مصاحبه با حضرت آیة الله جعفر سبحانى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


آیه الله آقاى حاج شیج جعفر سبحانى به سال 1308 هجرى شمسى در تبریز متولد شده اند. مقدمات علوم حوزوى و بخشى از سطوح عالى راازاساتید حوزه آن دیار فرا گرفتند. آنگاه به سال 1365 شمسى در تبریز متولد شده اند. مقدمات علوم حوزوى و بخشى از سطوح عالى راازاساتید حوزه آن دیار فرا گرفتند. آنگاه به سال 1365 ق براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم وارد شدند. دراین حوزه با برکت ایشان از محضر مرحوم آیه الله بروجردى آیه الله حجت و در فلسفه از علامه طباطبائى بهره مند شدند. آقاى سبحانى حدود 14 سال در دروس خارج فقه واصول حضرت امام رضوان الله علیه حاضر شدند و مباحث اصولى آن بزرگوار را در سه جلد با عنوان[ تهذیب الاصول] تقریر کرده و منتشر ساختند.ایشان افزون بر تدریس در سطوح مختلف واینک تدریس دروس خارج فقه واصول از نویسندگان پرکار حوزه هستند که حدود 70اثر تاکنون به جامعه اسلامى عرضه کرده اند.

آیه الله سبحانى از پیشروان طرح اندیشه تفسیر موضوعى قرآنند که تاکنون از آثراایشان دراین زمینه 5 جلد بعربى با عنوان[ مفاهیم القرآن] و 8 جلد بفارسى با عنوان[ منشور جاوید]انتشار یافته است . عناوین برخى دیگراز آثارایشان عبارت است[ الالهیات]... [ فروغ ابدیت] [ پژوهشى عمیق در زندگانى على] علیه السلام [ رسالت جهانى پیامبران] و ...

 

حوزه : حضرت عالى یکى از تلامیذ حضرت امام بوده و مدتها باایشان محشور بوده اید خواهشمنداست بعد علمى حضرت استاد را براى ما بیان بفرمائید.
استاد: ما دراینجا به صورت فشرده به برخى ازابعاد زندگى استاد بزرگوار حضرت امام قدس سره به ضمیمه بعد علمى ایشان اشاره مى کنیم :

حضرت استاد قدس الله سره در بیستم جمادى الاخره سال 1320 هجرى قمرى دیده به جهان گشود و همان طور که مى دانید در شب بیست و نهم شوال 1409 چهره در نقاب خاک کشید و در حقیقت 88 سال و چهارماه و هشت روز زندگى کرد.

اگر دوران کودکى امام را هشت سال بگیریم باید گفت زندگى هشتاد ساله امام براى خودابعادى داشته و نیاز به بررسى و کنکاش دارد.

امام همان طور که خود با دستخط خود نوشته اند قرآن وادبیات فارسى را در شهر خمین فرا گرفته اند. در نزده سالگى برابر با 1339 هجرى قمرى زادگاه خود را به عزم تحصیل دراراک ترک گفته و وارد حوزه مرحوم آیه الله حائرى گردید. مرحوم آیه الله حائرى آن حوزه را در سال 1332 یا 1333 پى ریزى نموده بودند.

قسمتى ازادبیات عرب و معانى و بیان را در آن حوزه فرا گرفته سپس در سال 1340 پس از هجرت آیه الله حائرى به هرستان قم او نیزاراک ره به قصد قم ترک گفت و گویا چهارماه پس از مهاجرت مرحوم حائرى به قم هجرت نمودند.

حضرت امام پس از ورود به قم در مدرسه دارالشفاء حجره گرفته و در آنجا سکنى گزیدند. روزى در ضمن صحبت مى فرمودند: کلیه طلاب و فضلائى که در آن روز اعضاء حوزه را تشکیل مى دادند بسیار ساعى و کوشا مهذب و پرهیزکار و مقید به آداب دینى و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند. سپس یادآور شد که در همان سالهاى نخست غالب طلاب در روزهاى سیزدهم و چهاردم و پانزدهم ماه رجب براى انجام عمل معروف به ام داود روزه مى گرفتند ولى من و هم حجره ام ازاین عمل بازماندیم و روزه نبودیم و طرف عصر مشغول خوردن چاى بودیم که مورداعتراض واقع شدیم .

بازاز دفتر خاطرات زندگى خود یادآور شدنداستادى داشتم که نزداو معالم را مى خواندم بسیار فرد محجوب و کم روئى بود. هرگاه فرد جدیدى براعضاى درس اضافه مى شد یکى دو روز شرم و حیا مانع از آن بود که درست انجام وظیفه کند ولى بااین وضع تا آخر بااین استاد همراه بود و معالم را به پایان رسانید.

قسمتى از مکاسب را نزد مرحوم حاج سیدمحمدتقى خوانسارى فرا گرفته بود ولى به خاطر مشکلاتى در زمینه بیان استاد درس راادامه نداد. کفایه را نزد مرحوم حاج میرسید على یثربى فرا گرفت و پس از فراغت از سطح در حوزه درس خارج ایشان تا بحث ترتب شرکت جست .

مشایخ فلسفه و عرفان ایشان عبارتنداز:

1- مرحوم میرزا على اکبر حکمى یزدى متوفاى 1344.

2- مرحوم حاج سیدابوالحسن رفیعى قزوینى متوفاى 1396.

3- مرحوم آیت الله میرزا محمدعلى شاه آبادى .

قسمت مختصرى ازاسفتار را نزد مرحوم حکمى تحصیل نمود و سپس به خاطراختلاف نظرى ه در شیوه درس داشت او را ترک گفت . همه منظومه را ازاول تا آخر نزد مرحوم رفیعى گذارند.

قسمتى ازامور عامه اسفار را هم نزدایشان فرا گرفت . عرفان را نزد مرحوم شاه آبادى که بیشتر به ایشان اخلاص مى ورزید آموخت . مى فرمود: من انسانى به لطافت ایشان ندیده ام . شرح فصوص و قسمتى از مفتاح الغیب و منازل السائرین را نزداو خوانده است .

پس از درگذشت آیه الله حائرى به درس هیچکس نرفت و به تدریس اشتغال جست . براى تکمیل مراتب فقه واصول با فضلاء بزرگ حوزه بحث مشترکى داشتند و سالها در بحث مشترکى که به وسیله مرحوم آیه الله صدر و آیه الله زنجانى منعقد بود شرکت مى کرد و مى فرمود: روزى از مباحثه نوعى تندى میان من و مرحوم آیه الله زنجانى رخ داد من به خاطر کبر سن و عظمت مرحوم زنجانى دست او را بوسیدم .

درباره تلمذ خود نزد مرحوم شاه آبادى داستانى نقل مى کرد و مى فرمود: روزى که مرحوم شاه آبادى وارد حوزه شد ما چندان نیازى به معقول نداشتیم . بیشتر دنبال استاد عرفان بودیم . وایشان نیزاستاد بلامنازع این علم بود ولى از آن ترس داشتیم که اگر عرفان را پیشنهاد کنیم با عدم پذیرش ایشان روبرو بشویم . نخست بحث فلسفه را مطرح کردیم .ایشان پذیرفت ولى به هنگام شروع از ایشان درخواست شد که فلسفه را تبدیل به عرفان کنند وایشان نیز پذیرفت .

استاد بزرگوار عروض و قوافى را پیش مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهى آموخت . و رساله ایشان را که در عروض و قوامى نوشته است استنساخ نمود که هم اکنون نزداینجانب موجوداست .این نکته را مى افزود نوشته است استنساخ نمود که هم اکنون نزداینجانب موجوداست .این نکته را مى افزود که : من اگر نزد کسى درسى را شروع مى کردم حتى الامکان به آخر مى رساندم و در نیمه راه آن را ترک نمى گفتم . مى فرمود: مرحوم مسجدشاهى مرد با فضیلتى بوداما سرعت بیان مانع از مفهوم شدن مطالب بلند و رفیع او بود .

با آن که مرحوم آیت الله حائرى ازایشان تقدیر فراوانى کرد ولى مشکل بیان مانع از رونق درس ایشان شد. من ازافراد ثابت واستوار درس ایشان بودم و تاایشان در قم بود از خدمتش بهره مى گرفتم .

استاد بزرگوار هیئت و نجوم قدیم را از مرحوم رفیعى فرا گرفته بود. شرح چغمینى و آن چه هیئت قدیم مى دانست ازایشان آموخته بود.

وى نسبت به مرحوم رفیعى بسیار علاقمند بود و نزداوابدا سخن نمى گفت . در سال 1366 که مرحوم رفیعى براى زیارت به قم آمده بود در حجره مرحوم صاحب الدارى (حجره متصل به کتابخانه )اجتماعى از فضلاء به احترام مرحوم رفیعى تشکیل شده بود. مجلس روحانى خالى از بحث نخواهد بود. پاسخ گوى پرسشها فقط مرحوم رفیعى بود. حضرت استاد به احترام ایشان کلمه اى هم سخن نمى گفت . پس از درگذشت آیه الله حائرى ایشان در مدرسه فیضیه درس اخلاقى شروع کرد که بااستقبال طلاب و فضلاء و شخصیتهاى فهمیده روبرور شد .

درس در عین این که بعداخلاقى و عرفانى داشت دوراز بعد سیاسى نیز نبود. به همین جهت شهربانى قم درس را تعطیل کرد وایشان حوزه درس را به مدرسه حاج ملاصادق منتقل نمود. بخشى از نتایج این درس کتاب اربعین ایشان است که خلاصه بحقهاى اخلاقى خود را نوشته است .

اینجانب ازایشان سوال نمودم که براى درس اخلاق از چه کتابهائى بهره بگیریم ؟

فرمودند: قرآن و کتب حدیث . یادآور شدم :احیاءالعلوم ؟ فرمود: در آغاز کار مراجعه نمودم ولى شیوه بحثهاى او را نپسندیدم .

زندگى حضرت امام تا سال 1360 هجرى قمرى برابر با 1320 به همین شیوه بود که یا درس مى خواند و یا درس مى گفت . بالاخره دراین بیست سال بیشتر به تدریس تالیف مى پرداخت ولى در عین حال از مسائل جارى کشور بى خبر نبود. گاهى نیز براى شرکت در مجلس شوراى ملى آن روز به تهران مى رفت وازاین طریق با مرحوم مدرس و دیگر شخصیت هاى سیاسى آشنا شد.

 

صفحه تازه اى از زندگانى امام
پس از حمله متفقین به ایران در شهریور ماه 1320 برابر 1360 هجرى تمام محاصبه ها و موازنه ها به هم ریخت . نوع بگونه اى به حریت و آزادى دست یافتند. یکى از مزدوران دولتهاى مهاجم براى ایجاداغتشاش در داخل کشور و تضعیف عقاید کتابى به نام[ اسرار هزارساله] نوشت . این کتاب به صورت نقدى براسلام و بالاخص تشیع نوشته شده بود.این کتاب در میان متدینین موجب ناراحتى فراوانى شد. پیوسته گویندگان اسلامى و متدینین چشم امید به حوزه علمیه قم دوخته بودند که پاسخ آن نوشته منتشر گشت . نامى از مولف روى آن نبود ولى خود کتاب و شیوه سخن بهترین معرف مولف بود.این کتاب به قلم شیواى حضرت استاد در سال 1363 هجرى قمرى برابر با 1223 شمسى منتشر گشت و بعد علمى و فلسفى و حدیثى و دیدگاههاى سیاسى امام را در برابر غارتگریهاى غرب و دست نشاندگان آنان معرفى کرد .

حوزه : گویا حضرت امام در دعوت حضرت آیه الله بروجردى به حوزه علمیه قم نقش موثر داشته اند. ضمن بیان این مطلب بفرمایید انگیزه این چه بود و ورود حضرت آیه الله بروجردى به قم چه تاثیرى در حوزه علمیه قم گذاشت .
استاد: مرحوم آیت الله بروجردى براى معالجه بروجرد را به عزم تهران ترک گفت و بااستقبال وجو متدینین تهران و علماء و بزرگان روبرو شد. فضلاء و دانشمندان حوزه بالاخص حضرت امام و همفکران او بر آن شدند که (با کسب رضایت سه مسوول آن روز حوزه : مرحوم آیه الله حجت مرحوم آیت الله خوانسارى و مرحوم آیه الله صدر)ایشان را براى اقامت در قم دعوت کنند تا به زعامت شیعه در حوزه علمیه قم قدرت و نیرو بخشید. علاوه براین حوزه ازاندوخته هاى فقهى واصولى و رجالى این مرد بزرگ بهره بگیرد .

ورود مرحوم آیت الله بروجردى به قم به حق حوزه رااز نظر علمى و سیاسى در سطح بالاترى قرار داد و به راستى مى توان گفت شیوه نوى ازاجتهاد را به حوزه آورد.

ریشه گیرى مسائل فقهى بررسى مسائل به صورت فقه مقارن دقت در اسناد روایات و آگاهى از فتاواى اهل سنت در عصرائمه از شیوه هائى بود که آن مرحوم در آنها مبتکر و یا مروج بود. پس از ورودایشان به حوزه فقه و فقاهت همان رنگى را گرفت که مرحوم بروجردى پى ریزى کرده بود.

حوزه : در دوران زعامت حضرت آیه الله بروجردى بفرمایید موضع حضرت امام در برابر دستگاه ستم شاهى چگونه بود؟
استاد: دراین دوران سکوت با شکوهى رااز حضرت امام شاهدیم که از روز ورود
مرحوم بروجردى به قم تا روز درگذشت ایشان (شوال 1380 برابر با فروردین 1340 گرد مسائل سیاسى نگشت و کارى جز تدریس و تالیف و سعى در تهذیب نفوس و تذکره به مراجع بالاخص مرجع بزرگ مرحوم بروجردى نداشت . در حالى که انتظار مى رفت که نویسنده کتاب کشف الاسرار آن افکار سیاسى را دراین قضاى نیمه باز سیاسى تعقیب کند ولى برعکس جز سکوت و قلم زدن و تربیت شاگرد به چیزى نپرداخت . چه شد که آن غرش و فریادهاى کوبنده امام پس از ورود مرحوم بروجردى به خاموشى گرائید؟ نکته آن این است که وى مرد خدا بود. حرکت و سکون او سخن گفتن و سکوت او بر محور وظیفه مى گشت . پس از زعامت گسترده مرحوم بروجردى دیگرامام وظیفه اى جز [ النصیحه لائمه المسلمین] نداشت و به همین جهت دراین مقطع فقط به بحثهاى علمى و تربیتى پرداخت .

این سکوت امام در برابر مرحوم بروجردى بسان سکوت على[ ع] دربرابر پیامبر[ص] بود.

امام على بن ابى طالب[ ع] گوینده 12000 خطبه و کلمات قصار در حیات پیامبر مهر خاموشى بر لب داشت ولى پس از درگذشت پیامبر[ص] خصوصا دوران خلافت با غرش قابل تحسینى با خطب و کلمات خود دلها را تسخیر کرد و کاخها را لرزاند. آن سکوت وظیفه تحسینى با خطب و کلمات خود دلها را تسخیر کرد و کاخها را لرزاند. آن سکوت وطیفه بود چنانکه شکستن مهر خاموشى نیز وظیفه بود.

به خاطر دارم در سال 1330 که تب انتخابات بالا گرفته بود و حوزه هاى انتخاباتى میان طرفداران مصدق و شاه تقسیم گشته بود و هیچکدام از کاندیداها مورد رضایت فضلا نبود. یکى از دوستان به نام آقاى حاج شیخ اسدالله نوراللهى در جلسه درس ازایشان خواست که به مساله انتخابات وارد شود و وکلاى مومن و متعهد را معرفى کند و یا لااقل براى قم یک وکیل مناسب در نظر بگیرد

ایشان پس ازاعتذار یادآور شدند که فعلا وظیفه من درس گفتن است و بس .البته جمع بین این دو خصیصه متضاد یکى از نشانه هاى مردان بزرگ است .

حوزه : حضرت امام قبل از آمدن حضرت آیه الله بروجردى به حوزه علمیه قم سطوح عالیه را تدریس مى فرمودند حضرت عالى بفرمائید درس خارج رااز چه زمانى شروع گردید واز نظر کیفى درس خارج ایشان چگونه بود؟
استاد: حضرت استاد تا سال 1364 برابر 1324 سطوح عالیه را به ضمیمه کتب فلسفى تدریس مى کرد. گذشته ازاین بحثهاى مشترکى با بزرگان حوزه پیرامون مسائل فقهى واصولى داشت ولى پس از قدوم مرحوم بروجردى خارج اصولى را آغاز کرد که هسته نخستین آن شاگردان با وفاى ایشان آقایان : مطهرى منتظرى نوراللهى و خندق آبادى تشکیل مى دادند. به مرور زمان بر تعدادافراد افزوده مى شد از آن جمله مرحوم دکتر بهشتى . پس از چندى به علاقمندان درس زیاد شد واینجانب و حضرات :ابراهیم امینى و خزعلى و مرحوم سعیدى و غیر هم جزء خوشه چینان درس حضرت استاد در آمدیم .

اما هنوز درس جنبه خصوصى داشت . در سال 1370 برابر 1330 مباحث خارج اصول جلداول کفایه را آغاز کرد. درس حالت عمومى و گستردگى بیشترى پیدا کرد که نتیجه آن درسها همان کتاب تهذیب الاصول شد که در سه جلد منتشر گشت وازاین طریق حضرت استاد در زمان مراجعى مانند: مرحوم بروجردى مرحوم حجت و مرحوم خوانسارى در ردیف مدرسان بزرگ قرار گرفت که درس اواز پرجمعیت ترین درسها بود. در کناراین درس اصول خارج فقهى را آغاز کرد که در آن نیز جمعیتى از فضلاء بنام حوزه شرکت مى کردند و تا معظم له در قم بود کتابهاى فقهى را که اکنون ذکر مى کنم تدریس کردند:

1. زکات .

2. طهارت .

3. مکاسب محرمه

4. قسمتى از بیع .

البته گفتن کتاب طهارت به زبان آسان است اما هفت سال دوره آن طول کشید. معظم له قسمتى از درسهاى خود را به رشته تحریر در آورده و از کتاب طهارت سه جلد به طبع رسیده است .

حوزه : موضوع حضرت امام[ رض] بعداز رحلت مرحوم بروجردى چگونه بود و چه تحولى در حوزه علمیه قم رخ داد.
ااستاد: در گذشت مرحوم آیه الله العظمى آقاى بروجردى سبب شد که فصل نوینى به روى حضرت استاد گشوده شود و مهر خاموشى را بشکند و فقه و فقاهت را با درایت و سیاست که جزء لاینفک اسلام است به هم بیامیزد. و پرخاشگریهاى خود رابا دولت منصوب شاه یعنى دولت علم آغاز کرد. در حقیقت به مصادق[ رهبان باللیل واسد بالنهار] بار دیگر ظاهر شود. نیمه شب با خدا در مناجات باشد و روز براى فضلاء فقه و اصول تدریس کند و در عین حال مراقب اوضاع کشور و جهان باشد و تجلى گاه حدیث[ العالم بزمانه لایهجم علیه اللوابس] به شمار آید.

پرخاشگریهاى امام برتصویب انجمنهاى ایالتى و ولایتى واز آن پس لوایح ششگانه واز آن به بعد به تصویب نامه ننگین (مصونیت مستشاران آمریکائى ) ایران را به صورت باروتى در آورد که پس از یک جرقه نظام ستم شاهى را بر مى چید.ازاین جهت در سال 1383 به ترکیه تبعید و پس از دو سال واندى اقامت در آن دیار به نجف انتقال یافت .

در طول پانزده سال اقامت در نجف هسته هاى مقاومت درایران در پرتو هدایت و عنایت امام قوى تر واستوارتر شد و کشور آبستن انقلابى بزرگ گردید که در 22 بهمن 1357 به وقوع پیوست .

حوزه : حضرت عالى از تلامیذ حضرت امام[ رض] بوده اید و باایشان معاشرت داشته ایدازاین روى به روحیات امام آشنا هستید لطفا براى آشنائى ما و خوانندگان مجله به این بعد زندگى امام هم اشاره بفرمائید.
استاد:این بعدازابعاد مربوط به زندگى امام از شیوه خاصى برخورداراست و تنها کسانى مى توانند به آن پى ببرند که مدتها در خدمت ایشان بوده و بااو معاشرت کرده باشند.اینک ما به بخشى ازاین ابعاداشاره مى کنیم :

مجمع صفات اضداد
همگى مى دانیم تضاد منطقى هرگز قابل جمع نیست و یک چیز نمى تواند هم سفید و هم سیاه باشد در حالى که تضاد فلسفى کیان جهان هستى است و دنیا در پرتو تضاد فلسفى برپاست .اگر در جهان یک عنصر وجود داشت جهانى نبوداما عناصر گوناگون که هر کدام اثر و آهنگ خاصى دارد در اثر آمیزش نوعى را در دامن خود به نام معدن نبات و حیوان وانسان پرورش مى دهد.

در زندگى انسانها گاهى عاطفه بر تعقل پیروز مى گردد ولى در برخى دیگر خرد بر عاطفه غلبه دارد.انسان کامل آن است که از هر دو کاملا برخوردار باشد و در هر موارداز عنصر لازم بهره بگیرد.

غالباافراد عاطفى کم جرات و کم شهامت مى باشند در حالى که افراد سخت دل از عاطفه و تاثر کم بهره اند کمتر کسى است که از هر دو سرشار باشد.

امیرمومنان در یک شب بینى صدها نفراز دشمن را به خاک مالید و هرگز متاثیر نبود ولى آنگاه که اشک یتیمى را که بر گونه او غلطان بود دید متاثر گشت و فریادش بلند شد.

افراد عارف و سالک که بیشتر به ماوراء طبیعت توجه دارند از سیاست واداره کشور بى خبرند در حالى که افراد سیاستمدار و مدیر بیشتر به این سو مى نگرند واز آن سو غالبا غافلند و کمتر کسى است که این دو را جمع کند. تو گوئى عرفان و سلوک با تدبیر و سیاست دو عنصر متضادند که به کمتر کسى داده مى شود و مااجتماع هر دو را درامیرمومنان و فرزندان معصوم وى مشاهده مى کنیم .

گروه فیلسوف که در طول عمر عقل و خرد خود را پرورش مى دهند از مسائل عرفى و روزمره جارى در زندگى مردم کمتراطلاع دارنداما فقیه که سرو کاراو با کلمات راوى و پاسخهاى امام در حد فهم راوى است به مسائل عرفى و عادى انس مى گیرد واز دقت و موشکافى در معارف کمتر برخورداراست . کمتر فیلسوفى است که دقت دراندیشه را بااستظهارات عرفى از روایات جمع کند.

مردان علم واندیشه که سر در کتابها دارند و بااندیشه هاى علمى سروکار دارند از سیاستهاى جارى در جهان بى بهره مى باشند در حالى که مردان سیاست که افکار سیاسى سیاستمداران جهان و شیطنتهاى آنها را تعقیب مى کنند کمتر توفیق بالا بردن آگاهیهاى علمى خود را دارند ولى دراین میان نادره هائى پیدا مى شوند که از هر دو کاملا برخوردار مى باشند.

ما چنین خصیصه هائى متضاد را که کمتر درافراد جمع مى شود جمع اضداد مى گوئیم .البته تضاد فلسفى نه منطقى وامیرمومنان را مصداق روشن آن مى انگاریم وازاین جهت شاعر نغزگو سید حیدر حلى درباره وى چنین مى گوید:

جمعت فى صفاتک الاضدادفلهذا عزت لک الانداد در تو صفات دوراز هم گرد آمدهازاین جهت مانند تو کمیاب است
امام خمینى فرزند خلف و صالح امیرمومنان دراین خصیصه وارث جد بزرگوار خود بود و در روحیه عمیق و گسترده خود عناصر دوراز هم را جاى داده بود.

او مظهر عاطفه و در عین حال قهرمان خرد بود.

او در برابر ناملایمات سخت متاثر و در برابر گردن کشان مقاوم و سرسخت بود.او عارف و سالکى بود که متجاوزاز شصت سال نماز شب او ترک نشد و با معبود خود

رازى و نیازى داشت واحیانا مناجاتهاى خود را در غالب شعر عرفانى ریخته است . وى غرق در تفکر بود ولى در عین حال سیاستمدار عادل و مدبر و رشیدى بود که با دست آهنین خود سکان کشتى کشور را به ساحل نجات کشید.

او فیلسوف موشکافى بود که به حق الهیات را خوب درک کرده و بلکه چشیده بود ولى در مجال و قلمرو فقه انسانى عرفى بود که اندیشه خود را به حداندیشه یک پرسشگر عادى که مساله راازامام مى پرسید تنزل مى داد.

او در طول عمر هشتاد ساله خود با علوم گوناگون سروکار داشت و در بسیارى از فنون آثار گرانبهائى از خود به یادگار نهاد ولى در عین حال برون نگرى بود که از سیاستهاى جارى در جهان آگاه بود. بالاتراز همه قلب او مرکز نورالهى بود که غالبا با دقت در سیما و لحن سخن اهداف و نیتها را تشخیص مى داد. به حق باید گفت :امام خمینى از آن انسانهاى نادر و کم نظیرى بود که در شخصیت گسترده خود عناصر متضاد روحى را جا داده بود .

پرده اى دیگراز روحیات او
او در حالى که فردى متعبد و شب زنده دار بود ولى از تظاهر به قدس و تقوا درانظار مردم فوق العاده بیزار بود. در طول عمر دیده نشد که درانظار مردم تسبیح بدست بگیرد و ذکر بگوید.او در حالى که مردى زاهد و وارسته بود و هرگز دل به دنیا نبسته بود سعى مى کرد که از نظر لباس و وضع ظاهرى در سطح مطلوبى باشد واز پوشیدن لباسهاى کهنه و پاره و یا لباسهاى کم قیمت اجتناب مى ورزید و گویا منطق اواین بود که دراین شرائط چنین زندگى نشانه تکدى است نه نشانه زهد.

او در حالى که مساله تعدد زوجات را یک اصل اساسى مى دانست و پیوسته از آن تحت شرائطى دفاع مى کرد. ولى براى یک فرد روحانى تجاوزاز یک همسر را در شرایطى که الزام آور نباشد نمى پسندید و به عنوان مطایبه مى گفت : براى ما یک زن زیاد و نصف آن کم است . وازاین طریق یادآور مى شد که مردم از یک فرد روحانى انتظارات دیگرى دارند.

او در حالى که یک انسان متفکر و فرد و قورى بود و هیبت او حصار را در سکوت فرو

مى برد ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى کرد و جلسه انس را مایه نوعى کمک به ورزیدگى ذهن و آمادگى آن مى دانست .

مى فرمود:[ در دوران جوانى پنجشنبه و جمعه اى بر ما نگذشت مگراین که با دوستان جلسه انسى تشکیل مى دادیم و به خارج از قم و بیشتر به سوى جمکران مى رفتیم . در فصل برف و بارانى در خود حجره به برنامه انسى اشتغال مى ورزیدیم و هنگامى که صداى موذن به گوش مى رسید همگى به نماز مى ایستادیم].

وى به قرآن و تلاوت آن و تدبر در معانى دقیق آن علاقه فراوانى داشت . به خاطر دارم که از حضورض درخواست کردم که : تفسیرى بنویسد: فرمود: تفسیر را کسى باید بنویسد که در زندگى فقط یک هم داشته باشد و یک مقصد. من الان در وضع کثرت به سر مى برم واشتغالات مختلفى دارم .

در میان فلاصفه به فلسفه صدرالمتالهین و در میان عرفا به کتابهاى قاضى سعید قمى عشق مى ورزید.

در تمام حرمهاى اهل بیت مقید بود که زیارت جامعه را بخواند.

او به بحث و مذاکره در مسائل علمى و بحث و مذاکره در مجلس درس علاقه فراوانى داشت .اگر در درس سکوت حکومت مى کرد مى فرمود: مجلس درس علاقه فراوانى داشت .اگر در درس سکوت حکومت مى کرد مى فرمود: مجلس درس است نه مجلس روضه سخن بگوئید و اعتراض کنید!

به خاطر دارم اینجانب بیش از دیگران در درس به اشکال و سوال مى پرداختم . برخى که ازاین وضع ناراضى بودنداز محضرشان درخواست کردند که ایشان تذکر دهند که شاگردان کمتراشکال کنند و طبعا بنده نیز کمتر سخن بگویم .ایشان در پاسخ فرمودند: به نظر من در درس کمتراز حد نصاب اشکال مى شود و باید پایه اعتراض به اصطلاح [ ان قلت قلت] بالا برود.

حوزه : درباره تلامیذ حضرت امام و تالیفات امام اگر ممکن است مطالبى بیان بفرمائید.
استاد: وى درطول عمر خود در موضوعات مختلف شاگردان ممتاز و اساتید عالى

مقامى تربیت کرد که بر بردن نام آنان مایه اطاله سخن است ولى باید یادآور شوم که به مرحوم مطهرى بیش از همه احترام مى گذاشت و چون ازافکاراو بهره مى برد اشکالات او را به صورت[ ان قلت و قلت] در نوشته هاى خود مى آورد.

اما تالیفات حضرت امام : دراینجا صورتى از مولفات استاد را مى آوردم که خود بیانگر بعد علمى اوست . صورت تالیفات اواعم از مطبوع و غیرمطبوع به شرح زیراست :

1. آداب الصلاه .

2.اربعین .

3.اسرارالصلاه

4. کتاب البیع (در 5 جلد چاپ شده است ).

5. تحریرالوسیله (یک چهارم و یا یک سوم بر مسائل وسیله النجاه سیداصفهانى افزوده و آن را تحریرالوسیله نامیده است ).

6. کشف الاسرار.

7. ولایت فقیه .

8.الرسائل (در قائده لاضرر واستصحاب و تعادل و تراجیح واجتهاد و تقلید و تقیه ).

9. شرح حدیث جنود عقل و جهل .

10. شرح حدیث راس الجالوت .

11. شرح عاى سحر.

12. مصباح الهدایه الى الخلاقه والولایه .

13. مکاسب محرمه (در دو جلد).

14.تعلیقات بر شرح فصوص الحکم .

این اصول تالیفات حضرت امام است . دراین زمینه مى توان رساله هاى عملیه و تعلیقه بر وسیله و عروه الوثقى و دیوان شعر و دیگر آثاراو را نام برد که فعلا به خاطر ندارم .البته دراینجا یاد آور مى شوم که : تفسیر سوره مبارک حمد موجى در تفسیر پدید آورد و جوانان انقلابى را با بعد دیگرى ازاین کتاب آسمانى آشنا ساخت .

این بود سخنان مااز زندگى حضرت امام که به حق باید گفت درگذشت وى تجسم بخش مضمون شعر عطاراست :

از شمار دو چشم یک تن کم واز شمار خرد هزاران بیش
سلام الله علیه یوم والد و یوم مات و یوم یبعث حیا.