ضرورت و ویزگیهاى استاد و راهنما در اخلاق

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


در پى مقالات گذشته که پیشینه آموزشهاى اخلاقى در حوزه هاى علمیه سخن رفت و چگونگى هاى آنها بازشناسى شد بر آنیم که دراین نوشتار از[ ضرورت استاد واز راهنما دراخلاق ویژگیهاى آن ماهیت درس اخلاق و آداب شاگردى آن] مطالبى را بنگارش آوریم .اما پیش از پرداختن به موضوع یادآورى چند نکته را ضرورى مى شماریم :

1. شاید برخى چنین بپندارند که در تربیت و خودسازى نیاز به استاد و راهنما نیست چرا که براى آدمى با مدد نوشته هاى اخلاق اندیشیدن در آیات و روایات و سیره معصومى[ ع] راه نمایان شده و درس خودسازى آموخته مى شود.از این روى لازم دانستیم که نخست از[ ضرورت استاد و راهنما دراخلاق] بحثى کرده و سپس به بررسى مطالب دیگر بپردازیم .

2. آنچه دراین نوشتار بعنوان[ ضرورت استاد و راهنماى اخلاق] مطرح مى شود آن چیزى نیست که متصوفه بنام[ سلسله مراتب شیوخ مرشد و مراد]از آن نام مى برند که سالک در مراد فانى مى شود از وى بى چون و چرا پیروى مى کند با وى دست بیعت مى دهد تا آن شیخ صاحب خلافت بر سر او مقراض راند و کلاه

پوشاند واز گناهان توبه دهد!

3. و نیز مقصود مااز[ راهنماى اخلاقى] آن[ قطبى] نیست که عرفا از آن به قطب عالم امکان یاد مى کنند و سابقه وجودى او را به پیش از عالم ماده مى دانند.

4. بلکه مراداز[ استاد و راهنماى اخلاقى] انسان وارسته اى است که در عمل به شریعت و دریافتهاى دینى و معنوى توانا باشد. صلاحیت تقوایى مهارت و تخصص دراخلاق اسلامى و تدبیراستادى داشته باشد تا جوینده کمال را در تهذیب نفس عمل به تمامى شریعت شناخت صواب از خطا و حرکت به سوى رضاالهى یارى دهد و راهنما گردد. دستورات اخلاقى اسلام را به شایستگى تبیین کند و هرگونه ابهام و پرسشى را روشن سازد.

5. شاید برخى ازاستدلالها و آهنگ سخن شباهتى به گفتار متصوفه یا عرفا داشته باشد اما با توضیحى که دادیم و تلقى که از بخش نخست مقاله ارائه داشتیم جایى براى ابهام و درنگ نمى ماند.

ضرورت استاد و راهنماى اخلاقى
اگر در پیچیدگیهاى درونى و دشواریهاى تربیتى انسان اندیشه شود و راهزنهاى مرئى و نامرئى که در کمین او نشسته اند بحساب آید بى تردید[ ضرورت استاد و راهنما دراخلاق] احساس مى گردد چرا که با تکیه بر عصاى عقل استعداد و ذکاوت ذاتى نمى توان گلیم انسانى رااز آب زندگى بیرون آورد و در هر حال و هوایى راه را یافت و پیمود.

چنگ زدن به دامن نوشته و کاغذ و جایگزینى آن به مقام راهنما نیز کوه راهى است که پیامد آن روشن نیست زیرا نوشته هاى اخلاقى بسان نسخه اى مى مانند که طبیبى براى مریضى گمنام نوشته و بدون توجه و تطبیق با حالات گوناگون هر یک از دردمندان صرفا کلیاتى را به روى صفحه آورده باشد.

اینک بااین نگاه کوتاه به دلیلهایى که به گونه اى دراثبات مطلب ما را یارى مى دهد و بطور مستقیم و یا غیر مستقیم بر تبیین بحث کمک مى کند اشاره کرده و برخى از آنها را برمى شماریم :

1. ماهیت دستورات اخلاقى و سیر و سلوک اسلامى بگونه اى است که نیازمند

استاد و راهنماى متخصص است زیرا نظام اخلاقى اسلام مانند فقه و عقاید فقط کلیات و سر خط مباحث و موضوعات آن در منابع دینى آمده که براى تبیین و دستورى شدن آنها نیاز به تحقیق و پژوهشهاى اساسى است تا تطبیق آنها با حالات و شرایط بسیار گوناگون انسانها ممکن شده و رهگشا گردد و روشن است که این کار- تطیبق و پاسخ گویى به نیازهاى گوناگون - جز با همراهى استاتد و راهنماى متخصص ممکن نیست .

2. سیر عملى انبیاءواولیاى الهى نیز نشانگر لزوم استاد و راهنماى اخلاقى است چنانکه بدون استثنا پیامبران وامامان معصوم [ ع] یکى پس از دیگرى رسالت انسان سازى و تهذیب نفس را بعهده داشته و دراین رسالت محور بوده اند.ازاین روى نخستین و تواناترین استادانى که به ابلاغ و تبیین دستورات اخلاقى پرداخته و آن را جزء رسالت خود دانسته اند. پیامبران خدا و سفراى الهى بودند چنانکه در جاى جاى کتابهاى آسمانى رسالت انبیاء تزکیه تعلیم انذار و تبشیر شمرده مى شود واین استادان الهى بر لیقات و کوششهایشان تایید و تحسین مى شوند.

3. سیره گفتارى و آثار روایى که از پیامبر[ص] وامامان معصوم[ ع] نیز بجاى مانده نشانگر جایگاه اساسى و ضرورى استاد در تبیین اخلاق اسلامى است چنانکه روایاتى که مستقیم یا غیر مستقیم اشاره به مطلبى اخلاقى دارند کمتراز روایات فقهى اعتقادى و غیره نیست .

همانگونه که تبیین واجتهاداز آنها نیاز به مختصص واستاد دارد روایات فراوان اخلاقى نیز زمینه سازاجتهاد و دستورسازى کاراستاد اخلاق است .

اضافه براینها روایات گوناگونى نیز هست که یکى از وظایف مهم علماى ربانى را [ تهذیب نفوس مردم] دانسته واین رسالت را بعنوان منصبى کاملا رسمى واساسى در معارف اسلامى مى شناسند.

4. نیاز آدمى به معلم و پیروى از راهبر - به ویژه در زمینه هاى معنوى - یک نیاز طبیعى و عمومى است . هر کس توان رسیدن بهرگونه کمال را ندارد و نمى تواند شخصیت خود را خودبخود به ثمر رساند.

و از آنروى که دشواریهاى فراوانى در پیمودن راه انسان شدن وجود دارد و رهرو دراثر غلبه طبع و کسالت و سوسه هاى نفسانى جاذبه ها لذایذ مادى تعلقات عاطفى و غریزى و ... هر آن ممکن است که حرکت را رها سازد و یا به انحراف

کشانده شود به راهنما نیازمنداست . وجود مشاور و کوکب هدایت دراین گونه موارد مى تواند عامل مهمى براى آرامش اطمینان و رهایى از بندها باشد پشت و پناه گردد و در حقیقت خود راه شود و گرگهاى نفسانى و شیطانى را یوسف جان براند.

توبرو در سایه عاقل گریز تا رهى زان دشمن پنهان ستیز!از همه طاعات اینت لایق استسبق یابى بر هر آنکا و سابق استیارباید راه را تنها مرو از سرخوداندراین صحرا مروهرکه تنها نادرااین ره بریدهم بعون همت پیران رسید 2
گذشته ازاینها آدمى همواره در گیرودار شناخت صواب از خطا و درست از نادرست است . داناى توانا مى خواهد که پاسخ دهدو[ فرقان] شود.از حالات و مراتب راهرو خبر گیرد و مبادى القاءات گوناگون را بر وى بشناساند.اگر صرف عقل با مدد مطالعه آثار مى توانست درست رااز نادرست روشن سازد و گام به گام چراغ هدایت رونده شود نباید در زندگى آدمى شاهد هزاران گونه ناگوارى باشیم .

6. مقامات معنوى و مراتب خودسازى مانند فقه و شرع جوارحى نیست که حد و مرز روشنى داشته باشد تا بتوان به نگارش آورد دستور و قاعده عمل داده . به شمارش حالات ویرگیها و دامها دستورالعملهاى متفاوتى مى خواهد. تواناى ره طى کرده مى طلبد تا همواره دستور متناسب دهد و راه بنمایاند.

همتمم بدرقه راه کن اى[ طایرقدس] که درازاست ره مقصد و من[ نوسفرم]
بنابراین هر چند آدمى داراى استعداد و ذکاوت باشد باز به استاد نیاز دارد و کسى که از کمال و بى نیازى خود لاف زند تاابد در نقص خود باز مى ماند.از من جهالت است که بت بى نیازى ساخته مى گردد ناروئیده پر پرواز مى کند و به راه پر خوف و خطر بدون راهنما گام مى نهد.

هر که او بى مرشدى در راه شد او زغولان گمره و در چاه شد گر نباشد سایه پیران فضول بس ترا سرگشته دارد بانگ غول 3
امام سجاد[ ع] مى فرماید:

هلک من لیس له حکیم یرشده. 4
آن را که فرزانه اى راهنما نباشد تباه مى گردد.

هر که گیرد تیشه اى بى اوستا ریشخندى شد به شهر و روستا
 
هر که در ره بى قلاوزى رودهر دو روزه راه صد ساله شودهر که تازد سوى کعبه بى دلیلهمچون آن سرگشتگان گردد ذلیل 5
امام خمینى[ مدظلله العالى] در ضرورت استاد و راهنماى اخلاقى مى فرماید:

لازم و ضرورى است که این عمل میزان مدارا با نفس واندازه نیاز واقعى آن به لذتهاى حلال با نظارت و مراقبت و دستورالعمل مردى کامل و راهبرى دانا و توانا که دلیل راه باشد انجام گیرد.

قطع این مرحله بى همرهى خضرمکن ظلمات است بترس ازاثر گمراهى
واگر کسى را نفس و شیطان غرور دهد که با وجود قرآن و علم شریعت که جمله بیان را خداست سالک را چه احتیاج به دلیل است ؟ جواب این است که شک نیست که این راه را جز با چراغ شریعت و هدایت قرآن نمى توان طى کرد و لیکن همانطور که در بیماریهاى ظاهرى وامراض جسمى نوشته اطباى حاذق و تدوین کتب طبى و شرح و بیان بیماریها واقسام دواها ما رااز مراجعه به طبیب دکتر بى نیاز نمى کند. بلکه بر طبق سیره جارى عقلاء در هر بیمارى به طبیب متخصص رجوع مى کنیم و خود را تسلیم او مى نماییم و هر شربت که داداگر تلخ است واگر شیرین مى نوشیم و هرگز حاضر نیستیم اکتفا به عقل خود نموده و یکى از کتابهاى طبى را برداشته و مطالعه کنیم و آنچه به خیال خود در نوع بیمارى و داروى آن تشخیص دادیم عمل کنیم همچنین درامراض قلبى و بیماریهاى روحى تنها دست رسى به علم شریعت کافى نخواهد بود بلکه باید تعیین داروهاى معنوى یا نظر طبیب متخصص باشد که فرمود:

[طبیب دوار بطبه قداحمى مواسمه واحکم مراسمه] 6 .

ما طبیبانیم شاگردان حقبحر قلزم دید ما را فانفلق آن طبیبان طبیعت دیگرندکه بدل از راه نبضى بنگرندما بدل بى واسطه خوش نبگریمکز فراست مابعالى منظریم آن طبیبان غذایند و ثمار جان حیوانى بدیشان استوارما طبیبان فعالیم و مقال ملهم ما پر تو نور جلال کاینچنین فعلى ترا نافع بودو آن چنان قولى زره قاطع بود اینچنین قولى ترا پیش آورد و آن چنان فعلى ترا نیش آورد آنچنان واینچنین از نیک و بد پیش تو بنهیم و بنمائیم حد

!گر تو خواهى این گزین ورخواهى آنزهر و شکر سنگ و گوهر شد کیانآن طبیبان را بود بولى دلیل وین دلیل ما بود وحى جلیل
پیراستن نفس ساده تراز نیکو ساختن خط نیست چگونه است که در خط آموزى نیاز به مربى هست اما در پى بردن به کمبودها و کاستى هاى نفس و راهاى درمان آن نیازى به راهنما واستاد نباشد؟!

7. هنگامى که در تاریخ حوزه هاى علمیه و سرگذشت مسلمانان مى نگریم هر جا خودسازى و تربیت نفس تحت کنترل و راهنماى انسانى کامل و تواناانجام گرفته است سلسله نورانى و فروزانى را در آسمان دانش و آدمیت بجاى گذاشته است چنانکه در یکى دو قرن اخیر راهنمایان و رشد یافتگانى را مى یابیم که با مراقبت و تدبیر فرزانگان زمان را با معیارهاى صد درصد شرعى پدید آوردند.

همانگونه که مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى 8 و سیدصدرالدین کاشف به تربیت سیدعلى شوشترى مى پردازند وایشان به تربیت آخوند ملاحسینعلى همدانى و شیخ انصارى مى پردازد و آخوند بزرگانى مانند: میرزا جوادآقاى تبریزى ملکى تبریزى شیخ محمد بهارى سیداحمد کربلایى شیخ على قمى سیدمحمد سعید حبوبى سیدعبدالحسین موسوى لارى میرزا على آقاى قاضى و ... را شکوفا مى سازد مرحوم میرزا جواد ملکى و شاه بآادى لقمان حکیم زمان[ امام خمینى] را راهنما مى شوند مرحوم قاضى علامه طبا طبائى را هدایت مى کند و صد نمونه دیگر که در نوشتار پیشین به برخى دیگر نیز اشاره رفت .

اما آنجا که افرادى خودسرانه و با طبل استقلال به تربیت نفس و پرواز ملکوتى پرداخته اند صدها موردابهام و پرسش را باعث شده اند.

آرى آن که از راهبرى بهره نگیرد واز پرتو تعلیمات دانشورى بخوردار نشود مانند درختى مى ماند خودروى و بى بار درختى که برگ مى آورد ولى میوه نمى دهد مانند درختان جنگل که اگر بارى هم داشته باشند طعم میوه درخت تربیت شده و باغ را ندارند.

على[ ع] براى کسى که در پى راهنما باشد دعا مى کند و نجات و رهایى او را در چنگ زدن به دامن استاد و هدایت کننده مى داند:

رحم الله امرا سمع حکما فوعى ودعى رشاد فدنا واحذ بحجزه هاد فنجا... 8 .

آمرزش خداى کسى را باد که سخنى خردمندانه بشنود و کار بندد و به راه راست خوانده شود و نزدیک آید و بپذیرد و دست به دامان راهنمایى زند و رستگار گردد.

این میثم بحرانى[ ره] در شرح جمله[ واخذ بحجزه هاد فنجا] گفته است :

[یعنى در پیمودن راهى که بسوى خدا مى رود باید به استادى ارشادگر و دانااقتدا کرد تا رستگارى به چنگ آید... واز سخن مولى وجوب و ضرورت استاد براى سیر و سلوک فهمیده مى شود] 9 .

8. بى شک استاداخلاق از راه تعلیم و تربیت رهرو را آماده حرکت مى کند در پرتو چراغ تعلیم او را تا آستانه شناخت خویشتن خویش رهنمون مى سازد بر کناره این اقیانوس بیکران و شگفت انسانى خیره اش مى سازد و در راه یابى آن نیز یاریش مى رساند.

گاهى با یک سخن یا کردار در جان رونده احساس پدید مى آورد که باعث انفجار روحى او مى گردد آمادگى شایانى براى پذیرش و دریافت حقایق بوجود مى آورد که با سالها کوشش و صرف وقت بطور عادى ایجاد نمى گردد.

ازاین روست که حضرت امام همواره واز دیرباز توصیه مى کند که : استاداخلاق براى خود معین کنید جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید خودرو نمى توان مهذب شد.اگر حوزه ها همین طوراز داشتن مربى و جلسات پند واندرز خالى باشد محکوم به فنا خواهد بود. چطور شد علم فقه واصول مدرس نیاز دارد درس و بحث مى خواهد براى هر علم و صنعتى در دنیااستاد لازم است لیکن علوم معنوى به تعلیم و تعلم نیازى ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل مى گردد؟ کرارا شنیده ام سیدجلیلى سیدعلى شوشترى معلم اخلاق شیخ انصارى بوده است11 ...

خیلى از چیزهاست که انسان را بیچاره کرده از تهذیب و تحصیل باز مى دارد یکى از آنها براى بعضى همین ریش و عمامه است وقتى عمامه کمى بزرگ شد و ریش بلند گردید اگر مهذب نباشداز تحصیل باز مى ماند مقید مى گردد. مشکل است بتواند نفس اماره را زیر پا گذارد و پاى درس کسى حاشر شود. شیخ طوسى در سن 52 سالگى درس مى رفته است 12 . در صورتى که در سن بین بیست و سى بعضى از همین کتابها را نوشته است .

کتاب تهذیب را گویا در همین سن و سال به رشته تحریر در آورده و در سن 52

سالگى در حوزه درس مرحوم شیخ مرتضى حاضر مى شده که به آن مقام رسیده است. 13

مدتى مى بایدش لب دوختناز سخندانان سخن آموختنتا نیاموزد نگوید صد یکىور بگوید حشو گوید بى شکى 14
ما به پیروى و آموختن از راهنمایان دانا و توانا نیازمندیم . نمى توانیم مانند گیاه خودرو در برابر رویدادها تسلیم گشته و تنها به این که احساس داریم حرکت مى کنیم و چند تن مانند خود موجود بى هدف و بیهوده را به این خاکدان رها کرده اند قانع شویم و سپس راه زیر خاک را در پیش گیریم . بایداز مردان خدا پیروى کرد و گوش به پندشان سپرد.اگر آدمى مى توانست خود راه حقایق را بپیماید خداوند براى ارشاداوانبیاء را نمى فرستاد.

هشیاران به افراد پیش رو مى نگرند و بااشتیاق بخاطر کمالى که سرتاسر وجودشان را فراگرفته است به آهنگ گفتارشان گوش مى سپارند. باورها و دریافتها و ساختار درونى خود را بر پاکان و توانایان راه طى کرده عرضه مى کنند و در پرتو نورایشان تاریکیهاى درونى خود را مى زدایند.

عبدالعظیم حسنى[ ره] مى گوید:

[خدمت على بن موسى الرضا[ ع] رسیده و عرض کردم : تصمیم دارم باورها و دریافتهاى خود را بر شما عرضه کنم اگر پسندیده شد بر آن استوار بمانم تا خداوند را دیدار کنم . پس از بیان عقاید و دریافتهاى خود حضرت فرمود :یااباالقاسم هذا والله دین الذى ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبتک الله بالقول الثابت فى الحیاه الدنیا و فى الاخره] 15 .

یاابوالقاسم بخدا قسم این دریافت تو آیین خداست آیینى که براى بندگانش پسندیده است پس بر آن استوار باش که خداوند تو را بر سخن استوار در دنیا و آخرت پایدار بدارد.

هنگامى که عقاید و باورهاى ذهنى که دریافت آنها وظیفه شخصى هر مکلف است با همراهى و مشورت استادانجام مى گیرد چگونه مسائل اخلاقى و تربیتى با همگامى خضر راهى انجام نگیرد.

راستى چقدر تفاوت است میان کسانى که منکر ضرورت راهنما بوده و یا درباره آن حتى نمى اندیشند با کسانى که اضافه بر ضرورى دانستن آن عاشقانه بااصرار

در پى استادى کامل دیار به دیار به جستجو مى پردازند. چنان در پى کوکب هدایتند که گویا هستى و معناى زندگى را در خدمت ایشان مى یابند.اینان احساس دیگر دارند و گداخته سوز ویژه خود هستند. هر سو را با وحضت مى نگرند و براى رهایى از آن مدد مى جویند.

هزار دام به هرگام این بیابان است که از هزار هزاران یکى از ان نجهد
بیابان گسترده راه بسى دراز و پرخطر جز با دلیل گذاراز آن ممکن نیست آرزو مى کنند که این دلیل را بیابند و با حسرت و آه خستگى از جستجو را ناله مى کنند.

[زین همرهان سست عناصر دلم گرفتشیر خدا و رستم دستانم آرزوست!جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روى موسى عمرانم آرزوست زین خلق پر شکاست گریان شدم ملول آن هاى و هوى نعره مستمان آرزوست دى شیخ با چراغ همى گشت دور شهر کز دیو و دد ملولم وانسانم آرزوستگفتند: [یافت مى نشود جسته ایم ما گفت: [آنک یافت مى نوشد آنم آرزوست] 16 .
امام باقر[ ع] به ابى حمزه مى فرماید:

یاابا حمزه ! یخرج احدکم فراسخ فیطلب لنفسه دلیلا وانت بطرق السماءاجهل منک بطرق الارض فاطلب لنفسک دلیلا. 17
اى اباحمزه یکى از شماها چند فرسخى مى پیماید که براى خود راهنمایى جوید تو که به راههاى آسمانى ناآگاه ترى تا به راههاى زمین پس براى خود راهنمایى جستجو کن .

هنگامى که راههاى محسوس و محدود زمینى نیاز به راهنما داشته باشد و باید در پى آن به جستجو رفت چگونه راههاى ملکوتى و معنوى که ناپیدا و دقیق است نیاز به راهنما نداته باشد و نباید در پى راهنماى آنها به جستجو پرداخت !

عارف بلند پایه حاج میرزا على آقاى قاضى استاداخلاق علامه طباطبائى مى گوید:

[کسى که طالب راه سلوک طریق خدا باشد اگر براى پیدا کردن استاد این راه نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارند تا پیدا کند ارزش دارد و کسى که به استاد رسید نصف راه را طى کرده است].18

ویژگیهاى استاداخلاق :
مقصوداز راهنما واستاداخلاق صورت مادى و کالبد طبیعى که در معرض فنا و دستخوش تغییر و تبدل است نمى باشد بلکه مراد مجسمه معانى واوصاف حقیقى است .

بحر علمى درنمى پنهان شده در سه گز تن عالمى پنهان شده 19
در حقیقت استاد و مربى ادامه وجودى سیره حسنه سفراى الهى است که براى ارتقاى جانها و عقول آدمیان بمعارج قدس و ربوبى پا پیش نهاده است .

راهنما مظهراسم[ محى] خداونداست محیى که جانهاى آماده را به آب حیات معرفت و نور تربیت زنده مى سازد.

راهبر وارسته اخلاق کسى است که در زبان وسایط فیض الهى ارجمند و بزرگوار نامیده مى شود.

قال ابوعبدالله[ ع]: من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعى فى السماوات عظیما فقیل : تعلم لله و عمل لله و علم لله.20
هر کس که دانش را بیاموزد و بدان عمل کند و به آهنگ خدایى بیاموزاند در ملکوت آسمانها بزرگ و گرانقدر نامیده و خوانده مى شود که : آموخت براى خدا انجام داد براى خدا و آموزش داد براى خدا.

لازم به یادآورى است که اگر چه کار تهذیب نفس و تربیت روح بدون مربى کامل نمى شود لیکن به علت اهمیت و دقیق بودن آن نمى تواند دراین باره به کسى رجوع کرد.

این جوهر آدمى است نباید آن را به هرجا سپرد لوح وجودانسان است سزاوار نیست به نوک هر قلمى داد که هر نقش را مى خواهد بنگارد. بلکه باید دراین راه که راه ساختن انسان شکل دادن ساختار درونى و سیرت است دقت کرد جستجو نمود و معیارها و ملاکها را شناخت .ازاین روى به شمارش برخى از ویژگیهاى واوصاف راهنماى اخلاق مى پردازیم تا معیارهاى لازم را دراین راستا به چنگ آریم :

1.صلاحیت تقوایى :
استاداخلاق باید خود آیینه اى شفاف ازاوصاف گرانقدراخلاق باشد. نمونه اى در تقوى و معنویت که هرگاه درس مى گوید گویا تفسیر درون مى کند و گنجینه روحش را برالفاظ روان مى سازد.

مرحوم میرزا على آقاى قاضى مى گوید:

[ اهم آنچه دراین راه لازم است استاد خبیر و بصیر واز هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده وانسان کامل است که علاوه بر سیر الى الله سه سفر دیگر را طى کرده و گردش و تماشاى او در عالم خلق یا الحق بوده باشد] 21 .

این روحیه و شخصیت گوینده است که تاثیراساسى را در جذب دلها مى گذارد. دل صادق و قلب نورانى که آراسته به طهارت درونى است منشااثر مى گردد.

آه صاحب درد را باشداثرگر بود در ماتمى صد نوحه گر
مرحوم شهید مطهرى درباره استاداخلاقش که دگرگون کننده روحش بوده چنین مى نویسد:

... استاد خودم عالم جلیل القدر مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى شیرازى اعلى الله مقامه که از بزرگترین مردانى بود که من در عمر خود دیده ام و به راستى نمونه اى از زهاد و عباد واهل یقین و یادگارى از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم ...

دیدم با مردى ازاهل تقوا و معنویت روبرو هستم که بقول ما طلاب : [ینبغى ان یشدالیه الرجال] از کسانى است که شایسته است از راههاى دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم .او خودش که درس نهج البلاغه مى گفت یک نهج البلاغه[ مجصم] بود مواعظ دراعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمومنین[ ع] پیوند خورده و متصل شده است ... منبر مى رفت و موعظه مى کرد و ذکر مصیبت مى فرمود کمتر کسى بود که در پاى منبراین مرد عالم مخلص متقى بنشینند و منقلب نشود خودش هنگام وعظ وارشاد که از خدا و آخرت یاد مى کرد در حال یک انقلاب روحى و معنوى بود و محبت خدا و پیامبرش خاندان پیامبر در حداشباغ او را بسوى خود مى کشید با ذکر خدا دگرگون

مى شد . 22

استاداخلاق کردارش باید بیش از گفتار پند دهنده و آموزنده باشد. دیدن رفتار و حالاتش بیش از تدریس راهنما گردد.

پیغمبر[ص] فرمود:

قالت الحواریون لعیسى : یا روح الله من نجالس ؟ قال : من یذکرکم رویته و یزید فى عملکم منطقه و یرغبکم فى الاخره عمله. 23
حواریون از عیسى[ ع] پرسیدند: با که نشست و برخاست کنیم ؟ فرمود: با کسى که دیدنش شما را به یاد خدااندازد گفتارش بر کردارتان افزاید و رفتار و عملش به آخرت ترغیبتان سازد.

امام على[ ع] در وصف انسانهاى خود ساخته و مردان الهى که مشعل نورافشان ظلمات هستند مى فرماید:

از تباه شدن برحذرش مى دارند.اینان چراغهاى آن تاریکیها هستند.

و ما برح الله - عزت الاوه - فى البرهه و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقلهم فاستصبحوا بنور یقظه الابصار والاسماع والافئده یذکرون بایام الله ویخوفون مقامه بمنزله الادله فى الفلوات من اخذالقصد حمدواالیه طریقه و بشروه بالنجاه و من اخذ یمینا و شمالا ذمواالیه الطریق و حذروه من الهلکه و کانوا کذلک مصابیح تلک الظل مات وادله تلک الشبهات... 24
همواره براى خدا - که نعمتها و بخششهایش ارجمنداست - در پاره از مان بعداز پاره دیگر و در روزگارهائیکه آثار شرایع در آنها گم گشته بندگانى است که دراندیشه هاشان با آنان ارز مى گوید و در حقیقت عقلهایشان با آنان سخن مى گوید و چراغ هدایت و رستگارى را بروشنائى بیدارى و هوشیارى در دیده ها و گوشها و دلهاافروختند. روزهاى خدا را یادآورى مى نمایند.از عظمت و بزرگوارى او مى ترسانند. آنان مانند راهنمایان در بیابانها هستند که هر که از وسط راه برود راه او را مى ستایند و به رهائى مژده اش مى دهند و هر که به طرف راست و چپ برود هرگاه سخن استناد با نیت درونى وى برابرى کند شاگرد آنان کلام رامى پذیرد و به دل مى گیرد. واگر با درون وى هماهنگى پیدا نکرد شاگرد نیز جایگاه متزلزل و رفتنى را در قلب خود بدان مى دهد.

امام على[ ع] مى فرماید:

من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه و معلم نفسه و مودبهااحق بالا جلال من معلم الناس و مودبهم. 25
[آن که خود رااستاد و راهنماى اخلاقى مردم قرار دهد پیش از پرداختن به آموزش دیگران به تعلیم خود بپردازد و پیش از تادیب دیگران با زبان با درون و کردار خود آنان را مودب سازد بزرگداشت آن کسى است که بخویشتن تعلیم داده و دراصلاح خود کوشیده است سزاوارتراز بزرگداشت آن کسى است که به آموزش و پرورش مردم اشتغال دارد].

سخن گر خیزدازاعماق جانبه فریاد آورد جان جهانى چو شرح عشق گوید بیقرارى برد آرامش از هر بردبارى سخن کز دل بر آید آتش است آن که مى سوزد تو را تا پرده جانچو آید نفمه دل دل بجوید نشیند بر دل واز دل بگویدبرو بشنو کلام پاک جانىکه سازى جان خود زان دم جهانى 26
2.مهارت و تخصص :
تربیت و رشد معنوى آدمى از دشوارترین و پیچیده ترین کارهاست .از این رو کسى که رسالت استادى و آموزگارى انسان را بدوش مى گیرد باید از مهارت و توانایى شایسته علمى برخوردار باشد تا بتواند به آسانى و شایستگى از عهده حل هرگونه مشکل اخلاقى و خودسازى برآید.

همان گونه که در فقه جوارحى تواناترین و داناترین دانشوران این فن عهده دار رسالت فتوا مى شوند دراحکام نفسى واخلاق نیز که بسا دشوارتراز فقه جوارحى است بایداستادى زبر دست و داناى به هر آنچه در تربیت انسان ضرورى مى نماید این رسالت را بر دوش کشد.

اینجاست که بایداقرار کرد: ناکامى بسیارى از درسهاى اخلاقى حوزه بخاطر کم مایگى و کم عمقى برخى استادان بوده است . که عطش جوینده تشنه را برطرف نمى کرده است .
خاتم انبیاء[ص] در توصیه به این که جانتان را به دست مدعى ناشى و فاقد ویژگیهاى بایسته استادى نسپارید مى فرماید:

لاتجلسوا کل داع مدع یدعوکم من الیقین الى الشک و من الاخلاص الى الریا و من التواضع الى الکبر و من النصیحه الى العداوه و من الزهدالى الرغبه و تقربواالى عالم یدعوکم من الکبر الى التواضع و من الریاءالى الاخلاص و من الشک الى الیقین و من الرغبه الى الزهد و من العداوه الى النصیحه ولایصلح لموعظه الخلق الا من خاف هذه الافات بصدقه واشرف على عیوب الکلام و عرف الصحیح من السقیم و علل الخواطر و فتن النفس والهوى . 27
نزد هرگونه مدعى که شما رااز یقین به شک وازاخلاص به ریا واز فروتنى به گردن افرازى واز نیکخواهى به دشمنى واز پارسایى به دنیاجویى مى خواند ننشینید. به عالمى نزدیک شوید که شما رااز گردنفرازى به فروتنى واز ریا به اخلاص واز شک به یقین واز دنیاجویى به پارسایى واز دشمنى به نیکخواهى دعوت کند کسى شایسته راه نمودن و موعظه کردن نیست مگر آن که از سر صدق ازاین آفتها در هراس باشد و عیبهاى سخن را بازشناسد و درست رااز نادرست تمیز دهد واز موجبات و سوسه ها و گرفتاریهاى نفس و هواى آن (و راه معالجعه آنها) آگاه باشد.

3. بلاغت و سخنرانى
برخى را باور براین است که ضرورت ندارد دست اندرکار تربیت و پنددهى از زیبایى هاى ظاهرى و مهارتهاى هنرى برخوردار باشد بله هر چه ظاهرى ژولیده سرى افکنده زبانى گران گفتار و قلمى دشوار داشته باشد به اخلاقى بودن بهتر مى ماند.

شایسته است که چراغ کم فروغ فکراین گونه باورها را با حکایت شیخ سعدى فروزان سازیم که مى گوید:

[موذنى بدصدا و گوش خراش اذان مى گفت . روزى یهودى براى وى هدیه اى آورد. موذن انگیزه را جویا شد یهودى گفت : به پاس خدمتى است که بمن کرده اى . موذن گفت چه خدمتى ؟ یهودى گفت : دخترى داشتم که تمایل به اسلام پیدا کرده بود و همواره خاطر مرا نگران مى داشت . وقتى که صداى اذان تو را شنید

میلیش به اسلام کم شد واکنون اصرارى بر آن نمى ورزد ازاین روى آسوده گشته ام و براى تو هدیه آورده ام]!

راهنماى اخلاق بایداز زبانى گویا و بیانى توانا برخوردار باشد بگونه اى که در نهایت وضوح و روشنى موضوع بحث را بیان داشته و در کارانتقال فکر خود شنونده را دچارابهام و نیازمند به تاویل و توجیه نگرداند. آنچنان چیره زبان باشد که توان تفهیم معانى گوناگون و پدید آوردن حالات متفاوت را داشته باشد.

!اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفته اى بلند و گرانسنگ مى شود
با شیوایى و جمله هاى کوتاه و خوش آهنگ است که مى توان دلها را صید کرد و تشنگان را سیراب کرد.

شکى نیست که نیمى از رمز جاودانگى و موفقیت قرآن (پس از حقانیت محتوى ) زیبایى فصاحت بلاغت سلاست و روانى است . قرآن که کتاب انسان سازى است در مقوله هنر سرآمد دیگر نوشته هاست . خود قرآن به اسلوب فصاحت و زیبایى خود دراداى مقصود مى نازد و براین زیبایى دیگران را به میدان[ تحدى] مى خواند. نام این زیبایى و شیوایى را[ بلاغ مبین] گذاشته است یعنى ابلاغ واضح آشکار مطلوب ساده بى پیرایه . بگونه اى که شنونده کمال سهولت و سادگى آن را در مى یابد و گرفتار سخن مغلق و پیچیده و در لفافه اصطلاحات زیاد نمى شود.

رمز جاودانگى و تاثیرگذارى سخنانى امیرالمومنین[ ع] نیز در همین شیوایى و زیبایى آن است چنانکه نهج البلاغه ازاستوارترین و دلپذیرترین نثر بشرى برخورداراست . هنگامى که 130 صفت را در 40 جمله خطبه متقین با شیوایى بیان مى دارد هر چه پیش مى رود التهاب شنونده را بیشتر مى کند.

این سخن رسا آنچنان دلپذیر مى شود که به درون دل[ همام] راه مى یابد و تحولى عظیم در وى ایجاد مى کنداین تحول بگونه اى است که همام قفس تن را مى شکند و به سوى معبودش باد مى گشاید. حضرت رمزاین تاثیر را چنین بیان مى دارد:

هکذا تصنع الموعظالبالغه باهلها. 28
پندهاى شیوا و رسا دراهلش چنین اثر مى گذارد

بوعلى سینا دراهداف ریاضت[ متابعت نفس اماره از نفس مطمئنه] را

مى شمارد سپس از عوامل این تبعیت [ سخن پند دهنده] را گوشزد مى کند که در ویژگیهاى آن مى گوید:

[ثم نفس الکلام الواعظ من قائل زکى بعباره بلبغه و نغمه رخیمه ... و سمت رشید] 29 .

سخن پند دهنده آن است که از گوینده اى پاک دل باالفاظى شیوا آهنگى دلنشین و نرم و بگونه اى قانع کننده و روشنگر باشد.

بلاغت و سخنرانى از بایسته ترین ویژگیهاى استاد و راهنماى اخلاقى است .استادى که پردازنده روح ه شگفت انگیز آدمى و بیانگر شایسته ترین رهنمودهاى الهى است . بدانسان که پیامش روشن و روح افزاست بیانش نیز باید رسا و شیوا باشد.

امام باقر[ ع] مى فرماید:

والبیان عمادالعلم. 30
استوانه دانش سخنورى است .

اگر دانش زبان توانائى براى گفتار دراختیار نداشته باشد چنان نیروگاه برقى مى باشد که از کانالهاى نور رسانى برخوردار نباشد.

در جایى دیگر امام باقر[ ع] مى فرماید:

انا لانعدالرجل فقیها عالما حتى یعرف لحن القول و هو قول الله - عزوجل[ [ و لتعرفنهم فى لحن القول. 31
ما تا زمانى که کسى از روش و مقاصد گفتار آگاه نباشد او را فقیه و عالم نمى دانیم واین بنابر گفته خداى عزوجل است که گفت:[ آنان را در روش و مقاصد گفتار خواهى شناخت] .

4. واقعیت گرایى و زمان شناسى
از دیگر ویژگیهاى استاداخلاق واقعیت گرایى و زمان شناسى است یعنى باید به نیکى حال شاگرد را بداند شرایط اجتماعى فرهنگى و سیاسى را که بر خلقیات وى موثراست بشناسد تا مطابق توانایى و نیاز شاگرد سخن راست کند.

آن که زمان خود را به شایستگى نشناسد از حصار شبهه ها و عوامل گوناگون انحرافى راه به بیرون نمى گشاید.امام صادق[ ع] مى فرماید:

العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس. 33

آن کس که به زمان خود آگاه باشد از هجوم شبهه ها درامان است .

استادى که از واقعیات جامعه بیگانه بوده واز آنچه دراطرافش مى گذرد بیخبر باشد ناگزیر مبحثهاى بیگانه و صرفا شخصى را مطرح خواهد کرد که چندان راه گشا نخواهد بود و راه روشنى را در جلوى پاى شاگرد نخواهد گذاشت .

بى شک بسیارى از درگیریهاى اجتماعى کشمکشهاى سیاسى و تنشهاى فکرى که بسیارى از مردم را در تب خود مى سوزاند ریشه اخلاقى و عامل نفسانى دارد.اگراستادى از آبشخوراین مفاسد ریشه اى آگاه نباشد و به درستى پى به چگونگى آنها نبرده باشد چه بسا مبحثى که براى تدریس بر مى گزیند و یا جهتى که به بحث مى دهد نه تنها گرهى ار نگشاید بلکه باعث پیچیدگى فزونتر دشواریها نیز بگردد. مانند تجویز ناآگاهانه دارویى است که در فزونتر ساختن بیمارى اثر مى گذارد.

استادى که از مسائل روز آگاهى ندارد و باافتخاراعلام مى کند[ در طول عمرم هرگز روزنامه نخوانده ام] نمى تواند بیمارى اخلاقى شاگردانش را درمان کند. باید براى اینگونه اساتیدى که در حوزه علمیه کرسیهاى درس اخلاق رااشتغال کرده اند فکرى بشود و گرنه حوزه هاى علمیه آینده اى سخت خطرناک را در پیش خواهند داشت .

باید توجه داشت که بسیارى از مفاسداخلاقى ریشه اجتماعى داشته و تابع شرایط فرهنگى و ویژگیهاى محیطى است .

استاداخلاق بایداین عوامل اجتماعى و شرایط محیطى را بدرستى بشناسد تا بتواند بیماریهاى اخلاقى را ریشه اى درمان کرده و بیان کند.

تاثیرات خانوادگى برخورد با آشنایان و نزدیکان محیط کوچه و بازار و خصوصیات فرهنگى منشا بیمارى از روحیات اخلاقى مى شوند.اگر راهنما آگاهى کافى به این گونه مسائل نداشته باشد چگونه مى تواند دستورى اخلاقى بدهد و به مقتضاى حال شنونده مبحثى را برگزیند؟

و نیز هر یک از مطالب اخلاقى با توجه به شرایط ویژه اجتماعى فرهنگى و یا شخصى بگونه اى خاص مطرح مى شود چنانکه موضوع زهد ساده زیستى ریاضت نفس عزلت و ... را نمى توان در همه زمانها و شرایط و براى همه افراد یک نواخت و همانند طرح کرد.

این خصوصیات زمانى و مکانى است که حد و مرز بحثهاى اخلاقى را تعیین کرده و به چگونگى عرضه آنها جهت مى بخشد.

ازاین روى استادى که آگاه به واقعیات و خصوصیات زمانى نباشد نمى تواند بااطلاع به مبحثهاى متناسب بپردازد و شاگردان را واقع بینانه رهبرى کند.

5. پرهیزازالقاء روحیه یاس
آموزشهاى اخلاقى از حساسیت و ظرافت ویژه اى برخورداراست مانند داروى حساس مى ماند که اگر دقت کافى در تجویز آن بکار نرود نه تنها اثر مثبتى نخواهد داشت که پیامدهاى ناگوارى را نیز در پى مى آورد.

با پیچیدگى که روحیات آدمى دارد شایسته است که در توصیه مسائل اخلاقى توجه لام اعمال شود و همه جوانوب رعایت گردد.

همانگونه که بر مسائل بازدارنده مانند: زهد ساده زیستى ریاضت نفس خواب و خوراک و ... تکیه مى شود بر موارد وادار کننده مانند: مراعات با نفس رعایت حداعتدال بهره مندى از مباحات شرعى و برآورده کردن نیازهاى واقعى بدن نیز توجه شود.

در باورهاى اخلاقى نیز همانگونه که بر ناسپاسى و پلیدى نفس ( اماره ) ناپایدارى و مکر دنیا و مسائل دنیایى وجود موانع و عوامل فراوان انحرافى بر سر راه خودسازى سخن مى رود بر تربیت پذیرى نفس امکان کامیابى شایسته از زندگى و توانایى اراده انسان در برطرف کردن موانع خودسازى نیز تبلیغ شود.

درس اخلاق نباید روحیه هاى بى نشاط مایوس منفى باف و ناتوان بسازد بلکه با بکارگیرى شایسته شیوه ابلاغ انسانى پرتحرک امیدوار و کوشا تربیت کند.

روحیه افسرده و باور به ضعف و ناتوانى آدمى را در همه صحنه هاى عبادى اعتقادى و عملى ناکام مى گرداند و بر عکس داشتن روحى شاداب و امیدوار هرگونه دشوارى روحى و عملى را نابود مى کند.

امام على[ ع] به حارث همدانى درباره مداراى با نفس و حفظ خرمى آن حتى در عبادات چنین مى فرماید:

و خادع نفسک فى العباده وارفق بها ولاتقهرها و خذ عفوها و نشاطهاالا ماکان

مکتوبا علیک من الفریضه فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها... 33

در عبادت نفس خود را بفریب ( او را با ترساندن از کیفر و خوشنود ساختن به پاداش از شهوات جلوگیرى نما و بطاعات ودار) و بااو مدارا کن و با تکالیف دشوار مغلوبش نساز فراغت و خرمیش را نگهدار مگر در انجام واجبات که وقت معینى براى بجا آوردن آنهاست .

شیوه تربیتى و تبلیغى که قرآن براى رسالت مشخص مى کند نیز تکیه بر روشهاى مثبت و نشاط برانگیز دارد:

یاایهاالنبى ان ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا وداعیاالى الله باذنه و سراجا منیرا. 34
اى پیامبر! ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشى و به اذن خداوند مردم را دعوت کنى و چراغ فروزان گردى .

ابن عباس نقل مى کند که : چون این آیه نازل شد پیامبر[ص] به على[ ع] و معاذ فرمود که به یمن بروند واین دستورالعمل را براى آنان صادر کرد:

انطلقا فبشرا ولاتنفرا و یسرا ولاتعسافانه قدانزل على یاایهاالنبى اناارسلناک... .
بروید پس بشارت دهید بیزارى و رمیدگى پدید نیاورید آسان گرفته و دشوار نگیرد چرا که آیه یاایهاالنبى اناارسلناک... بر من نازل شده است .

در آموزش استعدادهاى ذهنى شاگردان و سطح فهم ایشان باید مراعات شود وازالقاى هرگونه مطلبى که توان درک و تحلیل آن براى شنونده نیست پرهیز گردد.

ناپایدارى و بى بهره گى بسیارى از درسهاى اخلاقى بخاطر همین شیوه هاى نادرست و غیر واقع بینانه اى بوده که در آنها بکار گرفته شده است .

امام باقر[ ع] به روایت ازامام على[ ع] درباره اسلام شناس هوشمند و واقع بین مى فرماید:

الااخبرکم بالفقیه حقا؟ من لم یقنظ الناس من رحمه الله ولم یومنهم من عذاب الله ولم یویئسهم من روح الله ولم یرخص فى معاصى الله.... 35
مى خواهید فقیه ( عالم دین ) راستین را به شما معرفى کنم او کسى است که مردم رااز رحمت خداوند نومید واز عذاب خداایمن و مطمئن نمى سازد واز بخشندگى خدا مایوسشان نمى کند و پرداختن به نافرمانى و معصیت را برایشان روا نمى دارد.

اینک دو بخش از نوشتار (ضرورت استاداخلاق و ویرگیهاى آن ) را به پایان مى بریم و در آخر به شمارش عناوین برخى دیگراز ویرگیهاى استاد اخلاق بسنده

مى کنیم .

1. تدبیر در بکارگیرى درست شیوه هاى ارشاد و دسته بندى شایسته مطالب .

2. پرهیزاز صراحت در هدایت و تادیب شاگرد.

3.اشتیاق و کوشایى بر هدایت و خیرخواهى شاگرد.

4. مدارا شفقت و مهربانى با شاگرد.

5. حفظ هیبت و وقاراستادى .

6. توجه به خداوند و خیرخواهى ازاو در تاثیر سخن .

 
پاورقى ها:
1. نه تنها در تبلیغات عمومى به آموزش اخلاقى مى پرداختند و در کوچه و بازار و مسجد مردم راارشاد مى کردند بلکه در کلاسها و نشستهاى خصوصى نیز عده اى را که آمادگى و شایستگى بیشترى داشتند بعنوان اصحاب سر حوارى یااصحاب خاص به تربیت و تهذیب وا مى داشتند و حقایق سیر و سلوک را براى ایشان بیان مى کردند.
در یکى از روایات نام برخى ازاصحاب سر و حوارى پیامبر وامامان معصوم[ ع] آمده است : در خدمت پیامبر[ص] اصحاب خاص مانند: سلمان ابوذر مقداد و ...
در خدمت امام على[ ع] اصحاب سرى مانند: کمیل اویس قرنى میثم تمار عمر بن حمق خزاعى محمد بن ابى بکر و ... در زمان امام مجتبى[ ع] سفیان بن ابى لیلى حذیقه بن اسد ( اسید)الغفارى و ... در زمان امام حسین[ ع] یارانى که نام جاویدشان در شمار شهیدان کربلا آمده است .
در خدمت امام سجاد[ ع] جبیر بن مطعم یحیى بن ام طویل ابوخالد کابلى سعید بن مسیب و ... در زمان امام باقر و صادق[ ع] عبدالله بن شریک عامرى زراره بن اعین بریدین معاویه محمد بن سلم ابوبصیر لیث بن بخترى عبدالله بن ابى یعفور عامر بن عبدالله حجر بن زایده حمران بن اعین و ...
که:[ ..فهولاء حواریون اول السابقین واول المقربین واول المتحورین حوارى من التابعین] رجال کشى /09
بنابراین همانگونه که اولیاى الهى بطور مستقیم و بالمباشره راهنماى اخلاقى بوده اند دراین زمان نیز باید بسراغ پاکانى رفت که همراه گردند و کوکب هدایت شوند.
2.شرح و نقد و تفسیر مثنوى ج 3.399.
3. همان مدرک .392.
4.رساله سیر و سلوک 116 به نقل از کشف الغمه .
5.مثنوى کلاله خاور .146 سطر 37.
6.پرواز در ملکوت ج 1.70.
7.مثنوى .180 سطر 1.
8.کیهان اندیشه شماره 151.42.
9.نهج البلاغه صبحى صالح خ 76.
10.شرح نهج البلاغه ابن میثم ج 2.208.
11. سیماى فرزانگان ج 3.47
12.تولد شیخ طوسى در سال 385 ه.ق بوده است[ روضات الجنات] ج 5.215. و درگذشت سیدمرتضى به سال 436 ه. بوده است[ روضات الجنات] ج 4.297 و با توجه به این که شیخ تا پایان عمر سید به درس او حاضر مى شده معلوم مى شود که در حدود پنجاه سالگى در درس سید شرکت مى جسته است.
13.جهاداکبر.
14.شرح و نقد و تفسیر مثنوى ج 1.714.
15.بحار ج 3.268.
16.دیوان شمس تبریزى بیت شماره : 4635.
17. اصول کافى چاپ غفارى ج 1.141.
18.رساله سیر و سلوک .176.
19.مثنوى .339 سطر 17.
20. اصول کافى ج 1.27.
21.رساله سیر و سلوک .176.
22.عدل الهى .250.
23. اصول کافى ج 2.38 باب مجالسه العلماء.
24.نهج البلاغه فیض خ 213.
25. همان مدرک حکمت 70.
26.تفسیر آفتاب .162.
27. الحیاة ج 2.289.
28.نهج البلاغه خ 184.
29. الاشارات والتنبیهات ج 3.380.
30.بحار ج 1.181.
31. الحیاه ج 2.241.
32. همان مدرک .248.
33.نهج البلاغه فیض نامه 69.
34.سوره احزاب .34.
35. الحیاه ج 2.
امام خمینى
من مجددا به همه ملت بزرگوارایران و مسوولین عرض مى کنم چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده اندیشى این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصا آمریکا و شورورى از ما دست برداشته اند. لحظه اى نبایداز کید دشمنان غافل بمانیم . در نهاد و سرشت آمریکا و شوروى کینه و دشمنى بااسلام ناب محمدى - صلى الله و آله و سلم - موج مى زند. باید براى شکستن امواج طوفانها و فتنه ها و جلوگیرى از سیل آفتها به سلاح پولادین صبر وایمان مسلح شویم .
1367/09/02