الجامع لاحکام القرآن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

( 47 )

شناسائى برخى از تفاسیر عامه (8)
قرطبه از جمله شهرهائى است که جهاتى شایسته مطالعه است . سیرتاریخى حوادث و تحولات سیاسى واجتماعى بوجود آمده در آن از جمله فصول برجسته تاریخ بشر واسلام است . قرطبه شهرى است دیر پاى که مدتى طولانى مرکز حکومت هاى مختلف بوده و در مجموعه مراکزاسلامى از جایگاه بلندى برخورداراست . برخى از مولفان از آن به[ ام المدائن] و[ مدینه العلم] یاد کرده اند 1 . قرطبه سالهاى سال مرکز دانش و تعلیم و تعلم بود. فقیهان عالمان مفسران مورخان و محققان بسیارى بر دامن آن پروریده اند و متفکران و پژوهشیان بسیارى در آن ظهور کرده اند. یاقوت حموى از آن به[ معدن الفضلاء و منبع النبلاء] 2 یاد کرده است .

این عالمان و مولفان آثار سودمند و گرانسنگى درابعاد مختلف فرهنگ اسلامى در آن دیار سامان داده و بدینسان عالمان برخاسته از قرطبه و وابسته بدان سلسله بزرگى از محققان و پژوهشیان را تشکیل مى دهند که شرح حال و گزارش آثارشان مجموعه اى
 

( 48 )
عظیم از منابع شرح حال نگارى را پدید آورده است 3از جمله آثارارزشمند و بسیار سودمند نگاشته شده به خامه یکى از عالمان آن دیار تفسیرى است بزرگ با عنوان[ الجامع لاحکام القرآن] و مشهور به تفسیر قرطبى .

الجامع از جمله منابع مهم شناخت آیات قرن و دست یافتن به موضوعات آن بویژه آیات الاحکام است . تفسیر قرطبى آکنده است از تحقیقات فقهى و پژوهشهاى تاریخى و نقد و تحلیلهاى ادبى و... بااین همه سایه سنگین و شومى از تعصب بر بخشهائى از آن گسترده است واو در لابلاى صفحات آن بارها از مسیرانصاف بدور شده و حق و حقیقت را به مسلخ زشت عصبیت مسلى و یکسونگرى فرقه اى برده و با تیغ خشم و کین ذبح کرده و بدین سان چهره زیبائى تحقیقات و پژوهشهایش را مشوش نموده است . آنچه بدان اشارت رفت مانع آن نبوده و نیست و نیست که عالمان و پژوهشگران معارف اسلامى بدان و همگنانش مراجعه کنند و سره و ناسره آن را بازشناسند و بازشناسانند واز بایستگیها و کفایتهایش بهره گیرند و بر لغزشها و کجرویهایش تنبه دهند.

[حوزه] نیزاین سلسله مقالات را دراین جهت به قلم مى آورد.اقبال تحسین برانگیز و هوشمندانه خوانندگان دانش دوست و حق پژوه و محققان بزرگوار نیز نشانگر دریافت چنین واقعیتى است .ازاین فراتر بى گمان تفاهم و وحدت و یگانگى و یکسوئى جریانهاى گونه گون در گستره اقالیم قبله بیشتراز هر چیزى در گروه شناخت راستین ازاندیشه هاى دیگر و تبادل فرهنگ سالم و بوجود آوردن زمینه شایسته مراجعه به منابه اندیشه یکدیگراست ازاین روى اینگونه مقالات بگفته برخى از محققان و پژوهندگان [ بهترین راه وحدت تفاهم و همسوئى] فرزندان اقالیم قبله خواهد بود.

وانگیزه نگارش
مولف[ الجامع] در آغاز کتاب مقدمه مفصلى نگاشته و در ضمن از تفسیر و جایگاه آن انگیزه نگارش تفسیر و نحوه نگرش او به تفسیر نگارى سخن گفته است . وى ابتداء با عباراتى دلپسند از جایگاه بلند قرآن و نقش آن در بیدارى انسانها و تبیین معارف اسلامى سخن گفته و آنگاه با عرضه روایاتى حاملان علوم قرآن را ستوده و سپس به بیان انگیزه نگارش تفسیرش پرداخته واز جمله چنین نوشته است :

 

( 49 )

[ از آنجا که کتاب الهى (قرآن ) تنها کتابى است که حاوى تمام علوم شرعى است که امین السماء(جبرئیل ) به امین الارض (پیامبر) نازل کرده است شایسته دیدم مدتى از عمرم را به آن مشغول دارم و نیرویم را با جد و جهد در خدمت به آن بکار گیرم و بر آیات آن تعلیقاتى بنگارم و در ضمن آن جنبه هاى تفسیرى لغوى ادبى و قرائتى آن را تبیین کنم و گفتار گمراهان را در پرتو آیات به نقد کشم و عرضه احکام و گزارش شان نزول آیات را بااحادیث فراوانى مستند سازم و بکوشم تا کتابم در پرتو گفتار پیشینیان از مفسران و رهروان آنان در سده هاى واپسین جامع معانى کتاب سنت و تبیین کننده مشکلات آن دو باشد] 4 .

ویژگیهاى [الجامع]
تفسیر قرطبى به لحاظ توجه به آیات الاحکام و تبیین مسائل شرعى و بهره ورى فقهى از آیات قرآن گسترده ترین تفسیرهاست . قرطبى این توجه سودمند آیات الهى را با توجه به ابعاد دیگر آن در هم آمیخته و مآلا اثرى کارآمد و شایسته بار آورده است . توجه شایسته و کارآمد وى با آیات همگون در تفسیر آیات و تاکید درست بر سنت در تبیین آنهااز جمله برجستگیهاى تفسیر قرطبى است . گستردگى اقوال واستناد دقیق دیدگاهها به صاحبان آنان نیزاز ویژگیهاى دیگر[ الجامع] توان یاد کرد. قرطبى خود در زمینه این ویژگى تفسیرش مى گوید :

دراین کتاب متعهد شده ام که اقوال را به صاحبان آنان نسبت دهم واحادیث را بااستناد به مولفان و مصنفان آنان گزارش کنم . یکى بدانجهت که استناد سخن به صاحب سخن چنانکه بزرگان آورده اند دانش راافزونى مى بخشد و برکت علم است . دیگر آن که چه بسیاراحادیثى که در آثار روائى و تفسیرى بگونه اى مبهم مى آیند که از اینگونه عرضه روایات جز متخصصان فن بهره نمى برند و نامتخصصان در تحیر مى مانند و سره رااز ناسره باز نمى شناسند. 5

پیش ازادامه سخن یادآورى مى کنیم که قرطبى در عرضه اقوال و ارائه دیدگاهها درباره تشیع غالبا به خبط و خطا مبتلا شده است و از سر جهل و یا غرض چیزهائى به این جریان ناب اسلام محمدى نسبت داده است که جز[ اتهام] هیچ عنوان بدانها نتوان داد و ما درادامه مقاله به این موارد خواهیم پرداخت . بارى نظم و تنسیق مطالب جلوگیرى از
 

( 50 )
آمیختگى مباحث تبیین گویا و روشن واژه ها توجه شایسته به اسباب نزول مصداق یابى براى مفهوم واژه ها و گزارش اقوال گونه گون و نقد و تحلیل آنها براى گزینش آنچه روا مى داند از دیگر ویژگیهاى تفسیر قرطبى است.

روش تفسیرى قرطبى
در رده بندى تفاسیر[ الجامع] از جمله تفاسیرى است که از آن به [تفسیر به راى] یاد مى شود یعنى مولف فراتراز آنچه از ظواهر الفاظ توان فهمید به نگرش عقلانى و تحلیلها گونه گونه مى پردازد و به نتایج مختلفى ره مى سپرد.اما بلحاظ روشى وجه غالب تفسیر قرطبى فقهى است و بیشترین همت وى صرف بازیابى احکام شرعى از آیات شده وى گاهى به اندک مناسبتى به بحثهاى فقهى روى مى آورد و در ضمن تبیین واژه هائى از قرآن که رابطه با مسائل فقهى ندارند نیز به عرضه مسائل فقهى دست مى یازد[ بدیع] را تشریح کرده به بحث از بدعت و معنا و حکم آن پرداخته و به تفصیل از آن سخن گفته است . بدین سان قرطبى در ذیل آیات تا آنجا که ممکن است به بحثهاى فقهى مى پردازد.اگر آیه اى بهیچ روى با مسائل فقهى ارتباط نداشته باشد به تشریح جنبه هاى دیگر آیات مى پردازد و آیه را تفسیر مى کند.

وى در مقدمه تغسیر به این شیوه تفسیرى اشاره کرده مى نویسد:

[من از مجموع آنچه را که مى توان در ذیل آیات نوشته تبیین احکام را برگزیدم و آنها را در قالب مسائلى که از چهره احکام مندرج در آیات پرده برگیرد و جستجوگران را به احکامى که از آیات توان فهمید رهنمون شود عرضه کردم] 7 .

بااین همه قرطبى ازابعاد دیگر آیات غافل نمى ماند و جاى جاى به تفسیر و تبیین مسائل اعتقادى اخلاقى تاریخى واجتماعى مى پردازد که از آنها سخن خواهیم گفت .

شیوه نگارش و تنظیم (الجامع)
قرطبى کتاب را با خطبه اى آغاز مى کند و درادامه آن از جایگاه بلند مفسران و شیوه هاى تفسیرنگارى آنان سخن مى گوید و آنگاه به روش تفسیرى خوداشاره کرده
 

( 51 )
مقدمات تفسیر را مى آغازد.

دراین مقدمه که دراز دامن است و سودمند از چگونگى تلاوت قرآن اعراب و تعلیم آن ثواب قرائت و تدبر در آن فضیلت کتاب الهى و حاملان آن تفسیر به راى و چگونگیهاى آن جایگاه سنت در تبیین آیات تشریح روایت: [ ان هذاالقرآن انزل على سبعه احرف] اعجاز قرآن و عدم تحریف آن سخن گفته و آنگاه به عنوان پیش درآمدى به تفسیر بحثى سودمند در[ استعاره] پى نهاده و بالاخره با بحثى گسترده و مفصل در [بسم الله] و تبیین و تشریح ابعاد فقهى و دیگر مطالب مربوط به آن در آستانه تفسیر قرآن قرار گرفته است . در تفسیر قرطبى در آغاز از نام سوره ها و فضیلت قرائت آیات قرآن سخن مى گوید و آنگاه آیه و یا آیاتى را آورده وابتداء به تشریح واژه ها جایگاه ادبى آنها و تبیین معانى جملات مى پردازد. و دراین راستا به اقوال بسیارى اشاره مى کند و گاه به نقد و تحلیل آنها دست مى یازد و آنگاه در قالب مسائلى به برداشتهاى فقهى روى مى آورد و در ذیل آن به دیدگاههاى فقیهان مذاهب و بررسى وارزیابى اقوال مى پردازد و غالبا مختار خود را نیز با استدلال مى آورد.او در ذیل آیات و در تفسیر و تبیین کلام الهى ازشان نزولها و حوداث تاریخى مربوط نیز غفلت نمى کند و جایگاه شایسته سنت را در تفسیر آیات مغفول نمى گذارد.از معلومات بسیارى در جهت توضیح و تشریح آیات سود مى جوید. بیشترین همت قرطبى بازشناسى و عرضه احکام در ذیل آیات است . وى در مقدمه تفسیر درارتباط با محتواى تفسیر از جمله نوشته است :

[در ذیل آیات حکم و یااحکامى را که از آیه مى توان استنباط کرد آورده ام . و با توجه به اسباب نزول و تفسیر واژه هااحکام الهى را عرضه کرده ام .اگر آیه اى متضمن حکمى نبود به تفسیر و تاویل آیه پرداختم واز آن گذشتم و چنین است شیوه من تا پایان تفسیر] 8 .

الجامع در گفتار عالمان
تفسیر قرطبى از جمله تفاسیرى است که عالمان به آن روى آورده واز آن بهره ها جسته اند. تنى چنداز محققان و شرح حال نگاران و تفسیرپژوهان در ضمن شرح حال وى و به مناسبتهاى مختلفى چگونگیهاى آن را ستوده اند.ابن فرحون در کتابى که در شرح حال عالمان مذهب مالکى نگاشته است مى نویسد:

 

( 52 )

[ الجامع از بزرگترین و سودمندترین تفاسیراست . مولف در نگارش آن قصه ها و داستانهاى تاریخى را وانهاده و بجاى آنها به عرضه احکام الهى واستنباط اذله آنها و نیز یاد کرد قرائت واعراب و ناسخ و منسوخ آیات روى آورده است] 9 .

صفدى مى گوید:

قرطبى آثار بسیارى دارد که همه نشانگر گستردگى دانش و وسعت دانش و وسعت اطلاعات وى هستند. تفسیر وى کتاب بزرگى است که بیمن آن قرطبى شهره آفاق گشته است. 10

احمدالمقرى دراثر سودمند خود[ نفخ الطیب] به هنگام یاد کرد قرطبى آورده است :

[ او تالیفات سودمندى دارد که همه نشانگر گستردگى دانش و وسعت اطلاع وى هستند. یکى از آنها قرآن است که در نهایت زیبائى و دلپذیرى نگاشته شده است] 11 .

سیوطى قرآن شناس بزرگ قرن دهم نوشته است :

قرطبى تفسیر بزرگ و مشهورى را نگاشته است که شهرتش در مجامع علمى مرهون آن است. 12

دانشمند سختکوش و محقق فقیداسلامى دکتر عمر فروخ ضمن یاد کرد شرح حال قرطبى و ستایش از آثار وى درباره[ الجامع] از جمله نگاشته است :

[آهنگ وى درالجامع لاحکام القرآن تفسیر آیات قرآن است کتاب اثرى تفسیرى محض به معناى توضیح و تبیین آیه اى بعداز آیه اى نیست بلکه[ الجامع] گزارش هر آن چیزى است که به آیه متعلق است :از تفسیرالفاظ بیان اعراب وجوه بلاغت شواهد دلالت کننده بر مقصوداز گفتار بزرگان شعر شاعران و یااحادیث راویان . بهرحال بى گمان [ الجامع] تفسیرى است که از گستردگى دانش قرطبى پرده بر مى گیرد واز استوارى آراء قرطبى حکایت مى کند. براستى براى جستجوگران و پژوهندگان معارف قرآنى سودمنداست و کارآمد] 13 .

اهمیت و عظمت تفسیر قرطبى جاى انکار نیست . گستردگى آگاهیها و اطلاعاتى که مولف در لابلاى صفحات آن عرضه کرده است نیز ستودنى است اما بدینسان مهر تایید مطلق بر آن زدن با روح تحقیق سازگاراست و نه با واقعیت انطباق دارد.

بالاخره بایداز دکتر محمدحسین ذهبى یاد کرد که پس از یاد کرد برخى از آنچه را آوردیم درباره آن از جمله نوشته است .

 

( 53 )

[ قرطبى دراین تفسیر آزاداندیشى است که نقد و بررسى رااز آلودگى اغراض پیراسته و در مناقشات علمى و جدال با مدعى عفت قلم را واننهاده است .او تمام جوانب تفسیر را مى کاود و در فنونى که بدانها پرداخته واز آنها سخن گفته است زبردستى خود را به نمایش مى گذارد] 14 .

راستى را تفسیر قرطبى نشانگر زبردستى او در دانشها و نمایانگر گستره آگاهیهاى او در علوم اسلامى اما آیااو آنچنانکه ذهبى مى گوید در نقد و بررسى راه انصاف پوئیده و در جدال با مدعى از وادى عفت قلم پاى بیرون ننهاده و حرمت قلم را پاس داشته است ؟ به نظر ما نه چنین است و خواننده حق جوى درادامه مقاله با بسیارى از حق کشیهاى قرطبى آشنا خواهد شد.

جایگاه عقل در[ الجامع]
چنانکه پیشتر یاد کردیم تفسیر قرطبى از جمله تفاسیرى است که در رده بندى تفاسیر در راستاى تفاسیر به راى قرار مى گیرد. قرطبى افزون براندیشه وریهاى ثمربخش براى دست یافتن به مفاهیم بلند آیات الهى و بکارگیرى عقل در استخراج احکام واستنباط مسائل و معارف اسلامى در ضمن تفسیر آیات قرآن نیز جاى جاى به تکریم عقل پرداخته و دست یابى به ژرفاى قرآن را بدون تکیه بر نگرشهاى عقلانى ناممکن دانسته است .او در ضمن فصلى با عنوان[ باب ماجاء من الوعید فى تفسیرالقرآن بالرى]... پس از عرضه روایاتى که نشانگر منع تفسیر به راى هستند و تفسیر و تاویل درست آن آثار به نقد و رد گفتار کسانى مى پردازد که معتقدند قرآن جز از طریق نقل تفسیرپذیر نیست . آنگاه تاکید مى کند که نهى دراین روایات به معناى جلوگیرى ازاندیشه ورى در آستانه قرآن و تفقه و تدبر در آیات الهى نیست بلکه مصداق این روایات از مفسرانند:

1- کسانى که اندیشه اى را مى پذیرند و به دیدگاهى روى مى آورند و آنگاه با موضعى پیش ساخته به آیات الاهى روى مى آورند و آیات قرآن را براى توجیه و تثبیت آنچه یافته اند بکار مى گیرند.اما کسانى که براى استدلال واستوارسازى دیدگاهى به قرآن رو مى آورند و با توجیه تاویل استوار و متکى بر مبانى علمى صحیح در مقاصدى شایسته از آیات الهى بهره مى گیرند هرگز مشمول این روایت نخواهند بود.

 

( 54 )

2- کسانى که بااندک توجهى به ظاهر آیات و بدون توجه دقیق به آنچه در تبیین و تفسیر آن از توجیه الفاظ غریب و تشریح مبهمات آن حکایت شده است و بدون دقت از شیوه بیانى و زبده گوئى قرآن و حذف واضمار و تقدیم و تاخیرى که در آیات آن هست به تفسیر مى پردازند زبده گوئى قرآن و حذف واضمار و تقدیم و تاخیرى که در آیات آن هست به تفسیر مى پردازند واز آیات الاهى استنباط مى کنند 15 .

بدین سان قرطبى اندیشه ورى و تعقل در آستانه قرآن راارج مى نهد و از جمود برالفاظ و ظاهرگرائى در تفسیر روى بر مى تابد. وى در ذیل آیه 82از سوره نشاء: [ افلایتدبرون القرآن]... پس از تبیین دقیق واژه[ یتدبرون] مى گوید:

این آیه و آیه 24از سوره محمد:[ افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها]از یکسوى وجوب تدبر در آیات قرآن براى دست یافتن به معانى آن را نشان مى دهند واز سوى دیگر نقد وردى هستند بر گفتار کسانى که مى پندارند تفسیر قرآن جزاز طریق نقل واثر روا نیست .

در ذیل آیه 29از سوره ص:[ کتاب انزلناالیک مبارک الیدبرو آیاته و لیتذکراولوالالباب] نیز آیه را نشانگر و جوب تدبر در قرآن دانسته و تاکید مى کند که تنها صاحبان اندیشه هاى ژرف به معناى بلند و محتوى ژرف آن دست خواهند یافت 17 .

و در ذیل آیه 170از سوره بقره: [ واذا قیل لهم اتبعوا ماانزل الله قالوا بل الله قالوا بل نتبع ماالفینا علیه آباءنا]... مى گوید:

[عالمان ما مى گویند: جملات این آیه با تمام توان تقلید و پیروى هاى بدون تدبر را باطل مى داند و مالااندیشه ورى و تعقل دراصول عقاید را لازم مى شمرد].

آنگاه پس از بحثى مفصل درباره تقلیداز دیدگاه فقهى و چگونگى آن دراصول و خروج واشاره به برخى از جریانهاى کلامى و درگیریهاى مسلکى در تاریخ فرهنگى اسلامى در پایان مى گوید:

هر کس در اصطلاحات متکلمان بیندیشد و با حربه تفکر و استدلال دلیل و برهان از دین دفاع کند جایگاه و منزلتش قریب جایگاه و منزلت پیامبران است . 18

بااین همه اشعریگرى قرطبى گاهى باعث مى شود که او در برخى از مسائل کلامى بر ظواهر آیات جمود کند و به تشبیه و تجسیم در شناخت خداوند و جبر و کسب درافعال انسان و ... بگراید و گاه صریحااعلام کند که :

آیه 15 از سوره اسراء : [ و ما کنا معذبین حتى تبعث رسولا] نشانگر آن است که تنها راه
 

( 55 )
اثبات احکام شرعى نقل است و عقل را در آن نقش نیست و برخلاف آنچه معتزله مى پندارند قرآن بر حسن و قبح عقلى خط بطلان کشیده است . 19

مطالبى ازاین دست در تفسیر قرطبى بسیاراست که درادامه مقاله به مواردى از آن اشاره خواهیم کرد.

مسائل کلامى در ( الجامع )
پیشتراشاره کردیم که : وجه غالب در تفسیر قرطبى جنبه فقهى آن است اما چنانکه برخى از محققان نیز بدرستى بر آن تاکید ورزیده اند از مباحث دیگر نیز خالى نیست . جنبه هاى کلامى تفسیر [ الجامع] نیز مثل دیگرابعاد آن قابل توجه و تامل است . قرطبى در نگرش اعتقادى قطعااشعرى است .او جاى جاى در لابلاى صفحات تفسیر به اعتزالیان حمله مى کند واندیشه هاى آنان را به نقد مى کشد و به پندار خود به گفتار آنان مهر بطلان مى زند. و گاه پا را فراتر نهاده آنان را متهم به کفر مى نماید. 20 قرطبى براى تثبیت دیدگاه اشعریان از هیچ فرصتى نمى گذرد و آنچه را آیات مخالف این دیدگاهها مى یابد با توجیه و تاویل مى پردازد مثلا ذیل آیه 29از سوره کهف:[ قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر]... که از روشنترین آیات نشانگراختیارانسان است پس از آن که تفسیرى همسوى بااندیشه و آراء خود بدست مى دهد در پایان بصراحت مى گوید

[ براساس آنچه گفتیم این آیه هرگز نشانگر آزادى انسان در گزینش ایمان و کفر نیست . تنها چیزى که از آیه توان فهمید[ وعد] و[ وعید]است که اگر کافر شدید برایتان جهنم واگرایمان آوردید بهشت آماده است] 21 .

در ضمن تفسیر گسترده اى که از بسم الله نگاشته است مى نویسد:

[عالمان مااشعریان گفته اند:[ بسم الله] نقد و رد دیدگاه کسانى است که معتقدند:افعال انسان در حوزه قدرت اوست چرا که[ بسم الله] به معناى[ بالله] است و آن یعنى این که آنچه به انسان مى رسد به خلق خداوند و تقدیراوست] 22 .

بهرحال اینک اندکى گسترده تر به شیوه مقالات گذشته به برخى از اندیشه هاى کلامى قرطبى اشاره مى کنیم .

 

( 56 )

او در ذیل آیه 103 از سوره انعام:[ لاتدرکه الابصار و هویدرک الابصار]... به صراحت به امکان رویت خداوند در قیامت مى گراید وادارک نفى شده در آیه را به معناى عدم امکان دست یابى به ذات باریتعالى و درادمه آن جواز عقلى رویت را دراین دنیا نیز ممکن مى شمارد. 23 و در ذیل آیه 26از سوره یونس نیز به مناسبتى به این مطلب مى پردازد و جواز رویت خداوند را بااستناد به گروهى از صحابه و تابعیان سخنى صحیح و استوار مى داند . 24

جلب توجه است که وى در ضمن این صاحبیان از على[ ع] نیز یاد مى کند یعنى آن بزرگوار نیز به امکان رویت خداوند معتقد بوده و آن را قطعى مى دانسته است ! سوگمندانه اینان به جاى آن که از پرتو کلمات راستین على[ ع] بهره جویند واز آبشار زلال حکمت آن امام انسانیت سیراب شوند تحت تاثیر آثاراسرائیلیات آفرینان و راویان آثار دروغپردازان و وضاعانى که براى رونق بخشیدن به بازار دروغ پراکنى و تحریفاتشان گاهى اکاذیب و یاوه هاى خود را به آن بزرگوار نیز نسبت مى دارند قرار گرفته واین همه را تلقى به قبول کرده و پراکنده اند. دراین باب . على[ ع] آن معیار حق و صدیق امت بیانات رهگشا و کلمات زیبائى دارد که یکى از آنها را مى آوریم :

[و من کلام له علیه السلام وقد ساله ذغلب الیمانى فقال : هل رایت ربک یاامیرالمومنین فقال علیه السلام افا عبد مالاارى ؟ فقال : و کیف تراه ؟ فقال : لاتدرکه العیون بمشاهده العیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان] 25 ... .
ذغلب یمانى ازامام[ ع] پرسید:اى امیر مومنان آیا پرودگارت را دیده انى ؟

امام فرمودند: کسى را که ندیده ام چگونه مى پرستم ؟ سوال کرد چگونه او را دیده اى ؟

فرمود: چشمها هرگزاو را آشکارا نمى نگرنداما قلبها با نیرو حقیقت ایمان وى را درک مى کنند.

بارى سخن در جنبه هاى کلامى[ الجامع] بود. گفتیم که : قرطبى در اشعریگرى تصلب داردازاین رو در آیات مربوط مساله رویت خداوند را مطرح کرده و آن را تایید نموده است .او در ذیل آیه 143از سوره اعراف:[ لن ترانى و لکن انظرالى الجبل] مى گوید:

موسى نگاه به جمال الهى را درخواست کرد و آنچه در آیه نفى شده است رویت خداوند در دنیاست 26 .

 

( 57 )

او پا را فراتر مى نهد و آنان را که به عدم رویت خداوند گرویده اند از بدعت گزاران و گمراهان مى پندارد و مى گوید:

[رویت خداوند نزداهل سنت و جماعت جائزاست و نزد بدعت گزاران و گمراهان جایز نیست] 27 .

در مباحث مربوط به[ نبوت] نیز چنین است .او در جوب[ نبوت] به عقل تکیه نمى کند و حسن بعثت را واجب عقلى نمى انگارد. و چونان اشعریان تصریح مى کند که عقل را دراین وادى حکمى نیست .او در ذیل آیه ها 165از سوره نساء:[ رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجه بعدالرسال]... به ضمیمه آیاتى دیگر صریحا مى نویسد:

[ این آیه و همگونهاى آن دلیل روشنى هستند که چیزى از ناحیه عقل وجوب والزام نمى یابد] 28 .

کرده اند از جمله[ حدیث غدیر] و[ حدیث منزلت] . درارتباط با عصمت پیامبران به مناسبتى بگونه اى مطلق عصمت پیامبران را مطرح مى کند 29 و به مناسبتى دیگر به تفصیل از آن سخن رانده و دیدگاههاى مختلف را دراین زمینه آورده است .ارتکاب پیامبران به معاصى کبیره را مانند همه متکلمان نمى پذیرد. ولى صدور گناه صغیره راازانبیاء پس از گزارش اقوال مختلف بگونه اى مى پذیرد.افزون براین موضع گیرى وى در داستانهاى انبیاء سلف نیز بگونه اى است که نشانگراین اعتقاد قرطبى تواند بود و ما پس ازاین به آن اشاره خواهیم کرد.

مساله امامت و رهبرى که از سوئى به مسائل کلامى مرتبط مى شود واز دیگرى سوى برخى از مسائل آن در حوزه مسائل فقهى قرار مى گیرد در[ الجامع] جایگاه شایسته خود را دارد.او در ذیل آیه 30از سوره بقره: [ واذ قال ربک للملائکته انى جاعل فى الارض خلیفه]... به تفصیل از مباحث مربوط به امامت سخن گفته است .

ابتداء براساس آیه یاد شده وجوب امامت را مطرح مى کند و آنگاه بعنوان موضعى در مقابل امامیه وجوب عقلى آن را بگونه اى که نقل تاکید و تاییدى بر آن باشد بدانجهت که براى عقل دراینگونه مسائل جایگاهى معتقد نیست رد مى کند و به حسن و قبح عقلى یکسر خط بطلان مى کشد. آنگاه به چگونگى امامت پس از پیامبر مى پردازد و وجود نص براى پس از پیامبر را یکسر منکر مى شود. 30 آنگاه به پندار خود به نقل و رد روایاتى
 

( 58 )
مى پردازد که شیعیان دراثبات امام على[ ع] به آنهااستنادکرده اندازجمله غدیرحدیث وحدیث منزلت او حدیث غدیر را نه متواتر دانسته و نه واژه[ مولى] را در حدیث نشانگرامامت و رهبرى . 31 حدیث منزلت را نیز با ردیف کردن مطالبى که به شعبده بازى بیشتر شبیه است تا تحقیق مطلب به بحث کشیده و به پندارش به انکار دلالت آن برامامت پرداخته و در پایان براساس سیاست [تشریک] ازاین نمد کلاهى نیز براى شیخین ساخته است .این قسمت از بحث قرطبى نشانگراوج کج اندیشى و تعصب اوست . آنگاه از راههاى انعقاد امامت بحث کرده است و سپس به شرایط رهبرى پرداخته وامامت فاسق را بر خلاف بسیارى از همگنانش مورد تردید قرار داده اما نسبت به انفصال رهبر با فسق از جایگاه رهبرى با نقل اقوال گذشته به دیدگاه مشخصى نگرائیده است .این بحث قرطبى که بحثى است درازدامن از جمله بخشهاى سودمند تفسیر[ الجامع] است و در آگاهى از چند و چون دیدگاهها و مواضع فکرى نحله هاى فکرى حوزه تفکر اسلامى کارآمد تواند بود 32 .

قرطبى یکبار دیگر به این بحث در ذیل آیه 124 (...انى جاعلک للناس اماما... ) از سوره بقره : و بر آنچه آمد تاکید کرده است . و به مباحثى دیگر نیز پرداخته که اینک مجال اشاره به آن نیست 33 .

مباحث مربوط به افعال انسان اوج اشعریگرى قرطبى است .او از هیچ فرصتى براى تثبیت عقاید خود و طعن رد به دیگران نمى گذرد.او دراینگونه مباحث که ازاشعریان به اهل سنت یاد مى کند دیگر نحله هاى فرهنگ اسلامى را یکسر منحرف دانسته و براى همگان حکم واحدى صادر مى کند گو این که در جملات و هجومهاى متعصبانه قرطبى شیعیان واعتزالیان بیشترین سهم را دارند. 34 قرطبى در ذیل آیه 6از سوره حمد :[اهدنا الصراط المستقیم]... بر شیوه اشعریان رفته و آن را ردى بر دیدگاه مخالفان خود پنداشته نوشته است

[ این آیه نقد و ردى است بر قدریان اعتزالیان وامامیه معتقدند که اراده انسان در صدورافعال بسنده است وانسان درایجاد فعل نیازمند خداوند نیست و طاعت و عصیان او دراختیار خوداوست چون انسان در دیدگاه آنان خالق افعال خوداست] 35 ...

چنانکه پیشتر یاد کرده ایم بحث افعال انسان و چگونگى صدور آن و حد و حدود
 

( 59 )
انتساب افعال صادره ازانسان به خداوند وانسان از بحث انگیزترین مسائل کلامى فرهنگهاى مختلف اسلامى است و مباحث مربوط به آن از جمله جبر واختیار ازاندیشه سوزترین مطالب مورد گفتگو در میان نحله هاى اسلامى بوده و هست .اینک مجال طرح این بحث نیست ولى بگونه اى گذرا باید تاکید کنیم که شیعیان به پیروى ازاهل البیت[ ع] این مفسران راستین قرآن نه جبرگرائى اشعریان را پذیرفته اند و نه اختیار گزینى بدون قیداعتزالیان را با نقد و رد هر دو دیدگاه از دیر باز مساله بنیادین و دقیق[ امر بین الامرین] را طرح کرده و به استوارسازى آن پرداخته اند. متاسفانه قصه اتهام شیعیان به اعتزال گرائى بخاطر همگونى در برخى ازاندیشه ها واصول از سوئى و اغراض فاسد و مزورانه قلم بمزدهاى دستگاههاى ستم گستراز سوى دیگر پیشینه اى کهن به قدمت مظلومیت تشیع دارد. حسن بن موسى نوبختى متکلم و متفکر بزرگ شیعى متهم به اعتزال است 36 در حالى که از جمله آثار و تالیفات این مرد بزرگ کتابى است با عنوان[ النقض على المنزله بین المنزلتین] 37 که مى دانیم این عنوان ازاصول پنجگانه اعتزالیان است 38 .

متکلمان و مرزبانان شیعه از دیرباز به این اتهام توجه داشته اند و درو نقداین اتهام تبیین وجوه افتراق اندیشه ها واصول اعتزالیان و شیعیان آثار کتابها و رساله هاى سودمند نگاشته اند و براین باور بى بنیاد خط بطلان کشیده اند. 39

بارى سخن ازاندیشه هاى کلامى قرطبى در تفسیر [ الجامع ] بود و چگونگى نگرش او به مساله مهم افعال انسان .او در ذیل آیه 96از سوره ( صافات ) : [ و الله خلقکم و ما تعملون ] به صراحت اندیشه اشعریان را دراین زمینه مطرح کرده و نوشته است :

[براساس مذهب اهل سنت افعال انسان مخلوق خداونداست و نقش انسان در صدور فعل اکتساب است] 40 .

و در ذیل آیه 79از سوره نساء[ مااصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک] مى گوید: برخى چنین پنداشته اند: که این آیه نشانگرانتساب افعال به انسان است اما مطلب نه چنان است که این جاهلان پنداشته اند 41 .

و در ذیل آیه 134از سوره بقره: [ تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لک ما کسبتم] مى گوید:

[ این آیه نشانگر آن است که در صدورافعال به انسان عمل و کسب یکسان نسبت داده
 

( 60 )
مى شود گواین که خداوندانسان را بر عمل توانمند مى سازد. کارهاى نیک انسان از فضل خداوند واعما شراو به عدل اوست واین است مذهب اهل سنت] 42 .

ما پیشتر نیز اشاره کرده ایم که پناه بردن اشعریان به مساله [کسب] که در تبیین و تفسیرافعال انسان کلیدى را ماننداست که به همه قفلها مى خورد واما هیچکدام را باز نمى کند بدانجهت بوده است که اینان از یکسوى اعتقاد به خلق افعال انسان را جبر دانسته واز سوى دیگر نظریه اختیار را نیز بر نتابیده اند واز حل مشکل مساله و تبیین و تفسیر درست متون مذهبى نیز بازمانده اند و به نظریه کسب گرائیده اند. 43 بهرحال قرطبى در مناسبتى دیگر و بهنگام تفسیر آیه 286از سوره بقره و تبیین جمله: [ ولها ما کسبت و علیها مااکتسبت] مى گوید

[ این آیه روشنترین دلیل صحت اطلاق تعبیر کسب واکتساب برافعال عبادات که پیشوایان ما بدان گرائیده اند] 44 .

در باب تکلیف نیز مولف[ الجامع] ره چنان رفته است که اشعریان از سلف او رفته اند. بدین سان گواین که وقع[ تکلیف مالایطاق] رانکار مى کند ولى جواز عقلى آن را محال نمى پنداردازاین رو ذیل آیه 286 از سوره بقره :[ لا یکلف الله نفساالا وسعها] مى گویند:

[ ابوالحسن اشعرى و گروهى از متکلمان معتقدند که تکلیف ما لایطاق عقلا جایزاست] 45 .

در چگونگى[ کلام الهى] و مالا در مبحث پر ماجراى[ حدوث و قدم] قرآن که اشعریان به قدم آن و نیز غیرمخلوق بودن آن گرائیدند قرطبى نیز براین راه رفته و در ذیل یه 40از سوره نحل: [ انما قولنا لشى ء اذااردناه ان نقول له کن فیکون] نوشته است :

این آیه نشانگر آن است که : قرآن غیرمخلوق است و حادث نمى باشد. 46

بهرحال اینها و جزاینها نشانگراین است که قخرطبى دراصول به دیدگاه اشعریان معتقداست .از آنچه آمد بروشنى پیدا بود که وى گاه به تاویل و توجیه دست مى یازد و به وادى خطرناک تفسیر به راى مى غلطد.

مسائل فقهى در[ الجامع]
پیشتر آوردیم که در رده بندى تفاسیر تفسیر قرطبى را بایداز جمله تفاسیرفقهى دانست .
 

( 61 )
بدین سان ارائه نمونه براى نشان دادن ابعاد فقهى [ الجامع] لزومى نداردامااشاره اى به چگونگى نگارش فقهى و مذهب قرطبى بى فایده نخواهد بود. قرطبى از عالمان و فقیهان مالکیه است .او در لابلاى صفحات تفسیر در ضمن بحث از مسائل فقهى ضمن آن که آراء فقیهان را عرضه مى کند به یاد کرد دیدگاههاى فقهى مالک مى پردازد و گاه دراثابت آن مى کوشد مثلا در ذیل آیه اول از سوره حمد اقوال مختلف در جزئیت[ بسم الله] را آورده و به استدلالهاو شواهداین دیدگاههااشاره مى کند و آنگاه مى گوید:

[قول صحیح واستوار قول مالک است . یکى بدانجهت که قرآن جز با اخبار متواتر قطعى الصدور غیر مختلف فیه ثابت نمى شود و جزئیت بسم الله چنین نیست . دو دیگر آن که اخبار صحیح نیز نشانگر آنند که[ بسم الله] جز در سوره نمل جزء سوره ها نیست] 47 .

ما پیشتر به اختلاف دراین بحث اشاره کرده ایم و گفته ایم که قطعا[ بسم الله] جزء سوره ها و آیه اى از آیات سوراست 48 .

نکته قابل توجه در مسائل فقهى[ الجامع] این است که : قرطبى بااین که مالکى است و بارهاى بار به دفاع از آراء واندیشه هاى فقهى مالک پرداخته است امااگر گاهى دلیل او رااستوار ندانسته و به دلائلى محکم تر دست یافته از فتوى مالک روى برتافته و به اقوال دیگران گرائیده است مثلا در ذیل آیه 43از سوره بقره :[ واقیمواالصلوه و آنوالزکاه]... در مساله شانزدهم ازامام صغیر براى نماز سخن مى گوید و راى مالک را مى آورد که امامت صغیر را جایز نمى دانداما خود به جواز آن معتقد مى شود و بدان استدلال مى کند. و در ذیل آیه 187 از سوره بقره:[ احل لکم لیله الصیام الرفث الى نسائکم]... در مساله دوازدهم دیدگاههاى گونه گون را در مساله بطلان و عدم بطلان روزه کسى که از سر فراموشى بین روز روزه را خورده است مطرح مى کند آنگاه دیدگاه مالک را مى آورد که معتقداست : به افطار و وجوب قضاء.امااو این دیدگاه را نمى پسندد و معتقد مى شود چنین کسى روزه اش باطل نمى شود و قضائى براو نیست و آنگاه به استوارسازى این قول مى پردازد 50 . و در ذیل آیه 185از سوره بقره :[ شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن]... در مساله هفدهم این مساله را مطرح مى کند که :اگر بعللى نماز عید فطر روز عید تاانقضاء وقت خوانده نشد پس از آن و یا روز دوم مى شود خواند یا نه ؟از مالک و برخى دیگراز فقیهان نقل مى کند که : نماز عید را غیر روز عید وقت آن نمى شود خوانداما خود معتقد مى شود که مانعى
 

( 62 )
نیست و به آن استدلال مى کند 51 .

بهرحال قرطبى در مسائل فقهى این حریت راى را بکار گرفته و توانسته است فراتراز حصار مذهب فقهى که به آن گردن نهاده است اجتهاد کند و نظریه دهد. بخشهاى فقهى[ الجامع] نه تنها گسترده ترین بخش آن بلکه توان گفت که گسترده ترین تفاسیر فقهى و بسیار سودمند و کارآمداست .او در ذیل آیات و غالبا پس از تفسیر معمولى آیات به مباحث فقهى مى پردازد و فرعهاى مختلفى را زیر عنوان (مساله ) مى آورد. قرطبى دیدگاههاى مختلف را عرضه مى کند و غالبا براى استوار سازى دیدگاه مذهب مالکى و یا آنچه انتخاب کرده است نیز استدلال مى کند. بدین سان صفحات تفسیر راازاندیشه هاى مختلف فقهى مى آکند و دراطلاع رسانى به خواننده و گسترده سازى مباحث و محتواى بخشیدن به کتابش سخت مى کوشد.

افزون براین قرطبى از مسائل[ اصول فقه] نیز غافل نیست . وى به این مباحث گاه به عنوان آنچه از آیات مى شوداستنباط کرد و گاهى به عنوان پشتوانه استنباطهااز آیات مى پردازد مثلا مى دانیم که برخى از اصولیان و فقیهان عامه از جمله مالکیه و حنابله[ سد ز رائع] را بعنوان یکى از منابع حقوق اسلامى در رادیف[ قیاس] [ اجماع] و ... آورده اند.

در تعریف این اصل از جمله نوشته اند:

[ هر آنچه منجر به حرام شود حرام است و هر چیزى که وسیله حلال باشد بمقدار دستیابى به حلال مطلوب خواهد بود. و چنین است آنچه وسیله دستیابى به مصلحتى باشد. بدین سان هر آنچه راهى براى رسیدن به مفسده باشد نیز حرام خواهد بود] 54 .

البته در تعریف و تبیین آن سخن بسیاراست و در چگونگى حجیت آن نیز گفتگو فراوان . 55

قرطبى که از فقهاى مالکى است از جمله معتقدان به این اصل است مثلا در ذیل آیه 35از سوره بقره به نقل ازابن عطیه 56 مى گوید:

خداوند آدم را با نهى از آنه که مقتضى نهى از خوردن بود از نزدیکى به شجره ممنوعه نهى کرد واین مثال روشن (سد زرائع است) 57

 

( 63 )

قرطبى از این مقدار پا را فراتر مى نهد و در مناسبتى به تفصیل از حجیت آن سخن مى راند و مى گوید:

بر صحت این اصل کتاب و سنت دلالت مى کند 58 .

در ذیله آیه 159 از سوره بقره: ان الذین یکتمون ماانزلناه من البینات والهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله ... مى گوید:

[آیه نشانگر لزوم و وجوب ابلاغ هر آنچیزى است که عنوان هدایت داشته باشد اعم از آنچه که از نهى آیات و روایت دانسته مى شود و یا با اجتهاد و استنباط بدست مى ید. و نیز آیه دلیلى است بر وجوب عملى به خبر واحد چرا که وجوب بیان بدون وجوب عمل لغو خواهد بود] 53 .

و در ذیل آیه 6از سوره حجرات: ( ان جائکم فاسق بنبا فتنبو ا...) مى نویسد:

دراین آیه دلالتى است براین که خبر واحد عادل حجت است 54 . و در ذیل آیه 115از سوره نساء:[ ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى]... مى گوید:

این آیه دلیل استوارى بر صحت سخن کسانى است که اجماع را حجت مى دانند 59 .

چنین است که او در موارد بسیارى نیز براى اثبات وجوب یا حرمت واحکام دیگر به اجماع استناد مى کند و حکم را عرضه مى نماید. 60 در ذیل آیه 9از سوره مائده: [ انماالخمر والمیسر]... با تکیه بر[ قیاس] از تحریم آنچه در آیه آمده است تحریم[ شطرنج] قمار، را نیزاستفاده مى کند. 61

افزون بر آنچه آمد مالکیان عمل اهل مدینه را نیز دراحکام فقهى حجت مى دانند مالک به این مطلب تصریح کرده است و بااستناد به برخى از آیات از جمله:[ والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار] و متابعت ازاهل مدینه را لازم شمرده است . فتواى صحابیان را نیز مستندى دراستنباط احکام شمرده و به آن تکیه کرده است 62 . فقهاء مالکى نیز براین شیوه رفته اند.ابن عربى که از فقهاى مالکى و نظراتش مورداستفاده قرطبى است در[ احکام القرآن] به این موارد تصریح کرده است 63 . قرطبى نیز چنین است .او در ذیل آیه 185از سوره بقره : [ولتکملوا العده ولتکبروا على ماهداکم]... با تکیه به فتواى صحابیان فتوى داده و تصریح کرده است که اصحاب مافتوى صاحبیان را حجت مى دانند . 64

 

( 64 )

بهرحال [الجامع] در جنبه هاى فقهى و در تبیین و تفسیر مسائل مذاهب گونه گون از جمله منابع کم نظیرى است که هیچ فقیه و پژوهنده که در جستجوى دست یابى به فتاوى فقیهان باشد از آن بى نیاز نخواهد بود.

جایگاه نقل در ( الجامع )
توجه به نقل واستناد به روایات در تفسیر آیات و بهره گیرى از احادیث و آثار سلف در تفسیر قرطبى جایگاه شایسته اى دارد. وى چه در تبیین جنبه هاى فقهى آیات و چه در بررسى محتوى تفسیرى آنها به احادیث شان نزول و روایات وارد شده در ذیل آیات توجه فراوانى مبذول داشته است قرطبى در ضمن مقدمات تفسیرى کتاب از جمله فصلى نگاشته است با عنوان :[ باب تبیین الکتاب بالسنه] و در ضمن آن از ضرورت مراجعه به سنت در تبیین قرآن و چگونگى آن سخن گفته است . و در پایان این فصل پس از نقل روایات متعدد که بیانگر جایگاه تفسیرى و تبیینى بیانات پیامبرند آورده است که : بیان پیامبر درارتباط با قرآن ممکن است در جهت تبیین مجملها و تفسیر مبهمها باشد و یا بیان احکامى در تکمیل آنچه در قرآن آمده است که پیروى از همه آنها بحکم: [ ما آتاکم الرسول فخذوه]... واجب و لازم است 65 .

در مقامى دیگر نیز به این موضوع پرداخته است . در تفسیر آیه : [و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم] مى نویسد:

یعنى ما قرآن را فرستادیم تا با گفتار و رفتارت بیانگر محتو آن باشى . بدین سان پیامبر مبین مراد و مقصود خداونداز آیات واحکامى است که خداونداز آیات واحکامى است که خداوند و در قرآن مجمل نهاه و به تفصیل آن نپرداخته است . 66

و درادامه تفسیر این سوره و ذیل آیه 64 بیان پیامبر[ص] را جهت دراختلافها و نزاعهاى امت در تفسیراین و تبیین احکام دانسته است . افزون براین تصریحها و تاکید و تنبه بر لزوم بهره ورى از سنت در تفسیر قرآن (چنانکه پیشتر آوردیم ) واقعیت عینى تفسیر قرطبى نیز نشانگراین حقیقت است که او دراستفاده ازاحادیث و آثار واقوال در تفسیر قرآن سنگ تمام نهاده است .

امااینک باید دین قرطبى در مراجعه به سنت و دراستناد به احادیث چگونه مفسرى است ؟

 

( 65 )

آیا به نقد و تحلیل دست مى یازد و یا هر رطب و یا بسیرا بهم مى بافد و مورد بهره بردارى قرار مى دهد؟اگر در پى نقد وارزیابى است آیا این کاوش و پژوهش خالى از شائبه عصبیت مسلکى و تعصبهاى فرقه اى است یا نه ؟

اینک و پیشتراز آنکه به نمونه هاى عینى چگونگى بهره مندى قرطبى از سنت در تبیین قرآن بپردازیم باید جایگاه سنت را بعنوان منبعى براى شناخت در مقابل قرآن از دیدگاه وى روشن کنیم قرطبى در فصلى که از آن یاد کردیم روایت ذیل را مى آورد:

الا وانى قداوتیت الکتاب و مثله معه ... .

و آنگاه پس از تفسیر واژه هاى روایت از برخى از عالمان نقل مى کند که :

این حدیث نشانگر آن است که دراثبات حجیت حدیث واستفاده از آن نیاز به عرضه حدیث به قرآن نیست بدین سان هرگاه صدور روایتى از پیامبر ثابت شد باید بدان عمل کرد و حجت است .

آنگاه اضافه مى کند که :

[روایت :[ اذا جائکم الحدیث فاعرضوا على کتاب الله فان وافقه فخذوه و ان لم یوافقه فردوه] باطل است و پایه اى ندارد] 67 .

او درادامه گفتار نیازمندى شدید قرآن را به سنت یادآورى مى کند و سخن درست اوزاعى را یاد مى کند که : قرآن در تبیین و تفسیرش نیازمندتراست به سنت تا سنت به قرآن اما سخنى را نیز نقل مى کند که :[ السننه قاضیه على الکتاب و لیس الکتاب بقاض على النسه] 68 .

گواین که در پایان سخن احمد بن جنبل را مى آورد که این حدیث را بدین سان معنى کرده است که :

[سنت آیات کتاب الاهى را تبیین و تفسیر مى کند].

امااز آنچه در مجموع آورده و بدون نقد گذاشته است پذیرش بى محاباى هر آن چیزى است که با عنوان سنت و براساس ملاکهائى که قطعا جناب قرطبى استوار مى پندارد رسیده باشد.

اینک مجال بحث از چگونگى حجیت سنت وارتباط آن باقر آن نیست ولى قطعا آنچه قرطبى آورده و با سکوتش مهر تایید بر آن زده است بهیچ عنوان پذیرفتنى نخواهد بود 69 . و
 

( 66 )
روایت یاد شده باالفاظ مختلف و مضمون و محتوائى تقریبا یکسان بارهاى بار نقل شده است . زیده سخن آن که اگر حدیثى با کتاب الهى در تعارض باشد و هیچ وجه جمعى نیز در میان نباشد حدیث طرد خواهد شد. دراین مجال اشاره به یک روایت بسنده است :

[قال رسول الله:[ ص] ان على کل حق حقیقه و على کل صواب نورا فما و افق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدوعوه] 70 .
بنظر مى رسداین تفکر قرطبى با گشاداندیشى و تسامحى که اینان در تبیین و تفسیر معناى عدالت صحابه سنت و ... دارند باعث ورود آن همه یاوه ها و ناهنجاریهاى جاعلان و حدیث سازان و بافته هاى ذهنهاى بیماراسرائیلیات آفرینان به تفسیر قرطبى شده است . سوگمندانه در تفسیر وى تسامح و سهل انگارى در باور داشت روایات با تعصب انحراف آفرین در هم آمیخته و وى رااز یکسوى به هجوم به ارزشهاى والا وانکار و تردید فضائل آفتابگون اهل البیت[ ع] وا داشته است واز سوى دیگر دیگر به تایید پلیدان و توجیه و تاویل اعمال زشتخوایان تاریخ کشانده است 70 . بدین سان چهره پژوهشهاى عظیم وى در تفسیر مشوش شده وارزش اثر کارآمداو بشدت ضربه پذیر شده است .

قرطبى به مناسبتى به شیعه انتقاد کرده است که چرا حدیث[ منزلت] را دلیلى برامامت على[ ع] گرفته اند. آنگاه با عباراتى که بهیچ روى در شان محققى حقیقت جوى نیست دلالت حدیث را برامامت امیرالمومنین انکار کرده است ولى در ذیل آیه 40از سوره توبه که اگر قدح خلیفه اول نباشد قطعا مدح او نیست تلاش کرده است که بگوئید آیه نشانگر خلافت اوست 74 .

ما درادامه بحث به برخى از کژاندیشها و زشت نگاریهاى قرطبى توجه توجه خواهیم دادامااینک به روال مقالات گذشته موضع وى را در ارتباط بااسرائیلیات بازنگرى مى کنیم :

اسرائیلیات در[ الجامع]
قرطبى در مقدمه تفسیر خود در شیوه تفسیر نگاریش از جمله آورده است :

[من از عرضه بسیارى ازاسرائیلیات واخبار مورخان روى برتافتم و بجز آنچه که بناچار باید یاد مى شد نیاوردم] 75 .

خواننده تفسیر قرطبى تردید ندارد که باید قرطبى از آنچه یاد کرده است به گزارش
 

( 67 )
حوادث واخبارى بسنده کند که در تبیین آیات و تفسیر قرآن سودمند بوده و بدون گزارش آنها مفهوم یه مبهم مى مانداما حقیقت همانگونه که محقق کتاب بدرستى نوشته اند بجزاین است . قرطبى هرگز به این وعده وفا نکرده است و آنچه را آورده هیچ نقشى در تفسیر و تبیین کتاب الهى ندارد بلکه چیزى جز تشویش اذهان و تحریف حقایق نمى تواند باشد 76 .

مثلا او ذیل آیه 36از سوره بقره :[ فازلمهاالشیطان عنها فاخرجهما]... با تکیه به منقولات و هب به منبه قهرمان اسرائیلیات گستران مى نویسد:

[ ابلیس با قرار گرفتن در دهان مار وارد بهشت شد و به اغواء پرداخت و آنگاه از طریق وى به آدم دست یافت] 77 .

او درادامه گزارش اسرائلیات مى نویسد:

گفته مى شود: مار در بهشت خادم آدم بوداما خیانت ورزید و زمینه نفوذ دشمن خداابلیس را فراهم آورد و چون به زمین آمدنداین دشمنى 78را فزونتر ساخت و چنین شد که خداوند روزى او را در خاک قرار داد.

قرطبى از مجموعه اینگونه اخبار و با ردیف کردن احادیث دیگرى در تایید و تکمیل آنها به استخراج احکام فقى نیز پرداخته است .

در ذیل آیه 248از سوره بقره: [ و قال لهم نبیهم ان آیه ان یاتیکم التابوت فیه سکینه من ربکم]... آنچه رااز بافته هاى مفسران کهن که متکى به گزارشهاى اسرائیلیات آفرینان است آورده و بدن هیچ نقد و توضیحى گذشته است 79 . و در ذیل آیات مربوط به رویاروئى موسى با ساحران فرعونى و در تصویر میدان مبارزه به گزارش مطالبى پرداخته که با هیچ منطقى راست نیابد. و در توصیف چگونگى عصاى موسى ترسیمى دارد که تنها ذهن بیمارى چون ذهنهاى وهب بن منبه توان پذیرش آن را دارند 80 . در ذیل آیه 24از سوره یوسف :[ وراودته التى هو فى عن نفسه و غقلت الابواب وقالت هیت لک قال معاطالله ... و لقد همت به وهم بها]....

بااین که دامنه بحث را گستردانده واقوال متعددى را آورده و به برخى نقد و ردى نیز روا داشته ولى در نهایت در تور نامرئى اسرائیلیات آفرینان گرفتار آمده و عملا به نسبتهاى ناروا به آن پیامبر بزرگ دست یازیده است 81 . و در ذیل آیه 42از سوره یوسف و در تفسیر :[ انساه الشیطان] بااین که در مصداق یابى مرجع ضمیر[ انساه] به هر دو قول یوسف و
 

( 68 )
همراه زندانى وى اشاره کرده است اما نه تنها قول رجوع ضمیر به یوسف را رد نکرده بلکه به آن تمایل وزریده است 82 . و در تفسیر آیه 86از سوره انبیاء:[ واسماعیل وادریس و ذالکفل کل من الصابرین] از جمله روایاتى که مى آورد و آن را تحسین نیز مى کند بیگمان از ساخته هاى وضاعان و دروغپردازان است 83 .

قهرمان بزرگ تفسیر علامه طباطبائى پس از آن که در ذیل این آیه تفسیر آن را به سوره ص ارجاع مى دهد در ذیل آیه 48از سوره ص پس از آن روایتى را مى آورد که نشانگر آن است[ ذالکفل] از پیامبران بوده است مى نویسد:

[ اخبار دیگرى نیز دراین زمینه آمده است که ما با توجه به ضعف آنها و عدم اعتماد به صدورشان یاد نمى کنیم] 84 .

ابن کثیر پس از یاد کرد روایاتى که همه ازاین مرد بزرگ به تجلیل واکرام یاد کرده اند روایت یاد شده را نیز مى آورد و آنگاه مى نویسد:

[ این حدیث را هیچکدام از مولفان صحاح گزارش نکرده اند و دراسناد آن نیز غرابت است . بااین همه در متن روایت[ اکفل] است و نه[ ذى الکفل] که بتوان از آن در تفسیراین آیه سود جست]. 85

قرطبى در ذیل آیات مربوط به حضرت داوود زشت ترین و سست پایه ترین روایات را آورده است و آنگاه که دست به گزینش زده به سراغ روایتى رفته است که یاوه اى بیش نیست و در لابلاى سطور آن دستهاى آلوده وضاعان بروشنى پیداست . ساحت قدس پیامبر بزرگ الاهى پیراسته تر و وارسته تراز آن است که بدانگونه درباره آن بزرگوار سخن گفته شود 86 . در ذیل آیه 34از سوره ص :[ ولقد فتنا سلیمان والقینا على کرسیه جسدا ثم اناب] روایاتى را ردیف کرده است که قطعااز بافته هاىاسرائیلیات گستران است .او بااین که برخى از روایات وارد شده دراین زمینه را به نقد مى شکد و تضعیف مى کند ولى آنچه را که آورده است و برآن با سکوت یا صراحت مهر تایید زده است هرگز شایسته اولیاء خداوند نیست تا چه رسد به پیامبران بزرگ الهى 87 .

ابوحیان در تفسیرارزشمند خود دراین نوشته است :

[مفسران در ذیل این آیات و در تبیین معناى القاء جسد گفتارى آوردند که بیزارى از آن اقوال واجب است .اینگونه آثار و گزارشهااز ساخته ها و پرداخته هاى یهودیان است که خداوند
 

( 69 )
ذهنها و عقلهاى ما رااز آلوده شدن به آنها مصون بدارد] 88 .

و محقق کتاب نیز در ضمن تعلیقه اى دراین مورد نوشته اند:

[ این اقوال قطعا مورداعتماد نمى باشند واستناد به آنها صحیح نیست زیرااین گفتار با عصمت پیامبران که از جمله برجسته ترین صفات پیامبران است منافات دارد] 89 .

در ذیل آیه 102از سوره صافات و در تعیین مصداق[ ذبیح] در تور نامرئى دروغپردازان قرار گرفته و بااین که هر دو قول را آورده است ولى آشکارا به قول را آورده است ولى آشکارا به قول[ اسحق] گرائیده و ذبیح رااسحاق پنداشته است .

قرطبى درباره آفرینش و چگونگى حوادثى که در عالم بوجود مى آید نیز گزارشگرافکار وضاعان است مثلا درارتباط با چگونگى وقوع[ رعد و برق] ازابن عباس آورده است که :

یهودیان از پیامبر سوال کردند: رعد چیست ؟ پیامبر فرمود: یکى از ملائکه که موکل برابرهاست منفذهائى دارداز آتش که هرگاه خداوند اراده کند بوسیله آن ابرها را مى راند و[ رعد] بوجود مى آید. 91

و در تفسیر آیه 17از سوره الحاقه :[و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ] مى گوید:

[بر فراز آسمان هفتم هشت بز کوهى قرار دارد که فاصله بین سمهاى آنها و رانها و ساقهایشان به اندازه فاصله آسمان تا آسمان است و بر کمراینها عرش قرار گرفته است] 92 .

و در تفسیر آیه 7از سوره غافر: [الذین یحملون العرش و من حوله]... از کعب الاحبار نقل کرده است که :

[خداوند چون عرش را آفرید عرش تکانى خورد و گفت : خداوند مخلوقى بزرگتراز من نیافریده است . آنگاه خداوند به مارى دستور داد که عرش را چنبر زند.این مار 70 هزار پهلو دارد که هر کدام از آنها 70 هزار موى دارند و بر هر یکى از آنها 70 هزار صورت] 93 ...

به متن تفسیر مراجعه کنید و تصویر تراوش کرده از ذهن بیمار کعب الاحبار را که قرطبى بدون هیچ نقد و ردى آن را آورده است بنگرید و چگونگى تسبیح ملائکه و حد و حدود آن را دریابید و آنگاه در خواهید یافت که اسرائیلیات آفرینان چه سان در پى اهداف پلید خود چهره متون مذهبى را مشوش ساخته اند و ساده لوحان ساده انگاران از سر تسامح و تساهل آثار آنان را بعنوان تفسیر قرآن عرضه کرده اند. قرطبى [ ن] را ماهى را مى داند که بر
 

( 70 )
سنگى ایستاد و ملکى بر آن قرار گرفته94 و[ ...ق] را کوه قافى تصور کرده است که محیط بر زمین است و... 95 بااین همه باید یادآورى کنیم که قرطبى در مواردى نیز پس از گزارش بافته هاى گزارشگران اسرائیلیات به نقد و رد آنها پرداخته است مثلا ذیل آیه 41از سوره ص :[ واذکر عبدنااذنادى ربه انى مسنى الشیطان بنصب و عذاب] اقوال مختلف را در چگونگى ابتلاءایوب و داستانها و قصه هاى مربوط به وى را مى آورد واز چگونگى برخوردابلیس با آن حضرت یاد مى کند و آنگاه به تفصیل به رد و نقداین آراء و آثار مى پردازد واز ساخت قدس این پیامبر بزرگ الهى دفاع مى کند 96 . در داستان[ هاروت و ماروت] نیز که میدان افسانه بافى هاى جاعلان و وضاعان است هوشمندانه به نقد و بررسى مى پردازد و با تکیه براصول حدیث شناسى و مغایرتنافى این روایات با عصمت بملائکه بر آنچه مفسران نقل کرده اند خط بطلان مى کشد 97 . و در ذیل آیه 52از سوره حج: [ وماارسلنا من فبلک من رسول ولا نبى الااذا تمنى القى الشیطان فى امنیته]... و در شان نزول آن به آنچه در بیان مفسران به[ افسانه غرانیق] مشهور شده است مى پردازد و به تفصیل از چگونگى آن سخن مى گوید و تمام روایات وارده را در پرتو آگاهیهاى حدیث شناسى نقد و رد مى کند و تاویل و تفسیر شایسته اى از آیه بدست مى دهد 98 .

بااین همه آنچه راازاسرائیلیات آورده و به نقد و رد آنها پرداخته است با آنچه یاد کرده و بدون هیچ نقد و تحلیلى از آن گذشته است بسیار ناچیزاست . با توجه به این که قرطبى براساس آنچه خود در غاز تفسیرش آورده است : آهنگ حذف اینگونه آثار را در تفسیر نگارى داشته است . روشن نیست وى با چه انگیزه اى از آن وعده عدول کرده و به گزارش این همه آثار سست بنیاد پرداخته است .

الجامع واهل البیت[ ع]
ما پیشتر بارهاى بار در ضمن این سلسله مقالات و با عنوان یاد شده از جایگاه بلند على[ ع] و فرزندان بزرگوارش در قرآن سخن گفته ایم و موضع نامناسب مفسران اهل سنت را در مقابل آیاتى که نشانگر فضایل آن عزیزان است عرضه کرده ایم .اینک نیز به بازشناسى و عرضه موضع قرطبى دراین زمینه مى پردازیم . سوکمندانه قرطبى دراین جهت تا جایگاه فردى متعصب و عنود که از دیدن روشن ترین و پرفروغ ترین حقیقتها نیز باز مى ماند سقوط
 

( 71 )
کرده است و گزارش و عرضه کوچکترین فضیلت را بر نتابیده است . اگر گاهى از سرالزام واجبار بخاطر شکوه ماجرى به نقل آن دست مى یازد بدون تردید و نقد نمى گذارد واین در حالى است که وى براى اثبات فضیلتى براى خلفاء به سست بنیادترین روایات و آثاراستناد مى جوید.او که از آیه :[ و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله]... که نشانگراوج ایثار و شهامت و شجاعت على[ ع] است و بسیارى از عالمان مفسران و محدثان اهل سنت از آن یاد کرده و نزول آن را درباره على[ ع] قطعى دانسته اند 99 به اشاره مى گذرد 100 و هیچگونه تفسیر و تبیینى را بر نمى تابد. در ذیل آیه 144از سوره آل عمران : و ما محمدالا رسول قد خلت من قبله الرسل ... مى گوید:

[ این آیه روشنترى دلیل سجاعت و جرات واستوارى خلیفه اول است چرا که در آن مصیبت بزرگ و بى مانند برخى فریاد زدند: پیامبر نمرده است و بعضى از سخن گفتن بازماندند و برخى بشدت هراسیدنداما وى در کمال آرامش چهره پیامبر را باز کرد و بوسید و] 101 ....

خواننده تفسیر قرطبى از خود سوال مى کند:این آیه چه ارتباطى بااین داستان (بر فرض آن که درست باشد) دارد؟ چگونه بر شجاعت وى دلالت کرده است . بگذریم ازاین که سخن گفتن از شجاعت خلیفه اى که دراوج حماسه آفرینیهاى مجاهدان در جنگها پیامبر نیز هرگز ظهور و بروزى نداشته است بى مبالاتى شگفتى را مى طلبد 102 : کبرت کلمه تخرج من افواههم ان یقولون الا کذبا 103

قرطبى پا راازاین نیز فراتر مى گذارد و ذیل آیه 40از سوره توبه : [ الا تنصروه فقد نصره الله اذاخرجه الذین کفرو ثانى ائنین اذهما فى الغار]... پس از آن که آیه را فضیلتى براى خلیفه مى پندارد (که جاى سخن بسیار دارد) درادامه آن از برترى خلفاء بر على[ ع] سخن مى گوید و در پایان مى آورد که :

[پیشوایان سلفه در برترى على و عثمان بر یکدیگراختلاف کرده اند ولى بسیارى از آنان بر تقدم عثمان بر على معتقدند] 104 !.

آشنایان با تاریخ اسلام عظمتها و شگفتیهاى چهره منور على[ ع] با دیدن این ترهات درباره نویسندگانى چون : قرطبى چه خواهند گفت ؟ خلیفه اول فریاد مى زد:

[ اقیلونى است بخیرکم و على فیکم 105 ]

مرا وابگذارید در حالى که على در میان شماست . من به حال شما سودمند نیستم .

و على[ ع] مى فرمود:

... ینحدر عنى السیل ولایرقى الى الطیر 106 ....
من سرچشمه فضیلتم . سیل خرد و فضیلت و دانش از دامنه کوهسار وجود من فرو مى ریزد. و پرنده دور پروازاندیشه ها به سپهر برتریهاى من پرواز نمى تواند کرد.

خلیفه اول مى گفت :

107 ان لى شیطانا یعترینى فان استقمت فاعینونى وان رغت فقومونى

شیطانى همراه من است که بر مسلط است پس اگر من راه راست پیشه کردم یاریم کنید واگر کجروى نمودم استوار بدارید.

اما على[ ع] نه تنهااز دسترس اهریمنان بدور بود و هاله اى از عصمت وجودش را گرفته بود که آگاهیش از هستى وایمانش به الله و یقینش به قیامت در مقیاسى بود که مى فرمود:

[لو کشف الغطاء مااز داد یقینا] 108 .
خلیفه دوم بارهاى باراز گشودن مسائل و حل معضلات باز مى ماند و چون على[ ع] با بزرگوارى ویژه خویش به یاریش مى شتافت مى گفت :

[لولا على لهلک العمر] 109 .

خلیفه دوم ، چون بر بستر مرگ افتاد، به او گفتند: ایکاش کسى را جانشین مىکردى. او ، با اشاره به على (ع) گفت :

[ اگر این مرد را به سرپرستى شما بگمارم سزاوارترین است و شما را بر صراط حق استوار مى دارد] 110 .

و روزى در بقیع به ابن عباس گفت :

این همراه تو ( على[ ع] ) شایسته ترین فرد براى حاکمیت و سرپرستى امت بوداما] 111 ....

اعترافات خلفاء به غظمت جایگاه و گستره دانش و شایستگى آن بزرگوار فراوانتراز آن است که دراین سطور بگنجد. بااین همه فضایل آفتابگون و حقایق مور و واقعیتهاى صادق اینگونه کسان چگونه مى اندیشیدند واز چه آبشخورى مى آشامیدند و با چه وجدانى
 

( 72 )
مى زیستند که بدین سان در مقابل حق مى ایستادند.

پایان گفتار قرطبى نشانگراوج تعصب و کژاندیشى است .اعمال و رفتار خلیفه سوم دیگر براى مدافعان و معتقدان او نیز جز با توجیه و تاویل ! قابل پذیرش نیست . تبعیضها و ناروائیها و فسادها وانحراف و وارنه سازى مسیر خلافت از معیارها وارزشها در دوران حاکمیت وى چیزى نیست که قابل انکار باشد. محققانى ازاهل سنت خلافت او را آغاز تبدیل[ خلافت را شده] به[ ملوکیت] دانسته اند 112 و دیگرانى آرزو کرده اند که چه خوب بوداو هرگز به خلافت نمى رسید. به خلافت رسیدن او و بر جاى ماندن على[ ع] را دردى اسف انگیزانگاشته اند و به صراحت نوشته اند:

[واقعااین درداسف انگیزى است که على[ ع] سومین خلیفه نشد] 113 .

بااین همه اظهار نظرهائى از قبیل آنچه قرطبى آورده است از چه چیزى سرچشمه مى گیرد؟از جهل ؟از تعصب ؟ و یااز فرومایکى ؟

قرطبى در ذیل آیه 43از سوره رعد :[... و من عنده علم الکتاب] از عبدالله عطاء نقل مى کند که از على بن الحسین ع و محمد بن حنفیه از تفسیر آیه و مصداق آن سوال کرده است و آنان گفته اند :[مراد على[ ع] است] 114 .

آنگاه ازابن عربى نقل مى کند که این سخن متکى بر دو وجه است :

[یکى این که نزد آنان که چنین تفسیر مى کنند باید على اعلم مومنان باشد و چنین نیست و دیگر آن که باید روایت[ انا مدینه العلم و على بابها] درست باشد و چنین نیست ؟] 114 .

زهى حق کشى !

اعتقاد به اعلمیت آنان بر على[ ع] سست ترین و بى بنیادترین سخنى است که گوینده آن اگراندکى انصاف مى داشت به زبان و قلم نمى آورد. هنوز که هنوزاست فریاد دلرباى على[ ع] را که مى فرمود:

[سلونى قبل ان تفقدونى . سلونى عن کتاب الله و ما من آیه الا وانا اعلم حیث نزلت بحضیض جبل اوسهل ارض] 115 ... .
حق مداران شنوا با جان مى نیوشند و منابع کهن و مطمئن و مستند فریقین انباشته است از حوادث و آثار واخبارى که نشانگر ژرفاى دست نایافتنى و دریاى ناپیدا کرانه علم على[ ع] است .

پیامبر[ ص] درباره على[ ع] فرمود:

[ اقدم امتى سلما واکثرهم علما] 116 .
و فرمود:

[ اعلمهم علماافضلهم حلما واولهم اسلاما] 117 .
فرمود:

[ انت یا على ...اعد لهم فى الرعیه وابصرهم بالقضیه] 118 ... .
و فرمود:

[ اعلم امتى من بعدى على ابن ابیطالب] 119 .
بااین همه جز بیمار دلان تنگ اندیش چه کسانى بخوداجازه مى دهند این دریاى ناپیدا کرانه دانش را با آگاهیهاى خلفاء که گاه پائین تر از آگاهیهاى یک مسلمان عادى بوده است مقایسه کنند وافزون براین به برترى آنان نیز معتقد شوند.اینک به برخى ازاین موارداشاره مى کنیم تا روش شود جناب قرطبى از چه جایگاهى سخن مى گوید .

مردى را که دست و پایش قطع شده بود و پس از آن نیز به دزدى پرداخته بود براى اجراى حد نزدابوبکر مى آورند واو در حکمش در مى ماند. 120 و چون از میراث مادر بزرگ از وى سوال مى کنند به حکم مساله راه نمى برد 121 .

خلیفه دوم تصمیم مى گیرد زن آبستنى را رجم کند و چون على[ ع] به اشتباهش مى آگاهاند او مى گوید:

[کل افقه منى] 122 .

همگان از من داناتر و آگاهتر به احکام هستند.

و در موردى دیگر چون على[ ع] حکم ناصواب او را تصحیح مى کند و خبر به وى مى رسد مى گوید:

[لاابقانى الله بعدابن ابى طالب] 123 .

و در مقامى دیگر على[ ع] چون ناآگاهى خلیفه رااز سنت رسول الله نشان مى دهد و حکم نادرست وى را بر مى گرداند او مى گوید:

عجزت النساءان یلدن مثل على ابن ابیطالب لولا على لهلک العمر. 124

و خلیفه سوم در حکم مساله اى مى ماندازاین رو کسى را روانه مى کند تا ازابى
 

( 73 )
جواب مساله را بپرسند 125 . بهنگام خلافتش مردى سوالى مى کند واو چون از جواب عاجز مى ماند قاصدى مى فرستد تا على[ ع] را براى پاسخگوئى بیاورند چون آن بزگوار فرا مى رسد و پاسخ مى دهد خلیفه مى گوید:

[ لولا على لهلک عثمان] 126 .

آیا آقاى قرطبى و پیشتراز وى جناب ابن عربى از آنچه آمد (که اندکى از موارد بسیارى است از درماندگى علمى اینان واعتراف به عجز و قصورشان از فهم کتاب و سنت واینجا و آنجاى آثارشان آکنده اى از این موارد) خبر داشتند و چنان نوشته اند؟اگر چنین است زهى جلافت و تعصب و حق کشى واگر خبر نداشته اند و چنان نگاشته اند زهى جهالت و ناآگاهى .

بگذریم و بپردازیم به موضع آقاى قرطبى در تفسیر آیاتى که براساس دهها منبع و مصدر معتمد و روایات و آثار بسیار درباره على[ ع] و خانداون آن بزرگوار نازل شده است .

در ذیل آیه 207از سوره بقره:[ و من الناس من یعشرى نفسه ابتغاء]... چنانکه پیشتراشاره کردیم براساس سیاست تشریک سعى مى کند با ردیف ساختن اقوال مختلف در شان نزول آن بسیارى را شریک گرداند و بااشاره اى به على[ ع] مى گذارد 127 . و در ذیل آیه :274 [ الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سراو علانیه]... که قطعا درباره على[ ع] نازل شده است براساس آنچه گفته شد اقوال را ردیف مى کند و بالاخره بااشاره اى به على[ ع] مى گذرد 128 .

در ذیل آیه 61از سوره آل عمران و گزارش جریان مباهله و تفسیر آیه مربوط به آن به اشاره اى بسنده مى کند و بااین که قرطبى در گزارش شان نزولها گشاده دستى شگفتى دارد و گاه هر رطب و یا بسى را بهم مى بافد و به عنوان 129شان نزول عرضه مى کند از کنار حادثه اى به این عظمت براحتى مى گذرد

ذیل آیه[ کمال] حق کشى را به اوج رسانده و با نقل اقوال مختلف نزول آن را در روز جمعه و روز عرفه پذیرفته و بدون هیچ اشاره اى به نزول آن در روز غدیراز آن گذشته و بدین سان ارتباط آن را با ولایت علوى یکسرانکار کرده است 130 . برخورد قرطبى با آیه[ بلاغ] مصداق بارز تحریف و تعصب ورزى کوراست .او بدون هیچ اشاره اى به نزول آن در روزهاى پایانى عمر پیامبر[ ص] و روز غدیر در تبیین و تفسیر جملات آن به آنچنان
 

( 74 )
توجیه هاى خنگ و ناروائى دست مى یازد که هر هوشمندى بروشنى [دم خروس] را دراین تفسیرنگارى مى بیند. 131

قرطبى در ذیل آیه 55 از سوره مائده : (انما و لیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون) ضمن یاد کرد نزول آن درباره على[ ع] براى این که براى خلیفه اول نیزازاین نمد کلاهى بسازد از ابن عباس نزول آن را درباره وى نقل مى کند.ازاین نیز پا را فراتر مى نهد و براى آن که از عظمت حادثه بکاهد آیه را شامل همه مومنان مى داند که على[ ع] یکى از مومنان است 132 . جالب این است که این معنا رااز حضرت باقرالعلوم[ ع] نقل مى کند.این در حالى است که در روایات متعددى حضرت باقر[ ع] مصداق قطعى آیه را على[ ع] معرفى کرده اند 133 .اینگونه روایات که دراین تفاسیر دیده مى شود که قطعا دستهاى آلوده تحریف و تبدیل به جعل و وضع آن همت گماشته اند ضمن نشانگرى مظلومیت ائمه[ ع] هشدارى است براى مولفان و محققان تا در آنچه در منابع مى بیند بدقت بنگرند و سره رااز ناسره باز شناسند و آنگاه به عرضه آنها همت گمارند.اینک که سخن بدینجا رسید خوب است روایت بیدارگر و جانسوزى راازامام باقر[ ع] که در مقامى دیگر نیز آورده ایم بیاوریم :

ما اهل بیت همواره مورد ستم بودیم و از صحنه زندگى بدور و محروم بودیم و هراسناک . هیچ کس از ما و یارانمان امنیت جانى نداشت . در چنین فضائى دروغ پردازان و منکران رهبرى و برترى ما به حاکمان ستم پیشه نزدیک مى شدند حدیث جعل مى کردند و چیزهائى به ما نسبت داده و نقل مى کردند که ما هرگز نگفته بوده ایم 134

قرطبى در ذیل آیه 214از سوره شعراء:[ وانذر عشیرتک الاقربین]... بدون هیچ اشاره اى به حدیث[ بدءالدعوه] که در دهها منبع کهن عامه آمده است به تفسیر آیه مى پردازد و جلوه اى دیگراز کتمان حق را بنمایش مى گذارد 135 . در تفسیر سوره انسان در ذیل آیات 4 به بعد :[ ان الابرابر یشربون من کاس کان مزاجها کافورالله ویطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما واسیرا] تلاش عبثى را بکار مى بندد تاایثار والا واز خود گذشتگى شگفتى را که اهل البیت[ ع] به نمایش گذاشتند واین آیات الهى حکایت از آن داردانکار کند. 136 جریان ایثار على و همسر بزرگوار و فرزندان گرانقدرش در منابع بسیارى آمده است و مفسران بزرگى در آثار خود آورده اند و بر آن صحه گذاشته اند 137 اما جناب قرطبى تلاش
 

( 75 )
فراوانى مى کند و تاویلهاى و توجیه هاى سست بنیادى ردیف مى نماید تا وقوع آن را ناممکن سازد واز تابش فروغ آفتابگون فضائل آل على جلو گیرد : ( یریدون لیطفوا نورالله بافواههم والله سلام الله متم نروه و لوکره الکافرون) 138 . او در ذیل سوره[ کوثر] هیچ اشاره اى را به حضرت زهرا سلام الله علیها بعنوان مصداق[ کوثر] بر نمى تابد واین در حالى است که بسیارى از محققاو مفسران اهل سنت این را پذیرفته و برخى توجیهاى شایسته اى نیز آورده اند 139 .

آنچه آمداندکى از بسیارى موارد متعددى است از کتمانها و حق کشیهاى قرطبى در تفسیر[ الجامع] . بدین سان سوکمندانه قرطبى چنانکه پیشتر آوردیم دراین موارد از جایگاه بلدن محقق پراطلاع به حضیض متعصبى زشت گار سقوط مى کند.

مباحث اخلاقى و معنوى در[ الجامع]
پیشتر آوردیم که : قرطبى در تفسیر بیشتراز هر چیز آهنگ تفسیر و تبیین احکام فقهى را داردامااز جنبه هاى دیگر وابعاد مختلف آیات نیز غافل نیست .از جمله مباحثى که در تفسیر وى جلوه اى شایسته دارد جنبه هاى اخلافى و بازشناسى و عرضه مسائل معنوى در آیات است . در مباحث اخلاقى و معنوى افزون بر تبیین دقیق معانى واژه ها در پرتو آگاهیهاى ادبى و واژه شناسى از جایگاه محاسن و مساوى اخلاقى سخن مى گوید و گاه موضوع را با حکایات دلپذیر و قطعه هاى تاریخى متناسب مى آمیزد و به جلوه کشش مباحث آن مى افزاید. با ضمیمه روایات واحادیث و یادکرداعمال صالحان و سیره پیامبر برانگیزندگى آن را فراتر مى برد.

مثلا در ذیل آیه 180از سوره آل عمران :[ ولایحسبن الذین یبخلون بما آ تیهم الله من فضله]... پس از تفسیر واژه ها از[ بخل] و تمایز آن با[ شح] سخن گفته و[ بخل] را به امتناع از عرضه آنچه هست معنا کرده و[ شح] را به آزمندى وافزون طلبى در فرا چنگ آوردن آنچه در دست نیست . مالا معتقد شده است که :[ شح] و[ بخل] همراه با آزمندى و حرص 140است و آنگاه به تبیین ابعاد آن پرداخته و نکات سودمندى آورده است

و در ذیل آیه 9از سوره حشر:[ ... و یوثرون على انفسهم]... ضمن تفسیر آیه به تبیین معناى ایثار وابعاد گوناگون آن پرداخته است :

[ ایثاراز خود گذشتن و دیگرى را در بهره مندیهاى دنیوى برخود مقدم داشتن است . و
 

( 76 )
سرچشمه آن توانمندى بقین شدت محبت و صبر و شکیبائى بر مشقت است] 141 .

آنگاه به شان نزول آیه مى پردازد وازابعاد مختلف ایثار سخن مى گویداما سوگمندانه به مصداق والاى آن در شان نزول على و فاطمه و فرزندانشان[ ع] اشاره مى کند 142 .

قرطبى در مناسبتهاى مختلف از جایگاه بلند صبر و شکیبائى در راه هدف سخن مى گوید و آن را به استوارى در مقال ناملایمات و خشنودى به قضاى الهى درامور دنیا و آخرت وافزون طلبى و جلوگیرى از آرزوهاى دور و دراز تفسیر کرده است :

[ استقامت در مقابل سختیها و نارسائیها در مسیراطاعت خداوند و جهاد با نفس و ریشه کن ساختن شهوات نفسانى و جلوگیرى و هجوم هوسها ازاخلاق پیامبران و صالحان است].

آنگاه روایتى از على[ ع] مى آورد که :

[ الصبر من الایمان بمنزله الراس من الجسد].
و سپس به تبیین آن مى پردازد و به نقل از طبرى تفسیر زیبائى از روایت بدست مى دهد. 143

و در ذیل آیه 141 از سوره انعام :[ ...ولاتسرفواانه ه لایحب المسرفین] بحث فشرده اما سودمندى را درباره اسراف آورده وابعاد گوناگون و موارد آن را در پرتو آگاهیهاى ادبى و روائى به نیکى بازشناسى کرده و مطالب را با روایات و آثار راهگشائى عرضه کرده است 144 .

قرطبى گاهى نیز پس از تبیین دقیق واژه هاى اخلاقى و بازشناسى معناى اصطلاحى آن افزون بر آنچه یاد شد مطالب را به اشعار شاعران مى آمیزد و بر لطافت بحث مى افزاید مثلا در ذیل آیه 378از سروه اسراء :[ولا تمش فى الارض مرحا]... پس از تبیین معناى[ تکبر] و چگونگیهاى مربوط به آن اشعار ذیل را مى آورد:

ولاتمش فوق الارض الاتواضعا فکم تحتها قوم همو منک ارفع :وان کنت فى عز وحرز و منعه فکم مات من قوم همو منک امنع 145 یادکردنى است که قرطبى به تفسیر رمزى و تاویلات صوفیانه روى خوشى نشان نمى دهد ولى از بهره وریهاى سالم واستفاده هاى ذوقى و تعابیر شیرین آنان نیز روى بر نمى تابد بدین سان گاهى از تعبیر و تفسیر آنان به نیکى یاد مى کند و توجیهات آنان را
 

( 77 )
مى آورد و دیگر گاه به شدت به رد وانکار مى پردازد مثلا در ذیل آیه 100از سوره یوسف : [وعقداحسن بى اذاخرجنى من السجن] به برداشت صوفان مهر تایید مى زند. آیه نشانگر گوشه اى از داستان یوسف است . یوسف صدیق پس از سالها رنج و مرارت به دیدار پدر موفق مى شود و در محضر آن بزرگوار و با حضور برادران برخى از آنچه را بر وى گذشته است گزارش مى دهداز حمله مى گوید:

[... و چقدر به من نیکى کرده است آنگاه که مرااز زندان برهانید].

قرطبى در تفسیر آیه مى نویسد:

[یوسف از سر بزرگوارى است که نمى گوید: خداوند مرااز چاه نجات داد و مى گویداز زندان رهانید تا عملکرد برادرانش پس از آن که مورد عنایت و بخشش قرار داده بود یادشان نیاید].

آنگاه اضافه مى کند که :

[ این اصلى است نزد مشایخ صوفیان که یاد کرد[ جفا] بهنگام[ صفا] [جفاست] واین سخن درستى است که قرآن بر صحت آن گواهى مى دهد] 147 .

و در تفسیر آیه 10از سوره بقره:[ فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا]. مى نویسد:

[ ارباب معناى اهل تاویل در معناى آیه گفته اند: با دنیازدگى و مهروزى به آن و غفلت از آخرت و روگردان از آن دلهایشان مریض شده است] 148 .

اما در ذیل آیه 260از سوره بقره :[ واذ قال ابراهیم رب ارنى کیف تحیى الموتى] به نقل تفسیر آنان مى پردازد و مى نویسد:

[برخى ازاهل معانى ارباب تاویل گفته اند:ابراهیم مى خواست خداوند چگونگى زنده کردن دلها را به او بنمایاند.این سخن فاسداست و مردود و جملات پایان آیه شاهد آن] 149 .

در ذیل آیه 33از سوره ص : [...ردوها على فطفق مسحا بالسوق والاعناق] مى گوید:

شبلى و غیر آن از صوفیان در دریدن جامه ها به این آیه استدلال 150کرده اند و فعل سلیمان را حجت گرفته اندامااین استدلال فاسداست .

گاهى نیز موضعى بسیار شدید داشته و آنان را به جهل و فساد نسبت مى دهد. 151

 

( 78 )

مسائل لغوى وادبى در[ الجامع]
از جمله جنبه هاى سودمند و کارآمد تفسیر قرطبى بحثها و کاوشهاى لغوى وادبى اوست . بااین که بیشترین همت او در جهت تبیین و تفسیر محتواى فقهى آیات بکار مى رود ولى جنبه هاى دیگر (چنانکه پیشتر گفته ایم ) بویژه جنبه هاى ادبى و لغوى آیات هرگز مغفول نیست . قرطبى در سرآغاز تفسیر و در ضمن مقدمات سودمندى که نگاشته است از جمله فصلى آورده است با عنوان: [ باب ماجاء فى اعراب القرآن و تعلیمه و الحث علیه] . درادامه این فصل روایات و آثارى را عرضه کرده است که نشانگر حدود توجه وى به واژه شناسى و جایگاه مسائل ادبى در تفسیر قرآن تواند بود.از پیامبر بزگوار نقل مى کند که :

اعربوا القرآن والتمسوا غرائبه .
از ابن مسعود روایت مى کند که :

جودوا القرآن باحسن الاصوات و اعربوه فانه عربى والله یحب ان یعرب به 152 .

روشن است که مراداز تعریب قرآن (چنانکه برخى از تفسیر پژوهان نیز گفته اند 153 ) تنها گزارش جنبه هاى نحوى و صرفى آن نیست بلکه افزون براین تفسیرالفاظ توضیح معانى و تبیین غرائب الفاظ خواهد بود.

قرطبى در عرضه بحثهاى لغوى شیوه ارجمند و یگانه اى دارد.او ابتداء معناى الفاظ قرآن را بیان مى کند و آنگاه دراصول الفاظ واشتقاق آن به بحث مى پردازد و سپس براى تثبیت واستوارسازى بحث واشعار عرب و آثارادیبان استناد مى کند. وى در رسیدن به مطلوب دراین زمینه اقوال مختلف را مى آورد و مکاتب گونه گون ادبى را مورد توجه قرار مى دهد و در پرتو آگاهیهاى ادبى به نقد و بررسى وارزیابى اقوال و ترجیح آنها مى پردازد .

مثلا در ذیل آیه 219 از سوره بقره: [ یسالونک عن الخمر والمیسر] به اشتقاق واژه[ خمر] مى پردازد آنگاه معانى مختلف آن را با استشهاد به اشعار شاعران عرضه مى کند و در نهایت به این نتیجه مى رسد که معانى مختلف آن همه به معنائى واحد بر مى گردد که عبارت است از [ستر] 154 . و در تفسیر[ بسم الله]... بهنگام تبیین معناى[ اسم] به بازشناسى اشتقاقى آن مى پردازد واقوال بصریان را که[ اسم] را مشتق از[ سمو] مى دانسته اند و
 

( 79 )
کوفیان را که مشتق از[ سمه] مى پنداشته اند عرضه مى کند و آنگاه مى گوید :

گفتار بصریان صحیح است چرا که تصغیر آن[ سمى] و جمع آن[ اسماء]است . جمع و تصغیر واژه ها را به اصول بر مى گردانند واین است که در تصغیر و جمع آن [وسیم] [ اوسام] گفته نمى شود 155 .

قرطبى افزون بر تبیین معانى شرک درالفاظ و تلاش در باز گرداندن آن به اصول واحده گاه به گزارش لغات مختلف و گویشهاى گونه گون الفاظ مى پردازد و گستردگى دانش و وسعت اطلاعاش را به نمایش مى گذارد. مثلا در ذیل آیه 98از سوره بقره :[ من کان عدوالله و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان الله عدوللکافرین] مى گوید

[عالمان و زبانشناسان در جبرئیل و میکائیل گویشها و لغات متعددى دارند] 156 .

آنگاه در[ جبرئیل] 10 لغت و در میکائیل 5 لغت و گویش را عرضه مى کند.

گاهى نیز به کالبد شکافى واژه ها مى پردازد تا به مقاصد واهداف فقهى کلامى واعتقادى برسد.او در تبیین جایگاه نحوى واعراب الفاظ و جمله ها نیز کوشش بسزائى بکار مى بندد و دراین راه دیدگاههاى مختلف ادیبان و نحویان :از کوفیان بصریان و پیشتازان و متخصصان ادبیات عرب مثل : سیبویه ابن الانبارى کسائى و ... را مى آورد و با استشهاد به اشعار عرب و آثار وامثال ادیبان به نقد و بررسى و ارزیابى آنها مى پردازد که اینک مجال بسط کلام دراین زمینه ها نیست .

دیگر جنبه هاى[ الجامع]
افزون بر آنچه یاد شد هنوز زمینه گفتگو درابعاد مختلف تفسیر قرطبى وجود دارد.او به قرائتهاى گونه گون در ذیل آیات مى پردازد 157 و درضمن شان نزولها از حوادث و وقایع تاریخى سخن مى گوید و بااین که در آغاز تفسیر وعده داده است که دراین زمینه ها سخن را نگسترد اما به این وعده وفا نمى کند و گاه در نقل حوادث بگستردگى روایات مختلف را مى آورد فى المثل به مناسبت بحث از آیه 103از سوره آل عمران :[ واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوالله] به تفصیل از تفرق در حوزه فرهنگى اسلامى و ملتها و نحله ها و مذهبها سخن گفته است 158 . بدین سان تفسیر قرطبى تفسیر جامعى است که مهمترین جلوه آن تفسیر و تبیین[ آیات الاحکام] و عرضه و نگارش فرعها و مسائل مستنبط از آیات است و
 

( 80 )
گرنه قرطبى (چنانکه دیدیم ) به ابعاد دیگر آیات نیز مى پردازد و دراین زمینه ها نیزاز تفاسیر دیگر چندان کم نمى آورد لذا توان گفت : تفسیر قرطبى نه تنها[ الجامع لاحکام القرآن] است که[ الجامع لعلوم القرآن] نیز هست .

سخن درباره تفسیر قرطبى بدرازا کشیدازاین روى دامن سخن بر مى چینیم و به برخى ازابعاد و لغزشهاى دیگر وى اشاره نمى کنیم .

مصادر و منابع[ الجامع]
ما پیشتر گفته ایم از جمله ویژگیهاى شایسته توجه درتفسیر قرطبى غالبا استناد دقیق اقوال به صاحبان آنان و یادکرد منابع اخبار و آثاراست .این ویژگى ضمن اهمیت بخشیدن به کار قرطبى نشانگر گستردگى اطلاعات و تلاش خستگى ناپذیر وى در مراجعه به منابع و ماخذ بسیار نیز هست . وى در سامان بخشیدن به این اثر پر برگ و بارش به دهها منبع تفسیرى روائى ادبى و تاریخى مراجعه کرده وازاطلاعات بسیار صفحات آن را آکنده است . سخن از تمامت منابع و ماخذ وى به میان آوردن فرصتى دیگر و مجالى فراختر مى طلبد.اینک و دراین مجال به اهم منابع وى اشاره مى کنیم :

1. جامع البیان
تفسیر طبرى از جمله منابع بسیار مهم قرطبى است . وى مانند بسیارى از مفسران به تفسیر طبرى مراجعه و مطالب وى را گاهى بدون یادکرد ازاو و گاهى بااندکى تغییر و تصرف و دیگر بار بااستناد وانتساب مى آورد 159 . قرطبى غالبا در نقل اقوال و گزارش تفسیر مفسران سلف و بعضا در تبیین و تفسیر واژه ها به تفسیر طبرى مراجعه مى کند.

2.احکام القرآن
عمادالدین بن محمد طبرى معروف به : هراسى طبرى متوفى 504 از عالمان و متفکران قرن پنجم هجرى است . وى آثار فراوانى نگاشته که از جمله آنهاست[ احکام القرآن] . قرطبى ازاین کتاب فراوان بهره برده است و غالبا بهنگام نقل از وى یاد کرده است 160 .

 

( 81 )

3.احکام القرآن
محمد بن عبدالله اندلس معروف به :ابن عربى مالکى . کتاب ابن عربى که از جمله آثار سودمند و گرانقدر تفسیرى فقهى است چونان[ الجامع] قرطبى افزون بر تبیین و تفسیرابعاد فقهى آیات به جنبه ها وابعاد دیگر آیات نیز پرداخته است . بهره مندى قرطبى ازاین عربى بسیار گسترده است . شیوه نگارش قرطبى نیز به تمام معنا متاثرازابن عربى است . در مسائل فقهى و غیر آن ازابن عربى بهره فراوان برده است و غالبااز کتاب وى نیز یاد کرده است . 161

4.المحررالوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز
عبدالحق بن غالب بن عطیه اندلسى معروف به :ابن عطیه .

تفسیرابن عطیه از تفاسیر مشهور و سودمند و کارآمد قرآن است . ابن خلدون از جمله درباره آن نوشته است :

کتاب ابن عطیه گزینشى است از تفاسیر منقول با توجهى شایسته در تحقیق و پیرایش حقیقت جوئى و یافتن آنچه به راستى و درستى نزدیکتراست . 162

محققان و مفسران تفسیر ابن عطیه را به سهولت در بیان گزیده گوئى و زبده گزینى نقد و تحلیل و داراى دقتى شایسته نسبت به ادبیات و لغت عرب و ... ستوده اند. [ المحرر] در میان عالمان و مفسران از جایگاه بلندى برخوردار بوده است ازاین روى عالمان بسیارى به آن مراجعه نموده و مرجع خویش در نگارش تفسیر گرفته اند. قرطبى از تفسیرابن عطیه فراوان بهره برده است . نویسنده کتاب گرانقدر مدرسه التفسیر فى الاندلس چگونگى بهره گیرى قرطبى راازابن عربى بدین سان نگاشته است .

قرطبى گاهى عین مطالب ابن عطیه را کلمه به کلمه به کلمه مى آورد و از وى یاد مى کند و دیگرگاه مطالب وى را عرضه مى کند بدون این که به وى اشاره اى بکند و گاهى نیز آنچه راابن عطیه نوشته نقل مى کند بعنوان آنچه خود بدان دست یافته است . بالاخره گاهى کلام ابن عطیه را مى آورد و به نقد و رد آن مى پردازد 163 .

آنگاه نویسنده یاد شده به مصادیق و موارد آنچه آمد مى پردازد.

 

( 82 )

5. صحاح سته
قرطبى به مجموعه آنچه با عنوان[ صحاح سته] نامیده مى شود مراجعه کرده است . به ابواب مربوط به آیات و بخشهاى تفسیرى آنها و نیزابواب دیگر براى بهره گیرى در تبیین و تفسیراحکام واستناد به روایات در استنباط احکام .افزون براینها به[ نوادرالاصول] ترمذى نیز مراجعه کرده است .

6.الشفاء بتعریف حقوق المصطفى
از جمله آثار سودمند روائى است که مورد توجه عالمان و محدثان و مولفان بوده و شرحهاى بسیارى به آن نگاشته شده است . قرطبى نیز به این کتاب مراجعه کرده واز آن بهره برده است 164 .

7. معانى القرآن و ...
احمد بن محمد معروف به :ابو جعفر نحاس نحوى

وى دو کتاب در زمینه علوم قرآن نگاشته است: [ اعراب القرآن] و [معانى القرآن] .این دو کتاب از جمله آثارارزشمنداین فن هستند. قفطى از جمله درباره آنها نوشته است :

[ این دو کتابهاى گرانقدر وارزشمندى هستند که خواننده از آنچه در این زمینه قبل ازاینها نگاشته شده است بى نیاز مى کند] 165 .

قرطبى ازاین دواثر نیز بهره برده است 166 .

8.التفصیل الجامع لعلوم التنزیل
احمد بن عمار مشهور به :ابوالعباس مهدوى از عالمان ادیبان و مفسران قرن پنجم هجرى است . وى ادیبى بوده است زبردست و نویسنده اى سختکوش که آثار سودمند و فراوانى نگاشته است . در آستانه قرآن نیز کتابهاى گرانقدرى سامان داده است .افزون بر آنچه یاد شد کتابى دارد با عنوان[ تعلیل القراآت السبع] که برخى از محققان آن رااز همگنانش برتر دانسته اند 167 .

 

( 83 )

قرطبى از مهدوى مطالب بسیارى نقل مى کند ولى بهنگام نقل از کتابش نام نمى برد.

ممکن است قرطبى به این دواثر مراجعه کرده باشد 168 .

آنچه تا به اینجا آمد برخى از منابع و مصادر قرطبى است . صفحات آکنده ازاطلاعات قرطبى نشانگراین است که وى به منابع و مصادر بسیارى مراجعه کرده است.[ لطائف الاشارات] قشیرى [ الکشاف] زمخشرى و ... نیز مى توان بعنوان منابع وى یاد کرد.

کارهاى انجام شده درباره[ الجامع]
12. چاپ تحقیقى آن در 20 جلد
تنها چاپ تفسیر قرطبى چاپى است در 20 جلد که به همت احمد عبدالعلیم البردونى و دستیارى تنى چنداز عالمان سامان یافته است .

دراین چاپ محققان متن را با نسخه هاى متعددى مقابله و تصحیح کرده اند واختلاف نسخه ها با یکدیگر و نیزاختلاف نسخه ها با متن هاى منقول را در پانوشتها آورده اند. تمام مواردى را که قرطبى اشاره مى کند که بحث کرده است یا به تبیین و تفسیر آنها خواهد پرداخت مشخص نموده اند. لغات مشکل را معنا کرده اند و گاهى به رجال استاد نیز رسیدگى کرده اند.

توضیحاتى نسبت به برخى از موارد و نقد وارزیابى برخى از مطالب از جمله دیگر تلاشهاى مولفان است . مجموعا چاپ کتاب چاپى منقح و ستودنى است .این چاپ بارهاى بار در لبنان مصر وایران افست شده است .

2. مختار تفسیرالقرطبى توفیق الحکیم
دراین گزینش تمام بحثهااستطرادى افتاده است و تنهااز مجموعه آنچه قرطبى نوشته است به مطالبى بسنده شده است که در تبیین و تفسیر متن آیات سودمند تواند بود. محقق این اثر در مقدمه کوتاه خود یادآورى کرده است که این کار را در جهت سهل الوصول ساختن آن انجام داده است و در پى آن بوده است که براى کسانى که حوصله مطالعه تفسیر گسترده اى ندارند تفسیر مختصر پدید آورد.این گزینش در 900 صحفه به سال
 

( 84 )
1977 میلادى در قاهره چاپ و منتشر شده است .

مختصر تفسیرالقرطبى شیخ محمد کریم راجم 5 جلد
مولف که پیش ازاین برخى دیگراز تفاسیر مفصل و کهن را نیز مختصر کرده است اینک مجموعه تفسیر قرطبى را در 54 جلد با هیئتى زیبا و چشم نواز عرضه کرده است .او در مقدمه اى نوشته است :ازاهمیت این تفسیر و شیوه کارش سخن گفته است . گزینش وى از تفسیر طبرى بدینقراراست :

1.احکام فقهى را غالبا حذف کرده است مگراحکامى که بروشنى از آیه قابل استفاده بوده و رابطه مستقیم با محتواى آیه دانسته و بناچار باید بعنوان تفسیر مى آمد.

2. در قرائتها به گزارش قرائت مشهور بسنده کرده است .

3.ازاقوال هر آنچه با عنوان[ قیل] آمده است حذف شده است .

4.ازاقوال مستند آنچه را نویسنده قرطبى مستبعد دانسته و یا خود مستبعد یافته است از صفحات کتاب زده است .

5. بحثهاى لغوى اعرابى نحوى را نیزاگر درارتباط مستقیم با تفسیر آیه نبوده و در تبیین جملات آیات سودمند نیافته است پیراسته است .

6. روایات واحادیث شان نزول را تماما آورده است .

7. دراسرائیلیات آنچه را دقیق و شایسته نیافته افکنده و آنچه را مستند و معقول پنداشته آورده است .

وى یادآورى کرده است که دراین گزینش هیچگونه تصرفى در عبارات مولف ننموده است و چیزى بر متن نیفزوده است مگر کلمات و جملاتى که در پیوند مطالب ضرورى بوده است .

مولف[ الجامع]
ابوعبدالله محمد بن احمد... خزرجى انصارى مشهور به : قرطبى به سال 578 در قرطبه از مادر بزاد و در همان دیار بالیده و رشد کرد. قرطبى ازاستادان آن دیار بهره هاى فراوانى برد و آنگاه براى تکمیل آگاهیهایش رخت سفر بر بست و بااستفاده از محضراستادان به
 

جایگاه بلندى در دانش دست یافت .این عماد مى گوید:

[ از پیشوایان دانش واز برجستگان و غواصان معانى حدیث بود. در نگارش به زیبائى مى نگاشت و مطالب را به نیکى عرضه مى کرد] 169 .

قرطبى در نگارش و تالیف سختکوش بود و خستگى ناپذیرازاین روى درابعاد مختلف فرهنگ اسلامى آثار سودمند و گرانقدرى را سامان داده است .

وى پس از سالها تحصیل تدریس و تالیف بالاخره در نهم شوال 671 در شمال[ اسیوط] جهان را بدرود گفت .

پاورقى ها
1. قرطه حاضره الخلافه فى الاندلس . ج 1.62.
2. معجم البلدن ج 4.336.
3. نمونه را بنگرید به : مجله عالم الفکر ( ابریل - مایو - یونیسو) 1977 مقاله من التراث العربى الاسبانى 3988 دراین مقاله شمار بسیارى از آنچه یاد شد معرفى شده است تاریخ الادب العربى عمر فروخ ج 2 و 4 -6 الادب العربى فى الاتدلس عبدالعزیز عتیق .
4. الجامع لاحکام القرآن لابى عبدالله محمدبن احمدالانصارى القرطبى با تصحیح و تعلیق احمد عبدالعزیزالبردونى و دیگران . /03/1ازاین پس از آن با عنوان الجامع یاد خواهیم کرد.
5. همان مدرک ج /03/1
6. همان مدرک ج72.8.
7. همان مدرک ج /03/1
8. همان مدرک .
9. الدیباح المذهب فى معرفه اعیان علماءالمذهب ج 2.309.
10. الوافى بالوفیات ج 2.122.
11. نفح الطیب من غمض الاتدلس الرطیب ج 2.210.
12. طبقات المفسرین .79.
13. تاریخ الادب العربى ج 6.206.
14. التفسیر والمفسرون ج 2.464.
15. الجامع 1.33 34.
16. همان مدرک ج 5.290.
17. همان مدرک ج 15.192.
18. همان مدرک 2.214 212.
19. همان مدرک ج 101. 321 و ج 1.251.
20. همان مدرک .
21. همان مدرک ج 10.393 براى آگاهى از تفسیر آیه ر.ک : المیزان ج 13.303.
22. الجامع ج 1.98.
23. همان مدرک ج 6.54.
24. همان مدرک ج 8.330.
25.نهج البلاغه خطبه 179 و نیز بنگرید به اثرارزشمند مرحوم آیه الله شرف الدین با عنوان کلمه حول الرویه .38 به بعد.
26. الجامع ج 7.378.
27. همان مدرک .279.
28. همان مدرک ج 7.18.
30.عدم تعیین پیشوائى از سوى پیامبر که اینان براى تثبیت واقعیت موجود بدان مى پردازند نه با عقل مى سازد و نه با ثقل و نه با واقعیت صادق زندگانى آن پیامبر عظیم الشان . عالمان بزرگوار شیعه و مرزبانان حماسه جاویداز دیرباز به این یاوه ها پاسخ گفته اند و بسیارى براى حراست از جایگاه ولایت وامامت شهد شهادت نوشیدند و با خون شعله ور خویش به شعله خورشید پیوستند.از باب نمونه ر.ک : الایضاح فضل ابن شاذان الشافى سیدمرتضى نهج الحق علامه حلى و ... و در سده هاى واپسین عبقان الانوار الغدیر المراجعات دلائل الصدق29 ... همان مدرک ج 7.279.
31 این گونه بافته ها نیز تنهااز تحرفیگران حقیقت کش سر مى زند و نه از منصفان حقیقت جوى . بنگرید به پاورقیهاى مقاله پیشین و نمونه را به شمار 31.107 پاورقى 69 به بعد.
32 الجامع ج 1.263274.
33 همان مدرک ج 2.108110.
34 همان مدرک ج 4.167168.
35 همان مدرک ج 1..
36طبقات المعتزله المنیه والامل لابن مرتضى .
37رجال النجاشى .50 خاندان نوبختى131 .
38 :مذاهب الاسلامیین ج 6469.1 الشیعه بین الاشاعره والمعتزله .126.
متاسفانه این اتهام ( اعتزال گرائى شیعیان ) دامنه وسیعى یافته و نه تنها محققان اهل سنت و محقق نمایان از مستشرقان به این دیدگاه پوچ دامن زده اند که برخى از نویسندگان در مراکز علمى شیعه نیز از سر ناآگاهى بدین ره رفته و چهره بلندى مانند سیدمرتضى راازاین جریان پنداشته اند: نخستین مفسران پارسى .و کسانى که کباده علامه بودن را به قامت داشتند و با گردن فرازى علمى هیچکس را به دانش واندیشه قبول نمى کردند و به همه هجوم مى آوردند و مریدانش به او لقب ستیهنده مى دادند از سر جهل به اندیشه هاى شیعى و خاستگاه افکار شیعیان در علل پیدایش و نمو مذهب شیعه نوشتند
اما علل دیگر نیز بعدها براین امورافزوده شد از آن جمله که فرقه اى به اسم معتزله بوجود آمدند که بانیان و موسسین اصلى آنها چند تن ازایرانیان بودند. و بعضى از اصول عقاید و آراء منطقى و فلسفى ایرانى را داخل اسلام
کردند و روساى فرقه شیعه تقریبا تمام آن اصول و آراء را پذیرفتند ر.ک : تاریخ فرهنگ مجتبى مینوى مقاله پیدایش و نمو مذهب شیعه .42. معلوم نیست جناب مینوى بااستناد به کدام تاریخ صحیح و برهان علمى این مطلب را نوشته اند. گویاایشان براى بافتن این اباطیل براى خوانندگانش ابهت علمى دروغین خود را کافى مى دانسته اند. خواننده آگاه با دیدن این افاضات بى مدرک به یاد آن مثل عربى مى افتد که: اذا شاعت لک ذب سلاحک .
39معلم بزرگ امت پیشواى مدافعان از حق مرحوم شیخ مفید در آثار مختلف خود ره ابن مطلب پرداخته از جمله در اوائل المقالات نقض فضیله و الحکایات این آخرى که رساله اى است کوتاه اما پربار که اخیرا تحقیق و تعلیق پژوهشگر سخت کوشش آقاى سیدمحمدرضا حسینى در مجله تراثنا شماره16.91164 نشر یافته است . آقاى حسینى مقدمه اى سودمند نگاشته و در ضمن آن از چگونگى پیدایش نحله هاى کلامى و وجوه افتراق معتزله و تشیع سخن گفته اند. براى آگاهى از آثارى در این زمینه : مقاله یاد شده .104.
40 الجامع ج 15.96.
41 همان مدرک ج 5.287.
42 همان مدرک ج392.1.
43.مجله حوزه شماره 31.105.
44 الجامع ج 3.431 و ج6 1.18 .
45 همان مدرک ج 3.430.
46 همان مدرک ج 10.106.
47 همان مدرک ج 1.93.
48.مجله حوزه شماره 31.106.
49 الجامع ج 1.353.
50 همان مدرک ج 2.322.
51 همان مدرک .304.
52 همان مدرک ج 2.185.
53 همان مدرک ج 16.312.
54 . المذهب الاسلامیه ج 2.219 مکتب هاى حقوقى در حقوق اسلام 1649 الاصول العامه للفقه المقارن .
55مساله سدالذارئع بعنوان یکى از مبانى و منابع حقوقى در کتابهائى که عالمان و فقیهان اهل سنت اصول فقه نگاشته اند آمده است . دراین زمینه از جمله نگاه شود به: سدالذارئع فى الشریعه الاسلامیه محمد هشام البرهانى که نمونه بحثى ژرف دقیق با ابعادى بسیار گسترده است
56معرفى اجمالى ابن عطیه و تفسیرش خواهد آمد.
57 الجامع ج 1.306.
58 همان مدرک ج 2.5758.
59 همان مدرک ج 5.386.
60 همان مدرک ج 7.119 ج 12.161.
61 همان مدرک ج 6.291.
62 الامام مالک محمدابوزهره .279.
63مدرسه التفسیر فى الاتدلس .633.
64 الجامع ج 2.195.
65 الجامع ج 1.37.
66. الجامع ج 10.109
67 همان مدرک ج 1.3839. مضمون این روایت به این الفاظ و الفاظى جزاین در منابع بسیارى آمده است . عالمان و فقیهان ژرف نگر شیعى در علم اصول و بهنگام بحث از تعادل و تراجیح به این مساله پرداخته اند وابعاد مساله را به ژرفى کاویده اند. براى گاهى ازاین بحث از جمله نگاه کنید به : کفایه الاصول تحقیق موسسه آل البیت 444. الرسائل للامام الخمینى رضوان الله علیه 73.بحوث فى علم الاصول ج 7.315 به بعد
68 الجامع ج 1.38.
69برخى دیگراز نویسندگان از عامه نیز بر چنین پندار رفته اند: الحدیث والمحدثون محمدابوزهو.23.اینان در حقیقت باانگیزه اثبات حجیت سنت به اشتباه مبتلا شده اند و چون خواسته اندابرو درست کننداز سر ناآگاهى چشم را کور کرده اند و گرنه به تعمق در مى یافتند که حجیت سنت قطعى هیچ منافاتى بااین روایات ندارد..
70 الامالى 22.وسائل الشیعه ج 18.78.
71 الجامع ج 1.274. بنگرید! قرطبى چگونه گردنکشى ها و فسادگسترى هاى معاویه را توجیه مى کند.
74 الجامع ج 8.147.
73حدیث منزلت از جمله احادیثى است که در بسیارى از منابع مهم اهل سنت آمده است: صحیح مسلم ج 108.4 مسنداحمد ج 1.170 اسدالغابه ج 26.4 تلخیص الشافى ج 25.2 نهج الحق .216 و ... محققان و متکلمان شیعه ا زدیرباز دلالت آن را برامامت و ولایت و خلافت بلافصل على ع با بحثهاى عمیق و کاوشهاى عالمانه به اثبات راسنده اند ر.ک . بعنوان نمونه به: تلخص الشافى ج 25.2 دلائل الصدق ج 251.2 الصراط المستقیم ج72.316.1 الجامع ج 7.277.
75 الجامع ج /03/1
76 الجامع ج 1مقدمه محقق صفحه (د).
77 همان مدرک ج 1.313.
78 همان مدرک .
79 همان مدرک ج284.
80 همان مدرک ج7.258 .
81 همان مدرک ج 9.170.
82 همان مدرک .196. براى دریافت معناى دقیق آن ر.ک : المیزان ج 181.11 جمال انسانیت .132.
83 الجامع ج 11.327.
84 المیزان ج 17.216.
85تفسیرابن کثیر ج 3.200.
86 الجامع ج 15 180182.
87 همان مدرک ج 15.200.
88بحرالمحیط ج . در شماره آینده ازاین تفسیر بتفصیل سخن خواهیم گفت .
89 الجامع ج 15.200.
90 همان مدرک .99.
91 همان مدرک ج 1.217.
92 همان مدرک ج 18.267.
93 همان مدرک ج 15.294. 94 همان مدرک ج 1.256 ج 18.223.
95 همان مدرک ج 17.2 ر.ک : تفسیرابن کثیر ج 4.236 که تفاسیرى ازاین دست رااز خرافات بنى اسرائیل و آثار دستهاى آلوده ملحدان دانسته است .
96 الجامع ج 15.208.
97 همان مدرک ج 2.51.
98 همان مدرک ج 12.81.
99تفسیرالطبرى ج 140.9 اسدالغابه ج 25.4 مستدرک الحاکم ج 132.3 احقاق الحق ج 3.23 ج 6.479 ج 8.335 ج 11614 به بعد.
100 الجامع ج 3.21.
102معمار بزرگ مدینه الغدیر علامه امینى این پندار موهوم را دراثر گرانقدر و جاویدش الغدیر به دایره نقد ریخته و بگونه شگفت انگیز واعجاب آفرین چنانکه شیوه همیشگى اوست ) طشت رسوائى این پندار رااز بام تحقیق بزمین افکنده و بى پایگى اش را شهره عام کرده است : الغدیر ج 7.200 به بعد101 . همان مدرک ج 4.222.
103سوره کهف آیه 5.
104 الجامع ج 8.148.
105شرح ابن ابى الحدید ج 58.1 الامامه والسیاسیه ج 1.14 کنزالعمال ج 132.3 نهج الحق .264.
106. نهج البلاغه خطبه /3
107.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 8.2 الامامه والسیاسه ج 6.1 الصواعق المحرقه 7. کنزل العمال ج 126.3 نهج الحق .264.
108. احقاق الحق ج 605.7 الصواعق المحرقه .77.
109.ذخایرالعقبى 80. الریاض النضره ج 196.2 الغدیر ج 6.110.
110. تاریخ طبرى ج 192.3 الاسلام والشیعه ج 1.48.
111 الاسلام والشیعه ج 1.410.
112خلافت و ملوکیت ابوالاعلى مودودى .116 به بعد.
113. عدالت اجتماعى دراسلام .378.
114 الجامع ج 9.339.
115 همان مدرک ج 9.336.
116ینابیع الموده 274. الغدیر ج 6.193.
117مسنداحمد 26.5 مجمع الزوائد ج 101.9 الاستیعاب
ج 3.194.
118 احقاق الحق ج 4.110 و 112.
119کنزالعمال ج 153.6 احقاق الحق ج 4.319.
120 الغدیر ج 7.129. 121سنن دارمى ج 359.2 الغدیر ج 7.120.
122 الغدیر ج 6.111.
123ذخایرالعقبى .80الغدیر ج 6.126.
124. ر.ک : پاورقى شماره 109.
125 الغدیر ج 8.206.
126 الغدیر ج 8.214. صفحات زرین این کتاب گرانقدر دراین زمینه بسیار خواندنى است رجوع کنید به مواردى که یاد کردیم . آنچه درباره خلفاء دراینجا آوردیم زندگى بوداندکى بوداز بسیار. نوشته هاى قرطبى و حق کشى هاى وى این همه را بر قلم جارى کرد.
127 الجامع ج 3.21 و پاورقى شماره .99.
128 الجامع ج 3.346 ر.ک به : اسدالغابه ج 4.25 کفایه الطالب 108.تفسیرابن کثیر ج 347.3 احقاق الحق .ج 3.246 ج 249.14 تفسیرالحبرى .243و417.
129 الجامع ج 4.104.
130 همان مدرک ج 6.61.
131 همان مدرک ج 6.243.
132 همان مدرک .221.
133 البرهان ج 1.482.
134 الموضوعات فى الاثار والاخبار.114.
.135 الجامع ج 143.13 مجله حوزه شماره 27.93 پاورقى 32 .136 الجامع .ج 19.124.
137تفسیرالحبرى 326. کفایه الطالب 345. مناقب ابن المغارى 272 اسدالغابه ج 4530.5 احقاق الحق ج 3.583 ج 8.576 ج 9.110 ج 14.446.
138- (سوره صف ) / 8 .
139 التفسیرالکبیر ج 124.32 غرائب القرآن ج 30.77. محقق گرانقدر جناب محمدباقر بهبودى در رساله اى کوتاه اما دقیق و استوار ثابت کرده اند که تنها مصادق کوثر حضرت فاطمه ع است . نگاه کنید به : میلادیه انسیه حوراء فاطمه زهراء سلام الله چاپ شده در کتاب بعثت عاشوار که تحلیلى است دقیق و
ارزشمنداز روایت: حسین منى وانا من حسین .
140 الجامع ج 4.294.
141 همان مدرک ج 18.24.
142شواه التنزیل ج 246.2 احقاق الحق ج 1449 ج 14.542.
143 الجامع ج 1.372 ج 2.174 و...
144 الجامع ج 7.110.
145 همان مدرک ج0 10.26.
146 الجامع ج 18.28 ج 1.305.
147 الجامع ج 9.267.
148 همان مدرک ج 1.197.
149 همان مدرک ج 1.299.
150 همان مدرک ج 15.197. براى آگاهى از آیین جامعه دریدن در میان صوفیان ر.ک : فرهنگ اشعار حافظ 217. حافظنامه ج 1.559.
151 الجامع ج 7.288.
152 همان مدرک ج 1.23.
153مدرسه التفسیر فى الاندس .393.
154 الجامع ج 3.51.
155. همان مدرک ج 1.300.
156. همان مدرک ج 2.37.
157. مدرسه التفسیر فى الاندس .393.
158. الجامع ج 4.170 به بعد.
159.براى نمونه ر.ک : الجامع ج 2.39 ج 9.166 ج 5.157 ج 2.75 و...
160. ر.ک : الجامع ج 3.3 ج 1.109 ج 1.32 و ... براى آگاهى از شرح حال و آثار عمادالدین کیاطبرى ر. ک : طبقات الکبرى ج 7.231 شذرات الذهب ج 8.4 وفیات الاعیان ج 430.3 تاریخ نیشابور .598 و ...
161. الجامع ج 1.305 و 352 ج 5.107 ج 15.175.
162. مقدمه ابن خلدون .439.
163. مدرسه التفسیر فى الاندلس .698.
164. الجامع ج6.243 .
165. ابناه الرواه على انباه النحاه ج 1.110.
166. الجامع ج 1.310 ج 15 96 ج 15.194.
167.بغیه الوعاه 152 انباه الرواه ج 91.1: طبقات ابن قاض شهبه ج 227.1 معجم الادبا ج 39.5 مفتاح السعاده ج 1.419.
168. الجامع ج 15.96 ج 11.326 ج 6.243.
169. شذرات الذهب ج 5.335.
170. الوافى بالوفیات ج 122.2 الدیباح المذهب ج 308.2 نفح الطیب ج 210.2 شذرات الذهب ج 335.5 دائره المعارف الاسلامیه ج 512.5 الاعلام .1504 ج 217.6 تذکره الحفاظ ج 3.201 مرآه الجنان ج 409.2 تاریخ الادب العربى عمر فروخ ج 6.259 معجم المطبوعات العربیه والمعریه 154. معجم المولفین ج 19.19.