نوع مقاله : مقاله پژوهشی
قسمت اول :
آنان که سرى در معقول و منقول دارند آیت الله سیدعزالدین زنجانى را خوب مى شناسند. فقیهى بلند مرتبه و فیلسوفى متبحر مدرس متون فلسفى و نقاد آراء فقهى واصولى !
عارفان و صاحبدلان نیز بر مقام والاى وى و والد بزرگوارش مرحوم آیت الله میرزا محمود زنجانى واقفند. جویندگان اسرار قرآنى و رموز فرقانى را جلسات تفسیر آیت الله زنجانى منبع فیض و شیفتگان معانى و دلدادگان حدیث دوست را حلقه درس مثنوى استاد محفل انس بود واست که گم شده خویش را در آن محافل و مجالس مى جستند و مى جویند. دلیران و مبارزان تاریخ مبارزات صدساله اخیرایران هم با جایگاه بلند خاندان امام جمعه زنجان آشنایند. هنوز خاطره مبارزات قاطع و سازش ناپذیرامام جمعه و فرزند دلیرش در یاد کهنسالان و عاقل مردان خطه زنجان زنده است .
درآنجاى قیام پانزده خرداد برهبرى امام امت حضور آیت الله زنجانى را مى تواند دید چه همراه بزرگانى چون آیت الله شهید مطهرى در سیه چال رژیم و چه باامضاها در پاى اعلامیه ها براى تشجیع مردم یاافشاى رژیم !
از آنجایى که آیت الله زنجانى فقیهى است آشنا به فلسفه اخلاق عرفان تفسیر و مسائل سیاسى واجتماعى براى حوزه ها سخنى رهگشا و پیامى درس آموز دارد. دست اندرکاران مجله باشناختى که ازاستاد دارند واز موقعیت وى در حوزه علمیه مشهد آگاهند این شماره و شماره آینده را به مصاحبه با آن بزرگواراختصاص دادند تا
از رهنمودهاى استاد بهره اى بایسته دستگیر خوانندگان شود.
استاد دراین گفتگواز مقوله هاى گوناگون و متنوع سخنانى سنجیده و پربار گفته است . راه افراط و طریق تفریط بکنار نهاده واعتدال را در همه آموزشها و پرورشها توصیه کرده است . دراکثر زمینه ها تصفیه و بازنگرى را سفارش مى کند. متون فلسفى را به بازنگارى نیازمند مى داند و دروس حوزوى را به تخصصى شدن مفتقر!
استاد طرحهاى نو همگام با مقتضیات زمان و نیازهاى عصر را در هر موردى ضرورى مى شمارد اما در هیچ یک از آنها هدف را بى تحقق اخلاقیات و آفرینش انسانى الهى برآورده نمى بیند.
آرزومنداست روزى مبانى عرفان و فلسفه از میان متون قرآنى و نصوص روایى - که معتقداست در آن بوفور وجود دارد - بیرون کشیده شود و جاى پاى فلسفه و عرفان در متن احادیث و آیات نشان داده شود تا آنان که سر جدالى با فلسفه و عرفان دارند دریابند که هر آنچه معرفت و شناخت است ریشه در دین دارد و سر نخ در آیین ! .
استاد کتب اخلاقى و تربیتى را هم بى نیاز به اصلاح و تزکیه نمى بیند و آفتهایى نظیر پاگرفتن[ جدایى دین و سیاست] راازانحرافاتى مى داند که در کتب اخلاقى و تربیتى مسلمانان پیدا شده است و رهایى از آن را در گرواصلاح منابع تربیتى مى داند.
مطالعه[ مصاحبه بااستاد] گوشه هایى ازاین بایدها را به خوانندگان خواهد نمود واصلاحات مورد نیاز را نشان خواهد داد.امید که همه از سخن استاد پند گیریم و درس آموزیم .
[حوزه]
حوزه : با تشکراز فرصتى که به شاگردانتان داده اید تا واسطه خیر شوند وازاحوال و آراء حضرت عالى براى طلاب و دیگر پژوهندگان راه و تجربه اى را نشان دهند.ابتداء مطابق معمول اولین سوال رااز شرح زندگى و دوران تحصیل شروع مى کنیم بااین انتظار که ما و خوانندگان راازانبوه تجربیات خاطرات واطلاعات این دوران محروم نسازید:
استاد: مطابق معمول طلاب زنجان تقریبا سطح را در آن شهر به اتمام رساندم (یعنى رسائل و قسمت عمده[ مکاسب] و مقدار کمى از کفایه ) و همچنین مقدارى از طهارت شیخ را هم در زنجان - نزد مرحوم آیت الله شیخ حسین دین محمدى و مقدارى ازاصول را نزد والد مرحوم تحصیل کردم .
در سن 22-21 سالگى به قم مشرف شدم و در آن زمان هنوز مرحوم آیت الله العظمى
بروجردى وارد قم نشده بودند و آیات سه گانه (مرحوم حجت صدر و خوانسارى ) حوزه قم رااداره مى کردند.
در ابتداى ورود به قم درس آیت الله مرحوم آقاى حجت رفتم وازابتداى بحث[ خیار مجلس] تا آخر[ خیارات] را در درس ایشان شرکت کردم . همچنین در درس خارج اصول ایشان ازاول تااواخراستصحاب شرکت کردم و نوشته این درس را البته نه بطور کامل - دارم . بیان ایشان بسیار جالب و روان بود. مقدارى هم در درس اصول آیت الله مرحوم صدر حاضر مى شدم .ایشان بعداز نماز مغرب و عشاء در مدرسه فیضیه خارج اصول تدریس مى کردند.از جمله حاظران بحث ایشان مرحوم آقاسیدحسن مدرس و آقاى عبدالحسین حائرى نواده دخترى شیخ بودند حضرت امام دام ظله العالى در آن وقت اسفار مى فرمودند که ازاول در آن شرکت کردیم .ایشان در صحن بزرگ تدریس مى کردند. درس فلسفه در آن زمان رائج نبود. در آن درس آقاى حاج آقا مهدى حائرى فرزند آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى شیخ عبدالجواداصفهانى آقا شیخ محمد فکوریزدى و ... شرکت مى کردند. تعداد شرکت کنندگان به ده نفر مى رسید. من آن درس را با آقاى حاج آقا مهدى حائرى مباحثه مى کردم . یک مقدارى از معقول[ اسفار] را هم خدمت آیت اله حاج شیخ مهدى مازندرانى طاب ثراه که معقول مى فرمودند تلمذ کردیم .ایشان مجتهدى بسیار بزرگوار واز شاگردان مرحوم شریعت اصفهانى و آقا سیدمحمدکاظم یزدى بودند. به معقول تسلط داشتند و خیلى خوب درس مى فرمودند. یادم است در آن هنگامى که شایع بود[ فلسفه چه نفعى دارد؟] روزى در تدریس جلد دوم[ اسفار] آنجا که مرحوم صدرالمتالهین خطبه[ نهج البلاغه] را در بحث توحید صفات عنوان کرده اند ایشان کتاب را بست و درد دلش باز شد و فرمودند:[ نمى دانم اینهائى که با فلسفه مخالفند آیااین مطالب را به غیر فلسفه مى تواند فهمید؟]
بعداز شهریور 1320 سیدناالاستاد علامه طباطبائى رضوان الله علیه به قم مهاجرت کردند. بنده ازایشان سابقه اى نداشتم . در آن موقع مرحوم والد در قم بودند. مرحوم والداز شاگردان بسیار خصوصى مرحوم حاج شیخ محمدحسین کمپانى و مورد توجه و علاقه ایشان بودند و با علامه طباطبائى خیلى صمیمى .ایشان به من فرمودند :[حتما باید یک دوره [ اسفار] پیش استاد علامه طباطبائى بخوانید و تکرار بشود].
من خدمت علامه رفتم و در مدرسه حجتیه ابتداء براى سه چهار نفر درس را شروع
کردند و حضرت امام دام ظلله العالى چون دیدند که درس فلصفه و معقول من به الکفایه هست لذا درس فلسفه را تعطیل و درس فقه واصول شروع کردند.
یکى دیگراز اساتیدمان مرحوم آیت الله حاج سیداحمد خوانسارى بودند.ایشان از جمله افرادى بودند که با مرحوم والد بسیار مرتبط بودند. مرحوم والد مى فرمودند : وقتى که به نجف رفتم و در درس آقا ضیاء عراقى شرکت کردم کسى را نمى شناختم ازایشان درخواست کردم که یک نفراز حاضرین را که علما و عملا خودشان مى پسندند به من معرفى کنند که با ایشان مباحثه کنیم . یک روز مرحوم آقا ضیاء به منزل آمدند و همراه ایشان سیدجوانى با سیماى نورانى (سیداحمد خوانسارى ) بود آقا ضیاء فرمودند:[ این آقا همان فردى است که شما مى خواستید علما و عملا جامع است]. مرحوم والد مى فرمودند:[در چند سالى که باایشان هم مباحثه بودم در طول این مدت مکروهى ازایشان ندیدم].
یک روز که مرحوم والد به قم آمده بودند مرحوم آقاى حاج سیداحمد خوانسارى طاب ثراه به دیدن ایشان تشریف آوردند. بعداز رفتن ایشان مرحوم والد فرمودند[ آیاازایشان هم درس مى گیرد؟] عرض کردم : [ ایشان منزوى هستند و درس و بحثى ندارند که من شرکت کنم]. مرحوم والد فرمودند:[ حتما بایدازایشان درس بگیرید. من از موقعیت علمى ایشان خبر دارم]. در بازدید که خدمت ایشان رفتیم مرحوم والد راجع به درس به ایشان پیشنهاد کردند. مرحوم خوانسارى بسیار متواضع بود. خواص ایشان را کمتراز مرحوم حجت نمى دانستند اماایشان با تواضع فرمودند: که : براى ایشان ( اشاره به اینجانب )احتیاجى نیست .ایشان که درس آقاى حجت مى روند. مرحوم والد فرمودند :[من بهتر مى دانم که احتیاج دارد و بایداز خدمتتان استفاده کند]. بالاخره به هر نحوى بود ایشان قبول کردند. ما خدمت ایشان رفتیم وایشان مقالات آقاضیاء ( استادشان ) را شروع کردند و پیدا بود که خیلى مسلط هستند. بسیار نقاض بودند و در باز کردن مطالب وارد. در معقول و فلسفه هم کاملا وارد بود. زیاد مى دیدم که[ اسفار] را مطالعه مى کردند و فلسفه - مانند شرح اشارات و شوارق لاهیجى - را خصوصى تدریس مى کردند. فضائل و علوم جنبى نیز خیلى داشتند مثلا خط خوبى داشتند. به تاریخ مسلط بودند. و در جنبه عملى و فضائل اخلاقى آنچه پیش من خیلى مهم است بسیار ضبط لسان داشتند. بیشتر ساکت بودند مثل سیدناالاستاد علامه طباطبائى مگر کسى ازایشان سوالى مى کرد.اگر صحبتى مطرح
مى شد که احتمال مى رفت به غیبت منتهى شود. مانع مى شدند. ایشان در عین قلت کلام بسیار شیرین سخن بودند.از مرحوم کمپانى نقل مى کردند که فرموده بود :[بسیار مواظب افکار و مطالب علمى که به نظرم مى رسد هستم به صورتى که اگر موقع خواب در بستر مطالبى به ذهنم بیاید بلند مى شوم و مطلب را یادداشت مى کنم]. بعد فرمودند: کسى که آنظور مطالب علمى را صید کند و آنگونه قید کند به همن مقامى که ایشان از علم رسیدند مى رسد. راجع به مرحوم آقا ضیاء اعلى الله درجته فرمودند: که روزى دراثناء درس ایشان فرمود:[ به این مطالبى که از من مى شنوید با دقت گوش کنید که همه آنها متن واقع است]! مرحوم آقاى حاج سیداحمدخوانسارى با لحن متواضعانه فرمودند :[من خدمت ایشان عرض کردم پس وقتى که در مطلب خودتان عدول مى فرمایید در متن واقع عدول مى فرمایید].
بعد که حضرت آیت الله العظمى آقاى بروجردى به قم مشرف شدند و بناى درس گذاشتند درس فقه واصول ایشان حاضر مى شدیم .اصول را تااوائل ظن فرمودند که من اغلب آنها را نوشته دارم فقه راازاجاره شروع کردند بعد صلوه شروع کردند. بحمدالله از محضر مبارک ایشان استفاده کردیم .
حوزه : درارتباط با حوزه علمیه زنجان که جناب عالى مقدمات و سطح را در آنجا فرا گرفته اید مطالبى را بیان بفرمایید:
استاد: قبل از زمان رضاخان اکثر شهرهاى ایران حوزه علمیه داشتند و زنجان که تقریبا[ ضرب المثل] بود. چند نفراز بزرگان در همین حوزه درس خوانده اند از جمله : مرحوم آیت الله آقاسید یونس اردبیلى طاب ثراه که قبل از مرحوم آیت الله میلانى قدس سره در مشهد رئیس على الاطلاق بودند.ایشان از شاگردان بسیار برجسته و معروف و مبرز مرحوم آخوند بود باسواد و فقیه کامل واهل مبارزه بود. یکى ازافرادى بود که بعداز واقعه مسجد گوهرشاد تبعید شد.ایشان مدتها و تقریبا بیشتر سطح را در زنجان تحصیل کرده بودند و در مواقع مقتضى یاد مى کرد. دیگرى مرحوم آیت الله آقاى فاضل لنکرانى (پدر همین آقاى فاضل دامت افاضاته ) بود و سومى مرحوم والد که از شاگردان ( ایشان هم در زنجان از شاگردان مرحوم آخوند ملاقربانعلى بودند) مرحوم آیت الله نائینى و مرحوم آیت الله کمپانى بودند. و همچنین آقا شیخ عبدالکریم خوئینى که خودآموز کفایه
هم دارند. یکى هم آیت الله آقاشیخ حسین دین محمدى که ایشان جزء تلامذه مرحوم آخوند و مجازاز طرف ایشان واستاد رسائل و مکاسب بود. و نیز آیت الله آقامیرزا عبدالرحیم فقاهتى بود که از شاگردان دوره اول درس مرحوم آخوند و صاحب کتابى در قضاست وافرد دیگرى هم مانند: مرحوم آقامیرزاابراهیم حکیم و آقا میرزا مجید حکیم که فلسفه و ریاضیات تدریس مى کردند بودند. زنجان هشت مدرسه دارد وازاردبیل واطراف براى درس خواندن به آنجا مى آمدند. همه این مدرسه ها طلبه هاى فاضل داشت . مسلما تبریز هم حوزه داشته است . و سالهاى متمادى کاشان هم حوزه داشت مرحوم نراقى آنجا بوده اند. واصفهان قبل از شیخ انصارى مانند نجف بود. رضاخان که آمداینها رااز میان برد.از میان این مدرسه هااز همه مهمتر مدرسه غ معروف به مدرسه یا مسجد سید مى باشد که مراد جداعلاى ما مرحوم آیت الله سیدمحمد مجتهد بود که با فرقه بابیه جنگید و بالاخره با فتواى ایشان محمد على باب که داعى سیدعلى محمد باب بود کشته شد. بحمدالله درس و بحث واقامه نماز جمعه و جماعت در آنجا ترک نمى شود.
حوزه : خصوصیات وامتیازات هر کدام از آیات و مراجع ثلاثه را بفرمایید:
استاد: هر سه این بزرگواران را کاملااز نزدیک مى شناختم . هر کدام از مقام عالى فقاهت برخوردار بودند واما روش سیاسى این بزرگواران : روش سیاسى مرحوم آقاى حجت ظاهرا سنخ روش آقا سید محمدکاظم طباطبائى بود ویا مثل روش مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى خیلى به کارهاى سیاسى کار نداشتند. بیشتر به همان درس و بحث مى پرداختند. حتى در بحث صلوه صلوه جمعه را ذکر نکرده واصلا وارد بحث نشدند و صحبتى پیرامون آن بیان نداشتند.اما مرحوم آقاى سید محمدتقى خوانسارى بعکس ایشان بین و بین الله جامع بودند. کرارااز مرحوو والد تعریف ایشان را چه درایام تحصیل نجف و چه بعد در مهاجرت به قم شنیدم .امام حفظه الله به نمازایشان بسیار مقید بودند و مرتب حاضر مى شدند. مرحوم والد نقل مى کردند:[ تنها کسى که مى توانست در درس مرحوم آقا ضیا روى مطلبش تکیه کند و بایستد ایشان بود که اشکال مى کرد و با مثالهاى عرفى آنچنن مطالب خود را در برابراستاد مجسم مى کرد که اغلب حاضران جلسه درس مى خندیدند واین وضع خوش آیند
مرحوم آقاضیاء نبود]. وقتى که جنگ عراق وانگلیس پیش آمد ایشان به صف مجاهدین پیوست و باانگلیس وارد جنگ شد.انگلیسى ها ایشان را به اسارت به هند بردند وایشان بعداز برگشتن دچار کسالتى شده بودند.ایشان بسیار با تقوى بودند با تقواى بدون تکلف که نمازاستسقاى ایشان مایه حیرت و تعجب افرادارتش انگلیس که دراواخر جنگ دوم جهانى در قم بودند گردید و نقل شد که گفته بودنداز کشیشتان درخواست کنید که به پیروزى کامل ما دعا کند! واما مرحوم آیت الله صدر:ایشان نیزاز جمله زعماى حوزه بودند که معتقد بودند باید درامور سیاسى اقدام جدى بشود و باید درامور دخالت کرد و باید به فکراصلاح امور حوزه بود و در سیاست دخالت کرد.امااین حرفها آن موقع هیچ خریدار نداشت حتى افرادى که اینگونه بودند قدرى خلاف حوزه اى و به روشنفکر و متجدد معروف مى گردیدند. واقعااین انقلاب بزرگترین خدمت را به حوزه ها کرده است . شمااکنون نمى توانید وضع آن زمان را باور بکنید چنانچه آن روز هم کسى تصوراین چنین وضعى را نمى کرد که این گونه واقعیتها مطرح شود.
مرحوم آقاى صدر طاب ثراه از نجف را مرحوم والد رفیق بودند یادم است در یک جلسه اى صحبت از ماده تاریخ بود مرحوم صدر فرمودند: [من راجع به مرحوم والدم این ماده تاریخ را گفتم[ وفى الخلداسماعیل طاب له الصدر] که این مطابق تاریخ وفات ایشان است].
مرحوم آقاى صدر طاب ثراه شاعر قوى بود اشعار روى سنگ قبر مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم ازایشان است :
اجدب ربع العلم بعد خصبه وهدارکان المعالى فقده کوکب سعد سعدالعالم به دهرا وغاب الیوم عنه سعدهکان لاهل العلم خیروالد وبعده امست یتامى ولده فى شهر ذى العقده غاله الردى بسهمه یالیت شلت یده فى حرم الائمه الاطهار فىشهرالحرام کیف حل صیده دعاه مولاه فقل مورخا لدى الکریم جل ضیفا عبده عبدالکریم آیت الله قضىوانحل من شمل العلوم عقده
پدرایشان مرحوم حاج سیداسماعیل صدراست .
مرحوم حاج سید اسماعیل صدر از شاگردان مرحوم میرزاى کبیر واز مراجع زمان خود بود.ایشان گرچه فقیه باتقوا و زاهد بودند ولى معروفیت مرحوم آخوند و آقا سید محمد کاظم طباطبائى را نداشتند.البته اوضاع حوزه قم در آن هنگام سر و سامانى نداشت تااین که مرحوم آیت اله العظمى بروجردى از بروجرد براى معالجعه راهى تهران شدند. پس از بهبود امام دام ظله براى رونق بخشیدن به حوزه ازایشان درخواست کردند که در قم توطن کرده و حوزه را به نحواحسن در تحت زعامت خویش اداره کنند. آن بزرگوار هم دعوت امام رااجابت فرموده وارد قم شدند و درس شروع کردند. چنانچه ذکر شد من هم مرتب درس فقه واصول ایشان مى رفتم .ایشان ابتداء کتاب اجاره و بعداز آن کتاب صلوه را تدریس فرمودند.
بزرگان حوزه مانند خودامام و مرحوم آیت الله آقا سید محمد داماد و آقاى حاج آقا مرتضى حائرى نیز در درس ایشان شرکت مى فرمودند و احیانا صحبت مى فرمودند. پس از ورودایشان بود که حوزه حیات علمى دیگرى گرفت و رونق فراوان یافت . غرض حوزه ماهیت دیگرى بخود گرفت باید به ابیات مولوى متشبث گردم و به شکرانه بهره هاى روحى و معنوى و تشویقات خصوصى آن مرحوم و سایراساتید عرض کنم :
این نفس جان دامنم برتافته است بوى پیراهان یوسف یافته استکز براى حق صحبت سالها بازگو رمزى از آن خوشحالها تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح دیده صد چندان شود
. حوزه : با مرحوم آیت الله میلانى ارتباطهاى فراوان داشته اید دراین زمینه مطالبى را بیان فرمایید:
استاد: مرحوم آیت الله میلانى بواسطه رفاقت زیادى که با مرحوم والد داشتند وقتى که مرحوم والد ازایران به نجف مى آمدند در کربلا به منزل ایشان وارد مى شدیم . یا آنگاه که ایشان به تبریز مسافرت مى کردند در زنجان به منزل ما وارد مى شدند. یادم مى آید مرحوم آیت الله میلانى فرمودند: در نجف با مرحوم والد در جلسه اى پیرامون بعضى از علوم وارد صحبت شدیم صحبت مااز صبح تا ظهر بطول انجامید و دراین نشست پیرامون هفت علم صحبت کردیم . وقتى دیگر در مشهد مقدس فرمودند :که
سى سال است من با مرحوم آقا رضوان الله علیه رفاقت داریم این رفاقت نیست [ قرابت است] من عرض کردم مضمون فرمایش شما منطبق است بر روایت امام هشتم سلام الله که فرمودند:[ موده عشر من سنه قرابه] آنگاه که اینجانب على رغم میل باطنى خودم مى خواستم از نجف به یران برگردم چرا که گفته مى شد حوزه زنجان کسى را ندارد چون آن ایام مصادف بود با کسالت و بسترى شدن مرحوم والد براى اداره مدرسه و مسجد سید و شاید زنجان مرحوم والد لازم دیدند که مراجعت به ایران دیدند گفتند : ما ناراحت نشوید به شما روشى یاد مى دهم که دورى حوزه را جبران کند. این روش نوعى ریاضت مى خواهد و آن این است که یا با نذر و یا چیز دیگرى خود را موظف کنید که یک متن فقهى را در ساعاتى از روز عمیق مطالعه کرده و نظرات خود را پیرامون آن یادداشت کنید. به شما قول مى دهم که اگر براین کار بطور منظم اهتمام کنید دورى شمااز حوزه جبران خواهد شد. سیدناالاستاد علامه طباطبائى معظم له را معرفى مى نمودند. و آثارى که از درس ایشان طبع شده گواه فقاهت و درجه اجتهاد آن مرحوم مى باشد. بسیار متواضع و بزرگوار و چون از تلامذه خاص مرحوم آقاى حاج شیخ محمدحسین کمپانى بودند طبعا داراى حالات و مقامات معنوى بودند. دراوانى که اینجانب در کربلا به منزل ایشان که منزل کوچکى بود وارد مى شدم پیوسته احساس مى کردم که بها بعداز تهجد و نماز بدون اندک صدایى درب حیاط را باز مى کردند و به حرم مطهر مشرف مى شدند.
مرحوم آیت الله میلانى در سال 42 جزء پیشگامان در حرکت انقلابى بودند و به همین جهت به تهران تشریف آوردند. کاملا یادم است که ورود ایشان به تهران مصادف با زندانى شدن ما در همان تاریخ بود. بعد از خلاصى از زندان مجالسى داشتیم با بعضى از مراجع وقت و علماء که به تهران آمده بودند این مجلس در منزلى که ایشان ساکن بودند منعقد مى شد. گاهى هم جلسه خصوصى راجع به اوضاع در منزل یکى از منسوبین ما تشکیل مى شد در بعضى ازاین محافل خصوصى مرحوم شهید مطهرى - رضوان الله علیه - نیز شرکت داشتند ..
حوزه :از خصوصیات اخلاقى و علمى والدتان که از بزرگان حوزه بوده اند و همچنین خاطراتى که از آن بزرگوار دارید براى ما بیان بفرمایید:
استاد:اگر من ازایشان بخواهم بگویم تقریبا[ تزکیه المرء لنفسه] مى شود اما در حداجابت دعوت مطالبى را عرض مى کنم .ایشان از شاگردان مرحوم حاج شیخ محمدحسین کمپانى و مرحوم نائینى بودند واز هر دواجازه داشتند و مرحوم کمپانى نامه هاى به ایشان دادند. بعداز پایان تحصیلات ایشان وارد زنجان مى شوند. آن مرحوم به تزکیه نفس بیش از ره چیز دیگراهمیت مى دادند و دراین مراتب به مرتبه اى بالا رسیده بودند.ایشان در تهران بسیار آشنا وارادتمند داشت و آنان خیلى معتقد به وى بودند.پدرم رضاخان را کافر مى دانست و مى گفت که من در کفراو هیچ شک ندارم . چرا که رضاخان منکر حجاب است و حجاب هم از ضروریات دین است . یک نفر در تهران بود (که به ظاهر به امر مجتهد مدیرکل اوقاف بود ولى در واقع یکى او وارستگان روزگار به شمار مى آمد) به نام مرحوم میرزا مهدى شهیدى اهل مازندران واز شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بود ایشان بااین که مدیرکل اوقاف بود مرتب از صمیم قلب در جالس از رژیم بصراحت انتقاد مى کرد. خیلى برجسته بود. رژیم هم چون بدل او را پیدا نمى کرد تا بااو جایگزین کند متعرض معظم له نمى گردید.ایشان خیلى مرید مرحوم والد بود و باایشان درارتباط دائیم بودند واهل حال و ذکر و سلوک بود. مرحوم میرزا مهدى شهیدى آن موقع در تهران مکرر گفته بود: براى دلدارى و تسکین افرادى که ازاوضاع رژیم منحوس پهلوى به تنگ آمده بودند[ من از امام جمعه (مرحوم والد) شنیدم که این رژیم (شاهنشاهى )از میان خواهد رفت و به جاى آن جمهورى برقرار خواهد شد و به من گفته آن را خواهم دید]. مرحوم شهیدى قریب پانزده سال پس از سکته اى که کرد زنده بود. سرتاپاى او نور بود. آن قدر لاغر شده بود که مثل میت درون قبر اما با همان حال بسیار با نشاط و در کمال رضا و تسلیم بود. هر موقع از رژیم پهلوى به او شکایت مى شد آن وعده را نقل مى کرد و تااوائل انقلاب زنده بود و عده مرحوم والد متحقق شد وایشان تبدیل سلطنت به جمهورى رادیدند. مرحوم والد با علامه مرحوم والد متحق شد وایشان تبدیل سلطنت به جمهورى دیدند. مرحوم والد با علامه طباطبائى بسیار ارتباط داشتند و مى تواند گفت مذاکرات خصوصى و سرى داشتند. گاهى مرحوم
علامه اوقاتى که والد در تهران بودنداز قم تشریف مى آوردند. صبح منزل ما تشریف مى آوردند و غروب مى رفتند. دو مرتبه هم بعداز فوت مرحوم والد به زنجان تشریف آوردند و هر دفعه شاید یک ماه - یا بیشتر - در منزل ما مى ماندند.
مرحوم والد در مسجد خودمان منبر هم مى رفتند و بسیار منبر خوبى داشتند و روضه هاى خیلى خوب مى خواندند.
در جریان پیشه ورى به فتواى مرحوم والد مردم مقاومت کردند و در مقابل سلطه شوروى ایستادگى کردند ( این گونه نیست که ملازمه داشته باشد که انسان وارسته باید دوراز دنیاى سیات باشد) تا این که به ایشان خبر داده بودند که شما را مى خواهند بگیرند. و ایشان سرى از زنجان خارج شدند.
مرحوم والد با حضرت امام نیز مرتبط بودند و امام به ایشان علاقمند بودند. یادم مى آید که بعداز جنگ جهانى ایشان به قم آمدند و ضعیف و علیل المزاج بودند.اوضاع اقتصادى مخصوصا نان بسیار بد بود صف نانوائى ها بسیار ممتد بود و آردى را که از آن نان تهیه مى کردند مقدارى از آن آرد بود و بقیه چیزهاى دیگر. به این جهت مرحوم والد نمى توانستنداز آن نان بخورند.امام در آن زمان ظاهرا از مزرعه اى که در خمین داشتند مقدارى آرد براى ایشان مى آوردند و در آن موقع روزى دو عدد نان مخصوص مرحوم والد مى فرستادند .
یک روز یکى از علماى بزرگ تبریز به نام آقامیرزا رضى ( ایشان شاگرد مرحوم آخوند بود اما چون حالاتشان غیر متعارف بود لذا زیاد شاگرد نداشتند ولى امام سابقه علمى ایشان را داشتند و باایشان خیلى رفیق بودند) وامام به منزل ما تشریف آوردند. روز زمستان بود و در منزلمان کرسى داشتیم . روى کرسى حاشیه مرحوم کمپانى بود. آقا میرزا رضى با آن که از شاگردان مرحوم آخوند بوداما مى گفت :[ نباید مباحث فلسفى را بااصول مخلوط کرد . چون حاشیه حاج شیخ را دید به صورت اعتراض گفت که این چه کتابى است ؟اینها فلسفه را بااصول مخلوط کردند].امام در جواب فرمودند:[ اگراین مطالب ازاصول بردارید چه برایتان باقى مى ماند؟]
اغلب اوقات ایشان با تلاوت قرآن کریم و یااذکار و بالاخص شبها با نمازمى گذشت . تامزاجشان اجازه مى داد نماز جماعت صبح را هر چند بیش از عدد معدودى نبودند ترک نکردند.اغلب در نماز صبح سوره مبارکه و الفجر را مى خواندند.
همانطور به تدریس خارج فقه با تلامذه خاصى ادامه مى دادند. بسیار ملتزم به مستحبات بودند. یک وقت که ماه مبارک مصادف با زمستان بود آن هنگام من هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم اما یادم هست با رفیق شفیق خود مرحوم شاهزاده عبدالمجید میرزا که فیلسوف و عارف ربانى بود هر دو شبها هزار مرتبه تلاوت[ اناانزلنا را] که در شبهاى ماه مبارک مستحب است شروع مى کردند که تا سحر تمام مى شد. همانظور مقید بودند صد مرتبه سوره دخان را در شب بیست و سوم ماه مبارک مى خواندند. و مى فرمودند: بالاخص عمل روحى درازدیاد یقین و نورانیت اثر عجیبى دارد. صاحب ارتباطات و مکاشفات غیبى بودنداز اشغال زنجان توسط روسها چند سال قبل خبر دادند. دراستخاره هم ید طولائى داشتند بعضى از پیش آمدها رابراى اینجانب گوشزد کرده بودند. بااین که انگشتر[ حبوه] و مال فرزند بزرگ است اما در وصیت نامه قید کرده بودند که آن انگشتر را من بدست بکنم . و به مراعات دستورات شرع مقدس جزئى و کلى اهمیت مى دادند.
مرحوم والد به اساتید خود بالاخص مرحوم علامه مجتهداعظم تشیع مرحوم نائینى بى اندازه ارادت مى ورزیدند و مى فرمودند:[ کتاب[ تنبیه الامه و تنزیه المله] یکى از آیات فضل واجتهاد آن مرحوم است . ولى عوام زدگى و جو عرصه را برایشان چنان تنگ کرد که ناچار آن کتاب را به قیمت بالا خریدارى و جمع مى کردند].
همانطور که اشاره شد مرحوم والد با رضاخان و دستگاه سلطنت بسیار بد بودند. در مجلس موسسان که عده اى از علماى بزرگ دعوت شده بودند مرحوم والد یگانه فردى بود که بر خلاف قاطبه حاضران مجلس بلند شده و مجلس را ترک کردند.ایشان مى گفتند :[یک شیخ مقدس نماى احمقى که همیشه تحت الحنکش باز بود رساله اى در وجوب سلطنت رضاخان تالیف کرده بود]. آن عدم شرکت و تفرد در آن را یکى ازاهم توفیقات الهى نسبت به خودشان مى دانستند و آن جریان تا حدى در تاریخى که یکى از درجه داران ارتش وقت نوشته منعکس است . در آنجا از غیرایشان با تجلیل مناسب اسم برده اماازایشان فقط اینگونه یاد مى کند: [میرزا محمودامام جمعه]. دراین انقلاب از دیدار بعضى از مظاهر دینى و شیوع حجاب بحمدالله پس از دعا بوجود مبارک امام امت آرزو مى کنم کاش آن مرحوم زنده بود واین انقلاب را مى دید یادم است در یکى از مسافرتهاى ایشان به قم وارد مدرسه فیضیه شدیم .از قضا آن روز مرحوم آیت الله حاج سیدمحمدتقى رضوان الله علیه
حاضر نبودند. حاضرین امام دام ظله را جلوانداختند و نماز باشکوهى کما و کیفا به امامت معظم له منعقد شد مرحوم والد رو به من کرده و فرمودند:[ روزى این مرد منشاء خدمات بزرگى به اسلام خواهد شد]. بعد فرمودند :[متاسفانه از ما که کارى ساخته نشده] حتى یادم هست فرمودند: که[ یکى از ماها در راه مبارزه دینى خون از دماغمان نیامد]. شهدالله در آن وقت با آن ضعف و مرض یعنى سردرد بسیار شدیدى که نوعا عارض ایشان مى شد از توان خود کوتاهى نکرد در ساختن مرحوم آیت الله طالقانى و تقویت روح مبازره ایشان مسلما سهم بزرگى داشتند. یادم است روزى مرحوم طالقانى براى خوشحالى مرحوم والد در تهران اوائل روز بود که به منزل ما تشریف آوردند و با بشاشتى گفتند: آقا من امروز یک نهى از منکر عینى را موفق شدم و آن چنین بود: که پسرک روزنامه فروشى را پول داده بودند که در ضمن فروش روزنامه به آقاى کاشانى توهین کند. پسرک هم در ضمن فروش روزنامه به آقاى کاشانى توهین مى کرد. من هم دیدم این مردم همه سکوت کرده اند و کسى حرفى نمى زند و پسرک را منع نمى کنند من هم قربه الى الله عبا راانداختم زمین و آن پسر را محکم کتک زدم .اغلب صحبت باایشان از خدمات سیاسى علماء گذشته بود و همچنین تاسف از عدم موفقیت مرحوم نائینى در بیدارى اذهان . مرحوم والد ازاین که کتاب[ تنبیه الامه و تنزیه المله] مهجور و متروک مانده بسیار دلتنگ و متاسف بودند. تااین که مرحوم طالقانى به ایشان وعده داد که آن کتاب را هر چند بزبان فارسى نوشته شده بود با بیا روشنترى توضیح داده و بر خلاف کارشکنى ها به چاپ برسانند. بعداز مدت کمى ازانتشار آن کتاب نفیس بشارت دیگرى را به مرحوم والد دادند و آن این بود: که اغلب دانشجویان که از سکوت و دست روى دست گذاشتن علماء سخت در رنج وانتقاد مى کردند و آنها را شریک جرم آن اوضاع مى دانستند. بعداز انتشار کتاب مزبور جو دانشگاه نسبت به روحانیت شیعه کاملا عوض شد و دریافتند که از طرف بزرگان علماء شیعه اقداماتى صورت گرفته اما درار عدم آگاهى مردم مقرون به شکست شده . در هر حال مرحوم طالقانى در مدت اقامت مرحوم والد یک روز در میان با مرحوم والد ملاقات داشتند.این موضوع را که طبع کتاب نامبرده بتشویق مرحوم والد بوده مرحوم طالقانى در مقدمه کتاب مذکور تذکر داده اند.
من پیشنهاد دارم براى آگاهى سیاسى حوزه بیش از پیش واحیاى نام فقیهى بزرگ و عالم بزمان مناسب است که آن کتاب جزء برنامه هاى درسى حوزه هاى علمى
قرار گیرد) رژیم گذشته که متوجه ارادت خاص مردمان آگاه و علاقه مفرط امثال مرحوم طالقانى نسبت به مرحوم والد شده بود چندین بار با لطایف الحیل حتى بااعزام بعضى از معاریف اهل علم سعى داشت بلکه ایشان را بهر وسیله اى که هست به طرف خودش جلب کند.
حتى در دل یک شب مامور مخصوص دربار مى آید (در آن هنگام من در قم بودم ) که اعلحضرت محمدرضا سلام رساندند و چون فرزند شما ( اخوى آقا دکتر سیدنورالدین مجتهدى ) در فرانسه مشغول تحصیل طب هستند یک چک فرستادند که هر قدر بخواهید بفرمایید تاایشان در خارج از کشور در مضیقه مالى نباشد. ...
مرحوم والد کاملاامتناع کردند و به شدت طرد کردند. واین جریان را هرگز طاغوت فراموش نکرده بود. روزى بعداز فوت امام جمعه اسبق تهران صحبت ازافرادى مى شود که منصب به آنان تفویض گردد. بعضى از آنها که مراتب علاقه مندى طبقه فهمیده جامعه را نسبت به مرحوم والد احساس مى کردند ایشان را پیش نهاد مى کنند. جواب رژیم در ردایشان این بود که او با ما میانه خوبى ندارد چند بار که خواستیم وسائل ملاقات را فراهم کنیم بشدت رد کرد بنابراین صلاحیت ندارد. یادم هست که مرحوم نواب صفوى در زمستانى سخت وارد زنجان شدند و باایشان دیدار خصوصى کردند. زمستان سختى بود مرحوم نواب عباى مناسب فصل را نداشت یک عباى شال طارم زنجان تقدیم ایشان کردند. بعدازاین ملاقات پس از مراجعه مرحوم نواب آن جریان تیراندازى در دانشگاه واقع شد که معروف است .
در هر حال مرحوم والد به انقلاب در حوزه مخصوصااز جهت اخلاق تهذیب نفس و ورود به عالم سیاست و گرفتن زمام امور به سختى معتقد بود واز بذل میسور و فراهم نمودن مقدمات کار دریغ نداشتند.
این داستان را عرض کنم که دراوائل کشف حجاب ایشان در تهران بودند. یادم است نامه مفصلى به یکى از منسوبین نزدیک در زنجان نوشتند.ایشان یکى از رجال معروف زنجان و خاندان سرشناسى هستند. مضمون آن نامه تحذیراز شرکت در مجالسى بود که با خانمهاى بدون حجاب تشکیل مى شد. مرقوم فرموده بودند: مبادا یک وقت بترسى و مثلااز باب تفسیر غلط تقیه در چنین مجالسى با شرایط خاص حاضر گردى . آن نامه به آدرس زنجان پست شد.
یک روز که ایشان بر حسب معمول به ملاقات بعضى از دوستان رفته بودند در وقت معمول مراجعت نکردند تا عصرازایشان خبرى نشد. بعد شخصى خبر آورد که نگران نباشید ایشان از شهربانى خلاص شدند. فعلا در منزل یکى از دوستان هستند (یکى از رجال زنجان را نام برد) بعد که ایشان به منزل مراجعت کردند معلوم شد که نامه مزبور سانسور شده ایشان را مستقیم پیش رئیس شهربانى کل بردند. آنجا رئیس شهربانى پرسیده بود.[ این نامه را شما نوشتید؟]ایشان با صراحت و قاطعیت تمام فرمودند:[ بله من نوشتم]. آنگاه گفته بود: مگر نمى دانید که اعلیحضرت همایونى (رضاخان )امر به کشف حجاب فرمودند. والد مرحوم در جواب فرموده بودند:[ چرااز همه جریانات اطلاع دارم ولى بیان نامه را به حکم وظیفه دینى که بالاى هرامرى قرار دارد نوشته ام و دراین راه خود را براى هر جریانى که واقع گردد آماده کرده ام] بعداز توهینایى زیاد به ایشان قرار تبعیدایشان از تهران به کاشان را مى گذارند.اما دستگاه رضاخان این امر را به صلاح خود ندید و بعد از تبعیدایشان منصرف شد.
فعلا به همین مقدار که مفصل هم شد اکتفاء مى کنیم . عمده غرض آن است که اغلب جوانها که ازاوضاع سابق واسبق درست خبر ندارند قدر نعمت انقلاب را بدانند.
و باز نمى توانم این خاطره رااز مرحوم طالقانى ترک کنم . در زمان نخست وزیرى تیمورتاش ملعون بود. مرحوم طالقانى با حالت آشفته که آن وقت نوجوان بسیار نورانى بود وارد محضر والد شد فرمود:[ باز شاهد یک بى غیرتى و ...از دو نفر وکیل در خیابان امیریه بودم . و بعد فرمودند: (با ذکراسم آن دو وکیل مجلس شوراى آن زمان)[ این دو نفر چند قدم از من جلوتر در پیاده رو حرکت مى کردند چنان گرم صحبت شده بودند که متوجه اطراف نبودند من صحبت آنها را مى شنیدم یکى از آنها به دیگرى مى گفت که من خانم خودم را که به خدمت حضرت اشرف (تیمورتاش ) بردم . بعدا معلوم شد که همه چیزش مورد پسند حضرتشان واقع شده فقط کمى از (باکمال معذرت ) بزرگى پستان خانم گله مى فرمودند].
این مشتى از خروار واندکى از بسیار آن دورانهاست . توصیه اکید من این است که مبادا کمبودهاى فعلى را شیطان جلوه داده و کفران نعمت انقلاب بکنیم باید مواظب بود که گرفتاراوهام نشد و گول یک عده مغرض و یا مقدس مابان ساده لوح را نخورد.
این قطعه را بااین آیه شریفه ختم مى کنم[ ثم جعلنا کم خلائف فى الارض من بعده هم لتنظر کیف تعلمون]. .
حوزه : به نامه هاى متعدد مرحوم کمپانى به مرحوم والدتان اشاره داشتید آیااین نامه ها موجوداست ؟
استاد:البته همه نامه ها خیر به لحاظ این که مرحوم والد فرد مبارزى بود و عرض کردم که فتوى جهاد داد با رژیم شوروى و فردى را مامور مبارزه کرد دراین میان که ملازم با نقل وانتقالات مکانى است مقدارى از آن نامه هااز بین رفته است . در تهاجماتى که به منزل والد داشتند مقدار زیادى کتاب و قسمتى از نامه ها را بردند. و بعضى از کتب خطى دیگراز جمله رساله شفا و بسیار مختصر مرحوم آیت الله کمپانى اما منظومه حکمت که مرحوم کمپانى قبل از چاپ امر به استنساخ فرموده و در حواشى نسخه خطى به خط شریف خوداشاره به اسماء صاحبان آراء فلسفى نموده اند موجوداست .
حوزه با توجه به شرائط اجتماعى و فرهنگى معاصر و مسوولیت روحانیون چه معلومات و علومى را در زمان کنونى براى حوزه هاى علمیه لازم مى دانید؟
استاد: حوزه ها در زمینه فقه واصول و معقول خوب هستند امااین گونه نیست که استعدادها تماما براى فقه واصول خلق شده باشند مى توان تفاوت استعدادها را به تفاوت نفوس دانست در حوزه هاى ما افرادى پیدا مى شدند مانند علامه امینى که در رشته اى کار کرده اند و نتیجه آن اثرارزشمندى مانند[ الغدیر] شده است .البته این کار فردى است و نه این که برنامه حوزه باشد. خود مرحوم علامه امینى استعدادش را مى شناسد و بکار مى اندازد. حال اگر در حوزه استعدادها شناخته و هدایت بشود خیلى موثراست . مثلا کسى ممکن است استعداد کارکردن در بیوگرافى را داشته باشد که این خود علمى مهم است و رشته تحصیلى خاصى در دانشگاههاى خارج دارد. متاسفانه این علم و نظیر آن که خیلى مفیداست در حوزه ها کار نمى شود اگر هم صورت گرفته به صورت فردى و خوجوش بوده است . ( البته بیوگرافى رااز
باب مثال عرض کردم ).
مى دانید که کارکردن بر روى علومى که جنبه فردى دارد و جنبه عمومى و رسمى ندارد از خودگذشتگى مى خواهد چرا که دانشمند دراین علوم به حساب عالم و دانشمند حوزه گذاشته نمى شود بلکه فردى است که جنبى کار کرده است . و کاملا یادم است که مرحوم آیه الله آقاسیدمحمد حجت کوه کمرى در درس صلوه به بحث قبله رسیدند و در بحث است که شى ء یا بعد مسافت اتساع جهت پیدا مى کند فرمودند: وقتى که فیزیک مى خواندیم معلوم شد که ایشان فیزیک مى خوانده منتهى فردى . مقدارى ازاین علوم باید در حوزه تدریس بشود و بالاخص ادبیات که کلید فهم قرآن است باید اهمیت بیشترى داده شود.
حوزه : در زمینه شناخت معصومان و عالمان دینى - که به آن در ضرورت پرداختن به بیوگرافى اشاره کردید توضیح مبسوطترى ارائه بفرمائید تااین احساس نیاز محسوس تر در آید و طالبان دانش و فضلاء به این بخش از کارهاى انجام نایافته و یا کم کار شده اطلاع بیابند.
استاد: بسیارى از شخصیتهاى بزرگ حتى معصومین[ ع] شخصیتهاى واقعى آنان معلوم نیست .افرادى در معرفى آنها به بعضى از ظواهر پرداخته انداما صورت و سیرت واقعى آن بزرگان در تراکم جهالتها مخفى است و ما چه صدماتى راازاین راه خورده ایم . دراین مورد خاطره اى است که حدود سى سال قبل در دفعه اول که به حج مشرف بودم با شخصیت معروفى به اسم دکتر عبداللطیف و میاطى آشنا شدم این فرد استاد روانشناس و بسیار خوش صحبت و مطلع بود و همیشه در جیبش قرآن همراه داشت . و به آیات قرآن مسلط بود و به درد مسلمانها آشنائى داشت در هنگام قصد مراجعت به ایران ازایشان در خواست کردم که به ایران بیایند.ایشان گفتند :به چه مناسبت به ایران بیایم . من ازایران غیراز دو نفر نمى شناسم . یک ملاى رومى - که از طریق ترجمه مثنوى با آن آشنا شدم - و دیگرى هم شیخ ابوعبدالله زنجانى ( ایشان دائى ما بودند که آن زمان بواسطه نطقهاى علمى در جوامع مصر و دمشق معروف بودند و هم چنین کتابهائى دارند.از جمله کتابى در بیوگرافى صدرالمتالهین با نام الفیلسوف الفارسى الکبیر... که این کتاب در آن زمان توسط مجمع علمى دمشق
چاپ شد و دیگرى تاریخ القرآن.
من حیرت زده شدم و گفتم : بها قبرالامام على بن موسى[ ع] . خدا مى داند که در جواب به من گفت :[ ومن على بن موسى ؟] على بن موسى کیست ؟.
من آنجا پیش خود گفتم که ما نمک پروده این خاندان هستیم اما نتوانستیم اقلا آنها را به جهان اسلام معرفى کنیم .
ازاین جااستفاده مى شود که بسیارى از علوم نمى تواند جنبى باشد بلکه باید مستعدین به سوى آنها سوق داده شوند.افرادى مثل نیکلسون تمام عمر را صرف شناخت و شناساندن مولوى مى کنند چرا نباید در حوزه افرادى را داشته باشیم که نسبت به بزرگان اعاظم ما این گونه عمل بکنند؟
یادم است که یکى از علماء مصر (شیخ عبدالله علائلى ) کتابى درباره امام حسین[ ع] نوشت با نام سمواالمعنى فى الذات اواشعه فى حیاه الحسین[ ع] .ایشان ( علائلى ) بسیار در لغت عرب وارد بود و کتابى در لغت دارد. فرزند مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانى (معروف به کمپانى ) به زنجام آمده بودند و مى فرمودند که پدرم بعداز مطالعه این کتاب فرمود که راجع به حضرت سیدالشهداء یااینطور بنویسید و یا هیچ ننویسید (که تعرضى به نوشته هاى موجود بود.)این هم یکى از کمبودهاى حوزه است که انشاءالله باید بر طرف گردد. بالاخص افرادى راجع بشناساندن ائمه اطهار صلوات الله علیهم با تامل درادوار تاریخ زندگى و برخوردشان با متکلمین و دانشمندان عصر خویش بالاخص امام صادق وامام على بن موسى الرضا و شرح آن مجالس تاریخى با علماى ادیان گر چه بقول مولوى :
شرح تو بگذشت در قدر عقولعقل در شرح شما شد بوالفصول
اما بااین همه آب دریا رااگر نتوان کشید هم بقدر معرفت بتوان چشید و بالاخص سیرادوار فلسفه و کلام در عصرائمه اطهار صلوات الله علیهم مسلما در فهم مطالب غامض فلسفى تاثیر بسزائى دارد باید قدم نهاد مقدارى ازاین کار را شهید علامه مطهرى انجام داده ولى ناقص مانده است . و باید دنبال کارایشان را گرفت .
ادامه دارد