آزادى عقیده در اسلام2

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

اسلام و تحمیل عقیده
در نوشتار سابق پیرامون اهمیت عقیده و نقش آن در تاریخ انسان سخن به میان آمد و به پیدایش بحث از آزادى عقیده و سرانجام آن اشارت گردید.

اینک درادامه آن بحث[ آزادى عقیده دراسلام] را که از مهمترین و حساسترین موضوعات مى باشد به نقد و بررسى مى گذاریم .

پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم براى روشن ساختن اهمیت و لزوم کندوکاو درباره[ آزادى عقیده] به نکاتى اشاره مى کنیم :

الف : همانطور که[ در سابق] یادآور شدیم پیشینه تاریخى این سخن (آزادى عقیده ) به جهان غرب باز گشته و رنسانس علمى اروپا را مى توان سرآغاز پیدایش سخن از آزادى عقیده و سهم طلبى انسان دراندیشه ورى بشمار آورد. بر همین اساس بیشترین بحث پیرامون آن در مغرب زمین انجام گردیده و بعداز آن به جهان اسلام سرایت کرده است . محققان در سرزمینهاى اسلامى به صورت مستقل به این بحث نپرداخته اند بلکه فقط به مقدار پاسخ از شبهاتى که دیگران مطرح کرده اند بدان روى آورده و آن را مورد دقت قرار داده اند. در گذشته تاریخ اسلام بحثى به عنوان آزاداندیشى و یا[ آزادى عقیده] به معناى مصطلح آن وجود نداشته است . آنچه تا بحال پیرامون این موضوع مطرح شده مطالبى است که مفسران و برخى اندیشه وران و یا فقهاءاسلامى

بطور پراکنده در ذیل آیات جهاد و کتاب جهاد وابواب مربوط به آن به اظهارنظر پرداخته اندازاینروى گردآورى دیدگاههاى مختلف دراین بحث ضمن آن که دشواراست و رسیدن به نتیجه را صعب العبور مى نماید بحثى لازم و جاى خالى آن محسوس .

ب : فاصله بسیار آرا و وجود نظریات گوناگون در مساله[ آزادى عقیده] نیزاز موضوعاتى است که بیانگر ضرورت تبیین و بحث و بررسى پیرامون این مساله مى باشد. دراین باره برخى براین عقیده اند که آنچه ازارزش برخوردار بوده و معیاراصلى محسوب مى گردد گسترش دین الهى و حاکمیت توحید در جهان است و چون توحیداز مشروعیت خدائى برخورداراست مجاز هستیم که بهر راه ممکن دیگران را بسوى آن کشانده و آنان را به تبعیت اسلام در آوریم . طرفداران این اندیشه در رسیدن به این هدف جهاد و قتال را مورداستناد قرار داده و سرتاسر آیاتى که دلالت بر نوعى عفو و یا صلح و همزیستى مسالمت آمیز و یا ترک مخاصمه وامثال آن با غیر مسلمان را دارد منسوخ و غیرقابل اجراء مى دادند.

در مقابل این نظر برخى دیگراین نظریه را به کلیت آن نپذیرفته بلکه[ آزادى عقیده] و عدم جواز تحمیل آن رااز حقوق انسان دانسته و آیات قتال و جهاد را نه تنها مخالف با[ آزادى عقیده] وانتخاب انسان ندانسته که آن را بعنوان منجى انسان ازاسارت و رقیت معنا کرده اند و براختیارانسان در گزینش عقیده و تحمیلى نبودن آن در مکتب اسلام مهر صحت گذاشته اند.این گروه نه تنها براى اهل کتاب بلکه براى غیر آنان نیز حیات فکرى واجتماعى قائل بوده و هستند.

گروهى دیگر که اکثریت را تشکیل مى دهند بین اهل کتاب و مشرکین تفاوت گذاشته و مشرک رااز هرگونه حقوقى محروم کرده و تنها راه نجات او را پذیرش اسلام دانسته اند و براى صاحبان ادیان آسمانى حق حیات فکرى واجتماعى را با شرائطى پذیرفته اند.

آنچه که گفته آمد نشاندهنده گستردگى دامنه اختلاف نظر در مساله بوده که ضرورت بحث و بررسى و تحقیقات وسیع و همه جانبه راایجاب مى کند.

ج : حساسیت زمان
ما در عصرى زندگى مى کنیم که ارتباطات جهانى انسانها را بیکدیگر مرتبط کرده و بشریت را بصورت خانواده اى بزرگ در آورده است . دگرگونیهاى وسیعى در بسیارى از جوانب زندگى از آن جمله اندیشه ها پدید آمده است و برخوردهاى اعتقادى همگام با سایر تنازعات زندگى رشد کرده و موج هاى آن مرزها را در نوردیده وانسانها از وراء فاصله هاى بسیار نظاره گر آراء وافکار یکدیگر کرده است با توجه به

این مطلب هرگونه برخورد مسلکى و مذهبى مى تواند عکس العمل بسیارى را در نقاط دیگر جهان پدید آوردازاینرو بررسى موقعیت و فهم شرائط موجود جهانى و مشخص شدن حدود آزادى عقیده مى تواند کمک شایانى در چگونگى برخورد با غیر مسلمانان در نحوه تبلیغ و دعوت بهمراه داشته باشد وارتباط واجراء آن را در رسالت آزادسازى انسان روشن تر نماید.

ه:انقلاب اسلامى وارتباطات
امروز نیازمندیها وارتباطات انسانها با یکدیگر بگونه اى است که هیچ کشورى نمى تواند درها را به روى خود بسته و خود رااز معاشرت با دیگر دولتها بى نیاز بداند. در موقعیت فعلى که بخش مهمى از جهان در اختیار غیرمسلمانان بوده و وابستگیهاى بسیارى بین دنیاى اسلام و دیگران وجود دارد این سوال مطرح است که برخورد جمهورى اسلامى بعنوان یک نظم پاى بند به قوانین و دستورات شریعت با دیگر دول چگونه باید باشد؟ آیا صرف باطل بودن عقیده دیگران موجب قطع رابطه با آنان بوده و بایداز هرگونه رابطه سیاسى و فرهنگى واقتصادى با آنان اجتناب نمود؟ و یا بطلان عقیده واندیشه مخالف نمى تواند قطع رابطه واعلان تخاصم را در پى داشته باشد و صلح و پیمان و شرکت در قراردادهاى دوجانبه جایز و وفادار ماندن به تعهدات واجب است ؟ و یا راهى دیگراست که باید بررسى شود . خلاصه سیاست فرهنگى نظام اسلامى با کشورها و ملتهاى غیراسلامى که خواه ناخواه با ما در تماس هستند چگونه بوده و ما باید چه سیاستى را در ترویج و تبلیغ افکار خوداتخاذ نمائیم ؟اینها سوالاتى است که پاسخ آن را بحث از آزادى عقیده تا حدودى مشخص خواهد نمود.

د: شبهات وایرادات
بسیارى از شبهات وایرادات چه آنها که از ناحیه مستشرقین و مخالفین اسلام تاکنون مطرح شده است و چه آنها که گاه دراندیشه محققان و پژوهشگران مسلمان رخ نموده است بگونه اى بااین موضوع ارتباط پیدا مى کند که روشن شدن زوایاى مختلف آزداى عقیده مى تواند در رفع این شبهات موثر باشد.از جمله در رابطه با مساله جهاد برخى براین نظرند که هدف از جهاد مبارزه در راه تحمیل عقیده اسلامى بر دیگران است بهر صورت ممکن . مستشرقین با بیان هاى گوناگون اسلام را متهم مى کنند که اسلام در تبلیغ پیام خویش با همه ملتها و نژادها و جوامع مختلف اعلان جنگ داده است و مسلمانان را ترغیب مى کند تااسلحه بدست گیرند و مردم را بزور به قبول ایمان وادار کنند و کسانى که از قبول آن سرباز زننداز میان بردارند 1 جنگ مهم ترین واساسى ترین رابطه بین اسلام و دیگر ملتهاست و مسلمانان جزءاقوام وحشى هستند و نباید در جوامع بین المللى پذیرفته شوندو برخوردار

ازاحترام باشد 2 و یا سیره پیامبراکرم (ص ) را چنین به تصویر مى کشند که : [پیامبر بعداز مهاجرت به مدینه تغییر رویه داده و به جاى رسالت بشارت وانذار واقناع مردم بر رکاب تعصب پاى فشرد و بر طبق خواست فردى خویش حکم مى راند] 3 و نیز در رابطه باارتداد و حکم مرتد در اسلام چنین عنوان کرده اند که : چرا بازگشت از آیین اسلام جرم محسوب گشته و صاحبش مستحق مجازات باشد واصولا چراانسان مختار نباشد که هر چندگاه عقیده اى را پذیرفته و به مکتبى دیگر روى آورد.

خلاصه این که حکم قتل و یا رندان در مورد مرتد در مکتب اسلام را تجاوز به حریم آزادى و حقوق انسان محسوب داشته اند. و یا گرفتن [جزیه] ازاهل کتاب را نوعى دیگراز تلاشهاى اسلام براى وادار کردن آنان به پذیرش اسلام تفسیر کرده و گفته اند:این خود نوعى فشار سیاسى واقتصادى در جهت تحمیل عقیده اسلامى و سلب آزادى عقیده از دیگران است .

اینها و دهها مساله دیگراز جمله موضوعاتى است که هر کدام با مساله آزادى عقیده دراسلام ارتباط پیدا کرده و ضرورت بحث از آن را ایجاب مى نماید.

اینک پس از ذکراین مقدمه کوتاه به اصل مطلب مى پردازیم :

آزادى عقیده
آزادى عقیده مذهبى داراى ابعاد مختلقى است که تفکیک آنهااز یکدیگر در یک نوشتار تحقیقى لازم و ضرورى است ازاینرو باید به این نکته توجه نمود که استناد عقیده به آزادى صحیح نیست مگر با تقدیر گرفتن مضافى که آن را معنى بخشیده و جهت آن را معین نماید و در جمله عقیده آزاداست مى تواند چنین گفت :

الف : بدست آوردن عقیده آزاداست وانسان درانتخاب عقیده و اندیشه خویش از آزادى برخورداراست معنایش این است که آدمى حق انتخاب عقیده و آرمان براى خود را داشته و در گزینش آن کاملا آزاد است و کسى را حق اکراه واجبار در آن نباشد و در نتیجه بایداز هرگونه تحمیل فشار بر قبولاندن عقیده اى به دیگران خوددارى نمود.

ب : داشتن عقیده آزاداست و کسى را به جرم داشتن عقیده اى نمى توان مجازات نمود و یا با زوراو را وادار بر ترک آن نمود.

ج :اظهار عقیده آزاداست که این از لوازم بارز آزادى عقیده است و شامل انحاء گوناگون آن مى شود:اظهار در مقام دفاع از عقیده اظهار در مقام ترویج و تبلیغ عقیده اظهار در مقام برپائى مراسم مذهبى و ...

مهمترین محوراساسى ترین آنها بخش اول است که عمده اختلاف نظرها نیز دراین قسمت قرار دارد که آن عبارت است ازاین که : آیااسلام انسانها را در پذیرش عقیده توحیدى آزاد گذاشته و به آنان حق انتخاب و گزینش را مى دهد و یااین که انسانها ناگزیراز پذیرش

اسلام و ترک عقائد خودند.اگر پذیرفتیم که :اسلام تحمیل عقیده را جایز ندانسته و انسانها را درانتخاب آن آزاد گذاشته طبعا جاى بحث و توابع و آثار آن نیز به دنبال مى آید.

اگر چنانچه براین باور شدیم که چون اسلام تنها دین حق است و همه ناگزیراز پذیرش آنند جاى بحث از محورهاى بعدى آن نخواهد بود

البته به این نکته باید توجه داشت که اسلام مخالف با هرگونه عقید باطل بوده و راضى بوجود عقائد باطل در جامعه نیست زیرا مهمترین هدف انبیاء زدودن عقائد خرافى و باطل از جامعه است و هدایت انسانها در سرلوحه برنامه آنان قرار دارد ولى سخن این است که آیااسلام براى دست برداشتن انسانهااز عقائد باطل و پذیرش توحیداز فشار و زوراستفاده مى نماید و آن را بعنوان وسیله اى در راه وصول به مقاصد خود مورد پذیرش قرار مى دهد یا نه ؟ سخن را در محوراول پى مى گیریم و درابتدا دیدگاه هاى مختلف را به اجمال یادآور شده و سپس به نقد و بررسى آن مى پردازیم .

آنچه در ذیل مى آید مطالبى است که بطور پراکنده محققین در مباحث اجتماعى و یا در ذیل آیات قرآنى به اظهارنظر پرداخته اند. گر چه در بسیارى از مطالب اندیشه مشترک داشته اند ولى چون دراستدلال و دلائل بر مختار خویش راه هاى مختلفى را پیموده انداز یکدیگر متمایز مى شوند ازاین رو به ذکر بااهمیت ترین نظریات مى پردازیم :

1. دین حق منحصر دراسلام بوده و باید در راه از بین بردن سائر عقاید باطل سعى و تلاش نمود. باید مردم را بسوى اسلام دعوت کرد و در صورت روى گرداندن از آن از زور و قدرت استفاده نمود و بر همین اساس 4جهادابتدائى دراسلام تشریع گردیده وامر مقدس بشمار مى آید .

2.اکراه واجبار در پذیرش دین جایز نیست زیرا [ آزادى انسان در انتخاب عقیده ازاولى ترین حقوق اساسى انسانهااست] 5 .

3.اکراه واجبار در پذیرش دین جایز نیست چون عقیده امرى است قلبى وامور قلبى قابل تحمیل نیست. 6

4.اکراه واجبار در پذیرش دین جایز نیست چون اساس پذیرش ایمان است وایمان بدون عشق و محبت معنى پیدا نمى کند و با زور و اکراه سازش ندارد 7 .

5. عقیده اى که از روى تذکر صحیح و منطق واستدلال بدست آمده باشد پذیرفته است . و علاوه بر داشتن حق اظهار کسى را بر ترک آن اجبار نمى نمایند ولى اگراز مبناى صحیح و منطقى بدور باشد همانند بت پرستى و شرک پذیرفته نبوده واجبار بر ترک آن جایزاست 8

6.اجبار واکراه در مورداهل کتاب[ یهود نصارى و زرتشت] جایز نبوده و در مورد غیر آنان مشروع است چون قرآن به اهل کتاب مصونیت داده است.

7.انسانها درانتخاب عقیده آزادند و هیچ کس را گر چه مشرک باشد با زور نمى توان وادار به پذیرش اسلام کرد 10 .

8. داشتن واظهار هر نوع عقیده در نظام اسلامى جایز و تحمیل بر ترک آن ناصحیح است مشروط براین که در صدد مبارزه بااسلام نباشد و جنگهاى پیامبر همه از جنبه دفاعى برخوردار بوده نه تهاجمى وابتدائى

11. 9. آزادى عقیده براى همگان وجود داشته واسلام کسى را با زور وادار به پذیرش اسلام نمى کنداما آزادى سیاسى نیست . به این معنى که از نظر سیاسى همگان باید تابع نظام اسلامى باشند. و جنگهاى صدراسلام و براى گسترش سلطه سیاسى بوده است نه تحمیل عقیده و سلطه اعتقادى 12 .

در یک نتیجه گیرى کلى از جهت جواز تحمیل عقیده و عدم آن مى توان این نظرات را به دو نظراساسى بدون در نظر گرفتن جهت هاى امتیاز آن خلاصه کرد.

الف :اجبار واکراه در تحمیل دین جایزاست .

ب :اجبار واکراه جایز نیست

به نظرات تفصیلى در ذیل این دو نظریه کلى اشاره خواهیم کرد.

اینک پس از توجه کلى به نظرات اولین نظریه را طرح نموده و به بیان ادله آن مى پردازیم :

تحمیل عقیده
جوازاکراه واجبار غیرمسلمانان بر پذیرش اسلام حتى نسبت به اهل کتاب نظرى است

که قائل بدان در میان محققان اسلامى اندک است . بیشتر آنان براین عقیده اند که پیروان ادیان آسمانى (یهود نصارى و مجوس ) در صورت پذیرش[ جزیه] و شرائط آن مى توانند بر عقیده خود باقى مانده و بر پذیرش اسلام مجبور نخواهند گشت ازاینرو کندوکاو درباره نظریه اول را لازم ندانسته و به بررسى سخن دوم که جوازاکراه واجبار نسبت به ملحدان و مشرکان مى باشد مى پردازیم . گر چه ادله اى که براین نظریه اقامه مى شود برخى از آنها عمومیت داشته و شامل اهل کتاب نیز مى گردد. یادآورى این نکته لازم است که : آنچه در ذیل مى آیدانسجام مطالبى است پراکنده که قائلین این نظریه در ضمن فتوى و یا تفسیر آیات بر مدعاى خوداستدلال کرده اند و ما دراین جا به ذکر مهمترین آنها مى پردازیم ابتدا در بیانى کوتاه خلاصه مدعاى این دسته را مى توان چنین به تصویر آورد: سعادت انسانها در پیمودن راه انبیاء و دعوت توحیدى آنان است .اگرانسانهااز راه انتخاب و گزینش به دین حق که دراسلام متبلور مى باشد گردن نهادند چه بهتر و گرنه از آنان براى پذیرش اسلام دعوت به عمل آمده و موانع بر سر راه دعوت برداشته مى شود پس از رفع موانع و رسید پیام توحید به گوش آنان اگراز پذیرش حقیقت سرباز زدند براى قبولاندن این حقیقت از زور واکراه استفاده خواهد شد و جهادابتدائى دراسلام دراین راستا تشریع شده است دلائل این مدعى بقرار ذیل است .

الف : حقانیت دین اسلام
دین حق و پذیرفته شده در هر زمان بیش از یک دین نخواهد بود. درست است که اعتقاد به همه انبیاء لازم است ولى این بدان معنا نیست که در هر زمان چندین دین حق و مطابق با واقع وجود داشته باشد بلکه معناى آن این است که انسان باید به همه انبیاءایمان داشته و پیامبران الهى را مصدق یکدیگر بشمرد و در هر عصرى تسلیم همان پیامبرى باشد که به رسالت خویش مشغول مى باشد و قهرا بر همگان لازم است که دراین عصر تسلیم دستوراتى باشند که از جانب خداوند بوسیله آخرین پیامبر بر بشریت فرستاده شده است . قرآن کریم مى فرماید:

[من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه] 13 .
هرکس بجزاسلام آئینى را براى خود برگزیند پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

ب : توحید حق انسانى
این که توحیداز حقوق انسانى و عمومى است یا حقوق فردى و شخصى بین اندیشه وران اسلامى اختلافى نظر وجود دارد.

برخى براین عقیده اند که : توحید حق انسانى است و براین اساس تلاش براى نشر و گسترش و دفاع از آن نیزانسانى بوده و چون حق انسانى است براى برقرارى آن اگر متوسل به زور هم شدیم نه تنهااشکال ندارد که لازم نیز هست .

علامه طباطبائى[ ره] مى فرماید:

اسلام اساسش بر حکم فطرت بشراست . فطرتى که هیچ انسانى دراحکام آن تردید نمى کند و کمال انسان در زندگیش را همان مى دانند که فطرت بدان حکم کرده باشد و به سویش بخواند.این فطرت حکم مى کند به این که تنهااساس و پایه اى که باید قوانین فردى واجتماعى بشر به آن اساس تضمین شود توحیداست و دفاع از چنین اساس و ریشه وانتشار آن در میان جامعه و نگهبانى آن از نابودى و فساد حق مشروع بشراست و بشر باید حق خود رااستیفا کند حال به هر وسیله اى که ممکن باشد.البته از آنجائى که ممکن است دراستیفاى این حق خود دچار تندرویها و یا کندرویها شود خود قرآن راه اعتدال و میانه روى راارائه داده است . نخست استیفاءاین حق را با صرف دعوت آغاز کرده و دستور داده تا در راه خدااذیت هاى کفار را تحمل کند. در مرحله دوم از جان و مال و ناموس مسلمانان واز بیضه اسلام دفاع نموده و متجاوزین را سرجاى خود بنشانند. در مرحله سوم اعلان جنگ دهند و قتال ابتدائى را آغاز کنند که هر چند به ظاهر قتالى است ابتدائى لیکن در حقیقت دفاع از حق انسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستى است .اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش واتمام حجت جنگ را آغاز نکرده است همچنانکه تاریخ زندگى پیامبراسلام شاهداست ...

امااین که گفته اند: لازمه توسل به جنگ و زوراین است که بعداز غلبه اسلام بر کفر پاره اى ازافراداز ترس مسلمان شوند در جواب مى گوییم :این اشکال وارد نیست براى این که اگراحیاءانسانیت و رساندن انسانها به حیات انسانیشان موقوف شد براین که این حق مشروع را که همه انسانها سلیم الفطره خواهان آن هستند بر چند نفرى که سلامت فطرت خود رااز دست داده اند تحمیل کنیم تحمیل مى کنیم و هیچ عیبى واشکالى هم ندارد.البته این کار را بعدازاقامه حجت هاى بالغه و روشن کردن حق انجام مى دهیم. 14

ج : تشریع جهادابتدائى
اندیشه وران اسلامى بااستفاده از آیات و روایات جهاد را داراى انواع واقسامى دانسته و بارزترین آن را[ جهادابتدائى] بر شمرده اند. طرفداران این نظریه مى گویند: جهادابتدائى با کفار و مشرکین واستفاده از روز و قدرت در جهت ترویج دین است واین نه تنها جایز بلکه لازم و واجب است ازاینرو بر هر مسلمانى واجب است که با جهاد خویش غیر مسلمانان را به دین خود دعوت و آنان را بر پذیرش اسلام وادار نماید.این گروه بر مدعاى خود به آیات جهاد استناد جسته اند که مهمترین آن آیه[ سیف] است که خداوند مى فرماید:

[ فاذاانسلخ الاشهرالحرمفاقتلواالمشرکین حیث وجد تموهم و خذوهم واحصروهم

واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا واقامواالصلوه وآتواالزکوه فخلوا سبیلهم ان اله غفور رحیم] 15 .

پس از آن که ماههاى حرام (ذیقعده ذیحجه محرم و رجب که مدت امان است ) پایان یافت آنگاه مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنان را دستگیر و محاصره کنید واز هر سو در کمین آنان باشید چنانچه از شرک توبه کردند و نماز بپا داشتند و زکات دادنداز آنان دست بدارید که خدا آمرزنده و مهربان است .

دراین آیه شرک علت قتال و جنگ شمرده شده و تا هر زمانى که علت باقى است قتال و جنگ نیز وجود دارد. در صورت توبه از شرکت و پذیرش اسلام شمشیراز آنان برداشته مى شود 16 .

برخى عمومیت آیه را تا آنجا گسترش داده اند که یهود و نصارائى که قبلا کافر بوده و بعداز آمدن اسلام به یکى ازادیان الهى معتقد شده اند را نیز در بر مى گیرد.

مرحوم علامه در ذیل آیه مذکور مى گوید:

[...منهم من عدى هولاء من اقسام الکفار و یجب جهادهم ولایقبل منهم الاالاسلام بلااشکال بل مقتضى الایه الشریفه عمومه لمن تهود و تنصر من الکفار بعد نسخ شریعتها بالاسلام] 17 .

اقسام دیگر کفار غیرازاهل کتاب جهاد با آنان واجب بوده واز آنان جزاسلام پذیرفته نیست بلکه مقتضادى عموم آیه شریفه

[ اقتلوالله] کفارى را که پس از آمدن اسلام و نسخ شریعت یهود و نصارا به یکى ازاین دو روى آورده اند نیز شامل مى شود.

از دلائل اساسسى دیگراینان آیه شریفه :

[وقاتلوهم حتى لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله]... 18 .
...با آنان نبرد کنید تا دیگر فتنه اى نباشد و دین هم دین خدا گردد.

فتنه در آیه را به معناى شرک و کفر تفسیر کرده و آن را علت جهاد بر شمرده اند.این سخن تایید بسیارى از مفسرین را نیز بدنبال دارد از جمله : مرحوم محمد جواد مغنیه از مفسرین شیعى معاصر مى گوید:

[وقاتلوهم حتى لاتکون فتنه ...اى ان الجهاد من اجل الایمان لا لله والقضاء على الجحود واجب مادام على وجه الارض اثرالشرک والالحاد فان زال الالحاد و آمن الناس جمیعا بالله سقط وجوب الجهاد] 19 .

جهاد بخاطرایمان مردم به خدا واز بین بردن کفر وانکار واجب است تا زمانى که بر روى زمین اثرى از شرک والحاد باشد و آنگاه که الحاد و کفر بر چیده شد و همه مردم ایمان آوردند وجوب جهاد برداشته مى شود.

آلوسى از مفسرین اهل سنت در ذیل آیه [لااکراه] که اساسا وجود خارجى اکراه را در دین منکر گردیده در توجیه آیه[ لااکراه] چنین مى گوید:

جمله[ لااکراه] را مى توان خبر گرفت . به اعتبار معناى حقیقى که در مورد تحمیل بر پذیرش دین اساسااکراه متصور نیست زیرااجبار واداشتن کسى به چیزى است که مطابق میل وى نبوده و خیر و خوبى بر آن وجود ندارد و دین که اساسش بر خیر و صلاح بشریت پى ریزى شده است نمى تواند مورد[ اکراه] واقع شود و واداشتن انسانها براو را نمى توان ابجار واکراه نامید.

ممکن است جمله[ لااکراه] را خبرى بگیریم به معناى نهى .[ لانکرهوا فى الدین] یعنى مردم را وادار بر پذیرش دین نکنید. دراین صورت این قانونى است عام که به آیه[ جاهدالکفار والمنافقین]... نسخ شده است و دستور جنگ بااینها را صادر مى کند. 20 .

برخى پاازاین فراتر نهاده و آیه[ سیف] را ناسخ آیاتى دانسته اند که دلالت بر نوعى از موعظه حسنه صلح نفى اکراه همزیستى مسالمت آمیز معاشرت بااهل کتاب نفى سیطره بلاغ تقیه صبر براذیت دشمن مسولیت حفاظت از جانب پیامبر اعراض میثاق و پیمان با دشمن انتظار ترقب مداراة املاء عفو سلم توکیل پیامبر مسولیت انذار صفح عدم عجله امهال و ... مى کند. بعضى از مفسرین ادعا کرده اند که با آیه[ سیف] مدت بیش از 70 آیه بسر آمده و برخى دیگر آیه[ سیف] را ناسخ 124 آیه از آیات قرآن همانند عنوانهاى فوق دانسته اند. 21 .

د: روایات
در متون روائى فریقین احادیثى داریم که براى این نظریه به آن استدلال شده و یا مورد تایید قرار گرفته از جمله روایات[ اسیاف] که در متون روائى شیعه ذکر شده است .

امام صادق[ ع] مى فرماید شخصى از پدرم درباره جنگهاى امیرالمومنین[ ع] سوال کرد پدرم در پاسخ فرمود:

خداوند محمد[ص] را با پنج شمشیر به تبلیغ و ترویج دین اسلام برانگیخت .

[ اولین شمشیر: شمشیرى است که بر مشرکان عرب آخته شود چون خداوند فرموده است : در هر جا مشرکان را یافتید آنان را بکشید و بگیرید و بندشان زنید و در کمینشان بنشینید.اگرایمان آوردند و پس از توبه کردن نماز بپاى داشتند و زکات دادند برادران دینى شما هستند.اینان یا بایدایمان آورده و مسلمان شوند و یا آن که کشته شوند. 9 بعد مى فرماید:

دومین شمشیر: براهل کتاب کشیده مى شود به دلیل آیه مبارکه اى که مى فرماید:

آنان که به خدا و روز قیامت ایمان نمى آوردند و به حرام خدا پاى بند نیستند و تعهدى نسبت به دین خدا ندارند وازاهل کتابند با آنان قتال کنید تا آن که جزیه دهند و به زیر سلطه اسلام در آیند.اینان نیز چنانچه مسلمان نشوند و یا جزیه نپردازند مورد شمشیر جهاد واقع مى شوند.

سومین شمشیر: بر مشرکان عجم یعنى کفار ترک و دیلم و خزر و ... کشیده مى شود. خداوند فرموده است : گردنهایشان را بزنید تا آنجا که اسیرشان کنید. بدان هنگام بندهایشان را محکم کنید. مى توان آنان را بخشید و یا عوض گرفت و آنگاه آزادشان ساخت .اینان یا کشته مى شوند و یا بایداسلام قبول کنند]... 22 .

2- واز طریق اهل سنت به روایت ذیل براین نظریه استدلال شده است .

[قال رسول الله[ ص] امرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لااله الاالله فمن قال لااله الاالله فقد عصم من ماله و نفسه 23 .
من از جانب خدا مامورم که با مردم تا آنجا به جنگ و قتال بپردازم که توحیداستقرار یابد و مردم مسلمان شوند.

قائلین به این نظر استدلال کرده اند که روایت فوق نظیر آیه[ سیف] بوده و همان شرائطى که در برداشتن شمشیراز سرمشرکین (مثل ایمان و انجام نماز و دادن زکات ) مطرح بود دراینجا نیز مطرح است . تا زمانى که این شرائط تحقق نیافته است قتال و نبرد با مشرکین همچنان ادامه خواهد یافت .

و براین روایت بیشتر مفسرین اهل سنت در ذیل آیه[ سیف] استدلال کرده اند.

ه: فتاوى فقهاء
برخى از فقهاء در کتب فتوائى و فقهى خوداز مساله دعوت در جهاد جواز تحمیل دین بر غیر

مسلمانان رااستفاده کرده و جهادابتدائى را فرد ممتاز جهاد علیه کفار و مشرکین دانسته اند از جمله : شیخ طوسى [ره] در نهایه و مبسوط و مفید[ره] در مقنعه وابن زهره[ ره] در غنیه و سلار[ره] در مراسم وابن حمزه[ ره] در وسیله و علامه[ ره] در منتهى و صاحب جواهر[ره] در جواهرالکلام و ... که براى نمونه به چند عبارت بسنده مى کنیم .

ابن زهره[ ره] در غنیه مى گوید:

و من لاکتاب له من الکفار لایکف عن قتاله الا بالرجوع الى الحق ... بدلیل الاجماع ... و قوله تعالى :[ واقتلواالمشرکین حیث وجد تموهم]... و قوله : [ اذا لقتیم الذین کفروا فضرب الرقاب]... 24 .

به کفار غیراهل کتاب پایان جنگ جز پذیرش اسلام نیست به دلیل اجماع فقهاء و دو آیه شریفه مذکور.

علامه[ ره] نیز در منتهى شبیه به این عبارت را ذکر نموده است .

این حمزه[ ره] در وسیله مى فرماید:

[ الکفار ضربان قضرب یجوزاقراره على دینه و هم الیهود والنصارى و المجوس ... والضرب الاخر لابجوزاقراره على دینه و هو من عدا هولاء من الفار و لایقبل منهم غیرالاسلام فان لم یقبلوا قوتلوالله].

کفار دو قسمند: برخى را باقى گذاشتن بر دینشان جایزاست . آنان یهود نصارى و مجوس هستند. در برخى این امر پذیرفته نیست واگر اسلام را نپذیرفتند با آنان باید جنگید.

صاحب جواهر[ره] دراول کتاب جهاد مى فرماید:

[لکن لاریب فى ان الاصلى منه قتال الکفارابتداء على الاسلام و هوالذى نزل فیه کتب علیکم القتال و هو کره لکم]... 25 .

شکى نیست که جهاداصلى جهادابتدائى با کفاراست براى کشاندن آنها به اسلام و منظوراز نزول یه شریفه[ کتب علیکم القتال] به همین جهت بوده است .

نظریه دوم :
در برابر گروه اول عده اى بر آنند که تحمیل واکراه بر دین به هیچ وجه جایز نبوده و کسى را با زور واجبار بر ترک عقیده اش نباید وادار کرد و تنها را هگسترش اسلام استدلال و منطق و جدال و موعظه احسن است .اینان در عین آن که به مساله جهاد و حتى جهادابتدائى توجه داشته اند آن را نه در جهت اکراه دیگران در پذیرش اسلام که در جهت برداشتن موانع تبلیغى و فتنه هاى ایجاد شده از سوى طواغیت وایادى آنان را در راه گسترش اسلام تفسیر کرده و پذیرش نظریه اول را با توجه به پیامدها و لوازم آن مخالف با بسیارى از آیات قرآن واصول مسلم شریعت تلقى کرده اند. دلائل اثبات این نظریه به قرار ذیل است :

الف : آن دسته از آیاتى که دلالت بر نفى

اکراه واجبار در پذیرش دین مى نماید مانند:

1-لااکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى 26 .
جمله[ لااکراه] چه اخبار باشد (به معناى عدم امکان اکراه در دین ) و یاانشاء (به معناى عدم جوازاکراه در دین ) نتیجه اى یکسان داشته و نفى اکراه واجبار در پذیرش دین را دلالت دارد. خصوصا با توجه به تعلیل وارده در آیه[ قد تبین الرشد من الغى]... که راه از بیراهه مشخص شده و معنایش این است که اکراه درامورى مى تواند وارد باشد که راهى براى وصول به آن بجزاکراه نباشد ولى درا موراعتقادى که امکان رسید به آن از راه هاى دیگر هست نیازى به اکراه واجبار نخواهد بود. .1

همچنین شان نزولى که در مورد آیه روایت کرده اند دلالت بر عدم جواز اکراه در دین دارد.از سدى نقل شده که :

آیه درباره مردى ازانصار به نام ابوحصین نازل شده است . وى داراى دو فرزند بود. تاجرى زیتون فروش از شام به مدینه آمد و دو فرزند وى را به نصرانیت فرا خواند و آن دو به کیش نصرانیت در آمده و با وى روانه شام شدند.اباحصین پیش حضرت پیامبر[ص] آمده و خواستار بازگرداندن آنان شد که آیه[ لااکراه فى الدین]... 27 نازل شد.

وابوداوودازابن عباس شان نزول دیگرى نظیراین نقل کرده است .

2-ولو شاء ربک لامن فى الارض جمیعا

افانت تکره الناس حتى تکونوا مومنین 28 .

این آیه و آیات مشابه آن از جمله آیاتى است که بیانگر سنتى است از جانب خداوند بر آزاد گذاشتن اناسنها در پذیرش دین و نفى ارزش ازایمان از روى اکراه واجبار. در شان نزول این آیه ازامام صادق[ ع] نقل شده است :

مامون عباسى از حضرت رضا[ ع] ازاین سخن خداوند:[ ولوشاء ربک لامن]... سوال کرد امام به اسناد پدرانش از حضرت امیر[ ع] فرمود: مسلمانان به پیامبر اکرم[ ص] گفتند:اى پیامبر اگر مردم را بر پذیرش اسلام مجبور مى کردى جمعیت ما بسیار و بر قدرت ما در مقابل دشمنان افزون مى گشت . حضرت فرمود: من نمى خواهم که خداوند را ملاقات کنم با همراه داشتن بدعتى که نسبت به آن به من دستورى نرسیده و من از سختگیرها نیستم . پس خداوند متعالى این آیه را نازل فرمود:

[ اى محمد!اگر خداونداراده مى کرد همه مردم از راه اضطرار واجبار ایمان مى آوردند همانطور که در وقت مشاهده حقیقت و شدت آخرت ایمان خواهند آورد.اگر بدینکار دست یازم آنان سزاوار ثواب و مدح نخواهند بود لکن آن خواهم که ایمان بیاورنداز روى اختیار بدون اجبار و زور تا سزاوار کرامت و بهشت جاودان گردند] 29 .

ب : آیاتى که بیانگر محدوده مسوولیت پیامبر درامر دعوت است مانند:

3-ماعلى الرسول الاالبلاغ 30 .
بر پیامبر جز رساندن پیام وظیفه اى نیست .

4-فذکرانماانت مذکراست علیهم بمصیطر 31 .
پند ده که تو پند دهنده هستى . تو بر آنان فرمانروا نیستى .

و دهها آیه دیگر که بیانگر گستره مسوولیت پیامبر در کار خویش است واکراه واجبار مردم در پذیرش دین خارج ازاین حوزه مسوولیت است .

ج : آیاتى که بیانگر شیوه تبلیغ و دعوت مى باشد مانند:

5-ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه 32 .
مردم را با حکمت واندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان .

6-قل هذه سبیلى ادعواالى الله على بصیره انا و من اتبعنى 33 .
بگو:این راه من است . من و پیروانم همگان را در عین بصیرت بسوى خدا مى خوانیم .

7-فیما رحمه من الله لنت لهم لوکنت فظا غلیط القلب لاتفضوا من حولک 34 .
به سبب زحمت خدااست که تو با آنان این چنین خوشخوى و مهربان هستى اگر تند خو و سخت دل مى بودى از گرد تو پراکنده مى شدند.

دراین دسته از آیات که سخن از روشهاى تبلیغى است سخن ازاکراه و اجبار به میان نیامده بلکه به برخورد نیکو داراى جاذبه تکیه شده که اساسا بااکراه واجبار غیر قابل جمع

است . قائلین به این نظریه معتقدند که سنت و روش پیامبراکرم[ ص] وائمه معصومین[ ع] نیز غیراز روش قرآنى که بذکر آن پرداختیم نبوده است و هیچ گاه پیامبر[ص] پیراوان اهل کتاب و یا مشرکین را بر پذیرش اسلام مجبور ننموده است و مناظرات غیرمسلمان از ملحدین و زنادقه واهل کتاب در زمان قدرت اسلام و حضورائمه معصومین[ ع] بیانگر سیره و شیوه آنان و نشان دهنده عدم اعتقاد آنان به استفاده از زور واکراه در ترویج اسلام مى باشد. اگر چنانچه روایت و حدیثى بر خلاف این اصل قرآنى وسنت مسلم باشد باید آن را بگونه اى توجهى کرد و یا دورانداخت .

ازاین دیدگاه جنگهاى صدراسلام یا جنبه دفاعى داشته و یا براى برداشتن موانع تبلیغ و رساندن پیام[ توحید] تشریع شده است .

افزون بر نصوص واصول مسلمى که از آن سخن رفت مهمترین دلیل این نظریه دراین است که اساسا عقیده قابل تحمیل نبوده و پیامدهائى را بدنبال دارد که با بسیارى ازارزشهاى مسلم اسلام مخالف بوده که بسادگى از آنها نمى توان گذشت که در ذیل به برخى از آنهااشاره مى گردد.

عقیده اجباربردار نیست
برخى ازامور بگونه اى هستند که غیرقابل اجبار بوده و در حیطه اکراه واقع نمى شوند.اگر تمام قدرتهاى ظاهرى جهان دست بدست یکدیگر بدهند که بخواهند عقیده با زور واکراه تحمیل کنند موفق نخواهند شد.از همین مقوله است محبت و دوستى .اگر فردى دیگرى را دوست ندارد با زور نمى توان دوستى طرف را در قلبش جایگزین کرد.

اصلا دراینگونه مفاهیم بکار بردن زور معنا ندارد. برعکس اگر کسى فردى را دوست داشته باشد با زور و فشار نمى توان این دوستى رااز دل او بیرون کرد. واعتقاد و گرایش به یک آیین ازاینگونه مفاهیم است و در قلمرو زور واجبار واقع نمى شود. به تعبیر دیگر اعتقاد وایمان قلبى به یک مسلک و آیین را نمى توان با قوه قهریه و فشاراز بین برد و باور دیگرى بر خرابه هاى آن بنا نهاد زیرااکراه واجبار در اعمال ظاهرى انسان اثر مى بخشد واعضاء و جوارح گاه بر خلاف میل و اراده به کارى وادار مى شوند ولى تسلیم وانقیاد قلبى مقوله اى است دیگر که اکراه راه را در آن راه نیست . پس اعتقاد وایمان امرى است قلبى و غیرقابل تحمیل .

پیامدها

الف :ارزش ایمان
ایمانى از نظراسلام مورد پذیرش و برخوردارازارزش است که بر تعقل و تفکراستوار باشد. به تعبیر دیگر اسلام از ماایمانى آگاهانه و از روى بصیرت مى خواهد. در دهها آیه ما را وادار به تعقل و تفکر نموده و در موارد بسیارى ما رااز تقلیدهاى کورکورانه برحذر داشته است . همانطور

که تقلید بى دلیل در عقائد بى ارزش بوده و آن را باطل مى سازد ثواب و پاداش را نیز مستحق ایمان آگاهانه و بدون اکراه مى داند. آنانى را که ظاهرااسلام را پذیرفته وایمان در درونشان ریشه نداونیده است ارشاد به پذیرش قلبى و بصیرت در باور مى کند.

یاایهاالدین آمنوا آمنوا 35 .
اى کسانى که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش واین کتاب که بر پیامبر نازل شده به حقیقت ایمان بیاورید.

واز کسانى که ایمان در درون آنان نفوذ نکرده و بر زبان ادعاى ایمان مى کردند نفى ایمان کرده تا ارزش و جایگاه ویژه ایمان را مشخص نماید.

قالت الاعراب آمنا قل لم مومنوا و قولوااسلمنا 36 .
اعراب بادیه نشین گفتند:ایمان آورده ایم . بگو:ایمان نیاورده اید بگوئیداسلام آورده ایم .

واز آیه شریفه :

وان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام الله 37 .
هرگاه یکى از مشرکان به تو پناه آورد پناهش بده تا کلام خدا را بشوند.

که در مورد پناه دادن به مشرکان در دارالاسلام بمنظور شناخت اسلام وارد شده است .استفاده مى شود که اسلام در پذیرش اسلام مشرکین ایمان آگاهانه را پذیرفته وایمان بدون تحقیق واز روى شک و گمان مورد پذیرش نخواهد بود.اگرایمان تقلیدى در پذیرش او کفایت مى کرد اسلام در پذیرش مشرکین حکم امان واستیجار را متعلق به اجازه وى براى تعلم اصول دین و فهم معارف نکرده و به تکلیف مشرکین در حد تقلید و پرهیزاز بحث واستدلال اکتفا کند. مسلم است ایمان مورد پذیرش اسلام با زور واجبار حاصل نمى شود.

علاوه براین اعتقاد و گرایش که از راه زور و تحمیل بدست آید پایدار نبوده و بااز بین رفتن دست قدرت و زوراز بین خواهد رفت . حتى درامورى مثل حاکمیت سیاسى دین هم اگر پایه هاى نظام سیاسى بر تعقل صحیح و درستى استوار نباشد آن نظام استقرار مطلوب را نخواهد یافت و با پدید آمدن دست قدرت قویترى قدرت پیشین رخت برخواهد بست .

بدین جهت دراز بین بردن عقائدى که به نظر فاسد و باطل مى نماید نیز بایداز راه منطق واستدلال و برهان وارد شدازاینرو سعى اسلام براین است که با غیر مسلمانان رفتارى نیکو داشته باشد تا به تدریج عشق و علاقه وایمان به حاکمیت و نظام اسلامى پیدا کرده و بدان مومن گردند.

ب : عکس العمل منفى
هرانسانى به دین و آرمانى که سالها با آن دم ساز و دلبسته بوده نمى تواند به آسانى از آن عقیده و آرمان درگذرد.اگر بخواهیم از راه اکراه و تهدداو را وادار بر رها کردن عقیده اش نمائیم

در درون وادار به عکس العمل خواهد شد و بر عقیده وایده خود بیشتر پاى خواهد فشرد واز باب[ الانسان حریص على مامنع] بر باور خویش اصرار ورزیده و چنین مى پندارد که عقیده و آرمان باارزشى را دراختیار دارد که دیگران قصد ربودن آن را دارند.

علاوه براین که ازاین راه اثر مثبتى بدست نمى آید بر لجاجت خود اصرار ورزیده و پا را بر رکاب تعصب فشرده و در نتیجه عقده هاى درونى او تحریک شده و بحکم غریزه حب ذات و حس انتقام جوئى به عکس العمل متقابل بر مى خیزد تا جائى که اگر حق را هم بفهمداز قبول آن خوددارى مى کند.ازاین گونه برخوردها ما در طول تاریخ نمونه هاى بى شمارى داریم که نمونه بارز آن جریان رنسانس اروپااست . سختگیریهائى که دراروپا نسبت به عقائد سیاسى و مذهبى مردم انجام گرفت و به کشتن و بدار آویختن هزاران نفرانجامید نتوانست نظریات خود را تحمیل کند بلکه نتیجه عکس گرفته شد و عقیده مخالف کلیسا در جامعه باقى ماند و کلیسا که سردمداراین جریان بود از میان جامعه به زوایاى تاریک صومعه ها عقب نشینى کرده واز متن جامعه عقب رانده شد.

ج : رشد روحیه نفاق گرائى
برخورد تند و برخاسته از احساسات بى منطق با عقائد وایده هاى دیگران نه تنها دراز بین بردن عقائد آنان موثر نبوده که سبب رشد روحیه نفاق گرائى در جامعه مى گردد چون انسانى که برداشت و عقیده خود را حق و صواب پنداشته و قدرت ابراز آن را نداشته باشد و میدان بحث و مناظره بر وى بسته شوداین خود باعث مى شود که به درون پناه برده و مناظره آزاد تبدیل به پنهانکارى و دو روئى گردد و براى حضور در جامعه و برآوردن نیازمندیهاى خود مجبور گردد در ظاهر چیزى را نشان دهد و روشى را در پیش گیرد که در باطن خلاف آن را معتقداست .

پر واضح است اسلامى که خود طلایه دار مبارزه با نفاق و دوروئى است چگونه مى تواند در جهت رشد آن گام بردارد.اسلامى که اخلاص را شرط اساسى در پذیرش دین دانسته واگر در پذیرش آن اخلاص نباشد مورد قبول نخواهد بود چگونه مى تواند تحمیل عقیده اى را بپذیرد که از لوازم بازر آن رشد نفاق گرائى در جامعه خواهد بود.

آنچه تاکنون از بیان نظرات این دو گروه استفاده شداین است که محوراصلى اختلاف بر سرموضوع جهاد و هدف آن دراسلام دور مى زنداز این رو بیان این مهم و فهمیدن آن مى توان نقش عمده اى در حقانیت هر یک ازاین دو نظر داشته باشد.

لذا قبل از نقد و بررسى دو نظریه لازم استاد مشخص شود که آیا هدف از جهاد دراسلام ترویج و تبلیغ دین است بگونه اى که مجوزاکراه و اجبار باشد؟ یا نه هدف از جهاد صرفا

دفاع است و یا گسترش سلطه سیاسى نه اعتقادى و یا دفع ظلم و فتنه و ...

و در نوشتار آینده این موضوع را پى خواهیم گرفت .

 
پاورقى ها
1. انسان دوستى دراسلام .191.
2. اسلام واستعمار .136 به نقل از کتاب آیات الجهاد فى القرآن الکریم .9998.
3. الاسلام و منطق القوه .167 به نقل از کتاب الدعوه الى الاسلام .
4. نظراکثریت کسانى که جهادابتدائى را مشروع دانسته اند.
5.تفسیر فى ضلال ج 425 - 424.1 مواضع ما حزب جمهورى اسلامى .35.
6. پرتوى از قرآن ج 205.2 تفسیرالمیزان ج 3 344.پیرامون جمهورى اسلامى .
7. تفسیرالقرآن الکریم ملاصدرا ج 2.181.
8. تفسیر نمونه ج 7.292.
9. غنیه این زهره مندرج در جزامع الفقهیه 522.
10. معالم الحکومه جعفر سبحانى ج 2.451.
11. خطبه هاى نماز جمعه آیه الله خامنه اى .65.
12. حقوق بشر و سیر تکامل آن در غرب .47.
13. سوره آل عمران آیه 85.
14. تفسیرالمیزان ترجمه ج 2.99 - 100.
15. سوره توبه آیه /05
16.ان الله علق القتل على الشرک ثم قال فان تابوا والاصل ان القتل متى کان للشرک یزول بزواله و ذلک تقتضى زوال القتل بمجردالتوبه . تفسیر قرطبى ج 8.74.
17. شرح تبصره المتعلین ج 6.76.
18. سوره انفال آیه 39.
19. تفسیر کاشف ج 2.229.
20. تفسیر روح المعانى ج /11/3
21. ناسخ و منسوخ این منوج .125.
22. تهذیب الاحکام ج 6.136 باب 59 (باب اصناف من یجب جهاده ).
23. صحیح مسلم و دیگر مجامع روائى اهل سنت .
24. غنیه ابن زهره مندرج در جوامع الفقیه 522.
25. جواهرالکلام ج /04/21
26. سوره بقره آیه 258.
27. تفسیر قرطبى ج 3.380.
28. سوره یونس یه 99.
29. تفسیر نورالثقلین ج 2.331.
30. سوره مائده آیه 99.
31. سوره غاشیه آیه 22.
32. سوره نحل آیه 125.
33. سوره یوسف آیه 108.
34. سوره آل عمران آیه 159.
35. سوره نساء آیه 33.
36. سوره حجرات آیه 13.
38. سوره توبه آیه 6.
 
--------------------------------------------------------------------------------
و وصیت من به همه آن است که با یاد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودکفائى واستقلال با همه ابعادش به پیش و بى تردید دست خدا با شمااست اگر شما در خدمت او باشدو براى ترقى و تعالى کشوراسلامى به روح تعاون ادامه دهید.
و به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصیت مى کنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگى به حال محرومان جامعه است که در طول تاریخ ستمشاهى و خان خانى در رنج و زحمت بوده اند. و چه نیکواست که طبقات تمکن دار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است وازانصاف به دوراست که یکى بى خانمان و یکى داراى آپارتمانها باشد.
از وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى رضوان الله تعالى علیه