آزادى تفکر 5 : آفات تفکر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

قسمت پنجم
در مقالات گذشته ضرورت آزادى تفکر و آزادى آن از محدودیتهاى ساختگى دراصول و فروع را بحث کردیم .اینک دراین نوشتاراز زاویه دیگر آزادى اندیشه را مورد بحث قرار داده و سخن را در زمینه زدودن موانع و آفتها در راه اندیشه پى مى گیریم .

امتیاز آدمى بر سایر موجودات به نیروى تعقل و تفکراست . بدیهى است صرف اندیشیدن براى انسان ارزش واهمیتى درخور ندارد چه بسیارى ازاندیشه ها که راه به مقصود نبرده اند و بیراهه رفته اند و در وادى ظلمت زمین گیر شده اند.

نیروى اندیشه آنگاه ازارزش واقعى برخوردار خواهد بود که از آن در راه کشف حقایق خیر و سعادت و تکامل استفاده گردد.این وقتى میسوراست که راههاى انحراف اندیشه و موانع صحیح اندیشیدن را بخوبى دریابیم که این مقاله گامى است در همین راستا.

ویژگیهاى تفکر
1. وسعت عمل :از میان قوا و نیروهاى مختلف انسان نیروى تفکراز وسعت میدان خاصى برخورداراست .انسان با نیروى تفکر در زمینه هاى گوناگون به کندوکاو مى پردازد و دامنه وسیعى را زیر پوشش تفکر خود مى گیرد. با توجه به این وسعت میدان عمل و حساسیت موقعیت آن است که باید لغزشگاهها را شناخت و در هدایت اندیشه دقت عمل داشت .

2. آفت پذیرى :از آنجا که تفکر واندیشه عملى ازاعمال انسان است همانند سایراعمال آفات و موانعى او را تهدید مى کند ازاین روى باید شرایط صحیح اندیشیدن را شناخت و در برابر آفات و موانع حساس بود. باید توجه داشت نیروى تفکر به همان نسبت که ازارزش ویژه و مقامى بالاتراز سایر قوا بیشتر و مساله آفرین تراست زیرا عمل اندیشیدن با مغز و روان و آدمى سر کار داشته انحراف آن کانون فرماندهى و مرکز هدایت انسان را دچار تزلزل کرده و در نتیجه سایر اعضاء و جوارح را متاثر مى سازد .

3. رشدپذیرى : نیروى تفکر همانگونه که عامل برترى و رشدانسان است خود نیز بهتراز سایر قواازاستعداد رشدپذیرى و نمو برخوردار است ازاین روى شناسائى عوامل رشد مى تواند نقش عمده اى در تکامل و تعالى آن داشته باشد.

ضرورى و لازم است عواملى که آدمى رااز تفکر باز مى دارد و همچنین عواملى که راه درست اندیشى را به روى انسان مى بندد بشناسیم و نسبت به عوامل و زمینه ها و شرائط لازم براى رشد و کمال نیروى اندیشه شناخت پیدا کنیم تاازاین امانت الهى در حد مطلوب بهره بریم .

اهمیت وارزش والاى اسلام به آزادى تفکر (که در مقالات سابق از آن سخن گفتیم ) بدین معنى نیست که اسلام به آن ارزش مطلق داده واو را در خط سیر خود راها کرده بلکه اسلام از آفتها و عوامل تهدید کننده و تضعیف کننده این نیرو غافل نبوده است در جهت رشد و کمال آن نیز راهنمائى هاى لازم را کرده است به حدى که به جرات مى توان گفت هیچ مکتبى ماننداسلام به گونه اى جامع به اندیشه آدمى توجه نکرده است . اسلام تفکر رااز همه ابعادش مورد دقت و عنایت قرار داده است . خصوص موانع تفکر و عوامل تضعیف کننده حاوى مطالب و فرامین ارزشمندى است که دراین نوشتار به گوشه اى از آنهااشاره کرده و تفصیل آن را به تلاش پژوهشگران و خوانندگان واگذار مى کنیم . قبل از آن که به اصل موضوع بپردازیم لازم است تصویرى اجمالى از خطاها و لغزشهاى اندیشه و آنچه تاکنون در جهت حفظ آن از خطاها و لغزشهاانجام گرفته اشارتى شود تا آن جهتى را که مقاله درصدد پى گیرى آن است متمایزتر و مشخص ترنماید.

انواع خطاء در فکر
همانطور که یادآورى شد فکر آدمى پیوسته در معرض خطاء و لغزش است . همانگونه که مزاج انسان از طریق طبیعى منحرف مى شود فکر نیز ممکن است از راه صحیح انحراف حاصل کند و بجاى کشف حقائق و حل معضلات مشکلات و دشواریهایى بیافریند.

بنابراین آدمى براى کشف حقیقت و مصون ماندن از خطاى در فکر نیازمند به اصول و قواعدى است که او را راهنما و راهبر باشد. براى

تشخیص خطاهاى ممکن در فکرابتدا باید نگاهى به معنى و سیر عملى آن داشته باشیم .

تفکر عبارت است از مربوط کردن چند معلوم بیکدیگر براى بدست آوردن معلوم تازه و تبدیل کردن یک مجهول به معلوم .

پس ذهن انسان آنگاه که تفکر مى کند وامورى را مقدمه براى امر دیگر قرار مى دهد ممکن است صحیح عمل کرده و ممکن است دچار خطاء گردد. خطاء در تفکر ریشه در یکى از دو مطلب ذیل مى تواند داشته باشد:

1. مقدماتى که پایه واساس قرار گرفته اشتباه بوده وازاتقان واستحکام لازم برخوردار نبوده باشد.

2.نظم و شکل و صورتى که به مقدمات داده شده ممکن است غلط باشد یعنى مقدمات و مصالح درست بوده ولى شکل استدلال غلط باشد. به تعبیر دیگر: یک استدلال در عالم ذهن همانند. یک ساختمان است . یک ساختمان آنگاه بى عیب و نقص است که هم مصالح آن سالم باشد و هم شکل آن روى اصول مهندسى درست انجام پذیرفته باشد.اگر هر یک ازاین دو ناقص باشد این بناء سالم و قابل اعتماد خواهد بود. فکر آدمى هم داراى یک سلسه مواد و مصالحى است که ذهن به آنها شکل و صورت داده است . آنگاه فکر از هر جهت بى عیب و نقص خواهد بود که هم صورت و هم موادى را که براى یک اندیشه صحیح لازم است بخوبى همراه داشته باشد.

براى جلوگیرى از خطاء در صورت و تنظیم مقدمات دانشمندان تلاشهاى بسیارى کرده و قواعد و قوانینى را تنظیم نموده و به رشته تحریر در آورده اند تاانسان را در کیفیت تنظیم معلومات خود تا رسیدن به معلومات دیگرى کمک نمایند ازاین رو در تعریف منطق با همه اختلافات در تعبیر این مطلب مورد اتفاق است که : منطق قانون صحیح فکر کردن و وسیله سنجش خطاء در اندیشه است . علماء منطق با تلاش خود توانسته اند شکل ظاهر و صورت اندیشه انسان را سامان داده و به تبیین خطاهاى آن بپردازند

آنچه را که برخى در نقد منطق ارسطو گفته اند که اگر منطق ذهن را از خطاء نگاه مى دارد پس اختلاف علماء و فلاسفه که خود مجهز به این علم انداز چه سرچشمه مى گیرد؟ صحیح نیست زیرا منطق ارسطو منطق صورى است . فایده آن صیانت ذهن از خطاى در صورت و شکل است و کارى به مواد و خطاى در مقدمات ندارد 1 .این اختلاف نظرها بین دانشمندان و علمائى که به منطق ارسطو پاى بندند نوعااز خطاء واشتباه در ماده و محتواى قضایا سرچشمه مى گیرد نه صورت .

منطق عملى بر خلاف منطق صورى به محتویات و ماده فکر توجه دارد نه صورت . در تعریف آن چنین آمده است

منطق عملى یا ( اعمالى ) قوانین مخصوص را که فکر براى یافتن حقیقت در مورد خاص باید

از آنها تبعیت کند مطالعه مى نماید مثلا ما در ریاضیات که افکار را بهم مربوط مى سازیم . درس شیمى که آزمایش مى کنیم و در تاریخ که مدارک را نقادى مى کنیم حقیقت را به یک وجه و به یک طریق جستجو نمى کنیم بلکه در مورد هر یک از آنها راه و روش معینى را براى رسیدن به منظور در پیش مى گیریم ازاین روى غالبا منطق علمى را به مطالعه و علم مطابقت فکر با موضوعهاى خود و یا علم حقیقت تعریف کرده اند.

بدین طریق منطق صورى متوجه استدلال است و به قالبهاى فکرى صرف نظراز محتویات آن توجه دارد اما منطق عملى یا (متدلوژى ) به محتویات فکر و آنچه در قالبهاى مذکور ریخته مى شود توجه دارد. به این معنى که روشن تحقیق را بر حسب این که موضوع مورد تفکراز مقوله کمیات یااجسام طبیعى یاامور نفسانى و یااموراجتماعى باشد تعیین مى کند. بر خلاف قوانین منطق صورى که قوانینى است مطالق و قابل تطبیق بر همه موارد. منطق عملى قوانینى است اختصاصى و تابع موضوع و ماده مورد تحقیق و برحسب آن متفاوت است . آیااین دو منطق در راه تحقق غرضى که براى آن نگاشته شده اند موفق بوده اند یا نه ؟اگر نه نقض وابرام هائى که وارد گردید کدام است از موضوع مقاله خارج و مطلبى است که در جاى خود در خور توجه . آنچه مسلم است مجهز بودن به منطق و داشتن آن فکرانسان را به تمام معنى ازانحراف و لغزش باز نداشته و تجربه نشان مى دهد که در راه تفکر واندیشیدن دامها و موانع بسیاراست که آگاهى ازاین موانع و شناخت چگونگى مبارزه با آن ذهن هر متفکرى را بخود متوجه مى سازد.

در همین راستا دکارت فیلسوف آلمانى دراصول چهارگانه اى که براى رسیدن به حقیقت بیان مى کند مى گوید:

[ هیچ چیزى را حقیقت ندانم مگر آن که بر من بدیهى باشد و در تصدیقات از شتابزدگى و سبق ذهنى و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آن را 3که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ گونه شک و شبهه اى در آن نماند].

سخن دکارت دراین چند مطلب خلاصه مى شود:

1. چیزى که قطعى و یقینى نباشد نباید بر آن اعتماد کرد. ( اجتناب از جهل ).

2. ذهن رااز عجله و شتابزدگى باز دارد.

3.از تمایل به هوى و هوسها بپرهیزد.

آنچه وى یادآور شده است تنهااندکى از دهها آفت و موانعى است که اندیشه انسان را تهدید مى کند و موجبات انحراف آن را فراهم مى سازد.

اسلام به اندیشه انسان توجه بسیار مبذول داشته و آفات و موانع و لغزشگاههاى اندیشه را در سطحى وسیع و با دیدى عمیق مورد توجه قرار داده است . با دید عمیق مورد توجه قرار داده است . با دید وحى که از جانب خداوندگارانسان و آفریننده او سرچمشه مى گیرد به تشریح ویژگیهاى روحى و روانى او پرداخته است .
معلوم است که انسان هر چند در تفکر قوى مى باشد چون خود در داخل این مجموعه و جزئى از آن است واز طرفى شناخت بشر هم بدون کمک گرفتن از آفریدگارانسان میسر نیست نمى تواند به ارزیابى همه جانبه او بپردازد و به سر و نهان و دامهاى نامرئى بر سر راه او پى ببرد از این رو در قوانین و دستورات اسلام و سایر مکاتب الهى در تشریع ویژگیهاى انسان به چیزهائى اشارت رفته است که ذهن بشر کمتر بدان دست یافته است و در راه پیش گیرى از هلاکت و ضلالت او دستوراتى ارائه داده اند که بشر با تحلیل ذهن خود نمى تواند بدان دست یازد.

درباره اندیشه انسان اسلام تنها به ذکر آفات و موانع اکتفا ننموده که در راستاى بهره ورى بیشتراز نیروى تفکر موضوعات شایسته تفکر را نیز پیشنهاد کرده و راههاى رشد و تکامل بخشیدن آن را نیز بیان داشته است .

متون اصیل اسلامى دراین زمینه به گونه اى گسترده نکته هاى بسیار ظریف و دقیقى را یادآور شده اند.ازابعاد گوناگون این نیروى بزرگ سخن گفته اند که به برخى از آنها در ذیل اشاره مى کنیم :

موانع تفکر
موانع تفکر واندیشه را مى توان به دو دسته تقسیم نمود:

1.امورى که وجود آن آدمى رااز واقعیت دور مى گرداند و انسان راازاندیشه ورى صحیح محروم مى سازد.

2.امورى که موجب تضعیف قوه تفکر واندیشمندى درانسان مى گردد و صفاى فکر و توانمندى اندیشه راازانسان سلب مى کند. در واقع فضاى جولان فکرى را مکدر کرده و حرکت فکر واندیشه را رهگیر مى شود. گر چه شناخت هر دو دسته در راه خودسازى و آزادى تفکر لازم و ضرورى مى نماید لکن شناخت عوامل دسته اول از خصوصیت ویژه اى برخورداراست زیرا کجروى اندیشه راه را بر حقیقت بسته و ممکن است سالک بجاى کعبه راه شرک را در پیش گرفته و بجاى حقیقت سر بر آستانه باطل فرود آورد. بدین جهت اسلام بیشترین توجه را به آن کرده است .این موانع را سرچشمه هائى است که شناخت آنها مى تواند ما را در مبارزه با آن یارى کند.

موانع تفکر یااز ناهنجارى در بینش سرچشمه مى گیرد همچون نادانى ظن و گمان و ... یاازاختلال در خصلت هاى درونى بر مى خیزد چون هوى و هوس و ... یاازاسباب و عوامل خارجى نشات مى گیرد. موانعى که از ناهنجاریها در بینش سرچشمه مى گیرد ازاین قرارند:

1. جهالت و نادانى : جهل و نادانى یکى از موانع تفکر صحیح است . شخصى که نسبت به امرى علم ندارد چگونه مى تواند در رابطه با آن
بیندیشد و یااگراندیشه کند صحیح اندیشه کند.

در میان بدترین جهالتهااز جهل مرکب مى توان یاد کرد. جاهل مرکب اندیشه خود را حق و صواب تصور کرده و حاضر به تحقیق و تفکر در پیرامون آن نیست . با عقائد واندیشه هاى دیگر به مخالفت برخاسته تا جائى که در دامن باطل فرو مى غلطد. روشن است فردى که تمام جوانب را ادارک نکرده و یااطلاع ناقص دارد نمى تواند تفکر واندیشه راه صواب را بپیماید و درست داورى کند.

بدین جهت اسلام در راه مبارزه با جهالت از پیروانش تفقه سیر و مطالعه در آفاق انفس تاریخ و جهان را طلب مى کند. باارشاد و اندرز انسان راازاندیشه و قضاوت درباره آنچه که آگاهى بدان ندارد منع مى کند:

لاتقف مالیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسوولا....
یعنى : به آنچه علم ندارى دل مبند که انسان در مقابل دینى و شنیدنى و آنچه در دل دارد مسوول است .

پس بهتر آن که :انسان در برابر آنچه نمى داند بصراحت بگوید: [نمى دانم] که این فرد و جامعه رااز آفات و خطرات مصون مى دارد. بگفته حضرت امیر( ع) [ لوسکت من لایعلم سقط الاختلاف] 5

2. گمان و پندار: ظن و گمان گر چه درجه اى بالاتراز جهالت است ولى حق نما نیست ازاین روى براى یک متفکر تکیه گاه درستى نیست .

تاکیداسلام بر پیروى از علم و یقین و بدور ماندن از گمان بر همین پایه است که اگر متفکران بر یقیین پویند و مشى آنان براساس علم و یقیین باشد درصد خطا بشدت کاهش پیدا خواهد کرد. قرآن اساس استدلال ها و ریشه انحراف کفار را پیروى از ظن و گمان مطرح کرده است :

وان تطع اکثر من فى ارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الاالظن و ان هم الایخرصون .
یعنى :اگرازاکثریت مردم روى زمین پیروى کنى تو را گمراه مى کنند زیرا آنان پیروى از گمان کرده و براساس حدس و تخمین نظر مى دهند.

اندیشه وقتى که در مردابه پیروى و حرکت براساس نظراکثریت فرو رود مرگش حتمى است در مسائل اساسى زندگى و سرنوشت ساز نمى توان بر تکیه گاه میان تهى و موریان خورده دل بست . خداوند در قرآن پیامبرش را به این نکته اساسى توجه داده وامر فرموده است که : فقط براساس علم مشى کند.

ابن سینا که دراین مکتب دانش اندوخته است در نمط نهم اشارات مى گوید:

[ هر کس چیزى را بدون دلیل بگوید و یا بپذیرد از جرگه و گروه انسانها خارج شده

است] .

انسان وقتى نمود پیدا مى کند و در جرگه انسانها قرار مى گیرد واز بهائم تمییز داده مى شود که منش او براساس علم و براهین باشد.

3. شتاب زدگى در داورى :اظهار واندیشه درست و داورى صحیح توجه و مدارک و مستنداتى را باید که بدون آن قضاوت نادرست است . شتاب زدگى اندیشه رااز مسیر فطرى و طبیعى خودش دور مى کند و موجب گمراهى و ضلالت فرد مى گردد. شاهد بر مدعى طیف وسیعى ازانسانهاست که بخاطر شتاب در داورى واظهار نظر راه خطا را پیموده اند و تیره روز شده اند. قرآن شتاب زدگى دراندیشه و قضاوت را یکى از علل انحطاط و بى ایمانى کفار مى داند:

[ویدع الانسان بالشر دعائه بالخیر وکان الانسان عجولا] 7 .

یعنى :انسان بواسطه شتاب زدگى سراغ بدیها مى رود آنگونه که سراغ خوبیها مى رود.

شتاب زدگى درک صحیح و قدرت تشخیص حق از باطل و خیراز شر رااز انسان مى گیرد. که این مى تواند بزرگترین عامل انحطاط فکر وانحراف از مسیر صحیح اندیشیدن باشد.

مرحوم علامه طباطبائى درذیل آیه مذکور مى فرمایند: مراداز عجول بودن انسان این است که :

[ هرگاه چیزى را مى طلبد با آرامش خاطر سراغ آن نمى رود و پیرامون صلاح و فساد ن تفکر نمى کند تا پس از آشکار شدن جهات خیر آن را طلب کند بلکه به محض این که چیزى توجه او را جلب کرد بدون دقت و بررسى سراغ آن مى رود انسان عجول نمى تواند فرق بین خیر و شر بگذارد. چنان بسوى باطل حرکت مى کند گوئى بسوى حق مى رود]. 8

با توجه به مطالب فوق به این نتیجه مى رسیم : که شتاب زدگى مانع و رادع درست اندیشیدن و باعث انحراف آن از مسیر درست است .

4. تقلید کورکورانه : بسیارى از مردم راه و رسمى را که در میان نیاکان خود مرسوم بوده است بدون تامل واندیشه پذیرفته اند.این دلبستگى و پذیرش بدون اندیشه و متعصبانه فکر آنان را به بند کشیده و مقام داورى بر تفکر درست آنان غلبه کرده است . شواهد بسیارى در دست است که یکى از عوامل عقب ماندگى فکرىمردمان و مانع درست اندیشیدن آنان اتکاء به آداب و سنن غلط نیاکانشان بوده است .از جمله قرآن کریم در رابطه بااین گروه مى فرماید:

اذا قیل لهم اتیعوا ماانزل الله قالوا بل نتبع ماالفینا علیهم آبائنا 9 .
یعنى : هنگامى که به آنان گفته مى شود آنچه را خداوند فرستاده است پیروى کنید
مى گویند ما همان راهى که پدرانمان بر آن بودند پیروى مى کنیم .

قرآن راه مبارزه با آن را تعقل واندیشه صحیح و رها شدن و بدور ماندن از سیطره تقدس آباء و گذشتگان دانسته و تفکر در آفاق وانفس و سیر در زمین را براى آشنائى باافکار ملتها و علوم در شکستن دیواره وحشت ناشى ازاین تقدس موثر مى داند. با نکوش از بردگى انسان در برابر تاریخ یا محیط زندگى او را به رهائى فکرى و آزاداندیشى در برابراین سیطره فرا مى خواند و راه صحیح تفکر و بدور ماندن از موانع را براى دست یابى به حقائق به وى مى آموزد.

شخصیت زدگى :از موانع تفکر صحیح شخصیت زدگى است . مقصوداز آن نه بدور ماندن از تجربیات و پیروى از بزرگان دانش است که خودازاسباب راهیابى و مقدمه تفکر صحیح است بلکه پیروى مانع اندیشه صحیح مى شود که براساس معیار صحیح پیروى از صاحبان دانش و فن نباشد. مقلد خود واندیه خود را در شعاع دانش مقلد هیچ بینگارد. راز عدم پیروى بسیارازانسانها از پیامبران بزرگ الهى در همین امراست . قرآن از زبان مردمانى که بدین علت گمراه مى شوند مى گوید:[ انااطعنا سادتنا و کبرائنا فاضوناالسبیلا]. 10

آنچه اسلام براى نجات ازاین وادى ظلمت مطرح کرده است حق محورى در مقابل شخصیت محورى است توجه به[ ماقال] به جاى[ من قال] و تبعیت از گفتاراحسن به جاى توجه به گوینده تشویق به دلیل جویى و علت خواهى . آنچه قرآن انسانها را به آن رهنمون مى شود حیات بخش ترین عاملى است که افراد رااز قرار گرفتن در جاذبه شخصیتها گروهها و ... برحذر مى دارد بدین جهت اسلام ارزش هر شناختى را وابسته به ارزش آن واقعیت دانسته نه پدیده هائى که او را در بر گرفته است .

6. یکسونگرى :از بزرگترین عوامل انحراف تفکر و سیراندیشه در مسائل حیاتى انسان کانالیزه شدن فکر واندیشه در موضوع و جهت خاص و غفلت از سایر موضوعات است .از آنجا که مسائل حیاتى انسان بطور کل ازارتباط و وابستگى ویژه اى برخوردارند طبعااندیشیدن در موضوعى و غفلت از سایر موضوعات دیگر موجب نقصان اندیشه وانحراف در آن خواهد بود گر چه آن موضوع خاص بخودى خودازاهمیت والائى برخوردار باشد. بااین توجه اندیشیدن در هر یک از مسائل حیاتى انسان که غفلت و بى توجهى از سایر مسائل را به دنبال داشته باشد آفتى است براى اندیشه انسان . نمونه بارزاین جریانها در عصر ما تفکر ماشینى است که به صورت یک آفت عمومى اندیشه انسانها را تهدید مى کند. در نظامهاى مسلط بر جهان فرهنگ واندیشه مردمان به یک سو گرایش پیدا کرده و در پیچ و خمهاى ماشین و تکنیک هضم شده است .این فرهنگ حاکم آنان رااز تفکر در آنچه

پیرامون آنان مى گذرد از بردگى مستقیم و غیرمستقیمى که بدان دچارند غافل کرده است . امروز بسیارى ازاندیشه ها همچون کالائى بخس بفروش مى رسد و حاصل این تلاشها بجاى راه یابى و بوجود آوردن فرهنگ سالم که به رشد عقلائى جامعه کمک کند به انبوه ثروت ثروتمندان و بردگى گروهى دیگر مى انجامد.این فرهنگ مسخ شده در نهایت به زیان اجتماع انجامیده و فرهنگیان رااز ملت جدا کرده و به بى تفاوتى دچار خواهد کرد.این همان خطرى است که امام امت آن را پیش بینى کرده و به فرهنگیان و دانشگاهیان و دانشجویان گوش زد کردند که : در مسائل علمى غرق نگردیده واز سیاست اداره جامعه فاصله نگیرند. درباره امور سیاسى و نحوه اداره کشوراظهار نظر نمایند و یادآور شدند که یکسونگرى مراکز صنعتى و هضم آنان در پیچ و خم صنعت دور ماندن از میدان اجتماع و مردم را بدنبال داشته و همان خطرى را برایمان به ارمغان خواهد آورد که امروزه مراکز فرهنگى در غرب و شرق بدان دچار هستند .

خصلت هاى ناپسند
خصلت هاى نفسانى انسان که شامل خواسته ها و هواهاى او مى باشد مهم ترین عامل براى لغزش و خطاء در تفکر نتیجه بخش مى باشد.انسانى مى تواند درست به تفکر بنشیند که در آزادى کامل از همه موانع و دامها بسر برده و بى طرفى خود را نسبت به همه کششها و جاذبه هاى نفسانى حفظ کند تا هیچگاه سایه حرص و طمع و کبر و غرور و عشق و شهوت او را نسبت به آنچه مى اندیشد دگرگون نکرده واو را نلغزاند ریشه بسیارى از خطاها و فرو غلطیدن در دامهاى باطل را باید دراین کمین گاه جستجو کرد. برخى از خصلتهاى ناپسند بدین قراراست:

1. تکبر و غرور:از دیگر موانع رشد فکر و راه یابى دراندیشه تکبر است واین مانع گاه به حدى در روزنه هاى اندیشه انسان رسوخ مى کند که مانع دریافت هرگونه حق و حقیقت گردیده و در حد نازل تر اندیشه را آلوده و مغشوش مى سازد.انسانى که اندیشه خود را برترین و آن رااز هرگونه عیب و نقص مبرى مى داند این نگرش دراندیشه اش تاثیر گذاشته واو را در داورى و تفکر به اشتباه مى اندازد زیراانسان خودبین خود رااز مشور با دیگران و بهره گیرى ازاندیشه هاى آنان بى نیاز دانسته و نسبت به آنچه خود مى فهمند تعصب و جمود ورزیده واشتباها و خطاهاى خود را نادیده مى گیرد.

این باعث مى شود که گفتار دیگران را باطل واندیشه خود را حق بحساب مى آورد. به همین جهت على[ ع] مى فرماید:

شر آفات العقل الکبر. 11
بدترین آفتهاى عقل تکبراست .

و نیز مى فرماید:

[به هراندازه کبر و غرور به اندرون انسانى راه یابد به همان اندازه از عقل او بکاهد].

و منشا بسیارى از خطاهاى دراندیشه و باطل گرائى را باید در غرور و نخوت صاحب اندیشه جستجو کرد زیرا چنین انسانى حتى پس از دریافت حق براثر صعوبت قبول آن در مقابل آن موضوع گیرى کرده و براى مقابله به فریب خود مى پردازد. در سایه غرور و تکبر واقعیتها کم رنگ شده واندیشه ها راه انحراف را در پیش گرفته واز مسیر منطقى خود منحرف مى شوند.

بدین جهت اسلام با نکوهش از تکبر و غرور و تشویق به تواضع فروتنى عقل انسانى را آزاد ساخته واو را به رهائى از پاى بندى به خودخواهیهاى درونى فرا مى خواند.

2. تعصب و لجاجت :از آفات دیگراندیشه صحیح تعصب است . گاه براثر عشق و علاقه به چیزى انسان به مرتبه تعصب و تصلب مى رسد یعنى آنچنان تعصب ذهن و هوش او را پر کرده که با وجوداو عجین مى گردد که حتى پس از فهمیدن واقعیت ها حاضر به پذیرفتن آن نمى گردد. تعصب همچون پرده اى ضخیم دیدگاه انسان را مسحور ساخته و به وى اجازه نمى دهد تا واقعیت ها را آنچنان که هست ببیند و یا پذیراى انتقاد و یا گفتارى بر خلاف آن باشد.اندیشه او فقط آنچه را که با روان او یسو و در هم آمیخته است دیده و نقطه هاى معارض را تاریک نشان مى دهد. نتیجه این پدید آمدن روحیه مجادله واسکات خصم براى بزانو در آوردن او مى باشد:

درباره کفار قرآن کریم مى گوید:

وان یروا کل آیه لایومنوا بها حتى اذا جائوک یجادلونک. 13
هر نشانه اى را که ببینند باور نکرده و در وقت روبروشدن به جدال برخیزند.

على (ع) مىفرماید:

(اللجاج یفسد الرأى ...)(13)

مجادله و لجاج اندیشه و نظر را تباه مى سازد.البته اصرار و پافشارى بر حقیقت بعداز دریافت آن و تعصب بر حمایت و نصرت از آن امرى است ممدوح . آنچه که سد راه اندیشه و سبب انحراف آن مى باشد تعصب هاى کور و پافشارى و مجادله برامر باطل است که صاحبان خود را همیشه درانحراف نگهداشته و آنان رااز حقیقت دور مى گرداند

3. پیروى هوى و هوس :انسانى که بخواهد دراندیشه مستقیم بوده و راه انحراف را نپوید و در نتیجه از نیروى تعقل خود هدایت پذیرد باید خود رااز همه عبودیت ها و رقیت هاى نفسانى برهاند. حکومت هوس گاه آنچنان پى مى رود که بر نیروى اندیشه انسان غلبه کرده واو را بى اختیاراز مسیر صحیح خود منحرف ساخته تا جائى که دیده اش را بر واقعیت ها بسته واو را برده وار در مسیر شهوات و

خواسته هاى درونى گسیل مى دارد. تاریخ نشان داده است که چه بسیار قدرت خواهى ها و مقام طلبى ها و مال اندوزیها مردان بزرگى را بزبونى کشانده تا جائى که دیدگان خود را بر حق فرو بسته و در برابر آن ایستاده اند.

على[ ع] مى فرماید:

فار فضى الدنیا فان حب الدنیا یعمى و یصم و یذل الرقاب. 14
دنیا را بدورافکن که دوستى آن آدمى را کور و کر و گنگ کرده و انسان را ذلیل و خوار مى کند.

انسانى که دوست دارد دراندیشه بخطاء نرود باید بدوراز حکومت هوى و هوس به تفکر بنشیند تا مبادااندیشه هاى باطل خود را در لواى حق گرائى مستور ساخته و در باطن نیروى هوى و هوس براو فرمان براند. على[ ع] حالت این بیمار دلان کج اندیش را چنین به تصویر مى کشد:

قد خرقت الشهوات عقله واماتت الدنیا قلبه. 15
شهوت عقل او را دریده و دنیا قلبش را میرانده است .

و در بیانى دیگر مى فرماید که :

آفة العقل الهوى. 16
آفت عقل پیروى از هوى نفس است .

و چنین است که کشش هاى نفسانى و شهوت ها چنان عقل آدمى را بخود مشغول مى دارد که به چیزى جز بر آوردن خواسته هاى درونى نیندیشیده و جز خواسته هوس را حق نمى پندارد دنیاطلبى و رسیدن به منافع دنیوى همانند ریاست مال بر دیدگانش پرده نامرئى کشیده واو را بدلخواه خود بدین سو و آن سو مى کشاند.

عوامل خارجى
عوامل خارجى که درانحراف بینش انسان موثرافتاد و او راازاندیشه درست باز مى دارد بسیاراست . عواملى که با سلطه مرئى و نامرئى خود و برنامه هاى حساب شده ذهنها را به استخفاف کشانیده و درست اندیشیدن رااز مردم دریغ مى دارند از جمله :

1. رهبران فاسد: در مسیر تاریخ همیشه نفوذ رهبران فاسد و گمراه عاملى مهم در کج اندیشى و ضربه پذیرى اراده ها و بینشها بشمار آمده اند که مردمان را در حیطه ترس و وحشت قرار داده و یا به مسمومیت افکار آنان پرداخته اند. آنچنان دراین مسیر به پیش رفته اند که قدرت تفکر صحیح و زمینه آرامش فکرى و فضاى سالم آن رااز مردم سلب کرده و قدرت تحلیل و تجربه رااز مردم سلب کرده و قدرت تحلیل و تجزیه رااز اندیشه وافکار گرفته اند. تلقین ها و تحکم ها باعث گردیده که اندیشه ها بیکسو تفکر درست به آن منتهى گردد و منحرف شده و در تارهاى شیطانى اسیر گردند البته عامل خارجى بدون زمینه داخلى و روانى

کمتر مى تواند موثرافتد. ضعف هاى نفسانى و آسیب پذیرى امثال بنى اسرائیل است که اشخاصى همانند فرعون مى وانند آنان را به استخفاف کشانیده واستقلال و حریت ذاتى رااز آنان سلب کنند. عامل خارجى هر چند موثر و قوى باشد نمى تواند به سلب اختیار واراده و تفکرانسان منتهى گردد بلکه تسلیم پذیرى و ترسها و طعمها زمینه آن را فراهم مى سازند. .

2. تزویر:از عوامل که هم در تضعیف قوه عقلانى و هم در هدایت و ضلالت افکار موثراست تبلیغات در شکل هاى گوناگون آن است . هیجانات تبلیغاتى و تاثیرات روانى مى توانداختیار ازاندیشه سلب و ناخوآگاه او را به این سو و آن سو بکشاند. چه بسیار انسانهائى که ازاین راه به استحمار دیگران پرداخته و به قصداز بین بردن حس تفکر و شعورانسانى با برنامه هاى کاذب و هیجان انگیز مجال تفکر رااز آنان گرفته و بجاى فرصت دادن براى تحلیل و تفکر و انتخاب آنان را تبدیل به موجوداتى مى کنند که به تعبیر قرآن کور و کر شده و گویااصلا قدرت تعقل ندارند.انسانهاى مسخ شده همچون ابزارى بى جان دراختیار آنها قرار مى گلایرند.از آنجا که مسوولیت و تعهداز تفکر بر مى خیزد. تااندیشه مندى درست نباشدانسان پا رااز محدوده غرائز ننهاده و به ارزش واقعى خود پى نبرده و در نتیجه به مسوولیتهاى الهى خود نمى تواند دست یابد.

البته مااستفاده از شیوه هاى تبلیغاتى را نفى نکرده ولى معتقدیم که باید بااسلوب و روشهاى صحیح انجام پذیرد تا به رشد و تکامل افکار وانتخاب احسن کمک کند و آنچه باید بیشتر به آن توجه شود آماده سازى مردم براى تفکر و تصمیم گیرى است نه بجاى مردم براى تفکر و تصمیم گیرى است نه بجاى مردم فکر کردن . تبلیغات در شکل فعلى جز هیجانهاى زودگذر چیزى براى مردم به ارمغان جز هیجانهاى زودگذر چیزى براى مردم به ارمغان نمى آورد. باید مطالبى که در رسانه ها و وسائل تبلیغاتى دیگر مطرح مى شود همراه با فرصت تفکر واستدلال و ریشه یابى رویدادها و حوادث باشد تا مردم خودادارک کرده و موقع فهمیدن علت ها و باید و نبایدها خود بدنبال حق بحرکت در آیند که نتیجه آن پدید آمدن جامعه اى متفکر و مبتکر خواهد بود.این همان روشى است که انبیاء عظم با مردم روبرو شده و به بارور کردن و رشد عقول و بیدار کردن حس تفکر مردم پرداختند.

بدین جهت شدیدترین تبلیغات دشمنان نتوانست درایمان و باور گروندگان به آنان تاثیر کرده یا موجوب شود که راه شک وارتداد را در پیش گیرند ازاین رو باید برنامه ریزى تبلیغاتى براساس خط مشى صحیح و بااستفاده از برنامه ها و تجارب انبیاءانجام پذیرد.

عوامل تضعیف
در بخش گذشته به عواملى اشارت رفت که انسان را در تفکر به خطاءانداخته و راه هدایت و درست اندیشى را بر وى مسدود مى سازند. چون

این مساله به هستى و سرنوشت انسان بستگى دارد اسلام به آن اهمیت فراوان داده است .از طرف دیگر موانع بسیارى وجود دارند که از توانائى قوه عاقله واندیشه انسان کاسته و آن را دچار ضعف و اختلال مى نمایند. فقر اشتغال بسیار بهره نگرفتن از قوه تفکر و ...از جمله این مانع هستند .

اسلام رسالت خود را هدایت انسان و تعالى در جسم و روان او مى داند. این مهم جز بر پایه عقول به انجام نرسد ازاین روى به سلامت قوه تفکر وارزیابى آن بها داده و باارشادات گوناگون به دور ساختن انسان ازاین موانع نیز پرداخته است که دراین جا به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :

بى توجهى : بى توجهى به نیروى تفکر واستفاده نکردن از آن به تضعیف قوه تفکر درانسان مى انجامد. کسانى که این قوه را تعطیل گذاشته و یا خود را مستغنى پنداشته و نیازى را براى تفکراحساس نمى کنند و در نتیجه به دنبال بر طرف کردن مشکلات و نیازهایشان حرکت نمى کنند شکى نیست که از حیثى قوه تفکر ضعیف اند.

بعکس بکارگیرى واستفاده از فکر بر توانمندى آن افزوده و آن را رشد مى دهد بنابراین احساس بى نیازى در بکارگیرى نیروى فکر و تعطیل گذاشتن آن موجب سستى و ضعف این قوه است . بدین جهت امام صادق[ ع] در برابر یکى از یارانش که به علت بى نیازى کسب و تجارت را کنار گذاشته واوقات خود را به بیکارى مى گذارند فرمود:

تجارت و کاراز سربگیر که بیکارى از عقل انسان مى کاهد. 17

چون در ترک تجارت و کار ترک تفکر مطرح است و در راه اشتغال بکارگیرى آن هر جامعه اى که قواى اندیشه را بکار نگیرد و براى بر طرف کردن نیازمندیها و یا رسیدن به تکامل اجتماعى و فرهنگى خود به تفکر ننشیند تبدیل به جامعه اى راکد و بى محتوى خواهد گشت . به همین جهت استعمارگران در کشورهاى تحت سلطه بااشباع کاذب و دور کردن آنان از برنامه هاى فرهنگى بکارگیرى اندیشه و قوه تعقل وابتکار رااز آنان سلب مى کنند.

اینکار را با مهارت و بااستفاده از تبلیغات هماهنگ و به رخ کشیدن برترى خود در زمینه هاى مختلف دنبال مى کنند تا جائى که احساس حقارت در مغزهاى انسان هاى تحت سلطه سایه افکنده واین خود کم بینى آنان را ازاستفاده درست ازافکار و بر طرف کردن نیازهاى خود باز مى دارد.

2. خستگى : گرفتاریها واشتغالات فکراز دیگر موانعى است که انسان رااز تفکر باز مى دارد.این ممکن است در قسمتهاى مختلفى از زندگى و برنامه هاى آن جلوه گر شود. مثل تحمیل کارهاى سخت و طاقت فرسا مشکلات

خانوادگى پراکندگى در کارها در کدورت ذهنى و رکود آن موثراست . آنگاه که فکرانسان دراشغال کارهاى مختلفى قرار دارد که فرصت رسیدگى به همه آنها را ندارد علاوه بر پائین آمدن کیفیت عمل اندیشه اش را نیز به تحلیل مى برد. معمولا کسانى که به کارهاى بسیار و نامتجانسى اشتغال دارند نتیجه کارهایشان ازاستحکام و کیفیت کمترى برخورداراست . بدین جهت یک متفکر براى تحقیق درست احتیاج به مطالعه کافى و فراغت دارد تا به همه جوانب آن رسیدگى کند.اشتغالات فکرى فراوان جز تشویش و پراکندگى ذهن و بلادت آن چیزى را به ارمغان نخواهد آورد .

3. فقر و نادارى :از علل و موانع دیگرى که آرامش فکر واندیشه را بهم زده و سبب پراکندگى فکر و حواس مى شود[ فقر و نادارى] است على[ ع] فقر را سبب نقصان در دین و پراکندگى نقل معرفى کرده است :

ان الفقر منقصه للدین و مدهشه للعقل. 18 .
کسى که از حداقل معاش زندگى برخوردار نیست واز نداشتن لوازم اولیه زندگى همچون نان مسکن لباس و ... در رنج است چطور مى تواند تفکر کرده و بیندیشند و تحقیق کند.انسانهائى که در تامین معاش خود گرفتارند و فکر آنهااو را بخود مشغول کرده است بیش از آن که متاثرازاندیشه و تفر باشد بسوى وعده هائى که بتوانداو را سیر کند شتاب مى کند و جز به نیز آنى خود فکر نمى کند که :

صاحب الحاجه اعمى لایرى الا حاجته. 19
انسان نیازمند نابینااست جز نیاز خود به چیز دیگرى نمى اندیشد.

براین اساس است که افراد بویژه محققان و معلمان و مربیان جامعه بایداز محیطى داراى آرامش و حداقل از داشتن لوازمى که آرامش آنان را بتواند برقرار سازد برخوردار باشند.استادى که در موضوعى در حال تحقیق بوده و یا به تعلیم و تعلم مشغول است اگر در زندگى شخصى در تلاطم باشد چگونه مى تواند به همه جووانب مطلب رسیدگى کند.این مطلب را اسلام درباره[ قاضى] به صراحت بیان داشته است .

[قاضى] مظهراعلاى انسان کاوشگر مى باشد و باید در موضوعات مهمى بفکر بپردازد و میزان حق از باطل باشد ازاین روى بایداز آرامش کامل برخوردار باشد تا مبدااحتیاجات زندگى وى را بلغزاند یا تلاطمهاى مادى و روحى او را درقضاوت به اشتباه اندازد.این که از مهم ترین موارد مصرف برخى از مالیاتهاى اسلامى و تعلیم و تعلم شمرده شده و نیز سفارش به تکریم صاحبان علم و دانش وامتیاز آنان در تبرعات بر دیگران نشان دهنده توجه اسلام به این مهم است .

4. شکم بارگى :افراط در خوردن و در لذتها غرق شدن نیز سبب بلادت و کودنى در ذهن

مى گردد.

انسانى که همه هم و فکرش پر کردن شکم باشد تفکرش از دقت کافى برخوردار نخواهد بود.

مرحوم فیض کاشانى درباره جوع مى گوید:

[سیرى زیاد سبب بلادت و کودنى ذهن و سبب کورى قلب مى گردد چون پرخورى سبب جمع شدن بخار در مغز مى گردد و همانند مستى این بخار اندک اندک معادن فکراو رااشغال کرده و به سنگینى و قساوت قلب مى انجامد]. 20 .

پیامبراکرم[ ص] مى فرماید:

من اجاع بطنه عظمت فکرته و فطن قلبه. 21
گرسنه نگهداشتن شکم سبب رشد فکرى و زیرگى قلب است .

حضرت لقمان[ ع] نیزاین توصیه را به فرزندش دارد:

اذاامتلات المعده نامت الفکره. 22
آنگاه که معده پر شد فکر مى خوابد.

بنابراین همانگونه که فقر و نادارى واشتغال فکر به آن موجب تضعیف فکراست پرخورى و شکمبارگى نیز عامل دیگر در کدورت فکر و ضعف آن بشمار مى آید.انسان در عین دور ماندن از فقر بایداز غرق شدن در شکمبارگى نیز بپرهیزد.

5. زیستن رویا گونه : در مکتب اسلام آرزو به تنهائى مورد نکوهش نیست بلکه بى آرزو معنى و مفهومى ندارد. آنچه در روایات مورد نکوهش قرار گرفته وازاسباب سستى فکر واندیشه و مانع به کارگیرى آن شمرده شده است آرزوهاى بى پایان و دور و دراز وامیدهاى واهى است .

على[ ع] مى فرماید:

واعملوان الامل یسهى العقل و ینسى الذکر. 23
بدانید که آرزوى دراز فکر رااز فعالیت بازداشته و یاد خدا را به فراموشى مى سپارد.

بى توجهى به واقعیات موجود و بررسى و حل مشکلات و دل بستن به آرزوهاى دور اندیشه ها را به تعطیل مى کشاند واز رشد آن مى کاهد.این نوع آرزوها عقل رااندک اندک از کار بازداشته وانسان را در تارهاى غفلت گرفتار مى سازد.اوهام و خیالات بجاى تفکر و بازاندیشى نشسته و معادن فکرى رااشغال مى کند و در نتیجه او رااز رشد باز داشته و به تعطیل و رخوت دچار مى سازد و سبب کور شدن چشم بصیرت و فعالیت درباره وظایف و مسوولیت هائى است که بر دوش داریم .

الا مانى تعمى اعین البصائر. 24
6. همنشینى با نادانان :از دیگر عواملى که به تضعیف قوه تفکر مى انجامد معاشرت با نادانان و سفیهان است . همانطور که معاشرت و مشورت با صاحبان عقل واندیشه بر فکر انسان

مى افزاید معاشرت با نادانان و کسانى که غرق در دنیا هستند و مردگان روحى بشمار مى روند از رشد فکرى و عقلانى انسان مى کاهد. چه بسیاراز ضلالتها که معلول این همنشینى و تاثیر پذیریهاست .

من صحب جاهلا تنقص عقله. 25
معاشرت و همنشینى با نادانان از عقل مى کاهد.

منظوراز صحبت نه گفتگو به قصد هدایت که منظور مخالطه و همراهى با آنان است . گفتگو به قصدارشاد و هدایت نه تنهااز عقل انسانى نکاسته که باعث افزایش قوه تعقل و سبب رسیده به ثواب است .

تا بدینجا بگوشه اى از آفتها و موانعى که هر یک بگونه اى اندیشه انسان را در حصار و محدودیت خود قرار مى دادنداشارت رفت . روشن شد که سخن از آزادى اندیشه به معناى درست آن بدون شناخت آفتها ممکن نیست . انسانى مى تواند درست بنیدیشد و راه به حقیقت را بپوید که اندیشه خود رااز همه این دامهاى مرئى و نامرئى که او رااز مسیر منحرف مى سازد آزاد ساخته و بدورازاینها به تفکر بنشیند. در گفتار آینده به تلاش دیگرازاسلام در بعد راههاى پرورش فکر و شناخت زمینه هاى هر چه شکوفاتر شدن نیروى اندیشه سخن خواهد رفت.

 
پاورقى ها
1.علوم اسلامى منطق استاد مطهرى .98.
2.شناخت روش علوم یا فلسفه علمى فیلیسین شاله ترجمه یحیى مهدوى .25.
3.فرهنگ معین ج 5.535.
4.سوره اسراء آیه 34.
5.بحارالانوار ج 2.122.
6.سوره انعام آیه 116.
7.سوره اسراء آیه 11.
8. المیزان ج 12.51.
9.سوره مائده آیه 104.
10.سوره احزاب آیه 67.
11. غررالحکم .
12.سوره انعام آیه 25.
13. غررالحکم .
14.بحارالانوار ج 70.237.
15.نهج البلاغه خطبه 103.
16. غررالحکم .
17.وسائل الشیعه ج /06/12
18.نهج البلاغه حکمت 319.
19. همان مدرک خطبه 109.
20.محجه البیضاء ج 5.145.
21. همان مدرک ج 5.154.
22. همان مدرک .151
23.نهج البلاغه خطبه 86.
24. همان مدرک .
25.بحارالانوار ج 1.160 .