آزادى تفکر2

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


رمز پایدارى هراجتماعى در گرو حیات فکرى آن جامعه است و تا جامعه به حیات فکرى خویش دست نیابد از زندگى راستین برخوردار نخواهد بود. بدینسان اندیشه ورى و تفکر ضرورت حیات انسانى جامعه هاست و عالمان و متفکران و طلایه داران حرکتهاى انسانى واصلاحى بیش از هر چیز باید به اندیشاندن و به اندیشه وا داشتن جامعه بپردازند و شیوه ها واسلوبهاى اندیشه ورى سودمند و کار آمد را در پیش دید نسلها بگذارند و پرورش خردها واستعدادها را وجهه همت خویش سازند و با نگارش و گفتار و ... حیات فکرى جامعه را تامین کنند که جامعه بى فکر و جامد که در جهت خلاقیت ابتکار و باز جستن بهترین راهها براى زندگى نمى اندیشد بزودى دستخوش مرگ و فنا خواهد شد.

پرداختن به موضوع[ آزادى تفکر]از یک چنین تلقى نشات مى گیرد. بى گمان ضرورت ایجاد فضاى سالم براى اندیشیدن در جامعه اى که در پرتو احکام اسلامى مى زید با توجه به کلیت تعالیم اسلامى بیشتراحساس مى شود.ازاین روى باید عالمان و متفکران اسلامى در موضوعات و زمینه هاى مختلف به تحقیق و کنکاش بپردازند تااز فکر واندیشه و احساس خود جامعه را لبریز نموده و حقائق والاى اسلامى را به مردم بشناسانند واین همه بدون وجود محیطى آکنده از صفا و مهر و احساس که در آن اندیشه ها قدرت رشد و نمو داشته باشد حاصل نخواهد شد. در همین راستا در نوشتار پیشین تحت عنوان[ مدخلى بر آزادى تفکر و عقیده] به بیان ارزش واهمیت آزادى جایگاه والا وارزشمند آن در فرهنگ اسلامى پرداختیم .

و همانگونه که متذکر شدیم آزادى راانواع اقسامى است که هر یک از آنها در خور بحث مستقلى است ولى از آنجا که آزادى تفکر و عقیده ریشه واساس دیگر آزادیها به شمار مى رود ازاهمیتى ویژه برخوردار بوده مورد توجه ما قرار گرفته است .اینک براساس این ضرورت در ادامه آن بحث درباره آزادى تفکر و جایگاه آن دراسلام به بحث مى نشینیم و در فرصتهاى آینده آزادى عقیده و مسائل مربوط به آن را پى مى گیریم .

مفهوم تفکر
در تعریف اندیشه و تفکر اختلاف زیادى میان متفکران وجود ندارد و مى توان گفت :اغلب آنان در یک جامع مشترک براى تفکراتفاق نظر دارند و این جامع مشترک عبارت است از: فعالیت هدفدار ذهن از مقدمات روشن رو به قضایائى که درک و دریافت آن هدف تلقى شده است و چکیده آن در سخن محقق طوسى[ ره] چنین آمده است :

[...التفکر سیرالباطن من المبادى الى المقاصد و هو قریب من النظر لایرتقى احد من النقص الى الکمال الا بهذاالسبر]. 1

سیر درونى از مقدمات تا نتائج تفکر گویند. که به معناى نظر نزدیک است وانسان بدون این سیر و حرکت از نقص به کمال نخواهد رسید.

اهمیت تفکر
از مهمترین امتیازات انسان بر سایر حیوانات داشتن فکر واندیشه است . در منطق انسان را به[ حیوان ناطق] تعریف کرده اند. بدیهى است که منظوراز نطق سخن گفتن نیست بلکه مقصوداز آن همان قوه درک و فکر واندیشه است که آدمى رااز سایر حیوانات ممتاز کرده و به او ارزش داده است . بدین جهت در تعریف انسان گفته اند:انسان حیوانى است متفکر واندیشه و فکر را فصل قریب براى تمیزانسان از غیراو دانسته اند.

فرانکلین مى گوید:

[آدمى مى تواند دو دقیقه بدون هوا دو هفته بدون نوشیدن آب سه هفته بدون غذا و یک عمر بدون پول زندگى کند ولى نمى تواند یک لحظه بدون فکر واندیشه زندگى نماید]. 2

و مولوى در شعر معروف خود حقیقت انسان را همان اندیشه او دانسته است که اگراندیشه راازاو بگیرند جز مشتى پوست و گوشت واستخوان ازاو چیزى باقى نخواهد ماند و در زمره
 
سایر حیوانات روى زمین قرار خواهد گرفت .

[ اى برادر تو همه اندیشه اىمابقى خوداستخوان و ریشه اى4گر بوداندیشه ات گل گلشنى گر بود خارى تو هیمه ى گلخنى] 3
ازاین رو قرآن در مقام نکوهش کسانى که ازاین نیروى خدادادى استفاده نمى کنند تعبیر به[ انعام] چهارپایان و بدتراز آن مى کنند.

....لهم قلوب لایفقهون بها و ...اولئک کلانعام بل هم اضل .
خداوند قلب و دل و وسیله تعقل را دراختیارانسانها قرار داده گروهى از آن بجاى استفاده درست در راه هدایت و رشد خود آن را در جهت منافع زودگذر و مادى بکار برده اند و یااز قوه تعقل خود کمتر استفاده مى برند و ضررى که از ناحیه این گروه انسانها بر مى خیزد به مراتب بالاتراز خسرانى است که از ناحیه حیوانات و ... به مردم مى رسد. و در واقع قرآن کریم دراین گونه آیات استفاده نکردن از قوه تفکر و قرار گرفتن انسان دراختیار غرایز و سیر بر طبق آن را ریشه همه مفاسد در مجامع انسانى به شمار مى آورد.

تفکر و تحول
الف : فردى
انسان روزى که از مادر زاده مى شود و پا به عرصه وجود مى گذارد از همه چیز بى اطلاع است .

[...اخرجکم من بطلون امهاتکم لاتعلون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار والافئده]... . 4
خداوند شما را خلق کرد در حالى که چیزى نمى دانستید و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا شکرگذار باشید.

با نیروى تفکراست که مى تواندابزارى که خداوند دراختیارش قرارداده بکار گرفته و بوسیله آن از نردبان تکامل بالا رود و ارزشهاى ذاتى و فطریات نهفته خود را کشف کند.اصولاانشان از آغاز بوسیله تفکر و علم و تحصیل و کشف خصلت هاى زشت و زیبا خود را مى سازد و بوجود خود شکل مى دهد و جهان بینى خود را
 

طراحى مى کند و بوسیله آن گامهاى بلند هدایت و یا پیچ هاى تند گمراهى را براى خود ترسیم مى کند. بدین جهت تفکر در زمره بالاترین عبادتها قرار گرفته است . چون سایر عبادات واعمال عبادى از داشتن چنین مشى تعیین کننده اى برخوردار نیستند واز مزایاى این عبادت و نیروى خدادادى این است که زمان و مکان آن را محدود نکرده و همیشه دراختیارانسان بوده و مونه و زحمتى را براو تحمیل نمى کند وافق پروازش مى تواند فضاى وسیعى را تحت پوشش قرار دهد و در فضاهاى دور دست به سیر بپردازد...

انسان به کمک فکر واندیشه در مورد مسائل مختلف به قضاوت و ارزیابى مى نشیند و آدمى رااز زاویه پنهانى و محدود در آورده او را با گذشته تاریخ آشنا مى سازد و با دین گذشته امور آینده را پیش بینى کرده وازاوائل امور آخر آن را قضاوت مى کند و با مرتبط کردن مسائل مختلف در کنار همدیگر به کشف علت ریشه یابى آن مى پردازد. بدین جهت على[ ع] به فرزندش امام حسن[ ع] مى فرماید:

[ ...اى بنى انى وان لم اکن عمرت عمر من کان قبلى فقد نظرات فى اعمالهم و فکرت فى اخبارهم و سیرت فى آثارهم حتى عدت کاحدهم بل کانى بماانتهى الى من امورهم قد عمرت مع اولهم الى آخرهم]... 5
پسرم هر چند که من مانند کسانى که پیش از من بوده اند عمر نکرده ام . ولى تاریخ زندگى آنان را مطالعه کرده ام و در چیزهائى که از آنان رسیده اندیشه کرده ام و آثار و بقایاى زندگى آنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ام تا آنجا که گویا یکى از آنها شده ام بلکه با آنچه از تاریخ آنان به من رسیده گویا بااول و آخر آنها زندگى کرده ام .

ب:اجتماعى
دراهمیت تفکر و نقش آن در تحولات اجتماعى همین بس که پیامبران الهى دعوت خود رااز یک تحول فکرى شروع مى کنند. بدین صورت که در ابتداء تحولى عمیق در فکر واندیشه انسانها پدید مى آورند آنگاه بااتکاء به آن انقلابى عظیم در جامعه مى آفرینند.انقلاب عظیم پیامبر[ص] که شامل دگرگونى در تمام شوونات سیاسى عبادى واقتصادى جامعه بود نشات از دگرگونى فکرى واعتقادى مردم گرفته بود.

بر همین اساس است که پیامبراسلام[ ص] مامور مى شود تا مردم را به تفکر واندیشه درباره گذشته و آنچه که آورده است دعوت کند.

[من شما را دعوت مى کنم که درباره گذشته خود و آنچه من براى شما آورده ام تفکر کنید و ببینید که همه اینها براى تامین سعادت شماست و به نسبت هائى که به من مى دهنداز قبیل جنون و سحر در من وجود ندارد]. 6

و به همین جهت کسانى که آگاهانه بااین جریان در مبارزه بودند براى جلوگیرى از تاثیر
 
تبلیغات زیربنائى واساسى پیامبر هیاهو براه انداخته تاافکار را بجاى تفکر وارزیابى به غوغا و جنجالهاى سرگرم کننده مشغول دارند و مانع تفکر آنها گردند و اگراین تحول فکرى نبود هیچگاه پیامبراسلام در راه پیشبرداهداف خود موفقیتى را حاصل نمى کرد. زیرا هیچ یک از عوامل اقتصادى سیاسى نظامى و ... دراختیار پیامبر نبود تا بتواندانقلاب پیامبر را هدایت کرده و به پیش برد. بلکه همه اینها درا ختیار نیروهائى بود که با پیامبر در معارضه بودند. تنها وسیله پیامبر زبانى گویا و آیات بیدار کننده افکار بودکه همچون آبى روان و زلال برارواح و روان آنان جارى مى گشت . و چنان حربه اى کوبنده برافکار پوشالى و جاهلى آنها مى نواخت . لذا نهضت پیامبراز میان قشر و طائفه اى خاص نشات نگرفته بلکه از میان طبقات مختلف سر برآورده است و با تغییر درونى انسانها آنان را علیه اوضاع داخلى خود مى شوراند و به طرف اسلام هدایت مى کرد.

جایگاه انقلاب فکرى و تداوم دعوتهاى فکرى درانقلابهاى معاصر نیز نشان دهنده این اهمیت است . حتى کشورهائى که مسائل اقتصادى را زیربناى انقلاب و حرکت خود معرفى مى کنند خود را ناگزیراز یک تحول فرهنگى و فکرى مى بینند. زیرا آنچه اساس و موتور حرکت انقلاب را تشکیل مى دهد وانسانها را به حرکت وا مى دارد از یکسوى تفکر و آگاهى درباره وضع سیاسى واجتماعى است که در آن قراردارد واز سوى دیگر امید و آرزو براى وضعى بهتر.

آزادى تفکر
تفکر با همه اهمیتى که دارا مى باشد در صورتى ثمربخش خواهد بود که انسان به اصالت وارزشمندى آن باور داشته و جامعه نیز از سلامتى برخوردار باشد تاانسان بتواندازاین نیروى خدادادى در طریق سعادت و کمال خوداستفاده نماید و هیچ گونه مانعى از برون و یا آفتى از درون اندیشه او را تهدید ننموده و فکراو را به بند نکشد. بر این اساس آن انسانى مى توانداز آزادى تفکر به معناى حقیقى آن برخوردار باشد که ابتدا به اصالت نیروئى به نام تفکر واندیشه در وجود خویش اعتراف نموده و آنگاه خود رااز تمام موانع پیدا و ناپیدا که بر فکر واندیشه او سایه مى افکند و ناخودآگاه تفکراو را به سوئى مى کشانند برهاند.

مخالفین آزادى تفکر
مخالفین آزادى تفکر را مى توان به دو گروه کلى تقسیم کرد:

گروه اول کسانى هستند که اساسا براى نیروى تفکراصالتى قائل نیستند و چنین مى پندارند که اندیشه انسان هم سایه اى از شرائط عینى و ذهنى حاکم براوست وانسان نمى تواند تفکرى جداى از آن داشته باشد.

و یا در مرتبه نازل تر عده اى مى پندارد که
 
گر چه اندیشه انسان ممکن است امرى تعقلى و مستقل باشد و لکن آن قدر شرائط اجتماعى و سیاسى و جغرافیائى او رااحاطه کرده و زوایاى فکراو رااز آغاز تاانجام پر مى کنند که ناخودآگاه تحت تاثیر آنها قرار گرفته و محصولات اندیشه او هم هماهنگ با آنها در جریان است . واندیشه او را نمى توان اندیشه هاى آزاد تلقى کرد.

گروه دوم کسانى هستند که براى تفکر واندیشه انسان فى الجمله اصالتى را قائل اند و لکن در مقام عمل آن را محدود کرده اند.این گروه عبارتنداز:

الف :اربابان کلیسا اینان در رابطه با مذهب براین عقیده اند: [کسى حق ندارد در پیرامون مسائل مذهبى بیندیشد باید صددرصد تابع بود].

ب : ظاهریین واهل حدیث اینان گر چه دراصل ایمان را خارج از محدوده مسائل عقلانى نپنداشته و لکن در بسیارى از مسائل عقلانى و حیاتى تفکر را ممنوع ساخته و پرسش درباره آن را بدعت شمرده اند.

ج :اخباریین که اینان در فروع احکام و استنباطات منکراجتهاد و به کارگیرى قدرت تفکر و آزادى اندیشه هستند و قدرت قلمرو و دریافت فکرى را دراین مسائل محدود کرده اند.

د: کسانى که با عنوان دفاع از تمامیت مکتب و با دغدغه خدشه پذیر شدن کلیت شریعت با هر نوآورى خلاقیت واندیشه ورى در آنچه بوده است به مقابله بر مى خیزند که خطراین گروه بلحاظ حربه اى که در دست دارند - و گواین که بسیارى از سراخلاص شاید موضوع مى گیرند. بس بیشتر و بنیان کن تراست .

موانع آزادى تفکر
از آنجا که انسان در کشاکش جاذبه هاى مختلفى از غرائز درونى و عوامل برونى قرار دارد که در صورت نداشتن میزان تقدیر و کنترل و هدایت آنها مى توانداندیشه آدمى را به گمراهى بکشاند غرض ورزیها و حب و بغضها و پیش داوریها و .. همواره اندیشه انسان را تهدید کرده و هر کدام بسان زنجیرى محکم او را به بند کشیده و آزادى راازاو سلب کرده اند.

ازاین رو شناخت درست اینها واقدام راه زدایش آنان مى تواند آزادى تفکر رااز بعدى دیگر تامین کند.

بنابراین تحقیق و کندوکاو جامع در پیرامون مساله آزادى تفکر بحث در مسائل زیر را مى طلبد و یا به تعبیر دیگر بحث از آزادى تفکر باید دراین سه مرحله باشد:

1.اصالت تفکر یا آزادى تفکراز شرائط عینى و ذهنى حاکم بر آن .

2. کاربرد تفکر آزادى تفکراز محدوده هاى ساختگى .

3. شناخت موانع تفکر یا آزادسازى تفکراز بندهاى درونى و برونى .

 

اصالت تفکر
با توجه به جهان خارج واقعیت موجود درمى بابیم که انسانها در بسیارى از مسائل با همدیگر دراختلاف فکرى بسر مى برند.این اختلاف از مسائل اصولى و زیربنائى که مربوط به جهان بینى و برداشت فلسفى است از جهان گرفته تا مسائلى مربوط به حکوم و خانواده واقتصاد همه را در بر مى گیرد.

حال باید دید ریشه و منشا بروزاین اختلافات و برداشتهاى متفاوت از کجا سرچشمه مى گیرد. در پاسخ به این سوال دو نظر و طرز تفکراصولى وجود دارد و به تفبیر دیگر دو دیدگاه و تفکر درباره اندیشه انسان واصالت آن وجود دارد که هر یک براساس آن به توجیه منشااختلاف افکار و نظریات انسانها مى پردازد. مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى این دو طرز تفکر را بدین مضمون بیان مى کند:

[... براى برخى از علماء مساله به این صورت مطرح است که انسان داراى فکرى مستقل واراده و نیروى استدلال است مى تواند در یک مساله اى خوب استدلال کند و به حقیقت برسد و ممکن است به استدلال کند واشتباه کند... منشااین تعدد فکرها و بینشهااین است که بعضى از ملتهااین بینشها را به حکم یک تقلید و یا تلقین و ... پیدا کرده اند و بعضى ها به حکم یک لغزش فکرى و بعضى فکرشان را صحیح رهبرى کردند و نتیجه گیرى درست کردند.

طبق این تفکر انسان از یک نیروى تفکراصیل و مستقل برخورداراست که اگر چنانچ درست آن را هدایت کند مى تواند بوسیله آن به کشف حقائق بپردازد]. 7

برخى دیگر مى گویند که این فکرها و جهان بینى هاى مختلف هیچ کدام اصالت نداشته و نوع فکرانسان تابع شرائط و محیط اجتماعى اوست . با در نظر گرفتن زندگى و نظام اجتماعى حاکم برافراد ریشه فکر و جهان بینى آنان را در مى یابیم و خلاصه این نظریه مى گوید: شرائط عینى و ذهنى را دراختیار من قرار بده تا من تمام افکار واندیشه ها و فلسفه ها و مذاهب و نظریه ها را توجیه کنم .

نتیجه این طرز تفکر گرفتن اصالت از منطق و اندیشه انسان در هر شکل و صورت آن است . توجیه علمى این منطق این است که اینان فکر وادارک رااز خواص معینه تشکیلات مادى مغز دانسته و این خاصیت وقتى به ظهور مى رسد که تاثیرى از خارج براعصاب وارد شده و بعداز پیدا شدن تاثیرات خارجى از راه حواس بر مغز قدرت تفکر در مغز پیدا مى شود و به این وسیله فکر نیروى استدلال پیدا کرده و قدرت تفکر یک عمل ساده اى از طبیعت است و نباید آن را عمل خارق العاده اى در طبیعت است و نباید آن را عمل خارق العاده اى در طبیعت تلقى کرد. زیرا عمل تفکر جز یک سلسله تغییرات شیمیائى که در مغز حاصل مى شود چیز دیگرى به حساب نمى آید.

مطابق این نظریه نوع احساسات و تفکرات انسانها تابع شرائط و محیطى است که در آن قرار دارند و آنچه اصالت از آن اوست زندگى اجتماعى و شرائط اقلیمى و جغرافیائى است که شخص در آن قرار دارد. پس اگر شخصى به عبادت خداوند مى پردازد ریشه اش را در زندگى اجتماعى او مى تواند یابید.

و هم چنین آن کس که به انکار خداوند و قدرت مطلقه وى بر مى خیزد ناشى از زندگى اجتماعى مطلقه وى بر مى خیزد ناشى از زندگى اجتماعى دیگرى است که براو حاکم است .

بالاخره انسان در جهان بینى خود جهان راازالگوى جامعه خود گرفته و عقل و فکر و منطق براى آدمى به عنوان نیروى اصیل و آزاد وجود ندارد. وانسان نمى تواند منطق خود رااز تحت تاییر و جاذبه شرائط عینى و شرائط ذهنى آزاد نگهدارد و آزاد فکر کند.

با صرف نظراز پاسخهاى فلسفى این نظریه که باید به کتب مربوطه مراجعه کرد در بى پایگى این نظریه که باید به کتب مربوطه مراجعه کرد در بى پایگى این نظریه باید گفت :

اولا: لازمه پذیرش این است که حقیقت مطلق وجود نداشته وادراکات انسانى ازارزش ثابتى برخوردار نباشند و در صورت انکاراصول ثابتى برخوردار نباشند و در صورت انکاراصول ثابته تفکر ارزشى براى علوم و فلسفه باقى نماند و هیچ فلسفه و نظریه اى داراى ارزش نخواهد بود. دیگر هیچ کس نمى تواند بر جهان بینى اى اعتماد نموده که بدان جزم و یقیین داشته باشد و نتیجه نهائى این سخن برگشت به شک مطلق و شکاکیت مى باشد.

ثانیا: دومین قربانى این طرز تفکر خود همین تفکر و نظریه است . زیرااین خود ى فکر و فلسفه تلقى شده و تابع شرائط عینى و ذهنى القاا کننده این فکر بوده است وازاعتبار و ثبات برخوردار نخواهد بود.

ثالثا:اگر تفکر وادراکات عقلیه ازاستقلالى برخوردار نباشند. و ارزش ذاتى و معنوى آن معلوم نباشد و آن را تابعى از شرائط خارجى بدانیم ملاکى براى صحت و سقم و حاکمى براى قضاوت درا نتخاب صحیح از غیر آن باقى نخواهد بود.

رابعا: نتیجه نهائى این سخن و مسلک نفى اصالت انسان واز بین رفتن انتخاب واختیار واراده از انسان است . دراین فلسفه انسان مسخ
 

گردیده است زیرااندیشه و تفکر که سرمنشا تمامى حرکات واعمال یک انسان است اصلت خود رااز دست داده و قربانى شرائط عینى و خارجى مى گردد وانسان همچون برده اى مجبور در تحت شرائط تاریخى و طبیعى و جبر تاریخ فرو مى غلطد و قدرت انتخاب و تغییر وابتکارازاو سلب مى گردد.

نظراسلام
تفکر در فرهنگ اسلام از جایگاه رفیعى برخورداراست واسلام نه تنهااصالت فکر را باور داشته که آن را به عنوان بهترین وسیله معرفت و شناخت وارزشمندترین عبادات شمرده است .اینک پیش از آن که دیدگاه اسلام را دراصالت تفکر بیان کنیم توجه دادن به یک نکته را لازم مى دانیم :

دراین که ممکن است گاه شرائط عینى و ذهنى لغزشگاهى براى فکراسنا باشد بحثى نیست . به عنوان مثال عشق و دلستگى به اشیاء دل را بیمار مى کند و بر بصیرت انسان پرده اى تار مى آویزد و پیروى از هوى و هوس و تعصب هاى بى جا نسبت به افکار واندیشه هاى گذشتگان و ... هر کدام مانعى بزرگ بر سر راه اندیشه انسانند واسلام و نه تنها به این واقعیت معترف استکه در نشان دادن لغزشگاههاى فکر و اندیشه و راه رهائى از آن اعجاز کرده است . هیچ مکتب و مسلکى به اندازه اسلام بدین مساله اهمیت نداده و ما در آینده بدین موضوع خواهیم پرداخت . لکن این به معنى نفى اصالت از نیروى تفکر و منطق انسان نیست این قدرت را دارد که فکر و منطق خود رااز تحت تاثیر و جاذبه شرائط عینى و ذهنى آزاد نگهداشته و آزادانه بیندیشد و آگاهانه انتخاب کند. عنصرانسان توانمندتراز آن است که برده شرائط خارجى باشد و گرنه ثواب و عقاب و مسوولیت و ... معنائى پیدا نکرده و بهشت و جهنم یکسان خواهد بود.

براین اساس قرآن با کسانى که راه تقلید را رفته و خود را مسحور روش نیاکان و پدران خود مى دانند نکوهش مى کند که اى انسان آزادانه بیندیش و در روش نیاکان خود بنگر آیا تو مى خواهى خود را در چاهى که آنان فرو رفته اند فروافکنى و بدین گونه انسان را به مبارزه علیه شرائط حاکم موجود فرا مى خواند و در موردى دیگر قرآن کریم شخصى را که با تغییراوضاع اجتماعى و اقتصادى وضع فکرى و جهان بینى او نیز تغییر کرده است مورد نکوهش قرار مى دهد.

[ثعلبه بن حاطب مردى بود فقیر که از یاران پیامبر[ص] به شمار مى رفت و در همه مراسم عبادى و سیاسى مسلمانان شرکت مى کرد روزاز پیامبر[ ص] در خواست مال و ثروتى کرد پیامبر[ ص] در حق وى دعا فرمود که خداوند بوى ثروت روزى کند. چون به ثروت و نعمت رسید و خداوند بوى گوسفند زیادى عنایت کرداز عبادت و نیایش فرو ماند و در مقابل ماموران جمع آورى صدقات که از طرف پیامبر[ ص] نزداو آمده بودنداز اداى حق خدائى استنکاف ورزید]. 8

واین مذمت و نکوهش قرآن ازاین گونه افراد و جریانات دلیل است که انسان این گونه نیست که مقهور شرائط طبقاتى واقتصادى باشد و نتوان تفکرى غیراز آن داشته باشد.

قرآن کریم با طرح داستانهاى پیشینیان وارائه چهره انسانهائى شکوهمند واستوارى که در زیر فشارهاى گوناگون سیاسى نظامى و ... طاغوتیان و گاه با بهره مندى از آن امکانات علیه آن نظام ها برخواستند در حقیقت عرضه کننده اصالت تفکر وارائه دهنده تز عدم حاکمیت شرائط تفکر وارائه دهنده عدم حاکمیت شرائط گوناگون بر ذهنیت انسان و توانمندى انسان در رهائى ازاین شرائط است .

داستان همسر فرعون در قرآن کریم از نمونه هاى والاى این حقیقت است این که داراى امکانات اقتصادى فراوانى و ... بوده تفکرى مخالف تفکر همسرش را بر مى گزیند و درراه عقیده اش جان مى بازد و در کناراصحاب پیامبر[ص] هم چه بسیارازاین اشخاص را مى بینیم .

پس این نظریه که انسان در هر پایگاه طبقاتى که بوده باشد نمى تواند خود رااز لوازم و تبعات آن برهاند و لازمه هر پایگاه طبقاتى تفکر مخصوص به اوست نمى تواند حرف صحیحى باشد و تاریخ علیه این نظریه شواهد فراوانى را دارد.

على الوردى که نویسنده اى مارکسیست است در کتاب[ مهزله العقل البشرى] علیه این تفکر مطلبى را نقل مى کند. وى بعداز توجیه مطالب قرآن و تطبیق آن با نظریات مارکسیستى مى گوید:

[على[ ع] این اصل را که انسان در کاخ و در کوخ دو جور فکر مى کند را نقض کرده است روزى که کوخ نشین است یک فکر را داشت و روزى هم که شخص اول مملکت اسلام شد همان فکر را داشت و عینا مثل روزهاى کوخ نشین فکر مى کرد]. 9

بنابراین نتیجه مى گیریم که انسان ملعبه زندگى اجتماعى اش نیست و مى تواند فکر مستقل و نظریه مستقل داشته باشد.

حال براى دریافت بیشتر و کاملترازاصالت وارزش تفکر و آزاداندیشى در مکتب اسلام نگرشى برآیات قرآن و روایات پیرامون آن را لازم مى دانیم :

اسلام واصالت تفکر
در فرهنگ اسلامى که پایه واسلاس آن بر فطرت انسان نهاده شده است به تفکر که مهمترین ویژگى فطرى انسان است اصالت داده و بدان توجه خاصى کرده است . با نگرشى کوتاه در آیات و جوامع حدیثى در مى یابیم که تفکر واصالت آن دراسلام از چه جایگاه بلندى برخوردار بوده و چه سان براهمیت آن تاکید و تحریص و تشویق شده و بر آثار و پى آمدهاى آن
 
براى سوق دادن انسان به اندیشه تنبه داده شده است که اینک به برخى ازاین آیات و روایات اشاره مى کنیم .

قرآن و تفکر
یکى ازاصول تعالیسم قرآن دعوت به تفکر و تدبراست و کمتر کتابى مذهبى و غیرمذهبى یافت مى شود که به اندازه قرآن براى تفکر اصالت اهمیت ارزش قائل شده باشد. قرآن کریم فهم مهمترین مسائل اعتقادى را به نیروى تفکر واندیشه انسان محول کرده و در زمینه راه شناخت مبدا و معاد مى فرماید:

[...اولم یتفکروا فى انفسهم ما خلق الله السموات والارض و ما بینهاماالا بالحق واجل مسمى وان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون]. 10
آیا آنان در درون خوداندیشه نکرده اند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دواست است جز بحق و براى زمان معینى نیافزیده ولى بسیارى از مردم لقاء پروردگارشان را منکرند.

اگر در درونتان فکر کنید و بیندیشید هم مساله مبدا و هم مساله معاد که از مهمترین معارف الهى است براى شما حل مى شود.

اگر تفکرانسان را بدان راهى نبود خداوند این گونه اندیشه انسانها را مورد خطاب قرار نمى داد. درباره اصالت تفکر در قرآن کریم مرحوم علامه طباطبائى مى فرماید:

اگر کتاب الهى را تفحص کامل کرده در آیاتش دقت کنید خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر تذکر تعقل دعوت کرده . و یا به پیامبراستدلالى را براى اثبات حقى و یاا زبین بردن باطلى مى آموزد...

خداوند در قرآن حتى در یک آیه نیز بندگان خود راامر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا بهر چیزى که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهى را کورکورانه بپیمایند حتى قوانین واحکامى که براى بندگان خود وضع کرده و عقل بشرى به تفصیل ملاکهاى آنها را درک نمى کند نیز به چیزهائى که در مجراى احتیاجات قرار دارد علت آورده است.

 

[ ان الصلاه تنهى عن الفحشاء والمنکر]... و[ کتب علیکم الصیام ... لعلکم تنقون]
قرآن کریم عقول را به استعمال چیزى که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهى که بحسب طبع خود مى شناسد والفت دارد دعوت مى کند. و آن همان ترتیب مطالب معلوم براى کشف مجهولات است[ تفکر]. 11

کوتاه سخن این که در آیات قرآنى این موهبت الهى با واژه هاى گوناگونى مانند: تدبر تعقل تذکر تفقه و ... مورد تعظیم و تکریم بسیار قرار گرفته است .از جمله :

الف : در 17 مورد ماده تفکر به کار رفته واز کسانى که درباره طبیعت و موجودیت خودشان مى اندیشند تعریف و تمجید بعمل آمده است . خداوند متعال در توصیف خردمندان مى فرماید:

[... ویتفکرون فى خلق السموات والارض]... 12
آنان در خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند

[ ....اولم یتفکروا فى انفسهم]... 13
آیا آنان درباره خویشتن نمى اندیشند.

ب : در 17 مورد ماده فقه[ فهم عالى] آمده است .

[... ذلک نانهم قوم لایفقون]... 14
این براى آن است که آنان فهم عالى ندارند.

ج : در سه مورد ماده تدبر به کار رفته است .

[...افلم یدبرواالقوال]... 15
آیا در سخنى که براى سعادت آنها گفته مى شود نمى اندیشند.

د: در 48 مورد بشر را به تعقل تحریص و تشویق واز بکار نگرفتن قوه عاقله نکوهش کرده است .

[...قالوا لوکنا نسمع او نعقل ماکنافى اصحاب السعیر]... 16
مى گوینداگر ما گوش شنوا و عقل بیدارى داشتیم در میان دوزخیان نبودیم .

[...افلم یسیروافى الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها]... 17
آیادر روى زمین سیر نمى کنند تا براى آنها دلهائى باشد که بوسیله آن تعقل نمایند.

و در آیات بسیارى نادانى و جهالت رااز نتایج عدم اندیشه دانسته و سخت آن را محکومت کرده است .

[...بل اکثرهم لایعلمون الحق فهم معرضون]... 18
بلکه اکثر آنان حق را نمى دانند و آنان اعراض کنندگان از حقند.

و دربرخى آیات به کار نگرفتن حواس و وسائل شناخت را شدیدا نکوهش کرده است .

[...و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها اولئک کلانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون]... 19
کسانى که عقل دارند واندیشه نمى کنند گوش دارند و نمى شنوند چشم دارند و نمى بینند مانند چهار پایانند بلکه از
 
چهارپایان پست ترند اینها براى جهنم نامزد شده اند.

اینها و بسیارى از مفاهیم دیگر که مرز نزدیکى رااز مفهوم تفکر دارا هستن همچون : نزدیکى رااز مفهوم تفکر دارا هستند همچون : تدبر درایه ذکر یقیین شعور تعلم عرفان ادارک تفهم بصیرت رویت و ستایش از صاحبان لب و فکر و ذکر و تکراراین عناوین به گونه هاى مختلف اصالت وارزش تفکر و تعقل را در قاموس قرآن بیان مى کند که این مقال را مجال تبیین همه اینها نیست و خوانندگان در مراجعه به قرآن آن را درمى یابند .

 

تفکر دراحادیث
در جوامع حدیثى و روائى در زمینه تفکر روایات بسیارى از پیامبر[ص] وائمه معصومین[ ع] رسیده است . که بیانگراصالت تفکر وارزش والاى آن در فرهنگ اسلامى است که در یک نگرش کلى مى توان آنها را به چند بخش تقسیم کرد:

الف : ستایش از عقل
منشا تفکر عقل است وارزش واهمیتى که در متون و مسلکى نمونه ندارد وازاین توجه ویژه اسلام به عقل و فکر و اصالت دادن به آن درمى یابیم که اسلام نه تنها موافق و تعقل است که مشوق و حامى آن نیز مى باشد.

در متون اصیل روائى مانند کتاب گران سنگ[ کافى] مرحوم کلینى[ ره] اولین کتاب آن را[ کتاب العقل] تشکیل مى دهد. و علامه مجلسى[ ره] نیز در[ بحارالانوار]اولین جلد آن را با عنوان کتاب[ العقل والجهل] شروع مى کند و دراین کتاب[ العقل والجهل] شروع مى کند و دراین کتب درابواب بسیار آن روایاتى درباره ارزش اصالت و حمایت از تعقل و تفکر رسیده است .

بعنوان نمونه :امام موسى بن جعفر[ ع] به هشام مى فرماید:

[ یا هشام ما بعث الله انبیائه ورسله الى عباده لا لیعقوا عن الله فاحسنهم استجابه احسنهم معرفه واعلمهم بامرالله احسنهم عقلا واکملهم عقلاارفعهم درجه فى الدنیا والاخره]. 20
اى هشام خداوند پیامبران را مبعوث نکرد مگر براى این که درباره خدا تعقل کند. بهترین اجابت کنندگان دعوت رسولان کسانى هستند که به بهترین معرفت نائل شده اند و داناترین آنان آنان به امر خداوند کسانى هستند که داراى کامل ترین عقلند با عظمت ترین درجه در دنیا و آخرت نائل مى شوند.

در حمایت عقل ازاین بالاتر نمى توان سخن گفت :

روایات دراهمیت عقل وارزش واصالت و تمجید آن بینش از آن است که دراین اندک بگنجد. لذا ما به مضمون برخى اشاره مى کنیم .

خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است. [ امساک عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتراست.] [ همه خیر بوسیله عقل درک مى شود.] [ ثواب و عقاب هرکس به اندازه عقل اوست.] [ عقل دوست و راهنماى مومن است.] [ کسى که عقل ندارد دین ندارد.] 21

اسلامى که این قدر به منشا تفکر ارزش واصالت مى دهد آیا مى شود گفت که با تفکر واصالت آن موافق نیست ؟

ب : تعیین ارزش براى تفکر
در روایات اسلامى تفکر واندیشه از جایگاه خاصى برخورداراست و با تعبیرات بسیار گویا و جالبى به تعیین ارزش براى تفکر پرداخته شده است .از جمله روایاتى که تفکر را در ردیف عبادات بلکه از بالاترین عبادتها شمرده اند:

[...لیست العباده کثره الصلوه والصوم انما العباده التفکر فى امرالله]... 22
امام هشتم[ ع] مى فرماید: عبادت به زیادى نماز و روز نیست . عبادت واقعى تفکر در کار خداوند متعال واسرار جهان آفرینش است .

[... کان اکثر عباده ابى ذر رحمه الله علیه التفکر والاعتبار]23
بیشترین و عبادت اباذر[ره] تفکر واندیشه بود.

[...تفکر ساعه خیر من عباده سنه]... 24

یک ساعت تفکراز یک سال عبادت برتراست .

تعبیرات مختلف دراین روایات شاید به این جهت است که نوع و موضوع تفکر فرق مى کند. یک تفکراست که انسان را به اندازه عبادت یک شب به تکامل مى رساند یک تفکراست که انسان را به اندازه یک سال عبادت جلو مى برد و یک تفکر است که او را به اندازه شصت سال عبادت و یا بیشتر در راه سعادت و معنویت پیش مى برد.

ج : آثار و فوائد تفکر
درخصوص آثار و فوائد تفکر روایات زیادى رسیده است که به بخشى از آنهااشاره مى کنیم . روایات تفکر را مفید حکمت[ ...الفکریفید الحکمه]... و روشنى و جلاء عقل [ الفکر جلاءالعقل] و باعث رشد[ الفکر رشد] و عدم لغزش [ مازل من احسن الفکر] و سرچشمه همه نیکیها و فضائل [ اوصیکم بتقوى الله وادامه التفکرفان التفکراب کل خیر وامه]. مى دانند.

و همانند آئینه خوبى و بدى اعمال ما را نشان مى دهد:[...فکر المرامراه تربه حسن عمله و قبحه].

و باعث سلامتى .[ اصل العقل الفکر و ثمرته السلامه] و پیروزى [ افکر تفق] .

و عاقبت به خیرى [ اذا قدمت الفکر فى جمیع افعالک حسنت عواقبک]...

وداعى به همه نیکیها و خوبیها [ التفکر یدعوا کل خیر]. 25 و ... دانسته است .

مرحوم علامه مجلسى[ ره] در تفسیر[ التفکر یدعواالى کل خیر] مى فرماید:

 

[تفکرى که این روایت بدان اشارت دارد همه تفکرات صحیح را در بر مى گیرد. مثل تفکر در عظمت خداوند که انسان را به خشوع و طاعت مى رساند و تفکر در نابودى دنیا و لذتهاى زودگذر آن که انسان را به زهد مى کشاند و تفکر در سرانجام نیکوکاران که انسان را به پیروزى از آنان ترغیب مى کند. و در سرانجام گناهکاران که آدمى را به دورى جستن ازاعمال آنان وادار مى کند و مثل تفکر در حالات و آفت هاى نفس که انسان را به اصلاح آن وا مى دارد و همانند تفکر دراسرار عبادت و اهداف آن که انسان را به عبادت کامل فرا مى خواند و بسان تفکر در درجات آخرت که انسان را به رغبت در بدست آوردن آن دعوت مى کند و مثل تفکر در مسائل شریعت و مذهب که انسان را به درست انجام دادن آن مى کشاند و مقل تفکر در حسن و خوبى اخلاق نیکو که به تحصیل آنها مى انجامد و تفکر دراخلاق زشت و پى آمدهاى ناشایست آن که آدمى را به اجتناب از آن و سپس دراصلاح و تدارک و توبه و ندامت مى کشاند و مثل تفکر در صفات وافعال خداوند و لطف واحسان خداوند به بندگانش و نعمتهاى بى شمارى که به انسانهاى ارزانى فرموده و ثواب هاى بزرگى که در مقابل طاعات اندک ما عطا مى کند و تسخیر آسمانها و زمین که انسان را به بر و عمل مى کشاند و آدمى را در کسب طاعات و دورى از گناهان ترغیب مى نمایدو بسیارى از آثار دیگر که آثار تفکر در آنها متجلى مى شود]. 26

عناوین دیگرى نیز در روایات آمده که به گونه اى غیر مستقیم به تفکر و تعقل ارزش واصالت داده است و به پرورش نیروى فکر در مسلمانان وارزش دادن به آن پرداخته است که ما به برخى از آن عناوین اشاره مى کنیم :

1.ارزش تفقه
از آنجا که تفقه به معناى فهم و شناخت اسلام است و به تعبیرامروز [ اسلام شناسى] است آن کس که به تفقه دردى مى پردازد بایدازاندیشه و فکرى سالم برخوردار باشد و نیروى عقلانى خود را به کاراندازد تا از میان
 

انبوه روایات و تاریخ واخبار و ... آب زلال رااز گل آلود و سره رااز ناسره بشناسد و حکم الهى را تشخیص دهد.این عنوان در روایات از جایگاه ویژه اى برخورداراست .

رسول خدا مى فرماید:

[ما عبدالله بشى ءافضل من الفقه فى الدین].
خداوند به چیزى بالاتراز تفقه در دین عبادت نشده است .

و نیز مى فرماید:

[...اف لکل مسلم لایجعل فى کل جمعه یوما یتفقه فیه امر دینه ویسال عنه]... 28
واى بر مسلمانى که در هر هفته یک روز خودرا به تفقه در دین و سوال پیرامون آن اختصاص ندهد.

2.ارزش معرفت
عرفان و معرفت عام شناخت وادارک ذهنى انسان است که در نفس انسانى نور روشنى را بدنال دارد و چنین معرفت بدون به کارگیرى نیروى تفکر واندیشه حاصل نشود. در روایات ارزش انسان به معرفت وى ارزیابى شده است وافضل از سایراعمال شناخته شده است واعمال آن گاه ازارزش خاص خود برخورداراست که همراه با آگاهى و معرفت باشد و آنهم بدون تفکر و تدبر حاصل نیابد.

(در روایت است :

[...بعضکم اکثر صلاه من بعض و بعضکم اکثر حجا من بعض و بعضکم اکثر صدقه من بعض و بعضکم اکثر صیاما من بعض وافضلکم افضلکم معرفه]... 29
برخى نمازشان بیشتر و برخى حج و برخى صدقه و برخى روزه ولى برترین شما آن کسى است که شناخت و معرفت اوافزون تر باشد.

و در عرفان به معناى اصطلاحى و خاص آن تفکراز جایگاه ویژه و مرحله اى خاص در مسیر نفس انسانى بسوى کمال برخورداراست که بدون آن مسافر را طى طریق نشاید.

3.ارزش درایه
درایت در مقابل روایت به معناى غور و تعمق در روایات براى یافتن واقع و حقیقت است . و به بیان دیگر[ درایه] نگرشى است تحقیقى همراه با تفکر و تعقل در روایات و دستورات شرع . درارزش واهمیت[ درایه] ائمه[ ع] فرموده اند:

[...حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه]... 30

دانستن یک حدیث از روى درایت بهتراست از نقل هزار حدیث .

على (ع) مى فرماید:

...علیکم بالدرایه لابالروایه... 31
بر شما باد به فهم احادیث نه اکفتا کردن به نقل روایت فقط.

البته روایت و نقل احادیث ازارزش فراوانى برخورداراست . لکن آنچه ازارزش والاترى برخورداراست درایت و فهم احادیث است که آن هم بدون تفکر و تعقل حاصل نمى شود.

در شرح حال[ ملاصدرا] آورده اند:

... مرحوم ملاصدرا سفرى به کربلا و نجف مى رود.اخباریون به اعتباراین که وى از محدثین است به دیدنش رفتند.از وى پرسیدند شما چندهزار حدیث حفظ هستید. ( اخباریون به تعداد حدیث اهمیت داده و فضیلت را در حفظ بودن مقدار حدیث مى دانستند.) ملاصدرا گفت : من حدیثى حفظ نیستم . به آنان گفت : حالا شما حدیثى را بیان کنید تا مااستفاده کنیم . حدیثى خوانده شد و ملاصدرا معنى حدیث رااز آنها پرسید آنان براى حدیث یک معنى بیان کردند. و ملاصدرا معنى دیگرارائه داد و به آنان گفت :اگر حدیث رااین طور معنى کنیم چطوراست ؟ آنان گفتند:از معنى اولى بهتراست . معنى سومى کرد. و گفت :اگراین گونه معنى کنیم چطوراست ؟ گفتند:این از همه بهتراست .

صدرالمتالهین براى آن حدیث چندین معنى در طول یکدگیر نمود که اخباریین در مقابل گفتند: یکى از دیگرى بهتراست . و بعد خود او حدیثى بدین مضمون بیان کرد که[ یک حدیث را خوب بدانى بهتراست از هزاران حدیث که نقل کنى] . 32

4.ارزش استنباط
استنباط از ماده[ نبط] به معناى کشیدن آبهائى است که در زیرزمین جریان دارد و دراصطلاح اصولیین در آوردن احکام شریعت و فروعات دینى ازاصول کلى رسیده از پیامبر[ ص] وائمه[ ع] است . معلوم است که هر کس بدون بصیرت و تفکر و فهم نمى تواند بدین کار دست یازد.

ائمه معصومین[ ع] در زمان غیبت و حتى در زمان حضوراصحاب و پیروان خود را به استبناط فروعات احکام شرعیه وا داشته اند و بدین وسیله آنان را براى کسب رشد فکرى و درک احکام تحریص کرده اند.

امام صادق[ ع] مى فرماید:

[...انما علیناان تلقى الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوالله] 33
القاءاصول بر عهده ماست و بر شماست که به شاخه ها و تطبیق آن بپردازید.

مرحوم مجسى در[ بحارالانوار] عنوانى اختصاص داده[ باب مایمکن آن یستنبط من الایات والروایات] که در آنجا شواهد زیادى دراین باره جمع آورى کرده است .

5- تحریص بر رجوع به قرآن
قرآن کریم براى هدایت و راهنمائى و ... بشر فرستاده شده است . بر خلافت آن عده از
 

مسلمانان که قرآن را در فهم آن مهجور گذارده و مسلمانان رااز رجوع و فهم و درک آن برحذر مى دارند. پیامبر[ ص] و ائمه[ ع] در گفتار و رفتار و به طرق مختلف مردم را بر فهم و رجوع به قرآن و تفکر و تدبر در آن تحریص کرده اند.

رسول خدا مى فرماید:

[...ان على کل حق حقیقه و على کل صواب نورا وافق کتاب الله الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه]... 34
هر حقى را حقیقتى و هر راه صوابى را نورى است . آنچه که موافق با کتاب خداست (که حقیقت و نوراست ) بگیرید و آنچه مخالف آن است کنار بگذارید.

دراینجا دراشکالات و تناقضات روائى[ قرآن کریم] معیار و میزان فهم و قضاوت قرار داده شده است که مسلمانان باید به آن رجوع کنند.

در روایت دیگر امام صادق[ ع] به گونه اى روشن تر یکى ازاصحاب خود را به قرآن واستنباط احکام از آن هدایت وارشاد مى کند:

[...عن عبدالاعلى مولى آل سام قال قلت لابى عبدالله[ ع] عثرت فانقطع ظفرى فجعلت على اصبعى مراره فکیف اصنع بالوضوء قال[ ع] تعرف هذا و اشباهه من کتاب الله[ قال الله عزوجل] ماجعل علیکم فى الدین من حرج]... 35
عبدالاعلى مى گوید: به امام صادق[ ع] عرض کردم ناخن انگشتم براثر ضربه اى که دیده است قطع شده و مرحمى بر آن نهاده ام . چگونه وضو بسازم ؟امام[ ع] در پاسخ فرمودند:این مورد و مشابه آن را مى توان از قرآن استفاده کرد آنجا که خداوند مى فرماید:

[ ما در دین براى شما حرج و مشقت قرار نداده ایم].

ولى بسیار جاى تاسف است با وجود این گونه روایات بسیارى از طلاب حوزه هاى علمیه ازابتداء تحصیل تا رسیدن به مقام اجتهاد به صدها روایت و خبر و ... در طریق استنباط رجوع مى کنند ولى کمتراتفاق مى افتد که براى درک حکمى رجوع به قرآن کرده و مستقیمااز آن استفاده کنند و قرآن غیرمستقیم در حوزه ها مهجور گردیده است واین روایت وامثال آن ما را به بزرگترین مرجع در فهم واستنباط احکام که قرآن کریم است ارشاد مى کند که بسیارى ازاحکام محکم بصورت کلى در قرآن بیان شده و با فهم و تدبر بایداز آن استفاده کرد.

تا بدینجا مفهوم تفکر اهمیت آن وابعاد مختلف آزادى تفکر را بیان کردیم و به یکى از محورهاى اساسى آ نکه اصالت تفکر و رهائى آن از شرائط عینى و ذهنى است پرداختیم و روشن شد که اسلام با وجود اعتراف به لغزشگاههاى درونى و برونى براى نیروى تفکر بااین نظریه مخالف است که انسان نتواند جداى از شرائط و محیلى که او را در بر گرفته آزادانه به کشف حقائق دست یازد و با نیروى
 

اندیشه و تفکر راه خود را آزادانه انتخاب کند.

در مقالات آینده به ابعاد دیگرى از آزادى تفکر خواهیم پرداخت .

 
پاورقى ها
1. بحارالانوار ج 68.319.
2. چکیده اندیشه ها ج 1.92.
3. مثنوى معنوى دتر 2.83 چاپ رمضانى .
4. سوره نحل .78.
5. نهج البلاغه نامه .31.
6. سوره اعراف .183 سوره سباء .46.
7.توحید در زندگى انسان ازانتشارات حزب جمهورى اسلامى. .
8. نورالثقلین ج 2.245.
9. نقدى برمارکسیسم استاد شهید مطهرى .123.
10. سوره روم /08/
11. المیزان ج 5.270255.
12. سوره آل عمران .191.
13. سوره روم /08/
14. سوره حشر .13.
15. سوره مومنون .68.
16. سوره ملک /10/
17. سوره حج .46.
18. سوره انبیاء .44.
19. سوره اعراف .199.
20. اصول کافى ج 1.16 کتاب العقل والجهل .
21. دراین زمینه به اصول کافى ج 1.16 بحارالانوار ج 75.325 و غررالحکم مراجعه شود.
22. بحارالانوار ج 68 چاپ بیروت .325.
23. بحارالانوار ج 68 چاپ بیروت .323.
24. همان مدرک .327.
25. میزان الحکمه ج 7.538 باب الفکر.
26. بحارالانوار ج 68.323.
27. کنزالعمال شماره 28752.
28. بحارالانوار ج 1.176.
29. همان مدرک ج 3.14.
30. همان مدرک ج 2.184.
31. همان مدرک .160.
32. شناخت در قرآن شهید مطهرى .45.
33. بحارالانوار ج 2.245.
34. اصول کافى ج 1.69.
35. بحارالانوار ج 2.277.