دیدار با صاحبنظران : سید هادى خسروشاهى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


سلسله مقالات تاریخ تاریخنگارى و بویژه جریان شناسى تاریخنگاریها درایران معاصر بااستقابل بسیاراز سوى محققان پژوهشگران و مورخان و آشنایان با تاریخ معاصر روبرو گردید.

بسیارى از کسانى که دراین زمینه ها اندیشیده اند واز نزدیک دستى بر آتش دارند در چگونگى هاى این مقالات با تلفن نامه و یا حضورا اظهار نظر کرده اند.

جناب حجه الاسلام والمسلمین آقاى سیدهادى خسروشاهى که از محققان و نویسندگان دیرین حوزه علمیه واز جمله آشنایان به تاریخ معاصر و جریانهاى گوناگون آن هستند و دراین زمینه پژوهشهاى شایسته اى نیز دارند ضمن تقدیراز گشودن این صفحات درارتباط با آنچه دراین مقالات آمده است اظهار نظر کردند. دیدگاهها واظهار نظرهاى ایشان زمینه گفتگوئى را فراهم آورد. آنچه مى خوانید حاصل این گفتگوست درباره تاریخ تاریخ نویسى در عصر حاضر و شرایط ضرورى براى تدوین تاریخ انقلاب اسلامى .

در پایان این گفتگو به تناسبى به مساله[ فراموشى سپردن عمدى برخى از مسائل تاریخى] اشاره شد که آقاى خسروشاهى در توضیح چگونگى آن ماله کودتاى 28 مرداد را بعنوان نمونه مطرح کردند که به تناسب تقارن انتشاراین شماره با 28 مرداد مجموع آن گفتگو را به دست چاپ مى سپاریم . مجله حوزه این بحث را بعنوان دیدگاه یک صاحب نظر منتشر مى سازد و آماده نشر دیدگاههاى دیگر صاحب نظران و هرگونه بحث تکمیلى دراین باره خواهد بود.

حوزه

حوزه : در مورد نوشتن تاریخ انقلاب اسلامى چه نظر دارید؟
استاد: تاریخ انقلاب اسلامى را کسى باید بنویسد که علاوه بر در اختیار داشتن اسناد لازم خود در متن مسائل و حوادث آن بوده باشد و یک بعدى و خطى برخورد نکند. حق هرکسى و هر گروهى را آن مقدارى که حق داشته اند ادا کند. در رجال شناسى معاصر علاوه بر شناخت عینى و حضورى دچار حب و بغض هاى شخصى نگردد. دراندیشه مقایسه انقلاب اسلامى باانقلابات دیگر مثلاانقلاب کبیر فرانسه و یاانقلاب اکتبر نباشد بلکه عمق انقلاب ما را خوب درک نماید و بویژه ابعادالهى - عرفانى رهبرى و ضداستبدادى و ضداستعمارى و مردمى بودن انقلاب را بطور کامل لمس کند.ارزشها و ضدارزشها را با معیارهاى اسلامى از هم تفکیک نماید. با مبانى فکرى - فرهنگى انقلاب آشنا باشد و تازه پس از داشتن این شرایط - که البته بخشى از شرایط است - تاریخ نویس انقلاب اسلامى باید در آن مرحله ازاوج تهذیب و تقوى باشد که بهنگام نوشتن آن وضو بگیرد و رو به قبله بنشیند و سپس قلم بر دست بگیرد و در واقع باید احساس کند که فریضه اى راانجام مى دهد و مشغول امرى عادى و ساده نیست .

علاوه براین تاریخ را بخاطر (حقیقت )

بنویسد نه بعنوان آن که کارمند نهاد یا موسسه اى است . یادم هست روزى استاد محمدتقى جعفرى داستانى تعریف مى کرد که نقل آن بى تناسب نیست ایشان مى گفت : چند سال پیش عده اى از دانشمندان فلسفه و علوم انسانى آلمان همراه آقاى فلاطورى که به ایران آمده بودند بمنزل ما آمدند. ضمن مذاکرات من از آنان پرسیدم که در سرزمین شما شابقا فلسفه عمیق تر و سیستماتیک ترا ز فلسفه هاى دیگر کشورهاى مغرب زمین بود در واقع فلسفه دو سه قرن در آلمان از شکوفائى خاصى برخوردار بودامااکنون آن هستى شناسى سیتماتیک به پوزیتویسیم تبدیل شده است ؟ یکى از آنان که مسن تر بود در پاسخ به من گفت : چون در گذشته ما [ محققان فلسفه] داشتیم وامروز[ کارمندان فلسفه] داریم !

پاسخ کوتاه ولى رسا بود یعنى در گذشته با نگرش هستى شناسى به مسائل فلسفى توجه مى شد ولى امروز به فلسفه دانان حقوق مى دهند و به آنان مى گویند: بروید تحقیق کنید که فلان فیلسوف چه نظرى داشت ؟ و یا فلسفه چیست و چه مى گوید و چه مى خواهد؟ و معنى این آن است که او [کارمند]است و دیگر علاقه اى به کشف رابطه انسان با هستى ندارد.

بنظر من این نکته اساسى و مهم را در مورد تاریخ نویستان هم مى توان صادق دانست . بى شک اگر مورخى با عینک سیاه حوادث تاریخى را بررسى کند همه چیز را [سیاه] خواهد دید و محصول این تاریک بینى در نهایت تاریخ نگارى روشن نخواهد بود.

تاریخ بدون سند هم بى ترید ارزش واقعى نخواهد داشت ولى اگر مورخى کتاب خود را مالامال ازاوراق واسناد کند ولى در تنظیم و پهلوى هم قرار دادن آنها حقیقت را مراعات نکند و فقط نقاط ضعف را تقویت نماید و سندهاى مثبت را بطور مطلق محو کند این کتاب هم ارزش واقعى - تاریخى نخواهد داشت .

بعبارت دیگر با مونتاژاسناد منفى نمى توان مطلبى رااثبات کرد. واین درست به این مى ماند که در یک کتاب تاریخ مربوط به عهد هجرى صدمکتوب را در کنار هم قرار دهند و یک صد عکس هم از زیارت رفتن [ناصرالدین شاه] در آن چاپ کنند و بعد هم نتیجه بگیرند حق با شاه است و سید جمال الدین ...

حوزه : نظر شما درباره نگارش تاریخ کامل معاصر چیست و چه کسى صلاحیت آن را دارد؟
استاد: تاریخ کامل معاصر را نمى توان نوشت مگر آن که همه اسناد آن در اختیار باشد و پس ازاین مرحله یعنى در دسترس قرار گرفتن اسناد آشکار محرمانه خیلى محرمانه سرى و بکلى

سرى است که مى توان به نوشتن[ تاریخ کامل] دست زد والبته تا آن مرحله بعلت این که در پاره اى از کشورها اسناد تا سى سال قبل خود را دراختیار پژوهشگران قرار نمى دهند نباید دست روى دست گذاشت و به انتظار نشست . دراین مدت آن بخش از رویدادهاى علنى و رسمى و آشکار تاریخى را باید نوشت . از خاطره هاى اشخاص سهیم درانقلاب و یا هر مساله تاریخى معاصر استفاده کرد واسناد موجود غیر محرمانه را ثبت و ضبط نمود و منتشر ساخت و سپس اگر ما نتوانستیم کسانى مى آیند که بااستفاده از مجموعه اینها واسنادى که سى سال بعد منتشر مى گردد حقایق تاریخى را برشته تحریر در آورند.امااین که کسى[ تاریخ نویسى] را به نام خود ثبت کند و هر چه را که خود مى خواهد جمع آورى و بعنوان تاریخ منتشر سازد.این امر ارزش درازمدت و تحقیقى نخواهد داشت . حذف بخشى از تاریخ اعمال غرض در ثبت و ضبط حوادثى که هزاران انسان با شعور شاهد چگونگى آنها بوده اند و سرانجام تحریف رسمى و علنى مسائل نمى تواند راه بجائى ببرد.

اصولا کسى که نمى داند[ تاریخ] چیست و[ فلسفه تاریخ] کدام است و [علم تاریخ] به چه چیز مى گویند و یا فرق بین[ خاطره نگارى] و [قایع نگارى] و[ تاریخ نگارى] را درک نکند و یا تحلیل و جمع بندى تاریخى را ندادند و یااز تفاوت بین[ سند] و[ گزارش یک مامور] [خبرنگار] یا[ گزارشگر] آگاه نباشد و یااز شیوه کاربرداسناد تاریخى مطلع نباشد و یا بدلایل خصوصى و روانى بخواهد با وارنه جلوه دادن حقایق کمبودهاى خود را براى مدتى جبران کند این بنظر من اصولا صلاحیت آن را ندارد که در[ جرگه تاریخ نویسان] محسوب شود .

حوزه : با توجه به این امر شما چه اعتقادى در مورد[ عقل ناقص تاریخ] دارید؟
استاد:اصولا افشاى بخشى ازاسناد یا گزارش ها و مخفى نگهداشتن بخش دیگر آن یک امر تحقیقى مستند محسوب نمى شود.

بنظر من بطور کلى نمى توان بااستناد به یک گزارش یا مقاله و یا حتى مصاحبه منتسب بکسى قضاوت نهائى را در مورد فرد یا حادثه اى بعمل آورد چرا که در همه اینهااحتمال صدق و کذب هست و تا مساله مستند نباشد نمى توان تمام حقیقت را بیان کرد.

حوزه : در دیدگاه شما سند چیست ؟ و چه چیزى را مستند مى دانید؟
استاد: شناخت سند مانند شناخت یک حدیث داراى ضوابط واصولى است . دیدگاه مکتوب یک فرد درباره حادثه اى مى تواند سند

محسوب شوداما گزارش یک مصاحبه گر و یا خبرنگار و یا مقاله مندرج در یک روزنامه یا برداشت یک نویسنده از سخن یک فرد دیگر هیچکدام[ مسند] نامیده نمى شود.

حتى بعنوان مثال باید گفت : گزارش یک سفیر درباره یک موضوع و یا محتواى ملاقات با یک فرد سند نیست بلکه یک گزارش است ممکن است اضافاتى از سوى گزارشگر بر آن افزوده شده باشد. سفیر نوعا مى خواهد جو تفاهم و حسن روابطایجاد کند و دراین راستا برداشتهاى مثبت خود را هم به وزارت متبوع خود گزارش مى دهد. .

اگر محتواى گفتگوها دراختیار قراردادن اطلاعات نباشد و شامل تفاهم طلبى در چهارچوب سیاست کلى کشور باشد این هرگز نمى تواند [سندى] بر ضد کسى تلقى شود بلکه باید آن را نوعى اندیشه در برخورد با طرف و یا کشور مورد نظر نام داد نه سندى براى اثبات و یا رد قضیه اى .

بى شک اگر محتوا افشاى اطلاعات و راه جوئى براى حفظ منافع نامشروع یک کشور خارجى باشد واین گزارش توسط فرد متهم کتبا تایید شود این را مى تواند سند نامید و عامل آن هم بطور طبیعى مسئول خواهد بود.

پس بطور کلى از نظر من گزارش یک سفیر یک پلیس گزارش یک خبرنگار روزنامه نویس تحلیل یک گزارشگر واین قبیل افراد [ سند] محسوب نمى شود بلکه گزارش یا دیدگاه و برداشت فردى و شخصى است که با تحلیل منصفانه مى توان انگیزه هاى پشت پرده آن را فهمید که آیا هدف نوعى پرونده سازى و تخریب است ؟ یااشتباه گزارشگر و یا یک روایت صادقانه از واقعیت ؟

مثلا با بررسى مقاله ها و تحلیل ها و حتى گزارشهاى محرمانه در رابطه باانقلاب اسلامى و جنگ تحمیلى که در سطح جهانى منتشر شده اند بخوبى مى تواند فهمید که اغلب آنها غیرواقعى همراه با تحریف کامل و در راستاى اهداف امپریالیسم خبرى و صهیونیسم جهانى است . روى همین اصل تهیه کتابى تاریخى مثلا درباره ملى شدن صنعت نفت و نقش آیه الله کاشانى دکتر مصدق شهید نواب صغوى و دیگران بااستناد به روزنامه هاى توده اى نفتى و یااروپائى وامریکائى منتشره در آن دوران هرگزارزش واقعى نمى تواند داشته باشد .

حوزه : شما خودتان که حداقل شاهد حوادث ملى شدن صنعت نفت بوسیله آیه الله کاشانى و دکتر مصدق و فدائیان اسلام بودید واین حضور در صحنه را تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داده اید قصد نوشتن خاطره ها یا تاریخ حوادث این دوران را ندارید؟
استاد: متاسفانه باید گفت که بعضى از

حوادث نگاران معاصر که گویا تاریخ معاصر را مى نویسند کلیه اسناد دوران ملى شدن صنعت نفت را نادیده مى گیرند و فقط کارهاى اجرائى و روزمره دکتر مصدق را در زمان نمایندگى مجلس و یا تصدى نخست وزیرى عامل ملى شدن صنعت نفت مى دانند و بعد هم شکست هاى دولت را ناشى از مثلا مخالفت یک فرد یا یک گروه تلقى مى کنند.این امر تاریخ نگارى نیست که عقده گشائى است . وقتى انسان مى بیند که در یک کتاب چند صد صفحه اى که گویا درباره ملى شدن صنعت نفت است حتى در مراحل مقدماتى آن هیچ نامى از نقش[ فدائیان اسلام] نیست و یا بعد در حوادث سى تیر واسقاط دولت [قوام السلطنه] حتى نامى از[ آیه الله کاشانى] نیست خوب بخوبى در مى یابد که نویسنده کتاب دچار نوعى عقده روانى است و گرنه چگونه مى توان نقش هاى مثبت افراد را نادیده گرفت ؟ و بعد در جنبه هاى منفى - مثلا در سقوط مصدق و کودتاى 28 مرداد - همین افراد را که کودتاچیان خانه نشین شان کرده بودند صاحب نقش اصلى قلمداد کرد؟

بهرحال من بعنوان ناظر در پاره اى ازامور و داخل در مراحل بعدى معلومات یا خاطرات واسناد زیادى دارم اما هنوز بخوداجازه نداده ام که وارد مرحله[ تاریخ نویسى] بشوم . تاریخ نویسى شرایطى لازم دارد که به بعضى از آنها قبلااشاره کردم و متاسفانه من فقط بخشى از آن را فعلا دارا هستم وامیدوارم که اگر شرایط دیگر از جمله دسترسى یافتن به اسناد محرمانه و بایگانى شده درایران یا خارج ازایران تحقق یافت بتوانم به وظیفه خود دراین رابطه عمل کنم امااین به آن معنى نیست که در تلاش نیستم . من درباره تاریخ یکصدسال اخیرایران و جهان اسلام بویژه در رابطه با حرکت ها و جنبش هاى اسلامى و ملى شایداز سى و پنج سال پیش در داخل و خارج به تحقیق و بررسى پرداخته ام و شایداز لحاظ مدارک و ماخذ غنى محسوب شود آنهم با توجه به این نکته که کار جنبه فردى داشته و هیچ نوع وابستگى به هیچ یک ازارگانهاو نهادها نداشته است . مشخصااز حرکت سیدجمال الدین شرع مى کنیم تا به مشروطیت مى رسیم و سپس از مشروطیت و تبدیل آن به استبداد سلطنتى تا ملى شدن صنعت نفت و بعد آغاز مراحل نخستین انقلاب اسلامى و مرحله پیروزى آن .امااینها هیچکدام در مرحله تحقق عینى نیست و بالطبع کامل هم نیست .

حوزه :اشارتى داشتید به عدم استیفاى حق آیه الله کاشانى و با فدائیان اسلام در پیروزى نهضت ملى شدن صنعت نفت بنظر شما [ملى گرایان] دراین رابطه چه نقشى داشتند و منشا آن چیست ؟
استاد:در مورد فدائیان اسلام بحث را

مى گذاریم براى فرصتى دیگراما در مورد آیه الله کاشانى طبق اسناد سرى وزارت امور خارجه انگلیس ایان بدستورامپریالیسم توسط ملى گراها و در روزنامه هاى ابسته به آنان به شدیدترین و ناجوانمردانه ترین وجهى متهم واز صحنه سیاسى ایران خارج شد (رجوع شود به جزوه:[ نگاهى به اسناد سرى انگلیس در مورد آیت الله کاشانى واخوان المسلمین] که توسط اینجانب تهیه و در سال 1363 در رم ایتالیا چاپ شده است ).

علاوه بر روزنامه هاى آن زمان و کتابهائى که جبهه ملى و حزب توده علیه آیه الله کاشانى منتشر ساختند هم اکنون هم نویسندگان چپ و راست ایشان را با نشر دروغهاى گوناگون از جمله شرکت در توطئه قتل دکتر مصدق همراهى با دربار و غیره متهم مى کنند. مثلا در کتاب :[ گذشته چراغ راه آینده] تالیف گروه چپ (جامى ) چاپ تهران 1364 و یا آقاى غلامرضا نجاتى نویسنده[ جنبش ملى شدن صنعت نفت] حتى دراصالت نامه و هشدار آیت الله کاشانى به دکتر مصدق درباره کودتاى زاهدى تردید مى کند و زاهدى را آنچنان به مرحوم کاشانى مى چسباند که گویا همین زاهدى وزیر کابینه همین آقاى مصدق نبوده و یا بعداز کودتا مورد حمله و هجوم رسمى و علنى آیت الله کاشانى قرار نگرفته است . به کتاب [جنبش ملى شدن صنعت نفت] صفحه 503 چاپ سوم تهران .1366

البته جناب سرهنگ نجاتى به این بسنده نمى کند و در جزوه اى که بعنوان[ ضمیمه] ولى بطور مستقل منتشر ساخته و ترجمه گزارش سیاسى دانشگاه ایالتى[ لویژیانا]امریکا بقلم مارک ج گازیوروسکى مى گوید :[جدائى کاشانى از نهضت و جانبدارى از دربار... در شکست نهضت مالى تاثیر زیادى داشت و تبریک مرجع تقلید شیعیان به مناسبت پیروزى کودتاى 28 مرداد و بازگشت شاه عامل موثرى در تثبیت رژیم کودتا بوده] . (صفحه 8 کودتاى 28 مرداد).

والبته جناب سرهنگ توضیح نمى دهد که آیه الله کاشانى از نهضت جدا نشد بلکه در راه اصلاح آن و جلوگیرى از دیکتاتورى ویژه ناشى از اختیارات تامه خواستار رعایت قانون شد و بعد پناه بردن آقاى مصدق به زیر پتو و زندانى ساختن و کنار زدند همه گروههاى اصیل اسلامى و سپس زد و بندهاى داخلى با دربار عامل شکست نضهت گردید... و باز نمى خواهد توضیح دهد که مرجع تقلید شعیعان به تلگراف کمک خواهى شاه اصولا پاسخ نداد ولى پس از مراجعت و گله و پیام وى طى تلگرافى براى وى آرزوى[ توفیق هدایت] نمود... و صدالبته ایشان به القاب و عناوینى وادعیه خالصانه اى که آقاى مصدق السلطنه حتى در[ احمدآباد] و در کتاب[ خاطرات و تالمات] بهنگام ذکر نام اعلیحضرت ! بکار مى برند اشاره اى نمى کنند؟

آقاى سرهنگ نجاتى دراین کتاب ضمیمه که

بى شک در راستاى اهداف امپریالیستى تهیه شده و متاسفانه ایشان گرفتار ترجمه آن شده اند از زد و بند حزب توده با آیه الله کاشانى و حتى اخذ پول از حزب توده سخن بمیان مى آورند (صفحه 51) که واقعا نقل و ترجمه آن هم شرم آوراست . ولى وقتى بنا باشد تاریخ نگارى یک سویه باشد باید هم از آمریکائیان کمک گرفت ! همانطور که مستشاران اصل چهار[ ترومن] را در دوران آقاى مصدق پذیرفتند.

...اما خیانت به تاریخ دراینجا خاتمه نمى پذیرد و جناب سرهنگ نجاتى در ترجمه و نشر گزارش آمریکائیان ادامه مى دهد که:[ چون گروه سیا با کاشانى رابطه مستقیم نداشت دو تن از ماموران سیا با [آرامش] ملاقات کردند و مبلغ ده هزار دلار دراختیاراو گذاشتند که به کاشانى بدهد]. (صفحه 36 جزوه کودتاى 28 مرداد) و بااین که خود [گزارشگر] مى نویسد که :[ هیچیک از مقامات سیا که پول را به آرامش] دادند نتوانستنداین نکته را ثابت کنند که مبلغ مزبور به کاشانى رسیده است یا خیر؟] (ص 60 جزوه کودتا).اما تاریخ نگار معاصر جناب سرهنگ نجاتى بى پروا این گزارش آمریکائى را براى متهم ساختن یک شخصیت برجسته روحانى مبارز ترجمه مى کند و[ شرکت انتشار] همه آن را بدست چاپ مى سپارد و وزارت ارشاد هم سکوت مى کند. آن وقت بعضى ها در تحقیق این نکته هستند که آیا[ شمس آبادى] رایش چپ داشت یا مسلمان بود؟ و بهرحال این نوع تحریف تاریخ این نوع ارزش دادن به گزارش هاى دشمنان و نشر آنها در میان نسل جوان ما که شاهد آن دوران نبوده اند خود خیانتى بزرگ بر تاریخ است وایکاش مقامى هم بود که به این نوع خیانتها رسیدگى مى کرد .

البته بایداشاره کرد که اگر آقاى سرهنگ نجاتى و تاریخ نویسان مشابه ادعا کنند که سلمان فارسى عضو فراماسون بوده و از لژ بابل دیپلم گرفته و براى اثبات ادعاى خود کتاب[ سلمان پاک] تالیف ماسینیون فرانسوى را بعنوان سندارائه کنند و یااز[ اوستا] آیه اى نقل نمایند این دیگر تاریخ نویسى نیست بلکه قصه سرائى است .

نقل داستان دریافت پول از حزب توده و سپس از عاملان سیا آنهم بواسطه احمد آرامش که تازه خود آنها نمى دانند پول رسیده یا نه ؟ و سپس جمع بندى واثبات این که آیه الله کاشانى در کودتاى 28 مرداد داست داشته است بى شباهت همان داستان فراماسون بودن سلمان فارسى نمى تواند باشد.

البته اتهامات ناجوانمردانه در مورد آیه الله کاشانى دراینجا ختم نمى شود و خان زاده اى که ناگهان خاطرات نویس شده اظهار نظر شرم آورى دارد که بى مناسبت نیست به آن هم اشاره اى بشود.

خاطرات ناصرخان قشقائى که پس از فوت وى در آمریکا در تهران بدست چاپ سپرده شده است طبق ادعاى خود نشر در مقدمه [ بطور خاصى] (لابد از طریق رمل واسطرلاب ) کشف شده و سپس براى روشنگرى تاریخ چاپ شده است ولى ظاهرا هدف از پیدایش و نشراین خاطرات آن است که

اثبات شوداین[ خانها] غیراز کارهاى معروفشان (مراجعه کنید به کتاب جدیدالانتشار[ کودتاى نوژه] تا نوع آن روشن شود) خاطرات هم مى نوشته اند و صدالبته من نمى دانم که این خاطرات محصول دوران استراحت منجر به فوت ایشان در آمریکاست یا واقعا در بحران سال 32 در کوههاى ایل قشقائى در منطقه فارس تحریر یافته است . بهرحال دراین کتاب از قول ناصرخان با کمال بیشرمى چنین نقل مى شود :[حالا دیگر آشکار شد که آیت الله کاشانى از نوکرهاى مخصوص انگلیس ها بوده است] . (خاطرات ناصرخان چاپ تهران صفحه 455).

البته نویسنده خاطرات روشن نمى سازد که این امر پس ازاعتراف خسروخان به همکارى باامپریالیسم آمریکا واخذ کمک هاى میلیون دلارى براى ایجاد آشوب در منطقه قشقائى ها (پس از پیروزى انقلاب اسلامى ) بر ایشان روشن شده یا پس ازاخذ گرفتن کارت واقامت دائم در دامن امپریالیسم ؟

حوزه : به نظر شما تحریف تاریخ مختص ملى گراهاست یا گروههاى دیگرى هم در نگارش تاریخ تحریف شده معاصر نقشى داشته و دارند؟
استاد: متاسفانه جواب منفى نیست . بعضى از تاریخ نگراان معاصر ما هم براى تصفیه حسابهاى عقیدتى سیاسى یا گشودن عقده هاى خود یا بهرانگیز دیگر به کوبیدن و متهم ساختن دیگران پرداخته اند که اینک مجال تفصیل و پرداختن به نمونه هاى عینى آن نیست ولى تذکراین نکته خالى از لطف نخواهد بود که : نویسندگان اینگونه آثار باید توجه داشته باشند که آیا مى شود به صرف یافتن مطلبى و یا مثلا سندى آنهم از سوى دشمن و نه متهمان به فسق که عامدان درانجام فسق و داعیه داران جعل و تحریف کسى را متهم به اخاذى یاانتساب به این و آن نمود.

دراین آثار گاهى برخى ازاسناد آمده است که هیچ پژوهنده و تاریخنگار منصفى نمى تواند در سامان بخشیدن به پژوهش تاریخیش به آنگونه اسناد تکیه کند. خوب نقل این گزارش بعنوان سند چه ثمره تاریخى دارد؟اصولا یک حادثه منقول در یک گزارش یا حتى سنداگر تضادى با قرینه هاى خارجى داشته باشد بى شک حکم عقل جاى نقل را مى گیرد. بقول استاد دکتر شهیدى :اگر قرینه اى با مضمون روایتى تاریخى مخالف بود نمى توان به آن روایت اعتماد کرد واگر آن روایت براى محدثان عصر حجت بوده براى مابا توجه به ملاکهاى جدیدى که وجود دارد نمى تواند حجیت داشته باشد.

روى همین اصل اگر روزنامه هاى دشمن از قول بالاترین مقام امنیتى دشمن مطلبى را نقل کنند و به کسى نسبت دهند و آن فرد رسما تکذیب کند و یا مجموعه موضع گیریش آن را نفى کنداین گزارش با توجه به تکذیب رسمى واقدامات جدى دراستمرار

مبارزه هیچگونه سندیت وارزشى نمى تواند داشته باشد و نقل آنهم بنظر من دوراز منطق و بلکه مغرضانه است .

ولى اگر چنین نشد و یا تاریخ نگارى مثلااز مجموعه پرونده هزار صفحه اى فردى فقط یک گزارش منفى را پیدا کرد و نشر نمود و یا بعضى از مسائل حاد معاصر را بعمد بدست فراموشى سپرداین چنین تاریخى بطور طبیعى بازارزش خود رااز دست مى دهد.

و در واقع بریدن پرونده و آوردن یک بخش واخفاى بخش دیگرى که مى تواند حقیقت را روشن سازد دوراز معنویت انقلابى اسلام و نوعى[ پرونده سازى] ضداخلاقى است .

من بخاطر دارم که شهید بهشتى حتى در مورد نشر[ اسناد لانه جاسوسى] در یک مصاحبه مطبوعاتى با[ کیهان] گفت :اولااین اسناد باید هر چه سریع تر منتشر گردد تا بمرور موجب سوءظن مردم نگردد و ثانیا مجموعه اسناد مربوط به یک فرد یا یک موضوع باید بطور کامل و یکجا چاپ شود و ثالثا به طرف هر که باشد امکان داده شود که بهمان مقدار که درباره او مطلبى در مطبوعات یا وسائل ارتباط جمعى دیگر منتشر شده است توضیح و پاسخ بدهد.

اکنون با توجه به اثبات نظام اسلامى تنها حفظ معنویت انقلابى اسلام مى تواند سازنده باشد نه تحریات موضوعى و سندسازى واقدامات غیرمسوولانه دیگر. آسیب پذیر ساختن افراد با سوءاستفاده از فرصت هیچ منزلتى براى هیچکس در درازمدت باقى نمى گذارد.این با بنیاد جامعه که براساس عدل و قسط ستواراست تضاد دارد والبته مى دانیم که اصولااندیشه اسلامى با تکفیرافراد شدیدا مخالف است بلکه براساس یکى کردن نیروها و حفظاحترام ارزشهاى والاى انسانى پایه گذارى شده است و حفظ این ارزشها بویژه در تاریخ نگارى هم باید مد نظر باشد.

حوزه : با توجه به علاقه مردم بویژه جماعت اهل کتاب به مطالعه تاریخ آیا فکر نمى کنید که نوشتن و نشر تاریخ معاصر یک ضرورت است بویژه که انسان معتقد به بى طرفى در داورى هم باشد؟
استاد: من مخالف ضرورى بودن نگارش تاریخ معاصر نیستم اما قبلاز هم اشاره کردم که بنا بدلایل سیاسى یاامنیتى یا حفظ مصالح ویژه مملکتى تمامى اسناد دراختیار مورخین علاقمند نیست و بهمین دلیل چه بخواهیم و چه نخواهیم هیچ کتابى درباره تاریخ معاصر کامل نخواهد بود.

اما در مورد بى طرف بودن مورخ من فکر نمى کنم که هیچ مورخى بى طرف مطلق باشد بى طرف مطلق در[ نگارش تاریخ] سراز[ وقایع نگارى] در مى آورد و آن دیگر حقیقت تاریخ نیست و اصولا ما مى بینیم که مورخین

حتى درباره حوادث دورانهاى پیشین بى طرف نیستند و برداشتهاى شخصى خود را حتى بدون حضور فیزیکى در آن برهه از زمان در تحریر تاریخ دخالت مى دهند آن وقت چگونه مى توان تصور کرد که مورخ معاصر درباره حوادث عصر خود که بهر حال یا در آن حضور و نقشى داشته و یا حداقل ناظر حوادث آن بوده است بتواند بى طرف باشد؟ بنظر من بمجرداین که انسان در صحنه حضور داشته باشد همین امر موجب موضوع گیرى خواهد بود و موضع گیرى یعنى عدم بى طرفى . پس بى طرفى محض معقول نیست ولى این امر نباید موجب تعطیل تاریخ نویسى گردد. و حتى همین موضع گیریها و بى طرف نبودنها اگر در کتابهائى جمع و به نام تاریخ منتشر گردد در درازمدت و پس از تکمیل اسناد مى تواند موجب نگارش[ تاریخ جامع] بشود و نقش افراد را هم روشن سازد.

پس بطور کلى باید گفت که تاریخ هیچگاه بى طرف نمى تواند باشد و هر مورخى بنا به ساخت و بافت وجودى خود داراى موضوعى درباره حوادث گوناگون است واین امر حتى علیرغم ادعاهاى بى طرفانه بودن مولف در لابلاى سطور همه کتب تاریخ دیده مى شود و مورخان با بکارگیرى ذهنیتها و یا برداشتهاى خود در عمل نشان مى دهند که بى طرف نبوده اند.البته این امر اعتبار وارزش کتب تاریخى را مشروط و نسبى مى کند.

بویژه اگر حکومتها بخواهند تاریخ نویسان حقوق بگیر دراستخدام بگیرند که دراینصورت مسائل تاریخى بگونه خاص و بنحو مورد علاقه دولتها و حکومتها تدوین خواهد شد که من در شماره هاى گذشته مجله حوزه بحثهائى دراین زمینه دیدم که مساله[ تاریخ نگارى دربارى] را مطرح ساخته است که دراین شکل از تاریخ نگارى جمع بندى نهائى باامیال و هوسهاى خودکامه حاکمان زر و زور و تزویر هماهنگ خواهد بود ولى قانونمندى عام حاکم بر روند کلى تاریخ نشان مى دهد این نوع تاریخنگارى باانقراض سلسله مربوطه پایان یافته است . تاریخ نگارى دوران قجرى و سپس پهلوى در یکصد سال اخیر نمونه اى از این نوع تاریخنگارى بى ارزش است .

البته مراداز تاریخنگارى دربارى الزاما بمعنى تاریخنگارى دوران حاکمیت ملوک نیست .اگر روساى جمهورى هم بخواهند که بر طبق امیال آنها تاریخ ثبت و ضبط شود شامل همین حکم کلى خواهد شد.البته مردم نیز خوب مى فهمند که نویسنده چه نوع انگیزه هائى در تحریر تاریخ داشته است و بهمین دلیل قاطعیت تاریخى مانند قطعیت در علوم تجربى وجود خارجى نمى تواند داشته باشد. چندى پیش که دراستانبول بودم سمینارى از طرف بخش فرهنگ و تاریخ و هنر سازمان کنفراس اسلامى با شرکت دانشمندان و نویسندگان بیست کشوراسلامى در[ کاخ یلدز] تشکیل گردید که هدف آن بررسى امکان بازنگرى و بازنویسى تاریخ

اسلامى بود. آل سعود دراین سمینار پیشنهاد تاسیس مرکز کتب عربى را مطرح ساخت که هدف نهائى آن امکان تالیف تاریخى جدید براى اسلام و جهان اسلام بود.

اگراین طرح را به خبر دیگر تقریبا هزمان که تشکیل سمینار سالانه اتحادیه تاریخ نگاران عرب در بغداد با حضور[ صدام] بود ضمیمه کنیم که در آن تصمیم گرفتند نخست تاریخ عراق را که خداوند به آن توفیق داد تا در قبال هجوم فارس از کلى اعراب دفاع کند!. بنگارند (مجله التضامن شماره 303 چاپ لندن مورخ 1989/01/30م ص 42) و سپس آن را با خبر دیگرى که باز در همین ایام از مصر رسید و در ان آمده بود:[ کمیته نگارش تاریخ] که بدستور عبدالناصر بوجود آمده و بعداز وى تعطیل گردیده بود هم اکنون بدستور[ مبارک] با شکل دیگرى تجدید حیات مى کند تا[ تاریخ عرب] ! را بنویسند (روزنامه الوفد چاپ قاهره مورخ ربیع الثانى 1409 ه.ص 11) ضمیمه کنیم در جمعبندى نهائى بخوبى در مى یابیم که[ تاریخ نگارى دربارى] در همه جا در حال شکل گرفتن است .

و در واقع با پوشش دیگرى همچنان ادامه دارد و براى نسل فعلى و آینده شناخت حقایق آسان نخواهد بود.

حوزه : چرا درایران کنونى مانند دوران پس از مشروطیت تاریخ نویسى شکوفا نیست و چرا مورخین محققى دیده نمى شوند که خالق آثار تاریخى ارزنده اى باشند؟
استاد:اولا ما بعلت حضور در متن حوادث تاریخى بیشمار و تندرو که از کثرت وقایع حتى بر زمان سبقت مى گیرند نمى توانیم با فراغ بال بنشینم و تاریخ بنویسم و ثانیا خلق یک اثر تاریخى و تحقیقى نیازمندابزارى است که باز بعلت کامل نبودن اسناد نمى توان بسرعت در انتظار آن بود و ثالثا کسانى که آثار تاریخى پرارزشى در گذشته بوجود آورده اند تاریخ را بخاطر تاریخ نوشته اند ولى در زمان ما متاسفانه اکثریت چنین نیستند که قبلا به همه اینهااشاره شد.

حوزه : بنظر شما چگونه مى توان یک تاریخ نسبتا جامع با توجه به اسناد موجود و برداشتهاى عینى مااز حوادث بوجود آورد؟
استاد: تهیه یک تارخى جامع نیازمندابزار وامکانات فراوانى است : جمع آورى خاطره ها اسناد و مدارک جمعبندى تحلیل هاى گوناگون و ... این امر در عصر ما ظاهرااز عهده یک فرد خارج است و یا حداقل آن که کار فردى دراین

رابطه بى خطا و پرارزش نخواهد بود. بنظر من باید کسانى که استعداد و یا علاقه به دانش تاریخ نویسى دارند باید دور هم جمع شوند و در خلق یک اثر تحقیقى تاریخى مستند همکارى کنند چون همکارى در تالیف یک اثر موجب برخوردافکار و آراء مى شودو نتیجه نهائى آن بى شک بهتراز[ دست پخت] یک نفر خواهد بود.

حوزه : تاریخ نویسى غربیها یا شرقیها را درباره مسائل ما چگونه ارزیابى مى کنید؟
استاد:ازاین نوع تاریخ نگارى سابقه خوبى سراغ نداریم .اگر نام آن را تاریخنگارى استعمارى بگذاریم زیاداز حقیقت دور نرفته ایم . داورى یک خارجى درباره تاریخ معاصر بدلایل زیادى مشکوک و غیرقابل قبول خواهد بود و حتى فاقدارزش تاریخى امااگراین آدمها درباره مثلا خواندن خطوط قدیمى و کتیبه هاى باستانى و باستانشناسى یا سکه شناسى وامورى ازاین قبیل که نیازمند آشنائى با خط و زبانهاى مرده دارد فعالیت کنند نمى توان کلیت آن را مورد شک قرار داد و یا آن را نپذیرفت .

حوزه :اشاره گردید به این نکته که بعضى از مسائل حاد معاصر در تاریخ نویسى معاصر بعمد به دست فراموشى سپرده مى شود مى توانید مشخصا موردى را بیان کنید؟
استاد: موارد متعدد و گوناگون را میتوان ذکر کرد ولى براى احتراز از تفصیل فقط به موضوعى اشاره مى کنم که چندى قبل با آن روبرو شدم . مثلا در مرداد 67 برخورد سکوت آمیز مطبوعات ما با کودتاى امپریالیستى 28 مرداد قابل تعمق بود. روز پنجشنبه 27 مرداد ماه 67 در قم روزنامه ها را خواندم کوچکترین خبرى واشاره اى درباره کودتاى 28 مرداد نبود فکر کردم که شنبه 29 مردادازاین فاجعه ننگین و ضدبشرى امپریالیسم غرب یاد خواهند کرداما روز شنبه هم در جرائد معتبر کشور حتى اشاره اى هم به این امر نشده بود. گویا که همه نویسندگان همه جرائد و یااهل تحقیق در تاریخ حادثه به این بزرگى را که هنوزابعاد گونه گونه آن بعلت در دسترس نبودن همه اسناد روشن نشده است فراموش کرده اند. در صورتى که با توجه به شرائط خاص و حاد موجود در سطح جهانى بویژه در منطقه خلیج فارس که عمدتا ناشى از ماهیت تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان اروپائى آن بوجود آمده و با همکارى مزدوران محلى و بومى وارد مرحله خطرناک و در عین حال سرنوشت سازى شده است پرداختن

به این موضوع و بررسى ابعاد مختلف آن مى توانست نشان دهنده ماهیت رزیلانه مزدوران داخلى و خصلت تجاوزکارانه ذاتى تغییر ناپذیرامپریالیسم جهانخوار باشد.

اتفاقا آن ایام مصادف با ایام عاشورا بود و در[ قم] امکان پرداختن به این مساله نبود و تهران که رسیدم از موضوع دور شده بودیم . یکى دو هفته گذشت در شب دوشنبه 1367/06/14 (ساعت ده و نیم شب ) بطوراتفاقى به برنامه عربى [بى .بى سى] بخش[ السیاسیه بین السائل والمجیب] گوش مى دادم ناگهان دیدم که آقایان ! بر خلاف ما در فکر تحلیل تاریخى این مساله هستند و محصول نیم ساعت بحث تاریخى - سیاسى تهیه کنندگان برنامه دراین رابطه این شد که:[ کودتاى 28 مرداد با هزینه اى معادل یک میلیون دلار که توسط سازمان جاسوسى سیا دراختیار بعضى از شخصیت ها! مردم ! و روحانیون ! قرار گرفته بود توانست درایران بطور موفق انجام شود]... تاکید گوینده برنامه بر روى این نکته بود که[ المخابرات] المرکزیه الامریکیه (سیا)این برنامه را پیاده کرده است .

به فراموشى سپردن عمدى نقش[ انگلستان] دراین کودتاى ضدانسانى هشدار دیگرى بود که اگر ما بعمد غافل شویم و حقایق تاریخى را مکتوبم بداریم دشمنان غافل نیستند هم کودتا مى کنند و هم بعدا تحلیل تاریخى تحویل ما مى دهند. بطور طبیعى دراین تحلیل تاریخى استعمارى چیزى از حقیقت یافت نمى شود ولى افکار را مى تواند مشوب سازد. همانطور که قبلااشاره شد نمونه دیگرى ازاین تاریخ نگارى تحت عنوان[ کودتاى 28 مرداد] ترجمه و چاپ مى شود که در عمق براى توجیه اهداف امپریالیستى کودتاگران است .

حوزه : بى بى سى بعمد نقش انگلستان را مسکوت مى گذارد جرائد ما هم اصل موضوع را سکوت گذاشتند آیا فرصت هست که به نقش انگلستان در این کودتا و هزینه اى که براى موفقیت آن شد اشاره اى بکنید؟
استاد:از نظر من که فرصت هست !اتفاقا دراین رابطه اشاره به دو نکته مى تواند روشنگر بخشى از حقایق بشود.

1. نقش دولت انگلستان در مساله کودتا.

2. مدارک مربوط به هزینه کودتا که ظاهرا توسط[ آمریکا] پرداخت شده است ؟ گر چه اکنون آمریکا دیگر بطور مستقیم ازاین حماقتها نمى کند و هزینه ترورها و کودتاها و کمکهاى ضدانقلابى را از مزدوران خود در جهان بویژه ارتجاع عرب تامین مى کند که نمونه آن پرداخت مستقیم سه میلیون دلار براى ترور علامه سیدمحمد حسین فضل الله توسط بندر بن سلطان سفیر آل سعود در آمریکا و یا تامین

هزینه باند ضدمردمى کونترا باز توسط آل سعود حاکم بر جزیره العرب مى باشد.

در مورد نکته اول اشاره به نام چند

کتاب کافى خواهد بود: سى ام وودهاوس C.M .Woodhouse عضو ارشد ام . آى .6 I.M.6 یک سازمان سرى وابسته به اینتلیجنت سرویس . در کتاب Sometging Ventured چاپ انگلیس چگونگى طرح برنامه توطئه کودتا درانگلستان را که به نام[ آژاکس] Ajax معروف شده بود شرح مى دهد و بعد روشن مى سازد که چرا آمریکا تمایل پیدا کرد که نقش عمده ترى را دراین ماجرا به عهده بگیرد. (ترجمه بخشى ازاین کتاب از صفحه 296 تا 446 در کتاب جدیدالانتشار [زندگى سیاسى مصدق] تالیف فواد روحانى که اخیرا (1366) در لندن بطبع رسیده نقل شده است ).

بریان لپینگ Brian Lapping در کتاب[ سقوط امپراطورى انگلیس] ترجمه محمود عنایت (چاپ تهران 1365) بطور مشروح نقش بریتانیاى کبیر! سابق را دراین کودتا شرح مى دهد و گیم روزولت Roosevelt . در کتاب :Coup Counte چاپ آمریکا علاوه بر توضیح نقش[ انگلستان] چگونگى اجراى طرح کودتا توسط آمریکا را نیز شرح داده است . و همچنین نایگل وست Nigel West در کتاب دوستان :iends The F که اخیرا در لندن چاپ شده باز مشروح داستان ! را آورده است .

در مورد نکته دوم هم بایداشاره کرد که : هزینه اجراى کودتاى امپریالیستى 28 مرداد بر خلاف ادعاى مجریان برنامه عربى بى .بى سى یک میلیون دلار نبود بلکه خیلى بیشتراز آن بوده است .

روزولت مولف کتاب[ ضد کودتا] در کى مصاحبه با روزنامه[ لوس آنجلس تایمز] مورخ 29 مارس 1979 مى گوید :[مبلغ یک میلیون دلار فقط براى ترتیب دادن تظاهرات خیابانى دراختیار ما بود که مبلغى از آن خرج شد و بقیه پس از کودتا به شاه تحویل داده شد؟] و ثریا همسراسبق محمدرضا پهلوى در خاطرات خود مى نویسد :[ژنژال آمریکائى شوآرتسکف طى چند روز پیش از 6 میلیون دلار براى کودتا هزینه کرد] (مذاکرات ثریا چاپ بغداد 1964 م صفحه 128).

البته خود محمدرضا پهلوى هم رقم اول را قبول ندارد و در کتاب پاسخ به تاریخ مى نویسد :چگونه ممکن است با چنین مبلغ ناچیزى مردم را وادر به قیام کرد؟ پاسخ به تاریخ چاپ پاریس صفحه 91) به نوشته مجله[ الشراع] - چاپ لبنان بنقل از کتاب جدیدالانتشار[ الاستخبارات البریطانیه و عملیاتهاالسریه] چاپ بیروت ترجمه عفیف الرزاز این مبلغ در حدود ده میلیون دلار بوده است ( الشراع شماره 276 مورخ جولاى 1987 صفحه 32).

حوزه : در مورد نقش مزدوران داخلى در موفقیت این کودتاى استعمارى و ضدملى اگر توضیح یااشاره اى داشته باشید بى مناسبت نخواهد بود چون مااز موضوع اصلى که مساله تاریخ نگارى معاصر بود کمى دور شدیم گر چه همین مساله خود نمونه بارزى از چگونگى تاریخ نوین معاصر مى تواند باشد:
استاد:اشاره به این امر اگر همراه با مقدمه اى باشد بنظرم مستندتر خواهد بود: پس از آن که در سال 1360 در رم مستقر شدم بااستفاده از شرایط وامکانات موجود به تاسیس[ مرکز فرهنگى اسلامى اروپا - رم] پرداختم . هدف عمده این مرکز فعالیتهاى فرهنگى اسلامى در سطح اروپا بود و با توجه به این امر که تعداد کثیرى از برادران مسلمان عرب و حدود 15 هزار ایرانى درایتالیا زندگى مى کنند فعالیتهاى این مرکز بااستقبال پرشور آنان روبرو گردید و سپس کار مااز محدوده ایتالیا خارج شد و به دیگر کشورها کشید .

... نشر کتب و مجلات به زبانهاى گوناگون و توزیع آنها در سطح جهانى به طور طبیعى تبادل فرهنگى را به دنبال داشت و در واقع ارتباط وسیعى با مسلمانان جهان - به ویژه حرکت هاى اسلامى معاصر به وجود آمد.البته باید یادآور شد که پیش از مرکز فرهنگى ما مرکز دیگرى به نام[ مرکزاسلامى فرهنگى ایتالیا] توسط آقاى ابوالقاسم امینى در رم تاسیس شده بود که بیشتر در رابطه با امور مذهبى مسلمانان در رم و حومه فعالیت داشت و روزهاى جمعه در مقر کوچک آنها نماز جمعه هم بر پا مى شد .

...آشنائى من با آقاى امینى از سال 1352 آغاز شد. در آن تاریخ که من از کنفرانس اندیشه اسلامى منعقد درالجزایر بر مى گشتم دیدارى از مرکزاسلامى فرهنگى ایتالیا داشتم که مسوول آن آقاى امینى بود. آقاى امینى کفیل درباره در زمان حکومت دکتر مصدق به علت اظهار نظر درباره فرار شاه و مراجعت شاه پس از کودتا ازایران ره برم تبعید شده واز آن تاریخ به بعد در آنجا مقیم شده واین مرکزاسلامى را تاسیس کرده است .

به علت سبقت زمانى که مرکز و شباهت نامها گاهى [چاپارخانه] ایتالیا (که به پست شترى معروف است ) مطبوعات واصله براى مرکز ما مى فرستاد که بعداز مدتى به دست ما مى رسید؟

در محرم سال 62 بود که آقاى امینى بسته اى باز شده از مطبوعات واصله براى[ مرکز فرهنگى اسلامى اروپا] را همراه با یادداشت عذرخواهى از باز شدن آن واستجازه نگهدارى یک نسخه از

نشریه موجود در آن براى کتابخانه مرکزاسلامى براى من فرستاد که تاریخ28[ محرم] را داشت .

چند روز بعد خود آقاى امینى طبق قرار قبلى براى بازدید ما به محل سفارت آمد و ضمن مذاکره درباره ضرورت فعال شدن[ مرکزاسلامى فرهنگى ایتالیا] و آغاز ساختن مسجد رم و بازگو کردن نتیجه مذاکره من با عالى جناب پاپ در ضرورت اقدام ایشان براى رفع مشکلات به اصطلاح قانونى ایجاد شده توسط دست راستى ها و فاشیست هاى ایتالیا مساله آغاز ساختمان مسجد را پى گرفتیم وایشان از وعده مثبت[ پاپ] دراین زمینه اظهار خوشوقتى نموده و بااشاره بیان داشت که متاسفانه سفراى کشورهاى اسلامى مقیم واتیکان تاکنون اقدام جدى دراین رابطه بعمل نیاورده بودند.

... پس ازاین گفتگوها من سخن از کودتاى 28 مرداد و دستگیرى ایشان را به میان آوردم و ماجراى ایشان علیه شاه و سپس توقیف و زندانى شدن و بعد هم تبعید به رم را پرسیدم که آقاى امینى به علت بیزارى مطلق از سیاست (به مفهوم مصطلح آن ) گفت : من سعى دارم که حوادث دردناک سیاسى را فراموش کنم .البته مرور زمان و کبر سن تا حدودى بمن کمک کرده است و بقیه را هم خودم به فراموشى مى سپارم و من از روز ورود به رم پس از سال 32 تصمیم گرفتم که هیچ دخالتى دراین امور نکنم و با خود عهد بستم که چون مسلمانان رم وایتالیا مسجد و مقبره اى ندارند این دو فریضه راانجام دهم و خوشبختانه دومى را مدتهاست که توانسته ام با کسب اجازه و تهیه زمین آماده کنم اما اولى با مشکلات ادارى عجیب و غریبى روبرو شده که ما مدت 12 سال است که با آن دست بگریبانیم وانشاءالله با کمک شما و عده اى که عالى جناب پاپ به شما داده است بتوانیم این مشکل را پشت سر بگذاریم و مسجد را هم بسازیم (داستان گفتگوى مسجد و سوءاستفاده تبلیغاتى [رابطه :العالم الاسلامى] در ساختن آن که با کمک و همکارى همه کشورهاى اسلامى انجام پذیرفته واکنون رو به اتمام است در فرصت دیگرى با اسناد و مدارک شاید براى خوانندگان عزیز نقل شود.)

من به آقاى امینى گفتم : بیزارى از سیاست حتى از نوع کثیف و مصطلح آن منافاتى بااظهار حقایق و شهادت براى ثبت در تاریخ ندارد. شما در آن بحران وزیر دربار بودید با مصدق هم رابطه خویشى داشتید ( هر دواز خاندان قاجار شد!) پس از فرار شاه هم مصاحبه اى علیه او ترتیب دادید که به همین دلیل پس از کودتا و مراجعت شاه زندانى شدید و بعد هم تبعید همیشگى به رم و آن هم به این دلیل که شاه در آن فرار مجبور شده بود به رم بیاید و چون در رم این چند ساعت ! براو خوش نگذشته بود خواسته از شما هم انتقام بگیرد و شما را به اینجا فرستاده

است .

آنچه که مهم است نقش اخوى شما على امینى دراین کودتااست .البته از نظر من به عنوان یک کارشناس و محقق تاریخ معاصر خود آقاى مصدق السلطنه پیشاپیش با عملکردهاى انحصارطلبانه زمینه پیروزى کودتا را فراهم کرده بود. در دوران حکومت این آقایان در آن زمان شخصیت ها گروهها حرکتها و سازمانهاى اسلامى بوجود آورنده نهضت یکى پس از دیگرى زندانى متهم سرکوب و منزوى شده بودند. به طور طبیعى هر نهضتى که پایگاه توده اى خود رااز دست بدهد دیگر[ استحضار به پشتیبانى مردم] سودى نمى تواند داشته باشد همانطور که دیدیم پس از سرکوبى فدائیان اسلام و زنداین کردن 16 ماهه رهبر آن توسطاین آقایان دمکرات منش ! نوبت به متهم ساختن آیت الله کاشانى رسید که در واقع نقش اصلى را در مردمى ساختن نهضت به عهده داشتند. و چون ایشان هم توسطاین آقایان متهم و خانه نشین شد واستبداد سیاسى با کسب اختیارات تام استقرار یافت دیگر حتى اگر مصدق هم به نامه مورخ 27 مرداد آیت الله کاشانى اهمیت مى اد و آن را با[ استحضاراز پشتیبانى مرمد]! رد نمى کرد پیروزى کودتا تقریبا اجتناب ناپذیر بود چرا که زمینه از لحاظ مقدمات خاص اجتماعى - سیاسى براى این کار قبلا با توجه به نوع عملکرد خوداین آقایان آماده شده بود.

آقاى ابوالقاسم امینى با کلمات مودبانه اى گفت :[ قربان ! شما ماشاءالله جوان هستید و پرشور و من ازاین مراحل گذشته ام . به علت عمل قلب اکنون قلب با باطرى کار مى کند و در خود توان شما را نمى بینم که مسائل تاریخى را تجزیه و تحلیل کنم و یا بتوانم کتابى بنویسم .این به عهده کسانى است که قدرت آن را دارند. خداوند هم تکلیف به مالایطاق نفرموده است]... .

گفتم :اجازه بدهید. مطلب شما درست است و من از جناب عالى توقع ندارم که بنشینید و خاطرات روزانه خود را در دوران ولایت وامارت و وزارت و سپس تبعید 30 ساله بنویسیدامااین توقع را دارم که در یک گفتگوى دوستانه حقیقت دخالت اخوى على امینى را در کودتاى امپریالیستى 28 مرداد توضیح دهید و سپس به من هم این اجازه را بدهید که آن را آنطور که خودتان نقل مى کنید در جائى به مناسبتى نقل کنم . گر چه این دیگر حق شخصى نیست ولى من اخلاقا خود را موظف مى دانم از هر کسى که مطلبى مى پرسم و نقل آن انعکاس خاصى مى یابد استجازه هم بکنم . بهرحال مقصودم آن است که آیا آنچه از قول شما در سال 1340 در رابطه با نقش برادرتان نقل شده است صحت دارد یا نه ؟ و آیا من مى توانم نامه تاریخى آن زمان شما را که بدست فراموشى سپرده شده است چاپ کنم ؟

آقاى امینى گفت :[ قربون جدت بروم] ! من متشکرم که شماامانت را تااین حد مراعات

مى کنید. باید بگویم که آن مطلب کاملا صحیح است و برادر من که البته مشرب سیاسى ما باایشان هیچوقت یکى نبوده است متاسفانه واسطه این امر بوده والان هم فعالیتهایش را من کاملا بى فایده مى دانم واخیرا هم به او تلفن کردم که عملکرد و روشهاى گذشته ایشان براى خاندان ما کافى است و سرپیرى دیگراین غوغاها چه فایده دارد؟ واو در پاسخ مى گفت : خود من هم مى دانم که دیگر وضع برگشته ولى این کارها را فقط براى مشغولیت انجام مى دهم و در واقع نوعى دلخوش کنک است .

بهرحال من نسخه اى از نامه اى را که در ژوئن 1961 میلادى براى روزنامه[ باخترامروز] چاپ خارج نوشته بودم براى شما مى فرستم این در واقع مطلب مورد نظر شما را دارد. البته دوست دیگرى هم از لندن اخیرا طى نامه اى از من خواسته بود که خاطرات خود را بنویسم که متاسفانه نتوانستم .اگر براى تکمیل مطلب بخواهید آن نامه را هم مى توانید ضمیمه نامه اول کنید.

پس ازاین گفتگو سخن باز به موضوع اصلى ساختمان مسجد رم کشیده شد و آقاى امینى با مسرت خاصى درباره آغازاین امر و دفع مشکلات آن مطالبى نقل کرد. و بعد هم گزارش مشروحى درباره سابقه امر و اقدامات انجام شده همراه نامه اى براى من فرستاد که اصل گزارش ایشان درباره مسجد رم همانوقت به مرکزارسال شد. کپى نامه ایشان را دراین رابطه در متن مى بینید.

حوزه : بى شک این نامه : با توجه به موقعیت آقاى ابوالقاسم امینى مى تواندازارزش تاریخى خاصى برخوردار باشد بااضافه نامه اى که بان اشاره کردید درباره گزارش ایشان در موضوع مسجد رم .
استاد:البته من متن کامل هر دو نامه را دارم . نامه دوم که ضمیمه گزارش مشروح مربوط به مسجد رم بود طبعا با آرم و مهر مرکزاسلامى رم بود که متن کوچک شده آن را در متن مى بینید.اما در مورد نامه اول به روزنامه[ باخترامروز] چاپ اروپا براى این که مطلب بدرازا نکشد فکر مى کنم نشر تلخیص شده آن مناسب تر باشد. دراین نامه بوضوح نقش مزدورى على امینى و مبلغ پولى که توسط امپریالیسم براى اجراى کودتا پرداخت شده است آمده است .البته نکته مهمى که دراین نامه هست وادعاهاى دشمنان روحانیت را در مورداین که پول به [روحانیون] ! پرداخت پده است تکذیب مى کند واثبات مى کند که پول بر خلاف ادعاى تاریخ نویس و تهیه کنندگان برنامه هاى رادیوئى خارجى به مزدوران خودشان از قبیل ژنرال زاهدى على امینى وامثال آنان

پرداخت شده است .

خلاصه نامه آقاى ابوالقاسم امینى دراین رابطه

چنین است :

[ هیئت محترم تحریریه روزنامه باخترامروز

شماره ششم روزنامه شما متاسفانه بدستم رسید. مى گویم متاسفانه زیرا مرا وادار کرد با تمام نفرتى که نسبت به سیاست دارم چند کلمه اى نوشته و خاطرات تلخ گذشته را یاد کنم .

من هم مثل شما جوان بودم حرارت داشتم و بدنبال آیده آل خدمت به کشور بودم . در جلسه اى که با گافتارادزه در سفارت شوروى با عباس مسعودى و مجید موقر و دیگران داشتم و رفع اختلافات مى کردیم به شهادت آنان از گریه خوددارى نتوانستم کرد.

در منزل شهاب خسراوانى که گفتگوى اختلافات نفت باانگلیس ها داشتم حالم بهم خورد که بیچاره شهاب بسیار نگران شد و همه جااین بحث وطن پرستى را در میان مى گذارد.

خلاصه من هم مثل شماها جوان بودم و بدنبال ایده آل . صدمات زیاد بردم تا آنجا که وقتى بمقامات بالاتر رسیدم فهمیدم که سیاستى که بدست خود ما نیست و با میل و هوا و هوس و نظرهاى بیگانه اداره مى شود ارزش صدمه و غذاب ندارد. و فعلا در گوشه اى مرغدارى را بر کرسى هاى عالیه کشور ترجیح مى دهم و با دو گاو که یکى راامیر و دیگرى راامیر و دیگرى را وزیر نام نهاده ام در تبعیدگاه غربت ساخته و به تربیت پسرهاى خود مشغولم و بیاد جدم امین الدوله و صدراعظم که نوشته است :[ وقتى به مدینه رسیدم متوجه شدم که کفشدارى این آستان بر صدارت اران رجحان دارد]. من نیز با بد و خوب روزگار ساخته و دیگر یادى از سیاستهاى عالیه ! کشور نمى کنم . دراین صورت بسیار متاسف هستم که خواندن مقاله :[ واین مرد نمى خواهد

با فساد مبارزه کند] مرا مجبور ساخت براى رفع سوء تفاهم این چند سطر را براى شما بنویسم].

من بشهادت دوستان و آشنایان که با هم در سیاست همکارى داشتیم هیچوقت با برادرم دکترامینى در یک راه نبودیم .او در طریق سیاست نظرهاى دیگرى دارد و من راه دیگرى پیموده ام بنابراین هرگز مدافع سیاست او نیستم ولى آنچه مى خواهم توضیح دهم مربوط به این قسمت از مقاله است که مى نویسد :[ او وزیر دارائى کابینه زاهدى بود که پس از برکنارى مصدق قدرت را بدست گرفت . همین کابینه عاقد قرار داد نفت بود و پنج میلیون دلاراز کنسرسیوم بعنوان دستمزد دریافت داشت . نخست وزیر کابینه بعد رسما طى نامه اى که در پارلمان ایران نیز خوانده شد ادعا کرد که تنها دو میلیون دلارازاین پول بعنوان دستمزد به امینى پرداخت شده است].

براى روشن شدن مطلب من باید یکى ازاسرار عالیه دولتى را فاش کنم زیرااگر غیرازاین باشد متاسفانه سرى را بگور برده ام که دورازانصاف و جوانمردى است . وقتى در دربار بودم یکى از دوستان که نامش را نمى برم و فعلا دراروپاست حامل پیامى از یکى از سفراى دول بیگانه بود و نزد من آمد. (باید عرض کنم که این شخص منظورى جز در میان گذاردن مطالب از لحاظ روابط دوستانه که با آن سفیر داشت ابراز نداشت ) و عنوان کرد که آنها حاضر هستند پنج میلیون دلار براى مخارج یا براى دستمزد بشرط ین کار باید وسیله برادر شما سرتیپ محمود امینى که رئیس ژاندارمرى وقت بود انجام شود. من عنوان کردم تصور نمى کنم سرتیپ محمودامینى این وظیفه را تعهد کند.او اصرار کرد که با مشارالیه صحبت شود زیرا باید جواب داده شود. من با سرتیپ امینى مذاکره کردم وایشان رد کرد.البته این مذاکرات و مباحثات به این اختصار نیست که امروز مى نویسم و حاشیه زیاد دارد که از موضوع روزنامه خارج است . خلاصه جریان بعدى را همه مى دانند وامروز

دیگر مطلبى نیست که بر کسى نهفته باشد و منجر به سقوط دولت شد. من هم پس از حبس سیاسى به تبعید به رم آمدم تا زمانى که دکترامینى به سمت سفیرایران در آمریکا منصوب شد و در عبوراز رم دیدارى دست داد و ضمن بحث از جریان من اشاره به این مطلب کردم . ایشان گفت : پنج میلیون دلار پرداختند و بعد نخست وزیر وقت زاهدى از من پرسید: پنج میلیون دلار چه شد؟ایشان فشار آورد که این براى مخارج بوده است . من ناچارم شدم به پرداخت کننده مراجعه کردم . آنها دو میلیون دیگر دادن که به آقاى زاهدى زاهدى تحویل شد. پس به عقیده من بایداین مطلب روشن شوداگر دکترامینى خود را نوه امین الدوله صدراعظم مى خواند که زیر نامه دستور پادشاه وقت همان مظفرالدین شاه که نوشته است : [امین الدوله من ناخوش هستم و ناگزیر باید براى معالجه به مسافرت اروپا بروم شما قرض از روسها بکنید که من بتوانم این مسافرت راانجام دهم] نوشته :اعلیحضرت راضى نشوید که ایران زیربار قرض خارجى رود و من افراداین مملکت را سرانه به یک پول به روسها بفروشم اگر دکترامینى خود را زاده این مرد مى داند باید بر حسب وظیفه بگوید که این پول چه شده و به کى داده شده و به چه مصرف رسیده است ؟ ولواین که به ارزش از دست دادن کرسى صدارت ایشان تمام شود.او بایداین سر را براى مردم ایران روشن سازد واز زیر بار ننگى که براى اسلاف واعقاب خواهد گذاشت خود را برهاند.

باید مخبران جراید دولتى داخلى و خارجى ازایشان سوال کنند که موضوع چه بوده و براى روشن شدن افکار عمومى مطلب را چنانچه بوده توضیح کنند. شما هیئت تحریریه که نمى دانم کى هستید و در کجا مى باشید و فقط آدرس شما را در سویس با شماره بانکى شما که در روزنامه نوشته اید مى شناسم وظیفه دارید در جواب مقاله که نوشته اید نامه مرا درج کنید. گواین که این مطلب براى من گران تمام مى شود و بااین که دراین گوشه خود را دوراز سیاست نگاهداشته و توقعى از هیچکس و هیچ مقامى و هیچ جمعیت و جبهه ندارم ولى ناگزیرم این چند کلمه را

نوشته و مطلب را تا آنجا که مى دانم روشن سازم . فقط توقع من از تمام وطن خواهان و جبهه هاى مختلف این است که موضوع را دنبال کنند وانتظار من از دکترامینى این است که ازاین نصیحت غفلت نکند:

از من شنو نصیحت خالص که دیگرى چندان دلاورى نکند با دلاوراندانى که دیر و زود بجاى تو دیگرىحادث شود چنانکه تو بر جاى دیگران راه صواب رو که بعالم نبرده اند بهتر زنام نیک بضاعت مسافران
15 ژوئن 1961

ابوالقاسم امینى
این نامه بخوبى نقش خائنانه على امینى را در رابطه با کودتاى امپریالیستى 28 مرداد در سال 32 نشان مى دهد و چنانکه قبلازاشاره شد نایگل وست در کتاب جدیدالانتشار[ دوستان] توضیح مى دهد که انگلستان چگونه دراین امر سر آمریکا کلاه گذاشت و بااین که طرح اصلى از سازمان ام .اى . 6انگلیس بود هزینه اجراى طرح را آمریکا پرداخت ولى در نهایت آمریکا هم در قراردادهاى نفتى ایران سهم لازم ! را دریافت نمود والبته على على امینى عاقد قرارداد کنسرسیوم هم ارتباط خائنانه خود را باامپریالیسم ادامه داد. در همین راستا بود که پس از پیروزى انقلاب اسلامى هم در غرب و با پول امپریالیسم باند[ نجات ایران] را در پاریس براى به اصطلاح مبارزه با حاکمیت مردم و تداوم انقلاب اسلامى ایران راه انداخت که طبق نوشته روزنامه [واشنگتن پست] با هزینه ماهانه صد هزار دلار توسط امپریالیسم اداره مى شد که اخیرا بعلت عدم کارائى آن هزینه را تقلیل دادن و حقوق بگیران این باند به گروههاى دیگر نقل مکان کردند. (شرح این داستان باشد براى فرصتى دیگر) جالب است بدانید که اکنون گروههاى سلطنت طلب هم على امینى را مهره اى غیرقابل استفاده مى دانند و در این رابطه کتابها و نشریاتى هم منتشر ساخته اند رجوع شود به کتاب [نامهاى ننگین] تالیف تراب سلطان پور چاپ پاریس 1365 و على امینى باباقندى شماره یک نوشته سیاوش بشیرى چاپ پاریس 1360.

حوزه : آقاى ابوالقاسم امینى فقط بخاطر مصاحبه پس از فرار شاه مغضوب شد یا علت دیگرى هم داشت ؟
استاد: آقاى ابوالقاسم امینى پس از فرار شاه ازایران نخست به اتهام شرکت در کودتاى نافرجام دستگیر و زندانى مى شود واز زندان نامه اى به دکتر مصدق که از خویشان وى بود مى نویسد که در آن آمده است :[ ...از حضرت عالى کسب تکلیف کردم که ازاین کار گند کناره جوئى کنم موافقت نفرمودید. بالاخره این جوان آن چه را نباید بکند کرد و با حیله و مکر همه رااز من پنهان داشت . من چه مسوولیتى در قبال عمل خلاف کسى که خود مسوول بود و فراراختیار کرده است مى توانم داشته باشم ؟این گندکارى واین عمل ناجوانمردانه دستورى است که خود (لابداز آنجا به رئیس گارد داده است ) آخرین ضربه بى آبروئى رااین جوان به من زد خداوندانشاءالله جزاى او را بدهد. بهرحال هم آبروئى براى من باقى نماند و هم متهم به خیانت هستم]. کفیل دربار: ابوالقاسم امینى

این نامه هم در تبعیداو شاید بى تاثیر نبود.

حوزه :از خود على امینى شخصا خاطره اى ندارید؟
استاد: من على امینى را یکبار آنهم در آغاز دوران به اصطلاح فضاى باز سیاسى در قم و در منزل حضرت امام دیدم .او پس از نخست وزیرى بدنبال جلب رضایت مراجع قم بود و قلم و کاغذ بدست به منزل یک یک آقایان مى رفت و تذکرات آنان را یادداشت مى کرد.البته به هیچکدام هم عمل نکرد. ولى بعد که اربابش[ صداى انقلاب مردم] را شنید او باز به میدان آمد و به مصاحبه تلویزیونى نشست .او دراین مصاحبه که به مشکلات و راه حلهاى جامعه رسیدگى مى کرد علل نارضایتى مردم را چنین تبیین کرد :[مردم آبگوشت مى خواهند چون دیزى آنها خالى است ناراضى شده اند و روحانیت هم احترام مى خواهد همین و بس]. این نوع اندیشه ته مانده اشرافیت ایران و نجات دهنده حاکمیت بود. طبیعى بود که رژیم بااین ایدئولوک هاى پول مغز سرنوشتى آنچنان هم داشته باشد.البته امینى در همان مصاحبه تلویزیونى به نکته اى هم اشاره کرد که ایکاش ملى گرایان متشرع به آن توجه مى کردند:امینى گفت :[ پس از آن که من وزیر شدم و قرار بود قرارداد کنسرسیوم راامضاء کنم شبى آقاى کاشانى بمن تلفن کرد و گفت : بجاى امضاى قرارداد استعفا کن و من

گفتم که شما مرا دعا کنید].

خوب همین نکته نشان مى دهد که مرحوم آیه الله کاشانى علاوه بر اعلامیه اى که علیه حکومت زاهدى و نظام کودتا داد و علاوه برارسال تلگراف شکایت به مجامع بین المللى دراین زمینه حتى بطور فردى هم در فکر جدا کردن عناصر عمده از حاکمیت بود که طبعا موفق نشد.

حوزه :اشاره اى به[ باخترامروز] شد که همان روزنامه مرحوم دکتر فاطمى نبود؟
استاد:اصل روزنامه که در دوران ملى شدن صنعت نفت درایران منتشر مى شد متعلق به مرحوم دکتر فاطمى بود ولى پس از کودتا واعدام وى طبعا تعطیل شد.اما[ باخترامروز] خارج از کشور درسال 1340 در اروپا شروع بکار کرد ولى زیر عنوان : [موسس : شادروان دکتر حسین فاطمى ارگان جبهه ملى ایرانیان مقیم خارجه] مى توان مطمئن بوداز ایرانیان مقیم آمریکا نیز کسانى دستشان در کاراداره آن بود. در آن زمان هنوز سازمانهاى جبهه ملى دراروپا و آمریکا تشکیل نشده بودند.این نشریه هم از جانب جبهه ملى درایران رسمیتى نداشت و ناشرین آن را[ ارگان جبهه ملى ایرانیان] مى نامیدند. وقتى سازمان جبهه ملى دراروپا درست شد کاراز دست[ باخترامروز] در آمد و [ ایران آزاد] بعنوان ارگان این سازمان شروع بکار کرد. پشتوانه مالى ابخترامروز خسرو قشقائى بود. سردیر و گرداننده آنهم محمد عاصمى که پیش از آن تاریخ عضو حزب توده بود و در آن زمان هم بعنوان توده اى یا سمپاتیزان حزب توده شناخته مى شداما تظاهر به هواخواهى از جبهه ملى مى کرد. آقاى عاصمى یکى دو سال بعد به رژیم سابق ملحق شد. درباره میزان مشارکت آقاى شاهین فاطمى درانتشار باخترامروز من اطلاعات دقیق ندارم ولى با توجه به موقعیتى که هم از نظر خانوادگى و هم از نظر شهرتى که بعنوان رهبر[ جناح چپ جبهه ملى] (در آن زمان ) در آمریکا داشت مى توانست در جریان کار باشد. بعضى از مقالات باختر امروز در آن زمان بدون تردید توسط اعضاء و رهبران رسمى حزب توده نوشته مى شد بخصوص [ داود نوروزى] که در آن سوى اروپا بود واز روشنفکران و رهبران حزب توده بشمار مى رفت . قابل توجه است که ناشران همین روزنامه مدیران بعدى[ ایران و جهان] ارگان باند ضدانقلاب على امینى شدند بااین تفاوت که دیگراز سوابق على امینى ذکرى به میان نیاوردند بلکه او رهبرى[ جبهه نجات ایران]! شده بود واین روشنفکر نمایان قلم بمزدان او که بعد هم سراز آخور دیگران در آورده اند.

 

حوزه : به روابط على امینى با آمریکااشاره داشتید مدارک خاصى دراین زمینه چیست ؟
استاد: سولیوان جملاتى درباره على امینى دارد که نقل آن براى شناخت هر چه بیشتر وى بى مناسبت نخواهد بود والبته با توجه به این جملات و سوابق على امینى در مساله کودتا و قرارداد کنسرسیوم و عملکرداو پس از پیروزى انقلاب ظاهرا دیگر نیازى به مدرک معتبر دیگرى نباشد. سولیوان مى نویسد:

[...همزمان با ملاقات هائى که با شاه داشتم امینى را هم ملاقات مى کردم .امینى ازاین که شایع شده او مامور آمریکائى است ناراحت بود و بهمین علت مایل نبود که ملاقاتها در سفارت یا در منزل اوانجام بگیرد. در نتیجه ما بطور تقریبا محرمانه در خانه یکى از کارمندان قسمت اطلاعات آمریکا ملاقات مى کردیم .این ملاقاتها[ مخفى] البته از نظر ماموران و همچنین پلیس که همراه من بودند پنهان نمى ماند واین سوظن را که امینى واقعا عامل آمریکاست تقویت مى نمود و در حالیکه اگراین ملاقاتها بطور علنى در سفارت یا خانه خودامینى صورت مى گرفت کمتر ایجاد سوءظن مى کرد]. (کتاب :[ ماموریت درایران] به قلم سولیوان سفیر سابق آمریکا درایران چاپ تهران صفه 133).

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى ها
160 عنوان کتاب نشریه مجله به زبانهاى :ایتالیائى عربى انگلیسى فارسى و فرانسه در طول 4 سال جمعا در تیراژى بالاى 500 هزار نسخه یک ازاین نمونه فعالیتها بود که توضیح آن خود نیازمند گفتگوى دیگرى خواهد بود. البته اینجانب نسخه اى از آن داشتم و نیازى به زحمت آقاى امینى درارسال مجدد آن نبود.