اصول کلى و شیوه هاى عملى رسالت اجتماعى حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

مطالبى را که در مقاله گذشته آوردیم جایگاه اجتماعى حوزه رااز جنبه نظرى آن مطرح مى نمود واز نقطه نظر شناخت بایدها بدان مى نگریست و موضوع رااز بعد یک بینش مذهبى و عقیدتى بعنوان ضرورت تداوم امامت در جامعه مورد بررسى قرار مى داد فارغ از این که اصول عملى و شیوه هاى اجرایى آن در شرایط گوناگون تاریخى چگونه است .

واما آنچه دراین نوشته هدف مااست بیان برخى ازاصول کلى و شیوه هاى عملى و جنبه هاى اجرایى جایگاه اجتماعى حوزه و روحانیت مى باشد. زیرا تحقیق انقلاب اسلامى و تلاش براى پیاده کردن قوانین الهى و خلاصه مقتضیات زمان تااندازه اى تبیین جنبه هاى نظرى را به دنبال داشته است . ولى موضوعى که کمتر مورد توجه قرار گرفته شناخته اصول عملى و شیوه هاى صحیح واصیل حضور حوزه در صحنه مسایل و فعالیتهاى اجتماعى مى باشد.

با پیروزى انقلاب اسلامى صحنه هاى مختلف فعالیتهاى اجتماعى ناگهان بر روى حوزه ها گشوده شد و به جهت نیازهاى فراوان جامعه و نیزاحساس وظیفه و مسوولیت بسیارى ازاصحاب حوزه به فعالیت هاى اجتماعى رو آوردند در حالى که حضور و دخالت آنان از سوى یک تشکیلاتى حسابگر حوزه اى و مدیریت نیازشناس و گزینشگر و سازمان دهنده هدایت و کنترل نمى شد و این امر علاوه بر مشکلاتى که از ناحیه عناصر فرصت طلب و ناصالح و جاه پرست به وجود آورد یک اشکال اصولى داشت و آن ناهماهنگى و بى برنامگى بود زیرا هر فردى خود مى بایست براساس بینش و فهم و استنباط شخصى خویش کارى را لازم بداند واحساس ضرورت کند و بدان اقدام نماید و یا حداکثر مراکز سازمانها وارگانهایى که در مقایسه با مدیریت فراگیر حوزه اى محدود و فاقد شناختها واختیارات فراگیر بودند مى بایست به تعیین نیازها و جذب نیروها بپردازند .

در حالى که اگر آنچه در بخش مبانى نظرى جایگاه اجتماعى حوزه بیان گردید بعنوان یک ضرورت تلقى گردد و مساله ایجاد حاکمیت اجتماعى اسلام و حفظ و پاسدارى از آن بصورت یک عمل آلى استراتژیک شناخته شود و بعنوان یک عقیده مکتبى پذیرفته گردد بدیهى خواهد نمود که براى تحقق آن حرکتهاى فردى و محدود و ناهماهنگ و گاه بى تناسب کارى را از پیش نخواهد برد و آن هدف را تامین نخواهد کرد.

زیرا در عصر حاضر مساله حاکمیت و حکومت اسلامى و موضوع گسترش آن وبعد فرهنگى نیرومند و مرزناشناس یکى از مهم ترین مسایلى است که افکار سیاستمداران و صاحب نظران مکاتب مادى و غیر مادى دنیارا به خود جلب کرده است و به شیوه هاى مختلف مبارزه و مقابله با آن مى اندیشند براى خاموش کردن این صدا و متوقف کردن این حرکت[ زر و زور تزویر] را در بعد جهانیش بکار گرفته اند. زر را ذخائر نهفته در سرزمینهاى اسلامى و بزرگترین صادر کننده نفت جهان و زور رااز سلاحهاى اتمى و کاخ ابرقدرتها و حکومتهاى پلیسى و تزویر رااز بنگاههاى بزرگ تبلیغاتى فراهم آورده و در یک حرکت همسو جهت داده اند تااز تولد و ظهور گسترده حاکمیت اسلام و حکومت اسلامى جلوگیرى کنند!

و شک نیست که چنین تولد و ظهورى به سادگى و بدون یک حرکت نظامدار و برنامه دقیق و سازمان یافته و سامان دار میسر و عملى نخواهد بود. و در بسیارى از موارد این حرکت باید موسى وار در دامان حکومتهاى فرعونى پرورش یافته و به هنگام قدرت بر آنان بشورد.

اینجاست که باز هم ضرورت وجود یک مدیریت - با ویژگیهاى که براى آن لازم دانستیم - بیش از پیش خودنمایى مى کند زیرا در پرتو یک تشکیلات منزه علمى و یک مدیرت فراگیراست که مى توان جایگاه حقیقى و شایسته
 
حوزه ها را در جامعه از جنبه شیوه هاى عملى مورد شناسایى قرار دارد اگر جزاین باشد کارهاى فردى و ناهمگون و نامتناسب و بى انسجام و غیراصولى و شیوه هاى سست و غیر علمى و کارهاى روبنایى نه تنها توان پیروزى بر حرکت نظامداراستکبار جهانى را ندارد بلکه توان حفظ نظام اسلامى بخش محدودى را هم نخواهد داشت و در آن صورت یک تحول پیش بینى نشده مى تواند زمینه هاى اجتماعى و حتى فعالیتهاى فردى رااز حوزه ها بازگیرد و تجربه تلخ هزار و چند صدساله جدایى دین از سیاست و حاکمیت حکومتهاى ضداسلامى و ضدبشرى بر جوامع اسلامى باز هم تکرار شود !

در شرایط کنونى تاریخ چگونه عمل کردن حوزه و روحانیت براى حفظ حاکمیت اجتماعى اسلام سرنوشت سازاست . زیرا بخشى از وعده خداوند تحقق یافته که مى فرماید:[ عسى ربکم ان یهلک عدوکم و یستخلفکم فى الارض] 1 و بخش دیگر آن که حاکمیت اسلام بر کل جوامع و فتح همه سنگرهاى کلیدى جهان است مبتنى بر چگونه عمل کردن ماست . چرا که خداوند درادامه همان وعده مى فرماید :[فینظر کیف تعملون] و سنت خداوند چنین جارى شده است که عمل ما[ اجل] دشمنان ما و یا[ اجل] خود ما را مشخص نماید درست عمل کردن ما روزگار دشمن راازاو مى گیرد و پشت کردن ما به واقعیتها و وظایف و مسوولیتها[ اجل] خود ما رقم خواهد زد[ وان تتولو یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونواامثالکم] و نیز[ اذا جاءاجلهم لایستاخرون ساعه ولایستقدمون] 3 .

آنچه ازاین آیات استفاده مى شوداین است که :اولا رابطه عمیقى میان عمل انسانها و سرنوشت اجتماعى آنان است واین غیراز عمل فرد و سرنوشت فردى اوست . زیرا دراین گونه آیات همواره قوم و مردم جامعه مورد خطاب قرار گرفته اند و ثانیا منظوراز عمل فقط گناه و ثواب و عصیان واطاعت پروردگار نیست بلکه شامل تخلف از قوانین تشریعى و تکوینى در بسیارى از موارد بخصوص در مسائل
 
اجتماعى نوعى پیوستگى وجود دارد.

مرحوم استاد مطهرى در ذیل این آیات:[ وقضیناالى بنى اسرائیل فى الکتاب لتفسدن فى الارض مرتین و لتعلن علوا کبیرالله وان عدتم عدتا و جعلنا للکافرین حصیرا] 4 پس از بیان معناى آیات که در زمینه گردش ایام و چرخش دولتها وافول و طلوع آنها و روزگار خوشى و سعادت و نیز نگرانى و نکبت امتهاست مى فرماید:

[ جمله اخیر - وان عدتم عدنا - ( هر چه به تباهى بازگردید ما به زبون ساختن شما به دست دشمن باز مى گردیم ) با توجه به این که مخاطب قوم وامت است نه فرد کلیت و سنت بودن قوانین حاکم بر جامعه را مى سازند]. 5

بنابراین وارثان زمین همانگونه که باید داراى تقواى فردى واجتماعى باشند تا فرجامى روشن درانتظار آنان باشد که خداوند مى فرماید :[ ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین] 6 . باید شیوه ها و شگردها و برنامه هاى آنان از نظر علمى و عینى واجرایى نیز صحیح بوده و با قوانین تکوینى و سنتهاى الهى حکام بر جامعه و تاریخ بشر منطبق باشد. زیرا یک مومن هر چه تقوى داشته باشد در صورتى که قدرت مدیریت یک مجموعه را دارا نباشد تقواى فردى و روحیه معنوى او خلا مدیریت و کمبود علمى و نقص شیوه هاى عملى او را جبران نخواهد کرد واگر به اجبار و ناگزیرى اداره آن مجموعه را عهده دار شود آن مجموعه رو به سستى واز هم پاشیدگى خواهد گذاشت

همین موضوع در رابطه با یک سیستم علمى و نظام معنوى نیز صادق است . یعنى نظام حوزه وافراد آن هر مقدار هم که داراى معنویت باشند در صورتى که مکانیسهاى اجتماعى را نشناسند واصول و ضوابط حاکم بر تربیت و تعلیم و هدایت و رهبرى یک جامعه را ندانند و یا رعایت نکنند توان رهبرى معنوى و هدایت اخلاقى آن جامعه را نخواهند داشت و زمینه از آنان گرفته خواهد شد.

به هر حال[ معلمى] روحانیت در نظام حاکمیت اسلام و دخالت و حضوراو در صحنه هاى عملى واجرایى نظام داراى اصول و ویژگى هایى است که ما به برخى از کلیات آن اشاره خواهیم داشت .

اصولى کلى رهبرى و هدایت جامعه
رهبرى فکرى و فرهنگى و عقیدتى یک جامعه و هدایت اخلاقى جوامع بشرى کارى نیست که تنهااز طریق منبر و تریبون و وعظ و خطابه تحقق پذیر باشد بلکه کار تعلیم و تربیت نسلها بخصوص در عصر حاضر یکى از ظریف ترین و پیچیده ترین کارهاى اجتماعى است زیرا معلمان و رهبران فکرى و عقیدتى با دو حقیقت پیچیده روبرو هستند.

1.اندیشه ها عواطف خصلتها واستعدادهاى متنوع و مختلف فردى .

2. کنشها و واکنشهاى گوناگون جوامع
 
بشرى در برابر رویدادها و شرایط متفاوت تاریخى . فرد و جامعه و خصلتها و نیازهاى آن دو حقیقتى است که در صحنه عمل نمى توان هیچیک از آن دو را نادیده انگاشت چه این که در مباحث فلسفى اصالت فرد و جامعه را پذیرفته باشیم یا تنها به اصالت فرد معتقد باشیم .

زیرا مشهوداست که برخى از جوامع و گروهى از مباحثه گران مباحث فلسفى در حیطه مبانى نظرى خویش اصالت جامعه را نپذیرفته اند و تنها به اصالت فرد اعتقاد یافته اند ولى در صحنه عمل واجرا ناگزیر شده اند که براى جامعه و مجموعه هاى انسانى و سیستم ها برنامه ریزى کنند همانگونه که به فرد مى اندیشند و براى آن برنامه ریزى مى کنند. واین نیست مگر به دلیل واقعیتها و نیازهاى عینى موجود در فرد و جامعه .

واما ما فارغ از طرح مباحث فلسفى در زمینه اصالت فرد و جامعه و عدم اصالت آن مى خواهیم به جنبه عملى هدایت و رهبرى فکرى و فرهنگى فرد و جامعه بپردازیم و همانگونه که گفتیم در صحنه عمل گریزى از اندیشیدن به فرد و جامعه نداریم و باید براى هر دو برنامه ریزى کنیم و شکل صحیح و قابل اجرا و موثر حضور مدیر در سیستم اجتماعى را تبیین نماییم تا ثمره مورد نظراستنتاج گردد.

الف :اصل تفکر و بینش اجتماعى
در زمینه اجتهاد و فقاهت همواره موضوعى طرح مى شود بعنوان[ شم فقاهت] که شاید کمتر طلبه اى آن را بارها نشینده باشد.

کسانى که مساله شم فقاهت را مطرح مى کنند منظورشان این است که قدرت اجتهاد و فقاهت تنهااز طریق یادگرفتن برخى اصطلاحات فقهى و اصولى حاصل نمى شود بلکه علاوه بر آن باید داراى بینش و شم فقهى بود.

نظیر همین مساله در مورد سیاست مطرح است و گفته مى شود که فلان عالم بااین که از نظر مباحث فقهى یااصولى دانشمندان و عالم است ولى داراى شم سیاسى نیست و در مسایل سیاسى عامى است .

اکنون ما دراین جا بدون این که بخواهیم در کم و کیف دو موضوع یاد شده سخن بگوییم مساله[ شم اجتماعى و بینش و تفکر فراگیر] را مطرح مى سازیم .

اولین شرط تحقق یک برنامه صحیح و متناسب با مقتضیات زمان این است که برنامه ریزان نظام حوزه و روحانیت و جهت دهندگان به حرکت عملى رهبرى فرهنگى جامعه خود داراى شم اجتماعى و بینش گسترده و فراگیر باشند و جامعه رااز زاویه خصلتها و نیازهاى فرد فقط مورد مطالعه قرار ندهند. بلکه علاوه بر آن از دیدگاه تربیت جامعه قرار ندهند. بلکه علاوه بر آن از دیدگاه تربیت جامعه به جامعه بنگرند. یعنى شیوه ها و برنامه ها و معیارها شناخت و تربیت فرد را براى شناخت و تربیت جامعه کافى نشمارند واز زاویه هاى بازتر وافقى
 
وسیع تر واقعیتهاى اجتماعى را مورد بررسى قرار دهند.

حوزه و روحانیت از دیربازر همواره در مسیر معلم و هدایت امت و هدایت امت اسلامى قرار داشته است ولى از آنجا که اصولا تشکیلات اجتماعى و سیاسى و حکومتى دراختیار آنان نبوده بلکه حاکمیتها در بیشتر زمانها با آنان در تضاد بوده است علما و رهبران دینى کمتر به هدایت اجتماع و برنامه ریزى براى مجموعه ها و سیستم ها بعنوان یک واقعیت اندیشیده و به لحاظ امکانات بیشتر به اصلاح افرد - بعنوان واحدهاى مستقل از جامعه - پرداخته اند. واین امراگر چه علیرغم احساس و میل و خواسته آنان صورت گرفته است ولى در هر حال همین امر - یعنى ایجاد فاصله میان حوزه و تشکیلات اجتماعى - در دراز مدت تفکر و برنامه ریزى فردى را در ذهن ها رسوخ داد واستوار کرد و همین رسوبات ذهنى اندک اندک و با گذشت زمان به صورت باورها و مبانى ظاهر گشت و مظاهراین باورها به صورت سنت هایى مقدس و غیرقابل تغییر جلوه کرد و سبب گردید که حتى با دستیابى به تشکیلات اجتماعى و فراهم آمدن زمینه هاى رهبرى جامعه و سیستم هاى آن باز هم به همان شیوه هاى سنتى تبلیغى تمسک جویند و با بینش و تفکر فردى بدون تحصیل شم اجتماعى به حل مسائل اجتماعى بپردازند و در نتیجه برنامه هاى عملى آنان توان رهبرى فکرى و فرهنگى عمیق کل جامعه را نداشته باشد.

ما معتقدیم که بزرگترین مانع براى پیشرفت هاى اجتماعى در قبل از انقلاب و بعدازانقلاب وجود همین رسوبات فکرى و ذهنیتهایى است که در دراز مدت به شکل باورها و عقیده ها و مبانى فکرى در آمده است و رهبر عظیم انقلاب همواره بااین رسوبات فکرى و مبارزه کرده است و به تصحیح اندیشه ها و باورها و زدایش ابهامها پرداخته است .

و این کارى است که با طرح مباحث ولایت فقیه و ضرورت تشکیل حکومت اسلامى آغاز شد و در حال حاضر که سرگرم تدوین و تحریر اى نوشته هستیم با فتاواى پیرامون برخى از سرودها و فیلمهاى تلویزیونى و نهایتا بیان گستردگى ولایت فقیه و حکومت اسلامى] تداوم یافته است .

این ذهنیتها و رسوبات و باورهاى مسلم شمرده شده که ما را زمین گیر کرده است و نمى گذارد به شکل موثرى به هدایت و رهبرى نسلهاى حاضر با همه آمادگى و پذیرش آنان بپردازیم همان چیزهایى که در مقاطع مختلف تاریخ انقلاب از سوى امام امت موردانتقاد قرار گرفته و تصحیح شده است در حالى که تصحیح بخش دیگرى از آنها نیاز به گذت زمان و مجال مناسب دارد. و آنچه اکنون ضرورى است توجه ما به وجود یاامکان وجود چنین رسوباتى است که یکى ازاین ذهنیتها را مى توان در برنامه ریزى هاى فردى وارج ننهادن به
 
برنامه ریزهاى اجتماعى و یااصلا در عدم برنامه ریزى واتخاذ حرکتهاى حساب نشده فرهنگى و تبلیغى اجتماعى ملاحظه کرد. که در بسیارى از موارد علت آن نداشتن شم اجتماعى و سیاسى است .

ب : هدایت یافتگى و صیانت صنفى
مساله خودسازى اخلاقى و معنوى قبل از تعلیم و تربیت دیگران و ضرورت کسب لیاقت صلاحیت قبل از هدایتگرى واصلاح جامعه موضوع ناگفته و ناآشنایى نیست واز دیر باز کارشناسان امور تربیتى و پرورشى بدان توجه واشارت داشته اند و مهم تراز همه در آیات و روایات فراوانى بدان تصریح شده است :

قرآن مى فرماید:[ یاایهاالذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالاتفعلون] 13 .

و نیز مى فرماید:[ اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب افلا تعقلون] 14از رسول خدا روایت شده است که فرمود:[ یابن مسعود! فلاتکن ممن یشدد على الناس و یخفف على نفسه یقول الله تعالى] [لم تقولون مالا تفعلون] 15

در نهج البلاغه امیرالمومنین بیانى صریح دارد که با موضوع مورد بحث ما بسیار آشناست :

[من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره تعلیم و غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه و معلم نفسه و مودبهااحق بالا جلال من معلم الناس و مودبهم] 16 .
دراین روایت از نقطه نظر بحث سه نکته باید ملاحظه شود.

1. رابطه امامت و رهبرى جامعه با مساله تعلیم

2. رابطه تعلیم با تادیب و به تعبیر دیگر رابطه آموزش با پرورش .

3. خودسازى قبل از پرداختن به دیگران واستفاده از شیوه هاى برتر.

نکته دیگرى که لازم به یادآورى مى باشداین است که روایت مذکور و دیگر روایاتى که از نظر مضمون شبیه به آن است همواره توسط مربیان اخلاق در رابطه با فرد آنهم در
 
محدوده اى کوچک واز زاویه اى خاص مطرح شده است و به ندرت مى توان مواردى را یافت که مربیان اخلاق و کارشناسان تربیتى نظام حوزه ازاین آیات و روایات در رابطه با سیستم رهبرى کل جامعه و نظام حوزه و روحانیت استفاده کرده باشند. ه مثلا در عبارات مدرسان اخلاق اینگونه تعبیرها به وفور مشاهده مى شود که:[ انسان باید مهذب باشد طلبه باید پایبند به اخلاق باشد گوینده و واعظى که مردم را نصیحت مى کند باید خود صالح باشد و]... که در همه این ها توجه مربى به یک فرد واحداست و کمتر مى توان این تعبیر را پیدا کرد که : نظام رهبرى جامعه باید تقوا باشد حوزه بعنوان یک واحد هدفدار باید مهذب باشد روحانیت بعنوان یک سازمان متشخص صنفى و یک سیستم رهبرى فکرى و معنوى باید داراى روح معنوى واعتبار دینى و وجاهت اجتماعى باشد و ... در سیستم رهبرى فردى جامعه گفته مى شود که فرد مدیر باید صالح سالم منزه و با شخصیت باشد وامروز هم که سیستم رهبرى فرهنگى گروهى شده باز هم همان حرفها تکرار مى شود.البته فردسازى صنفى لازم است ولى هرگز کافى نیست . زیرا وقتى کار هدایت و رهبرى فکر و عقیدتى کار جمعى و گروهى و صنفى و سازمانى شد تنها سالم بودن و صالح بودن این فرد و آن فرد به تنهایى کافى نبوده و مصونیت واعتبار وامنیت و وجاهت صنفى را تضمین نمى کند. یعنى در میان هزار طلبه و روحانى اگر پنجاه نفر عضو ساخته نشده و ناسالم وجود داشته باشد مى تواننداعتبار وامنیت و وجاهت و شخصیت صنفى و نظام حوزه و روحانیت را زیر علامت سوال ببرند. کمااین که وقتى در میان هزاران سلول و جزء و عضو بدن یک انسان تنها چند سلول یا چند عضو بیمار و ناسالم باشد کل آن بدن یک بدن نامطمئن و بیمار و فاقدامنیت بهداشتى شناخته مى شود .

بنابراین اگر مى گوییم یکى ازاصول ضرورى کار رهبرى فکرى و معنوى جامعه هدایت یافتگى و خودسازى و صیانت صنفى است منظورمان مفهومى فراتراز هدایت و خودسازى فردى است زیرا ما کر رهبرى عقیدتى و معنوى و به تبع آن رهبرى اجتماعى امت اسلام را در عصر حاضر یک کار سیستمى و نظامدار و گروهى مى شناسیم وازاین رو مساله تهذیب و تهذب و آگاهى و صلاحیت و تقوا و صیانت و وجاهت دینى واجتماعى را نیز در رابطه مجموع حوزه و سازمان روحانیت منظور مى نماییم . واز این زاویه به موضوع یاد شده مى نگریم .

والبته این کارى است که تنهااز طریق وعظ و خطابه و نصیحت تحقق نخواهد یافت بلکه علاوه بر آنها نیازمند برنامه ریزى و حسابگرى و هدایت سازمان و کنترل و نظارت در پرتو مدیریتى شایسته و فراگیراست .

ج : حرکت براساس برنامه ریزى و همگام با نیازها
اصل برنامه ریزى اصلى است که در هیچ زمینه اى از آن بى نیاز نبوده و نخواهیم بود و در حرکتهاى معنوى مادى فرهنگى نظامى و ... بدان نیاز مداوم خواهد بوداگر ما بخواهیم از تنگ نگرى فردى به صحنه بازنگرى اجتماعى قدم بگذاریم واگر بخواهیم به صیانت صنفى دستیابیم واگر بخواهیم براى هدایت و رهبرى فرد و نیز جامعه حرکتى را آغاز کنیم در همه این موضوعات به برنامه ریزى و حساب گرى دقیق و حرکت بر اساس طرح و برنامه نیازمندیم .

و چون زمان و تاریخ و دانش واندیشه بشر در حرکت است و به تبع آن نیازها تطور و توع مى یابد یک برنامه ریزى براى همیشه کافى نخواهد بود. بلکه هر برنامه اى که از سوى انسان ریخته شود به لحاظاین که انسان نمى تواند آینده را با قاطعیت پیش بینى کند مقطعى خواهد بود و در مقطع بعد نیاز به بازنگرى و باسازى خواهد داشت .

اصولا یک مربى در رابطه با تربیت و پرورش فکرى و معنوى یک فرد دو گونه مى تواند برخرود داشته باشد:

1. حرکت بى ضابطه بدون برنامه ریزى و بدون شناخت کافى از فرد.

2. حرکت حساب شده مرحله بندى شده و با شناخت کافى ازاستعداد و رشد و قابلیت فرد.

در میان عرفایى که داراى کرسى اخلاقى بوده اند مى توان کسانى را یافت که معارف و حقایق عرفانى واخلاقى الهى را قدم به قدم به شاگردان مى آموخته و پس از مشاهده استعداد و توان شاگرد او را به مرحله بعد رهنمون مى شده اند ولى اینان زیاد نبوده و هر کدام داراى مشى خاصى بوده اند و این شیوه به صورت کلاسیک مورد مطالعه قرار نگرفته است .

امروز معلمان اخلاق و عقاید و معارف اسلامى به لحاظ نیازهاى گوناگون نسل دانش آموز و محصل به فکر تنظیم این مباحث افتاده اند ولى به نظر ما باید در یک مجمع وسیع تر و با کارهاى گسترده تر و عمیق ترى به این موضوع پرداخته شود. زیرا براساس آنچه که گفتیم زیربنایى ترین کار رهبران فکرى جامعه پرداختن به همین موضوع است و کارهاى دیگراز قبیل اداره پستهاى اجرایى حکومت پرداختن به امر قضاوت و دیگر مسائل اجتماعى به خاطر فراهم آوردن زمینه هاى رشد واز میان برداشتن موانع تکامل انسان است . بدینجهت در نظام حکومت اسلامى موضوع تعلیم و تربیت فرد و جامعه - و مساله موزش و پرورش نمى تواند به شکل یکسانى در کنار دیگر مسایل نظام مطرح شود بلکه محور همه مسایل اجتماعى آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت است .

براى این که سخنان بالا را به صورت شعار مطرح نکرده باشیم ضرورى است که نگاهى به واکنش حوزه و روحانیت در قبال موضوع آموزش و پرورش بیندازیم و ببینیم که در نظام حوزه تا
 

چه اندازه به غذاى فکرى و تربیت و تربیت و تعلیم معنوى و فکرى دبستانها و دبیرستانها و دانشگاهها و حتى خود طلاب علوم دینى اندیشیده شده و مى شود؟ چه مقدار مطلب درباره آن تدوین شده است ؟ و ...

همه این مطالب در زمینه تعلیم و تربیت فرد مطرح است در حالیکه جامعه نیز همین نیازها را داراست .اگر فرد در سنین مختلف زندگى داراى استعدادها و نیازها و مشکلات خاصى است و باید با توجه به آنها کار تربیت و تعلیم را پى ریزى کرد جامعه نیز در طول تاریخ تکون و توسعه خویش داراى رشدى نظیر رشدانسان است .

[جامعه انسانى مانند همه خواص روحى انسان و همه مسائلى که با روح آدمى ارتباط دارد هنگامى که شکل گرفته و تحقق یافته داراى کمال نهایى نبوده است به شکلى که قابلیت رشد و گسترش را نداشته باشد بلکه جامعه بشرى نیز همانند همه امور روحى وادراکى انسان همواره با تکامل انسان در زمینه مسایل مادى و معنوى تکامل یافته است .

در حقیقت نمى توان توقع داشت که از میان همه ویژگى هاى مربوط به انسان اجتماع و جامعه انسانى رااستثنا کرد و آن رااز بدو پیدایش به کامل ترین شکل تصور نمود]. 17

بنابرانى اگر یک روز نیازهاى اجتماعى عالى را واداشت تا احیاءالعلوم را بنویسد و دیگرى را واداشت تا[ محجه البیضاء فى احیاءالاحیاء] را تدوین کند و سومى را رهنمون ساخت تا[ معراج السعاده] را بنگارد و ... نمى توان انتظار داشت که همانهاامروز به تنهایى کافى باشد.البته اصل صداقت رافت رحمت و سخاوت و ...از نظر اهمیت وارزش به زمان و تاریخ خاصى اختصاص ندارد ولى شیوه بیان و تطبیق آن بر مصادیق و نیز بیشتر هر جامعه در هر عصر و تاریخى به موضوعى خاص و نیز رشد فکرى واستعداد طبیعى بشر در پرتو پیشرفت هاى صنعتى و تسهیل روابط علمى واجتماعى و تکامل وسایل تربیتى و آموزشى وابداع شیوه هاى نوین چیزى است که نیازهاى جدیدى را براى جامعه به وجود مى آورد و مربیان و معلمان بشر را به فعالیتها و کارهاى کاملترى فرا مى خواند واین همان حقیقتى است که قرآن مى فرماید :

[و ماارسلنا من رعسول الابلسان قومه] 18

د: حفظ اصول ارزشى و پایبندى به آنها
آنگونه که ما[ معلمى جامعه] را بیان داشتیم و توضیح دادیم و گفتیم که چه بسا براى رشد و تعلیم و تربیت انسانها تشکیل واداره حکومت و نظارت و هدایت آن لازم آید و ضرورى دانستیم که معلمان امت علاوه بر تربیت و تعلیم فرد به تربیت و تعلیم اجتماع و هدایت نظام نیز بیندیشند امکان ظهور یک مشکل مهم نباید مورد غفلت قرار گیرد. و آن این که در راستاى کار اجتماعى و تشکیل واداره
 
حکومت مورد نیاز و دخالت درامور مختلف جامعه وانجام وظیفه در مشاغل گوناگون با گذشت زمان وسیله تبدیل به هدف گردد .

ه: شناخت و بکارگیرى زیربنایى ترین شیوه ها
کار فرهنگى و رهبرى فکرى در جوامع مختلف و شرایط گوناگون تاریخى داراى تفاوت و گوناگونى است شیوه کار در ممالک اسلامى با شیوه کار فرهنگى در ممالک غیراسلامى فرق مى کند. مثلا در کشورهاى صنعتى و ماشینى که از تکنیک پیشرفته اى برخوردارند و جامعه تحت نفوذ مراکز علمى واقتصادى اداره مى شود و کوتاه سخن این که عناصر علمى و دانشگاهى کشور در تحولات اجتماعى سهم بیشترى را دارا هستند کار فرهنگى را باید در همان سطح آغاز کرد و تحولى در بینش و تفکر قشر تحصیل کرده و دانشگاهى به وجود آورد. زیرا در چنان محیطهایى با وجود شبکه هاى عظیم تبلیغى نفوذ و سلطه سنگین سیستم هاى مختلف علمى و تبلیغى واقتصادى بر مردم و گرایش متزاید آنان به زندگى مادى و ماشینى جدا ساختن آنان از حرکت کلى جامعه به سختى صورت مى گیرد و در صورت جدا ساختن چند عنصر معمولى از نظام تفکر مادى و پیوند دادن آنها با نظام فکرى اسلام آنان نمى توانند نقش موثرى را درایجاد حرکت و تحول اجتماعى ایفا کنند.

ولى در جوامع غیرماشینى که معمولااز نظر وضع اقتصادى ضعیف هستند و ما آن را بعنوان ملل مستضعف و تحت ستم مى شناسیم و حکومتهاى آنان در بسیارى از موارد وابسته به قدرتهاى بزرگ جهانى هستند و به دنبال آن سیستم علمى و دانشگاهى آنان نیز داراى هویت مستقل نبوده و در نهایت مراکز علمى آنان تاثیر نزدیک و مداوم و موثرى بر توده ها ندارد. فعالیت در سطح عناصر علمى تاثیر به سزایى نخواهد داشت بلکه فعالیت فکرى و فرهنگى در دامان گسترده جامعه و مردم محروم و مستضعف اصیل تر و اثر بخش تراست و چه
 
بسا تنها راه است .

واما رهبرى فکرى جامعه در نظامى اسلامى - که در آن پیوندى نزدیک و ناگستنى میان (حکومت مردم مراکز علمى و معلمان ) مى تواند و باید وجود داشته باشد - زیرااین پیوند در طبیعت و نهاد آن نهفته است - چگونه باید باشد و شیوه هاى آن چیست ؟

پیوند یاد شده نکته بسیار مثبتى است که هرگونه کار صحیح فرهنگى را ممکن مى سازد. ولى همین[ پیوند] مى تواند به نوعى مشکل و نکته منفى بینجامد. و آن در صورتى است که معلمان جامعه وجوداین پیوند را عامل بى نیاز کننده از کارهاى اصیل فرهنگى بپندارند و به کارهاى سطحى و غیراصولى پرداخته و با گذشت زمان این پیونداستحکام خویش رااز دست داده و با تزلزل زیر بناها ساختار بنا درهم ریزد.

در حکومت اسلامى اداره حکومت و هدایت آن و حضور در بخشهاى مختلف آن کارى است در راستاى رهبرى فکرى و فرهنگى نظام و تدریس در مراکز علمى وابلاغ مفاهیم و ترویج آنها در میان مردم کارى است فرهنگى ولى باید دید که آیا کدامیک ازاین فعالیتها مى تواند یک کاراصیل و زیربنایى فرهنگى و معنوى و عقیداتى بشمار آید؟ و در کدام بخش باید بیشترین مایه را گذاشت ؟

بیشترین کارى که تاکنون بعنوان فعالیت تبلیغى وارشادى اجتماعى از سوى حوزه و روحانیت صورت گرفته عبارتست از فعالیتهاى عمومى مانند سخنرانى و تدریس احکام و عقاید در محافل مذهبى و نوشتن کتابهایى در زمینه مسایل مذهبى که پس ازانقلاب اسلامى این کار به صورت سخنرانى و پخش آن از شبکه هاى رادیو تلویزیون و مجلات و روزنامه ها و تدریس در دبیرستان و دانشگاه ها عملى گشته است .

این کمترین کارى است که مى توانست صورت گیرد! که البته کیفیت عرضه و تاثیر و کارآیى آن مجال گفتگوى بسیار دارد. ولى در هر حال این نوع فعالیت فرهنگى معمولا داراى یک مشکل عمده است و آن این که بیشترین کارها در رابطه با نسلى قرار مى گیرد که تفکر آنها شکل لازم رااز محیط و خانواده و روابط اجتماعى گرفته و مرحله تاثیرپذیرى را پشت سر گذارده است . و بدیهى است که تاثیرگذارى در چنین مرحله اى مشکل و گاه غیرممکن مى باشد.

البته در شرایط انقلابى که یک تحول سریع ضرورت مى نماید چاره اى جز هدایت نیروهاى بالفعل جامعه که سنین بالا را تشکیل مى دهند نیست مثلا وقتى که پیامبرى در میان قومى مبعوث مى شده است نمى توانسته است به امید نسلهاى آینده به ساختن نیروهاى بالقوه بپردازد. زیرا نیروهاى بالقوه که عبارتنداز نسل نوخاسته دراختیار آنان قرار نمى گرفته است . یا زمانى که یک انقلاب اجتماعى و فرهنگى مى خواهد صورت پذیرد ثقل بارانقلاب واهرم تحول بر
 

دوش نیروهاى بالفعل جامعه به حرکت در مى آید. ولى تداوم و بقاى آن نیازمند رشد و آگاهى و توان نیروهاى بالقوه است .

به هر حال هنگامى که تحول اجتماعى صورت مى گیرد همه نیروهاى بالفعل جامعه در جهتى هماهنگ با تحول حرکت نمى کنند. بلکه گروهى از مردم با شرایط گذشته خود کرده و در تحول شرایط دیرین منافع خویش را در خطر دیده و یااز نظر فرهنگ و عقیده نمى توانند آن را تحمل کنند و همواره سعى در برگردانیدن شرایط گذشته و حفظ و باز پس گیرى امکانات خویش دارند.اینجاست که براى رهبران و معلمان جامعه و کسانى که تحول اجتماعى را رهبرى کرده اند دو وظیفه بزرگ پدید مى آید .

1. حفظ نیروهاى بالفعل که طرفدار شرایط جدید فرهنگى واجتماعى هستند و بار تحول را بر دوش کشیده اند - که این همان کار فرهنگى در رابطه با سنین بالاتر خواهد بود واز طریق فعالیتهاى عمومى شبکه هاى جمعى امکان پذیراست .

2. تامین نیروهاى آینده و تربیت و تعلیم نیروهاى بالقوه نظام . که این کار هم مهمتر و هم گسترده تر و هم دقیق تراز کار قبلى است . مهمتراست به دلیل این که نیروها به فعلیت رسیده همانگونه که دیرتراصلاح پذیرند دیرتر هم منحرف مى شوند ولى نیروهاى بالقوه براى پذیرش شرایط فرهنگى و عقیدتى واخلاق حاکم بر جامعه بسیار پراستعداد مى باشند و در صورتى که شرایط سالم و شیوه ها صحیح باشد نیروهاى خالص و بى غش و خالى از سوابق و ذهنیتهاى مخدوش پرورش خواهند یافت .

وامااین که مى گوییم:[ ساختن نیروهاى بالقوه گسترده ترازار حفظ نیروهاى بالفعل است] به این جهت مى باشد که در حفظ نیروها محدوده کار در زمینه طرفداران نظام نوین خلاصه مى شود ولى در ساختن نیروهاى بالقوه هیچ استثنایى وجود ندارد و همه آن نیروها زیر پوشش تربیتى و پرورشى قرار مى گیرند.

بعنوان توضیح بیشتر هنگامى که یک مصلح اجتماعى سخنرانى مى کند و یا کتاب و مقاله مى نویسد آنان که به هر دلیل اصلاح گرى او را نمى پذیرند رادیو را مى بندند تلویزیون را تحریم مى کنند و کتاب را نمى خوانند و تنهاازاین طریق نیروهاى طرفدار نظام حفظ مى شوند و استحکام مى یابند.اما فرزندان همینان - چه طرفداران و چه مخالفان - در صحنه اجتماع کنار همى مى نشینند و دبستان و دبیرستان و دانشگاه را مى بینند واینان که همان نیروهاى بالقوه جامعه امروز و نیروهاى بالفعل جامعه فردایند همه و همه آماده پذیرش اخلاق و فرهنگ حاکم مى باشند - حاکم نه به معناى حکومت و رژیم بلکه به معناى آنچه جاذبه و کشش و تاثیر بیشترى داشته باشد واز شیوه هاى دقیق تر و عینى تر استفاده کند - و همین جاست که معلوم مى گردد این کار در مقایسه با حفظ نیروهاى بالفعل بسیار دقیق تر و حساس تراست زیرا هدایت این نسل تنها با آوردن دلیل و برهان میسر نیست بلکه
 
هماهنگى با عواطف توجه به غرائز و محیط و فرهنگ هر خانواده و روابط اجتماعى و احساسات حاد دوران کودکى و نوجوانى و جوانى لازم است .

بنابراین در کار رهبرى فکرى و فرهنگى و عقیدتى یک جامعه باید به ترتیب این مراحل را در نظر داشت : خردسالى نوجوانى جوانى میان سالى و بزرگسالى - واین پنج مرحله را باید به سه بخش تقسیم کرد.

1. بخش نیروهاى بالقوه واستعدادهاى آماده و ذهنیهاى شکل پذیر شامل مرحله یک و دو که در فرهنگ آموزش کشور آنان را بعنوان نسل دبستان و دبیرستان مى شناسیم .

2. بخش نیروهاى تحلیل گر که شامل مرحله سه[ جوان] مى باشد زیرا ذهن و فکر آنان از بى شکلى رها شد ولى پذیرفتن صد درصد شکل ها و قبول باورهاى به دست آمده و جاودانگى بخشیدن به آنها گرفتار نوعى کشمکش درونى ناشى از بلوغ اجتماعى به سر مى برند و مى خواهنداز طریق تجزیه و تحلیل مسایل قبل از پذیرش ارزشها نفس و وجدان خویش را مطمئن یا متقاعد سازند.

3. بخش نیروهاى به فعلیت رسیده و ذهن هاى شکل یافته که شامل مرحله چهار و پنج مى باشد. یعنى[ میان سال و بزرگسال] .

عمیق ترین و ظریف ترین و حساس ترین کار فرهنگى رهبران فکرى جامعه باید متوجه دوران دبستان و دبیرستان شود نه از طریق افزودن دروس مذهبى و عقیدتى و فرهنگ اسلامى به شکل کتاب و جزوه خوانى بلکه بیشتر از طریق استخدام شیوه هاى هنرى و تربیتى آمیخته با هنر و عواطف نهفته انسانى و شیوه هاى غیر مستقیم - بطورى که بتواند فطرت نهفته را بیدار و گویا سازد .

سازندگى یک نسل باید در همین مقطع صورت پذیرد و مقاطع و مراحل بعد بسیار دیراست امیرالمومنین[ ع] به فرزندش حسن بن[ ع] مى فرماید:

[ انما قلب الحدث کالارض الخالیه ماالقى فیها من شیئى قبلته فبادرنک بالادب قبل ان یقسوقلبک و یشتغل لبک]. 19
یعنى : همانا قلب و ذهن خردسال مانند زمین خالى و بکرى است که هر بذرى در آن افکنده شود مى پذیرد. بدینجهت من به تادیب تو مبادرت ورزیدم قبل ازاین که قلبت سخت شود و عقلت به چیزى مشغول گردد.

رسول خدا مى فرماید:

[من تعلم فى شبایه کان بمنزله الرسم فى الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب على وجه الماء]. 20 .
یعنى : کسى که در جوانى دانش بیاموزد مانند رسم در سنگ است و کسى که در بزرگ سالى دانش آموزد همانند نوشتن بر سطح آب مى باشد.

در روایتى آمده است که امام صادق[ ع] به شخص بنام[ احول] که ظاهرا براى تبلیغ و
 

هدایت مردم درامرامامت به بصره رفته بود فرمود آیا بصره رفتى ؟ پاسخ داد: بلى امام فرمود:[ کیف رایت مسارعه الناس فى هذاالامر ودخولهم فیه ؟] یعنى !استقبال مردم را دراین امر - ولایت ائمه[ ع] - چگونه یافتى ؟

احوال گفت:[ خدا قسم بسیار کم مى باشند گروهى استقبال کردند ولى اندکند]!

امام فرمود:[ علیک بالاحداث فانهم اسرع الى کل خیر] 21 یعنى : بر تو باد که کم سن و سالان را هدایت کنى - و به سوى ولایت فراخوانى - زیرا آنان زودتراز همه به سوى هر خیرى مى شتابنداهمیت تعلیم و ترتیب خردسالان و تاثیرپذیرى آنان امرى روشن است واین اصل در مرحله ذهن و قلب و بیان هم بوده و هست ولى باید دید در مرحله عمل حوزه و روحانیت چه نقشى را در رابطه با نسل یاد شده داشته و دارد.

حقیقت این است که مهم ترین کار - که تربیت نیروهاى بالقوه است کمترین جا را در گذشته و حال در میان فعالیت هاى فرهنگى حوزه و دانشگاه داشته و دارد.اما در گذشته به دلیل اینکه فعالیت مستقیم حوزه و روحانیت در مراکز آموزشى و پرورشى کشوراز جانب رژیم استبدادى مواجه با مانع بوده است ولى در همان زمان فعالیتهاى غیرمستقیم مانند: تهیه کتب و جلسات و فیلم و تاتر ممکن بوده است که کمتر کسى در حوزه و روحانیت بدان مى اندیشیده است واما در شرایط حاضر آنچه سبب بى توجهى به این مساله بسیار مهم و حیاتى شده است : اولا عدم برنامه ریزى و تشکیلات تبلیغى در نظام حوزه و ثانیا ناشناخته بودن اهمیت آن و ثالثا حقیر پنداشتن و منافى مقام روحانیت تلقى کردن آن مى باشد. واین مشکلى است که در دیروز وامروز وجود داشته است و جا دارد که آگاهان و روشن نگران حوزه و روحانیت از آن دلگیر و نگران باشند.

و این است که وقتى استاد شهید مطهرى [ ره] با داشتن فضل واعتبار حوزه اى به نوشتن داستان راستان مى پردازد گروهى به اواعتراض مى کنند که این کار سبک است و به
 
وجهه علمى شما لطمه مى زند! ولى ایشان که عالمى دردآگاه و زمان شناس وایثارگر بود طعن ها را ندیده انگاشت و آنچه را ضرورت تشخیص داده بود عملى ساخت . واین مطلبى است که خودایشان در مقدمه آن کتاب اظهار داشته است .

امروز هم هنوز به گونه اى این ذهنیت وجود دارد که کار تعلیم و تربیت خردسالان باید توسط افراد کم مایه و مبتدى صورت گیرد وافراد مجتهد و با فضل فقط باید به حوزه بیندیشند و نپردازند و به کمتراز مسائل دانشگاه بها ندهند!

سعى حوزه در زمینه تعلیم و تربیت کلاسیک در دوران پس ازانقلاب بیشتر متوجه دانشگاه ها بوده است در حالى که دانشگاه براى این مهم دراست و باید تعلیم و تربیت فکرى و معنوى و عقیدتى در مراحل قبل از آن صورت گیرد و در دوره دانشگاه ملاکها و معیارهاى عقلى و فلسفى براى مستدل کردن شناختهاى فطرى مطرح شده و قدرت تجزیه و تحلیل نیروها و تقویت شود و شکوفه ها تبدیل به ثمر گردد و باورهاى مستدل عقیدتى براساس شناختهاى فطرى شکل گیرد و ثبات یابد. واین ثبات استوارى و شکل گیرى و ثابت یابد. واین ثبات و استوارى و شکل گیرى نیاز به پیشینه اى طولانى و کارى تدریجى و متکامل دارد. و بدون آن نتیجه مطلوب حاصل نخواهد آمد.

بحرانى ترین دوران زندگى جوانان دوران بلوغ جنسى آنان است که اگر دراین دوران به انحراف کشیده شوند انحراف هاى شهوانى آنان را به انحراف هاى عقیدتى نیز مى کشاند واین گونه انحراف ها به زحمت اصلاح پذیراست واصلاح آنهااز طریق کتاب و معارف اسلامى و تاریخ اسلام و احکام شرعیه امکان پذیر نیست و به همین جهت است که اگر خوب نظر کنیم خواهیم یافت که بى توجهان به مذهب وامور مذهبى و بى عقیدگان به مبانى فکرى و دینى در چنین سنینى پیش از آنکه لامذهب فلسفى باشند لاایالى و شهوت گرایند.

على ( ع ) مى فرماید:

[ غیر منتفع بالعظات قلب متعلق بالشهوات22] .
یعنى : قلب - و فکر روحى - که به شهوات تعلق پیدا کرد موعظه ها نفعى بدان نخواهد بخشید.

بنابراین باید ریشه اى ترین کارهاى آموزشى و پرورشى اخلاقى و معنوى و فکرى براى نسل تدارک دیده شود که داراى پذیرش وانعطاف پذیرى بیشتر و فطرت دست نخورده و توان و شعور بیشترى است .

شیوه هاى عملى
شک نیست که مسلم ترین وظیفه و مسوولیت حوزه ها و روحانیت شناخت اسلام وارزشهاى دینى واحکام الهى وابلاغ و نشر و گسترش آنهاست . همانگونه که در گذشته فقاهت واجتهاد و بیان احکام وارزشها از طریق منبر
 
و سخنرانى و تالیف کتابها صورت مى گرفته و داراى ارزش بوده است اکنون نیز ارزش است ولى باید در کنار همه این ارزش به حکم ضرورت زمان و مقتضیان جوامع اسلامى مساله ابلاغ و تبلیغ وارشاد و هدایتگرى را در بعد گسترده تر و شیوه هاى دقیق تر جستجو کرد. و همانطور که کار کا قضاوت بر طبق احکام اسلام از حقوق و وظایف قطعى و بى چون و چراى فقها و مجتهدان واصحاب حوزه است باید مساله آموزش و پرورش در همه سطوح اجتماعى نیزاز اصیل ترین و موثرترین ارهاى اجتماعى حوزه و رحانیت بشمار آید واین سخن نه بدین معناست که باید وزارت آموزش و پرورش را به دست حوزه بسپاریم وانتظار داشته باشیم که دروس مختلف ادبى ریاضى و تجربى و طبیعى ضرورتا توسط افراد عمامه بسر تدریس شود بلکه منظوراین است که باید مربیان و معلمان بخصوص معلمان امور تربیتى و عقیدتى داراى تعهد وایمان حوزه اى و تقواى واقعى و شناخت کافى از مسایل اسلامى و علمى پرورشى باشند و مهمتراین که موضوع تربیت اخلاق و عقیدتى این نسلها بطور جدى تر و عمیق ترى مورد توجه قرار گیرد و تعلیم و تربیت معنوى در سطح پایین و شیوه هاى ابتدایى صورت نگیرد واز همه امکانات مادى و معنوى و صوتى و تصویرى و هنرى بهره گیرى شود .

مطلب یاد شده منافاتى نخواهد داشت بااین که یک نیروى حوزه اى بتواند دروس دیگرى را که بطور مستقیم در راستاى کاراو قرار ندارد تدریس کند. بلکه جامعیت و توانهاى مختلف یک نیروى مذهبى و حوزه اى اعتبار و وجاهت و مقبولیت اجتماعى بیشترى به او مى بخشد تا آنجا که مى توان این موضوع را یک شیوه لازم نیز معرفى کرد.

مربى و معلم اخلاق و عقیده وقتى که داراى جامعیت بیشترى باشد و در عین تهذب و سفارش به تهذیب و گرایش و معنویات در دیگر رشته هاى علمى نیز داراى تخصص و آگاهى باشد نشان مى دهد که گرایش او به اخلاق و معنویت و ارزشهاى معنوى و دینى به دلیل دسترسى نداشتن او به علوم جدید و مسایل مدى نبوده و کار و راه و هدف خویش را بااراده و شناخت و لیاقت انتخاب کرده است و دراین صورت تاثیر گفتار و کرداراو در عمق روح و فکر مخاطبانش بیشتر و جایگاه او در جامعه و نگاه مردم روشن تر واستوارتر وارزنده تر خواهد بود

این واقعیتى است که در زندگى انبیاء وامامان معصوم علیهم السلام نیز مشهوداست و مى بینیم که آنان کار پیامبرى وامامت وارشاد را تنها کاراجتماعى خود محسوب نداشته و آن را مایه امرار معاش خویش قرار نداده اند و روایات نشان مى دهد که امامان و پیامبران داراى کارهاى اجتماعى از قبیل کشاورزى و چوپانى بوده اند.

در صورتى که روح و ملاک حرکت انبیا را دریابیم خواهیم دانست که مشاغل اجتماعى
 
انبیاء وامامان متناسب با زمان آن بوده و براساس نیازهاى همان جامعه انتخاب مى شده است یعنى اگر مى بینیم که پیامبران چوپان یا کشاورز یا صنعتگر بوده اند لازم نیست که حتما یک روحانى هم امروز چوپان یا کشاورز باشد زیرا در آن روزگار کارى دراجتماع جز همین امور نبوده است و زندگى مردم به محور دامدارى و کشاورزى و تااندازه اى صنعت مى چرخیده است . و آنچه زمان حاضر مى طلبداین است که یک عنصر مذهبى واخلاقى و یک معلم تربیتى و هدایتگر معنوى داراى فعالیت علمى و فرهنگى اجتماعى در ابعاد مورد نیاز جامعه باشد و دانش دین و علم روز را به هم آمیزد و بدین طریق از تک بعدى و بساطت خارج شود.

آگاهى یک روحانى به علوم مذهبى و دینى و نیز علوم تجربى و مادى و جامعیت او در زمینه علوم حوزه وى و دانشگاهى علاوه بر آثار مثبتى که براى آن ذکر کردیم تاثیرهاى ارزنده دیگرى نیز دارد که فقط بدان اشاره مى کنیم واگر مجالى در آینده به دست آمد پیرامون آنها مطالب تفصیلى را خواهیم آورد.

1. تاثیر در بعد تبلیغ و تعلیم و تربیت نسل روستایى
بیشترین جمعیت کشور ما در روستاها زندگى مى کنند و بااین که در ایام تبلیغى - ماه محرم و ماه مبارک رمضان - نیروها بسیج مى شوند و روستاها را تحت پوشش قرار مى دهند ولى بى تردید هشتاد درصد روستاها از مساله تبلیغ بى بهره اند و در صورتى که حوزه ها در محدوده اى وسیع تر به کادرسازى و ساختن نیروهاى روحانى بعنوان معلم با جامعیت هاى مورد نیاز بپردازد بااعزام آنها بعنوان معلم دبستانى و راهنمایى و دبیرستان مى توانداقصى نقاط کشور را زیر پوشش تربیتى قرار دهد. آنهم بشکلى آبرومند و به دوراز برخى مشکلات.

2.تاثیر در بعد پیوند حوزه و دانشگاه
بعقیده ما شرط تحقق پیوند صحیح و طبیعى میان حوزه و دانشگاه وجود جامعیت عناصر روحانى و مذهبى است . واین نه بدین معناست که همه عناصر حوزه اى باید با همه علوم دانشگاهى آشنا باشند. بلکه منظوراین است که بخشى ازاصحاب حوزه که که مى بایست در سطح تعلیم و تربیت عناصر دانشگاهى فعالیت کنند باید حداقل در یک رشته از علوم روز - هر چند رشته اى که در رابطه با علوم حوزه اى نیز باشد مانند [حقوق علوم سیاسى تاریخ روانشناسى تربیتى جامعه شناسى زبان ادبیات] داراى تحصیلات عالیه و یا مطالعات تحقیقى باشند. زیرا همین امر عامل پیوند طبیعى میان عناصر حوزه اى و دانشگاهى است ..

3. تاثیر در بعد تبلیغات خارجى
دانشجویان در کشورهاى خارجى نقش مثبتى را در جهت ابلاغ ارزشهاى اسلامى و
 

انتقال آنها به نسلهاى دیگر دارند و در صورتى که این دانشجویان نیروهاى ساخته شده و فاضل حوزه اى باشند که براى تحصیل تخصصى در برخى رشته ها - و یا بدین بهانه - به کار تحصیل مشغول شده باشند تاثیر آن قابل انکار نیست .

4. تاثیر درامراجتهاد وارائه نظریات فقهى در زمینه مسایل اجتماعى واقتصادى و قضایى و ...
در هر حال حضور و دخالت حوزه درامر آموزش و پرورش و نظام فرهنگى جامعه نیاز به مدیریت قوى و طرح و برنامه علمى و عینى دارد واگر جزاین باشد نتیجه مطلوب حاصل نخواهد آمد و چه بسا در موراد و شرایطى نتیجه نامطلوب و مشکلاتى را به دنبال داشته باشد.

 
پاورقى ها
1.سوره اعراف .129.
2.سوره محمد .38.
3.سوره اعراف .34.
4.سوره اسراء .4ط .
5.جامعه و تاریخ استاد شهید مطهرى .30.
6.سوره اعراف .128.
7.تفسیرالمیزان ج 4.95.
8.سوره اعراف .34.
9.سوره جاثیه .28.
10.سوره انعام 108.
11.تفسیرالمیزان ج 4.96.
12.استفاده شده از[ تفسیرالمیزان] ج 4.97.
13.سوره صف .32.
14.سوره بقره .44.
15. الحیاه ج 1.294.
16.نهج البلاغه حکمت 73.
17.تفسیرالمیزان ج 4.92.
18.سوره ابراهیم /04
19.بحارالانوار ج 77.201.
20. همان ماخذ ج 1.222.
21. همان ماخذ ج .23.236.
22. غررالحکم