نوع مقاله : مقاله پژوهشی
در شماره گذشته که قسمت اول این مصاحبه چاپ شد گفتیم که استاد آیت الله سیدعزالدین زنجانى فقیهى است آشنا به فلسفه اخلاق عرفان و تفسیر.
دراین شماره که قسمت آخر[ گفت و شنود] را پیش روى دارید بر آن مدعى گواهى روشن خواهید یافت .
استاد آنجایى که سخن از عرفان مى گوید با تمام آشنایى و موانستى که با[ مثنوى] مولانا دارد واز طفولیت به رهنمودى والدش با آن قرین بود دل بدان نمى بندد و کلام و معصوم را منبع فیاض عرفان مى داند و این گزینش برخاسته از آگاهى و شناختى است که وى با متون عرفانى و کلام اهل دل دارد.
در وادى فلسفه کارى بسان کار مرحوم فیض در کتاب پرارج[ محجه البیضاء] را ضرورى مى داند و بى پیراش کتابهاى فلسفى و بازنگرى در آنها نوشتهاى فلسفى را پرکاستى و فزونى مى بیند.
در عرصه فقه هم کار گروهى را بایسته مى شمارد دو هم تخصصى و [رشته اى گشتن] آنرا لازم مى داند و بى تحقق این دو فقه را کامل یافته نمى بیند.
تمرکز نیروهاى حوزه را در فقه واصول مرگ استعدادها مى داند و بر این باوراست که دیگر رشته عاى علوم دینى از قبیل تفسیر نیز بایداز متون اصلى تحصیلى قرار گیرد.
روحانى بدون ارتباط با خدا و تزکیه نفس را در زمره[ مثل الذین حملوالتواره] مى بیند و بى تزکیه روحانى را روحانى نمى شمارد.
آیت الله سیدعزالدین زنجانى در هروادى سخنى دارد تعز و دلنشین که جز با مراوده مدام نمى توان به آن پى برد و دراین[ گفت و شنود] گوشه هایى از آن را خواند واینک این شما واین بخش پایانى مصاحبه :
[مجله حوزه]
حوزه : در زمینه تحقیق و تدریس فلسفه و عرفان نظرات و پیشنهادهاى حضرت عالى چیست ؟
استاد: روایات وارده مضامین عالى فلسفه و عرفان را دارند. گاهى فکر مى کنم که چقدر مطلوب بود که تمامى مطالب فلسفه و عرفان رااز روایات استخراج مى کردند. یک بار به آیت الله آقاى سیدمحمدحسین حسینى طهرانى دامت برکاته - که از همدوره هاى ما هستند و فعلا دراین شهر مقدس سکونت دارند - عرض کردم که برهان صدیقین درادعیه ماست .ایشان تعجب کردند. گفتم : در [مصباح المتهجد] ادعیه روز جمعه زیاداست و تقریبا ثلث مفاتیح مى شود. دعائى بعداز نمازهاى وارده در روز جمعه است:[ یا من هدانى الیه و دلنى علیه حقیقه الوجود]. که لفظ حقیقت وجود دارد. و یا در تسبیح بعداز ناز حضرت صدیقه طاهره صلوت الله و سلامه علیها مى خوانیم:[ سبحان من لبس البهجه والجمال] آیا غیراز آن حقیقتى است که حکما تعبیر به اراده معشیت ذاتى دارند.[ اجل مبتهج لذاته هوالاول لذاته] و نظیراین براى متتبع مخفى نیست .
اگراین معارف استخراج شود و بدست بیاید دگرگونى ژرفى پدید مى آید لکن با کمال تاسف این معارف در گوشه کتابها مخفى مانده است (بخصوص ادعیه ) خداوند مرحوم شهید دکتر باهنر را رحمت کند.انسان آگاهى بود. دراوائل انقلاب در زنجان سخنرانى دلنشین آن مرحوم رااز تلویزیون شنیدم .ایشان فرمودند:[ دعاهاى ائمه ما[ ع] سخن مظلوم است . حقایق مخفى زیاد دارد].اما راجع به پاره اى از کتب متداول عرفانى هم باید تامل کرد. مثلا:[ مثنوى] [ تذکره الاولیاء] و ... نسبت به اینها همان کارى را که مرحوم فیض نسبت به [ احیاءالعلوم] انجام داده بایدانجام داد.
من به تاکید مرحوم والداز کودکى با مثنوى ارتباط برقرار کردم و رابطه اى دیرین با مثنوى دارم . یادم است که در سال 42 که در زندان بودم و مرحوم مطهرى هم بودند ایشان به یک وسیله اى مثنوى را داخل آوردند و با هم مطالعه مى کردیم و من اشعارى را که اشاره به آیات قرآن و یا حدیث داشت آیات واحادیثش را مشخص مى کردم . بطورى که یادم است شهیدمطهرى در حاشیه مثنوى یادداشت مى کردند. خلاصه عظمت
مثنوى را متوجه هستم .امااز آن طرف نباید غلو کرد.اشتباهات بزرگى هم دارد.
خدا رحمت کند مرحوم مطهرى را در نوشته هایشان دارند که اشتباهات افراد فوق العاده - چون معصوم نیستند - مثل خودشان بزرگ است . من از اینها زیاد یافم . بالاخره در عین اعتراف به عظمت آن باید متوجه بود که نباید شش دانگ خود را تسلیم آن کتاب کرد.
نه مثل آنها باید که مثنوى را باانبر مى دارند و نه اینطور غلو کرد. مثلا من هیچ جا ندیدم که آیه[ فارجع البصر هل ترى من فطور] را به این خوبى مثنوى بیان کند:
[تشنه مى نالد که کوآل گوارآب هم نالد که کو آن آب خوار]
البته به عنوان تفسیر نیست ولى بسیار درست و خوب بیان کرده است . و درست همان است که بیان شد.امااز آن طرف در مثنوى در حالات شخصى دارد که بعداز گذراز مراحل به اوالهام شده که گدائى کند! تا آن که دراثر تحقیر نفس قدرتى را بیابدولى این بهیچ وجه با مکتب اسم سازگار نیست . ما دراسلام جز عزت نفس و بى نیازى از غیر خدا نمى یابیم در روایت داریم که عده اى ازانصار خدمت پیامبر[ص] رسیدند در حالیکه پیامبر[ص] مشغول اصلاح حجرات ( اطاقهاى ) خود بودند. آن عده عرض کردند: یا رسوال الله[ ص] بهشت را براى ما ضمانت کن . پیامبراکرم[ ص] پس از درنگ و تامن فرمودند: ضمانت مى کنم به شرط این که کسى از دیگرى چیزى را نطلبدلا و آنها دراثراین تعلیمات بنحوى تربیت شدند که اگر در راه از شخص سواره تازیانه مى افتاد پیاده مى شد و تازیانه را بر مى داشت و به پیاده نمى گفت لطفا تازیانه مرا بدهید.این تعلیم را با آن داستان مقایسه کنید.
تعجب دراینجاست که خود مولوى درجائى دیگر دارد:
گفت پیغمبر که جنت ازاله گر همى خواهى زکس چیزى مخواه
موارد دیگرى هم ازاشتباهات دارد که من در سخنرانى هایى که براى دانشجویان داشتم ضمن بحث و تشریح مطالب عالیه عرفانى واخلاقى آن به موارداشتباه هم اشاره کردم .از جمله این که عباس بن عبدالمطلب عمومى پیامبر و بنى العباس را خلفاء بر حق مسلمانان تا قیامت معرفى مى کند:
آمده عباس حرب از بهرکین بهرقمع احمد واستیز دینگشت دین را تا قیامت پشت و رودر خلافت او و فرزندان او
حال خلفاء بنى العباس براى احدى پوشیده نیست که ازامام صادق تا حضرت بقیه الله
بدست این نابکاران شهید شدند. چگونه چنین افرادى پشت و روى دین تا قیامت توانند شد؟! در کتاب[ کامل] ابن اثیر آمده که مهدى عباسى با محارم خود - یعنى عمه و خاله اش - زنا مى کرد.
بشاربن برد در حقش چنین گفته :
خلیفه بزنى بعماته یلعب بالدبوق و بالصولجانابدلناالله به غیرهودس موسى فى حرالخیزران
راجع به معاویه داستانى دارد که حتى مرحوم فروازنفر با ن ارادت وار به مثنوى و تتبع کامل نتوانسته اصل و منبعى را برایش پیدا کند.
نتیجه آن داستان این مى شود که معاویه از طراز[ ان عبادى لیس لک علیهم سلطان] قرار مى گیرد و معاویه خطاب به شیطان مى گوید:
عنکبوتى تو مگس دارى شکارمن نیم اى سگ مگس زحمت میاربازاسپیدم شکارم شه کندعنکبوتى کى بگرد من تند.
ابن ابى الحدید از شیخ خود ابوالقاسم بلخى نقل مى کند:[ در شرح خطبه ولم یبایع (یعنى عمرو بن العاص ) حتعى شرط ان یوتیه على البیعه ثمنا. فلا ظفرت یدالبائع و خریت امانه المبتاع] .
قال شیخناابوالقاسم البلخى رحمه الله تعالى : قول عمروله : دعنى عنک کنایه عن الالحاد بل تصریح به اى دع هذاالکلام لااصل له فان اعتقادالاخره وانها لاتباع بعرض الدنیا من الخرافات و مازال عمر و بن العاص ملحدا تردد قط فى الالحاد والزندقه و کان معاویه مثله ج 2.65 چاپ ده جلدى .
حال باید پرسید: چگونه بااین همه اقراراز طرف خود عامه چرا و چگونه معاویه باز سفید کذائى شد که شیطان را به او دسترسى نیست .
از همه مهمترانکار وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا مى باشد.
پس بهر دورى ولى قائم استتا قیامت آزمایش دائم استهر که را خوى نکو باشد برستهر کسى کو شیشه دل باشد شکست پس امام حى قائم آن ولى است خواه از نسل عمر خواه از على است مهدى و هادى ویست اى راه جوهم نهان و هم نشسته پیش رو
حکیم سبزوارى قدس سره در[ شرح اسرار] .113. در شرح این ابیات مى فرماید:از
کلام چنین مستفاد مى گردد که حضرت قائم[ سلام الله علیه] را صنفى قائل است . در حالى که حق وجود شخصى است چرا که وحدت و شخصیت موجود حقیقى است .
حوزه : براى فراگیرى فلسفه اسلامى به گونه اى که جوابگوى نیازهاى فکرى زمان بوده و قابل انطباق با فلسفه هاى دیگر باشد چه شیوه اى را پیشنهاد مى کنید؟
استاد: به عقیده من بنیاداین کار را بمقدار زیادى مرحوم سیدناالاستاد علامه طباطبائى بنا گذاشته اند همچنین مرحوم مطهرى . البته باز هم به همین روش باید کار بشود. روى کتابهاى علامه باید کار بشود واز تفسیر شریف ایشان هم بایداستمداد بشود ایشان مباحث فراوانى را عنوان کرده اند. دراین راه یک کار بسیار ضرورى و مهم است که ازاساتید فلسفه یعنى ازاساتید بزرگى که به فلسفه روز و به فلسفه قدیم آشنایى کامل دارند و مسلط در هر دو هستند دعوت شود تا مباحث را منقح کنند. چرا که ممکن است بعضى از مباحث امروز چندان ضرورت نداشته باشد که باید حذف گردد و جاى آن مباحث ضرورى دیگرى جایگزین شود. چنانکه در شیوه تلمذ و فراگیرى فلسفه باید تجدید نظر کرد بحث را چگونه دید چگونه آموخت واز آجا شروع کرد؟ چه بسا ممکن است در مباحث طبیعیات و فلکیات تجدید نظرهائى لازم و ضرورى باشد. یکى از مهمات حوزه عبارت ازاین است که بعضى از کتابها که مشتمل بر مباحثى خلاف سنت است پاکسازى شود به خصوص بعضى از کتب که راجع به تزکیه نفس واینها نوشته شده و قطعا مخلوط با حرفهاى غیرمعصومین است . ما باید براساس کتاب و سنت و بر طبق آن کتابى براى تزکیه نفس تالیف بکنیم که افراط و تفریط نداشته باشد. چنانچه مرحوم فیض نسبت به کتاب[ احیاءالعلوم] اینکار را (یعنى تصفیه را)انجام دادند. در اینجا بایداین مطلب را هم عرض کنم که مقدار زیادى ازاین که تز جدایى دین از سیاست جاافتاد به لحاظ همین افراطهایى است که نسبت به انزوا و گوشه گیرى در بعضى ازاین کتابهاى به اصطلاح عرفانى آمده است . آن قدر گوشه گیرى وانزوا تبلیغ شده که خواه ناخواه انسان را از همه چیز دور مى کند. واین با مبانى مکتب ما و روایات معصومین هیچ نمى سازد .
حوزه :از مدتهاست که بحث تخصصى شدن دروس حوزه مطرح است نظر شما دراین مورد چیست ؟ آیا درست است کسى که مى خواهد در تفسیر یااقتصاداسلامى متخصص شود پس از گذراندن سطح تلاش خودش را دراین جهت ها متمرکز کند؟
استاد: من یادم هست که مرحوم مطهرى با عده اى مطرح کرده بودند چون در حوزه ها کار گروهى نشده گاهى دیده مى شود که روى مسائل غیرضرورى کار فراوان شده اما به مسائل ضرورى پرداخته نشده است واز آنجا که فقه دامنه اى وسیع یافته است بهتر است تخصصى بشود تا به آن مسائلى که پرداخته نشده است پرداخته شود مسائل روز مطرح گردد و و با توجه به مبانى حقوقى روز روى آنها کارشود. مثلا در تجارت فقه اینگونه کار بکند خوب عده اى هم در عبادات فقه متخصص شوند و ...
دامنه فقه بسیار وسیع شده است و معلوم نیست عمر یک فرد براى بررسى همه ابواب آن کافى باشد.این حرف را مرحوم مطهرى و عده اى دیگر بنیادش را گذاشتند واین حرف درستى است چون در پاره اى از مسائل تامل لازم نشده است . مثلا دراقتصاداسلامى کار لازم انجام نگرفته و ما نمى توانیم - کما هوحقه - پاسخگو باشیم . خوب است دراین مسائل تامل لازم نشده است . مثلا دراقتصاداسلامى کار لازم انجام نگرفته و ما نمى توانیم - کما هو حقه - پاسخگو باشیم . خوب است دراین مسائل همانگونه که نیاز جامعه امروزى است کار شود یا مثلا حقوق ما باید در حقوق اسلام کار کنیم و لازم است که افرادى منحصرا روى آن کار کنند.امروز نمى شود در تمام ابواب فقه بگونه اى متخصص شد که بتوان نیاز جامعه کنونى را پاسخ گفت . ولى مى توان ابواب مختلف فقه را تفکیک کرد و با توجه به علوم روز در آنها متخصص شد.
لکن چون کار گروهى نبود بعدازایشان پیگیرى نشد کارهاى فردى یموت بموت حامله .
کتابى بود به نام[ المجله] مبتنى بر حقوق حنفى که در بغداد تدریس مى شد.ایشان آن را با حقوق شیعه تطبیق مى کند و فقه شیعه رااثبات مى کند. و محصول آن همان[ تحریرالمجله] است که دلیل خوبى براطلاعات وسیع و فقاهت عمیق آن بزرگوار بر منباى فقه شیعه است . متاسفانه ...این اثر آن موقع در میان فضلاءایرانى شناخته نبود فقط تعدادى از مقلدین عرب ایشان و تعدادى از طلبه هاى مدرسه اى که ایشان در
آن تدریس مى کردنداز آن استفاده بردنداز آن جمله یکى مرحوم آقاى آیت الله شهید قاضى (آقاى سیدمحمدعلى قاضى ) بودالبته مرحوم کاشف الغطاء تنها یک فقیه نبود بلکه به مسائل زیادى آگاهى و تسلط داشت . ب نظیراین را البته نه به این قصد - مرحوم کاشف الغطاء انجام داد. موضع گیرى هاى ایشان در رابطه بااستکبار آمریکا و غرب نشانى از بینش روشن و صحیح ایشان است . آن موقع که غرب از نفوذ مارکسیسم به وحشت افتاده بود به فکراین افتاد که براى جلوگیرى ازاین نفوذاز علماء دین کمک بگیرد. به این خاطر جمعى از علماء مسیحى و مسلمان را در لبنان در قریه بحمدون گرد یکدیگر فرا خواند تا راهى براى کاستن نفوذ مارکسیسم به وحشت افتاده بود به فکراین افتاد که براى جلوگیرى ازاین نفوذاز علماء دین کمک بگیرد. به این خاطر جمعى از علماء مسیحى و مسلمان را در لبنان در قریه بحمدون گرد یکدیگر فراخواند تا راهى براى کاستن نفوذ مارکسیسم بیابند کسى که در شیعه آنان زمان معروف بود جناب شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بود لذا کسى که در شیعه آن زمان معروف بود جناب شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بود لذاازایشان هم رسما دعوت کردند. مرحوم کاشف الغطاء آن زمان در بغداد مریض بودند و در بستر که این مریضى منتهى به فوت ایشان شد.
ایشان بنا به ضرورتى که احساس کرد در همانحال بیمارى کتابى نوشت در پاسخ به این دعوت نامه به نام ( المثل العلیا فى الاسلام لافى بحمدون ) یادم است که این کتاب در همان زمان بیست بار تجدید چاپ شد.
در آنجا دارد که:[ شما که اکنون بلحاظ فشار کمونیسم از ما مى خواهید به کمک تان بیابیم مى دانید که بر سر ما چه آوردید؟]
به چرچیل خطاب مى کند که: اى عجوز سیاست !این بغداد بغدادى بود که در هر چند قدمى آن یک مسجد یا مدرسه بود امااکنون در هر چند قدمى آن یا کاباره است یا مشروب فروشى و یا سینما.الان به سراغ ما آمده اید؟این کار بى نتیجه است چرا که شمااسلام را هم باقى نگذاشته اید. شخصیت ایشان واقعا چند بعدى بود.ازایشان راجع به (تربت و خاک ) سوال شده بودایشان در جواب رساله کوچکى تالیف کردند به نام ( الارض والتربه الحسینیه ).این سوال را دایره المعارف بریتانیاازایشان کردند.
این دائره المعارف قریب 20 جلداست ایشان مفصل پاسخ گفتند که به انگلیسى ترجمه شده و در دائره المعارف آمده است .
ما باید دائما به فکراین باشیم که روش تدریس و تحصیلى خود را پر بارتر کنیم تا نتیجه بهترى بگیریم . نباید به این اکتفاء کرد که صرفیین چه کردند ما هم همانراانجام دهیم . قطعا روش آموزشى ما براى نتیجه گیرى بهتر انقلابى را مى طلبد. براى این انقلاب باید کاملا برنامه ریزى کرد. یک وقت در تفسیر[ طنطاوى] مى خواندم
که هر سال در دانشگاههاى آمریکا روش آمریکا روش تدریس خود راارزیابى مى کنند و در آن صدد هستند که کاستى ها را بیابند تا هر چه بیشتر دروس تحصیلى و آموزشى خود را پربارتر کنند. عمده آن است که به رشته هاى گوناگون امتیازات لازم را بدهند.اینگونه بناشد که هم در حوزه باشد و هم متروک باشد.
اگر حوزه علوم ضرورى و لازم را به رسمیت نشانسد و به آنهاى بهاى لازم را ندهد تنها کسانى به آن علوم مى پردزند که بخواهندایثار کنند. چنانکه در گذشته افرادى ه به این گونه علوم پرداختند از تمام مزایا چشم پوشیدند و صرفا بخاطراحساس ضرورت و در جهت تحصیل رضاى خداوند متعال این کار را کردند.
حوزه : در زمینه علوم قرآنى و تفسیر امام دامت برکاته تذکرات مکررى را فرموده اند. و حوزه ها را به بهره گیرى از قرآن فراخوانده اند. درایجاداحساس ضرورت بیشتر در این مساله و پیدایش زمینه هاى اجراى این رهنمود مطالبى را بیان فرمائید.
استاد: گفته مى شود که هر کس به تفسیر بپردازد مقام فقاهتى او کاسته مى شود. اگر فرضااین کبرى را بپذیریم چه عیب دارد که عده اى این فداکارى را بکنند. مرحوم شیخ جعفرشوشترى از شاگردهاى شیخ انصارى است رساله دارد و بزرگانى چون مرحوم خوندخراسانى سید محمدکاظم یزدى شیخ عبدالله مازندرانى و... بر رساله ایشان (مرحوم شیخ جعفر شزشترى ) حاشیه زده اند.اما در عین اجتهاد منبر رفتن را براى خود وظیفه مى دانسته اند.ایشان در کتاب فوائدالمشاهد (که سخنرانیهاى ایشان در آن جمع شده است ) فرموده اند:[ منبر رفتن عار شده است ولى مااین عار را براى رضاى خدا قبول کردیم].
حال چه اشکالى دارد که انسان فداکارى بکند. حتى در علوم رسمى حوزه از قرآن نهج البلاغه مى توان گفت کمک گرفت . در کتابخانه مرحوم شیخ الاسلام زنجانى که از منسوبین است کتابى از یکى علماى زیدیه در علوم بلاغى ( معانى بیان و بدیع ) بود که تماما مطابق بر نهج البلاغه یعنى تمام قواعد معانى بیان نهج البلاغه پیاده شده بود امااکنون متاسفانه این سنتها و روشها متروک شده اند. ما نبایداستعدادها را فقط در فقه واصول متمرکز کنیم این از بین بردن استعدادهاست . باید حوزه ها به
سوى علوم مختلف سوق داده شوند و بعد این علوم جنبى هم نباشد بلکه اصلى واز تمام امتیازات برخوردار باشد.
در زمینه قرآن چنین کارى باید بشود. مخصوصا از فضل خدا هر اندازه انسان بیشتر در قرآن بیندیشد قرآن کمک مى کند. دعائى از امام صادق[ ع] در کتاب قرآن کافى آمده است :
[ اللهم اجعل لقلوبنا ذکاء عند عجائبه التى لاتنقضى]. که با طلب فهم و سوال از قرآن انسان نفع مى برد. چراهاى انسان را قرآن پاسخ مى دهد. چون ما با قرآن ممارست نداریم سبب شده است بگونه اى پایسته احکام قرآنى استفاده نکنیم . روایت با آن مرتبه نازله قرآنند با مقدارى ممارست توانسته ایم از آنها قواعد واحکام زیادى را بدست آوریم از روایات لاضرر میسور و ... آن همه بدست آمده است .اگر در قرآن هم ممارست شود علوم و معارف بیشمارى بدست خواهد آمد و سبب تحول بزرگ در حوزه و جامعه اسلامى خواهد شد.
براى شروع در علوم قرآنى باید بر معاین و بیان و لغت مسلط بود. لغت قرآن را بایداز قرآن فهمید. سیوطى در فن لغت کتابى به نام[ المزهر] که مطالب مفید در آن بسیاراست و متاسفانه این کتاب متروک مانده و اغلب احتى اسمش را نمى دانند. مثلا در آنجا بحثى دارد که آیا در لغت عرب مترادف داریم یا نه ؟از بسیارى از علماء لغت نقل مى کند که مترادف راانکار کرده اند.
قضیه اى را نقل مى کند که دو تن از علماى لغت در جلس یکى ازامرء بودند یکى از آنان گفت:[ من براى شمشیر هفتاد لغت در زبان عربى مى دانم]. دیگرى آن راانکار کرد و مى گفت:[ مترادف نداریم و من بیش از یکى نمى دانم] یعنى : که هر معنى یک لغت بیشتر ندارد و در هر لفظ توجه به خصوصیت خاص معانى با آن خصوصیت بوده است .البته نمى خواهم منکر وجود ترادف شوم مقصودم این است که باید به گستردگى لغت عرب پى برد. و در آیات قرآن تامل کرد حتما تعبیر[ ان الانسان لفى خسر] امتیائز دارد به[ ان البشر لفى خسر]. یکى از علماء و کشیشان بزرگ مسیحى به نام[ آنستانس مارى کوملى] حدود پانزده زبان را مى دانست در چهل و پنجاه سال پیش در بغداد مجله اى به نام[ لغت العرب] را منتشر مى کرد.این شخص کتابى به نام اغلاط[ اللغویین القدماء] دارد که اشتباهات امثال قاموس صحاح و ... را نشان داده است مرحوم والداز کتاب[ لغه العرب] نقل مى کرد که وى
همچنین عقیده داشت که ریشه لغات زنده دنیا عربى است و قاعده اى را وضع کرده بود که با کربرد آن معلوم مى شد ریشه لغات زنده دنیااز عربى گرفته شده است . چرا مسیحى در لغت قرآن - عربى اینگونه کار بکند و ما عقب بمانیم . بعداز تسلط دراین امور باید در قرآن اندیشید و تفکر کرد. به عقیده من بایستى انسان با قطع نظراز تفاسیر نیز بر روى آیات فکر کند.
بقول امام صادق صلوات الله علیه [ الهم اجعل لقلوبنا ذکاء عند عجائبه التى لاتنقض] هنوز حوزه با قرآن تماس حاصل نکرده در حالى که استعدادهاى فوق العاده در همین محصلین من مى بینم . خداونداین استعدادها را با نور قرن بفعلیت در بیاوردانشاءالله .
حوزه : در زمینه مسائل اخلاقى وامور معنوى چه مسائلى را براى پژوهندگان علوم دینى لازم و ضرورى مى دانید؟
استاد:از مسائل بنیادى واساسى علوم اسلامى تقوى و رعایت سلوک شرعى است . در باب عقل و جهل کتاب کا مى خوانیم: خطاب به داوود رسید که اى داود میان من و خودت قطاع الطریق را واسطه ننما. داوود تعجب مى کند و سوال مى کند:[ قطاع الطریق چه کسانى هستند؟] خداى متعال وحى کرد :قطاع الطریق عبارتنداز: علماء سوء. کسانى که علم را مقدمه دنیا قرار داده اند.اینها راه را بر مردم مى بندند. به قول سعدى :
[ترک دنیا به مردم آموزندخویشتن سیم و غله اندوزند].
سپس به داوود خطاب مى رسد:[ مى دانى بااینها چه مى کنم ؟ کوچکترین عقوبتى که انجام مى دهم آن است که انس با خودم رااز قلب آنان بر مى گیرم]. انس با خدا آن است که یوسف[ ع] تمام گرفتاریهاى خود را بواسطه آن فراموش کرد. در تفسیر[ برهان] آمده است:[ آنگاه که یوسف به چاه افتاد و شکوه اى به جبرئیل کرد جبرئیل دعائى را به او تعلیم داد که بعضى از مدلول آن چنین است : خدایا محبت خود را به گونه اى در قلبم جاى ده حتى لایکون لى هم و شغل سواک] و همان است که امام موسى بن جعفر[ ع] در آن زندان کذائى شکر مى کند و عرض مى کند: [خدایا خود مى دانستى که موسى از تومکان خلوتى مى خواست که براز و نیاز با تو
مشغول گردد.اینک سپاس ترا دارم که چنین مکانى را مرحمت کردى].
در روایات وادعیه درارتباطانس با خدا مطالب فراوان است . مطابق این مفاد مولوى در مثنوى دارد:
[راه لذت از درون دان نه از برون ابلهى دان جستن از قصر و حصونآن یکى در کنج زندان هست و شادو آن دگر در باغ و ترش و بى مواد]
طهماسب قلى خان وحدت در دیوان مختصرش مى گوید:
[دامن خلوت زدست کى دهد آن کوکه یافتدر دل شب هاى تار ذوق مناجات را].
خلاصه آن که اگر روحانى نخواهد در زمره[ مثل الذین حملوالتورایه]... باشد باید رابطه خود را با خدا حفظ و محکم کند و باید کارى کند که محبت دنیا در دل او نباشد که فرد پیامد منفى نداشته باشد. دراینجاست که معلومات درافشانى مى کند و انقلاب در خود و دیگران پدید مى آورد.این همه کتاب قبل ازانقلاب نوشته شد و حرفها به میان آمد چندان تاثیرى نکرد اما یک نفر پیدا شد که واقعا با تقوى بود حرفها با روش بود واین گونه مردم را تغییر داد. روحانى واقعى در مردم بسیار تاثیر مى گذارد واولین شرط باور و یقیین خود شخص است . و بعد هم استقامت ایشان شجاعت و رزشن بینى ایشان ایمان جوشان و نفس گرم ایشان چه حرکتى در مردم مرد دل آفرید.اگراخلاق را مراعات نکنیم همان داستانى پیش مى آید که سالها قبل در حوزه اتفاق افتاد .
دراین زمینه واقعه اى به خاطر دارم . هنگام غروب من طبق معمول به مدرسه فیضیه بر حسب معمول رفتم تا در نماز جماعت مرحوم آیت الله سید ممد تقى خوانسارى شرکت کنم . بزرگان زیادى مانند:امام آیت الله اراکى و ... در نمازایشان شرکت مى کردند.
ایشان در حال اقامه گفتن بودند که بین دو نفراز طلبه هاى فیضیه در جلو حجره نزاع سختى در گرفت . آن زمان بعداز وقایع شهریور 20 بود و توده ایها فعالیت داشتند این داستان به روزنامه ها آمد و یک کلاغ هزار کلاغ شد در آن ایام مرحوم والد به قم آمده بودند. مرحوم آقاى صدر منزل ما آمدند و درد دل کردند که این قضیه واقع شد و باعث آبرو ریزى شد و ...
در آنجا مرحوم والد فرمودند: [تقصیر خودتان است و طلبه تقصیر ندارد.از آن وقت که طلبه [شرح امثله] را شروع مى کند تا به درس خارج مى رود آیاارتباطى با تهذیب
اخلاق پیدا مى کند؟ آیا بى ارتباطى[ امثله] تا[ کفایه] نسبت به اخلاق مانند بى ارتباطى علم هندسه با خلاق نیست ؟ کدامتان[ قربه الى الله] درس اخلاق گفته اید و راجع به تهذیب نفس فعالیت کرده اید که اینطوراز آنها توقع دارید؟] مرحوم آقاى صدر هم تصدیق کردند.
بالاخره با تهذیب نفس است که طلبه انقلاب آفرین مى شود و در روحیات مردم انقلاب ایجاد مى کند. یادم نمى رود که در آن زمان که من درس اسفارامام مى رفتم (در آن زمان اسفار تقریبا غیرموسوم و در حکم قاچاق بود.) مبتلا به حصبه شدم .از قضا فصل زمستان بود. آن موقع حصبه بیمارى خطرناکى بشمار مى آمد. منزل ما در گذر جدا بود.از قضا منزل امام در حوالى آن گذر بود.ایشان پس از آن که اطلاع از بیمارى من پیدا کردند هر صبح و شب به عیادت من مى آمدند. یادم است که ایشان یک شب به عیادت من آمده بودند. دکترى قبل ازایشان آمده بود دواى اشتباهى داده بود و حال من بسیار بد بود. حضرت امام این مرد ربانى بزرگوار در آن زمستان سرد پیاده به دنبال طبیبى که بطرز قدیم معالجه مى کرد رفته واو را آوردند. و پس از بهبودى نسبى حال من منزل را ترک فرمودند. آنگاه وسائل انتقال مرا به بیمارستان فراهم ساختند.اینها فراموش شدنى نیست . دیگران هم بودند که در درسشان شرکت مى کردم اما یک مرتبه هم به عیادت نیامدند. حتى یک نفر را نفرستادند که چرا درس شرکت نمى کنم .
امام ظاهر آن موقع کنار بودند و متصدى فقاهت و مرجعیت نبودند. فقطاسفار مى گفتند واحتمال آن هم نمى رفت که ایشان العیاذبالله بخواهد من را پرورش دهد که بعدا مروج رساله ایشان باشم .
اصولا خدا مى داند که ایشان فوق این حرفها بوده و هستند واین حرفها نسبت به ایشان تصور هم ندارد.
کاملا بخاطر دارم در آن ایام طلبگى هر چه تلاش کردم که نسبت به ایشان سبقت در سلام داشته باشم موفق نمى شدم . آرى[ من کان لله کان الله له].
در همان اوان یکى ازاتباع کسروى کتابى به نام[ اسرار هزارساله] نوشت و در آن از زیارت قبور و مشاهده ائمه وازاین رقم انتقاد کرده بود. من با یک عده ازطلاب خدمت یکى از مراجع وقت رفتیم که ما چه باید بکنیم ؟ شرح اجمالى مضمون کتاب را به ایشان گفتم متاسفانه با کمال خونسردى ایشان گفتند[ کارى نداشته باشید
الباطل یموت بترک ذکره]. فرق زیاداست میان غمخوار و غیر آن .
اما در همان وقت بخاطر رد کردن آن کتاب امام درس اسفار را تعطیل مى کنند و جواب او را مى نویسند. که فعلا به صورت[ کشف الاسرار] در آمده است . یادم است که مقدارى از نسخه خطى آن نوشته را به من لطف فرمودند که اظهارنظر کنم از نهایت تواضع و فروتنى ایشان و تشویق این جانب بود نه این که به نظر من محتاج بودند. بالاخره بااین مقامات توانستند چنین انقلابى را بیافرینند.
آنچه درباره میرزاى شیرازى کبیر گفته شده است من درباره این بزرگوار ادام الله ظله العالى على روس المسلمین تکرار مى کنم :
کذا فلتکن عتره المرسلین والا فماالفخر یا فاخر
از زبان یکى از مراجع گذشته نقل مى کنم که فرموده بود: خدمت ما به اسلام تبدیل به صرافى شده پولها رااز عده اى مى گیریم و به عده دیگرى مى دهیم . خلاصه حوزه بایدامثل این بزرگوار و مانند سیدشرف الدین تحویل اجتماع بدهد تا به درداجتماع بخورند. والا جابجا کردن یک جمله مسائل استاندارد شده زیاداهمیت ندارد و دراین مسائل میان تقلیداز زنده و مرده فرقى نیست .این که تاکید بر مجتهد حى مى شود همان[ عالم بزمان هالذى لاتهجم علیه اللوبس] مراد است .
حوزه :ازاین که وقت شریف و گرانمایه خود را دراختیار ما قرار دادید. سپاسگزارى مى کنیم امیدواریم که بتوانیم از خاطرات نظرات و پیشنهادات حضرت عالى بخوبى استفاده کنیم .
استاد: خواهش مى کنم لطف فرمودید. موفق باشید.