آزادى تفکر3

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


 

در مقاله پیشین به گونه اى گذراابعاد مختلف[ آزادى تفکر] را برشمردیم . و یادآور شدیم که آزادى تفکر را مى توان از سه بعداساسى مورد بررسى قرار داد:

1. آزادى تفکر از شرائط حاکم بر آن در برابر مخالفان اصالت تفکر واندیشه و کسانى که فکر را زائیده شرائط حاکم برافراد پنداشته اند.

2. آزادى تفکر از موانع و زندانها و محدودیتهاى ساختگى که در برابر قرار مى گیرد.

3 آزادى تفکر از آفتها و موانع درونى و برونى که او را در بر مى گیرد واندیشه را در برابرش به تسلیم وا مى دارد.

در مقاله گذشته به اولین بعد آن که[ اصالت تفکر] باشد پرداخته و اینک بر آنیم تا دومین بعد آن را به بحث بنشینیم .

1.اندیشه در ترازوى ارزش
انسان موجودى است متفکر و خوشبختى و خسران او در گروه بهره مندى ازافکار و اندیشه اوست .

ازاینرو وحى آسمانى که براى هدایت انسان آمده است مى کوشد که از راه تفکر او را به منافع مادى و معنوى خود متوجه کند وامور زیانبار به حالش را برایش تشریح نماید تا هر آنچه در سعادت او نقش دارداز راه تفکر به وى بفهماند واز راه دل دراو شوق وانگیزش ایجاد کند که به فکر بفمد و با دل بدان گرایش پیدا کند وامورى که برایش زیانباراست رااز طریق اندیشه به وى یادآور شده تا ترکش بروى بى رنج گردد زیرا تربیت انسان که ازاهداف مهم انبیاءالهى است جزاز راه فکر و بیدار کردن خفتگان میسر نگردد. چرا که انسان همانند گیاهى نیست که با آب و هوا تغذیه کند و مانند حیوانى نبوده که فقط با مرتع رشد کند بلکه موجودى است متفکر که تا فکر خود را بکار نبرد هدایت نگردد و بر همین اساس بیدار کردن افکار و عقول در سرلوحه برنامه هاى انبیاء و سفراى الهى قرار گرفته است :

.... فبعث فیهم رسله وواترالیهم انلیاءه ... ویثیروا لهم دفائن القول ... 1
خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پى در پى آنان را فرستاد... تا موانع سر راه اندیشه را بزدایند و گنجینه هاى خرد را برایشان آشکار گردانند.

ولى در کناراین دعوت و روش بیدارگرایانه رسولان الهى همواره افراد و جریانهائى پیدا شده اند که خواسته و یا ناخواسته سعى کرده اند که در جهت اهداف سیاسى و یا مذهب در راه تفکر واندیشه انسانها مانع ایجاد کرده و به گونه اى آن را محدود سازند.

متاسفانه بسیارى از این جریانها و حرکتهاى واپسگرایانه با نام دین و باانتساب به مذهب انجام پذیرفته است . نزاع[ کلیسا] بااندیشه تفکر علم نشات گرفته از پندار غلطى بود که به مذهب نسبت داده شده بود و تا آنجا بر باور باطل خویش اصرار ورزیدند که اندیشمندان صاحب نظر را به جرم ابراز مسائل علمى و تجربى که با تعبد به مذهب سازگار مى پنداشتند به قربانگاه تفتیش عقائد سپردند.

همچنین نزاع درباره اصالت عقل و نقل در میان مسلمانان یعنى بین پیروان تفکر واجتهاد و سنت گرایان نیز از باور و ناباورى نسبت به عالى ترین وسیله آگاهى انسان سرچشمه مى گرفت که گروهى از آنان استدلالیان پیروان منطق واندیشه را کافر و بدعت گزار خوانده اند و کندوکاو پیرامون مسائل عقیدتى وامور خارج از مرز نقلیات را بدعت محسوب داشته اند در مقابل طرفداران استدلال و تعقل آن دسته از پیروان حدیث که بدون تعقل و نظر بر طبق هر حدیثى فتوى مى دهند قشرى و تنگ نظر و ظاهرى مسلک و حشوى نامیده اند. اینها دهها جریان مذهبى و سیاسى دیگر از این امر

نشات گرفته است که برخى تلاش کرده اندافق پروازاندیشه انسان را در حصارى تنگ محدود و محصور ساخته اندیشه را رقیبى در برابر شرع مقدس و متعارض با آن به حساب آورند و گروهى دیگر تن به این باور نداده و عقل واندیشه را همکارى سلیم و موافق و هم افق و همراه با شرع مقدس و نقل شمرده اند.

همواره این نزاع از مهم ترین مسائل جوامع بشرى و محیطهاى مذهبى بوده و هست و سبب تشویش افکار و نقض وابرام هاى زیادى در جهان بویژه در میان مسلمانان گردیده است .

2. پیامدهاى محدودنگرى
انسان که بااندیشیدن و فکر کردن شخصیت والاى خود را رقم مى زند و بگفته مولوى انسان[ همه اندیشه است اگراین جایگاه بلندانسانى را ازاو باز دارند پیامدهاى ناگوار و ناهنجارى متوجه انسان و مجتمع انسانى خواهد شد اینک قبل از بحث و کنکاش درابعاد و محدودیتهاى فکرى وارائه چهره ها و جریانهاى محدودیت آفرین به برجى از پیامدهاى حصاربندى هاى فکرى و محدودیتهاى ذهنى اشاره مى کنیم :

الف: رکوداستعدادها
از آنجا که در سایه تفکر و رشد فکرى است که ابتکارها بروز مى کند و در پرتو پروازاندیشه است که استعدادها به فعلیت رسیده و به شکوفائى بسیارى از نیروهاى نهفته خود نائل مى شود بى گمان با وجود هرگونه محدودیت در راه آزاداندیشى این روز نه بسته شده و استعدادهاى خفته از قوه به فعل در نخواهند آمد. در محیط بسته رشد نیروى تفکر در بسیارى از زمینه ها مسدود گشته واستعدادهاى شگرف در مسیر غیراصولى بکار مى فاند و نیروهاى زیادى به تباهى کشانده شده و جامعه بشریت را برکات و فوائد آن محروم مى گردند.

ب : طغیان وانفجار
اگر فکر در مسیر صحیح هدایت نگردد و باامر و نهى هاى بى مورداز پرواز به فضاى اندیشیدن باز نگهداشته شود این محدودیتها بصورت عقده در درون تراکم شده و ناگهان به حالت انفجار در خواهد آمد و فرد یا جامعه اى را به ورطه خطرناکى خواهد کشاند و سرکوبى آن شخص را بر مخالف و گناه در سایر موارد ترغیب خواهد کرد که نمونه اش را در جریان مخالفت علیه[ کلیسا] و گریزاز آن مى بینیم که انکار سرکوب شده چگونه بصورت عقده اى بزرگ ظاهر شد و همه چیز را در هم ریخت واز بنیاد مذهب و گرایشهاى مذهبى را بگسترد تا بدانجا که هنوز دنیاى مسیحیت نتوانسته به مهار کردن آن توفیق یابد.

ج : سطحى نگرى و آسیب پذیرى
اندیشه زندانى شده در دیواره هاى محدودیتهاى ناهنجار هرگز نمى توانداز جهان بینى کامل و جامعى برخوردار باشد و آن عقیده و مسلکى کامل و جامع و بدون نقص است که قدرت برخورد با همه مکاتب و مذاهب وافکار گوناگون برخورد با همه مکاتب و مذاهب وافکار گوناگون را داشته باشد وانسانى که فکرش در حصارى محدود گشته است از اندیشه اى ژرف جامع و کامل برخوردار نخواهد بود چرا که اندیشه در فضاى آزاد و مواجه شدن با دیگراندیشه هاست که به کمال خود نائل مى گردد. روى همین اصل است که قرآن اینچنین فضاى را با بشارت و وعده پاداش به کسانى که تحمل عقیده هاى مخالف را داشته باشند و نیکوترین آنها راانتخاب کنند ایجاد مى کند قرآن بااین روش عاقلانه مسلمانان رااز چاه ویل یک سونگرى مى رهاند و به آنان در برابر فرهنگها وافکار گوناگون قوه تشخیص مى دهد و روزنه هاى آسیب پذیرى را بر مى بندد.

د: رشد تسلیم پذیرى و جمودگرایى
از دیگر پیامدهاى آن پیدا شدن حالت جمود و تحجر و تقلیدگرایانه و از بین رفتن روحیه استقلال اندیشى است واین از مضرات بسیار مهم این طرز تفکراست . آنگاه که آزادى تفکراز شخص گرفته شد و یکسونگر گردید به تدریج حالت رکود و جمود درافکارش حاکم مى گردد.این بصورت [سنتى] در مى نآید که افکار هر چه رام تر و خاضع تر باشد بیشتر مورد پسنداست و کم کم این حالت در جامعه به صورت ارزش در آمده و تقدس کاذب پیدا مى کند و در همه مفاهیم وارزشهاى اجتماعى رخنه کرده و زمینه هاى مى گردد براى پیدا شدن جواستبداد و تحکم منزوى شدن نیروهاى صالح و کارآمد رشد نفاق و چاپلوسى و تملق آنگاه هرکتابى مقاله اى سخنى و قلمى که سؤال آفرین است وانگیزه بخش و تحرک زا و ویرانگر و بنیادگر که بر پندارهاى واهى هجوم مى آورد و حقایق را عرضه مى کند منفور خواهد بود. در چنین شرایط نشتخواراندیشه ها و[ آهسته رفتن و آمدن که گربه شاخ نزند] تقدیس خواهد شد و مالا جامعه در پاسخگوئى به صدها سوال براى رهیدن از بن بستهاى فکرى اجتماعى اقتصادى و سیاسى تنها یک سلسله مطالب قلبى را خواهد شنید و بى گمان ره بجائى نخواهد سپرد. نموداراین طرز برخورد رااز زمان تسلط[ بنى امیه] بر جهان اسلام تاکنون مشاهده مى کنیم که سبب پیدایش مفاسد بى شمارى در میان مسلمین گردید.اینها و دهها پیامد دیگراز آثار طبیعى سرکوب اندیشه و محدودگریهاى فکرى در جامعه است .

واندک غفلت و گرایش در یک جامعه مبتنى براین طرز تفکر ممکن است سبب شود که همه اختلافات طبیعى در امور عرفى و سیاسى روزمره رنگ کفر واسلام وایمان و نفاق

فقاهت و ضدفقاهت بخود گرفته و سبب پیدایش محیطى گردد که همه صاحبان اندیشه و فکر با همه اخلاص واعتقادى که دارنداز جامعه طرد گردیده و جرات اظهار هیچ گونه نظر را نداشته باشند و زمینه براى بقدرت رسیدن ظاهربینان و کسانى که فقط دراندیشه مصالح خویش اند فراهم آید.

اینک با توجه به اهمیت و ویژه گیهاى این موضوع به بحث و بررسى پیرامون آن همراه با بیان نظرات موافق و مخالف با آزادى نظر و اندیشه در مسائل گوناگون فکرى واعتقادى مى پردازیم تا بینیم اساسا آیا براى تفکر واندیشه بشر منطقه ممنوعه وجود دارد یا خیر؟ و نظر اسلام و قرآن راجع به حدود واختیارت انسان در تفحص و کندو کاو در مسائل اعتقادى و عملى تاکجاست ؟

قبل از هر چیز توجه به دو نکته لازم است :

1 تفکر مورد بحث از میان انواع تفکر کدام است ؟

2ابعاد محدودیت تفکر چیست ؟

دراینجا بحث از نگرشهاى سطحى ساده وابتدائى که چنان احکام و خیالات بر ذهنها مى گذارد نیست . چنانکه افکار عملى روزمره نیز مراد نخواهد بود که با آن انسان برگشودن بن بستهاى روزانه اش چیره مى شود.

حتى دراین گفتار با آن اندیشه و تفکر که انسانها با توسل بدانها به هنگام احساس ترس و یا شرم از عمل ناشایسته اى به توجیه کردارشان مى پردازند تاازاین رهگذر عمل نابهنجار خود را پایسته جلوه دهند کارى نخواهیم داشت بلکه سخن ازاندیشه ناب است و تفکر و تفقه ژرفانگرى و بازکاوى حقایق و وقایع اجتهاد و خلاقیت و نواندیشى و طرحى به سامان درانداختن و برگشودن بن بستها و رهیدن از تنگناهاى گونه گون به ابداع وابتکار دست یازیدن .این نوع فکر و اندیشه مرتبه اعلاى حقیقت وجودى انسان و عامل استمرار تمدن و تجدد زندگى در روى زمین است واین همان است که در دستگاه آفرینش براى شناخت و تکامل انسان و بهره مندى از آن ضرورى است .

دراین نوشتار سخن از محدودیت این نوع از تفکراست که امرى ممکن و یا سرنوشت دنیا و آخرت و سعادت و شقاوت انسان بستگى دارد.

1.ابعاد محدودیت اندیشه
اینک و پس از نگرشى اجمالى به پیامدهاى محدودیت هاى فکرى لازم است به ابعاد و محدوده حصاربندهاى فکرى نیز بپردازیم .

محدویت تفکر ممکن به دو گونه اعمال شود: یا محدودیت بلحاظ اندیشه وران و یا حصاربندى موضوعات و مسائل و جلوگیرى از حصارشکنى و گسترش اندیشه در موضوعات دیگر به این معنى که ممکن است در مکتب و جامعه اى عده اى اندیشه و تفکر و دانستن را فقط حق خود دانسته و به لحاظ وابستگى هاى

قومى و یا نژادى و یا مذهبى نوآورى واستفاده از سرمایه هاى علمى را درانحصار خود در آورند. این نوع محدودیت در جوامعى که از روحیه نژادپرستى برخوردارند مشاهده مى شود و یااین که در جامعه اى به مردم حق داده شود که فقط در برخى از موضوعات و مسائل بیندیشند و نسبت به برخى از مسائل و موضوعات براى فکر اندیشه در مسائل سیاسى که شیوه مستبدان است و یا محدودیت در برخى از معارف مذهبى که مشرب برخى از داعیه داران حفاظت و صیانت دین است .

2. دیدگاه اسلام
آئینهاى الهى بویژه اسلام - چنانکه پیشتر بیان کردیم اندیشه ورى را تقدیس نموده اند و آنچه از منابع اسلامى استفاده مى شوداین است که نیروى تفکر واندیشه نه تنها محدود نگشته بلکه از عبادات بزرگ به حساب آمده است . دراین علوم و مطلق دریافتهاى فکرى ازانسان و جهان و آنچه امروزه به عنوان[ علوم انسانى] از آن نام مى برند حد و مرزى براى آن قائل نشده است . آدمى مى تواند در مسائل گوناگون بیندیشد و بفهمد و تفسیر کند و تحصیل حکمت را ولواز دورترین راهها و پیمودن دشواریها واجب و لازم دانسته است و بر آن سخت تاکید کرده و هرگز شناسائى و معرفت را محدود به شخص خاصى قرار نداده است . در مقابل این بینش طرز فکر تنگ نظرانه اى است که در بسیارى از مکاتب مادى مشاهده مى کنیم . آنان افکار واندیشه هاى انسانى را در چهارچوب مشخص قرار داده واز آن نتایج قالبى ویژه اى را دریافت مى دارند و چشم بسته تمام رویدادهاى هستى و گذشته و آینده تاریخ انسان و جامعه را براساس آن تفسیر مى کنند گواین که همین مکاتب نیز در شعار بشدت طرفدار آزادى اندیشه هستند ولى جزمى نگرى وانحصارطلبى از سراسر تعالیمشان هویدااست.

یکى از متفکران مغرب زمین این جمودگرایى را در رابطه با مارکسیسم چنین تصویر مى کند:

[بلشویکى یک مذهب متعصب مى باشد که احکام برخى آن ماوراء و یا مخالف مسلمیات عقلى است و من اکنون به اثبات این مطلب خود مى پردازیم : آنهائى که بلشویکى را مى پذیرند نسبت به هرگونه مسلمیات علمى نفوذ ناپذیر گردند. و گوئیاانتحار عقلى و عملى کرده اند بفرض این که همه عقاید بلشویکى درست باشد باز هم این ادعاى من نسبت به آنها به استحکام خود باقى است چرا که هیچ گونه سخن وادعاى طرف مقابل را تحمل ندارند.

کسى که اعتقاد داشته باشد همچون من که اعتقاد دارم که آزداى فکرى محرک همه پیشرفتهاى بشرى است راهى جزاین ندارد که از پایه مخالف بلشویکى و هم چنین کلیسا روم باشد]. 3

اما مکاتب الهى بویژه اسلام چنانکه بارهااشاره کرده ایم ابزارهاى شناخت و دریافت و تحصیل را دراختیارانسان گذاشته و همچون مربى دلسوزاو رااز لغزشهاى برحذر مى دارد و محدوده و چهارچوب برایش درست نمى کند.

اسلام نه در موضوعات فکرى براى بهره مندى ازاندیشه محدودیت قائل شده و نه ازافراد خاصى دعوت به تفکر کرده است بلکه همگان را به تفکر در آفاق وانفس بمعنى وسیع آن فرا خوانده است .

البته چون تفکر همانند عمل شناگرى است که بدون آب سباحت نتوان کرد تفکر هم نیاز به سرمایه علمى و معلومات دارد تا بدان وسیله انسان در کسب مجهولات موفق گردد و تفکر در هر موضوعى معلومات متناسب بااو را مى طلبد که با داشتن شرائط و مقدمات لازم از نظراسلام هر کس مى تواند در هر موضوعى که بخواهد بیندیشد هیچگونه برایش محدودیتى وجود ندارد.

و با نظر به همین سیماى اساسى تعلیمات قرآن است که[ گوته] در آن هنگام که نظرى کلى به اسلام همچون یک نیروى تربیتى مى انداخت به[ اکرامان] چنین گفت :

آنچه از قرآن و متون اسلامى ممکن است نوعى محدودیت براى تفکر واندیشه تلقى شود ارشاد و راهنمائى است به این که متفکر بایداز هرگونه غرض ورزى و تخیلات و هوس ها در تفکراجتناب نماید و موضوعى که براى مطالعه بر مى گزیند بگونه اى باشد که امکان بررسى برایش وجود داشته باشد واین سخنى است که هر عقل سلیم و منطق صحیحى آن را مى پذیرد.

این نه تنها با آزادى تفکر منافات ندارد که رعایت آن خود بعد دیگرى از آزادى اندیشه است این دورنما واجمالى بوداز آزادى اندیشه ورى از دیدگاه اسلام تفصیل نظراسلام را در رابطه بااصول و فروع آن در ضمن کنکاش پیرامون افکار واندیشه هائى که بنوعى تفکر انسان را مرزبندى کرده اند دنبال مى کنیم .

3. محدودگران اندیشه
در یک تقسیم بندى کلى محدودگران اندیشه و تفکر در بین مسلمانان را مى توان به دو گروه تقسیم کرد:

الف : محدود گران دراصول دیانت .

ب : محدودگران در فروع دیانت .

4. محدودگران دراصول
چون اصول عقائد اسلامى پایه و ریشه مسائل فرهنگى سیاسى اقتصادى و ... مى باشدابتدا به محدودگران فکرى دراصول پرداخته و بدنبال آن به محدودگران فکرى در فروع مى پردازیم .

الف :اهل حدیث
در حوزه فرهنگ اسلامى و در کشاکش جریانهاى گونه گون فرهنگى نحله ها و جریانهائى به وجود آمدند که در بازشناسى و

دست یابى به اصول اعتقادى و مسائل جهان شناسى بر کاوشهاى عقلانى بکلى خط بطلان کشیدند و اعلان کردند که عقل را هرگز دراین میدان امکان اظهارنظر نیست و خلاصه[ پاى استدلالیان را چوبین انگاشتند] و بال و پرمرغ اندیشه و عقل را بریده دانستند.اینان در فرهنگ اسلامى به[ اهل حدیث] [ حنابله] [ظاهریین] .[ سلفیه] و[ اخباریین] مشهورند تعبد برظواهراحادیث و آیات و جلوگیرى از تاویل و تفسیراز ویژگیهاى اینهاست . بدیگر سخن اینان براین باورند که دراصول واموراعتقادى عقل و تفکر را راهى نیست . آنچه از مجموعه گفتار و نوشتار آنان استفاده مى شوداین است که در مسائل اعتقادى نیز همانند مسائل فرعى باید راه سمع و رسیدن نص از پیامبر[ص] و پیشوایان مذهبى را پیمود و مشى تابعین و قدماءاز مفسرین براین رویه بوده است .

از[ سفیان بن عیینه] که شخصیتى معروف و صاحب مذهب در میان اهل سنت است واکثرائمه اربعه اهل سنت مالک شافعى ابوحنیفه او را ستوده اند نقل شده است :

[کلما وصف الله من نفسه فى کتابه فتفسیره تلاوته والسکوت علیه]. 5

تفسیر آیاتى که خداونداز خود توصیف کرده است فقط تلاوت آن و سکوت در برابر آن است .

مالک بن انس ازائمه اربعه اهل سنت وقتى از وى از[ استواء] پرسش شد گفت :

[ الاستواء معلوم والکیفیه مجهوله والایمان به واجب والسوال عنه بدعه] 6 .

استواء معلوم است است . ولى چگونگى آن بر ما پنهان وایمان به آن واجب و پرسش پیرامون او بدعت است .

پس ازاین گفتگو گفت : من مى ترسیم سؤال کننده گمراه باشد و دستور داداو رااز مجلس بیرون کنند.

شهید[ مطهرى] مى گویداین جواب از[ احمد حنبل] هم نقل شده و ظاهرا جمله شایعى است که همه اهل سنت بدان تمسک مى جسته اند.

شیخ طوسى در کتاب[ عده الاصول] بگروهى از جامدفکران شیعه اشاره مى کند و بر سبیل انتقاداز آنان مى گوید:

[ اذا سئلوا عن التوحید والعدل اوصفات الائمه اوصحه النبوه قالوا روینا کذا]!!.

اگرازاینان در باب توحید یا عدل یاامامت یا نبوت سؤال شود بجاى آنکه بدلیل عقلى استناد کنند به ذکر روایات مى پردازند.

آنان براین مدعا دلائلى آورده اند که برخى از آنها را ذکر نموده و سپس دیدگاه اسلام را دراین باره بیان مى کنیم :

الف : مسائل الهى همه آسمانى است و خبر آسمان را هم بایداز آسمان شنید واز نظر عقل بشر دلیل کافى ندارد و تنهااز راه تعبد به گفته شارع باید به خدا و صفات او ملتزم شد.

در تفسیر[ کشف الاسرار] که بیانگر نظرات

[ اهل حدیث] است چنین آمده است :

تفکر جستجوى دل است در طلب معنى و آن سه قسم است : یکى حرام و یکى مستحب و یکى واجب . تفکر در صفات حق[ جلال جلاله] و در چرائى کار وى حرام است که از آن تخم حیرت و نقمت زاید و هم چنین تفکر در اسرار حق حرام است که از آن تخم خصومت خیزد. 7

ب : سیره پیامبر
این که پیامبر[ص] به طرح مسائل استدلالى و عقلى درالهیات نپرداخته است دلیل است براین که ورود دراین مسائل جزء دیانت بشمار نمى آید و لازم یا جایز نیست و گر نه پیامبرى که به بیان مسائل بسیار ساده و کم اهمیت از قبیل[ استنجاء] و غیره مى پردازد چرااز طرح اینگونه مسائل فکرى عفلت ورزد؟ و علاوه براین ما را تشویق و تعبد و تسلیم نیز کرده و فرموده است[ علیکم بدین العجائز].

و ما رااز غور و بررسى پیرامون این گونه مسائل نهى فرموده است .

ج : سلف گرایى ازاستدلالهاى دیگر آنان تعبد و پا فراتر ننهادن از آنچه متقدین از سلف صحابه بر آن بوده اند.

و چنین مى گویند: آنچه از سلف به ما رسیده ما را کفایت مى کند و بر دیگران فرض است به آنچه ظواهرالفاظ در حدى که عامه مردم مى فهمند اکتفا کرده و متعبد باشند و صحابه نیز در مورد مسائل کلامى و عقلانى سکوت اختیار کرده با آن که آنها آگاهتراز ما به مذاق شرع بوده و نزدیک تر به زمان پیامبر[ص] و فریب العهد به عصر و سیره حضرت بوده اند.

بنابراین ما نیز باید روش آنها را دنبال کرده واز چون و چرا و کندو کاو پیرامون مسائل اعتقادى همچون صفات خدا تکلیف قضا و قدر بپرهیزیم .

این باورهاى ذهنى از طرفى و تندرویهاى مکتب[ اعتزال] و برخوردهاى خشن آنان با مخالفین خوداز طرف دیگر اینها را واداشت که به این اکتفا نکرده و پرداختن به مسائل کلامى را یکسره تحریم کنند.

غزالى در[ احیاءالعلوم] به نقل برخى ازاین فتواها پرداخته است . از جمله مى گوید:

[والى التحریم ذهب الشافعى و مالک واحمد حنبل اهل الحدیث من السلف . وارد شدن در مسائل کلامى را شافعى مالک احمد حنبل و تمامى اهل حدیث از پیروان گذشتگان تحریک کرده اند] .

ابن عبدالاعلى مى گوید:

[ از شافعى شنیدم که روزى با حفص که از متکلمان معتزلى بود مناظره مى کرد و مى گفت :اگر بنده اى به جز شرک با هر گناهى خدا را ملاقات کند بهتراست برایش ازاین که اهل کلام باشد]. 9

واحمد حنبل نیز مى گفت :

[لایفلح صاحب الکلام ابدا] 10 .

هرگزاهل کلام به رستگارى نمى رسد.

و مالک بن انس نیز شهادت اهل کلام را جایز نمى شمرد واساسا سؤال و پرسش پیرامون مسائل اعتقادى همچون[ عرش[ [ کرسى] و ... را بدعت بشمار مى آورده است .

نقد و بررسى دلائل :
این نظریه که در مسائل مربوط به اصول دین باید طرفدار تسلیم و تعبد و مخالف هر نوع تفکر و تعمق واستدلال بود نظرى است که عقل سلیم و قرآن و روایات بر خلاف آن گواهى مى دهد و دلائل بسیارى بر بى اساسى این نظریه اقامه شده که ما به برخى از آنهااشاره مى کنیم :

اولا: درست است که خبر آسمان را بایداز آسمان شنید. ولى اعتبار اخبار آسمانى در صورتى است که برخى از مسائل اصول اعتقادى مانند. [مبدا و معاد] و[ نبوت] ابتدا ثابت شده باشد واین جز راه تفکر و تعقل طریق دیگر ندارد.

ثانیا:این که گفتید خبر آسمان را بایداز طریق آسمان شنید مى گوئیم : نیروى عقل که خداوند آسمان شنید مى گوئیم : نیروى عقل که خداوند به انسان عنایت کرده است خود یک نیروى آسمانى است که بدرک حقایق آسمانى مى پردازد.

ثالثا: خداوند متعال در آیات بسیارى از قرآن ما را به تدبر و تفکر و تفقه فرا مى خواند خوداین دلیل بسیار محکمى است که تفکر واستدلال در مسائل الهى راه دارد. چون نمى شود خداوند به چیزى امر کند و نتیجه آن را ممنوع سازند.

رابعا: در قرآن و سنت خبرهاى آسمانى و مسائل عقلانى بسیار هست که مسلم هدف از بیان اینها طرح مسائل لاینحل و غیرقابل هضم به منظور وادر کردن اندیشه ها و به تسلیم و سکوت و قبول کورکورانه نبوده است بلکه براى تدبر تفکر و وادار کردن اندیشه ها به سیر در دریاى بى کران معارف الهى بوده است .

خامسا: در خود قرآن کریم از تفکر و تعقل واستدلال و برهان براى اثبات برخى از مسائل الهى استفاده شده است از قبیل :

[قل لوکان فیهما آلهه الاالله لفسدتا]... 11 .
در آسمان و زمین خدایانى جز خداى یکتا بود همانا تباه مى گردیدند.اگر

[مااتخذالله من ولد و ماکان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق]... 12 .
خداوند هرگز فرزندى براى خود برنگزیده و معبود دیگرى بااو نیست . که اگر چنین بود هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر واداره مى کردند.

امااین که مى گوئید پیامر(ص ) به طرح مسائل عقلى نپرداخته است مدعائى است بدون دلیل . سیره پیامبر(ص ) خلاف آن را دلالت دارد چرا که وقتى ما به سیره پیامبر[ص] و خاندانش مراجعه مى کنیم در هیچ موردى بحث واستدلال را محکوم نکرده و بدعت نشمرده اند. بعنوان نمونه[ طبرى] از سیره پیامبر[ص] مطلبى نقل مى کند که دلیل بر مدعاى مااست .

طبرى از سعید خدرى نقل مى کند:

گروهى از یهودیان نزد پیامبر[ص] آمدند گفتند: یا محمد آن خدائى که مخلوقات را آفریده است او را چه کسى آفریده است . پیامبر[ص] در غضب شده چنانکه آثار خشم از چهره اش نمایان شد و بخاطر خداونداز آنها روبرگردانید سپس جبرئیل نزد حضرت آمد و گفت : پروبال تواضع و تکریم را برایشان بگستران واز طرف خداوند جواب آنها چنین باز آمد:

[...قل هوالله احد].
پیامبر[ص] آیه را بر آنها تلاوت کرد. باز گفتند: پروردگارت را براى ما وصف کن که خلقش و بازویش چگونه است .

پیامبر[ص] شدیدا در خشم شد واز آنها روگرداند باز هم جبرئیل آمد و گفتاراول را تکرار کرد و جواب آنها را فرود آورد. 13

و بدین سان اسلام نه تنها منع از ورود در بحثهاى عالى الهى و تفسیر معانى دقیق و بلند قرآن و منابع اصلى دیانت نکرده است بلکه به آن تشویق هم کرده است . و راه صحیح را نمایانده است .

اما حدیث[ علیکم بدین العجائز] که از آن استفاده شده است که همانند پیرزنان تعبد و تسلیم محض باشید واز تکلم و غور در ماوراء ظاهر بپرهیزید.

در پاسخ باید گفت :

اولا:این جمله بصورت حدیث در هیج یک از متون روائى شیعه و سنى دیده نشده است .

ثانیا:از جهت مفهوم متشابه است . و نمى توان از آن برمنظور خوداستدلال کرد زیرا ممکن است مقصوداز تعبد و تسلیم تعبد در فروع مسائل عملیه باشد نه دراصول دین اضافه براین اگر شان صد دراین حدیث را بدقت مورد توجه قرار دهیم مى بینیم این حدیث درست نتیجه اى خلاف برداشت آنان را مى رساند.

نقل کرده اند پیامبر[ص] بااصحابش بر پیرزنى گذشت که به نخریسى مشغول بود.ازاو پرسید خدا را چگونه شناختى ؟ دست از گردونه چرخ برداشت . در نتیجه چرخ متوقف شد یعنى این چرخ به این کوچکى در ادامه گردش خویش احتیاج به گرداننده دارد. آیا جهان به این عظمت و پهناورى احتیاج به گرداننده و محرک ندارد؟

آنگاه پیامبر[ص] این سخن راایراد فرمودند: علیکم بدین العجائز. [علیکم بدین العجائز] 14 .

بروشنى مى توان ازاین حدیث برهان حرکت و برهان نظم رااستفاده کرد.

این ادعا که صحابه دراین مقولات سکومت اختیار کرده اند نیز مدعایى است بدون دلیل زیرا در میان صحابه پیامبر[ص] اشخاص بسیارى را مى یابیم که به بحث و مناظره پیرامون مسائل عقلى و کلامى پرداخته اند.

و بر مدعاى خوداز قرآن و سخنان پیامبر[ص] شاهد آورده و در مقابل رقباى کلامى خود به نقد و بررسى پرداخته اند.

دراین میان از عبدالله بن عباس عبدالله از صحابه و صدها نفراز تابعین مى توان نام برد. که آثاراینها را در کتب تفسیرى و جامع احادیث مثل تفسیر[ درالمنثور] [ طبرى] و ... مى توان مشاهده کرد.

وقتى در کلمات على[ ع] اولین صحابه و یار همیشه همراه پیامبر[ص] مى نگریم بطور گسترده اى مباحث عقلى و عمبقى را که فوق کلام بشر و دون کلام الله است مى یابیم در کتاب شریف[ نهج البلاغه] بیش از چهل مورد درباره مسائلى از قبیل صفات خداوند وحى الهى مبدا معاد قدرت و اراده جبر واختیار و تفویض و ... سخن به میان آمده است . و تمثیلهاى بسیار زیبا در عین حال عمیق براى معرفت خداوند که در دنیاى آن روز عرب بى سابقه بوده است بعنوا طریق معرفت حق بیان کرده است و یاران حضرتش دراین اموراز وى سوالاتى نموده وپاسخهاى عمیق و حکیمانه شنیده اند.ائمه بعداز آن حضرت نیز یارانشان را به مناظره و مباحث پیرامون مسائل عقیدتى و کلامى با مخالفین تشویق کرده و درباره مسائل گوناگون به بحث و تفسیر و بالا بردن آگاهى دینى پرداخته اند برخلاف سیره[ اهل حدیث] که از بحث و مناظره پیرامون مسائلى همچون عرش و کرسى ابا داشته واز آن روگردان بوده اند ائمه[ ع] دراین باره به تفصیل سخن گفته اند و مجهولات بى شمارى را به روشنى تبدیل کرده اند. حتى موردى را نمى یابیم که در پاسخ به سوال از اینگونه مسائل سکوت اختیارکرده و یا آنان رااز طرح و تحقیق و تعمق دراین گونه مباحث منع کرده و آنان را به تعبد و تسلیم محض دعوت نموده باشند.

امااحادیثى که در نکوهش از بحثهاى کلامى و غور و تفکر درباره خداوند نقل شده است مانند:

[ ایاکم والتفکر فى الله . فان التفکر فى الل لایزید فیهاالاتیها] 15
از تفکر درباره خداوند بپرهیزید که جز بر سرگردانى شما نیفزاید.

مقصودازاین گونه روایات افراد کم ظرفیت است که نه تنهااز ورود دراین گونه مسائل بهره اى نمى برند بلکه دراین گونه مسائل بهره اى نمى برند بلکه دراثر نداشتن شرائط واستعداد و منطق نیرومند ممکن است دچار شبهات مهلک گردند وایمان خالص خود رااز دست بدهند زیرا غور وارد شدن در هر مساله اى استعداد و توانمندى مخصوص بخود را مى طلبد و ممکن است نظر به این مساله باشد که انسان از فرو رفتن در مساله ذات خداوند راه به جائى نبرد و چون نامحدود در محدود نگنجد. جز تحیر و سرگردانى براو نیفزاید.این مساله شامل همه مسائل الهى و ماوراءالطبیعه نمى گردد و تنها مخصوص به همین مساله است .

پیامدهاى تفکر[ اهل حدیث] در جهان اسلام
آنچه تا بدینجا آمد گزارشى بود کوتاه از چگونگى جریان فکرى[ اهل حدیث] و ... چنانکه پیشتر آورده ایم پیشینه این جریانهاى فکرى به قرون اولیه اسلام باز مى گردد.این اندیشه در جریانهاى فکرى اسلام بویژه در مسائل اعتقادى پى آمدهاى نامیمونى داشته است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم .

الف : وروداسرائیلیات و خرافات در عقائد
حرکت ساده اندیشانه و آمیخته به تسامح[ اهل حدیث] و ... که اندیشیدن و ژرفانگرى را نمى پسندید و تعمق و تعقل در عقائداسلامى و اصول دین را بر نمى تابید و مسائل مربوط به مبدا و معاد را یکسر به عهده نقل و آثار منقول مى دانسته زمینه اى را براى رشد واساعه آراء واندیشه هاى اسرائیلیات آفرینان در فرهنگ اسلامى مساعد کرد و بدینسان روایات زیادى به متون اسلام بویژه منابع اهل سنت وارد شد احادیث [تجسم] [ تعطیل] و ... همه ازاین گونه آثاراست . سوگمندانه ساده لوحان بسیارى دراین دام گرفتار آمدند و بعدها بسیارى از کسانى که عنوان عالم محدث و محقق را یدک مى کشیدند نوشتند:

آنچه در کتاب و سنت درباره صفات خداوند آمده است . مانند: صورت چشم انگشت پا رفت و آمد نازل شدن به آسمان پائین روى عرض قرار گرفتن خنده و شادى و نظائراینها تمام از صفات پروردگاراست . و درباره آنها حدیثهائى وارد گردیده و باید به همه این صفات ایمان داشت و باید معناى ظاهرى این احادیث را حفظ کرده واز هرگونه تاویل و توجیه خوددارى نمود.16

اینها چون تفسر عقلانى قرآن را جایز نشمرده واز کلید فهم قرآن استفاده نکردند در نتیجه زبان فهم قرن را نداشته واز مجازات قرآن استفاده نکردند و بر خلاف سیره صحابه به ظواهر تعبد کرده واز عقل خوداستمداد نبجستند. در نتیجه این تعبد آنها را به ودایهاى خطرناکى از تعطیل تشبیه و ... کشانید.

مرحوم طبرسى[ ره] در مجمع البیان در ذیل این آیه شریفه

[ افلایتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها]....
مى فرماید:

[وفى هذا دلاله على بطلان قول من قال لایجوز تفسیر شى من ظاهرالقرآن الا بخبر و سمع وفیه تنبیه ایضا على فساد قول من بقول ان الحدیث ینبغى ان یروى على ماجاه وان کان مخالفا لاصول الدیانات فى المعنى لانه سبحانه دعاالى التدبر والتفکر و ذلک مناف للنعامى والتجاهل]17

این آیه دلالت دارد بر بطلان گفتار آن کس که مى گوید: روانباشد تفسیر چیزى از ظاهر قرآن مگر بااستفاده از خبر و نقل و نیزاشاره دارد بر فساد گفتار آن کس که مى گوید: حدیث را باید چنان که روایت شده بدون دخل و تصرف روایت کرد گر چه آن حدیث بر خلاف اصول دیانت باشد زیرا خداوند دعوت به تدبر و تفکر کرده واین با خود را به نفهمى زدن و تجاهل ناسازگاراست .

ب : سوءاستفاده ستمگران
از آنجا که این گروه براى دریافت مسائل از عقل کمک نگرفتند واز طرفى مساله حسن و قبح ذاتى راانکار کردند و گفتند: عقل را در فهم حسن و قبح ذاتى اشیا راهى نیست در مورد خداوند نیز قائل به تعطیل گردیدند و معتقد شدند که عقل ما کوچکتراز آن است که درباره صفات خداوند وافعال واظهارنظر کرده و یا براى خداوند تکلیف معین کند و نظر دهد که بر خداونداست که با عدل رفتار کند و ظلم ازاو نشاید. بلکه از روى تعبد چشم و گوش بسته گفتند: که آنچه از خداوند صادر مى شود عین عدل است و صدور ظلم از خداوند جاى است زیرا ممکن است آنچه در دریافت وادراک ما ظلم محسوب مى شود عین عدالت باشد و ذهن و فکر قاصر ما آن را ظلم بحساب آورند.این گروه قائل به تخطئه شدند. در تفسیر[ کشف الاسرار] چنین آمده است :

بدانکه افعال بندگان نیک و بدایشان طاعت و معصیت ایشان حرکات و سکنات ایشان همه به قضاء و حکم الله است و به ارادت و مشیت او هر چه هست و بود و خواهد بود. همه به تدبیر و تقدیراو آن کند که خود خواهد و کس را نرسد که اعتراض کند بر حکم و فعل او.

سلطان را رسد که بعضى بندگان خود را ستوربانى دهد و بعضى را خزینه دارى و بعضى را جان داى و کس را نرسد که بر وى اعتراض کند.

نگونسار باد[ معتزلى] گفت الله نخواهد بر بنده که خواستن گناه زشت بود. نه چنان است که (معتزلى) گفت : الله درازل الازال دانست که بنده چکند نخواست که آنچه وى داند چنان نبود که پس علم وى خطا بود.الله در ازل دانست که قومى کافر شوند والله ایشان را بیراه کند چنانکه فرمود[ واضل على علم] ... تعالى الله عما یقول المعتزلى علوا کبیرالله 18

این تفکر جمودگرایانه در زمینه عدالت اجتماعى ضررهاى فراوانى به جهان اسلام وارد ساخت زیرا چه بسیاراز حکام و والیان ظلم و جائر که خود را به عنوان[ خلیفه] و نماینده خداوند بر مردم تحمیل کردند و احکام نامربوط را بخداوند نسبت دادند و با طرح مسائل قضا و قدر جبر واختیار و نسبت آن بخداوند مردم را به تسلیم وادار کردند تا جائى که طرح مباحث اختیار و سرنوشت را بدعت محسوب داشتند. حربه مهم آنان همین عقیده بود که وظیفه مردم تسلیم و فرمانبردارى است . در برابراین مساله که خداوند ظلم نمى کند و خلفاء نمایندگان خداوند

نیز نباید ظلم کنند و صدوراحکام ظلم گونه از خداوند محال است چنین گفتند: که دسترسى به ظلم و درک قبح آن در خورادارک ما نیست . .

در مقابل اینان[ عدلیه] قرار دارند که نظرشان براین است که عقل بسیارى از ملاکات اشیاء را درک کرده و مستقلات عقلیه را مى فهمد و خداوند هم عادل است و هیچ گونه ظلمى راازاو نشاید.

بنابراین اگر ما فعل و یا گفتار ستمگرانه اى را دیدیم که به خداوند نسبت مى دهند این نسبتى ناروااست . و آن فعل و گفتاراز خداوند و رسولان واولیائش صادر نشده است و هر کس را لیاقت نام[ خلیفه الله] و خلفاءالرسول نیست و بوسیله ملاکات بین امام و خلیفه الهى و غیره الهى فرق مى گذارند.

ج : تشدیداختلاف و محروم شدن از معارف اسلامى
این جمود فکرى در مسائل گوناگون همچون خلق قرآن تکلم خداوند قضاء و قدر حکومت عدالت اجتماعى اراده واختیار و دهها مساله دیگر ضربه هاى زیانبخش را براى جهان اسلام به ارمغان آورده است و سبب پیدایش اختلاف بسیار و سب تکفیرها در میان مسلمانان گردید و موجب شد که از معارف بلند قرآن محروم گردند و باب اجتهاد و کاوش در مسائل عقلى بر آنان مسدود گردد که در مقالات[ حربه تکفیر] به برخى ازاین اختلافات اشاره کردیم .

ب : وهابیت منحرف ترین فرقه اهل حدیث :
گر چه در عصر حاضر[ اهل حدیث] بصورت یک مسلک قانومند ظاهرااز میان رفته و خطر کمترى را در بر دارد ولى امروزه پرچمدارى پیروى از گذشتگان و سنت گرایى و تکیه بر ظواهر را[ وهابیت] بر عهده گرفته است . جنبش وهابیت گر چه باادعا و شعار بازگرداندن اسلام به مسیراولیه خود آغازیدن گرفت ولى سرانجام بصورت پرچمدار منحطترین نهضت هاى ارتجاعى و جمودگرا در تاریخ اسلام ظاهر گشت واین ادامه جریاناتى همانند خوارج و حروریه است که در راس آن افرادى مانند: بربهارى ابن تیمیه وابن قیم قرار دارند .

بعداز مدتها پس از میان رفتن افکار آنان ازاذهان و جامعه بار دیگر توسط[ محمد بن عبدالوهاب نجدى] مطرح گردید. وى که از قدرت فکرى ناچیزى برخوردار بود بیشتر داعیه هاى شخصى او را به اینکار وا مى داشت . لکن با بهره گیرى ازافکار و گفتار[ ابن تیمیه] و مطالعه و بررسى آنها و نسخه بردارى از کتب او شخصیت علمى و فکرى خود را تکون بخشیده است که شهادت علماى عصر براین مطلب گواهى مى دهد.

در کتاب[ زعماءالاصلاح فى العصرالحدیث] آمده است .

[در موزه بریتانیااز رسائل ابن تیمیه بخط محمدبن عبدالوهاب موجود است که معلوم مى شود که نه تنها کتابهاى این تیمیه را مطالعه

مى کرده بلکه از روى آنهااستنساخ و رونویسى مى کرده است].

این سخن را به نحوى دیگر عبدالرحمن زکى در کتاب [ المسلمون فى العالم] و[ حافظ وهبه] و[ محمدابوزهره] بیان کرده اند.

ابن تیمیه از علماء حنبلى قرن 8 7 بشمار مى رود که براثراظهار عقایدى مخالف با عامه مسلمانان همواره در زندان و تبعید بسر بردند تا جائى که از جانب علماء حنبلى بر قتلش فتوى دادند. وى که در آغاز بر زدودن دین از شرک و حریت اصرار مى ورزید در نهایت بدام سختترین تعصب ها و جمودها گرفتار آمد واز عقل واسلوبهاى عقلى بدور ماند و در واقع برداشتهاى او یک نوع ظاهرى گرى و حنبلى گرى جدیداست که در لواى آزادى خواهى و سنت گرایى جلوه نموده است .او بر تعبد صرف بر ظواهر آیات واحادیث اصرار مى ورزید واگر[ احمدحنبل] و ... در مورد سوال از[ استواء] و[ عرش] سکوت اختیار مى کرد وى[ استواء] خداوند بر[ عرش] رااز ضروریات دیانت دانسته و منکرش را مرتد بحساب آورده است .

از جمله عقائدافراطى برگرفته از جمود فکرى وهابیها ازاین قرار است :

هر توسل واستغاثه به غیر خدا و یکى ازانبیاء واولیاء و شفیع قرار دادن آنها و زیارت قبور و کشتن قربانى در معابر برخلاف توحید و موجب شرک است . کسى که همسایه مسجد باشد و به نماز حاضر نشود بایداو را توبه داد واگر توبه نکرد قتل او واجب است .

کسى که نماز مغرب را تا نیمه شب بتاخیراندازد اگر چنین کارى را کفر ندانست باید گردنش را زد.

واگر کسى معتقد نباشد که خدا بر بالاى عرش است بایداو را توبه داد واگر توبه نکرد باید گردنش را زد.

واعتقاد دارند که خداوند را با چشم سر در آخرت مى توان دید. 19

وهابیها نیز به پیروى ازاین تیمیه با تیکه بر ظواهر تاویل و تفسیر متون دینى را جایز ندانسته چرا که این کار دروغ بستن بر خدا و رسول است و نوعى کفر بشمار مى آید و بر ظواهر شرع تعبد کرده و فهم خود رااز آن گر چه بر خلاف ضروریات دین یا مخالف عقل و با ساحت قدس ربوبى ناسازگار باشد حجت دانستند.

بااستناد به برخى از ظواهر آیات و روایات براى خداونداعضاء و جوارح اثبات مى کنند و تمام الفاظ مجازى و یا کفائى که در قرآن واحادیث درباره خداوند آمده است . همه را بمعنى حقیقى گرفته در حالى که این گونه آیات و روایات متشابه را باید به اهل آن ارجاع داد.

اینان از جنبه سیاسى با پشت گرمى دشمنان اسلام بقدرت رسیده واکنون با تکیه بر منابع مسلمانان و حمایت[ آل سعود] خود را وارث پیامبر[ص] شمرده و تکفیر مسلمانان دیگر مى پردازند و با پشتوانه تبلیغاتى گسترده و

حمایت مالى فراوانى به اهداف سیاسى واقتصادى خود رنگ مذهبى داده و به توهین مسلمانان وانهدام اماکن مقدسه و زیارتگاهها و ویران ساختن آثار بیادگار مانده از پیامبر[ص] و صحابه و عترت پاک آن حضرت پرداخته اند.

حج سال 407 ه.ق گوشه اى از چهره کثیف و پلیداین مزدوران استعمار بر ملا شد و شاهد صحنه هاى هولناک قتل عام زائران بیت الله الحرام توسط عمال[ آل سعود] بودیم .

ج: حسى گرایان مذهبى
در آغاز که روش حسى و تجربى در شناخت طبیعت بر روش قیاس عقلى پیروز گشت مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل اعتقادى که سابقه مخالفت از ناحیه ظاهربین واهل حدیث را داشت بگونه اى رنگ فلسفى جسمى بخود گرفت .

سادگى روش حسى و تجربى و موفقیتهاى آن در برابر دشواریهاى روش عقلى گروهى را بر آن داشت که به نوعى التقاط و تلفیق روى آورده و بعداز قبول قابلیت تحقیق درالهیات وسائل مربوط به خداوند و وحى راه بررسى درالهیات را همان راهى که در مورد طبیعت مورداستفاده قرار مى گیرد قرار دادند و چنین استدلال کردند که این راهى است که قرآن بر تاکید کرده و ما را براى درک و شناخت خداوند به مطالعه طبیعت امر فرموده است و راه هاى دیگر را پیمودن جز بیراهگى و صرف وقت چیزى حاصل نباید .

برخى از متفکران قرن اخیرازاین مشرب حمایت کرده انداز آن جمله :

ابوالحسن نداوى است که تحت عنوان[ محکمات و بینات درالهیات] مى گوید:

[پیامبران مردم رااز ذات خدا و صفات او و آغاز وانجام جهان و سرنوشت بشر آگاه کردند واطلاعاتى برایگان دراین زمینه ها دراختیار بشر قرار دادند.او رااز بحث دراین مسائل که مبادى و مقدماتش در اختیاراو نیست زیرا این علوم ماوراء حس و طبیعت است بى نیاز ساختند.اما مردم این نعمت را قدر نداشتند و به بحث و فحص دراین مسائل که جز گام گذاشتن در منطقه اى تاریک و مجهول نیست پرداختند].

این اندیشه در[ ندوى] و دیگران نوعى بازگشت به همان سیره ظاهرگرایان مى باشد اما در شکل مدرن و جدید و با استفاده از پوشش نو و ظاهر پسند.

البته این اندیشه در بین روشنفکران ایرانى نیز کم و بیش وجود داشته و دارد که : راه هاى عقلى و فلسفى را بى راهه دانسته واصرار ورزیده اند که روش حسى و تجربى اساس علم توحید رااحیاء کرده است و با کشف روابط على معلولى بین اشیاء به اثبات برهان نظم و حرکت پرداخته و وجود خالق یکتا و مدبر واحدى را بر مجموعه هستى اثبات مى کند.این اندیشه در میان مذهبى هاى ایران بویژه در دهه 1355 -

1345ه.ش . دراوج خود بوده است و پس از آن بنا به دلائل سیاسى و فکرى مفقود و منزوى گردید

این اندیشه حسى گرایى در مسائل بسیارى رخنه کرده و آنان با استفاده ازاین روش بسیارى از آیات قرآن و محجزات پیامبران که جنبه غیب واعجاز دارند توجیه حسى کرده و با دلائل و شواهد سعى کرده اند آنها را در آزمایشگاه حس و عقل تشریح کنند و تا سطح کارهاى عادى تنزل دهند.از باب نمونه زنده کردن موسى[ ع] فردى را با بخشى از گام که در سوره بقره بعنوان معجزه اى از معجزات موسى[ ع] براى اثبات معاد و بازگشت دوباره انسان آمده است چنین تفسیر کرده اند:

منظورازاحیاء نه زنده کردن حقیقى بلکه منظور معناى مجازى آن است و منظوراستقباء حیات مردم است و منظوراز زنده کردن مردگان حفظ دماء مى باشد.

شیخ محمد عبده و شاگردش رشید رضا از کسانى هستند که حسى گرائى از نوشته هاشان فهمیده مى شود. آن دو بسیارى از معجزاتى را که قرآن به موسى[ ع] و عیسى[ ع] نسبت مى دهد منکرند. مى گویند:این معجزات فقط امکان وقوع دارد. بسیارى ازاین معجزات راافسانه هایى دانسته اند که مسلمانان ازاسرائیلیات گرفته و در خارج واقع نشده است . یاانکار کرده اند و یا توجه به توجیه حتى آنها پرداخته اند. تنها معجزه باقیه پیامبر[ ع] را قرآن کریم دانسته اند. در مورد معجزه[ شق القمر] که در سوره قمر نقل شده است نیز در شک افتاده اند.

استاد شهید مرتضى مطهرى در کتاب پرارزش[ روش رئالیسم] به نقداین روش پرداخته و مى نویسد:

درست است که روش حس و تجربى خدامات گرانبهائى را به الهیات نموده و در خدمت آن مى تواند مورداستفاده قرار گیرد. طبیعت شناس قطعا و مسلما ما را به علم قدرت و حکمت آفریننده جهان آگاه مى کنداما حداکثر این است که آفریننده جهان به کارهاى خویش آگاه و باشعور است اما از اثبات این که او کیست و چگونه است عاجزاست در حالى که قرآن کریم از ما معرفتى بالاتر که علم به خدائى علیم حکیم لطیف و نامتناهى است و عادل مى خواهد.21

طبیعت ما را تا مرز ماوراء طبیعت رهبرى کرده و در ماوراء آن ما را در ابهام رها مىکند. پس راهى دیگر هست که مورد تایید قرآن بوده و آن استفاده از روش مقدماتى قیاسى براى اثبات صفات خدا و رهنمون شدن به چگونگى وحى و پیامبران و سائر دستورات آنها.

پاسخ توجیه معجزات پیامبران بسیار روشن است زیرا معجزات خود حجتى است براى رسولان و پیامبران و کسى نمى تواند منکراعجاز گردد مگر آن کس که بخواهد دعوت پیامبران
 

را نپذیرد.

در واقع معجزات براى پیامبران حجت و برهان بوده که خداى بزرگ در قرآن مجید به عتاب مخالفان پرداخته و آنان را از این که در مقابل این برهان هاى روشن که کسى جز پیامبران خدا و رسولان الهى نمى تواند بیاورد به اعراض و مخالفت پرداخته اند مورد نکوهش قرار مى دهد. بدین جهت قرآن معجزه را شى مبین دانسته که نمى توان در آن شک و یاانکار کرد.

تا بدینجا به اجمال به ارزش تفکر و نقش آن در هدایت انسان و راهیابى او به حقایق پرداختیم و یادآور شدیم که که در سایه تفکراست که انسان به ارزش وجودى خود دست مى یابد و سلب آزادى تفکر سبب پیامدهاى زیانبارى به فرد و جامعه گردیده و خواهد گردید و نیز به بررسى و نقدافکار گروههایى که به نحوى تفکر را در رابطه با عقاید و جهان بینى محدود ساخته واو را در داثره تعبد محصور ساخته اند پرداختیم واین نتیجه حاصل شد که در دیدگاه اسلام آزادى اندیشه سنگ اول را در راه تحقیق و تحصیل عقاید و جهان بینى تشکیل مى دهد. در مقاله آینده دنباله آن را در رابطه با نقش اندیشه و تفکر در فروع و احکام و محدودگریهائى که دراین رابطه انجام گرفته پس خواهیم گرفت .

والسلام

 
پاورقى ها
1. نهج البلاغه خطبه .1
2. آمارى که[ ویل دورانت] از محاکم تفتیش عقاید کلیسا مى دهد بدین شرح است تعداد قربانیان از سال .1480 تا 1488 یعنى در مدت 8 سال بالغ بر.8800 تن سوخته و .96494 تن محکوم به مجازاتهاى سنگین دیگر بوده است . واز سال .1480تا.1808 بالغ بر.31912 تن سوخته .291450 تن محکوم به مجازاتهاى سنگین تخمین زده شده است . علل گرایش بمادیگرى بنقل از[ تاریخ تمدن] ج 350/08.
3. انقلاب اکتبر.1917م ترجمه مهدى فائنى .127.
4. احیاء فکر دین دراسلام ترجمه احمدآرام /12
5. المیزان ج 8.161.
6. همان مدرک.
7.تفسیر کشف الاسرار ج 8.150.
8. احیاءالعلوم ج 1.95.
9. همان مدرک .
10. همان مدرک .
11.سوره انبیاء.22.
12.سوره مومنون9 .91
13.تفسیر طبرى ج 12 جزء 3.222 چاپ بیروت .
14.روش رئالیسم ج 5 مقدمه .
15.توحید صدوق .457.
16.شرح السنه.
17.مجمع البیان ذیل آیه 24 سوره محمد.
18.تفسیر کشف الاسرار 8 .382.
19.کشف الارتیاب 120 آئین وهابیت و این است آئین وهابیت .
20.ماذاخسرالعالم بانحطاط المسلمین .97.
21. تلخیص شده از[ روش رئالیسم] ج 5.20.
نکته دیگراینکه من اکثر موفقیتهاى روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامى درارزش عملى و زهد آنان مى دانم وامروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشى سپرده شود که باید بیشتراز گذشته به آن پرداخت . هیچ چیزى بزشتى دنیا گرائى روحانیت نیست و هیچ وسیله اى هم نمى تواند بدتراز دنیاگرائى روحانیت را آلوده کند. چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزیهاى بیمورد مسیر زهد گرائى آنان را منحرف سازند و گروهى نیز مغرضانه یا ناآگاهانه روحانیت را به طرفدارى از سرمایه دارى و سرمایه داران متهم نمایند. دراین شرایط حساس و سرنوشت سازى که روحانیت در مصدرامور کشوراست و خطر سوء استفاده دیگران از منزلت روحانیون متصوراست باید به شدت مواظب حرکات خود بود چه بساافرادى از سازمانهاى وانجمن ها و تشکیلات سیاسى و غیر آنها با ظاهرى صد درصداسلامى بخواهند به حیثیت واعتبار آنان لطمه وارد سازند.
1367/04/29