده خودم را در آن حد نمى بینم که در مورد مسائل اخلاقى آن هم درارتباط با طلاب ارجمند سخنى بگویم ولى چون مطرح فرمودید عرض مى کنم :این که عموم طلاب به اخلاقى دینى متخلق هستند شکى نیست والبته همین توقع هم از آنان مى روداما رعایت اخلاق اجتماعى بویژه در محیطهاى فرهنگى و آموزشى در گروه شناخت روان شناسى خاص است که باید آن را بیاموزیم . مهمترین چیزى که براى نفوذ کلام و تاثیر تبلیغ موثراست تواضع حقیقى روحانى است .او باید واقعا متواضع و فروتن باشد. داشتن قالبى خاص و جایگاه ویژه که کسى حق نداشته باشد به آن نزدیک بشود بسیار نکوهیده است همان که غزالى بسیاراز آن مى نالد و در جاى جاى احیاءالعلوم به شکوه مى پردازد که : پاره اى مى خواهند در پایگاه و جایگاهى باشند نفوذ ناپذیر و خود را شخصیتى مى دانند که اگر کسى به آنان ذره اى اعتراض کند سخت بر آشفته مى شوند و بر وى مى تازند.

این شیوه بسیار زیان دارد. روحانى باید یک انسان مردمى و متواضع باشد با مردم معاشرتى صمیم و یک رنگ داشته باشد. تواضع و یکرنگى و مردمى بودن نعمتى است که خداوند به روحانیت داده و مردم از آنان چنین توقعى دارند واگر خلافش را ببینند بسیار ناصواب است .

روزى یکى از دانشجویان که از آقایى تکبر دیده بود به من مى گفت : [ما دیگراین را در روحانیت ندیده بودیم . روحانیت از قدیم به تواضع و مردمى بودن و همراه و همراز مردم بودن معروف بوده است و مااین را تجربه کرده ایم

امااین آقااین گونه نیست] .

درارائه طرحها و مطالب هم استدلال منطقى توام با فروتنى لازم است و به گفته سعدى :

دلایل قوى باید و معنوى نه رگهاى گردن به حجت قوى
معلومات قوى و آشنایى فرهنگ به انسان استدلال قوى توام با منطق مى دهد که هیچ احتیاجى به امور دیگر نیست . ما نباید خداى نخواسته کمى معلومات و عدم آشنایى با حقایق امور را در پشت سپر پرخاش و آشوب پنهان کنیم چرا که این سپر بسیار کم مقاومت و شکننده است . مخصوصا در نظام جمهورى اسلامى باید به گونه اى برخورد کرد که نمایانگر فرهنگ اسلامى باشد. همان چیزى که حضرت امام رضوان الله علیه بارها بر آن تاکید داشتند.این مطالبى را که عرض مى کنم با گوشت و پوست خود لمس کرده و نیک آزموده ام .اینها فقط نظریاتى مبتنى بر مطالعه نیست .

حوزه : تحولات اجتماعى و نیازهاى گوناگون امروزى چه زمینه هاى تحقیقاتى را براى محققین حوزه هاى علوم دینى باز کرده که باید درباره آن تحقیق و براى رفع خلاء ها منتشر گردد؟
استاد: پاسخ این سوال تا حدودى زیادى به تعین استراتژى و چهارچوب کار ما بر مى گردد.

ما در داخل و خارج از کشور چه مى خواهیم بکنیم مخاطبین ما دراین دو جا چه کسانى هستند؟اگر ما مى خواهیم تفکراسلامى و دینى را در عرسه فرهنگ جهانى عرضه کنیم همانگونه که عرض کردم درابتدا بایداسلام را به عنوان یک مکتب تبیین کنیم و دیدگاه خود را نسبت به مبانى اساسى عقیدتى اخلاقى دنیا آخرت اقتصاد سیاست برخورد با ملتهاى دیگر برخورد با غیرمسلمانان و ... به طور مشخص و مبین بیان کنیم .

این نمى شود مگراین که ما براى هر یک ازاین مقوله ها یک قالب دقیق و مشخص بیان کنیم .این مبنا خوداساسى ترین محوراندیشه و فرهنگ ما مى شود و به ما مى گوید که هر چه نیروهایى باید تربیت کرد و چه موضوعاتى را به چه نحو باید تحقیق نمود. آنچه جداى ازاصل موضوع اهمیت بسیار دارد نحوه تحقیق و چگونگى برخورد با مسائل است .

قسمت مهمى از کار تحقیقات باید درباره مسائل فلسفى باشد. نظرات فیلسوفان مختلف الهى و غیرالهى را باید دید. مسائل کلامى را باید مطالعه کرد.

شناخت کلام قدیم کلام جدید کلام مسیحیت آراى کلامى کسانى که ماوراءالطبیعه را با هر نحله فکرى ثابت و یا رد کردند ضرورى است .

دنیاى مغرب زمین از قرن شانزدهم درگیراین برخوردهاست و تجارب خیلى مهم و سودمندى دارد.

شما در کلام جدید به فلسفه هم نیاز دارید چه فلسفه اسلامى و چه فلسفه غرب .انسان شناسى کیهان شناسى و جهاد مقدمات کاراست .

بعد هم یک رشته علوم دیگر مانند: تاریخ جهان وایران شناخت جوامع و ... همانگونه که عرض کردم این کار یعنى حضور تفکر دینى در سطح فرهنگ جهان یک کار بسیار عظیمى است واگر حوزه بخواهد به چنین کارى بپردازد چنین مقدمات گسترده و مشکلى را نیاز دارد.

دراین جهت سفرهاى تحقیقاتى براى طلاب فاضل و زبان آموخته ضرورت دارد رفتن و دیدن کشورهاى دیگر لازم است . ما در بیان مبانى دین به چنین ارتباطهایى نیازمندیم . تا ما با متفکرین دیگر جوامع برخورد نکنیم وافکار آنان رااز خودشان نشنویم ممکن است در مواردى از روى حدس و گمان سخن گفته باشیم واین درست نیست . حتى در مطالعه آثار این متفکرین به ترجمه آنها نمى شود چندان اکتفا کرد و بایداصل متن مورد مطالعه قرار بگیرد. در تعیین این استراتژى و چهارچوب روى انسان شناسى باید تکیه لازم بشود چرا که انسان شناسى هر مکتب خاص خود آن مکتب است واین مساله محور بسیارى از مسائل دیگراست چرا که زیادى از مسائل مانند:اخلاق اقتصاد حوق و ... برگرد تعریف ما ازانسان و هدفى که براى او ترسیم مى کنیم مى چرخد. بنابراین ما باید انسان را آن گونه که قرآن کریم و روایات ائمه معصومین[ ع] تعریف مى کنند بشناسیم . یک مانیفست یا منشور مدون داشته باشیم که ضمن تعریف کامل انسان هدف زندگى او را نیز بیان کند. براساس این تعریف و هدف رابطه انسان با دیگر پدیده هاى مشخص مى گردد.انسان شناسى مبناى کاراست . هر کس دراین زمینه هر مبنایى را که بپذیرد براساس همان مبنااخلاق رفتار و فرهنگش تغییر مى کند.

کم نیستند تعداد متفکرینى که امروز قائلند براى شناخت یک مکتب ما مى توانیم ازانسان شناسى آن شروع کنیم چرا که هرگونه که انسان را معرفى و هدفش را ترسیم کرده باشد به همان گونه براى او برنامه ریزى مى کند.

حوزه : در پایان ضمن تشکر و سپاس از حضور حضرت عالى به جهت این که مقدارى از وقت خود را دراختیار ما گذاشتید از شما خواهش مى کنیم اگر فرمایشى دارید بفرمایید.
استاد: تمام آرزوى من ازابتداى طلبگى تاامروز این است که این پیکرهاى ایمان اخلاص وایثار که وارد حوزه ها مى شوند به یک جهت درست و برنامه ریزى شده هدایت شوند چرا که من معتقدم اگر حوزه ها برنامه ریزى دقیق و منظمى داشته باشند استعداداین را دارند که

عالمى را متحول کنند.اگر یک طلبه خوب تربیت شود خیلى با دیگران تفاوت مى کند. کاربرد علوم او و معلوماتش به لحاظ نفوذى که در مردم مى تواند داشته باشد فوق العاده است .او یک نفوذ مثبت الهى دارد. بنابراین استعدادهاى حوزوى قابلیت تحول جامعه را دارند. خواسته مااین است که برادران بزرگوارى که در حوزه ها مسوولیتى دارند تحرک بیشتر و تلاش بهترى را مبذول دارند که ان شاءالله برنامه هاى حساب شده و منسجمى دراین جهات تدوین شود. در جهت تدوین این برنامه ها آنچه اولویت دارد شناخت ضعفهاى موجود و آشنایى به روشهاى نواست .البته اجراى یک برنامه در مقایسه با تدوین آن بسیار مشکل تراست اما حوزه ها به لحاظ اهمیت کار هر دو زحمت را متقبل خواهند شد.این جانب با توجه به تجربه آموزشى و برنامه ریزى چندین ساله که دارم تا آنجا که بتوانم حاضر به کمک و همکارى هستم . براى مسوولین اجرایى واساتید معظم حوزه ها از درگاه خداوند مزید توفیق مسالت دارم .

موفق باشید.