نوع مقاله : مقاله پژوهشی
ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى
یادآورى :
در شماره هاى پیشین گفته شد که تاریخنگارى دربارى داراى سه نوع ویژگى مى باشد:
اول : ویژگیهاى شکلى وادبى
دوم : ویژگیهاى روشى .
سوم : ویژگیهاى محتوائى .
از مجموع این نوع ویژگیها دو نوع اول و دوم را تاکنون مورد بررسى قرار داده ایم . واینک درادامه آن بحثها نوع سوم را نیز به بحث و بررسى مى نشینیم .
سوم : ویژگیهاى محتوائى
پیش از برشمارى تفصیلى ویژگیهاى محتوائى تاریخنگارى دربارى لازم است اشاره اى هم به کلیت محتواى تشیکل دهنده کتابهاى تاریخى متعلق به این جریان صورت بگیرد.
تاریخنگارى دربارى همانگونه که در شیوه نگارش ادبیات و قالب خود داراى ویژگیها و تمایزات جداگانه مى باشد در بعد محتوائى نیز چنین است . محتواى این نوع کتابهاى تاریخى همچون صورت و قالب آن بازتابى از فرهنگ دربارى مى باشد.
دانشمندان و مورخان دربارى با بکار گرفتن همه توان دانش و هنر خود کوشیده اند تا بنا به میل درباریان فرهنگ ایده آل آنان را در قالب نثر تاریخى ریخته و مطالب و محتواى تاریخى وارونه مثله شده و آمیخته به جعلو تحریف و تزویر را پدید بیاورند که بتواند موجب استحمار و تحمیق عامه مردم و عامل تثبیت حکومت ستمگران و آرامش خاطر آنان گردد.انس والفت این دانشمندان با دربارهاى ستمگر پوشاندن حقایق توسط آنان گردد.انس والفت این دانشمندان با دربارهاى ستمگر و پوشاندن حقایق توسط آنان بزرگترین آفت دانش و موثرترین داروى روانى براى اغغال و تحمیق مردم در برابر حکام ستمگر به شمار مى آید.این مساله شامل حال همه دانشمندان از جمله مورخین مى باشد. لذا امام زین العابدین[ ع] در نامه معروف خود به دانشمند دربارى مشهور زمانش به نام[ محمدبن مسلم زهرى] این مساله را مورداشاره قرار داده و چنین فرموده است :
[ آگاه باش کمترین چیزى که از حقایق پوشاندى سبک ترین گناهى که بر دوش کشیدى این است که با نزدیک ساختن خود به ستمگران ترس آنان رااز بین برده و راه ظلم و گمراهى را براى آنان هموار کردى و ...
... آنان وجود ترا به عنوان پلى براى مقاصد ستمگرانه خود و نردبانى بسوى گمراهى شان قرار دادند واز تو دعوتگرى به سوى گمراهى و ظلم و رهروى در مسیر خویش ساخته و بواسطه تو بر ضد دانشمندان دیگر - که بدانان نپیوسته اند- شک برانگیخته و دلهاى جاهلان و بى خبران را بسوى خود مى کشند]. 1
رسولخدا[ص] نیزاز دانشمندان دربارى به عنوان[ راهزن] نام برده و چنین فرموده است :
[ هر گاه دیدى که یک دانشمند با پادشاهى مراوده و آمیزش بسیار دارد بدان که او راهزن است]. 2
این سخنان رسولخدا[ ص] و فرزندش امام زین العابدین[ ع] عمومیت دارد و همه دانشمندانى را که دانش هنر و قلم خود را دراختیار پادشاهان و حاکمان جور قرار مى دهند در بر مى گیرد. بنابراین مورخان دربارى نیز از جمله مصادیق طیف
گسترده این علماء دربارى هستند که با وقف قلم و هنر خود به دربارها و پدید آوردن متون تاریخى پراز دروغ تزویر و چاپلوسى بزرگترین خیانت فکرى و فرهنگى را به جامعه بشرى انجام داده و مى دهند. آنان در کتابهاى خود مشتى مردمان مستبد شیطان زده بى هنر و خوشگذاران را محور تاریخ قرار داده و سازندگان اصلى تاریخ و معماران هنرمند و نستوه این بناى شکوهمند موسوم به [فرهنگ و تمدن بشرى] یعین[ توده هاى مردم] رااز متون تاریخى حذف کرده و نقش موثرشان را نادیده گرفته اند.
همانگونه که مضمون سخن[ پولوس رسول] حاکى است در طول تاریخ مورخان دربارى دوشادوش لاشخورها بر سر نعشهاى مردم گرد آمده و به جاى این که از خون بناحق ریخته آنان سرودهاى حماسه براى بر پائى عدالت و کسب رهائى بسازند از آن طومارى بافته وار جوزه اى پرداختند که ابزار کار شیاطین باشد تا شاید خود نیز بتواند سیم و زر بار شده براشتران را در تصرف بگیرند.
روى این اصل محتواى تاریخ مکتوب بشر که بیشترین اوراق آن محصول تحمیل دربارها و زائیده ذوق و سلیقه پادشاهان و زورگویان است مایه هاى کم ارج و پراکنده اى از حقیقت را با خود به همراه دارد. بویژه در کشوراستبداد زده استعمار زده و مظلومى همچون ایران معاصر که مدتى دراز همه جاى آن مورد تاخت و تاز شاهان شاهزادگان وامراء و خوانین بى هنر عیاش و فرمان برداراجنبى بوده واستعدادها خفقان گرفته و قلم ها شکسته بوده است میزان مطالب واقعى و حقایق تاریخى بسیار ناچیزتر خواهد بود. براى همى خاطراست که محتواى اکثر کتابهاى تاریخى که درایران معاصر نگارش یافته و یا ترجمه شده است داراى حداقل عوامل جلب کننده اعتماد مى باشند.
چنانکه دراین نوع کتابها مطالب تاریخى لازم محورى و گره گشا نیز نادراست بدلایل این که اکثرادیبان و رجال اهل تاریخ که مایه و توان طرح و برررسى مسائل اساسى تاریخ معاصر را داشتند بنابر انگیزه هاى عافیت طلبانه و یا دلایل امنیتى خود را به بى خبر زده و براى دهمین و یا شاید صدمین بار مشغول مثلا فردوسى شناسى حافظ شناسى وامثال اینها شدند. برخى دیگر نیز تا خواستند قلم به دست گرفته و تلخ و شیرین روزگار را ثبت و ضبط نمایند در کام تلخ افعى استبداد فرو بلعیده شدند. گروه سوم نیز رسما روى به[ راهزنى] آورده و به عنوان
عمله واکره دربار مشغول سیاه کردن اوراق و ستایشنامه نویسى سلاطین به نام[ تاریخنگارى] شدند. اینک مجموع آثار و نوشته هاى این دسته اخیراست که به عنوان کتب متعلق به جریان تاریخنگارى دربارى مورد گفتگو مى باشد. کتابهاى رجال راهزنى که باامکانات عمومى یک ملت فقیر و مظلوم هنر و دانش اندوخته و آن را در راه تحریف حقایق واغفال فرهنگى همان ملت به کار گرفتند.
با یک سیر فشرده در تالیفات تاریخى دربارى ایران از آغاز روى کار آمدن سلسله قاجارها تا سقوط پهلوى ها به یک دسته ویژگیهاى مهمى در محتوا و جهت گیرى هاى این نوع کتابها دست مى یابیم که مجموع آنها را مى توان[ ویژگیهاى محتوائى کتب تاریخى دربارى معاصر] نام گذارى کرد. اهم این ویژگیها بقرار ذیل مى باشد:
1. جعل و تحریف
بهتراست که نخست معناى لغوى این دو واژه را بیان کرده و آنگاه به اصل قضیه بپردازیم . لغت نویسان زبان فارسى درباره این دو واژه چنین گفته اند:
[ جعل واژه اى است عربى به معناى : ساختن گردانیدن قرار دادن وضع کردن خلق کردن آفریدن 4 . تحریف - واژه عربى - به معناى : تغییر و تبدیل دادن و گردانیدن کلام کسى از وضع و طرز و حالت اصلى خود بعضى حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معین آن]. 5
در زمینه هاى تاریخى جعل و تحریف عبارت ازاین است که یک حادثه فضیه و یا شخصیتى که واقعا در تاریخ وجود نداشته انسان با پندار خود چنین چیزهائى را بیافریند و جعل کند و بااین که در نقل حوادث و قضایاى تاریخى بدلخواه خود تصرف کرده و در آن کم و زیاداعمال نماید و بدینوسیله آن را[ تحریف] کند. دراینجا جعل و تحریف به این معنى مورد نظر ماست آن را یکى از ویژگیهاى شیوه تاریخنگارى دربارى مى دانیم . 6
ظاهرا مهمترین جریان پدید آورنده بیمارى و بدعت و تحریف در تاریخ بشر[ یهود] بوده اند و به تدریج این شیوه ناپسند و پر آفت از حوزه اندیشه و زندگى محدود آنان تجاوز کرده و به دیگر محافل نژادها و جوامع بشرى سرایت کرده است .
یهودیان ابتدا شیوه تحریفگرى را در مورد حقایق وحى و کتابهاى آسمانى
در پیش گرفته بودند و در نتیجه این کار و شیوه ناپسند و زشت آنان است که اکنون تورات وانجیل موجود دچار آفت تحریف شده اند.
اما یهود علیرغم میل شیطانى خود در مورد قرآن مجید نتوانستند به چنین کار زشتى موفق بشوند چون در محیط جزیره العرب و سرزمین زادگاه اسلام دراقلیت مطلق بودند و آن مقدار قلیلى هم که در جاهائى مانند قلعه خیبر یثرب و اطراف آن پراکنده بودند دراثر خیانتها و پیمان شکنى هاى آشکار در رابطه با مسلمانان در همان اوایل کار سرکوب شده و یااز منطقه اخراج گردیدند.
قرآن مجید در چهار مورد راجع به مساله تحریف حقایق و قباحت و زشتى آن سخن گفته است . همه این چهار مورد نیز درباره یهود واین ه آنان این شیوه را به کار مى برند مى باشد واین خود مویداین دیدگاه است که احتمالا نخستین تحریف در حقایق مکتوب توسط آنان صورت گرفته است . در یک مورد چنین مى فرماید:
[برخى از یهودیان مطالب و سخنان را تحریف کرده واز جایگاه اصلى آن دگرگون مى سازند. و ... خداوند آنان را به سبب کفرشان لعن و نفرین کرده است . واز میان آنها جزاندک کسى به حق نمى گرود]. 7
در جاى دیگرى از قرآن درباره تحریفگر بودن یهود چنین آمده است :
[ خداونداز بنى اسرائیل پیمان گرفت واز میان خود آنان دوازده سردار برایشان برانگیخت و ... اما به سبب پیمان شکنى که از آنها واقع شد لعن و نفرین شان کردیم و دلهاى شان را سنگین ساختیم آنان سخنان و مطالب را تحریف کرده واز جایگاه اصلى آن دگرگون مى سازند و بخشى از یادآورى ها را فراموش کرده اند. و]... 8
خصیصه زشت تحریفگرى به مرور زمان از یهودیان به دیگر جوامع و محافل بویژه دربارها نیز سرایت کرد و دراین اواخر محافل فرهنگى پژوهشى و دانشگاهى دو جبهه غرب و شرق عالم نیز تحت تاثیر عمیق این خصلت ناپسند بویژه در تحقیقات مربوط به جهان اسلام و دیگر ملل ضعیف دنیا قرار گرفتند. محافل استکبارى مسیحى بسبب نفوذ سرطانى عناصر صهیونیست در بین آنان به این بیمارى دچار گردیدند. جبهه شرق یعنى مارکسیستها نیز آن را بطور مستقیم از[ کارل مارکس] به ارث برده و در عالم سیاست و فرهنگ و بویژه در مقام
تاریخنگارى به کار بردند.این مطلب را ما در جاى مناسب آن بگونه مفصل بررسى خواهیم کرد.
در هر حال دربارها نیز شیوه تحریفگرى در تاریخنویسى را جهت کتمان حقایق واغفال مردم تحت حکومت خود برگزیدند. شیوه جعل و تحریف در تاریخ معاصر کشور ما یعنى از آغاز پیدایش قاجار به ببعد به اشکال گوناگون رواج داشته است .انواع این جعل و تحریفها را خوانندگان بصیر و موشکاف با سیر و مطالعه دراین نوع کتابها مى توانند به دست بیاورند. بگونه اى که پادشاهان بنا به مصالح دربارى و سلطنتى گاهى حاضر بودند در نژاد و نسب نامه خود نیز جعل و تحریف روا داشته و یک بیگانه را پدر خانواده خود معرفى کنند !
سلسله قاجاریه دراوایل دست یابى خود به سلطنت دچار چنین جعل و تحریف شگفت انگیز و خنده آورى گردیدند. آنان که دراثر شرایط ویژه سیاسى و نظامى حاکم بر زمان خود به سلطنت ایران دست یافته بودند خود رااز لحاظ تاریخى و فرهنگى بى بته و تبار حس مى کردند. چرا که متعلق به یک قبیله چوپان و غیرمتمدن بودند که درسواحل رود گرگان و نیز دشت تبچاق به به ییلاق و قشلاق و دامدارى سنتى مشغول بودند.از اینرو به فکرافتادند که از طریق مورخین آن زمان به یک جعل شگفت آور تاریخى دست زده و منکر نسب واقعى خود شوند. آنها به مورخ دربارى خود تلقین کردند که با لطایف الحیل نسب[ محمدحسن خان قاجار] سر سلسله این خاندان راازانتساب به پدر واقعى او[ فتحعلى خان قاجار] سلب کرده و به آخرین پادشاه سلسله صفویه یعنى[ شاه سلطان حسین صفوى] نسبت دهند! ولى براى این که قبیله قاجار نیز عصبانى نشوند مادراو رااز قاجاریه معرفى کنند. برخى از مورخان دربارى آن زمان نیز [ اوامر ملوکانه] را گردن نهاده و به مناسبتهاى گوناگون واژه عجیب و غریب[ محمدحسن خان صفوى قاجار] را به کار بردند و گاهى نیز واژه موسوى را بدان افزوده و[ محمدحسن خان صفوى موسوى قاجار] مى نوشتند!
از جمله این مورخین دربارى [ محمدهاشم آصف] در کتاب[ رستم التواریخ] مى باشد.او در هر جا که ازامراء و سلاطین اولیه قاجاراسم مى برد پسوند مرکب[ صفوى قاجار] را هرگز فراموش نمى کند. دراین رابطه لازم است به این قطعه از سخنان او توجه شود:
[آغاز داستان سلطنت و شهریارى و جهانبانى و کامکارى سلطان ظفر توامان خاقان مملک ستان خسرو عدالت گستر داراى رعیت پور صاحب صفات حسنه اخلاق مستحسنه السطان بن السطان خاقان بن خاقان قاآن خلدآشیان[ محمدحسن خان ولد صرف شهنشاه جنت مکان] [شاه سلطان حسین] موسوى صفوى بهادرخان که مادرش دختر[ حسین قلى خان قاجار] و خواهرزاده بکنج خان ترکمان بوده و در حباله شاه سلطان حسین بوده و مرحوم[ فتحعلى خان] در محاربه افغان خدمت عظیمى به شاه خلدآشیان مذکور نموده و آن والاجاه زن آبستن خود را به جایزه به خدمت آن علیجاه به طریقه شرع انور! بخشید صریحا یقیا و دراین قول شکى نى]... 9
نویسنده رستم التواریخ که از مولفین اوایل دوره قاجار مى باشد در صفحات مختلف کتاب خود این عقیده را تکرار و به خوانندگان خود تلقین مى کند. جعل و تحریف شاخ و دم دارى که با هیچ قسم حضرت عباسى نمى توان آن را پنهان داشت لکن به مرور زمان که پایه هاى حکومت قاجارى ها استوار و سلطنت شان تثبیت گردید با توجه به این که جعل و تحریف نیز چندان نگرفته بود مورخان دربارى دوره هاى بعد آن را مسکوت گذاشته و به اصطلاح زیرش زدند.
از جمله اینان مورخ رسمى دربار ناصرالدین شاه قاجار [ سپهر] نویسنده کتاب[ ناسخ التواریخ] مى باشد.او برخلاف [آصف] نه تنها هیچگونه اشاره اى به مساله انتساب نژادى محمدحسن خان به[ شاه سلطان حسین صفوى] نکرده بلکه با صراحت نسبت شاهان قاجار را به[ فتحعلى خان قاجار] رسانیده و درباره او نیز گفته است این شخص [شریک دولت و کفیل سلطنت شاه طهماسب بن شاه سلطان حسین صفوى] بود. او به هنگام معرفى نسبنامه[ محمدشاه قاجار] چنین مى نویسد:
[شاهنشاه جوان بخت محمدشاه قاجار پسر ولیعهد دولت و سلطان قوى آیت نایب السلطنته عباس میرزااست واو پسر شاهنشاه ایران فتحعلى شاه واو پسر شاهزاده جهانگشا حسنقلى خان ملقب به جهانسوزشاه واو پسر شهریار تاجدار محمدحسن شاه محمدحسن خان واو پسر فتحعلى خان قاجاراست که شریک دولت و کفیل سلطنت شاه طهماسب بن شاه سلطان حسین صفوى بود. شاه شهید محمدشاه آقا محمدخان که در عرض این سلاطین افتاده است عم فتحعلى شاه و پسر
محمدشاه یعنى محمدحسن خان قاجار است]... 10
اکنون خوانندگان مى توانند داورى کنند مورخانى که به دستور دربار مسلم ترین حقایق تاریخى را زیر پا گذاشته و بنا بمصالح روز یک مطلب را هر روز یک طور دیگر مى نوشتند آن هم در جائى که به شرافت خانوادگى خود سلاطین بستگى داشت . در حوادث مربوط به مردم نهضتها و امثال این قضایا تا چه حد مى تواننداز آفت جعل و تحریف به دور مانده و قابل اعتماد باشند. کار تحریفگرى مورخان دربارى گاهى آنچنان افتضاح آفریده که مورخان دربارى دیگر ناگزیرازانتقاد آنها بوده اند. چنانکه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ از نویسنده ناسخ التواریخ انتقاد کرده و گفته است :او در جریان نگاشتن مطالب مربوط به[ اسدالله خان نورى] به خاطر جلب نظر صدراعظم وقت [آقاخان نورى] اعمال تحریف کرده است .اعمال جعل و تحریف در تاریخ معاصرایران اختصاص به مورخان قاجار نداشته است 11 . در عصر حاکمیت خاندان دست نشانده پهلوى میزان آن حتى بسیار بالاتر و وقیحانه تر از آن دوره بوده است . قلم بدستا دوره پهلوى بسیارى از قتل و ترورهاى مستقیمى را که به دستور شخصى رضاخان و یا پسرش و یا ساواک صورت گرفته بود در مقام گزارش و تاریخنویسى تحریف کرده وبه کسان دیگر نسبت . مى دانند و یا مثلا عامل آن را سکته و خودکشى وامثال اینها معرفى مى کردند. چنانکه قتل بسیارى از مردان مجاهد و فداکار این ملت را[ درگذشت] و مرگ طبیعى معرفى کرده اند. شرح حال برخى دیگر از آزادگان مسلمان رااصولااز منابع اصلى تاریخ معاصر حذف کرده و وقوع حوادث وانقلابها و قیامهاى خونبارى همچون قیام 15 خرداد سال 1342 ه.ش را در مقام نگارش حوادث ایران معاصر کان لم یکن فرض کرده و حتى بدان یک اشاره نیز انجام نداده اند.
بطور کلى باید گفت : قلم زنان و مورخان وابسته به دربار پهلوى در جعل و تحریف حقایق تاریخى روى همه مورخان دربارى پیشین را سفید کرده اند.اگربخواهیم بگونه تفصیلى به این مساله پرداخته و حق مطلب را کاملاادا کنیم خود کتاب جداگانه اى خواهد بود. لکن با رعایت مقتضاى حال فقط به ذکر برخى از نمونه هااکتفا کرده و خوانندگان محقق و موشکاف را به پیگیرى مطالعاتى این موضوع دعوت مى کنیم .
موضوع تغییر سلطنت وانتقال آن از خاندان و قاجار و شخص احمدشاه به رضاخان
سردارسپه که در دوره پنجم مجلس شوراى ملى و بطور غیرقانونى صورت گرفت از حوادث تاریخى مهمى است که مسائل مربوط به جزئیات مقدمات و پى آمدهاى آن شایسته دقت و توجه فراوان است 12 . در این راه خونهاى زیادى از مردان معترض ریخته شد و ترورهاى هولناک و غارت اموال زیادى توسط رضاخان سردارسپه که در آن موقع رئیس الوزراء و وزیر جنگ بود صورت گرفت که از جمله آنها ترور واعظ قزوینى مدیر روزنامه رعد به جاى ملک الشعراء بهار ترور میرزاده عشقى شاعر آزاده و نماینده مجلس و عضواقلیت - یعنى گروه شهید سیدحسن مدرس - و قتل غیرقانونى اقبال السلطنه ماکوئى و غارت اموال و خزانه گران بهاى او در غرب کشور و قتل مظلومانه فقیه مجاهد و نستوه آیت الله سیدحسن مدرس در کاشمر توسط عوامل - رضاخان پهلوى و ده ها و بلکه صدها مورد دیگراز جمله حوادثى هستند که مورخان دربار پهلوى همه آنها را وارونه و تحریف کرده اند. در آبان ماه سال 1304 وقتى که بنا به میل انگلیس و دسیسه چینى سفارت انگلیس درایران اکثریت نمایندگان مجلس شوراى ملى با تحریک و تهدید و تطمیع چند تن که[ بهار] آنها را خوب معرفى کرده تصمیم گرفتند که بطور غیرقانونى سلطنت رااز قاجاریه واحمدشاه خلع و به رضاخان سردارسپه - پهلوى - بدهند. 13 اقلیت که در راس آن[ شهید مدرس] قرار داشت و برخى ازاعضاء آن را نیز افرادى همچون ملک الشعراء بهار زعیم دکتر مصدق وامثال آنان تشکیل مى دادند تصمیم گرفتند بطور قانونى بااین توطئه مخالفت کرده واز عملى شدنش جلوگیرى کنند. دارو دسته رضاخان سردارسپه در یک جلسه مهم تصمیم گرفتند که هر کس ازاعضاء اقلیت در شب هشتم آبان ماه آن سال (1304) در موضوع تغییر سلطنت بعنوان مخالف سخنرانى کرداو را بکشند.اتفاقا این سخنرانى را ملک الشعراء بهارانجام داد و تروریستهاى وابسته به رضاخان که در حیاط مجلس شوراى ملى - ساختمان بهارستان فعلى - پشت درختها براى انجام این ماموریت پنهان شده بودند شخصى را به نام[ حاج واعظ قزوینى] که مدیر روزنامه توقیف شده رعد و در شکل و قیافه و لباس بسیار شبیه بهار بود به گلوله بسته و سپس سرش را بریده و به قلبش نیز چند چاقو زدند.این خلاصه داستان و واقعیت قضیه بود که نقل گردید 14 . ملک الشعراء بهار که خوداز موثقین و منابع دست اول در روایت این قضیه تاریخى مى باشد در کتاب تاریخ مختصراحزاب سیاسى ایران پس از نقل صحیح داستان به تحریف شدن آن
در کتابهاى تاریخى دربارى اشاره کرده و چنین نوشته است :
عجبتر آن که در تاریخ منسوب به عبدالله طهماسبى که مطالب موهوم و نابوده آن را با قلم عامیانه ولى پر زرق و برق یکى از وکلاى عدلیه گرد آورده اند و شارلاتانیهاى مفتضحانه بکار برده اند در صفحه 180 سطر هفتم به بعد در مورداین جلسه و شب خونین این شب رسوا و مخوف فقط چنین مى نویسد:
روز پنجشنبه هفتم آبان یکى ساعت و نیم به غروب مانده تصمیم مخصوصى براى دو مقصد در مجلس شوراى ملى گرفته شد:اول جلوگیرى از بسط دامنه انقلاب (!) وایجادامنیت دوم توجه به مستدعیات ملت (!) و غور رسى در حقیقت منویات ملى (!) و جلسه رسمى براى شب هشتم از طرف رئیس مجلس (مرادش نایب رئییس است زیرا مجلس رئیس نداشته است !)اعلان گردید.
آن وقت پنج صفحه در موضوع اتهامات و کلا و مساله مربوط به نظامنامه دراستعفاى رئیس از مجلسى و نمایندگان بدگویى کرده واز زبان ملت مثل سایر شیادان آن روز سخنانى عامیانه آورده . آنگاه در صفحه 185 سطر 8 چنین گوید:
با یک چنین سوابقى در لیله مزبوره مى رفت که جلسه رسمى تشکیل و دو دقیقه به مستدعیات ملت (!) عطف توجهى آید که ناگاه در بیرون محوطه مجلس دو تیر خطایى (!) در رفت و صدایى شبیه به تیر (!) شنیده شد. بعضى معتقد براین بودند که از طرف دربار(!)این حرکت عمدا سرزده که و کلا را ترهیب و جلسه را بهم زنند تا تصمیمى اتخاذ نگردد. بالاخره معلوم شد ه این امر واقعیت داشته (!) واز طرف درباریان یعنى درباراحمدشاه این عمل ارتکاب مطابق نقشه مخصوصى اجرا شده بود. هر چه بود صداى نابهنگام اثر خود را بخشید و جلسه از رسمیت افتاد و همهه غریبى بر پا شد و وکلا روى هم ریختند واز در و دیوار فرار کردند و باالجمله به مستدعیات ملت (!) جوابى ندادند و به حقیقت مسائل بى نبردند!این پیشامد غیر مترقبه و ضعف نفس وکلاى مجلس ملت را فوق العاده عصبانى نمود مردم به مدرسه نظام هجوم (!) کردند و در بین خوداین طور تصمیم گرفتند که فردا بطور حتم مقدرات خود را تصفیه و قضیه را یکسرده نمایند و یا وکلا را به محاسبه دعوت کنند.
در چند سطر بعد عبارتى آشناتر و نزدیکتر به حقیقت مى گوید. زیرا دیدیم که در عبارات بالا گفته بود (دو تیر خطایى ... و صدایى شبیه به تیر!)امااینجا نتوانسته
است خود رااز حقیقتى که شخص مولف و رفقاى همدست او دخیل در آن بوده اند پاک عرب نگاهدارد یا فراموش کرده است که چه نوشته اینست که مى گوید:
تمام مردم در آن دل شب ناراحت بودند و خوابیدگان (!) خواب هولناک مى دیدند ولى وکلا... دلى نداشته چه آن که اول شب از صداى تیر نابهنگام بند دلها گسیخته بود (!) مطالبى است فعلا نمى توانیم دراین قسمت وارد بشویم واز موضوع تاریخ خارج است .
(صفحه 182 تاریخ طهماسبى )
ما مى دانیم که توطئه شب هشتم آبان کجا و بدست کى و بااطلاع کامل شهربانى و وزارت جنگ و غیره ... راه افتاده بود و قصدشان هم این بود که با قتل نویسنده این تاریخ[ بند دلهاى وکلا گسیخته شود]! تا هر بار سنگینى را که بر دوش ننگین آنان بگذارند تحمل نمایند و با ترور کسانى که حافظامنیت کشور هستند و با مردم کشى مجلس را به اطاعت خود وادارند و فجایع بیست ساله را
راه بیندازند!اما در عین حال پررویى و وقاحت و بیشرمى را تا آنجا رساندند که در تواریخ خوداین حرکت شوم آور را به گردن دربارانداختند و راپورت پلیس را نیز مویداین تصور عمدى یااین دروغ بیشرفانه قرار دادند و بیگناهى را کشته بیگناه دیگرى را به نام[ ناشناس]! دستگیر کردند و توسظ آقاى درگاهى معلوم داشتند که این امر واقعیت داشته واز طرف درباریان این عمل ارتکاب و مطابق نقشه مخصوص اجرا شده است !!
اى خواننده جوان که این سطور را مى خوانى ! مبدا تعجب کنى زیرا این نامردان بى شرافتان تاریخ و قضاوت افکار و همه چیز را دروغ و دروغ مى پنداشتند!این بى وطنها و بى ایمانها حتى به آقاى خود سردارسپه تا روزى که به حقایق اطرافیان خود پى برد و بدبختانه همه مردم ایران رااز آنها قیاس گرفت نیز دروغ مى گفتند و با شارلاتانى و کذب و افترا روح و نیت و فکراو را تباه و فساد مى ساختند. 15
چنانکه ملاحظه مى فرمائید مرحوم بهار نشان داده است که قلم فروختگان چه مهارتى در جعل و تحریف حقایق تاریخى دارند.
شهید[ میرزاده عشقى] یکى از نادر رجال صادقى است که دراواخر عمر خود متوجه حقانیت راه سیدحسن مدرس گردیده و به ماهیت وابسته و انگلیسى رضاخان سردارسپه پى برد. روى این اصل با زبان و قلم خود در جبهه جنگ حق و باطل
شرکت کرده و در رسواسازى چهره رضاخان کوشید اشعاراو در رابطه باافشاگرى ماهیت ضد آزادى و ضداسلام جمهوریت مورد تبلیغ رضاخانى بسیار مشهوراست . در نهایت رضاخان دستور داداو را ترور کنند. تروریستهاى دولتى ماموریت خود راانجام دادند لکن تیرهاى اصابت کرده در لحظات نخستین عشقى رااز پاى در نیاورد اما پزشکان مزدور در بیمارستان با تزریق آمپول مرگ کار آن مرد تیرخورده و مجروح را ساخته و به شهادتش رساندند.این مطلب مسلمى است که مورخان منصف و غیر دربارى آن را گواهى داده اند. 16
لکن یکى از مورخان مبتذل دربار پهلوى به نام[ على دشتى] در تملق نامه و دروغنامه اى که نام آن را[ پنجاه و پنج] گذاشته این واقعیت را تحریف کرده و بگونه دیگر نقل کرده است . دشتى به دلیل وضوح بیش از حد قضیه نتوانسته است ترور شدن عشقى توسط دستگاه رئیس الوزراء - سردار سپه - را کاملا منکر شود لذااز شخص رضاخان سردار سپه سلب مسوولیت کرده و آن را به[ یکى ازافسران صاحب نفوذ] در دستگاه رضاخان نسبت داده که گویا بدون اجازه او و خودسرانه مرتکب این کار شنیع شده بوده است ! عین عبارت او چنین است :
[...در مقابل سردار سپه و مومنان وى اردوگاه مخالفى بود. یکى از رنود و سردسته این اردوگاه عشقى را جلب کرد و عشقى به آنها پیوست و پس از آن در روزنامه خود به پرخاشهاى خارج از حد نزاکت وادب پرداخت و چندان پیش رفت تا منجر به واقعه شومى شد که درافکار عمومى تاثیر ناخوشایندى به جاى گذاشت و غالبا خیال مى کردند بر حسب دستور نخست وزیر رضاخان او را[ ترور] کرده اند در صورتى که بر حسب قرائن وامارات مثبت بر صاحب نظران روشن شد که یکى ازافسران صاحب نفوذ و مقام براى خوشایند و خوش خدمتى مرتکب چنین اقدام زشت و ناروائى شده است]. 17
امااین مورخ دربارى فراموش کرده است که این توجیه بسیار نچسب و خنده وراست چرا که خواننده بلافاصله خواهد پرسیداگر قضیه چنین بوده چرا رئیس الوزراء که قدرتمندترین فرد آن روزایران بود آن[ افسر بانفوذ] و متمرد و خود سر و دیگر قاتلان عشقى را محاکمه و مجازات نکرد؟! واقعیت این است که عشقى از شعر [شمشیر] ساخته بود و با آن طرفداران رضاخان و سفارت انگلیس را رسوا و ذبح سیاسى مى کرد.او در اشعارش یکایک جیره خواران سفارت انگلیس و
رضاخان را نام مى برد و به ملت معرفى مى کرد لذا بدستور رضاخان و باند تبه کاراو ترور و شهید شد. نمونه اى ازاشعارافشاگرانه و جذاب سیاسى او را دراینجا مى آوریم که در هجواعضاء کابینه رضاخان و عوامل او سروده است .
دولت به ریش زرد[ ظهیر] آبرو گرفتکناس بیار که کابینه بو گرفت بعداز سه سال خواست[ تدین] کند نماز بافاضلاب حوض سفارت وضو گرفتنازم به[ رهنما] که[ تدین] کشید رنجدر پیشگاه اجنبى و مزداو گرفت[حلاج] پینه زن وطن خویش را فروختبا پول آن دو دست لحاف و پتو گرفتآرى شکم عزیزتراز مملکت بود [حلاج] را که ملک بداد ولبو گرفت دستت رسداگر تو بکن قطع بیدرنگ دستى که دوستانه دو دست عدو گرفت مى خواست حق خلق[ رضاخان] فرو بردرو شکر کن که لقمه ملت گلو گرفتنفرین به لیدر سوسیالیست باد کاو دنبال این سیاست بى آبرو گرفتعاقل[ طباطبائى] کورست کاو به مکر با هر طرف به ساخت و مزداز سه سو گرفتگه[ اعتدال] و گه[ رادیکال] گاه[ سوسیال] بدتراز آن زنى است که هفتاد شو گرفتگویند در خزانه نماندست یک تافلوس ما را هزار خنده ازین گفتگو گرفت این پولها چه مى کند آن دولت که باج از لوله هنگ مسجد ملا عمو گرفتمى خواست[ رهنما] بخورد حصه[ صبا] آن حقه باز معرکه با هاى و هو گرفت [گلشن] به مثل گفت که عباس دزد کیست ؟ برجست و زود آینه اش روبرو گرفت از بس که وام خواست[ تدین] ززید و عمرودیگر به وام خوردن بى ربط خو گرفتمستى حرام باد به میخانه کاندراو[عارف] غرابه کش شده[ دشتى] سیو گرفت 18
آرى این هنر و شجاعت او بود که سفارت انگلیس و رضاخان سردارسپه و باندشان را وادار کرد تا آن شاعر آزاده جوان و روشنگر را به رگبار گلوله به بندند.
نمونه دیگراز کتمان حقایق و تحریف تاریخ مطالب مربوط به زندگى و شهادت آیت الله سیدحسن مدرس[ ره] مى باشد که نه تنها در کتب دربارى رسمى دوران پهلوى کتمان و تحریف شده بلکه حتى در کتابهاى مرجعى که ظاهرا موضع غیر دربارى داشتند اما به هر حال در شرایط دشوار و جو خفقان رژیم سلطنتى پهلوى مجبور به نفس کشیدن بودند نیز این کتمان حقیقت صورت گرفته است . به عنوان مثال در لغتنامه دهخدا علیرغم ابتکار عمل وارزش وارج فرهنگى که این مجموعه قابل تقدیر دارد از این قبیل و کتمان ها نیز فراوان دیده مى شود. مثلا ضمن
شرح حال مختصر مدرس در لغتنامه چنین آمده است :
[سیدحسن بن سیداسماعیل بن میرعبدالباقى اصفهانى قمشه اى از سادات طباطبائى واز علماى امامیه واز رجال سیاست این قرن به سال 1287 هجرى قمرى در یکى از قراى اردستان متولد شد. و ...
چندین دوره نمایندگى به مجلس شوراى ملى راه یافت . در دوره پنجم رهبر نمایندگان اقلیت بود و یک بار مورد سوء قصد واقع شد ولى جان به سلامت برد. سرانجام پس از چند سال حبس و تبعید در سال 1356 در کاشمر در گذشت و در همانجا مدفون شد]. 19
چنانکه ملاحظه مى شود علیرغم سر و صداى زیادى که درباره قتل و شهادت مدرس و محاکمه قاتلان او در دادگسترى صورت گرفت به[ در گذشت] تعبیر شده است آیا براستى واقعیت در زندگى مدرس این است ؟ منابع واسناد موجود چیزى بالاترازاین را نشان مى دهند. چرا که[ قتل] او از لحاظ دادگسترى رژیم پهلوى نیز محرز بوده است .
علاوه براین شرح حال برخى دیگراز رجال بزرگ که زمانى سرستیز و مبارزه با رضاخان داشته اند و شخصیتهاى بسیار مشهورى هم هستند اصولا از آن حذف شده است . مانند زندگینامه مرحوم[ کنل محمد تقى خان پسیان] افسر مسلمان و آزادیخواه ژاندارمرى که در منطقه خراسان همزمان با نهضت جنگل در گیلان بر ضد سلطه بیگانگان و در راس آنهاانگلیس و نیز بر ضد دیکتاتورى و فساد حاکم بر حکومت تهران قیام کرده و بسیار تلاش کرد و در نهایت نیز نهضت او توسط رضاخان سرکوب شد. لکن از چنین شخصیت نامدار و مشهورى که زندگینامه اش براى همگان معلوم است در فرهنگ یاد شده هیچ خبرى نیست نه در ذیل حرف[ م] و نه در ذیل حروف [ک] و[ ت] و[ پ] . 20
وامثال اواز رجال مذهبى و ملى فراوانند که در تاریخ مکتوب معاصرایران [بایکوت] شده اند. 21
این مطالب بیشتر راجع به اشخاص و کیفیت برخورد با آنان در نوشته هاى دربارى بود که ملاحظه گردید.اما وقایع و حوادث تاریخى نیز در کتابهاى دربارى وضع بهترازاین ندارد. یک نمونه روشن آن کودتاى سال 1299 توسط[ رضاخان میر پنج] - که بعدها سردارسپه و سپس رضاشاه نامیده شد - و
سید ضیاءالدین طباطبائى درایران مى باشد که در نهایت به سقوط قاجاریه و بر سر کار آمدن پهلوى انجامید. اصل این کودتا چنانکه همه مى دانند توسط[ کلنل اسمالیس انگلیسى] که فرمانده نیروهاى انگلیسى درایران بود و نیز[ آیرون ساید] دیگر فرمانده نیروهاى بریتانیائى و[ نورمان] سفیرانگلیس در تهران سامان داده شده و بواسطه نیروهاى قزاق با فرماندهى رضاخان میر پنج عملى گردید. 22!
اما بااین همه مورخان دربارئى همچون ابراهیم صفائى و على دشتى با وقاحت مام آن را یک کودتاچى مستقل و ملى معرفى کرده و حول و حوش آن دروغهاى باورنکردنى بسیارى بافته اند. 23 دشتى با پرروئى و تملق تمام مى گوید:
[در سیر زندگانى اجتماعى و سیاسى خود مردى به وطن پرستى رضاشاه ندیده ام علاقه او به سرزمین پدرى از حد متعادل و معقول خارج شده و شیوه تعصب پیدا مى کرد]. 24
او در جاى دیگر بانگیزه مستقل و ملى نشان دادن رضاخان میرپنج و کودتاى او چنین مى گوید:
[ رجال سیاسى آن تاریخ نمى توانستنداز دایره محدود و محصور آنچه موجوداست پاى فراتر نهند واو پیوسته مى خواست ازاین دایره شوم که ایران زبون و سست کرده است بیرون جهد.
...فرق نابغه ها بااشخاص عادى دراین نکته مهم قرار دارد که نوابغ در هر رشته و در هر دایره به موجود قانع نیستند و پا رااز خط بیرون گذاشته هیچگاه موجود آنها را راضى نکرده و پیوسته تحول ایجاد کرده اند. قضیه الغاء دارسى یکى از نمونه هاى بارزاین جهش مداوم و تلاش خستگى ناپذیر رضاشاه است به طرف تحول و آزادى از قید و بند بیگانگان] 25 !!
این مورخ دربارى که به قول حضرت نبى اکرم( ص) [ راهزن] مردم است فریبکارانه درصدداین است که کودتاى شوم حوت 1299 را خارج از برنامه ریزى بیگانگانى مانندانگلیس و صرفا ناشى از وطن دوستى و نبوغ و نبوغ رضاخان میر پنج معرفى کند و برخى ازاقدامات منافقانه و ریاکارانه او مانندالغاى ظاهرى[ قرارداد دارسى] را بگونه وارونه نقل کرده و عوام فریبى مى کند. در حالى که او هیچ اشاره اى نمى کند به این که آیا قراردادرسى باانگلیسى ها اساسااز طرف رضاخان[ لغو] شد و یا تبدیل به یک قرارداداسارت بارتر و ننگین تر دیگرى گردید؟
البته این تغییراسم آن روز به نفع انگلیس بود چون بواسطه آن هم درافکار عمومى مردم ایران که اغلب بى سواد و بى خبراز حقایق بودند به نفع دولت انگلیس و رژیم کودتائى دست نشانده او درایران تبلیغ و ترویج مى شد و هم به جاى آن قرارداد نوین و به اصطلاح قانونى ترى تدوین مى گردید.
و نیز هیچ اشاره اى به این نکته ندارد که آیااین قزاق کودتاچى [سیدضیاءالدین طباطبائى] روزنامه نویس بى سابقه و بد نام و نشانى را که همه انگلیسى اش مى دانستند و خوداین مورخ دربارى نیز به کرات به انگلیسى بودن اواشاره و تصرحى کرده از کجا مى شناخت که بعنوان نخست وزیر دولت کودتا به احمدشاه معرفى کرد؟!از آنجا که بقول معروف [دروغ گو کم حافظه است] و سخنان او هرگز نمى تواند بدون تناقض و با انسجام از آب درآید همین مورخ دربارى تحریفگر در جاى دیگرى از کتاب خود راجع به کودتاى 1299 و سیدضیاءالدین طباطبائى بطور ناخودآگاه چیزى نوشته که انگلیسى بودن کودتا را کاملا روشن مى کند. عین کلام ازاین قراراست :
در سوم حوت 1229 کودتائى صورت گرفت . عامل کودتا افسرى بود به نام رضاخان با درجه میر پنج . پس ازانجام عمل کودتا سیدضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد نخست وزیر شد و رضاخان با لقب سردار سپه به فرماندهى بریگاد قزاق منصوب گردید.
وجود سیدضیاءالدین در راس کودتا همه را بدین کرد زیرااو را عامل انگلیس و حتى مزدور سیاست انگلیس مى دانستند. و...
بنابراین آزادیخواهان و حتى مردمان بى طرف نسبت به کودتا خوشبین نبودند مخصوصا که مجرى نظامى آن افسرى بود قزاق و مردم او را نمى شناختند واصولا قزاق خانه که براثر شکست ایران برایران تحمیل شده بود یک عامل بیگانه بشمار مى رفت .
این موج ناخشنودى حتى بعداز سقوط کابینه سیدضیاءالدین برقرار و باقى مانده بود. مخصوصا که مجرى آن رضاخان به عنوان وزیر جنگ و فرمانده بریگاد قزاق باقى مانده بود و کابینه هاى قانونى جرئت کنار گذاشتن وى را نداشتند یک نوع رعبى از وى در دلها بود و سیاست مستقل از کابینه وزیر جنگ که خود دولتى شده بود در دولت و دست به کارهائى مى زد که در عرف آن روز سیاست معمول و
متداول نبود این حالت اجتناب و بدگمانى را تقویت مى کرد26
علاوه براین مورد که اعتراف نوینسده به ماهیت انگلیسى کودتاى رضاخان است فصل چهارم کتاب او تحت عنوان[ منطق قرارداد] و بویژه چند سند مهمى که ازانگلیسى ها درباره اوضاع واحوال ایران در زمان کودتا و روان شناسى شخصى رضاخان میرپنج از جانب انگلیسى ها درج شده علیرغم فریبکارى پرده پوشى و توجیه نویسنده دلایل واسناد آشکار دیگرى برانگلیسى بودن کودتاى 1299 رضاخان سیدضیاءالدین طباطبائى مى باشد. دراینجاست که ما به ماهیت زشت تاریخنویسى درباریان پى برده و معناى سخن رسول خدا[ ص] را که دانشمندان دربارى را[ راهزنان] مى نامید بهتر مى فهمیم .
براىاین که در رابطه با تحریف تاریخ معاصر توسط دربارها! بیشتر آگاهى پیدا کنیم کاکنون نمونه دیگرى نیز ذکر مى کنیم .
قیام خونین و دوران ساز 15 خرداد سال 1342 ه.ش یکى از فصول بسیار برجسته تاریخ کشور ماست 15 خرداد روزى است که در آن روز مسلمانان کشاورز کارگر پیشه وراز زن و مرد و پیر و جوان باالهام ازاسلام اهلبیت طهارت[ ع] و به رهبرى امام خمینى و روحانیت متعهد شیعه با چوب و سنگ به جنگ توپ و تانک رفتند تا دیو بیگانه پرست استبداد را از تخت شاهى سرنگون سازند و خصوصیت عمده دیگر آن قیام خونبار فراگیر بودن آن در سراسرایران اسلامى است .این قیام که هزاران شهید مجروح و معلول به جاى گذاشت با قساوت مام توسط نیروهاى نظامى دستگاه سلطنت سلطنت آمریکائى حاکم برایران به خاک و خون کشیده و سرکوب گردید.اخبار تکان دهنده آن به گوش همه جهانیان رسید و سرعنوان گزارش روزنامه ها و مجلات ایران و دنیا گردید28 .
لکن بااین همه در تواریخ دربارى مربوط به این دوره از تاریخ کشور ما هیچ خبرى و یادى از آن دیده نمى شود گویااصولا واقعه 15 خرداد در تاریخ بوقوع نپیوسته است !این قیام بدلیل ماهیت اسلامى و انقلابى ویژه خود در تاریخ مکتوب کاملا سانسور شده است . رژیم مزدور و خائن پهلوى درایران و مورخین جیره خوار دربار و نظام او با تمام توان کوشیدند تا نام[ قیام 15 خرداد] رااز تاریخ حذف کنند لذا سعى داشتند این نام به هیچ وجه ولو در ضمن دشنام و بدگوئى به زبانها جارى نشود و در حافظه تاریخى ایران اسلامى نماند چرا که از آن بشدت
وحشت داشتند.ازاین رو در کتابهاى تاریخى این دوره اعم از کتب تاریخ رسمى مدارس و دانشگاه ها و کتب غیررسمى دربارى و مورخان غرب زده و شرق زده معاصر این حادثه شکوهمند مردمى به اوامر شاهانه و دیکته جباران از قلم افتاده است و بطور مشخص و با ذکر نام و نشان دقیق حتى از دشنام دادن به آن نیز پرهیز کرده اند.
به عنوان مثال در دو منظومه تاریخى بالنسبه مفصلى که در دوران حاکمیت خاندان جائر پهلوى در ذکر حوادث زمان سلطنت آنها درایران بگونه منظوم تحت عنوان[ شاهنامه آریامهرى] و[ شاهنامه هدا] تنظیم و نشر یافته اند به حرکتهاى برخى از مخالفین رژیم که در واقع هیچگاه بطور جدى آن را تهدید نمى کردند اشاره شد مانند حوادث مربوط به حرکتهاى احزاب دموکرات و کومله توده اى ها پیشه ورى و فرقه دمکرات آذربایجان جریان ترور شاه معدوم توسط ناصر فخرآرائى وامثال اینها لک کوچکترین اشاره اى در این کتابها به قیام خونبار و همگانى مردم در 15 خرداد سال 1342 و 29رهبرى امام خمینى و روحانیت متعهد شیعه و حوزه علمیه قم نشده است .
خوانندگان تااینجا این حقیقت را که[ جعل و تحریف حقایق] یکى از ویژگیهاى بارز تاریخنگارى دربارى است و تاریخ معاصر مکتوب ایران ازاین جهت بیشترین آفت و آلودگى را داراست آشنا شدند و باارائه نمونه هاى گوناگون معلوم گردید که این مطلب صرف ادعا نیست حقیقت تلخ فرهنگى زمان ماست .ازاین جهت نسل متعهد کنونى که نسل انقلاب محسوب مى شوند مکلف به بازخوانى و پالایش تاریخ کشور خودازاین قبیل آفات مهلک و منحرف کننده هستند.
ادامه دارد