خطر نظم و نظام تشکیلاتى براى حوزه ها

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

نظم و قانونمندى تقدیر و تدبیر تعدیل و تسویه حقایقى است که هر عقل سلیم و فطرت سالمى ضرورت و زیبایى واهمیت آن را مى شناسد و ادراک مى کند تناسب و هماهنگى نمودارى از سنجش و قانونمندى است که سپیده صبح و نسیم سحر و شمیم بامدادى را به هم آمیخته تا بیدار دلان احساسگر در محراب بلند طبیعت به نماز تعظیم آفریدگار جهان برخیزند واز فرط شیدایى بى اختیار صدا بردارند[ فتبارک الله احسن الخالقین] .

علوم و معارف بشرى جلوه اى از روابط پایدار و قوانین متقن و منطقى و استواراست که توسط انسان شناسایى شده است و آنچه بدانهاارزش و اعتبار بخشیده ثابت و قانونمندى و تطابق آنها با واقعیتها مى باشد.

تقدیر و سنجش قانونمندى و حسابگرى ملاک قطعى وجود و همه مظاهر آن است و چنین است که خداوند در آیات فراوانى به مساله تقدیر تسویه اندازه گیرى حسابگرى و تناسب و هماهنگى تصریح فرموده و در پرتواین عناصر چنان تشکیلات متقن واستوارى را پدید آورده است که کمترین کاستى یا سستى و ناهنجارى نمى تواند در آن پیدا کرد.

الذى خلق سبع سموات طباقا ماترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر 1 .

همانکه هفت آسمان رویهم آفرید و در خلقت خداى رحمان تقاوتى نمى بینى خوب خوب نظر بینداز و ببین شکاف و ناهنجارى خواهى یافت ! باز هم دقت کن ! دیده ات خسته و درمانده به سویت باز خواهد گشت بى آن که خلاى در آفرینش خدا پیدا کنى .

نابسامانى بى ضابطگى خودسرى و خودمحورى و ناهماهنگى همواره و در همه جا مایه سستى انحراف بیهودگى وانحطاط است .از سوى دیگر سامان دارى قانونمندى هدف شناسى و حرکت براساس ملاکهاى واقعى شرط لازم تکامل و تعالى و موفقیت مى باشد.این حقیقتى است که در حیطه نظر واندیشه مورد قبول هر متفکرى بوده و هست . گر چه برخى در زمینه عمل از آن غفلت نموده یا در ضرورت و حسن آن تردید کرده و گرفتار توهم شده اند!

آنچه ما را وا مى دارد تا حقایق مسلم و آشکارى را همواره تکرار کنیم و بر آن اصرار ورزیم همین غفلتها و شکها و تردیدهایى است که از سوى برخى صورت مى پذیرد و گاه شکل منطقى و برهانى نیز بخود مى گیرد! و چنان جهل مرکبى که جامعه علم پوشیده باشد رهزن برخى افکار واندیشه ها مى شود!

نوشته حاضر سیزدهمین نوشته اى است که پیرامون ضرورت تحول نظام آموزشى تربیتى تحقیقى تبلیغى اخلاقى اقتصادى ادارى و مدیریتى و سازمانى حوزه هاى علمى و روحانیت به رشته تحریر در مى آید 2 که در مقالات پیشین بخش عمده اى از مسائل و نیازها و بایدها و نبایدها - هر چند فهرست گونه - مورد بررسى قرار گرفت .

آنچه ما را به تحریراین مجموعه واداشت نارسایى ها و کاستى هایى است که از دیرباز شاهد آن بوده و متاسفانه هنوزه نیز شاهد آن هستیم واز آن رنج مى بریم .

اقرار واعتراف به این مشکلات اگر چه براى بسیارى ازاصحاب حوزه دشوار و پذیرش آن براى گروهى سخت است وامکان دارد که احیانا مورد سوءاستفاده مخالفان و معاندان حوزه و روحانیت قرار گیرد و ما را بر این کاستى ها و مشکلات سرزنش کنند و عیب گیرند ولى چاره چیست ؟ که اگر باز نگوییم و درمان نیابیم دردمان کهنه تر و درمانمان دورتر و هلاکمان نزدیکتر مى شود!

ما در میان دو خطر: گفتن و نگفتن گرفتاریم و از هر یک که بگریزیم بدامان دیگرى افتاده ایم . پس بیندیشیم و خطرى را بپذیریم که شرش کمتراست 3 .

ما براین عقیده ایم که مخفى نگاهداشتن واقعیتهاى رنج آور و سرپوش گذاردن بر آنها و توجیه کردن نارساییها اگر به فرض در کوتاه مدت بتواند قامت سلیمانى را بر روى پا نگاهدارد ولى سرانجام موریانه آفتها نکیه گاههاى نظام حوزه رااز درون سست خواهد کرد و سبب سقوط وانحطاط خواهد گشت .

آنجاست که شیفتگان درگاه اسف خواهند خورد و معاندان و وسوسه گران حناس که مرگ سلیمان را لحظه شمارى مى کرده اند به شادى خواهند نشست .

ما طى مقالات گذشته ضرورت بازنگرى در سیستم پذیرش گزینش پرورش و آموزش و سایر مسائل حوزه و روحانیت را یادآور شدیم و گفتیم که این بازنگرى نمى تواند بر ذوق و سلیقه و تفکرافراد محدودى متکى باشد بلکه باید کار برنامه ریزى سازماندهى و هدایت و هماهنگى و کنترل براساس مدیریتى صالح و فراگیر و تشکیلات علمى و دقیق صورت گیرد.

در حقیقت ما تلاش کردیم تا وجود مقتضى یعنى ضرورت تحول و تکامل رااثبات کنیم و مقتضیات زمان را در رابطه با وضع حوزه ها و نظام روحانیت تااندازه اى تشریح نماییم ولى براین نکته واقفیم که تنها[ اثبات مقتضى] کافى نیست و باید به[ رفع موانع] نیز توجه داشت .

همانگونه که گفتیم برخى اهمیت نظم و تشکیلات و کنترل را در کلیتش پذیرفته اند ولى معتقدند که این امر در خصوص حوزه هاى علمى و سازمان روحانیت داراى مزیت و ضرورت نیست و چه بسا نظم و تشکیلات منسجم خطراتى را به دنبال داشته باشد که براى گریزاز آن خطرات لازم است حوزه ها و روحانیت همچنان از تشکیلات و نظم و نظام مورد نظر دور بماند و همه شیوه ها و آداب و سنتهایش حفظ شود.

هدف ما دراین نوشته تجزیه و تحلیل این نظریه است زیرااین باور در ذهن بسیارى راه یافته واهمیت آن مى طلبد که نگاه دقیق ترى بدان داشته باشیم .

تفکیک دو نظرگاه
براى تجزیه و تحلیل صحیح موضوع یاد شده باید نخست دو بحث رااز هم تفکیک کرد واز خلط میان آن دو پیشگیرى نمود:

1. بحث پیرامون نظریه کسانى که اصولا ضرورت تشکیلات و نظام نوین را براى حوزه ها و سازمان روحانیت منکر هستند و معتقدند که نظم با طبیعت حوزه ها سازگار نیست و بقا و حیات حوزه ها در پرتو حفظ سنن و آداب و شیوه هاى دیرین است و خلاصه نظم حوزه در بى نظمى است !

مااین نظریه را تحت عنوان [نظریه هاى منفى پیرامون نظم و تشکیلات حوزه] در همین مقاله مورد نقد قرار مى دهیم .

2. بحث پیرامون نظریه اى که قانونمندى و تشکیلات را براى حوزه ها و سازمان روحانیت امرى اجتناب ناپذیر و حیاتى مى شمرد ولى معتقداست که بطور کلى تشکیلات در هر مجموعه و سازمانى از مجموعه ها و سازمانهاى اجتماعى در صورتى که به شکل صحیحى پى ریزى و هدایت و تنظیم نشود خطرات و آفاتى دارد که باید بدانها توجه داشت و آن

خطرات رااز میان برداشت و با آفتها مبارزه کرد. هرگاه حوزه و سازمان روحانیت بخواهد داراى سیستم منسجم تشکیلاتى بشود باید بنیانگذاران سیستم از وجود آن آفتها با خبر باشند و سیستم را بگونه اى پى ریزى کنند تا در برابر آن عوامل منفى ایمن و مقام باشد.

مااین نظریه را تحت عنوان[ آفت شناسى و آفت زدایى از تشکیلات] در مقاله اى دیگر مورد بررسى قرار خواهیم داد.

نظریه هاى منفى پیرامون نظم و تشکیلات حوزه
کسانى که حاکمیت قانون و شکل گیرى نظام نوین تشکیلاتى را براى حوزه ها یک نقطه مبهم و تاریک مى دانند و آن رااز دید یک حرکت منفى مى نگرند اگر چه به ظاهر یک سخن رااظهار مى دارند ولى هر یک از زاویه اى به موضوع مى نگرند و هر گروه داراى خاستگاه وانگیزه متفاوتى هستند که مى توان از جهتى آنان را دو طیف تقسیم کرد:

1. سطحى نگرانى که نیازها اهداف و رسالت حوزه و مشکلات آن را با فکرى محدود و کوتاه مورد داورى قرار مى دهند.

2. آگاهان مصلحى که به دلیلى از دلائل نسبت به تشکیلات بدبین هستند.

نخست باید حساب هر یک ازاین دو طیف رااز یکدیگر جدا کرد و انگیزه و هدف واقعى هم کدام را مشخص نمود و سپس به تناسب هر یک سخنى در خورارائه داشت .

سطحى نگران کوتاه اندیش !
اولین طیف یاد شده از مخالفان تشکیلات که شاید تعداد آنها بیشتراز طیف دیگر باشد کسانى هستند که به اصول اخلاقى و تعهد دینى پایبند بوده و منظورى جز خدمت به اسلام ندارند و در حد توان خویش تلاش مى کنند ولى افق فکرى آنان محدوداست واز درک همه واقعیتها و نیازها و بررسى و تحلیل ابعاد مختلف قضایا عاجزند. این دسته یااصولااز فرهنگ و دانش کمى برخوردارند و یااگر داراى فضل و دانشند در زمینه خاصى از علوم حوزوى تخصص دارند و با سایر علوم و مسائل اجتماعى وابعاد حیات مادى و معنوى بیگانه اند ! عدم تعمق و ژرف نگرى این افراد سبب مى شود تا آنها همه سنتها و آداب رایج و شیوه هاى دیر پا را مقدس شمارند و به خوداجازه تامل و تفکر پیرامون درستى و نادرستى و نادرستى و صحت و سقم آن را ندهند. اینان در حقیقت گرفتار آفت سنت زدگى و کهنه پرستى هستند و مانند کسانى که اجناس عتیقه را در دکوراسیون منزلشان نگاهدارى مى کنند همه افکار نظریه ها باورها و آداب و شیوه هاى مختلف تحصیل و تعلیم و تعلم واخلاق فردى و منش اجتماعى و ... را که از پیشینیان استنساخ کرده اند در قفسه عقاید و باورهاى خود نگاهدارى مى کنند و آنها را به چشم مقدسات مى نگرند.

اگرامور حوزه بر محورافکار و عقاید و برداشتهاى این گروه استوار گردد از روحانى و طلبه عنصرى خواهند ساخت که سهم امام را بعنوان حلال ترین مالى مى شناسند که استفاده از آن نیاز به بازدهى ندارد! و معتقدند که از باب تیمن و تبرک مى توان پاى یک یا دو درس نشست و گاهى هم حدیث و روایتى نیز مطالعه کرد واحیانا در ماه محرم و ماه مبارک براى خلق الله منبرى رفت و روضه اى خواند واقامه جماعتى کرد و بس !

واز حوزه ها سیستمى خواهند ساخت که اساسى ترین کارش بحث پیرامون طهارت و صلات و نکاح و طلاق باشد و نه جز اینها!

اینان با هر فکر وایده نو و حتى واژه نو نیز مخالفند و واژه هایى چون پویا تحول تشکیلات و ... به نظرشان تهدید سختى براى اسلام محسوب مى شود! و چنین است که هرگاه سخن از تکامل نظام آموشى فرهنگى تربیتى سیاسى اجتماعى و... حوزه ها به میان آمده همین گروه با سطحى نگرى به مسائل عمده جهان اسلام و عدم درک پیچیدگى هاى آن واجتناب ورزیدن از رسیدگى به امور زیربنایى مسلمانان وامت اسلام به مبارزه با آن برخاسته اند.این مشکلى است که صاحب نظران از دیرباز بدان هشدار داده اند .

[ افکاراصلاحى در دو زمینه در حوزه هاى علمیه مطرح بوده است : یکى اصلاح وضع درسى و نظم وانضباط روحانیت و دیگرى افکار

اصلاح طلبى و رشداندیشه هاى سیاسى و طرح مسائل اجتماعى و سیاسى .

اماافکاراصلاحى در رابطه با ایجاد تشکیلات نوین و متناسب با شوون روحانیت همواره در میان علماى دلسوز واصلاح طلب مطرح بوده است ولى در مقام اجرا و عمل با موانع فراوانى روبرو گردیده و براثر حاکمیت اندیشه انحطاطى[ نظم روحانیت در بى نظمى است] و عوامل گوناگون دیگراین اندیشه در حوزه هاى علمیه با شکست مواجه بوده است] 4 .

البته تحقق انقلاب اسلامى و حرکت بنیادى حضرت امام خمینى دام ظله العالى على رووس المسلمین نقش بسیار عمده اى در ترقى و تحول اندیشه و باورهاى این گروه داشته است و در شرایط حاضر وجوداین گروه نمى تواند مانع عمده اى بر سر راه تحول نظام حوزه و روحانیت محسوب شود چرا که امروز با هدایت و نظارت و رهبرى امام گروه عظیم و اکثریت قاطع طلاب و روحانیت پذیراى هر تحول و آماده اجراى هر طرح ضرورى هستند. عناصر ناهمسو به دلائل مختلف توان مقابله بااین جریان عظیم را نخواهند داشت . ماامیدواریم که زمینه هاى مناسب این حرکت مبارک و ضرورى را فراهم آید و ما در آینده اى نزدیک شاهد تحولى دقیق و علمى و کاملا حساب شده باشیم .

مصلحان نگران و دلواپس
در میان کسانى که نسبت به تشکیلات حوزوى داراى نظر منفى هستند مى توان چهره هاى سرشناس و عالمان موجهى را شناسایى کرد که باانگیزه اى متفاوت و بینشى متمایزاز طیف پیشین نظر و تصور روشن و مثبتى نسبت به مساله تشکیلات ندارند.این طیف با همه فضل و دانشى که دارند و با همه کاستى هایى که مشاهده مى کنند واز آن رنج مى برند نمى توانند به موضوع تحول سیستمى نظام خوشبین باشند زیرا معتقدند تشکیلات و نظم کلاسیک و حرکت در محدوده ضوابط با همه مزایایى که دارد براى حوزه ها ضرورت ندارد بلکه زیان آن براى حوزه بیش از نفعش مى باشد!

این طیف در باین عقیده و برداشت خویش راههاى گوناگونى را پیموده اند و ما ناچاریم که به تبیین و توضیح و نقد آنها بپردازیم تااگر مشکلى جدى و واقعى در راه است بشناسیم واگر بینش آنها معلول گمانهاى غیر منطقى و عوامل غیرواقعى است براى همیشه آن راازاذهان بزدائیم .

الف : برخى معتقدند که اگر چه نظم و تشکیلات و نظام قانونمند کارآیى سیستم را به لحاظ کمى بالا مى برد ولى از سوى دیگر بازدهى سیستم را به لحاظ کیفى تنزل مى دهد. به عقیده این گروه مصلحان و متفکران و محققان بزرگ فقیهان واصولیان مجدد مفسران و فلاسفه نمونه و ژرف نگرى که تاکنون در دامان حوزه ها رشد یافته انداگر چه تعدادشان اندک

است ولى رشد عالى آنان مرهون سیستم آزاد و بى ضابطه حوزه مى باشد و در صورتى که نظام تشکیلاتى بر حوزه ها مستولى شود این استعدادها مجال رشد و تکامل عالى را نخواهند یافت پس اگر ما خواهان رشداین اندیشه ها و شخصیتها هستیم باید همچنان سیستم حوزه ها رااز تشکیلات ادارى و ضوابط اجرایى و عملى دور نگاهداریم .

ب : گروه دیگر معتقدند که تشکیلات با همه مزایا و فوایدش وسیله اى نامطمئن است و خطراتى را به دنبال دارد که بناچار بایداز آن صرف نظر کرد.

مااین نظریه اخیر را در مقاله بعد مورد بررسى و نقد قرار خواهیم داد. درانجا به بررسى نظریه نخست مى پردازیم .

آیا تشکیلات مانع رشداستعدادهاست ؟!
همانگونه که قبلا گفتیم تقریبا همه عناصر آگاه و متعهد حوزه از برخى کاستیهاى آن رنج مى برند واگر تلاش مستقیم و پى گیرى را در رفع مشکلات بکار نمى گیرند دست کم کمال حوزه یکى از آرمانهاى بزرگ آنهاست و در هر فرصت مناسب بدان مى اندیشند ولى آنچه برخى راازاین اندیشه مایوس و دلسرد مى کند مشکلات و نارسایى هایى است که در دورنماى نظام تشکیلات و نظم کلاسیک احساس مى کنند.

ما خود به لحاظ احساس وظیفه اى که داریم گاه براى نظرخواهى با برخى بزرگان حوزه پیرامون مسائل آن گفتگو کرده و سخن از ضرورت نظم و تشکیلات به میان آورده ایم ولى به وضوح نگرانى آنان رااز سیستم تشکیلاتى دریافته ایم . یکى از عمده ترین نکاتى که نگرانى و دلواپسى این طیف را برانگیخته این است که به گمان ایشان سیستم آزاد زمینه مناسب ترى براى رشد استعدادهاست زیرا معتقدند تشکیلات با بهمراه آوردن ضوابط و قوانین مختلف محدودیتهایى را بر سر راه پژوهشگران و طلاب به وجود مى آورد و کسانى که ناچار باشنداز پیچ و خم تشکیلات عبور کنند واستعداد خود را در قالب استانداردها و ضوابط تعیین شده محدود نمایند زمینه رشد طبیعى رااز دست خواهند داد.

به گمان اینان سیستم بى تشکیلات و آزاد همانند فضاى باز و وسیع دشتهاى سبز فصل بهاراست که تنفس در آن فضا روح و جان را پرورش مى دهد واحساسهاى نهفته را بر مى انگیزاند ولى سیستم تشکیلاتى و محدود در چهارچوب قوانینى و ضوابط ملاکها و مراتب مانند فضاى دود گرفته شهرهاى شلوغى است که از خیابانهاى تنگ با علائم و قوانین بیشمار ترافیک تشکیل شده است که تنفس در فضاى آن دشوار واعصاب در گیرودار ضوابط واخطارهایش خسته و درمانده و روح در کانال تنگ معبرهایش رنجور و فرصت ها در پشت

چراغهاى قرمزش از دست رفته است !

این روشن ترین تمثیل و توضیحى است که مى توان در بیان احساس درونى این گروه ترسیم کرد.اکنون در نقداین نظریه باید نخست مقدمات تصورى قضیه را مورد بررسى قرار داد یعنى باید ذهنیتها و عوامل اصلى این عقیده را پیدا کرد زیرا هرگان آن مقدمات مخدوش باشد نتیجه بخودى خود باطل خواهد بود.

در علل پیدایش این نظریه چند موضوع را مى توان بعنوان زمینه ها و ذهنیتهاى موثر در پیدایش آن مورد توجه قرار داد:

1. مقایسه میان نوع بازدهى سیسستم حوزه و سیستم دانشگاهى کشور.

2. ملاک قراردادن برخى از مدارس تحت برنامه حوزوى در گذشته و حال .

3. ناآشناى با روشهاى علمى برنامه ریزى سازماندهى هدایت و کنترل و مبارزه با آفات آن .

4. بى اطلاعى از واقعیتها و جریانهاى موجود و مشکلات ناشى از بى ضابطگى نظام حوزه .

5. ملاک قرار دادن سیستم ادارى کشور و تشکیلات را مرادف با بوروکراسى دانستن .

6. علاقه واشتیاق ناخودآگاه به حفظ آداب و رسوم و سنتتهاى دیرپاى صنفى . ما دراین نوشته به مقدارى که مجالمان باشد به بررسى برخى ازاین علل مى پردازیم .

1. کارآیى سیستم حوزه و دانشگاه
معمولا حوزویان براین اعتقادند که سیستم حوزه هاى علمى در مقایسه با سیستم دانشگاهى از کارآیى کیفى بهترى برخورداراست زیرا در رشته هاى مشترک میان حوزه و دانشگاه ما شاهد نخبگانى هستیم که از حوزه ها برخاسته اند و مانند آنها را سیستم دانشگاهى پرورش نداده و بخود ندیده است . قائلان به این سخن مى گویند: ریشه اصلى این برترى در سیستم آزاد حوزوى نهفته است و معتقدند که اگر روزى حوزه ها مانند نظام دانشگاهى در چهارچوب قوانین و ضوابط و واحدها و ترمها و مدارک و ... محصور شود کارآیى حوزه از جهت کیفى تنزل خواهد یافت اگر چه از جهت کمى رشد کرده و قادر به پرورش متوسط استعدادها و نیروهاى بیشترى شود.

در نقداین بینش باید گفت :

اولا سیستم دانشگاهى موجوداگر چه سالهاست که پس ازانقلاب فرهنگى در راه تحول و تکامل سیستم آموزشى و تربیتى خود گام بر مى دارد ولى هنوز نمى توان آنرا معرف یک سیستم تشکیلاتى صحیح و متعالى تلقى کرد.

ثانیا هدف و رسالت حوزه و دانشگاه یکسان نیست و بااین که موضوعاتى از قبیل ادبیات و منطق فقه اصول تفسیر حدیث رجال تاریخ و فلسفه در هر دو حوزه فرهنگى مطرح است نقاط افتراق چندى میان آن دو مشهود مى باشد همین تعدد هدف و رسالت به تعدد کارآیى و

بازدهى آنهاانجامیده است . اگر مااهداف وانگیزه هاى تاسیس و تداوم سیستم دانشگاهى را مورد بررسى قرار دهیم (با همه مشکلاتى که این سیستم در بدو پیدایش و تحت نفوذ عناصر مختلف - در قبل ازانقلاب - و وابستگى آن در برخى از علوم به سیستم فرهنگ بین المللى داشته است ) خواهیم دید که این سیستم چندان هم از نتائج مورد انتظارش بدور نبوده است . برخلاف سیستم حوزوى مورد توجه قرار گیرد و با کیفیت و کمیت عناصر موجودش مقایسه شود فاصله عمیقى میان بایدها و هست ها مشاهده خواهد شد!

ثالثا اگر فرض کنیم که براستى وجود عناصر زبده و نخبگان رشد یافته در حوزه رشد خود را در پرتو عدم تشکیلات به دست آورده اند جاى این محاسبه هست که ببینیم در قبال این افراد معدود چه مقدار امکانات و چه میزان نیرو در حوزه ها صرف مى شود و یا به هدر مى رود زیرا همه عقلاى عالم چنین محاسبه اى را در کارهاى کوچک روزمره خود دارند تا چه رسد در کارهاى مهم اجتماعى . عقلا همواره مشکلات و خطرات و ضایعاتى را مى پذیرند و به استقبال آن مى روند که نتیجه حاصله از آن در مقایسه با ضایعات قابل تحمل باشد

اکنون جاى این سوال باقى است که آیا رشد چند محقق و فقیه انگشت شمار در حوزه ها کافى است که ما ضایعات انبوه انسانى و معنوى را به

خاطر آن نادیده انگاریم و سیستم را توجیه کنیم ؟!

درست است که به قول فلاسفه:[ عالم ماده عالم تزاحم است] و براى کامل یافتن یک عنصر عناصر متعددى قربانى مى شوند و دست از کمال نهایى مى شویند ولى آیا این قربانى شدن حد و حصرى دارد یا خیر!

اگر کل نیروهاى یک سیستم را پنجا هزار نفر در نظر بگیریم وجود تشکیلات و نظم و نظام و قوانین صحیح مى تواند دست کم بیش از چهل هزار نیرو را به کمال نسبى و قابل قبول برساند که در میان آن چهل هزار نیرو و صدها نفراز کیفیت عالى و عالى تر برخوردار خواهند بود و هزاران نیرو داراى کیفیت متوسط و اندکى هم داراى کیفیت پایین تراز متوسط.

ولى اگر همین سیستم با همین مقدار نیروى انسانى داراى نظام صحیح و تشکیلات مناسب نباشد ممکن است به طوراتفاق واستثنا عناصر نخبه اى در آن یافت شود ولى تعداد عناصر متوسط در مقایسه با سیستم پیشین بسیار کم و عناصر مادون متوسط زیادتر و عناصر منفى و بیهوده بشکلى غیر قابل تحمل در آن وجود خواهد داشت . کافى است که صاحب نظران و آگاهان و پژوهشگران مسایل حوزه نگاهى به سرشمارى اخیر کشورى بیندازند و نمودار بسیار خلاصه اى رااز میزان نیروها و کیفیت و کمیت سواد و کارآیى آنها و مشاغلى که بدانها روآورده اند ملاحظه نمایند تا صحت نظریه فوق برایشان محرز شود.

آیااین قابل قبول است که در یک سیستم فرضى پنجاه هزار نفرى بیش از نیمى از عناصر آن فداى بى نظمى و بى انضباطى و بى تشکیلاتى سیستم شود و ما دلخوش باشیم و بر خود ببالیم که از چنین مجموعه عظیمى همراه بااین همه خسارت مادى و معنوى شاهد وجود چند نیروهاى نخبه یا متوسط هستیم .

نیروهاى جوان و مستعد و مخلصى که به دواعى ایمانى وارد حوزه ها مى شوند و زندگى و زندگى خود را در آغاز وقف اسلام مى کنند وقتى که درست هدایت و رهبرى نشوند و عمرشان بیهوده تلف شود واخلاق واندیشه و دانش آنان رشد لازم را نیابد و سیستم براى رشد و فعالیت و کارآیى فردى واجتماعى آنها ملاک و معایرى را در نظر نگرفته باشد در مراحل بعد به رکود یاس وایستایى و چه بساانحراف مى انجامد. نیازهاى مادى وساوس شیطانى فشارهاى اجتماعى بناى اخلاص ها را در هم مى ریزد و گاه این عوامل در درون افراد انفجارى منفى ببار مى آورد.اگر به این جد هم نرسد طلبه پرانرژى حوزه دراندک زمانى جذب کارهاى کاذب مى شود واز یک نیروى فرهنگى به یک عنصر ینتى و کاسب ماب که لباس را وسیله معیشت خود قرار داده است تبدیل مى گردد.

گناه این استعدادهاى انبوه که در سیستم بى ضابطه و بى نظام حوزه ها به هدر مى رود واحیانا به انحراف کشیده مى شود چیست ؟

درست است که نظام صالح و تشکیلات صحیح در بالاترین درجه از سلامت و درستى هم که باشد نمى تواند جلوى همه بیهودگى ها و ضایعات و کجى ها را بگیرد ولى آیا نمى توان آن را به میزان قابل توجهى کاهش ده و جلوى رشد منفى مشکلات را بگیرد!

ماامروز براین باوریم که اگر فردى براستى بر جریان همه امور مربوط به مسائل حوزه و روحانیت و مشکلات آن وقوف پیدا کند براى آینده حوزه و روحانیت احساس خطر بیشترى خواهد کرد واگر به مصلحت حوزه و نظام اسلامى بود ما مى توانستیم با آوردن ریز مطالب وارائه نمونه ها و شواهد این باور را برکرسى اثبات نشانیم ولى مطمئن هستیم که اگر صاحب نظران در شناخت این واقعیتها مصمم باشند مابع دراختیار آنان هست واطلاعات لازم بدانها خواهد رسید.

رابعا این که برخى تصور مى کنند نظامى کاملتر و بهتراز نظام سنتى حوزه در مراکز آموزشى دنیا وجود نداشته و وجود نخواهد داشت یک خوش باورى و تلقین است و براى بطلان این تصور محدود کافى است که نگاهى به نخبگان جهان دانش و فرزانگان برخاسته از سیستم هاى آموزشى دانشگاهى جهان یبفکنند و ببینند در حالى که اینان گرفتار یافتن مرجع ضمیر مستترند آنان بسیارى ازاسرا نهفته دانش بشرىرا کشف کرده و دنیا را مسخر خویش ساخته اند.

نگوید که قیاسى مع الفارق است ما کار دین مى کنیم آنان کار دنیا که در پاسخ آنها گفته مى شود سخن در موضوع علم نیست که در شیوه تحقیق و پژوهش و تعلیم و تعلم و میزان بازدهى و کارآیى و سازندگى آن است .

حوزه هاى علمى به لحاظ هدف و رسالت الهى خویش از محرک و مزایاى بیشترى نسبت به سایر مراکز علمى و فرهنگى برخورداراست . ما معتقدیم که اگر حوزه ها واجد نظامى علمى و دقیق و تشکیلاتى صحیح بشود نه تنها بازدهى آن کاستى نخواهد یافت بلکه بطور جدى رو به افزایش خواهد نهاد.البته شراطاصلى آن صحیح بودن نظام و تشکیلات است نه صرف نام و عنوان نظام و تشکیلات چرا که نظام غلط و تشکیلات ناصحیح مى تواند ضایعات راافزایش و مشکلات را بیشتر کند.

مدارس تحت برنامه حوزه ها
از دیر باز در حوزه هاى علمى مدارسى با برنامه هاى نسبتا ویژه بعنوان مدارس تحت برنامه وجود داشته است که مدیریت آن مدارس معمولا از سوى افراد خاصى صورت مى گرفته است .این مدارس با برنامه هاى متنوعى که گاه داشته مزایایى را واجد بوده است ولى بر آنها زیاد نبوده و تنها قادر به پرورش طلاب تا سطوح متوسط بوده اند.

بازدهى این مدارس از جمله عواملى است که توجه گروهى را بخود جلب کرده و سبب شده

است تا گمان کنند تشکیلات سهم چندانى در رشد نیروها ندارد. درحالى که این نتیجه گیرى صحیح نیست زیرا:

اولا این گونه مدارس با تفاوتها و ناهمگونى هایى که با هم داشته و دارند نمى توانند ملاک داورى قرار گیرند چرا که در بسیارى ازاین نوع مدارس مشکل عدم کارآیى به نوع برنامه ریزى و نگرش و هدف مدیران و موسسان باز مى گردد و نه به اصل نظم و نظام .

ثانیا ،در میان این نوع مدارس ،مى توان مراکز موفق ترى را شناسایىکرد.

ثالثا برنامه ریزى براى سطوح پایین تا زمانى که با برنامه ریزى سطوح عالى و نهایى همراه و هماهنگ و متصل نباشد نمى تواند یک برنامه ریزى کاملا موفق به حساب آید.از سوى دیگر برنامه ریزى براى یک سیستم آموزشى گسترده از عهده یک فرد و دو فرد خارج است و باید براى مجموعه اى چون حوزه و روحانیت کمیته هاى مختلف برنامه ریزى و هدایت و کنترل متشکل از صاحب نظران تشکیل یابد. چنین امرى تاکنون محقق نشده است تا ملاک داورى قرار گیرد.

رابعا منظوراز تشکیلات آن نوع ضوابط دست و پاگیر و تصنعى نیست که طلبه را در چهارچوب خاصى زندانى و محدود کند و جلوى رشد و طبیعى استعدادهاى او را بگیرد بلکه نظام علمى صحیح و قانونمند و تشکیلات سالم برنامه ریزى و هدایت و کنترل و نظارت مى تواند موانع رشد رااز میان بردارد.

مضرات یا مزایاى تشکیلات در حقیقت به نوع تشیکلات و ضوابط آن باز مى گردد نه به اصل آن .

انواع ضوابط تشکیلاتى
یک : ضوابط که نیروها را در سیستم محدود مى کند و همانگونه که جلوى کم کارى و هرز رفتن نیروها را مى گیرد توان پذیرش کار و فعالیت سریعتر و بیشتر را ندارد. مانند ضوابط حاکم بر یک کارگاه تولیدى که هشت ساعت کار را با کیفیت مشخصى از منابع انسانى خود مى خواهد و براى کار بیش از هشت ساعت در روز مجالى ندارد و مزایایى را در نظر نگرفته است مثلا در برخى از سیستم هاى آموزشى یک فرد نمى تواند در یک سال بیش از دو کلاس یا چند واحد را بگذراند و ناچاراست رشد خود را در چهارچوب ضوابط محدود کند

دو: نوع دیگر ضوابط در یک تشکیلات عبارت است از ضوابطى که فرد را فقطاز کم کارى تعلل و خودسرى باز مى دارد ولى کار و فعالیت بیشتر و رشد فزونتر را منع نمى کند و هر نوع پیشرفت ممکن در آن لحاظ شده است . مانند کارگروهى که حداقل ساعت کار را هشت ساعت معین کرده و مزایاى ثابت را براساس آن تنظیم نموده است ولى براى کار بیشتر نیروها محدودیتى قائل نشده بلکه در برابر کار بیشتر مزایاى فزونترى را در نظر گرفته است .

این مثال روشنگر یک بعدازابعاد ضوابط تشکیلاتى است . در حالى که مى توان نظیر آن را در همه ابعاد در نظر گرفت .

تشکیلات از نوع اول ممکن است مانع رشد طبیعى استعدادهاى سرشار بشود ولى نوع دوم تشکیلات هیچگونه منافاتى با رشد سریعتر نیروها ندارد.

متاسفانه مباحث برنامه ریزى و مدیریت و تشکیلات و سازماندهى و ارزیابى آنچنان از قلمرو و کار والتفات حوزه هاى علمى و کنار مانده است که بیگانگى بااین مباحث ضرورت واهمیت آنها رااز نظر برخى دور داشته است تا آنجا که اصولا با واژه ها و مفاهیمى چون نظام تشکیلات سازماندهى و برنامه ریزى رابطه ذهنى خوشى ندارند در حالى که موضوع ضرورت واهمیت نظم و نظام و تشکیلات از آن قبیل موضوعاتى است که تصورش براى تصدیقش کافى است .

سخن را در همین جا کوتاه مى کنیم وادامه این بحث را به مقاله آینده وا مى گذاریم .

پاورقى ها
1.سوره ملک آیه 4و5.
2. دوازده مقاله پیشین به ترتیب در شماره هاى 14 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 آمده است .
3.این سخن مستنداست به کلام على[ ع] است که مى فرماید: لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر ولکن العاقل من یعرف خیرالشرین .[ بحارالانوار] ج /06/78
4.گزارشى از سابقه تاریخى واوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد .135.