شناسائى برخى از تفاسیر عامه5

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


قسمت پنجم
از جمله تفاسیر مهم وارزشمند فرهنگ اسلامى تفسیر[ مفاتیح الغیب] است که اینک به[ التفسیرالکبیر] و[ تفسیر فخررازى] مشهوراست . گستردگى مباحث وسعت دامنه پژوهش و آکندگى آن از مطالب گونه گون باعث شده است که این تفسیر یکى از چند مرجع بسیار مهم در تفسیر و شناخت قرآن به شمار آید. جنبه هاى کلامى این تفسیر که پس ازاین به آن اشاره خواهیم کرد بارزترین جنبه آن است ولى درابعاد لغوى ادبى فقهى و شناخت اندیشه ها و نحله ها نیز تفسیرى سودمند و کارآمداست .

نقد و بررسى[ مفاتیح الغیب] و عرضه اندیشه هاى مفسر براساس آن با توجه به وسعت اندیشه و تحولى که مولف درافکار و آرائش داشته است مجالى فراختر مى طلبد ازاین روى آنچه دراین صفحات مى آید افزون بر یک نگاه گذرا و تحلیلى شتابزده نباید تلقى شود. سخن رااز چرائى و چگونگى تدوین[ مفاتیح الغیب] آغاز مى کنیم و درادامه گفتگو (به توفیق خداوند) به ابعاد آن مى پردازیم .

انگیزه نگارش[ مفاتیح الغیب]
فخرالدین رازى این تفسیر را در سالهاى پایانى عمرش نگاشته است 1 تفسیر[ مفاتیح الغیب] مقدمه و پیش درآمد مستقلى ندارد تا با تکیه به تصریح مولف انگیزه او را در نگارش بتوان یافت . در لابلاى صفحات کتاب

پر برگ و بار[ مفاتیح الغیب] بارهاى بار نقدها هجومها و گاه دشنامهاى نویسنده را به مخالفان فکرى و عقیدتى اش و همچنین حساسیتها و تلاشهاى وى دراثبات عقاید آراء و باورهاى خود و یاران و هم مسلکانش را - که به آنهااشاره خواهیم کرد مى تواند دید.

بدینسان آیاانگیزه نگارش وى از تفسیر بدان سانکه زمخشرى در انگیزه نگارش تفسیرش تصریح کرده است:[ دفاع ازاعتزالیان است ؟] دفاع ازاندیشه هاى اشعریان است یا آنچه اشاره در ضمن وصیت نامه اش آمده است :

من راهها و روشهاى کلامى و شیوه هاى فیلسوفان را نگریستم اما چیزى که همگون معارف و فوائد قرآن باشد در آنها نیافتم. 2

بدینسان فخرالدین رازى پس از سالها کنکاش در میادین اندیشه هاى گوناگون و تلاش در بازیافتن حقایق بالاخره به این نتیجه مى رسد که باید به دامن پر مهر قرآن باز گردد وازاین آبشخور زلال جان تشنه و شیفته اش را سیراب کند.اگر چنین است آیا به این هدف نائل شده است ؟ و تاویلها و تفسیرهاى وى گاهى او رااز هدف دور نداشته است ؟ سوالى است که خواننده تفسیر وى باید بدان پاسخ گوید. یااینکه هدف وى نشان دادن عظمت قرآن و عرضه معارف دریاوار و ناپیدا کرانه اوست و به نمایش گذاشتن جلوه هاى زیبا وابعاد گسترده حقایق نهفته دراعماق قرآن ؟ وى در آغاز سوره تفسیر سوره حمد مى گوید:

وقتى گفته بودم از سوره حمد و فوائد و نفائس آن ده هزار مساله مى توان استبناط کرد برخى از آزمندان و حسودان و گروهى از جهل مداران و گمراهان و معاندان دراین گفتار من به تردید نگریستند و گفتار مرا به آنچه خود با واژهاى میان تهى بدون هیچ گونه گره گشائى و تنقیح مبانى نگاشته اند مانند کردند ازاین روى این مقدمه را نگاشتم تا دلیلى باشد به امکان دست یابى به آنچه گفته بودم و تنبهى به آنحه بیان کردم .3

این بیان بخوبى روشنگر آن است که فخرالدین رازى با نگارش تفسیرش در پى آن است که اندیشه ها را به ابعاد ناپیدا کرانه قرآن رهنمون شود و نسلها و عصرها را به ژرفاى معانى و مقاصد آن متوجه سازد و این است که او در گستراندن ابعاد بحث در ذیل آیات و تطبیق دانشهاى گوناگون بر آیات قرآن از هیچ کوششى باز نمى ایستد.

شیوه تنظیم و نگارش[ مفاتیح الغیب]
فخرالدین رازى برخلاف بسیارى از مفسران که در آغاز سوره ها و درضمن مقدمه اى از نام یا نامهاى سوره مکى و یا مدنى بودن آن فضیلت قرائت سوره سخن مى گویند بدون هیچ مقدمه اى وارد تفسیر سوره مى شود و گاه در ضمن مقدمه اى کوتاه چشم انداز کلى سوره و یا بخشى از آن را بیان مى کند آنگاه ابعاد مختلف آیه و یا آیات را با دقت تمام به کوچکترین اجزاء

سازنده آن تجزیه مى کند واز همه وجود و زوایا بدان مى نگرد و زیر عناوین[ مساله] [ سوال] و ... جنبه هاى گونه گون آن را به بحث و بررسى مى کشد. وى از هر آنچه در تبیین و تفسیر آیات سودمند باشد بهره مى جوید. براى عقل جایگاه بلندى در تفسیر معتقداست امااز روشهاى عرفان و اشراقى نیز غافل نیست . بااین حال بهره فراوان و مرتبت نقل را نیز فراموش نمى کند واین است که براى شان نزولها اهمیت ویژه قائل است و در تفسیر آیات از آنها بهره قائل است و در تفسیر آیات از آنها بهره مى حوید. قرائتهاى مختلف در آیات را رسیدگى مى کند و مباحث کلامى را به گستردگى مى آورد و در مباحث فقهى نیزاهتمام مى ورزد. جنبه هاى ادبى بلاغى آیات از جمله ابعادى است که رازى بدانها توجه وافرى دارد و با باریک بینى و تبیین نظام و ترتیب و تناسب در سوره و آیات مى پردازد و در مناسبتهاى مختلف از آنها سخن مى گوید. فخررازى با این که هیچ موقعیت و مناسبتى را براى عرضه اندیشه ها وارد ساختن مسائل گوناگون علوم در تفسیراز دست نمى دهد بااین همه از یک سلسله بحثها که به پندارش سودمند نیست سرباز مى زند مثلا در ذیل آیه 73 از سوره بقره در تعیین مصداق[ بعض] در جمله[ فقلنااضربوه ببعضها] پس ازاشاره به اقوال مختلف دراین زمینه مى گوید:

[بى گمان به موضع خاصى قرآن دلالت نمى کنداگر خبر صحیحى دراین زمینه پیدا شود پذیرفته مى شود و گرنه سکوت از تعیین مصداق واجب خواهد بود].

و نیز در ذیل آیات مربوط به ساختن کشتى نوع و چگونگیهاى آن پس از ارائه دیدگاههاى مختلف واقوال گونه گون در زمان ساخت آن و حد و حدود کشتى مى گوید:

من کاوش دراینگونه مباحث را نمى پسندم چون نه در آموختن آنها سودى است و نه به آگاهى از آنها نیازى... 5 .

بدینسان رازى چنانکه درانگیزه نگارش اواز تفسیرش آمد به مباحثى روى مى آورد که در آوردگاه اندیشه سودمند باشد و در پى آن است که زیبائیها والائیها قرآن را عرضه کند و آنچه را به این مقصودها و مقصدها یارى نمى رساند نمى آورد و بیهوده لحظه ها را بر سر آنها تباه نمى کند .

نقص و تکمیل[ مفاتیح الغیب]
برخى از شرح حال نویسان و فهرست نگاران برآنند که فخررازى بر تکمیل 6[مفاتیح الغیب] توفیق نیافته و دیگران بر تتمیم آن همت گماشته اند. ابن خلکان ضمن شرح حال وى آورده است :

[ از جمله آثار وى[ تفسیر قرآن] است که در آن بسیارى از شگفتیها و شگرفیها را جمع کرده است و آن کتابى است بزرگ ولى آن را به پایان نبرده است] 7 .

حاجى خلیفه سخن ابن خلکان را آورده و

تایید کرده است و آنگاه اضافه کرده است که قاضى القضاه شهاب الدین یا شمسى الدین خلیل الخوئى الدمشقى و شیخ نجم الدین احمد بن محمدالقمولى با نوشتن تکمله هایى نقص آن را بر طرف کرده اند 8 .از جمله قرائنى که براین قول مى توان اقامه کرداین است که : در تفسیر چاپى موجود در ذیل آیه 24از سوره واقعه دوباراز فخر رازى با تعبیر[ رحمه الله] یاد شده است . 9 بهرحال شرح حال نگاران و تفسیر پژوهان دراین زمینه بحث کرده واستدلالهاى گونه گونى ارائه داده اند 10 که دراین مقام مجال تفصیل آن بحثها نیست .ازاین روى باارائه یکى دو دیدگاه در این موردازاین موضوع مى گذریم : دکتر محمدحسین ذهبى پس ازارائه نظریات مختلف بعنوان جمع اقوال مى گوید :

[ ممکن است بگوئیم فخررازى تفسیر را تا پایان سوره انبیاء نگاشته است و شهاب الدین خوئى به آهنگ تکمیل آن بقیه را شروع کرده و به سامان دادن آن توفیق نیافته است و پس از وى نجم الدین قمولى باقیمانده را نگاشته و تفسیر را تکمیل کرده است . و ممکن است هر کدام ازاین دو نفر مستقلا تکمله اى بر بقیه تفسیر نگاشته باشند]. 11

ذهبى با توجه به آنچه فخررازى ذیل آیه 6از سوره[ مائده] نوشته و گسترده بحث را به ذیل آیه اى از سوره[ بینه] ارجاع داده است 12 به توجیه پرداخته که ممکن است تفسیرى مستقل براین سوره و یا براین آیه نوشته باشد 13 ولى بااین همه این راه حل را سخن نهائى نمى پندارد و در پایان مى نویسد:

[خواننده این تفسیر در تمامت آن در شیوه نگارش و محتوى بحث و مسلک همگونى کاملى را مى نگرد و تفاوتى بین دو قسمت نمى یابد] 14 .

دکتر على محمدحسن العمارى که کتابى مفرد سودمند و دقیق در شرح حال و آثار فخررازى نگاشته است و پیشتراز آن یاد کردیم پس از بحثى دراز دامن و دقیق در این زمین بالاخره به این نتیجه مى رسد که :

[رازى شاگردان بسیارى داشته است تالیفات خود از جمله این تفسیر را بر آنان املاء مى کرده و چون این ناسخان از آبادیها و شهرهاى مختلف به رى آمده بودند احتمال دارد که برخى از آنان نسخه هاى ناقص را - تا بدانجا که خود نوشته بودند - به دیار خود برده اند بدینسان نسخه هائى ناقص از تفسیر کبیر بر جاى مانده و خوئى و یاقمولى بر آن نسخه هاى ناقص دست یافته اند و به تکمیل آنها همت گماشته اند ولى به هنگام چاپ نسخه کامل تفسیر در دست بوده و مبنا قرار گرفته است و تفسیر سوره واقعه چون در نسخه مبنا نبوده از تکمله ها سود جسته و تکمیل کرده اند] 15 .

دلیل قابل توجه نویسنده یاد شده دراین زمینه از جمله آن است که : مساله نقصان تفسیر تا پنجاه سال بعداز فوت رازى بهیچ روى مشهور نبوده است تا بدانجا که مولف محقق و دانشمندى

همانند اباشامه - که به پیراستگى واتقان نوشته هایش توجهى بلیغ داشت - مى گوید:

[بسیارى از شاگردان رازى به شام آمدند و در ملاقاتها و گفتگوها هیچکدام کوچکترین اشاره اى به ناقص ماندن تفسیر رازى نکردند.این مساله کوچکى نبوده است که بر نویسنده اى چونان اباشامه مخفى بماند. افزون براین وحدت سیاق یکدست بودن سراسر تفسیر کبیر نیز مى تواند دلیلى بر تکمیل آن باشد] 16 .

چنانکه پیشتر یادآورى کردیم زندگینامه نویسان و کتابشناسان دراین زمینه فراوان بحث کرده اند. آنچه دراینجا آمد نگاهى بود گذرا بر این موضوع .

[ مفاتیح الغیب در گفتار عالمان]
آوازه بلند فخررازى و جایگاه رفیع اثر جاودانه او (مفاتیح الغیب ) باعث شده است که درباره وى و آثارش بویژه[ تفسر کبیرش] بسیار سخن گفته شود. برخى از عالمان این تفسیر را ستوده اند و برخى دیگر بدان بدیده عیب جوئى نگریسته اند و بعضى دیگر نیز به انصاف در آن دقت کرده و بااعتراف به لغزشها و گاه یکسویه نگریهاى آن به اهمیت و عظمت آن خستو شده اند. سخن ابن خلکان را پیشتر آوردیم .

ابوحیان توحیدى مفسر و نحوى قرن هشتم هجرى به نقل از برخى عالمان مى گوید:

[در تفسیر فخررازى همه چیزاست بجز تفسیر] 17 .

سیوطى از مولفان بزرگ و قرآن شناسان بنام فرهنگ اسلامى ضمن گفتگواز مسلکهاى تفسیرى درباره این تفسیر نوشته است :

[صاحب دانشهاى عقلانى - بویژه امام فخرالدین - تفسیرش رااز گفتار حکمیان فیلسوفان و همگنان آنان آکنده مى سازد واز موضوعى به موضوعى دیگر مى پردازد. بدانسان که خواننده از ناهمگونى آیه با مورد تعجب مى کند] 18 .

ایگناس گلدستیهر در ضمن نقد و بررسى تفاسیر عقلانى درباره [مفاتیح الغیب] چنین نگاشته است :

[متکلم بزرگ و فیلسوف دینى فخرالدین رازى در تفسیر بزرگش بر قرآن یعنى[ مفاتیح الغیب] (که باید آنرا پایان تفسیرنگارى ثمربخش واصیل و بنیادین دانست ) به شیوه اى هر چه کاملتر به ادامه کوشش خود درو نقض استنباطهاى معتزله مى پردازد] 19 .

و بالاخره بایداز تفسیر پژوه عرب دکتر محمدحسین ذهبى یاد کرد که درباره آن نوشته است :

او به هر آیه اى از[ آیات الاحکام] که مى رسد آراء فقیهان را مى آورد و به ادله برهان ترویج مذهب خود (شافعى ) مى پردازد. در ضمن تفسیراستطردا به مباحث اصولى نحوى و بلاغى توجه مىکند .این که در این

زمینه ها به اندازه مطالب ریاضى و مسائل طبیعى سخن را نمى گسترد. بهرحال کتاب وى به یک دایره المعارف علم کلام و علام طبیعى مانند تراست 20 تا به تفسیر عادى .

برخى از عالمان و فهرست نگاران نیز درباره آن نوشته اند:

این تفسیر یکى از تفاسیر مفصل و جامعى است که مشتمل بر بسیارى از مطالب و مهمه تاریخى وادبى و کلامى و فقهى و غیره است و هر چه آدمى بخواهد در آن یافت مى شود. 21

برخى از تفسیر پژوهان و نویسندگان دیگر نیز تفسیر فخررازى را [جامع ترین اثر وى و یکى از چهار تفسیر مهم و طرازاول قرآن کریم] 22 دانسته اند ویا آنرا[ ازاجله کتب تفسیر] 23 تلقى کرده اند.

[ویژگیهاى مفاتیح الغیب]
تفسیر فخررازى از ویژگیاى برجستگیهائى برخورداراست که آن را در میان تفاسیر دیگر ممتاز ساخته است . بحثهاى طولانى گسترده نگرى در موضوعات در تفسیر وى بسیاراست . رازى تفسیر را به آوردگاهى تبدیل کرده است که در آن بااندیشه وران مختلف و مسلکها و مکتبهاى گونه گون مصاف مى دهد. در هر موضوعى اقوال مخالفان را مى آورد و به ارائه استدلالهاى آنان مى پردازد و آنگاه به نقد و بررسى و رد وایراد همت مى ورزد. گفتنى است که او غالبا در نقل اقوال وارائه مستندات و استدلالهاى صاحب اندیشه ها راه انصاف را پوییده است .این همه را غالبا آنچنان که صاحبان مسلکها واندیشه ها مى اندیشیده اند آورده و نه آنسان که خود مى پسندیده است ! تا بدانجا که برخى گفته اند:

[فخررازى در تبیین دیدگاههاى دیگران واستدلال بر آراء مخالفان تمام توان خویشرا به کار مى برده است و چون نوبت به تقریراستدلال آراء خودش مى رسیده از کار مى افتاده است]! 24 .

ویژگى دیگر تفسیر نقدایراد و بالاخره تشکیک دراقوال و آراء است .این شیوه فخررازى در تمام آثارش نمایان است و در تفسیر نیز ازاین روى برخى به طنز گفته اند:

[فخررازى شبهه را به[ نقد] مى آوردو جواب را به[ نسیه] حواله مى دهد] 25 .

در عرضه روایات و آثار نقد و بررسى را پیشه ساخته و غالبا به جرح و تعدیل پرداخته بدانسان که مى توان گفت از هیچ روایتى بدون درایت نگذشته است . حال دراین وادى چه اندازه موفق بوده و تا چه حد ره صواب پوییده است نکته اى دیگراست که بدان اشاره خواهیم کرد.

گستردگى مباحث فرعى واستطرادهاى بسیار یکى دیگراز ویژگیهاى تفسیر فخررازى است . و بالاخره سوال انگیزیها و[ ان قلت قلت] هاى کاوشگرانه او که بى گمان در بارورى اذهان و جولان اندیشه سودمند تواند بود
 
نیز برجستگى دیگراین تفسیراست .

افزون براینها بایداز توجه ویژه او به لطائف و دقایق تعبیرها و واژه گزینى هاى قرآن و نیزاز دقت ارجمند و کارآمد وى به[ تناسب سور و آیات یاد کرد] 26 . فخررازى تربیت آیات و تنسیق سور و تناسب معنوى وارتباط تنگانگ محتواى آنها را با هم از لطائف و زیبائیهاى قرآن تلقى کرده واین همه را جلوه اى ازاعجاز قرآن مى داند 27 و مى گوید:

[بیشترین لطافتها و ظرافتهاى قرآن در ترتیبها وارتباط سوره ها و آیات به ودیعت نهاده شده است]. 28

دراین باره در آغاز[ سوره قارعه] مى گوید:

[چون خداوند سوره پیشین را یاد کرد قیامت پایان داد در آغاز سوره بعدى از چگونگى قیامت آغاز کرده است] 29 .

نمونه این نکته نگریها باریک بینى ها و ظرافت یابیها در تناسب آیات و سور در[ مفاتیح الغیب] فراوان است . که بگفته العمارى اگر مجموعه آنچه را دراین زمینه فخررازى آورده است فراهم کنند کتابى مستقل را تشکیل خواهد داد 30 .

اینها و جزاینها نکته ها و ویژگیهائى است که[ مفاتیح الغیب] را بلند آوازه ساخته وانگیزه آن گشته است تا همه بدان رجوع کنند و مخالف و موافق در پژوهشهاى قرآنى آن را در پیش روى داشته باشند.

جایگاه عقل در[ مفاتیح الغیب]
تفسیر کبیر در رده بندى تفاسیر از روشنترین جلوه هاى[ تفسیر به راى] است .اندیشه ورى استدلال و تاویل و تلاش براى بازیابى معانى آیات با کاوشهاى عقلانى از سراسر[ مفاتیح الغیب] بروشنى پیداست . فخررازى در ذیل آیه 82از سوره بقره[ ...افلا یتدبرون القرآن]... مى گوید:

[ این آیه مخالف قول کسانى است که معتقدند قرآن را جز پیامبر و معصوم نمى فهمند چرا که اگر چنان بود چگونه منافقان مى توانستند با تدبر به معانى قرآن برسند... وافزون براین آیه روشنگر وجوب کاوش و اندیشه ورى واستدلال و فساد تقلید و باورهاى تنگ اندیشانه و سطحى نگرانه است] 31 .

او در ذیل آیه 5از سوره طه [ الرحمن على العرش استوى] و بهنگام لزوم تاویل ظواهر آیات آنگاه که بااستدلالهاى عقلانى در تناقى باشد مى گوید:

[لازم است ظاهر آیه را تاویل کرد و بمقتضى دلیل عقل رفتار نمود چرا که[ عقل] پایه و بنیاد حجیت نقل است چون تا با دلائل عقلانى وجود صانع و علم و قدرت خداوند و لزوم ارسال رسل ثابت نشود [ نقل] ثابت نخواهد بود. بدینسان ازاعتبارانداختن عقل نتیجه اش بى اعتبارى عقل و نقل خواهد بود ازاین روى چاره اى نیست جز آن که به صحت دلالت عقل باور کنیم و ظاهر[ نقل] را تاویل

نمائیم] 32 .

یکى ازجلوه روشن عقلانى فخرالدین رازى در تفسیر و بکارگیرى عقل در تبیین آیات بحثهاى کلامى و فلسفى و بهره ورى از آیات دراثبات عقاید و یا نقد در رد دیدگاههاى مخالفان است . فخررازى تلاش عظیمى را بکار بسته است تا آنچه رااعتزالیان کرامیان و شیعیان براى اثبات عقاید خود آورده اند رد کند. متقابلااز هیچ کوششى براى استدلال به آیات در اثبات عقاید خود و تاویل آنها براساس اندیشه ها و باورهاى اشعریان باز نایستاده است .

نکته دیگر باریک بینها و ظرافت اندیشیهاى او در تناسب آیات و سور است که بدان اشاره کردیم . بالاخره باید به سوال آفرینى ها و پرسش انگیزیهاى او توجه داد که در غالب صفات تفسیر به چشم مى خورد.او ابهامات آیات را در قالب سوال مطرح مى کند و آنگاه با حوصله تمام زوایاى احتمالات را مى کاود و به بحث و بررسى مى پردازد و بالاخره در پى رد نقد و پاسخ بر مى آید. بى گمان پرسشا و سوال آفرینیها در بارورى اندیشه ها و به میدان کشیدن کنکاشهاى عقلانى اگر سهم بیشترى از پاسخ یابى ها و جواب دادنها نداشته باشد بهره کمترى ندارد.

مسائل کلامى در[ مفاتیح الغیب]
تفسیر فخررازى را بازرترین جلوه تفسیر به راى دانسته اند که در آن ازابعاد مختلف فرهنگ اسلامى سخن رفته و بسیارى از معتقدات اندیشه هاى فخررازى توجیه قرآنى یافته است .

گواینکه برخى از نویسندگان - بدرستى - نوشته اند که : فخررازى .

[جاى جاى در تفسیر کبیر آشکار به روش صوفیانه مى گراید و یا دست کم شیوه کلامى را در مرحله نخستین در خداشناسى مى شمارد و تصریح مى کند که بایدازاین مرحله گذشت و به مرحله عالى - که چیزى جز تصوف نیست رسید] 33 .

اما تمام صفحات تفسیر وى آکنده از بحثهاى کلامى و جدال با مدعیان نحله ها و جریانهاى گونه گون است وازاین جهت تفسیر فخررازى گسترده ترین تفاسیراست . فخررازى قطعااشعرى مسلک است واین است که وى از هیچ فرصتى براى تثبیت عقاید خود و هجوم و مخالفانش بویژه معتزله و کرامیه چشم نمى پوشد.او در ذیل آیه 103از سوره انعام [لاتدرکه الابصار و هویدرک الابصار و هواللطیف الخبیر]. در ضمن بحثى طولانى سخن معتزلیان را مى آورد واستدلال آنان را مبنى بر[ عدم رویت خداوند] یاد مى کند آنگاه به نقد و بررسى ادله آنان مى پردازد. پس از آن که به پندار خود دلایل آنان را رد مى کند به ارائه دلایل خود در جواز رویت خداوند روى مى آورد و بااین همه تفصیل بحث را به مواضع دیگر حواله مى دهد. 34 مرحوم آیه الله سیدعبدالحسین شرف الدین دراثر ژرف و گرانقدرش [ کلمه حول الرویه] نقدهاى

رازى به معتزله و دلایل دیگرش را نقل کرده است و آنگاه تمامت آنهارا به دایره نقد ریخته و روشن ساخته است که آنچه را فخررازى استدلال و نقد نامیده است نیرنگى بیش نیست و مجموع آنها را تنها مى توان به[ سرابى] مانند کرد که تنها تشنگان اندیش را به خود مى خواند بدون این که سیراب کند. 35

فخررازى دراین مساله اصرار مى ورزد و براى اثبات آن پاى مى فشارد واز هر فرصتى براى تثبیت آن سود مى جویدلا وى در ذیل آیه 143از سوره اعراف [ ولما جاء موسى لمیقاتنا وعلمه ربه قال رب ارنى انطرالیک قال لن ترانى]... مى گوید:اصحاب ما معتقدند که این آیه نشانگر جواز رویت خداونداست . آنگاه شروع مى کند به استدلالهاى این دیدگاه . پس از دلیل اول ادله چهارگانه معتزلیان را مى آورد و به نقد و رد آنها مى پردازد. 35 تعصب فخر رازى به اشعریگرى و مخالفت شدید وى با معتزله گاهى عنا قلم رااز دستش مى رباید و باعث مى شود تا ضمن نقد آراء مخالفانش از آنان به زشتى یاد کند. وى در ضمن نقد دلائل اعتزالیان در ذیل همین آیه آورده است که :

[وجه اول آن که عاقلان اجماع دارند که در خداشناسى موسى[ ع] کمتراز [ اراذل] ! معتزله نبوده است] 36 .

بهرحال وى در ذیل این آیه به تفصیل از آراء مخالفان یاد مى کند و با ردادله آنان تلاش مى کند تا با تاویل و توجیه ثابت کند که این آیه نشانگر جواز رویت خداونداست و بالاخره پس از بحثى دراز دامن مى گوید:

[بدان که اصحاب ما مى گویند: رویت خداوند جایزاست نهایت از آنجا که موسى بدون اجازه این درخواست را کرد - و حسنات الابرار سیئات المقربین او خود را گناهکار یافت و توبه موسى ازاین است و نه از آنچه دیگران یاد کرده اند] 37 .

در آیاتى دیگر نیز که زمینه سخن دراین موضوع بوده او داد سخن داده و با تمام توان کوشیده است که این مطلب را به کرسى بنشاند. 38

درافعال انسان نیز که از روزگاران بسیار دوراز معرکه آراءترین مباحث کلامى بوده است تفسیر رازى بیانگراندیشه جبرى اشاعره است . فخررازى تصریح مى کند که :

[فعل از پیوند داعلى ( اراده ) به قدرت انجام مى گیرد و چون داعى آفریده خداست این حقیقت مسلم مى گردد که خدا آفریدگار کارهاى انسان نیز هست] 39

در لابلاى تفسیر کبیر گاهى مطالبى نیز توان یافت که بااین دیدگاه نمى سازد و نشانگر آن است که فخر رازى در تبیین افعال گاه براى یافتن راهى میانه نیز به کنکاش مى پرداخته است .از جمله در تفسیر سوره [حمد] مى گوید:

[آن که براین باوراست که تمام افعال انسان معلول توانائى اوست در ورطه قدرافتاده است و آن که بپنداردانسان توانائى انجام هیچ کارى

را ندارد به جبر گرائیده است . این دو راه هر دو کژ و ناصواب است . راه راست آن است که :انجام گرفتن کارارادى را از سوى انسان بپذیریم بااعتقاد به اینکه هر چه روى مى دهد معلول قضایاءالاهى است] 40 .

بااین همه درنگریستن به این تفسیر واندیشیدن در تمام مباحث مربوط به این موضوع روشنگر آن است که دراین میدان نیز آنچه تفکر حاکم براین تفسیراست اشعریگرى است و نه جز آن . یکى از نویسندگان که تحقیق ارجمندى را در زمینه آراء کلامى فخرالدین رازى سامان داده است مى نویسد:

[به نظر رازى توجه به مساله جبر واختیاراز دیدگاههاى مختلف نتایج مختلف به بار مى آورد. چنانکه اعتقاد داشتن به خدائى که به هر چیز تواناست و یگانه آفریدگاراشیاءاست انسان را به جبر معتقد مى سازد که کردارهاى ارادى انسان نیز بیرون از قلمرو آفرینش چنین آفریدگارى نمى تواند بود. در حالى که لازمه اثبات رسالت و پذیرش پیامبرى قبول اختیار آدمى است چرا که اگرانسان بر کردارهاى خود توانا نباشد چگونه مى توان او را مسوول دانست و برانگیخته شدن پیامبران و فرو فرستاده شدن کتب آسمانى چه سودى مى توان داشت ؟ بااین همه بررسى آثار رازى نشان مى دهد که میل دل وى به جانب جبراست و در بیشتر آثار خوداز دیدگاه جبرى دفاع مى کند] 40 .

آنچه این نویسنده درباره آثار رازى آورده است درباره[ تفسیر] نیز کاملا سادق است .این است که او در تفسیر آیه 285از سوره بقره و در ضمن گفتگواز[ صفات ثبوتى] خداوند مى گوید:

انسان مضطرى است در صورت مختار. 41

فخرالدین رازى گاهى هم از یکسو با توجه به دلایل عقلانى برخى از اندیشه ها را نمى پذیرد واز سوى دیگر با تصلب دراشعریگرى از ظرافتها و ژرفنگریها باز مى ماند.این است که در تفسیر برخى آیات بز تشکیک و نقد وایراد طرفى بر نمى بندد و ره بجائى نمى سپرد. وى در ذیل آیه 5 سروه طه[ الرحمن على العرش استوى] از سوئى دیدگاه[ مشبهه] را مبنى بر[ استواء خداوند بر عرش] و مالااعتقاد به[ تجسیم و تشبیه] را نپذیرفته و با دلایل متعددى آن را رد کرده است واز یک سوى سخن کسانى را که دراین آیه از یک طرف معتقد به[ تنزیه] شده اند واز دیگر سوى به منع[ تاویل] به نقد کشیده و لزوم تاویل در آیه را به اثبات رسانده است خود نیز به نظریه قاطعى دست نیافته است چرا که[ معناى] استیلا را براى[ استواء] نیز قابل نقد دانستند یادآورى کرده است که اگر[ استواء] به معناى[ اقتدار] باشداشکالات رفع خواهد شد. در پایان نیز سخن زمخشرى ( بیان اعتزالیان ) را آورده و آن را نیز نپذیرفته است . 42 بهرحال گاهى رازى در جستجوى راه یافتن به شناختى استوار و صحیح به آراءاعتزالیان مى گراید و سخن آنان را مى پذیرد

و گاهى نیز با نقد و رداندیشه معتزله واشاعره دیدگاه دیگرى را مى گزیند که صدالبته اینگونه اندیشیدنها گاهى سر از تشبیه در مى آورد و دیگر گاه به وادى ابهام گوئى و معما بافى مى کشد.

بارى سخن از جنبه هاى کلامى[ مفاتیح الغیب] گسترده تراز آن است که دراین صفحات بگنجد.از جمله نکات قابل توجه دراین بحث مساله رهبرى امامت و خلافت است . فخررازى در برخى آثار خود تصریح کرده است که :انعقادامامت و تعیین امام را یا بواسطه بیعت مى داند و یا به ترشیح امام پیشین واین که امام او را ولى بعداز خود قرار دهد و یا به اجماع حل و عقد 43 .او براى اثبات حجیت[ اجماع] و مالا تثبیت آنچه که به پندارش بدان خلافت خلیفه اول مشروعیت یافته است تلاش وسیعى بکار مى بندد. 44 . بااین همه از لابلاى صفحات تفسیر بخوبى مى توان فهمید که فخرالدین رازى زورگوئى و قلدرمابى در حاکمیت و غلبه زور درانعقادامامت را نمى پذیرد. ستم گرى و فسق واپسین در دوران امامت و رهبرى را نیز عامل عزل وانفصال حاکم از حکومت مى داند.اطاعت حاکم را جز در مسیر حق واجراى عدالت لازم نمى شمرد. 45 و همانند بسیارى از هم مسلکانش به اصالت زور و[ مشروعیت غلبه] نمى گراید واین از جنبه هاى مثبت[ مفاتیح الغیب] است . سخن از جنبه هاى کلامى تفسیر کبیر بدرازا کشید. هنوز هم نکات بسیارى است که مى توان مطرح کرد. پیشتر نیز یادآورى کردیم که جنبه هاى کلامى بارزترین و وسیع ترین بخش این تفسیراست و تفسیر براى فخرالدین رازى میدان مبارزه فکرى واندیشگى است با مخالفانش بویژه معتزله و کرامیه و دیگر جریانهاى فرهنگ اسلامى و غیر آنها. بدینسان مفاتیح الغیب در شناخت جریانهاى فکرى و آراء واندیشه هاى کلامى فرقه هاى گوناگون با توجه به چگونگى نگارش رازى که پیشتراز آن سخن گفتم یکى از بهترین و کارآمدترین منابع است .

مسائل فقهى در[ مفاتیح الغیب]
فخرالدین رازى از فقیهان زبردست شافعى است . وى به مذهب شافعى دلبستگى فراوانى داشت واز آن به شدت دفاع مى کرد. بدینسان طبیعى است که تفسیر وى نیزاز آیاتى که زمینه بحث دارد میدان اظهارنظر و بررسى و عرضه آراء شافعیان باشد و چنین نیز هست .او به مذهب حنبلى و مالکى توجه چندانى ندارد و بیشترین برخورد و درگیرى فقهى را با [حنفیه] دارد. رازى در ذیل[ آیات الاحکام] به تفصیل وارد بحث مى شود و با تمام توان در مقابل آراء[ حنفیان] مى ایستد.این نکته از همان آغازین صفحات تفسیر یعنى چگونگى قرائت[ بسم الله]... و [فاتحه الکتاب] بخوبى روشن است . در تفسیر بسیار گسترده[ سوره حمد] باب چهارم چنین است:[ فى المسائل الفقیهه المستنبطه من هذه السوره]. و در ذیل آن بحثى

است دراز دامن در مسائل فقهى مستقاداز[ سوره حمد] وارائه دیدگاهها و نقد و بررسى وانتخاب و گزینش . 46

مثلا ذیل آیه 114از سوره بقره [ ومن اظلم ممن منع مساجدالله ان یذکر لیهااسمه و سعى فى خرابها]... بمناسبت تفسیر جمله[ ...وسعى فى خرابها] بحث مفصلى آورده است پیرامون فضیلت مساجد واحکام آن 47 و در ذیل آیه 144از سوره بقره[ قدنرى تقلب وجهک فى السماء]... پس از تفسیر آیه به مباحث فقهى آن پرداخته واز جهات مختلف با توجه به اقوال فقهاء بحث مفصل وارجمند را سامان داده است 48 و در ذیل آیه 187 - 183از سوره بقره به گستردگى از روزه واحکام مربوط به آن سخن رانده است 49 و در ذیل آیه 173از سوره بقره [ انما حرم علیکم المیته والدم]... پس از بحثهاى ادبى تفسیرى و روائى مربوط به الفاظ آیه به استنباطهاى فقهى از آیه مى پردازند و در ضمن فصول و عناوین به تفصیل ازاحکام[ میته] وسائل مربوط به آن سخن مى راند 50 و در تفسیر آیه 178از سوره بقره[ یاایهاالذین آمنوا کتب علیکم القصاص]... پس از بحث از مقررات و آیه و شان نزول آن درباره[ قصاص] واحکام مربوط به آن مستوفى بحث مى کند 51 . گفتنى است که او در مباحث فقهى گاهى به فقه شیعه گراییده و براساس روایات اهل البیت[ ع] فتوى داده است که به مواردى اشاره خواهیم کرد. گزیده سخن که : هیچ آیه مربوط به احکام نیست که فخررازى در ذیل آن به بحثهاى فقهى نپردازد. بحثهاى فقهى وى گاهى بسیار مفصل وارزشمنداست گاهى نیز کوتاه و گذرا بدان سان که گاه بحثهاى وى با تفاسیر فقهى پهلو مى زند ازاین روى اگر تفسیر[ مفاتیح الغیب] از جمله تفاسیر[ آیات الاحکام] نیز شمرده شود پربیراه نیست .

جایگاه نقل در[ مفاتیح الغیب]
بااین که بیشترین آهنگ فخرالدین رازى در تفسیر کلامى و نقد و بررسى آراء در پرتواستدلالهاى عقلانى است اما مطالعه صفحات این تفسیر گرانقدر بخوبى نشانگر آن است که وى هرگزاز روایات و جایگاه آن در تبیین محتوى و مفهوم آیات غافل نیست . وى در تفسیر آیات به روایات پیامبر[ص] على[ ع] و گاهى ائمه معصومین و نیزاقوال و صحابه و تابعیان توجه مى کند واز آنها سود مى جوید ولى استشهاد واستناد به احادیث و عرضه روایات دراین تفسیر جلوه بارزى ندارد بى توجهى رازى به روایاتى که در فضیلت قرائت سوره ها آمده است (و غالبا پایه درستى نیز ندارد) 52 کاملا روشن است مفسران غالبا در آغاز تفسیر سوره هااین روایات را مى آورند و براساس آنها در چگونگى هاى سور و ثواب قرائت آنها سخن مى گویند ولى فخررازى ازاین شیوه روى برتافته و گویا تنها سوره اى که در آن این روش را معمول داشته است تفسیر سوره[ اخلاص] است .بااین همه

در شان نزولها قطعا روایات وارده را مى آرود بویژه اگر شان نزولى مربوط به جریانهاى زمان نزول باشد و درباره صحابه پیامبر یا کافران قریش سختى داشته باشد و یا تبیین آیه بدان متوقف گردد.او در نقل روایات به متن احادیث بسنده مى کند واز عرضه اسناد چشم مى پوشد.

اسرائیلیات در[ مفاتیح الغیب]
رازى حساسیت قابل توجهى در مقال اسرائیلیات دارد. وى اینگونه روایات را در پرتو آگاهیهاى کلامى واعتقادى به نقد مى کشد و چگونگى آنها را بررسى مى کند در عرضه آنها کمال احتیاط را معمول مى دارداو هر آنچه ازاینگونه روایات را که با عظمت شخصیت و عصمت پیامبران در تنافى یافته به دایره نقد ریخته و مالا خط بطلان کشیده است مثلا ذیل آیه 21 و 22از سوره[ ص] [ وهل اتک نبواالخصم اذ تسوروا المحراب اذ دخلوا على داود ففزع منهم]... اجمال آنچه را برخى از مفسران بویژه صاحبان تفاسیر نقلى آورده اند که (بهیچ روى با شخصیت والاى آن پیامبر بزرگوار همگون نیست .) مى آورد و آنگاه مى گوید:

[آنچه من بدان گردن مى نهم و مى پذیرم این است که این داستان از بنیاد باطل و کذب محض است] .

و آنگاه بدلایل بطلان آن مى پردازد و با توجه به آیات پیشین و در پرتو چه تابناک داود این صحنه آفرینى اسرائیلیات سازان را نقش بر آب مى کند و آنگاه داستان را بگونه اى مى آورد که نه تنها قدحى بر آن بزرگوار نیست که مدحى بلیغ است 53 .

و در ذیل آیه 34از همین سوره[ ولقدفتنا سلیمان والقینا على کرسیه جسدالله] مى گوید:[ اهل حشو] و[ ناقلان روایات] در شرح این واقعه سخنى دارند واهل دانش و تحقیق سخن دیگر آنگاه روایات وارده دراین زمینه را که قطعاازاباطیل اسرائیلیات است مى آورد و به نقد و رد آنها مى پردازد هوشمندانه و دقیق 54 . و در ذیل آیه 24از سوره یوسف [ ولقد همت به وهم بها لولاان راى برهان ربه]... مى گوید:این آیه از مهمترین آیاتى است که باید به آن توجه شود و بدقت بازنگرى و بررسى گردد. آنگاه وارد بحث مى شود و در پرتو مسائل اعتقادى کلامى و لزوم عصمت پیامبران و با توجه به آیات پیشین در ضمن بحثى مفصل و ژرف بى پایگى پندارهاى افسانه بافان را روشن مى سازد. 55 گاهى نیز با توجه دادن به این که کنکاش در تعیین مصادیق و توضیح موارد لزومى ندارداز کناراینگونه آثار مى گذرد و به بى اعتنائى و بى توجهى به آنها توصیه مى کند. وى در ذیل آیه 35از سوره بقره پس از بحثى سودمند در تبیین محتوى آیه در چگونگى[ شجره] مى گوید: در ظاهر آیات هیچگونه دلیلى بر تعیین آن نیست و لزومى هم ندارد 56 . در چگونگى وسوسه شیطان حضرت آدم و حوا را که میدان افسانه سرائى قصاصان است با تصریح به این که اینگونه آثار از

بافته هاى اسرائلیات آفرینان است مى گوید: باید به اینگونه آثار بى اعتناء بود و به آنها بى توجهى ننمود . 57

در ذیل آیات مربوط به سحر ساحران و عصاى موسى نیز با بى توجهى به آنچه از روایات ضعیف و غالبا مجهول آمده است به ظاهر آیات بسنده کرده مى گذرد 58 . گاهى نیز با عرضه اقوال هیچ طرف را نمى گزیند و یادآورى مى کند که در مواردى ازاین دست باید حقیقت را به خداوند وانهاد و سکوت کرد. مثلا در ذیل آیه 60از سوره بقره [ واذا ستسقى موسى لقومه فقلنااضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه]... در چگونگى[ عصا] و[ حجره] مى گوید: دراینگونه مباحث از آن روى که نص قاطع و حدیث معتبرى نیست باید سکوت را پیشه ساخت و علم آن را به خداوند وانهاد. 59 بااین همه دراین تفسیر نیز گاهى که عرضه این داستانها و قصه ها با بنیادهاى اعتقادى در تضاد نبوده و به احکام الاهى ارتباط نمى یابد اسرائیلیات آمده و مجعولات قصه سرایان و به تفسیر راه یافته است از جمله ذیل آیه 6 و 7 سوره الفجر [ الم ترکیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد] که مطمئنا آنچه درباره چگونگى این قوم و بناها و ساختمانهایشان آمده است ساخته ذهن بیمار اسرائیلیات آفرینان است60 .

بدینسان فخرالدین رازى در داستانهاى اقوام پیشین و قصه هاى پیامبران مفسرى است هوشمند که سره رااز ناسره باز مى شناسد و در ورطه هولناک جعل و کذب وافتراء گرفتار نمى آید.

مفاتیح الغیب واهل البیت
برخى از شرح حال نگاران شیعه بودن یا دست کم استبصار فخررازى را مطرح کرده اند 61 اما مطمئنا حقیقت جز آن است . فخررازى سنى اشعرى شافعى است و دراین راه متصلب و متعصب نیز هست . وى نه تنها در آثار مختلف و گونه گونى که درباره عقاید نگاشته است براین عقاید پاى مى فشارد بله در تفسیر که در سالهاى پایان عمرش نگاشته است نیز براثبات آراء پیشینش اصرار مى ورزد.او بارهاى بار در نصوص نشانگر ولایت و امامت علوى تشکیک کرده و تشکیکات وى از زمینه سازترین بحثهاى تردید وانکار دراین زمینه ها بوده است . وى در کتاب نهایه العقول تلاش مى کند تا[ تواتر] حدیث غدیر را منکر شود 62 وافزون بر آن مى کوشد تا نشان دهد که[ مولى] به معناى[ اولى بالتصرف] و[ منصرف درامور] درادبیات عرب استعمال نشده است . 63

طوماراینگونه بافته هاى بى پایه را (که برخى معتقدند تنگ اندیشى و بى اطلاعى فخررازى ازادبیات عرب باعث شده 64 و برخى دیگر تعصب شدید وى را منشاء آن ندانسته اند.) بسیارى از محققان و پژوهشگران در هم پیچیده و به وادى سسست بنیادترین اندیشه هاافکنده اندلا مطالب رازى را دراین موارد [ مرزبانان حماسه جاوید]

بویژه قهرمان خستگى ناپذیر میدان تحقیق و پژوهش آیه الله علامه میرحامد حسین هندى دراثر گرانسنگ و جاودانه اش[ عبقات الانوار]. 65 و نیز پژوهشگر نستوه و ژرف اندیش علامه امینى در[ الغدیر] 66 به دایره نقد ریخته و بنیاداندیشه ها وافکار و مطالبش را دراین زمینه در هم شکسته اند. آنچه را دراینجا بدان مى پردازیم بمقتضى موضوع مقاله مواردى است ازاین دست که در[ مفاتیح الغیب] آمده است .

فخرالدین رازى در ذیل آیه[ اکمال] تلاش عیثى به کارى مى بندد تا ثابت کند که این آیه درباره على[ ع] نازل نشده است 67 و در ذیل آیه تبلیغ در شان نزول آن ده قول را نقل مى کند که آخرین آنها بدینگونه است :

[ آیه در فضیلت على[ ع] نازل شده است و چون آیه نازل شد. پیامبر دستش را گرفت و فرمود:[ من کنت مولاه فعلى مولاه]... 68 .

فخررازى از آن همه اسناد گونه گون و روایات متعدد در این زمینه مى گذرد و بالاخره در پایان نیز با توجیهى ناموجه سعى مى کند ثابت کند که این آیه ارتباطى با[ ولایت] ندارد در ذیل آیه 214 از سوره شعراء یعنى [ آیه انذار] و حدیث معروف[ بدءالدعوه] آنچنان تحریفگرانه گذشته است که گویا هرگز چنین حادثه اى نبوده و چنین واقعه اى در هیچ منبع و مصدرى ثبت نشده است . 69 شگفتا! فخررازى که آنچنان به عرضه شان نزولها حساسیت مى ورزد چون به آیه 43 سوره رعد یعنى آیه[ شهادت] مى رسد که یقینا درباره على[ ع] است 70 بدون هیچگونه اشاره اى مى گذرد و بر حقیقت سرپوش مى افکند 71 .

و در ذیل آیه 274از سوره بقره ضمن این که روایت ابن عباس را درباره على[ ع] مى آورد بااین حال در پایان اقوال سعى مى کند آیه را تعمیم دهد و مصداق اصلى را بفراموشى بسپرد. 72 در ذیل آیه 55از سوره مائده[ انما ولیکم الله و رسوله]... سخن را مى گسترد و با تشکیک و تردید و درازگوئیهاى بى جا سعى بلیغى بکار مى بندد تا ثابت کند:اولا این آیه ارتباطى با على[ ع] ندارد وافزون بر آن نمى شوداز آن[ ولایت] و[ امامت] را استفاده کرد.

فخررازى این انکار تردید رااز محدوده آیات مربوط به ولایت مى گذراند و هرگاه مناسبتى پیش آید سعى مى کند موضوع نفى وانکار را در مقابل[ ولایت] را نشان دهد: وى ذیل آیه 15از سوره رعد [...ماواکم النار هى مولیکم و بئس المصیر] نیز به مناسبت کلمه [مولى] سعى مى کند ثابت کند که[ مولى] به معناى[ ولى] [ سرپرست] و [ اولى به تصرف] نیست و تصریح مى کند که چون سیدمرتضى دراثبات امامت على[ ع] به حدیث[ من کنت مولاه فعلى مولاه] استناد کرده است 74 این مطالب را آوردم تا روشن کنم که[ مولى] به معناى[ اولى] نیست تا بشود براى امامت على[ ع] به این حدیث استناد کرد در ذیل آیه 10 - 8 از سوره دهر [ ویطعمون الطعام]... شان

نزول را مى آورد و تصریح مى کند که آیه درباره اهل البیت است ولى با اینحال براساس سیاست[ تشریک] در فضائل سعى مى کند بگوید:[ اتقیاءاز صحابه] نیز در مفهوم آن داخلند 76 . رازى پا راازاین فراتر مى نهد و در مواردى از تفسیر به اثبات[ برترى ابوبکر] مى پردازد 77 که بى گمان این مطلب از بى پایه ترین مطالب تفسیراوست چرا که خود ابوبکر هم به برتریش بر على[ ع] معتقد نبود لذا پس از آنکه زمام امور را به ابوبکر سپردند در مقابل جمعیت فریاد زد:[ اقیلونى اقیلونى لست بخیرکم و على فیکم]. 78

بااین همه فخر رازى در تمام تفسیراز على[ ع] واهل البیت به احترام یاد مى کند و گاه در ضمن شان نزولها به فضائل و مناقب آنان مى پردازد: در ذیل آیه 207از سوره بقره[ و من الناس من یشرى]... در ضمن روایات شان نزول نزول آیه را درباره على[ ع] یادآورى کرده است 79 و در ذیل آیه 61از سوره آل عمران به تفصیل داستان مباهله را آورده است و[ آیه تطهیر] را یادآورى کرده و صحت روایات را در بیان مفسران واصحاب حدیث متفق علیه دانسته است 80 در ذیل آیه[ تطهیر] با توجه دادن به لطافت تعبیر[ یطهرکم] پس از[ لیذهب عنکم الرجس] به اقوال اشاره کرده و شایسته ترین مصادق را براى آیه فرزندان پیامبر و على[ ع] دانسته است 81 بالاخره ازاین موارد نیز در تفسیر [مفاتیح الغیب] توان یافت که روشنترین آنها مطالبى است که رازى در تفسیر سوره حمد آورده است . وى در بحث قرائت[ جهر به بسم الله] را پذیرفته و تواتراز على[ ع] رسیده است و آنگاه نوشته است که :

[ هر آن که در دیندارى به على ابن ابى طالب اقتدا کند هدایت یافته است و دلیل این مطلب کلام پیامبراست که فرمود: اللهم ادرالحق مع على حیث دار]. 82

خدایا! على هرگونه باشد حق را بر محور وجودش بچرخان .

و آنگاه در ضمن نقد و رداقوال دیگر بار دیگر مى گوید:

[دلائل عقلى و عمل على بن ابى طالب[ ع] با ماست و آن که على را پیشوا و رهبر برگزیند در دین و زندگى به[ عروه الوثقى] چنگ زده است] 83 .

و بالاخره در تفسیر سوره[ کوثر] در مصداق[ کوثر] ضمن اقوال متعدد فرزندان پیامبر را مصداق آن دانسته و در توجیه آن نکات جالبى را یاد کرده است . 84

بهرحال اینها و جزاینها نشانگر علاقه واحترامى است که او به على[ ع] واهل بیت پیامبر قائل است ولى موارد دیگرى که یاد شد و مطالب دیگرى که نیامد بیانگراین است که او در مقابل خلافت بلافصل على[ ع] حساسیت داشته و سعى مى کرده است تا با تمام توان ادله آن را مخدوش سازد. اینها باعث مى شده

است تا در مقابل بسیارى از فضائل آن بزرگوار چونان عالمان و مفسران دیگرازاهل سنت به تکذیب و یا تردید پرداخته حقایق را کتمان کند امااینک تاریخ گواه روشن این حقیقت است که اینان ازاین تلاشها و کتمانها طرفى برنبستند و چهره فضائل و معارف آفتابگون علوى همچنان پرفروغ و شعله ور در زوایاى آثار و ماثر عالمان در صفحه ذهن حق جویان و صحنه زندگانى زیبائى طلبان و قله سانان پرتوافکن است .

دراین مجال و مقام سخن ارزشمند زمخشرى یادکرنى است که نوشت :

[من چه بگویم درباره مردى که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویى و حسدانکار کردند و دوستانش از ترش و بیم و پنهان داشتند باز ازاین میان آن قدر فضیلتهاى وى انتشار یافت که خاور و باختررا فرا گرفت] 85 .

و بیان شورانگیز و دلپذیر سلیمان کتانى ادیب و نویسنده توانمند مسیحى که نوشت :

اى سرور من ! آیااین روا و سزاست که بجاى فراهم آمدن بخدمتت درباره ات اختلاف پیدا کنند؟

بعضى از آنها تو رااز دست دادند و تو را نیافتند...

و گروهى تو رااز دست دادند و یافتند...

و فرقه اى تو را یافتند آنگه از دست دادند...

بى شک این شگفت حیرت زائى است !

چهارده ستون از ستونهاى قرون با همه ساعتها و روزها و سالهایش چنان آب شد و ناپدید گشت که حبه نمکى بر کف اقیانوسى و هنوز یکى از حروف نام بزرگت از بین نرفته و ناپدید نگشته است . بااین حال چطور مى شود که اینها تو را گم کنند و نیابند یا بیابند و بعد گم کنند؟! واین از مسخره هاى روزگاراست که حتى آنان که تو را یافتند چگونه شخصیت تو را مشخص کرده و بر وجود نامتناهى توحد و مرزى قائل گشتند؟86

مسائل ادبى و بلاغى در[ مفاتیح الغیب]
فخرالدین رازى به مسائل ادبى در تفسیر و تبیین آیات نیز مى پردازد و بیشترین بهره را دراین زمینه از[ کشاف] زمخشرى دارد.او به ظرافتهاى ادبى و نکات بلاغى و چگونگى تعبیرها پرداخته تاازاین راه چهره زیباى فصاحت و بلاغت را هر چه بیشتر در آیینه قرآن نشان دهد. به مباحث نحوى در ذیل آیات اشاره مى کند و چگونگى اعراب آیات را بدقت عرضه مى کند مثلا: در ذیل آیه 179از سوره بقره [ ولکم فى القصاص حیوه یااولى الالباب] به بیان ظرائف ادبى آن پرداخته و مى گوید :

[علماى بیان همداستانند که این آیه از نظر جمع معانى وایجاز عالیترین درجه فصاحت است چه عرب پیش از نزول قرآن این معنى را به الفاظ گوناگون بیان کرده است .از جمله گفته است[ قتل البعض احیاء للجمیع] یا[ اکثرواالقتل لیقل القتل] و ... که بهترین

آنها این است که گفته اند:[ القتل انفى للقتل] اما تعبیر قرآن از تمام اینها فصیحتراست] . 87

آنگاه به تفصیل از تفاوتهاى تعبیر قرآن با تعابیر دیگر سخن مى گوید مثلا در ذیل آیه[ قل هوالله احدالله الصمد] مى گوید: چرا[ احد] نکره و[ صمد] معرفه آمده است چرا[ الله] تکرار شده است 88 در تفسیر سوره [کوثر] پس از آن که تفسیرى مفصل و سودمند پیرامون واژه ها مى نگارد آنگاه به لطائف تعبیر[ ان شانئک هوالابتر] مى پردازد و بالاخره مقایسه اى دارد بین این سوره و آنچه برخى از داعیه داران در مقابله با آن آورده اند که نشانگر دقت نظراوست . 89

بارى از جمله ابعادادبى تفسیر وى استشهاد فراوان به شعر عرب در توضیح و تبیین واژه هاى قرآنى است و نیز توجه شایسته او به جنبه هاى اعجازى قرآن وى به این جنبه قرآن توجهى شایسته داشته است و کتابى مستقل نیز درباره اعجاز قرآن نگاشته است . 90 فخررازى فصاحت الفاظ والائیها و ژرفائى معانى ترتیب و نظم دقیق رااز جمله وجوه اعجاز قرآن مى داند. در مقامى از تفسیر سوره بقره مى گوید:

[ اگر کسى در لطافت نظم این سوره زیبائیها و شگفتیهاى ترتیب آن بنگرد خواهد دانست که قرآن همانگونه که در فصاحت الفاظ و شرافت معانى معجزه است در ترتیب الفاظ و چینش و نظام آیات نیز معجزه است] 91 .

در ذیل آیات دیگر نیز به مناسبت ازاعجاز قرآن سخن مى گوید واز ابعاد دیگر اعجاز کتاب الاهى را به اثبات مى رساند. 92

جنبه هاى دیگر
سخن ازابعاد مختلف تفسیر فخررازى دراین مختصر نمى گنجد. آنچه تا بدینجا آمد نمونه هائى بود واشاراتى به آنچه در[ مفاتیح الغیب] هست و گرنه ابعاد گونه گون آن تمام دانشهاى حوه تفکراسلامى را در نور دیده و ذیل آیات قرآن به مناسبتهاى مختلف [ تفسیر کبیر]از بحثهاى مختلف و متنوع آکنده شده است . مباحث اصولى در ضمن مباحث فقهى به عنوان پایه استدلال و گاه مستقلا بارهاى بار مورد توجه قرار گرفته است . در همینجا یادآورى این نکته لازم به نظر مى رسد که نویسنده کتاب [ الامام فخرالدین الرازى] با تکیه براین فخررازى کتابى نگاشته است با عنوان[ ابطال القیاس] نوشته اند: فخررازى [ قیاس] را به عنوان یکى از مصادر تشریح تلقى نمى کرده و در تفسیر در موارد متعددى به این نکته پرداخته است و آنگاه نمونه اى از ذیل آیه 10 سوره شورى آورده است . نمونه یاد شده بهیچ روى به مقصود نویسنده دلالت ندارد و موارد متعددى از تفسیر[ مفاتیح الغیب] نیز به عکس آنچه ایشان نوشته اند دلالت دارد از جمله : ذیل آیه 41از سوره نحل [ ...فاسئلوااهل الذکران کنتم لاتعلمون] در جواب مخالفان قیاس مى نویسد:

[جواز عمل به قیاس به اجماع صحابه ثابت است] 93 .

و در ذیل آیه[ اکمال] بحث[ حجیت قیاس] را مطرح کرده و عمل به آن را جایز دانسته است 94 و در ذیل .83از سوره نساء صریحا مى نویسد:

[ این آیه دلالت مى کند که[ قیاس] در شرع حجت است] .

آنگاه به چگونگى حجیت آن پرداخته و به پندار خود آن را به اثبات رسانده است . 95

مسائل فلسفى و نگرشهاى فیلسوفانه در تفسیر و توضیح آیات نیز در [مفاتیح الغیب] جایگاهى بخوداختصاص داده است 96 . سخن از مطالب طبیعى و بهره ورى از مباحث آن در تفسیر فخررازى نیز جایگاه مهمى دارد. فخررازى در تمام این مباحث زبردست بوده است بویژه در مسائل فلسفى و آنچه به[ طبیعیات] مشهوراست ید طولائى داشته است . وى در ذیل آیه 164از سوره بقره بحث دراز دامن و گسترده اى را درباره [ افلاک] [ ترتیب آنها] [ چگونگیهاى زمین] [ کرویت آن ] [ اختلاف شب و روز] و .. سامان داده است 97 .

و بالاخره بحثهاى اخلاقى[ مفاتیح الغیب] نیز سودمند و یاد کردنى است .او در ذیل آیا مربوط به این موضوع به گستردگى وارد بحث مى شود وازابعاد مختلف محاسن و مساوى اخلاق را به بررسى و تحلیل مى گیرد که بخاطر ضیق مجال از آنها مى گذریم .

بارى بحثهاى استطرادى فخرالدین در[ مفاتیح الغیب] اگر بیشتراز بحثهاى تفسیرى وى نباشد کمتراز آنها نیست . گزیده سخن آن که اگر کسى به دیده انصاف به تفسیر[ مفاتیح الغیب] بنگرد و نقد و بررسى و ارزیابى بیطرفانه اى را در تفسیر وى پیشه سازد دراهمیت وارجمندى و کارآمدى آن تردید روا نخواهد داشت . گر چه موارد بسیارى از آن را نپذیرد و مواضع فراوانى از آن را معلول تعصبها و یکسونگریهاى وى بداند. فرد منصف سخن ابن تیمیه را که گفته است :

[در تفسیر فخر رازى همه چیزاست بجز تفسیر] 98 .

نخواهد پذیرفت و به سخن قاضى القضاه ابى الحسن على سبکى اذعان خواهد داشت که :

[در تفسیر مفاتیح الغیب بهمراه مباحث تفسیر همه چیز نیز هست] .

مصادر و منابع[ مفاتیح الغیب]
از جمله ویژگیهاى تفسیر فخررازى گستردگى منابع آن است .از نکات برجسته و شایان تقدیر تفسیر نگارى رازى چنانکه پیشتر نیز یاد کردیم امانت وى در نقل و تصریح به منابع اقوال و آراءاست و بدینسان شناخت منابع و مصادر تفسیر وى کارى سهل الوصول خواهد بود. نویسنده کتاب ارزشمند[ الامام فخرالدین رازى] در ضمن فصلى مفصل از منابع وى یاد کرده است واز جمله این کتابهاى واشخاص را
 
بعنوان مصادر و تفسیر منابع[ مفاتیح الغیب] شمرده است :

1. مفسران از صحابه و تابعین مانند:ابن عباس که غالبااقوال و آراء را بدون نقد وایراد یاد مى کنند مجاهد قتاده سدى سعید بن جبیر و ...

2. لغویین مانند: زجاج مبرد و فراء.

العمارى مى گوید: فخررازى در تفسیرش از فراء زیاد نقل کرده است . شاید مرجع وى در نقل اقوال فراء [ معانى القرآن] و[ مفاتیح الغیب] نشان مى دهد که این احتمال العمارى درست است 100 .

3. مقاتل ابن سلمان . که ماخذ بسیارى از مفسران دیگر نیز بوده است .

4.ابوالحسن على بن احمد واحدى . فخررازى از واحدى فراوان نقل کرده است و گاه به نام کتاب وى نیز تصریح مى کند.

5.معانى القرآن [ غریب القرآن] و دیگر کتابهاى ابن قتیبه .

6. تفسیر کبیر طبرى .ازاین تفسیر بیشتر در نقل اقوال مفسران کهن استفاده مى کند.

7.ابوبکر باقلانى .از وى در مباحث کلامى بهره فراوانى برده است .

8. قاضى عبدالجبار آراء وى را بیشتر براى نقد و بررسى و رد در تفسیرش آورده است .

9. کشاف . فخررازى گاهى به کشاف زمخشرى مراجعه مى کند تا آراء معتزلیان را براى نقد رد نقل کند و دیگر گاه مراجعه مى کند تااز دقایق تفسیرى و لطائف تاویلى و نکات بلاغى ادبى و لغوى آن بهره جوید. 101

بر آنچه العمارى به عنوان مصادر فخرى رازى یاد کرده است باید [تفسیرابوالفتوح رازى] را نیز افزود که ما در جاى دیگر به این بهره ورى اشاره کرده ایم . 102

اینها برخى از منابع و مصادر فخررازى است . وى به منابع حدیثى و تفسیرى کلامى فلسفى وادبى بسیار مراجعه کرده است . بدینسان تفسیر [مفاتیح الفیب] در نقل اقوال و آراء و عرضه اندیش ها وافکار تفسیرى است مستند که این از جمله برجستگیهاى این تفسیراست .

تاثیر [مفاتیح الغیب] در تفاسیر دیگر
[تفسیر کبیر]از همان زمان نگارش و نشر ن در مجامع علمى مورد توجه قرار گرفت و محققان و مفسران بسیارى را باانگیزه هاى مختلف به خود متوجه ساخت . تاثیر شگرف[ مفاتیح الغیب] در آثار تفسیرى قرنهاى واپسین بهیچ روى قابل انکار نیست حتى آنان که او را[ امام المشککین] نامیده اند نیز به تفسیر روى مراجعه کرده واز آن بهره برده اند. فخر رازى چه با تشکیکها و سوال انگیزیها و آنچه با[ ان قیل قلنا] مى آورد و چه با موشکافى ها و ژرف نگریهایش در تبیین و تفسیر آیات خدمت

بزرگى به دانش تفسیر نگارى کرده است . بى گمان تمام مفسران و قرن پژوهان پس از فخررازى بگونه اى به آن مراجعه کرده واز آن بهره برده اند. حسن ابن محمد معروف به[ نظام نیشابورى] در مقدمه تفسیرش[ غرائب القرآن] (که آن را در ردیف تفاسیر درجه اول اهل سنت دانسته اند). 103 به بهره ورى گسترده خوداز تفسیر فخر رازى تصریح مى کند و مى گوید: 3

[ لطائف و بحثهاى عمیق آن بى شماراست واما آمیختگى آن به زوائد و ناروائیها نیز غیرقابل انکار. من دراین تفسیر شیوه وى را برگزیدم و گزیده سخن او را بدان سانکه به زیبائیها و لطائف و فوائد تفسیر وى اخلالى نرسانده باشم در تفسیرم آوردم] 104 .

در میان تفاسیر عامه[ انوارالتنزیل] از جمله تفاسیر برجسته وارجمندى است که عالمان بسیارى بدان پرداخته و حاشیه نوشته اندلااین تفسیر نیز از [مفاتیح الغیب] بهره هاى فراوانى گرفته است . 105 عالم جامع و محقق ذى فنون مرحوم یخ بهاالدین عاملى نیز در[ عروه الوثقى] و نیز حواشى خود بر[ کشاف] و[ انوارالتنزیل] از آن بهره گرفته و سوده برده است . 106

از تفاسیر معاصر از جمله از تفسیر گرانقدر[ محاسن التاویل] جماالدین قاسمى باید یاد کرد که از تفسیر فخر رازى بسیار سود جسته است . بهرحال[ مفاتیح الغیب] در گسترش مباحث تفسیر و طرح مباحث اعتقادى و کلامى در آستانه قرآن و پرورش افکار واندیشه در سایه قرآن نقش مهمى داشته چه نسبت به آنان که اندیشه هاى او را پذیرفته و مى پذیرد و به نسبت به آنان که در مقابل آراء وافکاراو موضع دارند و آنها را طراحى کنند.اینان نیز براى آنان که به آن همه استدلالها و وجوه گونه گون عرضه شده پاسخ دهند ملزم بودند تا دراین میدان دامن بحث را بگسترند واز موضع اعتقادى و تفسیرى خود دفاع کنند.این است که یک مقایسه اجمالى بین[ مفاتیح الغیب] و تفاسیر پس از آن بخوبى روشنگر تاثیر ژرف و گسترده این تفسیر در مباحث تفسیرى و قرآنى و دیگر مباحث انجام شده[ درسایه قرآن] است .

کارهاى انجام شده درباره[ مفاتیح الغیب]
تنى چنداز عالمان و محققان به تلخیص و گزینش[ تفسیر کبیر] پرداخته اند که برخى از آنان بدینقرارند:

1. محمد بن ابى القاسم ربقى (متوفاى 709 هجرى ) تفسیر فخررازى را تلخیص کرده است با عنوان[ التنویر فى التفسیر مختصرالتفسیر الکبیر]. 107.

2. محمد بن محمد نسفى (متوفاى 687 هجرى ) مفسر و فیلسوف و متکلم قرن هفتم و داراى آثارى چندد در حکمت منطق و دیگر علوم اسلامى نسفى نیز[ مفاتیح الغیب] را تلخیص کرده و کتابش را[ الواضح] نامیده

است .108

3. محمدبن قاضى ایاثلوغ بایاثلوغ افزون بر تلخیص و گزینش[ تفسیر کبیر] مطالبى نیز بر آن افزوده است . 109

چاپهاى[ مفاتیح الغیب]
1. تفسیرکبیرابتدا به سال 1279 - 1289 هجرى قمرى در 6 جلد در بولاق مصر چاپ و منتشر شده است .

2. چاپ 8 جلدى به سال 1327 هجرى قمرى در قاره که در حاشیه اى [ ارشادالسلیم] به چاپ رسیده است .

3. چاپ 32 جلدى به تحقیق محمد یحیى الدین که به سال 1352 - 1357 در 32 جزء و 16 مجلد منتشر شده است .این چاپ بارها درایران و لبنان به طریق افست منتشر شده است . 110

تفاسیر دیگر رازى
فخررازى بجز تفسیر معروفش که به[ تفسیر کبیر] مشهوراست و در سالهاى پایانى عمر خود آن را تدوین کرده است تفاسیر دیگرى نیز داشته است که به احتمال قوى در جریان نگارش[ مفاتیح الغیب] برخى با تمام آنها ضمیمه این تفسیر شده است . تفاسیرى که شرح حال نگاران و کتابشناسان از آنها یاد کرده اند بدین قراراست :

1.تفسیر سوره الفاتحه این تفسیر به احتمال قوى همان است که در آغاز[ تفسیر کبیر] آمده است و تمام جلداول را فرا گرفته است . برخى از شرح حال نگاران نیز آن را تفسیرى دیگر دانسته اند. قحطى مى گوید:

...تفسیرالقرآن الکریم سواى تفسیر فاتحه الکتاب است زیرا که آن را تصنیفى على حده کرده در دوازده جلد بخطى دقیق 111 .

2.تفسیر سوره البقره على الوجه العقلى لاالنقلى، با توجه به نام این اثر باید تفسیرى باشد مستقل .ازاین تفسیر برخى از شرح حال نگاران یاد کرده اند و ضمن یاد کرداین تفسیر آن را تفسیرى مستقل تلقى کرده اند. 112

3. تفسیر سوره الاخلاص .

4. اسرارالتنزیل واسرارالتاویل، در تاریخ الحکماء ضمن آثار فخررازى آمده است:[ کتاب تفسیرالقرآن الصغیر سماه اسرار التنزیل]... برخى دیگراز نویسندگان و محققان نیز این کتاب را تفسیر قرآن پنداشته اند. 113 و بعید نیست که شهرت[ مفاتیح الغیب] به [تفسیر کبیر] در مقابل این اثر باشد که از آن به[ تفسیر صغیر] یاد کرده اند .

حاجى خلیفه مى گوید:

فخررازى در مقدمه کتاب یادآورى کرده است که کتاب را در چهار بخش : اصول فروع اخلاق و مناجات دعاها سامان خواهد داد ولى قبل ازاتمام آن رخت از جهان بر بسته و کتاب ناقص مانده است . 114

العمارى مى گوید:

[ این کتاب به مباحث کلامى مانندتراست زیرا وى عقائدى را براساس آیاتى که مشتمل بر آنهاست مى آورد و آنگاه به شرح و بسط آن دیدگاهها و عقاید مى پردازد بگونه اى که تفسیر آیه فراموش مى شود مگر به مقدارى که دراثبات آن عقیده سودمند باشد ازاین روى آن به کتابى دراثبات عقایداز راه آیات مانندتراست تا به کتاب تفسیر]. 115

بدینسان توان گفت که[ اسرارالتنزیل] تفسیر گونه اى است موضوعى که در ضمن آن آیات عقیدتى و کلامى به تفسیر کشیده شده است .

5. برخى مولفان 116 و کتابشناسان تفسیر دیگرى را به فخررازى نسبت داده اند با عنوان[ التنبیه على بعض اسرارالمودعه فى بعض سورالقرآن] واز جمله درباره آن نوشته اند:

[در تفسیر چهار سوره :اعلى تین و عصر.امام فخر خود گفته است که : دراین تفسیر مطالب واسرارى را که دیگران در نیافته اند خواهد آورد.این تفسیر با توجه به ابوابى که در یک کتاب کلامى وجود دارد تنظیم گردید یعنى بابى در توحید و بابى در نبوت و بابى در معاد و بابى در کیفیت تکامل انسانى .این مطالب را امام المشککین از سور چهارگانه مذکور بیرون کشیده و تاویل کرده است . و بنابراین کاراو در حقیقت دنباله کارهاى ائمه کلام و فلاسفه دوره پیشین است . 117 ]

مولف[ مفاتیح الغیب]
محمدبن عمرابن الحسین معروف به[ ابن الخطیب] از عالمان و متکلمان قرن ششم هجرى است که در25 رمضان 544 یا به قولى 543 در شهر رى متولد شد. وى دانش اندوزرى را در محضر پدرش که در رى فقیه و متکلمى نامى بوده است آغاز کرد.او در پى تحصیل و تکمیل آگاهیهایش افزون بر حوزه رى به مراغه واحتمالا نیشابور سفر کرد. فخرالدین رازى بگفته پسرش استادان زیادى نداشته بیشترین بهره را درراه دانش از کتابها و به یارى هوش سرشار ذهن وقادش برده است .او در بحث و مناظره زبردست بود و در خطابه و سخنورى ماهر. وى مسافرتهاى متعددى به بلاد مختلف داشت که در ضمن این سفرها با عالمان و دانشمندان نحله و جریانهاى گوناگون فرهنگ اسلامى به بحث و مناظره مى پرداخت . زندگانى فخررازى سراسر ماجرا برخورد بحث و مناظره است . وى چه در نوشته و چه در مجامع علمى از گفتگو و بحث و جدل ابائى نداشته و به هر جا مى رسید محفل درس و بحث و مناظره را بپا مى کرد.

فخررازى حافظه اى توانمند اندیشه هاى پرتحرک تحلیل گر و نقاد داشت به زبان فارسى و عربى به شیوائى سخن مى گفت و کتاب مى نوشت و به هر دو زبان شعر مى سرود. 119

آکندگى آثار وى از تشکیکها و نقد نقضهاى بسیار بر آثار گذشتگان و معاصرانش باعث شده است که شخصیت علمى و آثار وى از جمله پرماجراترین شخصیتها و آثار در تاریخ علم و دانش باشد. بسیارى از کسان و عالمان به مخالفت و حتى خصومت بااو بپاخاستند هم در زمان حیاتش و هم پس از آن .

فخرالدین رازى آثار بسیارى از خود برجاى نهاد. وى در نگارش زبردست بود و در گسترش مباحث و تجزیه و تحلیل مطالب توانمند. آثار وى به جهات مختلفى هماره مورد مراجعه محققان و پژوهشگران اسلامى بوده و هست . وى در سال 605 که در خوارزم بود بهسختى بیمار مى شود و به هرات باز مى گردد و چون بیماریش شدت مى یابد روز 21 محرم 606 شاگردش ابراهیم بن ابى بکراصفهانى مى طلبد و وصیت نامه اى را به اواملاء مى کند.

این وصیت نامه که اندیشه ها و آراء و عقاید فخرالدین رازى را در ماههاى آفر عمرش باز مى نمایداز جمله اسناد مهم زندگانى وافکار اوست . 120

فخرالدین ماهها در بستر بیمارى بود تا آن که سرانجام در روز دوشنبه اول شوال سال 606 زندگى را بدرود گفت . 121

 
پاورقى ها
1. پایان تفسیر برخى از سوره ها تاریخ دارد.از جمله : سوره آل عمران پنجشنبه 241.595 انفال یکشنبه رمضان 601 و ... که تمام آنها درسالهاى 63 - 95 نگاشته شده است و فخرالدین رازى اول شوال 606 زندگى را بدرود گفته است . رک : فهرست کتابخانه مرکزى تهران ج 600 - 602.8 ترجمه تاریخ الحکماء قفطى .398.
2دائره المعارف القرن العشرین ج 148.4 الامام فخرالدین الرازى حیاته و آثار على محمدحسن العمارى .203.این کتاب اثر سودمندى است در گزارش زندگانى و تحلیل حیات علمى و آثار فخرالدین رازى . ما در نگارش این مقاله از جمله ازاین کتاب هره جسته ایم . در اینجااز دانشمند گرانقدر جناب بهاءالدین خرمشاهى که با بزرگوارى این کتاب را دراختیار ما گذاشتند تشکر مى کنیم .
3 التفسیرالکبیر للامام الفخرالدین الرازى 32 جلد در 16 مجلد چاپ افست . تمام ارجاعات ما به این چاپ خواهد بود که ازاین پس از آن با عنوان تفسیر کبیر یاد خواهیم کرد.
4تفسیر کبیر ج 3.135.
5 همان مدرک ج 17.224 و نیز رک : الامام فخرالدین .118.
6شذرات الذهب ج 21.5 طبقات الشافعیه ج 5.129 الدرالکامنه 304.1 کشف الظنون ج 2.1756. و ...
7وفیات الاعیان ج 4:.249.
8کشف الظنون ج 2.1756.
9تفسیرکبیر 29.155156.
10 الامام فخرالدین 161187.مجله معارف دوره سوم شماره اول (ویژه نامه فخرالدین رازى 94.( فهرست کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران ج 8.602.
11 التفسیر والمفسرون ج 1.293.
12تفسیر کبیر ج 11.153.
13 التفسیر والمفسرون ج 1.292.
14 همان مدرک .
15 الامام فخرالدین .186187.
16 همان مدرک 178. معارف دوره سوم شماره
اول .96.
17بحرالمحیط ج 1.341.
18 الاتقان فى علوم القرآن ج 4.243.
19مذاهب التفسیرالاسلامى 146.معارف شماره یاد شده .97.
20 التفسیر والمفسرون ج 1.295.
21فهرست کتابخانه مدرسه عالى سپهسالار - شهید مطهرى ج 1.156.
22معارف شماره یاد شده .91.
23فرهنگ - نشریه مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى کتاب اول .270.
24لسان المیزان ج 4.428.
25 همان مدرک .427. 26.از جمله مباحث دلکش و زیباى قرآن تناسب سوره ها و آیات و رابطه تنگاتنگ محتواى آنها با هم است .این جنبه قرآن از دیرباز محققان را به اندیشه و کاوش واداشته است . فخررازى از پیشگامان طرح این مباحث درارتباط با قرآن است . قرآن شناس بزرگ قرن دهم هجرى عبدالرحمن سیوطى دراین زمینه کتابى نگاشته است با عنوان تناسق الدرر فى تناسب السور و در کتاب گرانقدرش الاتقان نیز در ضمن فصلى از آن سخن گفته و برخى آثار نگاشته شده دراین زمینه را یاد کرده است . ( الاتفان ج 3.369) و نیز رک : مفاتح السعاده و مصباح السیاده فى موضوعات العلوم ج .480.2
27تفسیر کبیر ج 7.138.
28مفتاح السعاده ج 2.481.
29تفسیر کبیر ج 32.70.
30 الامام فخرالدین الرازى .3.
31تفسیر کبیر ج 10.197.
32 همان مدرک ج /07/22
33معارف شماره یاد شده .137.
34تفسیر کبیر ج 13 صفحات 132 - 125.
35کلمه حوال الرویه .8 و نیز بنگرید به : تفسیرالتبیان ج 4.223.
35تفسیرکبی ج 14.229 یه بعد کلمه حول الرویه .24 به بعد التبیان ج 534.4 المیزان ج 8.237.
36 همان مدرک .
37 همان مدرک .234.
38. مرحوم آیه الله سیدعبدالحسین شرف الدین دراثر مایه ور و گرانقدرش کلمه حوال الرویه موارد متعدى از تفسیر کبیر را در این زمینه آورده و عالمانه و عمیق چنانکه در شان چنو مردى عالم و ژرف اندیش است پاسخ داده است .
39تفسیر کبیر ج 187.13 معارف شماره یاد شده .166. 40 همان مدرک ج 1.40.
40معارف شماره یاد شده .168.
41 تفسیر کبیر ج 7.141.
42. بر خلاف آنچه آقاى دادبه نوشته اند (فرهنگ کتاب اول .65 معارف .148.) فخررازى تفسیر معتزله را نپذیرفته و صریحا نوشته است اگر راه اینگونه تاویلها بروى قرآن باز شود راه براى تاویلهاى باطنیان نیز باز خواهد شد. آنگاه نمونه هائى از تفسیر آنها را مى آورده و مى گوید حق آن است که تا دلیل قطعى عقلى بر عدم امکان تکیه بر ظاهر لفظ نداشتیم باید به ظاهرالفاظ بسنده کرد.
43 البراهى ج 2.206199. .44تفسیر کبیر ج 144.
45 همان مدرک ج 10.145 ج 18.71 ج 4.46.
46تفسیر کبیر ج 2.188 به بعد الامام فخرالدین .42.
47تفسیر کبیر ج 4.209.
48 همان مدرک ج 4.181.
49 همان مدرک ج 5.75 به بعد.
50 همان مدرک ج 5.2715.
51 همان مدرک ج 5.61 به بعد.
52. روایاتى که در فضیلت قرائت سوره آمده است غالبا پایه درستى ندارند کسان زیادى دراین زمینه به انگیزه هاى گونه گون دست به جعل مى زدند. براى آگاهى از چگونگیهاى این جعلها رک :از جمله به : مهاج البراعه ج 14.36.
53تفسیر کبیر ج 14.36.
54 همان مدرک ج 26.189.
55 همان مدرک ج 18.114.
56 همان مدرک ج /05/3
57 همان مدرک ج /05/3
58 همان مدرک ج 14.132.
59 همان مدرک ج 3.95.
60 همان مدرک ج 31.168 داستان قوم عاد در ذیل این آیه از جمله میدانهاى افسانه سرائى اسرائیلیات آفرینان است .ابن خلدون در مقدمه مى نویسد:
واز خبرهاى یاد کرده واهى تر و موهوم تر حکایتى است که مفسران در تفسیر سوره الفجر در قول خداى تعالى :الم ترکیف فعل ربک بعاد... نقل کرده و لفظ ارم را نام شهرى دانسته اند... (مقدمه ج 542 تفسیر جزء عم محمد عبده .78.)
61لسان المیزان ج 4.428.
62خلاصه عبقات الانوار ج 6.133.
63 همان مدرک ج 8.128 و 184 به بعد.
66 الغدیر ج 1.350 به بعد.
65. بخش حدیث غدیر عبقات الانوار در حیات مولف و پس از آن بارها چاپ و منتشر شده است آقاى سیدعلى میلانى سالهاست که به تلخیص و تعریف آن همت ورزیده اند و تاکنون 9 جلد آن منتشر شده است که جلد 4 آن را حدیث غدیر تشکیل مى دهد. (حوزه شماره 19.175 و نیز رک تراثنا شماره64 .55.6 الغدیر ج 1.357.
67تفسیر کبیر ج 11.139.
68 همان مدرک ج 12.49.
69 همان مدرک ج 24.172 براى آشنائى با برخى از منابع آیه انذار رک : حوزه شماره 27.93.
70تفسیرالحبرى .285 و 490 نهج الحق 88. احقاق الحق ج 3.285 حوزه شماره 26.84 پاورقى شماره 71.
71تفسیر کبیر ج 19.70.
72 همان مدرک ج 7.89.
73 همان مدرک ج 12.25.
74. تلخیص الشافى ج 2.175.
75تفسیر کبیر ج 29.228.
76 همان مدرک .
77تفسیر کبیر ج 206.32 الامام فخرالدین .63.
78 الامامه والسیاسه ج 14.1 کنزالعمال ج 3.132 و ... نهج الحق .264.
79تفسیر کبیر ج 5.223.
80 همان مدرک ج 8.85.
81 همان مدرک ج 25.209.
82 همان مدرک ج 1.205 و نیز رک : المستدرک للحاکم ج 3.124 الغدیر ج 3.179.
سبیل النجاه چاپ شده با المراجعات 170. احقاق الحق ج 5.626.
83تفسیر کبیر ج 1.207 و نیز رک : ینابیع الموده .495 مستدرک سفینه البحار ج 179.7 احقاق الحق ج 4.285 و ....
84تفسیر کبیر ج 32.124.
85داستان غدیر .284.
86 امام على مشعلى ودژى /12
87تفسیر کبیر ج 5.86.
88 همان مدرک ج 32.182.
89 همان مدرک .134.
90نهایه الایجاز و درایه الاعجاز رک : جلوه جمال .129.
91تفسیر کبیر ج 7.138.
92 الامام فخرالدین الرازى .196 به بعد.
93تفسیر کبیر ج 20.137.
94 همان مدرک ج 11.138.
95 همان مدرک ج 10.20 و 146 و نیز ج 20.37 ج 19.20 و 208 و ...
96. براى آگاهى ازاین موضوع از جمله رک : معارف شماره یاد شده .312 مقاله یافته هاى فلسفى در تفسیر کبیر.
97تفسیر کبیر ج 4.200 به بعد. و نیز رک معارف شماره یاد شده 195 مقاله میان فلسفه و کلام و مجله تحقیقات اسلامى سال اول شماره 2.89 مقاله فخر رازى و مسئله حرکت وضعى زمین .
98 الوافى بالوفیات ج 4.254.
99 همان مدرک .
100معانى القرآن نوشته ابى زکریا یحیى ابن زیاد فراء متوفى 207اثرارزشمندى است که در 3 جلد با تحقیق دو تن از محققان عرب چاپ و منتشر شده است . رک براى مقایسه موارد یادشده بعنوان نمونه : به ترتیب معانى القرآن ج 1.306 250 و تفسیر کبیر ج 11.223 ج 9.123 و...
101 الامام فخرالدین الرازى .137 به بعد.
102حوزه شماره 20.69 و نیز رک : نشریه کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران دفتر نخستین .77.
103خدمات متقابل اسلام وایران .464 در شماره آینده به توفیق خداوندازاین تفسیر سخن خواهیم گفت .
104 غرائى القرآن ج /08/1
105 التفسیر والمفسرون ج 1.298.
106 الامام فخرالدین الرازى 116.مذاهب التفسیر الاسلامى .302.
107 الامام فخرالدین الرازى .115.
108کشف الظنون ج 176.2 معجم المولفین ج 11.297.
109کشف الظنون ج 2.1756.
110معارف شماره یاد شده .281.
111ترجمه تاریخ الحکماء .398.
112 همان مدرک .
113 الامام فخرالدین الرازى 46. ترجمه تاریخ الحکماء .398.
114کشف الظنون ج 1.83.
115 الامام فخرالدین الرازى .45.
116 همان مدرک .212.
117تاریخ ادبیات درایران ج
118معارف شماره یاد شده مقاله محققانه در زندگى فخر رازى/07
119 همان مدرک .
121. براى آگاهى بیشتراز زندگانى فخرالدین رازى رک : ترجمه تاریخ الحکماء 396. وفیات الاعیان ج 249.4 الوافى بالوفیات ج 248.4 البدایه والنهایه ج 55.13 النجوم الزاهره ج 197.6 روضات الجنات ج 39.8 لسان المیزان ج 249.4 شذرت الذهب ج 21.5 ریحانه الادب ج 297.4 معجم المولفین ج 11.81 الاعلام ج فرهنگ کتاب اول 49 و ... و نیز بنگرید به : معارف دوره سوم شماره اول ویژنامه فخرالدین رازى الامام فخرالدین رائز حیاته و آثاره على محمدحسن العمارى حال و زندگى و مناظرات امام فخرالدین رازى نجیب مایل هروى فخرالدین الرازى و آراءه الکلامیه والفلسفیه محمد صالح الزرکان . ع 120.این وصیت نامه از جمله در منابع ذیل آمده است : طبقات الشافعیه الکبرى ج 90.4 عیون الانباء فى طبقات الاطباء ج 3.38 الامام فخرالدین .202 دائره المعارف القرآن العشرین ج 4.149.