اى آفتاب

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


بسم الله الرحمن الرحیم
در مراحل نهائى چاپ مجله بودیم که ناگهان خورشید پر فروغ جهان فقاهت آزادى و عرفان از عاشقان رخ بر گرفت ازاین روى فرزندان داغدیده آن عزیزاز دست رفته با تاخیر مجله را به پیشگاه رهروان آن بزگوار با سوکنامه اى قدیم مى دارند به امید آن که در شماره آینده ضمن ویژه نامه اى به پیشگاه روح آن[ شیر بیشه توحید]احترام کنند.

ان الصبر لجمیل الا عنک وان الجزع لقبیح الا علیک وان المصاب بک لجلیل وانه قبلک و بعدک لجلل
اى آفتاب در رثاى تو چه بنویسیم ؟

چگونه بنگاریم که : آفتاب از آسمان فرو غلطید دریااز خروش افتاد کوه از هم پاشید ابر باران خیر رحمت خشکید آسمان کدر شد مهتاب رخ در نقاب کشید افق تیره گشت و سحر غمبار واندوه زده سراز بالین برداشت ؟

چگونه بنویسیم که : دیده دیدبان بر هم آمد قلب ملت از حرکت بازایستاد جان جانان رخت سفربست و مرزبان حماسه[ بیدارى] دیده هاى تازه به بیدارى گشوده را گذاشت و رفت ؟

با کدامین دل بنویسیم که : در رثاى تو اشگها خون شده خون در رگهاى خشکیده قلبها یخ زده اندوه بر دلها کوه شده دست و پا کرخت گشته و ماتم به وسعت مرز[ بیدارى] سایه افکنده است ؟

با کدامین روى به کودکان شهیدان بگوییم : آن دست پر مهر که در غربت دست پدرى پدرانه برسرشان کشیده مى شداینک در دل خاک خفته است ؟

بر کودکان آواره فلسطین و لبنان که چشم انتظار به تیرک خیمه خویش تکیه زده اند چگونه بنگاریم که دیگر به انتظار نشینید که یار نمى آید؟

بر بند کشیدگان سیه چالهاى بغداد چگونه بنویسیم که پدر در جماران نیست ؟ با چه دلى نشان مزارت را بنویسیم ؟

اى تفسیر طمانیه
تو سایه آرامش بودى کوه اطمینان بودى چشمه امید بودى چشم بیدار مظلومان بودى تجسم آرزوها بودى رایت بلند مغضوبان زمین بودى که در نهایت سایه سنگین یاس قد برافراشتى و بلند بالا در وسعت شلاق خوردگان به اهتزاز درآمدى . چگونه بنویسیم سایبان برچیده شد کوه فرو پاشید چشمه امید خشکید چشم بیدار خفت تجسم آرزوها بر زمین افتاد رایت استضعاف فروهلید؟

تو مفهوم واژه ها بودى،بى تو بودن را به چه تفسیر کنیم ؟ آزادى را به چه معنى گیریم ؟ بر[ دریا دلى] چه مفهومى بجوییم ؟ بلندنگرى را به چه تعبیر کنیم ؟ مهر
 
و لطف را به چه معنى بدانیم و براى استقامت را به وامگیرى کدامین معنى کاسه گدایى به دست گیریم؟

اىیار
این چه وقت رفتن بود؟ هنوز خطوط خاطره پرشکوه استقبال 12 فرورذره اى کم سو نگشته چرا خاطره غم بار[ بدرقه] را بر دلهایمان نشاندى و در فراقت زمین گیرمان ساختى ؟

اى مهمان دلها! خاک پایت را سرمه دیده مى ساختیم بر پیش پایت قلبهایمان را مى گستراندیم از جان مایه مى گذاشتیم خاطرت عزیز مى داشتیم بکدامین بى حرمتى از مارنجیدى که نیامنده رفتى ؟

هنوز تازه گل برافشانده مى در ساغرانداخته فلک شکافته و طرح نوافکنده بودى . آخراى معمار دل این چه وقت جدایى بود و زمان فراقت ؟

ما ستم کشیدگان همیشه تاریخ دیده به عدل تو دوخته بودیم . مااز پافتادگان روزگاران دراز چشم به[ خیر] تو داشتیم . ما شلاق خودگان قرون دل به مرهم تو بسته بودیم . ما حق باختگان اعصار به انتظار تو نشسته بودیم . هنوز رایت عدل اهتزازى در خور نیافته . هنوز خون در رگ [فتادگان] نیک جارى نگشته . هنوز در گسترده حاکمیت شلاق تازیانه هااز دست جور پیشگان نیفتاده . هنوز حقوق مغصوب دنیاى تحت ستم ستانده نگشته . هنوز بازوى حق جوى نوجوانان فلسطینى را به سنگ ستم مى شکنند. هنوز قهرمان مبارزه مصرى را پشت میله هاى زندان شکنجه مى دهند. هنوز هنوز وارثان هیتلر در کرانه باخترى روداردن کوره هاى آدم سوزى براه مى اندازند. هنوز سیه چهرگان سیه بخت آفریقا از فرط ندارى شرنگ مرگ را جرعه جرعه در کام مى ریزند. هنوز فریاد کفر سامرى قرن از ناى گوساله[ مجسمه آزادى] بلنداست . هنوز فریب و تزویر گلوى پابرهنگان جهان را بى ریختن قطره خونى مى برد. آخراى عزم مجسم چرا قافله درماندگان را در نیمه راه گذاشتى و رفتى ؟اى مهر ساحل ناآشنا چرا دلدادگان خویش را دراقیانوس غم واندوه فرو نهادى و دامن خویش برگرفتى و رفتى ؟

ما عاشق شیفته بودیم و دلداده رخ یار!اى یار مهربان چرا رخ از ما برگرفتى و رفتى ؟ جفاى معشوق شنیده ناز خوبان
 
خوانده وصف قهر یار را بدیوان شاعران و زبان عارفان دیده بودیم امااى عارف واصل ما ناآشنایان به قهریار و کرشمه دوست را چرا به یکباره به تیغ بى مهرى گرفتار ساختى و رفتى ؟

اى معناى وفا ما بى وفایى از تو ندیده بودیم بى مهرى نشنیده بودیم لب بگشا و بگو هجرت چرا؟ مگر بر ما منتظران دیدارت وعده ندادى که:[ انشاءالله بزودى جواب محبتهاى مردم خوبمان را خواهم داد]. پس چرااین همه عاشق شیدا را به انتظارابدیت نشاندى و رفتى ؟

ما چه کوردل بودیم و رمز ناآشنا؟ توازاندوه دل گفتى و سفره دل پیش امت گشودى ما پنداشتیم که[ دریا دل] مان برآشفته و لحظه چون آتشفشان دهن گشود و رنجهاى برهم انباشته سالهاى متمادى را برون مى ریزد و آنگاه لب فرو مى بندد تا بار دیگر و وقتى دیگر و ما[ شقشقه] را نگاشتیم به امید آن که شقشقه هایى دیگراز پى آن بر آید و گفتنیهایى بیشتر گفته شود،اما نفهمیدیم که هنوز دیدگان خوانندگانمان بر سر مقاله[ شقشقه] استقرار نیافته سوکنامه زعیم را خواهند خواند.

اماما فرزندانت هرگز گمان نمى بردند که هنوز قلمهایشان در تفسیر دردها و رنجهایت خونابه دل مى نگارد مرثیه یتیمیشان را بسرایند.

اى عزیز دلها!
مى خواستیم در شماره دیگراز 15 خرداد و آغاز خروش تو سخن بگوییم و نمى دانستیم که باید غم سکوت همیشگى تو را قلمى کنید.

فقه جویان فقاهت طلبان و عاشقان بى قراراسلام ناب محمدى هنوز در انتظار رهنمودهاى بلند و سپیده گشا و والاى تو بودند، تشنگان حقیقت هنوز در تمناى معارف دریاوار واندیشه هاى آفتابگونت به سر مى بردند که نابهنگام به غروب گراییدى .

اى کاش تقدیر به وفق دل دردمندان و آرزوى آرزومندان مى چرخید و اى کاش قلم مى شکست و نمى نوشت که آن بزرگ ...

حوزه
 
رحلت جانگداز محبوب دلها امام خمینى رهبرکبیرانقلاب اسلامى طاب ثراه را به امام[ عج] مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى بیت حضرت امام[ ره] آزادگان هان و رهروان آن بزرگوار تسلیت گفته و توفیق همگان را در حراست از آرمانهاى بلند آن عزیز از خداوند بزرگ خواستاریم .